eitaa logo
بذل الخاطر
934 دنبال‌کننده
901 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۴) «شارژر لپ تاپ» «ریز قلی خان» 🔹مدّتی است که انگیزه ام برای برخی کارهای تحقیقی کم شده! با خودم میگفتم سابقا چقدر توفیقات داشتم! مینوشتم همینطور ده ها صفحه کارهای تحقیقی میکردم. هعی ...😔 🔸مقداری محاسبه کردم چرا آن رغبت پیشین را ندارم. به نتیجه عجیبی رسیدم! متوجّه شدم بخش مهمّی از مسأله زیر سر این لبتاب بزرگی است که برای این کار از آن استفاده میکنم!😒 👈مدّتی است مقداری اذیّت میکند و شارژرش خوب کار نمیکند. باید مقداری با آن وَر بروم تا متّصل شود! همین باعث شده در ناخودآگاهم از این وضعیت خسته شوم! حتّی المقدور سراغش نروم! مگر دیگر مجبور شوم! 👈عجب کشفی!😳 این همه کم توفیقی و افت تحصیلی😊 زیر سر این لبتاب است؟! اصلا باور نکردنی است. اینها در محاسبه ی دقیق در می آید. 🔹قرینه اش چه بود؟! این بود که بعد از محاسبه ای دیگر متوجّه شدم اینکه بذل خاطر گاهی زیاد میگذارم و اساسا مایل شدم که این نوشته را بنویسم به خاطر لبتاب کوچک جدیدی است که دو سال پیش خریدم! خیلی سبک و چابک است. اگر اینطور نبود از اینها خودم میدانم که به احتمال زیاد خبری نبود. خاطرش هم نبود چه رسد به بذلش😄 👈آدم دوست دارد بازش کند! مانند اسب زین شده آماده ی رکاب است! حسّ خوبی میدهد! آدم دوست دارد بازش کند و بذل خاطر کند! عجب! اینها اینقدر تأثیر دارد؟! ما را باش چه تحلیلهایی میکردیم؟! 👈قبل از خریدن این لبتاب کوچک یک لبتاب کوچک دیگر داشتم. دیگر خیلی سرعتش پایین آمده بود. باتریش جواب نمیداد. دربش را با کِش میبستم و خراب شده بود.
🔹همین باعث شده بود مدّتها صرفا به خاطر بار روانی اش حجم زیادی از بررسی های دانشی و نوشته های علمی ام کم شود! البته بعدا که این لبتاب کوچک را خریدم فهمیدم چقدر تأثیر عمیقی بر روند کار من داشته! 👈چرا؟! چون در هر حال کار را راه می انداخت و به خاطر همین انسان نمیفهمید در ناخودآگاه چه تأثیری گذاشته است! 🔻نام این کوچکهایی که چنین تأثیرات بزرگی دارند را «ریزقلی خان» ها گذاشته ام! ریز ریزند طوری که به چشم نمی آیند ولی واقعا برای خود خانی هستند و حکومتی میکنند!🔺 ✅خوب است گاهی بگردیم و ریزقلی خانهای زندگیمان را کشف کنیم! 👈مثلا یکی از ریزقلی خانهای دیگر من که اخیرا کشفش کرده ام تأثیر مرتّب و آراسته بودن در شرکت در محافل است. امسال بعد از مدّتها دو دست قبا خیاط برایم دوخت. هدیه بود. احساس میکنم بخشی از میلم به حضور پر رنگتتر علمی در بیرون منزل در ماههای اخیر به همین برمیگردد. اصلا به چشم نمی آید ولی سلسله جنبان امیال دیگر و چیدمان بهانه ها شده است. 👈یک ریزقلی خان دیگر را میگویم. وقتی منزل می آمدم سختم بود برای کاری دوباره از منزل بیرون بروم. اگر کاری هست همان بیرون هستم و می آیم خانه باید انجام دهم. ولی اخیرا برایم این امر راحتتر شده! 👈تحلیل کردم دیدم ضبط ماشین مدّتها خراب بود و اساسا نمیتوانستم استفاده مطلوب را از آن بکنم. سخنرانی بگذارم و گوش بدهم. اخیرا یکی از بستگان در یک حرکت خودجوش جهادی رفت و یک ضبط تصویری برای ماشین تهیه کرد! 👈واقعا استفاده از فضای داخلی ماشین از این رو به آن رو شد! همین باعث شده میل خیلی بیشتری به حضور در فضای ماشین پیدا کنم. حتّی برای یک مسافرت طولانی دیگر خیلی راحتتر اقدام میکنم. ✋هر چند در ظاهر کار سرّش را ندانم که چرا به این راحتی برای فلان کار خیر قبول کردم به فلان شهر بروم و برگردم ولی حالا که حساب میکنم در ناخودآگاه نقش چنین عواملی را دشوار است بتوانم نفی کنم! 👈عجب ریزقلی خانی است!😄 احتمالا از این به بعد صله رحم و حضور منظّمتر در درسها و... را میسّر کند! ✅رفقا مشکل خیلی از ما آن موانع بزرگ نیست! به همین عوامل کوچک ریزقلی خانی برمیگردد. عواملی که معمولا در روان انسان خیلی تأثیر میگذارد. ✅ما خیلی بیش از آنکه فکرش را میکنیم مبتنی بر امیالمان رفتار میکنیم. برای آنها استدلال میتراشیم و بهانه می آوریم. ریشه بسیاری از این امیال هم برایمان ناشناخته است که هر چقدر نسبت به آنها خودآگاه شویم به ابعاد پنهان و شگفت انگیزی از وجود خودمان پی برده و آمادگی بهتری برای تغییر پیدا میکنیم. 🔹برای اینکه این مفهوم بیشتر بسط پیدا کند خوب است مثالهای دیگری هم بزنم. مثلا برای زنها ریزقلی خانهای دیگری هست. مثلا کیفیت قابلمه تأثیر قابل توجّهی میتواند برای برخی از آنها در رغبتشان به آشپزی داشته باشد. برای من که این حقیقت را درک میکنم کاملا قابل درک و قابل لمس است. 👈مردها تأثیر این عوامل را نمیفهمند و حتّی زنها هم شاید بسیاری تأثیر اینها را در شدّت و ضعف تمایلاتشان ندانند. 👈محصّلها سعی کنند جایی که درس میخوانند را مطبوع کنند. از کیفیت چینش کتابها و ترتیب مدادها و تصاویر و... طوری که به آن محیط رغبت داشته باشند. همین باعث میشود که هر چند ندانند علاقه ی بیشتری به تحصیل علم و فرزانگی پیدا کنند! 👈یک تابلوی نقاشی از منظره آبشار و جنگل و درختان روی میز مطالعه ام گذاشته ام که خستگی را از من برطرف میکند. آدم را جذب میکند که روی صندلی مطالعه بنشید. خود صندلی مطالعه هم مؤثّر است. طوری نباشد که در ناخودآگاه از آن انسان فراری باشد. ✋دقّت کنید که چه میگویم. بحث روی ناخودآگاهها است. 👈آنهایی که اهل عبادتند که خدا همه ی ما را از زمره ی آنها قرار دهد خوب است یک سجاده ی اختصاصی دلنشین برای خودشان در منزل و در بیرون داشته باشند. رنگ و ابعاد و شکلی که واقعا دلنشین باشد. دوست داشته باشند بازش کنند. 👈عطر و مهر مناسب و تسبیح خوب. طوری که به آن جذب شوند. یک سجاده ی کوچک زیبای جیبی با عطر کوچک، تسبیح و مهر کربلا همیشه با خودمان داشته باشیم. سجاده را معطّر کنیم. به شکل ریزقلی خانی در میلمان به حضور در مساجد و نماز میتواند گاهی تأثیر داشته باشد. اصلا کیف میکنیم بازش میکنیم. دوست داریم برویم مسجد بازش کنیم😉 👈یک ریزقلی خان برای طلبه ها بگویم. خوب است قبل از مطالعه کتبی را قرار دهیم که به شکل متنوّع حکمتهایی را به ما از امور مختلف می آموزاند. طوری که انسان هیجان یادگرفتن چیز جدیدی که نوعش را نمیداند داشته باشد. 👈از همین رو به شروع مطالعه ترغیب میشود و سپس به موضوع اصلی اش میپردازد. کتبی مانند کشکول شیخ بهایی و زهر الربیع و انوار نعمانیه سید نعمت الله جزائری و خزائن مرحوم نراقی و... . «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ‏ الْحِكَم‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۵) «شارژر لپ تاپ» «نیروی اضطرار» 🔹مدّتی است که شارژر لبتاب مشکل دارد. اذیت میکند. میلم را به نگارشهای علمی کم کرده! ولی چرا نمیروم درستش کنم؟! تو که فهمیدی اینقدر برایت مشکل شده پس چرا نمیروی تعمیرش کنی؟! 🔸محاسبه ای کردم و دیدم مشکل از اینجا آب میخورد که هنوز کاملا خراب نشده! هنوز از آن مأیوس نشده ام! باز به آن اندکی امید دارم! ولو با معطلی و اذیت باز هم یک دفعه وصل میشود و کار را راه می اندازد! 🔹ولی مطمئنم اگر کاملا خراب شود دیگر بدون معطّلی نیروی عمیق و زیادی را در خودم می یابم که مرا به سمت تعمیرگاه یا خریدم شارژر جدید میکشاند. همان نیرویی که اصلا الآن آن را در خودم نمیبینم. 💡میدانید این نیرو چه نیرویی است؟! به ذهنم خطور کرد همان نیروی اضطرار است. نیروی نا امید شدن از سببی و انحصار وصول به مطلوب به سبب دیگر است. 👈تا از آن نا امید نشوی به سوی این نمیروی! ولی همینکه مضطر شدی همه ی این تنبلی ها و توجیه گری ها و ... همه ضرب علی الجدار میشود! یک دفعه به چابکترین ها و منصفترین ها تبدیل میشویم! به دنبال آن سبب نهایی میدویم. مثل تیری که از چنبره رها شود خودمان را به تعمیرگاه میرسانیم. 👈این را در مورد دندانهایمان تجربه کرده ایم. تا درد نگرفته خیلی راحتیم و هر چند میدانیم باید مراجعه کنیم به هزار و یک بهانه نمیرویم. ولی همینکه درد گرفت دیگر هم پولش یک دفعه جور میشود و هم تنبلی ها کنار میرود و هم وقتش باز میشود و هم ... . ✔یکی از عزیزان که والد مکرّمشان از علمای بزرگ بود با همان اصطلاحات فقهی میفرمود پدرم به من میگفت: «این رضا تا کاری واجب مضیّق نشه انجامش نمیده!»😄 حکایت بسیاری از ماست. تا امور برایمان به حدّ واجب مضیّق تبدیل نشود نیرویش را در خودمان ایجاد نمیکنیم. 💡بگذریم! به ذهنم خطور کرد دولتنا آخر الدول یعنی همین! یعنی تا از این ایسمها و از این نحله ها و گروه ها بشر نا امید نشود ما نمی آییم. وقتی می آییم که دیگر بفهمند بیچاره است! چاره ای ندارد! 👈من هم تا وقتی این شارژر کار کند میدانم که سراغ تعمیرش نمیروم. باید مضطرّ شوم. ظهور هم همین است. 💡باز به ذهنم خطور کرد شاید لیبرالیسم که مبتنی بر مفهوم زیبا و بسیار پر جاذبه ی آزادی است از آخرین چاره های بشر است. اگر از این هم نا امید شود دیگر شاید نتواند به سادگی به هیچ مرامی دل خوش کند! دیگر واقعا چه مرامی میتواند بعد از مفهوم آزادی او را به خود جذب کند؟! 💡باز به ذهنم خطور کرد تا از اسباب نا امید نشوی نمیتوانی متوجّه آن مسبّب الاسباب شوی! تا وقتی فکر میکنی از دست اینها کاری بر می آید مشکل نهایی ات حل نمیشود! به اینها رجوع میکنی و به سرچشمه حقیقتا رجوع نمیکنی! ✋تا وقتی نفهمی با وجود سلامتی، ثروت، امنیّت و... بیچاره ی بیچاره ای چطور میتوانی توجّه عمیق وجودی به ساحت آن نور ازل و ابد داشته باشی؟! 👈اینها همان حجابهای ماست. همین شارژرهایی است که نصفه نیمه برایمان کار میکند تا نگذارد خودمان را به تعمیرگاه برسانیم. 👈خدایا کاری کن فقر ذاتی و تعلّق وجودیمان به خودت را وجدان کنیم. به سوی تو فرار کنیم. با اضطرار وجودی تو را بخوانیم. 👈بفهمیم اگر علمی می آید از این کتاب و معلّم و تلاش نیست و از توست. بفهمیم اگر سیر و سیراب میشویم از این غذاها و نوشیدنی ها نیست از توست! اگر شفا پیدا میکنیم از این داروها و طبیبها نیست از خود توست! 📖«فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لي‏ إِلاَّ رَبَّ الْعالَمينَ * الَّذي خَلَقَني‏ فَهُوَ يَهْدينِ * وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقينِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ وَ الَّذي يُميتُني‏ ثُمَّ يُحْيينِ * وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي‏ خَطيئَتي‏ يَوْمَ الدِّينِ»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۶) «خَشِ روی لپ تاپ» «دلواپسیهای همه چیز تمام بودن!» 🔹لبتاب نقره ای زیبایی دارم. از آنهایی که نور به آنها میخورد برق میزند! واقعا چقدر زیبا این را رنگ کرده اند. آدم دوست دارد همینطوری آن را نگاه کند و از یکدستی رنگ و خیره کنندگی آن لذّت ببرد. 🔸این سری آن را دست گرفتم دیدم یک خَشِ خرکی بزرگ و عمیقی روی بدنه ی نازنین این لبتاب زیبا افتاده! خیلی در چشم بود! از آنهایی که میتواند آدم را واقعا ناراحت و دلزده بکند! تأسّف آور باشد. 👈یادم هست چند سال پیش یکی از اقوام یک ماشین خیلی گران قیمتی خریده بود. یک انسان نادانی یک خش عمیق و طولانی روی آن انداخته بود. دیگر این ماشین دل ایشان را زد! تا اینکه آخرش آن را فروخت! اینقدر گاهی این چیزها روی انسان اثر میکند. 🔹حالا برگردیم به خَشِ روی لبتاب! به شکل غیر عادی وقتی در درون خودم نگاه کردم چندان ناراحت نبودم. بلکه احساس راحتی هم میکردم. برایم جالب بود که این به خاطر چیست؟! دور از انتظار است. 💡به ذهنم خطور کرد به خاطر یک امری است که مدّتی است برایم تا حدودی جا افتاده است! باورم شده است! تبدیل به یک نگرش شده است. اینکه سعی نکنم در دنیا اموراتم تمام و کمال باشد! دنبال ۱۰۰٪ دیگر نمیروم. نمیخواهم همه چی تمام باشد! چون فهمیده ام اگر اینطور باشم اذیت میشوم! حالا چشم خوردنش بماند!
⚪بیکاری همینطور بار روانی بر دوشت بیاوری؟! به خودم قبولانده ام که در هر چیزی درجه ای از کاستی را با کمال میل بپذیرم. گویا احساس میکنم اینکه جنس آدم جور باشد و همه چی تمام باشد یک چیزیش میشود! ✅آری آدمیزاد اگر به دنبال احساس تامّ و تمام از دنیا و امورات آن باشد خودش را دچار چالش دائمی و حسرتی جانکاه خواهد کرد! 🔸ماشینم صفر بود! وقتی خش می افتد چندان برایم مهم نیست. وقتی چراغ جلویش شکست باز هم برایم مهم نبود! احساس میکردم راحت شدم! دیگر چندان در بندش نیستم. اینطوری بهتر است! 👈به خاطر همین زود به دنبال آن نیستم تمام نواقص اینچنینی را درمان کنم. چون میدانم اگر این میل را جدّی کنم خیلی دنیا اذیتم میکند. پشمی هم به کلاه ندارد! ✅رفقا چیزی میشود زود نروید دوباره مثل روز اوّل همه چی تمامش کنید! اگر رخ داد گاهی تحمّل کنید! برایمان در نهایت بهتر است! دنبال چیزهای چشمگیر نباشیم. زمانی بد جور در ذوقمان میخورد. از چشم زخمها هم در امان نیستیم. 🔹چندی پیش گمان میکردیم میز عسلی مبلها گم شده! باز در درونم احساس رضایت میکردم. میگفتم دنیا یک جایش کم باشد راحتتری! چند عدد مبل مانند مبلهای قبلی که تعدادش کم بود سفارش دادیم. وقتی آوردند دیدیم به جای رنگ فندقی رنگ آلبالویی زده اند! انصافا خیلی در ذوق آدم میخورد! آدم یک دفعه سرد میشود! ولی باز برای من راستش ناراحتی زیادی نداشت! 👈دیدم به خاطر این است که به خودم از قبل تلقین کرده ام که دنیا اگر کاستی داشت آن را نوش جان کن! رمز آرامش همین است. قانع باش! همینکه خرت را از پُل میگذارند خدا را شکر کن! 🔸یادم می آید چند سال پیش اوّلین ماشینی که خریده بودم را درون کوچه های باریک قم می آوردم. تازه گواهینامه هم گرفته بودم. درون این کوچه ی باریک مدرسه ی علمیّه حقّانی یادم می آید آینه ی بغل این ماشین گاهی به این دیوار فرسوده قبرستان کشیده میشد و برایم اصلا مهم نبود! گاهی با خنده به خود میگفتم: «أینَ الملوکَ أینَ أبناءُ الملوکَ»؟! 😂😁 👈این صدایی که میتواند شخص دیگری را دیوانه کند برایم مهم نبود. به همین خاطر بود. البته نمیگویم بی ملاحظگی کنید! شنونده عاقل است. ✔بسیاری از ناراحتی ها و دلواپسی های ابناء الدنیا و خود ما سر همین است که در دنیا دنبال امور کامل میگردیم! میخواهیم همه چیز تمام شویم! جنسمان جور شود! اگر دیر یا زود این حالت را از خودمان دور نکنیم خیلی آسیبها خواهیم دید! اعصاب خودمان و دیگران را خراب میکنیم! آسیبهایی که پیامش آن است که این را جدی نگیر! رهایش کن! دنیایی که همه چیزش فانی است دیگر همه چیز تمام بودنش چیست؟! 👈کتابهای چاپ لبنان بعضا عالی دارم! گاهی بچه ها دیده ام پنهانی آمده اند و با خودکار خطهای عجیبی روی برخی صفحات آن کشیده اند! اگر این حالت را نداشته باشیم اصلا آنقدر روی مُخ است که دیگر عیش آدم را مکدّر میکند! باید برای خودمان این مسأله را حل کنیم تا با کمال آرامش از کنار این صحنه ها راحت عبور کنیم. 👈نمره اش شده ۱۹ و نیم! روی مُخش است! بابا ول کن! یک تیکه از رنگ دسته ی عینکش کنده و روی مُخش است! رها کن! یک جوش روی لپش زده مثل خوره خودش را ملامت میکند! بابا راحت باش! 👈همیشه یه جای این دنیا قرار است که بلنگد! بگذار حالا اینجایش بلنگد! ایشالله ایمانمان لنگ نزند! اینها بگذار بلنگد! ای خاک بر سر دنیا و بی وفاییش! حرص و جوشش را نخور خودش درست میشود. بیاموزمت کیمیای سعادت! از این دغدغه ی همه چی تمامی جدایی جدایی! 🔹در امور خانوادگی و معاشرتها هم همینطور است. اگر دنبال شخصی میگردید که عیبی نداشته باشد خودتان را الکی خسته میکنید و ناراضی تر از دیگران هم آخر الامر میشوید! به قول مثل محلی ما: (مُشکل پسند پِشکِل پسند میشود!)😂 👈اگر بعدا دیدی عیبی هم داشت با رضایت خاطر آن را نوش جان کن! مگر خودمان کم عیب داریم! اصلا امورات طوری طرّاحی میشود که همیشه یک جایی از آن بلنگد! حکمت الهی اینطور است. لطف و رحمتش است. گاهی برای اینکه ما را بیدار کند روی زندگیمان خط میکشند! تا دلمان را بزند! این جفای خلق با تو در جهان گر بدانی گنج زر آمد نهان خلق را با تو چنین بدخو کند تا تو را ناچار رو آن سو کند 👈فقط وقتی اینطور بود این ذکر را بگوییم! ای اُف بر تو ای دنیا! تو همیشه ناقصی! عیشت هم عیش نیست! آنچه از همه چیز تمام بودن دنبالش هستی اصلا در این دنیا پیدا نمیشود! اگر دنبالش بیافتی دنبال سراب افتاده ای! خسته ات میکند؛ ولی اگر رهایش کنی خودش به دنبالت می افتد و خدمتت را میکند! «أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى الدُّنْيَا اخْدُمِي‏ مَنْ‏ خَدَمَنِي‏ وَ أَتْعِبِي مَنْ خَدَمَك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۷) «زیارتنامه ای برای حضرت عقل»! «تقوای عقلی» 🔻السلام علیک یا ودیعة الله فی خلقه و حجّته الباطنة علی عباده السلام علی ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان السلام علی ما به یعاقب الله و به یثیب السلام علی ما علی قدره یداقّ الله العبادَ فی الحساب السلام علی ما به یصل العبد الی الاولیاء و یجاهد به الاعداء السلام علی ما فی ترکه الشقاوة و الردی السلام علی ما فضائله لا تحصی السلام علیک ایّها التقی النقی السلام علیک أیها المظلوم المغصوب حقّه السلام علیک یا ما هتک حریمه و وهن شأنه أشهد أنّ من توسّل بک فقد نجی و من جفاک فقد هوی ...🔺😊 🔹غروب جمعه بود. صلوات ابو الحسن ضرّاب اصفهانی را خواندم. به آن اولیاء پاک درود فرستادم. به ذهنم خطور کرد چرا گاهی برای عقل زیارت نامه نمیخوانم! همان عقلی که با نورانیّت خودش ما را به این اولیاء پاک و دین مبین هدایت کرد! 👈عصاره ی همه ی دین همین عقل و عمل به آن نهفته است. توجّه به عقل و تبعیت از آن! به راستی چقدر ما از ایشان دوریم! چقدر به ایشان بی توجّهی میکنیم! چقدر مشکلاتمان به خاطر عدم توسّل و توجّه به عقل است. 👈اصلا خوب است به آن عقل نگوییم. با ادب باشیم! به آن «حضرت عقل علیه السلام» بگوییم. گاهی با آن خلوت کنیم و فکر کنیم! باور کنیم بهترین دوست است. بهترین راهنما است. بهترین همدم است. با وفادارترین یار است. 👈فضائل عقل لا تحصی است. ثواب تبعیّت از دستورات آن بی حدّ و حصر است. برخی مدام دنبال ثواب الاعمال میگردند! تبعیت از عقل بیشترین ثوابها را دارد. همان است که انسان را به فردوس برین میرساند.
👈به برترین درجات میرساند و از بدترین درکات نجات میدهد. اصلا این انبیاء الهی آمده اند تا دستمان را در دست عقلمان قرار دهند! اثاره ی دفائن عقول کنند. ⚪اگر چنین است آیا نباید به تکریم و حضرت عقل پرداخت؟! نباید هر لحظه خود را در محضر او دید و از او استمداد کرد؟! به زیارتش رفت؟! به آن متوسّل شد؟! دست به سینه و تعظیم کنان با آن برخورد نمود؟! 👈آنقدر به حضرت عقل باید احترام گذاشت که هر جایی نسبتی با آن داشت را تکریم کنیم. وقتی عالم و حکیمی دیدیم او را توقیر کنیم. جلویش دو زانو بنشینیم. از منتسبین به حضرت عقل است! 👈تعظیم عقل را مصداق تعظیم شعائر الهی بدانیم! عقل را امری مقدّس بدانیم. خلوت با آن را از برترین عبادات هم برتر بدانیم. 🔹رفقا واقعیت آن است که ما به حضرت عقل آنطور که باید توجه نکرده ایم! منزلت رفیعش را در هندسه ی معرفت دینی ندیده ایم! اکرامش نکرده ایم! خودمان را عادت نداده ایم که حاکم امورمان باشد! تقویتش نکرده ایم! با تبعیت از هوای نفس و شیطان خوارش کرده ایم! اسیرش کرده ایم! 👈همین است که وضعمان همین است! اگر قرار است انبیاء و اولیاء هم کاری برایمان انجام دهند باید بدانیم از طریق همین عقل است! دستی روی آن میکشند! چون این عقل است که باید از اسارت بیرون بیاید! باید حاکم شود! باید رشد کند! باید نورانیت خودش را نشان دهد. 👈باید آنقدر اراده های عقلی خودمان را تقویت کنیم تا بفهمیم دانایی چه درّ گرانبهایی است. تا اراده های ما در اسارت هواهای نفسانی است ارزش عقل را نخواهیم دانست. باید خودمان را عادت دهیم که همیشه عقل را حاکم کنیم! همیشه به دنبال آن باشیم که حضرت عقل چه میگوید! ✅باید «تقوای عقلی» داشته باشیم. یکی از مفاهیم اساسی و مجهول القدر دینی «تقوای عقلی» است. بسیاری تقوای عقلی ندارند. 🔹ولی این عقل کدام است؟! همان است که با زشتی و پلیدی ها دشمنی خونی دارد! همیشه به خیر و سعادت راهنمایی میکند! با جنودش به نبردی تاریخی با جنود جهل رفته است. همو که هر وقت به حرفش گوش کردیم رشد و صلاح را بالوجدان دیدیم. پیچیده اش نکنید! میدانیم از چه چیزی صحبت میکنیم! همانکه به واسطه ی آن انسانیم! منظورم صرفا آن عقلهای ابزاری نیست! آنها نیز اگر رگی از عقل در آن یافت شود میتواند خوب باشد. 👈منظورم همان عقلی است که فطرت را بیدار میکند: «نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَك‏». روی به سوی سرچشمه دارد. همانکه «يَدْعُو إِلَى الْبِرِّ وَ الْعَمَلِ بِهِ» است؛ همانکه اگر با آن به عبادت بپردازیم افضل العبادات از ما سر خواهد زد! «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». 🔸ولی چگونه به زیارتش برویم؟! با خلوت کردن و فکر! از کجاییم و در کجایی و به سوی کجاییم؟! با قبرستان رفتن و گفتن اینکه: «أَيْنَ‏ سَاكِنُوكِ‏ أَيْنَ‏ بَانُوكِ مَا بَالُكِ لَا تَتَكَلَّمِين»؛ آنقدر با آن خلوت کنیم تا کم کم چراغش روشن و روشنتر شود. 👈با گوش کردن وعظ و مشورت کردن! با مجالست با حکما و دوستی با انسانهای عاقل! با دور شدن از انسانهای جاهل! با دوری از اموری که عقل را زائل میکند! اموری مانند دروغ، شراب، تنبلی و هر چیزی که عقل را ضعیف میکند! هر چیزی بخواهد ولو به شکل اندکی عقلمان را از ما بگیرد یا ضعیف کند دشمن ماست! ✅ما مقلّد عقلمان هستیم و اگر از دیگران مانند مراجع تقلید و پزشکان و انبیاء و دیگران تقلید میکنیم به خاطر آن است که عقلمان فتوا به تقلید میدهد. باز هم از باب تقلید از عقل است. اگر این نبود باطل بود! ✋نکند عقلمان را خوار کنیم! انکارش کنیم! اگر جایی حکمی داشت سر تسلیم فرو بیاوریم! 👈اگر چنین است باید روز و شبمان دغدغه ی عقل و علم و عمل داشته باشیم. در رأس مهمترین و جدّی ترین امورمان قرار دهیم. در امور فردی و جمعی و مدیریتی توجه به عقل و علم و پژوهش و ژرف نگری یک فرهنگ قطعی بینمان بشود. 👈حالا من عقل را بیشتر در آن ناحیه ی فطری اش مطرح کردم. ولی در همه ی امور باید به عقل توجه کرد. البته منظورم آن عقل بریده از وحی نیست! آنکه اصلا عقل نیست! همان عقلی است که با نور وحی منوّر شده! نه تبعیت از آن عقل بریده از وحی صحیح است و نه آن پیروی از دینداری جاهلانه بریده از عقل! 👈همینطور باید مراقب باشیم چیزی را به اسم مبارک و مقدّس عقل و علم به خوردمان ندهند! هر چیز گرانبهایی قلّابی اش هم زیاد میشود! 👈مسائل پیرامون عقل بسیار است. خیلی! بحث از انواع عقل و دشمنان و آسیبهای آن هم بسیار! نسبت عقل و علم و حقیقت عقل! و... فقط خواستم اصلش را به چشم بیاورم. برجسته اش کنم. بقیه اش را خودتان دنبال کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۸) «من گشنمه!» «إنَّ معَ العُسرِ یُسراً» 🔹بچه ها بعد از مدّتها تازه زبان باز کرده اند! از اوّلین ترکیبهای زبانی که با بسامد بالایی تکرارش میکنند عبارت: «من گشنمه» است! کافیست یکی از این سه کودک این را بگوید که سه نفری یک صدا با نغمه ای که مانند مته مخ انسان را میخواهد سوراخ کند مدامم بی وقفه و بدون خسته شدن دم گرفته و تکرار میکنند: «من گرسنمه»! 🔸آدم یاد گرسنگان سومالیایی می افتد! گویا چند سال است چیزی نخورده اند! حالا همین ساعت قبل مثلا صبحانه یا ناهار خورده اند! پدیده ای است! این سری دیدم باز یکی شروع کرد! شنیدم خانواده محترم در پاسخش گفت: «باید گرسنه باشی! چرا فکر میکنی آدم باید همیشه سیر باشه؟! گاهی باید تا زمان ناهار گرسنه بود!» 💡گوشم زنگ خورد! دیدم سخن حکیمانه ای است! الحکمه ضاله المؤمن. ✅خیلی وقتها علّت بی صبری ما به این پیش فرض برمیگردد که حقیقتی را نپذیرفته ایم! غیر عادی میدانیم! غیر طبیعی میپنداریم! ✅سبب ناراحتی و عصبانیت چیست؟! مواجهه با یک امر مکروه مخصوصا به شکل غیر مترقّبه. این امر گاهی اصلا با نگاهی عمیقتر مکروه نیست و با نگاهی دیگر غیر منتظره هم نیست. نخیر گاهی انسان باید گرسنگی بکشد تا زمان سیر شدن فرا برسد. 👈نگرانی و اعصاب خوردی ندارد! گاهی انسان باید درد بکشد تا زمان سلامتی برسد! گاهی باید بی پولی بکشد تا زمان بی نیازی فرا برسد و همینطور... . ⬇⬇⬇
⚪بسیاری از اینکه جیبشان یک روز خالی باشد خیلی میترسند! گویا فکر میکنند جیب انسان باید همیشه پر باشد! این چه دلیلی ندارد؟! نه گاهی هم میشود که جیب انسان خالی باشد! اصلا دنیا همین است. پست و بلندی دارد! گهی زین به پشت و گهی پشت به زین! 👈این را باید برای خودمان جا بیاندازیم. برای فرزندانمان جا بیاندازیم! اگر داشتیم مرغ میخورییم و اگر نبود تخم مرغ! راحت باش! 👈آری بسیاری از نگرانی ها و ناراحتی ها بر سر همین پیش فرض است که خانواده محترم به این فرزندمان گفت: «چرا فکر میکنی آدم باید همیشه سیر باشه؟! گاهی باید تا زمان ناهار گرسنه بود!» حکمتی بود. 🔹یکی از بانوان دیدم به بانوی دیگر راهنمایی میکرد! مضمون حرف ایشان با مقداری تصرّف بنده اینطور بود. میگفت باردار که شدی و وضع حمل پیدا کردی نترس! طوری میشوی که فکر میکنی اصلا غیر طبیعی است و دیگران اینطوری نمیشوند! 👈در ادامه طوری میشوی که اصلا احساس میکنی داری میمیری و کارت تمام است و هیچ کس درکت نمیکند! فکر میکنند داری مبالغه میکنی! ولی بدان همه ی اینها طبیعی است! همه ی زنها کما بیش اینها را تحمّل کرده اند! راحت باش! ✅آخر بسیاری درد این ناراحتی ناشی از غیر طبیعی بودن آنچه میپندارند را میکشند تا درد واقعیت را! دانایی به انسان آرامش میدهد. 🔸سالها پیش کتابی از یکی از عرفا میخواندم. جایی نوشته بود اگر میبینی ترک گناه سخت است. انجام عبادات و شب زنده داری سخت است! بدان برای ما هم سخت بود! برای همه عرفا زمانی سخت بود. ولی تحمّل کردند! فکر کردی همه اش برای آنها از روی خوشی بوده؟! ادامه دادند و لذّتش آمد! خیلی برایم قابل استفاده بود. خیلی ها فکر میکنند به شکل غیر طبیعی برایشان سخت است. همین تحمّلشان را کم میکند. اگر بدانند بقیه هم همینطورند بهتر میتوانند تحمّل کنند! «البلیة اذا عمَّت طابت»! 🔹یکی از طلّاب دیدم خیلی اذیت است. احساس میکند استعداد بالایی دارد و علاقه ی زیادی هم به کسب دانش دارد. ولی آنقدر عرصه ها جلویش وسیع است که دچرا حیرت است. مدام از این شاخه به آن شاخه! الآن در فضای مجازی و در دسترس قرار گرفتن این همه مقالات مفید و سخنرانی های جالب و تحقیقات نوین واقعا مسأله ای شده است. 💡به ذهنم خطور کرد که چرا فکر میکنی آدم همه چیز را باید بداند؟! گاهی باید تا زمانش صبر کرد! اولویتها را ببین. بخشی از این جهلها طبیعی است. درد ندارد! همه همینطورند. گاهی باید تا زمان ناهار گرسنگی را تحمّل کرد. 👈بلکه اصلا قرار نیست همه چیز را در این دنیا بفهمیم و بدانیم. فقط تو تلاشت را بکن و تا جایی که میتوانی بدو! بقیه اش دیگر با تو نیست. راحت باش. همه مثل خودت هستند. جهل ما خیلی بیشتر از این حرفهاست که با دانستن اینها گمان کنیم داریم همه چیز را میفهمیم. اللهم اجعل غنای فی نفسی! 🔹گاهی انسان خدای نکرده مبتلا به بیماری یا نقصی میشود. مبتلا به ازدواج دشوار میشود. در یک لحظه زندگیش عوض میشود. تصادف میکند! عزیزش را از دست میدهد و... مدام خودش را میخورد که چرا من؟! اینجا هم باید به او گفت چرا فکر میکنی آدمی همیشه باید همه چیز بر وفق مرادش باشد؟! 👈اصلا این دنیا برای ابتلاء است. گاهی باید تا وقت گشایش صبوری کرد. اگر صبر کردی قطعا روی آسایش را دیر یا زود به شکلی خواهی دید! یقین بدان! نپرس چگونه؟! خودت خواهی فهمید! (إنّ مع العسر یُسراً) گمان میکنم بسیاری بخش مهمی از دردشان در این حوادث ناگوار به دیدگاهشان برمیگردد تا خود ناگواری حادثه! 🔸میگوید مبارزه با طاغوت هزینه دارد! سخت است! مگر نمیبینی به چه روزی افتاده ایم؟! باید گفت فکر میکنی سازش با آنها سختی ندارد؟! هزینه ندارد؟! گاهی باید برخی سختیها و هزینه ها را تا وقت ناهار تحمّل کرد. اگر مبتنی بر منطق و آینده ای روشن باشد. در مورد مشکلات ما بحمد الله اینگونه است. 👈اگر بسیاری بیتابی میکنند چون احساس میکنند هیچ وقت نباید سختی ببینند! نخیر! باید تا وقت گشایش گاهی صبر کرد! قرار نیست همیشه ناهار آمده باشد. 👈برخی به خاطر همین سختی و دشواری میگویند به جهاد و مبارزه نرویم! اذیت میشویم! خب مگر قرار است همیشه راحت باشیم؟! گاهی باید تا وقت آسایش و راحتی صبر کرد! این راحت طلبی همیشگی مانند آن است که همه طول روز انتظار داشته باشیم غذا آماده باشد تا یک لحظه احساس گرسنگی نکنیم! 👈نخیر گاهی گرسنه میشویم و باید تا وقتش صبر کنیم. مگر دشمنان ما از روی خوشی با ما مبارزه میکنند! آنها هم سختی میکشند! 📖«إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَ‏ الْقَوْمَ‏ قَرْحٌ مِثْلُه»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۹) «قال أنا خیر منه» «ماجرای تکان دهنده ی استکبار ابلیس و شیاطین» 🔹مشغول خانه تکانی بودیم که سخنرانی یکی از وعاظ محترم را میشنیدم؛ این آیه ی شریفه را تلاوت کرد که: «ما مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ‏ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ‏» 💡به ذهنم خطور ببین این ملعون چه جسورانه خداوند متعال را دارد متّهم به بی عدالتی میکند! متّهم به ظلم میکند! ✋نستجیر باللّه خیلی صریح کارش به اینجا کشیده که میگوید تو ظالمی که چنین چیزی از من میخواهی! تو حکمت نداری که چنین چیزی میخواهی! مگر نمیدانی من از آتشم و او از خاک است؟! این قدر سرت نمیشود که آتش بالاتر از خاک است؟! ⛔در ادامه از خودم پرسیدم آیا واقعا او عدالت و حکمت و پاکی ساحت الهی را نمیدانست؟! آیا دچار شبهه ی عقیدتی شد؟! 💡به ذهنم خطور کرد نخیر! داستان این نبود! داستان زیر سر آن «أنا خیر» است. این انانیّتش بود که کار دستش داد. این استکبارش بود که برایش تولید شبهه کرد! 👈مسأله این نبود که برویم برایش اثبات کنیم خدا عادل و حکیم است. خودش هفت خط روزگار است. مسأله این بود که میدید این دستور خلاف انانیّتش است. چون خودش را دوست داشت و خود پسند بود دردش گرفت! 👈چون میدانست قرار است کسی بر او برتری پیدا کند حسودی اش گرفت! خلاف خودخواهی است. برای لجاجت بر أنانیّت و پرهیز از شکستن خودش بود که چشم خودش را به حقیقت بست و کفر گویی کرد! همه چیز ریشه در این «أنا خیر» دارد. ⬇⬇⬇
💡در ادامه به ذهنم خطور کرد که میدانی مشکل ابلیس چه بود؟! او که هزاران سال عبادت کرده بود و مقبول آسمانیان شده بود. مشکلش این بود که از همان ابتدا با قدم نفس عبادت کرده بود. 👈عمری خودش را پرستیده بود! امر بر خودش و بر دیگران مشتبه شده بود! از همان ابتدا از کافرین بود: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبى‏ وَ اسْتَكْبَرَ وَ كانَ‏ مِنَ‏ الْكافِرِين‏»؛ 🔹اینجا بود که پشتم لرزید! عمری عبادت خودش را کرده بود و حتّی خودش هم نفهمیده بود. حتّی ترقّیات معنوی هم کرده بود. قدرتهای روحی بسیار پیدا کرده بود. ولی آخر الأمر معلوم شد همه اش نفسانی بود. ✋آخر یک دفعه که اهل استکبار نشد! نشان میدهد از همان ابتدا اینگونه بود و الا خدا اینطور رهایش نمیکرد. آنقدر خباثت داشت که تنها در قالب چنین رشد ظاهری عجیبی بود که بعدا با سقوط آزادش میشد عمق آن خباثت ظهور پیدا کند! 👈برخی اگر بخواهد عمق باطن زشتشان ظاهر شود قبلش باید به یک ارتفاعی برده شوند و سپس با سقوط از آن ارتفاع درکات عمیق درّه های وجودی آنان ظاهر شود. ✋نکند ما هم از اینها باشیم؟! نکند این عبادات ما آخرش به ضررمان تمام شود؟! آخر عبادت هم نکنیم که ضرر است؟! این درد را چه کنیم؟! 🔸با خود گفتم این درد را باید نزد خود خدا برد! چاره ای جز زاری دائمی و ابراز فقر و نیاز ندارد. قرار نیست لحظه ای از انسان جدا شود! قرار است همیشه خائف باشیم 📖«الَّذِينَ يَرِثُونَ الْفِرْدَوْسَ هُمْ فِيها خالِدُونَ‏، وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ‏ وَجِلَةٌ، أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُون‏» 👈وقتی چنین است حتّی با برترین اعمال و عبادات و مجاهدات باز هم نمیتوانیم خودمان را تا در این دنیاییم برتر از دیگران بدانیم. باید تا انتها از این نفس و این انانیّت بترسیم و از شرّش به خدا پناه ببریم. 👈به گمانم شیطان این را نداشت. از همان ابتدا مستکبرانه عبادت میکرد! سلوکش با قدم نفس بود نه قدم حق! استکبار عبادی چیزی نیست که به این سادگی ها از قلب انسان خارج شود. 💡اینجا به ذهنم خطور کرد شیطانِ شیطان چه بود؟! ابلیس را چه نیرویی فریب داد؟! او که خودش ابلیس بود! پاسخ این بود که استکبار و أنانیت ریشه ی همه گناهان است. اله نفس! خود پرستی! 👈ابلیس خودش را میپرستید! بعد از آن به خاطر کینه ای که از خدا پیدا کرد تصمیم گرفت شیطان شود! پس اینکه شیطان ما را فریب میدهد چیست؟! این است که زمینه های عصیان را برای انسان با شیطنتش زیبا میکند. فریب میدهد. از همینجاست که عرفا از دیرباز خطورات نفسانی را غیر از خطورات شیطانی دانسته اند. 👈اگر چنین است پس میتوان گفت تنها ابلیس شیطان نشد بلکه بسیاری از اجنه و انسانها نیز میتوانند در اثر پیروی از الاه نفس به مقام پست شیطان بودن و آگاهانه دشمن خدا و حقیقت شدن برسند: (شیاطین جن و انس)! 🔴یاد فرازهای تکان دهنده ی انجیل برنابا افتادم. آنجا که از حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام داستان تمرّد ابلیس از سجده کردن را به شکل جزئی تری نقل میکند. 👈در باب ۳۵ آن آمده وقتی خداوند مشتی خاک را آفرید ۲۵ هزار سال آن را جایی رها کرد! شیطان که کاهن فرشتگان بود از هوش و فراستش دریافت که قرار است از این مشت خاک ۱۴۰ هزار پیامبر برخیزد! 👈آن فرستاده ی بزرگ (مقصود خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله است) که روحش ۶۰ هزار سال قبل از همه مخلوقات هم آفریده شده نیز قرار است از دل این خاک برخیزد! 👈شیطان عصبانی شد و بین فرشته ها دسیسه کرد و گفت روزی را خواهید دید که خدا از ما خواهد خواست که به این مشت خاک سجده کنید! از همین الآن بدانید شأن ما برتر از آن است چون روحیم! 👈برخی از آسمانی ها از همان زمان در مورد خدا دچار تردید شدند. گذشت تا اینکه روزی که همه فرشتگان جمع بودند بدون زمینه قبلی خداوند متعال دستور داد هر کس من خدای او هستم فورا در برابر این خاک به سجده بیافتد! 👈فرشتگان به سجده افتادند ولی شیطان و همفکرانش گفتند خدایا ما روحیم و انصاف نیست که تکه گلی را سجده کنیم! تا این را گفتند چهره شان بسیار هولناک و زشت شد! خدا زیبایی شان را از آنها گرفت! وقتی فرشته ها زشتی آنها را دیدند دوباره به سجده افتادند. اینجا بود که شیطان گفت: 📖«پروردگارا تو مرا ستمکارانه زشت روی نمودی اما من به این راضیم چون میخواهم هر چه را تو کرده ای از بین ببرم. شیطانهای دیگر هم گفتند: او را پروردگار مخوان ای شیطان! زیرا پروردگار خود تو هستی! 📖آن وقت خدا به پیروان شیطان فرمود: توبه کنید و اعتراف نمایید به اینکه من خداوند آفریننده شما هستم. آنها پاسخ دادند: ما توبه میکنیم از سجده کردن خود برای تو! زیرا تو بیدادگری! لیکن شیطان دادگر و بی عیب است و او پروردگار ماست. 📖آن وقت خدا فرمود: دور شوید از من ای لعنت شدگان زیرا رحمتی بر شما نخواهم کرد»
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۰) «حقیقت شکر» 🔹نماز خواندم. فرزند کوچکم آمد طرفم! با یک محبّتی او را بوسیدم و بغل کردم. در همین چند ثانیه مطالبی به ذهنم آمد که دیدم خوب است بنویسمش!با خود گفتم این فوران احساس رضایت مندی و خوشی که زمان در آغوش کشیدن این فرزند دلبند دارم به خاطر نعمت خداست. اوست که با لطف و رحمتش چنین احساس گرمی را به من بخشیده است 🔸در همان حال به ذهنم خطور کرد به راستی حقیقت شکر چیست؟! آیا به این معناست که کافر نباشید؟! بی چشم و رو نباشید و بدانید خدایی هست که این نعمتها را به شما داده؟! خب معنای درستی است. یا اینکه معنایش خروج از غفلت و دیدن و باور به این است که خداوند این نعمتها را داده؟! همان معنایی که با ایمان قابل جمع است؟! این هم معنای درستی است 🔹ولی به ذهنم خطور کرد نه بالاتر از این حرفهاست. آخر اگر اینطور باشد که یعنی دلخوشی ما به کثرت است. همه ی اشتیاقمان به آن نعمت است نه به صاحب آن نعمت! من از نعمت لذت میبرم نه صاحب نعمت! توجه به صاحب نعمت طفیلی است نه اصیل! چون از این نعمت لذّت میبریم شکر میگوییم! 🔸یعنی ما آن نعمت را میخواهیم نه منعم را! به ذهنم خطور کرد معنای بالاتر شاکر بودن این است که منعم را بیشتر ببین تا نعمت را! اوست که معدن این خوبی هاست! اوست که سرچشمه ی همه ی خیرات است. همه ی بهجتها و شادی ها و خوشی آنجاست! اینها را نشانه ای برای آنجا بدان! به منعم بپرداز نه به این نعمتها! این نعمتها را نشانی از آن بی نشان بدان و محبّت او را به دل پیدا کن! 🔻انسان میتواند با شکر وارد فضای توحیدی شود و به خدا وصل شود. آری شکر یکی از ابواب الهی است🔺
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۱) «نظریه ی قرآنی پایان تاریخِ بشر با ظهور» «لیملأ الأرض قسطا و عدلا کما ملئت ظلما و جورا» 🔹قرآن کریم کتاب هدایت است. برای بیرون آوردن بشریّت از ظلمات به نور است. اگر چنین است وقتی از تاریخ، سیاست، معاشرت و... میگوید در راستای هدف عالی خود است. هدف عالی را نیز توحید و بازگشت به سمت پروردگار معرفی مینماید. 📖«يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُبِ كَما بَدَأْنا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعيدُهُ وَعْداً عَلَيْنا إِنَّا كُنَّا فاعِلين‏» 🔸در آیات بسیاری قرآن کریم به روایت تاریخ بشر پرداخته است. ولی تفاوت مشهودی با کتب تاریخ دارد. برای قرآن کریم نه تاریخ پیدایش جماعات انسانی و سیر انتشار بشر در پهنه ی جغرافیا مهم است؛ و نه تاریخ پیدایش حکومتها، پادشاهان، سلسله ها و تمدّنها. 👈برای قرآن روایت تاریخ اشخاص و پدیده ها بزرگ مانند حمله اسکندر و سقوط هخامنشیان و نزاع اشکانیان و ساسانیان و مسائل اینچنینی هیچ اهمیتی ندارد. 👈ولی یک چیز انسان را در نوع روایت گری قرآن کریم نسبت به تاریخ بشر خیره میکند. 🔻قرآن کریم از آن رو که کتاب هدایت است تاریخ بشر را از منظر تاریخ مبارزه ی فطرت و طبیعت روایت میکند🔺 👈تاریخ مبارزه ی نور و ظلمت! تاریخ مبارزه ی انبیاء و شیاطین. اصل جریان تاریخ را این میداند. به دنبال تاریخ هدایت و غوایت و معرفی سردمداران کفر و اسلام در تاریخ بشر است. پهنه ی تاریخ بشر را از این منظر مینگرد. ⬇⬇⬇
🔹از اینجاست که افرادی برای قرآن کریم مطرح میشوند که اصلا در نگاه حسگرای تاریخهای بشری آن برجستگی را ندارند یا اصلا شناخته شده نیستند. قرآن از ابراهیم و موسی میگوید! از سلسله ی انبیاء الهی و دشمنان پیام آنها میگوید. از مبارزه ی منطق توحید و کفر میگوید. داستان بشر در این کره ی خاکی را داستان هبوط میداند! 📖«قالَ اهْبِطا مِنْها جَميعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى‏» و «قالَ اهْبِطُوا بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَ لَكُمْ فِي الْأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَ مَتاعٌ إِلى‏ حينٍ» 👈این نگاه مادّی بین است که نمیفهمد داستان تاریخ چه بوده است؟! گاهی فکر میکند تاریخ حکومتها بوده! گاهی فکر میکند تاریخ تمدّنها بوده! گاهی گمان میکند نزاع سنّت و تجدّد بوده! ✋نه! تاریخ از نگاه قرآن کریم صحنه ی مبارزه ی بزرگ فطرت و طبیعت است. داستان تاریخ از نگاه قرآن داستان نبرد بزرگ آن روح خداوندی دمیده شده در بشر خاکی با هدایت انبیاء الهی با آن الاه نفس دعوت کننده به محبّت دنیا با سردمداری شیاطین و طواغیت است. 👈و چه نبرد سهمگینی است! و چه بی خبر است آنکه تاریخ بشر را از افقی که قرآن آن را روایت میکند درک نکند! 🔴رفقا از اسرار آفرینش چه خبری داریم؟! چه میدانیم؟! از آن ابتدای تاریخ بشر تا کنون همواره شرّ در این نبرد به نوعی غلبه داشته است. همواره طواغیت و ظالمان حاکم جماعات بوده اند. آیا نستجیر باللّه مشکلی در طرح ربوبی الهی وجود داشته است؟! هرگز! کاملا طبیعی است. 👈بی خود نبود که ملائکه تا فهمیدند قرار است در زمین انسان آفریده شود به خداوند متعال عرضه کردند که یعنی قرار است زمین پر از فساد و ظلم شود؟! یعنی طبیعی بود که چنین آینده ای برای تاریخ بشر رقم خواهد خورد: 📖«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فيها مَنْ يُفْسِدُ فيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ» 🔹ولی چرا اینگونه است؟! چرا جنود جهل همواره نوعی غلبه داشته اند؟! چون انسان از دل شک و ظلمت قرار بود به سمت نور کوچ کند! از دل دنیا و تعلّقات و چاه طبیعت قرار بود عروج کند! قرار بود از دل نیازهای طبیعی و ضروریّات مادّی صعود کند! وقتی این چنین است ماجرای ابتلاء و امتحان بزرگ آغاز شد. 👈قرار بود در دل همین ظلمتکده آن اراده ها و عزمها و همّتهای نوری شکوفا شود. انسان در دنیا از همان ابتدا که خود را میبیند اوّلین نیازهایی که برایش جلوه میکند همین نیاز به مادّیات است. 👈از همینجاست که از همان ابتدا طواغیت و مترفین برایش جلوه کرده و از آنها درک عظمت میکند. ابناء الدنیا برایش تزیین میشود. همین است که کفّه ی ظلمت و طبیعت بر نور و فطرت در تاریخ بشر سنگینی کرده است. 👈آخر انسانی که از همان ابتدا جسم خود و نیازهای طبیعی اش را دیده مگر میتواند در دو راهی موسی و فرعون بیشتر به فرعون و بزرگی ظاهری او فریفته نشود؟! آخر انسان در بطن دنیا و نیازهای طبیعی اش چه خبر از بزرگی نفس و عظمت درون ابراهیمها و موساها دارد؟! 👈نبردی در ظاهر بسیار نا برابر ولی در باطن بسیار با عظمت و پر اسرار! نبردی که یک طرفش فرعون و نمرود و لشگرها و خزانه های دنیایی است و یک طرف دیگرش موسی و ابراهیم و جماعتی کوچک از مستضعفین. 👈همانکه حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام از آن پرده برداشت: 📖«وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ» 👈قرار نبود در یک شرایط برابر نبردی بین جنود عقل و جهل درگیرد! در شرایط برابر شکّی نیست که جهل و ظلمت فریبندگی نداشت! اصلا ابتلائی رخ نمیداد! باید همینگونه میبود. 👈ماجرا درست کردن کوره ای در دنیا برای ساخته شدن اراده ها و همّتهای بزرگ است. اگر فرعون نبود موسی موسی نمیشد! «وَ كَذلِكَ جَعَلْنا لِكُلِ‏ نَبِيٍ‏ عَدُوًّا شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِن‏» 👈آخر برای خداوند متعال که کاری نداشت همه بدون امتحان مانند ملائکه باشند! ولی انسان میخواست بیافریند. انسانی که با انتخاب خودش جایگاه وجودی اش را در عالم پیدا کند. 👈این آن حقیقت بزرگی است که دیر برای انسان روشن میشود. اینکه وجود انسانی چه سنخ وجودی در میان دیگر آفریدگان است. فلسفه ی وجودی اش چه بوده است. ⬇⬇⬇
🔴اما آینده تاریخ بشر چه خواهد بود؟! اگر ظاهر را ببینیم آینده نیز مانند گذشته غلبه با جنود جهل و شرّ و ظلمت است. ولی! «إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون‏» انسان فطرت خدایی هم دارد! همان فطرتی که اگر آن را با تبعیّت از راه انبیاء الهی بیدار کند از این ظلمت بیرون میرود. 👈در تاریخ بشر در این کره ی خاکی در نبرد فطرت و طبیعت انسانهای بسیاری بودند که فطرت خود را یافتند و از شرّ طبیعت رهیدند. چه بسیار انسانهای سعیدی که با روی سفید به سرای ابدی کوچ کرده و الآن در عوالم وسیعتر آفرینش متنعّمند. 👈طبیعت در مقیاس اجتماعات بود که بر فطرت در تاریخ بشر همواره پیروز بوده ولی در مقیاس آحاد اینطور نبوده. ولی آیا میشود زمانی برسد که در مقیاس اجتماع نیز فطرت بر طبیعت روزی به پیروزی برسد؟! آیا امکان دارد؟! این آن پرسش بزرگ از تاریخ بشر است. 🔹قرآن کریم که ابتدا و انتهای تاریخ بشر یک جا در محضرش هویداست میگوید نه تنها امکان دارد بلکه سرنوشت قطعی تاریخ بشر همین است. 📖«وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏» 👈روزی خواهد آمد که دیگر در جامعه ی انسانی در پهنه ی این کره ی خاکی پرچم توحید و حقیقت و نور برافراشته میشود. دیگر بساط فرعونیان و نمرودیان و طواغیت برچیده میشود. 👈در روایات این روز همان زمانی است که مهدی آل محمّد عجّل الله تعالی فرجه الشریف قیام میکند. همان قیامی که پایان تاریخ بشر را در این کره ی خاکی رقم میزند! 👈بزرگترین نبرد تاریخ بشر و بزرگترین خبر تاریخ بشر آن زمان است. دیگر این جنود جهل صرفا در نفس انسانهای سعید شکست نمیخورند بلکه در نفس جامعه ی انسانی نیز منهزم میشوند. نفس جامعه ی انسانی مسلمان میشود. سعید میشود. ✅این همان است که در روایت شریفه: «يَمْلَأُ الْأَرْضَ‏ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً» بیان شده است. ✅این حدیث را باید در مقیاس تاریخ بشر دید نه در مقیاس زمان واحد! یعنی اگر تاریخ بشر را دو نیم کنیم نیمی از آن همان تاریخ طولانی است که در آن زمین را این طاغوتیان پر از ظلم و جور کردند. ✅تاریخ بشر صحنه ی غلبه ی طبیعت بر فطرت در صحن جوامع انسانی بوده است. ولی زمانی خواهد آمد که دیگر تاریخ بشر ورق خواهد خورد و زمین با غلبه ی فطرت پر از قسط و عدل خواهد شد. ⛔آیا مراد آن است که ظهور وقتی خواهد شد که زمین پر از ظالمین شده است؟! همه ظالمند؟! هرگز! اصلا مگر ظالم بدون مظلوم میشود؟! اگر همه ظالمند پس مظلوم کیست؟! و یا اصلا مگر حضرت برای از بین بردن ظلم میخواهد بیاید؟! هرگز! 👈او وقتی می آید که جماعتی قابلیت امامت چون اویی را داشته باشند. او استاد بزرگ تاریخ بشر است. مگر چنان وجود پر عظمتی برای مشتی کودکان دنیا طلب که فقط مشکلشان آن است که به آنها ستم شده و به دنیایشان کمتر از دیگران رسیده اند میخواهد بیاید؟! 👈خلاف حکمت نیست؟! نابغه ی همه ی روزگاران را میخواهید استاد مهد کودک قرار دهید؟! نه! او وقتی می آید که جماعتی از مؤمنین با تقوایی جمعی تشکّلی الهی را ایجاد کرده اند و دیگر به جای آنکه به شکل فردی به نبرد دیو ظلمت و طبیعت در نفس خودشان بروند تصمیم گرفته اند به شکل جمعی به نبرد دیو طبیعت در نفس جامعه و مبارزه با طواغیت بروند. 👈همان حرکتی که با قیام نورانی امام راحلمان آغاز شد. و این چه کار بزرگ و مشکلی است. تقوای جمعی سختتر از تقوای فردی است. اخلاص در جمع دشوارتر از اخلاص فردی است. ولی حرکتی است که با انقلاب نورانی ما آغاز شده است. عطر خوش ظهور از آن به مشام میرسد. 👈دیگر بستگی به ما دارد که چه میکنیم؟! چقدر از خود در راه نصرت دین الهی جدّیت جمعی نشان میدهیم. استعداد خود را برای شاگردی بقیة الله الاعظم عجّل الله تعالی فرجه الشریف ظهور میدهیم.
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۲) «السَّلَامُ عَلَى رَبِيعِ الْأَنَامِ وَ نَضْرَةِ الْأَيَّام‏» 🔹شب میلاد آن بزرگ گمشده ی تاریخ بشر است. همانکه تاریخ منتظر اوست. همانکه میوه ی دل همه انبیاء و اولیاست. همانکه یادگار زهراست. 🔸اتاقم خیلی به هم ریخته بود. فرش را برای شستن داده بودم. حوصله ی تمیز کردن و مرتّب کردن این همه کتاب و تغییر چیدمان اتاق را نداشتم. یک دفعه به دلم افتاد بلند شو! بلند شو! تو که لیاقتی نداری! شاید مولا و آقا و سیّد و سالارمان، امام زمانمان یکباره از روی فضل و کرمش خواست به تو هم سری بزند! تو که لیاقتی نداری ولی او که کرم دارد! پاشو اتاق را تمیز کن! اگر آمد خجالت نمیکشی در این شلوغی از او پذیرایی کنی؟! خیال روی کسی در سرست هر کس را مرا خیال کسی کز خیال بیرونست خجسته روز کسی کز درش تو بازآیی که بامداد به روی تو فال میمونست چنین شمایل موزون و قد خوش که تو راست به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزونست 🔹اشک چشمانم را گرفت و با یک شوق و هیجانی شروع به تمیز کردن کردم. نمیدانم چرا؟! ولی گاهی این احساس می آید که شاید آقایت بیاید. آماده ای از او استقبال کنی؟! پذیرایی کنی؟! شاید روزی درب خانه را بزند! شاید روزی با تو هم مسیر شود! 🔸چقدر آمادگی داری؟! رفقا سه بار هدیه ی سوره مبارکه توحید بعد از نمازهایمان را به آقایمان فراموش نکنیم. به یاد آقایمان باشیم. شاید روزی هم یکباره به اتاق ما هم سری زد. گاهی از شوق این خیال هم به وجد می آیم. 🔹رفقا اگر روزی آمدند چه خواهیم گفت؟! اویی که ما را بهتر از خودمان میشناسد. چقدر دغدغه ی نگاه عینُ اللّه النّاظرة و أذُنُه الواعیه را داریم؟!
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۳) «دینداری احمقانه» «لَا يَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ‏ فِيه‏» «ترک گناه مهم نیست!» 📖یکی نوشته بود: «مادربزرگم‌ سر نماز بود تلفن زنگ خورد، ورداشت گفت سر نمازم و قطع كرد، دوباره ادامه ش. جبرئيل هنو داره خودشو ميزنه😂 میکائیل و اسرافیل دارن دلداریش میدن😂» 💡به ذهنم خطور کرد این هم حکایت دینداری نوع ماست. خنده که دارد ولی گریه هم دارد. ⛔️هنوز حالیمان نشده که وقتی عبادت میکنیم اینها حکمتهای عمیقی دارد. روح دارد. قرار است بالا برود. قرار است قبول شود. قرار است پاکیزه به آسمان تحویل داده شود. قرار است تا انتها حفظ شود. قرار است خالص باشد. 🔹گاهی وقتی در خودم نگاه میکنم میگویم مصداق دیوانه و احمق خود ماییم. تویی که اینگونه نماز میخوانی و روزه میگیری و در مجالس ذکر شرکت میکنی و زیارت میروی و تلاش دینی داری دیگر این گناهان زبان و نگاه و گوش و این همه چیزهای دیگرت چیست؟! اصلا به فکرت انگار نمیرسد که اینها اثر آنها را خنثی میکند. 🔸رفقا وقتی در نگرش نوع دینداران در زمینه دینداری دقّت کنیم متوجّه میشویم گویا برایشان جا نیافتاده که بابا اینها واقعا با آنها منافات دارد. اثر آن اعمال را از بین میبرد. فاسد میکند. هنوز این مطلب باورمان نشده است. این واقعا خودش یک توفیقی است که واقعا باورمان بشود عدم مراقبه بر زبان و چشم و دل و اینها باعث میشود بهره ی چندانی از عباداتمان نبریم. 🔹با یکی صحبت میکردم فرزندش سقط شده بود. خیلی از پزشک گله داشت. میگفت به ما گفت در زمان بارداری فلان کارها را نکن ولی نگفت این که گفتم چقدر مهم است! ما هم سرسری گرفتیم! فریب لحن عادی و عدم تکرار و تکیه بر این کلامش را خوردیم. باید به ما میگفت خیلی خیلی خیلی مهم است 💡به ذهنم خطور کرد دینداری ما هم گاهی (دینداری احمقانه) است! گناه نکردن برای رشد دینی انسان در کنار انجام اعمال دیگر خیلی خیلی خیلی مهم است. نه اینکه فقط چیز مهمی باشد. مشکل بسیاری از ما همین است که برایمان جا نیافتاده گناه نکردن خیلی خیلی خیلی مهم است. برداشتمان این است که مهم است یا فوقش خیلی مهم است 👈به خاطر همین است که در کارهای عبادی گاهی میبینیم جدّیت فراوان است ولی در ترک گناه آنطور نیست. اصلا یکی از عرفا گفته بود برای درک فیوضات غیبی اساسا همین ترک گناه و طهارت دائمی کافی است: صد هزاران دام و دانه‌ست ای خدا ما چو مرغان حریص بی‌نوا ما درین انبار گندم می‌کنیم گندم جمع آمده گم می‌کنیم می‌نیندیشیم آخر ما بهوش کین خلل در گندمست از مکر موش اول ای جان دفع شر موش کن وانگهان در جمع گندم جوش کن گر نه موشی دزد در انبار ماست گندم اعمال چل ساله کجاست ریزه‌ریزه صدق هر روزه چرا جمع می‌ناید درین انبار ما 🔸رفقا اگر ما دینداری احمقانه نداریم پس این نورانیّت اعمال کجاست؟! چرا آن سیماء صالحان در چهره ی ما دیده نمیشود؟! حکایت ما حکایت همان گاو نه من شیر ده است! حکایت ما حکایت همان زن احمق عرب است که قرآن کریم از آن یاد کرده که نکند مانند او باشید! همو که لباس را با زحمت میبافت و سپس دوباره بافته ها را باز میکرد! 📖«إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ وَ إيتاءِ ذِي الْقُرْبى‏ ... وَ لا تَكُونُوا كَالَّتي‏ نَقَضَتْ غَزْلَها مِنْ بَعْدِ قُوَّةٍ أَنْكاثاً» ✅آری در دینداری باید بدانیم تقوا و در یک کلام ترک گناهان مهم نیست! بلکه در دینداری ترک گناه خیلی خیلی خیلی مهم است. این همان است که باید سعی کنیم دیر یا زود برایمان جا بیافتد ✅به جای تلاش کردن در عبادت و کارهای خوب به فکر تلاش برای حفظ آنها و پاکیزه کردن آنها و تحویل دادن آنها به آسمان هم باشیم. به فکر فاسد نکردنشان باشیم. و این را یک توصیه ساده نگیریم. حقیقتی محض بدانیم! تعارف ندارد! 👈میگویند بهترین عمل ماه رجب چیست؟ ماه شعبان چیست؟ ماه رمضان چیست؟! فلان وقت چیست؟ بهترین عملها برای ما پیدا کردن عزم برای ترک گناهان است. تصمیم قطعی برای این است. اراده ی جدّی برای کشتی گرفتن با الاه نفس و تکذیب شیطان است 👈باید بدانیم و نیک بدانیم و عمیق بدانیم که ترک گناه همان ظرف و کاسه و کیسه ای است که قرار است اعمالمان را در آن بریزیم. گاو صندوق ماست. بانک ماست. ماها طلا و جواهراتمان را خودمان در کوچه و خیابان و مکانها شلوغ میگذاریم! خیال میکنیم برایمان میماند؟! 👈قبل از هر عمل و هر تلاشی باید به فکر کاسه و کیسه ی اعمالمان باشیم. از خود عمل گاهی آن را مهمتر بدانیم. اگر درست شد دیگر هر چقدر عمل کردیم برایمان میماند بلکه بالاتر بگویم! کیسه ی ترک گناه حالت جادویی دارد! آنها را رشد داده و مضاعف میکند ✅اگر آن پزشک به خوبی برای آن برادرمان مطلب را جا نیانداخته بود ولی کتاب هدایت و اطباء الهی با تاکید مکرر به ما اهمیت تقوا و ضرورت عمل در ظرف تقوا و بلکه ورع را گوشزد کرده اند که: «واعلم أنّه لَا يَنْفَعُ اجْتِهَادٌ لَا وَرَعَ‏ فِيه‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۴) «مرغ همسایه غازه!» «وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا» «انسان همه جای این کره ی خاکی انسان است!» 🔹منزل یکی از عزیزان مهمان بودیم. برای بچه ها پویا نمایی زوتوپیا یا همان شهر حیوانات را گذاشتند. بحث از آن طولانی است. دیدم رسید به آن صحنه ی بسیار دیدنی که خرگوش و روباه برای برخی کارهای اداری وارد یکی از ادارات میشوند! 🔸کارمندان اداره را تنبلها تشکیل داده اند! آنهایی که آنقدر آرام و بی خیال کار میکنند که برای یک کار ساده مدّتها طولش میدهند! نویسندگان این پویانمایی جهانی از این مطلب ایده ی این صحنه ی به یاد ماندنی تاریخ پویانمایی به ذهنشان آمده و صحنه ای فوق العاده ساخته اند. خیلی خنده دار و تأمّل برانگیز است. 💡به ذهنم خطور کرد این صحنه یک صحنه ی جهانی است که اینطور همه از آن در همه جای جهان لذّت میبرند. همه با آن یک ارتباط زنده و پویا برقرار میکنند. گویا همه با آن به نوعی آشنا هستند. شرق و غرب عالم ندارد! 🔹چرا این صحنه اینگونه است؟! چون ریشه در یک خصلت انسانی دارد. انسانها هم هر جایی باشند انسان اند! حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد! هر جای عالم بروی نزاع فطرت و نفس هست! نفس و تمایلات دنیایی همه جا هست! همان نفسی که از آن شرور متولّد میشود! هر جایی به شکلی این شر جلوه میکند! 👈گاهی دروغ است و گاهی خیانت و گاهی سرقت و گاهی فریب و... . اینجا هم تنبلی است!
⚪این را بدانیم و شک نکنیم که انسان اگر به خودش واگذار شود و از فطرت و تربیت مایه نگیرد وقتی قرار است برای کسی کار کند و نظارت توان مندی بر او نیست مایل به تنبلی و از زیر کار در رفتن است! آمریکا و اروپا و خاورمیانه و چین و ژاپن ندارد! ✋البته منکر تفاوت جماعات در روحیات و مزاجها و اخلاقها نیستیم. ولی اینها عارضی است و فعلا آن حالت طبیعی اوّلیه را میگوییم. 💡به ذهنم خطور کرد اینهایی که مدام ایران و ایرانی را تحقیر میکنند و مدح و ثنای غرب و غربیان را میگویند ورای همه ی بحثهایی که در این میان وجود دارد انسان شناس هم نیستند! 👈نمیدانند بسیاری از آن چیزهایی که به واسطه ی آن به تحقیر خودشان میپردازند امور عامی است. به انسان بودنشان برمیگردد قبل از آنکه قید خاورمیانه یا مسلمان یا ایران یا فلان شهر و فرهنگ و نژاد را بخورد! انسان اینگونه است! 👈اینها فکر میکنند نفسانیّت و خودخواهی و أنانیّت بشر را در غرب رها کرده؟! یعنی آنجا محل از خود گذشتگی و میدان گرفتن فطرت شده است؟! حاشا و کلّا! اینها انسان را نشناخته اند! در زیر یک بام که همان بام انسان بودن است قائل به وجود دو هوا شده اند! 🔹لااقل این صحنه ها در این فیلمها و پویا نمایی ها نشان میدهد که حکایت حکایت انسان است. داستان داستان نزاع فطرت و نفس است. هر جایی به شکلی این نزاع جلوه کرده است! کسی تا این را نفهمد درک عمیقی نسبت به ماجرا ندارد! ✅رشدی که مبتنی بر فطرت نباشد قطعا رشد واقعی نیست! همگون و یکنخواست نیست! کاریکاتور است! 🔸اگر نظمی در غرب میبینی زود فریب نخور! «وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا» اینها وقتی خوب است که کاشف از رشد فطرت باشد. نه کاشف از جریمه سنگین و دوربینهای قوی و ترس نامعقول از نیروی نظمیه و مانند آن! اگر اینها رفت میبینی اینها از هر خلافکاری میتوانند خلافکارتر شود! در همین پویانمایی وقتی این تنبلها از اداره خارج شدند در خیابان در جایی که مناسب بود حسابی به ماشینهایشان گاز میدادند و سریع میرفتند! 👈اگر در فروشگاه و فرودگاهی رفتی و دیدی خیلی مؤدّب اند و به تو احترام میگذارند زود فکر نکن وارد بهشت شده ای! «وَيْحَكُمْ لَا تَغْتَرُّوا» اینها نوعا آدابی برای مشتری مداری است تا نشان دهده ی فطرتی پاک! نمیگویم بد است! نخیر خوب است! ولی عمق ندارد. 👈همین است که یکی از دوستان ما برای تحصیل فلسفه اخلاق به یکی از کشورهای غربی رفته بود و میگفت در فروشگاه بسیار به او احترام میگذاشتند و کیسه ی کوچک برنجی از دستش افتاد و دید همان فروشنده یک دفعه مانند سگی هار به او هجوم آورد! تحلیل او که دانشجوی فلسفه اخلاق بود این بود که اینجا به او آموزش نداده بودند چطور باید رفتار کند و واقعیت خودش را بروز داد! 👈اگر دیدی دروغ کمتر است و نظم بیشتر حاکم است باز مراقب باش فریب نخوری! خیلی چیز خوبی است ولی ببین ریشه اش به کجاها برمیگردد! اینها نوعا ریشه های فطری قوی ندارد! ✅همین است که در اجتماعاتشان امثال قاضیها و بهجتها و خمینیها رشد نمیکند ولی در اجتماعات ما با همه ی کاستی ها چنین گلهایی شکوفا میشود! این نشان میدهد گاهی جنس خوبی های رایج بین ما غیر از جنس خوبی های رایج بین آنهاست! این بحث سر درازی دارد! ⚪آری بخشی از شبهات پیرامون نظام ما، حکومت ما، فرهنگ ما و ایرانی بودنمان به مشکلاتی عام پیرامون انسان برمیگردد. اینها را باید عمیقتر تحلیل کرد. عمیق که شدیم فریب نمیخوریم! یکی را دیدم که به آب و آتش میزند تا برای مهاجرت به یکی از کشورهای غربی برود! مرد خوبی بود و در صله رحم و برخی صفات مانند صداقت و نظم برجستگی داشت. ولی دروغ رایج بین مردم و بی نظمی و بدعهدی او را آزار میداد و واقعا دیده بود که در فلان کشور اینطور نیست. 👈میخواستم به او بگویم «وَیلَکَ لا تغترَّ»! مراقب باش! «إیّاکَ و خضراءَ الدِّمَن» اگر آن صفات خوبی که آنجا دیده ای و بنده انکار هم نمیکنم ریشه در گلستان داشت و نه مزبله باید یک نواخت امور دیگرشان هم خوب میبود: «إِنَّ خِصَالَ الْمَكَارِمِ بَعْضُهَا مُقَيَّدٌ بِبَعْض‏» ✋تو هیچ میدانی آنجا بروی دیگر عطوفت عمیقی که از پیوند رحم تجربه کرده ای از تو گرفته خواهد شد؟! حاضری تمام دنیا را به تو بدهند و از تو این مهر و عطوفتی که در ایران با برادر و خواهر و بستگان و والدین تجربه کردی را از تو بگیرند؟! آنجا جایی است و آن سبک زندگی به نوعی است که اینها را از آنها گرفته! ✋هیچ میدانی دیگر آن ارتباطات گرم و صمیمی با مردم که میبینی را لزوما آنجا نخواهی دید؟! هیچ میدانی تا آخر عمرت هم تلاش کنی باز با چشم تحقیر به تو نگریسته خواهد شد؟! 👈اگر عیبی اینجا میبینی ریشه در نفس و عادات و مزاجها و تاریخ دارد! آنجا هم یقین بدان به شکل دیگری اینها هست! به شکل دیگری بدتر هم خواهی دید! درگیر اینها نباش! دنبال حقیقت باش! دنبال آن نور ازل و ابد باش! اگر هم از چیزی قرار است بدت بیاید نفسانیت باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۵) «دنده عقب» «حقیقت ورع» 🔹سوار ماشین بودم. جایی باید پارک میکردم. فاصله کم بود و ماشین عقب گران قیمت بود. با یک احتیاط غیر عادی شروع کردم به عملیات پارک کردن! دنده عقب که می آمدم تا صدای بوق ممتد که نشانگر فاصله ی نیم متری است می آمد ترمز میزدم! 🔸سابقا اصلا اینطور نبودم. وقتی صدای این بوق را میشنیدم میگفتم نیم متر دیگر هم مانده است دیگر! ولی اینجا اصلا ناخودآگاه نمیتوانستم ادامه بدهم! اگر به این ماشین صفر گران قیمت بزنم خسارت بالایی به بار می آید! احتیاطی غیر عادی بود. ولی بسیار عاقلانه و کاملا متقاعد بودم که باید همین کار را بکنم. 🔹اصلا هم لازم نبود کسی به من آموزش بدهد و یا هشدار بدهد. همین وضعیت باعث شد پارک کردن دشوار شود. با خود گفتم حالا مگر وقتی از این فاصله بوق ممتد باز هم عقبتر می آمدی سابقا به ماشین عقب میزدی؟! اصلا موردی دیدی که به ماشین عقب بخورد؟! پس چرا اینقدر احتیاط! عقل نداری؟! خودت را اینقدر به زحمت می اندازی! 💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد حقیقت ورع همین است! سابقا اگر هنگام پارک کردن حواست جمع بود و دقّت میکردی تا به ماشین عقب نخوری «تقوا» داشتی! مراقب بودی. ولی حالا که دقّتت مضاعف شده و از فاصله نیم متری ترمز میزنی دیگر «ورع» داری! 💡به ذهنم خطور کرد اساسا مفهوم تقوا و ورع از یک منظر بسیار عقلائی است. همه ی ما آن را تجربه کرده ایم. اگر مشکلی هست در مصداق است. باز به ذهنم خطور کرد که تقوا و ورع گاهی حصولی است و گاهی تحصیلی!
🔹اینکه به ما میگویند تقوا و ورع داشته باش تحصیلی است. روشهای تحصیل تقوا بحثی مستقل میطلبد ولی اساس تقوا و ورع به شکل حصولی است. یعنی خود به خود وقتی انسان درکها و باورهای خاصی داشته باشد آن را پیدا میکند. لازم نیست کسی به ما تعلیم و تذکر بدهد. هشدار بدهد. 👈دقّت کردن هنگام پارک و دنده عقب گرفتن هم تقوا میخواهد و هم گاهی ورع میخواهد! آن هم به شکل حصولی برایمان حل شده. ✋ولی مانند من چرا در امور دینی تقوا و ورع نداریم؟! به خاطر اینکه دو چیز را باور نکرده ایم! 👈یکی گران قیمت بودن و ارزش بسیار بالای وجود خودمان است. اینکه نمیدانیم چقدر ما مهمیم. چقدر در عالم جایگاهمان بزرگ است اگر قدر خودمان را بدانیم. چقدر اهمیت دارد مراقب باشیم خراب نشویم. روی وجودمان که مانند یک بنز گران قیمت است خط و خش نیافتد و تصادف نکنیم. 👈دیگر اینکه نمیدانیم چقدر دیگران هم مهمند و باید مراقب باشیم با آنها تصادف نکنیم. باورمان نشده عالم صاحبی دارد و انسان معاد و ابدیتی در پیش دارد. همه چیز حساب و کتاب بسیار دقیقی دارد. وقتی اینطور نیستیم ورع که هیچ تقوا هم نمیتوانیم داشته باشیم. ✅هر چقدر ارزش خودمان را بیشتر بشناسیم چه بخواهیم یا نخواهیم به شکلی با تقوا میشویم. ورع را درک میکنیم. 👈دیده اید انسانهایی که برای خود شخصیت و کرامت نفس قائل هستند دست به هر کاری نمیزنند؟! گویا خودشان را برتر از آن میبینند که آلوده شوند! 👈دیده اید شخصی که شیشه ی بلورین در دست دارد چقدر مراقب است جایی نخورد که بشکند؟! دیده اید کسی که سینی چایی دستش است چقدر با احتیاط می آید؟! 👈انسانی که فهمیده چه روح بلورین ظریفی دارد و چه گوهر گرانبهایی در وجود اوست و چه ابدیّتی در پیش دارد به نظرتان میتواند تقوا و ورع نداشته باشد؟! هر جوری خواست رفتار کند؟! یله و رها باشد؟! نخیر! همه ی کارهایش پر از آداب و احتیاطها میشود. ✅مشکل گناهکاران میدانید چیست؟! این است که ارزش خودشان را ندانسته اند! نمیدانند چطور با معصیت خودشان را خوار کرده اند! «لا تخزنی بمعصیتِک»! ✅آنهایی هم که کما بیش تقوای از گناه دارند تا اندازه ی حالیشان شده که خبری در کار است. باید مراقب باشند. ولی آنهایی که خیلی درکشان بالا رفته شک نکنید که تقوایشان دقیقتر و قاطعتر است. یک نشانه ی حتمی است. ✅تقوای واقعی کاشف از درکی واقعی است. وقتی درک عمیقتر شود شخص وارد حوزه ی ورع میشود. دیگر دغدغه اش ترک معصیت نیست. بلکه آنقدر برای خودش ارزش قائل است و از معصیت میترسد که پیرامون گناه هم نمیگردد! «الْمَعَاصِي حِمَى‏ اللَّهِ‏ عَزَّ وَ جَلَّ فَمَنْ يَرْتَعْ حَوْلَهَا يُوشِكْ أَنْ يَدْخُلَهَا» 👈طوریکه گاهی برای ما اینها نامعقول میشوند ولی اتّفاقا در وادی خودشان کاملا معقولند؛ اگر این حقیقت را درک نکنیم نمیدانیم خطبه ی متّقین دارد از چه سخن میگوید: «وَ أَمَّا النَّهَارَ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضَى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ وَ يَقُولُ لَقَدْ خُولِطُوا وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ لَا يَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ وَ لَا يَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُون»
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۶) «ماجراهای هک شدن گوشی موبایل» «شیطان اعتماد» «قصم ظهری رجلان ...» 🔹از خواب بیدار شدم. گوشی را دست گرفتم ببینم چه خبر است! دیدم یکی از دوستان برایم پیام فرستاده که برای استعلام وضعیت سهام عدالت به اینجا رجوع کرده و ثبت نام کنید. بعد این دوستمان نوشته بود که من رفتم و قابل اعتماد بود. 🔸من هم هنوز ذهنم درست روشن نشده بود. مدّتها بود نمیدانستم جریان سهام عدالت من چطور شد! به واسطه ی اعتمادی که به این دوستمان داشتم تأیید کردم و اطلاعاتی وارد کردم دیدم نوشته فلان میلیون سود شماست. گفتم شکر خدا ولی ناگهان دیدم گوشی هک شد!😳 👈آن برنامه خود به خود پاک شد و پیامک دریافت از حساب برایم آمد! در ادامه دیدم مدام از برنامه های پیام رسان پیام می آید که کسی وارد شده است. 👈گویا میخواست از اعتماد دیگران به من سوء استفاده کرده و همین پیام را برای مخاطبینم ارسال کند! من هم سریع لغو سایر نشستها را میزدم. دو سه روزی درگیر این مسأله بودم. ان شاء الله که تمام شده باشد. ⛔به خود گفتم چرا اینطور شد؟! یعنی اینقدر ابله بودم؟! چرا آن پیام را باز کردم؟! به ذهنم خطور کرد اینها نبود! همه به خاطر یک اعتماد نا به جا در شرایطی بود که خودم تعادل مناسب را نداشتم. آن طرف دوستی قابل اعتماد بود و این طرف هم حالت خواب آلودگی خودم. خب طبیعی بود. 👈اصلا به ذهنم نمیرسید که مشکلی هست. بعدا دیدم گوشی آن دوستمان را هم شخصی هک کرده و این پیام را به مخاطبینشان ارسال کرده است. این را قطعا از کید شیطان میدانم. همان شیطانی که بر شانه ی ما نشسته و فنون شیطنت را در گوشمان میخواند!
⚪در ادامه به خودم گفتم تسلسل که محال است! معلوم هم نیست این پیام چقدر واسطه خورده تا به پیام اوّلی که آن شخص شیّاد ساخته برگردد. ولی خود این شخص شیّاد چه؟! به ذهنم خطور کرد که او نیز هک شده! شیطان ذهنش را هک کرده است! باورم نمیشود شخصی باشد که هیچ خیری در او نباشد! مشکلش آن است که بدجور ذهنش را شیطان هک کرده و از طریق آن اینگونه آزار و دلهره و آسیب و شیّادی راه انداخته است! 👈من که سعی کردم گوشی خودم را از هک بیرون بیاورم! ای کاش او نیز موفّق شود ذهنش را از هک این شیطانی که بر آن نشسته بیرون بیاورد! بد جور حقّ النّاسی است! ای لعنت به این شیطان که اینقدر خبیث است! 👈رفقا این شیاطین را دست کم نگیریم! ببینید چقدر زرنگ است! چه چیزی به ذهن این بنده ی خدا انداخته! این بنده خدایی که اینگونه در چنگ این خبیث اسیر شده! خدایا نجاتش بده! از چه فنّی استفاده میکند! اینکه از اعتماد دیگران سوء استفاده کند و زهر خودش را بریزد! 🔹حالا این شیطان ابتدا ذهن این آقای هَکِر را هک کرد و سپس این آقای هکِر هم گوشی یک بنده خدایی را هک کرده و از طریق اعتمادی که دیگران به آن بنده خدا دارند گوشی ما را هک کرد! عجب! یکی از راه های شیطانی پس همین است 💡به ذهنم خطور کرد نکند عقیده و رفتارهایم را هم شیاطین با سوء استفاده از حسن ظن ها و اعتمادهایم هک کرده باشند! 🔻یکی از دروازه های مهمّ شیاطین برای فریب انسانها در اعتمادهاست! آن هم اعتماد در زمان خواب آلودگی و عدم تعادل ذهنی!🔺 👈اعتماد در دوران کودکی اینچنین است. دقیقا انسان از آنجایی که باورش نمیشود ضربه میخورد! گاهی از والدینش یا استادش یا فرهنگ جامعه و... ! واقعا باید گفت: «إِيَّاكَ أَنْ تَنْصِبَ رَجُلًا دُونَ‏ الْحُجَّةِ فَتُصَدِّقَهُ‏ فِي كُلِّ مَا قَال‏». تبعیت بدون چون و چرا فقط از انسان معصوم و لا غیر! ✅آری یکی از شیاطین بزرگ انسان شیطان اعتماد است! خیلی شیطان ترسناکی است. خیلی مرموز است. خیلی خطرناک است. 👈کارهایی که انسان اگر خودش باشد اصلا طرفش نمیرود و به آن معتقد نمیشود را به راحتی با اعتماد برای او میسور میکند. او را به اعتقادات و رفتارها و احساساتی میکشاند که زیر سر این اعتماد است. یعنی چه؟! یعنی او را هک میکند! 🔹دو جا هست که بنی آدم از آن همواره گزیده شده! این شیطان بر احوالاتشان از آن طریق مسلّط شده! آنها را هک کرده! یکی از راه اعتماد انسانها به عالمان است! دیگر اعتماد انسانها به عابدان است! شیطانی که ابتدا عالم یا عابدی را هک کند به راحتی دیگر میتواند با نیروی اعتماد سایر بندگان خدا را به واسطه ی اعتمادشان به این دو قشر هک کند! مثل آب خوردن! 👈کمر شکن نیست؟! آیا اگر خوب و عمیق مسأله را درک کنیم پشتمان نمیلرزد؟! آیا از عالم متهتّک و جاهل متنسّک نمیترسیم؟! آیا از عالم فاسق و جاهل متعبّد نباید ترسید؟! ای جانها به فدای امیر المؤمنین که در حدیثی فرمودند اساسا این دو قشر اساس همه ی فتنه ها هستند! «أُولَئِكَ فِتْنَةُ كُلِّ مَفْتُونٍ» 👈پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فرمودند که هلاک امّت من به خاطر همین شیطان است! همین شیطان اعتماد! «يَا عَلِيُّ هَلَاكُ أُمَّتِي عَلَى يَدَيْ كُلِّ مُنَافِقٍ عَلِيمِ اللِّسَانِ» آیا این همان فتنه های مانند پاره های شب ظلمانی نیست که امّت اسلامی را فرا گرفته؟! ✅ذهن مسلمین را شیطان از طریق برخی از صحابه ی عالم و ناسک هک کرده است! اهل سنت را شیطان اعتماد نابجا هک کرده است. تا آنجا که عارف بزرگی مانند عطار هم برایش امر گویا مشتبه شده و میگوید: کی روا داری که اصحاب رسول مرد ناحق را کنند از جان قبول؟! ⚪ولی یک تفاوت هست! وقتی گوشی ما هک میشود زود میتوانیم بفهمیم. نشانه هایی دارد. مثلا پیامک برداشت از حساب می آید! ولی وقتی ذهن ما را این عالمان فاسق و جهّال متعبّد هک کردند چه؟! 👈میبینی شخصی ملّای دهر است! خیلی از تو باسوادتر است! دیگر قاعدتا نمیتوانی اندیشه ای غیر از حرف او داشته باشی. از آن طرف میبینی جاهلی متنسّک هم همان حرف را میزند! شخصی که مراتبی از پاکی و مجاهدت و گریه های فطرت پسند را هم با خود دارد. مخصوصا اگر از کودکی با آنها مانوس باشیم. 🔹آخر پس چطور بفهمیم میخواهند ذهن ما را هک کنند؟! چاره ای جز زاری به درگاه الهی نیست. چاره ای جز توکّل و توسّل نیست. چاره ای جز عرضه ی وجودی خود به قرآن کریم و روایات نیست: 📖«إِنِّي تَارِكٌ فِيكُمُ الثَّقَلَيْنِ أَمَا إِنْ تَمَسَّكْتُمْ‏ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِي أَهْلَ بَيْتِي فَإِنَّهُمَا لَنْ يَفْتَرِقَا حَتَّى يَرِدَا عَلَيَّ الْحَوْض‏» 👈چاره ای جز مجالست خالصانه و متفکّرانه با علمای ربّانی نیست. چاره ای جز انصاف تامّ و رجوع به حضرت عقل و صبر بر حق و تحمل مرارتهای آن نیست! این شیطان باطن کارش این است که ما را از عقل درونی و حجّت بیرونی دور کند. ما را از ثقلین و عقل دور کند.
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۷) «جریان پاگشای عروس و داماد» «همکاری شبکه ای شیاطین» «فرق خطورات نفسانی و شیطانی» 🔹یکی از اقوام را که ازدواج کرده بود پاگشا کردیم. از تهران آمدند قم و مهمانی خوبی بود. به خانواده گفتم هفته ی بعد آن فامیل دیگرمان را هم که حالا به نزدیکی ایشان نیست ولی ازدواج کرده هم پاگشا کنیم. لااقل دعوتمان را بکنیم. شبهه این بود که این کار لزومی ندارد. از ما کسی توقّعی در این زمینه ندارد! 🔸در آن مورد هم چندان توقّعی نبود. ولی عرض کردم درست میگویید. ولی یک چیز را محاسبه نکرده اید! حواسمان هست شیطان هم هست! حواسمان هست شیاطین با هم پیوند شبکه ای دارند؟! حواسمان هست بر دوش هر کدام از ما یک شیطان جنّی نشسته و در گوشمان حرف میزند و خطوراتی به این دل میریزد؟! 👈یعنی چه؟! یعنی در محاسبه ی امور تنها میزان واقعیّت را حساب نکنیم! زمینه های سوء استفاده ی این شیاطین را هم محاسبه کنیم. اینها می آیند تخم می گذارند. 👈یعنی ورای اینکه چندان لازم نیست ما این فامیل دیگرمان را هم پاگشا کنیم ولی به شکل غیر طبیعی این شیطان می آید درِ گوش ما میگوید اصلا لازم نیست دعوتشان کنی! مگر درس نداری؟! مگر بیکاری؟! این همه هزینه و خرجی! اصلا تا حالا پدر و مادرش خانه ی جدیدشان دعوتت کرده اند؟! همینطور این وسواس خنّاس در گوشمان وِر وِر میکند!
🔹آری همانگونه که عرض کردم این شیاطین شبکه هستند. ما یک نفس داریم و یک شیطان. رابطه ی اینها بحث مفصّلی میخواهد. نفس انسانها اموری ممتازند و شبکه نیستند. ولی شیاطین، اجنّه و در طول آنها برخی انسانهای کافری هستند که ابلیس را معبود خودشان میدانند. این شیاطین برخلاف نفسها میتوانند شبکه شوند. 👈یعنی موجودات دارای شعوری هستند. به همدیگر کمک میکنند. به همدیگر اطلاعات میدهند. با هم همکاری میکنند. یک ارتباط مرموزی که قرآن کریم از آن به نوعی وحی تعبیر میکند با یکدیگر دارند: «شَياطِينَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ يُوحِي‏ بَعْضُهُمْ‏ إِلى‏ بَعْضٍ» 👈از یکی از مؤمنینی که تجربه ی خروج از بدن داشت نیز شنیدم که با بیان حکایات تکان دهنده ای اصرار داشت این شیاطین خیلی شبکه ای با هم در ارتباطند. قاعدتا هم باید همینطور باشد. اگر کم آوردند می روند دنبال رئیسشان. آری این شیاطین به اولیائشان وحی میکنند! 🔹خب اگر چنین است این شیطان من می آید به من میگوید لازم نیست دعوتش کنی! اصلا توقّعی ندارند! اصلا نباید دعوتش کنی و...! بعد با یک هماهنگی عجیبی شیطان آن فامیلمان می رود در ذهنش به شکل غیر طبیعی میگوید دیدی فلانی فرزند شما را پاگشا نکرد؟! این هم از این روحانی ها! دیدی چطور فرق گذاشت؟! میدانی چرا؟! چون اینها پولدار بودند و شما به پولداری آنها نبودید! 👈فقط ادای دین را در می آورند! اینها از همه بدترند! اگر این ملعون زمینه را مهیّا ببیند جلوتر هم میرود. میگوید اصلا دین چیست؟! نستجیر باللّه خدا کدام است؟! حالا بیا نماز بخوان و الکی روزه بگیر! 👈رفقا ببینید این ملعونها چقدر با هم هماهنگند! کارشان اختلاف افکنی و تفرقه بین قلوب است. تشتّت حال است. کدورت آفرینی است. نزغ بین افراد است. هر جایی بتوانند می آیند تخم می گذارند. ✋اگر چنین است آیا نباید برای اینها هم در محاسباتی که میکنیم حسابی باز کنیم؟! اصلا حواسمان به این شیاطین و مکائد آنها هست؟! ⚪برایم اخیرا یک موضوعی به نوعی روشن شده است. این شیطانی که روی دوشمان نشسته و در گوش جانمان حرف میزند خیلی فاضل است. حافظ کلّ قرآن کریم است! فقیه و مفسّر بزرگی است! فیلسوف و دانشمند عظیمی است! همه چی تمام است! برای هر کسی از راه خودش وارد میشود. 👈اگر لازم باشد برایت آیه و روایت میخواند! استنباط میکند! برایت از علم میگوید و از تجربه و تاریخ! از هر چه احساس کند میتواند با آن فریبمان دهد. علامه ی دهر است. تنها چیزی که هست آن است که دشمن خداست! چه ترفندهایی که ندارد! 👈بحث از این را به مجال دیگر بگذاریم. فقط بدانیم تنها راه نجات از شرّ او طهارت و مراقبه و توجّه دائمی به خداوند متعال و توسّل به اولیاء الهی است. توکّل و توسّل دائمی! والاّ هرگز از شرّ این نفس و این شیطان در امان نیستیم. افرادی مانند من که مراقبه ندارند اساسا باید بدانند خیلی به این شیطان سواری داده اند! خیلی! 🔹داشتم قرآن میخواندم که به این آیه ی شریفه رسیدم: «قُلْ لِعِبادي يَقُولُوا الَّتي‏ هِيَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّيْطانَ يَنْزَغُ بَيْنَهُمْ إِنَّ الشَّيْطانَ كانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبينا» خیلی من را گرفت! وقتی حرف میزنی و رفتاری میکنی سعی کن از آن صورت نیکویش حرف بزنی و رفتار کنی! میدانی چرا؟! چون شیطان منتظر است یک نقطه ضعف ببیند و تخم بگذارد! مثل مار سر بر آورده و نیش بزند! زهرش را بریزد! از آنجا شروع کند به فعالیت و سوء ظن آفرینی! 👈اگر چنین است پس هیچ زمینه ای برای شیطان ایجاد نکن! حالا یا برای شیطان خودت یا برای شیطان دیگران! چرا طوری حرف میزنی که هر چند منظورت خوب است زمینه میشود که شیطان طرف مقابلت میدان بگیرد! قول أحسن داشته باش تا شیاطین سوء استفاده نکنند! 👈مگر نمیدانی شیطان عدوّ مبین است! الله اکبر از این تعبیرات قرآنی! یعنی چه؟! یعنی ذرّه ای دوستی و رحم و مروّت ندارد! شر خواهی محض است. سر سوزنی دلش نمی سوزد. چنین دشمن خونی و دانشمند و نزدیکی در گوشمان حرف میزند! آیا نباید از شرّ آن به خداوند متعال پناه برد و مدام استعاذه داشت؟! 👈چقدر ما جاهلیم و هنوز این حقایق اوّلیه ی قرآنی را هم نفهمیده ایم و ادّعای فضل و علممان گوش فلک را کر کرده است! ای بیچاره انسان! ای غافل انسان! آنجایی که خداوند متعال به رسول ختمی مرتبتش توصیه به استعاذه میکند دیگر پس ما باید چه کنیم؟! 📖«وَ قُلْ رَبِّ أَعُوذُ بِكَ مِنْ هَمَزاتِ الشَّياطينِ* وَ أَعُوذُ بِكَ رَبِّ أَنْ يَحْضُرُونِ» 👈رفقا برای دفع شیاطین جنّی زیاد در هنگام خطوراتشان بگوییم: «لا حولَ و لا قوَّة الّا باللّه العلیّ العظیم» و برای دفع شیاطین انسی زیاد صلوات بفرستیم.