eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۲۹۸) «چرا او که جاسوس نبود جاسوس شد؟!» 🔹این روزها در خبرها مکرّر میگویند فلان شخصی که امروز اعدام شد جاسوس انگلیس بود!ولی نه! ایشان جاسوس نبود! جاسوس شد! اینطور نبود که از ریشه جاسوس به دنیا آمده باشد! کلّ مولود یولَد علی الفطرة! اگر چنین است پرسش مناسب این است که چرا او که جاسوس نبود جاسوس شد؟! 🔸در نگاه عوامانه غیر عبرت آموزانه پاسخ شاید این باشد که: چون پست فطرت بود! چون نمک به حرام بود! چون اصلا انسان نبود و حیوان بود! چون اهل نماز و دین نبود! چون از ما نبود! 🔹ولی با مقداری تأمّل ناتمام بودن این پاسخها روشن میشود. آیا اگر در تاریخچه زندگی او دقّت کنیم و احوالات شخصی او را از والدین، خانواده، فامیل و همکارانش بپرسیم میگویند اینقدر پست بود؟! اتّفاقا شاید صفات خوبی هم داشته! مثلا سخاوت! مثلا ذکاوت! مثلا مهربانی! نمیدانم ... . 🔸اگر چنین است پس واقعا چرا یکی که از خود ما بود! مسلمان بود! شیعه بود! در بین خود ما رشد کرده بود. نماز میخواند. جبهه ای بود و... ولی بالأخره یک جایی جاسوس شد! به نظرتان این پرسش ارزش فکر کردن ندارد؟! نمیتواند موضوع تحقیق و مقاله و پایان نامه باشد؟! آری باید مسائل را خوب تقریر کرد تا بتوان از آن درس گرفت! 🔹نخیر او حیوان نبود! او هم دقیقا مثل من و تو بود! شاید هم زمانی بهتر بود. اگر اینگونه نگاه کنی هر چند کار او را به شدّت تقبیح خواهی کرد ولی به این سادگیها خود او را ملامت نخواهی کرد! خودت را برتر نخواهی دانست! نسبت به او دل رحمی پیدا خواهی نمود و نسبت به عاقبت خودت بیم و ترس! 🔸ماجرا به قول خودش از کجا شروع شد؟! به قول او نه مشکل مالی داشت و نه اعتبار و مقامی! مشکلش از آنجا شروع شد که در جلسه ای از خطوات شیطان پرهیز نکرد! وقتی آن سفیر شیطان به او کارت خودش را داد آن را قبول کرد! اگر همان لحظه قبول نمیکرد اصلا سرنوشتش جور دیگر رقم خورده بود! ولی قبول کرد! 🔹مسأله به همین سادگی از همینجا شروع شد! آیا ما به جای او بودیم از خودمان مطمئنیم که یک کارت ساده را قبول نکنیم؟! نشانی که حاوی یک احترام بزرگ و یک جاهطلبی بزرگ و یک احساس احترام و اکرام و مورد توجّه بودن است! سفیر بریتانیای کبیر از من خوشش آمده! حالا قبول کردن یک کارت مگر چیست؟! 🔸به نظرتان ما اگر بودیم در آن فضای دیپلماتیک و احترامات و آن تسویلات عجیب و غریبی که فقط در آن فضا قابل درک است کارت را به صورت آن سفیر میکوبیدیم؟! من که اینگونه از خودم اطمینانی ندارم و نخواهم داشت! اصلا گاهی وضعیت آنطور میشود که خود یوسف پیغمبر را هم تنها دیدن برهان ربّ میتواند نجات میدهد. 🔹میدانید مسأله کجا پیچیده تر میشود؟! آنجا که شاید اگر به ایشان در همان زمان در صحنه ای مشابه پیشنهاد کاری منافی عفّت بود قبول نمیکرد! از خدا یا عواقبش میترسید! و یا اگر امکان اختلاسی بزرگ برایش فراهم میشد انجام نمیداد و از خدا میترسید! اگر در صحنه ای علیه او اقدامی میشد که امکان جنایت و قتل و جرحی برایش مهیّا میشد انجام نمیداد و بر غضب خود مسلّط بود! 🔸رفقا مسأله لطیفتر از این حرفهاست! مسأله عبرت آموزتر از این عبورهای سطحی ماست! مسأله رقّت آمیزتر و ترسناکتر از آن است که آرام از کنارش عبور کنیم! مسأله ی این جاسوس اعدامی این بود که در جایگاهی قرار گرفته بود که میتوانست یکی از گزینه های مناسب گناه جاسوسی باشد. هر چند گزینه ی مناسبی برای گناه زنا، اختلاس، جنایت، بد اخلاقی با خانواده و... نباشد! 🔹مسأله ی این جاسوس اعدامی این بود که موضوع ابتلائش امری جدید قرار گرفته بود! امری که نوعا مورد ابتلاء ما نیست! ما معمولا با چنین موضوعی ربطی نداشته ایم تا خودمان را خیلی برتر از او دانسته و او را حیوانی پست بدانیم! در ادامه هم مسأله این جاسوس اعدامی مفهوم عمیق خطوات شیطان است که خود او به خوبی آن را گفت! غفلت از تدریج و گام به گام بودن عملیات فریب شیطان! آیا او فکر میکرد کارش به آنجا کشیده شود؟! جایی که خود انسان دیگر میفهمد راهی برای برگشت ندارد! طوری میشود که تمام عقایدش دیگر در آن مرحله نمیتواند معنایی برایش داشته باشد. 🔸ولی چرا آن کارت را گرفت؟! مسأله حبّ جاه و حبّ مال بود! شاید هم برخی سوء ظنّ های سیاسی! شاید هم ضعف نفس بود و خجالت کشید نگیرد! عمیقترش را بگویم! مسأله همان نفس ملکی بود! همان که همه با آن درگیرم! فقط نمیدانم چرا خدا او را یک لحظه با آن دیو وحشتناک در اینجا تنها گذاشت! آیا دعای پدر و مادر پشت سر او نبود؟! آیا دست عنایت اهل بیت بر سر او نبود؟! چرا مبتلا به چنین امتحان دشواری شد؟! آیا نباید آدم دلش برای چنین شخصی بسوزد؟! آیا نباید آدم از فرا رسیدن این لحظه های ترسناک بترسد؟! آیا نباید در دل شبها وقتی همه به خوب رفته اند برای عاقبتش ناله سر دهد؟! آیا نباید برنامه ای برای مبارزه با این دیو درونی داشته باشد؟!
باسمه تبارک و تعالی «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُ‏ الْمُحْسِنِين‏» 🔹از یکی از ایرانیان ساکن آلمان شنیدم که آنجا در فصل زمستان میگویند باید مانند پیاز بود! باید در خانه هم چند لایه لباس پوشید! دیگر زن یا مرد نمیتواند لباس گرم نپوشد! لابد غرب زدگان ما میگویند عجب فرهنگی! ما چقدر بی خودیم و آنها چقدر فرهیخته! نه! منشأ آن عمدتا گرانی سر سام آور انرژی در آنجاست. 🔸ولی کشور ما چه؟! به برکت نعمت خدا و همّت مسئولان جمهوری اسلامی تقریبا همه از نعمت گاز لوله کشی با قیمت بسیار کم بهره مندیم. چه نعمت بزرگی داریم! اوّل خداوند متعال را و سپس همّت مسؤولان و تلاش جهادگران عرصه ی خدمت را سپاسگذاری کنیم. این خدمت بزرگ نظام اسلامی را برای مردممان تبیین کنیم! فقط بدی نشانشان ندهند! کم نعمتی است؟! آیا نباید آن را به رخ همه کشید؟! 🔹الآن که به دلیل سرمای کم سابقه و همینطور برخی مشکلات عارضی مانند رسیدن گاز به سیستان و بهره مندی نسبی برخی از آنان از نعمت گاز و همینطور قطع گاز وارداتی از ترکمنستان و جهالت برخی بی خردان و مانند آن مقداری تأمین گاز با مشکل مواجه شده بیشتر رعایت کنیم. 🔸هر چند برایمان بهای چندانی ندارد ولی از روی فهمیدگی و شعور انسانی و بالاتر از آن فرهنگ ایمانی دیگر لااقل با زیرپوش در خانه نچرخیم و درجه رادیاتور و بخاری را کمتر کنیم! هوای منزل را در حدّ مناسبی قرار دهیم و خانوادگی لباس گرمتری بپوشیم. برای سلامتیمان هم بهتر است. 🙏ثوابش را هم به روح امواتمان هدیه کنیم. بالاتر از آن برای رضای آن نور ازل و ابد! برای او که محسنان را دوست دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۲۹۹) «آیا ازدواج و فرزند آوری زنان در ۹ سالگی مصداق کودک آزاری است؟!» «باتوم تبیین» «اپیستمه در اندیشه فوکو» 🔹در کلام یکی از شبهه زدگان عصر کنونی دیدم گفته بود: «تولّد زنی که در ۹ سالگی ازدواج کرده و بچه دار شده روز اعتراض به کودک همسری هست نه روز مادر!» حالا کاری به عمق شناعت این حرف و همینطور اینکه چه شیاطینی این نوع شبهات را برای اینها تزیین کرده و به ذهن امثالشان وارد میکنند ندارم! ✋سؤال در این زمینه میتواند طبیعی باشد ولی اشکال آن هم با این لحن اصلا طبیعی نیست! 👈سابقا هم به ذهنم خطور کرده بود نامگذاری روز میلاد این بانوی نور و حوراء انسیة به نام روز مادر و یا حتّی زن هر چند با مناسبت است ولی باید مراقب بود به معنای نوعی تقلیل دادن عظمت این بانوی بزرگ نباشد! 👈ایشان هر چند از جهتی سیّدة نساء العالمین است ولی از جهت دیگر باطنی فرا جنسیتی داشته و در واقع تجلّی نور عظمت خداوند متعال است؛ به فرموده ی امام صادق علیه السلام: 📖«إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَهَا مِنْ‏ نُورِ عَظَمَتِهِ‏ فَلَمَّا أَشْرَقَتْ أَضَاءَتِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرْضُ بِنُورِهَا وَ غَشِيَتْ أَبْصَارُ الْمَلَائِكَةِ وَ خَرَّتِ الْمَلَائِكَةُ لِلَّهِ سَاجِدِين‏»؛ 👈همین عظمت را با تأمّل در نوع تسبیحات خاصّه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها که در کامل الزیارات از امام صادق علیه السلام نقل شده نیز میتوان برداشت کرد؛ 👈ای جانها به فدای آن بانوی نور! ای به فدای آن حقیقتی که اینگونه با اصل خود و با آن نور آسمانها و زمین نجوا میکرد!
📖«سُبْحَانَ ذِي الْجَلَالِ الْبَاذِخِ الْعَظِيمِ سُبْحَانَ ذِي الْعِزِّ الشَّامِخِ الْمُنِيفِ سُبْحَانَ ذِي الْمُلْكِ الْفَاخِرِ الْقَدِيمِ سُبْحَانَ‏ ذِي‏ الْبَهْجَةِ وَ الْجَمَالِ سُبْحَانَ مَنْ تَرَدَّى بِالنُّورِ وَ الْوَقَارِ سُبْحَانَ مَنْ يَرَى أَثَرَ النَّمْلِ فِي الصَّفَا وَ وَقْعَ الطَّيْرِ فِي الْهَوَاءِ» ⚪رهبر عزیزمان در سخنرانی اخیرشان فرمودند: «وسوسه‌ای را که روی آن جوان و نوجوان اثر می‌گذارد چه چیزی می‌تواند برطرف کند؟ باتوم که نمی‌تواند برطرف کند، آن وسوسه را تبیین می‌تواند برطرف کند» از همینجا به ذهنم مفهوم «باتوم تبیین» خطور کرد! ✋بگذارید در همین ابتدا یک تشکّری از ایشان بکنم! سابقا به این مسأله چندان توجّه نکرده بودم! ایشان باعث توجّه به این امر شد که سیّدة نساء العالمین در ابتدای همان زمان طبیعی و تکوینی هم ازدواج کرد و هم بچه دار شد! 👈اگر امیر المؤمنین و صدّیقه طاهره این تصمیم را نمیگرفتند شاید مقداری برایم سؤال میشد که حالا هر چند اسلام اجازه داده ولی شاید بهتر باشد نوعا ازدواج تأخیر انداخته شود و یا اگر هم ازدواجی در این سن رخ داد بچه دار شدن لااقل به سالهای بعدی واگذار شود! 👈ولی حالا که ایشان بنده را به این مطلب توجّه داد فهمیدم نه! وقتی فاطمه زهراء با آن عظمت ذاتی و احترام اجتماعی از جانب پدر و مسلمین در همان ابتدای زمان تکوینی امر ازدواج هم ازدواج کردند و هم بچه دار شدند پس دیگر این مسأله دشوار تمام است! مسأله حل است! إذا قالت حذام فصدّقوها فإنّ القول ما قالت حذامِ 👈پس حق همین است! ایمان ما به حقّانیت این ذوات نورانی آنقدر هست که رفتار آنها برایمان حجّت باشد! 📖«قَوْلُكُمْ حُكْمٌ وَ حَتْمٌ وَ رَأْيُكُمْ عِلْمٌ وَ حِلْمٌ وَ حَزْمٌ إِنْ ذُكِرَ الْخَيْرُ كُنْتُمْ أَوَّلَهُ وَ أَصْلَهُ وَ فَرْعَهُ وَ مَعْدِنَهُ وَ مَأْوَاهُ وَ مُنْتَهَاه‏» 👈اگر مانعی از این ازدواج یا فرزند آوری در زمان ما باشد دیگر بحث دیگری است. باید از آن به شکل ثانوی بحث کرد. روشن است که هیچ کسی لااقل در مورد ایشان قصد آزار نداشت. این نشان میدهد که پیوندی عمیق بین تکوین و تشریع وجود دارد ⛔نمیدانم شاید آنهایی که مخالف این زمان ازدواج یا فرزند آوری هستند ظهور این قابلیت تکوینی در زنان را از آثار نوعی عدم تکامل مطلوب در فرآیند تکامل داروینی تفسیر میکنند! نوعی نقص در طبیعت میدانند! نقصی که شاید در میلیاردها سال بعد در انسان ترمیم شده و مثلا این قابلیت در زنان به سن ۱۸ یا ۲۰ یا بالاتر برسد! 🔹ولی حالا برای اینکه مقداری با رفق و مدارا حقّانیت این امر را بیان کنم به ذهنم رسید نکاتی عرض کنم. فعلا کاری به تفاوت انسان قدیم و جدید و یا نژاد عرب و دیگران و یا نوع زندگی و مناطق گرم و سرد و... ندارم. اینها زمینه هست ولی هیچ کدام باعث نشده آن حالت تکوینی طبیعی در زنان تغییر چندانی داشته باشد. 👈تا همین گذشته ی نزدیک هم ازدواج و فرزند آوری در سنین پایین بسیار متداول بود! کسی هم از آن در تاریخ شکایتی نکرده بود! مادران و زنان هم از آن ابراز گلایه نکرده بودند! 👈پس چه شده که در همین چند دهه ی اخیر یکباره این مسأله اینقدر حادّ شده که حتّی باعث شبهه ی دینی برای برخی گشته است؟! 🔴عواملی به سرعت به ذهن متبادر میشود. یکی تغییرات گسترده در سبک زندگی در دنیای صنعتی و الکترونیک است. انسانها دیگر در ارتباط با واقعیات زندگی طبیعی برای یک زندگی خانوادگی از همان ابتدا تربیت نمیشوند. همین باعث میشود زنان و مردان آن بلوغ عقلانی و جسمانی و مهارتی لازم را برای زندگی مشترک و فرزند آوری پیدا نکنند. اگر چنین است چگونه میتوان وقوع ازدواج و فرزند آوری در چنین سنّی را متّهم به کودک آزاری کرد؟! ✅اساسا بالا رفتن سنّ ازدواج و فرزند آوری به نظر میرسد از طرفی از تبعات جامعه ی صنعتی و نظام سرمایه داری و از طرف دیگر از تبعات تصمیماتی سیاسی برای تضعیف نهاد خانواده باشد. ✅جامعه ی صنعتی که نیازمند نیروی کار است علاقه ی وافری به در خدمت گرفتن نیروی زنان و تضعیف شأن خانواده دارد. همین است که بالا رفتن سنّ ازدواج و فرزند آوری و تضعیف شأن خانواده به نوعی از دسیسه های نظام سرمایه داری برای استثمار بشر است. ✅از طرف دیگر از آنجا که نهاد خانواده سلول نخست طبیعی برای پدیده ی قدرت اجتماعی است به شدّت موضوعی سیاسی هم هست. طواغیت عالم تصمیم گرفته اند با توجّه به امکانات دنیای امروزی و طمع خاص برای سیطره بر جوامع بشری نهاد خانواده را از میان بردارند. ترویج بی حجابی و انقلاب جنسی و سپس ترویج زنا و همجنس گرایی و... همه در همین راستاست. ✅اگر چنین است پایین بودن سنّ ازدواج و فرزند آوری بزرگترین دشمن خوابهای پریشان آنان است. در چنین فضایی است که با ابزار رسانه و ساختن ادراکهایی مانند پرهیز از کودک آزاری و تقویت جریانات فمینیستی در مسیر تحقّق اهداف شوم خود هستند.
🔵مطلب تمام است ولی در هر حال برای رفق بیشتر برای آنانی که رساله ی عملیّه و اصول عقاید خود را از علوم انسانی غربی دوست دارند بگیرند برای تقریب بیشتر مسأله از مفهوم اپیستِمِه یا همان صورت بندی دانایی در اندیشه های میشل فوکو فیلسوف معروف پست مدرن میتوان بهره جست. 👈کاری به نقد و بررسی ندارم ولی خیلی خلاصه از دید فوکو نباید سیر بشر را به صورت ارتقاء تاریخی دید بلکه تاریخ را نیز نباید تاریخ رشد بشر دانست؛ تاریخ چیزی جز جا به جایی نقشها نيست. 👈هر عصری یک اپیستمه دارد که به مناسبات معنی میدهد. زمانی ایدئولوژی طوری بود که ازدواج و فرزند آوری در سنین پایین، تعدّد زوجات، برده داری و مانند آن مشکلی نداشت. کسی از آن برداشت ظلم و آزار نمیکرد! 👈برده ها را برای خدمت خرید و فروش ميكردند و برای شهوت خود استفاده مینمودند و... ولی امروزه در دنیای كنوني با تغيير مناسبات یک کار وحشیانه تلقی میشود. 👈از آن طرف امروزه مقوله هایی مانند دوستی جنس مخالف، هم خانگی، کارگر پروری برده وار در کارخانه ها و ادارات، همجنس گرایی قانونی، تجرّد و بالا رفتن سنّ ازدواج، بی حجابی و ... که اصلا در دنیای قدیم قابل پذیرش نبود امروزه بد تلقّی نمیشود! ✋آیا واقعا پدران ما در گذشته نادان بودند که نمیفهمیدند بی حجابی نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست! بالا رفتن سنّ ازدواج نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست؟! ✅آنچه از دید فوکو رخ داده آن است که اپیستمه ی مدرن اقتضاء بالا رفتن سنّ ازدواج و فرزند آوری و آزادی و شهوترانی را دارد! ولی در انسان سابق چنین اپیستمه ای وجود نداشته و اینها اموری ناپسند بود. ✅اپیستمه ی هر عصری صدای آن عصر است که تنها غیر او و تاریخ میتواند آن را به خوبی بشنود؛ خود شخص از آن غافل است و نمیتواند به سادگی خود را بیرون از آن آورده و قضاوت کند. 👈مثل این است که ما در حرف زدن با صدای خود زندگی میکنیم ولی وقتی ضبط شده ی کلام خود را میشوینم تعجب میکنیم و یا تصویر خود را میبنیم تعجب میکنیم. 👈به تعبیر فوکو دیگرانی که از این اپیستمه خارج شده اند نزد دیگران حالت دیوانگان را دارند که اصلا معلوم نیست چه میگویند! حالا همین مقدار بیان هم ممکن است برخی علاقه مندان به علوم انسانی غربی را قانع کند! اگر چنین است چطور میتوان چنان ازدواج و فرزند آوری را متهم به کودک آزاری کرد؟! 🔴از یکی از برادران فاضلمان مطلبی در همین زمینه دیدم که برای تکمیل بحث سودمند است. اساسا اگر هم کودک آزاری برای چنین ازدواج و فرزند آوری صدق کند تنقیصی در این حکم و حقانیت آن نیست بلکه تنقیصی برای آن تمدن و جامعه ای است که نتوانسته انسانها را طوری رشد دهد که در این سن بتوانند به این کمال طبیعی نایل شوند. 👈مشکل کودک آزاری اگر واقعا امروزه در چنین ازدواج و فرزند آوری وجود داشته باشد متوجه تمدن غربی است که انسانها را اینگونه از استعدادهای طبیعیش دور کرده است! طور شده که گاهی شخص خود را در ۴۰ سالگی هم دارای شرایط تشکیل خانواده نمیبیند!!! 👈این تمدن کوتوله پرور بزرگ نما در ادامه الگوهای صحیح انسانی را متهم به کودک آزاری هم میکند! با همین تفکرات باطل بالا رفتن سن ازدواج و تجرد قطعی و انحرافات عمیق جنسی را به عنوان میوه های شجره ی خبیثه ی تمدن مدرن و آزادی به خورد این انسان مظلوم تاریخ معاصر میدهد! 👈اگر در روایات ما این مضمون بیان شده که خوشا به حال آنکه دخترش در زودترین زمان ممکن مهیای امر ازدواج شود یعنی بدانید که یک انسان و یک جامعه اگر به شکل صحیحی رشد کند میتوان انتظار داشت در این سن وارد حوزه ی ازدواج و تشکیل خانواده و بلکه بالاتر از آن مخاطب تکلیف الهی شود. ✅این یک آرمان حقی است که باید جهتگیری ها و برنامه ریزیهای اجتماعی و تربیتی به سمت آن بوده و آن را قله ی کمال پدیده ی ازدواج دانست که باید به آن نزدیک و نزدیکتر شد نه اینکه آن را تقبیح هم کرد! ✅بله آن تمدن انسان حیوان پنداری که به جای توجه به اقتضائات حکیمانه آفرینش خود را از نسل میمونها و بوزینه ها دانسته و برای خلقت خود در این دنیا هدف و معادی قائل نیست لابد چنین ازدواجی را اساسا جنایتی در مسیر بی غایتی و لذت پرستی حیوانی میبیند. 👈بله اگر دخترها در این سن در روزگار ما عادتا به چنین بلوغی نرسند و ازدواج کنند کودک آزاری است. اما قبل از اینکه با شوهر دادن او را آزار داده باشیم ،با فرهنگ غلط و هدر دادن سرمایه وجودش او را آزار داده ایم. اما اگر به آن کمال رسیده باشد دیگر کودک آزاری نیست بلکه قرار دادن یک زن کامله در جایگاه خود است. ✅چطور اگر در برنامه ای مانند عصر جدید یک کودک، فلان توانایی مهم را به دست آورده او را حلواحلوا میکنند و بزرگ میشمارند ولی اگر دختری در ۱۲ سالگی بیاید روی سکوی برنامه و در مقابل تلویزیون بگوید که چه همسر، کدبانو و مادر قابلی است، روشن فکر های غرب زده تقبیح میکنند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۰) «قدرت تدریج» «منطق تدریج»: قلیل تدوم علیه ... «محاسبه تدریجها» 🔹امروز به بذل خاطر شماره ۳۰۰ رسیده ام! هیچ وقت به ذهنم هم خطور نمیکرد که چنین چیزهایی بنویسم و حال اگر نوشتم اینقدر طولانی شود! همه چیز از پارسال شروع شد که اواخر شب نشسته بودم و صحبتهای یکی از روشنفکران معاصر را میخواندم؛ 👈مدام به ذهنم نقدهایی خطور میکرد و سپس به ذهنم خطور کرد که چه میشد یک کانالی باشد تا به نوعی آبخیز داری این خطوراتی باشد که هدر میرود! شاید به درد کسی بخورد! 👈نمیدانم چطور عزمش هم در من ایجاد شد! شروع کردم و بدون آنکه فکر خاصی داشته باشم این شماره ها را به فراخور حال در اوقات فراغت نوشتم. حالا دیدم چقدر نوشته ام! 🔸واقعا اگر کسی از من میخواست در این زمینه های با این طول و عرض چیزی بنویسم اصلا در خودم چنین قدرتی نمیدیدم و کسی هم شاید به ذهنش نمیرسید که چنین درخواستی داشته باشد! ولی حالا دیدم ۳۰۰ شماره شده! خدا میداند تا چقدر دیگر توفیق باشد و برسد! 💡به نظر شما چه چیزی این توان را به حقیری چون بنده داد که اینقدر بنویسم؟!اینجا بود که مطلبی به ذهنم خطور کرد. یک حقیقت مهم ولی کمتر شناخته شده به نام «قدرت تدریج»! از منظری میتوان پاسخ آن را در تدریج دانست! ✅آری بخشی از نیروی هسته ای و حیرت انگیز تدریج را توانسته بودم آزاد کنم. به خدمت هدف بگیرم. عجب! پس تدریج هم اینقدر توانمند است! اینقدر قدرت دارد! میتوان بر بال آن نشست و به کارهای دیگر مشغول شد و یکباره خود را در مقصد یافت! میتواند گاهی همای سعادت باشد؟! پس چرا اینقدر از این نیروی شگفت انگیز غافلیم؟!
👈من که خودم را میشناسم! تنبلی و عافیت طلبی و... خود را میدانم! این قدرت تدریج بود که ممکن کرد تا ۳۰۰ شماره نوشته شود. عجب قدرت عجیبی! کیمیایی است برای خودش! ⚪اگر توانسته باشم مقداری این حقیقت اسرار آمیز را به چشم بیاورم آن وقت میتوان انتظار داشت که اهل ذکاوت و آگاهی به شدّت تکان بخورند! از چه نظر؟! ✅یکی از این نظر که چرا از این نیروی فوق العاده غافلیم! چرا بسیاری از اهداف بزرگمان را با نشستن بر بال آن به دست نمی آوریم؟! ✅دیگر اینکه نکند همین الآن ناخودآگاه در دل تدریجهایی قرار گرفته ایم و درون تونل اسرار آمیز آن در حال حرکتیم؟! ✅نکند غافلانه داریم کار خودمان را میکنیم ولی تا چشم باز کنیم خودمان را در مقصدهای ناشناخته ای ببینیم که یک دفعه حسابی جا بخوریم؟! 👈تدریج قدرتی است که هم در مسیر خیر و هم در مسیر شرّ فعالیت میکند! یک ریل است! ویژگی اش آن است که چون نامحسوس است انسان متوجّه تغییرات نمیشود! ولی واقعا در حال حرکت است و خود نمیداند! 👈خودش هم شاید نفهمد دیگر آن انسان چند سال پیش نیست. برای شناختن آن باید از دیگرانی که مدّتی ما را ندیده اند یا برخی علامتها بهره برد! 👈به این معنایی که بیان کردم استدراج هم در خیرات و هم در شرور معنا دارد. البته در ادبیات دینی در شرور به کار رفته است. ✔فقط در استفاده از نیروی تدریج باید بدانیم که لازم است فراموشش کنیم! مدام ننشنیم و بگوییم کی دَم میکشد؟! این یعنی هنوز نیروی تدریج را نفهمیده ایم. چند سال پیش سماور خریده بودیم. اولین بار که آب ریختم و گذاشتم جوش بیاید هر چه صبر کردم دیدم نه! آخه لا مصّب چرا جوش نمیای!😂 خیلی توی ذوقم خورد! این مطلب برایم جا افتاد که سماور با منطق تدریج کار میکند. روشنش کن و برو سراغ کارهایت! یک وقت ننشینی پیش سماور تا جوش بیاورد! ⚪رفقا بسیاری از اینهایی که خود را در درجات عالی و یا درکات پست دیدند با قدرت اسرار آمیز تدریج اینگونه شدند. خوبان با محاسبه از همان ابتدا تدریجهای نیکی برای خودشان قرار دادند و گذاشتند خوب دم بکشد و به کار خود پرداختند! بدان هم تدریجهای زشتی برای خودشان قرار دادند و غافل شدند که سر از چه آینده های شومی در خواهند آورد! 🔻بسیاری از درجات و درکات با قدرت تدریج پیموده شده! بسیاری از کارهای بزرگ با قدرت تدریج به سامان رسیده!🔺 🔹اگر اینطور است ما چقدر محاسبه ی تدریجهایمان را داریم؟! چقدر خودآگاهی داریم که در دل چه تدریجهایی خود را قرار داده و یا قرار گرفته ایم؟! نکند قرار است چندی دیگر به مقصدی برسیم که انتظارش را نداریم؟! تکان دهنده نیست؟! 👈حالا بحث از برنامه ریزی برای تدریجها خودش بحث مفصّلی است. در همه ی امور هم جاری است. امور علمی و دنیایی و معنوی و... . فقط خواستم اصلش را مقداری به چشم بیاورم. ⚪در انتها یک ریلگذاری پیشنهادی هم برای خودم و عزیزان برای تدریج معنوی عرض میکنم. اگر توانستیم عمل کنیم و دیگر غممان نباشد! بگذاریم خودش دم بکشد و به کار و زندگیمان بپردازیم. نمیگویم تحجر ولی مقداری سرسختی در آن نشان دهیم. مدّتی که گذشت یک دفعه به خودمان که آمدیم میبینیم عجب تدریج مبارکی بود! چه فرزند بالغ و نورانی ای شده است! 👈یکی اینکه حتّی الامکان با حالت طهارت باشیم. وضوء داشته باشیم. 👈دیگر اینکه ملتزم به نماز اوّل وقت و حتّی الامکان با جماعت باشیم. سعی کنیم هیچ بهانه ای در این زمینه نداشته باشیم. 👈بعد از نمازها سه بار سوره ی توحید را خوانده و به حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف هدیه کنیم. 👈در طول روز هم حتّی الامکان شروع کنیم به کشتی گرفتن با آن گناهانی که واقعا هیچ توجیهی برایش نداریم. نمیگویم یک دفعه ترکش کنید! ولی کشتی گرفتن و دست و پنجه نرم کردن را شروع کنیم. 👈هر روز ببینیم چندمین روز ماه قمری است! آیاتی از شماره ی جزء متناسب با آن روز را خوانده و تقدیم به روح پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله کنیم. یک صفحه یا هر چقدر از هر جایی از آن جزء را دوست داشتید. هر وقت که دوست داشتید. 👈قبل خواب یک نگاهی به روزمان داشته باشیم که چه کردیم! 🔹همین! زیادش نمیکنم! فقط یک چیز را حیفم می آید نگویم! اگر دچار مشکلی یا التهابی شدیم این در و آن در نزنیم! «طَلَب‏ الْمُحْتَاجِ‏ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» بی صاحب که نیستیم! سراغ مولایمان برویم. دستمان را بر سرمان گذاشته و مانند کسی که او را پشت درب سعادت نگاه داشته اند و به او اجازه ی ورود نمیدهند با شکستگی سه بار بگوییم و با این عمل و حالت هر روز مأنوس باشیم: 📖«السّلام علیکَ یا بقیّةَ الله یا أبا صالح المُستغاثُ بکَ یا صاحبَ الزَّمانِ المُستَعانُ بکَ یا صاحبَ الزَّمان» 👈اگر خود را در دل این تدریج قرار دهیم بعد از مدّتی امید است تغییراتی در ما ایجاد شود که از سنخ نوعی شکفتگی درونی است ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۱) «نقدی بر پویا نمایی روح (۱): Soul» «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» «شیطانی در قالب زخارف هنری» 🔹برای بار چندم بچه ها پویا نمایی روح را دیدند. اثری که به وضوح به مقوله ی نسبت مرگ و زندگی پرداخته و ضمن سعی در ارائه ی تصویری جدید از عالم پیش از دنیا، دنیا و پس از دنیا به مقوله ی حیاتی معنای زندگی برای انسان مدرن پرداخته است. 💡به ذهنم خطور کرد یک نقدی بر آن بنویسم. کاری هم به آن جنبه های هنری و نحوه ی روایتگری و موسیقی و... که مورد علاقه ی اهل هنر است ندارم. به آن جنبه ی محتوایی کار دارم. 👈روشن است که این پویا نمایی به شکل واضحی محتوا را نشان گرفته و اصلا در آن شوخی ندارد! به دنبال القاء مسائل فلسفی خاصی پیرامون مرگ و زندگی است. ⚪رهبر عزیزمان در سخنرانی اخیرشان در جمع مدّاحان به درستی فرمودند اهل هنر باید مراقب باشند مضمون عمیق و صحیح را فدای جنبه های هنری نکنند! شعر خوب را خرج مضمون خوب کنند و مضمون خوب را در شعر خوب بریزند. 👈اگر به فرموده ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد قرآن کریم: «ظاهرُه أنیقٌ و باطنُه عمیقٌ» یعنی هم ظاهرش زیبایی شگفت انگیزی داشت و هم باطنش حقیقتی عمیق بود که: «لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُه‏»
✅البته در اینجا باید بین دو معنا از عمق تفکیک نمود. گاهی مطلبی میتواند در ظاهر عمیق و دقیق باشد ولی در باطن باطل باشد. مراد از باطن عمیق یعنی حق هم باشد. ✅بسیاری به مجرّد اینکه هنر در مورد مطلبی خرج شود که پیچیده و عمیق است آن را دارای زیبایی مضاعف میدانند. همین باعث گشوده شدن بابی شیطانی از ضلالت در وادی سینما به روی بسیاری شده است. ✅در حالیکه در واقع اینها عمیق نیست. عمیق بودن صفت حقیقتی است که به واسطه ی تکه بر نظام علّی با همه ی حقایق هستی منسجم است. ✅اینها باطلهایی هستند که برای پنهان کردن خود برخی لباسهای حقیقت را بر تن کرده و سپس با پیچیده کردن و دقیق کردن خود سعی در مخفی نمودن چهره ی زشتشان دارند. ✅اینها را ادبیّات دینی ما عمیق نمیگوید. بلکه از اینها با تعبیر هنر مزخرف و زخرف القول یا همان باطل زینت شده یاد میکند. 🔹مرحوم طریحی در مجمع البحرین میگوید زُخرُف در عربی در اصل به معنای طلا است ولی در ادامه برای هر چیزی که آن را تزیین کنند به کار رفته است؛‏ «أَخَذَتِ الْأَرْضُ‏ زُخْرُفَها» أي زينتها و «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ‏ زُخْرُفٍ‏» أی: من ذهب. بر همین اساس است که امام صادق علیه السلام در روایتی معروف فرمودند: 📖«كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف‏» 🔻هر چه شما آن را حق بپندارید و بپسندید ولی موافق قرآن نباشد بدانید که مزخرفی بیش نیست!🔺 ✅در همین ابتدا بگویم بر این اساس پویا نمایی روح از آن مزخرفهایی است که هر چند ظاهرش زیباست ولی باطنی باطل دارد. 🔸«خلاصه ی داستان» 🔸 جو گاردنر یک معلم موسیقی آرزویش آن است که بتواند روزی در یک گروه موسیقی خوب بنوازد. مادرش اصرار میکند که یک کار با حقوق ثابت و بیمه برای خودش دست و پا کند تا زندگی‌اش به درستی پیش برود. 🎬بالاخره روزی که کار استخدام او به عنوان معلّمی که آرزوی مادرش است درست میشود ناگهان به واسطه یکی از دانش آموزان قدیمیش دعوت میشود که با وساطت او با نوازنده ای بزرگ روی صحنه اجرا کند! 🎬جو گاردنر ناگهان خود را در حالتی میبیند که گویا یک دفعه به شکل باور نکردنی و غیر منتظره آرزوی دست نایافتی اش را به آغوش کشیده است! 🎬وی که در پوست خود نمیگنجد در همان وضعیّت مانند دیوانه ها در خیابان‌های شلوغ نیویورک می‌دود و با شادی و غافل از پیرامونش خبر موفقیت بزرگش را با تلفن به این و آن میدهد که ناگهان در همین وضعیّت در هنگام عبور از خیابانی در منهتن به درون چاهی عمیق افتاد و روح از بدنش جدا شده و ناگهان عالم عوض شد! 🎬خود را در عالمی دیگر دید و همه چیز تمام شد! اینجاست که دید ارواح را دارند به سمت یک نور بزرگ میبرند و در آن به شکل مرموزی محو میشوند! اینجا بود که به خودش آمد که او وقت مردن ندارد و الآن که به قلّه ی آرزویش رسیده که وقت مردن نیست! 🎬شروع به فرار میکند و ناگهان از یک حفره ی اتّفاقی از آن پلی که مانند پل صراط است به پایین افتاده و به عالم قبل از دنیا می افتد! چیزی شبیه عالم ذر! همان عالمی که ارواح آماده میشوند تا برای زندگی دنیا جرقّه ی خود را پیدا کنند. 🎬در اینجا با یک روحی آشنا میشود که قرنهای قرن است که هیچ کسی نتوانسته او را متقاعد کند که به دنیا بیاید! زیرا هیچ چیزی از دنیا برایش معنایی ندارد و جرقّه ای برای زندگی در دل او روشن نمیکند! 🎬نه انگیزه های اخلاقی و عرفانی مادر ترزای مهربان و نه انگیزه های جاه طلبانه ی امثال آبراهام لینکلن و نه اندیشه های مصلحانه ی امثال گاندی! کلید واژه ی او بعد از همه ی این معانی این است که: «بعدش چی؟!» 🎬اینها هر چند معنای زندگی و جرقّه ای برای حیات برای بسیاری باشند ولی او را قانع نمیکند! به دلش نمی نشید! بی معناست!
🎬در ادامه ی داستان در وقایعی جو گاردنر با این روحی که نامش ۲۲ است طیّ جریانی به دنیا می آیند تا وی معنایی برای زندگی کردن پیدا کند که در انتها به این نتیجه میرسد که مشکل این است که ما به دنبال آن هستیم که برای زندگی معنایی پیدا کنیم! 📢خود زندگی کردن معناست! برای خود زندگی زندگی کن و از همه ی لحظاتش لذّت ببر! در زندگی چیزی نیست که به آن معنا بدهد و این معنا را باید خودت ایجاد کنی! 📢ولی اگر نتوانستی بدان اینها همه جرقّه یا به تعبیری « Sparkle» است و معنای ذاتی زندگی در خود زندگی نهفته است! زندگی را باید زندگی کرد! زندگی برای زندگی! نباید برای هنر و یا جاه طلبی و یا شادی و یا اخلاق و یا حتّی آخرت زندگی کرد! 📢باید برای خود زندگی زندگی کرد! این همان چیزی است که در نهایت به زندگی معنا میدهد! اصلا معنایی و هدفی در کار نیست! حالشو ببر! 🔹این آن چیزی است که بنده از دقّت در محتوای این پویا نمایی فهمیدم. البته اگر بخواهم با حسن ظنّ بیشتری عمق معنای آن را تقریر کنم اینطور است که اگر دقّت کنیم میبینیم همه آنهایی که معنای زندگی و آن چیزی که برای آن زندگی میکنند آنها را آزار میدهد در یک چیزی مشترک هستند ولی از آن غفلت میکنند. 🎓آن هم این است که همگی اصل زندگی را میپسندند و تنها چالششان این است که چه معنایی به آن بدهند تا زندگی را زندگی کنند! ناله ی اینها به خاطر ترجیح مرگ بر زندگی و عدم بر وجود داشتن نیست! 🎓بلکه به خاطر نداشتن معنایی برای استفاده از این بهره ی بزرگ است. پیشنهاد فلسفی این اثر آن است که قبل از اینکه هر معنایی به زندگی بدهیم خود زندگی خودش معنا دارد و میتوان آن را زندگی کرد! 🎓لذا خودکشی کردن به خاطر معضل معنای زندگی دیوانگی است! تو برای فقدان نوعی از زندگی که دوست داری خودکشی میکنی که باعث میشود همان چیز را از دست بدهی! زیرا آن نوعها و معناها همه ریشه در اصل زندگی دارد و هیچ جایگاهی در عالم مرگ و نیستی ندارد! 🔸«نقد پویانمایی روح»🔸 صحبت کردن از مزایای هنری این اثر را باید به متخصّصین این عرصه واگزار کرد. حرفهای زیادی برای گفتن در این زمینه دارد. البته همانگونه که گذشت زیبایی ظاهری را نمیتوان در نهایت از زیبایی باطنی جدا کرد! ولی در هر حال نمیتوان منکر مزیّتهای هنری این اثر شد! 👈مانند استفاده ی جالب از زبان تصویر برای ترسیم پیچیدگی های عالم ارواح و تصویر سازی اجمالی از آن! و یا تلاشی جالب توجّه برای تصویر دنیایی فارغ از هر نوع مذهب و باور در عوالم پیشین و پسین! 👈برجسته سازی خوب و چند لایه ی پیام اصلی اثر که ضرورت توجّه به معنای زندگی و یافتن آن است. پرداختن جسورانه به مسائل اساسی بشر مانند مرگ و هدف زندگی و اینکه از کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم و به کجا میرویم؟! 👈حالا این اثر ریزه کاری و دقایق فراوانی دارد. یکی از نقاط جالب توجّه این اثر تصویر بسیار خوب نزدیکی مرگ و زندگی است! همان حقیقتی که در یک آن یقه آدم را میگیرد! 👈دیگر سرش هم نمیشود که الآن ما سرمان شلوغ است و تازه داریم به قلّه ی اهدافمان میرسیم و...! همان حقیقتی که وقتی رخ میدهد اصلا همه چیز تغییر میکند. دنیا عوض میشود! چهره ی دیگری باز میشود. 🔹از آنجا که اساس این اثر بر نوعی فلسفه ی اگزیستانسیالیستی مبتنی شده و به دنبال معنا کردن دوباره ی انسان و هستی و مرگ است باید نقد اصلی را به نقد فلسفی این اثر اختصاص داد. آیا باطن این اثر عمیق و حقّ است یا باطنی باطل و به تعبیر دینی مزخرف دارد؟! ✋نکند از آن زخرفهایی باشد که به تعبیر روایی ما میخواهد با شیطانی به نام هنر سدّ عن سبیل الله کند! نکند از جنود و عساکر جهل است؟!
⚪اگر بخواهم مطلب را خلاصه کنم پیش فرض این اثر نوعی هستی شناسی و خدا شناسی و انسانی شناسی و معاد شناسی خاصی است که هیچ گاه به دنبال اثبات آن نمیرود! اینها را از فلسفه های خاصی وام گرفته و با نیروی هنر میخواهد پیام آنها را تبلیغ نماید! 👈عملا به منبر نشسته و فلسفه ی غیر بیّن و لا مبیّن خود را به خورد مخاطب میدهد. در این اثر جایی برای خدا وجود ندارد! اصلا معلوم نیست نقش خدا در زندگی کجاست؟! نسبت ما با خدا چیست؟! 👈در ادامه بدون هیچ دلیلی زندگی دنیایی به عنوان غایت و نوعی زندگی اصیل معرّفی میشود. همان زندگی که خودش ارزش ذاتی دارد و باید برایش زندگی کرد! همه چیز را همین زندگی دنیایی است که معنا میدهد! 👈اگر منطق دینی در کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام به ما می آموزد که: لسنا للدنیا خلقنا و لا بالسعی فیها أمرنا و انما وضعنا فیها لنبتلی بها؛ این اثر میگوید: بل انا للدنیا خلقنا و أمرنا بالسعی فیها و الالتذاذ بها و وضعنا فیها لنرعی فیها! 👈از نکات بسیار فریبکارانه ی این اثر آن است که مسأله ی مرگ و ابدیّت انسان را هنرمندانه به حاشیه رانده و نمیگذارد انسان به آن توجّه کند! همان چیزی که چالش عمیق همه ی این فلسفه های باطل دنیای مدرن است. 👈پذیرش اینکه برای زندگی باید زندگی کرد و خودش معنای خودش است وقتی است که نسبت خودمان را با مسأله ی مرگ روشن کرده باشیم! مسأله ی مرگ همان چیزی است که اگر پاسخ مناسب نگیرد واقعا میتواند اصل زندگی دنیایی را بی معنا کند. ✋چه پاسخی برای این وجود دارد؟! صرف اینکه بدون هیچ دلیلی انسانها به سمت یک نور میروند و در آن تا ابد نابود میشوند کافی است؟! تازه برای همین قدرش هم دلیلی ندارند و این را صرفا برای وحشتناک جلوه ندادن مرگ و فرار از چالش مرگ به تصویر کشیده اند! 👈اینجاست که باید گفت: 📖«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ * فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ» 👈عمده ی نقد این اثر در بررسی فلسفی آن و مروری گذرا بر ادوار فلسفه ی مغرب زمین است که برای آنکه طولانی نشود این بحث را در نوشته ی دیگری قرار میدهم. این بحث ادامه دارد...
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۲) «نقدی بر پویا نمایی روح (۲): Soul» «پسا ساختارگرایی پست مدرنیستم و بحران معنا» 🔹تاریخ بشر را از جهتی میتوان به سه دوره ی پیشا مدرن، مدرن، و پسا مدرن تقسیم کرد. به عقیده ی بسیاری اگر زمانی از مدرنیسم یا به تعبیری تجدّد و نوگرایی در برابر سنّتگرایی یا تحجّر و مانند آن صحبت میشد امروزه دیگر باید از ابر تجدّد فرا نوگرایانه به نام پست مدرنیسم صحبت کرد! 👈بشر امروزی در حال فرا نوگرایی است! یک گرایش قلبی و عاطفی به فرا نو که ویژگی آن اصالت دادن به تکثّر و تفرّد و از دست دادن معانی و ساختارهای خارجی و مجبور شدن انسان برای طرّاحی و خلق معنا از جانب خودش است. ✔انسان سه حیطه ی شناختی، گرایشی و رفتاری دارد. یکی به فکر انسان و دیگری به قلب او و آخری به بدنش مرتبط است. فرانوگرایی در بشر امروزی به واسطه ی معضلات مدرنیستم تبدیل به نوعی گفتمان اجتماعی شده است. گفتمانها معمولا از طریق ساحت قلب انسان وارد میشوند و سپس ساحت فکر و عمل انسان و جوامع را تحت تأثیر خود قرار میدهند. 👈کمتر انسانهایی یافت میشوند که صرفا متأثّر از فکر و اندیشه ی خود باشند. نوعا فکر و رفتارهایشان متأثّر از قلب و گرایشات و عواطفشان است. 👈در این بخش به بررسی تأثیرات فرانوگرایی در فکر بشری و بسترهای ظهور نظری فرا ساختارگرایی و بحران معنا در تمدّن غربی میپردازم.