eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸پنجم: «غلو و دروغگویی برخی طوائف شیعه»🔸 شاید یکی از عوامل این اتّهام ظهور غلات و برخی طوائف دروغگو مانند خطابیه بین شیعه بوده باشد. افرادی که برای تأیید مذهب خود منقولات دروغگین جعل میکرده اند و متأسّفانه چهره تشیّع را به واسطه انتساب دروغین به آنها مشوّه نمودند. 🔸ششم: «بخشش ناپذیر بودن ضعف و دروغ در بین شیعه»🔸 ضعف در نقل و یا وجود منقولات دروغین همواره بین همه طوائف اسلامی وجود داشته است. به خودی خود مشکل خاصّی ندارد و طبیعی است ولی آنچه در این فضا باعث شده که وجود این امر در بین شیعه ذنبی لا یغفر بنماید آن است که شیعه به دلیل توهّم نوعی شاذ بودن عقیدتی از عامه به نوعی از قبل متّهم و منفور است؛ با این وصف عامه قدرت تحمّل ضعف و روایات اجمالا دروغین در بین شیعه را نداشته و به صورت غیر عادّی اینها را دلیلی بر دروغگو بودن کل شیعه دانسته اند. 🔸هفتم: «دشواری نشان دادن قبح عقیدتی»🔸 یکی از اموری که همواره در نزاعهای عقیدتی به چشم میخورد اتّهامهای عجیبی است که ربطی به اختلاف ذاتی بین عقاید ندارد. در واقع مشکل به اینجا برمیگردد که بحث در موضع دقیق اختلافات معمولا دشوار بوده و پیروان مذاهب چندان درک صحیحی از آن ندارند. از همینجاست که زمینه برای متّهم کردن دیگر به فرق به امور محسوس و نزدیک به محسوسی که از سنخ عقیده نبوده و قبح آن نزد همگان آشکار باشد مهیّا میشود. یکی از این اتّهامات محسوس و نزدیک به محسوس اتّهامات اخلاقی است. جنبه ای از اتّهام دروغگویی در همین فضا میتواند مورد تحلیل قرار گیرد. 🔸هشتم: «ضعف شیعه در استانداردهای علم منقول»🔸 علم حدیث نزد عامه به تعبیر استاد مددی حفظه الله تعالی مانند بنائی بسیار با شکوه و مستحکمی است که بر بنیانی نمکین بنا شده است. در واقع هر چند علم حدیث در قرن نخست که مهمترین برهه این علم است با خلل جدّی در فضای عامه مواجه است ولی در قرن دوم و سوم و قرون بعد با تلاشهای شگفت انگیزی بسیار علمی و دقیق شد. در همین فضا منقولات شیعه که به این شکل نبود و نوعا از سنخ منقولات مورّخین و آنچه در سینه ها بود شایع بود و نمیتوانست خود را با استانداردهای فنّ حدیث در آن زمان تطبیق دهد با اتّهام مواجه شد. ادّعاهای مهمّ شیعه در آن زمان که عمدتا به تاریخ صدر اسلام برمیگشت متاسفانه خود را با استانداردهای متقن حدیثی مسلّح نکرد و شاید بزرگان این علم که خود از بزرگان عامه بودند سعی در جمع طرق متقن آن نیز نکردند. البته این ضعف در ادامه به نوعی در خطّ فقاهتی شیعه با رواج روش فهرستی و همینطور شکلگیری علم رجال تا حدود بسیار جالب توجّهی ترمیم شد. همینطور اینکه برخلاف عامه این قرن دوم است که اساس اعتبار منقولات شیعه را تشکیل میدهد لذا ضعف علم منقول که باعث سست شدن بنیان این علم در بین عامه شد در خاصه لزوما مصداق پیدا نکرد.
🔸نهم: «تکیه به نقلهای ضعیف در فنّ جدل»🔸 شیعه و سنّی عمدتا در مجادلات کلامی و کتبی از این دست با یکدیگر ارتباط علمی برقرار میکردند. این نوع مواجهه نیز بستری برای تکیه به نقلهای ضعیف با ادله کلامی و برخی ملاحظات خاصّ بود که بعضا قابل دفاع هم نبود ولی همین امور میتوانست نطفه این اتّهام را ایجاد کند. 🔶دهم: «تفاوت عالم ذهنی شیعه و عامّه: عدم انس به مذهب تشیع»🔶 همه آنچه از خطورات در این زمینه گفته شد و یا میتوان گفت و خاطر نشد میتواند وجوه مهمّی از این مسأله را تبیین کند. اما آنچه به نظر آمد از همه این موارد مهمتر است و شاید بسیاری از این موارد به آن برگردد این امر است که اساسا شیعه و سنّی گویا دو عالم و دو پارادایم از تفکّرات اسلامی را داشته و منقولات آنها نیز از یکدیگر مستقلّ است. 👈تفاوت این دو را نباید به تفاوتهای اخلاقی و رفتاری تقلیل داد بلکه یک تفاوت عظیم پارادایمی است. 👈این امر خود را در مواطن مختلف به صور گوناگون جلوه میدهد. گاهی علمای ما نیز همین نوع مواجهه را با منقولات عامه داشته اند که شبیه مواجهه عامه با منقولات ماست. 👈مثلا علامه مجلسی در بحار الانوار در بیانی عجیبی روایات عامه را اینطور توصیف میکند: «أخبارهم موضوعة و إنّما یزینونها لیغتر النّاس بها»! 👈خداوند متعال توفیق داد در جمع برخی طلّاب در نسبت سنجی منابع روایی عامه و خاصه مباحث مهمّی را در این زمینه در موضع دیگر بیان نمودم. 👈 ولی باید دانست حقیقتا شیعه گری و امامی بودن قرائتی دیگر از تاریخ اسلام دارد و از ریشه گویا اسلامی دیگر دارد و در رأس آن نصّ بر علی علیه السلام است. این یک حقیقت بسیار مهمّ در فهم اختلافات شیعه و سنّی است. ان شاء الله العزیز در موضع دیگر در مورد آن مطالبی را به اشتراک میگذارم. 👈فعلا خیلی مختصر میگویم شیعه و سنّی هر چند قرابتهای زیادی دارند ولی گویا در دو عالم مختلف دینی زیست میکنند. استقلال نسبی منقولات آنها نیز به این امر کمک نموده است. 👈در رأس این اختلاف که اساس آن هست مسأله ولایت در شیعه و امامت ائمه اثنی عشر علیهم السلام است. در واقع ادّعای شیعه آنقدر عمیق و ریشه ای است و جنبه ی مهمّی از آن تباری نقلی و تاریخی دارد که جز با اتّهام (دروغ بزرگ) توسّط عامه قابل توجیه نیست. 👈شیعه معتقد است که رسول الله صلی الله علیه و آله علی علیه السلام را به عنوان خلیفه مسلمین معرّفی نمود ولی در سقیفه صحابه بزرگ حضرت به نوعی کودتا دست زدند! همین پیچ بزرگ تاریخی در اسلام است که دم به دم آثارش را در طول تاریخ ظهور داده است. 👈شیعه به راهی رفت و عامه به راهی دیگر. زاویه ای گرفتند که هرچند مبدأ آنها قرآن و رسول الله صلی الله علیه و آله است و بین آنها صلات و زکات و حجّ و صوم واحد است ولی هر لحظه از هم فاصله بیشتری گرفته اند. این امر به واسطه عنصر ولایت است که «ما نودی بشیء کما نودی بالولایة». از اینجاست که ولی زمان در نگاه آینده نگرانه و جامعه شناسانه عمیق خود فرمودند: «و سیجد التالون غبّ ما أسّسه الاولون» و از اینجاست که رسول الله صلی الله علیه و آله در زیارت آخر خود از بقیع فرمودند: «أقبل الیکم الفتن کقطع اللیل المظلم». 👈 در همین فضاست که شیعه دم به دم مختصّ به غرائبی میشود که در فضای عامه قابل دفاع نیست. عامه در واقع از نقطه نظر خود به منقولات شیعه نگریسته و آن را در فضای رائج و گشتالت روایی عقیدتی خود رمی به کذب میکنند؛ ✅یکی از شعراء شیعه به خوبی بین این ریشه اصلی و اتّهام دروغگو بودن شیعه جمع نموده است: فی الغدیر اتّضح المرام علی الملا و انقطع الکلام یا من عدوت الحقّ ما تقول فخصمک الإله و الرسول أنحن بیت الکذب یا من کذبا علی النبی و بنیه النجبا؟! ✅ملا علی قاری عالم بزرگ عامه در الاسرار المرفوعة جایی میگوید: «يزعم أكذب الطوائف أنه صلى الله عليه وسلم أخذ بيد علي بمحضر الصحابة كلهم وهم راجعون من حجة الوداع فأقامه بينهم حتى عرفه الجميع ثم قال هذا وصيي وأخي والخليفة من بعدي فاسمعوا له وأطيعوا له ثم اتفق الكل على كتمان ذلك وتغييره ومخالفته فلعنة الله على الكاذبين»!!
🔶البته میتوان تقریر سبکتری را نیز از مطلب قبل ارائه کرد و گفت بعد از آنکه ادعای نص بر خلافت علی علیه السلام از نگاه عامه دروغ بزرگ است حریمها شکسته شده و ذهن ایشان در قبال دیگر منقولات شیعه نیز همواره با سوء ظن دروغ بودن توأم گشته است. همین فضای تلقینی باعث شده در یک روند شیعه در نگاه آنها به بیت الکذب بودن موسوم شود. 🔴بر اساس آنچه گفته شد دروغگو بودن شیعه صرفا به دلیل عدم انس با رجال شیعه یا عدم نیاز به منقولات شیعه و... نیست و همینطور صرفا یک نظریه مهمّ در تصحیح رویکرد خود با ائمه اهل البیت علیهم السلام هم نیست بلکه یک امر طبیعی در اختلافات اینچنین عمیق است که هر کدام دیگری را متناسب با فضای خود سنجیده و به صورت طبیعی متّهم به دروغگویی میکند. 🔶اساسا بر هر انسان آگاهی مخفی نیست که نمیتوان به انسانها و طوائف نگاه صفر و صدی نمود. یک مطلبی را از داستایفسکی در برادران کارامازوف یادم هست که جایی میگفت انسانها خیلی عادی تر از آن هستند که فکر میکنیم. در مورد انسانها نوعا نباید توهّم توطئه ای بود! معمولا خیلی ساده راضی میشوند و خیلی ساده عصبانی و خیلی ساده دروغ میگویند! معمولا افراد یکجور هستند و انسانهای نیک نیک و انسانهای بد بد نادر هستند. 🔶در اینجا نیز اینکه بگوییم شیعه و یا سنّی اساسا اخلاقشان دروغ است یک نگاه غیر واقعی و ناشی از انسان شناسی ضعیف است که در بین هر دو طائفه نسبت به هم به چشم میخورد و باید سرّ این امور را با تحلیل و کنکاش بیشتری دنبال نمود؛ «و لا یجرمنّکم شنآن قوم علی ألّا تعدلوا اعدلوا هو أقرب للتقوی».
.
باسمه تبارک و تعالی (28) «اسکندر خان و حاکم مریض خوارزم» «بل یرید الانسان لیفجر أمامه یسأل أیّان یوم القیامة» 🔵گاهی با بچه ها کارتون می بینم! چند ساعت پیش کارتن پهلوانان را میدیدیم و البته در حین آن در فکرم مشغول کارهای دیگر علمی خودم هم بودم! 🔶حقّا کارتونی حساب شده با نویسندگی خوب و نمایانگر فرهنگ دینی ملّی اصیل ایرانی است. 🔴بخشی از دیالوگ کاراکتر اسکندر خان داروغه خوارزم که نماد یک انسان جاه طلب و طمعکار است نظرم را جلب کرد. 🔷در قسمت برزوی طبیب، حاکم خوارزم مبتلا به بیماری خاصی میشود که اسکندر با طبیب دربار تبانی میکنند تا حاکم معالجه نشود تا مشغول بیماری شده و اصلا نتواند به مملکت داری بپردازد و کارها به دست اسکندر بیافتد. در همین راه اسکندر با ترفندهای مختلف از اینکه حاکم معالجه شود و یا اطباء دیگر بر بالینش حاضر شوند مقابله میکند. 🔶یکبار که طبیب دیگری می آید و ادّعای معالجه تضمینی حاکم را میکند اسکندر پیش تیمور خان رئیس گزمه های خوارزم می آید و میگوید دیگر هیچ طبیبی را راه نده! 🔷وی که خود یار غار اسکندر خان است با تعجّب میپرسد مگر قرار نیست حاکم مداوا شود! اسکندر خان در پاسخ میگوید؛ نه قرار نیست حاکم خوب شود چون: 🔻«حاکمی که نه میتونه حرکت کنه و نه میتونه حرف بزنه دستور هم نمیتونه بده در این صورت این من هستم که دستور میدم و کسی هم حق مخالفت نداره!»🔺
🔴اسکندر خان در واقع در اینجا با بیانی تمثیلی از یک شگرد مهمّ برای ارضاء امیال دنیا طلبانه و از میان بردن موانع در مسیر این محبوبش پرده برداری میکند. 🔶به جای «اسکندر»، «انسان دنیا طلب» را بگذارید و به جای «حاکم خوارزم» «خداوند متعال» را و به جای صفت «تحرّک و کلام» حاکم «پیامبران و شرایع الهی» را قرار دهید و به جای «بیماری حاکم» نیز شبهات در این زمینه و غفلت و جلوگیری از تبلیغ دین الهی را بگزارید!🔶 👈در اینجا نیز اسکندرهایی در درون خودمان و همچنین شیاطینی در بیرون خودمان هستند که با بهانه تراشی ها و به غفلت انداختنها و... تنها خدایی را میخواهند که دستوری ندهد تا این انسان باشد که دستور بدهد! به قول خودش آزاد باشد! 👈البته باطن این آزادی بردگی محض شهوت و غضب خودش و دیگران است ولی چنین شخصی مگر شعور فهم این حقائق را دارد؟! اصلا میفهمد «لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّا» یعنی چه؟! 👈در این مسیر، ترویج خدا پرستی هیچ مانعی ندارد و دم زدن از خدا هم مانعی ندارد ولی دم زدن از رسولان او و شریعت او و کلام او نه! انسان لیبرال و مدرن چنین خدایی میخواهد! 👈اصلا مخالف با خدا نیست ولی خدایی که دستوری ندهد! اباحی گری همین است دیگر! دنبال حکم مباح است نه حکم دیگر. مسأله به تعبیر اسکندر خان مسأله دستور دادن است! شارع بودن خدا و مولا بودن او را نمیخواهد! 👈شاید معنای آیه شریفه «بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ (5) يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ» نیز همین باشد. یعنی همین دنیا طلبی و اباحی گری است که منشأ انکار معاد و آخرت میشود و فی مجمع البحرین: «قوله: لِيَفْجُرَ أَمامَهُ‏ أي ليدوم على فجوره فيما يأتي من الزمان‏». 👈بلکه در برخی روایات آمده که سرّ انکار ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام نیز در همین آیه بوده است! ففی الحدیث عن الباقر علیه السلام: «لَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ بَلْ يُرِيدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ‏ دَخَلَ‏ أَبُو بَكْرٍ عَلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ لَهُ سَلِّمْ عَلَى عَلِيٍّ ع بِإِمْرَةِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِهِ قَالَ مِنَ اللَّهِ وَ مِنْ رَسُولِه‏ ...» 👈بلکه چنین انسانی میتواند مخالف با رسولان و امامان هم نباشد اگر بتواند کلام و تحرّک آنها را از آنان سلب کرده و آنان را نیز مانند خدا در خدمت امیال خود بگیرد! خدا و امامی خنثی! 👈مثلا در عزاداری و هیئتهای احساسی صرفا حال کند! در یک اعتکاف چند روزی معنویّت دود کند و بعد به روال قبل ادامه دهد! 👈از اینجاست که با حضرت علی علیه السلام و امام حسین علیه السلام هم ممکن است کنار بیاید ولی با امام صادق علیه السلام که نماد فقه اهل بیت است دیگر کار دشوار میشود! 👈هوای نفس انسان، خدای متکلّم و یا رسول و امام متکلّم را قبول نمیکند! این انسان و تمایلات اوست که باید متکلّم باشد؛ انسان محور عالم است نه واقعیتی غیر از او. همه چیز برای اوست نه او برای چیزی دیگر. اومانیسم انسان پرستانه همین را میخواهد بگوید هر چند منافقانه پنهان کند! 🔴به عبارتی حتّی مسأله بدتر از حاکم خوارزم میشود؛ اسکندر خان از حاکم خوارزم ترسی در دل دارد و او را حقیقتا حاکم میداند و برای او اصالتی قائل است که بودنش به خاطر اسکندر نیست ولی در اینجا خدا در حدّ حاکم مریضی که قدرت تکلّم ندارد هم نیست بلکه در واقع حاکمی در خدمت انسان میشود. 👈 خدایی ساکت میشود که انسان خلأهای عقیدتی و عاطفی خود را با آن ارضاء کند چون انکار او خیلی دردناک است و نمی ارزد! 👈خدایی در خدمت انسان است و اگر این نبود وجودش را به راحتی انکار میکرد: «النّاس عبید الدّنیا و الدّین لعق علی ألسنتهم» و فی مجمع البحرین: «اللعقة اسم لما تأخذه الملعقة استعارة للإقرار بالدين باللسان و كنى به عن ضعفه و قلته‏».
🔴خدا در این فضا اساسا اصالتی ندارد زیرا این انسان است که اصالت دارد. همه چیز برای او است لذا ولایت و بندگی معنی ندارد. ⛔از اینجاست که به نظر میرسد در مادی گرایی و مدرنیسم جدید اساسا خدای سنّتی جایگاهی ندارد. 👈به نظرم ریچارد داوکینز بیراه نمیگوید آنجا که مدّعی است که اکثر دانشمندان و مردم امروزی در واقع بی خدا هستند. 👈اگر دم از خدا میزنند خودشان هم نمیدانند که در واقع خدای ادیان نیست. یک خدای دئیستی است که کاری به امورات انسانی ندارد و یا خدایی پانتئیستی که خدا در نظرشان همان کلّیت عالم و نظام آن است و یا بسان ناواقعگرایان میشوند و... . 👈از دید وی اساسا عمق رفتار بلکه اعتقاد بسیاری از آنان همان بی خدایی آتئیستی است هر چند در ناخودآگاه خود جرأت ابراز آن را ندارند و یا هیچگانه به شکل رسمی و مقبول گزینه بی دینی و بی خدایی برایشان مطرح نبوده است. 👈هدف او به تعبیر خودش در کتابش آن است که به بی دینان زبان بدهد و نشان دهد که بدون دین و خدا میتوانند زندگی خوبی داشته باشند و این هم یک گزینه است! به راستی «ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلَّا وَ هُمْ‏ مُشْرِكُون‏»! 🔶یک فرق مهمّی بین بینش و عقیده وجود دارد که بسیاری از آن غفلت میکنند. 🔻آنچه انسانها با آن زندگی میکنند و رفتار و عواطف و رویکردهای آنان را رقم میزند عقاید آنان نیست بلکه بینش آنهاست🔺 🔸گاهی بینش انسانها غیر از عقاید آنان است. البته گاهی هم یکی است. از عقاید میشود غفلت کرد ولی در ظرف غفلت در واقع رفتارهای انسان مبتنی بر چه عقاید و باورهایی رقم میخورد؟ 🔸این همان بینش انسانهاست که در ناخودآگاه انسان به صورت عمیقی تبدیل به باور شده و انسانها را عمدتا با بینش آنان میتوان شناخت. 🔸بینشها مخصوصا در تقلب احوال خودشان را آشکارتر میکنند. بینشها همان جواهر الرجال هستند. 🔸بسیاری عقایدی توحیدی و ایمانی پیدا کرده اند ولی اینکه بینش انسان نیز توحیدی شود بسیار کار دارد. 🔸معمولا بین نوعی بینش شرک آلود با عقایدی توحیدی انسانها به شکلی مشکک جمع نموده اند. 🔸از اینجاست که وقتی رفتار و انتخابهای انسانها را تحلیل میکنیم میبینیم ماهیت مشرکانه دارد. همین که یک انسان معتقد دچار گناه میشود همه از آثار همان بینش است. سخن در این رابطه بسیار است. 🔸بینشها چون معمولا ناخودآگاه هستند کمتر انسانها به صورت مستقیم با آن مواجه میشوند. 🔴ممکن است اشکال شود که نوع این افراد مثلا در فرهنگ ما مسلمان و شیعه هستند و دین و شریعت و امام صادق علیه السلام را نیز قبول دارند! 🔷در جواب گاهی گفته میشود اینها به زبان است و یا شیعه شناسنامه ای است. 🔹 ولی در واقع به نظر میرسد که نه در دل هم اینها نوعا شیعه هستند. فقط مبتلا به یک ترفند دیگر انسانی هستند. 👈 انسان اگر بتواند آنچه خلاف گرایشات اوست را انکار کند این کار را میکند تا دچار تزاحم درونی نشود. 👈ولی اگر نتوانست متوسّل به شیطانی بزرگ به نام «غفلت» میشود. در واقع انسان غافل در عمل فرقی با انسان منکر ندارد. 🔻آنچه با دنیا طلبی انسان منافات دارد حاضر بودن یک اندیشه منافی است نه صرف اعتقاد به آن🔺 👈میتواند اعتقادش را از دست ندهد ولی آن را در حالت غائب قرار داده و فراموش کند تا دچار الم ناشی از عدم تناسب اعتقاد و رفتار نشود. 🔷البته این مسأله همواره بین بشر بوده و هوای نفس همواره چنین اقتضائاتی داشته ولی آنچه در مدرنیسم و تمدّن مادّی نوین رخ داده تعمیق این فضا و قرار گرفتن آن در اذهان همه انسانها به شکل بسیار ریشه دار با موجّه شدن انگاره های انسانگرایانه است. 🔹یک تمدّن مبتنی بر هوای نفس است. چنین تمدّنی عمقش بی خدایی است و ظاهرش برای عده ای خداباوری رمانتیک بدون پیامبران و شریعت و برای عده ی دیگر خداباوری وحی باور سکولار و برای قشری دیگر خداباواری ناواقعگرا و برای طیفی دیگر خداباوری دینی فقه گریز! ولی مسأله در همه جا واحد است و متناسب با موطن جلوه اش فرق کرده است. 🔵از اینجاست که در منطق قرآنی مقوله ایمان تنها به ایمان به خدا مطرح نشده بلکه ایمان به خدایی ارزش دارد که به ایمان به پیامبرانش برسد والا چنان ایمانی چیزی جز کفر حقیقی نیست: 📖إنَّ الَّذينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يُريدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ يَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَ نَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَ يُريدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذلِكَ سَبيلاً * أُولئِكَ هُمُ الْكافِرُونَ حَقًّا وَ أَعْتَدْنا لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً * وَ الَّذينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لَمْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ أُولئِكَ سَوْفَ يُؤْتيهِمْ أُجُورَهُمْ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحيماً»
🔴واقعا در جامعه ما این مطلب جلوه هایش زیاد شده است. مبلغین دینی باید موضوع شناسی و مخاطب شناسی خود را بالا ببرند. العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس. 👈 باید با نوعی هوشمندی لااقل ظواهر چنین دینداریهای فقه گریزی را مدیریت کرد. 👈در صدا و سیما عملا تبلیغ این نوع خداباوری فراوان است. در شبکه های متعدّد وقتی صحبت میشود و مصاحبه میشود بسامد واژه خدا بسیار است ولی سخن از رسول و امام و شریعت کم! 👈وقتی سابقا در برنامه های معروف صدا و سیما دقّت میکردم مانند خندوانه، دورهمی و عصر جدید و... اصلا فضا طوری است که اقتضاء نام بردن از ائمه علیهم السلام و صلوات فرستادن نبود. یکبار که در خندوانه مهمانشان سرکار خانم افسانه بایگان بود دیدم ایشان ناگهان از امام صادق علیه السلام و دستور خوردن مویز در ناشتا ذکری به میان آورد که نزدیک بود از خرق عادت این جماعت و این فضاها -با مقداری مبالغه-قالب تهی کنم😊 😠 گویا یک باطن عصبانی و یک ظلمت شیطانی وجود دارد که بدش می آید ذکری از این حقائق نورانی در این محافل بشود ولی هیچ مشکلی در اسم بردن از خدا و بیان عواطف نسبت به او وجود ندارد! این چه پدیده ای است؟! 👈شاید هم سرّ بد آمدنشان از انسانهای مذهبی و یا به غفلت انداختن خودشان از شریعت بلکه سرّ تمایلشان به روشنفکری و استفاده از ابزار استهزاء برای همین باشد که دینداری آنها را به یاد عیوب رفتاری و فکریشان میاندازد و با حب نفسشان در تنافی است! به قول خاقانی: کز بیم رجم بر نشود دیو بر فلک وز بهر عیب کم طلبد اعور آینه 😞همه هم بحمد الله مسلمان و شیعه هستند! این همان منطق اسکندر خان و حاکم مریض خوارزم است.
.
باسمه تبارک و تعالی (29) «آیا من یک احمقم؟!» «یونگ و مشکل روحی انسان متجدد» 🔶چند روزی در سفری زیارتی هستم و فرصت بذل خطورات راحتتر دست میدهد. 🔶از قبل یک پدیده ای در معاشرت با جوانهای خیلی به اصطلاح امروزی برایم جالب بود ولی فرصت نمیشد به آن توجّه کنم. خیلی عبوری خطور میکرد و میرفت! 🔸اما این سری جایی بودم که مقداری بیشتر به نوع معاشرت آنها با افراد به اصطلاح سنّتی توجّه کردم. 🔻نسل جدید و یا انسان مدرن به صورت عجیبی تمایل دارد کارهای انسانهای سنّتی را احمقانه بپندارند!🔺 🔹یا در پوششی از لحن و گفتار و یا در شیوه ای از عکس العمل کاملا این رویکردشان مشهود است! 🔹انگار افعال، گفتار، پندار، آداب و... انسانهای به اصطلاح سنّتی برایشان مضحک و حاکی از مغزهای کوچک زنگ زده است! انگار با پت و مت طرفند! 🔴 نمیدانم شما هم اینها را تجربه کرده اید یا نه؟! والدین در برخورد با نوجوانان دهه هشتادی و برخی جوانان این مطلب را بهتر درک میکنند! اگر هم فرضا یکی از نصایح احمقانه والدین را مجبور شوند بپذیرند در نگاهشان طوری میشود خواند که گویا بزرگترین فداکاری تاریخ را دارند انجام میدهند😩 😳تعجّب بر انگیزتر آن است که در امور ساده و بی اهمّیت و حتّی اموری که واقعا هم خودشان در اشتباه هستند باز همین حالت را دارند! 🔹گاهی حتّی حاضر نیستند بدیهیات اصول زندگی را بپذیرند و عمل کنند و از آن طرف عاملین به آن را هم تحسین نکرده فضلا از اینکه گاهی تقبیح هم میکنند! 🔹در دید یک انسان سنتی مبتلا به یک غرور و از خود راضی بودن عجیبی هستند! یک نگاه تحقیر و تمسخر به دیگران دارند!
🔸گاهی انسان میبیند چنین افرادی عاری از فضائل نیز هستند ولی باز با این وجود در برخورد با انسانهای با فضیلت این حالت نگاه تحقیری را هنوز هم دارند! 🔸خیلی پدیده جالبی است. گویا عقلشان از جنس دیگری است! گویا موجودات دیگری هستند! 🔶نسل سنّتی عقلگرا هستند و نوعی حالت عاقبت بینی و منفعت گرایی برایشان برجستگی دارد که حاضرند برای وصول به آن اهداف از لذات بالفعل بگذرند لذا برای نسل مدرن که لذّتگرا بوده و سطحی بینی خاصی دارند مقداری خشک و خسته کننده جلوه میکنند! 🔻نسل جدید در نگاه نسل سنّتی سطحی و بچه به نظر میرسد و نسل سنّتی در نگاه نسل جدید متحجّر و خسته کننده با رفتارهای غیر قابل توجیه!🔺 🔵نمیدانم توانستم مسأله را خوب تبیین کنم یا نه؟! نظر شما چیست؟ گویا دو جنس انسان داریم! 🔹اصلا برایش احمقانه است وقتی میشود غذا سفارش داد خودمان برویم از سر کوچه بگیریم! احمقانه است که چرا اینقدر تلاش میکنیم تا خانه و زندگی تمیز باشد؟! احمقانه است که چرا این همه تلاش میکنیم تا آبرو حفظ شود! و... . 🔹باز هم خوب نگفتم باید بیشتر تأمّل کنم تا بهتر برسانم آن حسّ درونیم را در مواجهه با این جماعت تازه به دوران رسیده! راستش به قول روان شناسها اثر پیگمالیون بدی روی آدم دارند! یکبار ان شاء الله العزیز در مورد اینگونه آثار صحبت میکنم؛ 🔶در مواجهه با این نسل بدیع از انسانهای تاریخ به یاد این جمله امیرالمؤمنین علی علیه السلام در منبر کوفه می افتم که خطاب به کوفیان فرمود: 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي‏ وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي فَأَبْدِلْنِي بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شَرّاً مِنِّي‏‏» 🔴البته لحن بنده در اینجا طوری است که گویا از قبل به نفع انسان سنتی موضع گرفته ام ولی خب حالا شما فکر کنید یک طرفه به قاضی رفته ام! راستش فعلا وقت و حوصله ادا درآوردن و افه بی موضعی را ندارم! و البته این نوشته را مقداری از موضع انسانهای به اصطلاح سنتی نوشته ام. 🔶هر چقدر نسبت به این امور خودآگاه شویم درکمان بالاتر رفته و تحمّلمان بیشتر شده و با روشن شدن ماهیت مسأله موفقیت بیشتری برای حلّ تعارضات ناشی از اینگونه اختلافات نسلی کسب میکنیم🔶 🔴باید بدانیم در مواجهه با مشکلات با دو سطح از مشکل مواجه هستیم. یکی اینکه منشأ اشکال چیست و دیگر آنکه راه حلّ چیست. 🔹بسیاری از مواقع ناراحتی و دشواری مشکلات به خاطر آن است که انسان ورای آنکه نمیتواند آن را حلّ کند خود را در قبال آن مشکل مستأصل دیده و احساس مغلوب بودن در درک ماهیت مشکل پیدا میکند. همین امر باعث نوعی الم درونی است زیرا قوه غضب انسان از این حالت بدش می آید و مایل به ظفرمندی است. 🔹در بسیاری از مواقع بنده دیده ام در کارهای روانکاوی همینکه افراد به اصل مشکلشان با مقداری واکاوی پی میبرند گویا مشکلشان حلّ میشود 🔻بیشتر از خود اشکال از مجهول بودن ماهیت آن دردشان می آمد!🔺 🔵به نظرم رسید آنچه در تحلیل این امر به ذهن می آید را به اشتراک بگذارم. 🔹 واقعا چه بر سر انسان آمده و عقل انسان به چه مرحله ای رسیده که چنین احکامی صادر میکند! 🔹این چه تعیّنی از عقل است؟ عقل آدمی کلاه سرش نمیرود! باید دید چه تعیّنی یافته که اینطور احکامی از او صادر میشود و آن را حق میپندارد. 👈به نظرم این هم یکی از ثمرات مدرنیته است که تازه گویا اینچنین به بار نشسته است! هر دم از این باغ بری میرسد! این قصه سر درازی دارد و دم به دم فلسفه های تمدّن مادّی باطن زشت خود را بیشتر نشان میدهد. اینها امتداد همان انسان گرایی، فردگرایی، لذّتگرایی، اباحیگری و تعمیق پروژه آزادی در زمان ماست. 👈اینها همواره در تاریخ بشر بوده ولی اینچنین با گستردگی فراوان در بین همه انسانها به شکل تشکیکی و همینطور اینچنین عمیق و ریشه دار در تاریخ بشر تجربه نشده و ثمرات خود را به بار نیاورده بود. 👈بله تمدن مدرن بر انسان گرایی بنیان شده است. وقتی انسان خودخواه و خود پسند شود از فضیلتها باز میماند. از لذت فضیلت که بازماند چیزی برایش نمی ماند جز حال و لذّت حسّی وخیالی. به حالات زود گذر مجبور است اصالت بدهد. 👈وقتی به حال و لذّت اصالت داد و دید اتّفاقا بسیاری دیگر مثل خودش در جامعه مدرن وجود دارند احساس تعلّق به یک جامعه بزرگتر پیدا کرده و برای خودش مشروعیت، اصالت و هویّت قائل میشود. 👈وقتی این خود جدیدش را پذیرفت چیزی برایش جز عقل در خدمت هوی و هوس نمی ماند. 👈وقتی اصالت باحال و لذّت شد بسیاری از امور و آداب و حقائق و... چون به انسان حال نمیدهد ارزشش را از دست میدهد!
👈همه چیز وقتی برای چنین شخصی ارزش دارد که به او حال بدهد! یک رفتار، یا یک اندیشه، یا حتّی امور معنوی و... . 👈 دیگر گویا نفس الامری در کار نیست که مناط صدق قضایا و سبب تنظیم احکام عقل عملی متناسب با آن باشد. نفس الامری جز لذّت بردن نمی ماند. 👈این تغییر بنیادین و تبدیل شدن عقل به یک عقل اسیر در چنگ لذتگرایی آثار عمیق فردی و اجتماعی و دینی و... دارد. همه با این مسأله درگیر هستیم. 👈گویا اینها در عین اینکه در کره زمین زندگی میکنند در کره ی دیگری زندگی میکنند! گویا زمین اینها دور مریخ میچرخد و زمین انسان سنتی دور خورشید! چه میدانم خودتان بگیرید مقصود را😊 👈عقل آنها افرادی را برایشان محترم و عزیز جلوه میدهد که به آنها حال خوب داده و به آزادی بیشتر برساند. نه اینکه لزوما محبّ فضیلت باشند! از این روست که احترام خاصّی برای پدر، مادر، فامیل، استاد و... قائل نیستند. 👈اجتماعات اینگونه افراد مانند دوستی و ازدواج و... چون اجتماع بر اساس منفعت و یا محبّت عقلی نبوده و بر اساس لذّت است سریع الزوال است. 👈اگر اینها جامعه تشکیل دهند ریاست افاضل را برنمی تابند. از نصیحت و امر به معروف و نهی از منکر و... که آزادی آنها را مخدوش کند خوششان نمی آید! 👈 عقل عملی آنها تنها یک حکم را در درون خود میفهمد و آن هم وجوب اعمال لذیذ و حرمت اعمال مؤلم است. لذاست که به اصطلاح اباحی گر هستند. یعنی قائل نیستند که 4حکم فقهی وجوب و حرمت و استحباب و کراهت وجود دارد. همه چیز مادامی که به من لذّت بدهد مباح است. 👈البته این عمق این پدیده هست هرچند برخی بر اساس عادات و... جلوی ظهور برخی لوازم این عقل لذتگرا را بگیرند! ✔یک چیزی هم ورای این غرور و خودپسندی پنهان شده که آن را مخفی میکنند. ✔یک پوچی و سطحی بودن و درک اینکه چیزی در چنته نداشته و به ریسمان وثیقی چنگ نزده اند! گویا رها شده اند! ✔لذاست که در ناخودآگاه خود گدایی اصالت و ریشه داشتن میکنند. 🔶قبلا مطلبی مناسب با همین مطلب در کلام دان کیوپیت در ظهور دینی مرموز و جدید در صدف میان تهی از مسیحیت در دنیای مدرن آوردم. 🔹همین امر باعث آن میشود که انسان مدرن یک تنهایی خاصی داشته و مستعدّ مشکلات روحی باشد؛ 🔹حتّی متفکّرین مدرن نیز به این بی تکیه گاهی انسان مدرن توجه داده و البته از آنجا که مدرنیته را مقصد قطعی انسان میدانند سعی در توجیه آن نموده اند. 🔴یونگ روان شناس معروف غربی در سال 1930 مقاله ای دارد تحت عنوان: «مشکل روحی انسان متجدد» دارد و در آن میگوید: 📖«انسان متجدد یا اجازه دهید باز بگوییم انسان دَم حاضر کمتر یافت میشود. افراد انگشت شماری به حق این شهرت را دارند چرا که اینها می باید بی اندازه هشیار باشند. 📖صد در صد به حال تعلق داشتن یعنی کاملا از وجود انسانی خویش خبر داشتن و این نیازمند حداکثر هشیاری ژرف و گسترده و حداقل ناهشیاری است. 📖باید این را به روشنی فهمید که صرف زیستن در حال انسان را متجدد نمیکند چون اگر چنین بود همه کسانی که فعلا زنده اند متجدد بودند. 📖متجدد تنها آن کس است که از حال کاملا آگاه است. هر که را به حق بتوان متجدد خواند حتما تنهاست. 📖و تنهایی اش ضروری و همیشگی است زیرا که هر گام او به سوی هشیاری برتر از حال وی را بیشتر و بیشتر از رمز و راز مشارکت آغازین با توده ی خلق از فرو رفتن در ناآگاهی عام دور می اندازد. فقط کسی که در حال به سر میبرد متجدد به معنای مورد نظر ماست؛ 📖تنها او هشیاری امروزی دارد و تنها او میفهمد که شیوه های زندگی متناسب سطوح گذشته راهش را سد میکند. 📖 ارزشها و تلاشهای جهانهای پیشین دیگر علاقه او را جز از نظر تاریخی بر نمی انگیزد؛ 📖پس او به مفهوم واقعی غیر تاریخی شده است و خود را با توده خلق که یکسره در چهار چوب سنت زندگی میکند بیگانه کرده است. 📖در حقیقت هنگامی میتوان او را کاملا متجدد خواند که به انتهای لبه جهان برود همه چیزهای منسوخ و فرتوت را پشت سر نهد و دریابد که در برابر نوعی خلأ ایستادگی است که هر چیز ممکن است از آن بر آید ... 📖اقرار صادقانه به تجدد به معنای اعلام داوطلبانه ورشکستگی است. ادای سوگند فقر و عفت به مفهومی تازه است و از همه دردناکتر طرد هاله ای است که تاریخ به نشان تصویر تفویض میکند. 📖 غیر تاریخی بودن گناه پرومته ای است و آدم متجدد به این معنا در گناه به سر میبرد. هر سطح برتبر هشیاری همانند بار گناهی است»
😮کلام یونگ متضمّن نوعی افتخار به این نقص بزرگ است! 👈خلاصه کلام او آن است که انسان مداری و عقلانیت مستلزم شک به گذشته و خوش بینی به آینده است و این یعنی تکیه نکردن به گذشته و این یعنی بی پشتوانه بودن 👈و چون خصلت علم نوین شکاکیت و عدم قرار است انسان به موجودی بی قرار و تنها و رها تبدیل میشود. 👈این بی قراری از نوع درد زایمان و وصول به آرامش بعدی هم نیست بلکه یک درد مدام و خلأ لاینحلّ است! 👈امری که با وصله کردن معنویّت به اینگونه عقلانیّت هم قابل جبران نیست! ولی چه میشود کرد؟! 👈تجدد شدیدا غیر تاریخی است و به سنّت تکیه نکرده لذا هم بی تکیه گاه است و امید قرار ندارد! راستی زیستن در زمانه خود یکی از معضلات تجدّد واقعی است! 👈شاید برای همین است که تجدّد معمولا دوست ندارد به انتها برسد و به بهانه های مختلف خود را تحت سنّت پنهان میکند تا از خود واقعی خودش غافل شود!
.
باسمه تبارک و تعالی (30) «آیا در هر شرایطی باید سوخت و ساخت؟» نسبت سنجی بین آیه شریفه: «إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ» و آیه شریفه: «إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما» 💡هنگام رانندگی نمیدانم چه شد که کلامی مشهور بین العوامّ به ذهنم متبادر شد؛ دیروز با یکی از دوستان هم فرصت گفتوگو در این زمینه دست داد و به ذهن آمد آنچه به ذهن آمد را اجمالا مکتوب کنم😊 ⛔راستش ما طلبه ها عادت کردیم فقط به جنبه های فقهی اینگونه مباحث بپردازیم! 🔷مردم در مورد قبح طلاق گرفتن میگویند: «باید سوخت و ساخت»! مطابق معمول آن را صید کردم و شروع به پردازش اطلاعاتم در مورد آن نمودم. 🔹این یکی از تراث عقل عملی رائج بین مردم سنّتی است. ولی آیا واقعا عقل چنین حکمی دارد؟ آیا شرع چنین حکمی دارد؟ 🔹مفهوم «سوختن و ساختن» نشانگر نوعی اطلاق در این امر است که یعنی در هر شرایطی نباید طلاق گرفت! این اطلاق از کجا آمده است؟ 🔸«مسیحیت و سوختن و ساختن!»🔸 بله چنین اطلاقی را ما در مسیحیت کاتولیک مشاهده میکنیم. در مسیحیت کاتولیک طلاق مشروع نیست و اصطلاحا باید «سوخت و ساخت»! 👈آنان معتقدند که محبت میان طرفین اساسا اقتضای نوعی وحدت غیر قابل جدایی را دارد! در انجیل متی آمده است: «آنچه که خدا پیوست انسان جدا نسازد!» 👈بر همین اساس اگر دو فرد کاتولیک تعمید شده ازدواج شرعی داشته باشند دیگر هیچ قدرت بشری یارای فسخ این اعتبار را نداشته و اصطلاحا زن با لباس عروسی می آید و با کفن هم میرود!
👈بله در شرایط خاصّ مثلا اگر زن نستجیر بالله مرتکب زنا شود اگر شوهر او را نبخشید کلیسا اجازه میدهد که مرد هر چند اجازه طلاق ندارد ولی جدا زندگی کند! 👈همینطور کلیسا بر اساس آنچه در انجیل مرقس آمده قائل به تک همسری است: «هر که زن خود را طلاق دهد و دیگری را نکاح کند بر حقّ وی زنا کرده باشد و اگر زن از شوهر خود جدا شود و منکوحه دیگری گردد مرتکب زنا شود»! 👈همچنین قوانین مدنی از منظر کلیسای کاتولیک هیچ اعتباری ندارد لذا اجازه های قانونی در کشورهای مسیحی دردی را دوا نمیکند! 👈یکی از معضلات کیسای کاتولیک با رشد فرهنگ لیبرالی و ضعف در دیانت همین مسأله طلاق است. 👈مؤمنین مسیحی بسیاری هستند که علاقه مندی به کلیسا میباشند ولی از سویی توان ادامه ازدواج را ندارند و از سوی دیگر از جانب شرع آنها طلاق و همینطور ازدواج مجدد نه تنها حرام است بلکه طلاق و ازدواج مجدد واقع هم نمیشود. 👈از همینجا چنین مؤمنینی از کلیسا رانده شده و چون مرتکب کبیره بوده و اصرار بر آن هم دارند افرادی توبه نکرده تلقّی شده و حقّ شرکت در مراسم عشای ربّانی و عهده دار شدن مسئولیتهای معیّن کلیسایی را ندارند! 👈فکرش را بکنید زنی با چند بچه که نیازمند ازدواج مجدد باشد و یا مردی که نیازمند ازواج مجدد شود عملا باید از جامعه ایمانی رانده شود! 🔸شاید یکی از دلائل شیوع همخانگی های غیر شرعی و عدم ازدواجهای رسمی در غرب مسیحی همین عدم مشروعیت طلاق بعد از ازدواج رسمی بوده است! چون توبه از آنها امکان دارد ولی توبه از طلاق جز با برگشت به آن زن امکان ندارد! شاید هم به همین دلیل آخوندهایشان ترجیح داده اند ازدواج برایشان حرام باشد و رهبانیت پیشه کرده اند تا دستشان بازتر باشد😁 🔹در هر حال همین حکم باعث تضعیف دیانت شده است. چنین مشکلاتی هرگز در شریعت اسلامی وجود ندارد. 🔵حال این را کنار منطق نورانی قرآن کریم بگذارید که بعد از دعوت به اصلاح و محافظت از خانواده حتّی المقدور و دعوت به تقوا در این عرصه و تحمّل اذیّتهای همدیگر در مورد حکم طلاق افراد را نا امید هم نکرده و اگر بر فرض کار به طلاق کشید نه تنها به آنها حسّ گناه نابخشودنی و طرد شدگی نمیدهد بلکه با آغوش باز آنها را دوباره به خود دعوت میکند: «وَ إِنْ تُصْلِحُوا وَ تَتَّقُوا فَإِنَّ اللَّهَ كانَ غَفُوراً رَحيماً *وَ إِنْ يَتَفَرَّقا يُغْنِ اللَّهُ كُلاًّ مِنْ سَعَتِهِ وَ كانَ اللَّهُ واسِعاً حَكيماً» 🔴طلاق در شریعت اسلامی حکمی مشروع است و اولیاء دین نیز مبادرت به این امر نموده اند. البته در دین مبین اسلام امری مکروه بوده و بر اساس آنچه عقل به خوبی درک میکند تشویق و یا بی اهمیتی نسبت به این حکم انجام نشده بلکه از آن برای حفاظت از کیان خانواده پرهیز داده شده است. 🔷ولی در فقه اسلام هرگز حکم «سوختن و ساختن» وجود ندارد. عقل نیز هیچگاه وجه چنین اطلاقی را درک نمیکند. آیا وقتی واقعا هر دو طرف همدیگر را نمیخواهند و مناشئ عقلائی هم برای این حالت آنها وجود دارد و در تزاحمات مانع مهمتری هم نیست باز هم باید سوخت و ساخت؟! 🔸مبغوض بودن طلاق در اسلام🔸 🔶روشن است که از مطالب قبل سخنی در باب سهل شدن حکم طلاق نباید برداشت شود! ولی باید گفت در هر حال این هم یک راهی است که مشروع است. 🔶در روایت امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است که: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُعْمَرُ بِالنِّكَاحِ وَ مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ بَيْتٍ يُخْرَبُ فِي الْإِسْلَامِ بِالْفُرْقَةِ يَعْنِي الطَّلَاقَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّمَا وَكَّدَ فِي الطَّلَاقِ وَ كَرَّرَ الْقَوْلَ فِيهِ مِنْ بُغْضِهِ الْفُرْقَةَ» 🔶و امام صادق علیه السلام نیز فرمودند: «مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ أَبْغَضَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنَ الطَّلَاقِ»؛ 🔸اگر طلاق از روی ذوّاق بودن و شهوت پرستی و تنوع طلبی مرد باشد که باعث بغض الهی میشود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يُبْغِضُ الْمِطْلَاقَ الذَّوَّاق‏» این ذوّاق بودن در مورد نساء هم آمده که باعث بغض و لعن الهی میشود. 🔸البته در برخی روایات گویا این امر مقیّد شده به طلاق «من غیر سوء». این سوء همیشه اخلاقی نیست بلکه گاهی عقیدتی است. 🔸امام باقر علیه السلام همسرش را که او را دوست داشت وقتی دید از امیرالمؤمنین علیه السلام بدگویی کرد طلاق داد: «أَنَّهُ كَانَتْ عِنْدَهُ امْرَأَةٌ تُعْجِبُهُ وَ كَانَ لَهَا مُحِبّاً فَأَصْبَحَ يَوْماً وَ قَدْ طَلَّقَهَا وَ اغْتَمَّ لِذَلِكَ فَقَالَ لَهُ بَعْضُ مَوَالِيهِ لِمَ طَلَّقْتَهَا فَقَالَ إِنِّي ذَكَرْتُ عَلِيّاً ع فَتَنَقَّصَتْهُ فَكَرِهْتُ أَنْ أُلْصِقَ جَمْرَةً مِنْ جَمْرِ جَهَنَّمَ بِجِلْدِي».
🔸«آیا طلاق در فرض بد اخلاقی و عدم تفاهم طرفین از منظر اسلامی سهل است؟»🔸 تا اینجای داستان عقل عرفی با حکم اسلامی توافق دارد. ولی اگر طرفین به هر دلیلی همدیگر را نپسندیدند آیا -هر چند ضرورتی ندارد بسوزند و بسازند- طلاق هیچ قبحی دیگر ندارد؟! 🔵عقل عرفی اگر خودش باشد و خودش میگوید جدایی اشکال ندارد. بروند شانس خودشان را دوباره امتحان کنند! جوانیشان را از دست ندهند! امروزه این عقل در این زمینه مسلّح به سلاح علم هم شده و با مفاهیم روانشناسانه مانند اینکه من درونگرا هستم و تو برونگرا و من کمال طلب هستم و تو فلان و... سعی در توجیه این جدایی ها میکنند! ما به درد هم نمیخوریم! 🔷عقل آدمی در فضای لیبرال و لذّت طلب نیز اقتضای سهولت در حکم طلاق را دارد. این عقل به درک ایمانی افراد نیز در حکم اسلامی سرایت کرده و گاهی دوست دارد مفاهیم اسلامی را متناسب با آن تأویل برده و با برجسته سازی برخی روایات موانع را از سر راه خود برداشته و به محبوب خود برسد. 🔹در گذشته این کار به صورت علمی به جای روان شناسی با طالع بینی عمدتا انجام میشد! 🔸«بررسی اجمالی روایات دالّ بر سهولت طلاق در فرض بد اخلاقی»🔸 شاید از مهمترین روایات وارد شده در باب طلاق زنی که هر چند مؤمنه است ولی بد اخلاق است روایت خطّاب بن مسلمه باشد. روایتی قابل توجّه و قابل دفاع از حیث صحّت صدوری که البته مقداری طنز هم دارد! 👈میگوید زنی را اختیار کرد که میدانست این زن و پدرش در آن زمان که مؤمن معتقد کم بود شیعه هستند. از قضا زنی بد اخلاق بود ولی به دلیل مؤمن بودنش دوست نداشت طلاقش بدهد. 👈یکبار نزد امام کاظم علیه السلام میرود که جریان را جویا شود که امام کاظم علیه السلام قبل از اینکه او چیزی بگوید خود گفت من هم دختر عمویی بد اخلاق داشتم که پدرم امام صادق علیه السلام ما را به عقد هم در آورد. گاهی پدرم امام صادق علیه السلام درب خانه را روی ما قفل میکرد که من با او دیداری داشته باشم ولی من از دیوار خانه بالا رفته و فرار میکردم! وقتی هم پدرم رحلت فرمود این زن را طلاق دادم! 👈خطّاب بن مسلمه در نقلی میگوید: 📖 «فَقُلْتُ اللَّهُ أَكْبَرُ أَجَابَنِي وَ اللَّهِ عَنْ حَاجَتِي مِنْ غَيْرِ مَسْأَلَةٍ» و در نقل دیگر: «فَقُلْتُ فِيمَا بَيْنِي وَ بَيْنَ نَفْسِي قَدْ فَرَّجْتَ عَنِّي». 🔹یک روایت مهم دیگر در این زمینه محمد بن حمّاد حارثی از امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله است که البته سندش کامل نیست و از اواسط قرن سوم یکباره از راوی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است و در آن هم آمده است: 📖«خَمْسَةٌ لَا يُسْتَجَابُ لَهُمْ رَجُلٌ جَعَلَ اللَّهُ بِيَدِهِ‏ طَلَاقَ‏ امْرَأَتِهِ‏ فَهِيَ تُؤْذِيهِ وَ عِنْدَهُ مَا يُعْطِيهَا وَ لَمْ يُخَلِّ سَبِيلَهَا» ‼مرحوم صاحب وسائل با همین تک روایت که سندش هم مشکل دارد در وسائل « بَابُ كَرَاهَةِ تَرْكِ طَلَاقِ الزَّوْجَةِ الَّتِي تُؤْذِي زَوْجَهَا» گشوده است که البته قابل دفاع نیست. این امر نه تنها بابی روایی نیست بلکه به شکل جزئی هم قابل نقد است. ✅روایات زیادی در مبغوض بودن طلاق و همینطور مدح صبر و همینطور به صورت خاصّ صبر بر اخلاق بد همسر وارد شده است. شاید این روایت برای دفع توهم برخی سخت دینان که به شکل خطرناکی متدین هستند و گاهی توهّم حرمت طلاق دارند وارد شده است. 💡در مورد جریان امام کاظم علیه السلام و خطاب بن مسلمه نیز مسأله چندان روشن نیست و نمیتوان از آن به سادگی حکم سهل بودن طلاق را در فرض بد اخلاقی زوجه برداشت نمود! این امر خلاف ارتکاز متدیّنین و همینطور دیگر روایات و فضای روایی و قرآنی در زمینه طلاق است. ✔البته اصل مشروع بودن طلاق به خوبی در این روایات دیده میشود. اینطور نیست که باید سوخت و ساخت! شاید در مورد امام کاظم علیه السلام نوعی از اخلاق بد بوده که واقعا قابل اغماض نبوده و شاید این خود زن بوده که واقعا اراده اصلاح نداشته است. بر اساس نصّ قرآنی اگر طرفین اراده اصلاح داشته باشند یوفق الله بینهما. شاید هم واقعا طوری بوده که قابل تحمّل نبوده! شاید هم طلاقی بوده که هیچ محذور خاصی نداشته آنطور که در اکثر موارد چنین محذوری هست. چه میدانیم! بلکه گویا بیان حضرت برای دفع توهم حذر است. ارتکاز ابن مسلمه در این روایت مبنی بر مباح بودن طلاق است و مشکلش در مومن بودن او و پدرش است که حضرت با مثال به طلاق دختر عمویشان او را تنبیه میدهد که چنین چیزی مانع از امکان طلاق نیست. ربطی به اباحه یا استحباب طلاق در فرض بداخلاقی زوجه ندارد آنطور که استفاده کرده اند.
🔴در هر حال هم آیات قرآنی دلالت بر کراهت طلاق و لزوم صبر دارد و هم روایات مستفیض بین عامه و خاصه دلالت بر کراهت شدید طلاق دارد. طلاق ابغض الحلال است و هم فقه شیعه و سنی و هم ارتکاز متشرعه بی الفریقین همواره چنین بوده است: فان کرهتموهن فعسی ... 🔸مختصری از عبارات فقها در زمینه کراهت طلاق🔸 🔵مرحوم فیض کاشانی در مفاتیح الشرائع میگوید: 📖الطلاق مکروه عند التیام الاخلاق و سلامه الحال لانه ابغض المباحات الی الله ... و قد یستحب کالطلاق مع الشقاق و عدم رجاء الوفاق و اذا لم تکن عفیفه یخاف منها إفساد الفراش. تعابیر مرحوم فیض که البته ظاهرا از مسالک شهید گرفته یک جمع بندی اجمالی از روایات این باب است که مرحوم شیخ حسین آل عصفور در الانوار اللوامع مستندات وی را آورده. ولی آنچه به ذهن حقیر آمده آنطور که در این مختصر آوردم کراهت طلاق مقید به التیام الاخلاق نیست و بیش از این از آیات و روایات برداشت میشود. مرحوم کلینی نیز عنوان باب خود را در کافی: باب کراهیه طلاق الزوجه الموافقه قرار داده! همچنین در مورد قید: (عدم رجاء الوفاق) باید دقت بیشتری کرد که در ادامه می آید. مستند وی در اینجا همان روایاتی است که اجمالا اشاره کردم که واقعا اینگونه جمعهای ساده بین روایات جای تامل دارد. صاحب حدائق در مورد این جمع روایی میگوید: (و انما حملنا هذه الاخبار مع اطلاقها علی التئام الاخلاق لورود أخبار أخر فی مقابلتها داله علی الامر بالطلاق مع عدم التئام الاخلاق)! سپس همان روایت همسر امام باقر علیه السلام و روایت خطاب بن مسلمه و روایت کثرت طلاق امام حسن علیه السلام را می آورد! آیا واقعا این درجه از مبغوضیت طلاق یکدفعه به صرف عدم التئام اخلاق میرود؟! عجیب است که مرحوم صاحب جواهر قید (عدم رجاء الوفاق) را هم نیاورده! برخی فقهاء نیز مانند مولف فقه الصادق معتقدند طلاق سیئه الخلق مطلقا مباح است و اگر شقاق باشد طلاق دادن مستحب است! اصل این تقسیم از علامه در قواعد است که تعبیرش آن است که:(و اما مندوب کما فی حاله الشقاق اذا لم یمکن الاتفاق و اما مکروه کما فی حاله التئام الاخلاق)! شهید اول در لمعه آورده و در قواعد فقیهانه تر میگوید(المستحب طلاق من خاف ان لا یقیما حدود الله أو مع الریبه الظاهره و المکروه ما سوی ذلک و لا مباح فیه لقول النبی صلی الله علیه و آله: أبغض الحلال الی الله الطلاق)عامه نیز معمولا همین فهم را از روایات داشته اند و مثلا نووی در شرح صحیح مسلم شبیه کلام شهید اول را دارد و میگوید: (لا یکون مباحا مستوی الطرفین ...اما المندوب فهو ان لا تکن المرأه عفیفه أو یخافا أو احدهما أن لا یقیما حدود الله أو نحو ذلک)کلام ابن تیمیه در فتاوای کبرایش برایم جالب بود: (هو ابغض الحلال الی الله و انما اباح منه ما یحتاج الیه الناس کما تباح المحرمات للحاجه)به قول مولوی: تا توانی پا منه اندر فراق ابغض الاشیاء عندی الطلاق 💡شاید بتوان گفت معنای ابغض الحلال بودن طلاق که در روایات عامه و خاصه آمده آن است که طلاق اقتضاء حرمت را داشت ولی اگر حرام میشد مفاسدی داشت مانند آنچه در مسیحیت رخ داده لذا خداوند متعال آن را حرام کرد همانطور که در روایت صریح آمده که مسواک ملاک وجوب را داشت ولی به دلیل آنکه امت به مشقت نیافتد واجب نیست: لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواک. 🔸«بحثی اجمالی و آزاد پیرامون مبغوض بودن طلاق»🔸 به نظر میرسد که سوختن و ساختن نه پایگاه عقلی دارد و نه به هیچ وجه موضع دین مبین اسلام است. شاید آنچه میتوان آن را به اسلام نسبت داد کراهت اطلاقی طلاق باشد. آن هم کراهتی بسیار شدید که در برخی روایات از آن به مبغوض ترین چیز نزد خداوند متعال یاد شده است. ولی باز حرام نیست و شخص را از رحمت الهی مأیوس نمیکند «ان یتفرقا یغن الله کلّا من سعته» در هر حال «لا یکلّف الله نفسا الّا وسعها». 👈تدبّر در آیات و روایات بیانگر آن است که از آنجا که برای ازدواج چیز خاصّی ورای شرایط صحّت عقد نکاح شرط نشده و عمدتا به کفویّت تأکید شده و از آن طرف به شکل قطعی مبغوض بودن طلاق و کراهت آن مطرح شده پس میتوان دریافت که بسیاری از تجویزهای ساده امروزی در روان شناسی برای طلاق از منظر دینی قابل دفاع نیست. 👈البته باید ازدواج عقلانی و با دقّت در اموری مانند کفویّت و پرهیز از خضراء الدمن و... انجام شود ولی بعد از آن دیگر نوع عقل عوض شده و باید در صورت ناملایمات حتّی المقدور صبر پیشه کرد و حتّی روی حتّی المقدور خود نیز کار کرده و آن را بالا و بالاتر برد! 🔴ولی چرا این مشاوره های روانشناسان در هنگام وقوع اختلافات خاصّ در سهولت و تشویق طلاق چندان در بیشتر موارد پایگاه دینی ندارد؟ مواردی را ذکر میکنم: 🔸نکته نخست🔸 روانشناسی به معنای دقیقش مبتنی بر انسان شناسی صحیحی بنا نشده و عمدتا انسان را در فضای تفکّر داروینی حیوانی پیشرفته و منقطع از معاد و حساب و کتاب لحاظ کرده و مورد واکاوی قرار میدهد.
در چنین فضایی اصالت با همین دنیا میشود و به لذّات بالفعل اصالت میدهند لذا عقل آنان در چنین فضایی از مفروضات قابل بحث حکم خود را در موارد جواز یا استحباب یا وجوب طلاق ابراز میکند. روانشناسی کاری به سنّت ابتلا و مفهوم صبر و اجر اخروی و توجّهی به نکات بیان شده توسّط عقول قدسی و فقه الروایات ندارد. زیرا روانشناسی کاری به وحی نداشته و تنها آنچه عقل آدمی با محدودیتهایش میتواند درک کند را ابراز میکند فضلا از اینکه در دانش خود اختلاف نظرهای بسیاری هم دارد. 🔸نکته دوم🔸 روان شناسی عمدتا احکام خود را مبتنی بر آنچه در شناخت خود از آفرینش در معرفت به زمینه ها یافته است بیان میکند. تیپ های شخصیتی و انواع سلائق و دیگر مفاهیم کشف شده را به استخدام گرفته و نظر خود را در مورد طالع علمی این وصلت و ادامه آن ابراز میکند. البته از آنجا که نوع انسانها تابع زمینه ها هستند و از نیروی اراده خود چندان استفاده نکرده و یا از آن غافلند احکام روانشناسان هم معمولا صادق از آب در می آید. ولی بر اساس منطق دینی و قرآن کریم انسانها موجوداتی مجبور نبوده و مسلّح به قدرت اراده هستند که میتوانند مبتنی بر علوم و شناختهای خود دست به انتخابهایی بزنند که جبر تاریخ و محیط و زمینه ها را از میان ببرد. به خاطر همین اراده آزاد انسانی است که علوم انسانی هیچ گاه نمیتواند ادّعای قطعیت در احکام خود داشته باشد. قرآن کریم روی همین نقطه حسّاس دست گذاشته و میفرماید: «إن یریدا اصلاحا یوفّق الله بینهما». این اطلاق دارد. یعنی با هر زمینه و تیپ شخصیتی و در اوج عدم تناسب اگر واقعا دو طرف بخواهند با هم باشند و درست زندگی کنند زندگی جوش میخورد و توفیق الهی یار میشود! یعنی چندان ذلیل زمینه ها نباشید. 🔸نکته سوم🔸 روان شناسی در بسیاری مواضع علمی خدماتی است و متناسب با درخواست افراد معمولا احکام خود را میدهد نه همواره مبتنی بر واقعیات عالم. از همینجاست که مثلا حال که گرایشات لیبرالی و لذت گرایی در سبد مصرف همگان با یک شدّت و ضعفی قرار گرفته به آن اصالت داده و مبتنی بر آن احکام خود را بیان میکند. انسان آزاد این را میخواهد پس مشروع است! ولی اسلام اساسا به دنیا اصالتی نداده و آن را دار ابتلاء میداند و اینکه اساسا این زمینه ها برای تحقّق سنّت ابتلاء است. انسان با این ابتلاء است که ساخته میشود و کمال پیدا میکند و قرار نیست ازدواج لزوما برای لذّت جویی باشد که به محض مقداری مکدّر شدن آن مناطی برای بقاء وصلت باقی نماند! پیوند ازدواج اجتماعی منفعتی از طرفی و حبّ عقلانی از جهت دیگر است. ولی در فرهنگ لیبرال اجتماع منزلی اجتماعی لذّت محور است. خانواده ارزشی بس والاتر از آنچه گمان میشود دارد. 🔸نکته چهارم🔸 روانشناسان معمولا از نیروی عقیده غافلند و یا در هر حال سراغ آن نمیروند! البته چندان کاری به عقائد حق هم ندارند و نگاه ابزاری به عقائد دارند. در هر حال اگر شخصی بداند واقعا قرار نبوده با ازدواج به لذّت حدّ اکثری برسد باور کنید بسیاری از ناراحتی هایش از این امر از میان میرود. این نیروی عقیده است. بداند که به تعبیر روایت: «لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ لَابْتَعَثَ‏ اللَّهُ‏ لَهُ مَنْ يُؤْذِيه‏». سعی کند همین صحنه را برای خود قبول کرده و تلاش کند نقش خودش را به عنوان یک کاراکتر در این فضا به بهترین وجه ایفا نموده و از آن لذّت ببرد. بداند که با نیّت درست اجرش هم ضایع نمیشود. زندگی ابدی هم نیست و روزی به پایان میرسد و حساب و کتاب شروع میشود. محلّ گذر است. گاهی ناراحتی برخی در این زمینه از آنجا که گویا گمان کرده اند با عالمی باقی طرف هستند و قرار است تا ابد وضع همین باشد. نمیدانند شاید همین ساعتی بعدش سیر برزخی شان شروع شود! باور کنیم واقعا اینها اثر دارد. کسی که به فکر آخرت است خیلی صبرش زیاد میشود. انسان باید در باورهایش و تصدیقاتش گاهی بازنگری کند! مثلا در روایات آمده است که زن مانند استخوان کج است! یعنی یک وقت تلاش نکنی آن را صاف کنی که در واقع او را میشکنی و کمال برایش همان است! یادش بخیر استادی داشتیم که میگفت اگر وصلتی کردید و دیدید همه چیز تمام است دیگر نمره ای بالاتر از 13 ندهید تا بعدا به ذوقتان نخورد! بسیاری چوب انتظارات زیادشان را میخورند! عقیده درمانی و انتظار درمانی خودش مطلبی است. 🔸نکته پنجم🔸 یکی از اموری که در روانشناسی معمولا طوری از آن سخن گفته میشود که افراد به مناسبت طبع اوّلی خود نیز به آن مایلند این است که گویا پیوند اوّلی بر اساس شانس و اتّفاق بوده است. خیلی شیک میگویند انتخاب مناسبی نداشته ای یا مناسب هم نبوده اید! ولی اگر عقیده این باشد که ورای مسئولیت افراد برای انتخاب درست بعد از ازدواج باید دانست که قضا و قدر و علم الهی هم مطلبی است؛ اینطور نیست اینها اتّفاقات شانسی محض باشد که انسان حرصش را بخورد و مدام بگوید اگر آن روز جواب
رد میدادم ! باور کنیم بسیاری اعصابشان از این خطورات خراب میشود!بدانیم همه چیز عالم با حساب و کتاب است. رضا به داده بده و از جبین گره بگشا! البته مراد این نیست که انسان بسوزد و بسازد بلکه یعنی اینکه اصلا نسوزد! چرا فکر میکنی بد شانسی آورده ای تا ناراحت شوی! چرا روانشناسان اینقدر راحت به این امور مشروعیت میدهند و افراد را تحریک به جدایی میکنند؟! 🔸جمع بندی🔸 🔶آنچه بنده از متون دینی در این زمینه میفهمم آن است که طلاق امری شدیدا مکروه است و حتّی المقدور باید از آن پرهیز داد. حتّی «حتّی المقدور» خود را هم بالاتر برد! صبر در این زمینه پسندیده است که البته با برخی تلقینات و تصحیح برخی روحیات، انتظارات و تصدیقات شاید مشکل از میان برداشته شود. دنیا اصالتی ندارد و ازدواج هم برای لذّت حدّاکثری نیست تا حرص دنیا و نرسیدن به همه لذائذش را بخوریم! 🔹هیچ گونه اختلاف شخصیتی ورای کفویّت اوّلیه باعث نمیشود دو شخص نتوانند با هم زندگی مقبولی داشته باشند به شرط آنکه دو طرف اراده اصلاح داشته باشند.خدا هم توفیقات غیبی خودش را می آورد:«ان یریدا اصلاحا یوفّق الله بینهما». 🔹از اینجاست که به نظر میرسد هیچ گاه نتوان به شخص در فضای دینی مشاوره طلاق داد.نه اینکه خیلی راحت بگوییم طلاق مشروع است و لم تحرم ما احل الله لک؟! و یا اینکه بر اساس روایت اگر بد اخلاقی زیاد بود طلاق ندادن مکروه است!یا اینکه با ژستی اخلاقی و دینی گفت چرا بنده خدا را اذیت میکنی وقتی نمیتواند با تو ادامه دهد؟ایذاء مومن حرام است!اینها مشاوره صحیح دینی در این زمینه نیست.مگر آنکه واقعا شخص به هر دلیلی به هیچ روی نتواند ادامه دهد! تا مرز دیوانگی برود و یا به گناهان بزرگ مبتلا شود! به امور مهمتری لطمه بخورد! هر چیزی که باید موردی دید! در اینجا خب طلاق ندادن قطعا مفاسدش بیشتر است. اینجا برخلاف مسیحیت طلاق مشروع است و نباید از جامعه ایمانی طرد شوند. 🔷همچنین موضع دیگری که طلاق اشکال ندارد وقتی است که طرف مقابل انسان اراده اصلاح ندارد هر چند ما میخواهیم ادامه دهیم ولی او حاضر نیست از این نیروی خداداد اراده اصلاح استفاده کرده و از توفیق الهی بهره مند شوند. بلکه مصرّ بر طلاق است و به هیچ رو و با هیچ موعظه و از جانب هیچ حَکَم و خیرخواهی کنار نمی آید! لجباز و یک دنده است! 🔹خب این هم موردی است که میتوان آن را بعد از تلاش زیاد در زدودن این حالت از طرف مقابل تجویز کرد. زیرا روشن است طلاق ندادن مفاسدش بیشتر است. 🔹این مورد در زمان ما با توجّه به استقلال اقتصادی نسبی زنان و رواج انگاره های فمینیستی و لیبرالی زیاد شده است. ولی باید ضمن خودآگاه کردن مؤمنین به این مناشئ آنها را در این زمینه آگاه نمود! 🔶جز در این دو مورد طلاق مطلقا کراهت شدید دارد هر چند حرام نیست. وجه این کراهت شدید را مقداری عقل درک میکند ولی اصلش مبتنی بر قبول حکمی دینی و فقهی است. البته افرادی که قیاس را در دین ولو ناخواسته دنبال میکنند مبتنی بر اندیشه های روانشناسانه خیلی راحت ادعای تنقیح مناط کرده و آسانتر حکم به جواز طلاق میدهند که موضعی قابل مناقشه است. مقتضای بحث فقهی همان است که گذشت. ✔راستی چه هوشمندانه مرحوم فضل بن شاذان در الایضاح میگوید: 📖کان صلی الله علیه و آله اذا سئل انتظر الوحی و هؤلاء یقولون و لا یحتاجون الی وحی! 👈اگر یک طرف یا هر دو طرف بد اخلاقی دارند مجوز رفع کراهت طلاق نیست هرچند در روانشناسی مشاوره طلاق بگیرند. از آن طرف دین سعی کرده با تغییر بینشی و باورها و تذکر تقوا و دعوت به اصلاح این تزاحمات را نیز تا حدود زیادی کنترل کند. بسیاری از موارد طلاق ناشی از آن است که طرفین نمیدانند کار درست چیست و در یک تردید یا حتی ظن نسبت به مصلحت طلاق طلاق میگیرند ولی اگر بدانند نظر خالق انسانها و عقول قدسی در این موارد بر صبر و تحکیم خانواده و تلاش در زدودن اختلافات و تقوا است واقعا طلاق نمیگیرند بلکه اگر بدانند قطعا نباید طلاق بگیرند و نباید به آن فکر کنند ناراحتیشان کم میشود: الصلح خیر ..وان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا ..وان تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفورا رحیما.و قال تعالی:و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا در آیه دیگر توصیه به وعظ و هجر و ضرب و تحکیم للصلح و التوفیق میکند. در آیه دیگر در بیانی آسمانی اینطور جلوه اخلاقی این دین مبین بیان میشود که: (امساک بمعروف او تسریح باحسان) و (لا تمسکوهن ضرارا لتعتدوا) 👈در هر حال این مضمون تکان دهنده از مسلمات تراث روایی بین الفریقین است:(ما من شیء ابغض الی الله عزوجل من الطلاق) آیا شوخی است؟! 🔹امروزه کثرت طلاق متاسفانه از مشکلات جامعه ما شده که خود به راحتی میتوان حدس زد که چه مفاسد بیشماری را به دنبال دارد! این امر با سلبریتی ها که مراجع تقلید فرهنگ لیبرالی زمان ما هستند عملا تبلیغ میشود.
🔸خلاصه کلام🔸 به ذهن رسید یک خلاصه ای از بحث قبل بیان کنم. بر اساس آنچه گذشت زوجین بعد از ازدواج اصلا نباید به طلاق فکر کنند. 👈طلاق نزد خداوند متعال بسیار مبغوض است. شاید از بسیاری از گناهان و حتّی از برخی کبائر هم زشتتر بوده و به تعبیر رائج خدا علی رغم میل باطنی مجبور شده آن را حلال کند! چاره ای نبوده! دیدیم در مسیحیت عدم مشروعیت حکم طلاق چه مشکلاتی به بار آورده! 👈زوجین در فرهنگ دینی باید برای خود قطعی بدانند که باید این بار را به سرمنزل برسانند. 👈ناراحتی انسان مبتنی بر انتظارات اوست. مصیبتهای نیز مبتنی بر میزان علائق است. اگر انسان انتظارات و ادراکاتش را تنظیم کند و علائقش را تنظیم کند در ازدواج شکست نمیخورد. 🔻بسیاری چوب انتظارات واهی خود را میخورند تا چوب واقعیت را!🔺 👈پیوند ازدواج صرفا یک زندگی مشترک بر اساس لذّت یا برخی منافع سطحی مبتنی بر حبّ نفس نیست! به نظرم نباید از مفهوم زندگی مشترک برای ترجمه ازدواج استفاده نمود. 👈همین عزم و قطع برای ادامه دادن به پیوند ازدواج باعث توفیق بوده و حسّ مسئولیت پذیری و گذشت و مدارا و صبر را بالا میبرد! انسان سختگیری نمیکند و به ذوقش نمیخورد! نه تنها صبرش بیشتر میشود بلکه حالت شکر هم پیدا میکند! 👈اگر خیلی عرصه تنگ شد یاد آخرت بیافت و بگو شاید ساعتی دیگر اصلا همه چیز تمام شود و در عالم بالاتر بروی! بگو خدایا دیدی؟! من میپوشانم و میگذرم تو هم از من بگذر! گاهی بد نیست روغن ریخته را نذر امام زاده کرد! نیت را خالص کن و به کرم الهی تکیه کن! 👈بنده خود دیده ام زندگی ای را که حقیقتا همه اسباب یک زندگی پر از دعوا و به اصطلاح جهنّمی را داشت ولی به دلیل تنظیم همین انتظارات و قطعی دانستن اینکه باید بار را به منزل برساند بسیار زندگی خوش و شاکرانه ای شد؛ گویا بهترین زوجین روی کره زمین هستند! ✅به جای روایت سکولار از هدف زندگی دنیا روایت دینی سنت ابتلاء و معاد را جدی گرفته اند! اینکه داستان این دنیا برای لذات حداکثری نبود و دنیا در برابر آخرت اصالتی ندارد. 👈در فرهنگ دینی پیوند ازدواج بسی والاتر از پیوند حیوانات برای فقط کامیابی جنسی و لذائذ مادّی است. باید قدرش را دانست! بسیاری قدر این پیوند را نمیدانند همین هم باعث شیوع طلاق میشود! 👈دیدید چطور وقتی انسان صاحب فرزندی معلول میشود به دلیل اینکه برای خود قطعی میداند که باید از او مراقبت کند نه تنها او را ول نکرده و در بهزیستی نمیگذارد بلکه گاهی حتّی مهربانتر شده و تمام زندگی اش را متناسب با شرایط جدید تنظیم میکند! 👈بله گاهی شخص به خاطر ضعفش نمیتواند تحمّل کند! چکار میشود کرد! باید طلاق را در این شرائط مباح دانست؛ برخی فرزند معلولشان را به جایی میرسند که بهزیستی میگذارند! 👈گاهی نیز همسر انسان ناسازگار است. به هیچ صراطی مستقیم نیست. بحث از صبر و گذشت از حقوق هم گذشته و اصل ازدواج بی معنی شده است. به هیچ رو اراده اصلاح نداشته و نیّت اقامه حدود الهی در این پیوند را ندارد. خب چه میشود کرد؟! اینجا هم طلاق مباح میشود. البته کراهت شدیدش برای آن طرف لجوج هست و وزرش هم بر اوست. 👈ولی در غیر این حالات اساس ازدواج بر مدارا و صحنه ای برای ریاضت نفس و سلوک باید تلقّی شود. اگر دستورات دینی خوب رعایت شود زندگی ان شاء الله هم شیرین میشود. 👈شاه کلید این بحث این آیه شریفه است که: «ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما». ضمیر در «یریدا» طبق قرائن همانطور که علامه طباطبایی ره در المیزان اشاره نموده به زوجین برمیگردد زیرا حکمین که قاعدتا اراده اصلاح دارند و آنچه نیز نیازمند توفیق است رابطه بین زوجین است نه توافق صرف حکمین. اگر هم به حکمین بخورد باز به طریق اولی شامل زوجین هم میشود. اگر خداوند متعال با اراده اصلاح حکمین چنین توفیقی به آنها بدهد قطعا با اراده اصلاح خود زوجین هم چنین توفیقی را میداد. حکمین هم اگر به جای اراده تفریق اراده اصلاح امر ازدواج کنند این پیوند مقدّس با توفیق خاصّ الهی باقی میماند!
باسمه تبارک و تعالی (31) «لو تواعدتم لاختلفتم فی المیعاد» «توفیق» 🔷امروز به شهر مقدّس قم برگشتم. هفته قبل که ایام آخر ماه صفر بود میهمان خوان کرم اهل بیت علیهم السلام در مشهد مقدّس بودم. جای دوستان خالی بود. 🔶اما نکته ای به خاطر گذشت که آن را بذل میکنم. بیش از یک سال و نیم یعنی دقیقا از اوان بیماری کرونا دیگر توفیق زیارت مشهد مقدّس نداشتم. محدودیتها و مخصوصا ملاحظات مربوط به اطفال همواره هر چند در ظاهر از جمله موانع زیارت بود. چند باری هم به مرحله استخاره رسید ولی خوب نبود. 🔸در هر حال متوجّه بودم که این سفر با شرایط فعلی از برنامه ریزی چون منی خارج است. به همین سبب بعد از آماده نگاه داشتن نیّت و کارهای اوّلیه گره از جبین گشوده و منتظر تعرّض نفحه ربوبی و توفیق اسباب بودم. این وقتها نباید زور الکی زد! 🔸ناگهان یکی از دوستان تماس گرفت و با کمال محبّت ما را در زمانی که اصلا به ذهنمان نمی آمد که توفیق زیارت در این ایّام رزق ما شده به مشهد دعوت کرد. آخر ماه صفر! در ایام عادی هم چندان از لحاظ مختلف در توان ما نبود. سه طفل که دوتایشان قدرت حرف زدن هم هنوز ندارند با این مسیر طولانی که امکان قطار و هواپیما هم در این زمان محدود نیست! 🔹طبق معمول در اینگونه شرایط که از حیطه ادراکات عادی ما خارج است استخاره کردم:
📖«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏» 🔸بی درنگ و بی هیچ شکّی و با بریدن طمع از هر عامل دیگری به خانواده گفتم با وسیله نقلیه خودمان عازم مشهد مقدّس میشویم! به قول سلمان ساوجی: در بیابان تمنا همه سرگردانند تا که را سوی تو توفیق و هدایت باشد؟ 🔶تا کنون تجربه اینقدر رانندگی هم نداشتم! از زمان اطّلاع دادن ایشان در ساعات محدودی همه مشکلات از میان برداشته شده و مانند یک دومینو در کنارش چند مشکل دیگر هم رفع شد و بدون اینکه فکر، برنامه ریزی و مشورتی داشته باشم خودش پی در پی درست میشد. 🔹والده بنده نیز ابراز تمایل کرد و با کمال افتخار و منّت پذیرفتم. برادر بنده نیز گفت اتّفاقا میخواستند بروند تبریز یا شمال برای تفریح ولی برای زیارت و به خاطر شما که کمک کار باشیم در مسیر می آییم؛ 🔸باز در شرایط غیر معمول ایشان موفق شد یک هتلی در نزدیکی باب الجواد علیه السلام برای خودشان تنظیم کنند و ناگهان خانواده پدر خانمشان هم از شهرستان ترغیب شدنند بیایند!آنها نیز اگر نبودند در مسیر برگشت مجبور میشدیم یکی از خودروها را بوکسل کنیم که با تدبیر مکانیکی ایشان حل شد. برادر دیگر بنده نیز که اصلا شرایط زیارت نداشت و هفته قبلش سفری مفصّل به جای دیگر کرده بود ناگهان گفت او هم میخواهد بیاید و به صورت عجیبی بلیط هواپیما و همان هتل برای او نیز باز شد! 🔹برادر اوّل تا طیّ مسیر رفت و برگشت و تا دو روز اوّل کمک کار و یا رفیق سفر بودند و من آنها را مصداق همان «انصار»در آیه استخاره دانستم و برادر دوّم که از چند روز بعد ملحق شده و به هتل رفت و یک روز زودتر هم برگشت را مصداق «الّذین اتّبعوهم باحسان» دانستم. 🔸انصافا سفری با عافیت و به دور از حواشی و مشکلات طبیعی و غیر طبیعی بود. بچه ها هم به شکل غیر عادی همراهی کردند! مثلا یکبار در روز شهادت امام رضا علیه السلام از گنبد سبز تا حرم پیاده آمدند و در حرم هم خیلی پیاده روی کردند و آخ نگفتند! یک هفته همین برنامه بود! فقط کافی بود یکی از آنها بد موقع روم به دیوار دستشویی کند برنامه زیارتمان در آن روز به هم میخورد! 🔹میزبان محترم ما نیز هم منزل مناسب در اختیار گذاشت و هم از الطاف ایشان و خانواده محترمشان مکرّر بهره مند بودیم. 🔷خلاصه شرح این امور زیاد است و به قول خواجه شیراز: حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست 🔴میخواهم یک چیز دیگر بگویم و آن هم این است که حقیقتا برایم روشن است که اینها نه با فکر و برنامه ریزی بود و نه عادتا میتوانست باشد! بارها تجربه کرده ایم گاهی با یک عامل کوچک همه چیز خراب میشود! بد میشود! مثل اتوبوس جهانگردی در پلنگ صورتی که سالی یکبار از جایی رد میشد و دقیقا آن زمانی عبورش افتاد که به ضرر تمام شد😊 این همه پیچ و مهره آشکار و پنهان و این سازه زیبایی که در انتها از آب در آمد انصافا کار ما نبود. 👈اساسا تدبر در امورات عالم نشانگر آن است که آنچه بعضا رخ میدهد مانند زیارت آخر صفر ما حاصل حل شدن معادلاتی پیچیده است. گاهی چیزی شبیه معجزات است که برای ما عادی شده یا به عمق آنچه در حال رخ دادن است اصلا توجه نکرده ایم. بسیاری را اساسا ما درک نمیکنیم. یکبار یک مقاله ای دیدم به عنوان: (شناسایی وابستگی اجزای یک محصول پیچیده و خوشه بندی آنها با استفاده از ماتریس ساختار طراحی)! چیزی از همین قبیل بلکه بسیار فراتر از محصولات انسانی در حال جریان است. واقعا گاهی محیر العقول است! 💡ناخودآگاه به یاد این آیه شریفه در سوره مبارکه انفال افتادم که: 📖«إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ‏ لاخْتَلَفْتُمْ‏ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولا» یعنی اگر خودتان هم برنامه ریزی میکردید و با وعده آن را مؤکّد مینمودید اینقدر دقیق به وعده نمیتوانستید وفا کنید؛ بله «لو تواعدتم لاختلفتم فی المیعاد»! ✅به قول مرحوم علّامه در تفسیر شریف المیزان: 📖«فالتلاقي و المواجهة على هذا الوجه ثم ظهور المؤمنين على المشركين، لم يكن عن أسباب عادية بل لمشية خاصة إلهية ظهرت بها قدرته و بانت بها عنايته الخاصة و نصره و تأييده للمؤمنين و.. أن هذا التلاقي لم يكن عن سابق قصد و عزيمة، و لا روية أو مشورة، ...إن الله إنما قضى هذا الذي جرى بينكم من التلاقي و المواجهة ثم تأييد المؤمنين و خذلان المشركين ليكون ذلك بينة ظاهرة على حقية الحق و بطلان الباطل فيهلك من هلك عن بينة و يحيى من حي عن بينة»
🔵در اینجا چند مطلب برایم برجسته شد؛ یکی محبّت امام که چطور دلها را به هم نزدیک میکند! چطور اخلاص و ارادت آورده و همه اختلافات و موانع را رمی علی الجدار میکند! این میزبانی که نه ما را میشناخت و نه عادتا برای فامیلش هم چنین کاری شاید در شرایط دیگر نمیکرد چطور با یک شوق و علاقه ای و بدون هیچ منّت شبیه آن چیزی که در اربعین فراوان دیده ایم احسان میکرد! خیلی حسّ خوبی بود! چون خیلی واضح درک میکردم سفره و طعامی که در آن منزل استفاده میکنیم مستقیما به خاطر خود امام رضا علیه السلام و به محبّت ایشان است. سخن طولانی نشود! 🔴آنچه خیلی برجسته تر شد مفهوم طلبیده شدن به تعبیر عرفی و یا مفهوم تسهیل و تیسیر و یا همان مفهوم رایج و مهمّ دینی «توفیق» بود؛ به تعبیر نظامی: توفیق تو گر نه ره نماید این راه به عقل کی گشاید ای عقل مرا کفایت از تو جستن ز من و عنایت از تو 🔸سخنی در باب توفیق🔸 نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات چیده شده است. البتّه سبب حقیقی خداوند متعال است. اوست که اسباب را به مسببات ربط داده و اوست که حقّ هر ذو حقّی را به آن عطا نموده است. تحقّق امور عالم بر اساس کیفیت نظام این اسباب است. 🔻اگر نظم و نظام این اسباب طوری شود که به یک معصیتی ختم شود اصطلاحا به آن خذلان گفته میشود. اگر این نظم و نظام طوری باشد که به رضای الهی ختم شود اصطلاحا توفیق شده است🔺 👈اینکه یک چیزی توفیق است یا خذلان بسته به رضایت و عدم رضایت الهی دارد. توفیق و خذلان از صفات فعلی خداوند متعال است؛ 👈در روایت عبدالله بن فضل هاشمی در توحید صدوق از امام صادق علیه السلام آمده است: 📖«إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ كَانَ فِعْلُهُ‏ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّيَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَدْخُلَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَتَرَكَهَا كَانَ تَرْكُهُ لَهَا بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ مَتَى خَلَّى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَلَمْ يَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا حَتَّى يَرْتَكِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُوَفِّقْه‏» 👈در خطبه علوی علیه السلام نیز که در کافی نقل شده آمده است: 📖«إِنَّهُ مَنِ انْتَصَحَ لِلَّهِ وَ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هَدَاهُ‏ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ‏ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ‏ وَ يَسَّرَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَغْرُورٌ‏» 👈بله طاعت الهی تنها با توفیق میسّر میشود. از اینجاست که در دعای معروف میخوانیم: «اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیة». 👈تشخیص اینکه یک چیزی در واقع توفیق است یا خذلان نیز گاهی سخت میشود. استدراج هم هست. ملاک همان است که گذشت. مراقبه میخواهد تا معلوم شود در کدام مسیر گام برمیدارد. 👈هر چه انسان را در راستای تقرّب واقعی و نه توهّمی و نفسانی به سوی خداوند متعال قرار دهد توفیق بوده است. گاهی یک تلنگر یا تصادف یا چیزی در ظاهر مصیبت توفیق است! گاهی در ظاهر چیزی نشان نمیدهد توفیق است ولی توفیق بوده است. 👈از آن طرف گاهی در ظاهر چیزی خوب بوده ولی باطنش خذلان بوده است! به قول یکی از اهل معرفت: «کفی للشیطان فیک نصیبا أن ینقلک من طاعة الی طاعة»! مراتبی دارد. 👈متعلَّق توفیق و خذلان همین اسباب هستند و گاهی نیز خود شخص به این دو متّصف میشود که از باب وصف به حال متعلّق است. 👈توفیق دادن خداوند متعال نیز به این معناست که اسباب را طوری منظم میکند که انسان زمینه های عمل صالح برایش مهیّا شود و یا اسباب را طوری به هم میریزد که زمینه های گناه برایش مهیّا نشود! در آیه شریفه آمده است که: «ان یریدا اصلاحا یوفّق الله بینهما»؛ یعنی واقعا اگر نیّت زوجین یا حکمین اصلاح و مدارا و شکر نعمت این وصلت و سکینه ای باشد که خداوند متعال به آنها هدیه نموده است خداوند متعال نیز به آنها توفیق میدهد. یعنی اسباب عادی و غیر عادی را طوری تنظیم میکند که زندگی به اصطلاح جوش بخورد. 👈در دنیای مادی که یا منکر خدا هستند و یا منکر تاثیر خدا در امورات عالم بعد از خلقت اولیه هستند و یا غافلند اینها همه را شانس میدانند! فوقش میگویند: شانس در خدمت ذهن آماده است! همانطور که به خلقت نیز طبیعت میگویند. مخاطب فعلا آنها نیستند: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در رنج خود پرستی 👈در هر حال «توفیق من الله» یکی از نیازهای مهم انسان مؤمن است. دامنه ی این توفیق هم وسیع است و نباید آن را محدود کرد و گاهی به تعبیر روایت «مشاورة العاقل توفیق من الله» و البته به طور کلّی همانطور که در غرر الحکم آمده: «التوفیق من جذبات الربّ».
👈توفیق داشتن مبتنی بر آن است که انسان در پی آن بوده و تلاش کند که «و یزید الله الّذین اهتدوا هدی» و «و أمّا من أعطی و اتّقی و صدّق بالحسنی فسنیسّره للیسری». به قول سنائی در حدیقة الحقیقة: جهد بر تست و بر خدا توفیق زانکه توفیق جهد راست رفیق 👈انسان در سایه تلاش است که از توفیق بهره مند میشود. این تلاش همان درخواست و دعای حقیقی برای توفیق است؛ به عبارتی: 🔻نباید به انتظار جذبه توفیق نشست بلکه باید در پی آن دوید!🔺 چه خوش گفت صائب: کهربا نتواند از دیوار جذب کاه کرد جذبه توفیق را با تن پرستان کار نیست 😊یاد همان طنز معروف افتادم که شخصی مدام از امام رضا علیه السلام میخواست که در قرعه کشی بانک برنده شود تا اینکه به خوابش آمدند و گفتند آخه فلان فلان شده اوّل یک حسابی باز کن! 👈همچنین انسان مؤمن به خوبی خود فهمیده است که جز با نیروی توفیق نمیتواند دینداری کند؛ دینداری ظرافتها، حساسیتها و دشواریهای زیادی گاهی دارد که معمولا در قدرت عادی ما نیست. به قول صائب تبریزی: برنمی آید به حفظ جام، دست رعشه دار قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده 👈نکته دیگر آنکه توفیق بنابر آنچه گذشت دو معنا دارد. یکی توفیق بالمعنی الاعم است که منظم شدن اسباب به شکلی است که سبب ظهور طاعت الهی از سوی عبد شود. همینکه برای رضای خدا لبخندی بزنی و گرهی باز کنی و درسی بخوانی همه اش توفیق است. همواره اسباب خیرات در دسترس انسان نیست. دیگر توفیق بالمعنی الاخص است که در آن اسبابی که معمولا در دست انسان نیست به شکل غیر عادی به شکلی منسجم شده و کارها تسهیل میشود که طاعت الهی برای عبد مهیا شود مانند آنچه از توفیق زیارت امام رضا علیه السلام نقل کردم. در موارد اطلاق توفیق هر دو معنی دیده میشود.