eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۶۸۴) «صدّیقه طاهره و فهمی عمیقتر از عالم صدق و صفا و بهاء» «رگ خداوندی انسان» 🔹یکی از عزیزان پرسید این صدّیقه بودن حضرت زهرا به چه معناست؟! آیا معنایش این است که خیلی راستگو بود و دروغ نمیگفت؟! گفتم از این سطحی تر نمیشد تفسیرش کرد! این صدق در برابر نفاق است و فضایش را همان مفهوم هم نشینش یعنی «طاهره» بیان کرده است. 💡به ذهنم خطور کرد این را توضیح دهم. واقعا یکی از اصول معارف الهی است که معمولا از آن غفلت میشود. یکی از کلیدهای فهم آن هم تأمّلی عمیقتر پیرامون حقیقتی به نام «مهر مادر» است. امری که انسان را وادار به درک عمیقتری نسبت به عالم صدق و طهارت و صفا و بهاء میکند. 🌸زنها مخصوصا وقتی مادر میشوند نمونه ای از لطافت و خلوص و صفا و بی غرضی را جلوه میدهند! دیده اید یک مادر نسبت به فرزند خردسالش چگونه رفتار میکند؟! با یک حالت طهارتی در صداقت و خلوص نسبت به او رفتار میکند! در آن هیچ غرض و عوضی را قصد نمیکند! با یک خوش دلی عجیبی خیرش را میخواهد! یک صفای ویژه ای در آن است. همان است که اینقدر مهر مادر را در این ظلمتکده ی دنیایی برجسته کرده! ✋مهر مادر را نباید با خوش اخلاقی اشتباه گرفت! صرفا این نیست که کار نیکی را شخصی انجام میدهد. همچنین نباید آن را با ترحّم و دلسوزی عادی اشتباه گرفت. گویا در آن نوعی محو شدن در دیگری و ایثار و خود ندیدن است. 👈به خودی خود ربطی به اخلاص عمل هم ندارد. اخلاصی که ناظر به ربط عمل با خدا و توحید است. نه! مهر مادری در ذات خودش نوعی اخلاق نیک دلسوزانه است که از روی صدق و صفای ناب و خوش دلی محض و خود ندیدن بدون چشم داشت سر میزند! ⬇️
👈در آن معامله و خودخواهی نیست. یک عمل خیری است که در آن ایثار و عشق و محبّت و پاکیزگی موج میزند. بسی جذابتر و لطیفتر از خوش اخلاقیهای رایج بین ماست. 💡به ذهنم خطور کرد مقداری در مورد آن بگویم. تا حقایق خیره کننده ای را از آن استنباط کنیم. تا بدانیم بانویمان صدّیقه ی طاهره از چه عالمی بود! ✋البته نمیگویم تنها معنای این حقیقت همین است. ولی یکی از ابعاد عظیم آن را میگویم که کمتر به آن توجّه میشوید. از کلام اساتید استفاده کرده ام. 🔻معمولا ما از ایمان و معرفت و همچنین اخلاص در عمل زیاد شنیده ایم ولی چندان برایمان از صدق و صفای عمل نگفته اند. چیزی که به خودی خود نه معرفت است و نه اخلاص توحیدی هر چند در واقعیّت با آنهاست! صدّیقه ی طاهره مظهر این معناست🔺 🔸«صدق و صفا»🔸 انسانها چه زن و چه مرد فقط یک جسم خاکی پیشرفته ی دنیایی نیستند! یک هوش مصنوعی برتر نیستند! اگر چنین بود شیطان راست میگفت که بر چنین مخلوقی برتر است و نباید بر آن سجده کند! داستان ابن بود که خداوند از آن روح خداوندی و فطرت الهی اش در وجود این کالبد خاکی دمید و او را با آن یادگار آسمانی و تقویم احسنش به این سرای ظلمانی و اسفل سافلین فرستاد. آری این فطرت خداییِ انسان، از سنخ عالم ملکوت است. و اگر کسی این را نفهمد حقیقت انسان را هیچ گاه نخواهد فهمید. 👈رفقا روح و فطرتِ انسانی از جنس عالم ارواح و عقول است. همانجا که موطن پاکیزگی های بی پایان است. همانجا که در آن امواج بی کران و با صفای خوبی ها بدون هیچ کدورتی موج میزند. فضایی در نهایت خلوص و طهارت و پاکی! 👈در آن مهربانی، سخاوت، تواضع، صداقت، لطافت، نصیحت، خضوع در برابر حقیقت و... بدون هیچ حدّ و اندازه ای موج میزند. همانکه در حدیث نورانی جنود عقل و جهل به آن اشاره شده است. این خوبی ها در آن عالم ارواح رنگ و تقیّد و آلودگی ای ندارد. پاکِ پاک است. خالصِ خالص است. نابِ ناب است. شریفِ شریف! 👈ولی همینکه به این سرای ظلمانی آغشته به نفسانیّت و اغوای شیاطین می آید آلوده میشود. معامله ای و آغشته به منفعت و لذّتهای شخصی میشود. خوبی هایش هم دیگر به آن خلوص و ناب بودن سابقش نمی ماند! دیگر از آن چشمه ی زلال خوبی ها خبری نیست. 👈مگر به صورت آبهای آلوده ای که با منّت و اذیّت و توقّع و انتظار و عجله و ریا و حبّ مدح و ثنا و جهل و دیگر جنود جهل تیره و تار شده است. آن حقیقتی که در عالم ملکوت و عالم عقول آنگونه صفا و پاکی و بهاء و نورانیّت داشت و خیری بی رنگ و تقیّد بود حال به این حال و روز افتاده است. آن خیراتی که آنقدر بی غلّ و غش و غرض و مرض بود حال اینگونه بیمار شده است. 👈آری روح آسمانی انسان که از سنخ آن عالم پاکی هاست با خود، فهم و گرایش به آن خوبی ها را به این دنیا آورده است. هر چند اسیر هزاران رنگ و قید و تعلّق شده و به اسارت بدن و نفس و شیاطین و دنیا در آمده ولی باز نشانی از آن عالم پاکی ها در خود می یابد. 👈انسان با این فطرت اسرار آمیزش گرایشی رمز آلود به امور خیر و نفرتی عجیب از آلودگیها دارد. هم میفهمد و هم گرایش دارد. وجودش خوبی ها را بو میکشد و عطر دل انگیزشان را درک میکند. 🔸«رگ خداوندی انسان»🔸 بگذارید طور دیگری توضیح بدهم. حیف است درک این حقیقت بزرگ به خوبی شکارمان نشود. تا کنون دیده اید میگویند فلانی رگ جاه طلبی دارد! رگ حقیقت طلبی دارد! رگ توحش دارد و...؟! به همین قیاس همه ی انسانها یک رگ قوی ای از فطرت الهی دارند که سر از آن عالم نور و خوش دلی و صفا در می آورد. همان رگی که گاهی آنها را میگیرد و بسیاری از اوقات هم گویا خاموش است ولی هست! این رگ اگر تحریک شود چه بسا فطرت انسان را بیدار کند و عطر دل انگیز آن وطنی که از آن دور افتاده است را به مشام جانش برساند. 👈تا کنون دیده اید وقتی کاری را از روی صفا و خوش دلی انجام میدهید حال دیگری پیدا میکنید؟! کاری که در آن کاری به این معادلات دنیایی و معامله گری ها و حساب و کتابهایش ندارید؟! واقعا از روی صدق و صفا نصیحتی میکنید! دستی میگیرید! انفاقی میکنید! هیچ نیّتی هم جز یک حالت نابی از ایثار و خیرخواهی ندارید. 👈دیده اید بعد از آن به شکل عجیبی یک گرایشی به عوالم بالا پیدا میکنید! نمازتان طور دیگر میشود! احساساتتان طور دیگر میشود. گویا میل پرواز پیدا میکنید. این همان تأثیر صدق و صفا در عمل است. شعبه ای از خیرخواهی مادرانه است. 👈وقتی از درب صدق و صفا وارد شویم رگ فطریمان را بیدار میکنیم. رفتاری که از روی چنین خوش دلی عمیق و خیرخواهی محضی انجام میشود گویا از آن عقول و مفارقات و آن عالم طهارت سر زده! یک صرافت فطری ناب! و این عملی که در ظرفی چنین از صدق و صفا سر میزند خدا میداند چه شرافتی پیدا میکند! ✋به نظرتان این همان اخلاق خوب است؟! نخیر! خیلی بالاتر است. انسان میتواند خوش اخلاق باشد ولی از روی صدق و صفا نباشد. عمل احسن چنین عملی است. ⬇⬇
👈چنین عملی وقتی با اخلاص و غرض توحیدی همراه شود که دیگر غوغا میکند! یعنی آن عمل نیکی که از روی صدق و صفا سر زده و با معرفتی توحیدی و اخلاصی عبودی همراه باشد. این همان نیّتی از مؤمن است که بهتر از عمل اوست. 👈شاید امثال حاتم طائی هم که اهل بخشش بودند این عملشان با نوعی صفای فطری همراه بوده که اینگونه ذکرشان در تاریخ با نیکی ماندگار شده است. 🔸«مادر و صفای عمل»🔸 آری خداوند به فضل و حکمت خودش نشانی از آن عالم نور و بهاء و صفا را در وجود مادر به شکل نمایانتری قرار داد. اندکی که بشر صفا و بهاء خیره کننده ی آن را در وجود مادر دیده شیفته شده! اگر میدانست این خیرات در چه عالمی موج میزند و چه اقیانوسهایی بی کرانی دارد چه میکرد؟! عاشق آن عالم و بازگشت به آن نمیشد؟! حتّی این مادر هم با همه ی صفایی که در رفتارش مانده و نشانی از آن عالم پاکی ها دارد باز میبینیم مهرش آلوده میشود. گاهی کاسه صبرش لبریز میشود. 👈گاهی در ذهنش می آید که این فرزند سر پیری به دردش میخورد! گاهی ابراز خستگی میکند! از تعدّد فرزند پرهیز میکند تا با راحتی اش تعارض نداشته باشد. اینها باز آلودگی است و آن صفا را کم میکند. ولی باز هم خیره کننده است. نوع رفتارهای واقعا نیک و صادقانه ما باز مشوب به این آلودگی هاست. دقّت میخواهد. 🔹البته مراد این نیست که این اعمالمان را رها کنیم. باید آنقدر در دل عمل تلاش کنیم تا پاک و پاکتر شود. هیچ عمل خیری را به خاطر آلودگی هایش نباید ترک کرد. باید تلاش کرد پاکترش کرد. ولی باید دانست خیلی فاصله دارد با آن اعمال پاک و صادقانه و خالصانه! با آن حالتی که: «إِنَّما نُطْعِمُكُمْ‏ لِوَجْهِ‏ اللَّهِ‏ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا». باید ادبیاتی به نام عمل ضعیف و عمل قوی داشته باشیم. 👈ما هم به خاطر آن فطرت نورانی رفتار میکنیم. ولی تیرگی دارد. کدورت دارد. باید این کدورتها را بزنیم. والّا اقتضای فطرت خدایی ما عمل به خیرها و خوبی هاست. کار خیر شرافت ذاتی دارد. باید تلاش کرد همانگونه که فطرت اقتضا میکند آن را به منفعت خود و گروه خود و دیگر أنانیّتهای آلوده نکرد. 👈اینها از صدق و صفای عمل میکاهد. آن صدق و صفا را خاکی و آلوده میکند. این تیرگی ها خیلی زیاد است. آنکه به چشم می آید را انسان باید به مرور تصفیه کند. شیطان میگوید تو برای ریا عمل میکنی! بگو چشمت کور و بیشتر هم انجامش میدهم. سعی هم میکنم تصفیه اش کنم و کسی هم نبیند. آهسته آهسته باید این تیرگی های گوناگون را وقتی به چشمش می آید حذف کند. 🔸«ائمه و صفایی برخاسته از طینت علّیینی»🔸 آری بانویمان در بین دیگر ذوات نورانی جلوه ای دیگر از عالم صدق و طهارت و صفا داشت لذا بود که او را در عالم حقیقت صدّیقه ی طاهره نامیدند. گویا حالاتش ناب ناب بود. هیچ کدورتی در آن نبود. ولی چرا این ویژگی در ایشان در نسبت با دیگر ائمه ی نور برجستگی خاصی دارد؟ به گمانم به دلیل زن بودن بانویمان بود. در زنها این حقیقت زمینه ی بروز بیشتر و بهتری را دارد. 👈حقیقت این صفای در عمل را فهمیدیم؟! دانستیم ریشه در چه عوالمی از طهارت دارد؟! فهمیدیم در همین دنیا میتوانیم با رفتارهای خوش دلانه فطرتمان را بیدار کنیم؟! فهمیدیم چرا مادر برایمان اینقدر جذابیت دارد؟! 👈حالا حدس نمیتوانیم بزنیم خدا بندگانی میتواند داشته باشد که از همان ابتدا همه ی وجودشان را این صدق و صفا و خوش دلی در رفتارهایشان گرفته است؟! در هر صفتی اینگونه اند؟! اگر به کسی مهربانی میکنند یا جود میکنند یا نصیحت میکنند یا ... همه اش از خوش دلی محض و ناب است؟! 👈آنچنان آن روح الهی در وجودشان غلبه دارد که گویا از همان ابتدا هیچ آلوده نشده اند! طاهر محض هستند. در همان روز ولادتشان با سلام الهی همراه اند! همین است که طینتی دارند که هم قلبشان و هم بدنشان از نور و وادی علّیین است. اولیاء الهی بشرند ولی گویا بشر نیستند! آن جنود عقل را با همان صفا و بدون آلودگی دارند. اشکشان ناب است. خنده شان ناب است. غضبشان ناب است. مهربانی شان ناب است. ⚪رفقا میبینید چقدر فاصله داریم؟! آنقدر تعلّق و تیرگی روحمان را گرفته که مگر به این سادگی ها میتوانیم رفتارهایمان را اینگونه صادقانه و با خوش دلی ناب و بدون آلودگی به اغراض انجام دهیم؟! هزار و یک قید داریم تا عملی از روی صدق و صفای ناب از ما سر بزند. تا جایی که سر از عوالم فنا در بیاورد تا صدق و صفای رفتار به نهایاتش نزدیک شود.
باسمه تبارک و تعالی (۶۸۵) «...که ز بندِ غمِ ایّام نجاتم دادند» «قدر طلبگی را بدانیم» 🔹مدّتی در جمعهای گوناگون مجبور بودم شرکت کنم. از هر دری با هر کسی سخنی میگفتیم. از کسادی بازار بگیرید تا اینکه چطور پول بیشتری در بیاوریم! خانه چطور باشد؟ ماشین و موبایل و لباس و کفش چطور! غذا و خوراکی ها چگونه؟ بخشی هم مربوط به خاطرات کودکی و ازدواج و بچّه و...! 🔸یکی از آشنایان دور گفتند عضو تیم قرمز پوش پایتخت شده و تبریک میگفتند! آن دیگری در شغلش خیلی موفّق شده و توانسته شعبه ی دوّم فروشگاه خودش را در فلان نقطه دائر کند! خلاصه همه اش ذکر دنیا و اسماء و صفاتش بود. 😔نه از خدا کسی میگفت و نه از رسول خدا و نه از آخرت و راه رسیدن به خدا! 🔹به یکی گفتم حکایت ما شبیه آن گوسفندانی است که قرار است دمی دیگر ذبحشان کنند ولی در کمال آرامش دلخوش به علفزار دنیایند! گویا هیچ خبری نیست! بدون اغراق دوست داشتم به سجده بیافتم و خداوند متعال را به خاطر نعمت بزرگ طلبگی ام شکر بگویم! 🙏خدایا شکرت که از این دلمشغولی ها نجاتم دادی و هر چند لایق نیستم ولی در جمع خوبانت و آنهایی که دغدغه ی تو را دارند راهم دادی! 💭به یاد انصار و تقسیم غنایم جنگ حنین افتادم که حضرت به آنها فرمود: 📖«ألا ترضون يا معشر الأنصار ، أن يذهب الناس بالشاة والبعير ، وترجعوا برسول الله إلى رحالكم؟» 🔸آنهایی که طلبه هستند قدر طلبگی شان را بدانند! خدا میداند چه نعمت بزرگی به آنها داده شد! فقط مدام و با خلوص نیّت بگویند: «ربّ أنعمتَ فزِد»! این ازدیادش دیگر تلاش میخواهد! «لَمْ يُقْسَمْ بَيْنَ الْعِبَادِ شَيْ‏ءٌ أَقَلُ‏ مِنَ‏ الْيَقِين‏».
باسمه تبارک و تعالی (۶۸۶) «شجاعت فاطمی» «أخَذَت بتلابیبِ عمر» 🔹صبح روز شهادت حضرت صدّیقه طاهره چشمم به روایتی افتاد که قبلا به آن توجّه نکرده بودم. مرحوم کلینی در کافی با سندی از امام باقر و امام صادق علیهما السلام صحنه ای دیگر از رشادتهای بانویمان را نقل میکند. همو که اوّلین جانباز و اوّلین شهید راه امیر المؤمنین بود. 🔸همان بضعة الرسولی که برترین انسان تاریخ بود و اگر امیر المؤمنین برای او آفریده نمیشد هیچ کس از آدم ابو البشر تا قیام قیامت کفو او نبود! «‏لَوْ لَا أَنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لِفَاطِمَةَ مَا كَانَ لَهَا كُفْوٌ عَلَى ظَهْرِ الْأَرْضِ مِنْ آدَمَ وَ مَنْ دُونَهُ» 💔این صحنه ها را که انسان مرور میکند قلبش به درد می آید! تازه انسان میفهمد حسین و زینب فرزندان چه شیر زنی بودند. تازه میفهمد چه گفت آن شاعر خوش ذوقی که گفت: «حسین برای حفظ دین قهر از تو آموخت»! 🔹آری وقتی مردم با ابوبکر بیعت کردند فاطمه ساکت ننشست! مانند شیری یک تنه به دل ظلمتها زد! آن ریشه ی ریشه ها را نشانه گرفت! خدایا بانویمان چه میکند؟! مانند شیری به سمت ریشه فتنه رفت. یقه ی او را گرفت و او را به سمت خود کشید و قسم خورد: 🔸ای فرزند خطّاب! اگر نبود آنکه دوست نداشتم بلای آسمانی بیگناهان این امّت را نابود کند میدیدی طوری فاطمه خدایش را میخواند که تازه مفهوم سریع الاجابة را میفهمیدی! حیف که رضای الهی به ابتلاء این امّت با گوساله ای چون تو تعلّق گرفته: 📖أَخَذَتْ بِتَلَابِيبِ عُمَرَ فَجَذَبَتْهُ إِلَيْهَا ثُمَّ قَالَتْ أَمَا وَ اللَّهِ يَا ابْنَ الْخَطَّابِ ...
باسمه تبارک و تعالی (۶۸۷) «فاطمه عشقِ علی بود» 💕تاریخ بشر هیچگاه پیوندی مبارکتر و عاشقانه تر از پیوند مولایمان علی و بانویمان فاطمه ندید. ای کاش بشریّت ذرّه ای از این عشق را درک میکرد تا حکایات عشق و عاشقی رنگ میباخت. 💗فرقی که بود آن بود که عشقی الهی بود. عشقی که در توحید محو شده بود. همین بود که هیچ تزاحمی با عشق به خدا نداشت بلکه مؤکّد آن بود. عشق فاطمه، عشق خدا بود. چون فاطمه از نور عظمت خدا بود. 👥ما کرمهای خاکی عشق را آلوده ی نفسانیّتمان کرده ایم! و الّا چه ادبیّاتی برتر از عشق برای بیان مقامات اولیاء الهی بود؟!«قُلُوبٌ خَلَتْ‏ عَنْ‏ ذِكْرِ اللَّهِ‏ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ حُبَّ غَيْرِهِ‏» 🔹مرحوم کلینی در کافی با سندی از امام حسین روضه خوانی پدر را بر سر مزار مادر بعد از ریختن خاک نقل کرده که فرمود: فاطمه جان! خیلی سریع رفتی! علی دیگر صبر ندارد! «قَلَّ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي‏» 💔زین پس دیگران مرا میبینند ولی نمیدانند در دل علی چخبر است! حزنش دیگر سرمدی است. در خنده هایش هم دیگر حزن تو را دارد. اندوهی قلبم را گرفت که هرگز تا بمیرم از قلبم بیرون نخواهد رفت! «هَمٌّ لَا يَبْرَحُ مِنْ قَلْبِي أَوْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتِي أَنْت فِيهَا مُقِيم‏» 💔فاطمه جان! اگر مانع نبود همه میدیدند که علی نزد قبرت تا آخر عمر معتکف میشد؛ همه میدیدند علی مانند مادران فرزند مرده تا آخر عمرش ناله میزد! «لَجَعَلْتُ الْمُقَامَ وَ اللَّبْثَ لِزَاماً مَعْكُوفاً وَ لَأَعْوَلْتُ إِعْوَالَ الثَّكْلَى عَلَى جَلِيلِ الرَّزِيَّة» کجایند عاشقان که رسم عاشقی بیاموزند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۶۸۸) «فاطمه و خط بطلان مشروعیت خلافت شیخین» 🔹یکی از حجّتهای قاطع بر امّت اسلامی آن است که فاطمه با رحلتش ثابت کرد که یا باید من را انتخاب کنید یا شیخین را! مانعة الجمع است! ولی چگونه؟! ممکن است بگویید هر دو را قبول داریم! 🔸ولی پاسخ آن است که فاطمه با غضب خود بر شیخین و عدم بیعتش و سپس قبر مخفی اش بازی را به هم زد! یا باید قائل به مرگ جاهلی فاطمه شوند یا شیعه ی علی گردند! کمتر از این دلیل گفته شده و یا همه ی مقدّماتش خوب چیده نمیشود. 🔹فضیلت فاطمه سرور زنان عالم از ضروریّات مسلمین است. از طرفی از مسلّمات اسلامی که شیعه و سنّی نقل کرده اند آن است که اگر مسلمانی بدون بیعت با امام وقت و سلطان زمانش بمیرد و اجتماع مسلمین را نقض کند چون کافری به مرگ جاهلی مرده است. 🔸هم در صحیح مسلم و هم در صحیح بخاری با اسانید مختلف آمده است: «من خرج من السلطان شبرا مات ميتة جاهلية»؛ در صحیح مسلم اینگونه هم آمده که: «من مات و لیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة» و در مسند احمد از معاویه نقل میکند که حضرت فرمود: «من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة» 🔹از طرفی همین صحیح بخاری از عائشه نقل میکند که: «وجَدَت فاطمة علی أبی بکر فهجرته فلم تکلّمه حتّی توفّیت ... و دفنها زوجها لیلا و لم یؤذن بها أبابکر ... فلمّا توفّیت التمس مصالحة أبی بکر و مبایعته و لم یکن بایع تلک الأشهر»! 🔸اولا فاطمه بدون بیعت رحلت کرد و ثانیا با حالت غضب از او از این عالم رفت و مشمول این روایت دیگر صحیح بخاری شد که: «یؤذینی ما آذاها» و «إنّ الّذين يؤذون الله ورسوله لعنهم الله في الدنيا والآخرة وأعدّ لهم عذاباً مهيناً»!
باسمه تبارک و تعالی (۶۸۹) «أحفِها السؤالَ و استَخبِرهَا الحالَ» «زیارت نامه ی حضرت زهرا» «مصحف فاطمه» 🔹یکی از مهمترین و زیباترین فرازها از تاریخ حضرت فاطمه مناجاتی است که امیرالمؤمنین بعد از خاکسپاری ایشان روی به سمت قبر مطهّر رسول الله صلی الله علیه و آله در مورد حضرت زهرا دارند. فرازهایی از آن در نهج البلاغة و دیگر کتب معتبر شیعه آمده است. البته گویا نهج البلاغة آن را خلاصه کرده است. 🔸این مناجات از یادگاری های امام حسین علیه السلام است که خود شاهد ماجرا بوده و تک تک فرازهای آن پر از نکات فراوان و قابل استنباط است. مرحوم کلینی در کافی آن را از شخصی به نام علی بن محمد هُرمُزانی از حضرت نقل میکند ولی مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی در امالی و همینطور عماد الدین طبری در بشارة المصطفی معتقدند وی از امام سجاد و ایشان از امام حسین علیه السلام آن را نقل کرده. 🔹سند این روایت چندان سند مشهوری نیست و از طرق معروف شیعه گزارش نشده است. خوشبختانه صاحب کتاب دلائل الامامة که یکی از علمای شیعه تقریبا معاصر شیخ طوسی است سندی دیگر برای آن نقل کرده که از طرق معروف و اجمالا معتبر شیعه است. ایشان آن را با یک واسطه از شیخ صدوق از ابن الولید از صفّار از احمد بن محمد بن عیسی اشعری از علی بن مسکان از محمد بن سنان از مفضّل بن عمر از امام صادق علیه السلام از پدرانشان از امام حسین علیه السلام هم نقل میکند. متن هم تقریبا همان است. 👈در اواخر این مناجات طبق نقل کلینی حضرت بعد از آنکه خاکسپاری تمام میشود به پیامبر عرضه میکند به زودی دخترت به تو خبرهای بزرگی میدهد! ⬇
👈خبر میدهد که چطور امّتت در ظلم و هتک حرمتش همدست شدند! ولی بدان یا رسول الله که او از تو ممکن است مخفی کند! چیزی نگوید! ولی بدان خبرها در سینه دارد! با اصرار از او بپرس و بخواه که برایت ماجراهایش را شرح بدهد! 👈چه بسیار سوز سینه و غیظهای عمیقی در دلش موج میزد و میجوشید ولی هرگز نتوانست آنها را به احدی بروز دهد! شاید به من هم نگفت! ولی تو بخواه تا برایت بگوید! 📖«سَتُنْبِئُكَ ابْنَتُكَ بِتَظَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ‏ وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ‏ مُعْتَلِجٍ‏ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلًا وَ سَتَقُولُ» 👈این فرازها آنقدر جانسوز است که عجیب نیست عشّاق این خاندان نور بعد از خواندن آن عنان از دست بدهند! مرحوم محمد تقی مجلسی یکی از این عشّاق است که در روضة المتّقین وقتی این فرازها را نقل میکند میگوید: 📖«فانظر هل يبقى اللعن عليهم محل توقف أو في كفرهم مجال كلام فلعنة الله على من توقف في كفرهم»! 🔸قبر مخفی و زیارت نامه مخفی!🔸 رفقا یکی از امور جانسوز آن است که مظلومیّت حضرت به گونه ای بود که حتّی بعد از شهادت و قبر مخفی شان، هنوز هم باید پیرامون تاریخ مظلومیّتشان تقیه رخ میداد! چرا؟! چون شهادت هر امامی هیچگاه اساس مذهب اهل سنّت را نمیلرزاند! لذا میشد در موردش زیارت نامه گفت و قاتلینش را لعن کرد! ولی حضرت زهراء دیگر اینگونه نبود! ماجرای شهادتش ریشه و اساس مذهب اهل سنّت را هدف قرار میدهد! 👈ماجرای شهادت امیر المؤمنین و امام حسین و امام حسین و دیگران علیهم السلام اینگونه نبود! و این درد را به که بگوییم که به خاطر همین زیارتنامه ای از سوی اهل بیت علیهم السلام برای قبر مخفی بانویمان صادر نشد! همین را به خوبی مرحوم محمد تقی مجلسی در موضعی از روضة المتّقین دریافت کرده و فرموده: 📖«و الظاهر من عدم الخبر في زيارتها أنهم صلوات الله عليهم لو ذكروها لكان اللازم ذكر مظلوميتها و شهادتها و كانوا يتقون من العامة لأن في ذلك رفع مذهبهم بخلاف سائر الأئمة» 👈تنها یک زیارت غیر مألوف و کوتاه نقل شده که امام جواد به یکی از سادات فرمودند و شیخ طوسی در تهذیب از یک طریق غیر معروف نقل کرده اند! یعنی حتّی این را هم به گونه ای نخواستند از طرق معروف شیعی نقل کنند. امام جواد علیه السلام به این سیّد فرمودند وقتی طرف قبر مادرت فاطمه رفتی اینگونه بگو: 📖«يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ فَإِنَّا نَسْأَلُكِ إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاكِ إِلَّا أَلْحَقْتِنَا بِتَصْدِيقِنَا لَهُمَا بِالْبُشْرَى لِنُبَشِّرَ أَنْفُسَنَا بِأَنَّا قَدْ طَهُرْنَا بِوَلَايَتِكِ» 🔹و چه زیارتنامه ی عجیبی است. هر روز آن را به یاد مظلومیّت بانویمان بعد از نماز صبح بخوانیم. یک زیارتی هم هست که خود عاشقان اهل بیت گویا تألیف کرده اند: «السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّهِ السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللّه ...» شیخ طوسی در تهذیب میگوید این زیارت معروف را اصحابمان میگویند ولی زیارت مرویّ همان است که امام جواد به آن سیّد تعلیم کرده است. مرحوم شیخ صدوق هم در من لا یحضره الفقیه نقل میکنند که وقتی به سفر حج رفته بودند و به مدینه آمدند بعد از زیارت حرم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وقتی برای زیارت حضرت فاطمه سلام الله علیها رفتند همین زیارت معروف بین اصحاب را خواندند. 👈مرحوم محمد تقی مجلسی اینگونه استظهار میکنند که مراد شیخ صدوق این است که این زیارت مشهور از انشائات شیخ صدوق است که اصحاب به آن عمل کرده اند: «و الظاهر أن التأليف من المصنف و عمل به الأصحاب رضي الله عنهم‏» ولی احتمال میدهم که پیش از شیخ صدوق هم این زیارت رایج بوده و شیخ از قبلی ها آن را گرفته است. انشاء زیارت از سوی شیخ صدوق امر مألوفی نیست آنهم به این فصاحت. ⬇⬇
🔸مصحف فاطمه🔸 در انتها حیفم آمد ذکری از مقام حضرت زهرا نیاورم! مرحوم کلینی و دیگران در روایتی صحیح از محمد بن یحیی از احمد بن محمّد بن عیسی از حسن بن محبوب از علیّ بن رئاب از ابو عبیدة حذّاء که همگی از بزرگان شیعه هستند نقل میکند که از امام صادق علیه السلام شخصی در مورد مصحف فاطمه پرسید! حضرت فرمودند فاطمه بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ۷۵ یا ۹۵ روز زنده بودند. حالا اینجا دیگر تصحیف خط کوفی است که کدام درست است. 👈در این مدّت یک حزن شدیدی به خاطر رحلت پیامبر بر قلبشان وارد شده بود و به خاطر همین جبرئیل برای تسلّی حضرت نزد حضرت فاطمه نازل میشد و به ایشان تسلیت میگفت! جبرئیل با صحبتهایش دل حضرت زهرا را آرام میکرد و از پیامبر و جایگاه رفیعش میگفت و از آینده ی دنیا و احوال ذرّیه اش به او اطلاع میداد. این مطالبی که جبرئیل به حضرت زهرا میگفت را امیرالمؤمنین مینوشت؛ حکایت مصحف فاطمه این بود! «كَانَ دَخَلَهَا حُزْنٌ‏ شَدِيدٌ عَلَى أَبِيهَا وَ كَانَ جَبْرَئِيلُ ع يَأْتِيهَا فَيُحْسِنُ عَزَاءَهَا عَلَى أَبِيهَا وَ يُطَيِّبُ نَفْسَهَا وَ يُخْبِرُهَا عَنْ أَبِيهَا وَ مَكَانِهِ وَ يُخْبِرُهَا بِمَا يَكُونُ بَعْدَهَا فِي ذُرِّيَّتِهَا وَ كَانَ عَلِيٌّ ع يَكْتُبُ ذَلِكَ فَهَذَا مُصْحَفُ فَاطِمَةَ» 👈آری مقام حضرت زهرا اینگونه بود که جبرئیل امین برای تسلیش از آسمان نازل شود. ای جانها به فدای آن سینه ی پرسوز و دل غمگینت. ای جانها به فدای آن همسر مظلوم و فرزندان شهیدت.
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۰) «استغفار فنّ بدلی در کشتی گرفتن با نفس و شیطان» 🔹یکی از استعاره های مفهومی قوی در توصیف وضعیت انسان مؤمن و مقوله ی سعادت تمثیل به کشتی گرفتن انسان با نفس و شیطان است. هر چند فرقهایی هم دارند. یکی از فنون مهم شیطان فن ترکیبی غرور-یأس است. یعنی اوّلش گناه را کوچک میکند تا انسان را از خدا دور کند ولی بعدش گناه را در چشمش بزرگ میکند تا مانع شود انسان به خدا بازگردد! 🔸دو امتیاز شیطان از انسان در این فن میگیرد. یکی گناه اوّل است و دیگر گناه دوّم یأس! در دل هر دو دور شدن از خدا موج میزند. ندیدن خدا و بزرگ شدن أنانیّت موج میزند. کاری به فنون دفاعی اینها فعلا ندارم. میخواهم یک بدلکاری بزرگی که خداوند متعال آن را به انسانها آموزش داده را بیان کنم. 👈فرق فنون دفاعی با فنون بدلکاری در کشتی آن است که در فنون دفاعی تهدیدها خنثی میشود ولی در فنون بدلکاری تهدیدها تبدیل به فرصت میشود. حالا اگر امتیازی هم از تو گرفت بلافاصله با فنّی خاص طوری از این فرصت استفاده کن تا امتیاز بیشتری از حریفت بگیری! ولی این فن چیست؟! 🔻وقتی شیطان و نفسانیّت، انسان را با گناه زمین زد چگونه به او بدل بزنیم و امتیاز بیشتری بگیریم؟! شکست را به پیروزی تبدیل کنیم؟! راهش سرعت و عمق استغفار است! بلا فاصله تا دیدیم این ملعون چه ضربه ای به ما زده شروع به استغفار کنیم! یعنی چه؟! یعنی به خداوند توجّه کنیم و عذرخواهی کنیم! موضع غفلت و یأس را به موضع ذکر و توجه و تضرع تبدیل کنیم. آتش را گلستان کنیم.🔺 ⬇
⚪️با استغفار اوّلین کاری که میکنیم این است که نگذاریم یأس و تثبیت شکست رخ بدهد! نگذاریم گناهمان نوشته شود! بله گاهی انسان مؤمن گناه میکند ولی هنوز گویا در وجودش تثبیت نشده و در لوح وجودش نوشته نگشته است! «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً أُجِّلَ مِنْ غُدْوَةٍ إِلَى اللَّيْلِ‏ فَإِنِ اسْتَغْفَرَ اللَّهَ لَمْ يُكْتَبْ عَلَيْهِ‏» مانند انسانهایی که اصلا دنبال صعود به قلّه ی سعادت هستند غافل نباشیم! مانند مؤمنین واقعی برایمان مهم باشد. فراموش نکنیم! ✋فراموش کردن گناه و بی تفاوتی به لطمه که به رابطه ی انسان و خدا میزند کار کافران است! آنهایی که دغدغه ی خدا و سرچشمه ی حیات و لذّت را ندارند! ولی مؤمن همینکه مبتلا به گناهی میشود و یا گناهی را حتّی بعد از سالها به یاد می آورد سریع به خدا توجّه میکند! بدل میزند! 📖«إِنَّ الْمُؤْمِنَ لَيُذَكَّرُ ذَنْبَهُ بَعْدَ عِشْرِينَ سَنَةً حَتَّى يَسْتَغْفِرَ رَبَّهُ فَيَغْفِرَ لَهُ وَ إِنَّ الْكَافِرَ لَيَنْسَاهُ مِنْ سَاعَتِه‏» ⚪️دوّمین کاری که میکنیم آن است که با این توجّه و شرمساری و در دل استغفار و خواندن خدای غفّار شروع به تلقین خداباوری و ذکر اسماء و صفات الهی مانند حیّ بودن و قادر و عالم بودن خدا و دیگر صفاتش میکنیم. یعنی میتوانیم از این حالت شکستگی بعد از گناه راهی برای تقرّب بیش از پیشمان پیدا کنیم. 👈اساسا یکی از دربهایی که به سوی خدا باز میشود دربی است که دقیقا در این زمان خداوند متعال آن را برای زدن فن بدل به شیطان گشوده و نامش را توبه نهاده است: 📖«أَنْتَ الَّذِي فَتَحْتَ لِعِبادِكَ باباً إِلَى عَفْوِكَ، وَ سَمَّيْتَهُ التَّوْبَةَ، وَ جَعَلْتَ عَلى‏ ذلِكَ الْبابِ دَلِيلًا مِنْ وَحْيِكَ لِئَلَّا يَضِلُّوا عَنْهُ، فَقُلْتَ «تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً عَسى‏ رَبُّكُمْ أَنْ يُكَفِّرَ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ يُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ»، فَما عُذْرُ مَنْ أَغْفَلَ دُخُولَ ذلِكَ الْبابِ يا سَيِّدِي بَعْدَ فَتْحِهِ، وَ إِقامَةِ الدَّلِيلِ عَلَيْهِ» 👈و چه حقیقت عظیم و راه همواری است! مگر شیطان به دنبال چه بود؟! این بود که انسان را از سرچشمه دورتر کند! ولی با استغفار انسان نه تنها میتواند از شکستش دوباره برخیزد بلکه میتواند به خدا نزدیکتر هم بشود! نکند شیطان مانعمان شود از اینکه دست به استغفار بلند کنیم! با عمق وجودمان سه مرتبه بگوییم: 📖«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي لَا إِلَهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ وَ أَتُوبُ إِلَيْه‏» 🔹میدانید خوبی این راهی که خداوند برای گنهکاران گشوده چیست؟! این است که در آن دیگر معمولا غرور و ریا و دکان بازی وجود ندارد! انسان به صدق نزدیکتر است! آفت طاعات غرور است ولی گناه برای کسی که اهل استغفار است چنین آفتی معمولا ندارد. 👈رفقا این استغفار را دست کم نگیریم! اهل استغفار باشیم. خیلی ذکر عمیقی است. ابتدایش برای گناهان است. ولی در ادامه مراتب بالاتر آلودگی را هم میگیرد! مانند غفلتها! استغفار از اتّکاء به خود! استغفار یعنی همواره جهت نقص و ضعفمان را در درگاه الهی توجّه کنیم! همواره خودمان را در جهت ضعف قرار دهیم. 👈زمانی رؤیت این ضعف در ظرف گناه، مشهود درکهای ضعیف ما میشود ولی در مراتب بعدی این ضعف را در صورتهای دیگرش هم میتوان دید و از خود برید و به خدا توجّه نمود. 🔸استغفار و شکر گزاری برادر یکدیگرند! یکی توجّه به خداوند متعال در دل توجّه به ضعف و شرمساری از خود است و دیگری توجّه به خداوند متعال در دل توجّه به دست خدا در نعمتهاست. هر دو روحش همان توجّه به خداست. ولی در دل یکی تسبیح بیشتر مشهود است و در دل دیگری تحمید. انسان مؤمن انسان شاکر مستغفر است. وقتی نعمتها را میبیند شکر میگوید و از این راه وصل میشود و وقتی گناهان و ضعفهای خودش را میبیند استغفار میکند و از این راه دوباره وصل میشود. ✔️استغفار و شکرگزاری وقتی عمیق شود انسان وارد مرحله ی عمیقتری به نام ستایش و مناجات میشود! اینجا دیگر جیغ شیاطین بلند میشود! انسان در مقام ستایش و پرستش و مناجات قرب زیادی به خداوند متعال پیدا میکند. 👈آری وقتی مبتلا به گناهی شدیم یا متوجّه ضعفی گشتیم سریع بدلش را به شیطان بزنیم! شروع کنیم به استغفار! استغفار کردن را یاد بگیریم! ذکر شیرینی است. بگوییم خدایا غلط کردم! فقط تویی و تو! خدایا دیدی اگر من باشم و خودم چقدر پستم؟! پس خودت دستم را بگیر! ای خدایی که حیّ قیّومی! ای خدایی که جز تو معبودی نیست! به سوی تو توبه میکنم! دستم را بگیر!
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۱) گزارش و نقد کتاب «حکایة کسر ضلع الزهراء و اسقاط جنینها فی میزان النقد العلمی» 🔹یکی از عزیزان کتابی از یکی از علمای سنّی در ردّ مصائب فاطمه را برایم فرستاد که تازه نگاشته شده است. تحقیقی ترین کتاب از سوی اهل سنّت در نقد قیام فاطمی است که با تکیه سنگین بر مصادر شیعه سعی در نقّادی آن نموده است. از بنده کمترین خواستند نظرم را بیان کنم. 👈با توجّه به نیاز چنین مسائلی به فحص گسترده و بررسی جامع فعلا آنچه بعد از مطالعه ی این کتاب در روز شهادت صدّیقه طاهره به نظرم آمد را عرض میکنم. 👈در ابتدا تلخیص دقیقی از محتوای کتاب و سیر نقدهای آن بیان میکنم و سپس در دو قسمت نقدهای کلان و نقدهای جزئی نظریّه ی ایشان را در این زمینه نقد میکنم. 👈زمانی مصائب حضرت زهرا را از اختراعات شیعه در عصر صفوی میدانستند. حال که فهمیده اند ریشه دارتر از این حرفهاست تحقیقات جدیدی در این زمینه انجام داده اند. 👈به صورت کلّی مؤلف این کتاب معتقد است که مصائب حضرت زهرا مانند کسر ضلع و سقط جنین و مانند آن از اختراعات ذهنی هشام بن حکم است و پیش از آن سابقه نداشته و بعد از او در بین برخی از شیعیان شایع شده و برای آن اسانیدی ساخته شده و در قرن پنجم به دست سید مرتضی و شیخ طوسی تثبیت شده و وارد فرهنگ عوام شیعه گشته است! 👈با توجّه به اینکه مؤلّف کتاب سعی کرده در ظاهر کتابش را در قالبی علمی عرضه کند اشکالات کلان و خرد طرح ذهنی اش در توجیه مراحل تکوّن و شیوع اندیشه ی مصائب حضرت زهرا در میان شیعه را در این نوشته بیان نموده ام. برای پرهیز از اطاله ی کلام آن را به شکل نوشته ای خلاصه پیوست میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۲) «تاریخچه ای در زمینه حضرت محسن بن علی» «آیا شیخ مفید وجود حضرت محسن را انکار کرده است؟!» 🔹در بسیاری از مصادر تاریخی آمده که حضرت زهرا پسر سوّمی نیز داشته که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را مُحسِن یا مُحَسِّن (ضبط تاج العروس و برخی دیگر) نامیده است. البته برخی مانند ابن قتیبة در المعارف معتقدند که متولّد شد و در کودکی از دنیا رفته (مات صغیرا) و برخی مانند ابن حزم در جمهرة أنساب العرب ذکر کرده اند بلافاصله بعد از تولّد مرد. 👈بسیاری دیگر از ریشه در اصل وجود چنین پسری یا تردید کرده اند یا انکار نموده اند. اینها عمدتا عقیده ی اهل سنّت است که البته شیعیان زیدی هم با آن موافقند ولی از این جهت که برایشان باور پذیر نیست که شیخین و صحابه دست به چنین جنایتی زده باشند! 👈هر چند زیدیه معمولا قائل به مظلوم واقع شدن ایشان شده اند. برخی هم مانند ابو جعفر نقیب که از بزرگان زیدیه در قرن ششم و استاد ابن ابی الحدید است احتمال داده اند با ترساندن حضرت زهرا سبب سقط محسن شده باشند: «إن فاطمة روعت فألقت المحسن‏‏» 👈ولی اهل سنّت اساسا منکر هجوم به بیت حضرت فاطمه سلام الله علیها و جسارت به ایشان شده و فوقش برخی از آنها شاید تا اندازه ای در حدّ یک کشمکش لفظی مسأله را تقلیل داده اند که زود تمام شد! در هر حال معمولا اهل سنت زیر باز چنین جسارتی به حضرت زهرا به هیچ عنوان نرفته و اینها را افسانه پردازی شیعیان میدانند. به قول ابن ابی الحدید: 📖كله لا أصل له عند أصحابنا و لا يثبته أحد منهم و لا رواه أهل الحديث و لا يعرفونه و إنما هو شي‏ء تنفرد الشيعة بنقله‏ ⬇️
👈البته این مقدارش را که در صحیح بخاری از عائشه نقل میکنند را دیگر نمیتوانند انکار کنند که حضرت فاطمه بدون بیعت با خلیفه و با حالت غضب بر او از دنیا رفته و برای آنکه خلیفه بر او نماز نخواند شبانه دفن شد ولی برخی معتقدند که حتّی آن اواخر با ابوبکر آشتی کرد. 👈در هر حال این امر حتی بین اهل سنت هم قطعی است که بین خلیفه و حضرت زهرا کشکمش رخ داد. در چند موضع از صحیح بخاری آمده که حضرت زهرا به شدت از خلیفه ناراحت بود و حتی با این ناراحتی طبق نقل عایشه از دنیا رفت. این را دیگر کسی نمیتواند کتمان کند. قبر مخفی ایشان هیچ عذری را برای تاریخ باقی نمیگذارد. 👈معمولا هم معتقدند یا به خاطر این ناراحت شده بود که چرا فدک را از او گرفته اند و یا برای اینکه چرا بدون مشورت با همسرش خلیفه انتخاب کرده اند. در هر حال در این زمینه حق را به خلیفه میدهند. ولی انصافا جریان حضرت زهرا مانند استخوانی در گلوی تاریخ تکوّن اهل سنت است. آنها را با یک بحران مشروعیت مواجه میکند. 👈در این میان برخی مانند ابن کثیر در البدایه و النهایه و سیره نبویه صریحا از حضرت زهرا انتقاد کرده اند که یک زن ضعیف و احساساتی مانند دیگر زنان بود که به خاطر طرفداری از همسرش طوری غضب کرد که حتّی امیر المؤمنین علی علیه السلام هم نتوانست جلویش را بگیرد و مجبور بود با او مدارا کند! لذا بعد از آنکه از دنیا رفت سریع با خلیفه دوباره بیعت کرد.😳 👈از نگاه ابن کثیر که در هر حال حرف دل بسیاری از عامّه را بر زبانش آورده که در مورد جریان حضرت زهرا خود را در یک برزخی میبینند حضرت زهرا اشتباه بزرگی انجام داد و با این کار «فتح للرافضة شرّا عریضا و جهلا طویلا»! ایشان انحراف بزرگی را برای شیعیان پیریزی کرد! 🔹در هر حال آنچه لااقل میتوان قطعا گفت این است که در قرن چهارم و پنجم شیعیان امامی به این امر معتقد بوده و شناخته میشدند که محسن فرزندی بود که در جریان هجوم به خانه ی حضرت زهرا و جسارت به ایشان سقط شد. آن کشمکشها صرفا لفظی نبود و عملی شد و جسارتهای بزرگی به اولیاء الهی رخ داد که یکی از صفحات تاریک تاریخ است که بنابر مصالحی یا تقیّه هایی اهل بیت علیهم السلام آن را باز نکردند. ترجیح دادند مانند قبر مخفی مادرشان مخفی بماند: «فَكَمْ مِنْ غَلِيلٍ مُعْتَلِجٍ بِصَدْرِهَا لَمْ تَجِدْ إِلَى بَثِّهِ سَبِيلا»😭 👈مثلا در قرن چهارم در کلام علمای شیعه مانند حسین بن حمدان خصیبی در هدایه و دیگران آمده و در رأس آنها شیخ صدوق در معانی الاخبار آن را به شکلی مفروغ عنه بین مشایخ شیعه آورده است. توضیح اینکه وقتی شیخ صدوق به این روایت نبوی صلی الله علیه و آله میرسد که: «یا علیّ إنَّ لکَ کنزاً فی الجنّة» میگوید مراد از این کنز بهشتی «مفتاح نعیمها» است و برای آن استدلالی ذکر میکند. 👈سپس میگوید از برخی مشایخ شیعه شنیدم که در بیان معنای اینکه مراد از کنز چیست میگفت مراد همان فرزندشان محسن است! 📖«و قد سمعت بعض المشايخ يذكر أن هذا الكنز هو ولده المحسن‏ ع و هو السقط الذي ألقته فاطمة ع لما ضغطت بين البابين و احتج في ذلك بما روي في السقط من أنه يكون محبنطئا على باب الجنة فيقال له ادخل الجنة فيقول لا حتى يدخل أبواي قبلي» 👈تدبّر در این نقل نشان میدهد که گویا اصل اندیشه ی وجود حضرت محسن و سقط آن بین در و دیوار امری مفروغ عنه بین مشایخ شیعه در قرن چهارم بوده است. مراد از آن روایتی که در مورد سقط می آورد نیز همان روایت عبد الاعلی مولی آل سام از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که در کافی در باب فضل الابکار آمده است. 👈البته محدّثین بزرگ دیگری مانند ابن قولویه در همین زمان در کتاب کامل الزیارات دو روایت از عبد الله بن عبد الرحمن الاصمّ با سندی که البته قابل مناقشه هست در مورد شهادت حضرت محسن آورده اند که نشانگر شیوع این اندیشه و روایات آن در این زمان و قبل از آن است. 🔹در قرن پنجم نیز در کلام سید مرتضی این مطلب در کتاب الشافی آمده است. مهمترین عبارت از سوی علمای شیعه در این زمینه کلام شیخ طوسی در تلخیص الشافی است. شیخ طوسی در تلخیص الشافی کلامی دارد که لااقل از آن میتوان استفاده کرد در زمان وی بین شیعیان هیچ اختلافی در این نیست که محسن با ضربه ی عمر سقط شده: 📖«المشهور الّذی لا خلاف فیه بین الشیعة أنّ عمر ضرب علی بطنها حتّی أسقطت فسمّی السقط محسنا و الروایة بذلک مشهورة عندهم و ما أرادوا من احراق البیت علیها حین التجأ الیها قوم و امتنعوا من بیعته و لیس لأحد أن ینکر الروایة بذلک لأنّا قد بیّنّا الروایة الواردة من جهة العامة من طریق البلاذری و غیره و روایة الشیعة مستفیضة به لا یختلفون فی ذلک» 👈البته ظاهر کلام ایشان حتّی زمانهای سابق را هم میگیرد ولی میدانیم این عقیده مثلا بین شیعیان زیدی مورد قبول نیست و در مورد شیعیان امامی نیز نیازمند بررسی بیشتر است. ⬇️⬇️
👈در این میان میشود به شکل قطعی گفت در اواخر قرن سوّم یعنی در زمان امام کاظم و امام رضا علیه السلام رافضه به عنوان کسانی که معتقد به جسارتهای بزرگ علیه فاطمه سلام الله علیها هستند که منجر به سقط فرزندی به نام محسن بود شناخته شده اند. 👈هشام بن حکم به عنوان بزرگ متکلّمان امامیه در این زمان صریحا این مطلب را بیان کرده و در مصادر کلامی و کتب ملل و نحل به این مطلب اذعان شده است. 🔹از بین معاصران و مجالسان و مباحثان هشام هم لااقل تا کنون سه نفر در همین زمان قطعا این مطلب را به رافضه نسبت داده اند. یکی نظّام معتزلی است که این مطلب را از او به شکل قطعی در کتب ملل و نحل مانند شهرستانی نقل کرده اند و دیگر عبدالله بن یزید فزاری متکلّم اباضی مذهب این زمان در کتاب الردود است که در بیان اعتقادات شیعة میگوید: 📖«وأنّ أبابکر وعمر رضوان الله عليهما ضربا فاطمة بنت رسول الله صلی الله عليه وسلم حتی ألقت جنیناً» 👈و دیگری نیز ضرار بن عمرو معتزلی است که در کتاب التحریش به شیعه نسبت میدهد که: «و أنّ أبابکر و عمر ظلما و ضربا فاطمة بنت رسول الله حتّی ألقت جنینا» 👈تا اینجا میتوان ردّ پای اعتقاد به سقط حضرت محسن در ماجرای بعد از رحلت را در تاریخ امامیه به وضوح دید. امری که دقیقا معاصر با زمان اهل بیت علیهم السلام و از سوی بزرگان امامیه که زبان و چهره ی مذهب بوده اند بیان شده و ظاهرا مورد ردّ و انکار اهل بیت علیهم السلام نیز واقع نگشته است. 👈البته در اینجا بررسی بیشتری میتوان نمود. مثلا در مورد این اندیشید که چرا شخصی مانند ابو القاسم کوفی م 302 که هم طبقه کلینی است در کتابی مانند الاستغاثة فی بدع الثلاثة که در این زمینه نوشته و تقیّه ای هم در آن ندارد اصلا در مقام بیان ماجراهای رحلت حضرت زهرا و تشنیعات وارد بر شیخین اشاره ای به ضرب و هتک و سقط محسن نمیکند! 👈در نقل دیگری زیدیه از سلمة بن کهیل که بزرگ بتریه است در نیمه ی اوّل قرن دوّم نقل میکنند که از زید در مورد برخورد فیزیکی با حضرت فاطمه که برخی معتقدند رخ داده میپرسد که زید به گونه ای آن را انکار میکند! ابوالحسین بصری این نقل را در شرح الاصول ذکر کرده است. 👈این نقل هم نشانگر آن است که چنین اندیشه ای در زمان امام باقر علیه السلام نیز پیروان قابل توجّهی داشته که ظاهرا همان شیعیان امامی باشند. ✔️البته همواره باید سیر تکوّن و شیوع اعتقاد پیروان یک مذهب به یک عقیده و شناخته شدن آنها به آن عقیده و بین واقعیت داشتن آن عقیده فرق گذاشت. در این شکّی نیست که در انتهای قرن دوّم شیعه ی امامی به عنوان فرقه ای که معتقد به سقط حضرت محسن به سبب جنایات مخفی تاریخ اسلام شناخته شده اند و در قرن پنجم نیز شیخ طوسی این مطلب را صریحا به شیعه نسبت داده و هرگونه اختلافی را در پیرامون آن نفی کرده است. ولی آیا این اندیشه صحّت هم دارد؟! این خودش بررسی بیشتری میطلبد و صرف اعتقاد بدنه ی یک مذهب به چیزی دلیل بر صحّت آن معتقَد نیست مگر اینکه بگوییم مورد تقریر اهل بیت علیهم السلام قرار گرفته و یا ضمیمه ای به آن افزوده شود. در هر حال فعلا در صدد تحقیقی نهایی در این زمینه نیستم و در حدّ اطلاعات موجود هم در نوشته ی دیگری بیان کردم وقوع چنین امری اصلا بعید نبوده و استبعاد پیرامون آن قابل پاسخ گفتن است هر چند ای کاش این وقایع جانکاه اتّفاق نیافتاده باشد. 🔸«آیا شیخ مفید وجود حضرت محسن را انکار کرده است؟!»🔸 در این میان شاید مهمترین شبهه در مورد تاریخ باور امامیه به وجود حضرت محسن مطلبی باشد که شیخ مفید در کتاب الارشاد بیان نموده است. ایشان در ارشاد در بیان اولاد امیر المؤمنین میگویند ۲۷ تا هستند ولی در بین شیعه عدّه ای هستند که معتقدند حضرت محسنی هم داشت که سقط شد و بنا بر اندیشه ی ایشان فرزندان حضرت ۲۸ تن میشوند! 📖«و في الشيعة من يذكر أن فاطمة ص أسقطت بعد النبي ص ولدا ذكرا كان سماه رسول الله و هو حمل محسنا فعلى قول‏ هذه‏ الطائفة أولاد أمير المؤمنين ثمانية و عشرون و الله أعلم‏» 👈ظاهر این تعبیر شاید موهم آن باشد که شیخ مفید خودش مایل به قبول شخصی به نام حضرت محسن نیست. از طرفی طرز بیان این مطلب هم گویا نشانگر اختلافی بودن مسأله میان شیعیان است. بلکه به شکلی قول معتقدین به وجود حضرت محسن گویا قولی فرعی قلمداد شده است که تنها عدّه ای محدود به آن قائلند! ✋این کلام شیخ مفید که استاد شیخ طوسی است را چطور میشود با آن کلام شیخ طوسی و دیگر قرائن جمع نمود که فرمود: «المشهور الّذی لا خلاف فیه بین الشیعة أنّ عمر ضرب علی بطنها حتّی أسقطت فسمّی السقط محسنا»؟! ⬇️⬇️⬇️
⚪️در پاسخ باید گفت شیخ مفید نیز معتقد به شهادت حضرت محسن بوده لذا بعد از دانستن این نکته باید تفسیر منسجمی از این عبارت با توجّه به مفروغ عنه گرفتن این مطلب بیان نمود. ولی از کجا میگوییم شیخ مفید هم مانند دیگر امامیه قائل به این مطلب بوده است؟! دو دلیل عمده برای این مدّعا وجود دارد. ✔️یکی مطلبی که معاصر بزرگ ایشان قاضی عبد الجبّار معتزلی در کتاب تثبیت دلائل النبوّة آورده است. ایشان در جایی نام ۱۳ تن از بزرگان شیعه را در دنیای اسلام در شهرهای مختلف می آورد و وقتی به بغداد میرسد نام ابو عبدالله محمد بن النعمان را می آورد که اینها در این نواحی ادّعای تشیّع را داشته «فیبکون علی فاطمة و علی ابنها المحسن الّذی زعموا أنّ عمر قتله ... و یقیمون المنشدین و المناحات فی ذلک». 👈میدانیم ابو عبد الله محمد بن النعمان همان شیخ مفید است که به تصریح قاضی عبد الجبّار معتقد به شهادت حضرت محسن و اقامه ی عزا برای او در آن زمان بوده است. این را ندیدم کسی ملتفت شده باشد ولی نکته ی بسیار مهمی است. 👈قرینه ی دیگر در این زمینه هم آن است که شیخ مفید هم در کتاب المزار و هم در المقنعة زیارتنامه ای برای حضرت زهرا نقل میکند که در آن آمده است: «السلام عليك أيتها البتول‏ الشهيدة الطاهرة» که به قرینه ی تصریح به شهادت حضرت زهرا میتوان به شکلی تأییدی برای سقط حضرت محسن هم آورد زیرا معمولا تعبیر شهادت با سقط جنین و امور مربوط به آن گره خورده است. 👈البته در کتاب الاختصاص منسوب به شیخ مفید هم مطلبی در زمینه ی سقط حضرت محسن آمده ولی به دلیل قطعی نبودن انتساب نمیتوان به آن استدلالی قطعی نمود: «كان سبب وفاتها عليها السّلام أنّ قنفذا مولى عمر لكزها بنعل السيف بأمره، فأسقطت محسنا، و مرضت من ذلك مرضا شديدا» 🔹حال اگر چنین است پس چرا شیخ مفید در ارشاد آنگونه در مورد حضرت محسن تعبیر آورده است؟! شاید نوعی تقیّه در میان بوده و یا نخواسته اند به خاطر مصالحی جزم خودشان را در این زمینه بیان کنند! ولی اگر اینطور است چرا عقیده ی شیعه را در این زمینه اینقدر متزلزل نشان میدهند؟ در پاسخ آن چیزی که به ذهن نگارنده می آید با توجّه به قطعی بودن انگاره ی سقط حضرت محسن در قرن چهارم و پنجم در میان جامعه ی امامیه ظاهرا مراد از شیعه در اینجا مطلق طوایف شیعی اعمّ از زیدی و امامی است. 👈میدانیم شیخ مفید در زمانی میزیست که شیعه در ممالک اسلامی شایع شده بود و زیدیه به واسطه ی روی کار آمدن آل بویه قدرت را در دست گرفته بودند. معمولا عنوان شیعه در فضایی که شیخ مفید قلم میزد شامل عقاید آنها هم گاهی میشد. 👈اگر در لفظ شیخ مفید دقّت کنیم این عدّه ای که قائل به سقط محسن میشوند را شیخ مفید «هذه الطائفة» مینامد که نشان میدهد که جماعتی بزرگ هستند. یک عدّه ی قلیلی از یک مذهب معیّن نیستند. بلکه گویا یک فرقه هستند. 👈با توجّه به آنچه گذشت ظاهرا مراد شیخ مفید از «فی الشیعة» کلّ شیعیان اعمّ از زیدی و امامی است و مراد ایشان از «هذه الطائفة» خصوص امامیه است. میدانیم زیدیه برخلاف امامیه نوعا سقط حضرت محسن و دیگر جسارتهای بزرگ به ساحت حضرت زهرا سلام الله علیها را قبول ندارند! معتقدند که اینها رخ نداده است! این را اصولی معروف قرن پنجم ابو الحسین بصری در کتاب شرح الاصول خود بیان میکند که: 📖«لو کانت هذه صحیحة لما ذهب عنها الزیدیة بأجمعها ... و قد روی عن زید بن علی علیهما السلام أنّه قیل: هل بلغک أنّ فاطمة صلوات الله علیها عوملت بسوء؟ فقالت إنها کانت لأعزّ علی قومها من ذلک إنّها کانت تأوی الی رکن شدید» 👈راستش همه ی این مطالب را نوشتم تا تذکر بدهم کلام شیخ مفید در ارشاد را نباید لزوما به معنای وجود مخالفی آنهم مانند ایشان در مورد انکار جریان حضرت محسن دانست. ⬇⬇⬇⬇
🔸نقدی بر کلام ابوالحسن عمری نسابه🔸 در اینجا فقط یک مطلب میماند. آنهم این است که ابو الحسن عُمَری نسّابه ی معروف شیعه و معاصر شیخ طوسی در کتاب المجدی فی انساب الطالبیین نکته ای گفته که ممکن است از آن قدحی در مورد شهادت حضرت محسن استنباط شود. ایشان که یکی از سادات و از نسل عمر اطرف فرزند امیر المؤمنین بوده وقتی فرزندان امیر المؤمنین را میشمارد میگوید: 📖«ولم يحتسبوا بمحسن ؛ لانه ولد ميّتا ، وقد روت الشيعة خبر المحسن والرفسة و وجدت بعض كتب أهل النسب يحتوى على ذكر المحسن ، ولم يذكر الرفسة من جهة اعوّل عليها» 👈این کلام ایشان چطور با کلام معاصرشان شیخ طوسی قابل جمع است که صریحا معتقد است که شیعه در زمانشان هیچ اختلافی در شهادت حضرت محسن ندارند؟! در این باب باید گفت اوّلا ابو الحسن عُمَری چندان در محیط شیعه نبوده و اینکه کلامش چقدر آینه ی مذهب باشد قابل تأمّل است. گویا در موصل هم میزیسته است. 👈از طرفی خود این کلام هم در آن تصریح شده که شیعه خبر محسن و سقط شدنش را روایت کرده و ظاهرش نسبت دادن این اندیشه به شیعه است. ولی اینکه در انتها میگوید خود ایشان خبر سقط حضرت محسن را از طریقی ندانسته که برایش قابل اتّکاء باشد احتمال دارد مرادش در فضای علم نسب باشد. 👈یعنی ورای اینکه شیعه وجود محسن را روایت کرده در کتب انساب پیش از ایشان که مرجع اصلی ایشان در فنّ انساب است برخی نام محسن را هم آورده اند ولی در این کتب انساب طریق معتبری در این زمینه نمیداند. 👈این امر به خودی خود دلالت ندارد که ایشان روایت شیعه را در این زمینه قبول نداشته باشد. علم نسب مبتنی بر منقولاتی است که لزوما ربطی به روایات و معتقدات فرقه ای نداشته. 👈و شاید اساسا کلام شیخ مفید در ارشاد هم که در مقام بیان اولاد امیر المؤمنین با نوعی تردید حضرت محسن را اشاره کرده ناظر به همین اختلاف دانشمندان نسب باشد نه ناظر به اعتقادات شیعه و روایات آن. 👈از طرفی دیگر تدبر در کلام ایشان نشانگر این است که اصل وجود محسن را در کتب انساب هم مسلم میداند ولی میگوید سقط آن بر اثر ضربه را در سندی از کتب انساب ندیده است. در پاسخ باید گفت طبیعی است که کیفیت رحلت محسن دیگر چیزی نیست که انتظار داشته باشیم در کتب انساب به دقت ضبط شود. 👈در انتها بد نیست سندی از اهل سنت در مسند ابن حنبل را که به قول حاکم نیشابوری بنا بر شرط صحیحین سندی صحیح است را نقل کنم: 📖حدثنا عبد الله حدثني أبي ثنا يحيى بن آدم ثنا إسرائيل عن أبي إسحاق عن هانئ بن هانئ عن علي رضي الله عنه قال لما ولد الحسن سميته حربا فجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال أروني ابني ما سميتموه قال قلت حربا قال بل هو حسن فلما ولد الحسين سميته حربا فجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال أروني ابني ما سميتموه قال قلت حربا قال بل هو حسين فلما ولد الثالث سميته حربا فجاء النبي صلى الله عليه وسلم فقال أروني ابني ما سميتموه قلت حربا قال بل هو محسن ثم قال سميتهم بأسماء ولد هارون شبر وشبير ومشبر 👈البته این نقل متضمن تولد محسن است که به اجماع اهل بیت و شیعه چنین چیزی وجود نداشته لذا این نقل مهم صرفا در همین حدش که از اصل وجود محسن با سندی قابل توجه نزد عامه گزارش میدهد حائز اهمیت است.
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۳) «اخبار ساعت ۲» «فَكَاَنّ الدّنيا لَم تَكُن وَكَاَنّ الاخِرَةَ لَم تَزَل» 🔹ظهر مقداری دیرتر به خانه رسیدم. دیدم ساعت ۲ شده است. بچه ها هم مشغول بازی هستند و حواسشان به تلویزیون نیست! بعد از مدّتهای زیادی که اخبار مخصوصا این ساعت را ندیده بودم به ذهنم آمد بزنم اخبار شبکه یک ببینم چه خبر است! 🔸همین که اخبار آمد به یاد سالها قبل افتادم! زمانی که پدرم این ساعت از محل کارش به خانه می آمد و همگی اخبار ساعت ۲ را میدیدم! الآن سالهای سال است که ایشان به رحمت خدا رفته! 💡به دلم افتاد یادت می آید چقدر اخبار برای پدرت مهم بود؟! اینکه بداند هر روز چه اتّفاقی افتاده است! الآن که سالهاست از دنیا رفته این خبرها دیگر برایش اصلا اهمیتی دارد؟! اصلا برایش مهم است که روزانه در زمین چه رخ میدهد؟! 🔹نکند فریب این خبرهای جزئی متغیّر را بخوری و از نبأ عظیمی که در پیش داری غافل شوی! راستی پدرت الآن در برزخ چه میکند؟! الآن چه خبرهایی برایش مهم است؟! در عالم برزخ که انسانها بالغتر از دنیا میشوند چه چیزهایی برایشان اهمیت دارد؟! 🔸آنجا که دیگر از این تغییرات و حوادث روزگار خبری نیست! پس چه خبرهایی برایشان مهم است؟! روزها و شبها در چه اموری اندیشه کرده ای! دمی هم پیرامون این سؤال بیاندیش! 💭به یاد نامه ی مولایمان امام حسین در مسیر کربلا به برادرشان محمد حنفیه افتادم. آنجا که میخواست خبر را برایش بنویسد و چه خبر عمیقی داد که: 📖«بسم الله الرحمن الرحيم من الحسين بن على الى محمد بن على و من قبله من بنى هاشم، اما بعد فَكَاَنّ الدّنيا لَم تَكُن وَكَاَنّ الاخِرَةَ لَم تَزَل و السلام»
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۴) «یلدا، شب نکوداشت شعر عرفانی پارسی» «مولانا و پاک کردن شکمبه!» 🔹یکی از عزیزان گفت چیزی به مناسبت یلدا بگویید! به ایشان عرض کردم این چیزهایی که مینویسم عمده اش به ذهنم خطور میکند و به دلم می افتد! به قول هنرمندان سفارشی نیست!😊 ولی دلم نیامد خاطر این عزیزمان را مکدّر کنم! 💡ذهنم را باز کردم که چیزی در آن از آسمان معنا بیافتد و بذلش کنم! 🔻سر شب به دلم افتاد شب یلدا شب شعر پارسی است! همان زبانی که به عنایت ازلی حضرت حق در برهه ای نورانی آشیانه ی اصلی عرفان ادبی و بروز احساسات ناب توحیدی گشت. افسوس که هنوز خیلی از ایرانیان خبر ندارند که زبانشان نظر کرده است! خدا میداند چه احساسات پاک و مضامین بلندی در چه جذبه ها و خلوتهای نابی به شکل شعر در زبان فارسی برای بشریت به یادگار نهاده شده است. شب یلدا را شب نکوداشت شعر عرفانی پارسی قرار دهیم. شب احساسات ناب توحیدی ایرانیان قرار دهیم. از ثنائی و عطّار و مولانا و حافظ بگوییم🔺 ✋اشتباه نکنید! منظورم هر شعری نیست! مرادم اشعار آن دلسوختگان عاشقی است که حالات نابشان را برای گرم کردن جمع مستان در این اشعار پارسی به یادگار گذاشتند! آنهایی که اشعارشان بوی نیستی میدهد نه هستی! 👈همان عشّاق اهل معرفتی که در برهه ای از تاریخ بشر گویا مبعوث شدند تا زبان پارسی را زبان ابراز احساسات توحیدی و معارف الهی قرار بدهند. اینها که شاعر نبودند! اشتباهشان نگیرید! 👈وقتی شعرهای این عشاق را میخوانید دنبال صناعتهای شعری و صور خیالش نباشید! اینها جنس دیگری است! اینها درس عرفان است نه ادبیات! اینها زمزمه های عاشقی و ترانه های سلوک معنوی است. ⚪بهاء ولد فرزند مولانا در فیه ما فیه اصرار میکند مبادا اشعار اولیاء را مانند اشعار شعرا بدانید! حاشا و کلّا! این اشعار اولیاء همه در حالت سکر انشاء شده و همه تحقیقات است نه اینکه در قالب هوشیاری و خیال پردازی گفته شده باشد! شعر عاشق ز حیرت و مستی است شعر شاعر نتیجه ی هستی است 💡به دلم افتاد از مولانا بگویم! حقیقتا اشعار او نعمت بزرگ زبان پارسی است و یکی از افتخارات قطعی فرهنگ ایرانی در تاریخ بشریت است. ✋ولی اشتباه نکنید! وقتی میگوییم مولانا گمان نکنید با شاعری توانا طرفید! نه! نه! مولانا را با شعر و شاعری چکار؟! 🔹یکی از شاگردان و مریدان بزرگ مولانا که چهل سال نزد او مشغول ریاضات بوده فریدون بن احمد سپهسالار است. وی در رساله ی معروفش میگوید استادمان مولانا میگفت واللّه من شاعر نیستیم و اصلا از شعر بیزارم! وقتی شعر میگویم مانند آن است که مهمان نزدم آمده و مجبورم برای پذیرایی از او شکنبه گوسفند را بشویم! اصلا برای خودم نمیگویم! 👈در ادامه سپهسالار میگوید مولانا میگفت اینکه میبینید شعر میگویم برای آن است که دل رحمم و دلم برای این مریدان میسوزد! این مریدان که با من هستند میبینم خسته و رنجور میشوند و برای آنکه دوست ندارم کسی از متابعتم رنجور شود تصمیم گرفتم آنها را با شعر مشغول کنم! 👈همینطور نقل میکند دلیل دیگر این امر آن بود که شعر در آن زمان در قونیه خیلی رواج داشت. اگر مولوی در وطنش خوارزم بود مطابق با ذائقه ی مردم آنجا اصلا شعر نمیگفت و تنها به کتابت و وعظ و تصنیف اکتفا میکرد. 🌸دیوان حکیم سنائی را گشودم و این ابیات را تحفه ایی برای امشب یلدایمان یافتم؛ راستی این عارف روشن ضمیر از چه درک و لذّتی در قالب این اشعار شیرین پارسی میخواهد برایمان بگوید؟! راستی که انسان تا به بلوغ نرسد طعم این اشعار را نخواهد چشید! ای چون تو ندیده جم آخر چه جمالست این وی چون تو به عالم کم آخر چه کمالست این تو با من و من پویان هر جای ترا جویان ای شمع نکورویان آخر چه وصالست این زان گلبن انسانی هر دم گلی افشانی ای میوهٔ روحانی آخر چه نهالست این در وصف تو عقل و جان چون من شده سرگردان ای وهم ز تو حیران آخر چه جمالست این ای از پی داغ ما آرایش باغ ما ای چشم و چراغ ما آخر چه مثالست این هر روز نپویی تو جز عشق نجویی تو ای ماه نکویی تو آخر چه خصالست این هر روز مرا نرمک بکشی تو به آزرمک ای شوخک بی‌شرمک آخر چه وبالست این پرسی: چو منی دلبر بینی تو به عالم در ای ماه نکو منظر آخر چه سوالست این گفتی همه جا با تو وصلست مرا با تو ای بی خود و با ما تو آخر چه دلالست این 👈سابقا مطلبی در زمینه عرفان ادبی (بذل خاطر ۸۸) نوشته بودم. ان شاء الله اگر توفیق بود یکبار خلاصه ای از رساله ی سپهسالار را در شرح حال مولوی بیان میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۵) «امامت یا صحبت؟!» «غبارٌ دخل فی أنف معاویة مع رسول اللّه أفضل من عمل عمر بن عبد العزیز» 🔹در مطالعه ی منهاج السنّة ابن تیمیه به جایی رسیدم که برایم هر چند قابل درک بود ولی تصریح به آن تکان دهنده بود! آنهم این بود که اهل سنّت اتّفاق نظر دارند که مجموعه ی صحابه از مجموعه ی تابعین و دیگر انسانها در تاریخ برترند! ولی در اینکه آیا تک تک صحابه بر تک تک انسانهای دیگر تاریخ برترند اتّفاق نظر نبوده و اکثر اهل سنّت همانطور که ابن حنبل و قاضی عیاض و دیگران میگویند معتقدند تک تکشان هم برترند! 🔸ولی مگر به وضوح و یقین نمیبینم بعد از آنها عبّاد و صلحاء و اهل عدلی آمدند که اکثر این صحابه که عددشان به هزاران هزار میرسید به گرد پای آنها هم نمیرسند؟! مثلا امام زین العابدین کجا و مغیرة بن شعبة و ولید و مروان کجا؟! در توجیه میگویند فضائل مربوط به عالم قلب است نه عالم خارج لذا نباید به کثرت و قلّت عمل و ظاهر آن نگریست و حتما صحابه در قلبشان ایمانی بسیار عمیقتر و راسختر داشته اند که ولو عبّاد و زهّاد بعدی هر چند ظهور بیشتر و نیکوتری دارند ولی به پای ایمان قلبی آنها نمیرسند! «فضل الاعمال لیس بمجرّد صورها بل بحقائقها فی القلوب» 👈از اینجاست که برخی از سلف اهل سنّت میگفته: «غبارٌ دخل فی أنف معاویه مع رسول اللّه أفضل من عمل عمر بن عبد العزیز»! تا قبل از این چندان باورم نمیشد که لوازم نظریّه ی عظمت صحابه را تا اینجاها هم امتداد بدهند! ⬇
✔️در مواجهه با دنیای اهل سنّت باید میان دو امر تفکیک نمود. یکی اینکه در دنیای خارج، چه شد که سه ماه بعد از غدیر خم با ابوبکر بیعت شد؟! چه شد که این بیعت تثبیت شد و به جای امامت، جریان خلافت به راه افتاد؟! ✔️دیگری این است که در دنیای ذهن، چه شد که این بیعت در ذهن و روان عموم مسلمین به تدریج مشروعیت یافت؟! اینها را باید جداگانه بررسی کرد. اوّلی عمدتا جنبه ی تاریخی دارد و دوّمی عمدتا جنبه ی کلامی دارد. 🔹روانکاوی مذهب اهل سنّت -که اتّفاقا به دلیل اینکه همان ابتدا خلافت را به دست گرفت و عموم مردم و مسلمین اسلام را با آن شناختند اکثریت را به نام خودش زد- نشانگر آن است که عالم ذهنی آنها بر محور مفهومی به نام صحبت و صحابه میگردد! صحابه هم یعنی کسی که حضرت را در حال ایمان به ایشان دیده باشد! 👈سرّش هم روشن است. اندیشه ی شیعه مستلزم انگشت اتّهام بسیار بزرگی در مورد صحابه است! اهل سنّت اگر بخواهد خودش را توجیه کند باید انتخاب ابوبکر را تثبیت کند و چنین امری مستلزم اعتبار دادن به انتخاب صحابه است و چنین امری هم مستلزم حداکثری کردن شأن صحابه و جایگاه آنهاست! 👈از اینجاست که مفهوم صحبت و صحابه یک مفهوم سنگینی میشود! اگر قرار باشد باب نقد زندگی و کارهای صحابه باز شود دیگر اساس مذهب اینها که مبتنی بر عمل صحابه است متزلزل میشود. ✋این علّت تعظیم صحابه نزد اهل سنّت بود. ولی دلیلشان چیست؟! معمولا یک سری ادلّه روایی دارند و برخی برداشتها از آیات و استدلال به سیره ی سلف و به اکثر بودن اتباع مذهبشان و مانند اینها. 👈از اینجاست که سلسله ای از مفاهیم اقماری برای محافظت از جایگاه صحابه در برابر گزند نقدها متولّد میشود. یکی عدالت صحابه است. دیگری مغفرت صحابه و اینکه گناهانشان مغفور است. و دیگری هم اجتهاد صحابه است! ⚪️آری مفهوم کانونی در عالم ذهنی اهل سنّت صحبت رسول الله صلی الله علیه و آله است! به شکل طبیعی در میان صحابه هم خلفای صحابه در رأس قرار خواهند گرفت و سپس در سلسله مراتبی عشره مبشّره و مهاجرین اوّلین و اصحاب جنگ بدر و اصحاب بیعت رضوان و... مطرح میشوند تا آنجا که در آخر طیف این نظریّه حتّی اگر یک نفر عرب جاهلی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را دیده باشد و مطلبی شنیده باشد شامل تعظیم میشود. 👈اهل سنّت از همان بچگی که به دنیا می آیند مدام در گوششان خوانده میشود صحابه صحابه صحابه! روشن است که چنین نگاهی و چنین نظریّه ای چه لوازم سنگینی برای خوانش تاریخ و فهم پدیده های صدر اسلام و مباحثات عقیدتی خواهد داشت. 👈تا اینها حاضر نشوند دست از تصوّر رمانتیک و خیالی اش که شیطان برایشان پیرامون صحابه ساخته و زینت داده و تدلیس ماشطه نموده بردارند امیدی به هدایتشان نیست! نه غدیر دیگر برایشان دلالتی دارد ونه قلم و قرطاس و نه حدیث ثقلین و نه روایت ائمه ی اثنا عشر و نه قبر مخفی زهرا! 👈باید تصمیم بگیرند بدون تعصّب یکبار دیگر در مورد تصوّرشان پیرامون انسان، شیطان، نفس و سپس انسان صحابی و عوامل انحراف او و توصیف قرآن کریم پیرامون صحابه و واقعیتهای تاریخی تجدید نظر کنند. باید اراده کنند! ✋و الّا مباحثات در قالب دو دنیای متفاوت ذهنی بین شیعه و سنّی رقم میخورد که همانطور که تاریخ نشان داده راه به جایی نمیبرد! یک دنیا بر محور مفهوم امام است و دیگری بر محور مفهوم صحابه! 👈به قول سید علی خان در الدرجات الرفیعة: «حكم الصحابة عندنا في العدالة حكم غيرهم ، ولا يتحتم الحكم بالأيمان والعدالة بمجرد الصحبة» دقیقا نکته ی اختلاف همین است. 🔹گویا این اندیشه ی عظمت صحابه و سوء استفاده از برداشتهای دلالی غلط برای توجیه رفتارها در این زمینه به گونه ای از همان ابتدا شایع شده بود. قراینی در این زمینه وجود دارد. یکی از آنان جریان قدامة بن مظعون است! وی همه ی ویژگی های صحابه ی برتر که قلّه ی انسانهای برگزیده ی عالم نزد خداوندند را نزد اهل سنّت دارد. هم قریشی است و هم از مهاجرین است و هم در جنگ بدر بوده و هم از طرف پیامبر اکرم والی بحرین شده است. همسر صفیّه خواهر عمر بن خطّاب هم بوده است. 👈همه شیعه نقل کرده اند و هم سنّی ها که وقتی او را نزد عمر آوردند قدامة به این آیه استدلال کرد که: «لَيْسَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ‏ فِيما طَعِمُوا»! طبق برخی نقلها عمر از جاری کردن حد او صرف نظر کرد ولی امیر المؤمنین علی علیه السلام وقتی متوجّه شد در پاسخ فرمود: «إِنَّ طَعَامَ أَهْلِهَا لَهُمْ حَلَالٌ لَيْسَ‏ يَأْكُلُونَ وَ لَا يَشْرَبُونَ إِلَّا مَا أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُمْ» همین شد که با سفارش علی علیه السلام ۸۰ ضربه شلّاق به او زدند. ⬇️⬇️
👈عمق خیالی و غیر واقعی بودن مذهب اهل سنّت را باید به شکلی برایشان حضوری نمود! انسان به سادگی میتواند عصمت امام و یا طول عمر حضرت بقیة الله را توجیه کند ولی توجیه چنین جایگاهی برای هزاران هزار صحابه واقعا از آن عجایب تاریخ بشر است. 👈اینها وقتی اینگونه صحابه را بالا میبرند از طرفی روی میز را شلوغ کرده و دیگر نمیشود میان اینها به سادگی باب مدینة العلم و هارون امّت و آن امام بر حقّ را تشخیص داد! درد بزرگ همینجاست. 👈دیگر فرقی میان امیر المؤمنین با دیگران نمی ماند! به رفتارهایش بسان یک انسان معصوم نمینگرند! ببینید ابن تیمیه در مورد حضرت چه میگوید: «ادّی اجتهادُه الی أن قُتِلَ یوم الجمل و صفّین نحو من تسعین ألفا فهذا اعظم مرارا من خطأ عمر فی قتل ولد زنا و لم یقتله...» و یا در موضع دیگر: «لا رأی اعظم ذمّا من رأی أریق به دم ألوف مؤلفة من المسلمین و لم یحصل بقتلهم مصلحة للمسلمین لا فی دینهم و لا فی دنیاهم بل نقص الخیر عمّا کان و زاد الشرّ علی ما کان فاذا کان مثل هذا الرأی لا یعاب به فرأی عمر و غیره فی مسائل الفرائض و الطلاق أولی أن لا یعاب» 🔸«سازه ی جالب ابن تیمیه برای توجیه رفتار صحابه»🔸 کلامی در موضع دیگر ابن تیمیه در مورد توجیه رفتارهای صحابه بیان میکند که حیفم آمد بیانش نکنم! یک سازه ی مهندسی شده ی دقیقی است تا بتواند هر گونه اشکالی را به ساحت صحابه دفع کند! دلیلش هم این است که چون قرآن میگوید صحابه بهشتی اند پس هر شبهه ای در برابر آنان شبهه در برابر بدیهی است! خوب است با ذهن اینها به خوبی آشنا شویم: 📖«ما ذکر عن الصحابة من السیائات کثیر منه کذب و کثیر منه کانوا مجتهدین فیه و لکن لا یعرف کثیر من الناس وجه اجتهادهم. و ما قدِّر أنّه کان فیه ذنب من الذنوب لهم فهو مغفور لهم: إمّا بتوبة و إمّا بحسنات ماحیة و إمّا بمصائب مکفّرة و إمّا بغیر ذلک. فإنّه قد قام الدلیل الّذی یجب القول بموجبه أنّهم من اهل الجنة فامتنع أن یفعلوا ما یوجب النار لا محالة ... 📖و العلم بتفاصیل أحوال کلّ واحد منهم باطنا و ظاهرا و حسناته و سیّئاته و اجتهاداته أمر یتعذّر علینا معرفته فکان کلامنا فی ذلک کلاما فیما لا نعلمه و الکلام بلا علم حرام فلهذا کان الامساک عمّا شجر بین الصحابة خیرا من الخوض فی ذلک بغیر علم بحقیقة الاحوال اذ کان کثیر من الخوض فی ذلک أو أکثره کلاما بلا علم و هذا حرام... 📖و من علم ما دلّ علیه القرآن و السنة من الثناء علی القوم و رضا الله عنهم و استحقاقهم الجنّة و أنّهم خیر هذه الأمة الّتی هی خیر أمّة أخرجت للناس لم یعارض هذا المتیقّن المعلوم بأمور مشتبهة: منها ما لا یعلم صحّته و منها ما یتبیّن کذبه و منها ما لا یعلم کیف وقع و منها ما یعلم عذر القوم فیه و منها ما یعلم توبتهم منه و منها ما یعلم أنّ لهم من الحسنات ما یغمره فمن سلک سبیل اهل السنة استقام قولَه و کان من اهل الحقّ و الاستقامة و الاعتدال و الا حصل فی جهل و نقص و تناقض کحال هؤلاء الضلّال... و قد قدمنا أنّ الرجل المشهود له بالجنة قد یذنب لانتفاء العصمة»
باسمه تبارک و تعالی (۶۹۶) «کشف یک فریب بزرگ در زندگی دنیا» «فریب لذّتهایی که آخرش قرار است حالتان از آن به هم بخورد را نخورید!» 🔻فریب بزرگی در کار این دنیاست! آن هم این است که همواره ما در ظرف فقدان و یا بهره مندی جزئی از لذّتهای دنیا پیرامونش قضاوت نموده و آنها را لذّت بخش میدانیم! چه دلیلی داریم که وقتی به آن رسیدیم و در دلش فرو رفتیم اشباع نشویم و باز هم برایمان لذّت بخش بماند! نکند بعد از کلّی دوندگی برای به دست آوردنش، افسردگی دارایی آنها را بگیریم و زده نشویم؟!🔺 🔹چند روزی مریض بودم. از همان ابتدا فهمیدم این مریضی از آنهایی است که مرد افکن است! همین شد که داروهایی خوردم و شاید نزدیک به دو شبانه روز کامل خوابیدم! تنها برای نمازها بلند میشدم. خودم مانده بودم این همه خواب از کجا آمد! شاید تأثیر این داروها هم بود! 🔸خلاصه خوابم را حسابی ریخت به هم! بحمد الله خوب شدم. شب بعدش با زحمت خواستم بخوابم تا برای بیداری نماز صبح اذیت نشوم. بعد از مدّتها میدیدم خوابم نمیبرد! ساعت نزدیک ۲ شب بود و هنوز خوابم نمیبرد! دوباره چشمانم را بستم ولی اینبار مثل اینکه کسی از درونم یک پس کله ای به وجودم بزند که پاشو به کارهایت برس! 🔹اصلا درونم گویا از خواب تنفّر داشت! بدش می آمد! گویا تمام سلّولهایم میگفت نخواب! ما از خواب بدمان می آید! بلند شو فعالیت کن! خدایا مگر آن خواب لذیذ میتواند اینقدر مورد نفرت باشد؟! دیدم این نفرتم از خواب عجب حکمت عمیقی است! 🚫راستی این دنیا چه ارزشی دارد وقتی لذّت بخش ترین چیزها در آن خوابیدن و ندیدن آن است! آنهایی که اهل تلاش و پر کارند میدانند خواب چقدر لذّت بخش است! حالا این خواب لذیذ هم دیگر منفور شده! 👈از یکی از انسانهای اهل ریاضت و معنویّت شنیدم که میگفت سالهاست حسرت یک خواب عمیق و طولانی را میکشد! ولی به دلیل اینکه دنیا دار عمل است روزانه بیش از چند ساعت اندک نمیخوابد! آرزویش آن است که وقتی مرد بتواند حسابی بخوابد! 💡به ذهنم خطور کرد ماها خیلی وقتها فریب لذّتهای دنیا را خورده ایم! لذّت خوردنی ها! لذّت پوشیدنی ها! لذّت شهوتها! لذّت مرکبها و مسکنها! لذّت پیروزی ها! لذّت ... . 👈همین است که مدّتها برای آنکه به آنها برسیم حاضریم بدویم و عمرمان را صرف کنیم! ولی همانطور که گفتم یک فریب بزرگ در کار است! آن هم این است که همواره ما در ظرف فقدان و یا بهره مندی جزئی از این لذّتها آنها را لذّت بخش میدانیم! 👈چه دلیلی داریم که وقتی به آن رسیدیم و اشباع شدیم باز هم برایمان لذّت بخش باشد! نکند وقتی ۵ سیخ کباب خوردیم و ۵ جور ماشین را مدّتی سوار شدیم و ۵ جور ویلا را مدّتی ساکن شدیم و ۵ طیف کنیز استخدام کردیم و... بعدش حالمان از همه ی آنها به هم نخورد؟! اصلا وجودمان از درون بیزار شود؟! راستش نه تنها دلیلی نداریم بلکه برخلافش دلیل داریم و بلکه بارها تجربه هم کرده ایم! 👈آخر اینها اگر لذّتهای اصیلی باشد باید هر چه بیشتر میشود لذّت بخشتر شود نه اینکه برعکس باعث تنفّر ما شود! نکند اینها هم مانند این خواب لذیذ باشند که برای چشمان خسته و آنهایی که منتظرش هستند فقط لذیذ باشد! ولی وقتی به آن رسیدی و دو شبانه روز هم خوابیدی دیگر از آن حال تهوّع پیدا کنی؟! 👈نکند وقتی در یک قصر زیبا با خدمه و فرمانبرداران فراوان و همسران و کنیزان زیاد و سفره های رنگارنگ نشستی بعد از مدّتی احساس کنی اینها را دیگر نمیخواهی؟! دچار افسردگی شوی! گویا وجودت میگوید پاشو دنبال لذّت اصیل بگرد! نکند بفهمی عمری فریب خوردی و اینها خیالشان برایت شیرین بود نه خودشان؟! ما من الحزم أن تقارب أمرا تطلب البعد منه بعد قلیل ⚪️اگر اینطور است پس آن لذّتی که هر چه از آن پیدا کنیم مدام شکوفاتر شده و بیشتر وجودمان جذبش میشود چیست؟! والله نمیخواهم شعار بدهم. دلم میسوزد! دلم برای خودم و برای دیگرانی مثل خودم میسوزد که لذّت نچشیده از این دنیا برویم! والله هر چه لذّت بود را این اولیاء الهی بردند! بقیه همه ول معطلند! 👈دین را برایمان خوب باز نکرده اند! دین یعنی برنامه ای برای رسیدن به عمیقترین و پایدارترین لذّتها! امام هم یعنی کسی که از همه بیشتر لذّت میبرد. میخواهد دست ما را بگیرد تا ما هم ذرّه ای از آن را بچشیم! ای جانها به فدای تو ای مولا که در نهج البلاغة میخواستی ما بیچارگان را بیدار کنی و فرمودی: 📖«كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الدُّنْيَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَر»