eitaa logo
بذل الخاطر
938 دنبال‌کننده
925 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۴۴۷) «فرق علم و حکمت» «نکاتی پیرامون تأثیر مونتنی بر تاریخ اندیشه بشری» 🔹سالهاست که روایتی شریف را از خطبه ی الوسیلة امیر المؤمنین علی علیه السلام حفظ کرده ام و از آن بهره میبرم که: «مَنِ‏ اقْتَصَرَ عَلَى‏ بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَة» اگر میخواهی زندگی راحت و روانی داشته باشی به اندازه ی کفایت در روزی قانع باش! 👈هر چه گذشته عظمت این کلام کوتاه بیشتر برایم جلوه کرده! آخر چه حرف مهمّی است! چقدر اثر دارد! چقدر عمیق است! راستی که: «و مَن یؤت الحکمةَ فقد أوتِیَ خیراً کثیراً» ✋پس چرا این را در این مدارس به بقیه یاد نمیدهند؟! اینها را باید یاد گرفت! اموری است که گاهی یکی یا چند تایش را آدمی یاد میگیرد زندگی اش را تغییر معناداری میدهد. حیات دیگری پیدا میکند. 👈خطبه ی وسیله همان خطبه ای است که امیر المؤمنین علی علیه السلام یک هفته بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بعد از آنکه از جمع قرآن فارغ شدند در مسجد مدینه بیان کردند! سرشار از این حکمتهاست! 👈هر وقت اینها را میخوانم واقعا تأسّف میخورم که چرا این بیانات جایگاهی در مدارس و دانشگاه ها ندارد! چرا اینها تعلیم داده نمیشود؟! اینهایی که اینقدر تأثیرات عمیق بر روی زندگی انسانها میگذارد و گاهی دانست و به کار بردنش از نان شب برای برخی واجبتر است! ⬇
📖«أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا شَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ وَ لَا كَرَمَ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى وَ لَا مَعْقِلَ أَحْرَزُ مِنَ الْوَرَعِ وَ لَا شَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ وَ لَا لِبَاسَ أَجْمَلُ مِنَ الْعَافِيَةِ وَ لَا وِقَايَةَ أَمْنَعُ مِنَ السَّلَامَةِ وَ لَا مَالَ أَذْهَبُ بِالْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَا بِالْقَنَاعَةِ وَ لَا كَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقُنُوع‏ ...» ⚪به مرور متوجّه شدم اساسا باید بین مفهوم علم و حکمت تفاوت قائل شد! همانکه در بذل خاطر ۴۲۶ به آن اشاره کردم! اصلا یکی از شاخصه های انسان مدرن آن است که برخلاف انسان قدیم حکمتها را رها کرد و به سراغ سوادها و علوم رفت! انسانها سطحی هستند و حکیم بار نمی آیند! درسهای عمیق زندگی را یاد نمیگیرند لذا مانند قدیمی ها آموزنده نیستند! 👈دیدم واقعا تحقیق در جوانب مفهوم حکمت و تفاوت آن با علوم مرسوم بین بشر مانند طبیعیات و الهیات و منطق و مانند آن بحث کلیدی است. متون دینی از سنخ حکمت است. همین است که به جای برجسته کردن ارسطوها و امثال آنها لقمان حکیمها بزرگ شده اند! 👈افرادی که اگر قرآن کریم از آنها یادی نمیکرد در تاریخ علم هیچ جایگاهی نداشتند! دیدم باید خیلی در اینجا تأمّل کنم تا بتوانم به آن زبان بدهم و ابعاد مختلفش را استنباط نمایم. ولی خیلی جای بحث دارد! انبیاء الهی برای تعلیم کتاب و حکمت آمدند نه یاد دادن این علوم بشری! همین حکمت است که گمشده ی اهل ایمان است! 👈البته مرادم تحقیر این علوم نیست! روشن است چه میگویم. دغدغه شان حکمتی بود که ارتباط مستقیم با زندگی و سعادت انسانها داشت! دنبال تعلیم منطق و کتاب برهان و مجادلات و نقد و بررسی های اینچنینی نبودند! دنبال حاشیه زدن و استدلالهای کذایی در کتب نبودند! 💡به ذهنم خطور کرد اگر کسی به درستی جایگاه حکمت و تفاوتش با علم را درک نکند نمیتواند اهمیت ادیان الهی و عظمت آنها را درک کند! نمیتواند عظمت نهج البلاغة و قرآن کریم را درک کند! ✅باید اینجا ایستاد و کار کرد که دقیقا این حکمت چیست و تبارش از کجاست! با چه معیارهایی میتوان بین حکمتهای منسوب بشری تمایزی قائل شد و مثلا چه فرقی میتوان بین نهج البلاغة امیر المؤمنین با تشبّه به مسیح توماس آکمپیس و مانند آن قائل شد؟! 👈فعلا مطلبی کامل برای گفتن ندارم ولی میدانم اینجا حقایقی موج میزند که گفته نشده یا من ندیده ام! میشود حرفهایی زد ولی فعلا سکوت کرده و اعتراف به جهلم کنم بهتر است! خود این هم یک حکمتی است که: «مَنْ تَرَكَ قَوْلَ لَا أَدْرِي أُصِيبَتْ‏ مَقَاتِلُه‏» 👈مرحوم علامه ی طباطبایی ذیل آیه ی ۶۹ سوره مبارکه بقره: «یؤتی الحکمةَ من یَشاء و مَن یؤت الحکمةَ فقد أوتِیَ خیراً کثیراً» بیان میکنند که حکمت همان قضایای حقّه مطابق با واقعی است که به نوعی مشتمل بر سعادت بشر باشند! کاملا مرتبط با زندگانی بشر باشند! اگر از الهیّات یا طبیعیّات یا تاریخ یا هر چه هست به نوعی با سعادت بشر مرتبط شود! علم نافع باشد! 📖«الحکمة هی القضایا الحقة المطابقة للواقع من حیث اشتمالها بنحو علی سعادة الانسان کالمعارف الحقّة الالهیة فی المبدأ و المعاد و المعارف الّتی تشرح حقائق العالم الطبیعی من جة مساسها بسعادة الانسان کالحقائق الفطریة الّتی هی أساس التشریعات الدینیة» 👈در سوره ی مبارکه لقمان امور مانند توحید، وظیفه ی فرزندان در قبال والدین، زکات، حرمت تبذیر، انفاق، منع فحشا و روابط نامشروع، حرمت قتل و کم فروشی و سخن غیر عالمانه و فخر فروشی و مانند آن حکمت دانسته شده: «ذلک ممّا أوحی الیک ربّک من الحکمة»! یعنی هم مسائل عقیدتی و هم اخلاقی و فقهی را میگیرد! ✅در هر حال گویا در حکمت معانی خاصی مانند نافع بودن، آسان بودن یادگیری و به کار بردن آن، مهم بودن برای سعادت واقعی انسان و همینطور متقن و مستحکم بودن آن اشراب شده است. نوعی حالت راهبردی دارد. ورای ظاهر ساده اش بسیار عمیق و باطن دار است. دانستن آن زمینه ی نوعی تغییر و جهتگیری سودمند را برای انسان حاصل میکند. برای باور و عمل است. 👈اگر چنین است رأس چنین حکمتی معرفة الله و مخافة الله و شناخت مبدأ و معاد میشود. در ادامه اموری که به بهزیستی حقیقی انسان کمک کند. 👈استاد معظّم آیت الله جوادی آملی در تفسیر تسنیم در کلام قابل توجّهی بیان میکنند که «ظرف حکمت فطرت است. فطرت الهی انسان که بار معنویت و علوم و معارف و حکمت را بر دوش میکشد! ظریفیت شگفت آوری دارد که آسمانها و زمین و کوهها از آن بی بهره اند! انسان به لحاظ این فطرت است که قوی است»؛ 👈به نظرم این بیانات ایشان خیلی مهم است و جای کار دارد و باید عمق آن روشن شود. فطرت چیست و نسبت فطرت و حکمت چیست؟! 👈دیدم یکی از متفکرین معروف تاریخ اندیشه مغرب زمین به این مسأله متفطّن شده و به خوبی یکی از انتقادهای اساسی به نظام تعلیم و تربیت بشری را در همین میداند که به بشر حکمت یاد نمیدهد! ⬇⬇
🔸«مونتنی و انتقاد از نظام تعلیم و تربیت»🔸 فرازهایی از کتاب مقالات اثر میشل دو مونتنی م ۱۵۹۲ فیلسوف و ادیب معروف فرانسوی را میخواندم. دیدم دقیقا ایشان هم به خوبی فرق علم و حکمت را گوشزد میکند. در ادامه به آن برمیگردم. 💡به ذهنم خطور کرد مقداری از مونتنی و تأثیرش در تاریخ اندیشه بگویم! ✅آخر انسانهای نابغه و متفکّرین بزرگ زیاد بوده اند که بعضا ثمرات مهمّی برای تاریخ بشر داشته اند ولی کمتر بوده اند افرادی که بر اندیشه و فکر بشر اثر بگذارند! یکی از این معدود انسانهایی که بر سبک اندیشه و تفکّر متفکّرین بعد از خود در مغرب زمین اثر گذاشته همین مونتنی است. 👈این کتاب که در اواخر عمرش نگاشته یکی از آثار مهمّ تاریخ علوم بشری است که اثر عمیقی بر متفکّران بعد از خود نهاده است! همواره مطالعه ی این دست آثار برایم جالب است. آثاری که بر ذهن و اندیشه ی کلان متفکّرین به شکل تاریخی اثر گذار بوده است. 👈یکی از این کتابها همین مقالات مونتنی است که افرادی نظیر دکارت، پاسکال، روسو، ولتر، آندره ژید، شوپنهاور، نیچه، آلبر کامو و دیگران همه از او متأثّر بوده و آن را ستایش کرده اند. کتابی که در آن عیاری جدید برای یک انسان متفکّر معتبر بیان شده است. 👈دیگر انسان کامل در وادی علم امثال ارسطو و افلاطونها نیستند بلکه هر انسانی اگر نواقص خودش را قبول کند و سپس با پذیرش آنها به شکل صادقانه و صمیمانه ای به تفکّر اصیل بپردازد میتواند نابغه ای برای خودش باشد! لازم نیست مدام به کتاب این و آن حاشیه بزند! 👈از نگاه او جامعه ی زمانش از فقر در وجود نویسندگان اصیل میرنجند هر چند نویسندگان فضل فروش حاشیه نویس که علم را در هزاران سال قبل میجویند بسیار اند! ✅مونتنی سعی میکند متفکّرین غربی را متوجّه این نکته کند که فکرشان اصیل باشد و اندازه ی شناخت خودشان حرف بزنند و با همه ی کاستی هایش خودشان باشند! با خودشان رو راست باشند و مدام خودشان را تحقیر نکنند! به دنبال فضل فروشی و حلّ معضلات نباشند و با سادگی و صمیمیت پرده از محدودیتها و مجهولات و علایق و نظرات واقعی خود بردارند! 👈ولی مونتنی چطور میخواهد به این هدف بزرگ تربیتی در تاریخ تفکّر بشر برسد؟! یکی از کارهایش ترسیم واقعی، بی پرده، صریح و صمیمانه نواقص انسانی است. طوری قلم میزند که واقعا احساس کنیم ارسطو و افلاطون و دیگران هم انسانهایی مانند ما بودند! پادشاهان و نجیب زادگان هم مانند ما هستند! در جایی از کتابش میگوید: 📖«بر بلندترین تخت جهان هنوز هم بر ما تحت خود نشسته ایم. پادشاهان و فلاسفه و نیز بانوان متشخص شکم خود را خالی میکنند» 👈آنطور که از مطالعه ی کلام او متوجّه شدم وی ریشه ی مشکلات اندیشه ی بشری و حتّی دیگر ساحتهای زندگی انسانی را در عادتش به خود تحقیری و نپذیرفتن محدودیتها و نواقصش میداند! یک نگاه غیر واقعی از خودش ساخته و برای فرار از مواجهه با نواقصش به دنبال قهرمان جلوه دادن خود و قهرمان سازی از دیگران است و همین خیال زدگی را در وجود او مینهد! 👈باید یاد بگیریم این نواقص و میلها را به عنوان واقعیتهای تغییر ناپذیر خودمان قبول کنیم و توجیه و فرار نکنیم! اين واقعيتها نه تحقير آمیز هستند و نه نفرت انگیز! وقتی اینطور است مدام از بزرگی ارسطو و افلاطون دم نزن! خودت وقتی دیدی نمیفهمی احتمال بده حرفهای خوبی نزده اند! انگشت اتّهام را به جای خودت سوی آنها دراز کن! 👈مدام خودت را تحقیر نکن! اگر نفهمیدی به تقلید از دیگران تأیید نکن! خودت باش! اندازه ی شناخت خودت حرف بزن و ادّعا کن! به استقلال شخصیتی خودت بها بده! 🔹برای اینکه چنین اثر عمیقی بر متفکّرین بعد از خود بگذارد در فصولی از این کتاب از شرح خصوصی ترین ابعاد شخصی اش هم ابا نمیکند! به شرح زندگی خودش، غذاهای مورد علاقه اش، حالات قضیبش، مدفوعش، توالت رفتنش، آروغهایش و موفقیتهای جنسی اش هم میپردازد!🙈 👈همه را با جزئیّات و تفصیل بیان میکند. ولی نیّتش چیست؟! میخواهد تصویر جدیدی از عالم استاندارد را ایجاد کند و به جامعه ی علمی بفهماند مدام به خود تلقین نکنید ما صرفا یک موجود عقلانی هستیم و هیچ ضعف و بعد منحط دیگری نداریم! به تعبیر مونتنی: «رفتار قضیبش بخش مهمی از هویت او را تشکیل میدهد»🔞😳 👈و همینطور افکارش طوری است که قبل و بعد از صرف غذا متفاوت میشود! اقرار میکند که در امور جنسی ناتوان است و معده اش زیاد نفخ میکند و در دستشویی نیاز دارد خیلی سکوت حکم فرما باشد و... . 👈گویا میخواهد علم را از آن حالت آسمانی و کهکشانی اش به زمین کشانده و در دسترس همه قرار بدهد. میخواهد اصر و اغلال را از پای متفکّرین نسبت به علوم پیشینیان باز کند و روح دیگری به فعالیت آنها بدمد! اینکه مدام افکار خودشان را در برابر عظمت موهوم پیشنیان تحقیر نکنند! اصلا انسان موجود کاملا عقلانی نبوده و نیست که اینچنین از پیشینیان عظمتهای کهکشانی ساخته اید! ⬇⬇⬇
👈موجودی نیمه عقلانی است که بدنش در عقلش خیلی وقتها اثر میگذارد! یک نفر برخلاف استانداردهای زمان مونتنی به عقیده ی او میتواند یونانی بلد نباشد، شکمش نفخ کند و حتّی غذاهایی که میخورد روی افکارش اثر داشته باشد و فلاسفه ی باستان را نشناسد ولی واقعا فرهیخته بوده و حرفهایی بزند که بتواند جایی در تاریخ اندیشه ی بشر داشته باشد! امری که قبولش در آن زمان غیر ممکن به نظر میرسید! 🔸«تفاوت علم و حکمت از نگاه مونتنی»🔸 یکی از مباحث مهم مونتنی در کتاب مقالات انتقاد از نظام تعلیم و تربیت است. در این مباحثش به روشنی این نقد را وارد میکند که این مدارس که خود نیز به آنها مبتلا بوده فقط دانش و علم را یاد میدهند نه حکمت را! هنر زندگی کردن را یاد نمیدهند! فقط حافظه را پر میکنند! از نگاه او اصلا باید بین مفهوم علم و حکمت تفاوت قائل شد! باید به دنبال آن چیزی بود که برای بهبود زندگی و خوشبختی واقعی هر شخصی واقعا مفید باشد! وقتی چنین نگاهی به دانایی داشته باشیم به روشنی متوجّه تفاوتی بین علم و حکمت خواهیم شد! 👈مونتنی در مقاله ی دوازدهم از جلد دوّم کتابش به انتقاد از تعلیمات کالجی که در فرانسه در آن تحصیل کرده بود میپردازد! جایی که آنالوطیقای اول یا همان کتاب قیاس و آنالوطیقای ثانی یا همان برهان ارسطو و تاریخ و ادبیات و مانند آن به دانش آموزان یاد میدادند ولی به آنها حکمت یاد نمیدادند! 👈از دید او متأسّفانه در مدرسه های علوم رایج خبری از حکمت نیست! البته فارق از اینکه حکمت مدّ نظر او چیست ولی عمق معنای حکمت و تفاوتش را علم را به خوبی درک کرده بود. مدرسه ها به انسانها درس زندگی و سعادت نمیدهند! اینکه چطور با خودش، با خانواده اش، در مواجهه با حقیقتهای زندگی، عصبانیّت و... مواجهه داشته باشد! ✅در ادامه میگوید مثلا این فضل و علم زیادی که ارسطو داشت چه کرد؟! آیا باعث شد هیچ وقت بیمار نشود؟! آیا باعث شد مصیبتهایی که حمّالها گاهی مبتلا به آن میشوند را او محال باشد مبتلا بشود؟! آیا این منطق عریض و طویل ترسش را از مبتلا شدن به بیماری نقرس کاهش داد؟! و... 👈خلاصه با تعابیر اینچنین میخواهد بگوید ما نیازهای بینشی عمیقتری داریم که اصلا به ما در این آموزشگاه ها تعلیم نمیدهند! همانها که اساسا ما با آنها زندگی میکنیم و واقعا متفاوت میشویم. 👈در مقاله ی ۱۷ از همین جلد دوّم کتابش نیز میگوید هدف اینها عالم کردن ما بود نه حکیم کردنمان! دنبال یاد گرفتن مشتق الفاظ و دقایق علمی بود تا انسان شدن! از همینجاست که در فصل ۱۲ همین جلد دوّم در عبارت مهمّی میگوید در طول عمرش صدها کشاورز و صنعتگر را دیده که حکیمتر و خرسندتر از رؤسای دانشگاه ها بوده اند! 👈از اینجاست که از نگاه او ما با بی سوادان عاقل و با هوشان دیوانه مواجهیم! بی سوادانی که حکیم اند و باهوشانی که سفیه اند! اگر اینطور است میتوان نظام ستایش مختار را به جای آنکه بر اساس هوش و سواد تنظیم کنیم بر محور عقل و حکمت بچینیم و آنگاه خواهیم دید که اساسا درکمان از تاریخ بشر طور دیگری میشود! 👈انسانهایی بالا می آیند که در نگاهمان پایین بودند و انسانهایی پایین می آیند که در نگاهمان بالا بودند! حکمت چیست؟! حکمت هر چیزی است که میتواند به خوب زیستن آدمی کمک کند تا با خوشحالی زندگی نماید! سعادتش را تضمین کند! 👈مشکل تعلیم و تربیت بشری آن است که علم می آموزد نه حکمت! ولی انسان با حکمتش زندگی میکند و حالاتش را رقم میزند نه با معلوماتش! ✋فعلا کاری به نقد رویکرد و حرفها و عقاید مونتنی ندارم! اینکه مفروضات کلامش چیست و چه فرصتها و آسیبهایی را برای تاریخ اندیشه ی بشری داشته! شکّی نیست که نوعی اومانیسم را وارد فضای اندیشه کرده است! خوش بینی را نسبت به علوم پیشنیان از میان برده است. به جای یک واقع بینی نوعی استبداد نظر و خوش بینی افراطی به افراد و توانایی هایشان گاهی منتقل میکند. اینها را دیگر خودتان بررسی کنید! 👈مونتی به گمانم تاثیر عمیقی بر متفکرین غربی و رویگردانی آنها از آثار افلاطون و ارسطو داشت! وی آشکارا آنها را ملال آور و خود برتر بین و پیچیده گوی بی محتوا دانست! دست آنها را از دست فلسفه مشّائی بیرون آورد و به آنها اینگونه تلقین کرد که نیازی نیست از حرفهای آنها چندان سر در بیاورید! در یکی از آثار نیچه که مرید مونتنی بوده بعدا دیدم به تقلید از مونتنی گفته بود: افلاطون ملال آور است!😳 👈مکالمات او را جدلگری های بی نهایت خود پسندانه ی کودکانه ای دانسته بود که برای کسی که با آثار نویسندگان نازنین فرانسوی آشنا باشد هیچ مزه ای ندارد! مونتنی باعث این جسارت شد که آثار اینچنینی را بی مزه ملال آور دانسته و به راحتی رها کنند!
باسمه تبارک و تعالی (۴۴۸) «اسارت فضل دانشوران حوزوی» «نجات دادن میرزا حبیب الله ها ...» 🔹امروز به مناسبتی کتابهایی را تورّق میکردم. از دو کتاب شرح نهج البلاغة مرحوم میرزا حبیب الله خوئی و کتاب لغوی التحقیق مرحوم مصطفوی نیز استفاده کردم. در ادامه مطلبی از مرحوم محمد تقی شوشتری صاحب قاموس دیدم. 💡به ذهنم خطور کرد این سه شخصیت از جمله فضلای حوزوی هستند که از زندان فقه و اصول بیرون آمده و به دیگر عرصه های مورد نیاز پرداختند. فضل علمی خود را در زمینه های دیگر خرج کردند. 👈وقتی به این بزرگواران و آثار پر برکتشان نگاه میکنیم بیش از آنکه از نبوغ آنها باید خوشنود شویم گاهی باید از امر دیگری ناراحت و ناخرسند شویم! آن هم اینکه شبیه این سه بزرگوار و یا بلکه فاضلتر از آنها هم در بین حوزویان ما کم نبوده و نیستند؛ 👈افرادی که محصور و زندانی هندسه ی حاکم بر فضای حوزه های علمیه شده و فرصت ابراز فضل و تولید آثار علمی در فضاهای دیگر پیدا نکردند. اینها افرادی بودند که کاملا در اثر یک انتخاب شخصی و خارج از فضای حوزه های علمیه دست به این کارهای بزرگ زدند! 👈المیزان مرحوم علامه ی طباطبایی را هم تورّق میکردم همین احساس را پیدا کردم! نمونه ی یک عالم نمونه معقول و منقول حوزوی که خود را از فضای فلسفه متعارف و فقه و اصول متعارف بیرون آورده و این اثر افتخار آمیز را برای ما به یادگار گذاشت. 👈بنده یقین دارم در بین همین فضلایی که مشغول همین درسهای خارج فقه و اصول هستند و آنها را زیاد در مساجد و محافل میبینم افراد قابل توجّهی هستند که هیچ چیزی کمتر از امثال مرحوم میرزا حبیب الله رشتی ها ندارند! 👈فقط و فقط به خاطر آنکه مقیّد به فضای فقهی و اصولی شده اند از فضل آنها در عرصه های مورد نیاز محروم شده ایم. 🔹حوزه های علمیه ما برهه ای با ظهور جریانات اخباری از فضای فقهی و اصولی بیرون آمده و نوابغ و مجاهدان علمی حوزوی فرصت آن را یافتند که آثار گراسنگی را در عرصه های دیگر از خود به یادگار بگذارند. کتب مهمّی در علم حدیث مانند بحار الانوار، وافی، وسائل و کتب تفسیر روایی و همینطور شروح مهمّی بر کتب روایی نگاشته شد! امری که در اعصار بعدی با سیطره ی مجدّد جریان فقه و اصولی از میان رفت و آن عصری که از این حیث طلایی بود تکرار نشد! ✋البته روشن است که منظورم قدحی در فقه و اصول و اهمیت آن نیست! منظورم آن هندسه ی حاکم بر علوم متعارف حوزوی است که مانع از ورود فضلای ما در عرصه های مورد نیاز بوده است. 👈حوزه ی ما نتوانسته از برکات فضل اینها استفاده کند! اینها نیروهای متراکم بسیاری داشته اند که آزاد نشده است! هر وقت این فضلا و علمای بزرگ حوزوی مجالی برایشان پیدا شده برکات بزرگی از این روح و عقل پیشرفته ی حوزوی در عرصه های دیگر از خود به یادگار گذاشته اند. 👈مانند نگارش کتبی مانند الغدیر علامه امینی و الذریعه آقا بزرگ و اصول فلسفه علامه طباطبایی و کتب شهید مطهری و مرحوم علامه مصباح یزدی و مانند آن! ⚪اخیرا حوزویان به شکل گسترده ای در مؤسسات علمی به عرصه های گوناگون وارد شده اند! در شاخه های مختلف علوم دست به تألیفات زده اند! بعضا آثار بسیار خوبی نیز دیده میشود. ولی نکته ای نظرم را جلب کرد! مخصوصا بعد از مطالعه ی برخی آثار مهم یکی از نویسندگان مطرح حوزوی در زمینه علوم نوین. 👈دیدم متأسّفانه این نسل از حوزویان چندان به آن عقل پیشرفته و روح غنی حوزوی مسلّح نیستند! آثارشان خوب است ولی آن عقل پیشرفته ی مکاسب و کفایه ای اصلا در آن دیده نمیشود! آن تعمّقها و تشقیق شقوقها و دقّتها و ... . ✅اثر این فاضل حوزوی را که میخواندم گویا احساس میکردم اثر یک نویسنده ی غربی را مطالعه میکنم! این هم یک مشکلی است. اینگونه افراد بیشتر تعهّد دینی و حوزوی داشته و وارد این عرصه ها شده اند تا آنکه نماینده ی عقل برتر حوزوی معقول و منقول باشند که وارد این عرصه ها شده باشند! ✅آن عقل پیشرفته ای که از شاگردان ملاصدراها و شیخ انصاری ها انتظار میرود در اینها چندان وجود ندارد! این عقلها که به مرور شکل گرفته سرمایه های حوزوی ما در وادی علوم است. ✋حالا نمیگویم سالها بروند رسائل و مکاسب و حکمت متعالیه بخوانند و بعد وارد این عرصه ها شوند! ولی نمیشود طلاب را از آموزش و پرورش و دانشگاه تحویل گرفت و مقداری ادبیات و اندکی فقه و اصول آن هم با این سبکهای خسته کننده ی مدارس امروزی تعلیم داد و گفت حالا بروید در عرصه های مورد نیاز تولید دانش کنید! ✅باید برای این فکر کرد که چگونه میشود در سریعترین زمان بالاترین درجه از ملکه ی چنین عقل پیشرفته ای که در علوم معقول و منقول حوزوی شکل گرفته را به طلاب منتقل کرد!
باسمه تبارک و تعالی (۴۴۹) «عقل قرآنی» (۴) «تفاوتهای عقل قرآنی و عقل عرفی» «تفاوت عقل امام خامنه ای با عقل مرحوم هاشمی رفسنجانی» 🔹با یکی از دوستان فاضل و دلسوز تا کنون چند بار بحث سیاسی کرده ایم. به مرور روشن شد که اساسا در دو فضای متفاوت داریم بحث میکنیم! حرفهایی ایشان میزد که گمان میکردند کاملا عاقلانه و بدیهی است و من نمیفهمم و حرفهایی من میزدم که برایم کاملا عاقلانه و بدیهی بود و ایشان گویا نمیفهمیدند! 💕از طرفی چون یکدیگر و انصاف و دلسوزی همدیگر را قبول داشتیم تمایل نداشتیم همدیگر را به تعصّب و بی سوادی و قلّت فهم متّهم کرده و به نوعی قهر کنیم! ✅در واقع به همدیگر نوعی محبت دینی برخاسته از شناخت عمیقتر ناشی از عدم تفرقه ابدان در جلسات مشترک داشتیم! 👈ایشان کلامشان به اینجا رسید که اساسا چرا این نظام حاکم به فکر یک معیشت معقول برای مردمش نیست! چرا اینقدر سفیه است که موازنه ای بین هزینه ای که پرداخت میکند با فوائدی که برایش حاصل میشود را نمیتواند برقرار کند! ✋بیشتر از توانش میخواهد در معادلات جهانی وزنه بزند! آیا این چیزی جز سیاست سفیهانه است که مردم را به این تنگنای عجیب رسانده؟! 🔸دیدم ایشان هم بحمد الله فضلش را دارد و هم واقعا برایش سؤال است و میخواهد بداند چرا این امور بدیهی از منظر او را رهبرمان یا علاقه مندانی به ایشان امثال بنده حقیر درک نمیکنیم و مدام میخواهیم توجیه کنیم! سیاست را باید از امثال هاشمی رفسنجانی ها و امثال ایشان آموخت! 👈جالب هم این بود که هر دو طلبه و انسانهایی بودیم که در فضای دینی سعی در تبیین وضع موجود و قضاوت در مورد آن از منظر عقل را داشتیم ⬇
🔹در پاسخ عرض کردم میدانی اصل اشکال کجاست؟! گردنه کجاست؟! لیلة القدری که سرنوشت همه ی این اختلافهای ما را در تبیین وقایع از منظر دینی سبب شده کجاست؟! مسأله این است که به قول امروزی ها ما دو پارادایم متفاوتیم! دو عقل مختلف داریم! اگر میخواهیم واقعا به یک نتیجه ای برسیم باید از آن آبی که ماهی فکرمان در آن شنا میکند و از درک عمق وابستگی وجودی اش به آن عاجز است بپرسیم! ما با دو تعیّن مختلف از عقل در تبیین وقایع مواجهیم. فعلا آن را تفاوت عقل قرآنی و عقل عرفی مینامم! 🔻اساسا مشکل ما از قرآن شروع میشود! کسی که بخواهد قرآن را از یک کتاب صرفا عبادی که برای ثواب و یا برداشت نکات عرفانی و اخلاقی و مانند آن خارج کرده و آن را کتابی واقعی برای عمل کردن و تأسیس زندگی قرآنی بداند عقل دیگری پیدا میکند. اصلا قرآن کریم طوری است که انسان را درگیر میکند! از اینکه شخص یا جامعه ی ایمانی به دنبال یک معیشت ساده و گذران زندگی به شکل مطلوب اجمالی باشند آنها را منصرف کرده و آنها را به صحنه ی نبرد و جنگ میکشاند! قرآن کریم طوری زندگی دنیایی را برای مؤمنین روایت میکند و از آنها در امتداد آن مطالباتی دارد که نمیگذارد مؤمنین زندگی ساده ی خودشان را بکنند! دستور جهاد و نبرد و درگیری میدهد!🔺 👈آن هم نه یک بار و دو بار! پی در پی! تاریخ اسلام و اولیاء آن نیز همین بوده است! با شمشیر و غلبه ی حق بر باطل و مبارزه با کفر، ظلم، استکبار و طاغوت عجین شده است! اصلا اسلام اینگونه است! 👈آیات سوره ی مبارکه نساء را میخواندم! دیدم واقعا چطور میشود کسی قرآن کریم را تلاوت کند و به حقیقت پیام قرآنی دل داده و بخواهد از آن تبعیت کند و به نوعی جنگ و درگیری و بیرون آمدن از لاک خودش کشیده نشود؟! 👈خب معلوم است جنگ و درگیری هزینه های زیادی دارد! برای آنکه انسانها بر نفسهای دنیا طلبشان فائق شوند و از عقل معیشتی شان فاصل بگیرند نیز مدام به آنها وعده ی زندگی آخرت و پاداشهای عظیم را میدهد! 👈اصلا یک موازنه ی دیگری برقرار میکند! یک عقل دیگری در این جهاد برایشان مطرح میکند! میگوید من هم یاری تان میکنم و فرشتگان و جنود آسمانی را به کمکتان میفرستم و چند نفر شما را بر چند برابر غلبه میدهم! 📖«فَلْيُقاتِلْ في‏ سَبيلِ اللَّهِ الَّذينَ يَشْرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا بِالْآخِرَةِ» 📖«الَّذينَ آمَنُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا يُقاتِلُونَ في‏ سَبيلِ الطَّاغُوتِ فَقاتِلُوا أَوْلِياءَ الشَّيْطانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطانِ كانَ ضَعيفاً» و... 👈وقتی ابراز خستگی و دشواری میکنند به آنها باز میگوید این به خاطر نگاه دنیایی تان و غفلت از آخرت و سرای ابدیت است! و الا میدانستید این قتال خیلی برایتان بهتر است! 📖«قالُوا رَبَّنا لِمَ كَتَبْتَ عَلَيْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ قُلْ مَتاعُ الدُّنْيا قَليلٌ وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِمَنِ اتَّقى‏» 📖«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ما لَكُمْ إِذا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضِيتُمْ بِالْحَياةِ الدُّنْيا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا فِي الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِيلٌ» 👈آیات در این زمینه و کشاندن به مبارزه و درگیری زیاد است که جمع و توضیح آن نوشته های زیادی میطلبد: 📖«يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنينَ عَلَى الْقِتالِ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذينَ كَفَرُوا بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُون‏» ✋اصلا کیست که نفهمد دین اسلام در آن قرائت نابش دین مبارزه و جهاد است! نمیشود مسلمان بود و به نوعی درگیر نشد! رسولان و انبیاء پیشین با شمشیر مبعوث نشدند! ولی پیامبر اسلام که رسول تمام بشریّت است و قرار بود دینش دین غالب بر عالم شود با شمشیر مبعوث شد! 👈اگر چنین است پس بدان اگر میگویی چرا درگیری ایجاد کرده اید و معیشت مردم را تنگ کرده اید در واقع اشکالت به عقل قرآنی از منظر عقل عرفی است. اگر روایت قرآنی از توحید و فلسفه ی خلقت و ابتلاء و معاد را قبول کنی میبینی عقل قرآنی در فضای خود کاملا منطقی دستور به جهاد میدهد و این وقایع کاملا به شکل معقولی قابل تبیین است. ✋حالا البته گاهی میشود به شکل جزئی در روشها و تطبیقها و مانند آن بحثهایی کرد ولی بحث ما فعلا عمیقتر است! ⬇⬇
🔴ولی عقل قرآنی چه فرقی با عقل عرفی دارد؟! اجمالا دو تعیّن خاص از عقل است. یعنی چه؟! یعنی همان هوش عقلانی را در دو عالم فعال کرده ایم! یکی در عالمی که توحید حاکم است و خدایی دارد و هبوطی رخ داده و ابتلائی هست و دستور مبارزه به مؤمنین داده شده و معاد و حساب و کتابی حاکم است و همه چیز در دست خداست و خداوند متعال هم وعده هایی قطعی داده و دیگری در عالمی که کره ی زمین است که در آن انسانها باید با عقل خود زدگی بهتری برای خودشان رقم بزنند و از رنجهایشان بکاهند و به لذتهایشان برسند و فوقش در کنار اموراتشان دینی هم داشته باشند! همان که سابقا آن را در بذل خاطر ۲۵۷ نوعی سکولاریسم روایی نامیدم. ✔عقل را در هر فضایی فعالش کنی دقیقا عقل است با همه ی ذکاوت و تیز بینی هایش ولی چون در دو جهان است گاهی نتایج متفاوتی میگیری! اوّلی را عقل قرآنی مینامم که زیر سیطره ی واقعی و نه ادّعائی مفاهیم قرآنی خود را قرار داده و فعالیت میکند و دوّمی را عقل عرفی مینامم که عقلی سکولار است و در باطن هر چند ادّعای دین هم داشته باشد خودش خودش را متکفّل رقم زدن زندگی دنیایش دانسته است! ⛔البته روشن است که مرادم آن نیست که عقل قرآنی عقلی باشد که صرفا میگوید در قرآن بیاندیش! ضد علم و پژوهش باشد! نخیر! عقلی است که میگوید ذیل این مفاهیم قرآنی همان عقلت را فعال کن! عقل خودش یکی از منابع فهم دین است. ولی کدام عقل؟! ⛔نباید طوری از منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی دم زد که عملا بخواهیم عقل عرفی را منبع امور دینی قرار دهیم. به نوعی مبتلا به سکولاریسم شویم. این جای بحثهای لطیفی دارد. سربسته بماند. 🔹ممکن است در اینجا عقل قرآنی را به اموری متهم کنند که در طول تاریخ همواره کرده اند! اینکه این عقل به نوعی عقل سفیهانه ای است! چرا؟! چون بیرون از نظام تبیینی عقل عرفی امورات را تبیین میکند و از این منظر در واقع نسبت به آن عقل سفیه است! به خاطر همین است که معمولا آن را مسخره و استهزاء مینموده اند! زیرا خلاف وهم حس گرای بشری گاهی رفتار میکند! انسانها از آن تعجّب میکنند! 👈یا اینکه گاهی میگفتند عقل مجانین است! یا آن را دور از حساب و بررسی دانسته و حاصل نوعی کهانت و جزم اندیشی و وعده های آخر الزمانی دانسته اند! ✋آخر یعنی چه اگر شما اقدام کنید نیروی غیبی به نام نصرت خدا و جنود آسمان و نمیدانم چه به کمکتان می آید؟! آخر یعنی چه که ضرورتا عاقبت با متّقین بوده و مهدویتی در کار است؟! 👈اینها همه نوعی عقل مبتنی بر کهانت و جزم اندیشی و از سنخ عقل رمّالها و جادوگران است! حالا تعارف که نداریم اینها اتّهاماتی است که در واقع به این عقل زده میشود. 👈ولی همانطور که گفتم میدانیم این عقل در واقع همان عقلی است که در فضای عرفی وجود دارد! منتها در یک عالم دیگری فعال شده است. لذا کسی نمیتواند بگوید عقلی است که تیزهوشی اش کمتر است یا انصافش کمتر است یا مانند آن! 👈نمیتواند بگوید عقلی است که به دستاوردهای علمی و لزوم پژوهش و تحقیق و مانند آن بی اعتناست! بلکه صرفا باید بگوید چرا خودش را در آن فضا برده و در تحت مفاهیم آن خودش را فعال کرده است! 👈از همینجاست که عقل قرآنی منافاتی با آن ندارد که در فضای دنیایی هم بتوان فوائد و دستاوردهای خیره کننده اش را نشان داد! اینطور نیست که همه چیزش موکول به آخرت شده باشد. ✋مسأله آن است که درک ارتباط فعالیت ذیل عقل قرآنی و وصول به آن دستاوردها باز برای آنانی که به این تعیّن عقلی ایمان ندارند دشوار است! برای خودشان هم تعجّب است که اینها چه ارتباطی با هم دارند و گاهی آن را از باب شانس و اتّفاق میدانند یا به گونه ای دیگر متناسب با مفاهیم عقل عرفی شان تأویل میبرند! ⚪این عقل قرآنی همان عقلی بود که به آن یتیم مکّه صلّی الله علیه و آله و سلّم آن صلابت را داد که در همان ابتدای کار خود را نذیرا للعالمین معرفی کرد! مسخره اش میکردند! در شعب ابی طالب و دیگر وقائع چه مشکلاتی با عقل عرفی شان برایش به وجود آوردند! 👈ولی با نیروی وحی یا همان عقل قرآنی ذرّه ذرّه کار را به کجا کشاند؟! جامعه ی ایمانی تأسیس کرد ولی باز کوچک مینمود هر چند در باطن بسی با عظمت و بزرگ بود! ⬇⬇⬇
👈ولی عقلهای خفاش گونه ی عرفی آن عظمت را نمیدید! وقتی در احزاب مشغول حفر خندق بودند و به سنگ بزرگ برخورد کردند کلنگ را خود این عقل نورانی بر دست گرفت! هر بار که ضرب میزد جرقه ای می آمد و تکبیری میفرمود و وعده ی فتح فارس و روم و دیگر ممالک آن زمان را میداد! 👈غافلانی اسیر در چنبره ی عقل بریده از وحی او را مسخره میکردند که ما الآن از ترس داریم خودمان را پشت این خندق پنهان میکنیم و فلانیم و ایشان با کدام عقلانیتی این حرفها را میزند؟! 👈ولی چند سال بعد این جماعت اندک محصور در مدینه عالم آن زمان را طوری گرفت که صدای عظمتش به سلطنت دنیایی کورشها و اسکندرها ریشخند زد! اینگونه ورای ایجاد یک قلمرو بسیار پهناور تمدّنی شگفت انگیز را ایجاد کرد و انسانهای نوین متولّد نمود! هم دنیا را برای پیروان راستینش اصلاح کرد و هم آخرت را! ✋بنده صرفا در مقام صید و شکار کردن این دو عقل مختلف و توصیف اجمالی از آنها برای پیدا کردن نوعی خودآگاهی ادراکی از آن هستم. چندان کاری به قضاوت هم فعلا ندارم. مدّعین عقل قرآنی را هم باید آسیب شناسی کرد. نه هر که سر بتراشد قلندری داند! 🔴در زمان ما مرحوم امام راحل و سپس مقام معظّم رهبری را نمایندگان راستینی برای عقل قرآنی میدانم. عقلی که دست خود را حقیقتا در دست قرآن کریم قرار داده است! عقل حاکم بر نظام جمهوری اسلامی ایران همین عقل قرآنی است. هر چند در دولت و ملّت ما هنوز این عقل قرآنی کاملا پیاده نشده ولی نظاممان خیلی به این عقل نزدیک شده است. از آن طرف امثال مرحوم آقای هاشمی رفسنجانی و دار و دسته اش مانند آقای روحانی و بسیاری از این مؤمنین اصلاح طلب را نمایندگان عقل عرفی ای میدانم که در فضای دینی توان درک سیاست ورزی عقل قرآنی را به خوبی ندارند! 👈آن را گاهی حتّی دانسته یا نادانسته سفیهانه میدانند! وقتی هم با ثمرات خیره کننده ی این عقل مواجه میشوند تعجّب کرده و با عصبانیّت نمیتوانند تبیین معقولی از این دستاوردهای عظیم با عقل عرفی شان داشته باشند! 👈همین عقل است که مدام بر طبل صلح با دنیا و نمیدانم لزوم رفاه مردم و همه پرسی و مذاکره با کدخدا و امثال این امور اصرار میکند و در عین حال خودش را متدیّن هم میداند. البته گاهی حتّی قواعد همین عقل عرفی را هم رعایت نمیکنند! 🔹اینها دو نوع دین است. یکی دینی که عقلش قرآنی است و دیگری دینی که عقلش عرفی بوده و مبتلا به نوعی سکولاریسم رسمی یا در نوع رقیقتر و منافقانه ترش سکولاریسم روایی است. گویا شبیه چنین نزاعی در بین اصحاب رسول الله صلی الله علیه و آله نیز وجود داشته و سقیفه را باید به نوعی نماد انقلاب عقل عرفی بر علیه عقل قرآنی قلمداد نمود! 👈مشکل این نبود که آنها واقعا مرتدّ و کافر شدند! نخیر! آنها همان اصحاب بودند ولی از عقل قرآنی به معنای راستینش بازگشته و به حساب و کتابهای عقل عرفی شان حواله شده و با الاه نفسشان تنها گذاشته شدند! ✋حالا این بحث کثیر الاطراف و اختلاف برانگیز است. ممکن است مجادلاتی بر بیانگیزد! قصدم ورود به آنها نیست! آنچه آن را درک کرده بودم صرفا بیان نمودم. 👈اینکه مسأله این است که حتّی متدیّنین ما نیز مبتلا به سکولاریسم روایی و عقل عرفی اند! خودشان هم نمیدانند! لذاست که میبینی حرفهایی که میزنند دقیقا از جنس همان حرفهای کفّار و اهل دیگر ادیان است و این تلائم را نشانه ی عقلانیّت جهانی هم میدانند! 👈گاهی برای توجیه خود به افعال بی لسانی مانند صلح امام حسن و تلاشهای فرهنگی در ظاهر مسالمت آمیز امام صادق علیه السلام و مانند آن هم استدلال میکنند! ولی ریشه همان است! 👈از آن طرف عقل قرآنی نیز یک فضا و دنیای از عقلانیّت است و مقصودم آن نبود که نمیتوان در دل آن اختلافاتی و استنباطهای مختلفی رخ دهد! ولی دیگر در فضای دیگری است و ربطی به این تفاوتهای عمیق جوهری ندارد. 🔹واقعیت آن است که ما هر چند خودمان را بزرگترین مفسّرین قرآن بدانیم قرآن را هنوز نشناخته ایم! نمیدانیم چه موجود شگفت انگیز و خارق العاده ای است! هنوز به این ثقل اکبر و یادگار بزرگ چنگ نزده ایم! همانکه قرار بود به آن و اهل بیت علیهم السلام چنگ بزنیم. مسأله این نیست که قرائتهای مختلف و فهم های متفاوتی هم از قرآن کریم وجود دارد. بیش و پیش از آن به نظر میرسد مسأله به عمق باور و ایمان به قرآن کریم و جدّی گرفتن آن به عنوان کتاب زندگی برمیگردد. ⬇⬇⬇⬇
🔹شخصی بنده را به جزم اندیشی متّصف کرد! دقّت که کردم دیدم تا حدودی راست میگوید! گویا من در واقع بیش از آن مقداری که سواد و مطالعات و استدلال دارم در مواضع اساسی ام جزم دارم! گویا دیگرانی هم هستند که عقلی قوی تر، سوادی بیشتر و مطالعات گسترده تری از من هم دارند ولی اصلا نه به این نتایج گاهی رسیده اند و یا چنین جزمی به مواضع اساسی شان دارند. البته مرادم بیان نوعی شکاکیت نیست! 💡داشتم رانندگی میکردم. یک دفعه متوجّه حقیقتی در درون خودم شدم که مساله را برایم حل کرد. آن هم این بود ورای مطالعاتم و اتقان و دقّت استدلالهایم و مانند آن من به شدّت تحت تأثیر قرآن کریم هستم! قرآن کریم در وجودم کار کرده است! خودم هم خبر نداشتم! 👈این جزمها و طمأنینه های عقیدتی را بیشتر قرآن کریم و تدبّر در آیات کتاب الله در وجودم دمیده تا مطالعات و استدلالهایم! آری دیدم من مدّتهاست تحت تأثیر قرآن کریم بوده ام و در وجودم ناخودآگاه کار کرده است! البته مجالست عمیق با برخی مؤمنین واقعی هم بی تاثیر نبوده! 🔻تلاوت راستین قرآن و تدبر در آن و سپس معاشرت با اخیار و اولیاء زمینه را برای افاضه ی ایمان و مراتب بالاتر آن بر قلب آدمی فراهم میکند و در اثر مجالست با آنها بر مراتب ایمان و یقین افزوده میشود. از جهتی همین است که به مجالست با آنها و آثارشان ترغیب شده ایم. گاهی لحظه ای دیدنشان از مدتها عبادت بیشتر اثر میگذارد🔺 👈باید خواندن واقعی قرآن کریم و تدبّر در آن را یاد بگیریم. باید قرآن کریم را جدّی بگیریم! باید در دل شبهای تار و حالات خوش با آن مأنوس بوده و جلویش زانوی ادب زده و درس عقلانیت بگیریم. ✋قرآن کریم نیامده تا دوره خوانی و جزء خوانی شده و ثوابش را ببریم! صرفا آن را به حافظه بسپاریم! در طاقچه خانه و سفره ی هفت سین قرار دهیم! مهمان را از زیرش رد کنیم! اسمش را یدک کشیده و در حوزه ها نانش را بخوریم و به آن گوش نکنیم! ✅قرآن همان کلام الله است! آمده تا حرف بزند! پیام دارد! خواسته دارد! وعده دارد! وعید دارد! آمده یک عقلانیتی را با خودش و روایتی که می آورد تأسیس کند.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۰) «مهمانی لاک پشتها و اولویّت چهارم!» «صداقت یا وقاحت؟!» «من صَدَقَ لِسانُه زَکَی عَمَلُه» 🔹پدر بزرگ بچه ها از شمال برایشان چند روزی لاک پشت آورده بود تا وقتی اندکی بعد به شمال برگشت دوباره آنها را با خود به طبیعت بازگرداند. بچه های یکی از اقوام هم که از موضوع مطّلع شدند از تهران تماس گرفتند که میخواهند بیایند قم به ما سر بزنند. 🔸نمیدانم چه شد که به یکی از آنها این مضمون را گفتم که خوب شد برای دیدن ما قم آمدید! دیدم با صداقت تمام گفت شما اولویّت چهارم بودید! اولویّت اوّل دیدن لاک پشتها بود! اولویّت دوّم دیدن فلان دوست هم سنّمان بود که همسایه ما هستند. اولویّت سوّم خرید فلان چیز از بازار در قم بود! اولویّت چهارم هم این بود که شما را ببینیم!😳😢 👈من هم از این صراحت جا خوردم!😄 سابقا هم این نوع مواجهه را از آنها دیده بودم. دیدم یک پدیده ای است و قابل بررسی است. گفتم عمو جان صداقتت را تحسین میکنم! ولی صادق بودن هر جایی خوب نیست! نمیگویم دروغ بگو! ولی لازم هم نیست اینقدر صریح همه حقیقت را اعلان کنی! 👈در ادامه به خود گفتم اساسا آیا این صداقت و صراحت که این تقریبا نوجوان از خود نشان داد یک امر پسندیده ای بود؟! مگر روایات ما یکی از نشانه های انسان مؤمن را همین صداقت معرّفی نکرده اند؟! 👈مگر این صداقت همان چیزی نیست که ضعف یا فقدانش را در جامعه گاهی اینقدر ناراحت کننده میدانیم؟! پس چرا این صداقت در اینجا آن بوی خوش و عطر دل انگیز حقیقت و وادی زلال فطرت پاک را نمیدهد؟! چرا ضمیرم به آن فال نیک نمیزند؟! چرا احساس نکردم چیزی از مکارم اخلاق جلوه کرده؟! ⬇
💡به ذهنم خطور کرد روایات ما اگر صداقت را تحسین کرده و نفاق و دروغ را تقبیح نموده اند در واقع و عمدتا صداقت و صراحتی را تحسین کردند که در دامان و در بستر معروفها و ارزشهای والای رایج بین مردم ظهور کند! در جایی است که حیایی در کار باشد! ✅صداقت در بی حیایی که صداقت نیست! وقاحت است! 👈زمانی که در جامعه اموری به عنوان ارزشهای والا مقبول واقع شد؛ اموری مانند حق طلبی و احترام به بزرگترها و والدین و احترام به مقدّسات و عمل به احکام دینی و دوری از نفاق و تنبلی و عافیت طلبی و ... . 🔹قرینه ی آن هم این است که در روایات صدق حدیث و اداء امانت شاخصی برای اختبار میزان صلاح انسانها بیان شده است. روشن است که چنین شاخصهایی کاملا در فضایی شاخص هستند که به نوعی تداعی گر درجه قابل توجهی از تقوای نفسانی و مبارزه با هواها و لغزشگاه های نفسانی باشند. تقوایی که در دامان آن بتوان انتظار شکوفایی عقل و عمل به حق را داشت. 👈صدق حدیث از این جهت که همانطور که در ادامه بیان میکنم به شدت دست و پای نفسانیت را جمع میکند و آن را محدود و وادار به درست کرداری میکند و اداء امانت هم از آن جهت که در دنیای قدیم به دلیل نبودن بانک و صندوق امانات و گاو صندوق و مانند آن واقعا حفظ و نگهداری اموال مساله ی مهمی بود که در آن فضا، اداء امانت نشانه ی مهمّی در میزان صلاح نفس انسانها و تقوایشان بود. ✅در بستر وجود چنین فضایی از گفتمان مکارم اخلاقی وقتی انسان صادق باشد خودش نشانه و اماره ی خوبی هاست. ولی چگونه؟ از این جهت که: 🔻همین نیروی صداقت او را عملا به نوعی مجبور به عمل به ارزشها و متّصف شدن به فضیلتها و رفتارهای شایسته میکند! میداند که اگر متناسب با آنها رفتار نکند در ابتدا مبتلا به نوعی دروغ و نفاق درونی ناشی از عدم تطابق رفتار با عقیده و ارزش شده و در ادامه نیز اگر بخواهد صادقانه خبر از عدم تطابق با این ارزشها بدهد مبتلا به درد مذمّت و تقبیح اجتماعی میشود. در این فضاست که واقعا صداقت ارزشمند است🔺 👈همین است که مرحوم کلینی در کافی با سند خود از محمد بن مسلم از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: من صَدَقَ لِسانُه زَکَی عَمَلُه 👈ولی اگر در فضای ذهنی یک شخص یا جامعه این ارزشهای والا وجود نداشته باشد صداقت دیگر آن نشانه و رمز بودن را برای دیگر فضائل و اتّصاف به خوبی ها از دست میدهد! بلکه گاهی جسورانه و ناراحت کننده هم میشود! 👈مثل اینکه شخصی گناهکار بدون عذاب وجدان و پشیمانی جسورانه اقرار هم بکند! روشن است که چنین اقراری را کسی مدح نمیکند! بلکه آن را قبیحتر و وقیحانه تر هم میداند! 🔹در اینجا دو نتیجه به ذهنم خطور کرد! یکی اینکه صداقتی که در جوامع غربی زیاد از آن یاد میشود و دروغی که در جامعه ی خودمان زیاد از آن گفته میشود باید تبار شناسی شود! هر صداقتی لزوما خوب نیست و هر دروغی لزوما نشانه ی بدی نیست! صداقت غربی وقتی خوب است که اثبات شود ارزشهای والا در جامعه شان کاملا زنده است والا نشانه ی لزوما خوبی نیست! 👈از آن طرف دروغ هر چند بد است ولی در یک جامعه میتواند خودش نشان دهنده ی زنده بودن ارزشهای والا باشد. البته اینجا حرفهای دیگری هم هست که نمیخواهم زیاد معطّل شوم. فعلا همینقدرش جای تأمّل دارد. 👈نکته ی دوّمی که به ذهنم خطور کرد آن است که اساسا بشر جدید که در منازل انسان گرایی و فرد گرایی سیر میکند به جایی از خودخواهی و خود محوری میرسد که اساسا ارزشهای بیرون از خودش را منکر شده و همه چیز را تابع ارزش خودش میپندارد! 👈طوری که گویا حقیقت و ارزشها باید مطابق میل او باشند نه اینکه او مطابق این حقائق و ارزشها گردد! وقتی چنین است و شخص یا جامعه ای در وادی خودخواهی سیر میکند اساسا صراحت و صداقت باز ارزش خودش را در واقع از دست میدهد. 👈زیرا چنین صداقتی دیگر به معنای زمینه و بستر سازی برای تطابق انسان با حقائق و ارزشها نمیشود. بلکه از آن رو که خودخواهی و خود محوری حاکم است این صداقت چیزی به جز بیان صریح امیال ناشایست خود نیست! آن هم با طرز مغرورانه ای که به نوعی تداعی گر تفوّق بر حقائق و ارزشهاست! 👈حالا اینها که تقریبا نوجوان بودند ولی وقتی دیدم ما را صادقانه و صریحانه در اولویّت چهارم خودشان بیان نمودند کاملا نوعی خودمحوری برایم در کلامشان جلوه میکرد! هیچ احساس ناراحتی و خجالتی در بیانشان نبود! ✋انگار کاملا به خودشان حق میدادند که اینگونه باشند و هیچ ملامتی هم در وجودشان احساس نمیکردند زیرا فقط میل آنها مهم است و اگر چنین است خب الآن هم دارند اخبار صادقانه ای از میلشان میدهند! چرا باید از آن ناراحت باشند یا آن را مخفی کنند؟! 🔸همین است که در روایت دیگری مرحوم کلینی با سند خود از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکنند که صدق را مقرون با حیاء به فال نیک گرفتند که اگر با حسن خلق و شکر جمع شود تمام وجود انسان را غرق در حسنات میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۱) «تفاوت ثروتمندان مادّی و معنوی»! «فصّ حکمة مَلکیّة فی کلمة لوطیة» قاعده عرفانی: «المعرفة لا تترک للهمة تصرّفا» 💭یکی از مؤمنین پرسید چرا جبهه ی اهل ایمان و اولیاء الهی همواره در فقر بوده اند؟! جلوه ای نداشته اند؟! از آن طرف هر چه ثروت و قدرت بود در دست اهل طغیان بوده؟! آنها در چشمها هستند؟! پاسخی دادم. فعلا آن را عرض نمیکنم. ولی نکته ی دیگری از جنبه ی دیگر هم به ذهنم خطور کرد که آن را بذل میکنم. 🔹در کوچه ای قدم میزدم. برخی خانه ها را میدیدم که خیلی مجلّل ساخته شده اند! جلوی آنها هم خودروهایی بسیار گرانقیمت بود! به ذهن بیاورید بانویی با عینکی دودی و حجابی بد با یک غرور خاصی درب را باز کرده و دزدگیر را زده و سوار آن خودروها شود! این صحنه ها و شبیه آن را زیاد دیده ایم! یا گاهی در این شرکتها و اداره ها که میرویم برخی با یک حاشیه ی معناداری آن طرفتر روی صندلی عجیب غریبی طور خاصی نشسته که کاملا معلوم شود انسان متمایز و مهمّی است! 👈با خود گفتم تعجّب نکن! کاملا طبیعی است! خودت هم جای آنها بودی احتمالا همین بودی! ولی چرا؟ چون انسان میخواهد خودش را بروز دهد و جلوه گری کند! حقیقتش را نشان دهد! اینها هم دارند خودشان را نشان میدهند! خودنمایی میکنند! اسماء و صفات خودشان را جلوه میدهند! قدرت، ثروت، جمال، جلال و... . ✋تا اینجای کار هیچ اشکالی ندارد. ولی میدانی مشکل کار چیست؟! مشکل این است که آیا حقیقتشان را خوب فهمیده اند؟! نکند خودشان را با کس دیگری اشتباه گرفته اند! دچار توهّم شده اند! یک خود دیگری دارند که باید آن را نشان دهند! ⬇
🔹آری ورای همه ی این صور مختلفی که در حال جلوه گری است یک حقیقت است که میخواهد خودش را نشان دهد! آن هم من و أنا و خود است! گویا اینها أنانیّتشان را به شکل استقلالی با چنین صفات کمالی باور کرده اند! گویا باورشان شده که عظمتی در عالم دارند! گویا زبان حالشان -هر کدام به نوبه ی خودشان- همان زبان حال استکباری قوم عاد است که : «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً» 👈واقعا انسان وقتی در حال و هوای آن بانویی که با آن غرور و تکبّر سوار خودروی شاسی بلند میشد یا آن رئیسی که با آن تبختر بر آن صندلی اش تکیه زده بود مینگرد احساس میکند زبان حالش نوعی ادّعای خدایی است! بساط خدایی راه انداخته! ✋این را گفتم چون معمولا انسان عیبهای دیگران را راحتتر میبیند تا عیبهای خودش را! خود ما هم به گونه ای دیگر همین هستیم! 👈وقتی نگرش باطنی و عمق باورش در چنین توهّمی است خب طبیعی است که مایل باشد کمالات خودش را به دیگران نشان داده و لذّت ببرد! در حال انجام اعمال عبادی است! در حال نماز است! ولی خدایش نفس خودش است! نماز و توجّه وجودی و ذکرش متوجّه خواسته های نفس است! 🔹چه بگوییم! مسأله این است که اگر واقعا چنین غنا و بی نیازی و کمالاتی داشتیم حرفی نبود! ای کاش چنین بود ولی چه کنیم که هرگز چنین نیست! مگر این همه امارات فقر و بیچارگی و مسکنت و عدم را در خود و دیگران نمیبینیم؟! یعنی تا کنون چیزی را ندیده ایم تا آن بینی چموشمان را در برابر حقیقت والاتری به خاک مذلّت مالیده و ما را متوجّه حقیقت فقری و بندگی ذاتیمان کند؟! 📖«أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّة» 💡به ذهنم خطور کرد همانطور که در وادی نفس انسان به پرستش خودش میپردازد و همین است که اقتضاء چنین جلوه گری های مادّی را دارد در وادی فطرت نیز انسان به پرستش خدای خودش میپردازد و آنجا هم اقتضاء دیگری دارد! 👈ولی باید بدانیم دو عالم و دو فضا و به قول امروزی ها دو پارادایم است! همین است که خیلی بشر در درک وادی پاکان و اولیاء الهی دچار قیاس باطل و سوء تفاهم میشود! چون دنیای آنها را درک نکرده! همه را به دنیای نفسانی خودش میخواهد تأویل ببرد و خرابش میکند! 👈انسان در هر دو عالم انسان است ولی یک جا خودش را خدا میداند و در جای دیگر خودش را بنده ی خدا! لذاست که اقتضاء انسانیّت در وادی نفس تکبّر و تفاخر و خود نمایی و اظهار ثروت و قدرت و مانند آن است! 👈ولی اقتضاء انسانیّت در وادی فطرت تواضع، ابراز فقر و نیاز و دعا در برابر ساحت عظمت خداوند متعال است. آنجا انسان خودش را به صفت غنا میشناسد و شروع به طغیان و جلوه گری و قارون و فرعون گری میکند و اینجا انسان خودش را به صفت فقر میشناسد و خودش را در برابر خداوند متعال بنده ای ناچیز دیده و هیچ چیزی برای نشان دادن به دیگران برای خودش نمیبیند! 🔹اگر توانسته باشم عمق تفاوت این دو فضا را مقداری برجسته کنم به یک کلید در درک شاخصی مهم برای بازشناسی ثروت مادّی و ثروت معنوی نائل میشویم. آن هم این است که انسان در مسیر نفسانیّت چون توهّم استقلال و خدایی و غنای وجودی پیدا میکند ثروتش در همین امور منفصل از بیرونش جلوه گری خواهد کرد! در درونش دیگر خبری نیست! چنین توهّمی تنها میتواند در لایه ی اعتباریّات و امور منفصل دامن بگیرد. 👈ولی وقتی انسان در مسیر بندگی و فطرت گام بردارد چون در وادی فقر و نیستی در برابر پادشاه همه ی عوالم وجود سیر میکند ثروتش که همان تقرّب وجودی به خداوند متعال است در امور درونی محقّق میشود. در بیرون دیگر خبری نیست! «اللهم اجعل غنای فی نفسی» 👈ولی در درونش چه میگذرد؟! ثروتش از چه سنخی است؟! از این جنس است که مدام بر مراتب عمیق و عمیقتری از فقر و نیستی خودش در برابر خداوند متعال پی میبرد. ✅ثروتش از نوعی احساس وجودی فقر عمیق و عمیقتر برمیخیزد! همان احساسی که اقتضائش آن است که دیگر جلوه ای نداشته و جلوه گری را تنها مختصّ خداوند متعال بداند! خودش را مدام میخواهد کوچک و کوچکتر کند تا جایی که خودش را نبیند یا دیگر خودی نماند! اقتضاء ثروت او که از جنس فقر است همین است! ⬇⬇
🔹سبحان الله! انسان چه موجود پر رمز و رازی است! از آن طرف وقتی در وادی نفسانیّت میرود تا جایی جلوه میرود و جلوه گری میکند که صدای أنا ربّکم الاعلایی سر میدهد و من أشّد منّا قوّة میگوید! از این طرف هم وقتی در وادی فطرت و حقیقت قرار میگیرد تا جایی میتواند جلو برود که دیگر هیچ خودی برای خود نبیند و یا دیگر خودی در میان نماند! 🔻داستان انسان همین است. همه آدم و بنی آدم در مراتبی از این دو مرحله شناورند! از این طرف تا أنا ربّکم الاعلی بودن و از آن طرف تا هیچ خودی ندیدن و فقر ذاتی خود را درک کردن!🔺 ✔آری از کوزه همان برون تراود که در اوست! همه در حال برون ریزی آن درکی هستیم که از خود داریم! اگر خود را خدا توهّم کرده اید بساط استکبار راه می اندازیم! اگر خود را بنده دانسته ایم طریق بندگی داریم. همین است که بندگان خدا گویا فرق جوهری با دیگران دارند! یک سوء تفاهم عمیقی بین اهل نفس و نفسانیّت نسبت به آنها وجود دارد! گویا گمان میکنند عقل ندارند! آری عقل نفسانی آنها را ندارند! عقل دیگری پیدا کرده اند که عقل بندگی است. 👈همین است که دنبال ثروت اندوزی و ابراز ثروت و قدرت و دانش و به رخ کشیدن آن به دیگران و این حرفها نیستند! همین است که اهل عبادت و دعا و زاری اند! همین است که مجالست با فقرا را دوست دارند! همین است که تواضع دارند و... 👈چرا؟! چون در همه ی اینها به نوعی نیستی و فقر وجودی آنها جلوه میکند! اینها مناسب مزاج و طبع وجودی آنهاست! خودنمایی ها اساسا وجودشان را به هم میریزد! اگر هم درونشان قدرتی میبینند متوجه اند که امری عارضی است! 👈گاهی مؤمنین هم وقتی در وادی ایمان گام برمیدارند به مرور همینگونه میشوند و خودشان نمیدانند چه حقیقتی در حال رخ دادن است! نمیدانند در مسیری از درک فقر وجودی و ابراز آثار آن گام برداشته اند که در نهایت سر از لقاء الله و تشرّف به محضر نور ازل و ابد در می آورد! 🔸«فصّ حکمة مَلکیّة فی کلمة لوطیة»🔸 انسانی که در وادی فطرت آمده و با قدم فقر پلّه کان سعادت را میپیماید به مرور قدرتهای معنوی و نفسانی فراوانی پیدا میکند. تا جایی که میبیند میتواند در اشیاء عالم تصرّفات داشته و حتّی در کوه ها و دریاها و موجودات عالم اثر بگذارد! اینها همه ثروتهایی است که در دولت فقر به مرور به انسان داده میشود! ولی ثروتهایی که ریشه در درون انسان دارد و کسی آنها را نمیبیند! چه برخی باورشان بشود یا نشود این حقیقتی است! این همان نیرویی است که در اصطلاحات عرفانی از آن به عنوان همّت عارف یاد میشود. ⚪ولی نکته ی مهمّی که اینجا رخ میدهد آن است که پس چرا این نیروها را این انسانها مانند ثروتمندان و قدرتمندان دنیایی نشان نمیدهند؟! چرا اینها را بروز نمیدهند؟! چرا کاری نمیکنند تا بدانیم اینها خیلی برتر از قارونها و فرعونها هستند؟! 👈پاسخش آن است که چون ثروت اینها از درک فقرشان نشأت میگیرد! یعنی چه؟! یعنی اینکه اصلا اینها این امور را برای خودشان نمیدانند! اینها به جای آنکه مدام نفسشان بزرگ و بزرگتر شود مدام در مسیری گام برداشته اند که خودشان و آثار وجودیشان مدام رنگ باخته و کوچک و کوچکتر شده است! 👈اگر چنین است اینها اصلا طوری اند که گویا هیچ چیزی ندارند! هیچ قدرت و کرامتی ندارند! به هیچ وجه تمایلی برای ابراز وجود ندارند! همه ی غوغاهای وجودی شان را در برابر آن غنیّ مطلق و نور ازل و ابد میخواهند بخوابانند! از اینها آیا توقّع دارید قدرت نمایی و تصرّف کنند؟! به تعبیر قیصری در شرح فصوص: 📖«التصرّف إنّما یکون عند الظهور بالربوبیة لأنّ للسید المالک أن یتصرّف فی ملکه لا لعبده» ✅قدرت نمایی اینها در واقع در کتمان قدرتهای خودشان هست! ابراز چنین قدرتهایی برای اینها به معنای ادّعای انانیّت و خدایی در برابر خداوند متعال است! خدایی که آنها بیش از همه عظمت محضرش را درک نموده اند! 👈در معانی بالاتر ممکن است برخی به جایی برسند که جز خدا چیزی نبییند! دیگر برای که تصرّفی از خودشان نشان دهند؟! 🔴ممکن است اشکال شود که مگر اینها نمیبینند که گناهانی رخ میدهد! فجایعی رخ میدهد! شروری رخ میدهد! پس چرا برای جلوگیری از اینها قدرت خودشان را جلوه نمیدهد! قطعا اگر چنین قدرتهایی داشتند اینجا دیگر نشان میدادند؟! چرا امام حسین علیه السلام برای تأیید دین خدا و برای حفظ خون عزیزان و پاکان بیگناه از این قدرتها استفاده نکرد؟! چرا حاضر شد آنگونه مظلومانه خون خودش و پاکان روزگار روی زمین داغ کربلا جاری شود و کاری نکرد؟! اگر اولیاء الهی چنین قدرتی دارند چطور میشود که میتوانند اینگونه در برابر زشتی ها صبر کنند و دست روی دست بگذارند؟! ⬇⬇⬇
👈پاسخش آن است که اینها خودشان را کاسه ی داغتر از آش نمیدانند! اینها وقتی میبینند همه ی امور در محضر خداوند متعال در حال تحقّق است و خداوند متعال افعالش را از طریق همین اسباب ظاهری جاری میکند راضی به قضا و قدر الهی هستند. ✋یعنی ما غیرتمان و حکمتمان و... از خداوند متعال هم بیشتر است؟! از همینجاست که پی میبریم معجزات و کرامات تنها وقتی پسندیده است که خداوند متعال اذن دهد! به تعبیر قیصری در شرح فصوص: «من تصرّف من الانبیاء و الاولیاء إنّما تصرّف بالأمر الالهی» 👈تازه وقتی هم معجزه ای و کرامتی رخ دهد برای ابراز قدرتشان نیست بلکه به تعبیر مرحوم امام خمینی در حواشی شرح فصوص: «هو لبسط ربوبيّة الحقّ لا لأظهار قدرتهم‏» است. همین است که مانند ضرورتهایی است که تتقدّر بقدرها میشود! به کمترین حدّ ممکن اکتفا میشود. 👈و باز از همینجاست که اگر از عارفی کرامات زیاد رخ داد معمولا نشانه ی ضعف او در معرفت است! معرفتی که او را به دخالت کمتر در امور عالم دعوت میکند! تا جایی که مدام در جنبه ی بشری خودش برود و کاری به این تدابیر ربوبی نداشته باشد! 👈همین بود که امام حسین علیه السلام و دیگر اولیاء الهی از قدرتهای درونی خود استفاده نمیکردند! همواره خودشان را در جنبه ی بشری فقری شان قرار میدادند! چون همه جا خودشان را در محضر خداوند متعال میبینند همواره جنبه ی فقری شان را جلوه میدهند. 👈همین است که باعث میشود امر بر بسیاری مشتبه شود! عظمتهای درونی این اولیاء را درک نکنند! بلکه گاهی دچار شبهه هم بشوند! خودش فتنه ای است! 🔹این همان درسی است که ابن عربی عارف مشهور اسلامی در کتاب فصوص الحکم از حضرت لوط علی نبیّنا و آله و علیه السلام به ما تعلیم میدهد. آخر در نگاه ما اگر قدرتی برای اولیاء الهی در کار بود دیگر باید حضرت لوط آن را آشکار میکرد! مهمانانی به خانه اش آمده اند! اهل شهر به خانه اش هجوم می آورند تا آنها را از منزل حضرت بیرون کشیده و آن عمل شنیع را نسبت به آنها انجام دهند! کار بر این قلب پاک طوری سخت میشود که حاضر میشود پیشنهاد دهد که این دختران من را با عقد نکاح خودتان در بیاورید! ✋سبحانَ اللهِ اصلا میتوانیم تصوّر کنیم چه وضعی بوده؟! ولی این نبیّ پاک آنچنان در وادی بندگی و فقر قدم راسخی دارد و تسلیم احکام ظاهری عالم شده که با تمام وجود تنها در همان حیطه ی ظاهری نظام اسباب رفتار میکند! 🔸قالَ لَوْ أَنَّ لي‏ بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى‏ رُكْنٍ شَديدٍ🔸 👈وقتی امیدش قطع میشود کلمه ی عجیبی بر زبان مبارکش جاری میشود! میفرماید ای کاش قدرتی یا قبیله ای داشتم تا با آن جلوی شما را میگرفتم! اینجاست که دیگر اوج ماجراست! یعنی واقعا آرزوی آن را داری که این کار رخ ندهد! به دنبال اسباب ظاهری مانند قدرت بدنی و یار و یاوران و قبیله میروی و از قدرتهای روحی خودت استفاده نمیکنی؟! 👈اینجاست که ابن عربی در فصوص رمز این امر را در آن میداند که کار پاکان را قیاس از خود نگیر! اقتضاء بندگی همین است! عارف کامل باید همینطور رفتار کند! سرّ عظمتش در همین فقرش نهفته است. ✋ابن عربی میگوید در بین ما عرفا که شاگردان این انبیاء و رسولان الهی هستیم قدرت همّت وجود دارد که میتوانیم با آن به راحتی تصرّفهایی در عالم داشته باشیم! پس چطور رئیس ما که انبیاء و رسولان هستند چنین نکردند؟! میگوید به خاطر آن است که معرفتشان کامل بود؛ بنده ی محض بودند: 📖«المعرفة لا تترک للهمة تصرّفا فکلّما عَلَت معرفتُه نقصَ تصرُّفُه بالهمّة و ذلک لوجهین: الوجه الواحد لتحقّقه بمقام العبودیة و نظره الی اصل خلقه الطبیعی و الوجه الآخر أحدیة المتصرّف و المتصرّف فیه فلا یری علی من یرسل همّته فیمنعه ذلک» 👈این مقام عبودیّتی که ابن عربی میگوید چیست؟! ابن ترکه در شرح فصوص میگوید همان است که: «الآبية عن غير الإذعان و القبول لأحكام الربّ و تصرّفاته أفعالا و أعمالا» 👈لذاست که به تعبیر جامی در شرح فصوص وقتی عارفی به غایت معرفتش برسد دیگر هیچ تصرّفی در عالم از او دیده نخواهد شد: «إذا بلغت غايتها لم يبق له تصرف أصلا» به تعبیر جامی این در واقع مقتضای ادب بندگی است: 📖«و الحاصل أن للعارف التام المعرفة حالتين: إحداهما: حالة تحققه بمقام العبودية و نظره إلى نفسه و رجوعه إلى ضعفه الذاتي و عجزه الأصلي، ففي هذه الحالة لا يتصرف لرعاية أدب العبودية. و ثانيتهما: حالة الاستغراق في شهود الأحدية بحيث لا تبقى له مسكة التمييز بين شي‏ء و شي‏ء من مقام: لي مع اللّه وقت لا يسعني ملك مقرب و لا نبي مرسل فلا يتمكن من التصرف فلو ظهر منه تصرف لكان في الحالة الأولى بمقتضى أمر سيده لا غير» 👈ان شاء الله تعالی توجه به این قاعده عرفانی: «المعرفة لا تترک للهمة تصرّفا» کلید حل بسیاری از شبهات دینی میتواند باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۲) «انسان دیجیتال» (۱) «تأمّلاتی پیرامون نسل z» 🔹چند سالی است تقریبا هر روز با برخی عزیزان در جلسه ای شرکت میکنم. گاهی از فرزندانشان صحبت میکنند. یکی از این عزیزان چهار فرزند پسر دارد که هنوز ازدواج نکرده اند. بارها شده با تعجّب و بعضا اندوه از مسائلی در مورد آنها صحبت میکنند که برایشان قابل هضم نیست! اصلا گویا نمیتواند آنها را درک کند! 👈مثلا میگویند اصلا برای اینها اینکه بروند سر کوچه از فروشگاه خرید کنند معنا ندارد! میگویند وقتی میشود سفارش داد اصلا چنین کاری عاقلانه نیست! یا مثلا از شلختگی عجیب آنها مینالد! گویا برایشان آن نظمی که مورد انتظار ایشان است معنایی ندارد! 👈سرور دیگری نیز در جلسه هستند. سال گذشته فرزند دختر و پسرشان را عروس و داماد کردند! ایشان هم موضوعات مشابهی را نقل میکنند. مثلا یکبار میفرمودند یکی از آشناهایشان این دو داماد جدید را برای مصرف شام پا گشا کردند! هر چه منتظر ماندیم نیامدند! بعدا که تماس گرفتیم دیدیم هر دو خانواده جدید خواب مانده اند! شام هیچ کدام نیامدند!😳 پاگشا بی پاگشا😂 🔹این امور را همگی دیده و شنیده ایم! مدّتی است که در فکر فرو رفته بودم که این دیگر چیست! آیا مشکل فقط این است که اینها به شکل مطلوبی تربیت نشده اند؟! آیا اینها بی ادب بار آمده اند؟! آیا اینها تنبل و شلخته بار آمده اند؟! آیا اینها موجوداتی متکبّر و خودخواهی هستند که فقط به فکر خودشان بوده و مسئولیت گریزند؟! آیا ... . ⬇
✅به مرور برایم روشن شد که نه مسأله اینها نیست! مسأله عمیقتر از آن است. آنچه رخ داده این است که اساسا اینها انسانهای دیگری اند! انسان دیگری ظهور کرده که طور دیگری به مسائل مینگرد و اموراتش را با روشهای دیگری میخواهد انجام دهد! 👈ورای ارزش گذاری بر رفتارها و گرایشات و عقاید اینها باید دید اساسا چه انسانی متولّد شده؟! هر چه درکمان را از این امر بالاتر ببریم بهتر میتوانیم عمق تحوّلات را لمس نموده و ارتباط بهتری با آنها برقرار کنیم! آینده را بهتر ببینیم! بهتر به برنامه ریزی و تعلیم و تربیت این نسل مشغول شویم! از قبل فرصتها و آسیبهای این انسان را شناخته و برای آن فکری کنیم. 🚗چند روز پیش جایی در اطراف میدان پلیس قم برای خرید مرغ رفته بودم! افراد افغانی آنجا زیاد به چشم می خورند! پدیده ای نظرم را جلب کرد! دختران و پسران نوجوان افغانی را که میدیدم احساس میکردم اصلا فرق کرده اند! نه تنها با پدرانشان بلکه با کلّ دنیای ما قبل دیجیتال! ✋حالا فعلا فرق آنها در رفتارهای ظاهری و حجاب و نوع لباس پوشیدن ... مشهود است ولی همانجا وقتی آنها را میدیدم حدس میزدم که تفاوت آنها خیلی عمیقتر است! اصلا شاید حرف من را به خوبی نفهمند و من را به نوعی از عصر حجر قلمداد کنند! 👈انگار خودشان را بالاتر از دنیای من میدانند! گویا در حالتی غوطه ور بودند که آنها را با یک شعور مخفی متعلّق به یک انسان نوینی که در شهر و روستا و غرب و شرق و پولدار و فقیر و... یکسان است مرتبط میکرد! 💡باز به ذهنم خطور کرد مسأله تربیت و جنسیت و فرهنگ و تاریخ و شهر و روستا و ایران و افغانستان و... نیست! مسأله تولّد انسانی نوین است! همانکه حتی اگر طلبه هم شود چیز دیگری است! هر چند بین اینها در دنیای خودشان تفاوتهای طبیعی ای وجود داشته باشد که به امور دیگر مرتبط شود. 💡به ذهنم خطور کرد به مرور مباحثی در زمینه این انسان نوین که آن را انسان دیجیتال مینامم بنگارم! در ابتدا تولّد آنها را نشان دهم و سپس به توصیفی از شخصیت این انسان پرداخته و در ادامه در نوشته های دیگری به روش تبلیغ دین و نسبت این نسل با عصر ظهور و مهدویّت سخن بگویم. 🔸«تولّد انسانی جدید در تاریخ بشر به نام انسان دیجیتال»🔸 تکنولوژی دیجیتال متفاوت تر از تکنولوژی های قبلی خیلی عمیق و معنادار انسان را متأثّر میکند. در او عمق و گستردگی ای از تغییرات را رقم میزند که میتوان سخن از تولّد انسان دیگری بر زبان راند! برخی گمان میکنند فضای دیجیتال صرفا یک ابزار ارتباطی و یا برای بازی و سرگرمی است. غافل از اینکه این فضا پرورشگاه و مدرسه ای برای ظهور یک انسان جدید در تمام تاریخ بشر است که خروجی آن انسانی است که آن را «انسان دیجیتال» مینامم. 👈انسانی که از ابتدای زندگی تعاملش با عالم را با وسیله های دیجیتال انجام میدهد! دیگر خبری از شیوه های سنّتی پیشین زندگانی و آثار آنها ندارد! فضای دیجیتال و سایبر تأثیرات عمیقی در همه ی عرصه ها و صور تحقّق امور ایجاد میکند. 👈وسیله ای که به شدّت قوای ادراکی و تحریکی انسان را متأثّر کرده و روحیّات و خلقیّات و عرفیّات بی سابقه و ویژه ای را در انسان ایجاد نموده است. ✅با مقداری دقّت بیشتر میتوان گفت تعیّن نوینی از عقل و کنشگری را در تاریخ انسان رقم زده که آن را «عقل دیجیتال» در برابر عقل غیر دیجیتال مینامم! اموری که در مجموع به ظهور انسان نوین و در ادامه دنیا و تمدّن جدیدی انجامیده که آن را «انسان دیجیتال» و دنیای سایبر مینامم. 👈اگر به باز شناسی این عقل دیجیتال و انسان دیجیتال نپردازیم نمیتوانیم درک صحیحی از این انسان نوین و همچنین دنیایی که در حال رقم خوردن است داشته باشیم! انسانی که با انسان غیر دیجیتال تفاوتهای مهمّی دارد. 🔸منظورم از انسان دیجیتال یک انسان رباتیک نیست! همان انسان است و همان فطرت را دارد ولی انسانی است که تعیّن عقلی و در پی آن رفتاری نوینی یافته که با دیگر انحاء عقلانیّت و کنشگری که تا کنون انسان آنها را به تن کرده بود تفاوتهای جدّی دارد. ✔به عبارت دیگر ما شاهد ظهور پارادایم نوینی از انسان بودن و در ادامه حیات و تمدّن انسانی هستیم که تازه آغاز شده است. آنچه انسانهای غیر دیجیتال و انسانهای دیجیتال را به هم پیوند میزند همان فطرت انسانی است. همانگونه که بین فیزیک ارسطویی با فیزیک نیوتون و همینطور فیزیک نیوتون با فیزیک کوانتوم تفاوت است؛ و همانطور که بین فلسفه مشّائی با فلسفه اشراقی و حکمت متعالیه تفاوت است؛ همانطور که بین نحو متعارف و نحو متعالی تفاوت هست بین انسان غیر دیجیتال و انسان دیجیتال هم تفاوت عالمی وجود دارد. ⬇⬇
🔸«نسل Z طلیعه ای بر تولّد انسان دیجیتال»🔸 بسیاری اوّلین نشانه های ظهور این انسان جدید را در زمان ما در نسلی که آن را نسل Z و همچنین آلفا بیان میکنند دیده و به اشتباه از آنها به عنوان نسل Z یاد میکنند. نسل Z در این اصطلاح به متولّدین بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰ معمولا اطلاق میشود. یعنی همانها که در عرف کشور ما به عنوان دهه ی هشتادی ها یاد میشود. ولی واقعیّت آن است که این نسل صرفا دروازه ی ورود بشر به عالم انسان جدیدی است که همان انسان دیجیتال است! طلیعه ی این نوع تمدّن نوین است که با این انسانها قرار است به زودی ایجاد شود. 👈انسانهایی که هنوز در سنین جوانی هستند ولی اندکی بعد کره زمین را تصاحب کرده و آینده ای دیگر را برای آن رقم خواهند زد! ولی چرا این نسل Z در زمان ما اینقدر محطّ انظار قرار گرفته است؟! ✅سرّ آن به این نکته برمیگردد که این نسل هرگز دنیای آنالوگ را درک و تجربه نکرده اند! در دل دنیای دیجیتال متولد شده و به گونه ای از پستان آن شیر نوشیده و در دامان آن رشد نموده اند. در دل چنین دنیایی بار آمده اند! تربیت شده اند! ✅همین است که آنها را به بومیان سرزمین دیجیتال تبدیل نموده است. افرادی که از همان ابتدا توسّط دنیای دیجیتال احاطه شده اند لذاست که آنها خود به خود و به طور طبیعی یک روش متمایز از تفکر و درک جهان را درک نموده و توسعه میدهند. ⚪به دلیل اهمیت مسأله خوب است با بیانهای مختلف آن را تقریر کنیم تا عمق مسأله از چنگمان نگریزد. از اینجا آغاز میکنم که ما تا اندازه ای با تأثیر شغلها بر روی انسانها آشنا هستیم. مثلا تأثیر شغل تاکسی یا قصّابی بر روحیّات فردی را میدانیم! به وضوح احساس کرده ایم افرادی که با وسایل نقلیه ی سنگین کار میکنند با مثلا آرایشگران فرق دارند. تأثیر ابزار کار و لوازم و مقارنات آن را در ایجاد روحیات و طرز نگاه ها اجمالا درک نموده ایم. تفاوت واضح یک انسانی که در روستا زندگی میکند یا در یک کلان شهر زندگی میکند را درک نموده ایم. 👈یعنی چه؟! یعنی اینکه ما هم وسعت و هم عمق تغییرات در انسان و طرز نگاه و شیوه ی انجام کارها و دغدغه ها و روحیاتش را با تغییر در محیط زندگی و انس با ابزار کارش اجمالا دانسته و تجربه کرده ایم. 👈از همینجاست که میتوانیم به راحتی حدس بزنیم ممکن است انسانی یا همه ی انسانها با ابزار و فضایی درگیر شوند که به شدت همه ی انسانها را نسبت به انسانهای قبلی دچار تغییرات عمیقی کند که بتوان از ظهور و تولّد انسان دیگری در تاریخ بشر سخن گفت! 👈ابزار دیجیتال اعمّ از موبایل هوشمند و فضای مجازی و امور اینچنینی دقیقا چنین تحوّلی را در کلّیت انسان ایجاد نموده است! اگر سابقا بین روستایی و شهری و بین کامیون دار و آرایشگر و بین ایرانی و آلمانی و ... تفاوتهایی به خاطر ابزار کار و محیط زندگی و فرهنگ جامعه و مانند آن وجود داشت دیگر میتوان سخن از تفاوت انسان دیجیتال با انسان غیر دیجیتال گفت! 👈انسان دیجیتال اعمّ از اینکه در شهر باشد یا روستا یا کارمند یا ورزشکار یا ایرانی یا آلمانی و... با انسان غیر دیجیتال متفاوت بوده و از طرف دیگر یک اشتراک کلان با افراد دنیای خودش دارد! همان تفاوتی که بین دنیای نوجوانان افغان و خودم در میدان پلیس قم احساس کردم! 🔹پیش از این نیز در مطالعه ی تاریخ بشر شنیده بودیم که تحوّلات فرهنگی ناشی از برخی جنگها یا ظهور ادیان نوین یا تغییر بنیانی در ابزار حیات بشری بود که باعث ظهور انسان نوینی شده بود. انسان در عصر پارینه سنگی و عصر حجر و عصر مفرغ را میشناختیم. تفاوت ما قبل تاریخ و شروع تاریخ با اختراع خط را شنیده بودیم. از تفاوتهای دنیای کشاورزی و صنعت نیز اخیرا مطّلع شده بودیم. 👈ولی اکنون در شرایطی قرار داریم که میتوانیم این لحظه های ناب تاریخی که بسان لیلة القدرهای تاریخ بشر هستند را در سرعتی باور نکردنی در زمان خودمان تجربه کرده و شاهد تولّد انسانی دیگر باشیم. انسانی که نه «انسان کشاورز» است و نه «انسان صنعتگر» بلکه «انسان دیجیتال» است. 👈انسانی که روز و شبش با فضای نوینی به نام فضای دیجیتال عجین شده و درگیری همه جانبه ای با این ابزار سحر آمیز برقرار نموده است. در واقع ما با یک نقطه ی عطف نوین دیگری از تاریخ بشر مواجه شده ایم. 👈انسانی متولّد شده که قبل از خود را به نوعی عصر حجر و ما قبل تاریخ میداند! نگاه ها و روشهای انسان غیر دیجیتال را برای زندگی قبول ندارد! ✋ولی چرا چنین تکبّر و تفوّقی را برای خودش قائل است؟! چون بالوجدان میبیند که در دنیای نوین میتواند سریعتر، آسانتر و بهتر به مطلوبات خود برسد. لذاست که کلّیت دنیای خود را برتر میداند! ⬇⬇⬇
🔹منظورم از انسان کشاورز آن انسان معیاری است که در چنان تمدّنی ظهور میکرد هر چند نظامی یا بازاری بوده باشد. منظورم از این تعیّنها مختلف عقل انسانی یا همان انسان چیست؟! همان تعیّنهایی است که منجر به آن میشود که جوامع انسانی در کره ی زمین از حالت قبلشان تغییرات بسیار عمیقی پیدا کرده و ویژگی ها و خصایص مشابه و اجمالا یکسانی پیدا نمایند. انسانهایی که آگاهی های نسبتا مشترک و متفاوتی از انسان قبل داشته و اموراتی را که دیده و تجربه میکنند را در مقولات نسبتا مشترک نوینی تجزیه و تحلیل مینمایند. دغدغه‌ها، ايده‌ها و آرزومندي‌هاي مشابهي دارند. 👈نشناختن این انسان جدید موجب نوعی نزاع پارادایمی بین انسان غیر دیجیتال و انسان دیجیتال میشود. همان نزاعی که در جای خودش از آن بحث شده و ادوار و کیفیّت آن تشریح شده است. 👈همان امری که امروزه در زمان ما فعلا در لایه ی نزاع بین والدین و نوجوانان و همینطور معلمّان و دانش آموزان خودش را نشان داده است. در واقع امروزه مبتلا به نوعی سوء تفاهم پارادایمی شده ایم. 👈مسأله این نیست که نوجوانان امروزی بی ادب، طغیانگر، خود اظهارگر، بی مسئولیت، شلخته و... هستند! مسأله این است که اساسا انسان دیگری یا همان انسان دیجیتال متولد شده که باید او را شناخت و با او کنار آمد و در دنیای او با او ارتباط گرفت و به فکر سعادتی متناسب با این تعیّن از عقل بود. 👈بلکه برخی دانشمندان علوم اعصاب معتقدند که حتّی استفاده از عالم دیجیتال باعث تغییر در شبکه های عصبی مغز ما میشود. مدار توجّه مغز را تغییر میدهد. 🔹همچنین نباید بین انسان دیجیتال و عصر دیجیتال خلط نمود. عصر دیجیتال یعنی زمانی که امور انسان در فضای دیجیتال قابلیت رتق و فتق پیدا کرده است؛ دیگر لازم نیست بلکه عقلانی نیست که به خود دشواری های قبل از ظهور این فناوری ها را تحمیل نمود! ولی انسان دیجیتال مفهومی عمیقتر است. میخواهد بگوید اساسا این فضای دیجیتال انسانی نوین را تربیت نموده و متولّد مینماید! صرفا یک ابزاری نیست که در دست همان انسان قدیمی افتاده باشد! انسانی نوین را شکل میدهد که باید از این منظر به آن نگریست. 👈طوری نباید از عصر دیجیتال سخن گفت که گویا لزوما همان انسانهای قدیم وارد آن شده اند و از آن صرفا استفاده میکنند و نسبت به آن منفعل نیستند. ⚪ولی آیا ظهور این انسان جدید صرفا به واسطه ی ابزار دیجیتال و فضای سایبر و تأثیر مستقیم تکنولوژی است؟! ظاهرا مهمترین دلیل همین است! این ابزار را نمیتوان با دیگر ابزارهای ساخت بشر مقایسه کرد! ابزاری است که واقعا انسان نوینی را تربیت میکند. لذاست که او را انسان دیجیتال نامیدیم. هر چند منکر این نیستیم که امور دیگری نیز در تولّد این انسان نوین دخیل بوده باشد! 👈اموری مانند تحوّلات اجتماعی و ظهور انسان پست مدرن و چندگانگی فرهنگی و جهانی سازی شدن و... . حتّی برخی حوادثی مانند ۱۱ سپتامبر را هم در این میان بی تأثیر ندانسته اند! 👈آری میتوان اینها را میراث این انسان جدید از پدرانش دانست که با خود به دنیای نوینی آورده است. انسان دیجیتال میتواند میراث دار دی ان ای اجتماعی نسلهای پیشین هم دانسته شود ولی انسانی است که وارد دنیایی شده که تفاوتی بنیادین با دنیای پدرانش دارد به شکلی که حتّی آن ارثها را نیز میتواند گاهی کنار بگذارد و تغییراتی در خود به وجود آورد! ⛔نباید او را صرفا حاصل امتدادی خطی از نسل پیشین دانست! بلکه به شکلی با یک تغییر پارادایمی مواجه شده که دنیایش را هم تغییر داده است. 👈وقتی در نوشته های دیگر از روحیات و تفاوتهای این انسان دیجیتال سخن گفتیم بهتر عمق تولد انسانی دیگر در پهنه تاریخ زندگی بشر بر این کره ی خاکی را درک خواهیم کرد. 👈اینکه آیا باید برای تولد چنین انسانی جشن بگیریم یا سوگواری کنیم به مرور در نوشته های بعدی به آن میپردازم! این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۳) «محافلی برای گوش کردن قرآن و روایات» «خواندن کی بود مثل شنیدن؟!» 🔹این جمله بین ما مشهور شده که: «شنیدن کی بود مانند دیدن؟!» در متون روایی نیز داریم که: «لیس الخبر کالمعاینة»! بعدی دیگر از این حقیقت هنگام رانندگی برایم روشن شد! آن هم اینکه: «خواندن کی بود مثل شنیدن؟!» و اینکه: «لیس القراءة کالاستماع»! 🔸سخنرانی یکی از فضلا را گوش میدادم که روایت میخواند. روایاتی که خودم شاید بارها آنها را خوانده بودم. ولی نمیدانم چرا اصلا گویا بار اوّلم بود میشنیدم! عجب مطالب جالبی است! هم عمق توجّه و تأثیرش بر من متفاوت بود و هم مطالب جدیدی به ذهنم می آمد! راحتتر هم در حافظه ام معمولا نقش میبندد. 👈روایت مرحوم صدوق در علل الشرائع از امام باقر علیه السلام را خواندند که خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام وحی کردند میدانی چرا تو را از بین همه ی انسانها برای کلیم اللهی برگزیدم؟! برای آن بود که تمام بندگانم را با دقّت تمام وارسی کردم و درون و بیرونشان را نگریستم ولی احدی را نیافتم که از تو در درونشان نسبت به من احساس ذلّت و مسکنت کنند! 📖«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع أَ تَدْرِي لِمَا اصْطَفَيْتُكَ لِكَلَامِي دُونَ خَلْقِي فَقَالَ مُوسَى لَا يَا رَبِّ فَقَالَ يَا مُوسَى إِنِّي قَلَّبْتُ عِبَادِي ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَداً أَذَلَ‏ لِي‏ مِنْكَ‏ نَفْساً يَا مُوسَى إِنَّكَ إِذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّيْكَ عَلَى التُّرَاب‏» 💡به ذهنم خطور کرد من را باش قبلا فکر میکردم خوب است یکدوره روایات را در کتب اصیل روایی بخوانم! قرآن را مدام تلاوت کنم! حالا فهمیدم این همه ی کار نیست! 👈باید یک برنامه ای بگذارم روایات و قرآن کریم را از زبان دیگران و مخصوصا اهلش هم بشنوم! خواندن کی بود مثل شنیدن؟! شنیدن خودش گاهی موضوعیت دارد! هم خواندن موضوعیت دارد و فرصتهای خودش را ایجاد میکند و هم شنیدن! 👈ای کاش محافلی بود و صوتهایی بود که کارش آن بود که همین روایات را شمرده شمرده و روان و دلنشین میخواند. انسان فرصت آن را پیدا میکرد که حالا وقتی مثلا یک دور امالی شیخ صدوق یا شیخ مفید را موفّق شد بخواند یک دور هم آنها را گوش کند! استماع کند! 👈گاهی در برخی محافل واعظ یا سخنرانی طوری روایت را میخواند که گویا آن را در وجود انسان میکارد! اینقدر عمیق مضمونش در دل و جان انسان مینشیند که هنگام خواندن چنین چیزی اصلا در کار نیست! 🔹البته هر کدام از قرائت یا استماع فوائد خودشان را دارد. ولی باید به هر دو توجّه شود. چرا استماع اینقدر میتواند مؤثّر باشد؟! خودش موضوع جالبی است. 💭شاید وقتی آن مضمون را با صدای دیگری انسان میشنود باعث میشود بهتر به آن توجّه کند! به کمک آن صوت و صدای غریبه ای که سوار بر آن مضمون شده توجّه بیشتری به آن مضمون پیدا کند. آدمی هنگام مطالعه کردن مضامین را با الفاظ ذهنی و با صدای خودش در ذهنش مرور میکند. همین ممکن است باعث شود مقداری سهل انگاری نسبت به آن رخ دهد. مواجهه ی کامل با آن را گاهی پیدا نکند. 💭همچنین گاهی دلالتهای تنغیمی و نحوه ی بیان گوینده باعث برجسته شدن دلالتها و ایجاد زمینه برای دریافت عمق توجّه های نهفته در آن میشوند! همان چیزی که هنگام مطالعه و قرائت شخصی معمولا از این مؤلّفه عبور میکنیم. 💭همچنین هنگام استماع ما مضامین جدید را در قالب محیطهای ارتباطی دیگری دریافت میکنیم! محیطهایی که به آن درجه از رسمی بودن و خشک بودن محیط مطالعه ای نیستند! در هوای طلق و محیط تجریدی ذهن در هنگام مطالعه فهمیده نمیشوند. در یک بستر زنده تری گویا با مضامین ارتباط برقرار میکنیم. همین گاهی برخی دریافتهای خاص را برای ما از متن واحد میسّرتر میکند. ✋شاید اسرار دیگری نیز در میان باشد که فعلا چیزی به ذهنم نمی آید. 🔹البته مرادم صرفا شنیدن به شکل کتاب صوتی و مانند آن نیست. آن مطالبی که در بیان لمّیت این تأثیرات نوین در ظرف شنیدن بیان کردم اعمّ از آن است و گاهی در بستر شنیدن در قالب سخنرانی یا در گفتوگو و مانند آن بیشتر رخ میدهد. یکی از دلایل رجحان کلاسهای درسی به جای خودخوانی به همین بعد برمیگردد. یکی از وجوه عبارت معروف خذ العلم من افواه الرجال نیز میتواند همین نکته باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۴) «چرک خشک کنی قوی از اشعیای نبی» «استعاره ای شگفت انگیز برای خشکاندن ریشه ی غرور» 🔹شخصی را دیدم که به گونه ای گمان میکرد حالا گاهی حرفهای اخلاقی مینویسم خبری هست! «کم من ثناء جمیل لستُ اهلاً له نشرته»! قبول دارم که با پیکری چون مورچه زبانی همچون فیل دارم! ولی خدا را شکر عمقی از تعفّن این نفس خبیث را گاهی دیده ام که دیگر فریب این حرفها را فهمیده ام که نخورم! من که بدیهای خودم را بهتر از بقیه میشناسم و با همه ی این شناختنم باز بسیاری از بدیها هست که خودم هم نمیدانم و خداوند بهتر آنها را میداند! 📖«أَنَا اعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ‏ مِمَّا يَظُنُّونَ‏ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُون‏» 🔸جمله ای از اشعیای پیامبر علی نبیّنا و آله و علیه السلام در برخی از کتب اهل کتاب دیدم که عجیب من را گرفت! بعد از آن دیگر حال آدم از کارهایی که آنها را خوب دانسته و انتظار و توقّعی برایش ایجاد کرده هم به هم میخورد! چه رسد به کارهای بدمان! 🔻«خوبی های ما همچون کهنه ی زن حائض است!»🔺 🔹راستی ای بیچاره ی جامانده از وادی پاکی و فقر و فنا! به چه مینازی؟! به این نماز شبها و جماعات و زیارات و تالیفات و نمیدانم تسویلات دیگرت؟! نمیدانی همینها سند جرم تو در درگاه عظمت آن سلطان آسمان و زمین است؟! خدایا اگر پاکی های ما اینگونه خرابند ناپاکی های ما دیگر چقدر ننگین اند! 📖«إِلَهِي مَنْ كَانَتْ‏ مَحَاسِنُهُ‏ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا يَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِي‏»! ✋اگر چنین است هیچ حالتی و کلامی زشتتر از آن نیست که آدمی خودش را سزاوار ثواب الهی بداند! دچار غرور شود! 🔸آخر کدام خوبی؟! اینها خوبی نیست! خودش سند رسوایی ماست! حالت تکبّر و غرور و استحقاق پاداش پیدا کردن به خاطر کارهایی که خوب پنداشته ایم نوبر است! انتظار پاداش و بهشت برین و مکاشفات و نمیدانم کرامات هم داریم! یکی نیست باد ما را خالی کند! ✋یا مراتب ناخالصی اعمالمان و بازیگری های این نفس خبیث را نشناخته ایم یا عظمت درگاه الهی و مراتب وادی پاکی را ندانسته ایم! 🔹آخر مگر این ماء دافق مهین میتواند خودش را از حدّ تقصیر در عبادت آن نور ازل و ابد بیرون بداند؟! وقتی اینها را بدانیم با وجود سعی در اعمال صالح و اخلاص باز هم جای هیچ دلخوشی ای جز فضل و کرم الهی باقی نمیماند! «لَسْتُ أَتَّكِلُ فِي النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ‏ بِفَضْلِكَ‏ عَلَيْنَا». ریشه ی غرور و دلال و حسابگری خشکیده میشود! خاکساریمان بیشتر میشود! 📖«لَا يَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِي فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَفْنَوْا أَعْمَارَهُمْ فِي عِبَادَتِي كَانُوا مُقَصِّرِينَ غَيْرَ بَالِغِينَ فِي عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِي فِيمَا يَطْلُبُونَ عِنْدِي مِنْ كَرَامَتِي وَ النَّعِيمِ فِي جَنَّاتِي وَ رَفِيعِ دَرَجَاتِيَ الْعُلَى فِي جِوَارِي وَ لَكِنْ فَبِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَ بِفَضْلِي فَلْيَفْرَحُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا فَإِنَّ رَحْمَتِي عِنْدَ ذَلِكَ تَدَارَكُهُمْ وَ مَنِّي يُبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِي وَ مَغْفِرَتِي تُلْبِسُهُمْ عَفْوِي‏»
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۵) «پدیده ای نا صواب به نام ریا هراسی» «راهکار مبارزه با ریا» 🔹یکی از آسیبهایی که در رفتار شناسی متدیّنین زیاد با آن مواجه شده ام پدیده ای است که آن را: «ریا هراسی» مینامم! یک ترسی که گاهی از شکل عقلائی اش خارج شده و باعث میشود کارهای شایسته از آنها به خاطر ترس از ریا صادر نشود! دیگر خودتان مصادیقش را در عرصه های مختلف میدانید! 🔸بلکه برخی را دیده ام برای اینکه ریا نشود تعقیباتی که دوست دارند بعد از نماز بخوانند را جلوی دیگران نمیخوانند! سر کلاس اشکال نمیکند تا ریا نشود! در جماعات به شکل راحتی حالات وجودی اش را ابراز نمیکند تا ریا نشود! و... . همین است که گویا به نظر میرسد عقلانیّت دینی در زمینه پرهیز از ریا به شکل مناسبی در ارتکاز مؤمنین به بلوغ مناسبش نرسیده است. 🔹مثلا وقتی انسان مؤمن در مسجد یا محیطهای دینی حاضر میشود دو مانع بزرگی که باعث عدم صدور طاعات و مبرّات از سوی اوست از میان میرود! یکی عوائق است! دیگر غفلتها است! اینجا برخی گمان میکنند اگر از این حالت خوبی که زمانهای دیگر از خودشان سراغ ندارند استفاده کنند یعنی ریا کرده اند! چون چنین کارهای خوبی در زمانهای دیگر نمیکنند! ✋نخیر اینها دیگر خطورات شیطانی است! راحت باش! هر کار خیر و ذکر و عملی میخواهی بکنی انجام بده! مثلا با جمعی همراه شده ای و میبینی برای نماز شب بیدار میشوند! تو هم میبینی میتوانی بیدار شوی! استفاده کن! نگو ریاست! ⬇
🔹اینکه مؤمن رغبت به طاعات داشته باشد کاملا طبیعی است و اگر میبینی اینها را سابقا انجام نمیدادی به خاطر عوائق و غفلتها بود! میل طبیعی مؤمن به سمت همه ی طاعات و خوبی هاست! ماها خودمان و نورانیّت ایمانمان را هنوز نفهمیده ایم! به خاطر همین است که گفته میشود سعی کنید در محافل خوب شرکت کنید! غفلتها و عوائق را کنار میزند. 👈همین افراط در پرهیز از ریا که باعث ریا هراسی شده باعث میشود که به شکلی دو دشمن انسان از این زمینه برای زمین زدن او استفاده کنند. یکی نفس انسانی است که به خاطر امیالی مانند راحت طلبی و عافیت طلبی و مانند آن از این امر استفاده کرده و بساط راحت طلبی و فرار از دشواری ها را با زرورقی از نورانیّت انگیزه های دینی به خورد انسان میدهد! 👈دشمن دیگر هم شیطان است که با القاء وسوسه و خطورات شیطانی غیر عادی به انسان القاء میکند که اینها برای خودنمایی است و آن را ترک کن! میخواهد از انسان کارهای نیک سر نزند! انسان را دچار خطای محاسباتی و اختلال ادراکی میکند! 👈باور کنید بسیاری را نفس و شیطان با همین حربه ی ریا هراسی زمین زده اند! نمیدانند اینکه دارد در گوشش میخواند این عمل را نکن شاید ریا شود خاطری نفسانی و شیطانی است! به تعبیر غزالی در احیاء العلوم: 📖«الشيطان يدعوك أولا إلى‏ ترك‏ العمل‏، فإذا لم تجب و اشتغلت، فيدعوك إلى الرياء. فإذا لم تجب و دفعت، بقي يقول لك. هذا العمل ليس بخالص، و أنت مراء، و تعبك ضائع فأي فائدة لك في عمل لا إخلاص فيه؟ حتى يحملك بذلك على ترك العمل‏» ⚪ولی چه باید کرد؟! باید بین دو مقوله تفاوت جدّی قائل شد! یکی حقیقت ریا و دیگر ترس از ریا! ترس از ریا خود ریا نیست! اصلا ترس از ریا نشانه ی خوبی است! نشانه ی ایمان است! میدانید چرا جوهر کارمان ریا نیست؟! اگر هم ناخالصی داشته باشد عمدتا مربوط به عوارض آن است! عوارضی که حالا حالا باید برای پاک کردنش تلاش کنیم! 👈دلیل اینکه جوهر کارمان ریا نیست و جزء منافقین نیستیم این است که اگر ریا بود اصلا چنین خوفی پیدا نمیکردیم! اصلا خوشحال هم میشدیم که ریا کنیم و به این حرفها گوش نمیکردیم! 👈از طرفی باید توجّه داشت که قرار هم نیست هیچ وقت از انسان گرفته شود! اگر انسان چنین ترسهایی نداشته باشد دچار غرور و مکر الهی میشود؛ تا در این دنیا هستیم قرار نیست گمان کنیم کارمان تمام شده است! این ترس مهمترین عامل تربیتی انسان مؤمن تا انتها است! 👈همان عاملی است که با آن قرار است آن خود ندیدن نهایی و فنای کلّی محقّق شود! اینطور نیست زمانی احساس کنیم آنقدر اخلاص داریم که دیگر حتما حتما هیچ ناخالصی و ریا و... در آن نیست! همین ترس است که باعث تلاش و مسابقه در عمل و متوقّف نشدن در وادی پاکی میشود! وادی پاکی چیزی نیست که تمامی داشته باشد! 📖«وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى‏ رَبِّهِمْ راجِعُونَ * أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُون‏» 🔹اگر گفته شود که خب میدانیم در کارهایمان و نیّتهایمان ناخالصی هست! از اینجا شائبه ی ریا وجود دارد! گاهی واقعا احساس میکنیم دیگران در صدور اصل عمل یا کیفیت عمل بی تأثیر نیستند! پاسخ این است که قطعا همینطور است! اصلا چه تصوّری از مراتب پاکی و زلال شدن انسان داری؟! خیلی گویا خودت را تحویل گرفته ای! 👈حالا حالا ها باید جان بکنی تا از سرزمین ریای خفی و اینها پاک و پاکتر شود و قرار هم نیست همانطور که گفته شد زمانی دیگر فکر کنی پاک پاک شده ای! تا آن دم آخر این خوف با ما هست! اصلا مؤمن را فقط همین خوف است که به وادی صالحین میکشاند: «لَا يُصْلِحُهُ‏ إِلَّا الْخَوْف‏» 👈این خوف بوسیدن دارد نه فرار کردن! تا آنجا جلو میرود که أخفی من دبیب النمل میشود! ولی بدان اینها ریای جلیّ که باید به خاطرش اصل عمل را ترک کنی نیست! باعث اصلی و ذاتی عملی خیر است! و الّا اصلا ترسی نداشتی و خوشحال هم بودی! بله انسان میتوان به جایی برسد و مطلوب است به آنجا برسد که به قول غزّالی در احیاء العلوم: 📖«مهما أدرك من نفسه تفرقة بين أن يطلع على عبادته‏ إنسان‏ أو بهيمة ففيه شعبة من الرياء» 👈و به قول مرحوم نراقی در جامع السعادات: 📖«علامة خلوص العمل من الریاء ألّا یجد تفرقة بین أن یطّلع علی عبادته انسان أو بهیمة» ⚪خب اگر ناخالصی دارد چاره اش مراقبه و محاسبه و تلاش برای خالص کردن عمل است نه ترک عمل! صورت مسأله را که نباید پاک کرد! اصل عمل و جوهر آن که خوب است! از ریشه و اصل که حاصل ناپاکی و نفاق و ریا نیست! بر اساس روایات هیچ کار خیری به خاطر ترس از ریا نباید ترک شود! و چه دقیق فرموده اند! و چه عمیق فرموده اند! ⬇⬇
👈گاهی وقتی برخی را میبینیم که به خاطر ریا هراسی نوعی اختلال رفتاری پیدا میکنند و از خود واقعی شان فاصله میگیرند و به خیرات و مبرّاتی که دیگر آنها را ظهور نمیدهند جفا و ظلم میکنند به یاد این کلام امام باقر علیه السلام به زراره می افتم که: 📖«امْضِ بِنَا فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ‏ حَقَ‏ مُسْلِم‏» ✅باید بدانیم ما مادامی که در دار دنیا قرار داریم در دار ظلمت و کفریم! توقّع زیادی از ما نیست! توقّع آن است که در آن متوقّف نشده و صعود کنیم! از این ظلمتها و شرکها و ناپاکی ها صعود کنیم! خداوند متعال هم خوب میداند چه آفریده و چه مراحلی در پیش دارد! تکلیف ما لا یطاق نمیکند! منتها مهم است که در مسیر پاکی قرار بگیریم. ✔بگذارید مثال شخصی که به خاطر ترک ریا عمل نیک را رها کند را بیان کنم! مثالی زیباست که از دیرباز علمای اخلاق اسلامی آن را بیان کرده اند! بنده ای را تصوّر کنید که مولایش به او گندمهایی داده و به او میگوید آنها را از سبوس و پوستهایش جدا کن و برایم بیاور! فقط مراقب باش که خیلی دقیق و نیکو این کار را انجام دهی و گندم خالص تحویلم بدهی! این عبد در ادامه اصل کار را رها میکند و عذر می آورد که ترسیدم اگر مشغول به جدا کردن پوستها شوم نتوانم آنطور که میخواستی آنها را جدا کنم! به خاطر همین اصلا آن را ترک کردم! آیا عذر مقبولی دارد؟! هرگز! ✅برخی تصوّرشان از ریا و اخلاص تصوّر صفر و صدی است! نمیدانند منازل السائرینی در این میانه به پاست! همه اش هم حساب و کتاب دارد! باید یکی یکی در این مراحل گام برداشت! ⛔البته روشن است که مرادم از پرهیز از ریاهراسی افتادم در دام شیطان با انجام امور ریایی نیست! بی دقّتی و بی محاسبه کار کردن نیست! منظورم پرهیز از افراط و تفریط در این زمینه است. 🔹ولی چطور ریا از بین میرود؟! ریا همان طلب منزلت در قلوب دیگران به واسطه ی اظهار امور پسندیده است! از شعب حبّ جاه است! حبّ جاه نیز از شعب کفر و شرک و دوری از وادی توحید است! از همینجاست که همینکه انسان مؤمن مشغول طاعات و عبادات و بالا بردن معرفت دینی میشود به مرور ریشه های کفر و شرک او و تعلّقاتش سوخته و آن مادّه ی فاسدی که از آن رذائلی مانند ریا ایجاد میشود از میان میرود! تا جایی که در وجود انسان محبّت الله دفعتا یا تدریجا ایجاد شده و از این وادی عبور میکند. 👈دوای اصلی معرفة الله و عبادت است. توجّه تفصیلی به این رذائل و چلّه نشینی برای مبارزه آن چندان روش درستی نیست! اینها را باید با توجّه اجمالی و پرداختن تفصیلی به معرفة الله و عبادت درمان کرد! ✅اصلا توجّه تفصیلی به این آسیبها خودش آسیب زاست. چون اینها معلول اند نه علّت! باید تبر ابراهیمی را برداشته و به سراغ بت اعظم که همان کفر و شرک و الاه نفس است رفت! ✔حالا ورای این راهکار معرفتی برای درمان ریا یک راهکار عملی مهم هم دارد! آن هم این است که دندان طمع نفس را بکنیم! بسیاری از مشکلات ما در آن است که دندان طمع نفس را نمیکنیم! باید یکبار ذبحش کنیم تا دست از سرمان بردارد! ولی چگونه! اینطور که خودمان را عادت به اخفاء العبادات دهیم! سعی کنیم کارهای نیکی در روز انجام دهیم که هیچ کس هیچ زمانی از آن خبردار نخواهد شد! این را عادت خودمان کنیم! طوری که تنها به اینکه خدا میداند قانع شویم! وقتی این را عادت خودمان کردیم در جلوات هم راحتتر میشویم. دیگر نفس چندان برای تحصیل رضای غیر خدا با ما گلاویز نمیشود! این خیلی راهکار عملی مهمی است. 🔹یک مطلبی هم در انتها تذکّر میدهم. آن هم این است که انسانهای غیر متدیّن گاهی انسانهای متدیّن را متّهم به ریاکاری میکنند! حالا فارق از اتّهام زنی صرف آیا نکته ای هم در آن پیدا میشود؟! بله یک نکته ای در این میان است که گاهی باعث سوء تفاهم میشود. آن هم این است که انسان اهل دین انسانی است که در برابر نفسانیّت و شیطنت خودش محدودیتهای دینی ایجاد میکند! هر چند تمایل نفسانی و شیطانی به عبور از این حدود دارد ولی خودداری میکند! 👈اینطور نیست که دل نداشته باشند و تمایل به دیدن صحنه های مهیّج و شهوات و... نداشته باشند! ولی عقل دینی هم دارند! همین حالت خودداری دینی است که باعث میشود افراد غیر متدیّن از آن در یک سوء برداشت گمان نوعی ریاکاری کنند! 👈گویا گمان میکنند متدیّنین منکر این نفسانیّتها و امیال هستند! اینها هم به شکل وجودی میدانند این تمایلات را همه دارند این قشر متدیّن را متّهم به ریاکاری میکنند! حالا بحث در این زمینه زیاد است. ولی نباید خوف از متهم شدن به ریاکاری خودش آسیب دیگری در راه انجام خیرات شود.