شعر خورشید خانم 🌞
از پشت کوه دوباره
خورشید خانوم در اومد
با کفشای طلا و
پیرهنی از زر اومد
آهسته تو آسمون
چرخی زد و هی خندید
ستاره ها رو آروم
از توی آسمون چید
با دستای قشنگش
ابرا رو جابه جا کرد
از اون بالا با شادی
به آدما نگاه کرد
دامنشو تکون داد
رو خونه ها نور پاشید
آدمها خوشحال شدن
خورشید با اونها خندید
#شعر
#شعر_کودکانه
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
7.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بازی با آب و جدا کردن رنگ های ماکارونی
هدف از این بازی:
«افزایش دقت و تمرکز کودک
تقویت دست ورزی
آموزش رنگها
هماهنگی چشم و دست کودک»
#بازی
#بازی_ساده
#آموزشی
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
پدیده خجالت در کودکان
بزرگش نکنید
خجالتی بودن کودک را امری غیرطبیعی و مهم جلوه ندهید ولی به او توجه داشته باشید تا سعی در جلب توجه شما از راههای دیگر ازجمله خجالت کشیدن نکند.
او را اجتماعی کنید
با مهربانی و آرامش اعتماد به نفس کودک را تقویت کرده و او را از بدو خردسالی به جمع دیگران بهویژه کودکان ببرید. به بچه بیاموزید که برخی کارها مانند سلام کردن از رفتارهای خوب و مودبانه به حساب میآید.
آمادهاش کنید
پیش از آنکه فرزندتان را به جمع دیگران ببرید برایش توضیح دهید تا خود را آماده کند و دچار اضطراب نشود. بهتر است کودک، شما را راحت و با اعتماد به نفس در میان جمع و در حال رفت و آمد و معاشرت ببیند و این شیوه را در پارک، منزل دوستان و... نیز به کار ببرید.
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نقاشی ساده حیوانات
#نقاشی
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
بهترین برخورد با کودکانی که بدخواب شدهاند، چیست؟
1. سعی نکنید هر ساعت از روز، او را مجبور کنید که بخوابد.
2. در طول روز، سعی کنید با بازی کردن، او را خسته کنید.
3. تا شب صبر کنید تا در وقت مناسب و پس از آنکه غذایش را خورد، او را به اتاقش ببرید.
4. او را در تخت خودش بخوابانید و چراغ را خاموش کنید.
5. حالا، برایش یک داستان تعریف کنید. بهتراست که یک داستان تخیلی باشد تا توجهاش کاملا جلب شود.
6. از نوازش کردنش، غافل نشوید و توجه داشته باشید که بهخاطر بدقلقی کردنش، از کوره در نروید!
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
داستان اسب آبی
يکي بود يکي نبود غير از خداي مهربون هيچ کس نبود.
توي يک جزيره قشنگ که پر از گل هاي رنگارنگ بود، حيوانات زيادي وجود داشتند که همگي با خوبي و خوشي در کنار هم زندگي مي کردند. بين اين حيوانات آقاي اسب آبي از يک مشکل بزرگ رنج مي برد. آقاي اسب آبي و خانم اسب آبي چندين سال بود که با هم زندگي مي کردند و صاحب سه تا اسب آبي کوچولو بودند که اسامي آن ها به ترتيب: دندون طلا، پوست کلفت، و نازنازي بود.
نازنازي از همه اونا کوچک تر بود و اتفاقاً مشکل آقاي اسب آبي هم مربوط به نازنازي بود، آخه نازنازي قصه ما اصلاً دوست نداشت بره توي آب و اين مسأله براي يک اسب آبي واقعاً مشکل بزرگي بود چون اسب هاي آبي بايد توي آب شنا کنند و از علف هاي دريايي استفاده کنند و گرنه مريض ميشن. حتي حاضر نبود پاهاشو توي آب بذاره.
بله بچه ها خلاصه آقا و خانم اسب آبي هر کار که از دستشون بر مي اومد انجام دادند اما فايده اي نداشت که نداشت.
همان طور که گفته بودم نازنازي قصه ما هم در اثر همين کار اشتباه کم کم مريض شد. پوست بدنش زرد شده بود و ديگه نمي تونست خوب راه بره، خلاصه حالش خيلي بد بود.
آقاي اسب نازنازي را پيش دکتر دارکوب برد. آخه دکتر دارکوب از دکترهاي خيلي معروف جزيره بود. دکتر دارکوب وقتي نازنازي رو معاينه کرد گفت تنها راه درمانش اين است که نازنازي توي دريا بره و از علف هاي ته دريا به بدنش بمالد تا خوب شود اما نازنازي قبول نمي کرد.
توي جزيره لاک پشتي زندگي مي کرد که معروف به لاکي جون بود. لاکي جون خيلي مهربون بود وقتي که ديد حال نازنازي خيلي بده تصميم گرفت که هر روز بهش سر بزنه و احوالشو بپرسه. اين احوال پرسي ها باعث شد نازنازي و لاکي جون حسابي با هم دوست بشن.
لاکي جون هر روز مي اومد پيش نازنازي و حسابي با هم بازي مي کردند بعضي وقت ها هم لاکي جون نازنازي رو روي لاکش سوار مي کرد و توي جنگل دور مي زدند. يک روز لاکي جون به نازنازي گفت دوست داري بريم دريا!!! نازنازي گفت من مي ترسم نه نه نه!!!
اما لاکي جون بهش گفت نترس من تو رو روي لاکم سوار مي کنم تا توي آب نري. فقط بيا دريا را ببينيم. نازنازي هم قبول کرد چون مي دونست که لاکي جون حرف الکي نمي زنه. خلاصه قبول کرد با هم به دريا رفتن. هنوز چند قدمي دور نشده بودن که ناگهان يک موج هر دوي اون ها را پرت کرد توي آب!!!
نازنازي اولش خيلي ترسيده بود اما کم کم متوجه شد که مي تونه به راحتي توي آب شنا کنه و بي خودي مي ترسيده. همين طور که شنا مي کرد يک کم هم از علف هاي دريا را به خودش ماليد و ديد که واقعاً بدنش خوب شده و راحت میتونه راه بره.
خلاصه نازنازي ما خوبه خوبه خوب شده بود. وقتي آقا و خانم اسب آبي متوجه شدند خيلي خوشحال شدن و همه حيوون هاي جنگل را دعوت کردن تا توي جشن شرکت کنن.
اون جشن، جشن خيلي خوبي شد و خيلي به حيوون هاي جزيره خوش گذشت.
#قصه
#قصه_متنی
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
سلام صبح شنبهتون بخیر
امیدوارم هفتهی خوب و با انرژی شروع کنید😍🥰
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
یک کودک میتواند سه چیز را به ما بیاموزد:
1.همیشه کنجکاو باش،
2.بی هیچ دلیلی شاد باش،
3.خستگی ناپذیر برای آنچه که میخواهی مبارزه کن.
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بازی دقت کن و بساز
با نی یا چوب بستنی یه بازی سادهی هوشی درست کنید.
هدف از این بازی:
«افزایش دقت و تمرکز کودک
تقویت دست ورزی
آموزش الگویابی
آموزش رنگها
هماهنگی چشم و دست کودک»
#بازی
#بازی_ساده
#آموزشی
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
بغلی شدن نوزاد یک باور غلط است؛
کودک در ۱۴ ماه اول زندگی نیاز به امنیت دارد.
آغوش مادر امن ترین و آرام بخش
ترین مکان برای کودک است.
و حس امنیت را در کودک پایه
ریزی می کند.
این آغوش گرم را برای حرف اشتباه دیگران از کودک خود دریغ نکنید.
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese
8.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کاردستی اردک
#آموزشی
🔻کانال بازی و قصه کودکان
🆔 https://eitaa.com/bazioghese