⚪میدانید کجا صدای شوم فلسفه های نهفته این گونه امور در می آید! آنجایی که فیلمنامه را آنطوری که فیلمنامه نویس نوشته ندانیم! مثلا شخصی را تصوّر کنیم که با رعایت همه ی این قواعد همواره مورد ظلم و اجحاف قرار میگیرد و بدون اینکه قدر پاکی و صداقت او دانسته شود بدون داشتن حماسه ای و یا حسن ختام و ذکر جمیلی از دنیا برود!
👈اینجاست که فطرتها بیدار میشوند که پس این اخلاقیّات چه ارزشی داشت؟! اگر آخرش نابودی است و هیچ چیزی عائد انسان نمیکند پس ... اینجاست که جز با اندیشه ی معاد و حساب و کتاب و توحید نمیتوان پاسخ قانع کننده ای به فطرتهای بیدار داد.
🔹ولی اینگونه سریالها چه میکنند؟! آنچه این سریال و بلکه تقریبا همه ی فیلمها انجام میدهند مبتنی بر نوعی کفر پنهان است. آن هم بر اساس این است که معاد را به همین دنیا آورده و میخواهند در همین دنیا حق را به حقدار داده و سزای ستم را نشان دهند! از همینجاست که فیلمها همیشه پایان خوشی دارند! چون در ناخودآگاه معاد را انکار نموده و به زمین آورده اند! امری که به وضوح خلاف واقعیّات زندگی دنیایی است.
👈همان که برخی ملحدین را بر آن داشته که با آن بر تنور شبهه ی شرور بدمند. ولی اینگونه فلسفه ها که به نوعی اصالت را به همین حیات دنیای داده اند چاره ای جز این ندارند که به نوعی در همین دنیا کار را تمام کنند!
⚪در هر حال باید دانست شخصیتهایی مانند یانگوم ورای ظاهری فریبنده اساسا نمیتوانند الگویی برای یک انسان برتر یا بانوی برتر در فضای دینی و اسلامی مطرح شوند. اخلاق اینها اخلاقی بریده از آسمان و وهمی خضراء الدمنی است. اینها شخصیتهایی به دور از وادی توحیدی و سلوک راه واقعی انسانیت هستند. افرادی که تمام حماسه ی زندگیشان و همت والایشان برای غایات وهمی دنیوی است که سرانجام و معادی جز نابودی ندارد.
👈این افراد کجا و آن بانویی که از نور عظمت پروردگار عالم آفریده شد. آن بانویی که وقتی در محراب عبادت می ایستاد از نورانیتش آسمانها متلألأ میگشت! آن بانویی که حلیفه الورع و الزهد و تفاحه الفردوس و الخلد بود کجا! آن بانویی که از وجود او انوار پاکان عالم منشعب شده و با خروش تاریخی و شهادت مظلومانه اش فتنه هایی بزرگ چون قطعه های شب ظلمانی را رسوا نمود. آن بانویی که تا ابد برتر از ماست و چشم امیدمان به گوشه ی چادر خاک آلودش است.
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۲)
«سارویه اصفهان بسان اهرام مصر!»
«مغالطه ی خلط بین تاریخ ایران و تاریخ ایرانیان»
«زندانی به نام ایران باستان»
«شروع تاریخ ایرانیان با ظهور دین اسلام»
🔹مطلبی از کتاب اختلاف الزیجات ابو معشر بلخی میخواندم. وی که از منجّمین بزرگ ایرانی در قرن سوّم بوده در عباراتی سعی در بیان تاریخ علمی ایران باستان میکند که عمدتا در زمینه نجوم بوده است.
👈البته تدبّر در عبارات او نشانگر نوعی وطن پرستی افراطی است که گویا میخواهد فضایل همه ی جهان را به نوعی به ایرانیان و سیاست پادشاهانش ربط بدهد.
👈گویا تمایلات و گرایشات جدّی در آن زمان در این زمینه وجود داشته است. بعد از مقدّمه چینی هایی میگوید پادشاهان علوم اوائل را بر کاغذهایی مقاوم نوشتند و در جی اصفهان در بنای عظیمی به نام سارویه بایگانی کردند.
👈حتّی برخی ادعا کرده اند منطق و حکمتی که ارسطو آورد چیزی جز سرقت علمی شاگردش اسکندر از همین خزائن نبود!
«إنّ المنطق و الحکمة الّتی ألّفها و هذّبها أرسطاطالیس أصل ذلک مأخوذ من خزائن الفرس حین ظفر الاسکندر بدارا و بلادهم و أنّه ما قدر أرسطو علی ذلک الّا بمدد کتبهم و معاونتها»
✋کاری به این ادّعاهای عجیب ندارم! آدم با تقوایی هم نبوده که ورای وثاقت منقول از ناحیه ی وثاقت ناقل هم مطمئن باشیم. شخصی شراب خوار بوده که به همین سبب گویا مبتلا به بیماری هم صرع بوده؛
👈برخی دقایق علمی را همانگونه که شاگردش شاذان بن بحر گزارش کرده بسان فوت کوزه گری به شاگردانش تعلیم نمیداده تا از او بی نیاز نشوند! همین است که ابو ریحان بیرونی نیز از او به نیکی یاد نمیکند.
⬇
🔹حالا این بحث حاشیه ای بود. در مورد این شهر سارویه که آن را جایگاه خزائن علوم ایران باستان میداند مطلبی در نزهة الارواح شهرزوری دیدم که برایم عجیب بود. ایشان در تعبیری میگوید سارویه از بناهای اعجاز گونه ای است که که در شرق چیزی شبیه اهرام مصر است!
📖«سارویة من الأبنیة العجیبة القدیمة المعجزة البناء و هی فی المشرق یشبه الأهرام الّتی بمصر فی الجلالة و اعجاز البناء»
👈برایم جالب شد که این بنای به این با عظمت کجاست؟! جستوجویی کردم و دیدم یک بنای مخروبه ی حقیری از آن باقی مانده! راستی آن معجزه ی باستانی که چیزی شبیه اهرام مصر است این بود؟!
👈حالا باز یک خرابه ی قابل ذکری از تخت جمشید باقی است ولی این دیگر اصلا چیز خاصی از آن باقی نمانده! ولی مقداری دقّت در ابنیه ی ایرانی نشانگر آن است که بنای بی سابقه ی تخت جمشید اساسا شباهتی به تاریخ ایران ندارد.
👈در ایران بناها خشتی و آجری بوده و سابقه ندارد که چنین بنای عظیمی با چنین طرح هایی با سنگ بخواهد ساخته شود. البته خود این تخت جمشید هم روشن است که بنایی ناتمام بوده و سنگهای آن هنوز خام و نتراشیده رها شده بوده است. اصلا بنایی تمام شده نبوده.
👈خود مورّخین ایرانی هم نمیدانستند که اساسا این بناها چیست! مثلا در مسالک و ممالک اصطخری که از مورّخین و جغرافی دانان قرن چهارم بوده دیدم که میگوید:
📖«به ناحیت اصطخر بناهای عظیم هست از سنگ صورتها کرده و بر آن جا نبشته و نگاشته. گویند مسجد سلیمان بوده است و دیوان ساخته اند»
✋ببینید چقدر این بناها ناشناخته است که شخصی مانند اصطخری که اگر مطلب مسلّمی در حافظه ی تاریخی ایرانیان در این زمینه بود ذکر میکرد صرفا میگوید برخی میگویند مسجد سلیمان بوده که اجنّه برایش ساخته اند! شاید به دلیل همین بی سابقه بودن این نوع معماری آن هم با سنگ آن را به اجنّه نسبت داده!
👈ولی مطلبی در الاخبار الطوال دینوری که از مورّخین قرن سوّم است دیدم که در این زمینه قابل توجّه بود. وی در بیان وقایع پادشاهان ایران قبل از اسکندر نقل میکند که در زمان زنی به نام خمانی یا ظاهرا همان هما که به گفته وی همسر بهمن و مادر دارا یا همان داریوش بوده ایرانیان به بلاد روم آن زمان حمله کردند.
👈البته روشن است که آن زمان رومی در کار نبوده و ظاهرا از روی مسامحه و کم دقّتی اینگونه میگوید و مرادش همان یونان و حوالی آن است. همچنین در زین الاخبار گردیزی دیدم که این هما را دختر بهمن و نه همسرش معرّفی میکند. در هر حال بر اساس نقل دینوری ایرانیان، رومیان را شکست سختی دادند. در این جنگ معمارها و بنّائین رومی را به فارس آورده و سه ایوان بزرگ را در اصطخر و اطراف آن ساختند:
📖«قد حملت معها بنائین من بنائی الروم فبنوا لها بأرض فارس ثلاثة ایوانات أحدها وسط مدینة اصطخر و الثانی علی المدرجة الّتی یسلک فیها من اصطخر الی خراسان و الثالث علی طریق دارابجرد علی فرسخین من اصطخر»
⚪اين نقل نشان میدهد اساسا این بناها را معماران یونانی برای ایرانیان قرار بوده بسازند. حالا کاری به این نداشتم. ولی چرا هیچ خبری از آن همه شکوه ایران باستان باقی نمانده؟! آیا اینها را مسلمین ویران کرده اند؟! این سارویه که چیزی شبیه اهرام مصر بوده پس کجاست؟! اگر ویران کرده اند چرا تخت جمشید و موارد دیگر را باقی گذارده اند؟!
👈واقعیت آن است که نمیتوان منکر عظمت ایران باستان شد. البته با توجّه به شاخصه های معماری حاکم بر این مناطق و سلایق مردمان و نوع زیست بوم ایران بناها مانند یونان و روم و مصر و برخی مناطق دیگر به شکل سنگی بنا نمیشده تا باقی بماند.
👈هنوز هم بقایایی از ایوان مدائن و کاخ تیسفون و همینطور چغازنبیل و مانند آن وجود دارد که میتوان از روی قرائن آن حدس زد که بناهای عظیمی وجود داشته که نشانگر تمدّن بزرگی بوده است. حقیقتا ایرانیان برای دورانهای طولانی از مهمترین قدرتهای جهانی بوده اند.
🔸«مغالطه ی خلط بین تاریخ ایران و تاریخ ایرانیان»🔸
آرتور کریستن سن ایران شناس شهیر دانمارکی است که سالها در زمینه تاریخ ایران باستان خصوصا ساسانیان تحقیق نموده میگوید:
📖«جهان ایرانی به صورتی که مورخان غرب مثل آمیانوس مارسلینوس و پروکوپیوس آن را شناخته و با جنبه های نیک و بدش وصف کرده اند به نظر ما جامعه اشرافی محض می آید. فقط طبقات عالیه معرّف این جامعه محسوب میشده اند و به ملت ایران جلوه و وجهه خاصّ خود را بخشیده اند»
👈این کلام بسیار مهمّی برای فهم یک مغالطه ی بزرگ تاریخی است. مغالطه ی خلط بین تاریخ ایرانیان و تاریخ ایران!
🔹نیروی ذاتی و استحکام باطنی جامعه ایرانی مبتنی بر علائق خلل ناپذیر طبقاتی و دودمانی بوده است به شکلی که قوانین را برای پاسبانی نظام طبقاتی و حق ملکیّت اشراف عمدتا وضع نموده بودند. تاریخ با شکوه ایران باستان عمدتا بازتاب دهنده ی تاریخ این طبقه ی اشرافی است نه تاریخ توده ی مظلوم ایرانی!
⬇⬇
👈عمده جمعیت ایرانی در روستاها تحت عنوان رعیت زندانی بوده و سواد آموزی و حقّ شهرنشینی و انتقال طبقاتی نداشته و باید خدمت سربازی نیز مینمودند.
✋بلکه ظاهرا آنگونه که آقای نفیسی در تاریخ اجتماعی ایرانیان نقل نموده حقّ مالکیّت نیز از رعایا سلب شده بوده است. رعیت چیزی در حدّ غلامان بوده و بر اساس برخی منقولات اشراف و ملّاک خود را صاحب اختیار جان غلامان و رعایا میدانستند!
👈اینگونه نظم اجتماعی بسان امری مقدّس همواره از سوی دستگاه حاکم و نظام دینی به جامعه ایرانی پمپاژ میشده و به شدّت مورد پاسبانی قرار میگرفته است.
👈حکایات جالب توجهی نیز در این زمینه بعضا در تواریخ نقل شده است. فردوسی در شاهنامه جریان نیاز مالی انوشیروان را در اثر جنگ با رومیان ذکر نموده که تجّار را جمع نموده و از آنها استقراض نمود.
👈در این میان یک کفش فروش بود قبول کرد که همه بار مالی را متحمّل شود به شرط آنکه بر او منّت نهاده و یگانه فرزندش را سواد یاد بدهند! البته این درخواست از سوی انوشیروان ردّ شده و آن را وسوسه دیوان در ذهن این کفش فروش دانست که به دنبال آن است که فرزند بازرگانان به طبقه دبیران منتقل گردد!
یکی پور دارم رسیده به جای
به فرهنگ جوید همی رهنمای
بدو گفت شاهای خردمند مرد
چرا دیو چشم تو را خیره کرد؟!
🔸نحن خیر الناس للناس🔸
در تواریخ مانند تاریخ طبری همچنین کلامی بین رستم فرخزاد و نماینده مسلمین نقل شده که شخص مسلمان معالم دین اسلام را یکی یکی بیان نموده و رستم آن را میپسندد. فرستاده مسلمان در پاسخ رستم که قیام اعراب را قیامی اقتصادی برای طمع مادی میدانست باین میکند که طلب ما مربوط به مطالب دنیا نبوده و همّت ما برای آخرت است.
👈از جمله معالم اسلامی که فرستاده مسلمان آنها را به رستم بیان میکند شهادت به توحید و رسالت و همینطور بیرون آوردن بندگان خدا از عبادت بندگان دیگر به سمت بندگی خدا و بیان برابری بین انسانهاست زیرا همه آنها از آدم و حوّاء آفریده شده اند.
👈رستم همه این امور را پسندیده و تنها مانع را در این میداند که از عهد اردشیر تا آن زمان تصمیم بر آن بوده که توده مردم را در امر سیاست دخالت نداده و نظام طبقاتی را از میان نبرند؛
✋اینجاست که فرستاده مسلمان کلام مهمّی را بیان مینماید که «نحن خیر الناس للناس» و وقتی رستم بر بزرگان و اشراف ایرانی مطلب را در میان میگذارد آنان نیز زیر بار نمیروند!
👈اساسا گویا دلیل اصلی رواج ازدواج محرم در بین زرتشتیان نیز به همین نظام طبقاتی و تلاشی در جهت حفظ امتیازات نژادی و ملکیتی یا به عبارت پوشیده تر حفظ خانواده و پاکی نژاد بوده که با برخی مضامین دینی و بیان ثواب و پاداش اخروی سعی در زدودن قبح فطری آن نموده و آن را به عنوان عبادت تلقّی مینمودند!
🔸«شروع تاریخ ایرانیان با ظهور دین اسلام»🔸
آنچه با آمدن اسلام زائل شد در واقع زوال تدریجی این طبقه اشراف کهن ایرانی و ذوب آنها در دیگر طبقات ایرانی بود که آثار مهمّ سیاسی و اخلاقی برای ایرانیان به دنبال داشت. با توجه به این نکته میتوان از مغالطه عظیم سرایت عظمت سیاست اشراف ایرانی و پادشاهی آنان به خوشی و سعادت توده ایرانی در زیر حکمرانی آنان و شکوفایی استعدادهای ایشان پی برد. اساسا این دو طبقه را باید از یکدیگر تفکیک نمود.
👈ایرانیان در واقع اسیر این طبقه اشرافی خاصّ شده بودند که به نظام طبقاتی شوم زمان ساسانی انجامیده و خود بزرگترین مانع در رشد و شکوفایی آنان بوده است. اندکی مقایسه بین اوضاع حاکم بر یونان و ظهور آثار ماندگار علمی و فرهنگی توسّط آنان با آنچه از رقیب بزرگ آنان که به مراتب حکومتی عظیمتر از آنان در تاریخ داشته یعنی ایران نشانگر محرومیت و مظلومیت جامعه ایرانی است.
👈نسبتی که دقیقا بعد از ظهور اسلام دگرگون شده و ایرانیان در دوره ای گوی سبقت را در علوم متعارف بشری در آن روزگار از دیگر ملل عالم می ربایند. حقیقتا تاریخ ایرانیان و توده ایرانی بعد از ظهور اسلام برای انسان منصف مطّلع بسان عبور از یک کوره راههای تاریک و رسیدن به یک جاده هموار روشن مینماید.
👈تاریخ ایران باستان از منظر فایده آن برای توده ایرانی مانند اتاقی نسبتا تاریک است که به زحمت بتوان در آن ایرانیان را دید که یک دفعه با ظهور اسلام گویا در آن چراغی روشن شده و توده ایرانی به وجود خود مطّلع شده و یکدیگر را دباره دیده و تلاشی نوین آغاز کرده باشند.
✋✋بحث در این زمینه بسیار است. چند سال پیش نوشته ای را برای تبیین تاریخ ایران تا ظهور جمهوری اسلامی ایران با طرح و روایت دیگر آغاز کردم که متأسّفانه به دلیل کثرت اشتغالات ناتمام ماند. الآن که تابستان است شاید برای علاقه مندان فرصت خوبی برای مطالعه باشد. اگر کسی علاقه به این دست مطالعات داشته و نیت مطالعه کردن دارد پیام بدهد تا خصوصی برایش ارسال کنم
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۳)
«بچه ها چقدر راحت میخندند!»
🔹بچه ها کارتون نگاه میکردند. جایی صدای مناسبی نداشت! گفتم صدایش را قطع کنید. دختر کوچکم اشتباهی دکمه ی استپ را زد! بعد سه تایی زدند زیر خنده! یک خنده ی عمیق از ته دل!
💭با خودم گفتم واقعا مگر چه شد که اینقدر خنده ی عمیقی به اینها دست داد! دیدم خنده شان زیر سر تعجّب ناشی از اشتباه کردن بین دکمه ی قطع صدا و دکمه ی استپ است!
✋ولی مگر چنین تعجّب کوچک و ساده ای میتواند منشأ چنین خنده ی عمیقی بشود؟!
💡به ذهنم خطور کرد ما بزرگترها از فطرتمان خیلی دور شده ایم! اینقدر وجودمان کدر شده که خنداندنمان مدام سختتر و سختتر شده! بارها از خنداننده های حرفه ای کشور شنیده ام که گفته اند خنداندن مردم سخت شده!
👈دیگر مواجه شدن دفعی با عدم تناسبهای عادی باعث خنده نیست! مدام باید تعجّبها را عمیق و عمیقتر کنند تا خنده بگیرند! خنده ای که با خود یک لذّت و یک انبساط وجود بیاورد!
👈مانند معتادانی شده ایم که دیگر دز قلبی مواد به ما حال نمیدهد! مدام باید دزش را بالا ببریم!
🔸به یاد کلام ابن قیم جوزیه در کتاب الطب النبوی افتادم که میگفت هر چه غذاها پیچیده تر شوند بیماری ها هم پیچیده تر میشوند و داروهای قبلی دیگر کفایت نمیکند!
📖إن الأدوية من جنس الأغذية ، والأمة والطائفة التي غالب أغذيتها المفردات : أمراضها قليلة جدا ، وطبها بالمفردات وأهل المدن الذين غلبت عليهم الأغذية المركبة ، يحتاجون إلى الأدوية المركبة . وسبب ذلك أن أمراضهم في الغالب مركبة ، فالأدوية المركبة أنفع لها . وأمراض أهل البوادي والصحاري مفردة : فيكفي في مداواتها الأدوية المفردة
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۴)
«جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه و علوم بشری قبل از اسلام» (۱)
«منشأ حکمت و فلسفه»
🔹مطلبی را از آقای مصطفی ملکیان در نقد تأثیر ایرانیان در تاریخ علوم بشری و نقد تجدد ایرانی سید جواد طباطبایی دیدم که میگویند:
📢«یکی از بزرگترین دروغهایی که ما به تاریخ گفته ایم این است که ما فرهنگ و تمدن عظیمی داشته ایم ... یک اثر فلسفی شما به من نشان بدهید. یک اثر دینی بلند یا هنری و عرفانی شما به من نشان بدهید. ممکن است گفته شود که اینها همگی سوخته است ولی باید اثبات کرد.
📢یک پزشک طراز اول یا فیلسوف طراز اول یا هنرمند طراز اول و... ما تمام چیزی که از قبل از اسلام داریم سه چیز است: یک تخت جمشید و یک مانی نقاش و یک دانشگاه جندی شاپور. اینها را با یونان مقایسه کنید. ما حتی ۵ ورق نوشته هم نداریم که قابل مقایسه باشد»
✋البته هضم این سخنان ایشان برای بنده چندان دشوار نیست. در نوشته ی دیگری بیان کردم که اساسا نباید تاریخ ایران را با تاریخ ایرانیان خلط کرد!
👈آن عظمت و شکوهی که از تاریخ ایران باستان گفته میشود عمدتا تاریخ طبقه ی اشراف و دودمانهایی است که استعدادهای ایرانی را در زیر نظام طبقاتیشان خفه کرده بودند.
👈اگر شکوهی بوده عمدتا در امور سیاسی و جنگاوری بوده تا علوم و معارف بشری. تحقیق این مدّعا مجال واسعی میطلبد. تاریخ ایران باستان مخلوطی از حماسه های اشرافیان و سیاستمداران بزرگ و تراژدی نسل ایرانی است.
👈ابن ندیم در فهرست جمیع آنچه از کتب فارسی قبل از اسلام باقی مانده و ترجمه شده را ذکر میکند که در برابر کتب یونانی و دیگر اقوام واقعا چیز قابل ذکر و عرضه ای نیست.
⬇
👈از همینجاست که با توجه به مزاج و هوش برتر ایرانی انسان منصف میتواند پی به ظلم عظیمی ببرد که به استعداد ایرانیان در تاریخ باستان رفته است! تاریخ ایرانیان حقیقتا با ظهور اسلام آغاز شد.
💡حالا با کلام ایشان کاری ندارم. به ذهنم خطور کرد نظر دانشمندان اسلامی را در زمینه منشأ فلسفه و شکل گیری علوم بشری را جمع بندی کنم تا روشن شود از دیدگاه آنها ایرانیان در دنیای باستان چه جایگاهی داشته و چه علومی را به معارف بشری هدیه داده اند. آیا آنها هم با آقای ملکیان هم عقیده اند؟
👈اجمالا در این نوشته معلوم میشود که واقعا ظهور استعدادهایی مانند فارابی ها و ابن سیناها تنها به برکات اسلام و از میان بردن نظام طبقاتی و آزاد کردن استعدادهای شگرف ایرانی در وادی علم و فرزانگی میسور شده است.
🔸«مختصری پیرامون کتب تاریخ فلسفه و دانش در تمدّن اسلامی»🔸
علمای اسلامی در زمینه تاریخ علوم بشری و در رأس آنها حکمت و فلسفه کتبی نگاشته اند. از قدیمیترین کتب در زمینه تاریخ علوم بشری میتوان به کتاب مهم صوان الحکمة ابو سلیمان سجستانی از دانشمندان معروف قرن چهارم و همینطور تتمّه صوان الحکمة ظهیر الدّین بیهقی معروف به ابن فُندُق در قرن پنجم و الملل و النحل شهرستانی در قرن ششم نام برد.
👈همینطور در قرن هفتم کتبی مانند تاریخ الحکما قفطی و عیون الانباء ابن ابی اصیبعة نگاشته شده است. برخی نوشته های تاریخی قبل اسلام مانند تاریخ فرفوریوس هم در دست دانشمندان اسلامی در بیان تاریخ علم بوده و از آن متأثّر میباشند.
👈البته در این بین نوشته ها و کتب دیگری نیز یافت میشود که اطلاعات مفیدی در زمینه تاریخ حکمت و دانش ارائه کرده اند. کتبی مانند الفهرست ابن ندیم و مختار الحکم ابو الوفاء مبشّر بن فاتک و تاریخ مختصر الدول ابن عبری و مسالک الابصار ابن فضل الله عمری.
👈شاید مفصّلترین و جامعترین این کتب محبوب القلوب مرحوم اشکوری است که در عصر صفویه نگاشته شد. در بین این کتابها نزهة الارواح شهرزوری که توسّط یکی از حکمای بزرگ مکتب اشراقی در اواخر قرن ششم یا اوایل قرن هفتم نگاشته شده خیلی با سلیقه و مختصر اطلاعات رایج در آن زمان را با تلخیص و ترتیب دقیقی جمع کرده است.
👈حالا اینها عمدتا در زمینه کتبی بود که در بیان تاریخ دانشهای بشری مخصوصا فلسفه نگاشته شده است. در این بین برخی نقلهای مهم هم هست که باید جداگانه مورد دقّت و بررسی قرار بگیرد.
👈ارزش این نقلها صرفا در میزان حقیقت و تطابقش با واقعیّت نیست بلکه همچنین کاشف از طرز نگاه هایی از سوی بزرگانی پیرامون تاریخ علم است. اموری که خود کاشف از وجود برخی روایتها و ذهنیتهای رایج بین برخی نحله های فکری بوده است.
🔸«مختصری پیرامون مؤسّس فلسفه»🔸
تواریخ غربی معمولا اصرار دارند که فلسفه در نیمه ی اوّل سده ی ششم پیش از میلاد با تالس مَلَطی آغاز شد. کسی که به قول راسل در کتاب تاریخ فلسفه پرسش «چه؟» را به جای پرسش «که؟» به بشر هدیه داد. بعد از او پی در پی در یونان فلاسفه ای ظهور کردند تا فلسفه توسّط ارسطو به کمال رسیده و تنها محتاج تعلیم شد. مورّخین تاریخ فلسفه در دنیای اسلام هم نوعا همین را از تواریخ غربی مانند تاریخ فرفوریوس اخذ کرده اند.
🔹البته روشن است که قبول چنین امری دو واکنش عمده را بر میانگیخت! یکی واکنش ملّی و احساسات وطن پرستی که پس نقش دیگر امّتها مانند ایرانیان و دیگر تمدّنها در تاریخ علوم چه بوده و دیگر واکنش دینی که آیا اینها ثمار تفکّرات الحادی است؟!
👈در مورد نخست نظریّات دیگری به شکل مروری در تواریخ اسلامی ابراز شده است. مثلا سجستانی در صوان الحکمة در ابتدا تاریخ فلسفه را اینگونه روایت میکند که تالس آن را از مصری ها گرفت
👈و سپس در روایت دیگری بعد از آنکه یک دوره تاریخ فلسفه را تا ارسطو بیان کرد با تعبیر «قیل» میگوید فلسفه نه از مصر بلکه از تمدّن بابل و زمان بختنصر به یونان و تالس سرایت کرده است. در آن زمان اساسا یونانی ها خبری از فلسفه نداشتند: «کانت حالهم کحال أمة العرب الجاهلیة».
👈یونان قبل از اینکه تالس با خود فلسفه را از بابل بیاورد فقط لغت و خطابه و شعر و مانند آن داشت. شاعری بزرگ به نام اومیرس داشت که بسان امرئ القیس برای عرب بود!
👈در این بین ابو الحسن علی بن یحیی الندیم در کتاب تاریخی که داشته سعی نموده سهم تمدّنهای مختلف را در شکل گیری علوم و صناعات بشری تبیین کند. وی منشأ فلسفه و حکمت را یونان میداند. منشأ نجوم و آلات موسیقی را تمدّن بابل و کلدانی ها در زمان قبل از حضرت ابراهیم علیه السلام میداند که به درد کشاورزی و نیازهای آن زمانشان میخورده است.
👈منشأ هندسه را مصری ها میداند که به خاطر اندازه ی گیری آب نیل و مزارع به آن نیاز داشتند. منشأ علم حساب را فینیقی ها میداند و منشأ علم طبائع را نیز شام میداند.
⬇⬇
👈ابو الحسن عامری نیز سعی در حلّ مشکل پیوند فلسفه با عالم دین میکند. وی استاد ابو علی مسکویه و شاگرد ابو زید بلخی، فیلسوف معروف قرن چهارم و از جمله فلاسفه بین فارابی و ابن سینا است.
👈عامری در کتاب الأمد علی الابد حکمت یونان را به انبیاء الهی مانند لقمان و سلیمان پیوند میزند! وی در این کتاب صراحتا میگوید پدر حکمت و فلسفه لقمان حکیم بود و لقمان نیز شاگرد حضرت داوود بوده است! انباذقلس شاگرد لقمان بود که حکمت را به یونان آورد! در ادامه فیثاغورث ظهور کرد که به مصر آمده و شاگردی اصحاب حضرت سلیمان را نمود؛ این امر توأم با زمانی شد که از موطنشان تبعید شده بودند؛
👈علوم طبیعی و الهی را از اصحاب سلیمان و هندسه را از مصری ها آموخته و به یونان برد و با ذکاوت خودش علم الحان را استنباط کرد. سقراط هم شاگرد فیثاغورث بود و سپس افلاطون و ارسطو ظهور کردند.
✋روشن است که این پیوند زدنهای تاریخی که ابو الحسن عامری آن را نقل کرده ناشیانه و به دور از مسلّمات تواریخ است. حضرت داوود و حضرت سلیمان چند صد سال قبل از تالس و فیثاغورث زندگی میکردند و عصرشان به هزار سال قبل از میلاد برمیگردد.
✋روشن است که پیوند زدن فضای فلسفه با فضای دین از حیث تاریخی طرحی قابل دفاع نبود.
⚪نظریّات فلسفی نیز آشکارا متضمّن آرائی ضدّ برخی مسلّمات باورهای دینی بود. از همینجا بود که یهودی ها از همان ابتدا علوم فلسفی را به دینشان ربط ندادند و مسیحیت نیز وقتی ظهور کرد مخصوصا توسّط پولس فلسفه را سمّی برای فضای دینی تشخیص داده و آن را تحریم کردند. البته در ادامه قرائت عرفانی و رمزی افلاطونی از فلسفه را مناسب برخی مقاصد خود شناخته و متکلّمین مسیحی از آن استفاده نمودند.
👈از همین روست است که فلسفه در یهودیت و مسیحیّت هیچ ازدهاری را تجربه نکرد و در نادرترین تجربه هایش تنها در حدّ افرادی مانند موسی بن میمون و توماس آکوئیناس ظهور کرد.
👈این مطلب روشنتر از آن است که کسی در مورد آن تشکیک کند که فلسفه مشکلش در فضای یهودیت و مسیحیت هیچ گاه حل نشد لذا بزرگان فلسفه مانند فلوطین و فرفوریوس و ثامسطیوس و دیگران هیچکدام مسیحیت را قبول نداشتند. بلکه فرفوریوس رساله ای در ردّ مسیحیت نگاشته است.
🔹ولی فلسفه برخلاف فضای یهودیت و مسیحیت با رویکرد به مراتب ملایم تری در دنیای اسلام مواجه شد. در ادامه با ظهور فلاسفه ی عظیمی مانند فارابی و ابن سینا اساسا فلسفه رشد هم نموده و پیوندهای علمی و فلسفی عمیقی با فضای دینی خورد.
👈با طرح نظریّه ی زوج ترکیبی بودن ممکنات از وجود و ماهیّت زمینه را برای اثبات واجب الوجود و توحیدی کردن فلسفه مهیّا نمودند و سپس فارابی آشکارا از راه قوّه ی خیال سعی در تصویر نیاز ضروری به مقام نبوّت و رئیس جمهور نموده و ابن سینا نیز با استفاده از ظرفیّت قوّه ی حدس و همینطور برهان سانّ و معدّل و مانند آن فلسفه را به مشکات نبوّت مرتبط ساخت.
👈قبل از این بزرگان نیز برخی تلاشها برای تقریب بین فضای فلسفه و دین انجام شده بود. مثلا در دنیای قبل از اسلام در تواریخ اسلامی متنی از جالینوس طبیب نقل میشود که در آن به گونه ای سعی در این تقریب شده است.
👈جالینوس کتابی در زمینه سیاست مدن از منظر افلاطون نگاشته بوده که در آن مطلبی میگوید که گویا برای تقریب فضای دینی با فضای فلسفی است. البته تا جایی که بنده اطلاع دارم جالینوس هر چند حدود ۲۰۰ سال بعد از میلاد مسیح فوت شده ولی مسیحی نبوده است. در هر حال از جالینوس در این کتاب نقل میکنند که گفته:
📖«إنّ جمهور النّاس لا یمکنهم أن یفهموا سیاقة الأقاویل البرهانیة و لذلک صاروا یحتاجون الی رموز ینتفعون بها یعنی الرموز الّتی جاءت عن الانبیاء علیهم السلام لأنّهم ینتفعون بها منفعة لیست بالیسیرة فی یسیرهم من التصدیق بأشیاء بغیر برهان»
👈ان شاء الله در نوشته ی بعدی این مطلب را ادامه میدهم...
باسمه تبارک و تعالی (۵۰۵)
«جایگاه ایرانیان در تاریخ فلسفه و علوم بشری قبل از اسلام» (۲)
«نظریه ی انحطاط ایران قبل از اسلام»
🔹ما ایرانیان باید عمق مدیون بودن خودمان را به اسلام بدانیم! اینکه اسلام ما را از چه ظلمتهای متراکم و چه دودمانهای تو در تو و ظالم و چه نظام طبقاتی و دینی شومی نجات داد!
✅ریشه ی بسیاری از شبهات پیرامون نسبت ایران و اسلام به پیش فرضی در زمینه وضعیت ایرانیان در ایران قبل از اسلام و ایران باستان برمیگردد. بر اساس این پیش فرض ایرانیان در دوران قبل از اسلام مراتب بلندی از ترقّی و پیشرفت را تجربه کرده و سرآمد ممالک عالم بودند!
✋روشن است که ما چیزی از عظمت علمی یا معماری و... از ایران باستان نسبت به دیگر امم پیدا نمیکنیم.
🔹با رجوع به آثار باقی مانده از این عظمت پیشین متوجّه میشویم اصلا تناسبی با این پیش فرض ندارد و در ادامه برای توجیه این ناهماهنگی عجیب نظریّاتی شایع شده است.
👈یک نظریه ی مشهور آن است که این تمدّن بزرگ توسّط اعراب نابود شد! با قتل عام و کتاب سوزی و مانند آن! اصحاب این نظریّه دقیقا همین توجیه را برای نیافتن آثاری قابل توجّه از دوره ی اشکانی بیان نموده و میگویند ساسانیان به دلیل حسادتشان آن را نابود کرده اند!
👈و باز دقیقا همین توجیه را در زمینه موجود نبودن آثار قابل توجّهی از هخامنشیان بیان کرده و آن را به قتل عام و کتاب سوزی اسکندر مقدونی نسبت میدهند! اموری که هیچ گاه اثبات نشده و مخالف قرائن و شواهد قطعی است.
⬇
⚪نظریّه ی دیگری که اخیرا توسّط برخی مانند احمد تفضّلی در تاریخ ادبیات پیش از اسلام ابراز شده آن است که این فقر ناشی از آن است که علوم ایرانیان از سنخ سنّت شفاهی بوده و آنها عادت به نگاشتن و ثبت علوم خودشان نداشته اند!
✋این نظریه هم بیش از آنکه مستند بر دلایل قطعی باشد وجه جمعی برای تحفّظ بر آن پیش فرض پیش گفته است.
👈نظریّه ی سوّمی هم در این زمینه دیده ام و آن هم کلامی است که شهرزوری در نزهة الارواح بیان نموده؛ از دید او حکمت و دانش در ایران باستان به شکل گزینشی تعلیم داده میشده و آداب خاصی داشته و به خاطر همین محدود به گونه ای مخفی بودن است که اثری از آن باقی نمانده است!
🔸«شیخ اشراق و ادّعاهای بی سند در زمینه علوم ایران باستان»🔸
البته گرایش مبالغه کننده در تاریخ ایران باستان محدود به زمان ما نیست. در گذشته نیز کمابیش چنین ادّعاهایی شایع بوده است. در این بین میتوان از شیخ اشراق نیز نام برد که در تأسیس دستگاه فلسفی خود ادّعاهای بی سند زیادی در زمینه حکمت فهلویّون و ایرانیان باستان ارائه کرده است.
👈یک ایران گرایی خاصی در آثار شیخ اشراق مشهود است. شاید هم برای نوعی یارگیری در راستای مبارزه با حکمت یونانی یا همان حکمت مشّاء بوده است. امری که به واسطه ی او تا حدودی به کتب دیگران مانند ملاصدرا نیز سرایت کرده است.
👈اساسا شیخ اشراق مدّعی است که حکمت اشراقی و تأسیس فلسفه ای بر اساس مفهوم نور و ظلمت چیزی جز احیاء حکمت باستانی خسروانی ایران زمین نیست. روش حکمت آنها بر خلاف یونانیان مبتنی بر ریاضت و مجاهدت و خلع بدن میداند نه فکر و استدلال!
👈اندیشه هایی مانند مثل نوری و ارباب انواع و عقل فعّال یا همان روان بخش و یا حتّی بعدها وحدت سنخی وجود را به این حکمت باستانی نسبت داده اند! البته حکمت خسروانی را چیزی غیر از اقاویل مجوس و الحاد مانی میداند. وی در رساله کلمة التصوّف در این زمینه میگوید:
📖«و كانت في الفرس أمّة يهدون بالحق، و به كانوا يعدلون، حكماء فضلاء غير مشبهة المجوس، قد أحيينا حكمتهم النّورية الشريفة التي يشهد بها ذوق أفلاطون و من قبله من الحكماء في الكتاب المسمّى ب«حكمة الإشراق» و ما سبقت إلى مثله»
👈و در کتاب حکمة الاشراق نیز میگوید:
📖«و على هذا يبتنى قاعدة الشرق فى النور و الظلمة التى كانت طريقة حكماء الفرس مثل جاماسف و فرشاوشتر و بوزرجمهر و من قبلهم. و هى ليست قاعدة كفرة المجوس و الحاد مانى و ما يفضى الى الشرك باللّه تعالى و تنزّه»
👈شهرزوری نیز که معاصر و تابع شیخ اشراقست در کتاب تاریخ فلسفه نزهة الارواح بعد از آنکه نمیتواند پایگاه قابل ذکری برای ایرانیان در تاریخ علوم بشری پیدا کند تنها به تکرار همین ادّعا بسنده کرده و بعد از نقل اینکه ارسطو منطق و حکمت را از کتبی که اسکندر از خزائن ایرانی ها به یونان برد تأسیس کرد میگوید:
📖«لاشکّ و لا خفاء عند من أدرک طرفا من الأمور الشریفة و الحکمة الصحیحة مقدار حکمة فرس و شرفها و کان فیهم ملوک أفاضل مثل کیومرث و طهمورث و أفریدون و أردشیر بابک و کیخسرو و غیرهم من الملوک العارفین بحقیقة الحکمة و مثل جاماسب و فرساوش و بزرجمهر و غیرهم من الأجلّة و الحکماء الأعزة»
👈در ادامه وقتی خود به خوبی میداند که چنین ادّعای بزرگی بدون سند قابل پذیرش نیست که فلسفه برای ایرانیان بوده و به یونان رفته به شکلی که آنها گوی سبقت را ربوده اند اینطور توجیه میکند که این به خاطر دأب الأمور الالهیة و الأحوال السماویة است که حکمت و ملک را از جیلی به جیل دیگر و از قومی به قوم دیگر منتقل میکند فسبحان الأولی الأبدی الدائم الغیر المتغیّر علی مرّ الدهور و الاعصار.
✋ولی چالش دیگری که برای او رخ میدهد این است که اگر واقعا چنین فلسفه ی غنی در بین ایرانیان وجود داشت آثارش باید بین توده ی ایرانیان باقی میماند؛ وی در اینجا برای اثبات ادّعایش به ادّعای دیگر تمسّک میکند که این به خاطر آن است که حکمت ایرانی بسیار گزینشی تدریس میشده!
📖«کانت الحکمة فی قدیم الزمان ممنوعا منها الّا من کان أهلها و من یتقبلها طبعا و کانت الحکماء ینظرون فی موالید من یرید الحکمة و الفلسفة فإن علمت أن صاحب المولد فی مولده حصول ذلک استخدموه و الّا فلا»
⬇⬇
🔸«نظریّه ی انحطاط ایران قبل از اسلام»🔸
ولی از آن سو یک نظریه ی بسیار جدّیتر وجود دارد که علی رغم کثرت شواهد و قوّت قرائن اصلا بین ایرانیان در زمان ما برجسته نمیشود. آن هم این است که تاریخ ایرانیان و نه ایران در واقع با اسلام شروع شد. اساسا ایران قبل از اسلام عظمتش محدود به عظمت سیاسی و حکمرانی بوده نه زوایای علمی و فرهنگی!
✋نباید دچار مغالطه ی خلط میان عظمت ایران و عظمت ایرانیان شد. آنچه از عظمت ایران قبل از اسلام شنیده ایم عمدتا ناظر به دودمانهای اشرافی و حکومتهای نظامی است که با نظامی طبقاتی بر گرده ی ایرانیان سوار بودند تا خود ایرانیان! برخی مانند کریستن سن به این حقیقت تصریح نموده اند.
👈از همین روست که از بین همه ی علوم آنچه بیشتر در ایران تبلور عملی پیدا کرده حکمت عملی و سیاست مدن است. خوشبختانه ایرانیان تلاش در خور تحسینی در حفظ این دسته از میراث فکری ایرانی قبل از اسلام از خود نشان داده و روزبه پور دادویه یا همان ابن مقفّع در قرن دوم دو کتاب بسیار مهم الادب الکبیر و الادب الصغیر را در این زمینه جمع آوری نموده است.
👈همینطور از جمله ایرانیانی که به این امر اهتمام نموده ابوعلی مسکویه در قرن چهارم است که مقدار زیادی از مباحث حکمت عملی ایرانی را مانند کلمات اردشیر و بزرگمهر و... در کتب خود مانند تجارب الامم و الحکمة الخالدة جمع آوری کرده است.
👈اخیرا عهد اردشیر ساسانی که در آئین مملکت داری است نیز از این مجموعه ها جدا شده و جداگانه به طبع رسیده است. حكمتهایی در باب سیاست که البته در سیاق حکمت یونانی نبوده و بیشتر به تجربیّات عملی حکیمانه شباهت دارد تا یک علم مدوّن و منسجم.
🔹آری ایرانیان در تاریخ علوم بشری ورود جدّی نداشته و سهم قابل توجّهی از پیش برد دانش را از خود نشان نداده اند. به عنوان نمونه گوستاولوبن در این زمینه مینویسد:
📖«اهمیت ایرانیان در تاریخ سیاست دنیا خیلی بزرگ بوده است ولی برعکس در تاریخ تمدن خیلی خرد بوده است. در مدت دو قرن که ایرانیان قدیم بر قسمت مهمی از دنیا سلطنت داشتند شاهنشاهی فوق العاده با عظمتی به وجود آوردند ولی در علوم و فنون و صنایع و ادبیات ابدا چیزی ایجاد نکردند و به گنجینه علوم و معرفتی که از طرف اقوام دیگری که ایرانیان جای آنها را گرفته بودند چیزی نیافزودند. ایرانیان خالق نبودند بلکه تنها رواج دهنده تمدن بودند و از این قرار از لحاظ ایجاد تمدن اهمیت آنها بسیار کم بوده است و سهم آنها در آنچه سرمایه ترقیات بشر را تشکیل میدهد خیلی ناقابل بوده است»
👈برخی از مستشرقین مانند کلمان هوار و برخی معاصرین مانند زرینکوب در کارنامه ی اسلام و احسان یارشاطر و تقی زاده و جمال زاده و دیگرانی که تا کنون دیده ام بر این امر تصریح نموده اند.
👈در بین قدما نیز برخی مانند جاحظ و همینطور ابو ریحان بیرونی به این امر تصریح نموده اند! ابوریحان در کلامی تکان دهنده زبان فارسی را هیچ گاه زبان علم ندانسته و آن را زبانی میداند که بیشتر مناسب «داستانهای خسروانی و قصه های شب» است!
👈شاید از همین جهت است که صاعد اندلسی در طبقات الأمم در شرح ویژگی های امّتهای بزرگ وقتی به ایرانیان میرسد تنها آنها را به شرف و عزّت و سیاست پادشاهان و عظمت پادشاهی و نیکویی اقلیمی میستاید. البته در میان همه ی علوم عنایت پادشاهان ایرانی به طب و نجوم را هم اجمالا تأیید میکند.
👈ابن العبری و ابن خلدون نیز در تواریخشان همین امر را تکرار نموده اند. ابو ریحان طبّ ایرانی را تقلیدی از یونانیان دانسته و اخوان الصّفا نیز نجوم ایرانیان را مقتبس از هندیان عنوان میکند.
🔴ولی چرا ایرانیان از خود درخشندگی در تاریخ اندیشه ی بشری در قبل از اسلام نشان ندادند؟ دو نظریّه ی عمده در این زمینه دیده ام. یکی نظریه ی برخی مانند هنری راولینسون که اوّلین شخصی است که موفّق به خواندن کتیبه ی میخی بیستون شد آن را به مزاج ایرانیان و عدم صبر و حوصله ی آنها مربوط میدانند.
👈نظریّه ی دیگر که برخی مانند متفکّر شهید مرتضی مطهّری به آن معتقدند آن است که این امر به خاطر نظام طبقاتی عمیق حاکم بر توده ی ایرانی است که آنها را از مشارکت در علوم محروم نموده و ایرانیان را به گونه ای در اسارتی تاریخی و زندانی باستانی قرار داده بود.
👈نظام طبقاتی آن زمان چنین اجازه ای را گویا به استعدادهای توده ی ایرانی نمیداده تا در این زمینه ها بدرخشند. علوم موجود به شکل اشیاء عتیقه و قیمتی و به شکل مصنوعی و مختصّ طبقه ای خاصّ بوىه و به شکل درونزا حاصل نبوغ توده ایرانی در علوم نبوده است.
👈اساسا علم و نبوغ معمولا در طبقات ضعیف جامعه به دلیل انگیزه رشد و نداشتن عجب و رفاه زدگی، بیشتر یافت میشود تا طبقات مرفّه و برخوردار.
⬇⬇⬇
🔹شواهد نظریّه ی اسارت ایرانیان در زندان باستان بسیار است. قصد داشتم آن را مفصّل بیان کنم ولی به دلایلی بسیار فشرده میگویم. یکی ضعف مفرط خط در عصر ساسانی است که تنها مشتمل بر ۱۴ علامت بوده و بسیار مبهم بوده و توان بازتاب متون علمی غنی را نداشته است. دیگر هم عدم رواج کاغذ در ایران است.
👈عجیبتر آنکه ایرانیان فاقد تاریخ رسمی ثابت بوده اند و تاریخ خود را با سال پادشاهان خود به شکل متغیّر تعیین مینموده اند. بعد از گذشت هزار سال هنوز هم کتابهای مهم فلسفی مانند آثار ارسطو نیز به زبان فارسی ترجمه نشده بوده است.
👈تدبّر در هنر سکه سازی ایران باستان و همینطور معماری های آن هم نشان دهنده ی ضعف جدّی در معماری و مهندسی و علوم اینچنینی نسبت به دیگر ملل مانند یونان و روم باستان است.
👈در عصر ترجمه نیز مسلمین آثار علمی را از زبان سریانی و یونانی و اندکی هندی ترجمه کردند و رجوع آنها به زبان فارسی همانگونه که در فهرست ابن ندیم آمده بسیار اندک بوده است.
👈نام دانشمند ایرانی یا کتاب علمی شناخته شده و مهمّی نیز در تاریخ اندیشه باقی نمانده و حتّی در مفاخرات بین عرب و عجم نیز در جریان شعوبیه به مفاخرات علمی و دانشی استدلال نشده است. در کتبی مانند شاهنامه نیز تنها به جنبه های تاریخ پادشاهان پرداخته شده و افتخاراتی در زمینه علم و دانش برای ایرانیان ذکر نشده است.
✋به راستی این باستان پرستان و باستان گرایان اگر شخصی که حتّی اندکی شبیه افرادی نظیر فارابی، فردوسی و مانند آن بود را قبل از اسلام پیدا میکردند معلوم نبود که با چه تبلیغات عجیبی از انحطاط ایرانیان با اسلام دم میزدند!
👈اساسا اگر زبان فارسی زبان علمی بود اثر آن را در مفاهیم رایج بین ایرانیان میگذاشت در حالیکه بررسی متون فارسی اوّلیه و دوره اسلامی نشانگر فقر مفاهیم علمی رایج در زبان ایرانی است.
👈در محرومیّت آنها در علوم معماری و مهندسی نسبت به غرب همین بس که بناهای مهم و ماندگاری مانند پل شادُروان یا همان بند قیصر که شاید باشکوهتر از سی و سه پل صفویه بوده و برخی سازه های مهم دیگر و همینطور تأسیس شهر و دانشگاه جندی شاپور به دست اسرای رومی در جنگ شاپور اوّل با والریانوس بوده است.
👈اساسا دانشگاه جندی شاپور همانطور که در الاخبار الطوال بیان شده اردوگاهی برای اسرای رومی بود که در ادامه با ترجمه ی کتب طب یونانی و آوردن اساتید نسطوری، سریان و رومی و هندی و برخی فراریان از پادشاهی روم و مانند آن جایگاهی مانند دار الفنون آن زمان را پیدا کرد.
👈رفته رفته با ظهور مسیحیّت فلاسفه و برخی اقلّیتهای مذهبی مورد جفا و بی مهری قرار گرفته و به ایران مهاجرت نموده اند. به عنوان مثال خاندان بختیشوع که از بزرگان این مدرسه بوده اند خود نصرانی نسطوری بوده اند. همه اش عمدتا مرهون علوم دیگران بود.
👈قرنها قبل از تأسیس جندی شاپور در ایران دانشگاههای بزرگی در یونان و روم و اسکندریه و اماکن دیگر وجود داشته است. جالب است بدانیم جندی شاپور از گزند هرگونه حوادث ناشی از فتوحات اسلامي در امان مانده و تا قرن بعد به همان حیات علمی و فرهنگی خود ادامه داده است.
👈در اسلام زردشتی بودن هم به عنوان یک دینی رسمی مانند اهل کتاب پذیرفته شده و تنها به گرفتن جزیه از آنها بسنده شد. آزادی دینی و مناسکی داشتند و تا قرنها بعد آتشکده های آنها در فارس برقرار بوده است.
⚪شاید برجسته ترین اثری که در زمینه تاریخ تألیفات ایرانی پیش از اسلام نگاشته شده و به بررسی آثار علمی ایرانیان در این دوران کهن پرداخته کتاب «تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام» اثر احمد تفضّلی است. وی تلاشی بسیار وسیع در جهت گرداوری اطلاعاتی پیرامون کتب و علوم ایرانی در عصر قبل از اسلام نموده است.
👈ورای وسعت تلاش ایشان خود این کتاب بهترین دلیل برای فقر نسبی ایرانیان در علوم نسبت به دیگر امم است. مقایسه این متون که آقای تفضّلی با تلاشی بسیار جمع و دسته بندی کرده با آنچه ایرانیان بعد از اسلام آغاز کرده اند به شوخی شباهت بیشتر دارد هر چند بررسی این متون به خودی خود و ورای این مقایسه میتواند کاری ارزشمند برای بررسی های تاریخی تلقّی شود.
👈کافی است تمام کتاب ایشان را در مورد تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام با آنچه از سیسرون خطیب، سیاستمدار و فیلسوف معروف رومی به زبان لاتین متوفای ۴۳ قبل از میلاد مسیح باقی مانده مقایسه نمود تا به عمق ماجرا پی برد.
👈بر اساس آنچه نقل شده تنها حدود ۹۰۰ نامه از نامه های این خطیب توانا به زبان لاتین امروزه در دست است که از گنجینه های ادبی و تاریخی به شمار می آید.
👈این بحث ادامه دارد ...