باسمه تبارک و تعالی (۴۵۷)
«معنای خدایی مهربانتر از پدر و مادر»
«افراط و تفریط در توجّه به صفت رحمت الهی»
🔹جایی مطلبی را دیدم که مدام بر این امر تکیه کرده بود که خداوند متعال از پدر و مادر هم مهربانتر است! اولیاء الهی از پدر و مادر هم مهربانتر اند! اصلا محبّت مادر مثالی قرار داده شد برای محبّت خداوند متعال!
👈یکی از اساتید اخلاق میفرمود محبّت خدا به بندگانش را اگر میخواهید بدانید به یاد داستان آن پیرزنی بیافتید که فرزندش از دستش خسته شد و او را برده و در چاهی انداخت! همینکه خواست به لبه ی چاه نزدیک شود تا ببیند آیا مادرش جان داده یا نه صدایی از ته چاه شنید که پسرکم نزدیک چاه نیا! نکند پایت بلغزد به درون چاه بیافتی!
👈همین مضامین باعث رقّت قلب و نرم شدن دل و گاهی توبه میشود. آخر بعضی ها در خداشناسیشان یک تصویری از خدا ساخته اند که نستجیر باللّه مانند یک مولای انتقام جوی بی رحمی است که منتظر است ما دست از پا خطا کنیم تا ما را مجازات کند!
👈برای مبارزه با چنین تصوّرهای خامی از خداوند اینگونه بیانات گاهی راهگشاست. افراد را با دستورات الهی و رعایت آنها آشتی میدهد! احساس نمیکند کار از کار گذشته! با حربه یاس که دره ی هلاکت ابدی و دام بزرگ شیطان است مقابله میکند. فکر میکند خدایی مهربان است که او را میپذیرد و هدفش انتقام گرفتن نیست!
👈لذا تبلیغ رحمت الهی برای گناهکاران امری پسندیده است زیرا شیطان با برجسته کردن عقوبت گناهانشان تصوّر ناشایستی از خداوند متعال در ذهن آنها ایجاد نموده و باعث نا امیدی از خداوند متعال و عدم توبه و بازگشت آنها میشود.
⬇
👈از اینجاست که توجّه خاصّ به رحمت الهی برای بندگان گناهکار امری پسندیده است: «یا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعا»
🔹از طرفی توجه به رحمت الهی نفس پسندتر است! بازارش گرمتر است. مردم از آن استقبال بیشتری میکنند و تقاضای بیشتری دارند. همین باعث میشود که گاهی برخی وعاظ هم بیش از مقدار صحیح افراد را به این صفت الهی توجه بدهند. زمینه برای مغرور شدنشان مهیا شود. ذوق عرفانی برخی بزرگان دینی نیز گاهی در این امر بی تاثیر نبوده است.
⛔ولی اگر توجّه به این صفت الهی کارساز است باید مراقب بود آسیب زا نیز نباشد! آخر این همه آیات الهی در زمینه ترسیدن از خدا و ضرورت پروای از او و پناه بردن از عذاب الهی پس چیست؟! مکر الهی چیست؟! انتقام الهی چیست؟! حواسمان هست در هندسه ی معرفت دینی و ارتکاز مؤمنین چه سازه ای در حال تحقّق است؟!
👈گاهی وقتی در مفهوم گیری و تلقّی مؤمنین بعد از شنیدن این عبارات و توجّه به خدایی مهربانتر از پدر و مادر توجّه میکنیم طوری است که گویا خدا راحت میبخشد! پس شما هم راحت باشید! فقط باید بدانیم او بخشنده است! لازم نیست کار خاصی بکنیم و تنها باید نا امید نشویم! خدا خیلی بزرگ و کریم و بخشنده است! خیلی مهربان است!
👈چیزی شبیه اندیشه ی مسیحیت در زمینه ی فداء عیسی است! میگویند همین ایمان به فدا برای سعادت کافی است! گویا اینها هم میگویند همینکه بدانید خدا مهربان است برای بهره مندی از مهربانی خدا کافی است؟! یا للعجب! این هم شد فقاهت دینی؟!
✔خود این یکی دیگر از مکائد شیطان است! از آن طرف انسان گناهکار را از رحمت الهی مأیوس میکند و از این طرف هم او را به رحمت الهی مغرور میکند! رحمت الهی را مانند رحمت رائج میان انسانها نوعی رحمت عاطفی و انفعالی و نه رحمتی عقلی تفسیر میکند! انگار رحمت خداوند متعال دقیقا مانند رحمت پدر و مادر به فرزند است که گاهی از حقیقت نیز خارج شده و حالت تعصّب و عاطفه ی محض به خود میگیرد! طوری که بدون کار و تلاش انتظار رحمت دارند!
✋نخیر! خداوند متعال منزّه از این امور انفعالی است و اگر میگوییم خداوند رحمت دارد و بلکه مهربانتر از مادر به انسان است مراد رحمت عقلی است! یعنی مستحقّ را قطعا به استحقاقش میرساند و چیزی در این زمینه هرگز فروگذار نمیکند! چیزی از سنخ رابطه ی معلول و علّت است. اینقدر عمیق و تکوینی است.
✋نه اینکه به شکل عاطفی و اعتباطی بخواهد رحمتی بروز کند! اینکه هیچ کمالی برای خداوند متعال نیست! بلکه نقص است! نخیر! انسان به شکل گتره ای نمیتواند دل به رحمت الهی ببندد! رحمت الهی وقتی به انسان میرسد که از مجاری و نظام اسباب وارد شود.
👈بسیاری خیلی دیر میفهمند که عالم حساب و کتاب دارد! بر اساس نظام علّیت است! گویا رحمت الهی برایشان نوعی هستی شناسی گتره ای را میخواهد نتیجه بدهد.
🔻اگر قرار است مردم را از رحمت الهی مأیوس نکرد نباید طوری حرف زد که آنها را به رحمت الهی مغرور نمود!🔺
👈وقتی میگوییم خداوند متعال از مادر مهربانتر است آن طرفش را هم گاهی بگوییم که وقتش هم برسد از هر انتقام جوینده و مکّار و غضب کننده ای نیز انتقام جوینده تر و... است.
👈بله برای گناهکاران به اقتضاء تناسب حال باید از رحمت الهی گفت ولی برای مطلق بندگان دیگر نه! هم باید از رحمت الهی گفت و هم از عذاب الهی! بین خوف و رجاء آنها را نگاه داشت!
📖«نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ * وَ أَنَّ عَذابي هُوَ الْعَذابُ الْأَليمُ»
👈البته تفاوتی که اینجا هست آن است که رحمت الهی از روی فضل و کرم اوست ولی عذاب الهی تنها و تنها به خاطر سوء انتخاب و خبث سریره ی خود ماست. جزای الهی چیزی جز نشان دادن نتیجه ی اعمالمان نیست و خدا کریمتر از آن است که بخواهد عذابی از بیرون برای انسان آورده و آتشی در بیرون برایش شعله ور کرده باشد!
⚪ممکن است بگوییم پس معنای آنکه سبقت رحمت خدا بر غضبش چیست؟! در پاسخ باید گفت آن رحمتی که بر غضب الهی پیشی دارد همان رحمت عامه ی الهی است که به معنای اعطاء آن اموری است که اشیاء در مسیر وجود استعداد و اشتیاق آن را دارند. رحمت به این معنا اساسا منافاتی با عذاب ندارد بلکه حتّی خلود در عذاب جهنّم نیز شعبه ای از شعبات آن است.
👈ولی آن رحمتی که سر از حیات طیّبه ی نوری در دنیا و بهشت و رضوان الهی در آخرت در می آورد دیگر سبقتی بر غضب الهی ندارد! چنین رحمتی به کفّار و مجرمین نخواهد رسید! این رحمت همان رحمت خاصّه ی الهی است که در برابر عذاب الهی قرار میگیرد.
👈برای کفّار و مجرمین از جهت کفر و جرمشان عذابهای دنیایی و معیشت ضنک در دنیا و آتش و ناملایمات در آخرت در انتظار است! رحمت خاصّه ی الهی اعطاء آن اموری است که وقتی انسان با حرکت در مسیر توحید استعداد آن را پیدا میکند به او داده میشود.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۸)
«بوسه هایی با طعم و رایحه ی بهشتی»
«مَن عالَ ثَلاثَ بناتٍ وَجَبَت له الجَنَّة»
🌸آخر شب خسته با بچه ها خدا حافظی کردم و به طرف اتاق مطالعه آمدم! دختر بزرگترم که امسال دیگر به مدرسه میرود گفت بابا وایستا! با خستگی ایستادم و جلو آمد و گفت بوس! خم شدم و بوسم کرد؛ صورتش را جلو آورد گفت حالا تو بوس کن! دختر کوچک دوّم آمد و گفت بوس! دوباره ...
🌷دیگر واقعا میخواستم بروم که دختر سوّم هم آمد و تیر خلاص را زد! گفت بوس! باز همان جریان! ولی این بار دیگر گویا خبری از آن همه غلظت طبع و جدّیت و خستگی نبود. یک دل رحمی و لطافت طبعی وارد وجودم شد!
🌼با وجود این دخترها انسان استعدادهای عاطفی و محبّتیش شکوفا میشود! استعدادهای شگرفی که خودش هم از وجود آنها در وجودش خبری نداشت! راستی که وقتی این حالات از روی پاکی و صداقت و صفا در وجود انسان دامن میگیرند چه زیبا و دلنشین و خوش رایحه اند! بوی بهشت میدهند!
🌸به یاد آن روایت مشهوری که شیعه و سنّی آن را از پیامبر اکرم نقل نموده اند افتادم که هر کسی سه فرزند دختر را بزرگ کند بهشت بر او واجب میشود! وجود آدم را بهشتی میکند! آدم را مجبور به زلالی و رقّت قلب و مهربانی میکند! دل قسیّ را نرم میکند! من که خواهر نداشته ام میفهمم چقدر این سه دختر در وجودم اثر گذاشته و چقدر من را تربیت کرده اند! گویا به زور میخواهند وارد بهشتم کنند!
🌼شاید بخشی از سرّ اینکه رسولی که قرار بود رحمت ناب باشد کَانَ أَبَا بَنَاتٍ به همین برگردد! آری به راستی که:
💕«نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُونِسَاتٌ مُبَارَكَاتٌ مُفَلِّيَاتٌ»💕
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۹)
«سرّ آفرینش و هبوط انسان»
🔹مدّتی قبل با یکی از برادران در زمینه آفرینش انسان بحث میکردیم. خواستم مطلبی در زمینه جایگاه زن در خلقت و جامعه ی انسانی بنویسم ولی به ذهنم خطور کرد همان مطلب را که برگرفته از برخی تأملات در متون دینی بود بذل کنم.
🔸خداوند متعال از کتم عدم نقش عالم را رقم زد! در شش مرحله ی اسرار آمیز دست به آفرینش آسمانها و زمین زد و دوباره بر عرش ایستاد! صحنه ای بسیار زیبا و شگفت انگیز و مملوّ از مخلوقات و موجوداتی که همه در حال تسبیح و تقدیس او بودند؛ اینجا بود که خطاب آمد: «تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين»
🔹ولی گویا نقصی در کار بود! شائبه ی آن بود که گویا خداوند نیازی به این مخلوقاتش دارد! از طاعت یا معصیتشان نفعی میبرد! توهم آن میرفت که همه گویا از روی جبر چنین یک دست تسبیح گویند! گویا عاشق نهایی آزمون دیده در بینشان نبود! پروردگارمان همان بی نیاز بی همتایی بود که صرفا به خاطر مشیّتش و بدون هیچ نیازی دست به آفرینش زده بود.
🔸همین بود که بر اساس طرح کامل ازلی اش دست به آفرینش موجودی برتر از همه ی آفریده های پیشنیش زد! موجودی که با وجود او سطح برتری از محبّت، عبادت و معرفت امکان ظهور یافت! موجودی که با آفرینش او نهایی ترین سطحی از تقرّب که موجودات میتوانستند به آن برسند امکان یافت.
✅ولی چگونه این مقصود ممکن بود؟! با آفرینش موجودی که مانند خود خدا قدرت انتخاب و اختیار محض داشته باشد؛ خودش در یک حالت نابی از آزادی کامل و بی تأثّری محض از هر عاملی جز انتخابش بگوید که چه میخواهد باشد! اختیار ما یشاء کند که آیا میخواهد شاکر باشد یا کافر!
🔹اینجا بود که خداوند متعال از روی جود و سخاوتش آزادی و اختیار ناب خودش را به انسان هم داد! نهایی ترین چیزی که ممکن بود را نیز سخاوتمندانه عطا نمود! و راستی خدایی را که از طاعت و معصیت مخلوقاتش سود و زیانی نمیبیند چه باکی از این موهبت بزرگ بود؟! با این موهبت بزرگ و سخاوتمندانه اش غنا و بی نیازی و ثروت بی کرانش را نسبت به آفریدگانش ظاهر نمود. در قالب چنین اظهار استغناء و بی نیازی با دادن نعمت اختیار ناب بود که امکان آن پیدا میشد که برگزیدگانی بی هیچ شائبه یافت شوند که تنها او را بپرستند و محبّت او را به دل راه دهند! درجه ای والاتر از بندگی و محبّت و معرفت ممکن شد.
✅آری نعمت آزادی و انتخابگری انسان به خاطر ظهور صفت سخاوت و جود الهی از طرفی و ظهور صفت غنا و استغناء الهی از طرف دیگر بود!
🔸با آفریده شدن انسان طرحی ریخته شد که حتّی در آن گناه بندگان نیز عامل ظهور صفات دیگری از گنجینه ی کمالات بی پایان الهی بود! صفاتی چون حلم، رحمت، مغفرت، احسان، مکر، انتقام، اضلال و... . برای پیدا شدن زمینه های مناسب این انتخاب گری آزادانه او را مرکّب از نفس و فطرت آفرید. او را اختیاری ناب در کشاکش امیال نفسانی و فطری قرار داد تا خودش انتخاب کند! برای آنکه حجّت نیز تمام شود بعد از نیکو آفریدن اساس آفرینش انسان راه سعادت و شقاوت را نیز به او نشان داد ولی نه به شکلی که باعث خدشه وارد شدن بر آزادی انتخاب گری اش شود! سپس در یک استغناء محض به او خطاب نمود: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»
🔹خودت انتخاب کن که کدام راه را میخواهی بروی! او را مجبور به انتخاب کردن آزادانه ی هویّتش قرار داد. اگر جبری بود جبر بر این آزادی محض بود! لذاست که هر چند میدانست خلقت این انسان در آفرینشش منجر به شرور و فساد میشود از آنجا که اینها لازمه ی اعطای موهبت والا و برتر آزادی و انتخاب به انسان بود از آن چشم پوشی کرد! زیرا او چیزی و سرّی در این انسان میدید و میدانست که دیگران نمیدیدند و نمیدانستند!
🔸همان سرّی که با وجود آن صحنه ی با عظمت آفرینش بی نقص میشد! همانکه وقتی آفرینشش تمام شد دیگر به جای «تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين» خطاب: «فَتَبارَكَ اللَّهُ احْسَنُ الْخالِقين» آمد؛ و ما چه میدانیم این انسان چیست؟! این اعجوبه ی روزگاران چه اسراری را در نهان خود دارد؟! چه عظمتی در آفرینش دارد؟! چه حکمتها در وجود او نهفته است؟! انسانی که ظرفیّت آن را یافت تا در بین همه ی مخلوقات خلیفه الله عالم باشد. آری این بود که پروردگارمان آدم را آفرید و وقتی فضائلش را ملائکه دیدند خطاب آمد:
📖«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون»
🔹ولی این آدم قرار بود نسلش داستانها بر روی زمین رقم بزنند! حوّا نیز در همان بهشت قبل از هبوط آفریده شد. زیرا خلقت انسان در قالب آدم تمام نمیشد و با آمدن حوّا طرح انسانیّت تمام شد. وقتی داستان آغاز شد که به آنها خطاب شد در این بهشت از هر چه خواستید بخورید ولی از این یکی نه! اینجا همان پرسش تاریخی که اسرار زیادی دارد ظاهر میشود که اگر قرار بود نخورند چرا نشانشان دادند و اگر قرار بود بخورند چرا منعشان کردند و اگر به خوردنشان راضی نبودند چرا به آنها چنین قدرتی دادند؟
🔸پاسخش روشن بود! خداوند قرار نبود انسان را مجبور به انتخابی کند! قرار بود انسانی آزاد بیافریند! لذاست که جلوی کارش را نگرفت تا اختیاری که سخاوتمندانه به او داده بود از او سلب نکرده باشد. ولی برای آنکه این سخاوت به ضرر انسان تمام نشود و از طرفی در انتخاب گری او باز هم خدشه ای وارد نشود باب رحمت و مغفرت و توبه را برای همیشه برای انسان گشود. برخلاف آن توهّم مسیحیت که اینجا را مشکلی لاینحلّ در تاریخ آفرینش پنداشته اند که با عهد جدید حل گردید!
🔹ولی سرّ این شجره ی ممنوعه چه بود؟! آن بود که انسان انسان بماند! قرار نبود خدایی کند! بنده ای بیش نبود! قرار بود داستانش آغاز شود! اگر نفسانیّت درونی و همینطور شیطان بیرونی نباشد که داستان انتخاب گریش بین این تمایلات متضاد آغاز نمیشود! انسانیّتش را ظهور نمیدهد! اگر قدرت گناه نداشت اصلا بندگی انسانی که نوع برتری از بندگی بود ظهور نمیکرد! لذا بود که از روی حکمت بالغه اش از چیزی منع نمود تا بندگی او را بیازماید و داستان هبوط و ظهور تامّ نقشه ی اصلی برای انسان محقق شود.
🔸انسان به این کره ی خاکی هبوط کرد که در کشاکش فطرت و نفسانیت آزادانه راه و مقصدش را انتخاب کند. مجبور به انتخاب شد! جبر به آزادی! و چه کنیم که حقیقت بزرگ وجود انسانی همین است. اگر قرار است راه سعداء را بپیماید باید با عزم و انتخاب خود برود! و اگر قرار است راه اشقیاء را برود نیز باید خودش انتخاب کند! زیرا قرار نبود انسان چیزی جز این انتخاب ناب باشد!
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۰)
«جایگاه زن در نظام آفرینش»
«آیا زنان نواقص العقول اند؟»
«تقاوت تعین عقل عاطفی و عقل منطقی»
«کلامی از کارول گلیگان در روان شناسی زنان»
🔹انسان اشرف مخلوقات است. گل سر سبد مخلوقات الهی است. از آن رو که خداوند متعال به او نعمتی داد که به این شکل به هیچ موجودی نداد! و آن هم اختیاری ناب که خودش انتخاب کند چه میخواهد باشد! برای ظهور این انتخابگری انسان در کشاکش امیال فطری و نفسانی آفریده شد. به این کره ی خاکی هبوط کرد تا آنکه خودش را انتخاب کند و به آسمان برگردد!
👈ولی انسان موجودی نبود که در کره ی خاکی بتواند به تنهایی از پس حوائجش بر آید. نیاز به اجتماع داشت. اجتماعی که قرار بود در این سرا نسلش هم باقی باشد.
👈اگر چنین است باید پرسید چرا انسان دو گونه شد؟! برای آن بود که زندگی دنیایی بعد از هبوط با این دو گونگی انسانی قابل تداوم بود! چنین اجتماع و تألیف و بقایی نیازمند یک نیروی جاذبه انسانی داشت که همان زن بود!
📖«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»
👈انسان برای آنکه بتواند در این سرای دنیا باقی بماند به دو گونه ی زن و مرد آفریده شد! ولی هر دو انسان بودند! هر دو اشرف مخلوقات بودند. هم آدم و هم حوّا هر دو در همان بهشت قبل از از هبوط آفریده شده بودند.
⬇
🔹آری از سویی به گونه ای نیاز بود که بالطبع صلابت، غلظت، قدرت و توامندی بدنی داشته باشد تا بتواند در این سرای دنیایی اعمال شاقّة و تحمّل سختی ها و دفاع از خطرات نموده و ثبات و سکینه ای در برابر این ناملایمات و ترسهای عالم دنیا داشته باشد! ولی از سوی دیگر به گونه ای دیگر نیاز بود که بالطبع لطافت، عطوفت و جاذبه ای داشته باشد تا جامعه ی انسانی بتواند در این سرای دنیایی با چنین پیوندهای درونی أنسی، محبّتی شکل گرفته و قرار پیدا کند و با این ویژگی ها بتواند بار سنگین عاطفی تناسل و حضانت و تربیت و خانه داری و دیگر امور لطیفه را بر عهده بگیرد؛
✅انسان در سرای دنیا هم خشونت و غلظت نیاز داشت و هم نرمی و رقّت؛ هم دافعه نیاز داشت و هم جاذبه! گونه ی اوّل همان مرد بود و گونه ی دوّم زن و هر دو انسان بودند! همانکه نفخه ی روح الهی در آنها شده بود. مردان در پی سعی و تعب طلب معاش در این دار دنیا و تحصیل لوازم معیشت و استفاده از قوّت و شدّت در جنگها و منازعات و سختی ها!
⚪اگر قرار بود انسانیّت منحصر در مردان شود منقرض میشد یا در حدّ بدویّت باقی میماند! نه از آن جهت که تولید مثلی نمیشد -که ممکن بود به شکل دیگری رخ دهد- بلکه از این جهت که همواره مردان در حال منازعات بودند و به ألفتی نخستین برنمیگشتند تا خلوتی برای بازگشت به فطرت و آرامش و سکونت رخ دهد. و اگر قرار بود انسانیّت منحصر در زنان شود نیز منقرض میشد نه از آن جهت که تولید مثلی نمیشد -که ممکن بود بدیلی پیدا کند- بلکه از آن جهت که دیگر نیرویی برای طلب معاش و ایستادگی در برابر مشقّات زندگی نداشت که اگر داشت که دیگر مرد بود و زن نبود!
👈همین بود که انسانیّت هم به گونه ی مرد و هم به گونه ی زن نیاز داشت. زنانی که مایه سکونت مردان شوند و بین انسانها شبکه های ابتدایی و ثانویّه و عظیمی از مودّت و رحمت و پیوندهای عاطفی ایجاد شود.
👈چنین امری جز با خلقت انسانی در قالب زن میسور نبود! زنی که مرد با جمال و ظرافت و محبّت او به سمتش جذب شود و حیات انسانی قابلیت تداوم مطلوب پیدا کند!
👈از اینجاست که سرّ پدیده ازدواج و جایگاه منزل را در بین نهادهای جامعه ی انسانی میفهمیم. به تعبیر علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان:
📖«و لا يصلح شأن الإنسان بالخشونة و الغلظة لو لا اللينة و الرقة، و لا بالغضب لو لا الشهوة، و لا أمر الدنيا بالدفع لو لا الجذب ... فالنساء هن الركن الأول و العامل الجوهري للاجتماع الإنساني»
🔹اگر چنین است زن و مرد نزد خداوند متعال یکسانند! هر دو به یک اندازه انسان اند! چون یک نوع دارند یک کمال واحد دارند! هیچ امتیاز و برتری بر یکدیگر ندارند. هیچ! ملاک برتری و کرامت در میزان تقوا و تقرّب به خداوند متعال است و بس! امری که در مورد زن و مرد یکسان است! از اینجاست که مقام ختمی صلی الله علیه و آله که کاملترین انسان بود فرمود دخترم فاطمه پاره ای از وجود من است! او همان روح در پیکر من است! دیگر قرآن کریم از این واضحتر چگونه بگوید که:
📖«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»
⬇⬇
🔸«معنای الرّجال قوّامون علی النّساء»🔸
اگر چنین است پس آیا نباید بین زن و مرد تفاوتی باشد؟! چرا تفاوت هست! تفاوتی از سنخ نیاز به موجود خشن و موجود لطیف و پیامدهای مناسب طبیعی آن! این که دیگر عیبی نیست! اگر مرد بر زن فضیلتی ندارد پس چرا قرآن کریم فرموده: «الرِّجالُ قَوَّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» پاسخ آن است که این قوّامیّت چیزی جز بیان نسبت طبیعی میان زن و مرد در امتداد خشونت طبعی مردان و لطافت طبعی زنان نیست! همان اختلاف طبیعی است که وقتی خود را به صحنه ی زندگی میکشاند تبدیل به این قوّامیت میشود.
👈مراد هم تنها در ازدواج بین زن و مرد نیست بلکه در جامعه ی انسانی مردان نقش قوام بودن را دارند و زنان نقش سکونت دارند.
✅پس چرا از این امر به تفضیل مردان بر زنان یاد شده؟! پاسخ آن است که مراد از این فضیلت زیادت است نه کرامت! فضل در زبان عربی گاهی به معنای زیادی می آید و گاهی به معنای کرامت! کرامتی که فضیلت واقعی است بدون هیچ شکّی در منطق قرآن کریم برای متّقین است. چه زن باشند یا مرد!
👈ولی آن زیادی مردان بر زنان چیست؟! همان چیزی است که سبب قوام بودن مرد برای زن شده و آن هم ویژگی های طبیعی خلقت مردان از صلابت، شدّت و واقع نگری در مواجهه با حقیقت است! اگر چنین است پس باید گفت در چنین معنایی از تفضیل و زیادی زنان نیز تفضیل و زیادی بر مردان دارند که همان زیادی در لطافت و رأفت و عاطفه نگری است.
👈ولی چرا تنها این تفضیل برای مردان بیان شده است؟! برای آنکه آیه در مقام بیان قوّامیت مردان در نسبت با زنان و تفریع برخی آثار بر چنین امری است که مستلزم توجّه به تفضیلی است که مایه چنین قوّامیتی شده است.
👈ولی اگر فرضا در مقام بیان جایگاه رفیع زنان در پیوندهای جامعه بود دیگر باید از فضیلت زنان در این زمینه صحبت میشد.
🔸«آیا زنان نواقص العقول اند»؟🔸
اگر چنین است مراد از این زیادی زیادی در عقل و چیزی که به کمال نهایی انسانها برگردد نیست. بلکه در همان است که بیان شد! ممکن است پرسیده شود پس چرا گفته میشود که زنان نواقص العقول اند و یا اینکه مردان حیاتی عقلی دارند و زنان حیاتی احساسی و عاطفی؟! باید گفت حقیقت آن است که عقل در مرد و زن یکسان است. چطور میشود عقلی که مایه اصلی سعادت انسان است در بین آنها مختلف تقسیم شده باشد. اگر هم از این اختلاف بین زن و مرد با تعبیر اختلاف در عقل یا زیادی و کمی عقل تعبیر شده است باید طوری معنا شود که با اموری که گفته شد منافاتی نداشته باشد.
👈به تجربه هم دیده ایم بین زنان و مردان از حیث قوای ذهنی و عقل حصولی و هوش علمی تفاوتی نیست! در کنکورهای آموزشی در زمان ما دیگر کاملا آشکار شده است. از همین رو باید گفت مراد تعیّنهای مختلف عقلی است. عقل مردان عقلی است که با توجّه به ویژگی های خلقتشان در امور دنیایی و در مواجهه با سختی ها واقع نگر است.
👈وقتی قدرت به مرد داده شده باید عقلش هم واقع نگرتر باشد. اگر چنین نباشد نمیتواند برای تحصیل لوازم حیات تلاش کند و سختی ها را تحمّل کند و خود را نبازد! عقل زنان عقلی است که با توجّه به ویژگی های خلقتشان عاطفه نگر است.
👈اگر چنین نباشد نمیتواند مایه آرامش و پیوندهای انسانی و حفظ و تولید مثل و تربیت و خانه داری باشد. اگر میخواهیم از این حیث بگوییم عقل زن ناقص است اشکالی ندارد! ولی باید دقّت کنیم دقیقا مرادمان چیست!
👈البته این عقل عاطفه نگر بعضا دچار آسیبهایی است. مثلا وقتی که در مواجهه حقایق لازم الاتباع بخواهد عنان کار به دست آنها بیافتد که در این وضعیت باید از نقص در عقل آنها به معنای آنکه منطق تعقلشان احساسات است نه تحقیق حقیقتها ترسید. مگر آن زن دیگر بخواهد مردانگی کند و از ماهیتش به شکل مصنوعی بیرون بیاید!
👈در اینجاست که ممکن است گفته شود زن به دلیل نقص در عقلش -به معنایی که گفته شد- نباید رئیس خانواده یا قاضی یا حاکم جامعه قرار گیرد. لن یفلح قوم ولّی امرهم امرأه به شکل یک قضیه طبیعی صادق خواهد بود. زنی که به راحتی برای احساسات ناپاکش گاهی باز میخورد و بازی میدهد و فجایعی چون جنگ جمل ایجاد میشود.
👈از حیث احساسات قطعا زن قوی تر از مرد است؛ یعنی در اموراتش بالطبع انفعال بیشتر نسبت به احساس دارد تا تعقل؛ احساساتش شکوفاتر است. همین قوت احساسات است که باعث ایجاد تعین خاصی از عقلانیت به نام (عقل عاطفی) برایش میشود که اگر در مجرای خودش از این تعین عقلی مبارک استفاده شود نورانیت ویژه ای دارد! همان عقل مبارکی که برخلاف (عقل منطقی) ظاهری در مردان تن به تحمل زایمان و تربیت کودکان و پرورش آنها میدهد!
⬇⬇⬇
✅باید دانست باطن تفاوت عقل زن و مرد در تفاوت تعیّنی است نه در زیادی و کمی اصل این موهبت بزرگ! زنان با توجّه به نوع خلقتشان طوری نظام امیالشان مهندسی شده که خطورات اوّلیه ی آنها در مقام تصوّر که منتهی به تصدیق و اراده میشود نوعا تمایل به نگاه های عاطفی و احساسی دارد!
✅یعنی چه؟! یعنی مدار دوران عقل در مرد و زن فرق دارد! کلّ یجری لأجل مسمّی است! نوعی اختلاف پارادایمی طبیعی دارند! عقل یکی باید قواعد سختیهای زندگی دنیایی را استنباط کند و عقل دیگری باید قواعد نرمی های زندگی دنیایی را استنباط کند!
✋ولی باید دقّت کرد در مرحله ی پیشین و بالاتر هر دو یک عقل است. عقلی که باید در مرتبه ی دیگری پلکش را به سوی حقائق عمیقتر هستی باز کند و راه سعادت را بپیماید!
⛔البته منکر آن نیستیم که به شکل قلیلی مردان زن صفت یا زنان مرد صفت از حیث مزاجی وجود داشته باشند! یا مردان ابله و زنان بی احساس وجود داشته باشند! همانطور که مثلا دیوانگی و ضریب هوشی متفاوت امری نادر ولی طبیعی است. اینها دیگر خلاف قاعده است و خلاف مجرای کلی بحث!
⛔و باز منکر آن نیستیم که امکان داشته باشد زنی به شکل قسری تعین عقل منطقی و مرد صفتی را بر خود تحمیل کند و بتواند به تدبیر منزل و قضاوت و حتی حکومت بپردازد ولی روشن است که اولا نوعی عذاب و خروج از حالت طبیعی برای اوست و ثانیا اینگونه وظایف مردانه هیچ فضیلت یا کرامتی برای او ندارد و ثالثا به شکل طبیعی به فضیلت زنانگی اش ضربه زده و به دلیل محسوس بودن برجستگی شغل مردان باعث نوعی اغترار به جهل و سوق دادن زنان به این وظایف دور از طبیعت و صلاحیتشان میشود و نباید به تحسین و تبلیغ این دست زنان پرداخت!
👈در هر حال نه آن واقع نگری دنیایی کرامتی بود و نه این عاطفه نگری دنیایی! اینها زیادت است و فضیلت واقعی در آن عقل برتری است که عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان است! همان عقلی که بین زن و مرد یکسان است! همان عقلی که متأسّفانه معمولا اسیر چنبره ی نفس بوده و فریب شیطان را خورده و دچار غفلت و غرور است. در مردان به نوعی و در زنان به نوعی دیگر!
🔴یکی از بزرگان روانشناسی آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد بانویی به نام کارول گلیگان است. ایشان کتابی مهم به نام صدایی دیگر: « in a different voice» در زمینه نظریّه روان شناختی رشد زنان دارد. در آن بعد از آزمایشهای تجربی به این نتیجه میرسد که اساسا زنان و مردان نه در خود قدرت تعقّل بلکه در گرایششان به سبک استدلال و توجّه به مؤلّفه های آن تفاوتی مهم دارند که آنها را از یکدیگر جدا میکند.
👈مثلا آزمایشی صورت گرفت در بین پسران و دختران ۱۱ ساله که شخصی را تصوّر کنید که همسرش سرطان بگیرد و به دارو نیازمند باشد ولی پول ندارد. داروخانه ای هست که امکان دزدی از آن ممکن است. وظیفه ی این مرد چیست؟
👈در پاسخ دریافتند معمولا پسران در یک استدلال عقلانی اخلاقی تاکید بر لزوم دزدی نمودند زیرا جان شخص برخلاف پول قابل استدراک نیست. ولی دخترها معمولا ذهنشان بر حواشی میرفت که مثلا وام بگیرد و یا اینکه نکند بعدا به زندان رفته و همسرش تنها بماند و... که استدلالهای اخلاقی بودند که عمدتا متوجه به حفظ روابط بودند.
👈ایشان نتیجه میگیرند که ورای ساختارهای واحد منطق ارسطویی در تمایل به نحوه ی استدلال و چینش مقدمات زن و مرد متفاوت اند. مردان عمدتا روی به تعقل اخلاقی می آورند ولی زنان عمدتا در پی حفظ روابط و بهبود و گرمی آن میباشند.
✋اینجاست که یکی دیگر از بزرگان روانشناسی معاصر مرد که استاد دانشگاه هاروارد است یعنی استیون پینکر به ایشان اشکال نقضی نموده اند که با این استدلال تالی فاسدی پیش می آید که نمیتوان آن را پذیرفت و آن این است که زنان نباید به منصب قضاء بپردازند!
👈به تعبیر طلبگی خودمان بسیاری از جوابهای نقضی در واقع تعمیم و توسعه اشکال میباشند نه پاسخ به آن! آری زن مناسب نیست قاضی قرار گیرد مگر دیگر قرار باشد زن نباشد و مردانگی کند!
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۱)
«آیا زنان طفیلی وجود مردانند؟!»
«خلقکم من نفس واحدة و خلق منها زوجَها»
🔹در جلسه ای بودیم که یکی از عزیزان به متنی از جلد هفتم اسفار مرحوم ملاصدرا اشاره فرمودند؛ بر اساس این متن مناقشه برانگیز گویا ایشان زنان را حیواناتی برای انتفاع مردان برشمرده است 😳 ایشان در فصل چهاردهم از موقف ثامن از جلد هفتم اسفار بحثی دارد در بیان عنایت الهی در آفرینش زمین و موجودات زمینی برای نفع بردن انسان!
👈وقتی مواردی را برمیشمارد که خداوند متعال از روی عنایتش برای انسان آفریده به این مورد میرسد که برای انسان حیوانات مختلفی در روز زمین آفریده تا آنجا که برخی از اقسام این حیوانات را برای نکاح او آفریده است که در ظاهر گویا مراد همین جنس زن میشود:
📖«و منها تولد الحیوانات المختلفة؛ ... و بعضها للنکاح وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»
👈مرحوم ملاهادی سبزواری شارح حکمت صدرایی نیز در حاشیه ی خود بر این قسمت از اسفار همین برداشت را تأیید و شروع به بیان حکمت آن میکند! در بیان ایشان صدرا زنان را اصلا گویا انسان ندانسته و در سلک حیوانات گنجانده و این برای آن است که زنان به دلیل ضعف عقلشان و جمودی که بر جزئیات و رغبت به زخارف دنیا دارند تقریبا ملحق عالم حیوانات میشوند😨
👈سیره ی غالب آنها همان سیره ی چهارپایان است هر چند چهره ی انسانی دارند 😓 گویا اصلا اینها نوع دیگری غیر از انسان اند ولی خداوند متعال برای آنکه انسانها یا همان مردان دچار اشمئزاز از مصاحبت و نکاح با آنها نشوند آنها را به قیافه ی انسانها و مردان آفرید😣
⬇
👈برای اینکه واقعا تفاوت جدّی در اینجا بین زن و مرد وجود دارد شریعت اسلامی همواره جانب مردان را بر زنان در اموری مانند طلاق و نشوز و... مقدّم نموده است.
👈این فرازها را که انسان گاهی مرور میکند حالتی از شرمندگی پیدا میکند! به یاد کتاب (هنر رفتار با زنان) اثر شوپنهاور افتادم! آخر این دیگر چه طرز نگاهی است؟!😐
👈جناب حاجی سبزواری هم شأنشان اجلّ از این عبارات است؛ اینگونه حرفها گاهی در گوشه ی تنهایی ها در مقام خلوت با صور ذهنی و عقل حصولی و سکر ناشی از ابتهاج حاصل از ابتکارات در مونتاژ بین معانی گاهی برای انسان رخ میدهد؛ نباید آنها را چندان جدّی گرفت! برای من که مکانیزم تکون چنین شبه شطحیاتی قابل درک است و چندان نشانگر نگاه عمیقی به زنان در نگرش این بزرگواران هم نیست. اعاذنا الله من الخطل و الزلل.
🔸«زنان هیچ کاستی از مردان ندارند»🔸
البته شاید بتوان ادّعا کرد نوعی نگاه زن ستیزانه یا تحقیر زن در تاریخ سنّت وجود داشته که متأثّر از فرهنگ رایج بین بشر و تسلّط قوی بر ضعیف بوده تا برآمده از ناب متون دینی؛ هر چند گاهی نیز این رویکرد ظالمانه اجتماعی میخواسته خودش را با برخی تعابیر دینی موجّه سازی کند. خودش را به شکل مرموزانه ای گاهی در برداشتها و تفکر دینی هم شاید گاهی نشان داده باشد. شکّی در قبح این عبارات و ناحق بودن ظاهر آن نیست.
👈در نوشته ی دیگری تفاوت زن و مرد از نوع تعیّن عقل معیشتی در دنیا و اتّحادشان را در عقل معادی را بیان کردیم. گفتیم هیچ کرامتی برای مردان نسبت به زنان نیست و بنا بر صریح آیات قرآن کریم هر دو به یک اندازه میتوانند از حیات طیّبه بهره برده و تنها ملاک برتری تقوا و میزان تقرّب به خداوند متعال است.
👈از منظر دینی روشن است که لااقل این وصله را نمیتوان به قرآن کریم چسباند! کیست که با ادبیّات قرآن کریم آشنا باشد و نفهمد که ذرّه ای حاضر نیست به هیچ گروه و صنفی ورای نسبتش با خداوند متعال برتری بدهد!
👈به گمانم اگر قرآن کریم به این صراحت از پاکی برخی الگوهای بزرگ زنان مانند حضرت مریم یاد نمیکرد و یا در عقاید دینی اینقدر بر شأن والای حضرت صدّیقه طاهره سلام الله علیها تأکید نمیشد زمینه های فرهنگی در جوامع سنّتی برای بروز برخی سوء تعبیرهای شدیدتر در مورد زنان زیاد بود.
👈ولی به برکت وجود چنین ذوات نورانی دیگر کسی جرأت ابراز چنین تعابیر زشت و باطلی را نداشته است. بلکه برکت وجودی این بانوان جلیل القدر باعث آن شده که سطح فکر در مورد زنان فاخر شده و بعضا ترقّیات بسیار جالبی را در مورد نوع دید به آنها مشاهده کنیم.
👈مثلا ابن عربی در کتاب فصوص الحکم خود به بیان ذوق ۲۷ تن از انبیاء بزرگ الهی از حضرت آدم تا پیامبر خاتم صلی الله علیه و آله و سلّم میپردازد. مرحوم علامه ی حسن زاده ی آملی در شرحی که بر آن نگاشته اند به گونه ای از اینکه چرا ذکری از زنان در آن نشده فصّ ۲۸ را به حضرت صدّیقه طاهره اختصاص داده اند: «فصّ حكمة عصمتيّة في كلمة فاطميّة»
👈اگر در قرآن کریم ذکر و یاد مردان نمونه ای آمده که: «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِبْراهِيمَ» و یا «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِسْماعِيلَ» و یا «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ» و یا «وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مُوسى» دقیقا به همان وزان آمده که مثلا: ««وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ»
👈ایشان به برکت همین عقیده ی دینی تطبیق جالبی در زمینه نسبت زن و مرد از منظر عرفانی بیان نموده اند که بر اساس آن مرد و زن در انسان بودن هیچ فرقی با هم ندارند و هر دو ضعفی هم در این امر نداشته و میتوانند به مقام انسان کامل برسند ولی با یک تفاوت که انسان کامل اگر مرد باشد مظهر عقل کل و صورت آن میشود و اگر زن باشد مظهر نفس کلّی و صورتش میشود.
📖«الإنسان الكامل إن كان مذكّرا فهو مظهر العقل الكلّ و صورته، و إن كان مؤنّثا فهو مظهر النفس الكلّية و صورتها؛ فسيّد الأوصياء و سرّ الأنبياء و المرسلين عليّ العالي الأعلى صورة العقل الكلّي و مظهره على الوجه الأتمّ، و حقيقة أمّ الكتاب سيّدة نساء العالمين فاطمة البتول الزهراء صورة النفس الكلّية و مظهرها هكذا...»
⚪حالا از این بیانات بگذریم! این مطلبی که در ظاهر کلام ملاصدرا که واقعا نمونه ی دیگری هم برای آن شاید در آثار ایشان وجود نداشته باشد حتّی در حکمت هم گفتنی نیست! گرچه شأن حکمت و فلسفه ورود در جزئیّات نیست و اینجا نیز در این تطبیق جزئی نوعی خروج از وادی فلسفه رخ داده است ولی فهم تاریخی حکما نیز همواره بر آن بوده که زن و مرد یک نوع واحد اند و دو نوع نیستند بلکه دو صنفند!
👈معنای این امر آن است که فصل واحد که همان عاقل بودن است دارند و از آنجا که کمال هر موجودی در فصل آن نهفته است به این مطلب تن داده اند که کمال زن و مرد یکسان است.
⬇⬇
👈هم زن و هم مرد را انسان دانسته اند و انسان را حیوان ناطق! خود مرحوم حاجی سبزواری نیز کلامی مضطرب در این زمینه دارد! از طرفی میخواهد زنان را از انسانیّت بیرون براند و از طرفی به خوبی میداند که نمیتواند چنین کاری کند!
👈لذاست که از تعابیری مثل: «ایماء لطیف» و یا «ضعف عقولهنّ و جمودهنّ علی ادراک الجزئیّات و رغبتهنّ الی زخارف الدنیا کدن أن یلتحقن بالحیوانات» استفاده نموده است! گویا نوعی تشکیک در ماهیّت را میخواهد مطرح کند که روشن است امری قابل قبول نیست. اینها به خاطر این است که خوب میداند فلاسفه و از جمله ملاصدرا نمیتوانند زن را انسان ندانند و نوعی دیگر بدانند.
🔸تفسیری دیگر از: «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً»🔸
عبارت مرحوم صدر المتألّهین در این قسمت به نوعی در صدد استفاده مطلب خود از آیه ی شریفه ی قرآنی است. در اینجا به ذهنم خطور کرد که اساسا شاید مراد ملاصدرا آن چیزی که از ظاهر کلامش به ایشان نسبت دادیم و مخصوصا مرحوم حاجی تثبیت کرده نیست! ایشان عنوان این فصلشان در مورد عنایت الهی به انسان است! انسان اعمّ از مرد و زن است. و همه ی مواردی را هم که در این فصل بیان میکند برای مردان و زنان است. ولی آنچه در این فراز رخ داده به خاطر یک پیش فرض باطل تفسیری است که نوعا افراد مبتلا به آن هستند. و آن هم اینکه گمان میکنند مرجع ضمیر خطاب در «لکم» به مردان برگشته و مراد از «ازواج» در اینجا زنان هستند!
👈در صورتی که هیچ دلیلی بر این امر در خود آیات قرآن کریم نیست. بلکه مخاطب این آیات انسان است و مراد از ازواج نیز همانطور که در لغت عرب هست زن و مرد است. مثلا اگر یک زن این آیه را بخواند و بخواهد بر خودش تطبیق کند زوجش مرد میشود و اگر مرد بخواند زوجش زن میشود.
👈اگر چنین است اصلا نمیتوان از این آیه ی شریفه برداشت نمود که خدا زنان را برای استفاده ی مردان آفریده است! نخیر! مراد آن است که خداوند متعال انسان را زوج آفریده است! برای مقام انسانیّت حالت زوجی قرار داده است.
👈انسان وقتی خواست به کمال خود برسد نیازمند آن شد که برخی افرادی در صورت مردان و برخی دیگر بر صورت زنان ظاهر شوند تا امر جاذبه و دافعه ی زندگی اجتماعی انسانی محقق شود. در نوشته ی دیگری آن را توضیح دادم. ولی هر دو انسان بودند.
🔹اگر چنین است پس مراد ملاصدرا از بیان این فراز چه میتواند باشد؟! میتواند این باشد که یکی از عنایات الهی در حقّ انسان همین بود که برای مرد زن را آفرید و برای زن مرد را و اساسا انسان را زوج آفرید! این زوجیّت برای تحقّق نکاح بین انسانها بود و از آن حیث که قرار بود نکاحی که حالتی حیوانی دارد رخ دهد گویا حیوانی را برای نکاح برایش آفریده است! برای زن مرد را و برای مرد زن را! این عنایت الهی بود که همه چیز را زوج آفرید و برای انسان نیز از منظر نکاح همین عنایت دوباره محقّق شد که: «مِنْ كُلِّ شَيْءٍ خَلَقْنا زَوْجَيْن»
👈یعنی از انسان نیز زوجین آفریده شد که همان مرد و زن است ولی مقام انسانی مقام هر دو است. زن و مرد هر دو انسان اند! به هر دو به یک اندازه این آیات صدق میکند که: «هل اتی علی الانسان حین من الدهر لم یکن شیئا مذکورا»
⚪وقتی در آیات قرآن کریم دقّت و تدبّر شود روشن میشود که در هیچ کجا نمیتوان برداشت نمود که خلقت زنان طفیلی خلقت مردان مطرح شده است؛ «وَ اللَّهُ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً وَ جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَزْواجِكُمْ بَنينَ وَ حَفَدَة» و «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً» باید دقّت کرد که دلیلی نیست که مراد از این «ازواج» زنان باشند بلکه میتوانند مردان هم باشند. مخاطب آیات در واقع انسان است.
✋تنها جایی که ممکن است بر این تفسیر اشکال شود این آیه ی شریفه است که: «يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً»؛
👈ولی در اینجا نیز میتوان گفت معنای تعبیر: «خلق منها زوجها» این نیست که زن طفیلی مردان آفریده شد! بلکه مراد آن است که انسان زوج آفریده شد و زوجش نیز از نوعش قرار داده شد؛ مراد از «من» جارّه در اینجا نوعی بیان نشئت است یعنی از نوع همان آفریده شد!
👈قرینه ی این معنای همان آیات دیگری است که گذشت که مثلا «خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» یا «جَعَلَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً» بیان شده است.
⬇⬇⬇