eitaa logo
بذل الخاطر
938 دنبال‌کننده
925 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۲) «بادام هندی خوش مزه تر است یا بادام زمینی؟!» «زُر غِبّاً تَزدَد حُبَّاً» 🔹مهمانی عید نشسته بودیم. کاسه ی آجیل جلویمان بود. به برادرم گفتم به نظرت بادام هندی خوش مزه تر است یا بادام زمینی؟! گفت به نظرم بادام زمینی خوش مزه تر است! به فکر فرو رفتم. دیدم حرف بدی نمیزند! بادام زمینی اگر تازه و خوب باشد واقعا میچسبد! ولی چرا بادام هندی طرفداران بیشتری دارد؟! 👈دیگر ایّام نوروز وقتی آجیل می آوردند با این فرضیه کار میکردم که آیا واقعا بادام هندی خوش مزه تر است!😊 با همین نیّت در مهمانی ها جایتان خالی مقداری بادام هندی خوردم! 👈با خودم تصوّر میکردم که اگر مثلا یک پاکت پر این را میخوردم یا یک پاکت پر بادام زمینی یا چیز دیگر کدام بهتر بود! حاصل تجربه ام این بود که واقعا بادام هندی کمش جذابتر و بهتر است😉 👈به خاطر همین که خیلی کم به عمل می آید گران شده و باز به خاطر همین کمتر مصرف میشود. ظاهرا همین باعث شده که علاقه ی بیشتری به آن داشته باشند و گرانتر باشد. 👈بادام هندی در اصل درختی گرمسیری در سریلانکا، ویتنام، ساحل عاج و هند و مانند آن است که همیشه سبز و بلند است؛ یک میوه مانند فلفل دلمه یا سیب تولید میکند که دمش همین دانه ی بادام هندی میشود. 👈همین است که کم یاب است. ولی اگر مانند بادام زمینی بوته ای بود و به وفور یافت میشد اصلا گمان نمیکنم در رقابت با دیگر آجیلها برتری اینچنینی داشت. اتّفاقا مقداری که جلو برویم دیگر آن مزّه را ندارد. بلکه اصلا به نظرم به مثل بادام یا حتّی بادام زمینی هم شاید نتواند برسد!
👈این محبوبیت بادام هندی برای ما ایرانیها هم نیست و جایی دیدم که ارزش بادام هندی در آمریکا تقریبا ۷ برابر بادام زمینی است. خلاصه بیکاری هنگام آجیل خوردن بود دیگر! 💡ولی نکاتی به ذهنم در مورد بادام هندی خطور کرد! 🔹یکی اینکه به یاد این ضرب المثل معروف عربی افتادم که «زُرْ غِبَاً تَزْدَدْ حُبّا»گاهی هم به عنوان حدیث نبوی صلی الله علیه و آله نقل میشود ولی در واقع ضرب المثل قدیمی در بین اعراب است. یعنی اگر میخواهی دیگران دوستت داشته باشند مدام پیششان نباش! یک روز در میان یا چند روز در میان یا به قول برخی لغویون هفته ای یکبار مثلا به زیارت دوستانت برو که دلشان برایش تنگ شده باشد و برایشان تکراری نشوی! متوجّه حضورت و نبودنت بشوند! 👈دیدم حکایت بادام هندی هم همین است. دیر به دیر می آید و آن هم با حجم کم و با ناز زیاد و به خاطر همین اینقدر محبّتش در دلها زیاد شده! 👈مرحوم کلینی در کافی یکی از وصایای لقمان حکیم را به فرزندش همین میداند که: «يَا بُنَيَّ لَا تَقْتَرِبْ‏ فَتَكُونَ أَبْعَدَ لَكَ وَ لَا تَبْعُدْ فَتُهَان‏» نه آنقدر نزدیک شو تا دورت کنند و نه آنقدر دوری کن که فراموش شوی و خوار گردی! 👈در حدیث دیگری نیز از امام رضا علیه السلام نقل میکند که به یکی از اصحابشان فرمودند هر روز حمام نرو مریض میشوی! به شکل غِبّی حمّام برو «الْزَمِ الْحَمَّامَ غِبّاً؛ فَإِنَّهُ يَعُودُ إِلَيْكَ لَحْمُكَ، وَ إِيَّاكَ أَنْ تُدْمِنَهُ؛ فَإِنَّ إِدْمَانَهُ يُورِثُ السِّل‏» 👈در مورد عیادت مریض هم در حدیث آمده که به شکل غبّی باشد نه هر روز! ولی برخی چیزها را نباید به شکل غبّی داشت! باید دائمی باشد! در دعای صحیفه ی سجّادیه در مورد یاد مرگ آمده: «و انصب الموت بين أيدينا نصبا، و لا تجعل ذكرنا له غبّا» 👈خدایا یاد مرگ را از آن چیزهایی برایمان قرار نده که به تعبیر من مانند بادام هندی زیارت غِبِّی داشته باشد! یعنی چند روز یکبار و بدون پیوستگی باشد! هر چیزی زیادش بد است مگر اینگونه چیزها! یاد مرگ را همیشگی و در همه حال از ما نگیر! 👈خیلی اثر تربیتی عمیقی دارد! معجونی برای شفای مریضی ها و نیروگاهی برای دادن انگیزه های معنوی است. 🔹در یک مهمانی حجم زیادی بادام هندی آوردند. البته سعی کردم رعایت کنم ولی گویا دوست داشتند خورده شود! وقتی مقداری خوردم واقعا دیدم مزه ی خاصی ندارد! یک دانه گردو خیلی ارزشش بیشتر برایم جلوه کرد! با خودمم گفتم ای اف بر تو این دنیا! دنیا همیشه از دور شیرین است: «كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ‏ أَعْظَمُ‏ مِنْ عِيَانِهِ» 👈خیالش شیرین است نه واقعیتش! ولی در آخرت اینگونه نیست! حتّی تخیّلش هم نمیتوان کرد! «كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ» حیف نیست برای چنین چیزهایی انسان عمرش را تباه کند؟! 👈به یاد فرزندانم افتادم. گاهی پویانمایی دوست دارند ببینند برایشان چیزی ذخیره میکنم. با یک اشتیاق عجیبی شروع میکنند به دیدن ولی همینکه دو یا سه بار دیدند دیگر اصلا حاضر نیستند ببینند! انگار هیچ خبری از آن اشتیاق نیست. 👈اگر اصرار کنم همان را ببینند میگویند اصلا کارتون خوبی نیست و دوستش ندارند! این حکایت دنیاست! تا نیست فکر میکنیم ماشین و خانه کذایی و مقام کذایی چیست! ولی وقتی میرسیم میبینیم فطرتمان این را نمیخواهد! چیز دیگری میخواهد! آرام نمیشویم! اصلا قانع نمیشویم. خلاصه این بادام هندی ها فریبتان ندهد! با همان بادم زمینی و تخمه ژاپنی هم میشود خوش بود😅 خوشی باید از دل بجوشد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۳) «چرک خشک کن معنوی» 🔹حرم حضرت معصومه سلام الله علیها مشرّف بودم. جلوی ضریح مطهّر ایستادم. مدّتی است چرک گلو و سینه داشتم. زیارت را شروع کردم که به ذهنم خطور کرد چرا برای چرک و عفونتهای معنویت از چرک خشک کن معنوی استفاده نمیکنی! 🔸چرک و عفونت فقط آن چیزی نیست که در گلو و سینه تجربه کردی! خطرناکتر از آن همین تعلّقها و لذّتهای مهار نشده ای است که روحت را عفونی کرده است! راستی من قویترین چرک خشک کن را میخواهم تا ریشه ی این عفونتها را بخشکاند! 💡به ذهنم خطور کرد اسم این چرک خشک کن معنوی «هادم اللذات» است! فراموشش نکن! چرک و عفونتهای این لذائذ رهای دنیوی را از ریشه خشک میکند! همان ذکر الموت و ذکر الآخرة است! ✋ولی مراقب باش داروی قلّابی زیاد دارد!ذکری که حقیقتا ذکر باشد! جنس مرغوب و نابش باشد! اگر پیدا کردی بدان ریشه همه ی عفونتهایت را میزند! ولی چطور آن را استفاده کنم؟! هیچ! فقط باید با ذکر آن را بنوشی! واقعا یادش کنی! 🔹شخصی را دیدم که فرزندش مرده بود! طوری بود که گویا اصلا هیچ شهوتی برایش نمانده بود! چشمهایش را تکان میداد و حرف میزد ولی وجودش شده بود ذکر الموت! تو هم اگر اینطوری این دارو را مصرف کنی چرکهایت را میسوزاند! 🔸ولی کجا پیدایش کنم؟! دیگر خودت دارویش را پیدا کن! شاید در قبرستان! شاید در خلوت! شاید در خرابه ها! شاید در تلاوت قرآن کریم! شاید در تشییع جنازه! شاید در مجالست با فقرا! 📖«أَكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ عِنْدَ مَا تُنَازِعُكُمْ إِلَيْهِ أَنْفُسُكُمْ فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص يَقُولُ أَكْثِرُوا ذِكْرَ هَادِمِ اللَّذَّات‏»
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۴) «انسان شناسی کلیدی برای پیامبر شناسی و امام شناسی» 🔹در تلاوت قرآن کریم آیه ی شریفه ی «قالوا ما أنتم الّا بشر مثلُنا» توجّهم را جلب کرد. قرآن کریم در مواضعی دلیل ایمان نیاوردن به انبیاء الهی را این معرّفی میکند که میگفتند شما هم مانند ما بشری بیش نیستید! ولی واقعا این چه نوع استدلالی است؟! 💭گویا تلقّی شان این بوده که بشری که ما میشناسیم همان است که آن را در وجود خودمان دیده و در معاشرت با دیگران لمس کرده ایم! انسانی دنیایی در پی حوائج مادّی و رقابتهای وهمی و مانند آن! شما هم مانند ما هستید و اگر قرار بود خداوند پیامی بفرستد طور دیگری میفرستاد! نه با وساطت بشری که خودمان آن را میشناسیم که چنین قابلیتی ندارد! 💡به ذهنم خطور کرد که این یعنی مانع مهم ایمان به انبیاء الهی و ائمه هدی آن است که انسانها خودشان را نمیشناسند! انسان شناسی شان ضعیف است! خودشان و مراتب والای وجودی خودشان را درک نکرده اند! نفهمیده اند که انسان میتواند چه موجود شریفی باشد! چقدر میتواند در مراتب پاکی و طهارت پیش برود تا آنجا که به عصمت مطلق برسد! 👈آدمی اگر در خودش گاهی خوبی و پاکی ولو خیلی گذرا دیده باید بتواند حدس بزنند که امکان پاک بودن همیشگی و آن هم در اعماق بسیار والاتر پاکی برای انسان وجود دارد. 💡اگر چنین است به ذهنم خطور کرد یکی از اموری که بسیار به خوش بینی انسانها به دین و پیام اولیاء الهی کمک میکند بالا بردن سطح انسان شناسی است. 👈انسان را واقعا بشناسند! عظمت روح انسانی را بفهمند! اینکه چقدر میتواند اوج بگیرد! مباحث پیرامون انسان کامل و انسان فاضل و انسان برتر برایشان مطرح شود. هر چقدر این گفتمان برجسته تر شود و انسانها بفهمند که انسان میتواند چه اوجی داشته باشد آن وقت زمینه برای قبول و پذیرش پاکان درگاه الهی برایشان بهتر مهیّا میشود. ✅یکی از برکات همنشینی با خوبان و پاکان و مجالست با فقرا و ضعفاء و دوری از اغنیاء و مترفین همین است که انسان را به مقامات انسانی خوش بین میکند. آن ریشه های تقلیل گرایی مادّی انسانیّت را که در «ما أنتم الّا بشر مثلنا» وجود دارد را میخشکاند! شخص را مهیّای پذیرش دعوت پاکان میکند. ✅انسان هر چه بیشتر در وادی پاکی وارد شود و آن را یک مسیر و سلوک تلقّی کند باورمندی اش به وجود چنین انسانهای پاکی راحتتر میشود. بلکه کار به جایی میرسد که احساس میکند این عالم نمیشود بدون امام و راهبر باشد. این انسانی که من میشناسم آنقدر مراتب کمالات دارد و میتواند رشد کند که باید ببینم چه کسانی از همه جلوترند و میتوان از آنها مدد گرفت! 🔹دیده اید آدمی وقتی وارد هر وادی میشود آمادگی و پذیرش خاصی به انسانها برتر در آن وادی پیدا میکند؟! مثلا وقتی وارد ورزش فوتبال میشود خود به خود علاقه مند است که بفهمد برترین فوتبالیست دنیا چه افرادی هستند! یا وقتی بدنسازی میرود دوست دارد بداند برترین ورزشکاران این رشته چه افرادی هستند؟! وقتی وارد دنیای علم میشود میگوید برترین فیزیکدان یا ریاضی دان یا... چه افرادی هستند؟! 🔸به همین قیاس وقتی انسان وارد وادی انسانیّت شوند و آن را در همین زندگی پلشت مادّی صرفا نبیند و مقداری انسان شناسیش بالا رود خیلی طبیعی دنبال انسان کامل خواهند گشت! البته در اینجا چون چنین انسانی میتواند به دستگیری و مدد او بپردازد عملا گرایش خاصی به نبی شناسی امام شناسی پیدا میکنند! به اینکه چه کسانی پیام آوران عالم غیب برای آنها هستند. دیگر نمیگویند: «ما أنتم الّا بشر مثلنا»! 👈از همینجاست که یکی از مباحثی که توجّه به آن به شدّت انسان را مهیّای باورمندی عمیق به عظمت اولیاء الهی و ضرورت تبعیت و محبّت به آنها میکند مباحث انسان کامل عرفانی یا مباحث امامت در روایات دینی است.
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۵) «شریعت ختمی و آوردن دستگاهی برتر برای رشد بشر!» 🔹بعد از نماز صبح شروع به خواندن زیارت حضرت صدّیقه طاهره کردم. همینکه شروع کردم به دلم افتاد این ۱۴ نور پاک رهبران نظام برتر و مزاج والاتری از دین الهی اند! والاترین سطح از تقرّب و خداخواهی را دارا هستند و به واسطه ی همان دین اسلام خاتم ادیان است! ✋حواست هست داری به چه انوار پاکی متوسل میشوی؟! همانهایی هستند که همه ی انبیاء و اولیاء پیشین خادم آستان آنهایند! 💡در همان حال به ذهنم خطور کرد بحث در تفاوت ادیان الهی مانند یهودیت و مسیحیت و اسلام مانند تفاوت سیستم عاملهای رشد معنوی است. 👈درست است که همه از خداوند متعال و اعتقادات پاک، اخلاق و احکام سخن گفته اند. ولی در سطوح مختلفی که عمق واقعی اش برای نوع ما قابل درک نیست. 👈در ظاهر همه از توحید گفته اند و اخلاقیات واحدی دارند و احکام نسبتا متفاوتی! ولی آیا واقعا تفاوت صرفا در همین احکام است؟! تفاوت همین است که دین اسلام برخلاف آنها جهانی است و فقه برتری دارد که بیشتر و وسیعتر از قبل متضمّن مصالح متدیّنان است؟! 💡به ذهنم خطور کرد نه اینها نیست! درجه ای نهایی از ولایت و قرب الهی رخ داده و اساسا شریعت ختمی دور خیز دیگری برای ارتقاء بلندتر و عمیقتر جامعه ی انسانی دارد. دین جامع است. 👈از همین رو محدود به قوم و طایفه ی خاصی هم نیست و قرار است همه نسل آدم را برخلاف یهودیت و یا حتّی مسیحیت اولیه بگیرید! اصلا مزاج این دین خاتم مزاج برتری است! آلیاژش چیز دیگری است. گوهرش تابناکتر است! حقیقتش برتر است!
🔹چطور وقتی از درشکه وارد سواری امروزی میشوید و یا از پراید سوار سانتافه میشوید هنوز همان کارکرد را دارد و راه را اجمالا میپیماید ولی گویا همه چیزش عوض شده! در سرعت و عمق راهپیمایی هم فرق دارد. چطور وقتی از سیستم عامل جاوا و سیمبین به اندروید می آیید گویا دنیای دیگری است! درست است که همه تماس میگرفتند ولی این کجا و آن کجا! ✅به همین قیاس واقعا وقتی از یهودیت یا مسیحیت وارد اسلام میشوید واقعا گویا وارد دنیای دیگری شده اید در عین اینکه میدانید این در طول دعوت آنها و اوج فراتر و تعالی یافته تری از آنهاست! مصدّق و سپس مهیمن بر آنهاست! ✅گویا سطح دیگری از تکنولوژی و فناوری معنوی ظهور یافته و کشف شده است! این سطح همان سطحی است که حاصل کشف ختمی است که در قالب شریعت اسلام به بشر عرضه شده و با آمدن آن همه ی شرایع دیگر نسخ شد! ✅به عنوان یک استعاره ی مفهومی میتوان گفت سخت افزار اسلام که همان درجات والای ولایت رخ داده در آن است فرق دارد و همین باعث شده سیستم عامل آن تفاوت کرده و نرم افزارهای دیگری طلب نموده و به برکت اینها کاربران قابلیت دیگری برای برتری های نوین داشته باشد. 💡به دلم افتاد همین است که امّت اسلامی افضل الامم است. چرا؟! چون کاربران چنین سیستم عامل برتری هستند. چون قرار است در دل چنین نظم نوین برتری به رشد معنوی جامع دست یابند! 👈از اینجاست که بالقوّه انسان مسلمان چون در پی رسول الله افتاده برتر از اهل همه ی ادیان سابق میتواند بشود. چون ولایتی که آن را تبعیت میکند ولایت برتر است. 👈اینجاست که علماء این امت میتوانند افضل از انبیاء بنی اسرائیل باشند. راستی چه فضیلت بزرگی است که خداوند متعال به ما منّت نهاد و ما را امّت حضرت ختمی مرتبت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله و پیروان اهل بیت علیهم السلام قرار داد. «خَلَقَكُمُ‏ اللَّهُ‏ أَنْوَاراً فَجَعَلَكُمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِينَ حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ‏ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ‏ وَ جَعَلَ صَلَوَاتِنَا عَلَيْكُمْ وَ مَا خَصَّنَا بِهِ‏ مِنْ وَلَايَتِكُمْ طِيباً لِخَلْقِنَا وَ طَهَارَةً لِأَنْفُسِنَا وَ تَزْكِيَةً لَنَا وَ كَفَّارَةً لِذُنُوبِنَا فَكُنَّا عِنْدَهُ مُسَلِّمِينَ بِفَضْلِكُمْ‏ وَ مَعْرُوفِينَ بِتَصْدِيقِنَا إِيَّاكُم‏» 🔹مسأله این نبود که انبیاء و رسولان سابق تا حدّی از درجات قرب جلو رفتند و پیامبر ما جلوتر رفت! تا قاب قوسین أو أدنی رفت! بلکه مسأله این است که نوع مزاج و آن دورخیز نهفته در وجود نورانی ایشان طوری بود که اقتضاء چنین قرب برتری را داشت. از همان اول هم فرق داشت و به خاطر همان آخرش هم فرق داشت! 👈به عبارتی گویا ایشان با نوع مزاج و سلوکش قوّه ی چنین تقرّبی را داشت لذا دینی را آورد که کاربران و راهروانش بتوانند با قدم ایشان به آن مراتب بالاتر برسند. آن مراتبی که وصول به آن با ادیان قبل و نوع سلوک و قدم فاتحان مراتب ولایی آن ادیان میسور نبود. 👈اگر کسی طالب برترین و نهایی ترین سیستم عامل برای رشد بشر به والاترین مقاصدش است باید از همان ابتدا از اسلام تبعیت کند. تابع محض شریعت اسلامی باشد. لذاست که اگر موسی و عیسی علیهما السلام هم بودند باید مسلمان میشدند و بر قدم حضرت و امامت ایشان سلوک میکردند (لو کان موسی حیّا لما وسعه الّا اتّباعی) ✅همینکه واقعا وارد فضای اسلام میشود و تصمیم میگیرد عالمانه و خالصانه پا در قدمگاه رسول الله صلی الله علیه و آله بگذارد گویا پای در مسیری گذاشته که میتواند او را به مراتبی برساند که هیچ دینی توان آن را ندارد! یعنی چه؟! ✅یعنی یک فرد سالک بر قدم سلوکی پیامبر اسلام با تلاش یکسان صیرورت وجودی برتری از سالکین بر قدم نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام پیدا میکند. ⛔اشتباه برداشت نشود! مقصود این نیست که یک مؤمن عادی از مسلمین، برتر از پاکان و انبیاء ادیان سابق است! هرگز! بلکه مراد آن است که به برکت رسول الله صلی الله علیه و آله و اسلام میتواند پاکتر از آنها شود. یعنی بالقوّه توان پاکتر بودن را به خاطر مسلمان بودنش دارد هر چند بالفعل از صدّیقان و پاکان ادیان سابق پایینتر باشد. 👈مؤمن مسلمان در اثر تمکّن و تخلّق در اسلام به مراتبی از ولایت میرسد که در تاریخ بشری بی سابقه بوده است. مراتبی که به واسطه ی نوع سلوکش گویا قبل از رسیدنش هم بوی خوش آن از وجود چنین مسلمانی به مشام میرسد و گویا از همان ابتدا با دیگر مؤمنین شرایع سابق متفاوت میشود. ⚪مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه ی شریفه «اهدنا الصراط المستقیم صراط الّذین أنعمت علیهم» این پرسش را مطرح میکند که اگر شریعت ختمی از همه جهات اکمل، اوسع و برتر از جمیع شرائع سابقه است چرا درخواست هدایت به صراطی که پیشنیان آن را پیمودند میکنیم؟! ایشان در پاسخ همین را بیان میکنند:
📖«و ذلك أن كون شريعة أكمل من شريعة أمر، و كون المتمسك بشريعة أكمل من المتمسك بشريعة أمر آخر وراءه، فإن المؤمن المتعارف من مؤمني شريعة محمد ص مع كون شريعته أكمل و أوسع ليس بأكمل من نوح و إبراهيم (ع) مع كون شريعتهما أقدم و أسبق، 📖و ليس ذلك إلا أن حكم الشرائع و العمل بها غير حكم الولاية الحاصلة من التمكن فيها و التخلق بها، فصاحب مقام التوحيد الخالص و إن كان من أهل الشرائع السابقة أكمل و أفضل ممن لم يتمكن من مقام التوحيد و لم تستقر حياة المعرفة في روحه و لم يتمكن نور الهداية الإلهية من قلبه، 📖و إن كان عاملا بالشريعة المحمدية ص التي هي أكمل الشرائع و أوسعها، فمن الجائز أن يستهدي صاحب المقام الداني من أهل الشريعة الكاملة و يسأل الله الهداية إلى مقام صاحب المقام العالي من أهل الشريعة التي هي دونها» 👈همین است که در باب ۴۴ انجیل برنابا همین جامعیّت شریعت ختمی و برتری آن را با این عبارات توصیف میکند: 📖«فرستاده ی خدا روشنایی است که تقریبا هر چه را خدا ساخته است مسرور میسازد. زیرا او آراسته شده به روح دانش و مشورت روح حکمت و توانایی روح خشیت و روح احتیاط و اعتدال. او آراسته است به روح نیکوکاری و رحمت روح عدل و پرهیزگاری. روح نجابت و صبر که آنها را ز خدا گرفته است. 📖سه برابر آنچه که او به سایر خلق خود عطا فرموده است. چه فرخنده است زمانی که او در آن به جهان خواهد آمد. مرا باور کنید که او را دیده ام و تکریم نموده ام چنانکه هر پیغمبری او را دیده است. دیدن از روحی که خدا به نبوّت به ایشان عطا میکند. 📖چون او را دیدم جانم از تسلّی پر شد و گفتم: ای محمّد! خدا با تو باد و مرا لایق آن نمایاد که بند کفشهای تو را باز کنم. زیرا هر گاه به این افتخار برسم پیغمبری بزرگ و یکی از مقدّسین خدا خواهد شد» 🔸«بیان عرفانی»🔸 در جای خود به ثبوت رسیده و بزرگان عرفان بیان کرده اند که در نحوه تعیّن علم و وجود خارجی، جمیع حقائق تابع و فرع حقیقت انسان کامل هستند. در حضرت علمیه اوّلین متعیّن که برای استیفای جمیع مراتب وجودی به صورت حقائق خارجی از موطن علم تنزل نمود تا از باب رجوع حقایق به بدایت انتهای سیر خود را که استقرار در رحم است طی کند حقیقت محمّدیه است؛ همو که از مقام نطفه ترقّی و استکمال نمود تا به اصل خودش که مقام تعیّن اوّل باشد برگردد و در این نزول و صعود منصبغ به احکام همه ی موجودات شود. 👈این همان است که لازمه ی مقام خاتمیت است و جز انسان قابلیت اعتدالی چنین مقامی را ندارد که در نزول و صعودش منصبغ به احکام همه ی اشیاء شده و کمالات همه ی حقائق را با رفض نقائصشان در مقام صعود استیفاء نماید. 👈در بین افراد انسان نیز کسی که واجد جمیع این شرائط است همان حقیقت محمدیه است. لذاست که شریعت ختمی ناسخ الشرائع بوده و حقیقت ایشان واسطه ی ایجاد و افاضه و منشأ تشکیل عوالم و مبدأ و معاد است. 👈زیرا حقیقت وجود و تعیّن ایشان حقیقتی سعی و احاطی و ساری در جمیع حقائق است لذا حقيقت كلى ایشان متصل بوجود ساير انبياء از نوع اتصال اصل بفرع و حقيقت به رقيقت و كل بجزء است؛ لذاست که آدم و ساير انبياء بعد از آدم تحت لواء وجود سعى ایشانند و فقط نبوت ایشام ازلى و ولايت خاتمان ولايت محمديه ازلى و ابدى است. 👈البته تجلّی ایشان به حسب ظهور به وجود مادی كه لازمه خاتميت و استيفاى جميع مراتب وجودى است، منافات با مبدئيت و علميت و ربوبيت ایشان نسبت به انبياء گذشته ندارد، و حقيقت جامع بين حقايق وجودى، بايد بحسب رتبه مادى، متأخر و باعتبار ابتداى وجودى مقدم بر كل باشد: «كنت نبيا و آدم بين الماء و الطين» و «آدم و من دونه تحت لوائى». 👈آری احاطه قيومى و ربوبى حقيقت محمدى نسبت به اشياء و به مظاهر اسماء و سريان هويت او در مظاهر جميع انبياء و اولياء، و خاتميت او نسبت به رسل قبل از خود از خواص مرتبه و ولايت كليه است. 👈لذاست که نبوت و ولايت ایشان خاتم نبوت و ولايت جميع انبياء و اولياء عليهم السلام است. از طرفی مرتبه جامع جميع صفات كمال، مماثلی در عالم وجود و ايجاد نمیتواند داشته باشد و بحسب نشأتين اختصاص بشخص اطلاقى ایشان دارد: «صرف الشى‏ء لا يتثنى و لا يتكرر». 👈بنا بر اين، نشئه صورى مقام محمدى به اعتبار ظاهر و باطن و غيب و شهادت وجود، خاتم جميع مراتب و نشئات نبوات و ولايات است. ولايت مطلقه مثل نبوت مطلقه و عامه و كلى به او ختم میشود. 👈اما ولايت خاصه و امامت كه تابع ولايت مطلقه است، بدوام وجود حق ادامه دارد زیرا اين ولايت بالاصاله نيست، بلكه تبعى و فرعى است و با وراثت به اهل بیت علیهم السلام منتقل میشود. 👈همین است که ائمه ی اثنا عشر امامان مفترض الطاعه ای بالوراثة هستند که از حقیقت محمدیه فیض ولایت یافته اند و همه عبد من عبید محمّد صلی الله علیه و آله بوده و در برابر ایشان خضوع تامّ داشتند.
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۶) «خطوراتی پیرامون زیارت عاشورا» 🔹یکی از برادران دینی گفتند میخواهند شبهای قدر را کربلا مشرّف شوند! در کنار مولایمان باشند! زهی سعادت! طوبی لک! هنیئا لک! در آن دیار عطش و شیدایی یادی هم از ما لب تشنگان جام سعادت کن! در آن حائر نورانی زیر آن قبّه ی آسمانی ما سیاه رویان درگاه الهی را فراموش نکن! «إنَّ لِلَّهِ تَعَالَى بِقَاعاً يُحِبُ‏ أَنْ يُدْعَى فِيهَا فَيَسْتَجِيبَ لِمَنْ دَعَاهُ» 🔸مسجد مقدّس جمکران رفته بودم. زیارت عاشوراء خواندم. این بار که میخواندم مدام مضامین آن برایم برجسته میشد و متوجّه ابعاد مختلف آن میشدم. راستش قبل از این وقتی زیارت عاشورا میخواندم عمدتا با این احساس و حال میخواندم که میخواهم با امام حسین علیه السلام درد دل کنم! گویا دلم تنگ شده بود و میخواستم با زیارت عاشورا به یاد مولایمان بیافتم و نگاه مهربانش را به خودم جلب کنم. 🔹ابراز محبّت کنم و بگویم مولا جان آن واقعه ی بزرگت را یادم نرفته! آن امتحان بزرگ تمام تاریخ بشر را از یاد نبرده ام! فراموش نکرده ام چه مظلومانه از این سرای دنیایی رفتی و ما را داغدار غربتت کردی! بعد از تو دیگر خاک بر سر این دنیا و خوشی هایش! بعد از تو و اهل بیت و اصحابت دیگر خاک بر سر این دنیایی که اینگونه از آن رفتی! اگر این دنیا لیاقتی داشت حاضر نمیشد تو معدن پاکی و نور را اینگونه بدرقه کند!
💡ولی این بار در آن فضای احساسی مضامین زیارت هم برایم بیشتر جلوه میکرد. بخشی را به ذهنم خطور کرد بیان کنم. 🔸ابتدایش این سلامها انسان را به خود جذب میکند! راستی در چه محضری ایستاده ای؟! راستی داری چه نورهای والایی را میخوانی؟! السّلام علیک یا أبا عبد الله! راستی تو چه شأن عظیمی عند الله داری! راستی من دارم که را میخوانم؟! دارم توجّه چه بلند مرتبه مقامی از عوالم هستی را به خودم جلب میکنم؟! 🔹وقتی به این فراز میرسم منقلب میشوم: «لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ عَلَيْنَا» و «بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي لَقَدْ عَظُمَ مُصَابِي بِك‏» مولای من خدا شاهد است که مصیبتت خیلی بر دل ما گران آمده! از دلم نرفته و هیچ وقت نخواهد رفت! به راستي برايت مصیب زده ام و از خدا میخواهم به خاطر این مصیب به من عطای افضل بدهد. اجر بدهد! تسلّی بدهد! 🔸راستی چه زیباست! مصیبت زدگان امام حسین را خداوند متعال با عطای افضلش تسلّی میدهد. راستی چه مصیبتی و چه تسلّی ای! مولای من لعنت خدا بر آنانی که مناصب شما پاکان را غصب کردند! همان جایگاه هایی که در عالم تکوین شایسته ی شما بود. حکمت الهی در برنامه ی آفرینش شما را حاکمان عالم قرار داده بود. 🔹مولا جان! لشگر جهل و ظلمت دیگر راه هیچ صلح و تقیه ای باقی نگذاشت؛ ظلمتها باطن متعفنشان را در برابر نور قاهر شما چه آشکارا بر ملا کردند. لعنت خدا تا روز قیامت بر ریز و درشت و جزء و کلّ و رگ و ریشه و تک و طائفه شان! مخصوصا بر اولشان و همچنین بر آخرشان! بر مؤسس و مؤید و شیعیان و تابعین و اولیائشان! کلی هم نمیگویم و فاش و علنی و جزئی میگویم! بر همه شان! بر آل زیاد و آل مروان و بنی امیة و ابن مرجانه و عمر بن سعد و شمر و اصل و فرع و همه و همه! بر هر کسی ذرّه ای مقصّر بود و به ریخته شدن آن خونهای پاک راضی بود. 🔸مولای من به راستی خدا چه خیری در من دید که «أکرمنی» و به من کرامت این جایگاه را داد که برای تو مصیبت زده باشم! خدایا چهره ی گنهکار من را که میشناسی! هیچ آبرویی پیش تو کانون نور و پاکی ندارم! ولی میدانم به خاطر محبّتم به مولایم این چهره ی گناهکار هم نزدت در دنیا و آخرت محبوب میشود! مولایم کیمیای سعادت است! وسیله ی بزرگ درگاه توست؛ خدایا میخواهم نزد تو در دنیا و آخرت وجیها بالحسین شوم! ⚪راستی از اینجا به بعدش در این فرازهای براءت چه تکان دهنده و کوبنده به نبرد آلودگی ها و ظلمتها میرویم! شمشیرها را دیگر از نیام کشیده ایم و دلیرانه به یاد مولایمان به دل حادثه زده و به جان همه ی ظلمتها می افتیم. ✔ماها گمان میکنیم تقرّب به خداوند متعال همه اش با محبّت و موالات و عبادات است. یک میانبر و یک عمق دیگری از تقرّب به خداوند متعال و آن اولیاء نور را امام حسین علیه السلام برایمان باز کرد! آن هم تقرّب با براءت و لعن دشمنان است. همان چیزی که کمال تقرّب را میسور میکند. محبّت را به اوج خودش میرساند. صدق و طلب را پرورش میدهد. ✔بسیاری از مؤمنین و اهل عرفان تقرب بالموالاه دارند ولی تقرب بالبراءه ندارند. اینها از زیارت عاشوراء محرومند! آن امام مظلوم، آن قتیل العبرة آمد تا با خون پاکش به ما درس تقرّب بالبراءة بیاموزد. بیزاری از دنیا و همه ی زشتی ها و پلیدی هایش! ما را از ظلمتها متنفّر کند! ریشه شان را در وجودمان بخشکاند! در وجودمان لعنی ابد الآبدینی و الی یوم القیامتی برای این تاریکی ها ایجاد کند. همین است که واقعا تقرّب بالبراءة رزقی است که نصیب هر کسی نمیشود. هر کسی به کرامت «رزقنی البراءه من اعدائکم» نمیرسد! اوج دیگری است. میانبر سعادت است. 🔹در فراز دیگر به ما می آموزد اگر قرار است با امام حسین علیه السلام در دنیا و آخرت باشیم بعد از معرفت به جایگاه ایشان باید حتما تبرّی را در کنار تولّی داشته باشیم. فرازهای زیارت عاشورا خیلی پیامها دارد. به ذهنم آمد راستی زیارت عاشورا مثل شمس و قمر در جریان است و متوقّف نمیشود. 🔸اگر امام حسین علیه السلام امروز بینمان بود و عاشورا بر پا میشد این همه لعن و برائت را باید به چه کسانی و چه جریانهایی میگفتیم؟! حواسمان هست که اگر بخواهیم صادقانه زیارت عاشورا بخوانیم باید واقعا از همه ی آنها برائت بجوییم؟! اینها همان اتباع و اولیاء همان جنایتکاران بزرگ اند!
🔹راستی در پایان این جهاد و انتقام مقدس از ظلمتها و ناپاکی ها و در معرکه ی قتال خونین با دیوها و پلیدی ها چه سجده ی عرفانی زیبایی دارد! یکی را دیدم خیلی از مرحوم سید بن طاووس انتقاد میکرد که چرا گفته روز عاشورا را اگر نمیفرمودند عزاداری کنید روز عید میدانستم! دیدم عمق کلام ایشان را نفهمیده است. ایشان همان مقام «ما رأیت الّا جمیلا» را میگوید. همان که در سجده ی پایانی زیارت عاشورا آن را میگوییم. خیلی سجده ی عرفانی ای است. 🔸وقتی به سجده می افتیم گویا دیگر خدا را میبینیم و وارد عمق برتری میشویم که همه چیز سر جای خودش است! دیگر باطن این مصیبت را میبینیم. از ظواهر میگذریم و متوجّه باطن عوالم هستی میشویم. برنامه ی الهی بر اساس حکمت بالغه اش انجام شده است. هیچ چیزی از دست خدا خارج نشده! حتّی در آن لحظات سخت و مصیبت بزرگ امام حسین علیه السلام نیز باید خدا را حمد و ثناء گفته و شکر کرد! باز حمد و شکر حاکم است: 🔹«اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاكِرِينَ عَلَى مُصَابِهِمْ الْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى عَظِيمِ‏ رَزِيَّتِي‏» خدایا در این ماجرای عاشورا هم باز حمد تو را میگویم. گله ای ندارم. همه اش خوبی تو بود. منّت تو بود. شکایتی دیگر ندارم. بلکه بالاتر! شکایت ندارم؟! نه شکر تو را هم برای این مصیبت میگویم! این مصیبت را نعمت بزرگ تو میدانم! خدایا تو را برای این مصیبت بزرگ حمد و ثناء میگویم! راستی چه باطنی از هستی است که چنین فرازهای نورانی در آن جریان پیدا میکند؟! ✅زیارت عاشورا گنج شیعه است. زیارت عاشورا درد دل شیعه با امام مظلومش است. معجونی برای قلع و قمع محبت دنیا و محبت پلیدی ها و ظلمتها از قلب است! میانبر سلوک با تقرب بالبراءه است. قیام آشتی ناپذیر شیعه علیه همه ی جبهه ی تاریکهاست! 🔸ای کاش زیارت عاشورا را هر روز بخوانیم و بگوییم مولای ما! آری دنیا مشغولمان کرده! همان دنیای پستی که با تو چنان کرد! مولا جان! نکند اگر مشغولش شده ایم گمان کنی با دشمنت دوست شده ایم و داغت را از یاد برده ایم! نه! لعنت بر این دنیایی که با تو چنان کرد! مگر گلوی علی اصغر و بدن ارباً اربای علی اکبر و دستان بریده ی عباس و محاسن خونینت فراموشمان میشود؟! هرگز!😭 🔹هیچ گاه از یادمان نرفته ای! تا ابد به یادت هستیم! تو هم تا ابد به یاد ما باش! میخواهیم به قیام خونین تو بپیوندیم و ذیل لوای حجت کبرای الهی خودمان را به صف قتال در جهاد بزرگ برای خونخواهی تو علیه همه جبهه ی کفر و جهل و ظلمت و آلودگی برسانیم! میخواهیم با قدم صدق در راهت به پا خیزیم و به شهدای این راه نورانی که برای تقرب به سوی آن نور ازل و ابد برایمان گشودی بپیوندیم. خودت با کرمت دست ما را هم بگیر و در وادی پاکی شفاعتمان کن!
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۷) «تفاوت طرح حکمرانی ولایی با طرح حکمرانی پادشاهی و انتخاباتی» «قالوا لنبیّ لهم ابعث لنا ملکا» «سموئیل پیامبر و انتخاب طالوت پادشاه» 🔹یکی از برادران دینی پرسشی را مطرح کردند که دیدم خوب است پاسخش را به شکل عمومی بذل کنم. ایشان در ذیل آیاتی که بنی اسرائیل به پیامبر زمانشان گفتند که برای ما ملکی تعیین کن: «ابعث لنا ملکا» مطرح نمودند که: 💭چرا به خود پیامبرشان نگفتند تا بر ما پادشاهی کن تا در رکابت بجنگیم؟ آیا در مقام تفکیک جنبه نبوّت و مقام معنوی با جنبه های سیاسی و حکومتی است؟! اگر چنین نیاز قطعی به چنین پادشاهی در برابر جالوت که آنها را منسجم کند وجود داشت چرا خود پیامبرشان آن را بر عهده نمیگرفت؟! 🔸سؤال خوبی است. دقیقا این آیه شریفه چه میخواهد بگوید؟! مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان بیان میکنند وقتی جالوت که از قبطی ها بود به نوعی بر بنی اسرائیل مسلّط شد و دوران سختی بر آنها گذشت بزرگانشان جمع شدند و نزد پیامبر زمانشان رفتند و گفتند ملکی برای ما تعیین کن تا بتوانیم جمع شده و به جنگ با دشمنان بپردازیم! 👈در اینجا لحن قرآن کریم به نوعی توبیخ آنان در این درخواست است. ولی چرا؟! مرحوم علامه ی طباطبایی میفرمایند چون دستور جنگ و قتال را باید خداوند میداد نه اینکه اینها خودسرانه از پیامبرشان طلب آن را بکنند آن هم با آن سابقه ی خرابی که در این زمینه داشتند! 👈طرح کلّی مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیات به نوعی مبتنی بر همان روایت ابو بصیر از امام باقر علیه السلام در تفسیر قمّی است که بیت نبوّت و بیت ملک در بنی اسرائیل متفاوت بوده است. ⬇
🔹در تفسیر تسنیم نیز آمده بنی اسرائیل برای آنکه مدیریت جهاد و دفاع اگر بخواهد خدایی باشد باید به دست صاحب وحی باشد به پیامبر زمانشان برای انتخاب فرمانده ی لشگر رجوع نمودند! ایشان ملک را به معنای فرمانده ی لشگر گرفته اند! در ادامه به شکل ضمنی کلام علامه طباطبایی را نقد میکنند و میگویند رجوع بنی اسرائیل به پیامبرشان برای انتخاب فرمانده در واقع همان رجوع به خداوند متعال بود و از این منظر توبیخی در کار نیست! 👈از نظر ایشان پرسش پیامبرشان از اینها نیز صرفا برای تعهد گرفتن از آنها بود! توبیخی در آن نبود لذا استفهام را استفهام تقریری معنا میکنند! برای اتمام حجّت بود! در ادامه ایشان از این آیه لزوم دفاع و پرهیز از ستم پذیری را استفاده نموده اند. 👈ایشان بر روایت عیّاشی از حلبی از امام صادق علیه السلام به نوعی در تفسیر این آیه ی شریفه تکیه کرده است و معتقد است پیامبر الهی مقنن من الله است و مَلِک بسان مجری دستورات وحی است لذا ملک در بنی اسرائیل حکمی در عرض دستور الهی نداشت! «كان الملك في ذلك الزمان هو الذي‏ يسير بالجنود و النبي يقيم له أمره و ينبئه بالخبر من عند ربه‏». 🔸«نقدی بر تفسیر مشهور»🔸 از خود آیات قرآن کریم در این قسمت روشن است که در سیاق مذمّت بنی اسرائیل مطرح شده که چرا چنین درخواستی از پیامبرشان کردند و در ادامه نیز پیامبرشان به نوعی به آنها هشدار میدهد که چیزی را طلب نکنید که بعدا نتوانید به لوازمش عمل کنید و به ضررتان تمام شود! ولی آنها قبول نکردند و طالوت از سوی پیامبر زمانشان به عنوان پادشاه بنی اسرائیل منصوب شد. قرآن کریم دیگر مطلب را بیش از این باز نمیکند. ✅باید بدانیم قرآن کریم به نوعی متنی اشاری به تورات است. یعنی اگر بخواهیم عمق مباحث را بهتر درک کنیم یکی از ابزارهای جدی داشتن نگاه های فاسئلوا اهل الذکری و نگاه به قرآن کریم از منظر تورات و اهل کتاب است. ✅اگر از چنین افقی به قرآن کریم نگاه کنیم ابعاد دلالی و اشاری دیگری از قرآن کریم و مقاصد آن برایمان شکوفا میشود. لذا مطالعات تطبیقی بین شریعت اسلام و شرایع پیشین و همینطور قرآن کریم با تورات بسیار راهگشاست. 🔹تا جایی که بنده تتبّع کردم ورای نقلها عامّه در تفسیر این جریان تنها دو روایت از اهل بیت علیهم السلام در این زمینه موجود است. یکی روایت تفسیر قمّی از ابو بصیر از امام باقر علیه السلام و دیگر روایت عیّاشی از حلبی از امام صادق علیه السلام. ولی هر دو روایت یا برداشت از آنان به گونه ای خلاف تاریخ ضروری بنی اسرائیل است. از این رو باید با احتیاط در مورد آنها رفتار نمود. نقد دقیق سندی و متنی این روایات مجال دیگری میطلبد. 👈مرحوم علامه ی طباطبایی هم به شکل لطیفی به این تعارض متفطّن شده و در یک عبارت بسیار گذرا در ذیل این قسمت که برخی گفته اند نبوت در بیت لاوی بود و ملک در بیت یهودا میگویند به این مطلب چنین اعتراض شده که اساسا قبل از طالوت بنی اسرائیل هیچ پادشاهی نداشت که بخواهد در بیت یهودا بوده باشد! 👈علامه در همینجا میگوید این اعتراض مؤیّدی برای روایت امام باقر علیه السلام است که در آن آمده ملک در بیت یوسف بود زیرا این مطلب از مسلّمات است که حضرت یوسف صاحب مملکت بوده است: «فإن كون يوسف ملكا مما لا ينكر»! 👈در اینجا ضمن مشکوک بودن این قسمت که آیا از مدرجات است یا واقعا در روایت هم بوده باید گفت این مطلب چیزی را حل نمیکند و مشکل این فراز از این نقل و تعارضش را با تاریخ قطعی یهود برطرف نمیکند. ✔ما یک سلسله امور متواتر و قطعی در تاریخ بنی اسرائیل داریم که در نصّ تورات آمده و سینه به سینه اهل کتاب آن را تاریخ خود میدانسته اند! از آنهایی نیست که بتوان در آن عادتا تشکیک نمود. گفت چون نقلی خلافش آمده پس تاریخ متواتر باطل است و این خبر واحد صحیح است! ⚪آن نکته ی تاریخی که نقش اساسی در فهم عمق این جریان دارد این است که اساسا تا قبل از این درخواست بنی اسرائیل هیچ گاه پادشاهی نداشت تا بر اسباط دوازده گانه اش حکمرانی کند! 👈در اندیشه ی دینی بنی اسرائیل بعد از حضرت موسی علیه السلام اساسا پادشاهی چیزی در عرض خدایی بود و پادشاه همان خداوند متعال بود و امورات اسباط بنی اسرائیل میبایست با رجوع به انبیاء بنی اسرائیل و سپس تعیین شورای قاضیان توسّط پیامبر الهی برای مدیریت آنان رتق و فتق میشد. ⬇⬇
👈اسباط بنی اسرائیل با رجوع به این قاضیان و منصوبین توسّط پیامبرانشان میبایست اداره میشدند هر چند مدام نافرمانی میکردند. تا آنجا که برای اوّلین بار بعد از زمانهای طولانی گفتند ما هم مانند دیگر اقوام پادشاه میخواهیم! 👈مشکلاتمان به خاطر این است که پادشاه برای ما قرار نمیدهید! در تفکّر آن زمان پادشاهی که اینها طلب میکردند به نوعی بدیل برای پیامبر خدا و حتّی خود خدا بود. زیرا پادشاه در ارتکاز آنها قدرت و شوکت زیادی داشت که آن میزان از قدرت و شوکت را همواره مختصّ خداوند متعال میدانستند. 👈اینجا بود که برای اوّلین بار سموئیل نبی را واداشتند که طالوت را به عنوان پادشاه همه اسباط بنی اسرائیل مسح کند! 🔻این واقعه انتخاب طالوت در عرض سموئل نبی و جدایی نبوت و حکمرانی اساسا شروع فصل جدیدی از تاریخ بنی اسرائیل و تحوّلی بزرگ در نظام سیاسی آنها بود که مورد صلاح دید پیامبر و شریعت موسی نبود!🔺 ✔اگر چنین است پس اساسا این آیه ی شریفه نمیخواهد بگوید بنی اسرائیل از پیامبرشان شخصی را خواستند تا بتوانند در راه خدا از خودشان دفاع کنند! بلکه بحث در تمرّد بزرگ و تاریخی دیگری در تاریخ بنی اسرائیل است که بر اساس آن گفتند ما میخواهیم بجنگیم ولی ذیل لوای تو نه! میخواهیم پادشاهی مانند دیگر اقوام بر ما بگماری تا بعد از آن به جنگ برویم! گویا مشکل سموئیل بود نه نافرمانی آنها! به نوعی بر علیه نظم سیاسی مشروع در شریعت یهود شورش کردند! همانکه مبدأ عصر پادشاهان در تاریخ بنی اسرائیل شد. 👈این را باید مقداری توضیح بدهم تا نکات بسیار مهمّ آن روشنتر شود. 🔸«تفاوت عصر داوران و عصر پادشاهان در تاریخ بنی اسرائیل»🔸 آری بعد از آنکه بنی اسرائیل به دست حضرت موسی علیه السلام از زیر سلطه ی پادشاهی فرعون نجات یافتند تا سالهای سال نظم حاکم بر آنها بر اساس وحی الهی با نوعی حکومت ولایی انبیاء بنی اسرائیل و داوران نصب شده توسّط ایشان بود. این دوره را دوره ی داوران مینامند. از زمان یوشع تا آخرین آنها که همین پیامبری است که قرآن کریم از او ذکر میکند که گفتند به جای حکومت ولایی خودت برایمان یک حکومت پادشاهی تأسیس کن و برایمان مانند دیگر اقوام پادشاه انتخاب کن! 👈این پیامبر در تورات سموئیل معرّفی شده و شرح این وقائع در کتاب اوّل سموئیل مخصوصا فصل هشتم آن بیان شده است. در واقع سموئیل نبی حاکم بنی اسرائیل هم بود و از طرف او قضات منصوب میشدند و امور بنی اسرائیل رتق و فتق میشد. 👈مسأله ای که بارها و بارها در این زمان طولانی عصر داوران وجود داشته که قرآن کریم هم به آن اشاره نموده این است که بنی اسرائیل به هیچ وجه روی خوشی به این نوع حکمرانی ولایی اولیاء الله رضایت ندادند! 👈گاهی نافرمانی میکردند و گاهی انکار و تکذیب انبیاء را مینمودند و حتّی تا آزار و اذیّت و کشتن آنها جلو رفتند! مدام بهانه تراشی میکردند. دقیقا در اینجا نیز به همان سیاق: «اجعل لنا الها کما لهم آلهة» کارشان به جایی رسید که برای اوّلین به شکل صریحی بعد از مدّتها به طرح مشروع حکمرانی در شریعت موسی اعتراض کردند و به نوعی به سموئیل نبی گفتند نمیخواهیم تو حاکم ما باشی! 👈ما هم میخواهیم مانند دیگر پادشاه داشته باشیم! همان پادشاهانی که همه سیره و روش آنها را میشناختند که تفاوتی واضح با روش و سیره ی حکمرانی و زندگی داوران بنی اسرائیل داشتند لذا بود که گفتند: «ابعث لنا ملکا»! 👈درخواستشان هم نوعی درخواست عمومی بود و به گونه ای شبیه شورش و کودتا مینمود لذا تعبیر قرآن کریم نیز این است که اینها ملأ بنی اسرائیل بودند. بزرگان همه ی اسباط به این امر تن دادند. 🔹بر اساس متن تورات ابتدا بر علیه سموئیل نبی بهانه آوردند که قاضیانی که بر ما منصوب کرده ای خوب حکم نمیکنند و تو هم پیر شده ای و پسرانت فساد میکنند و...! بعد صریح گفتند ما میخواهیم دیگر مانند دیگر اقوام پادشاه داشته باشیم. در اینجا تورات میگوید این پیامبر الهی از کلامشان محزون شد و به ایشان وحی رسید که اینها تو را تحقیر نکردند بلکه من را تحقیر نمودند! 👈اینها نمیخواهند سلطانشان من باشم بلکه دنبال سلطانهای دنیایی هستند! اینها از همان زمانی که از مصر بیرون آمدند همیشه نافرمانی من را کردند و حال با تو چنین کردند! در اینجاست بود که فرمان رسید درخواست آنها را اجابت کن و آنها دیگر قرار است مبتلا به سیره ی پادشاهان شوند و از طرح حکومت ولایی محروم خواهند شد! 👈سپس وحی آمد که به آنها بگو که اگر برایشان پادشاه نصب کنی دیگر سیره ی پادشاهان خیلی با سیره ی داوران فرق خواهد کرد! قاعده ی پادشاهی ذلیل شدن مردم نزد آنها و فسادهای مناسب چنین طرحی است؟! آیا حاضرند چنین چیزی را قبول کنند؟! ⬇⬇⬇
👈باید بدانند نهایت این طرح آن است که بنده ی پادشاهان شوند و اگر در آن زمان پشیمان هم شدند و خدا را خواندند دیگر استجابتی در کار نخواهد بود! بنی اسرائیل گفتند آری ما همین نظام پادشاهی را میخواهیم! ⚪به دلیل اهمیت این فرازهای تورات در فصل هشتم کتاب اوّل شموئیل آن را نقل میکنم: 📖«خداوند به شموئیل فرمود که آواز قوم قوم خود را در هر چه به تو گفتند استماع نما زیرا که تو را تحقیر ننمودند بلکه مرا تحقیر نمودند تا بر ایشان سلطنت ننمایم ... قاعده ی پادشاهی که بر شما سلطنت نماید این میشود که پسران شما را گرفته از برای خود بر عرّاده ها و بر اسبها خواهد گذاشت تا آنکه در برابر عرّاده اش بدوند* 📖و ایشان را سرداران هزاره و سرداران پنجاهه تعیین خواهد نمود تا آنکه کشتش را بکارند و محصولش را درو نمایند و آلات جنگش را و اسباب عرّاده اش را بسازند* و دخران شما را تا آنکه عطرکشان و طبّاخان و نانبایا باشند خواهد گرفت* 📖و کشت زارهای شما و تاکستانهای شما و باغات زیتون شما را خوبترینش را گرفته به بندگان خود خواهد داد* و عُشر زراعات و تاکستانهای شما را گرفته به خواجه سرایان خود و بندگانش خواهد داد* 📖و بندگان شما و کنیزکان شما و جوانان شما از گزیده گان ایشان و همچنین حماران شما را خواهد گرفت و ایشان را کارکُنان خود خواهد کرد* عشر گوسفندان شما را میگیرد و خود شا بندگانش خواهید بود* و در آن روز به خصوص پادشاهی که از برای خود برگزیده اید فریاد خواهید کرد و خداوند در آن روز شما را استجابت نخواهد نمود* 📖اما قوم از شندین قول شموئیل ابا نمودند گفتند نه البته از برای ما پادشاهی باشد* تا آنکه ما نیز مثل تمامی قبائل باشیم و پاشاه ما بر ما حکم نماید و در حضور ما بیرون رفته جنگهای ما را بجنگد! ...» 🔹در این زمان شموئیل نبی برای بنی اسرائیل طالوت را انتخاب میکند. باز اینها بهانه می آورند که این نه پولدار است و نه تنومند است و مانند آن! بعد از طالوت پادشاهی با عنایت الهی به حضرت داوود و سپس حضرت سلیمان میرسد و این دوره ای است که دوران پادشاهان بنی اسرائیل است. البته برخلاف نظر یهودیان قرآن کریم داوود و سلیمان را از انبیاء الهی هم میدانند. ولی دیگر طرح پادشاهی به عنوان عقوبتی برای بنی اسرائیل مشروع شده است. 👈لذاست که در همین زمان است که ساخت کاخها و صرح ممرّدها و هیکل بزرگ اورشلیم و لشگر کشی و جنگ و... آغاز میشود. بعدا هم دوران افول این پادشاهان و فلاکت بنی اسرائیل شروع میشود. 👈پادشاهان ظالم می آیند و پادشاهان مناطق دیگر به آنها حمله میکنند. شرح این قسمت دیگر مجال دیگری میطلبد. ⚪حالا برگردیم به پرسش این برادرمان! در واقع باید گفت مسأله در اینجا بیان یکی دیگر از معاصی سیاسی بزرگ بنی اسرائیل است که نظام حکومت ولایی انبیاء را ردّ کردند و گفتند ما هم میخواهیم مانند عقلانیت حاکم بر آن زمان که نظام پادشاهی بود پادشاهانی برای خودمان داشته باشیم! نظام سیاسی مشروع در وحی الهی را نپذیرفتند. و الا این انبیاء خودشان به نوعی حکومت میکردند و قاضی نصب میکردند و لشگرها را مدیریت میکردند و فرمان میدادند ولی دیگر در آن قصرهای کذایی و آن آداب کذایی و ... نبودند. مردم را به بندگی خود نمیکشیدند. 🔹بنی اسرائیل هم خوب این را میفهمیدند و چون قومی حس گرا بودند از چنین اولیاء پاکی درک عظمت نمیکردند لذا فرامینشان را خوب امتثال نمینمودند. در روایت منقول از امام باقر علیه السلام نیز در ذیل همین آیه در تفسیر قمّی آمده که: «کَانَ فِيهِمْ نَبِيٌّ يَأْمُرُهُمْ وَ يَنْهَاهُمْ فَلَمْ يُطِيعُوه‏» اینها دقیقا به دنبال شخصی مانند فرعون و نمرود و... متناسب با قوم خودشان بودند. 👈آن قصرها و دربارها و عظمتهای ظاهری و آن را میخواستند. به جای منّ و سلوی در پی خیار و عدس و سیر و مانند آن بودند. دقیقا نظام پادشاهی به معنای دقیق کلمه اش را طلب کردند. 👈لذاست که وقتی طالوت انتخاب شد قبول نکردند زیرا میگفتند نه ثروتمند است و نه از سبط برتر است بلکه فقیری از سبط بنیامین است که هیچ منشأ برتری بر ما ندارد! 👈دیگر برتری جویی در امور مادّی در وادی پادشاهی برایشان مطرح بود که خطاب آمد اگر قرار است پادشاه را خدا انتخاب کند و انتخاباتی نباشد چون طالوت در علم و جسم برتری دارد خداوند متعال او را برای پادشاهی شما برگزیده است. ⚪در هر حال در اینجا به شکل بسیار جالبی طرح حکومت ولایی برجسته میشود که دقیقا چه کیفیتی داشته است! این اولیاء الهی دقیقا طرحشان برای حکومت چگونه بوده است. تورات از این منظر اطلاعات جالب توجّهی به دست میدهد. در دوران اسلام نیز همین بود. پیامبر اکرم هرگز طرح پادشاهی را اعمال نکرد بلکه به نوعی طرح حکومت ولایی داشتند. ⬇⬇⬇⬇
👈در روایت مشهور نیز بیان فرمودند که به زودی خلافت من تبدیل به مملکت و پادشاهی خواهد شد و با این تعابیر تفاوت این دو روش را به خوبی به جشم آورده اند! حالا فعلا به دنبال کشف ابعاد این نظام سیاسی دینی نیستیم. 👈طرح ولایت فقیه در واقع امری است که تکیه ی اصلیش به چنین سرچشمه هایی برمیگردد هر چند به دلیل عقلانیت معاصر به نوعی به جای پادشاهی از رئیس جمهور و انتخابات برای پیش برد جامعه ی دینی استفاده میکند ولی باید دانست چنین امری اصالتی در طرح حکومت ولایی ندارد. 👈فعلا به دلیل مصلحت اینگونه است و الّا این انتخاب نیز به خودی خود در امر حکومت مشروعیّتی ندارد زیرا امر حکومت امر النّاس نبوده تا شوری در آن جریان داشته باشد بلکه امر الله است و باید نصب الهی در آن باشد «و لو یطیعکم فی کثیر من الأمر لعنتّم»! 🔹در پاسخ این برادرمان باید بگوییم که واقعا شموئیل به تصریح تورات و دیگر مسلّمات تاریخی از عصر داوران بنی اسرائیل حکومت ولایی داشت. این مشکل بنی اسرائیل بود که زیر بار فرامین چنین طرح حکومتی نمیرفتند. گویا حاکم باید کاخی داشته باشد و حشمی و یال و کوپال و تاج و جواهراتی تا از او منفعل شوند! لذا ذیل چنین حاکم الهی ای منسجم نمیشدند. 👈از همینجاست که هم طبق سیاق آیات قرآن کریم در اینجا و هم بر اساس نصّ تورات اساسا چنین طرحی برای حکومت مطلوب نبود. طرحی بود که طبق آیه ی ۱۷ از فصل هشتم کتاب اوّل شموئیل منجر به بنده شدن انسانها ذیل نظام پادشاهی میشد! انسانهایی که قرار بود فقط بنده ی خدا باشند. 👈لذاست که در آیه ی ۷ نیز آمده است که عدم پذیرش چنین طرحی به معنای آن است که خداوند متعال را تحقیر کنند و سلطنتش و ربوبیتش را بر خودشان نپذیرند و زیر یوغ پادشاهان برود! از آنها درک عظمت کنند! از ترس ظلم و عقوبت آنها و به طمع پاداش و مقامهای آنها منفعل شوند! ✋قرار نبود مؤمنان از احدی جز خدا بترسند! قرار نبود زیر دست حاکمان و پادشاهان خوار باشند بلکه قرار بود تحت ولایت بندگان پاک خدا بدون این کاخها و ... زندگی کنند. ✔یکی از مهمترین بلکه مهمترین ثمره ی نهضت آزادی در عصر اخیر کنار گذاشتن نظام سیاسی پادشاهی و برجسته کردن نظام سیاسی مبتنی بر دموکراسی و انتخابات بوده است. مدرنیته با خود پیام نفی نظام پادشاهی مرسوم و بندگی انسانها در زیر دست این پادشاهان را آورد. ولی این طرح چقدر موفّق بود؟! آیا واقعا انسانها به آزادی رسیدند؟ آیا انسانهای شایسته حاکم سرنوشت آنها شدند؟! بحث از طرح سیاسی نظام پادشاهی و نظام دموکراسی جای دیگری میطلبد ولی همینقدرش را باید گفت هزاران سال قبل طرح حکومت ولایی اساسا در آن عصر برای نفی همین طرح حکومت پادشاهی آمده بود. به انسانها واقعا آقایی داده بود. در عین حال حاکمان را هم شایستگان قرار داده بود. 🔹خلاصه آنکه تعبیر (ابعث لنا ملکا) دقیق بوده و به معنای فرمانده لشگر یا استمراری بر یک سیره ی موجود نبوده! بلکه درخواست نوعی بدعت و شورش علیه نظام سیاسی مشروع در شریعت یهود بود. بر اساس آنچه گذشت نه تنها نبوّت با حکومت تفکیکی نداشت بلکه تا قبل از این تمرّد بزرگ بنی اسرائیل نبوّت در پیوند راسخ با حکومت بود و تشریع نظام پادشاهی برای بنی اسرائیل بعد از درخواست آنها به نصّ تورات نوعی عذاب و عقوبت برای آنها معرّفی شده است. 👈البته پادشاهی حضرت داوود و حضرت سلیمان علیهما السلام تنافی با نبوّت این دو بزرگوار هم ندارد و اینها جمع دو عنوان است و قرار نبود انبیاء مانند حضرت سلیمان قصر نشین شده و آنگونه بر تخت پادشاهی تکیه بزنند! این دیگر شریعت ثانوی یهود بعد از آن تمرّد بود. ✔تاکید بر کاخ و کرسی نشینی پاشاهان یا پرهیز از آن در فضای حکمرانی ولایی تنها یک نماد برای اشاره به دو فضای حکمرانی متفاوت بود که یکی مشروعیتش را در روان انسانها میخواهد از امور مادی و عظمتهای آن مانند کاخ و کرسی و تاج و اموال زیاد و ارتش و القاء ترس و ... بگیرد و دیگری از امور معنوی و فضائل و نصب الهی که اصلا گویا واقعا پادشاهی جز خداوند متعال در کار نیست و انسانها در آن احساس پادشاهی خداوند و احکام او را میکنند که واقعا دو نوع فضای حکمرانی را رقم میزند و لوازم زیادی دارد که اجمالا در حکمرانی علوی و معاویه ای بوده است. اما اینکه طرح ولایی حکومت دقیقا چه بوده نیاز به بحث و استنباط دیگری دارد.
باسمه تبارك و تعالي (۴۰۸) «تجربه ی یک شب نیاوران گردی!» «نیاوران نشینان وادی حقیقت» 🔹یکی از اقوام برای افطار فامیل را دعوت کرده بود. تأکید داشت که بنده هم بروم؛ دیدم فامیل همه جمع اند و صله رحم خوبی میشود. آدرس محل پذیرایی در نیاوران تهران بود. قبل از افطار به نیاوران رسیدیم و در این کوچه پس کوچه ها و خیابانهای آنجا مقداری متحیّر شدیم! 🔸در همین حالی که میرفتیم توجّهم به بافت زندگی در این مناطق جلب شد! شاید از جهتی اعیانی نشین ترین مناطق مسکونی در کشورمان باشد. برخی کوچه ها آنقدر شیبشان تند بود که باید با دنده ی یک میرفتیم و گویا داشتیم از کوه بالا میرفتیم! 🔹واقعا تعجّب کردم چطور میشود اینجور جاها خانه ساخت! ماشینها در یک شیب خیلی تند پارک کرده بودند. دقّت کردم ببینم تجربه ی زندگی در این منطقه و این کوچه ها چگونه میتواند باشد! چیزی که خیلی نظرم را جلب کرد این بود که ماشینهای معمولی و سطح پایین به وفور در این کوچه ها دیده شده و وارد پارکینگهایشان میشد! ما فکر میکنیم افرادی که اینجا زندگی میکنند لابد از ثروتمندترین ها هستند! 🔸ولی وقتی دقّت کردم دیدم اصلا لزوما اینگونه نیست! بخش قابل توجّهی از اینها واقعا ثروتمند نیستند. ولی اگر نیستند پس چرا اینجا زندگی میکنند؟! اگر منزلشان را بفروشند و به منطقه ای دیگر بروند میتوانند منزلی بسیار مناسبتر با وسایل زندگی بسیار بهتری تهیه کنند! پس چرا اینجا مانده اند؟! ⬇
💡به ذهنم خطور کرد اینها ورای آن نگهبانهای این خانه ها یا چون اینجا از مناطق پر سابقه تهران است از قدیم ساکن بوده اند یا ارثی به آنها رسیده یا پدرانشان برایشان خریده اند و مانند اینها! 👈اینها در واقع به نوعی خودشان را متعلّق به اینجا میدانند! بلکه بالاتر بگویم! اصلا بعید نمیدانم بخشی از اینها واقعا انسانهای فقیری باشند! مخارجشان به سختی تأمین شود! ولی باز هم اینجا را ترک نمیکنند. ✋ولی چرا؟! آیا واقعا اینجا خیلی کیفیت زندگی بهتر از جاهای دیگر است یا خیلی آب و هوایش بهتر است که اینها را واداشته اینجا باشند؟! یا اینجا خیلی متمدّن ترند؟! 👈در افرادی که آنجا قدم میزدند و انسان احساس میکرد اینجا زندگی میکردند دقت میکردم اصلا احساس نکردم اینجا محلّ زندگی مثلا فلاسفه و انسانهای لزوما فرهیخته و نمیدانم چه و چه باشد!😊 اینها هم بندگان خدایی هستند مثل بقیه و حالا شاید مقداری برخی آداب را بهتر رعایت کنند! شاید این اندکی آداب زائد هم برای آن باشد که پُز محلشان پایین نیاید! ولی مگر این چقدر نمود دارد؟! دیدم نه! اینها نمیتواند پاسخ مناسبی به این پرسش باشد. 💡به ذهنم خطور کرد اینها به خاطر لذّت خیالی زندگی در چنین منطقه ای است که به اینجا چسبیده اند. واقعا اینها از اینکه اینجا زندگی میکنند لذّت میبرند! یک لذّت بعضا بیمارگونه! برای آنها یک نشانه و نماد تعلّق به سطح خاصی از زندگی است. 👈اعتبار وهمی بالایی برایشان دارد! اینکه از چنین محیطی که آن را فعلا دارند بروند و در منطقه ای پایینتر ساکن شوند هر چند باعث لذّت حسّی بیشتری برایشان شود و بتوانند خانه ی بهتر و وسیله ی نقلیه بهتر و زندگی بهتری داشته باشند ولی آن لذّت خیالی را از دست میدهند! همان لذتی که ما چون آن را نچشیده ایم و تعلقی به آن نداریم خوب نمیتوانیم درکشان کنیم. 👈آری واقعا لذّت خیالی عمیقتر از لذّات حسّی است. حاضر است سختی معیشت را تحمّل کند ولی از این لذّت خیالی محروم نشود! از دست دادن آن برایش شاید بزرگترین شکست زندگی باشد! چیزی از سنخ لذت آبرو برایشان است! بی آبرویی ترک نیاوران درد و المی بالا برایشان دارد! 👈واقعا احساس کردم اینها یک قسمت قابل توجّهی شان اساسا معتاد به زندگی در این منطقه شده اند! وابسته شده اند! تعلّق وجودی شدیدی به اینجا پیدا کرده اند! ✋ولی این باعث نمیشود که نسبت به آنها احساس ترحّم نکنیم! شاید لازم باشد گاهی در منازل اینها نیز سرکشی بکنیم! گاهی مشکلات اقتصادی و معیشتی سنگینی را شاید متحمّل میشوند. واقعا شاید بخشی از فقرا در این مناطق زندگی میکنند! 👈البته فقیر امری نسبی است. حتّی در مورد آنهایی که وضع مادّی بهتری نیز دارند شاید بسیاریشان روح فقر را داشته باشند. یعنی آنقدر خودشان را به مخارج زائد شرطی کرده و برای درآمدشان چاله کنده اند که واقعا کم می آورند! اگر چنین است خرجی گاهی ماهانه یا سالانه را به خوبی تأمین نمیکنند. این هم به نوعی روح همان فقر است! 💡به ذهنم خطور کرد ای دل غافل! بشر در پی لذت است! اصلا میشود زندگی و تاریخ بشر را از منظر جستوجوی لذت برتر نگریست! 👈ببین اینها برای از دست ندادن این لذّت خیالی زندگی در چنین منطقه ای حاضرند بعضا چه محرومیت هایی را تحمّل کنند! اگر میدانستند لذّات عقلی چطور است چه میکردند؟! لذّات عقلی بسیار عمیقتر و شدیدتر از لذّات حسّی و خیالی است. 👈همه انسانها دنبال لذّت اند! اگر اینها در نیاوران زندگی میکنند هم به خاطر لذّتی است که برایشان دارد! به قول ابن سینا در اشارات: 📖«لن يتحرك متحرك إرادي إلا لطلب شي‏ء أن يكون للطالب أولى و أحسن من أن لا يكون إما بالحقيقة و إما بالظن و أما بالتخيل العبثي فإن فيه ضربا خفيا من طلب اللذة» ⬇⬇
🔹مشکل انسانها این است که لذّت را محصور در این لذّات حسی و خیالی میکنند. مدام دنبال شکم و شهوت و پول و مقام و شهرت اند! مقداری که رشد میکنند دنبال لذائذ حسی بالاتر میروند مانند لذّت موسیقی و هنر و ادبیات و مناظر زیبا و تفریح و جهانگردی و مانند آن! ولی آیا لذّت همینهاست! لذّت و درد به درک ملائم و منافر برمیگردد. ولی آیا دامنه ی ملائمات و منافرات همینهاست؟! 👈هیهات! اینها آدمی را نشناختند تا مراتب لذّت و دردش را بشناسند! از همینجاست که گمان کردند سعادت در زندگی در نیاوران و داشتن مقام و معیشت خوب و نکاح موفّق و گوش کردن موسیقی و تفریح و هنر است! 👈رفقا لذّت ندیده ایم که بفهمیم لذّت اصلا یعنی چه؟! عمرمان گذشت و کلاه بر سرمان رفته! هر چه لذّت بود را این اولیاء الهی و پاکان بردند! از آن خداوند متعال که عین ابتهاج بوده و از ازل تا ابد بالاترین مبتهج بوده و ابتهاجی دارد که اصلا قابل درک برای احدی نیست و هیچ درد و ألمی نداشته تا آن ملائکه ی بزرگ الهی و سپس پاکان درگاه الهی! 👈راستی ما چه چیزی از این لذّتهای عقلی میدانیم؟! از آن بارقه های نوری میدانیم؟! راستی ما چه چیزی از لذّت یقین میدانیم؟! چه چیزی از لذّت ذکر الله میدانیم؟! حلاوت ایمان را چشیده ایم؟! 👈ما که اندکی لذّتهای معنوی و فوق مادّی را در مثل زیارتها و گریه در روضه ها و مانند آن تجربه کرده ایم باز هم واقعا این لذّتها را برتر می یابیم. به همین قیاس بدانیم لذّتهای بسیار عمیقتری هم وجود دارد! از آن لذّتهایی که انسان در کنج تنهایی و فقر هم اگر شمّه ای از آن بچشد با تمام وجود فریاد میزند: «أین الملوک و أین أبناء الملوک»! 👈خدا میداند این لذتهای حسّی و خیالی اگر بخواهد انسان را متوقّف کند ننگی برای وجود انسانی است. به لکه ی ننگ کسی افتخار میکند؟! این لذّتهای دنیایی چیزی از سنخ لذّت حمار از کاه و یونجه است! آیا گمان کرده ایم این الاغها از ملائکه ی مقرّب الهی بیشتر لذّت میبرند؟! 🔹رفقا یکی از اموری که انسان را خیلی زاهد میکند! خیلی بی رغبت و بی میل به لذتهای دنیا میکند! اشتغال به علم فلسفه الهی مخصوصا حکمت متعالیه صدرایی است. واقعا آدم را گویا میخواهد نیاوران نشین وادی حقیقت کند. دیگر حاضر است هر مشکلی را تحمّل کند ولی از این نوع ذکر و توجّه محروم نماند. حقیقتا شمّه ای از آن لذّتهای عمیق را انسان را از دور میتواند احساس کند! 👈مرحوم ملاصدرا در جلد ششم اسفار در ابتدای شروع سفر سوّم از کتابش و آغاز علم الاهی میگوید میخواهم از علمی برایتا بگویم که اگر کسی آن را بداند و به مقتضای آن عمل کند به آن بهجت بزرگ و مقام عالی دست پیدا خواهد کرد! همان لذّتی که بسی والاتر از نیاوران نشینی و پادشاهی و مانند آن است! 📖«سينكشف لك في هذا السفر بيان هذا المطلب بالبرهان و يلقى إليك معرفة العلم الذي من أجله يستوجب من علمه و عمل بموجبه تلك البهجة الكبرى و المنزلة العظمى فافهم و اغتنم به و كن به سعيدا ...» ✅رفقا مراتب لذّت انسان در مراتب تقرّب به خداوند متعال است. هر چه مقرّبتر پر لذّت تر! 👈آیا میدانیم داریم چه میگوییم؟! آدم و بنی آدم همه به دنبال لذّتند! فقط نمیدانند جنس نابش کجا یافت میشود! ✅معدن بهجت خداوند متعال است. آدمی نیز همواره طالب لذّت بیشتر است. از اینجاست که تا به مقام توحید و فنای در آن نرسد آرام نخواهد شد! همه ی لذّت و همه ی گمشده ی آدمی وقتی برآورده میشود که انسان فانی فی اللّه شود. تا قبل از آن این تشنگی پر رمز و راز بر طرف نمیشود! و این لذّت چه پدیده ی پر اسراری است! ✔گاهی فکر میکنم اصلا این لذّتها آمده تا خودش دلیلی برای خدا پرستی باشد! بگوید اگر دنبال لذّتی حدس بزن که از همین دست میتوانی لذّتهای بسیار عمیقتری داشته باشی! به دنبال آن بگرد! لذّتی بی پایان و بی زوال! آیا اگر آدمی از این سرّ بزرگ خبر دار شود دیگر روز و شبی برایش می ماند؟! 💡به ذهنم خطور کرد اگر چنین است نیاوران نشینان وادی حقیقت آنانی اند که ساکن منطقه ی فنای فی اللّه شده اند! به آن معدن نور و بهجت و سرور رسیده و آن عطش وجودی شان را به وصال محبوب ازل و ابد تسکین داده اند! 👈ای کاش میشد الآن که در این کوچه های نیاوران، سرگردان به دنبال آدرس مکان افطاری میگردم زمانی هم میشد در وادی نور سری به منطقه ی نیاوران نشینان وادی حقیقت هم میزدم! همان جایی که هر کس به آنجا رسید دیگر به مقصد و مقصود رسید! ✅آیا به راستی وقتی ما از پیامبر و ائمه علیهم السلام و سپس از علمای ربانی و بزرگان دین تا عصر حاضر برای مردم میگوییم توانسته ایم برایشان جا بیاندازیم که وقتی مثلا از آیت الله بهجت میگوییم داریم از چه دریایی از لذت و بهجت صحبت میکنیم؟! وقتی از اولیاء الله صحبت میکنیم داریم از چه اقیانوسهایی از بهجت و سرور دم میزنیم؟! همانکه گمشده ی انسانها در این تکاپوی زندگیست؟! آیا توانسته ایم این بعد عمیق دینداری را تبلیغ کنیم؟!
باسمه تبارک و تعالی (۴۰۹) «تبیین جایگاه شب قدر در قالب استعاره مفهومی پیچ» «زمان کامل» 🔹مشکل بسیاری از مؤمنین در بهره مندی از شب قدر نداشتن تصویری مناسب از اهمیت این شب در قالب یک استعاره ی مفهومی گویا است. برای انسانها به دلیل انس با محسوسات این استعاره ها خیلی کارگشاست. انسانها منطقه های مجهولی را برای ذهنشان با استعاره های مفهومی روشن و قابل درک و قابل حرکت میکنند. 🔸استعاره هایی که در قالب آن یک فضا به فضای دیگر تشبیه شده و در دل این تشبیه کلان بسیاری از پرسشهای جزئی تر پاسخ اجمالی میگیرد. سعی در تولید و استنباط این استعاره های تمثیلی مناسب و نزدیکتر به واقع در امور دینی مانند شب قدر وظیفه ی متفکّرین دینی است. 💡به ذهنم خطور کرد که میتوان برای قابل درک تر کردن لیلة القدر از استعاره ی «پیچگاه حوادث آینده» یا «چهار راه حوادث آینده» هم استفاده کرد. 👈البته استعاره های دیگری هم مانند «شب شتاب دهنده ی امورات» و... وجود دارد که هر کدام قابلیتهای ممتازی در به چشم آوردن ابعاد تازه ای از حقیقت لیلة القدر دارد. حقیقت آن دیگر چیز دیگری است که: «و ما أدراک ما لیلة القدر» ⚪ما در امور مادّی به خوبی اهمیت مفهوم پیچ و دو راهی و چهار راه و مانند آن را درک کرده ایم. همه ی طول مسیر و تلاش و داشتن انگیزه و خستگی ناپذیری در آن یک طرف و آن لحظات حساسی که در آن آینده ی حرکت روشن میشود یک طرف! کاملا هم برایمان عقلایی است. 👈دیده اید گاهی یک لحظه حواستان نیست جایی باید بپیچید و نمیپیچید و حالا باید کلّی بروید و مسیر طولانی طی کنید تا بتوانید دوباره به نوعی برگردید و از آن پیچ مسیر درست را بروید!
👈همه بالوجدان اهمیت توجّه به این زمانهای حساس را درک کرده ایم. گاهی یک لحظه بی توجّهی به این زمانهای حساس باعث حسرتهای زیاد است. مدام به خود یا به همراهمان میگوییم حواست باشد فلان جا را رد نکنیم! به فلان جا که رسیدیم باید بپیچیم! اگر نرویم دیگر به ترافیک میخوریم و یا خیلی کارمان سخت میشود. ✅این پیچ را فعلا لحظة القدر مسیرمان مینامم. همان لحظه ای که آینده ی مسیرمان را مقدّر میکند. 🔹حالا این پیچها و لحظة القدرها در امور مادّی است. با مقداری الغاء خصوصیت در امور دیگر نیز حقیقت این پیچ وجود دارد! در امور مختلف چنین لحظات حساس سرنوشت ساز وجود دارد. مثلا گاهی در اثر عدم توجّه انتخاب غیر صحیحی کرده و همسری که مناسب نیست را برگزیده! آن زمان حساسی که آن مسیر را بر خود گشود همان پیچ زندگی زناشویی و لحظة القدر آن بود. 👈یا مثلا آداب مناسب برای فرزند آوری را رعایت نکرده و طینت فرزند مقداری نفسانی رقم خورده! آن نطفه و آن رحم نیز یکی از پیچها و لحظة القدرهای مهم انسانها هستند. حالا به همین قیاس در امور دیگر هم جریان دارد. 👈مثلا در امور اجتماعی نیز چنین پیچهای تاریخی و لحظة القدرهایی وجود دارد. اینها همیشه نیستند و گاهی چند صد سال طول میکشد تا پیچ بعدی و لحظة القدر بعدی زمانش برسد. لذا اینقدر این لحظات حساس و مهم است. بقیه حوادث آینده گویا تفصیل اجمالی است که در این لحظه های عجیب رقم میخورد. 👈مثلا پیچ مهم و لحظة القدر تاریخ اسلامی اجتماع نا مشروع سقیفه و انتخاب خلیفه به جای امیر المؤمنین علی علیه السلام بود. همان لحظات مهمی که دیگر معلوم نیست کی بتوان جلوی تبعات آن را گرفت. یا مثلا برخی جنگهای بزرگ و پیمانهای بزرگ در دورانهای اخیر پیچها و لحظة القدرهای تاریخ معاصر بودند. 👈الآن هم به تعبیر رهبر عزیزمان در دل یک پیچ مهم تاریخی قرار گرفته ایم که باید نسبت به آن خودآگاه بوده و بسیار حساس نقش آفرینی کنیم تا بعدا حسرت این لحظة القدر را نخوریم. 🔻اگر چنین است ممکن است پرسیده شود آیا در مقیاس عمیقتر، کلان تر و باطنی تری میتوان انتظار داشت چنین پیچهایی وجود داشته باشد که همه ی حوادث آینده به نوعی در گرو آن باشد. آیا چنین پیچهای اعظم و لحظة القدرهایی که حاکم بر همه ی پیچهای جزئی و لحظة القدر های دیگر باشد وجود دارد؟! پاسخ دین اسلام آن است که بله وجود دارد. اگر مفهوم پیچ و اهمیت آن را خوب درک کرده اید بدانید اگر مصداق آن را همینطور مهمتر و مهمتر و مهمتر کنید به مهمترین مصداق آن میرسید که همان لیلة القدر است🔺 👈فقط چنین شبی بود که ظرفیت نزول قرآن کریم را داشت. اینقدر کشش این ظرف عمیق است. همان شبی که بهتر از هزار ماه است. کسی که مفهوم پیچ و لحظة القدر را درک کرده میفهمد که یعنی چه! چطور میشود یک لحظه از صدها هزار لحظه ی دیگر ارزشمندتر باشد! هیچ جای انکار و استبعاد و تعجبی هم ندارد. 👈لیلة القدر چنین عظمتی دارد! همان شبی که ملائکه و روح بر قلب قطب عالم امکان نازل میشوند. همان شبی که همه اش ناب و پاک و خالص و ارزشمند است. عین ارزشمندی است. عین سلام است. و تو چه میدانی چه شب عظیمی است؟! 🔹رفقا اگر احتمالش را هم بدهیم چنین شبی که اینقدر آثار عمیق میتواند بگذارد وجود دارد آیا دیگر میتوانیم از کنار آن آسان بگذریم؟! آن را جدّی نگیریم؟! سعی در پاکیزه کردن تن و جان و سرّ و سریره خود در آن نکنیم؟! از خدا طلب توفیق در آن نکنیم؟! 👈حالا یک بعدی از عظمت این شب را میتوان با این استعاره ی مفهومی شب قدر به پیچ حوادث و مانند آن به چشم آورد. هر چند همه ی ماجرا این نیست. 🔸زمان کامل🔸 یک تقریر دیگر از عظمت شب قدر هم میگویم. آن هم استفاده از مفهوم (زمان کامل) است! ادبیات کمال از جمله اموری است که در مواطن مختلف استفاده میشود. چیزی والاتر از مفهوم زمان برتر است زیرا در آن معنای به فعلیت رسیدن همه ی امکانهای استعدادی و قوای وجودی نیز اشراب شده است. در هر چیزی میتوان از فرد کاملش پرسید. مثلا انسان حیوان کامل است. اگر چنین است انسان کامل چگونه است؟ به همین قیاس میتوان پرسید زمان کامل یا مکان کامل کدام است؟ به گمانم مکان کامل ذیل قبه ی امام حسین و در حائر حسینی است و زمان کامل نیز لیله القدر است. 👈ولی زمان کامل یعنی چه؟! یعنی آن لحظه هایی که بیشترین آثار وجودی بر آنها مترتب است. چیزی شبیه مفهوم پیچ در آنها محقق میشود. اگر چنین است شب از جهتی مهمتر از روز است. زیرا آرامش و تاریکی و فراغت شب زمان نقشه کشیدن و مهیا شدن است و روز زمان اقدام و حرکت است. 👈اگر چنین است کدام زمان و در ادامه کدام شب است که ظرفیت مهترین برنامه ریزی ها و نقشه کشیدن ها را دارد؟ به عبارت دیگر زمان کامل و در ادامه شب کامل کدام است؟ لیله القدر همان زمان کاملی است که برتر از هزار ماه است. ✅آری لیله القدر هنگام بزرگ پیچ حوادث آینده و زمان کامل است.
🔹در اینجا یک هدیه ای هم به دوستان میدهم تا بنده را هم از دعای خیرشان در این شبهای عزیز محروم نکنند. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال با سند خوبی از ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که خداوند متعال به حضرت داوود علی نبیّنا و آله و علیه السلام وحی کرد که: 👈ای داوود! بنده ی مؤمن من وقتی گناهی کند ولی بعد از آن برگردد و از آن گناه توبه کند و وقتی آن را به یاد می آورد از من حیا کند او را می آمرزم! کاری میکنم که کاتبان اعمالش آن را فراموش کنند! بلکه بالاتر از آن گناه او را به ثواب تبدیل میکنم و برای من چنین کاری محذوری ندارد زیرا که من ارحم الراحمینم! 👈بشارت از این بالاتر؟! حقا که بندگی چنین خدایی را سزاست! حقّا که نا امیدی از درگاه چنین ارحم الراحمینی جهل عظیم و کید بزرگ شیطان است. ای جاهل غافل! با چنین خدایی غصّه ی چه را میخوری؟! گاهی انسان از شادی رقصش میگیرد! 📖«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ النَّبِيِ‏ ع يَا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِكَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْيَا مِنِّي عِنْدَ ذِكْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَيْتُهُ الْحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ وَ لَا أُبَالِي وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ» 👈این روایت با روایات دیگر با اسناد بسیار خوب و صحیح نیز تأیید شده لذا نگذاریم وسواس خنّاس تردیدی به دلمان بیاورد. غرضم جمع این روایات نیست ولی این را که به شما هدیه دادم از مسلّمات بود. واقعا هدیه بود. حفظش کنیم و از این بشارت بزرگ سجده ی شکری به جا بیاوریم و فراموشش نکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۰) «إنّ الله شاء أن یراهنّ سبایا» «مقام رضا و تسلیم و روضه اسارت» 🔹با واسطه با یک بنده خدایی آشنا شدم که احوالات معنوی قابل توجّهی داشت. یک انسان معمولی بارکش بود ولی به دلیل قوّت یقین و صفای باطن خداوند متعال به او تفضّلاتی داشته است. برخی را که متوجّه شدم واقعا تعجّب کردم و غبطه خوردم. گویا از آنهایی است که وقتی برای مناجات با خداوند متعال به جنگلها و صحراهای اطراف تهران میرود درخت و سنگ و همه با او به نیایش و تسبیح در می آیند! 🔸زندگی ایشان شرح مفصّلی داشت. از ارتشی های زمان شاه بوده که در انقلاب هم به شغل حساسی منصوب میشود ولی متفطن تخلفی بزرگ میشود و به قول خودشان رشوه را برای سکوت قبول نمیکند و همین باعث میشود برایش پاپوش درست کنند و او را تا لب اعدام شدن و تیرباران شدن ببرند. آنجا نیز با عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها عفوش میکنند و همین شروع ابتلائات و فقر ایشان میشود که از آن غنا و مقامهای ظاهری به حقارت کارهای پست کشیده میشود. 🔹به دلیل عزّت نفسی هم که دارد به هیچ وجه هیچ کمکی را قبول نکرده و با بارکشی زندگی اش را میگذارند. همین شدّت ابتلائات باعث شده مراتب پاکی بیشتری را طی کند. با بنده تماس گرفت و گفت چند بار برای کار خاصی استخاره کرده و آیه ی خاصی آمده ولی معنایش را نفهمیده است. به ایشان عرض شد که به شما دستور صبر داده شده و اینکه بدانید روزی از این دنیا خواهید رفت و دنیا گذراست و خداوند متعال اجر و پاداش بزرگی در آخرت برای انسان صابر در نظر گرفته است.
🔹ایشان گفت راستش از خدا خواستم یا مرگم را برساند یا فرجی در کار من ایجاد کن! دیدم شروع به درد دل کرد و اینکه چه سختی طاقت فرسایی بر ایشان رفته است. گفت برای خودم هیچ ناراحتی ندارم و روزی را از خدا میدانم. دیدم راست میگوید. باطنش همین است. ولی گفت دخترانم را نتوانسته ام شوهر بدهم و از نگاه پسرانم و فرزندانم خجالت میکشم! آزارم میدهد. 👈نمیتوانم تحمّل کنم! آخر چرا اینها دیگر باید اینقدر عذاب ببینند! اذیت شوند! مرگ برایم بهتر است تا خجالت کشیدن از نگاه این فرزندان! به خاطر همین از خدا خواسته ام یا مرگم را برساند یا فرجی برساند! 👈نمیتوانم این وضعیت را تحمّل کنم. نمیتوانم زنده باشم و جلوی فرزندانم اینگونه خجالت زده شوم! نمیتوانم به این راضی بشوم! 💡این را که گفت تازه تا اندازه ای عمق دیگری از مصیبت امام حسین علیه السلام و مقام رضا و تسلیم مطلق مولایمان ابا عبدالله برایم بهتر جا افتاد. 👈آری روضه ی امام حسین روضه ی اسارت آل الله بود! امام حسین علیه السلام حتّی به این هم راضی شد! چون خدا میخواهد زنان و فرزندانم را اسیر ببیند من راضی ام! هیچ گله ای ندارم! گله کنم؟! شکرش را هم میگویم. ✋رفقا فکر میکنیم شوخی است؟! برادر امام حسین علیه السلام محمد حنفیة به ایشان اعتراض کرد اگر خودتان میخواهید بروید دیگر چرا این زنان و کودکان را با خودتان همراه کرده اید؟! حضرت فرمود درست میگویی ولی چه کنم که خدا میخواهد آنها را در لباس اسیری ببیند! اگر او میخواهد حسین راضی است. 📖«مَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَ‏ سَبَايَا» ⚪دیدم عجب! این خودش امتحان بزرگ دیگری بود. امام حسین علیه السلام از همه چیز گذشت. گاهی انسان حاضر میشود از جان خودش بگذرد! رشادت و جهاد کند! هر نوع سختی را تحمل کند! ولی دیگر زن و بچه اش چرا؟! خیلی سخت است به این رضایت دهد! در باطن انسان گویا اگر کار به اینجا بکشد به خدا با حالت وجودی اش به گونه ای اعتراض میکند. هر چند به زبان نیاورد ولی حقیقتا راضی نیست. یک رضایت عمیق و بلندی میخواهد تا بتواند قلبا به این هم راضی شود! 👈این بنده خدا هم دیدم همین را میگفت. حق داشت. امتحان بزرگی بود. باطن حرفش این بود که چرا اینها باید عذاب بکشند؟! 🔹به ایشان گفتم من که خودم این حقایق را واقعا نچشیدم ولی عقلم چیزی میگوید. به نظرم خداوند میخواهد شما به مقام رضا برسید. یکی اینکه هنوز به آن جریان پاپوش و آن ضربه بزرگ راضی نشده اید. هنوز هم ناراحتید! دوم اینکه به این شرایط خانواده تان هم که از دست شما خارج است راضی شوید. اگر واقعا صادقید و تلاش خودتان را کرده اید بدانید این هم امتحان بالاتر شماست که خدا میخواهد خانواده تان را اینگونه ببیند: «إنّ اللهَ شاء أن یراهنَّ سبایا»؛ 👈برادر من! از کدام نگاه میگویی؟! آیا نمیدانی امام حسین علیه السلام با زن و کودک به آن بیابان آمد؟! آیا ندیدی برای رضای خدا به این هم تن داد که ناموسش و عزیزانش به اسارت کشیده شوند؟! 😭از کدام نگاه سنگین میگویی؟! آیا کلام سکینه در آن لحظه ی آخر به امام حسین را نشنیدی؟! وقتی که گفت پدرم حالا که خودت را تسلیم مرگ کرده ای چرا قبلش ما را به حرم جدّمان برنمیگردانی؟! آیا آتش به دل حسین نزد؟! ولی امام حسین علیه السلام از این امتحان هم به خاطر خدا سربلند بیرون آمد. فرمود دخترم: هیهات! صدای ناله ی زنها بلند شد و حضرت آنها را در آن بیابان در بین این گرگها و کفتارها تنها به خدایش سپرد و رفت! 👈تا آن لحظات آخر هم با نگاه های کم رمقش به خیمه هایش نگاه میکرد! وقتی به خیمه هایش حمله کردند صدا زد ای نامردها! اگر از قیامت نمیترسید ولی واقعا فکر میکنید که عرب هستید پس تا من زنده هستم به آنها نزدیک نشوید! غیرت خداست ولی چگونه تسلیم و راضی به قضای الهی است. 👈آری امتحان بزرگ امام حسین علیه السلام تیغ و نیزه بر پیکرشان و شهادت عزیزانشان نبود. به گمانم بالاتر از اینها همین اسارت حرمشان بود. آوارگی حرم رسول الله در این بیابانها و ماجرایی بود که قرار است بر سر آنها برود! امام حسین علیه السلام رضا و تسلیم مطلق را از خود در برابر پروردگارش ظهور داد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۱) «نقد مسیحیت» (۱) «تاریخ انجیل» «إنّ هذا لهو القصص الحقّ» 🔹آیات سوره مبارکه آل عمران را میخواندم. از همان ابتدا و سپس در اوایل این سوره مبارکه یک ورود دقیقی به اختلافات بین ادیان ابراهیمی نموده و معنای اسلام ابراهیمی را بیان میکند. موضع رسمی قرآن کریم را نیز در مورد یهودیت و مسیحیت بیان مینماید. آیا واقعا کسی از تاریخ این مباحث آشنا نباشد متوجّه میشود که این آیات الهی در این فرازها چه پیامهای مهمی دارد؟! چه دقایقی دارد؟! به چه پرسشهایی پاسخ میدهد؟! 🔸در قسمتی نیز اینطور بیان میکند که: «إنّ هذا لهو القصص الحقّ» روایت و قرائت و خوانش صحیح از جریان دین و اختلاف ادیان و ماجرای عیسی این روایتی است که در قرآن آمده است. ولی روایت غیر قرآنی چیست و روایت قرآنی کدام است؟! بر اساس این آیات شریف دین واقعی نزد خداوند متعال همان اسلام است. همانکه دین ابراهیمی بود که کان حنیفا مسلما. این تعیّنهای بعدی فضای اسلام یعنی یهودیت و مسیحیت تنها صوری از اسلام متناسب با زمان خودش بود. الآن هم اسلام به معنای کاملش ظهور کرده! 👈صحنه را اینگونه ببینید. اصلا دین همه ی موجودات اسلام است که: «له أسلم من فی السموات و الارض» در ادامه وارد دعوای تاریخی پدیده ی چند قرن پیش از ظهور اسلام یعنی حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام میشود. یهودی ها العیاذ بالله میگفتند شیّادی بیش نبود! 👈مسیحی ها پس از برخی اختلافات اولیه به زودی نوعا گفتند او پسر خدا بود که برای بستن عهد جدید با بشر آمده بود! ولی قرآن میگوید این دیگر چه افترائی است که به عیسی میبندید؟! همین است که قرآن فرقان است! ⬇
👈در آیات سوره ی مبارک آل عمران گفته میشود عیسی انسانی از صالحین و از مقربین بود. صاحب معجزات بزرگ بود. مسیح و کلمه ی خدا بود. از آن زمان که مادر بزرگش همسر عمران به مادرش مریم باردار شد و او را نذر خدا کرد خدا نیز مادر او را با با قبولی حسن، پرورش و انباتی حسن داد! مستقیما مورد تربیت الهی قرار گرفت. ملائکه الهی با مریم حرف میزدند. 👈عیسی که بود؟! عیسی فرزند چنین مادری بود که به اعجاز الهی همانطور که آدم بدون پدر و مادری به دنیا آمد او نیز بدون پدر زاده شد. از این معجزات مگر کم بوده است؟! مگر زکریای پیر مرد و همسر عاقرش نبودند که به اعجاز الهی خداوند متعال یحیی را به آنها داد؟! 👈ولی مخاطبش که بود؟! قرآن کریم صریحا میفرماید عیسی رسولی به سوی بنی اسرائیل بود. پیامی جهانی نداشت زیرا پیامبر خاتم نبود. برای برخی اصلاح گریها در شریعت یهود و حلال کردن برخی حرامها آمده بود. نیامده بود شریعت الهی را ابطال کند. پیامبری از پیامبران یهود و بنی اسرائیل بود. 👈این چه حرفی است که میگویید عهدی جدید آورد و شریعت را نسخ کرد؟! این چه حرفی است که میگویید فرزند خداست؟! خود عیسی میگفت خدا رب من است و هیچ ادعای خدایی نداشت! جایگاه عیسی را در تاریخ دین الهی اینگونه ببینید! قصه و روایت صحیح از جریان پر اختلاف او اینگونه بود. 👈اینهایی که عرض کردم خلاصه ی آیات سوره ی مبارکه آل عمران در این بخش بود. بر اساس بیان قرآنی این حرفها دیگر کدام است که خدا عهد قدیمی داشته و عهد جدیدی! نخیر! اگر قرار است عهد جدیدی هم رخ داده باشد بعد از تورات عهد جدید با انسانها و آن هم همه ی انسانها و نه فقط بنی اسرائیل قرآن کریم است. 👈جدید بودن این عهد هم به معنای ابطال شرایع نیست بلکه به معنای نسخ شریعت پیشین و آمدن شریعت کامل اسلام است. پیامبر خاتم نیز هر چند از نسل ابراهیم است ولی دیگر از بنی اسحاق و بنی اسرائیل نیست همانطور که مخاطبینش هم دیگر بنی اسرائیل نیستند بلکه همه ی بشر هستند. 👈برای اینکه جایگاه دقیق این نکات قرآنی روشن شده میبایست مشهورات آن زمان که بافت و بستر بیان این آیات قرآن کریم است روشن شود؛ راستش چند کتاب تخصصی در باب ادیان را خواندم دیدم همه به نوعی ناقصند و یک دوره تاریخ پیوسته از جریان تاریخ انجیل را نیاورده اند. به ذهنم رسید آنچه در این زمینه میدانم را به نوعی نظم دهم و بیان کنم. 🔸«اجمالی از تاریخ انجیل»🔸 یکی از پدیده های عجیب در تاریخ بنی اسرائیل که بعد از ظهور حضرت موسی علیه السلام بین آنها شاید از مهمترین حوادث تاریخ بنی اسرائیل است ظهور شخصی به نام عیسی ناصری فرزند مریم بین آنها بود. فردی که نظام دینی و مذهبی حاکم بر یهودیان را به چالش کشیده و با آوردن معجزات زیاد تحوّلی مذهبی بزرگی را نوید میداد. گویا سر سازش هم با بزرگان و علمای بنی اسرائیل نداشت و از همین جهت حضورش برای حوزه های یهود بسیار گران تمام میشد. 👈آنقدر این حجم معجزات زیاد بود که گویا در همان زمان بسیاری معتقد شدند که ایشان خدا یا پسر خداست. در ادامه نیز در همان زمان جریان صلیب پیش آمده و این حادثه ی بزرگ تاریخی به شکل رازی دینی در آمد. علمای بنی اسرائیل پیامبری ایشان را نپذیرفتند و تنها در این بین ۱۲ تن از شاگردان خاص ایشان به نشر افکار و خاطرات ایشان پرداختند. ⛔ولی آیا عیسی خدا بود؟! فرزند خدا بود؟! آیا تنها یک پیامبر بود؟! اصلا برای چه آمده بود و پیامش چه بود؟! نسبت تعالیم او با تعالیم تورات و انبیاء سابق چیست؟! اصلا مخاطب او فقط بنی اسرائیل بودند یا پیامی برای همه ی بشر آورده بود؟! اختلاف مهمّی در این بین درگرفته بود. ⚪حواریون همه در اورشلیم مانده و در همان محیط یهودی به فعالیت خود ادامه دادند. گویا معتقد بودند پیام عیسی تنها برای همان بنی اسرائیل بوده. ولی گفته میشود حواریون دو تن را برای تبلیغ بزرگ مسیحیت بین دیگر اقوام غیر یهودی در ممالک آن زمان برگزیدند. یکی برنابا و دیگر یک یهودی تازه مسیحی شده عجیب به نام پولس! شخصی که اصلا عیسی را ندیده بود. 👈پولس شخصی بسیار با اراده و بلیغ و مصمم بود. تبلیغ او در ممالک دیگر بین غیر یهودیان بسیار موفقیت آمیز بود و به تدریج عقاید جدیدی را ابراز کرد که باعث اختلاف جدّی بین او و برنابا و دیگر حواریون در اورشلیم مانند پطرس یا همان شمعون شد. 👈پولس و برنابا ۱۴ سال با هم همراهی کردند و سپس در مسیر انطاکیه بر سر بدعتهای پولس به مشکل خورده و جدا شده و پولس به آسیای صغیر رفت و برنابا به قبرس و همانجا کشته شد! هر دو از بنی اسرائیل بودند. ✔خلاصه ی قرائت مسیحی جدید پولس که میتوان او را مؤسس بزرگ کلیساهای مسیحی در نقاط مختلف آن زمان دانست در سه محور اساسی خلاصه میشود؛ یکی اینکه «عیسی پسر خداست» و دیگر اینکه «مرگ و رستاخیزش از بین مردگان برای کفاره ی گناهان بشر است» و سوّم هم اینکه «شریعت موسی برای غیر یهودیان لغو است». ⬇⬇