هدایت شده از شیخ فرهاد فتحی
نیمه شعبان بود گفتیم برویم تبریک بگوییم؛
سلمان را سر و صورت خونین دیدم ، پیر مرد زیر لب علی علی میکرد ، هنوز در کوچه های مدینه سنگش میزدند !
گفتیم به اشترنخعی تبریک بگوییم ، کوه مانند در صحرای صفین ایستاده بود شمشیر به دست و منتظر ! اما دلش بر رنج روزگار زخم داشت، خون بود از نا مردمی کوفیان و مکر شامیان!
رفتم به میثم تمار تبریک بگویم ، بر بالای دار دیدمش!
حبیب بن مظاهر را در کربلا دیدم ، سر مست بود اما ته قلبش غمی بود ، چرا مِنَ الغریب الی الحبیب!؟
ابن سکیت را زبان بریده دیدم به جرم عشق به علی ، پیرمرد در تاریخ ایستاده بود! با زبان دلش ، سلام ارادت میداد !
سرهای شیعه را بر دار دیدم ، بر بام مناره ها !
دیدم در لایه جرز دیوارها ، بی سر در بیابان ها ! تبریک به که گویم !!!!
سید علی اندرزگو همچنان می دوید، منتظر بود و تند و فرز!
احمد متوسلیان را دیدم عَلَم به دوش ، نگاهش همچنان به افق بود !
نادر را دیدم در دریا ، هنوز در کمین ابرقدرتها بود !
حاج همت ! محمودشهبازی، مهدی و حمیدباکری ، اکبر شیرودی ، محمود کاوه ،حسین خرازی و هزاران هزار جان بر کف آماده به رزم !
رفتم به حاج قاسم تبریک بگویم ، سرش همچنان شلوغ بود و نگاهش پر حسرت ، قرار بسته بود برگردد برای روزهای سخت !
سید نصرالله را دیدم با لشکر حزب الله !!! ایستاده بودند منتظرمنتظر!
مرتضی حسین پور پسر چِغِر سپاه قدس !
همچنان سنگر به سنگر میدوید!
مصطفی صدرزاده هنوز ناآرام بود ، گفتم لااقل اینجا آرام بگیر،نمیتوانست !
راستی حججی را ببین ، پسرترکه ای همچنان با لهجه اصفهانیش در بلد کفر رجز میخواند! پسرک هنوز سر نترس دارد !
نمیدانم هنوز میتوانم تبریک بگویم یا نه ؟! ولی هرجا را نگریستم شیعه را مظلوم دیدم مملو از آه و درد و زخم ، ولی راست قامت بود در تاریخ ، ستبر و آماده و منتظر !!! به قول آقا مرتضای حزب الله ، امام به ما آموخت انتظار در مبارزه هست و تمام !
✔️ #شیخ_فرهاد_فتحی | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/1246560365Ca5e65155c1