eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
904 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۴) «تأمّلی پیرامون فقه های مضاف» 🔹یکی از اموری که در مباحث الفاظ کشف شده آن است که ظواهر الفاظ تنها برای کسی معتبر است که متکلّم حکیم در مقام افاده ی مطلبی قصد افهام او را داشته باشد. زیرا متکلّم حکیم با در نظر گرفتن قرائن متّصل و منفصل مقام تخاطب قدرت پیش بینی و مدیریت ظهورات کلامش را در ذهن چنین مخاطبی دارد. 👈با توجه به تحقق چنین قدرت پیش بینی عقلاء ظهورات عرفی که در ذهن مخاطب در چنین فضایی شکل میگیرد را بسان اقرار متکلم در حق خود لحاظ نموده و از باب اقرار العقلاء علی انفسهم جائز آنها را به متکلم نسبت میدهند. 👈ولی در مورد دیگرانی که آن کلام را میشنوند چون قدرت مدیریت سرنوشت دلالی کلام در بافت ذهنی آنها توسّط متکلّم وجود ندارد پس ظواهر برای آنها معتبر نیست. مگر از روی قرائن بدانیم خصوصیتی بین مخاطب و بین دیگران نیست. 🔹در اینجا دانستن این نکته قابل توجّه است که یکی از اموری که قرینه مهمی برای دانستن مراد یا عمق مراد است شناخت قبلی از موضوع مورد بحث است. در این زمینه نیز متکلّم با توجّه به اندازه شناخت مخاطب از موضوع میتواند سرنوشت دلالت کلامش را تنظیم نماید که خود نزد عقلاء نوعی اقرار به استناد ظهور کلامش در ذهن مخاطب به خود متکلّم است. 👈با توجّه به مقدّمه ی پیش گفته باید گفت ادلّه ی دینی در زمینه موضوعات ناظر به فقه متعارف که در موضوعاتی مانند افعال مکلّفین، ماهیات اختراعی شرعی مثل نماز و روزه و همینطور مفاهیم اعتباری دیگری مثل ملکیّت و زوجیّت و مانند آن برای مخاطب عام بحث میکند ظهوراتشان حجّت است. ⬇
👈زیرا فرض این است که مخاطبی عام یا شبه عام بوده و موضوع هم از اموری است که مخاطب احاطه مطلوب را به آن دارد. در چنین فضایی هم علم به وضع در ذهن مخاطب وجود دارد و هم علم به همه ی قرائن تأثیر گذار در دلالت لذا فهم او معتبر میشود. 🔹ولی ادلّه در زمینه موضوعات ناظر به فقه های مضاف چه سرنوشتی پیدا میکند؟! فعلا مراد از فقه مضاف، فقاهت در موضوعاتی است که موضوع بحث امری عرفی و دم دستی نبوده و از جمله حقائقی است که درک تخصصی میتوان پیرامون آن داشت. اموری مانند موضوعات معارفی، تربیتی، سیاسی، طبّی و.. . 👈در اینجا روشن است که یکی از قرائن اساسی در فهم کلام ناظر به اینگونه موضوعات یا فهم عمق کلام یا اشارات آن احاطه به موضوع مورد بحث است. این امر هم کاملا عقلائی است. 👈در اینجا هرگز الفاظی که ناظر به پیش فرض گرفتن درک قبلی به چنین موضوعاتی سامان یافته ظهوراتش برای همه حجّت نهایی نیست. زیرا ما در واقع مقصود بالافهام برای چنین الفاظی نمیتوانیم باشیم. 👈زیرا فرض این است که فهم نهایی اینگونه الفاظ منوط به احاطه به قرینه ای است که در نزد ما نیست. آن هم احاطه به ابعاد موضوع مورد بحث است. بلکه هر چه ما شناخت صحیحتر و دقیقتری از موضوع داشته باشیم به فهم الفاظی که از متکلّمی صادر شده که احاطه ی کامل به آن موضوع دارد نزدیکتر میشویم. ⚪️همین دقّتهای ناظر به سخن گفتن پیرامون موضوعات تخصّصی باعث شده که از دیرباز دانشمندان رشته های مختلف برای القاء علوم خود زبان جدیدی تأسیس نموده و از زبان عرفی فاصله گرفته و از زبان اصطلاح که زبان عرف خاص است بهره مند شده اند. تا هم مراد خود را بهتر بفهمانند و هم اینکه برای دیگران روشن شود که آنها درک صحیحی از کلام آنها نمیتوانند داشته باشند. 👈البته دین مبین با توجّه به نوع مخاطبین و عرصه ی تبلیغ خود با چنین زبان روشن اصطلاحی در موضوعات تخصصی ابراز نظر نکرده و با همان زبان رایج عرفی صحبت نموده است. تا با همین درکهای معیوب هم تا حدودی به حقیقت پی ببرند. 👈همین است که برخی را به این توهّم کشانده که فهم و فقاهت اینگونه تعابیر در این زمینه های تخصصی هم مانند دیگر فهمها امری ساده و همگانی است. 👈دقیقا همان فقیهی که موضوعات متعارف ظهورات را در حق خود حجّت میداند ممکن است گمان کند در این موارد نیز ظهوراتی که در ذهنش از این الفاظ نقش میبنند از سنخ ظهورات حجّت و فهم های معتبر نهایی است ولی برای اهل فن روشن است که گاهی برداشتهای بسیار دور از آبادی است. 👈آنچه اینجا منشأ مغالطه است عدم تمایز بین زبان عرفی و مراد تخصصی است. آنچه هست این است که عقول قدسی با پیش فرض اینکه از زاویه ی احاطه ی خود بر موضوعی حقیقی مطلبی پیرامون آن بیان کرده اند این مطلب را نه با زبان در ظاهر اصطلاحی بلکه با زبان عرفی به ما القاء کرده اند ولی چون ناظر به دقایق واقعی آن موضوع خارجی است احتمالا مراد بسیار تخصصی ای دارند. 👈از همینجاست که معمولا انسان در هر عرصه ای مانند عرصه های معنوی، اقتصادی، سیاسی، طبّی و... عالم میشود برداشتهای بسیار عمیقتری از متون دینی ناظر به موضوع دانش خود دارد که دیگران از آنها محروم اند! توجّه انسان به دلالتهای استبطانی و اشارات و همینطور محدودیتهای بیان و... بسیار بیشتر جلب میشود. 🔹بگزارید مثالی بزنم. ظاهرا روش فهم و استنباط ولایت فقیه توسّط امام خمینی هم از همین باب بوده است. همین است که در مباحث ولایت فقیه خود میفرمایند این مسأله از آن مطالبی است که تصوّر آن موجب تصدیقش میشود. این یعنی ایشان آنقدر ذهن موضوع شناس قهّاری در این زمینه داشته اند که در فضای چنین احاطه ای به موضوع ولایت فقیه با توجّه به شمّ سیاسی و تلاشهای طولانی سیاسی از اشارات و لطائف متون دینی هم دلالتهای آشکاری برای مطلوب خود شکار میکردند که دیگران اصلا چنین فهمی برایشان میسور نبود. 👈چون به گونه ای گویا مقصود بالافهام بسیاری از اشارات متون دینی شده بودند که مطلب را برایشان آشکار کرده بود. هر چند تلاش کردند در قالب فقه لفظ محور و سند محور جواهری با روشهای مألوفش هم این درک خودشان را اثبات کنند. 👈ولی مسأله به تصریح خودشان واضحتر از آن بود که تجشّم چنین طلبهای استدلالی را نیاز داشته باشد. کاری هم فعلا به بررسی کلامشان ندارم. برخلاف مثلا مرحوم آقای خوئی که هر چند دلالت حدیث عمر بن حنظله برایشان در مورد ولایت فقیه تام بود ولی به دلیل توقّف در عمر بن حنظله به آن فتوا ندادند. چون این نوع فقاهت اساسا مبتنی بر احاطه بر موضوع نبوده و فهم دیگری از امور دارد. ⬇️⬇️
🔹این بحث سر درازی دارد و فعلا مقصودم اطاله ی کلام در این زمینه نیست. با توجّه به آنچه گذشت فقط خواستم یک تأمّل جدّی را پیرامون این فقه های مضاف که در زمان ما رایج شده بیان کنم. آن هم اینکه شبهه ی جدّی که گریبانگیرشان است این است که آیا فهم این طیف از فقها اساسا مقصود بالافهام متون دینی ناظر به این موضوعات میباشد؟! 👈آیا بدون احاطه عالمانه به ابعاد موضوع و به فعلیت رساندن درکهای خود در زمینه شناخت آن موضوع میتوانند درک عمیق و مطلوبی از متون دینی ناظر به آن موضوع داشته باشند؟! 👈آیا میتوانند مدّعی باشند همانطور که فقاهت آنها در ابواب عبادات و فرضا معاملات مثلا مورد قبول بود در اینگونه موارد هم دقیقا با همان شیوه ی فهم و ظهور گیری مورد قبول است؟! آیا فهم آنها در این زمینه ها مرجعیّت دارد؟! 👈آیا صرف دانستن مقدّمات اجتهاد مرسوم یعنی علوم ادبی و اصول فقه و رجال و این امور و سپس مواجهه با ادلّه ی دینی برای فتوا در محدوده ی این فقه های مضاف و نسبت دادن اموری به دین کافی است؟! 👈آیا اساسا فقه مضاف به معنای آن شناخت عمیق معتبر بدون احاطه به موضوعات حقیقی در حدّ طاقت قابل تحقّق است؟! یا اینکه باید همواره ظهورات این طیف را مانند ظهورات انسان غیر مقصود بالافهام در مظانّ اتّهام قرار داد؟! 👈آیا بدون احاطه به موضوعی که بیانات ناظر به آن القاء شده احتمال نمیدهیم درک موضوع شناسانه ی خودمان را در حدّ مفروضات ساده ی متعارف تقلیل داده و مبتلا به نوعی تفسیر به رأی و ظهورات خادعه شده ایم؟! 👈از طرفی از تعابیر دینی در زمینه حکم افعال مکلّفین از آنجا که تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است راحتتر میتوان ظهور گیری نموده و استناد نهایی داد. ولی از تعابیر دینی در زمینه حقایق و روابط واقعی که مرتبط با اعمال بالفعل انسان هم نیست به دلیل اینکه محذور تأخیر بیان از وقت حاجت هم معمولا ندارد به این سادگی ها نمیتوان با اطمینان ظهور گیری نهایی کرد. 👈با توجّه به این مطلب آیا شخصی که احاطه ی مناسبی در حدّ وسع بشری به موضوع مورد بحث ندارد آیا میتواند خود را همواره مقصود بالافهام این متون قرار داده و ظهورات خود را ظهورات معتبر دانسته و قائل به استقرار و اعتبار فهم خود در مورد آن باشد؟!
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۵) «مروری بر زیارت نامه ها و دعاهای خاص در مورد امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف» 🔹یکی از برنامه هایی که روزانه خوب است ترک نکنیم خواندن زیارتی خطاب به درّ درخشان صدف خلقت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. چیزی که در زمان ما بین عموم مردم فرهنگ شده خواندن دعای فرج و دعای ندبه در صبح جمعه است. گاهی نیز به مناسبت دعای «الهی عظم البلاء» خوانده میشود. 👈در بین خصوص مؤمنین هم خواندن دعای عهد رواج دارد. در بین برخی از مؤمنین نیز خواندن زیارت آل یاسین مرسوم است. 👈اما در بین زیارتهایی که خواندنش رواجی چندانی ندارد میتوان به زیارت بعد صلاة الفجر اشاره کرد که مرحوم سیّد بن طاووس در مصباح الزائر نقل کرده: «اللّهم بلِّغ مولای صاحب الزمان ...». 👈همینطور استثغاثه به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف که در مزار ابن المشهدی و مصباح الزائر سید و... نقل شده است. یک دعایی هم برای زیارت حضرت در اعمال سرداب مقدس نیز در برخی مصادر آمده است. ✋جالب این است که در مصباح شیخ طوسی هیچ کدام از اینها نیامده است. به جای آنها سه زیارت ذکر کرده اند که از حیث سندی از مجموع دعاهای قبل برتر است. 👈یکی همان است که امام رضا علیه السلام به یونس بن عبد الرحمن و خواص شیعیان برای دعا کردن در حقّ صاحب الامر تعلیم داده و امر فرموده اند که خوانده شود. 👈دیگری هم دعایی است که نائب حضرت یعنی ابو عمرو عمری به ابو علی اسکافی تعلیم نموده و در انتها نیز صلوات ضرّاب اصفهانی است که باز از ناحیه ی مقدّسه صادر شده است. ⬇
👈مرحوم علامه مجلسی در جلد ۹۹ بحار الانوار در باب زیارة الامام المستتر تقریبا همه ی این موارد را ذکر کرده است. ولی کدام زیارت و دعا از حیث مضمون و سند مناسبتر است؟ 🔸«بررسی اجمالی سندی و متنی»🔸 بحث سندی تک تک این دعاها و زیارات مجال واسعی میطلبد. خلاصه ی آن را ذکر میکنم. در بین این موارد آنچه از جهت سندی و بررسی های تاریخی قابل اعتمادتر است چهار مورد میباشد: (مناقشه سندی مخصوصا در سه تای اول دور از انصاف است) 1️⃣یکی دعای صاحب الامر یونس بن عبدالرحمن که هر چند در مصباح شیخ بدون سند آمده ولی سید بن طاووس سند صحیح آن را از کتاب یونس در کتاب جمال الاسبوع از طریق راوی موثّق کتاب یونس یعنی اسماعیل بن مرّار نقل کرده است. تنها دو مشکل در اینجا وجود دارد. 👈یکی این است که برخلاف برداشت مرحوم شیخ طوسی و سید بن طاووس احتمال زیادی میرود که اساسا مراد از صاحب الامر در این زیارت خود امام رضا علیه السلام باشد. لذاست که در متن زیارت هم به امامان بعدی صاحب الامر درود فرستاده میشود. 👈مشکل دیگر این است که دقیقا همین دعا با طریق دیگری از یونس با متنی مفصّلتر و مقداری متفاوتتر در جمال الاسبوع نقل شده است. 👈البته این امر لزوما اشکال نیست ولی نیازمند بررسی های دقیقتر است که فعلا مجال آن نیست. در مفاتیح صرفا همان نقل مختصر که در مصباح شیخ آمده ذکر شده است. 👈یکی از ویژگی های متن مفصل دعای یونس آن است که در آخرش فرازهای بسیار جالبی ناظر به خواص اصحابی که از زندگیشان گذشته و خود را وقف صاحب الامر کرده اند دارد. آنهایی که باعث انس حضرتند و همان رجال مخفی که با حضرت همیشه ارتباط دارند: 📖اللَّهُمَّ وَ شُرَكَاؤُهُ فِي أَمْرِهِ وَ مُعَاوِنُوهُ عَلَى طَاعَتِكَ الَّذِينَ جَعَلْتَهُمْ حِصْنَهُ وَ سِلَاحَهُ وَ مَفْزَعَهُ وَ أُنْسَهُ الَّذِينَ سَلَوْا عَنِ الْأَهْلِ وَ الْأَوْلَادِ وَ تَجَافَوُا الْوَطَنَ وَ عَطَّلُوا الْوَثِيرَ مِنَ الْمِهَادِ قَدْ رَفَضُوا تِجَارَاتِهِمْ وَ أَضَرُّوا بِمَعَايِشِهِمْ 📖وَ فُقِدُوا فِي أَنْدِيَتِهِمْ بِغَيْرِ غَيْبَةٍ عَنْ مِصْرِهِمْ وَ حَالَفُوا الْبَعِيدَ مِمَّنْ عَاضَدَهُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ وَ خَالَفُوا الْقَرِيبَ مِمَّنْ صُدَّ عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَ ائْتَلَفُوا بَعْدَ التَّدَابُرِ وَ التَّقَاطُعِ فِي‏ دَهْرِهِمْ وَ قَطَعُوا الْأَسْبَابَ الْمُتَّصِلَةَ بِعَاجِلِ حُطَامٍ مِنَ الدُّنْيَا 2️⃣دوّمین دعایی که از نظر سندی کاملا قابل دفاع است دعاء فی غیبة الامام است که شیخ ابو عمرو عمری نائب به ابوعلی محمد بن همّام اسکافی املاء کرده و دستور داده در زمان غیبت خوانده شود: «ّالشَّيْخ الْعَمْرِيّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ أَمْلَاهُ عَلَيْهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَدْعُوَ بِهِ ِ وَ هُوَ الدُّعَاءُ فِي غَيْبَةِ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّد» سند این زیارت قطعی است و همینطور املاء بوده و متن واحدی هم دارد و از صافی فضای فقاهتی و بزرگان و اجلّاء طائفه به دست ما رسیده است. 👈از نکات مهم آن هم تعبیر «الحجة القائم المهدی» در این زیارت است که نشانگر پیوند خوردن مفاهیمی مانند غیبت، مهدویّت و قائمیّت در امام دوازدهم است. درکی بلوغ یافته از آنچه رخ داده که در متون آن زمان به سادگی یافت نمیشود. 👈این دعا که شاید قابل اعتمادترین زیارت در این باب باشد در قسمت ملحقات مفاتیح ذکر شده است. این دعا را شیخ در مصباح و صدوق در کمال الدّین و دیگر مصادر معتبر با سندی کاملا اطمینان بخش نقل کرده اند. یک سند از طریق تلعکبری به اسکافی میرسد و طریق قم هم از راه حسن بن احمد مکتب به او میرسد. 👈هم املاء کننده و هم نویسنده آن هم هر دو بزرگ شیعه مانند عمری و ابو علی اسکافی هستند. تأمّل در فرازهای این دعا نشانگر آن است که تا حدودی گویا ناظر به همان دعای یونس بن عبد الرحمن به روز رسانی و مناسب سازی شده و به شکلی ارتقاء و جلوه ی دیگری از آن است. 3️⃣سوّمین زیارتی که از نظر سندی میتوان از آن با اطمینان دفاع کرد زیارت آل یاسین است. شیخ در مصباح این زیارت را نیاورده و ظاهرا نمیشناخته است. ولی معاصر شیخ یکی دیگر از علمای شیعه به نام ابو علی حسن بن أُشناس با دو طریق یکی از کوفه و دیگری از قم این زیارت را از توقیعی خطاب به محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری نقل کرده است. 👈مرحوم نجاشی هم به همین جریان توقیعات خطاب به او اشاره کرده و میگوید: «كان ثقة وجها كاتب صاحب الأمر عليه السلام‏». خوبی زیارت آل یاسین ورای سند قابل اعتماد شیوایی لفظی و زیبایی متنی آن است. 👈ولی مشکلی که دارد آن است که این زیارت هم مانند دعای یونس بن عبد الرحمن دو متن دارد. آنچه سندش صحیح است و مرحوم ابن المشهدی در کتاب المزار خود آورده متن مفصّل و غریبی است که اصلا شیوعی ندارد. ⬇️⬇️
👈همان متنی است که فرازهایی مثل این قسمت را دارد که (ما من شئ منه الا و انتم له السبب و الیه السبیل). لطائف جالب توجهی هم دارد ولی یک دست نبودن آن عجیب است. 👈ولی آنچه بین ما شایع است متنی از این زیارت است که به شکل مختصر و شیوا مرحوم طبرسی در الاحتجاج به شکل مرسل نقل کرده است. البته تقریبا این متن اختصار همان متن طولانی است ولی تفاوتهایی هم دارند و نکات ابهامی که باز نیازمند مجال واسعی برای نقّادی است. 4️⃣بعد از این سه زیارت که از نظر سندی درجه ی برتری از دیگر زیارات در این زمینه دارند میتوان صلوات ضرّاب اصفهانی را هم ذکر کرد. این صلوات مضامین زیبا و زبان فصیح و گیرایی دارد و تقریبا از نظر سندی هم میتوان به آن اعتماد کرد. 👈به شکل توقیعی از ناحیه ی مقدّسه است ولی مشکلش آن است که از نوّاب اربعه در ظاهر نیست. همینطور مشکل دیگرش هم این است که در آن به امامان بعدی و فرزندان صاحب زمان هم صلوات فرستاده میشود که قابل بحث است. 👈بحث از این هم در جای دیگری باید انجام شود. ولی صلواتی مطلق بوده و در شرایط مختلف خواندن آن قابل توصیه است. 🔹ورای این چهار مورد بقیه دعاها و زیارات در این زمینه خالی از مناقشات یا اشکالات نسبی سندی نیستند. البته مثلا مرحوم علامه مجلسی در مورد دعای عهد میفرمایند که سندی معتبر دارند که اینها دیگر روی مبانی خاص است که لزوما مبتنی بر بررسی های پژوهشی تاریخی مرسوم در زمان ما نیست. همه ی اینها به شکل نسبی قابلیّت خواندن و سفارش را میتواند داشته باشد. ✔️اگر کسی به دنبال بهترین سند و مسلّمترین مضمون است که توسّط خود نوّاب املاء شده و الفاظ آن هم قابل اعتماد بوده و احتمال نقل به معنا کمتر باشد دعای اسکافی را میتواند هر روز بخواند. البته اندکی طولانی است و در قسمت ملحقات مفاتیح هم آمده است. ✔️و اگر کسی زیارت معتبر و مختصرتری بخواهد که حسّ و حال عاطفی زیارت در آن ملموستر بوده و الفاظ گیراتر و دل انگیزتری داشته باشد زیارت آل یاسین مشهور که همان متن احتجاج است گزینه ی خوبی است. 👈به شکل مناسبتی مانند عصر جمعه یا هر وقت دیگر صلوات ضرّاب اصفهانی هم واقعا زیبا و دلچسب است. دیگر موارد مانند دعای عهد و ندبه و فرج و... نیز اشکال اساسی ندارند. 👈و اگر کسی خیلی به دنبال اتقانهای علمی در سند نیست میتواند همانها را مخصوصا دعای عهد هر روز یا دعای ندبه را که مضمون خاصتر و جذّاب تری دارند را ترک نکند. 👈اگر هم کسی دغدغه ی سند نداشته و مأثور بودن خیلی برایش مهم نیست و صرف دعا با مضمون قابل قبول به شکل مختصر و روزانه را بخواهد همان زیارت بعد از نماز صبح که سید در مصباح الزائر نقل کرده و در مفاتیح آمده نیز میتواند گزینه ی خوبی باشد: «اللّهم بلّغ مولای صاحب الزمان ...».
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۶) «مروری بر فیلم سینمایی پاراسایت» «نظام تشکیکی و دنیاهای موازی سوسکی» 🔹بچه ها شب جمعه پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ رفتند. مدّتی بود فراغتی نداشتیم. به پیشنهاد همسر محترم قرار شد فیلم سینمایی «پاراسایت» یا همان انگل را ببینیم. فیلمی کره ای محصول سال ۲۰۱۹ که موفّق به کسب نخل طلای جشنواره فیلم کن شده است. جوائز معتبر مهمی گرفته و به فیلمی جهانی تبدیل شده است. 👈ویژگی آن فیلمنامه ی بسیار پر مفهوم و صحنه های پر استعاره آن است. برای آنهایی که اهل فکر و تأمّل در تک تک صحنه ها و پی بردن به معانی تو در تو هستند جالب است. البته برای آنکه نکات به چشم بیاید گاهی در واقعیت مبالغه میکند که امری طبیعی برای چنین فیلمهای مفهومی است. 🎬فیلم در مورد یک خانواده ی فقیر است که با به وجود آمدن یک موقعیّت فرصت را غنیمت شمرده و با نقشه دقیقی تک تکشان بدون آنکه رابطه ی خود را بر ملا کنند مستخدم خانواده ای ثروتمند میشوند. 🎬یک نفوذ دقیق و حساب شده که در آن خود را مانند انگلی به این خانواده ی ثروتمند چسبانده تا از آنها تغذیه کنند. ادامه داستان مربوط به ماجراهایی است که در مناسبات طبقه ی فقیر و ثروتمند رخ میدهد. بیشتر توضیح نمیدهم. 💡راستش دریافتهای زیادی از این فیلم داشته و مطالب گوناگونی به ذهنم می آمد. نقدهایی هم دارم. فعلا به ذهنم آمد برخی برداشتهای کلی از آن را فقط اشاره کنم. ⬇️
🔹یک استعاره ی جالبی از ابتدا تا انتها پیرامون یک زندگی اصلی و یک زندگی تابع و تشبیه آن به زندگی انسان و سوسک خانگی در آن وجود داشت. صحنه ی آغازین فیلم با پایین آمدن دوربین از سقف به زیر زمین و سپس جستوجوی اعضاء خانواده برای اینترنت مجانی شروع میشود که این حالت آویزان و انگل بودن را از همان ابتدا تداعی میکند. 👈خود این زیر زمین بد بو نسبت به دنیای بیرون یک دنیایی است که سوسکها مزاحم آن هستند. این خانواده ی فقیر هم از بو و کثیفی سوسک و حشرات موذی بدش می آمد و آن را با حالت خاصی سعی میکرد دور کند. 👈سوسکهایی که خودشان گویا دولت و زندگی مستقلی در دل یک زندگی بزرگتر و مدار بزرگتر برای خودشان تعریف کرده اند. شبها و جاهای تاریک و خلوت حوزه ی حکومت آنهاست. 👈به همین مناسبت این خانواده ی فقیر تبدیل به سوسک یک خانه ی ثروتمند میشوند. در برخی مقاطع فیلم خیلی لطیف از این استعاره میوه ی نسبتهای بزرگتری هم چیده میشد. مثل نسبت زندگی در کره و زندگی آمریکایی که گویا زندگی کره ای چیزی مثل زندگانی سوسکی در دنیای وسیعتر آمریکایی است. 🎬یکی از صحنه های جالب فیلم جایی است که پدر خانواده بینی خود را گرفته و با حالت خاصی سوسک را از روی میز غذای خود میراند. 🎬دقیقا همین صحنه در انتهای فیلم تکرار میشود آنجا که دختر خانواده فقیر با چاقویی در سینه روی زمین جان میدهد و آن مرد ثروتمند به جای کمک به آنها دست خود را بر بینی گرفته و از دور اشاره میکند که سوییچ ماشین را برایش پرتاب کنند تا فرزندش که دچار تشنّج شده را به بیمارستان برساند! ✋شبیه همان سوسکهای مزاحم با آنها رفتار میکند. ورای همه ی نکات ریز و درشت فیلم آنچه برای خودم جالبتر بود را عرض میکنم. ⚪یکی اینکه چطور اگر پای خدا و دار آخرتی که در آن فقیر و ثروتمندی در کار نیست و انسان با ایمان و اعمال صالحش مبعوث میشود در زندگی دنیا باز نشود واقعا نسبتی سوسکی همه جا را میگیرد. نمیشود این بشر دو پا را کنترل کرد. هر شخص و هر طبقه ای به دنبال منافع خودش است. نه فقیر به فکر غنی است و نه غنی به فکر فقیر و اینکه چنین حالتی چقدر میتواند آبستن خطرات پنهان باشد. 👈ایمان به خدا و معاد است که دل اینها را به هم نرم کرده و این طبقات را به یکدیگر نزدیک میکند. تا آن حالت «وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون‏» در جامعه ی انسانی ایجاد نشود وضعیت همین نظام تشکیکی سوسکی است. رابطه بر اساس أنانیّت و استثمار و تغذیه انگل وار است. شرح این مطلب مجال دیگری میطلبد. ⚪نکته ی جالب دیگر برایم این بود که به گونه ای این آیه شریفه مجسّم شده بود: 📖«نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا» 👈اینکه اصلا گمان نکنید لزوما تفاوت جوهری بین طبقه فقیر و غنی وجود دارد. بلکه همانطور که در این فیلم مشهود است این خانواده ی فقیر به مراتب تیزهوشتر و منسجم تر از خانواده ی ثروتمند هم بود. 👈مسأله این است که به شکل مرموزی انسانها مانند مهره های یک بازی موقعیتهای خاصی را به ارث برده اند. شاید آن سنگ خوش شانسی در فیلم تا اندازه ای اشاره ای به این مطلب باشد. 👈 این فقرا را دست کم نگیرید. در بین آنها نوابغ وجود دارد. اگر رشد نمیکنند چون زمینه نیست ولی در همان دنیای خودشان نبوغ خودشان را دارند. همانکه ابن راوندی در مورد آن میگوید: کم عاقل عاقل أعیت مذاهبه و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا هذا الّذی ترک الأوهام حائرة و صیّر العالم النحریر زندیقا 👈در تحلیل طبقات انسانی مراقب باشید فریب عوارض ناشی از تأثیر زمینه ها در تعیّن یافتن اخلاق انسانی را نخورید. این خانواده فقیر به خاطر همان طبع سوسکی و انگلی خود گمان میکند طبقه ثروتمند مهربان است ولی مادر خانواده بهتر از همه حقیقت را بیان میکند. 👈میگوید نه این خبرها نیست! آنها هم مثل ما هستند. اگر من هم اینقدر پول داشتم برای شما مهربان به نظر میرسیدم. این حقیقتی است که در طول فیلم کاملا مشهود میشود. که انسان همه جا یک جور است که بر اساس زمینه ها متفاوت شده است. ✋تحلیل عجیب و غریب از او نداشته باشید. او را با زمینه هایش بیشتر سعی کنیم بفهمید و تحلیل کنید. ⬇⬇
⚪این مطلب را هم خوب تصویر کرده بود که طبقه های مختلف زمینه برای پیدا کردن انسجام و هویّت درونی پیدا میکنند. این خانواده ی فقیر چقدر از یک همکاری و انسجام درونی برخوردار است. و از طرفی چون اینها واقعا یک زندگی سوسکی دارند توانسته اند شرایط و دنیای جدیدی برای خودشان بیافرینند. ✋آنها را با خودتان مقایسه نکنید و گمان نکنید لزوما خیلی هم اذیت و ناراحتند! 👈اتّفاقا میتوانند خیلی هم شاد باشند و از وضعیت خودشان بدشان هم نیامده و به آن راضی باشند. مکارانه اساسا سوار طبقه ی دیگری شوند و میان خودشان آنها را مسخره کنند! مقداری عمیقتر باید به این دنیاهای موازی سوسکی نگریست. ⚪آخرین مطلبی که به آن اشاره میکنم این است که نشان میدهد که همین فقرا که از منظری در این نظام سوسکی سزاور ترحّم جلوه میکنند خودشان میتوانند بسیار نسبت به یکدیگر بی رحم باشند. اصلا همدیگر را درک نکنند. 👈این خانواده فقیر به سادگی وارد رقابت با انگلها و سوسکهای رقیبی که به این خانواده ثروتمند چسبیده بودند شده و آنها را بی رحمانه و با کلک و دروغ و تهمت از صحنه کنار زدند! راننده و خدمتکار را حذف کردند. 👈وقتی هم متوجّه شدند خدمتکار قبلی و همسر در زیر زمین مخفی این خانه زندگی کردند بیرحمانه سعی در حذف آنها نموده و حتّی کار در انتها به قتل هم کشیده شد. 👈اصلا مشکل این نیست که فقیر ثروت ندارد. مشکل در این روح دنیا زده منفعت طلب و طبع خودخواه بشری است. اگر اینها هم موقعیتی پیدا کنند ولی مهذب نباشند از دیگران هم میتوانند خطرناکتر باشند. حکایت انسان در حوزه ی سلطنت نفس و دوری از فطرت همین است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۷) «کلاه کاسکت» «الصبر من الایمان کالرأس من الجسد» 🔹جلو ماشین یک موتوری با کلاه کاسکتی سفید خیلی با احتیاط حرکت میکرد. با خودم گفتم این موتور سوارها واقعا چقدر بی دفاع اند! باید به آنها در هنگام رانندگی ترحّم کرد. هر چند خودشان هم ندانند چقدر ترحّم بر انگیزند. 💭کلاه کاسکتش برایم جلب توجّه کرد. گفتم ببین چطور این سر مهم است. این را با این دشواری گذاشته تا از سرش محافظت کند. پا و دست و بدن اگر افتاد و شکست آنقدر اهمیت ندارد که به این سر صدمه وارد شود. 💭هر چه شد بشود ولی این سر آسیب جدی نبیند! چون با هر وضعیّتی میشود به زندگی ادامه داد ولی با ضربه سخت به این نقطه مرگ سراغ انسان می آید. 💡به دلم افتاد یادت هست که در روایات میخواندی: 📖«الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِيمَان‏» 🔹همان روایاتی قطعی که شیعه با طرق صحیح و متعدد از معصومین علیهم السلام و همینطور عامّه با طرقی معتبر از امیر المؤمنین نقل کرده اند. معنایش همین بود. ایمان و ادامه و تعمیق آن در این دار ظلمت و کفر چون خلاف جریان است نیازمند صبوری است: «يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثا» 🔸اگر کسی برایش این حقیقت روشن نشود که باید با پای صبوری ایمانش را از این دار ظلمت بیرون ببرد تا نورانیّتش آشکار شود وقتی بیافتد سرش شکسته و مرگ ایمانی اش قطعی است! اینکه بسیاری ایمان نمی آورند یا از دستش میدهند یا آن را عمیقتر نمیکنند همین است: «یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا»
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۸) «کلمه، یکی از بزرگترین اختراعات تاریخ بشر» 🔹بچه های دو قلو گاهی دیرتر از دیگران قدرت تکلّم پیدا میکنند. بچه های ما هم همینطور هستند. چند سال از آن زمانی که باید راحت حرف میزدند گذشته ولی هنوز قدرت تکلّمشان کامل نشده است. 👈دقّت میکردم که چرا اینطور است. دیدم مشکلشان در این است که هنوز هنر ساخت حروف و ترکیب آنها و ساخت کلمه را پیدا نکرده اند. ولی ریشه اش به همان حروف برمیگردد. 👈وقتی صوت در گلویشان تقطیع و تبدیل به حروف الفبا نشود در ادامه امکان ترکیب و ساختن کلمه هم ندارند. 💡اینجا بود که به ذهنم چیزی خطور کرد که سابقا اصلا به آن توجّه نمیکردم. آن هم نعمت بیان و تکلّم است. بی خود نیست انسان را حیوان ناطق نامیده اند. 🔻یکی از بزرگترین نعمتها به بشر قدرت تکلّم و یکی از بزرگترین اختراعات تاریخ بشر ساخت کلمات است🔺 👈ما همیشه با کلمه و كلام زندگی کرده ایم. ولی شاید تا به حال در مورد این دو كمتر فکر کرده باشیم. كلمه و كلام از آن نعمتهایی است که آنچنان از وجودشان غافلیم که فرصت شکر گزاری از خداوند را برای بهره مندی از نعمت بیان از دست داده ایم! 👈به خاطر همین است که خداوند حکیم در سوره ی الرحمن بعد از بیان نعمت آفرینش انسان از نعمت هدیه ی توانایی بیان و حرف زدن سخن به میان آورده است: 📖«الرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ*خَلَقَ الْإِنْسانَ*عَلَّمَهُ الْبَيانَ» 👈راستی کلمه چیست؟! چطور کلام تشکیل میشود؟! كلام از ترکیب کلمات تشکیل میشود و کلمه از ترکیب حروف. همه ی ما بارها با تعریف کلمه مواجه شده ایم. 👈اینکه کلمه به لفظی گفته می‌شود که برای معنای خاصی قرار داده شده است. ولی آیا عمق آن را فهمیده ایم؟! 🔹برای درک بهتر این تعریف باید بدانیم زبان با همه ی صورتهای گوناگونش که باعث به وجود آمدن لغات گوناگون در همه ی تاریخ بشر شده از یک صدای یکسان ایجاد میشود. صدایی که به وسیله ی دهان ایجاد میشود. 👈در ادامه با تمرین زیاد از همان دوران کودکی دستگاه حنجره با کشف مقاطع فم به یک دستگاه موسیقی تبدیل میشود که توان و هنر ایجاد حروف الفبا را از آن صدای ساده پیدا میکند. 👈این همان مرحله ی مهمی است که اگر انسان موفق به کشف امکان ساخت حرف نمیشد بیان شکل نمیگرفت. واقعا هنرمندی بزرگی است. مثل این است که حنجره با تمرین سنگین آب بابا ... مانند ورزشکار حرفه ای ژیمناستیک میشود و میتواند حرکات مختلفی بزند. 👈آن صدای اوّلیه مانند ضربه زدن دست یک نوازنده بر تارهای صوتی یا دکمه های پیانو که همین مقاطع فم و مجاری تولید حروف است وقتی ادامه پیدا کند باعث ترکیب این حروف شده و بعد از صدای یکسان اوّلیه و بعد از صداهای ساده الفبایی ثانویّه صوتی آهنگین و متنوّع توسّط دهان تولید میشود. 👈در این مرحله معمولا به این صدا که معمولا رنگارنگ و ترکیب یافته است «لفظ» گفته میشود. بچه ها وقتی به دنیا می آیند لااقل تا یک سال در حال یادگیری صنعتی بسیار دقیق به نام یادگیری موسیقی زدن با حنجره ی خود هستند. 👈همانکه ما در سنین بالا دیگر به سادگی نمیتوانیم لهجه عربی یا دیگر لهجه را بیاموزیم ولی آنها به زودی آنها را یاد گرفته اند. ⚪️تا اینجا ما با تمرین و تربیت حنجره، خود را مانند یک هنرمند توانا در ایجاد آهنگهای مختلف و الفاظ گوناگون در آورده ایم. این ترکیبهای صوتی و الفاظ گوناگون که توان ساختن آن را از آن صوت یکسان اوّلیه پیدا کرده ایم میتواند هزاران هزار آهنگ مختلف را برایمان ایجاد کند. 👈ماجرا از آنجا شروع میشود که این نعمت بزرگ برای آن به انسان هدیه داده شده تا با آن بتوانند با نعمت بزرگ دیگرشان به نام عقل دست به یکی از بزرگترین اختراعات قراردادی خود در تاریخ بشر بزنند. 👈آن هم معنادار کردن این الفاظ گوناگون و رسیدن به قابلیت انتقال پیام و گفتوگو با آنهاست. این امر وقتی آغاز میشود که انسان فهمید توان اختراع و ساختن سازه ی جدیدی به نام «کلمه» را دارد. 👈یعنی اینکه لفظ خاصی را با هماهنگی دیگران نشانه ی معنای خاصی قرار دهد تا وقتی آن را میشنوند به آن معنا منتقل شوند. داستان بیان و زبان از اینجا آغاز شد. حیوانات دیگر حرف و کلمه ندارند. 👈بعدا دیدم خلاصه همین مطلب را ابن سینا نیز در فصل اول از مقاله اول از فن سوم کتاب منطق شفا آورده است. برایم جالب بود که ایشان هم از تعبیر «اختراع» استفاده کرده است. یک افزوده ی دقیقی هم دارد که: ✔️روشن است که راحتترین روش برای انسان برای رسیدن به این نیاز مهم این بود که از فعل خودش استفاده کند و در میان افعال انسان کاری راحتتر از صوت دهانش نبود. مخصوصا از این جهت که صوت همواره نزد انسان حاضر بوده و به گونه ای است که به محض تولید و مصرف شدن خودش از بین میرود و مزاحمتی با چیز دیگری ندارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۹) «مغالطه ی مصادره ی علوم طبیعی به سود فضای الحاد» 🔹یکی از مغالطات رایج در فضاهای ضد دینی مغالطه ی مصادره ی علوم طبیعی به سود فضای الحادی است. پایه ی روانی این مغالطه تلازم ظاهری بین پیشرفت در علوم طبیعی با فاصله گرفتن از تفکّر دینی کلیسایی حاکم بر قرون وسطاست. 🔸ولی یک پایه ی معرفتی هم دارد. آن هم خلط میان طبیعت گرایی روش شناختی با طبیعت گرایی وجود شناختی است. میگویند رشد خیره کننده ی علوم طبیعی معلول طبیعت گرایی است. تا اینجا مشکل خاصی نیست. 👈سپس در این مرحله گمان یا القاء میکنند این طبیعت گرایی لزوما تکیه بر نوعی طبیعت گرایی وجود شناختی و تقلیل دادن عالم وجود به عالم طبیعت دارد. ✋تصوّری که دیگر در آن نقشی برای عالم غیب و طرح اندیشه ی خدا و معاد و باور دینی وجود نخواهد داشت. 👈در حالیکه از نظر منطقی علوم طبیعی و پیشرفت آن مبتنی بر چیزی بیش از نوعی طبیعت گرایی روش شناختی نیست. تمدن جدید تفطن خوبی به این روش و ثمرات آن داشت که پیشینیان نداشتند. 🔻طبیعت گرایی روش شناختی نوعی تلازم با رشد علوم تجربی دارد و چنین طبیعت گرایی ای هیچ گونه تلازمی با الحاد ندارد چون تجربه خود راهی معتبر برای درک عالم طبیعت است🔺 👈بلکه این نوع طبیعت گرایی میتواند منجر به تعمیق باورهای دینی با دید آیه بین هم بشود. تجربه و نظریه پردازی یکی از راه های شناخت آیات الهی و درک عالم است. 👈پدیده های طبیعی علل طبیعی دارند و علم طبیعی نیز با علل طبیعی سر و کار دارد و در این امر به خودی خود قضاوتی نفیا و اثباتا پیرامون ماوراء طبیعت وجود ندارد که به سود الحاد تمام شود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۰) «خنده خندوانه ای یا حسینیه معلّایی» 🔹سابقا برنامه تلویزیونی به نام خندوانه پخش میشد. سعی داشتند هر جور شده آدمها بخندند! الکی هم شده بخندند! قهقهه بزنند. نوعی کسالت در آن موج میزد. نوری هم نداشت. 🔸اخیرا در برنامه ی شعبانیّه حسینیه معلّی بدون آنکه چنان تلاشهای غریبی برای خنداندن انجام دهند با کمترین تلاشها مخاطب واقعا احساس شادی بیشتری پیدا میکنند. یک شادمانی واقعی و اصیل و بهجت زا. ✋نه در آن قهقه ای هست و نه تکلّفی و نه خنده ای احمقانه! آدم در درونش احساس نور و نشاط میکند. 👈گویا دو جور و دو سنخ خنده و خوشحالی است. یکی اصیل و عمیق است و دیگری مصنوعی و سطحی که ربطی به اعماق وجود انسان ندارد. ⚪در زبان عربی تا اندازه ای تفاوت معنایی این دو نوع خنده و خوشحالی به سطح واژه ها هم سر ریز شده است. معمولا در مورد خنده ی خندوانه ای «فرح» اطلاق میشود و به شادی حسینیه معلّایی «سرور» و «ابتهاج». فرح است که زمینه زوال عقل و نوعی مرح و بطر و أشر هم دارد. 👈ابو هلال عسکری در کتاب الفروق فی اللغة بحث تقریبا اجتهادی جالبی در این زمینه آورده است: «إن السرور لا يكون الا بما هو نفع أو لذة على الحقيقة، و قد يكون الفرح بما ليس بنفع و لا لذة ...» 👈معاصر دیگر ایشان راغب اصفهانی نیز در مفردات به این برداشت نزدیک شده است: «الفرح انشراح الصّدر بلذّة عاجلة، و أكثر ما يكون ذلك في اللّذات البدنيّة الدّنيوية» 👈سرور دلالت بر نوعی شادی باطنی تری دارد که معمولا شادی ای اصیل است که به اعماق نفوذ میکند. راغب و برخی مفسرین مانند آلوسی متوجه این تفاوت شده اند: السرور هو الخالص المنکتم.
(نوشته انتخاباتی ۱) لطفا نشر دهید «نبرد تغییر سرنوشت در یکی از لیلة القدرهای تاریخ ایران زمین» (مسئولیت تاریخی و دینی از نسلهای آتی بر عهده ما) 🎬خانواده ای را در نظر بگیرید که با همه مشکلات در حال زندگی معقولی بود. رفته رفته در پی برداشتن گامهای بزرگی برای ارتقاء سطح خانواده بود که ناگهان دشمنانش متوجّه خطر رقیب نوظهور شده و این خانواده را تهدید کردند که از حدود خود فراتر نرفته و بازار آنها را خراب نکند! 🎬ولی پدر این خانواده با توکّل به خدا و توجّه به ظرفیّتهای موجود بین خانواده مصمّم به پیشرفت و بیرون آوردن خانواده از حالت بردگی و زیر دستی بود. خانواده را تهدید کردند که اگر ادامه بدهید برایتان مشکلات جدّی ایجاد خواهیم کرد. پدر به فکر آینده ی خانواده بود و برای پیشرفت و بازیابی جایگاه واقعی خانواده زیر بار حرف زور نرفت و گفت با شما تا وقتی جایگاه واقعی خودم را پیدا نکنم خواهم جنگید! 🎬همین شد که دشمنان این خانواده شروع به دسیسه برای به هم ریختن اقتصادی و جوّ روانی این خانواده کردند. در واقع به این خانواده اعلان جنگ کردند. 💭به نظر شما اعضاء خانواده باید در چنین وضعیتی چه رویکردی داشته باشند؟! باید کوتاه بیایند و پدر را مجبور به تسلیم کنند یا باید به یاری پدر شتافته و با تغییر در سطح انتظارات خودشان متناسب با شرایط تحریم و جنگ آرایش دیگری برای عبور از این مرحله پیدا کنند؟! 💭آیا میخواهند مثل قبل مانند برده زیر دست و پا و تسلیم تصمیمات این خانواده های بزرگتر جهانی باشند یا میخواهند خودشان آقای خودشان باشند؟! 👈به نظرم هر عاقلی تصمیم پدر خانواده را تحسین میکند. دیگر شرایط را با گذشته نسنجیده و مشکلات را راحتتر تحمّل نموده و مدام به فکر مبارزه تا پیروزی نهایی در این نبرد تغییر سرنوشت است. 💭به نظر شما چرا جماعت قابل توجّهی از اعضاء خانواده ایرانی دچار تردید در مشارکت سیاسی و انتخاباتی شده اند؟! آیا اینقدر نسبت به خانواده خود کم مهر شده اند؟! آیا بلوغ لازم برای یک انتخاب تاریخی و سرنوشت ساز را ندارند؟! آیا قدر دان این نظام نیستند؟! 👈هر کسی نظری دارد ولی به نظرم بخش قابل توجّهی از آنان اصلا صورت مسأله را درست برایشان تبلیغ نکرده اند! وضعیّت برایشان شفاف نیست. اصلا درست برایش تبیین نکرده اند که خانواده درگیر چه پروژه ی عظیم جهانی شده تا مشارکت او را طلب کنند. تا او را هم به میدان بیاورند. به شخصیت او احترام گذاشته نشده و درست شرایط را برایشان تبیین نکرده اند. 👈همه ی بار مسئولیت را باید او بر دوش بکشد ولی اویی که هنوز هم نفهمیده چرا شرایط خانواده مدام دارد تغییر میکند. اویی که شرایط را در بستر یک جنگ تمام عیار برای رسیدن به یک قلّه برایش تعریف نکرده اند تا مشارکتش و مسئولیت تاریخی اش را جلب کنند. 👈نمیدانند واقعا پدر خانواده به خاطر مصالح اساسی آنها تن به چه مبارزه ی سرنوشت سازی برای آنها داده است. نمیدانند پیچ تاریخی و بازتعریف موقعیّت خانواده در نظم نوین جهانی یعنی چه؟! همانکه رهبر عزیز مدام با زبانهای مختلف آن را تذکّر داده و وظیفه ی ما بود که این وضعیّت را برای مردم تبیین کنیم. ✔اساسا مسأله مشارکت سیاسی در انتخابات مسأله ای دینی و مرتبط با نظام اسلامی هم نیست. هر کسی علاقه مند به آینده ی خانواده ی ایرانی و جایگاه آن در معادلات جهانی است باید بداند زمان حاضر زمان تقسیم مجدد کیک قدرت و نظم نوین جهانی است و از آن لیلة القدرهای تاریخی است که گاهی هر چند صد سال یکبار اتّفاق می افتد و بعد از آن ملّتها بر سر سفره ی عزم و همّتشان در آن برهه های حساس مینشینند. ✔به نظرم تبلیغ مهم در زمینه ی مشارکت سیاسی در انتخابات بالا بردن بصیرت از وضعیّت تغییر در نظم نوین جهانی و مشکلات طبیعی جامعه ی ایرانی در فضای درگیر شدن برای ارتقاء وضعیت خود در نظم نوین است. این را اگر انسان هوشمند ایرانی بفهمد و برایش توضیح دهند نسبت به بسیاری از شبهات بیمه شده و بصیرت سیاسی لازم برای عبور از این برهه ی حساس را پیدا خواهد کرد.
(نوشته انتخاباتی ۲) لطفا نشر دهید (العاقل یکفیه الاشاره) (و نکتب ما قدموا و آثارهم) 🔹میخواهی در انتخابات شرکت نکنی؟!حوصله اش را نداری یا انتقاد داری یا بی اثر میدانی یا ... من نگران معنای دقیق شرکت نکردن تو در انتخابات نیستم. تا اگر شرکت کردی بخواهی منتی بر سر این نظام بگذاری! 📖يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان‏ 👈من نگران یک چیزم. آن هم معنایی است که امروزه با قدرت رسانه برای شرکت نکردنت خواهند ساخت و آن را منشأ آثاری خواهند کرد. آن معنایی که بر رفتار تو تحمیل میکنند. نگران آنم! 👈نگران تحریف معنای رفتار تو ام. همانها که در ظاهر نیت و اراده اش را نداشته ای ولی روزی که دستت از این عالم کوتاه شد خواهی دید عجیب در کارنامه ی اعمالت ثبت شده. 👈اختیار رای ندادنت با تو است ولی اختیار معنای رای ندادنت در دست تو نیست. در شرایط موجود آن معنایی که به رای ندادنت تحمیل میکنند تو هم در آن شریک خواهی بود. منتظر باش که همه اش را و همه ی آثارش را در نامه ی اعمالت خواهی دید.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۱) «عقل قرآنی» (۹) «إِنَّ اللَّهَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» 🔹قرآن کریم بارها و بارها نوعی عقل را مخاطب خود قرار میدهد و برای آن درکهایی را اثبات میکند که کمتر از آن صحبت میشود. یکی از اسرار آمیزترین استعدادهای نهفته در انسان است که انبیاء آن را در وجود بشر کشف کردند و او را به وجود آن توجه میدادند. 👈عقلی پاک و نورانی که در همه ی انسانها به ودیعه نهاده شده ولی گویا با بی توجّهی به آن به نوعی زیر خاک امیال و اوهام مدفون شده. عقلی فطری که هنوز متأسّفانه به خوبی کشف نشده و با دیگر تعیّنهای عقلی مانند عقل شعری یا خطابی یا عوامانه و... اشتباه گرفته میشود. 👈ولی تجربه نشان داده در آن انسانهایی که شعله هایی از آن سر کشیده انسان با سرچشمه ی انسانیّت و صفا و عقل و روشن بینی مواجه است. 👈صحبت از ابعاد این تعیّن خاص از عقل را باید به جای دیگری موکول کنیم. عقلی که اگر بیدار و بیدارتر شود به زودی بدون نیاز به مقدّمات زیاد حقایق اساسی عالم را با وضوح هر چه تمامتر درک خواهد کرد. ✔یکی از اوّلین ادراکات این عقل آن است که با نگریستن به این عالم به راحتی میفهمد که این عالم بسی پر عظمت تر و با شکوهتر از آن است که جز از سرچشمه ای علیم، حکیم، قادر، رحیم و... سر زده باشد. سرچشمه ای که معدن همه ی کمالات است. وقتی از دریچه ی آن بنگرد هیچ شکی در وجود فاطری برای این آسمانها و زمین به خود راه نمیدهد. ✔یکی دیگر از ادراکات این عقل قرآنی آن است که سرچشمه ی برتر چنین عالم با شکوهی را بسی با عظمت تر و والاتر از آن می یابد که توان اکتناه و درک عمق صفات او را داشته باشد؛ همانکه امام کاظم علیه السلام از آن پرده برداشت و فرمود: 📖«إنَّ اللَّهَ أَعْلَى وَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يُبْلَغَ كُنْهُ صِفَتِهِ» ✔و باز یکی از ادراکات این عقل نورانی قرآنی آن است که سرچشمه این عوالم وجود بسیار برتر و والاتر از آن است که جایی از سلطنت و حضورش خالی باشد که امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: «إِنَّ اللَّهَ‏ أَجَلُ‏ مِنْ أَنْ يَحْتَجِبَ عَنْ شَيْ‏ءٍ أَوْ يَحْتَجِبَ عَنْهُ شَيْ‏ءٌ» ✔یکی دیگر از درکهای این عقل قرآنی آن است که به زودی می یابد این سرچشمه والایی (الله) که برای هستی می یابد حکیمتر و با عظمت تر از آن است که بی دلیل و باطل و مانند یک بازیچه بی هدف این عالم با عظمت و با شکوه را آفریده باشد. این ملک قطعا ملکوتی دارد و این دنیا آخرتی! ✔باز یکی از درکها این عقل نورانی قرآنی آن است که این سرچشمه با همه بزرگی و حضور سلطنتش بسی والاتر و با عظمتتر از آن است که جز از راه وسائط با انسان در ارتباط باشد: 📖«فَهُوَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَتَوَلَّى ذَلِكَ بِنَفْسِهِ وَ فِعْلُ رُسُلِهِ وَ مَلَائِكَتِهِ فِعْلُهُ لِأَنَّهُمْ‏ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ‏ فَاصْطَفَى جَلَّ ذِكْرُهُ مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَ سَفَرَةً بَيْنَهُ وَ بَيْنَ خَلْقِه‏» ✔یکی دیگر از درکهای این عقل قرآنی که به جان خودم قسم از هر برهانی قوی تر و لذیذتر و نورانی تر در جان این بیدار عقلان طلوع میکند این است که آن سرچشمه ی والا و برتر که این عالم از او جلوه کرده بسیار با عظمت تر و با شکوهتر و برتر از آن است که گمان شود زمین و این انسانها را بدون امامی عادل رها کرده باشد! امامت نیز از نتایج دیگر این عقل قرآنی است. در روایت صحیح امام صادق علیه السلام به ابو بصیر در این زمینه فرمود: 📖«إِنَّ اللَّهَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَتْرُكَ الْأَرْضَ بِغَيْرِ إِمَامٍ عَادِلٍ» ✔و باز این عقل قرآنی به زودی می یابد آن سرچشمه ی والا و برتر بسی با عظمت تر و با شکوهتر از آن است که برای بندگانش چنین امامی قرار دهد بدون آنکه اسرار این آفرینش را در درون این امام به ودیعه نگذارد! 📖«إِنَّ اللَّهَ أَجَلُ‏ وَ أَعْظَمُ‏ مِنْ أَنْ يَحْتَجَّ بِعَبْدٍ مِنْ عِبَادِهِ ثُمَّ يُخْفِي عَنْهُ شَيْئاً مِنْ أَخْبَارِ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ»
(نوشته انتخاباتی ۳) لطفا نشر دهید «به خاطر چه رأی بدهیم؟!» برای رأی ندادن بهانه بسیار است. ولی برای رأی دادن چطور؟! 1️⃣اگر مسلمانی انقلابی هستی و دلت برای نظام جمهوری اسلامی که این همه خونهای پاک به پای آن ریخته شده و اینگونه عزّت و اقتدار و استقلال را دوباره بعد از قرنها برایت به ارمغان آورده میسوزد باید رأی بدهی. دلالت ضمنی رأی تو رأی به این نظام است. 2️⃣نظام اسلامی هیچ! اگر مسلمان معتقدی هستی و دلت برای اسلام و دین میسوزد که در این زمان اینگونه ظلمتهای تاریک الحاد و فسق آن را احاطه کرده باید رأی بدهی. دلالت ضمنی رأی تو رأی به اسلام و دفاع از آن است. 3️⃣نظام اسلامی و اسلام هیچ! اگر انسان معنوی یا اخلاق مدار و خانواده دوست هستی و دلت برای اخلاق انسانی و سنّتها و فرهنگهای نیک بشری میسوزد که اینگونه در این زمان مورد تهاجم فرهنگهای ضدّ انسانی و ضدّ بشری قرار گرفته باید رأِی بدهی. دلالت ضمنی رأی تو رأی به اخلاق و سنّتهای نیک انسانی است. 4️⃣نظام اسلامی و اسلام و اخلاق انسانی هیچ! اگر دلت برای کشور آریایی کوروش و رستمها که هزاران سال است با همه ی سختی ها سرپا مانده و مدّتی است دوباره برای احیاء خود و دست یابی به جایگاه منطقه ای و جهانی اش در حال جنگیدن و پنجه در پنجه قدرتها انداختن است میسوزد باید رأی بدهی. در این زمانی که دشمنان کشورت آن را کشوری زیر دست و فقیر خواسته و به دنبال تجزیه آنند. دلالت ضمنی رأی تو رأی دادن به اقتدار این کشور و سربلندی ایران زمین است. 5️⃣نظام اسلامی و اسلام و اخلاق انسانی و ایران آریایی هیچ! اگر دلت برای جامعه ای آرام و امن میسوزد که بتوانی در آن خودت و نزدیکانت زندگی کنی و فعالیت اجتماعی و اقتصادی داشته باشی و نگران امنیّتت نباشی باید رأی بدهی. در این زمانی که گرگها و کفتارها دور کشورت را احاطه کرده اند و منتظر فرصت اند تا فاصله ای میان مردم و نظام احساس کنند تا امنیّت آن را به مخاطره بکشند. دلالت ضمنی رأی تو رأی دادن به امنیّت جامعه ات است. به خاطر نظام اسلامی، اسلام، اخلاق انسانی، ایران آریایی و امنیّت جامعه رأی میدهیم.
(نوشته انتخاباتی ۴) لطفا نشر دهید «به چه چیزی اعتراض داری؟!» برای چه رأی نمیدهی؟! برای وضعیت نامطلوبی که داری و امیدی به اصلاحش با رأی دادنت نداری؟! اگر اینطور است بیا ببینیم وضعیت نامطلوب امروزی ما معلول چیست؟! امور ملّت و جامعه ما متأثّر از چهار عامل رقم میخورد. یکی فرهنگ مردم ماست که عصاره ای از تاریخ کهنی است که بر مردم این مرز و بوم گذشته است. دیگر دولتی است که بر ما حکومت میکند با همه ی ابعاد قانون گذاری و اجرایی آن. عامل سوّم نظام سیاسی است که دولتهای گوناگون در ذیل آن ظاهر میشوند و با همه ی اختلافاتشان مشغول رتق و فتق امور هستند. و عامل چهارم هم نظام و دولت حاکم جهانی است که چه سیاستها و اقداماتی را در قبال ما دارد. مشکلات اخیر ما به خاطر فرهنگمان است یا دولتها ومجالسمان یا نظاممان؟! اگر همه اش یا عمده اش تقصیر آنها بود چرا قبل از این هیچ گاه چنین مشکلاتی در این حد نداشتی؟ حال اگر عمده اش تقصیر تحریمها و سیاستهای نظام طاغوت جهانی است آیا میدانی رأی ندادنت به معنای رأی دادن به این سیاستهای شوم و تداوم آن است؟! نمیگویم رأی بده یا نه! فقط میگویم شرایط را به گونه ای رقم زده اند که رأی ندادنت حتّی اگر قصدی هم نداشته باشی یک عنوان قهری پیدا کرده است. به معنای آن است که همه چیز تقصیر نظام و شهدای در راه آن است. چه بخواهی یا نه خودت را در صفی مقابل صف آنها قرار داده ای. دیگر خود میدانی.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۲) «فیلم سینمایی قاتلان ماه کامل» «خطری برای بشریّت در شیطان یهودیّت» 🔹شبهای نزدیک به نیمه ی شعبان توفیق شرکت در موکبی میان حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و جمکران را داشتم. آخر شب به منزل برگشتم و بچه ها به منزل پدر بزرگ رفته بودند. با همسر محترم تصمیم گرفتیم یک فیلم سینمایی نگاه کنیم. 🎬فیلم «قاتلان ماه کامل» انتخاب شد. یک فیلم آمریکایی که سال گذشته ۲۰۲۳ در جشنواره فیلم کن اکران شد. فیلمی با مضمونی بسیار قابل توجّه و قابل تأمّل با بازی بازیگران شهیری مانند دی کاپریو و رابرت دنیرو. گویا فیلم بر اساس واقعیت هم ساخته شده است. 🎬داستان فیلم در مورد یکی از قبیله های سرخپوستی متمدّن ساکن در آمریکا به نام اوسیج میباشد. امروزه جمعی از آنها در ایالت اوکلاهاما زندگی میکنند. داستان فیلم به زمانی برمیگردد که در زمینهای آنها نفت کشف میشود و برخی به این میراث گرانبها طمع میکنند. 🎬در ابتدا به نیّت خیرخواهی درون آنها نفوذ کرده و سالیان سال با آنها آشنا شده و دوست میشوند و حتّی فرزندهایشان با فرزندهای آنها بزرگ میشوند. ولی در باطن با بی رحمی تمام طوری با آنها ارتباط خانوادگی برقرار میکنند تا بعد از مدّتی خودشان میراث دار این زمینها و ثروتهای عظیم باشند. 🎬همین است که یکی یکی سلسله قتلهای مرموز و هدفمندی میان این سرخ پوستان مظلوم اوسیج رخ میدهد و برخی نیز با بیماری های عجیب یکی یکی میمیرند! ⬇
🎬دی کاپریو در نقش ارنست برکهارت بعد از جنگ جهانی اوّل به این منطقه برمیگردد تا کنار برادرش بایرون و عمویش ویلیام کینگ هیل زندگی کند. هیل با بازیگری رابرت دنیرو یک مزرعه دار و نماینده ی کلانتر است که در قالب یک خیّر و خیرخواه برای سرخ پوستان فعالیت میکند. به او شاه میگویند! محبوب همه هست و در آن منطقه خدمات اجتماعی انجام میدهد. 🎬خلاصه اینکه همه ی شرارتها زیر سر همین شاه یا همان ویلیام هیل عموی دی کاپریو است. هموست که بی رحمانه یکی یکی را از بین میبرد تا حقّ مالکیّت آنها به خانواده ی مرموز او ارث برسد و آنها مدام ثروتمند تر بشوند. 🎬یک خانواده بسیار منسجم و خطرناک که هر چند با هم مهربان اند ولی نسبت به غیر خود بسیار بی رحم هستند. دی کاپریو را هم با همین نیّت به ازدواج یکی از زنان ثروتمند سرخپوست در می آورند. حالا ماجراهای جالب و دقیق بسیار است. 🎬نکته حسّاس فیلم آنجاست که روشن میشود دی کاپریو و عمویش دنیرو یهودی هستند! هر چند خودشان را مسیحی کاتولیک معرّفی میکردند. یهودیانی مخفی و عضو جماعت فراماسون مخفی که شهوت پول و ثروت همه ی وجود آنها را گرفته بود. یهودیانی که میخواستند میراث داران این ثروتهای عظیم باشند. 🔸«نکاتی پیرامون فیلم قاتلین ماه کامل»🔸 به دنبال نقد این فیلم نیستم. تنها برخی نکات قابل توجّه و قابل تأمّلی که این فیلم به دنبال تصویر آن بود و یا به شکلی الهام بخش آن بود را بیان میکنم. ⚪اوّلین نکته این بود که چطور این فیلمسازان دست روی چنین معنایی که در هر حال نوعی ضدّ یهودی گری در آن موج میزنند گذاشته اند؟! واقعا تکان دهنده است. پاسخی که برای این مطلب دارم این است که اوّلا این فیلم را هوشمندانه طوری طرّاحی کرده اند که بیننده نه از یهودی ها نا امید میشود و نه از نظام حاکم بر آمریکا. از یهودی ها نا امید نمیشود چون خود دی کاپریو نماینده یک انسان یهودی ولی دارای وجدان است که در برابر خانواده ی خود به گونه ای قیام میکند و علیه آنها و جنایات آنها شهادت میدهد. 👈این یعنی یهودی های خوب هم داریم. قضیه هم یک امر تاریخی است. دیگر اینکه این جنایت هولناک توسّط کارآگاهان واشینگتن بعد از درخواست از رئیس جمهور کشف میشود. 👈هر چند مسئولان محلّی اعم از پزشکان و کلانتر و... فاسدند ولی سیستم فاسد نبوده و امید اصلاح کاملا وجود دارد. همینطور اینکه یهودیان در اینجا تنها به سرخپوستان ظلم کرده اند نه به آمریکایی ها! ⚪نکته ی دیگر این فیلم تصویر کردن عمق خباثت برخی از یهود است. اینکه اینها ویژگی های خاصی دارند. یکی اینکه بسیار بسیار شهوت ثروت دارند. شهوتی بی انتها برای ثروت. برای دسترسی به آن هیچ مرزی از جنایت ندارند. هم کودک میکشند و هم زن و هم پیر! هیچ دل رحمی هم ندارند. 👈اینها بسیار منافق هم هستند و خودشان را نشان نمیدهند ولی بازیگر پشت صحنه ی بسیاری از حوادث هستند. دیگر اینکه برعکس این رویکرد بی رحمانه با دیگر انسانها در جمع خود و با خانواده ی خود بسیار منسجم و هم دل اند. 👈قوانین سخت گیرانه ای دارند و همه جا نفوذ کرده اند. همچنین اینکه بسیار هم برای وصول به اهدافشان صبر و حوصله دارند حتّی اگر سالهای سال طول بکشد. 👈همین دنیرو که خیّر بزرگ آن منطقه است با سرخپوستی از کودکی دوستی صمیمی دارد و او را بیمه ی عمر کرده است. ولی همه ی اینها ظاهر سازی است و ذرّه ای به او احساسی ندارد. همین است که به محض اینکه به سنّی میرسد که اگر فوت کند بیمه عمر به او تعلّق میگیرد او را از طریقی میکشد تا فوائد بیمه ی او به شکلی به او برسد! ⚪یکی از درسهای این فیلم این است که انسانهای خبیثی مانند چنین یهودیانی نیز باز فطرت انسانی دارند. وجدان دارند. گاهی واقعا ناراحت میشوند. دی کاپریو مظهر چنین افرادی است. هر چند آلوده به جنایتهای بسیار میشود ولی باز در نبردی با وجدانش همواره درگیر است. حتّی وقتی باید در انسولین همسرش به تدریج زهر بریزد که بیماری اش وخیم شود خودش پریشانی میگیرد. گاهی خودش هم برای این جنایتی که در حقّ محبوبش میکند زهر مینوشد! 👈ولی وقتی میبیند که قرار است فرزندانش را هم یکی یکی از بین ببرند تا ثروت به خانواده ی یهودی برسد دیگر عاطفه اش غلبه میکند و عمویش را در دادگاه لو میدهد! ولی نکته ی جالب آن است که حتی این یهودی توبه کرده باز به آن خلوص نهایی نمیرسد! 👈وقتی همه چیز را لو میدهد و خودش را سبک شده پیش همسرش معرّفی میکند این را لو نمیدهد که در انسولین همسرش زهر ریخته است. همین باعث میشود که همسرش همین را بزرگترین جرم محبّتی او بداند و از او جدا شود و به او خاطرنشان کند تو هنوز پاک نیستی و به دنبال فریبی! ⬇⬇
👈یکی از صحنه های تأثیر گذار این فیلم آنجاست که یک ظلم ساختاری به این سرخپوستان مظلوم وارد میشود. آنقدر مظلوم که یکی از آنها یک جای فیلم فریاد میزند: «فکر کردی چون بومی ام میتونی بهم زور بگی!» 👈کار این بومیان و صاحبان اصلی این سرزمینها به جایی رسیده که اینگونه بومی و مالک بودنشان باعث مظلوم بودنشان میشود. نماد تحقیرشان میشود. 👈نکته ای که به ذهنم خطور کرد این است که اساسا این آمریکا هم چیزی کم از اسرائیل غاصب ندارد. اینها هم با همین روش غصب و ظلم و کشتار بومیان را کنار زده اند! ماجرای اسرائیل و جریانات تلخ آن با فلسطینیان مظلوم چیز جدیدی برایشان نیست. ⚪این فیلم به خوبی نشان میداد که چطور هر جایی ثروتی سرشار مانند نفت و دیگر ثروتها در کار باشد چشمهای طمعکاری به آن دوخته شده و دیگر نباید امور مربو‌ط به آن را ساده انگارانه تحلیل نمود. ثروتی که میتواند باعث خوشبختی بومیانش شود بزرگترین بلا برایشان میشود. 👈هر کسی چنین ثروتی در دست دارد نباید خودش را از طمع شهوت بی انتهای ثروت این دسته مصون بداند. باید بداند برای چنین جمع و قبیله و کشوری نقشه ها خواهند کشید و باید خودش را برای هر جنایتی هر چند قالبهای بشر دوستانه و خدمات اجتماعی آماده کند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۳) «مسجد مرکز اصلی و قلب تپنده ی تبلیغ دین» «مساجد را دریابید!» 🔹از برکات اربعین سرایت فرهنگ راهپیمایی دینی و موکبداری در مراسمات دیگر است. در ایام نیمه شعبان فاصله ی بین حرم حضرت معصومه سلام الله علیها تا جمکران یکی از مکانهای استثنائی برای راهپیمایی و گردهمایی دینی شده است. 👈برای خدمت رسانی تبلیغی در یکی از موکبهای کنار مسیر بودم. موکبی بزرگ با برنامه های متنوع و پذیرایی های گسترده! بخشی هم برای پرسشهای دینی و اعتقادی بود. تقریبا کسی نمی آمد. 👈خودم برای صحبت کنار این و آن مینشستم و سر صحبت را باز میکردم. حالا این هم خدمت رسانی است. برخی مشکلات مهم در زندگی که بعضا داشتند را فرصت میشد مطرح کنند. ممکن بود برای اندکی مفید باشد. 👈ولی با این وجود میدانستم این کار به نوعی حرکتی قسری و موردی و بی ضابطه است. گویا یک جای کار میلنگد. آیا واقعا طبیب دوار بودن اینگونه است؟! آیا اینگونه بودن اصلا مناسب است؟ آیا مشکل از ضعف در فنون تبلیغی ماست یا جای موکب مناسب نیست یا ...؟! 🔸مشکل اصلی این بود که اساسا در میان این حجم از برنامه های متنوع جایی برای این امور نبود. اساسا این فضا برای چنین امری طراحی نشده بود. کسی انتظار چنین چیزی نداشت. کسی به دنبال حل معضلاتش در این زمینه در اینجاها نبود. برای چیزهای دیگر آمده بودند. ✋وقتی چنین است و اصلا توقع و انتظار تو را نداشته باشند طبیعی است که نادیده گرفته شوی. 💡در همین حال که بین جمعیت قدم میزدم یک لحظه عظمت حکمت شارع مقدس در طراحی هندسه ی احکام دینی من را گرفت. طرح اساسی شرع برای تبلیغ دین مرکزیت بخشی به مسجد است. 👈همه چیز را دین مبین طوری تنظیم کرده تا از طریق مسجد و امام جماعت پیام دین به مردم ابلاغ شود. بی خود نیست اینقدر ثوابها و اینقدر تعظیم و تکریم مسجد در شرع آمده. 👈مسجد همانجایی است که قرار است مردم روزی سه نوبت به سمت جماعتی پشت سر امام بیایند. همانجایی که انتظار و توقع دارند تو باشی و با آنها حرف بزنی. تا پیام دین را بگیرند. 👈مسجد حوزه ی قدرت توست. چطور برای دیدن پزشک به مطب میروی و برای مکانیک به مکانیکی و برای معلم به مدرسه! مسجد هم همانجایی است که قرار است سراغ تو آمده و این پیامها به شکل مناسبی منتقل شود. 👈همانجایی که خودشان به سوی تو می آیند و تو را در آن بزرگ میبینند و پشت سر تو قرار میگیرند و منتظر شنیدن پیام دین هستند. در چنین فضایی است که میتوان به راحتی دین را تبلیغ کرد و مخاطب هم منتظر دریافت پیام دین است. 👈طراحی دین برای انتقال این پیامها به صورت کلی مسجد بود. اگر مسجد ضعیف شود شک نکنید که انتقال پیام دینی در فضاهای دیگر به این سادگی ها ممکن نیست. اگر میخواهید کاری ریشه ای کنید مردم را با مسجد و نماز جماعت آشنا کنید. 👈پای آنها را به مسجد باز کنید. مسجد را تبلیغ کنید. راستی چه دستور طلایی است تبلیغ به مسجد آمدن. در دلش هزاران توصیه و حرف نهفته. اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین و عمیر مأمون از امام حسین علیه السلام نقل میکنند که میفرمودند: 📖«مَنِ اخْتَلَفَ إِلَى الْمَسَاجِدِ أَصَابَ إِحْدَى الثَّمَانِ أَخاً مُسْتَفَاداً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً أَوْ آيَةً مُحْكَمَةً أَوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً أَوْ كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى أَوْ يَسْمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى أَوْ يَتْرُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أَوْ حَيَاء» 👈آری این مساجد را باید دریافت! آنها را احیاء کرد. در تعظیمش کوشید. مردم را با آن آشنا کرد. حوزه های علمیه باید بر محور این مساجد شکل بگیرند و در این نقاط به بدنه ی جامعه متصل شوند. 👈اگر این بنای حکیمانه را در جایگاه اصلی اش در هندسه ی دینی قرار ندادیم و بخواهیم با طرح های بدیل کار را حل کنیم راه به جایی نخواهیم برد. معنایش دوری از ‌طرح دین و پرداختن به طرحهای خودمان است. با این وجود این کارهای جهادی هم خوب است. ولی اگر مسجد را درنیابیم عرصه ی تبلیغ را باخته ایم!
(نوشته انتخاباتی ۵) لطفا نشر دهید «نمیدانم رأی بدهم یا نه! چه کنم؟!» گاهی به دلایلی انسان در مواجهه با حقیقت چیزی دچار شک و تردید میشود. از طرفی دلایلی برای حقانیتش میبیند و از آن طرف استدلالهایی برای بطلانش! همچنین نسبت به گرایش درونی خودش هم شک دارد که نکند به خاطر عواملی دچار نوعی حبّ و بغض شده که باعث شده نتواند حقیقت را درست ببیند. حتی گاهی شک میکند نکند چیزی که به آن اعتقاد دارد حق نیست. در اینگونه موارد چه کنیم؟! باید بدانیم حقیقت چیزی نیست که وابسته به فهم و میل من و شما باشد! چه آن را بشناسیم یا نشناسیم و چه از آن خوشمان بیاید یا بدمان بیاید در متن واقع جریان دارد. به خاطر همین خصلت تحقق و واقعی بودن حقیقت است که میتوان هنگام تردید و شبهه در عالم ذهن، آن را از راه آثار و علائمی که خارج از ظرف ذهن و فهم و میل ما از حقیقت ناشی می‌شود، تشخیص داد. در انتخابات پیش رو یکی از علائم حقیقت که میتوان با آن تردیدها را از بین برد آن است که ببینیم چه کاری دشمنان دین و کشور و امنیّت را ناراحت و چه کاری خوشحال می‌کند. آمریکا و اسرائیل و اذنابشان آیا با شرکت کردنت ناراحت نمیشوند؟! این را که دیگر میتوانی تشخیص بدهی! اصلا خود همین ناراحت کردن دشمنان دین یکی از اعمال صالحی است که در نامه ی اعمالت ثبت خواهد شد: «وَ لا يَطَؤُنَ مَوْطِئاً يَغيظُ الْكُفَّارَ وَ لا يَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاَّ كُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِح‏»
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۴) «عشق عفیف» «کیف اصبر علی فراقک» 💖مدّتی پیش با شخصی صحبت میکردم. دیدم عاشق است! مثل یک انسان واله و بیمار بود! خیلی وضع رقّت انگیزی داشت. مقداری اعتماد کرد و بخشی از راز دلش را در میان گذاشت. دیدم در سوز و گداز است. ولی عشقی مشروع نبود. 💔هر چه کردم تا این عشق را از دلش بیرون بیاورم دیدم نمیشود. اصلا اجازه نمیداد به آن نزدیک شوم. گویا یک حرمت و یک عظمتی برای این عشق قائل بود. برایم قابل درک نبود. دیدم با لحن تکان دهنده ای گفت: 💗اصلا تو چه میدانی عشق چیست؟! من را این عشق زنده کرده! از هر لذّتی لذّت بخش تر است. میخواهی به آن زندگی کسالت بار سابق برگردم! هرگز! آن عین مرده بودن بود. تازه دارم طعم زنده بودن را میچشم. 💖واقعا دیدن حالات این عاشق برایم تکان دهنده بود. تازه آدم میفهمید عشق چگونه است! چه نیروی اسرار آمیز و شگفت انگیزی است! پیر را جوان و ترسو را شجاع و عاقل را مست و حلیم را ناصبور و کفور را شکور میکند. اکسیر حیات است. ✋ولی چرا اینگونه است؟! چطور آدمی را اینگونه یکباره پرواز میدهد؟! مقداری که دقّت کردم متوجّه شدم این عشق هر چند عشقی مجازی است ولی یک خوبی خیره کننده دارد. 🔻عشق اگر واقعی باشد و نه از روی شهوت، یکباره انسان را از شرّ خودش نجات میدهد. او را محو در معشوقش میکند. انانیّتها ضرب علی الجدار میشود. یک وارستگی خاصی انسان پیدا میکند🔺 👈شاید به خاطر همین است که در تاریخ عرفان یکی از راههای مجرّب برای سالکان همین عشقهای مجازی بوده است. اگر آسیبی نداشت یک راه بسیار قدرتمند برای آتش زدن بر خرمن أنانیّتها و نفی خطورات بود. ⬇
🔹دیدم نصیحتش فائده ندارد. گفتم اگر به او برسی از کجا باز هم اینگونه عاشقش بمانی؟! خیالی از او ساخته ای و همه ی خوبی ها را به آن نسبت داده ای! تو عاشق خدایی و خودت هم خبر نداری. همه عاشق خداییم و خبر نداریم. همین است که مدام شب و روز دنبال خیر و لذّت پایدار و بی پایانیم. دیدم چندان گوشش به این حرفها نیست: مرا مگوی که سعدی طریق عشق رها کن سخن چه فایده گفتن چو پند می ننیوشم؟! 👈اینها مقداری عقل هم نیاز دارد. آخر آدم اینگونه عاشق موجودی محدود که این همه نواقص دارد که نمیشود. این عشقها آن عشق حقیقی را بد نام کرده است. 👈اینها عشق نیست! ننگ است! وقتی به او برسد لم یجده شیئا میشود و میفهمد همه اش کسراب بقیعة ای بود که یحسبه الظمآن ماءا. آن وقت است که آه از نهادش بلند میشود که لا أحبّ الآفلین. و چه خوش گفت آن حکیم معنوی در مثنوی: چون که زشت و ناخوش و رخ زرد شد اندک اندک در دل او سرد شد عشقهایی کز پی رنگی بود عشق نبود عاقبت ننگی بود عشق آن زنده گزین کو باقیست کز شراب جان فزایت ساقی است عشق آن بگزین که جمله انبیاء یافتند از عشق او کار و کیا تو مگو ما را بدان شه بار نیست با کریمان کارها دشوار نیست 🔹ولی باید به این عاشق درمانده چه میگفتم؟! به دلم افتاد به او بگویم باشد! اشکالی ندارد! عاشقش بمان! بمان و در عشقش بسوز! ولی یک چیز را انجام بده! آن هم اینکه اجازه نده احدی به رازی که در سینه داری واقف شود. اگر در عشقت صادقی حرمتش را پاس بدار! عشقت را عفیف قرار بده! 👈میدانی عشق عفیف چیست؟! عشقی پاک و خالصانه که احدی حتّی معشوقت هم از آن خبر دار نشود. تو عاشق خیال از او شده ای نه خود او! حال که چنین است همین عشقت را در خیالت و در درونت در آغوش بگیر و با آن روز و شبت را سپری کن و با آن هم از این دنیا برو! 👈دیدم آرام شد! گفت این را میفهمم و قبول میکنم. قول میدهم هیچ خبطی و خطایی نکنم و تا آخر عمر با عشق او در سینه ام شب و روز بگذرانم تا از این دنیا بروم. عشق او مایه زنده شدن من است. 🔹راستش وقتی او را دیدم از خودم خجالت کشیدم. ای کاش ما هم عاشق میشدیم. تازه فهمیدم این مجذوبان و عاشقان خداوند چه احوالی دارند! باور نکردنی است. حیرت انگیز است. رفقا از خدا عشق بخواهیم. اگر مشغول عبادت و ریاضتیم روز و شب منتظر باشیم و دعا کنیم تا بارقه ای از عشقش بر دلمان بتابد و ما را با خود از خود ببرد. عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق باز نیابی به عقل سر معمای عشق عقل تو چون قطره‌ای است مانده ز دریا جدا چند کند قطره‌ای فهم ز دریای عشق ✋ولی اگر چنین است پس چرا مناجاتها و ادعیه ی اهل بیت علیهم السلام زبانی عشقی در ظاهر ندارد؟! 👈اشعار عاشقانه ی عرفا را وقتی میخوانیم مانند اشعار دیوان شمس مانند آتش فشانی است که از درون یک عاشق گدازه فوران میکند. ولی ادعیه و مناجات اهل بیت علیهم السلام اصلا چنین صورتی در ظاهر ندارد. 💡به دلم افتاد عشق اهل بیت علیهم السلام، آن اولیاء کامل الهی، عشقی عفیف بود. 👈آنها وقتی محبوب خود را میدیدند که از اوج عظمت و کبریایی اصلا امکان وصول به آن نیست، گویا عشق را در چنین مقامی عشقی حرام میدانستند! نسبتی میان خود و خدا نمی‌دیدند که جرأت ابراز عشق داشته باشند. بنده کجا و مولا کجا! خود را مملوک و عبد و فقیر می‌دیدند. گویا ابراز حالت عاشقی را خلاف ادب با پروردگار عالمیان می‌دانستند. 👈گویا برای خداوند حریم کبریایی برتری میدیدند که باید در برابرش بندگی و خاکساری کرد. در چنین حریمی ابراز عاشقی خالی از بی ادبی و بی باکی نیست. تراب کجا و ربّ الارباب کجا؟! أقلّ الأقلّین و أذلّ الأذلّین کجا و مالک یوم الدّین و ربّ العالمین کجا؟! 👈همین است که ظاهر ادعیه و مناجات اهل بیت علیهم السلام هرگز بیانگر عشقی بی پرده که مدام آن را مانند حلّاجها ابراز کنند نیست. ظاهر ادعیه و مناجاتها بیان کمالات الهی و ابراز خاکساری و درخواست رحمت و مغفرت است. 💖ولی این ظاهر کار بود. در باطن عشقی عفیف در سینه داشتند. احدی به اندازه ی آنها عاشق آن نور ازل و ابد نبود. همانها که التامّین فی محبّة الله بوده و قلبی متیَّم از حبّ او داشتند. 💖همین است که در نهایت ادب و مستوری گاهی شمّه ای از باطن عشقی آنها وقتی در مناجاتها نسیمی وزیده و گوشه ی پرده از دلشان اندکی بالا رفته هویدا گشته است. لذاست که گاهی اینگونه ابراز کردند: «الهی إِنْ أَدْخَلْتَنِي النَّارَ أَعْلَمْتُ أَهْلَهَا أَنِّي‏ أُحِبُّك‏» 💖و گاهی: «فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلَايَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى‏ فِرَاقِك‏» و گاهی: «وَ عَلَيْكَ يَا وَاحِدِي‏ عَكَفَتْ‏ هِمَّتِي وَ فِيمَا عِنْدَكَ انْبَسَطَتْ رَغْبَتِي وَ لَكَ خَالِصُ رَجَائِي وَ خَوْفِي وَ بِكَ أَنِسَتْ مَحَبَّتِي‏». آری اینها عشق عفیف است.