✨خوراکی های مورد علاقه حضرت زهرا سلام الله علیها ✨
🌿امام رضا علیه السلام فرمودند:
روغن زیتون غم و اندوه را برطرف میکند و اخلاق را نیکو مینماید. در روایات هم نقل شده که سرکه و روغن زیتون غذای انبیاء و غذای مورد علاقهی حضرت فاطمه سلام الله علیها بوده است.۱
🌿امام صادق علیه السلام فرمودند:
در روی زمین گیاهی اشرف و پر منفعت تر از "خُرفه" نیست و آن سبزی فاطمه سلام الله علیها است.
سپس فرمود: خدا لعنت کند بنی امیه راکه خرفه را بقلة الحمقاء نامیدند، به جهت بغض و عداوتی که با ما و فاطمه علیها السلام داشتند.۲
۱. بحارالانوار،ج۴۸، ص۱۱۷
۲. کافی، ج ۶، ص۳۶۷
پن: خرفه متاسفانه بندرت در سبزی فروشیها موجود است. اما براحتی در باغچه یا گلدان میتوان کاشت. هم زود به عمل میآید هم مقاوم است😊
#تغذیه_سالم
#تغذیه_اهل_بیتی
@mamanogolpooneha☘
#کاردستی
#کودکانه
🏡 خانه
میتونید با کارتون ها و جعبه های کوچولو یه خونه درست کنید و رنگ آمیزی و طراحیش رو به بچه ها بسپارید 😊
مامانی برای مدت زیادی بچه ها با همین کاردستی سرگرمن😉
@mamanogolpooneha☘
#داستان_51
#تافی_کوچولو
#تخیل
تافی، ببر کوچولویی بود که داشت بین شاخ و برگ درختها بازی میکرد. اینور میدوید، اونور میدوید و از روی این درخت به اون درخت دنبال شاپرکها میکرد. یكهو یک باد تند آمد و درختها را تکان داد.
🐯
تافی محکم شاخه یک درخت را گرفت. اما باد آمد، از روی تافی رد شد و راههای او را با خودش برد. تافی کوچولو دنبال باد دوید و صدا زد: «وایسا، من راههام رو لازم دارد.» اما باد دور شد و تافی به آن نرسید.
تافی بدون راههای سیاهش خجالت میکشید توی جنگل راه برود. اول فکر کرد برود پشت شاخ و برگ درختها تا راهراه به نظر برسد و معلوم نشود راههایش گم شده. اما کمی بعد دید با ایستادن پشت درختها حوصلهاش سر میرود. به همین خاطر تصمیم گرفت برود، باد را پیدا کند و راههایش را پس بگیرد. تافی که نمیدانست باید کجا دنبال باد بگردد، فکر کرد برود پیش درخت بزرگ جنگل که همه چیز را میدانست و از او آدرس خانه باد را بپرسد.
🐯
تافی از تپه بلند جنگل بالا رفت تا رسید به درخت بزرگ. درخت تا تافی را دید به او گفت: «تافی کوچولو، راههای خوشگلت کو؟» تافی نفسنفس زنان به درخت گفت: «باد بدجنس اومد و راههام رو برد.» درخت گفت: «باد که بدجنس نیست.
🐯
هر روز میاد، منو تمیز میکنه، برگای خشک رو از روی شاخههام برمیداره و میبره تا همیشه سبز و تازه باشم.» تافی گفت: «ولی راههای منو برداشت و رفت. میخوام اونا رو ازش پس بگیرم. تو میدونی خونه باد کجاست؟» درخت گفت: «باد که خونه نداره. به همه جا سر میکشه. حالا هم رفته پیش گندمزار. اگه تند بدوی بهش میرسی.» تافی کوچولو از درخت خداحافظی کرد و با سرعت به سمت گندمزار دوید.
🐯
تافی رسید به گندمزار. گندمزار تا تافی را دید، به او گفت: «تافی کوچولو، راههای خوشگلت کو؟» تافی نفسنفس زنان به او گفت: «باد بدجنس اومد و راههام رو برد.» گندمزار گفت: «باد که بدجنس نیست. هر روز میاد منو ناز میکنه تا گندمها موج بزنن و قشنگ بشن.» تافی گفت: «ولی راههای منو برداشت و رفت. میخوام اونا رو ازش پس بگیرم. تو میدونی باد کجاست؟» گندمزار گفت: «رفته پیش ابر. اگه تند بدوی بهش میرسی.» تافی کوچولو خداحافظی کرد و به سمت کوهی دوید که ابر بالای اون نشسته بود.
تافی از کوه بالا رفت تا رسید به ابر.
🐯
ابر تا تافی را دید به او گفت: «تافی کوچولو، راههای خوشگلت کو؟» تافی نفسنفس زنان به او گفت: «باد بدجنس اومد و راههام رو برد.» ابر گفت: «باد که بدجنس نیست. هر روز میاد منو اینور و اونور میبره تا به زمینهای خشک بارون برسونم.» تافی گفت: «ولی راههای منو برداشت و رفت. میخوام اونا رو ازش پس بگیرم. تو میدونی باد کجاست؟» ابر گفت: «رفته به سمت ساحل. اگه تند بدوی بهش میرسی.» تافی کوچولو خداحافظی کرد و به سمت ساحل دوید.
🐯
تافی رسید به ساحل. ساحل تا تافی را دید به او گفت: «تافی کوچولو، راههای خوشگلت کو؟» تافی نفسنفس زنان به او گفت: «باد بدجنس اومد و راههام رو برد.» ساحل گفت: «باد که بدجنس نیست. هر روز میاد منو تمیز میکنه، بعد میره دریا و برمیگرده. اگه اینجا منتظرش بمونی میتونی باهاش حرف بزنی.» تافی کوچولو توی ساحل منتظر باد نشست.
🐯
کمی که گذشت، چیز خنکی به صورتش خورد. تافی از جا پرید و گفت: «باد بدجنس. راههای منو کجا بردی؟» باد گفت: «وای، معذرت میخوام. اون نوارهای سیاه براق راههای تو بود؟» تافی گفت بله. باد گفت: «من همه چیزهایی رو که توی روز جمع میکنم میبرم توی جزیره وسط دریا میگذارم. راههای تو هم الان اونجاست. سوار قایق شو و برو به جزیره، راههات رو بردار.»
تافی کوچولو سوار قایق شد. بادبانها را هم بالا کشید اما قایق از جایش تکان نمیخورد.
🐯
تافی با ناراحتی به ساحل گفت: «قایق راه نمیافته. حالا چیکار کنم؟» ساحل گفت: «بدون باد که قایق نمیتونه حرکت کنه.» بعد رو کرد به باد و گفت: «باد مهربون. تافی راههاش رو لازم داره. بهش کمک میکنی بره جزیره و پیداشون کنه؟» باد چرخی زد و به بادبانها وزید. قایق راه افتاد و رفت به سمت جزیره. مدتی بعد ساحل قایق و باد و تافی را دید که با هم دارند به سمتش میآیند.
راههای تافی سر جایش بود و داشت میخندید.
🐯
وقتی به ساحل رسیدند، باد چرخی دور تافی زد و گفت: «از این به بعد راههات رو سفت بگیر، ببر کوچولو. من باید برم که خیلی کار دارم.» بعد هوی بلندی کشید، از ساحل و تافی خداحافظی کرد و رفت. تافی به ساحل گفت: « باد اصلا بدجنس نبود. راههای منو برام پیدا کرد و با هم دوست شدیم. حالا هم باید برم و به ابر و گندمزار و درخت بگم که باد چقدر مهربونه.»
#قصه_شب
@mamanogolpooneha☘
#wall ...🌸🍃🌺
والحُب.....❤️
هو الملجأ الذي يجعلنا نبتسم في نهاية اليوم
بالرغم من شعورنا بالتعب والأرهاق
و دوست داشتن
همان پناهگاهی است که در پایانِ روز ، به رغمِ احساسِ خستگی و ناتوانیمان ، ما را خندان میکند
#عربی_نوشت
#شبتون_عشق
@mamanogolpooneha☘
🌸🍃
•.
غبارماتمتوآبروبھمنبخشید؛
بہعالمےندھماینغبارِماتمراحُسین
@mamanogolpooneha❤️
💚
تصویر قشنگی است
که در صحنه ی محشر
ما دور حسینیم و
بهشت است، که مات است ...
💚💚💚
#یا_ابا_عبدالله🌱
#بهشت_من_تماشای_حسین_است
@mamanogolpooneha☘
صبح ها
دلواپسی هایم را
در عطر تنت گم می کنم و با
"صبح بخیر"
چشمانت نَفَس می گیرم..
- مریم پورقلی
#دلبرانه
@mamanogolpooneha☘
مدتی است که درگیر سوالی شدهام...
تو چه داری که من اینگونه هوایی شده ام
#دلبرانه
@mamanogolpooneha☘
زن و شوهر هر چه بیشتر به هم محبّت کنند، زیادی نیست. آن جایی که محبّت هر چه زیاد شود، ایرادی ندارد، محبّت زن و شوهر است. 💚
.
.
💕رهبرانقلاب ⇦خطبه عقد15/1/78
#دلبرانه
#سخنِ_آقامونه😍
@mamanogolpooneha☘
↻✿.•°
.
•
اگر دیدید نمازتان بہ شما
لذتــ نمےدهد قبل تڪبیر
و شروع نماز بگویید :
#صلےاللهعلیڪیااباعبداللهالحسین
این نماز دیگر عالے مےشود . . .!(:🌿
〖آیتاللهمجتہدۍ〗
•
#وقتِ_عاشقی
@mamanogolpooneha☘
باور داشته باشیم که در قاموسِ اراده خداوند ، چیزی جز خیر برای مومن رقم نخواهد خورد...
@mamanogolpooneha☘