فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ترفندخانه_داری
یه مسواک تمیز جدا تو خونه داشته باشید برای تمیز کاری.
😍😍😍😍
خیلی از مواقع هست که جایی خارج از دسترس یا کوچکی رو میخواید تمیز کنید اونوقت مسواک میتونه به شما خیلی کمک بکنه.
#خانومی_که_شماباشی🎀
@mamanogolpooneha☘
🎀 #نظافت
#ترفندخانه_داری
نمک برای تمیز کردن ظروف مسی معجزه می کند. نمک را با سرکه و آرد ترکیب کنید و کمی هم آب لیمو داخل آن بریزید و ترکیب را روی ظرف مسی بمالید.
#خانومی_که_شماباشی🎀
@mamanogolpooneha☘
#نظافت
#ترفندخانه_داری
اگر توی خونه نرم کننده لباس نداری
✅ کافیه هنگام شستشو یک قاشق غذاخوری جوش شیرین روی لباس ها بریزید
#خانومی_که_شماباشی🎀
@mamanogolpooneha☘
#داستان_5
#قزل_قرمزی_و_خرچنگ
#محبت
در رودخانه ی پر آب و قشنگی ،ماهي های جور واجور و رنگارنگی زندگی می کردند . يکی بزرگ يکی کوچک ، يکی باريک يکی پهن .
بين اين همه ماهی ، ماهی کوچولویی بود که روي پوست قرمزش خال های سياه داشت .اسم اين ماهی « قزل قرمزی »بود .قزل قرمزی مهربان بود و دلش مي خواست که با همه دوست باشد ،اما در آن رودخانه خرچنگ بزرگی بود که بسیار بداخلاق بود
با اين حال قزل قرمزی هر روز صبح از جلوی خانه ی خرچنگ بزرگ می گذشت و به او سلام می کرد . خرچنگ بزرگ هم عصبانی مي شد و می گفت :«چه طور جرات کردی اين دور و برها بيایی ؟ از اين نمی ترسی که دمت را ببرم و ديگر نتوانی شنا کنی ؟ »
قزل قرمزی هم مي خنديد و می گفت :«نه ...تو دوست من هستی برای چی بايد از تو بترسم ؟ »
خرچنگ بزرگ هم عصباني تر مي شد و چنگک هايش را چق وچق به هم مي زد و مي گفت :«من دلم نمي خواهد با کسي دوست باشم تو هم برو و من را تنها بگذار !»
يک روز صبح ،خرچنگ بزرگ تنها توي خانه اش نشسته بود و مثل هميشه منتظر بود که صداي سلام قزل قرمزي را بشنود ، اما آن روز از قزل قرمزي خبري نشد .خرچنگ که حسابي تعجب کرده بود؛ از خانه اش بيرون آمد و به دور و بر خانه نگاهي انداخت ، اما خبري نبود ، او لبخندي زد و گفت : « خوب شد حتما قزل قرمزي فهميد که دوستي با من هيچ فايده اي ندارد ...»اما در همين موقع صدايي شنيد .
اين صداي مادر قزل قرمزي بود که کمک مي خواست .خرچنگ خودش را پيش مادر قزل قرمزي رساند . مادر با ديدن او ترسيد و کمي عقب رفت .خرچنگ بزرگ چنگک هايش را چق چق به هم کوبيد و گفت :«چي شده ، چه اتفاقي افتاده ؟ »
مادر گريه کرد و گفت :« قزل قرمزي ...قزل قرمزي تو دام ماهي گير افتاده ... »
خرچنگ بزرگ ايستاد و کمي فکر کرد و گفت:«راستش را بخواهي من عادت کرده بودم که صداي سلام او را هر روز صبح بشنوم .پس بايد به او کمک کنم .به من بگو تور ماهي گير کجاست ؟»
خرچنگ نزديک تور شد و به قزل قرمزي گفت :«ماهي کوچولو نترس ، من آمده ام به جاي اين که با چنگک هاي تيزم دمت را ببرم ، تور ماهي گير را پاره کنم .»و بعد آن قدر سعي کرد تا موفق شد ، تور را پاره کند .
حالا خرچنگ بزرگ ديگر تنهايي را دوست ندارد .او به همه کمک مي کند و هر روز دوستان بيشتري پيدا مي کند .ماهي هاي آن رودخانه از خرچنگ بزرگ نمي ترسند .قزل قرمزي هم از اين که نترسيد و راهي براي دوستي پيدا کرد ، خوش حال است .
بر گرفته از نوشته نسيم داودي پناه
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
الآن وقتشه...
کنارهمدیگه...💕
دو استکان چایِ عشق پهلو☕️
یه خوشمزه با عشق کنارش🍪🥟🍩
قدر این لحظات دونفره رو بدونید 😊
با برنامه های شاد و جذاب خاطره انگیزش کنید 😍😍
#شبتون_خوش
@mamanogolpooneha☘
سر صبحی هوس نام حسن زد به سرم...
شاه بی لشگری و من به فدایت بشوم
#من_حسینی_شده_ی_دست_امام_حسنم
@mamanogolpooneha☘
صبح بخیر گفتن هایِ با چشمانِ خواب آلود و لبخندِ اولِ صبحت، شیرین ترین حادثه تا همیشه ی عمر من است و با دنیا هم عوضش نمیکنم. حال هرکجا که باشم، حال هرکجا که باشی..
- مسلم علادی
#صبحتون_بخیر
@mamanogolpooneha☘
زیارت حضرت زهرا سلامالله علیها
میتونه روی صفحه گوشیت باشه😍
#رزقِ_معنوی
@mamanogolpooneha☘