eitaa logo
بذل الخاطر
950 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
⚪بله این مطلب صحیح است که این بزرگواران به دلیل اشتغال فراوان فرصتی برای خود نمیبینند ولی این امر بیش از آن که معلول نبودن فرصت باشد احتمالا ناشی از تعریف نشدن ضرورتی برای آنان برای ارتباط دائمی با فضای علمی حوزه های علمیه است. متأسّفانه فضای حوزوی ما از این امر متضرّر شده است. ✅چه خوب بود این عزیزان به شکلی برنامه ریزی شده خود را همواره به هر جایی میرسیدند ذیل فعالیتهای حوزه ی علمیه تعریف میکردند. 👈تدبّر در سیره ی مجاهدین بزرگی مانند مرحوم سید حسن مدرّس و امام راحل گویای همین حقیقت است. شنیدم یکی از توصیه های مرحوم آیت الله بهجت به رهبر عزیزمان همین بوده که درس خارج را ادامه بدهند. 👈حالا بعضا برخی عزیزان هستند که به شکل خودجوش سعی میکنند این ارتباط با حوزه های علمیه و طلاب قطع نشود. ولی اصلا فراگیر نیست. ✋چقدر خوب بود که این روحانیان مشغول به خدمت در امور مختلف نظام خودشان را مبلغین و مجاهدینی بدانند که از فضای حوزه های علمیه روانه ی منطقه ی تبلیغی و خدماتی خود شده اند. خود را در برابر حوزویان پاسخگو بدانند و بسان کارمندانی از ساختارهای دیگر استحاله نشوند. 🔸«رأیُ الشیخِ أحبُّ الیَّ من جَلَدِ الغُلامِ»🔸 یکی از افرادی که سعی در گرم نگه داشتن فضای علمی حوزوی و نشاط حاکم بر آن بعد از انقلاب اسلامی نمود مرحوم شیخ احمد پایانی بود. چند سالی است که با فرزند برومند ایشان توفیق مجالست دارم. خاطرات شیرینی از خوش اخلاقی و گشاده رویی و سیره ی پسندیده ی ایشان گاهی نقل میکنند. اخیرا خاطره ای از ایشان نقل کردند که دیدم خوب است ثبت شود. هم باعث ذکر خیری از این علمای مذهب پاک تشیّع میشود که: عِنْدَ ذِكْرِ الصَّالِحِينَ‏ يَنْزِلُ الرَّحْمَة و هم از فوائد آن میتوان استفاده کرد. 👈فرزند برومند ایشان آقا شیخ رضا نقل میکردند زمانی در نوجوانی از اردبیل تماس گرفتند که یکی از افرادی که با مرحوم پدرشان صیغه ی اخوّت خوانده بودند به رحمت خدا رفته اند. قرار شد با پدر به اردبیل بروند! 👈پدر بزرگوارشان مانند سابق برنامه ای داشت که بر اساس نگاه آشیخ رضا شاید حدود ۲ ساعت زودتر به اتوبوسهای پایانه آزادی میرسیدند و خلاصه از دید فرزندشان معطل میشدند. 👈به خاطر همین به نوعی اعتراض میکنند که این برنامه ریزیها دقیق نیست! میتوان فلان کرد و بهمان و خلاصه یک برنامه ی دقیقی میتوان ریخت تا الکی و بیخود معطّل نشویم! 👈مرحوم شیخ احمد نیز میپذیرد و میگوید رضا این سری خودت برنامه ریزی کن! همه چیز با خودت! مدیر سفرمان این سری جوانان باشند! 🔹آشیخ رضا نقل کردند که سوار تاکسی شدیم و رفتیم ترمینال قم؛ همینکه سوار اتوبوس شدیم کلاج خالی کرد و گفت مسافرین پیاده شوند!😳 با زحمتی خودمان را به هفتاد و دو تن رساندیم! ماندیم تا یک اتوبوسی از راه رسید و چون پر شد مجبور شدیم آن عقب اتوبوس بنشینیم! 👈آشنایان با اتوبوس های سابق خوب میدانند که چون این اتوبوسها موتورشان در عقب است سر و صدا و ناراحتی زیادی بر آن صندلی عقب حاکم است. خلاصه چاره ای نبود! 👈با این پدر پیرمردمان آن عقب نشستیم. رسیدیم به ترمینال جنوب و از آنجا تاکسی گرفتیم برای آزادی! در مسیر در اطراف میدان آزادی تصادف کردیم! خدایا الآن دیگر چه کنیم؟!😩 ✋پدر هم هیچی نمیگفت و فقط سکوت بود! خلاصه با کلّی خواهش روانه شدیم و با انبانی از استرس و زحمت و تند تند رفتن خودمان را به نزدیکی اتوبوسها رسانیدم. 👈اتوبوس اردبیل دیگر تقریبا راه افتاده بود که با زحمتی بسیار در آخرین ثانیه ها خودمان را به آن رساندیم و دیگر کار خدا توانستیم بعد از این ماجرای پر از اضطراب و استرس سوار ماشین شویم! ✅آشیخ رضا میگفت ما هم همینطوری در درونمان خجالت میکشیدیم و پدر هم هیچ چیزی نمیگفت! بعد از سکوتی طولانی وقتی ماجرا تمام شد پدر رو به من کرد و با همان لحن پدرانه فقط گفت: «رضا اینجوری میشه ها! ...» ✅خلاصه با همین اخلاق حسنه یک درس بزرگی در طول زندگی به فرزندشان داده بود که همواره از یادش نرفته بود. به این میگویند تربیت! به این میگویند آموختن! با صدها جلد کتاب خواندن این اثر وجودی را انسان نمی آموزد که در چنین لحظاتی میتواند بیاموزد. بسیار سفر باید تا پخته شود خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی 💡تا این خاطره را نقل کردند به یاد کلام منسوب به امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغة افتادم که: «رأیُ االشیخِ أحبُّ الیَّ من جَلَدِ الغُلامِ». این جوانگرایی که یک ضرورت است نباید از هزینه ها و آفاتش هم غفلت کرد! 👈همواره باید پیر و جوان با هم باشند. هر کدام فرصتها و آسیبهایی دارند. در کمتر شخصی آن رأی و پختگی شیوخ و آن شجاعت و جسارت اقدام جوانان جمع میشود. شکر خدا رهبر عزیزمان از این دسته است.
✋آفت شیوخ معمولا احتیاط گرایی افراطی است و آفت جوانان اقدام گرایی بدون رأی قویم. راستی که شاعر بزرگ عرب متنبّی چه نیک سرود! 👈ابتدا در ابیاتی بیان میکند که رأی شیوخ را بر شجاعت شجاعان همیشه مقدّم کنید! اگر رأی و شجاعت با هم جمع شد انسان به اهداف بلند خواهد رسید! ولی بدانید و نیک بدانید که چه بسیار بوده که انسان حریفانش را بدون آنکه با آنها گلاویز شده کشتی بگیرد با رأیش به زمین میزند! و لرُبَّما طَعَنَ الفتی أقرانَه بالرأیِ قبلَ تطاعُنِ الأقرانِ 👈اگر رأی و عقل نبود پست ترین شیرها از والاترین انسانها برتر بود! لولا العقولُ لکانَ أدنی ضیغم أدنَی الی شرفٍ من الانسانِ 👈آری در این شکّی نیست که پختگی در رأی مقدّم بر شجاعت و اقدام و رشادت است. به تعبیر ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغة: 📖«الشيخ كثير التجربة فيبلغ من العدو برأيه ما لا يبلغ بشجاعته الغلام الحدث غير المجرب لأنه قد يغرر بنفسه فيهلك و يهلك أصحابه و لا ريب أن الرأي مقدم على الشجاعة». ⚪گاهی نیز که مذاکرات طواغیت و شیاطین حاکم بر عالم با مسئولین کشورمان را میبینم با خود میگویم اینها آنچه در میدانهای نبرد نمیتوانند پیدا کنند میخواهند در میدانهای مذاکره تسخیر کنند! هر چقدر در میدانها شکست خورده اند میخواهند به تعبیری در این دیپلماسی ها پیدا کنند! به تعبیر متنبّی: و لرُبَّما طَعَنَ الفتی أقرانَه بالرأیِ قبلَ تطاعُنِ الأقرانِ 👈غفلت از همین بود که برخی گناهان اجتماعی ما ایرانیان سبب روی کار آمدن افرادی شد که آن رأی الشیوخ مطلوب را نداشته و ما را مبتلا به مصیبتی تاریخی به نام برجام کردند! آدم گاهی از کلاهی که به سر این به اصطلاح مدّعیان دیپلماسی رفته به تعجّب واداشته میشود. 👈گاهی فقط از این جهت خودم را تسلیت میدهم که «عسی أن تُکرِهُوا شیئاً و هو خیرٌ لکُم»! و الا فضاحت از این بالاتر نمیدانم چیست؟! خسارت محض! 👈آنچنان خسارت است که هنوز هم طواغیت با تمام وجودشان به نوعی در تلاشند از بین نرود! واقعا یکی از درس آموزترین وقایع تاریخ سیاست جهان میتواند باشد. 👈خلاصه معیار عقل است. اگر رأی شیوخ برتر است برای وقتی است که مصداق عقل باشد والا خودش گاهی آفت عقل میشود. اگر رأی شیوخ برتر است برای آن وقتی است که این شیوخ مبتلا به ترس نامعقول و امیال نا مشروع نباشند. متأسّفانه شیوخ دیپلماسی ما در آن برهه مبتلا به این آفات بودند.
باسمه تبارک و تعالی (۳۱۵) «فیلم سینمایی یک ذهن زیبا: A Beautiful Mind» «نبرد یک نابغه برای مدیریت ذهنی بیمار» «اَزگِیلهای علوم بشری!» 🔹در ماه رجب و چهار شنبه ی وسط ماه و روزهای کوتاه زمستان تصمیم گرفتم روزه بگیرم. روزه ی پنجشنبه اوّل و آخر و چهارشنبه ی وسط ماه قمری بسیار پر فضیلت است. بر اساس روایات قطعی ثواب روزه ی عمر را دارد. شبش خیلی خسته بودم. در منزل هم تنها بودم. دیدم حال مطالعه ندارم. یکی از فیلمهایی که از قبل تعیین کرده بودم که ببینم را گذاشتم تا بچه ها نیامده اند و نگفته اند شبکه پویا بزن ببینم😄 🔸فیلم سینمایی آمریکایی به نام «یک ذهن زیبا» ساخته ی ران هاوارد در سال ۲۰۰۱ با بازیگری هنرمندانه راسل کرو هنر پیشه ی معروف! از آن فیلمهایی است که جایزه اسکار هم گرفته است. 👈فیلم به نوعی اقتباس از کتابی با همین نام در شرح حال یکی از ریاضی دانان فقید و بزرگ آمریکایی به نام جان نَش است که موفّق به گرفتن جایزه ی نوبل اقتصاد شد. 🔸«خلاصه ی داستان فیلم»🔸 راسل کرو در نقش جان نَش فردی گوشه گیر و منزوی است که تمایلی به ارتباط برقرار کردن با دیگران ندارد؛ همواره در دنیای ذهنی خودش به سر می برد و مشغول محاسبات ذهنی خودش است؛ 🎬به تمام پدیده های اطراف خودش از زاویه ریاضی نگاه می کند مثل صحنه ای که در حیات دانشگاه مشغول بررسی حرکت پرنده ها هنگام خوردن دانه است و بدون اینکه متوجه اطراف خودش باشد مشغول محاسبه و بررسی است و همین رفتار او باعث تعجب هم کلاسی هایش می شود.
🎬رفتارهای او به گونه ای است که ریشه در غرور و خود شیفتگی زیاد به خاطر هوش استثنائی اش دارد. او خودش را بالاتر و برتر و باهوش تر از دیگران می دانست تا جایی که در کلاس های درس نیز حاضر نمی شد زیرا خود را بی نیاز می دانست و فکر می کرد مانع بروز خلاقیت او می شود. کتاب علمی را در سطل آشغال می انداخت! 🎬نَش توانایی خارق‌العاده‌ای در کشف رابطه بین اشکال و اعداد داشت. او یک فوق نابغه بود و سهم مهمّی در پیشرفت برخی ابعاد علم ریاضی و معادلات نوین از خود برجای گذاشته است. از آن فوق نوابغی که به تعبیر جایی از این فیلم از آنهایی بود که معمولا همیشه «قبل از دانستن میدانند»! 🔻همانها که به تعبیر فلسفه ی اسلامی قوّه ی حدس بالایی دارند! همان قوّه ای که از نگاه ابن سینا که خود از برترین نوابغ تمام ادوار تاریخ بشری بود اگر به حدّ اعلای خود برسد همان قوّه ی وحی انبیاء الهی میشود. ابن سینا معتقد است وقتی افرادی مثل او هستند که بسیاری از مسائل را برخلاف دیگران با نیروی حدس خود حل میکنند دیگر چه استبعادی میماند که برخی بندگان برگزیده ی خدا کمال این قوه را داشتهو همه چیز را با این قوه ی برتر برخلاف ما بتوانند درک کنند؟!🔺 🎬در بدو ورود جان نَش به دانشگاه پرینستون اولین شخصیتی که به سراغ او می رود در قالب شخصی به نام چارلز هم اتاقی اوست. شخصی که جان به سرعت با او دوست شده و برخلاف انتظار تنها دوست صمیمی او میشود؛ 🎬مدتها با او گفت و گو می کند بر عکس رابطه ای که اصلا با دیگران نمیتواند برقرار کند. اصلا در بعضی از بخشهای این فیلم نشان داده می شود که الهام بخش جان در تدوین نظریه تعادل به نوعی همین دوست صمیمی اوست. 🎬در ادامه دو شخصیت دیگر به زندگی جدّی او اضافه می شود یکی دختر بچه ای که خواهر زاده ی همان چارلز است و یک مأمور مخفی سازمان سیا به اسم پارچر که او را بعد از دیدن نبوغ فوق العاده اش وارد مرحله ی جدیدی از زندگی مخفی نموده و وارد دنیای پیچیده ی جاسوسی و جنگ سرد میان آمریکا و شوروی میکند! 🎬وظیفه ی نَش یا همان راسل کرو شکستن کدهای رمزی کشور متخاصم با استفاده از منطق اعداد است. در ادامه جان نَش که به خاطر ارائه ی نظریّات بسیار ابتکاری در ریاضیات به پروفسور جان نَش موسوم شده برای اوّلین بار به یکی از شاگردان خانمش ابراز علاقه کرده و ازدواج نموده و بچه دار میشوند. 🎬ولی این دوره توأم با آن مأموریّتهای مخفی مربوط به سرویسهای جاسوسی است که باعث به مخاطره افتادن زندگی شخصی نَش میشود! 🎬او که این وضعیت را در تعارض با تعهد قلبی و علاقه ی خانوادگی خود میبیند تصمیم میگیرد خود را از آن ماجراهای سرویسهای مخفی بیرون بکشد ولی با تحدید پارچر و عوامل سازمانهای جاسوسی مواجه میشود که خانواده و خود او را تهدید به مرگ میکنند. 🎬از همینجا وضعیت بغرنج و عصبی پروفسور جان نَش با همسر و اطرافیانش شدّت میگیرد! گمان میکند سرویس جاسوسی شوروی به دنبال اوست و مدام از دست آنها فرار میکند تا آنکه مناسبات جان نَش با جهان پیرامونش به شدّت به وضعیّت بغرنجی میرسد. 🎬در اینجاست که کم کم مخاطب این فیلم متوجّه غیر عادی بودن وضعیت جان میشود! اینکه نکند اساسا در این دنیای کاملا طبیعی که از نگاه جان نَش در حال روایت شدن است عناصری از تخیّل و توهّم هم افزوده شده است؟! 🎬یکی از جاهایی که خود نَش شک میکند آنجاست که میبیند بعد از گذشت سالها هنوز خواهر زاده ی هم اتاقی سابقش چارلز بزرگ نشده است! در ادامه رفته رفته معلوم میشود این پروفسور بزرگ ریاضی اساسا مدّتهاست که در مرزی میان جنون و نبوغ زندگی کرده است! 🎬آن هم اتاقی و دوست صمیمی اش چارلز و خواهر زاده اش توهّمی بیش نبوده است! آن مأمور سازمانهای جاسوسی یا همان پارچر نیز اصلا وجود خارجی ندارد! همه اش بافته های ذهن او در میان حقایق خارجی دیگری بود! 🎬افرادی که آن همه با آنها ارتباطات زنده و پویا و بعضا حکمت آمیز برقرار میکرد اصلا توهّماتی بیش نبوده اند! پروفسور جان نَش یا همان راسل کرو مدّتهاست که فرسنگها از واقعیّت فاصله گرفته و دقیقا معلوم نیست نابغه است یا دیوانه!
🎬پیچیده تر آنکه اساسا برخی ابعاد نبوغش هم از دیوانگی و خیالاتی بودنش نشأت میگرفت. اینجاست که پزشکان و به زعم او سرویس امنیتی شوروی بیماری‌اش را نوعی اسکیزوفرنی پارانوید تشخیص دادند که با افسردگی و کاهش اعتماد به نفس همراه شده بود. 🎬سالها وضعیّت او همینگونه بود و از جامعه طرد شده بود که رفته رفته توانست با نیروی عشق و تعهد به خانواده یا همان قلب و نه ذهنش توان آن را پیدا کند که به مرور این عناصر خیالی را از جریان زندگی خود حذف کند و بتواند مانند دیگران با عالم خارج ارتباط برقرار کند! 🎬دیگر غرق توهّماتش نشده و مرز حقیقت و واقعیت را درک کند! جان نَش با تمام توان سعی ميكند تا ذهن خود را ذره ذره اصلاح کند. این فرایند جبرانی چیزی نزدیک به ۳۰ سال از بهترین سال‌های عمر او را گرفت اما امید و اراده‌ای که او از خود نشان داد، کار خودش را کرد و ریاضی‌دان نابغه بالاخره از بند بیماری نجات پیدا کرده و توانست در اواخر عمرش جایزه ی نوبل اقتصادی را هم بگیرد! ✋حالا این مطلبی که عرض کردم برداشت البته همراه با دقت بنده از اهداف ساخت این فیلم بود. ممکن است نکات دیگری هم باشد که بنده آنها را به چشم نیاورده باشم. 🔸«نکاتی پیرامون فیلم سینمایی یک ذهن زیبا»🔸 نام این اثر هوشمندانه انتخاب شده است! یکی از رؤوس ثمانیه حسن سمه یا همان نامگذاری مناسب است. همان امری که میخواهد همه ی پیام را در قالب یک یا چند کلمه جمع کند. ذهنی زیبا و بسیار خارق العاده که ورای همه ی نبوغش لزوما معلوم نیست دیوانه است یا نابغه! شخصی که آنچنان غرق در ذهن و بررسی های ریاضی و پیوند دادند اشکال در خارج با اعداد در ذهن بود که به مرور مرز حقیقت و واقعیت را از دست داد. 👈پروفسور نَش دنیا را عادت کرده بود همیشه از زاویه ی معادلات و ریاضیات محض ببیند و تجربه کند! همین باعث شد که از طرفی در ارتباطش با واقعیّت خارجی بسیار دقیق شود و از طرف دیگر گویا ارتباطش با واقعیّت خارجی قطع شود! نتواند امور واضح را هم درک کند! 👈همین باعث شد که در مرزی بین نبوغ و جنون حرکت کند. در کنار قلّه ی نبوغ چنین شخصیتهایی درّه های جنونی هم معمولا یافت میشود! اموری که اصلا نسبتی با آن همه نبوغ ندارد. 👈شخصی که به جایی میرسد که تنها خودش را برخلاف دیگرانی که عوام میپندارد بر حق میداند و اصلا در این امر هم شکی ندارد! ✅یک ذهن زیبا و عجیب! هر وقت به خارج سری میزند نبوغش همه را به تعجّب وا میدارد ولی وقتی غرق در ذهن خودش میشود اوج انحرافش همه را به تعجّب وا میدارد! 🎬مثلا در آنجایی که در کلاس درس برای آنکه سر و صدای تعمیرات بیرون ساختمان او را اذیّت نکند علی رغم اعتراض دانشجویان پنجره ها را میبندد؛ امری که باعث گرم شدن غیر عادّی کلاس میشود! در همین حین یکی از دانشجویان –که بعدا همسر او میشود- برای حلّ کردن مسأله میرود پنجره را باز میکند و از آن افرادی که در حال تعمیرات هستند با لحنی مهربان و مؤدّبانه درخواست میکند که ۴۵ دقیقه دیگر کار کنند و آنها هم با کمال میل قبول میکنند! به همین سادگی! 🔹وقتی دنیای پروفسور جان نَش را میبینیم متوجّه میشویم که هم در دنیای ماست و هم در دنیای ما نیست! گویا اصلا یک دنیای دیگری است که متناظر با دنیای خارجی است! چیزی که آن را ابر واقعیّت یا عالم خیال خارجی مینامم! عالمی که نه خیال محض و رمان گونه باشد و نه عالم خارجی محض و واقعیت ناب! یک برزخی بین این دو! خیالی خارجی! وی در دنیایی است که هر چند در خارج است ولی عناصر دیگری هم به آن اضافه کرده است و با آن تأثیر و تأثّر واقعی برقرار کرده و کاملا زندگی او را تحت تأثیر قرار میدهد. 👈تماشای این ذهن زیبا حسرتی بر دل انسانها مینشاند که اگر این ذهنهای زیبا دچار چنین آسیبهایی نبودند چه تاثیرات عمیق‌تر و گسترده‌تری میتوانستند بر علم و دانش بشری بر جای گذارند! ✔اما راه حلّ فیلم برای حلّ این مشکل چیست؟! عشق! با نیروی عشق این نابغه میتواند به بیماری اسکیزوفرنی غلبه کند. عشق به همسر و فرزندش. توهّمات را زیر پایش میگذارد. همان چیزی که دیگر مربوط به ذهن نیست بلکه مربوط به قلب است. به تعبیر این فیلم: «شاید داشتن یک ذهن زیبا خوب باشه ولی کشف یک قلب زیبا موهبت بزرگتریه»! راه حلّی که باید برای درمان این نابغه تا رسیدنش به جایزه ی نوبل ارائه کرد آن است که بتواند با تکیه به نیروی قلب و عشق به درجه ی کنترل ذهن برسد! توهّماتش را کنار بگذارد! درگیری و نبرد با توهّم چالش بزرگ این نابغه و ذهن زیبا است!
💡وقتی این فیلم را میدیدم نکات بسیاری به ذهنم خطور میکرد. فرصت نیست به همه ی آنها بپردازم. ولی یکی بود که مهمتر بود. اخیرا مباحث درس خارج ادبیات عربی را شروع کرده ام. ✅به ذهنم خطور کرد وضعیت علمی مانند نحو به گونه ای شبیه داستان همین پروفسور جان نَش است. در میان مرزی بین نبوغ و جنون گام برمیدارد! با همه ی تلاشها و دقّتها و تتبّعهای شگفت انگیز گاهی آنچنان دور از واقعیّت حرف میزنند که انسان را به شگفتی وا میدارد! ✅انسان نمیداند از عظمتی که بنیان نهاده اند شگفت زده شود و یا از عمق انحراف تأویلات آنها شگفت زده شود! همان چیزهایی که به تعبیر بنده نشانه هایی از نوعی روان پریشی و اسکیزوفرنی در وادی دانش است! ✅گویا ارتباطشان با عالم خارج قطع شده است! به جای خارج نفس الامر این مباحث نوعی عالم خیال خارجی است که در آن عناصری هم از ذهن آنها اضافه شده است! ✅از چیزهایی حرف میزنند و دو دستی به چیزهایی میچسبند و برای آنها همه چیز را تغییر میدهند و تأویل میبرند که اصلا در واقعیّت اثری از آنها وجود ندارد! فرسنگها از برداشتهای عرفی و اصالت ظهور فاصله دارد! البته در همین تخیّلات علمی هم نشانه های آن نبوغ کاملا هویداست! 🔹یک لطیفه ای گاهی نقل میشود که مناسب این مقام است! میگویند میوه ی اَزگیل یا همان کونوس گیلکی را نزد یکی از برادران اهل فلان قومیّت بردند! پرسید: این چیه؟! گفتند اَزگیله! یکی از این اَزگیلها خورد و با تعجّب گفت: اگه واقعا از گیل (=گِل) ساختن خوب ساختن!😂 ⚪خلاصه آدم گاهی برخی نظریّات علمی را در علوم مختلف میبیند متوجّه میشود که اساسا نفس الامر این نظریّه عالم خارج نیست! ذهن خیلی زیبایی دارند ولی بعضا خیالی است! این نظریّه با همه دقّت و عمق و نبوغی که دارد در عالم خیال خارجی جای دارد تا عالم خارج! 👈آدمی باید یک نگاهی به آن بیاندازد و بگوید: اگه از گیل ساختن خوب ساختن!😅 ✅مسائل علمی در یک تقسیم کلّی به سه دسته ی ساده و مشکل و معضل تقسیم میشوند. مسائل ساده آنهایی است که با اصول علم به سادگی پاسخ مناسب خود را میگیرند. مسائل مشکل آنهایی است که حلّ آن با اصول و ضوابط و فضای آن دانش ساده نیست ولی میتوان بعد از تحمّل دشواری هایی به پاسخی نسبتا قانع کننده رسید! ✅ولی مسائل معضل آن مسائلی است که صرفا در آن فضا و عالم و پارادایم دانش تنها میتوان آن را توجیه کرده و از آنها فرار نمود و اصلا نمیتوان پاسخهای قانع کننده به آن داد. ✅کشف مسائل معضل و ازگیلها وادی دانش نقش بسزایی در فهم عمق ماهیّت آن دانش و پارادایم حاکم بر آن دارد! همانجایی که ارتباط انسان را با واقعیّت خارجی به گونه ای گویا میخواهد قطع کند و نشانه هایی گویا از روان پریشی علم ورای همه ی نبوغش برای اهل عشق به حقیقت به دنبال دارد. 💡همچنین جریان این پروفسور نَش را که دیدم به ذهنم مباحث علمی این طبیعتگرایان ناتورالیسم خطور کرد! آنهایی که معلوم نیست نابغه اند یا دیوانه! تصمیم گرفته اند تا اصلا خدا و عالم غیبی را در تحلیل امور دخالت ندهند! 👈بعد از آن یک سری تحلیلهای ابتکاری و جالبی در زمینه نحوه ی شکل گیری مفهوم خدا و دین و وحی و ... ارائه میدهند که خیلی قابل توجه است! دیوانگان نابغه ای هستند برای خودشان! میشود از ابتکاراتشان گرته برداری کرد و در جای مناسبی از آن استفاده کرد!
باسمه تبارک و تعالی (۳۱۶) «اگه بخوری بهت میگم آفتَرین!» «بسیاری از جوائز بین المللی همان آفرین گفتنهای شیطان اند!» 🔹سر سفره ناهار بچه ها غذا میخوردند. دختر خاله بچّه ها خیلی کم غذا خورد و گفت ممنون! گفتم عمو بیشتر بخور تا سیر بشی! دیدم گوش نکرد! دختر کوچکم به او گفت: اگه بخوری بهت میگم آفتَرین (=آفرین)! دیدم ایشان هم خوشحال شد و شروع کرد به خوردن تا دخترم به او بگوید آفترین!😕 ببین تو رو خدا! حرف منطقی من کشک بود ولی آفترین این دخترم ... 💡به ذهنم خطور کرد ببین چطور مدح و ذمّ دیگران بر روی ما تأثیر میگذارد! چطور آفرین گفتن یا اه اه گفتن دیگران و نوع نگاه آنها در ما تأثیر میگذارد! 👈اصلا خیلی از کارهایی که میکنیم اساسش به خاطر شنیدن نوعی آفرین یا نشنیدن نوعی اه اه از این و آن و یا جامعه و مانند آن است؟! از روی انتخاب واقعی خودمان نیست. ✋اگر چنین است خیلی باید مراقب باشیم از آفرین گفتن یا مذمّت چه افراد یا نگاه ها و گروه هایی منفعل میشویم! آیا از عاقلان و اولیاء و ابناء الآخرة هستند یا از غافلان و اشقیاء و ابناء الدنیا؟! 👈اصلا بسیاری به خاطر همین مدح و مذمّت ناپاکان است که به گناه و آلودگی کشیده میشوند! به خاطر اینکه قدرت ایستادگی در برابر این نیروی سحر آمیز نگاه دیگران که مانند مسکری برای عقول است را ندارند. 🔹با همین (آفترینها) ما را دچار بحران جمعیتی کردند. اخبار را مرور میکردم دیدم هیئت ملی جمعیت و تنظیم خانواده در اندونزی به خاطر طرح‌های برنامه‌ریزی تنظیم خانواده که حتی در طول همه‌گیری کووید۱۹ نیز ادامه یافت برنده جایزه جمعیت سازمان ملل در سال ۲۰۲۲ شد.
👈این را که دیدیم گفتم ای وای! باز این شیاطین با این آفرین گفتنها و جوائز بین المللی چه خواب آشفته ای برای این کشور پرجمعیت مسلمان دیده اند؟! 👈مسأله وقتی مشکوکتر میشود که آنها اقدامات این کشور را در افزایش دادن حداقل سن ازدواج دختران از ۱۶ به ۱۹ تحسین کرده اند! از همینجا میشود فهمید یعنی چه؟! یعنی مبارزه با خانواده و ترویج بی بند و باری و به اسارت کشاندن جوانها و... . 🔥خدا میداند پشت سر بسیاری از این جایزه های نوبل، اسکار و ... چه نیّتهای شومی نهفته است! ⚪یکی از این جوائز همین جایزه جمعیت سازمان ملل است که از سال ۱۹۸۳ به افراد و موسسات به دلیل مشارکت برجسته آنها در به اصطلاح خودشان جمعیت، توسعه و سلامت باروری تجلیل می شود. همینکه امسال اندونزی را انتخاب کرده! 😔این همان آفرین شیطان و آن جایزه ی شومی است که در سال ۷۸ به دکتر مرندی از کشور ما به خاطر موفقیت بزرگ در برنامه های تنظیم خانواده و کنترل جمعیت در ایران داده شد! 👈همان جریان ناپخته و غیر دقیقی که باعث شد امروزه ماها برادران و خواهران بیشتری نداشته باشیم! خود بنده اگر آن تصمیم نبود الان احتمالا برادران و خواهران دیگری داشتم و قطعا وضعیت فرهنگی متفاوت بود. از چه خیراتی محروم شدیم! 👈آن چیزی که از پدران و مادرانمان میدیدم اینها ۷ یا ۸ فرزند را هم به سادگی اداره میکردند. هنوز یادم نرفته که در دهه ی هفتاد مدّتی منزلمان در شهرستان دلیجان بود! در آن میدان بزرگ شهر بزرگ نوشته بود: «فرزند کمتر زندگی بهتر!» 👈برخی اقوام ما مدّتها به فرزند چهارم و پنجمش که دوقلو بودند شناسنامه نمیدادند. همین شد که امروز به تصریح مکرّر رهبری یکی از معضلات و مخاطرات ما همین معضل جمعیتی شده است. 👈بحث از جمعیّت و آثار آن بحث پر دامنه ای است. یکی از عوامل تأثّر فرهنگی و حاکم شدن فرهنگ غربی در همین فضای بالا رفتن سنّ ازدواج و تک فرزندی و مانند آن بوده است. 🔹در خاطرات آقای هاشمی رفسنجانی در تاریخ چهارشنبه دوّم تیرماه سال ۷۸ آمده که: 📖«دکتر مرندی، وزیر سابق بهداشت آمد. خوشحال است از تعلق جایزه سازمان ملل به خاطر کنترل جمعیت در ایران در دوره مسئولیت او و گفت نامزد دیگر بیل گیتس رییس مایکروسافت بوده که سالی یک میلیارد دلار هم به سازمان ملل کمک می‌کند که فقط یک رای از ده رای را داشته» 😔الی اللّه المشتکی! اینها همه به دلیل عدم احتیاط در برابر کید شیاطین و نفهمیدن عمق لزوم بد بینی به دشمن است. اصلا همینکه آن زمان این جایزه را به اینها دادند باید شستشان خبر دار میشد! ⛔آفرین نهادی که ابزار بزرگی در زیر دست طواغیت عالم است مشکوک نیست؟! لمس آتش است! جایزه ی کفّار و طواغیت بیش از آنکه برای یک انسان مؤمن آنهم در چنین مسائل حسّاسی باعث شادمانی شود باید باعث ترس و بیم گردد! 👈برهان آقایان در آن زمان هم همین بود که مرحوم امام راحل مشکل شرعی برای این امر قائل نبودند! چه بگوییم؟! آشنایان با نظام اجتهاد جواهری میدانند که اینها از آن مسائلی نیست که به این سادگی ها بتوان از فقه جواهری پاسخش را به درستی گرفته و به شارع مقدّس نسبت داد 🔸همین آقای مرندی که در آن زمان وزیر بهداشت دولت آقای موسوی و هاشمی بود و در هر حال انسان خوش نام و متشرّعی است در سال ۹۳ در مصاحبه ای اینگونه میگوید: 📖«من در حدی که عقلم می‌رسید این کار را انجام دادم. هنوز هم احساس عذاب وجدان می‌کنم؛ شاید اصلاً نباید وارد مسئله کنترل جمعیت می‌شدم! درباره جایزه جمعیت سازمان ملل هم باید بگویم من جوایز متعددی را برده‌ام؛ شاید از بدشانسی به من جایزه دادند» ⛔اگر چنین است عقل حکم میکند اصل را در این امور بر بدبینی بگذارند. مگر ماها میدانیم دقیقا چه برنامه هایی در قالب اینها برای ما ریخته اند! در این سندهایی مانند ۲۰۳۰ یا ... . ⛔اصلا اگر اشکالی هم ندیدیم باز دلیل نمیشود که اشکالی نداشته باشد. کسی که باور به طاغوت بودن اینها و همینطور عمق دشمنی و دست نشاندگی شان داشته باشد به این سادگی ها خام این آفرینها و مذمّتها نمیشود! ⚪همینهایی که حالا که حریف غیورمندان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نشدند میگویند اه اه خیلی اخ است! تروریست است! حالا ایران را از کمیسیون زنان سازمان ملل اخراج کنند! آخر کدام انسان عاقلی است که نفهمد اینها همه بازی های سیاسی بیش نیست! ✋بیچاره آن غافلانی که گمان کردند برخی جوائزی که این کفّار در این جشنواره ها به آنها دادند به خاطر اوج هنری آنان بود! 👈باور کنید با همین صد آفرینها و مذمّتها کشورها و افکار بسیاری را به اسارت خودشان در آورده اند! ✅نه به آن مدحشان در این جوائز بین المللی دلخوش کنیم و نه به این مذمّتشان در این عناوین سوء! دلخوشیمان به رضایت خداوند متعال و پروایمان از غضب او باشد و بس! 📖«اللَّهُمَّ فَلَا تُحْلِلْ بِي غَضَبَكَ فَإِنْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلَا أُبَالِي‏ سِوَاك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۱۷) «بالاترین خدمت انقلاب اسلامی برای ایرانیان حفظ گوهر ایمان وتعمیق آن بود» «مروری بر خاطرات تاج الملوک در زمینه شست و شوی مغزی پهلوی اوّل برای مبارزه با اصل اسلام» 🔹دهه فجر است! راستی که چه نام زیبایی! بارها در سخنرانی های امام راحل شنیدیم که ایشان برای اسلام احساس خطر میکردند. ماها چندان درکی از آنچه ایشان میدیدند نداریم. ✅ولی همین ترس برای اصل اسلام بود که باعث شد تا گوهر سیاسی پنهان در این مذهب پاک که همان ولایت فقیه است آشکار شده و با آن به مبارزه با ظلمتها بشتابد! تهدید بزرگ به فرصت بزرگ تبدیل شد! 🔸برای ما که اصل ارزشمندی و عظمت گوهر تابناک ایمان روشن است ورای دیدهای مادّی بین و ابناء الدّنیایی مهمترین امر در ارزش گذاری در امور، معیار ایمان است. هیچ باکی هم از ابراز آن نداریم! 🔸اوّلین درسهایی که انسان در مدرسه ی قرآن میگیرد همین است. مگر جای تردید دارد؟! مگر انسان جز برای همین به این عالم هبوط کرده؟! ایمان تنها چیزی بود که وقتی آن رسول ختمی مرتبت محرومیّت انسانها از اصل و عمق آن را میدید از غصّه میخواست جان دهد! همانکه ندا آمد: 📖«فَلَعَلَّكَ باخِعٌ‏ نَفْسَكَ‏ عَلى‏ آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفا» 👈نه برای وضعیت اقتصادی و نه وضعیت تکنولوژی و نه اخلاقی و نه ... هیچ کدام اینقدر غصّه نخورد که برای ایمان غصّه خورد! 🔸و تو چه میدانی که ایمان چیست؟! و چون من خفّاشهای اسیر تاریکی ها در بطن غارها در سیاه چالهای عالم دنیا چه میدانیم عظمت وادی نور چیست؟!
⚪متر و معیار ما در ارزش گذاری، ایمان است. هر چیزی هر چقدر و به هر نسبت ربطی به ایمان دارد به همان طریق ارزش گذاری میشود. سلاطین قاجار با همه ی بی کفایتی لااقل به مبارزه با اصل اسلام نرفتند. بلکه خودشان در ظاهر و بلکه در باطن مؤمن بودند. نمیخواستند مردم را از دین برانند هر چند برخی کارهایشان فاسقانه بود. به ضرر دین و ایمان تمام میشد. ولی به صورت کلّی علاقه به دین و فرهنگ کشورشان داشتند. ایرانی مسلمان بودند. 👈مطالعه ی سیره ی آنها و خواندن خاطرات و اشعارشان گویای این حقیقت است. مثلا همین ناصر الدّین شاه اثر با شکوه دینی موسوم به تکیه معروف به تکیه دولت را برای اجرای مراسمات مذهبی بنا کرد! 👈مستشرقان، آن را چیزی شبیه آمفی تئاتر بزرگ ایتالیا میدانستند که در نزدیکی کاخ گلستان بنا شده بود و در زمان پهلوی ویران شد. تابلوی معروف کمال الملک از آن گویای عظمت این بنای باشکوه دینی است. 👈یا میتوان به همین اشعار ناصر الدّین شاه در سوگ اهل بیت علیهم السلام و یا خاطرات مظفّر الدین شاه رجوع کرد! اینکه مظفر الدّین شاه هر شب دهه محرّم روضه خان داشت و در خاطراتش خیلی این سنّت را میپسندد و میگوید زیبنده ی درگاه پادشاهان است که چنین باشند. معلوم است که قلبا هم چنین تعهّدی داشته اند. ⛔حالا البته اگر بی لیاقتی آنها در عقب ماندن از سیر پیشرفت علمی حاکم بر دنیای آن زمان که باعث ضربه خوردن دین و ایمان شد خودش میتواند منقصت بزرگی برای آنها باشد. چون به ضرر دین و ایمان تمام شد! از این جهت است که از آنها هم بیزاریم. چون معیارمان ایمان است. ✋شاید آن علمای بزرگی مانند شیخ فضل اللّه که به مبارزه با مشروطیّت پرداختند این بصیرت را به خوبی داشتند که در زیر پوست این جریان ضررهای بیشتری برای اسلام و ایمان تعبیه شده است! دیدند عمق این جریان مشروطه خواه موجود چیزی جز الحاد و بی دینی نیست! از اینجا بود که برای حفظ دین و ایمان ترجیح دادند از سلطنت دفاع کنند! ✋ولی دفاع آنها از سلطنت نبود از دین بود! همان امری که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده که امام رضا علیه السلام به یونس بن عبد الرحمن تعلیم داد وقتی که یونس پرسید: 📖«أَ رَأَيْتَكَ لَوْ أَنَّ الرُّومَ دَخَلُوا عَلَى الْمُسْلِمِينَ لَمْ يَنْبَغِ لَهُمْ أَنْ يَمْنَعُوهُمْ‏ قَالَ يُرَابِطُ وَ لَا يُقَاتِلُ وَ إِنْ خَافَ عَلَى بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ‏ وَ الْمُسْلِمِينَ قَاتَلَ فَيَكُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ وَ لَيْسَ لِلسُّلْطَانِ قَالَ قُلْتُ فَإِنْ جَاءَ الْعَدُوُّ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي هُوَ فِيهِ مُرَابِطٌ كَيْفَ يَصْنَعُ قَالَ يُقَاتِلُ عَنْ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ‏ لَا عَنْ هَؤُلَاءِ لِأَنَّ فِي دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ دِينِ مُحَمَّدٍ» 🔹ولی با روی کار آمدن پهلوی برای نخستین بار در تاریخ ایران وضعیت تغییر کرد! افرادی روی کار آمدند که صریحا به مخالفت با اصل اسلام پرداختند! موضوع، آوردن یک دین جدید هم نبود بلکه بی دینی محض بود! به صراحت به مبارزه با نمادهای بزرگ دین رفتند! لباس روحانیّت و حجاب زنان و مراسمهای امام حسین علیه السلام. 👈اینها به بهانه ی عقب ماندگی علم و فنون ایران از غرب به مبارزه با اصل دین و ایمان رفتند! همان چیزی که به نظر ما دلیل نکوهش قاجاریان بود که باعث ضرر ایمان در روان انسانها شده بود اینها آن را باعث حمله به اصل دین قرار دادند! شعائر دینی را خوار کردند! ✋اصلا باور کردنی نیست! آنقدر گفته شده که عمق تاریک آن به حجاب رفته! باید یکدوره همه ی آنچه شنیده ایم را فراموش کنیم و دوباره یکبار بشنویم که این خبیث پهلوی اوّل چه کرد؟!
🔹طوری پلّه پلّه برای از بین بردن اسلام از فرهنگ ایرانی جلو رفتند که در آن سال آخری که رضا شاه بر سر کار بود یعنی در سال ۱۳۱۹ دیگر در تهران رسما به جای عزاداری که چند سالی بود ممنوع شده بود کارناوال رقص و شادی بر پا شد! اصلا باورتان میشود؟! نه بر سری عمّامه ای و نه بر بدنی چادری و نه لباس سیاهی برای عزایی و حال کارناوال شادی در تاسوعا و عاشورا! 👈شاید همین بود که از قهر الهی یک سال بعد متّفقین در نبردهای جنگ جهانی با آلمان دیدند باید رضا شاه را کنار بگذارند و برای توجیه کار خود مجبور شدند برای همراه کردن مردم اصلاحاتی در سیاستهای ضدّ دینی او انجام دهند! 👈واقعا اگر او برکنار نمیشد و با همان سرعت و شتاب ادامه میداد وضعیّت ما چه شده بود؟! به گمانم حتّی آتاتورک هم بر ترکیه چنان کارهایی نکرد که این مردک بی سواد بازیچه ی دست قدرتها داشت بر سر مردم ایران می آورد. 👈میخواست رسما ما را از ایمان و دین محروم کند! وضعیّت طوری شد که به قول برخی مرحوم آیت الله حائری مؤسس حوزه ی قم از غصّه دغ کرد و مرد! اصلا ما چه میدانیم چه وضعیّتی بود؟! کفّار و مغولها هم اینگونه به نبرد دین خدا و ایمان و میراث رسول الله نیامده بودند که این مردک با دسیسه های شوم آمده بود. ✋فرضا اگر تلاشی هم در راستای رفاه ایرانیان کرده باشد و اثبات شود که با نیّت خوبی هم بوده وقتی عامدانه باعث تضعیف ایمان و اسلام شد هیچ ارزشی ندارد. مگر برای آن از خدا بیخبران اسیر شهوات دنیا که البته برخلاف نظر برخی غافلان برای همین دنیای فانی ایرانیان نیز کار خارق العاده ای نکرد! 🔹این شیطان بی سواد با وسوسه ی خود فروخته ها و غافلان فرنگ رفته نقشه ها برای دین و ایمان ایرانیان کشید! همانها که بی حساب و کتاب زمانی برای یادگیری علم به سوی اروپا فرستاده شدند و دیگر حساب آن را نکردند که وقتی برگشتند نسبتشان با دین و ایمان چیست؟! 👈ابتدا وقتی برمیگشتند چندان بی دین نبودند ولی این فرنگ رفته ها که قرار بود نخبه ی جامعه ی ایرانی شوند هر چه جلوتر میرفت وقتی برمیگشتند بی اعتقادتر میشدند. صد رحمت به امثال تقی زاده ها! 👈تا آنجا که این اواخر که منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی شد وقتی در احوال این طیف مطالعه میکنیم گویا هیچ اعتقادی به دین و ایمان و فرهنگ ایرانی نداشته و کاملا به انسانهای مسخ شده ای تبدیل شده بودند! 👈معلوم نیست اگر انقلاب نمیشد و اینها بر ما حاکم میشدند دیگر چیزی از دین و ایمان باقی میماند؟! طوری شده بود که حتّی مخالفین پهلوی که ایرانیان میتوانستند به آنها برای مخالفت با وضع موجود امیدوار باشند نیز خودشان لیبرالها یا کمونیستهای ضدّ دینی بودند که معمولا خود را پیروان تفکّرات مصدّق یا شوروی میدانستند. این بود که آن امام بزرگوارمان برای اسلام احساس خطر کرد! ⚪مثلا همین شاپور بختیار یا همان به تعبیر خودش مرغ طوفان را ببینید که میخواستند به نام یک عنصر ادامه دهنده ی راه مصدّق و مخالف شاه آن را به انقلابیّون جا بزنند! هیچ اعتقادی هم به اسلام نداشت! رئیس حکومت انقلابیمان میخواست شخصی باشد که ضدّ دین و ایمان ایرانیان بود! بلکه حتّی گویا ایرانی هم نبود! سالها در غرب زندگی کرده بود. 👈دکترای خود را از سوربن فرانسه گرفته بود! در جنگ جهانی جزء سربازهای فرانسوی بر ضدّ آلمان در اروپا جنگیده بود! نام فرزندان خودش را هم اسمهای فرانسوی گذاشته است: فرانس، پاتریک و... . 👈دختر عموی بختیار ثریّا که همسر دوّم محمد رضا شاه بعد از فوزیه بود را ببینید! حدود ۲۰ سال پیش با یک سرمایه ی بسیار زیاد مرد! میلیونها دلار ارثیه داشت. وصیت کرد همه ی آن را به صلیب سرخ و کودکان و سگهای ولگرد پاریس صرف کنند! اینها را میتوان یک انسان ایرانی دانست؟! 🔸«مختصری از سیر بی اعتقاد کردن رضا شاه به دین برگرفته از خاطرات تاج الملوک»🔸 انگلیسها بعد از شروع انقلاب بالشویکی به شدّت از نفوذ روسیه در مستعمراتش و حرکت به سمت هندوستان میترسید! همینجا بود که به این نتیجه رسید که باید سدّی محکم بین خود و روسیه بالشویکی ایجاد کند. در همین راستا در ترکیه آتاتورک و در افغانستان امان الله خان و در ایران ابتدا سید ضیاء طباطبایی و سپس رضا خان را به حکومت رساندند. 👈آنقدر شور و هیجان انقلاب بالشویکی زیاد بود که همه ی منطقه را بر علیه خوانین و فئودالها تحریک به قیام میکرد. طوری که مردم به نوعی مهیّای قیام علیه حکومتهای مرکزی شده بودند که نیازمند تأسیس یک حکومت مرکزی مقتدر برای حراست از منافع ابر قدرت آن زمان یعنی انگلستان بود. 👈اینهایی که عرض میکنم را کاملا از خاطرات تاج الملوک همسر رضا شاه نقل میکنم. ایشان صراحتا میگوید هیچ کدام باور نمیکردیم رضا پادشاه ایران شود! به تعبیر او: 📖«اگر رضا کودتا نمیکرد و قدرت را در دست نمیگرفت حتما مردم شورش میکردند و کاخ احمدشاه و خانه متمولین و اغنیاء را غارت میکردند»
👈براي چنین اقتداری لازم بود که هم ایلات و عشایر سر جای خودشان بنشینند و هم روحانیون و مخالفان فرهنگ غربی و اهداف استعماری و هم ... . به تصریح تاج الملوک رضا اهل نماز و روزه و... نبود و هرهری مذهب بود ولی یک اعتقادات سنتی داشت و از مرگ و معاد ترس داشت؛ 👈در اوایل ازدواج بهشت و جهنم را قبول داشت و در ایام عزاداری لب به مشروب نمیزد. در جوانی قمه زنی میکرد و در عزاداری شرکت برجسته ای داشت. پیشرو دسته ی عزاداری قزاقها بود. ⛔تنها مانع آنکه یک پادشاه مطلوب برای انگلیسی ها باشد آن بود که باید یک دوره شست و شوی مغری میشد! اینها هم از بی سواد بودن او استفاده کرده و با گسیل کردن افرادی مانند فروغی به دربار او و آموزش جهت دار تاریخ و دیگر مباحث او را به کلّی ضدّ دین و ضدّ عرب نمودند. تاج الملوک در مورد این برهه میگوید: 📖«این چند نفر آدم از بس از این حرفها زدند که ما در طول دو سه سال همه مان تبدیل به آدمهای تاریخ دان شدیم! این تاریخ دانی از یک نظر خوب بود از صد نظر بد! چون در بین ما دیگر همه مطلب مربوط میشد به حمله ی اعراب به ایران و جنایتهایی که آنها در حق ملت ایران کرده بودند. این حرفها باعث میشد که بچه های من از دین و مذهب و عربها متنفر شوند و من خیلی آشکار و واضح نتایج این بدبینی را در آنها میدیدم» 🔹طوری کردند که رضا شاه پهلوی شبها خواب کوروش و داریوش را میدید و به یک کینه ای نسبت به عرب و اسلام تبدیل شد! علت بد بختی ایران را با تلاشهای فروغی اعراب و اسلام دانست و به دین زردشت تمایل پیدا کرد. از همین رو تصمیم گرفت این دین و آیین را از این مرز و بوم ریشه کن کند! ابتدا از خودش شروع کرد! نماز و روزه که هیچ! میگفت مگر خدا عرب است! روزه برای بدن ضرر دارد. بهشت و جهنّمی در کار نیست. زنها باید مانند مردان کار کنند و فعالیت اجتماعی داشته باشند لذا حجاب مانع این امر است. ✋خلاصه این بد بخت را بر اساس خاطرات همسرش حسابی شست و شوی مغزی دادند. 👈به مرور به اینجا کشیده شد که دستور داد توپخانه ی اعلام افطار و سحر وقتش را تغییر دهند تا مردم نتوانند روزه بگیرند. به این نتیجه رسید که چرا باید برای عربها در محرّم عزاداری کنیم؟! فرمان کشف حجاب را صادر کرد! 👈فرمان منع لباس روحانیت را صادر کرد! فرمان منع لباس مشکی عزادری و اساسا دسته های عزاداری را صادر کرد! برای تضعیف روحانیت دستور داد ثبت ازدواج و طلاق در دفاتر باشد. در طرّاحی نوین و معماری جدید ایران به دنبال طرح پاسارگاد و تخت جمشید رفت. 👈به مرور به آلمانی ها علاقه مند شد که مثلا اینها هم ریشه ی ایرانی دارند و اصلا جرمانی همان کرمانی است! فروغی هم در ذهن او فرو میکرد که تو اهل آذربایجانی و آنجا اصیلترین مردم تاریخ و زردشتی بوده اند! 👈طوری شده بود که رضا خان در مراسم ازدواج پسرش با فوزیه خواهر ملک فاروق وقتی وی با خانواده و مادرش به ایران آمده بودند در مورد ظلم اعراب به ایران و مصر سخن گفت! تاج الملوک میگوید: 📖«مادر فوزیه بر آشفته شد و به رضا گفت از این حرفها نزند و از خدا بترسد. تا آن تاریخ هیچکس جرئت نکرده بود برخلاف نظر و رأی رضا حرف بزند. من از شهامت مادر زن محمد رضا خیلی خوشم آمد. مادر فوزیه گفت که رضا باید از خدا طلب آمرزش کند و استغفار کند چون اعراب در صدر اسلام جیش خدا و رسول خدا بوده و مبشر دین خدا بودند. رضا که انتظار این حرف را نداشت عصبانی شد و از سر میز بلند شد و بیرون رفت» 👈در جای دیگر تاج الملوک میگوید همین فوزیه که مادر شهناز است از آن متحجّرین و اُمُّلها بود و حاضر نبود با مهمانان خارجی که در مهمانی ها شرکت میکردند و محمد رضا از او درخواست میکرد برقصد! 👈سخن در زمینه ی نقشه های آشکار طواغیت برای به کفر کشاندن ایرانیان در زمان پهلوی اوّل و نقشه های پنهان آنها برای ربودن نعمت ایمان و اسلام در زمان پهلوی دوّم بسیار است. ⛔اینها را عرض کردم که حالا که ما مؤمنین غصّه ی این را داریم که برخی بدون روسری به خیابانها آمده اند فکر نکنیم آخر الزّمان شده! بدانیم به برکت این انقلاب نورانی چه خطراتی از ما دور شد! بزرگترین نعمت هستی یعنی ایمان و اسلام نه تنها از خطر نجات پیدا کرد بلکه به شکل تاریخی عمق بیشتری هم یافت. به راستی که انقلاب ما انفجار نور بود.
باسمه تبارک و تعالی (۳۱۸) «بی حجابی زنان به معنای گاو شیرده شدن آنها برای مردان است» «حجاب یعنی نرخ زن را نشکنید!» 🔹اخیرا چند بار یک استدلال زشت را از برخی از مردان گمراه شنیده ام. یک مورد استاد دانشگاهی که تحصیلاتش در آمریکا بود و در محیط آموزشی به پسران توصیه میکرد ازدواج نکنند و مانند او مجرّد بمانند! برای اثبات این موضع عجیبش نیز میگفت: 🐑«کدام انسان عاقلی برای یک لیوان شیر یک گاو در خانه اش میبندد؟!» 👈یکبار دیگر گفتوگوی شخصی را با یکی از جوانان امروزی دیدم که میگفت قصد ازدواج ندارد زیرا به اندازه ی موهای سرش با دختران مختلفی بوده؛ دیگر به کسی برای ازدواج اعتماد نمیتواند بکند؛ ✋در ادامه باز به همین جریان لیوان شیر و بستن گاو در خانه استدلال کرده بود! به این نگاه های هرز و انسانهای پست باید گفت چرا چنین تمثیل زشتی بیان میکنید؟! از کوزه همان برون تراود که در اوست! چرا نمیگویید: 🔻«کدام انسان عاقلی برای داشتن یک أنس پاک، متعهدانه و همیشگی و داشتن فرزندان و یادگارانی مثل شاخه های گل، به فکر انتخاب فرشته ای مهربان برای خانه ی رؤیاهایش نیست؟!»🔺 🔸سابقا یکبار در سخنرانی از رهبر عزیزمان شنیدم که یکی از عوامل رواج بی عفّتی فریب خوردن زنان از مردان در غرب است که آثارش به ما هم رسیده است. مردان اگر به نفس و طبیعتشان واگذار شوند نگاهی هرز دارند! 👈دوست دارند بدون هیچ تعهّد و ممنوعیّتی به آنچه میخواهند برسند. لذّتی حداکثری با المی حداقلی! این اقتضاء نفس انسانی است. هر چند فطرت او را به پاکی و امور نیک دعوت کند ولی نفس انسان همین است.
✅بی پرده بگویم! زندگی متأهّلی برای مردان با توجّه به نوع خلقتشان هزینه ی گزافی دارد. مردان به شکل طبیعی حاضر نیستند این بهای سنگین را بپردازند مگر آنکه مجبور شوند! اگر بتوانند دوست دارند نرخ زنان را پایین بیاورند تا خیلی ارزان تر به نیازهای خود برسند. 🔹ولی چطور نرخ زنان شکسته میشود؟! با بی حجابی زنان! بی حجابی زنان یعنی شکسته شدن نرخ زن! ارزان شدن قیمت او برای مردان! وقتی چنین شد دیگر به سادگی بسیاری از مردان تن به زندگی خانوادگی نمیدهند! تن به مشقّتهای تعهّد و همینطور تأمین ما یحتاج خانواده نمیدهند! نیازهای خود را خیلی راحتتر تأمین میکنند زیرا جنس در بازار برایشان با قیمت اندک بسیار است! لازم نیست آنقدرها هزینه کنند! برای یک لیوان شیر برای چنین انسانی لازم نیست یک گاو در خانه بسته شود! 👈وقتی نرخ زن شکسته شد دیگر رغبت به زن به عنوان همسری که به آن متعهّد بوده و در خانه با محبّتی سرشار او را مهیّای تربیت فرزندانی چون گل نمود از بین میرود. ✅این در بستر آن سنتهای پاک انبیاء الهی است که باعث میشود فطرت مردان در خانه میدان بگیرد. ولی اگر آنها کنار رود دیگر نفس میدان میگیرد. 👈زن تبدیل به یک گاو شیر ده میشود! به جای ریحانه بودن قهرمانه میشود! دیگر باید خودش بدود برای تأمین مخارجش! برای تأمین مخارج فرزندانی که مردان به آنها تعهّدی ندارند! ✅بهای ارتباط با زنان برای مردان باید تأمین خانه و پدری خوب بودن برای فرزندان و تأمین کننده ی ما یحتاج او برای زندگی آسوده باشد. محیطی که در آن فطرت میدان گرفته و عاطفه های زیبای انسانی شکوفا شود. 👈وقتی چنین نشد بشر از مجرای فطری خود در نظام آفرینش فاصله میگیرد. زنان مدام مجبور میشوند برای وابسته کردن مردان به خود قیمتشان را پایینتر آورده و لخت و لختتر شوند! دیگر آن خانه ها شکل نمیگیرد! 👈مجبور میشوند خودشان دنبال تأمین مخارجشان باشند و به نیروی کاری ارزان در دست سرمایه داران تبدیل شوند. فرزندان نا مشروع زیاد میشوند که معمولا به دلیل محبّت مادری باری بر دوش زنان میشوند! ⚪بگذارید دقیقتر بگویم؛ آنچه انسان را به سمت وضع سنن و آداب زندگی اجتماعی میکشاند نوعی شعور به حوائج زندگانی جمعی انسان است که به خاطر آن به سوی وضع و عمل به چنین قوانینی میرود. از جمله اوّلین نیازهای انسان در زندگی اجتماعی نیاز مردان به زنان و زنان به مردان است! ✋همه هم اگر فریب شیاطین را نخوریم خوب میفهمیم فلسفه ی این نیاز در نظام طبیعت یا آفرینش چیست؟! فلسفه اش بقاء نسل انسان است که به خاطر چنین امر خطیری طبیعت برای مزد عملگی مرد و زن را با غریزه ی شهوت جنسی آفریده است. 👈حالا اینجا بحث بسیار است ولی رفع چنین نیازی در راستای چنان فلسفه ای انسانها را از دیرباز به سمت تشکیل خانه و خانواده کشانده است. بقاء نسل جز با رابطه ی جنسی و انضباط مطلوب در آن جز با تشکیل خانه و ازدواج شرعی محقّق نمیشود. 👈از همینجاست که شریعت اسلامی اجمالا هر نوع تمتّع جنسی بین زن و مرد را خارج از این شریعت نورانی ممنوع اعلام کرده است. ⛔بدیل ازدواج شرعی عمل شنیع زنا است. همان عملی که بزرگترین مانع در مسیر شکل گیری خانه و خانواده و تحمّل دشواری های مسیر ازدواج شرعی و انصراف و مدیریت غریزه ی جنسی به سمت خانه است. 👈شکسته شدن نرخ زنان همانا و گسیخته شدن نظام خانواده همان! ملازمه ای آشکار میان اینها وجود دارد. 👈برای آن خرده ریزه های خلاف قاعده اش نیز ازدواج موقّت را شریعت نورانی اسلام تشریع کرده که شرح نورانیّتش مجالی دیگر میطلبد. 🔹مجانین مدرن امروزی که نرخ زنان را برای بهره کشی جنسی و کاری و برخی دسیسه های شوم سیاست جهانی صهیونیستی شکستند مگر دیگر میتوانند مسأله ی خانواده و بقاء نسل و جمعیّت و در ادامه مسأله ی تعهّد مردان به زنان و بالعکس را حل کنند؟! معضلی لا ینحلّ که هر چند بخواهند آن را با لطایف الحیلی چون تشویق و جوائز به فرزند آوری و تعهّد عاشقانه و مدح زندگی خانوادگی و... درست کنند دیگر به این سادگی ها رو به سامان نمی آورد! باید گفت: «فی الصّیف ضیّعت اللبن»! 👈اینها خودشان هم میدانند که این ظلمی که در حقّ زنان کرده اند چیزی نیست که بتوانند تا انتهایش بروند! جامعه ی انسانی خراب میشود. میخواهند در میانه ی راه انحراف به گونه ای مشکلات را ماست مالی کنند ولی دیگر مگر میشود؟! ✋البته نقد انحرافات امروزی در زمینه ی حجاب و رابطه زن و مرد به معنای تایید همه ی آنچه در زندگی سنتی رقم خورده نیست. آن هم اشکالات خودش را داشته! در قدیم هم یک خانواده ی خوب دینی کاملا در جوامع رواج پیدا نکرده و باید برای رسیدن به آن تلاش نمود. فعلا بحثمان این نبود.
باسمه تبارک و تعالی (۳۱۹) «اگر انسانها بر محبّت امیر المؤمنین جمع میشدند جهنّم آفریده نمیشد!» «چرا سه بار تلاوت سوره ی مبارکه توحید ثواب ختم قرآن را دارد؟!» 🔹از یکی از اساتید بزرگوار روایتی زیبا در زمینه محبّت امیر المؤمنین شنیدم. اصل روایت را مرحوم شیخ صدوق در امالی و معانی الاخبار با سند خود از امام صادق علیه السلام از سلمان فارسی نقل کرده است. سلمان نقل میکند که روزی از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم شنید که به امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود یا ابا الحسن! تو در امّت من شبیه سوره ی توحیدی! 🔸همانطور که هر کس سه بار آن را تلاوت کند هر بار ثلثی از قرآن را ختم کرده و در انتها گویا تمام قرآن را ختم کرده است هر کس تو را در سه مرحله قبول کند نیز هر باب گویا ثلثی از ایمانش کامل شده تا آنجا که به مؤمن کامل و انسان کامل تبدیل میشود. 🔹اینکه یکبار تو را با زبانش دوست داشته باشد! در مرحله ی دیگر اینکه تو را با قلبش دوست داشته باشد. در مرحله ی آخر نیز اینکه تو را با تمام وجودش دوست داشته باشد طوری که لوازم این محبّت نیز در رفتارش هویدا شود. حاضر باشد در راه این محبّت فداکاری و جان فشانی کند! 📖«سَمِعْتُ حَبِيبِي رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ لِعَلِيٍّ ع يَا أَبَا الْحَسَنِ مَثَلُكَ فِي أُمَّتِي مَثَلُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فَمَنْ قَرَأَهَا مَرَّةً فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا مَرَّتَيْنِ فَقَدْ قَرَأَ ثُلُثَيِ الْقُرْآنِ وَ مَنْ قَرَأَهَا ثَلَاثاً فَقَدْ خَتَمَ الْقُرْآنَ فَمَنْ‏ أَحَبَّكَ‏ بِلِسَانِهِ‏ فَقَدْ كَمَلَ لَهُ ثُلُثُ الْإِيمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ فَقَدْ كَمَلَ لَهُ ثُلُثَا الْإِيمَانِ وَ مَنْ أَحَبَّكَ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ نَصَرَكَ بِيَدِهِ فَقَدِ اسْتَكْمَلَ الْإِيمَانَ وَ الَّذِي بَعَثَنِي بِالْحَقِّ يَا عَلِيُّ لَوْ أَحَبَّكَ أَهْلُ الْأَرْضِ كَمَحَبَّةِ أَهْلِ السَّمَاءِ لَكَ لَمَا عُذِّبَ أَحَدٌ بِالنَّارِ وَ أَنَا أَقْرَأُ قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ فِي كُلِّ يَوْمٍ ثَلَاثَ مَرَّات‏» 💡تا روایت را شنیدم گویا معنای آن روایات مشهوری که از مدّتها قبل برایم سؤال مانده بود حلّ شد. 🔸اینکه یعنی چه هر کس سه بار سوره ی مبارکه ی قل هو الله أحد را بخواند ختم قرآن کرده است؟! دیدم این روایت به گونه ای دارد آن را تفسیر میکند. همانطور که همه ی ایمان با ولایت قابل وصول است و تنها میماند عمقهای سه گانه ی آن که همه ی مراحل وجودی انسان را از سطح ظاهر تا قلب تا تمام وجود فرا بگیرد همه ی قرآن هم با سوره ی قل هو الله أحد قابل وصول است و تنها میماند اینکه در سه لایه مدام عمیقتر مضمون این سوره ی مبارکه در وجود ما محقّق شود. 🔹اگر آنجا مسأله ولایت است اینجا مسأله توحید است! همه ی قرآن برای توحید آمده! همانکه سوره ی مبارکه ی قل هو الله احد متکفّل بیان آن است. 🔻دعوت به آن تنها هویّت أحدی صمدی که نسبت شأن و ذی شأن با عالم دارد. خداي قرآنی بر اساس سوره مبارکه قل هو الله أحد همان هويتي است که مقام اطلاق ذاتی دارد. همان هویت احدی که وحدت حقّه حقیقیه دارد. همان هویت احدی صمدی که اطلاق مقسمی دارد. همان هویت احدی صمدی جلوه گری که رابطه اش با هستی رابطه ی تولیدی و مشوب به نقص نیست. از نوع تجلّی و تشأّن است🔺 🔸با خواندن اوّل گویا بدن و سطح ظاهرمان به حقیقت توحید اقرار میکند. با بار دوّم گویا قلب و عالم خیال و روحمان به حقیقت توحید اقرار میکند. با بار سوّم گویا آن عقل و آن لطیفه ی نوری وجودیمان و آن روح روحمان به حقیقت توحید اقرار میکند. قرآن کریم نیز همان امتداد یافته ی این حقیقت توحیدی در سطوح سه گانه ی وجود انسانی است. ✅یکبار توحید لسانی و یکبار توحید قلبی و یکبار توحید عملی وجودی! دنیا و مثال و عقل را منقاد حقیقه احدی صمدی کردن. 🔹یعنی توحید تنها ثلث القرآن نیست! توحید اگر تمام شود تمام القرآن است! همانطور که اگر محبت امیر المؤمنین تمام شود تمام الایمان است! نبوت و معاد هم ریشه در آن دارد. همه ی کثرات از آن واحد یگانه جلوه کرده است. همانطور که اگر اخلاص تمام شود همه ی دستورات دینی گویا تمام شده: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ‏ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ الدِّين‏». گویا همه ی این دستورات متنوّع دینی امتدادهای همان اخلاص بود! آن روی سکّه ی توحید نیز اخلاص است: 📖«و أشهد ان لا إله إلّا اللّه وحده لا شريك له، كلمة جعل الاخلاص تأويلها» 🔸و از این روست که شاید به این سوره ی مبارکه هم توحید گفته میشود و هم اخلاص! از همینجاست که امیر مؤمنان و مولای موحّدان علاقه ی زیادی به سوره ی مبارکه ی توحید داشت. در نمازها مدام آن را میخواند طوری که اعتراض صحابه را برانگیخت و به رسول اکرم گلایه کردند! غافلانی که از ممسوسیّت او در ذات الهی خبری نداشتند.
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۰) «اسماعیل درون!» «ذبح ترسهای موهوم با فرمول: چی میشه مگه!» 🔻یکی میگفت: یه شاگرد داشتم بسیار شیطون؛ بهش میگفتم اسماعیل وقتی اذیت میکنی باید بری گوشه کلاس! میگفت خُب برم!😐 میگفتم مجبور میشم بفرستمت پیش مدیر! میگفت خب بفرست!😐 میگفتم مدیر کتک میزنه! میگفت خب بزنه! انضباطت و کم میده خب بِده😐 و ... خلاصه یه اسماعیل درون برای هممون خواستارم که توپم تکونمون نده!😂🔺 🔹رفقا ماجرای این اسماعیل درون خیلی مهمّه! وزنش توی حلّ معضلات روانی گاهی در حدّ وزن فرمول«ثمّ ماذا؟» و آشکار کردن غایات است. همان فرمولی که با آن میتوان عمق تهی بودن بسیاری از کارها و رفتارها و زندگی ها را نشان داد. با فرمول اسماعیل درون یا همان: «خُب بِشِه چی میشه؟!» هم میشود عمق تهی بودن بسیاری از ترسهای موهوم را نشان داد! 👈بسیاری به خاطر ترس از لولوهای ذهنی که به انحاء و عناوین مختلف برای خودشان ساخته اند زندگی را برای خودشان و دیگران تلخ کرده اند! 👈میگوید: دیدی بهم توهین کرد! خب بکنه! اگه راست میگه خدا منو ببخشه و اگه دروغ میگه خدا اونو ببخشه! میگوید: اگه فلان بشه آبروم میره! خب بره! مگه تو چه موجود بی نقصی از خودت ساختی! خودت باش! 👈میگوید: اگه فلان بشه دیر میرسیم! خب برسیم! وقتی تلاشمان را کردیم دیگر نمیتوانیم خودمان را هلاک کنیم! میگوید: اگر پول نرسد چه میشود؟! خب نرسد! رسید مرغ میخوریم نرسید تخم مرغ! 👈میگوید: کنکور خراب کنم چی میشه؟! خب خراب بشه! یه خاکی بر سر میکنی آخرش!😄 دنیا که به آخر نمیرسه! خدا همیشه هست. ✅اگه این اسماعیل درون رو خوب تربیت کنیم که در جاهای مناسبش بیاید خیلی مشکلات را حل میکند. بعضیها را نداشتن چنین اسماعیلی بیچاره کرده! روانی کرده! زندگی را بر خودشان و دیگران تلخ کرده! 👈این بیدار کردن اسماعیل درون همان بعدی از کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام است که: 📖«إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ‏ فِيهِ‏ فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْه‏» ✅امری که باعث میشود انسان بتواند زمام عقل خود را در برابر تخیّل امور مکروه به دست گرفته و با تعادل شخصیتی مناسبی بتواند نسبت خود را با آنها تعیین کرده و انتخاب صحیح را داشته باشد. ✔برای آسوده شدن از این دست امور و ترسهای نامعقول دو راهکار عمده هست. یکی اینکه خودمان را آنقدر کوچک بدانیم که دیگر احساس نکنیم قرار است کوچک شویم! بگوییم مگر من کی هستم! حالا فکر کن اینها در مورد من اینطوری فکر کنند یا اینطوری بشود! گاهی به خاطر اینکه خودمان را باد کرده ایم و الکی بزرگی میکنیم دچار این ترسها میشویم! ✔دیگر اینکه خودمان را آنقدر بزرگ بدانیم که دیگر احساس نکنیم قرار است کوچ شویم! بگوییم اینها دیگر کی هستند که حالا من بخواهم به خاطر آنها کوچک شوم! حالا هر کدام جای خودش را دارد. ⛔منظورم هم این نیست که دنده پهن به شکل نامعقول باشیم. مرادم ذبح کردن آن ترسهای نامعقول است. اینکه خودمان را راحت کنیم. با اعصاب راحت وظایفمان را انجام دهیم. آن معنای صحیحش مرادم هست.
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۱) «وقتی بشکه ای ولی مفیدی!» «فرمولی به نام: چلاندن منافع» 🔹در مواجهه با امور سعی کنید مقداری هیز باشید!😅 یعنی چه؟! یعنی نگاه کنیم چقدر میتوان از آن منفعت بیرون کشید؟! استحصال ثمره کرد؟! چلانید؟! این فرمول را یاد بگیریم خیلی دیگر از شرایطی که داریم گله نمیکنیم! میفهمیم در هر شرایطی میشود چیزی یاد گرفت و کاری کرد و رشدی نمود! میفهمیم: ✅هر تهدید میتواند یک فرصت باشد 🔸خودمان را شرطی نمیکنیم تا مجرای پیشرفت و یادگیری و رشد را در امور خاصی فقط ببینیم. هر چیزی را اگر با نگاهی هیز با فرمول چلاندن منافع بنگریم حرفهایی برای یاد دادن و منافعی برای استفاده میتواند داشته باشد. حتی اگر یک بشکه باشد😄 🔹حتّی اموری که در ظاهر بی مصرف هستند خیلی هم میشود از آنها مصرف کرد! مشکل از ماست که نمیتوانیم راه مصرف آنها و تبدیل امور به ارزش افزوده را کشف کنیم. گاهی از خودمان باید گله کنیم نه شرایط! فقط باید شکارچی خوبی شد! 🔸وقتی به امور مختلف مواجه میشویم مدام از خودمان بپرسیم این به چه درد یا دردهایی میخورد یا میتواند بخورد؟! رفقا باید خودمان را عادت دهیم که به پیرامونمان مقداری هیزتر توجّه کنیم! 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 🔹یکی از عزیزان از یکی از فضلا نقل میکرد که میگفت یک پسری دارم که هیچ عرضه ای ندارد! اصلا به درد هیچ کاری نمیخورد! ولی همین یک نان سنگکهایی میگیرد که نگو! اصلا تخصص دارد در رفیق شدن با شاطرها و گرفتن نان مرغوب!😂 خلاصه از بشکه ها هم نباید نا امید شد😄
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۲) «وَ اتْلُ ما أُوحِيَ إِلَيْكَ مِنْ كِتابِ رَبِّكَ لا مُبَدِّلَ لِكَلِماتِهِ وَ لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَداً» 🔸قرآن تلاوت میکردم؛ اینبار این آیه ی شریفه من را گرفت؛ بارها و بارها از کنار خیلی آیات گذشته ایم. ولی گاهی طوری میشود که گویا یک آیه انسان را دعوت به توجّه میکند. انسان را مهمان خودش میکند. آدم را تحویل میگیرد. 🔹خیلی در قالب الفاظ قابل بیان نیست؛ گویا میخواهد معنایی جدید را القاء کند. بیش از ذهن با قلب انسان ارتباط میگیرد! قلب را بیدار کند. آدم احساس میکند یک دفعه قلبش پاهایش را جمع کرده و در برابر چیزی میخواهد زانو ادب بزند. گویا قرار است به او معرفتی عمیقتر هدیه کنند. 🔸بگذارید مقداری به عالم الفاظ بیارمش! دنبال چه میگردی؟! حیران و سرگردان از این کتاب به آن کتاب! از این شخص به آن شخص! از این فکر به آن فکر! از این توجّه به آن توجّه! بیا! بیا! معطّلت نکنند! با حرفهایی که سر و تهش معلوم نیست مشغولت نکنند! 🔹کتاب چه کسی را میخوانی؟! بیا کتاب پروردگارت را بخوان! همانکه: (خَلقَ الأرضَ و السَّماواتِ العُلی) کتاب آن نور ازل و ابد را! همان حقیقت نابی که مصون از هر آلودگی است. همانکه با وحی بر سینه ی آن پاک پاکان و آن برگزیده ی برگزیدگان به تو رسیده است 🔸همانکه کلمه کلمه اش حقّ است و هیچگاه عوض نمیشود! کلمات و جمله ها و بندهای کدام کتاب اینچنین است؟! همانکه جز او حقیقتی نیست که به سمت او رو کنی! پناه ببری! اوّل و آخر و ظاهر و باطن کارت با اوست! از خودش بخواه دستت را بگیرد! من را تلاوت کن! با من خوش باش! با من خلوت کن!
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۳) «نقدی بر تحریم جشنواره فجر» «زمینه شناسی آسیبهای شخصیتی جامعه سینمایی و چهره ها» «اللهم اجعل غنای فی نفسی» ⚪رهبر معظّم انقلاب چندی قبل در سخنانشان فرمودند چندان موضع گیریهای این چهره ها و بازیگرها را جدّی نگیرید! اهمیت نداده و حساسیت به خرج ندهید! حالا تطبیق این موضع گیری ها با عناوین مجرمانه کار قوه قضائیه است ولی ماها خیلی از اینها نگران نباشیم. خطر بزرگ آنها نیستند. 💡به ذهنم خطور کرد به مناسبت تحریم جشنواره فجر از سوی برخی از آنها نکاتی عرض کنم. 🔹یکی از بحثهای جالب بررسی رابطه ی مشاغل و استعداد و زمینه های اخلاقی مخفی و مندمج در آنهاست. بیشتر فعلا آسیبها مدّ نظرم هست. مثلا شغل نیسان داری و کامیون داری یا شغل قصابی یا سیاستمداری یا روحانی بودن و... . به نظر شما بازیگری و چهره بودن استعداد چه آسیبهای اخلاقی و رفتاری را دارد؟! 👈آری شغل بازیگری و قرار گرفتن در طبقه سلبریتی و چهره ها نیز مانند دیگر شغلها استعداد زیادی با ظهور یک سری روحیّات و آسیبهای شخصیتی نسبتا شایع دارد. ✅شغل اینها قرار گرفتن در نگاه دیگران است. از این جهت بسیار دهن بین میشوند و اگر از خود مراقبت نکنند دروازه های نوعی اختلال شخصیتی پیش روی آنها گشوده میشود. ✅همانهایی که به تعبیر علم اخلاق قدیم که امروزه روان شناسان جای آنها را دارند میگیرند به واسطه ی أنانیّت، حبّ دنیا و حبّ جاه ابتلای شدیدی به در چشم دیگران بودن پیدا کرده اند. اینها عاشق مدح دیگران و متنفّر از مذمّت آنها هستند. همه ی زندگی شان در نگاه دیگران است. شخصیتشان را در نگاه دیگران تعریف کرده اند!
👈اگر مراقبت نکنند طوری میشوند که هیچ استقلال و شخصیتی از خودشان نخواهند داشت! همه ی ما به شکل تشکیکی رگه های این آسیب را داریم ولی نوعا به درجه ی نوعی بیماری بسیار جدّی در نمی آید. 👈ولی در طبقه ی بازیگر و چهره ها وضعیت فرق میکند! انسان میتواند حدس بزند که بیچاره ها دچار چه چیزی شده اند! یک افراط باور نکردنی برای جلب توجّه دیگران! اصلا شغلشان همین است. معمولا چیزی جز این نیستند. ⛔️یک وقت اشتباه متوجّه نشوید! فریب شعار احترام به نظر مردم و عشق به مردم سرزمین و ادب در برابر هم میهنان و انسانیت را نخورید! مسأله این چیزها نیست! چرا؟! چون دچار تناقض میشوید! میبینید اصلا درد و رنج و خواسته های بیشتر مردم را نمیبینند و نمیشنوند و برایشان هیچ اهمیتی ندارد! ✋جامعه ی هدفشان فرق دارد! پس این شعارها ریشه در چه دارد؟! نوعا ریشه در همان بیماریشان که وابستگی به نگاه دیگران و گدایی توجّه و محبّت آنهاست. این هم خودش مبتنی بر نوعی خودخواهی افراطی است. 👈به خاطر این نیست که دیگران افراد بزرگ و محترمی اند و این شخص خیلی متواضع و انسان دوست است! اینها و تواضع؟! زهی خیال باطل! «رأس التواضع أن تکره أن تذکر بالبرّ و التقوی»! 👈نه! به خاطر آن است که مخاطبانشان را ولو خودشان هم خودآگاه نباشند به نوعی به بند کشیده و نگران خودشان نگاه دارند. به نوعی در حال استعمار محترمانه ی مخاطبینشان برای توجّه به خودشان هستند. میخواهند مانند بت پرستیده شوند. 👈میخواهند در کانون توجّه باشند و مرگشان در آن است که احساس کنند با خودشان تنها شده اند! به تعبیر مرحوم نراقی در جامع السعادات: «حبّ المدح و کراهة الذمّ من نتائج حبّ الجاه»! اینها اتّفاقا خیلی جاه طلبند! ✋همچنین اینها را نباید لزوما با انسانهای مبتلا به تکبّر و یا غرور و خود شیفتگی اشتباه گرفت! سنخش فرق دارد. 🔹چون اینها شخصیت و هویّتشان در همین توجّه است به خاطر همین به شدّت از تنهایی و انزوا میترسند. از اینکه مذمّت بشوند میترسند! همین تبدیل به نقطه ضعف آنه مخصوصا در فضای مجازی توسط لشگرهای رباتیک شده! به خاطر همین معمولا شخصیتی ویترینی دارند و درونشان خیلی تهی تر از بیرونشان میشود. چون به دنبال زیبایی بیرون بوده اند تا درون! 👈از آنجا که وجودشان را در تأیید دیگران تعریف کرده اند لذا از غنای درونی فاصله گرفته اند! به خاطر همین هم به شدّت اعتماد به نفس پایینی دارند. به خاطر همین است که تمایل افراطی به نظر خواهی از دیگران دارند. میخواهند ببینند وضعیتشان در نگاه دیگران چطور است! مدام میخواهند آن را رصد کنند! ⚪️بسیار دهن بین اند! دورترین انسانها از عزّت نفس اند! وقتی اینچنین هستند نمیتوانند عادتا انسانهای متشرّعی باشند. زیرا به جای خالق به دنبال مخلوق افتاده اند. به تعبیر مرحوم نراقی در جامع السعادات: 📖«کلّ محبّ للمدح و الثناء خائف من الذمّ یجعل أفعاله و حرکاته علی ما یوافق رضا الناس رجاء للمدح و خوفا من الذمّ فیختار رضا المخلوق علی رضا الخالق فیرتکب المحظورات و یترک الواجبات و یتهاون فی الأمر بالمعروف و النهی عن المنکر و یتعدی عن الانصاف و الحقّ» ✋البته جایگاه اجتماعی آنها طوری نیست که بتوانند در آن واقعیّت پوچی شخصیتی خودشان و عدم تناسبش با جایگاه اجتماعی شان را به راحتی ببیند. اگر این امر را در لایه ی خودآگاه ذهن خود قرار دهند که دچار المی جانکاه میشوند! 👈به خاطر همین مجبور میشوند به شکل مرموز و منافقانه ای خودشان را از خودشان مخفی کنند! دست به یک واپس رانی و بیرون نگه داشتن خاطرات، افکار یا احساساتشان از حوزه خودآگاه به ناخودآگاهشان بزنند. 👈همین باعث میشود معمولا از فهم احساسات واقعی خودشان عاجز شوند. از خود واقعی شان بی خبر باشند! ساز و کار روانی اینها برای جمع و جور کردن شخصیتشان مبتنی بر نوعی ایجاد گسست ادراکی و احساساتی با عوامل نامطلوب است. 👈یعنی یا واقعیّت را از خودشان دور میکنند و یا آن را به شکلی تغییر یافته میخواهند تجربه کنند. در آگاهی خودشان از خود و محیط‌ اختلال ایجاد میکنند تا بتوانند به شرایط مطلوب دست پیدا کنند. 🔹همچنین اینها چون خودی ندارند و استقلال شخصیتی برای خودشان درست نکرده اند به شدّت در معرض تأثیر پذیری قرار میگیرند. خیلی تلقین پذیر میشوند. زود باور میشوند! یعنی مجبور میشوند اینگونه باشند. از همینجاست که به راحتی فریب میخورند و به سرعت تحت تأثیر فضا و اشخاص قرار میگیرند. ساده لوح اند! 👈به خاطر همین سطح تلقین پذیری بالایی که دارند سطح تحریک پذیری و برانگیختگی بالایی هم دارند.
⛔از همینجاست که همواره طعمه ی خوبی برای سیاسیون هستند. افرادی که از اینها استفاده ابزاری میکنند. مدیریتشان میکنند. چون میدانند شخصیتی ندارند که مانع از نفوذ بر رویشان باشد. بی شخصیتهایی با شخصیت اند که هر چند شخصیتی ندارند ولی اثر اجتماعی میتوانند داشته باشند! طعمه از این بهتر چیست؟! 👈نیازهای بسیار شدید آن‌ها به وابستگی باعث می‌شود که زود به هر کس اعتماد کنند و خیلی راحت بشود فریبشان داد. قابلیت بالایی برای گول خوردن دارند. 👈اینها چون غنای شخصیتی درونی ندارند تا با آن بتوانند امیال و واردات نفسانی خود را مدیریت کنند معمولا بسیار هیجان زده بوده و احساسات ناپایداری دارند. نه غمشان غم است و نه شادیشان شادی و نه ترس و امید و... اینها ریشه دار! 👈متناوب و متغیّر و سطحی است. طوری که احساسشان در مورد یک موضوع ممکن است مدام از حالتی به حالتی دیگر عوض شود. عمقی هم ندارد. 🚬🚭اگر از خودشان مراقبت نکنند فاصله ی چندانی با افسردگی، روی آوردن به اعتیاد و الکل و مانند آن ندارند. ✋البته گاهی همین تلوّن احساسات که در آن نیز هنرمند میباشند خودش وسیله ای برای جلب نظر دیگران میشود. ⛔به هر شناعتی تن میدهند تا توجّه و محبّت دیگران را جلب کنند! یکی از آنها گفته بود که اگر مخاطب بخواهد برهنه هم میشود! چقدر بی شخصیت! گاهی این را در آرایش تند و غلیظ و مبالغه در مدگرایی و پوششهای عجیب و غریب یا با رفتارهای نمایشی و درام وار نشان میدهند! هر چند خیلی زیبا و ظریف و تحسین برانگیز و تأثیر گذار باشد! ولی نمایشی بیش نیست. هنرشان اغواگری و ریاکاری است. ✅وقتی اینها چنین اند نباید چندان آنها را جدّی گرفت! اینها هر چند میتوانند ابزاری برای تشویش ذهن جامعه شوند ولی خودشان چون غنای شخصیتی و استقلال رفتاری ندارند در نهایت انسانهای بزرگ و جریان آفرینی نمیتوانند باشند. ✅همه اش نمایش اند! در زمان واقعه با یک پِخ پِخ از صحنه بیرون میشوند. اینها مثل یک کودک وابسته به دیگران اند! مگر میتوانند رهبر آنها باشند؟! اینها به تنهایی خودشان را هم معمولا نمیتوانند جمع کنند! توان تصمیم گیری و جهاد و رشادت در راه هدف داشته باشند؟! ✅اینها همان بهترند که بروند ژست بگیرند و نقششان را بازی کنند! اینها را چه به وادی افکار و اراده های بزرگ! چه در وادی پاکی و چه در وادی آلودگی! ✋البته اینهایی که گفتیم در حدّ زمینه ها بود. منافاتی با آن ندارد که برخی یا بسیاری از اینها بتوانند هر چند با تلاشی دشوار خودشان را از این آسیبها مراقبت کرده و شخصیت سالمی از این نظر داشته باشند. 👈گاهی حتّی انسانهای مذهبی و با شخصیت هم در میان آنها کما بیش پیدا میشود. افرادی که یک استقلال شخصیتی داشته و حاضر نیستند آن را فدای نگاه این و آن کنند!
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۴) «ضرورت توجّه به بلاغت در عالم رسانه» «علم بلاغت یکی از ابزارهای مهم جهاد تبیین» 🔹در اخبار اعلام شد که با فرمان عفو عمومی رهبر معظّم انقلاب به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی «دهها هزار» نفر آزاد شدند! اصل معنا روشن است. ولی از این کلام مخاطب چه برداشتی دارد؟! چه نیازی به تأکید بر واژه ی «دهها هزار» وجود داشت؟! 🔸خیلی بد سلیقگی و عدم تخصّص در علم بلاغت است. شغل اصحاب رسانه اساسا پیوند عمیقی با فنّ بلاغت خورده! اینکه یک مضمون را چطور میتوان در قالبهای مختلف طوری بیان نمود که ورای انتقال اصل معنا در مراتبی از وضوح و خفا القائات معنایی دیگری هم داشته باشد. 🔹مخاطب با شنیدن این تعبیر بیش از آنکه به عظمت عفو رهبری منتقل شود به کثرت عدد زندانی ها و بحرانی بودن این وضعیت منتقل میشود! گویا فلّه ای زندانی شده بودند! چه ضرورتی بود از این زاویه روایت شود؟! مثلا میشد گفت: 🔻«رهبر معظّم انقلاب با تکیه بر رأفت اسلامی به رئیس قوّه قضائیه فرمان داد علی رغم اثبات جرم بسیاری از محکومین اغتشاشات اخیر از مجازات آنها صرف نظر شود! معظّم له همینطور با این فرمان کریمانه همچنین به سران این قوّه دستور دادند از ثبت جرایم کیفری در پرونده ی این محکومین نیز صرف نظر شود. در پی این فرمان مهم و بی سابقه موجی از شادمانی و ابراز ندامت در میان بسیاری از محکومین حوادث اخیر به وقوع پیوست و...»🔺 🔸یکی از شعبه های علم بلاغت که از دیرباز مورد تحقیق علما قرار گرفته علم بیان است. خطیب قزوینی در تلخیص قسمت بلاغت از کتاب مفتاح العلوم سکاکی در تعریف علم بیان میگوید: «علم یعرف به ایراد المعنی الواحد بطرق مختلفة فی وضوح الدلالة علیه» 🔹واقعا خودش مطلبی است. مخصوصا در عصر رسانه که فنّ بیان غوغا کرده است. مثلا برای یک معنای واحد نشستن میتوان گفت: بفرمایید، جلوس کنید، بشینید و بتمرگید! اینها فرق ندارد؟! حالا بحث در زمینه علم بیان و اهمیت و ضرورت آن در فضای رسانه و جنگ رسانه ای فراوان است. این اخبار بی بی سی و شیاطین رسانه ای را که گاهی میبینم واقعا سلاح های قدرتمند بلاغی دارند! باید با ابزار بلاغت به نبرد آنها رفت. 🔸مثالهایی برای آنهایی که چندان با این وادی آشنایی ندارند ذکر میکنم تا اصلش تا اندازه ای به چشم بیاید: ✅در فضای مجازی تصویری دیدم که شخصی روی دیوار به جای آنکه بنوسید: «پارک ممنوع» یا با تهدید بیشتری بنویسد: «پارک مساوی پنچر شدن» نوشته بود: «اگه دو تا زاپاس داری پارک کن!»؛ اصلا تعبیرهای قبل این یک سوء تفاهمی بیش نبود!😂 👈این یعنی استفاده از ظرفیّت علم بلاغت برای انتقال پیام! تهدیدش خیلی بیشتر و اثر گذارتر است. یعنی آنقدر تحقّق تهدید را بدیهی فرض کرده و آن را مفروغ عنه دانسته که صرفا برای اینکه مزاحمتی برای صاحب ماشین پیش نیاید به او پیشنهاد شده با خودش زاپاس بیاورد! به قول امروزی ها آدم میگرخد! 👈چیزی شبیه این آیه ی شریفه است که معمولا مدّاح ها آخر روضه میخوانند که: «سَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَ‏ مُنْقَلَبٍ‏ يَنْقَلِبُون‏»؛ بدون اینکه جمله را به خاطر حالت انکاری مخاطب با تاکید و قسم مقرون کند آنقدر تحقّق و قرب وقوع تهدید را مفروغ عنه لحاظ کرده که مخاطب را نازل منزله ی غیر منکر نموده و بدون تأکید جمله بیان شده است. همین امر با لطائف دیگری باعث به وجود آمدن هاله ای از ترس و وحشت پیرامون این جمله شده است. این همان بلاغت است. ✅به یک فروشگاهی رفته بودم! خیلی بزرگ بود؛ شنیدم با چند نفر دارند میگویند و میخندند! یکی به دیگری به شوخی گفت «خدا زنتو زیادتر کنه»! آنها هم خندیدند. بنده هم وارد گفتوگویشان شدم و گفتم: همین را اگر اینطوری میگفتی جالبتر بود؛ بگو: «خدا برادر زناتو زیادتر کنه!»😁 این بلیغتر است! قبول کردند.
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۵) «کی استارت ما میخورد؟!» 🔹ما برای رسیدن به مقصد نیازمند سه چیز هستیم! یکی وسیله ی نقلیه! دوّم استارت زدن! سوّم راه و رانندگی در آن! این بدنی که ما در این دنیا داریم وسیله ی نقلیه ماست. مقصد ما هم توحید است. راه ما برای رسیدن به این مقصد بزرگ ولایت است. 🔸ما هنوز زنده ایم و وسیله ی حرکت داریم! هم راهمان روشن است و هم مقصدمان معلوم! ولی پس چرا حرکتی نمیکنیم؟! چون استارت نمیخوریم! بیدار نمیشویم؛ مانند این ماشینهای پارک شده در پارکینگها هستیم. 🔹بهترین استعداد و توانایی را هم داشته باشیم و بهترین مدل ماشین را هم داشته باشیم تا استارت نخورد فائده ای ندارد. بسیاری از آیات قرآن کریم برای استارت خوردن انسان است تا به «عزم ارادة یختارک بها» برسد! 🔸البته بسیاری از اهل ملل و نحل هم هستند که اهل همّت و استارت زدن و ریاضات هستند ولی راه و مقصد صحیح و روشنی ندارند. 🔻همینکه استارت خوردیم و چرتمان پاره شد اصلا گویا همه چیز عوض میشود! یک زلزله ی ادراکی و عاطفی در ما رخ میدهد. میگویند چشیدنی است گفتنی نیست!🔺 🔹خود به خود متوجّه حقیقتی به نام راه میشویم! صراط صحیح رساننده به مقصد! خودمان هم میفهمیم از درونمان میگذرد. ✅رفقا ولایت یک راه است. یک توقّفگاه نیست. صرف ارتباط داشتن با اولیاء خدا کفایت نمیکند. کار کردن سلوکی، مراقبه و مجاهده و به راه افتادن در مسیر ولایت لازم است. ✅محضر امام معصوم هم برسیم پشتمان میزند یالا حرکت کن به سمت آن قلّه! مقصد آن است! ولی امامی است که همه ی مسیر با ما و جلوتر از ماست. راه بلد و رفیق راه و خود راه است.
باسمه تبارک و تعالی (۳۲۶) «آمریکای ما و آمریکای آنها»! «وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في‏ أَعْيُنِكُمْ قَليلاً» 🌍زیاد مسافرت این طرف و آن طرف نرفتم. در کشورهای خارجی هم جز عراق و عربستان برای انجام مناسک دینی نرفته ام. ولی سعی کرده ام سوار بر مرکب خیال و عقلم زیاد مسافرت کنم. خود را در جاهای مختلف این کره ی خاکی تصوّر کنم و ببینم حکایت و روایت انسان از زندگی چگونه میشود. 🌍از ژاپن بگیرید تا قطب شمال و جنوب و آفریقا و اروپا و آمریکا و آمازون و... . یک نقشه ی بزرگ ایران و یک نقشه ی بزرگ جهان هم در اتاقم نصب کرده ام و گاهی همینطور به آنها نگاه میکنم. اخیرا به لطف فضای مجازی گاهی با گوگل ارث و همینطور دیدن تصاویر شهرهای مختلف جهان هر جایی فکرش را بکنید سرک میکشم. 🎡ببینم این طرف و آن طرف این کره ی خاکی چه خبر است! این چند میلیارد انسانی که فعلا نوبت زندگی به آنها رسیده در چه حالی هستند! برای همین که اتّصال حال را به گذشته درک کنم تاریخ هم زیاد خوانده ام! 👈از همینجاست که هر چند جایی نرفته ام ولی شاید گزافه گویی نباشد ادّعا کنم جهانگردی خیالی و ذهنی زیاد کرده ام. زیاد در زمینه ی تجربه ی زندگی انسان در محیطها و فرهنگها و تمدّنهای مختلف اندیشیده ام! 👈در مورد تعیّنهای خاصی که انسان در آن فضاها پیدا میکند تأمّل کرده ام. به گونه ای هم زاد پنداری یا همان: «حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد».
📖أيْ بُنَيَّ إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كَانَ قَبْلِي فَقَدْ نَظَرْتُ‏ فِي أَعْمَالِهِمْ وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ حَتَّى عُدْتُ كَأَحَدِهِمْ بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذَلِكَ مِنْ كَدَرِهِ وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِه‏ 👈گاهی آدم اگر دقیق و عمیق وارد شود حتّی بهتر از آنهایی که در جای خاصی زندگی میکند میتواند در ابعادی آنجا را درک کند و بفهمد! انسان موجود عجیبی است! 💡به ذهنم خطور کرد همینطور در آمریکا سرک بکشم! بیش از ۲۰۰ شهر آمریکا را مرور کردم. از شهرهای بزرگ تا کوچکتر! تصاویرش را میدیدم. از محیط جغرافیایی و جمعیت شناسی و... . هر چیزی که به دستم برسد! 🗽شهرهایی مانند: نیویورک، لس آنجلس، شیکاگو، فیلادلفیا، سن آنتونیو، سانفرانسیسکو، میامی، سیاتل، دیترویت، میلواکی، آتلانتا، نیواورلئان، لاس وگاس، هیوستون، فینیکس، سن دیگو، دالاس، ایندیانا پلیس و... 💡در این آمریکا گردی مطلبی به ذهنم خطور کرد که برایم خیلی جالب بود! به یاد این آیه ی شریفه در مورد جنگ بدر افتادم که: 📖«إِذْ يُريكَهُمُ اللَّهُ في‏ مَنامِكَ قَليلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيراً لَفَشِلْتُمْ وَ لَتَنازَعْتُمْ فِي الْأَمْرِ وَ لكِنَّ اللَّهَ سَلَّمَ إِنَّهُ عَليمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ* وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في‏ أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في‏ أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ» ✅به راستی ما ایرانیان با نفس گرم آن پیر عارفمان پنجه در پنجه ی چه کسی انداخته ایم؟! اصلا خبر داریم در دنیای امروزی ما آمریکا چه عظمتی دارد؟! ✅طرف نسبت با جایی نیست! ولی از روی حکمت و فضل الهی اصلا اینقدر در چشمهای مردم ایران و این مجاهدان راه حقّ خوار جلوه کرده! کوچک مینماید! خیلی پدیده ی جالبی است! 🔹اگر آمریکا با همان عظمت دنیایی اش که الآن دارد در چشم ما جلوه میکرد ممکن بود به این سادگی جرأت این انقلاب عظیم اسلامی و اینگونه احساس امکان مبارزه با آن به ما دست نمی داد! این خیلی نکته ها برای اهل حق دارد! 👈دیده اید اینهایی که در غرب درس خوانده اند یا به خارج میروند اصلا عظمت آمریکا آنها را طوری میگیرد که دیگر به سادگی با اهداف و آرمانهای انقلاب نمیتوانند همراهی کنند! 👈گویا هیبتی عظیم از آن بر دلهایشان مینشیند! همان چیزی که بر دل و دیده ی ما اصلا ننشسته و خوار در چشممان جلوه کرده! ✋وقتی از آمریکا صحبت میکنیم اصلا میدانیم از چه چیزی سخن میگوییم؟! اصلا میدانیم مبارزه با آمریکا یعنی چه؟! 🗽رفقا در نگاه ابناء الدنیایی و مادّی بین اگر بخواهم برایتان بگویم اصلا کلّ دنیا یک طرف و آمریکا طرف دیگر! آمریکا به تنهایی وسعتی به اندازه ی قاره اروپا دارد! استانهایی که هر کدام مانند کشورهایی مترقّی اند! 🗽شرایط جغرافیایی بسیار مهمّی دارد. ثروتهای طبیعی بسیاری دارد. مدّتهاست توانسته مخصوصا بعد از جنگ جهانی دوّم و عوامل سرعت بخشی که برای این تفوّق ایجاد شد نخبگان عالم را در خود جمع کرده و به کرسی پادشاهی کره ی زمین تکیه بزند! 🗽نیویورک به نوعی پایتخت کره ی زمین است! با حومه اش بیش از ۲۰ میلیون جمعیت دارد! بزرگترین بورس دنیا! بزرگترین محافل سیاسی دنیا! بزرگترین ...! نمیدانم چطور آن عظمت دنیایی این کشور را در زمانمان به چشم بیاورم! طوری که هیبتش ما را بگیرد! 🗽اصلا خود آمریکا به تنهایی برای خودش یک دنیایی است! برای خود کشورهایی که ما آنها را کشورهای پیشرفته میدانیم مانند اروپا و ژاپن و چین و کره و استرالیا و مانند آنها آمریکا یک عظمت والایی دارد! در چشم آنها خیلی جلوه دارد! گویا رئیس عالم است! 🗼اهالی این کشورها با همه ی پیشرفت ظاهری که در چشم ما دارند وقتی میخواهند وارد آمریکا شوند گویا میخواهد عظمت دیگری را تجربه کنند! احساس عظمت میکنند! 🗽گویا مثلا از ماشین دنا پلاس میخواهید سوار ماشین پورشه شوید! برای ما که پراید سواریم همه ی اینها جهان اوّل هستند! ولی برای آنها که اینها را تجربه کرده اند میدانند فرقها هست! 🗽گویا میخواهند از محیط جاوا وارد محیط اندروید شوند! یا از اندروید وارد ویندوز شوند! یا از شرح لمعه وارد مکاسب شوند! اصلا یک دنیای بزرگتر است! انگار از سینمای ایران یا نمیدانم کره یا بالیوود بخواهی وارد هالیوود شوی!