eitaa logo
بذل الخاطر
1.5هزار دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات دینی، علمی و اجتماعی و جستارهایی نکته پردازانه جهت تمرین طرز نگاه دیگر و امتداد بخشی و سر سفره آوردن معارف دینی و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔶آنچه یک طالب دانش نیاز دارد آن است که بداند یک انسان است نه یک برده و یا یک طوطی درس آموز! باید به خودش احترام بگذارد! اعتماد به نفس داشته باشد! برای خودش شخصیت قائل باشد. 🔹یاد مرحوم آیت الله بروجردی افتادمکه جایی در آن سنّ و با آن دشواری باز در اتاقی خالی مؤدب نشسته بود و کسی اشکال کرد که راحت پایتان را دراز کنید و ایشان قریب به این مضمون فرمودند که مگر خودم احترام ندارم! 🔸در هر حال انسان در وادی اندیشه هم باید به خودش احترام بگذارد! نگذارد این نعمت خدادادی عقل و استقلال را از او بگیرند! دو دستی مانند مادری که فرزندش را از گزند حوادث حفظ میکند مراقبش باشد! اگر دید برخی آن را تهدید میکنند از آنها فاصله بگیرد یا با احتیاط به آنها نزدیک شود! 👈ببیند آیا واقعا آنچه خواند و شنید را فهمید! مرعوب احاطه علمی و کثرت دانش کسی نشود. ببیند آخر الأمر چیزی فهمید یا نفهمید! خودش چه میفهمد؟! 👈ذلیل ثروتها و قدرتهای علمی نشود. انسان گاهی فقر علمی دارد ولی با عزّت نفس حاضر نیست ذلیلانه بدون آنکه قانع شود به گدایی دانش از این و آن بپردازد. البته مرادم تکبّر و سراغ علما نرفتن نیست. شنونده عاقل است. 👈چه موقع ذلیل میشود؟ وقتی که استقلالش لطمه بخورد! وقتی که عزّت نفسش رعایت نشود! بخواهد به جای واقعیت بدون آنکه عمیقا متقاعد شده باشد تابع این و آن شود! 🔻فقر علمی عزیزانه از ثروت علمی ذلیلانه بهتر است🔺 زیرا اولا سرمایه فطرت انسانی در آن حفظ شده و ثانیا این ثروت علمی نیز معلوم نیست چقدر صحیح باشد. 👈یک حرفی از یکی از روشنفکران که دل خوشی از خودش برایمان باقی نگذارده دیدم که حرف قابل توجهی بود. میگفت اول که می آییم میگویند به ۱۴ تن متعبد هستید بعد که وارد میشویم میخواهند ما را به ۱۴۰ هزار تن متعبد کنند! ✔دیده اید گاهی انسان خودش میداند بالفعل از فلان شخص سطحش پایینتر است ولی جوهری در درون خودش میبیند که خود را با آن والاتر از او میداند. ✔آدم باید مراقب باشد عادت نکند حرفها را بدون آنکه عمیقا متقاعد شود و یا در مسیر آن باشد قبول کند! با خود همواره نجوا کند: «بینی و بین الله حضرت عبّاسی فهمیدی چه شد؟ قانع شدی؟ خودت چه فکر میکنی؟» 🔸مبادا کلام رسول الله صلی الله علیه و آله به وابصة اسدی را فراموش کنیم که مرحوم حمیری در قرب الاسناد آورد: 📖«جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ. قَالَ: نَعَمْ. فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا وَابِصَةُ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ بِهِ الصَّدْرُ، وَ الْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ و جَالَ فِي الْقَلْبِ، وَ إِنْ أَفْتَاكَ‏ النَّاسُ‏ وَ أَفْتَوْك‏» 👈طالب علم اگر به این توصیه عمل نکند به موجود غیر مولّد و بی شخصیت و بی خاصیتی در وادی علم تبدیل میشود. 👈 وقتی خداوند متعال به انسان عقل داد یعنی استقلال داد. وقتی کلکم راع و کلکم مسئول یعنی کلکم مستقل فلذاست که: و لقد جئتمونا فرادی و از همینجاست که: ان تقوموا لله مثنی و فرادی. البته نمیگویم خود را از اصول موضوعه محروم کند ولی بداند که نفهمید و منتظر باشد که به او بفهمانند و با تسامح خود را به انسانهای قانع شده شبیه نکند! خود فریبی نداشته باشد! خود فریبی جمعی و سیستماتیک را هم بر نتابد! از تعریف و تمجید دیگران که میگویند تو فهمیدی و بلکه تو استاد اساتید هم شده ای هم مغرور نشود! به حدود دانشش خودآگاه باشد. بداند چقدر واقعا برایش حل شده و چقدر نه. ⛔بین خودمان باشد که اگر این کار را نکند یک افسردگی علمی پنهان نیز به مرور گریبانگیرش میشود. 🔸«ویژگی طالبان علم مستقلّ و وابسته»🔸 انسان وابسته روح آزادگی و توان لذّت بردن از داشته های خود را ندارد. لذّت واقعی نمیبرد! استقلال واقعا لذّت بخش است. انسان واقعی حاضر است نداری بکشد ولی به استقلالش لطمه نخورد! 👈 برخی اینقدر این را در وادی علم نچشیده اند که اصلا نمیفهمند از چه سخن میگوییم! ولی شما مخاطب فرهیخته بهتر از من میدانید چه میگویم! 👈راستی خیلی حکیمانه شعار انقلاب اسلامی را انتخاب کردند که در رأسش استقلال بوده است. آیا حواسمان هست استقلال یک نیاز واقعی است؟
👈اگر آزادی ارزش دارد به دلیل استقلال نهفته در آن است والا آزادی مصطلح خودش میتواند اسارت در دست شهوت و غضب خود یا دیگران باشد. استقلال ریشه عزت است و عزت داشتن و ذلت نپذیرفتن خط قرمز انسان مومن است. ✅ نمیخواستم بگویم ولی میگویم؛ ظلم بپذیر ولی ذلّت نپذیر! انسان مؤمن و آزاده ذلّت نمیپذیرد ولی گاهی مظلوم میشود. ✅اگر این استقلال آمد زمینه های اخلاص نیز در وادی اندیشه رخ میدهد. تولید علم راحتتر میشود. انسان مسئولیت پذیر تر شده و تنبلی اش کمتر میشود. انسان مستقل عزیز میشود. هر کسی جرأت نمیکند هر چرندی را به خوردش دهد! خودش بدون هیچ زحمتی چرندیات شناس میشود! 👈بازار خیلی ها کساد میشود. تازه برخی اساتید گم نام جلوی چشم انسان برجسته میشوند! معیارها عوض میشود. هر کسی جرأت نمیکند هر حرف عجیبی را ابه بازار علم عرضه کند! 👈پژوهشگری و متفکّری به جای خوش بیانی و صرف نقّال بودن اندیشه ها برجسته میشود. 👈به دلیل همین بی شخصیتی های علمی ماست که متفکّرین و پژوهشگران ما به حاشیه رانده میشوند و طرفدار پیدا نمیکنند! 👈انسان غیر مستقلّ معلوم هم نیست واقعا آنچه میداند دانش باشد و اگر هم دانش باشد از آن حیث که دانش است نیاموخته بلکه حدود وسط را هم تقلیدا تلقّی کرده است. 👈استقلال خیلی خیلی مهمّ است. دیده اید برخی میلیون میلیون از پدر دستشان میرسد هیچ حس خوبی ندارند ولی اگر هزار هزار خودشان روی پای خودشان در بیاورند واقعا خوشحال میشوند! 🔸«اما استاد خوب کیست؟»🔸 استاد خوب کسی است که مربّی آن دانش باشد؛ به متعلّم استقلال و عزّت علمی بدهد و سعی کند او را روی پای خودش بایستاند و رشد او را در وادی علم درون زا کند. ⛔البته آسیب استقلال توهّم استغناء و سپس طغیان است که استاد خوب به لطافت عظمت علم و مسیر و مهلکات او را نیز به متعلّم می آموزد ولی سعی میکند خود متعلّم حرکت کند. او هم هم قائد و هم سائق او میشود. 🔻از استاد سه چیز را بیاموز؛ یکی تقوای علمی و انصاف متناسب با علم را و دیگر قدرت تفکّر و اندیشه ورزی را و دیگر پژوهشگری را🔺 👈برخی متفکرند و پژوهشگر نیستند و برخی بالعکس و برخی هم متفکّرند و هم پژوهشگر ولی مزاج علمی و انصاف و تقوای مناسب را ندارند! 👈حقیر سراپا تقصیر در مباحثات خیلی محدودی که با برخی دوستان داشتم همواره برایم مهمّ بود شخصیت مخاطبان حفظ شده و کرامت نفس علمی آنها را تحریک کنم. خود و آنها را با مطالب در آن خلوت نفسشان مواجه کنم که ببینند خودشان چه میفهمند. 👈اینکه بسیاری از استاد فقط آموزگاری و تقریر خوب را میخواهند به خاطر ضعف در استقلال و عزّت علمیشان و تنبلی انباشته شان است. اینها را خودت هم میتوانی اگر تلاش کنی. دنبال چیزی باشد که خودت عادتا نمیتوانی یا خیلی دشوار است که بتوانی. ✋اساسا بیشتر ما از استاد چیزی را می آموزیم که خودمان میتوانستیم از خودمان با تلاش خودمان بیاموزیم. 👈 اینکه برخی بزرگان ما مانند مرحوم صاحب کفایة و علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله بهجت مهمترین درس زمان تحصیلشان را این توصیه میدانستند که قبل استاد خودت فکر کن و به نظری برس و سپس وارد کلاس شو ببین استاد چه چیز بیشتری میگوید یعنی بابا استقلال داشته باش! بی شخصیت نباش! ✅به نظر بنده اگر شخصی مستقل باشد چندان نیاز به تعلیم هم ندارد و با چند تلنگر اگر متّصف به «علی المتعلّمین بالجهد و الرغبة» باشد خودش راهش را پیدا میکند! 👈باور کنیم بسیاری از بحثها با مقداری تقریر تحلیلی و استقلال و انصاف جوابش روشن است و اصلا بسیاری از نظریّات جذاب در فضای فعلی در این فضا گفتنی نیست! 😢این همه کلاس رفتن ندارد که! دوستان ذلیل شدیم رفت! همین ... 😔ای استادی که از مبدأ و معاد و فلسفه و عرفان و فقه و اصول و علوم انسانی را در درس خارج به چالش میکشی و با حالت بزن در رو مدام نقد میکنی و میروی! آیا به فکر استقلال شنونده ات هم هستی؟! آیا میدانی اگر به این ویژگی مهمّ لطمه بزنی درس ندهی بهتر است! 😠برخی آدم گاهی که پای تحقیقاتشان مینشیند! انگار به شخصیتش توهین میشود! طوری القاء میکنند که انگار ما احمقیم و آنها به منبعی از علوم دست یافته اند که حال سالها ما باید بدویم شاید بفهمیم آن را! استقلال خورد کن و شخصیت له کن هستند! شاید واقعا هم حرفهای خوبی بزنند ولی به چه قیمتی! دست خودشان نیست گویا اینطور بار آمده اند!
🔸«اختاپوس و باب اسفنجی»🔸 یاد کارتن باب اسفنجی افتادم! در قسمت «هنرمند گمنام» اختاپوس پروفسور هنر جزیره میشود و کلاسی برگزار میکند و باب اسفنجی نیز برای فراگیری هنر ذلیلانه عضو کلاس هنر میشود! 👈 اختاپوس نماد انسان بد خلق، بی حوصله، خودخواه و خودشیفته است. دیالوگ اختاپوس در قسمتی اینطور است: 📖«تو میخای هنرمند بشی درسته باب اسفنجی؟! هنر بازی و سرگرمی نیست! هنر یک کار خیلی سخته! بسیار خب حالا بعد از من تکرار کن: من هیچ استعدادی ندارم ... آقای اختاپوس خیلی با استعداده! ... اگه خوش شانس باشم میتونم یک کمی از استعداد آقای اختاپوس استفاده کنم! ...» 👏خیلی قسمت جالب توجهی است. باب اسفنجی بدون هیچ آموزشی یک مجسمه بسیار هنرمندانه میسازد که اختاپوس به وجد می آید ولی پنهان میکند و به اصطلاح روی سر استعداد او میزند و میگوید خوب نیست! میگوید: 📖«این شاهکاره! نه! منظورم اینه که این که مجسمه نیست! مجسمه خوب باید خیلی وقت بگیره! نمیتونی همینطوری یک مجسمه را بتراشی! باید طبق کتاب بسازی و قوانینو رعایت کنی! در غیر این صورت یک کار غیر حرفه ای ارائه میدی! فهمیدی»! 😊بعد مجسمه را خراب میکند و میگوید: «حالا شد هنر»! 😳جایی هم اختاپوس میگوید: «با معلّمی مثل من همه چیز برای خنگی مثل تو ممکن است!» وقتی باب اسفنجی تحت تعالیم اختاپوس میرود هر چه بلد بود را فراموش میکند و استعدادش نابود میشود! 🔶واقعا باید به هر طریقی شده از نعمت استقلال استفاده کرده و با تکیه به آن حتّی المقدور در آنچه نیاز داریم خودمان مجتهد واقعی بشویم. اینقدر خود را محتاج این و آن نکنیم! اگر هم نیازمند معلم هستیم طوری باشد که در مسیر استقلال و عقل مستکفی شدن باشد. 🔸یاد این وصیّت سید بن طاووس در کشف المحجة به فرزندشان افتادم که: 📖«لا تكن مقلّدا لغلمان جدك من العوام و ذليلا بين أيديهم لأجل الفتوى‏ و الاستفهام، فما يقنع بالدون إلّا مغبون‏ و أعلم أن جدك وراما قدّس اللّه روحه كان يقول لي و أنا صبي ما معناه: يا ولدي مهما دخلت فيه من الأعمال المتعلقة بمصلحتك، لا تقنع أن تكون فيه بالدون دون أحد من أهل ذلك الحال، سواء كان علما أو عملا، و لا تقنع بالدون‏ ...» 🔹اینها همه را گفتم ولی باز اقرار میکنم که وضعیت حوزه های علمیه در این ویژگی استقلال به مراتب بهتر از دانشگاهها است. ولی استقلال آنقدر مهمّ است که به همین اندازه اش هم نباید قانع شد.
.
باسمه تبارک و تعالی (34) «فَدَخَلَ رَجُلٌ‏ أَسْمَرُ حَسَنُ الْقَامَةِ جَمِيلُ الْوَجْهِ جَيِّدُ الْبَدَنِ حَدَثُ السِّنِّ لَهُ جَلَالَةٌ وَ هَيْبَة» 🔴مطلبی در توصیف امام حسن عسکری علیه السلام میخواندم که متضمّن رنگ چهره مبارک ایشان بود و به همین مناسبت به ذهن خطور کرد نکاتی در مورد آن بیان کنم؛ 😢امشب شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است. یکی از آن دوازده امام پاک امّت اسلامی که بنا بر روایت خلفاء اثنی عشر که بین شیعه و سنّی در کتبی مانند صحیحین و کافی از قطعیّات تراث منقول از رسول الله صلی الله علیه و آله است پیشوای مسلمین عالم بود. بزرگ عالم بشریّت بود. خلیفه خداوند متعال روی زمین بود. اما به سبب فتنه های تاریک، امّت اسلامی از درک فیض آنها بازماند و غریبانه و محصور از میان این امّت رفت. 🔶 اگر شکر نعمت لازم است بزرگترین نعمت الهی نعمت چنین امامان پاکی بود! ولی آیا بشریّت شاکر این نعمت بود؟ آیا خود ما شیعیان شاکر این نعمتها بودیم؟! اصلا میدانیم امام چه عظمتی در عوالم هستی دارد؟ میدانیم امام عسکری کجای عالم قرار گرفته است؟ مشکل ما و بشریّت در دیروز و امروز همین است. نیاز عمیق خود به امام و امام داشتن عالم انسانی را هنوز نفهمیده است.
🔷امام رضا علیه السلام در مسجد جامع مرو در روز جمعه ای وقتی شنید افراد در زمینه رهبر و امام بحث میکنند با لبخندی تلخ بر جهالت بشریّت فرمود: «جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِم‏» و سپس در ضمن بیاناتی بلند فرمودند: 📖الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِر... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّاب‏ ... 😔همین غرور و جهالت آدمی و پناهبردن به قیاسهای عقیم و علوم متعارف انسانی است که آنها را از دیدن نیاز قطعیشان به امام محروم نموده است. 🔷امام حسن عسکری علیه السلام در پاسخ به نامه برخی از شیعیان فرمودند: 📖«نَحْنُ كَهْفُ مَنِ الْتَجَأَ إِلَيْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِنَا وَ عِصْمَةٌ لِمَنِ اعْتَصَمَ بِنَا مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ مَنِ انْحَرَفَ عَنَّا مَالَ إِلَى النَّار» ✔اگر کسی منصفانه در احوالات خود غور کند بعد از شهود ضعف و فقر خود و نیاز قطعی به آفریدگار عالم و بعد از درک واضح عدم امکان ارتباط مستقیم با آفریدگار عالم به زودی درک میکند که چنین عالمی نیازمند رسول و امامی از جانب خداست. 🔴در هر حال یکی از توصیفات بسیار جالب از امام حسن عسکری علیه السلام مطلبی است که حاکم شهر قمّ احمد بن عبیدالله بن یحیی بن خاقان که خود سنّی متعصّبی بود در شهر قم در مجلسی از علماء شیعه بیان نمود و در اواخر قرن سوّم بین محدّثین مشهور شده و کلینی، صدوق و دیگران آن را نقل نمودند. 🔹 پدرش وزیر متوکل و معتمد عبّاسی بود و جریانی از حضور امام عسکری علیه السلام در مجلس پدرش و مبالغه وی در تعظیم و احترام به ایشان را نقل کرده که بسیار جالب است و پدرش در پاسخ به او که سؤال کرد این جوان کیست که اینقدر بی سابقه او را احترام میکنی گفت: 📖«يَا بُنَيَّ ذَاكَ إِمَامُ الرَّافِضَةِ ذَاكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الرِّضَا فَسَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ لَوْ زَالَتِ الْإِمَامَةُ عَنْ خُلَفَاءِ بَنِي الْعَبَّاسِ مَا اسْتَحَقَّهَا أَحَدٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ غَيْرُ هَذَا وَ إِنَّ هَذَا لَيَسْتَحِقُّهَا فِي فَضْلِهِ وَ عَفَافِهِ وَ هَدْيِهِ وَ صِيَانَتِهِ وَ زُهْدِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ جَمِيلِ أَخْلَاقِهِ وَ صَلَاحِهِ وَ لَوْ رَأَيْتَ أَبَاهُ رَأَيْتَ رَجُلًا جَزْلًا نَبِيلًا فَاضِلا» 🔶به راستی خود اینها نیز میدیدند و میدانستند که ایشان معدن فضل و مستحقّ امامت امّت هستند. انسان که نمیتواند پاکی و عظمت را نبیند و یا مدام خود را فریب دهد! 🔸بنده در معاشرتم با انسانهای مختلف خیلی اندک مواجه شده ام با پاکانی که انسان حقیقتا درک میکند اینها جنس دیگری دارند و آسمانی هستند! گویا تخصّصا از عالم پلشت دنیایی و احوالات اهل دنیا خارجند! ناخودآگاه ارادتی خاصّ در دل انسان نسبت به آنها ایجاد میشود. نمیتواند خود را فریب دهد و فضل و برتری آنها را نبیند! پاکی آنها را درک نکند! آنها نیز این را میدیدند! 🔵در قسمتی از این نقل اوّلین وصفی که در مورد امام حسن عسکری علیه السلام بیان میکند این است که: «دخل علیه رجل أسمر». تیرگی نسبتا شدید چهره ی ائمه علیهم السلام از امام کاظم علیه السلام به بعد از موضوعات جالب توجّه جسمانی ایشان است.
🔶جالب است بدانیم که تمام مادران ائمه علیهم السلام از امام هفتم به بعد امّ ولد بوده اند. عمدتا هم از بانوان سیاه آفریقایی از نوبه که منطقه ای در جنوب مصر و شمال سودان بود. 👈مادر سه امام بزرگوار هفتم و هشتم و نهم که روشن است آفریقایی بوده اند و همین امر در رنگ چهره این حضرات علیهم السلام تأثیر داشته است. 👈در نقلی در مورد امام کاظم علیه السلم وارد شده است که ایشان اسود اللون بوده است و همینطور در مورد امام رضا علیه السلام نیز این تعبیر وارد شده است. 👈این سیاهی چهره در مورد امام جواد علیه السلام آنقدر شدید شده و حتی موهای ایشان نیز بسان آفریقایی ها گویا مجعد و وز بوده است. یکی از شبهات واقفیه و در هر حال عده ای در آن زمان همین مسأله کیفیت جسمانی امام جواد علیه السلام بوده به صورتی که برخی ایشان را فرزند یکی از دو غلام سیاه پوست امام رضا علیه السلام سیف یا لؤلؤ میدانستند! 👈در روایت چهاردهم از باب الاشارة و النصّ علی أبی جعفر الثانی در کافی روایتی از علی بن جعفر عموی امام رضا علیه السلام نقل میکند که واقعا عجیب است: 📖قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ‏ اللَّوْن فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا ... 👈در مورد امام هادی علیه السلام نیز در جایی در کافی داریم که ایشان به سیاهی چهره وصف شده است: 📖لَمَّا سُمَّ الْمُتَوَكِّلُ نَذَرَ إِنْ عُوفِيَ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِمَالٍ كَثِيرٍ فَلَمَّا عُوفِيَ سَأَلَ الْفُقَهَاءَ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِيرِ فَاخْتَلَفُوا عَلَيْهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مِائَةُ أَلْفٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ فَقَالُوا فِيهِ أَقَاوِيلَ مُخْتَلِفَةً فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ الْأَمْرُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَائِهِ يُقَالُ لَهُ صَفْعَانُ أَ لَا تَبْعَثُ إِلَى‏ هَذَا الْأَسْوَدِ فَتَسْأَلَ عَنْهُ فَقَالَ‏ لَهُ الْمُتَوَكِّلُ مَنْ تَعْنِي وَيْحَكَ فَقَالَ لَهُ ابْنَ الرِّضَا ... 👈در اینجا امام هادی علیه السلام اسود دانسته شده است ولی در تعبیر والی قم در مورد امام حسن عسکری علیه السلام اینطور آمده که ایشان أسمر بوده است. ✔ اگر طیف رنگ چهره را در مراتب سفیدی و سیاهی از سفید، گندمگون، گندمی تیره یا همان بژ، سبزه روشن یا همان قهوه ای روشن و سبزه تیره و سیاه بدانیم گویا رنگ چهره مبارک امام هادی علیه السلام سبزه تیره متمایل به سیاه بوده است. 👈اسود در زبانی عربی هم به سیاه آفریقایی گفته میشود و هم به کسی که سیاهی در چهره اش غلبه داشته و با مقدار مسامحه سیاه باشد. ولی اسمر و آدم معمولا به رنگ سبزه تیره مانند رنگ هندیان و پاکستانی ها اطلاق میشود. امام حسن عسکری علیه السلام گویا رنگ چهره مبارکشان سبزه تیره بوده است. اسمر را نباید گندمگون معنی کرد. برخی نیز نوعی سفیدی همراه سرخی دارند که به آنها در عربی احمر اطلاق شده و معمولا وصف نصارای شام و روم و عجم بوده است. 👈ذهبی در سیر اعلام النبلاء ذیل نام عائشة میگوید: 📖«وَالحَمْرَاءُ فِي خِطَابِ أَهْلِ الحِجَازِ: هِيَ البَيْضَاءُ بِشُقْرَةٍ، وَهَذَا نَادِرٌ فِيْهِم، وَمِنْهُ فِي الحَدِيْثِ: رَجُلٌ أَحْمَرُ كَأَنَّهُ مِنَ المَوَالِی ، يُرِيْدُ القَائِلُ: أَنَّهُ فِي لَوْنِ المَوَالِي الَّذِيْنَ سُبُوا مِنْ نَصَارَى الشَّامِ وَالرُّوْمِ وَالعَجَمِ. ثُمَّ إِنَّ العَرَبَ إِذَا قَالَتْ: فُلاَنٌ أَبْيَضُ، فَإِنَّهُمْ يُرِيْدُوْنَ الحِنْطِيَّ اللَّوْنِ بِحِلْيَةٍ سَوْدَاءَ. فَإِنْ كَانَ فِي لَوْنِ أَهْلِ الهِنْدِ، قَالُوا: أَسْمَرُ، وَآدَمُ. وَإِنْ كَانَ فِي سَوَادِ التِّكْرُوْرِ، قَالُوا: أَسْوَدُ. وَكَذَا كُلُّ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ السَّوَادُ، قَالُوا: أَسْوَدُ، أَوْ شَدِيْدُ الأُدْمَةِ. 👈در روایت دیگری که در رجال کشّی آمده است فضل بن حارث نقل میکند وقتی امام حسن عسکری علیه السلام را در سامرّا دید از «شدة اللون و الأدمة» تعجب کرد. شب حضرت را در خواب دید و فرمود رنگ چهره ام عبرتی برای اولی الابصار و اختیاری از جانب خداوند متعال است: 📖«فلما كان الليل رأيته عليه السّلام في منامي، فقال: اللون الذي تعجبت منه اختيار من اللّه لخلقه يجريه كيف يشاء، و أنها هي لعبرة لاولي الابصار، لا يقع فيه على المختبر ذم، و لسنا كالناس فنتعب كما يتعبون، نسأل اللّه الثبات و نتفكر في خلق اللّه فان فيه متسعا و اعلم أن كلامنا في النوم مثل كلامنا في اليقظة» در هر حال تامل در ویژگی های جسمی ایشان و انتخاب خاص الهی برای مادران ایشان میتواند موضوع جالب توجهی بوده و مورد تحقیق قرار گیرد. به تعبیر دیگر وجه این عبرت برای اولی الابصار چیست؟
.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵) بحثی پیرامون عید نهم ربیع! 🔴راستش قصدم این نبود چیزی بنویسم. وقتش را هم نداشتم. ولی امشب دیدم در گروهها مطلب در این زمینه مانند هر سال تکرار میشود. به ذهنم خطور کرد بنده هم مطلبی بنگارم و ناگهان عزمی نیز در خود مشاهده کردم. 🔵البته در این زمینه مقالات و کتب و حرفها گویا بسیار است ولی بنده به آنها رجوع نکرده ام و تا کنون هم بحث مهمّی برایم نبوده و اکنون نیز صرفا آنچه به نظرم همین الآن می آید را مینویسم و راستش چندان نیازی نیز به رجوع به آن کتب احساس نکردم. چه میدانم شاید مطلب را بهتر گفته اند! خودتان دوست داشتید رجوع کنید! 🔶اثری از عیدی به نام نهم ربیع که مستحبّاتی مانند غسل هم داشته باشد در تاریخ شیعه و تاریخ اسلامی تا قرن چهارم ندیدم. 🔸در اواخر قرن چهارم در دوران آل بویه یکباره با کلامی منقول از شیخ مفید در کتاب مسارّ الشیعة مواجه میشویم که میگویند: 📖فِي الْيَوْمِ التَّاسِعِ مِنْهُ يَعْنِي الرَّبِيعَ الْأَوَّلَ يَوْمَ الْعِيدِ الْكَبِيرِ وَ لَهُ شَرْحٌ كَبِيرٌ فِي غَيْرِ هَذَا الْمَوْضِعِ وَ عَيَّدَ فِيهِ النَّبِيُّ ص وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُعَيِّدُوا فِيهِ وَ يُتَّخَذَ فِيهِ الْمَرِيسُ. 🔸ولی این چه عیدی است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمین گفته آن را جشن بگیرند؟! روشن است که با توجّه به این کلام گویا در زمان شیخ مفید شناخته شده بوده است. ولی در تاریخ و حدیث چیزی نداریم تا مرجعی برای بازشناسی این عید در این روزگار باشد.
🔹شاگرد شیخ مفید یعنی شیخ طوسی در امالی خود که مجلس املاء حدیث بوده در قرن پنجم در یکی از مجالسش دیدم مصادف با روز جمعه، نهم ربیع سال 457 شده است. یعنی سه سال قبل از رحلتشان و در نجف و در محیطی که از عامه دورتر هم شده بودند 16 روایت بیان نموده اند که ربطی به فضلی مربوط به این روز ندارد. تنها در روایت اوّل این روز ضمن جریان وفد اهل الطائف و بیان فضائل علی علیه السلام نقل میکند که: «ما رأینا کالیوم فی الفضل قطّ» که البته ربطی به نهم ربیع ندارد ولی در هر حال شاید بگوییم کنایه ای به عید در این روز است. نمیدانم! 🔹در ادامه ابن ادریس در سرائر در اواخر قرن ششم میگوید بعضی از امامیه و نه کلّ آنها: «قد یلتبس علی بعض أصحابنا» دچار اشتباه شده اند و گمان کرده اند که روز نه ربیع روز کشته شدن خلیفه دوم است. ایشان معتقد است این مطلبی کاملا خطا است «باجماع اهل التاریخ و السیر» و بعد میگوید شیخ مفید نیز در کتاب تواریخ ارتباط این روز را با کشته شدن خلیفه دوّم ابطال نموده است. 👈ولی این کلام ابن ادریس معنایش این است که پس ریشه ای برای کلام شیخ مفید در مسارّ الشیعة باقی نمی ماند؟ آیا شیخ مفید دچار تناقض شده است؟ 👈 اوّلین چیزی که میتوان گفت آن است که لااقل اگر هم نهم ربیع بر اساس کلام شیخ مفید عید است مربوط به چیز دیگری غیر از کشته شدن خلیفه دوم در این روز باید باشد. 👈ولی در هر حال این کلام دلالت دارد که در بین بخشی از جامعه شیعیان نهم ربیع با کشته شدن خلیفه دوّم توأم شده است. این مطلب با آنچه در کتاب النقض عبدالجلیل قزوینی که در همین زمان نگاشته شده تایید میشود. وی نیز از صاحب کتاب فضائح الروافض نقل میکند که مرگ خلیفه در نهم ربیع است!: (او را بولؤلؤ فروزی بکشت در نهم روز از ماه ربیع الاول) 🔷اما چیزی که مقداری از ابهام این عید نهم ربیع پرده برداری میکند کلام سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال در قرن هفتم است. ایشان نیز میگوید بخشی از شیعیان عجم و برادران ایمانی این روز را به واسطه کشته شدن خلیفه دوّم جشن میگیرند و البته کلّ شیعه چنین سیره ای ندارند: «وجدنا جماعة من العجم و الاخوان یعظمون السرور فیه و یذکرون أنه یوم هلاک...» 🔸ایشان هم مستندی برای رواج این عید در بین برخی از شیعیان پیدا نمیکند ولی عبارتی می آورد که شیخ صدوق در قرن چهارم روایتی در زمینه کشته شدن خلیفه در این روز ذکر کرده است. البته این روایت را نقل نمیکند ولی بر اساس این ادّعاء مستند این امر وجود روایتی در این زمینه است. روایتی مجهول که در قرن هفتم ادّعا میشود که در کلام شیخ صدوق در قرن چهارم بوده است. 👈ظاهر آن هم این است که نکته عید بودن این روز کشته شدن خلیفه دوم است. ولی مشکل حادّ این روایت مخالفت آن با اجماع تاریخی بر این مطلب است که کشته شدن خلیفه دوم در ذو الحجّه بوده است! 👈از اینجاست که تأویلات عجیب و غریب برای توجیه این روایت مجهول با امر مسلّم تاریخی رخ داده مانند اینکه شاید قاتل در این روز عزم به قتل پیدا کرده یا به مدینه رسیده و... و برخی نیز مانند علامه مجلسی ادّعاء کرده اند که اساسا عامه در تاریخ اشتباه کرده اند و یا بالاتر آنکه تاریخ را تحریف کرده اند تا عید شیعه خراب شود!!! اخیرا هم برخی اساسا گفته اند شاید وجه این عید قیام مختار و کشتن عمر بن سعد بود و اشتباهی رخ داده است! نمیدانم این مطلب از کجا آمده آنچه بنده دیدم کلام رجالیون عامه است که: انه [ابن سعد] ولد یوم مات عمر بن الخطاب! که روشن است ربطی به ما نحن فیه ندارد فراجع مثلا تقریب التهذیب ابن حجر. 👈آخرین راه حلّ نیز همان است که علامه مجلسی در زاد المعاد با استفاده از اخبار من بلغ سعی نموده پایگاهی برای فضل این روز و استنادش به کشته شدن خلیفه دوّم ابداع نماید! میدانیم این اخبار وقتی صحیح است که قطعی بر اشتباه بودن خبری و مجعول بودنش، نباشد یا در هر حال خلاف روح دین و تقیه هم نباشد. 👈سید بن طاووس میگوید این روایت مجهول از شیخ صدوق را نتوانسته با هیچ روایت دیگری تأیید کند و به این نظریّه متمایل شده که عید بودن این روز را بپذیریم ولی نه به خاطر کشته شدن خلیفه بلکه به واسطه جشن امامت منجی عالم بشریّت! 👈این نظریّه را برای اوّلین بار گویا سید در اقبال مطرح نموده زیرا شهرت تاریخی بر این مطلب وجود دارد که روز شهادت امام حسن عسکری روز هشتم ربیع الاوّل است:
📖«فإذا كانت وفاة مولانا الحسن العسكري ع كما ذكر هؤلاء لثمان خلون من ربيع الأول فيكون ابتداء ولاية المهدي ع على الأمة يوم تاسع ربيع الأول فلعل عظيم هذا اليوم و هو يوم تاسع ربيع الأول لهذا الوقت المفضل و العناية بالمولى الأعظم [المعظم‏] المكمل‏» 🔸البته ایشان در ادامه میگوید ممکن هم هست با تأویل خبر صدوق را هم تصحیح کنیم ولی سیاق کلامشان نشانگر آن است که مایل به پذیرش خبر صدوق نیست. 👈نکته دیگر در تاریخ این عید آن است که علامه مجلسی در زاد المعاد ادّعاء میکند سیاق کلام سید بن طاووس در اقبال بیانگر آن است که خود شیخ صدوق نیز معتقد بوده که این روز به واسطه کشته شدن خلیفه دوّم عید است! «و يفهم من نقله أن الشيخ الصدوق كان يعتقد بذلك» یعنی این مطلب صرفا یک روایت نبوده بلکه روایتی معتبر نزد صدوق هم بوده است. 👈روشن است که محدّثین گاهی روایات ضعیف را نیز نزد خود نقل میکرده اند. همین مرحوم صدوق تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام را از دو تن نقل میکند که امروزه اکثر علماء شیعه قطع به جعلی بودن این کتاب نموده اند! در هر حال این ادّعا علامه مجلسی هم هیچ دلیلی ندارد و سیاق کلام سیّد نیز نشان نمیدهد که شیخ صدوق معتقد به چنین روایتی بوده است. 🔶در ادامه این فرزند سید بن طاووس یعنی رضی الدّین علی بن علی بن طاووس است که در کتاب «زوائد الفوائد» یک روایتی را در مورد عید بودن نهم ربیع و ارتباط آن با کشته شدن خلیفه دوّم از امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند که مهمترین عامل اشتهار این امر از منظر روایی شده است. واقعا از امور تعجّب برانگیز تاریخ است. این همان روایت مشهور رفع القلم است. 👈 اگر واقعا این کتاب برای فرزند سیّد است –که تا کنون نسخه ای از آن هم پیدا نکردم- و اگر بوده تحریفی در آن واقع نشده است روایتی به این تفصیل و اهمّیت را نقل میکند که پدرشان که به مراتب در فنّ منقول از وی قوی تر بوده و دیگر مشایخ شیعه قبل از او اثری از آن ندیده اند! 👈عجیبتر آنکه علامه مجلسی در زاد المعاد میگوید ایشان روایت معتبری در این زمینه نقل نموده است! معلوم نیست میزان اعتبار در اینجا دقیقا چه بوده؟ بی سندی آن یا مضمون طولانی و عجیب آن یا عدم نقل آن توسّط پیشینیان ایشان! 👈پسر سیّد نقل میکند دو نفر در مورد خلیفه دوّم نزاع کردند و برای اطّلاع از واقعیت به شهر قم و نزد احمد بن اسحاق رفتند! از قضا نهم ربیع به قم رسیدند! درب را زدند و شخصی آمد و گفت امروز روز عید اوست و مشغول است. آنها تعجّب کردند. بعد فهمیدند اتّفاقا و از قضا احمد بن اسحاق از امام هادی علیه السلام روایتی شنیده که نهم ربیع روز عید بلکه افضل الاعیاد است!!! بعد روایتی بسیار عجیب و طولانی در فضائل این روز می آورد!!! آخر هم میگوید آن را از خط فلانی نقل کردم!در هر حال در فرض صحت نشان میدهد در اواخر قرن سوم بین شیعه چنین عیدی شناخته شده نبوده است. 👈در داخل این روایت یک روایت دیگر نقل شده از حذیفة بن الیمان که رسول الله صلی الله علیه و آله آن را به خاطر اینکه در آینده خلیفه دوّم در آن روز کشته میشود عید گرفت! 👈این روایت یلوح منه آثار الکذب که چه عرض کنم فریاد میزند که کذب است! سبحان الله! حبّ الشیء یعمی و یصمّ! اصلا ارزش نقد ندارد. بعدا حسن بن سلیمان حلی شاگرد شهید اول در المحتضر نیز آن را نقل کرده و قدیمیترین سند مکتوب و موجود آن در اواخر قرن هشتم شده است. در روایت ۴۶ العقد النضید قمی نیز ذکر شده است. دیدم شهید صدر این روایت را به واسطه مخالفتش با روح قرآن رد کرده است. این هم راه خوبی است ولی فعلا بحث ما نقد تاریخی است. 👈البته بعدا دیدم محقق محترم آقای حسن انصاری تحقیقی در زمینه این روایت پسر سید نموده و نشان داده که اساسا این روایت از تراث غلات نصیری بوده و اختلاف آن دو در مورد ابوالخطاب غالی بوده نه عمر بن الخطاب و بعدا تصحیف شده و وارد تراث امامی شده است. 👈گویا مرحوم کفعمی در اواخر قرن نهم این انحراف را درک نموده بود که در کتاب مصباح ضمن بیان عید بودن روز نهم ربیع بر اساس کلام شیخ مفید در مسار الشیعة تأکید میکند که ربطی به کشته شدن خلیفه دوّم ندارد و عجیب آن است که ادّعا میکند به اجماع شیعه و سنّی کشته شدن خلیفه دوّم در ذی الحجة بوده است! البته این را هم دارد که در زمان وی یعنی اواخر قرن نهم «جمهور الشیعة یزعمون أن فیه قتل عمر بن الخطّاب»؛ یعنی خیلی این امر شایع شده بوده است.
🔷در قرن دهم و با روی کار آمدن صفویه و تشکیل حکومت شیعی از این فرهنگ رائج بین شیعیان در مورد عید نهم ربیع و ربط آن به کشته شدن خلیفه دوم دفاع شده و توسّط علامه مجلسی در بحار الانوار و زاد المعاد سعی در تصحیح آن به عمل آمده است. تمام مستند ایشان هم این است که: « اعتبار تلك الروايات مع الشهرة بين أكثر الشيعة سلفا و خلفا لا يقصر عمّا ذكره المؤرّخون من المخالفين »؛ 👈در نقد کلام ایشان میتوان گفت از روایات در این زمینه خبری نیست و یک روایت مجهول است که تنها خبری از آن سید بن طاووس داده و قبول هم نکرده و یک روایت مجعول که فرزند سید ذکر کرده است. شیخ بهایی در همین زمان در کتاب توضیح المقاصد خود که در زمینه تواریخ است ۲۹ ذوالحجه را روز کشته شدن خلیفه دوم آورده است 👈اما استدلال به فرهنگ شیعه هم دیدیم که این فرهنگ در قرون بعدی در قرن چهارم شناخته شده و در قرون بعدی نزد برخی از شیعه قبول شده و در اواخر قرن نهم نزد گویا جمهور شیعه رائج میشود.یعنی البته مولود ظهور صفویه نیست ولی در عصر صفوی توسط علمای بزرگ تایید و تثبیت میگرددو اما اینکه میگوید مورّخین سنّی میگویند خلیفه دوّم در ذو الحجة کشته شده که دیگر خلاف اجماع تاریخی و کلام بسیاری از علماء شیعه است.نیازی به بحث در اینجا نمیبینم. فقط اشاره میکنم که به اجماع عثمان در ذوالحجه سال ۳۵ کشته شد و با امیرالمومنین بیعت شد. هشام کلبی که خود شیعه و متخصص این فن است در انساب الاشراف از او و او از متخصصین این رشته نقل میکند که: کان مقتل عثمان علی راس احدی عشره سنه و احد عشر شهرا و ثمانیه عشر یوما من مقتل عمر بن الخطاب و بایع الناس علیّا یوم السبت لتسع عشره لیله خلت من ذی الحجه سنه خمس و ثلاثین واقعا استدلال بر امر بدیهی است ولی باز برای اطمینان خاطر برخی بد نیست به دلالات اشاری هم که توهم کذب در آنها خیلی بعید است استدلال کنم. ابن الفقیه همدانی در کتاب البلدان خود ذیل القول فی همذان از برخی از قدماء نقل میکند: 📖کان فتح همذان فی جمادی الاولی علی راس سته أشهر من مقتل عمر بن الخطاب. دیگر از این دقیقتر چه بگویند!یا مثلا ابن اعثم در فتوح هنگام بحث از مقتل خلیفه بدون اشاره به ماه بحث را با بازگشت حجاج به مدینه و نزاع عمرو بن العاص با خلیفه و آمدن مغیره و غلامش شروع میکند 👈برخی معاصرین که نمیدانم چرا به راحتی به آنها به دلیل کثرت تالیفات لقب علامه بخشیده اند تصمیم قبلی گرفته اند تا کشته شدن خلیفه را به اوائل ربیع بیاورند و واقعا عوامانه در این زمینه ادله ای به شکل اولا ثانیا ثالثا ...ردیف کرده اند! این را کسی خوب میفهمد که تحقیق کرده باشد و صرفا ظاهر امور را نبیند. تاریخ را نباید با فن جدل اشتباه گرفت. بهترین مستند ایشان حساب و کتاب عددی است که برای مدت خلافت عمر ذکر نموده اند با دیگر تواریخ و به دست آوردن ماه فوت اوست.باید گفت مرگ عمر در ذوالحجه بسان قطعیات تاریخی است که هر شبهه ای در برابر آن شبهه در برابر بدیهی است.مجال بررسی بیشتر فعلا ندارم.فقط میگویم وقتی در اطلاق نام علامه بر افراد مسامحه میکنیم اینجور وقتها نیز باید چوبش را بخوریم! 👈خود علامه مجلسی در بحار میگوید مستند اصلی شیعیان در زمان ایشان برای این عید کلام پسر سیّد است که وضعیت اسفبار این نقل گذشت.معاصر پسر سید یعنی برادر علامه حلی رضی الدین است که کتاب ایشان العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه موجود است کتابی تخصصی در همین زمینه تواریخ و روایات و در ۲۶ ذو الحجه جریان قتل خلیفه را می آورد 🔵خلاصه آنچه گذشت آن است که این روز از همان قرن چهارم بنا به تصریح شیخ مفید به عنوان یک عید بین بخشی از شیعه معروف بوده ولی وجهش معلوم نیست و ابن ادریس در قرن ششم میگوید برخلاف ادّعاء برخی شیعیان ربطی نباید به کشته شدن خلیفه داشته باشد و سید بن طاووس در قرن هفتم ادّعاء میکند شاید به مناسبت جشن زعامت منجی عالم بشریت است و سپس تذکّر میدهد که شیخ صدوق در قرن چهارم روایتی نقل کرده که این روز به خاطر کشته شدن خلیفه دوّم عید است. سید دل خوشی به این روایت نشان نمیدهد ولی فرزند ایشان با آوردن روایتی جدید کفه روانی ترازو را به نفع عید بودن این روز به خاطر کشته شدن خلیفه دوم را سنگین میکند.این عید قبل از ظهور صفویه بین شیعیان فرهنگ شده و در دوران صفویه با توجیه امثال علامه مجلسی تثبیت میشود. 👈بعد از ایشان نیز شاگردشان سید نعمت الله جزائری در انوار نعمانیه سندی دیگر برای روایت پسر سید از کتاب دلائل الامامه طبری نقل کرده و آن را مسندا به احمد با اسحاق قمی میرساند!مانده ام اینجا دیگر چه بگویم.از کجا این نقل یافت شد.البته در نسخ موجود دلائل الامامه هم نیست 👈فقها نیز به خاطر ادله تسامح در ادله سنن همانطور که در مدارک عروه آمده به واسطه روایت پسر سید، حکم به استحباب غسل نهم ربیع کردند در حالیکه این ادله اگر علم به جعل پیدا کنیم جریان پیدا نمیکند.