eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
909 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۴۵) «عیبی در روش فقه آموزی» 🔴امروز برای آنکه از برنامه ریزیم عقب نمانم مجبور شدم تقریبا از ابتدای شب 15 جلسه درس خارج فقه از مباحث خیارات را گوش کرده و تقریر نمایم. الآن دیگر حقیقتا مغز برایم نمانده! 💡به ذهنم خطور کرد به فراخور بحث سه نکته در مورد روش فقه آموزی و کتب فقهی طلبه ها بنویسم. بحث طلبگی است و مقداری طولانی! 🔵قبلش مقدمه ای سریع بگویم؛ کتاب مکاسب شیخ انصاری ابتدا از مکاسب محرّمه شروع شده و سپس از بیع و در انتها از خیارات بحث میکند. البته این ترتیب تدوینی است و گویا بر اساس شواهدی خیارات را زودتر نوشته است. 🔹 در بیع نیز سه بحث کلّی دارد؛ شرائط عقد، شرائط عاقد و شرائط عوضین. در خیارات نیز دو بحث عمده دارد. یکی انواع سبعه خیارات و دیگر بحث از شروط خیارات. بحث از شروط خیارات را میتوان از منظر خیار اشتراط نیز نگریست هر چند نامش را خیار اشتراط نگذاشته اند. 🔸به مناسبت از شروط خیار در مکاسب بحثی به عنوان احکام خیارات آمده است. در قسمتی از این بحث از جواز یا عدم جواز تصرّف از جانب من علیه الخیار در زمان خیار بحث میشود. ✔من علیه الخیار میتواند بایع یا مشتری یا هر دو باشند ولی چون معمولا مشتری است منصرف به آن است. مراد از تصرّف هم تصرّف اتلافی است. یعنی تصرفی که منافات با حقّ ذو الخیار دارد. ✔ این بحث خود از یک منظر مبتنی بر مسأله دیگری است و آن هم اینکه آیا عقد علت تامه نقل و انتقال است یا اینکه العقد مع انقضاء زمن الخیار سبب نقل و انتقال است؟
🔹ساده تر بگویم؛ آیا مشتری در زمان خیار بایع، مالک میشود؟ اوّلی نظر مشهور است و دوّمی نظر منتسب به شیخ طوسی و برخی دیگر از علماء شیعه و سنّی. گویا ابن جنید و یحیی بن سعید حلّی و محقق سبزواری و صاحب حدائق هم نظری مانند شیخ طوسی را اختیار کرده اند. 🔸البته در این میشود بحث کرد که آیا این نسبت صحیح است و اگر صحیح است در زمان خیار از نظر شیخ طوسی اساسا مبیع، ملک بایع است یا اینکه هم از ملک بایع بیرون رفته و هم در ملک مشتری وارد نشده است! خب این حرف عجیبی میشود و معمولا میگویند مرادش آن است که هنوز در ملک بایع است. 🔴اصل اوّلی آن است که بگوییم کلام شیخ طوسی به دلیل استصحاب عدم ملکیت مشتری صحیح است ولی اگر بخواهیم سراغ ادله اجتهادی برویم چه باید بگوییم؟ 👈طبع مسأله گویای آن است که چون عرف مردم همواره ملکیت را به محض بیع میدانسته این بحث چندان نیازمند بحث از دلیل شرعی ویژه نیست. طبعی عقلائی دارد. 👈همه جای دنیا و همه وقت تاریخ همین بوده است. مشتری به محض وقوع بیع مالک میشود هر چند بایع خیار داشته باشد. 👈البته این هم هست که همین مردم به کسی که در زمان خیار تصرّفی منافی با حقّ ذوالخیار که بایع است داشته باشد اعتراض میکنند. روشن است که این اعتراض همانگونه که مرحوم آیت الله اراکی در کتاب خیارات میگویند لزوما به دلیل آن نیست که در ارتکازشان این مال، مال بایع است بلکه میتواند سرّ اعتراض تفویت حقّ بایع از جانب مشتری باشد که با ضمان مثل و قیمت قابل رفع است. ✔در هر حال دلیل اصلی مسأله و قول مشهور میتواند همین بناء عقلا باشد که ردعی از آن نشده است. 👈تازه اگر هم میخواست ردعی بشود به دلیل قوت این بناء باید ردعی متناسب با خودش پیدا میکرد و به سادگی با یک یا دو تا روایت ردع کننده، نمیشد چیزی را اثبات کرد. کثرت و صراحتی نزدیک به روایات ردع قیاس یا روایات حلّیت متعه را میخواست. 👈ولی فقهای ما معمولا این بحث را خواسته اند با دلیل شرعی اثبات یا ردّ کنند. خب فعلا کار به سرّ اینگونه از مواجهه در این سنخ از مباحث نزد پیشینیان و شیوع بحث به شکل عقلائی در زمان معاصر ندارم. 👈وضوح صحّت اینگونه مواجهه یعنی رجوع به بناء عقلاء در عصر معاصر خود تا اندازه ای متأثّر از خدمات متقابل اسلام و مدرنیته میتواند باشد که در بذل الخاطرهای قبلی مقداری از آن بحث نمودیم. 🔵بگذریم! در این قسمت مرحوم شیخ انصاری در مکاسب یازده دلیل برای اثبات نظر مشهور می آورد؛ نه دلیل را ردّ میکند و دو دلیل را قبول میکند. چند دلیل هم برای نظر شیخ طوسی آورده و نقد میکند. 🔸شیخ معمولا اقوال و نظرات را از مفتاح الکرامة نقل کرده لذا عبارت فی محکی فلان زیاد دارد. زیرا خودش رجوع مستقیم نکرده و ظاهرا کتابخانه کوچکی داشته است. 🔹ولی کاملا روشن است که اینجا دارد به جواهر نظر کرده و مباحث را می آورد و معمولا به ایشان در این قسمت طعنه میزند. بحثها دقیق و مفصّل است. دیگران هم آمده اند و بحث کرده اند. ادله ای جدید را آورده اند و نقدهای نوینی ابتکار نموده اند. 💡بحثم اینها نبود؛ خواستم بگویم به مناسبت اینها سه مطلب به ذهن خطور کرد که آن را بذل میکنم: 🔸«نکته اوّل»🔸 یکی اینکه اگر واقعا مطلبی به شکل قطعی و واضح اثبات شد و روشن شد که مثلا حقّ با مشهور است دیگر تمامش کنند! این همه وقت نگذارند! یک فرقی بین قول قابل اعتنا و گفتنی و قول منسوخ بگذارند! 🔹دوباره کلّ تاریخ را مرور میکنند و هر چیزی به ذهن هر کسی خطور کرده با نقدش و... را می آورند! ✔خواهشا نگویید فوائد علمی دارد که سرم را به دیوار میزنم!😊 خونم گردنتان می افتدها! اگر هم بگویی اینها را بخوان و اجتهاد یاد بگیر و در موضع خودش از آن استفاده کن باز مجبور ب خود زنی میشوم!😊 این را کسی میگوید که به همه چیز رسیده و بیکار مانده و حال چند تا بحث برای فوائد علمی اش هم میکند؛ نه ما که اینقدر عقب ماندیم از زمان خودمان. خیلی باید تلاش کنیم تا علوم خودمان را به روز رسانی کنیم. متناسب با رشد علوم انسانی و نیازهای بشری مباحث را ارائه و استنباطها را سامان دهیم. ذهنمان را با دانشهای نوین اتّساع داده و دوباره با بازبینی منابع دست به استنباطهای ناب بزنیم. ✔کلّا این را به شما بگویم؛ در اینگونه موارد باید مراقب مکائد نفس بود. اصل کلّی در این موارد سوء ظنّ است. زیرا مقتضای حبّ نفس ادامه ی این بحثها هست. چون: 🔻اینها فعل تاریخی ماست و انسان همواره دوست دارد فعل خودش را توجیه کند! فعل انسان امتدادی از نفس انسان است و انسان نفس خودش را خیلی دوست دارد! خیلی!🔺
🔷لذا بهتر است بهانه های دیگر بیاورید؛ مثلا بگویید: 👈لابد فائده ای دارد که ما شعورمان نمیکشد چیست! عقول پیشینیان کاملتر بوده است! 👈یا بگویید حیفمان می آید اینها را رها کنیم یادگار پیشینیانمان است! مانند عکس و دست نوشته آباء و اجداد که نگهداری میکنند! به ما هویت میدهد! ما را به گذشته مان متّصل میکند! 👈یا بگویید این همه دقّت و عمق لذت بخش نیست؟! حال نمیکنی؟! آدم اینها را بحث میکند حس تیزهوشیش ارضاء میشود. خیلی احساس اتلاف وقت هم نکن چون بزرگان ما نیز اینچنین کردند! ره چنان رو که رهروان رفتند! آیا فکر میکنی آنها اشتباه میکردند؟! کافر شدی؟! نکند نفوذی هستی؟! 👈یا بگویید آخر این همه نکات جالب را که نمیشود رها کرد! ببین چقدر تلاش کرده اند! ببین پدرانمان چقدر بحاث بوده اند! چه عظمتی! چه شکوهی! 👈یا اصلا بگویید: احکام خدا خیلی خیلی مهم است! نباید در آن مسامحه کرد! حتّی برای ثمره ای اندک باید استفراغ وسع کرد! نکند چیزی را به راحتی به دین نسبت دهیم؟! و... 🔶حال بگذارید چند تای دیگر را نیز حقیر به این بهانه ها اضافه کنم؛ البته از جانب خودم و با سوء ظنّ به خودم میگویم! چون در هر حال بنده هم بخشی از عمرم مبتلا به اینها بوده و بعضا تدریس کرده ام؛ من اینطور برای توجیه این کار برای خودم بهانه می آورم؛ چون در هر حال خودم را بهتر میشناسم: 👈آخر کلّی یاد گرفته ام و جوانی را در اتقان این بحث و دقائق آن خرج کرده ام تا روی آن مسلّط شده ایم! حال باید از آن استفاده بکنم دیگر! اصلا من جز این چیزی یاد نگرفته ام! من معلم کتابم نه معلم علم! راستی دقت کرده اید مکانیکها بیشتر از همه از رشد تکنولوژی هراسانانند! 👈اصلا میدانی چیست؟! به اینها خیلی انس دارم! از اینها دور میشوم وحشتم میگیرد! 👈اگر این را نگویم مجبور میشوم بحثهای دیگر را بیاورم که در آنجا کمتر فکر و تلاحق انظار و افکار شده و مجبور میشویم کلّی وقت بگذارم و اندیشه کنم! کو حالش؟! کو وقتش؟! کو فضلش؟! کو بازارش؟! و... 👈مطالبه گری از طرف ارباب رجوع که چندان در کار نیست! فکر میکنند با همین کارشان راه می افتد! فکر میکنند حجت فعلی همان حجت آخر یا شاید همان حکم الله واقعی است! اگرم مطالبه کنند مگر زورشان میرسد؟! خودشان را متهم میکنم! خب حالا که اینجور است دنبال دردسری؟! از راحتی رنجیده ای؟! با همین هم کار راه می افتد! اصلا به فکر آخرت باش! مرگ نزدیک است! 🔸البته میدانیم این بهانه ها خیلی هم خودآگاه نیست و بعضا ناخودآگاه است لذا مسأله پیچیده تر میشود. توجه داشته باشید که اصلا هم نمیخواهم کسی را متّهم کنم. ما خودمان متهم ردیف اولیم😊 خدا خودش کمکمان کند😔 🔹راستی باز یک عده نیایند بگویند این آقا میخواهد بگوید مباحث را خلاصه کنید و حجمش را کم کنید یا دقتش را! خدا خودش شاهد است که این را نگفته و نمیگویم! از باب تنبلی و کند ذهنی هم نمیگویم! شنونده عاقل است که چه میگویم! 🔸خیر اگر لازم بود دقت و حجمش را هم بیشتر کنید! ولی اگر لازم بود. اگر هم حرف خوبی زده اند از آنها برای ساختن بناهای علمی رفیع دیگر استفاده کنید! 🔹 مگر در تاریخ علم کم دقائق و لطائف هست که کنار گذاشته شده است! در همین کتب کلامی کم مگر فکر و دقّت و ابتکار بوده است؟! دنبال حقیقت هستید یا دنبال اینها؟! 🔸بعدش هم قرار نیست که اینها را معدوم کنیم! فضلا و پژوهشگران خود میتوانند به این مطالب در صورت نیاز رجوع کنند. 🔹اگر هم خیلی دلتان میسوزد از این دقائق برای ساختن بناهای علمی جدید و مورد نیاز استفاده کنید. 🔸از استاد عزیز آقای یزدانپناه یکبار میشنیدم که صدرا در بنای رفیع حکمت متعالیه خیلی متأثّر از مباحث مکتب کلامی شیراز است. آن حجم زیاد از ابتکارات و دقائق و اصطلاحات که ولو مورد قبول صدرا نبود ولی باعث شد ابزارها و اصطلاحات و نکات زیادی داشته باشد که بتواند آنها را در حکمت متعالیه خرج کند. خب شما هم همینکار را بکنید! 🔸«نکته دوم»🔸 حال گیریم نمیخواهید به این ترتیب مباحث دست بزنید! اصلا قرار است باز هم همین مباحث را بخوانیم! باشد! ولی طوری بحث کنید که ذهنها بهتر درگیر بحث شود! 🔻انسان به دلیل حبّ نفسی که دارد تا نفهمد چیزی برایش فایده دارد برایش اهمیت پیدا نمیکند🔺 🔹تصوّر فائده و تصدیق به آن بلکه بالاتر از آن باور به آن! اگر میخواهید موفق باشید نه فقط در مقام تعلیم بلکه برای خود مجتهدین و پژوهشگران نیز باید طوری ثمرات بحث را برجسته کنید که شخص واقعا برایش مسأله شود. 🔸احساس قطعی کند اگر برایش حلّ نشود چیزهای مهمّی از او فوت میشود. انسان وقتی حسابی احساس نیاز به چیزی کرد درکش بالا میرود! حافظه اش قوی میشود! ابتکار پیدا میکند! حوصله اش بیشتر میشود! دقتش بالا میرود! کلاه سرش نمی رود! با هر حرفی قانع نمیشود! به جای منفعل بودن در قبال مباحث فعالانه و مطالبه گرایانه بحث را دنبال میکند!
سرعتش در حلّ مسأله بالا میرود. مهمّات و زوائد بحث را بهتر تشخیص میدهد و... . 🔴حال در همین مسأله بسیار پر دامنه ببینید چه کرده اند؟! اصلا از ثمره آن بحثی کرده اند! بله گاهی که در برخی مواضع شبهه عدم ثمره هست کلّی بحث میکنند ثمره اش چیست و در آن هم اختلاف میکنند مانند ثمره مقدمه واجب! شاید در بذل خاطری دیگر در مورد این امور سخن گفتم. 🔷فعلا سخنم این است که این بحث به این گستردگی ثمره اش چیست؟ معمولا نکته ای در این زمینه نمیگویند. فوقش میگویند ثمره در نماءات خود را نشان میدهد. طبق نظر مشهور نماء مبیع مال مشتری است و بر اساس نظر شیخ طوسی برای بایع است. خب همین؟! البته ثمره مهمّی است ولی انسان را تکان نمیدهد. 🔶ممکن است بگویید اینها کتابهای علمی است نه برای نوآموزان که نیازمند بیان ثمره هست! فائده علمی کفایت میکند! در پاسخ میگویم مگر آن فوائدی که عرض کردم کم بود؟! آن فوائد نوعا اختصاصی به طلاب و دانش آموزان نداشت و برای پژوهشگران و مجتهدان هم بود! کسی که واقعا به چیزی احساس نیاز کند و ثمرات متنوّعش را ببیند خیلی سطح کارش تغییر میکند. ابتکارش بالا میرود! مطلب واضحتر است از آنچه در آن تشکیک شود. 🔷حال در اینجا به عنوان مثال چند ثمره که میتوان برای این بحث آورد را می آورم تا بببینید چقدر میشد با گفتن اینها بحث را داغ کرد! سرد سرد وارد مباحث نشد! 🔻آخر ما هم انسانیم! ما هم شخصیت داریم! اوّل خوب مسأله را برایمان داغ کنید بعد شروع کنیم! نه اینکه مدام خودتان حرف بزنید و ما هم مجبور باشیم بخوانیم و ضمیر برگردانیم! ما هنوز برایمان مسأله نشده است. فکر شخصیت ما هستید؟! حالا که ما هم مجبوریم اینها را بخوانیم لااقل برای ما هم مسأله اش کنید! داغش کنید! میدانید اگر مسأله برای متعلم جدّی نشود استقلالش را گرفته و اجبارش میکنید بی میل به شما گوش کند؟!🔺 بیکار گیر آورده اید؟! مگر چقدر شهریه میگیریم که اینقدر از ما توقع دارید😊 شوخی بود این دوتای آخری😄 🔶اما چند ثمره کوچک از این بحث: 👈اگر مشتری مثلا خانه یا ماشینی را از بایع خرید و در زمان خیار بایع فوت شد این خانه یا ماشین برای ورثه میشود یا بایع؟ بر اساس قول مشهور باید بگوییم برای ورثه میشود زیرا مشتری مالک بوده و ملک هم به ارث میرسد ولی بر اساس قول شیخ طوسی با مردن مشتری مبیع به بایع برمیگردد زیرا بایع مالک بوده و خیار هم منقضی نشده بوده تا ملک مشتری شده و به ارث برسد. 👈اگر علی و امیر در خانه ای یا مغازه ای شریک بودند و علی سهمش را به شخص ثالثی فروخت حال میدانیم که برای امیر حقّ شفعه است و میتواند معامله علی را فسخ کرده و خودش سهم او را بخرد. حال در این فرض امیر با این حقّ شفعه اش باید به علی رجوع کند یا به آن شخص ثالث؟ بر اساس قول مشهور باید به شخص ثالث رجوع کند و بنا بر نظر شیخ طوسی باید به علی رجوع کند. 👈در همان مسأله قبل اگر امیر هم مانند علی سهم خودش را به شخص رابع فروخت در این معامله دوّم که معامله امیر با شخص رابع است چه کسی حقّ شفعه دارد؟ علی یا مشتری علی؟ گر قول شیخ طوسی را قبول کنیم طبیعتا علی در معامله امیر حق شفعه دارد چون علی هنوز مالک است ولی بر اساس نظر مشهور وقتی علی سهم خودش را فروخت دیگر مالکش آن شخص ثالث است. حال که امیر سهم خودش را به شخص رابع فروخته است مشتری علی با امیر شریک شده است و علی هیچ کاره میشود و مشتری علی حق شفعه پیدا میکند. 👈اگر زنی به عنوان مهریه مالک مالی بود ولی قبل از عروسی طلاق گرفتند زن طلبکار نصف مهریه میشود. حال اگر زن در فاصله بین عقد و عروسی مهریه را فروخته باشد اگر نظر شیخ طوسی را قبول کنیم باید بگوییم مهریه از ملک زن خارج نشده و باید عین مال را به شوهر پس دهد و اگر نظر مشهور را قبول کنیم معامله زن صحیح است و باید مثل یا قیمت را به شوهر بدهد نه عین مال را. 👈اگر شخصی با کنیزی ازدواج کرد و در ادامه کنیز را خرید خود به خود ازدواج هر چند طلاقی نخوانند باطل میشود. حال که باطل شد اگر در زمان خیار باشد بر اساس نظر شیخ طوسی وطی این کنیز در زمان خیار جایز نیست ولی مشهور باید بگویند جائز است. 👈در همان مسأله قبل حال اینطور در نظر بگیرید که کنیزی را خرید و میدانیم که قبل از وطی باید 45 روز برای استرقاق بگذرد. حال بر اساس نظر شیخ طوسی این 45 روز را از بعد از خیار باید حساب کرد و بنا بر قول مشهور باید از زمان عقد حساب کرد. 👈اگر کسی در معامله ای خیلی سود برد ولی خیار داشت. حال در این زمان خیار ایام حج فرا رسید یا سال خمسی یا زکاتی شد. آیا حجّ بر او واجب است یا نیست؟ آیا باید خمس و زکاتش را بدهد؟ بنا بر نظر شیخ طوسی باید بگوییم حج واجب نیست چون هنوز مالک این مال نشه است پس مستطیع نیست و خمس و زکات هم ندارد ولی بنا بر نظر مشهور مشتری در زمان خیار مالک است لذا مستطیع بوده و همچنین خمس و زکات باید بدهد و...
✔این فروعات را میتوان خیلی زیاد کرد. اصلا همین زیاد کردن تفریعات باعث بالا رفتن قدرت فقاهت هم میشود. ردّ فروع بر اصول یکی از ارکان فقاهت است. ✅حضرت عبّاسی اگر قبل از بحث این ثمرات را بیان میکردید و سپس وارد بحث میشدید آیا شش دنگ حواسها جمع نمیشد؟! اگر صرفا بگوییم فائده علمی دارد یا در نماءات فائده دارد اصلا این اثر را در نفس نمیگذارد. بحث علمی با تکرار این ثمرات و لحاظ آنها مانند تکرار بهشت و جهنّم برای خداپرستی است. انسان است دیگر! 🔸«مغالطه ای مهم»🔸 دقت کنید آیا چون این بحث ثمره زیاد دارد پس بحث کنیم؟! خیر وقتی ثمره مهم است که واقعا ثمره باشد نه اینکه بدانیم تنها یک مبنا صحیح است. لذا این بحث منافاتی با بحث قبلی ندارد. درست است که ثمره زیاد دارد ولی این ثمرات وقتی است که مبنای شیخ طوسی قابل پذیرش یا جدی باشد نه اینکه فرضا منسوخ باشد که در این فرض میتوان گفت ثمره ای در کار نیست. 🔸«نکته سوّم»🔸 اگر هم میخواهید اینقدر اینگونه بحثها را باز هم حفظ کنید و اینقدر طولانی از آن بحث کنید لااقل منطق ترتیبی بحث را رعایت بفرمایید. باور کنید ذهن را آشفته میکنید! اذیت نکنید اینقدر ما را! ما که مجبوریم بخوانیم و چاره ای دیگر نداریم جز اینکه کتاب شما را بخوانیم لااقل مقداری رحم کنید! 🔹شیخ رضوان الله علیه در اینجا کاملا بر عکس ترتیب منطقی بحث کرده است! راستش خودش یک هنری میخواهد اینقدر خلاف ترتیب بحث کردن! نکند معتقدید اینها هم از لطائف و دقائق است؟! شاید در اینجا هم یک وجهی برایش پیدا کردید! شما که استادید! 👈ابتدا بحث میکند که در زمان خیار آیا من علیه الخیار میتواند در مال تصرّف کند 👈وقتی کلّی بحث کرد تازه وارد این بحث میشود که آیا در زمان خیار مشتری مالک میشود یا خیر؟ یعنی همان اختلاف مشهور با شیخ طوسی. 👈بعد از آن و کلّی بحث تازه وارد قاعده التلف فی زمن الخیار ممّن لا خیار له میشود! 👈یعنی دقیقا برعکس سیر منطقی! چون این قاعده اخیر اساسا دلیلی برای اختلاف بین شیخ طوسی و مشهور است که هر کس ضامن مبیع است مالک هم همان است و اختلاف شیخ طوسی با مشهور هم دلیلی برای مسأله اوّل است که آیا من علیه الخیار میتواند در مال تصرّف کند زیرا هر کسی مالک باشد میتواند در مالش مطلقا تصرّف کند! 👈البته خود شیخ انصاری که حواسش به این امور هست ولی خب مقداری به فکر خواننده هم میبود دیگر! نگویید برای متخصصان فن نوشته که باز هم گویا مجبور میشوم سرم را از دستتان به دیوار بزنم! سیگاری میشوم ها!😊 از بنده امشب با این همه گرفتاری و 15 جلسه خارج فقه با تقریر نویسی انتظار بیشتری نداشته باشید! 👈در هر حال مقداری مبالغه کردم تا خسته نشوید. حقا این تراث عظیم با مجاهدت و اخلاص این علمای بزرگ به ما رسیده و ما باید قدردان این پاکان عالم باشیم. در تعظیم و تکریم آن بکوشیم. اگر هم نقدی میکنیم نقد درون خانواده و از روی دلسوزی و نصحوا لله و لرسوله است. به بیگانگان ربطی ندارد. البته نباید چشم خود را بسته و کاری کنیم که بیگانگان نقدهای غیر منصفانه و ناشایست خود را نثارمان کنند. عرصه نقد هم برای خود ماست و نباید برای افراد ناشایست خالی اش بگذاریم.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵-۲) «عیبی در روش فقه آموزی» 🔴امروز و دیروز نیز وقت زیادی را صرف تقریر درس خارج فقه نمودم. این سه روز به تنهایی 45 جلسه را تقریر کردم! مباحث مبتنی بر مکاسب مرحوم شیخ سامان یافته بود. به همین مناسبت خطورات زیادی در مباحث گوناگون به ذهن می آمد. 🔹بد نیست حال که موضوعش داغ شده یکی که آثارش بیشتر است را بیان کنم. فعلا بیشتر ناظر به معایب هستم تا بیان محاسن. 🔹فقه یک بعد دانشی دارد و یک بعد تعلیمی! کار به بعد دانشی ندارم که بحث بسیار است. 🔸راستش هنوز هم بسیاری آمادگی ذهنی لازم برای ارائه مباحث تحوّلی در بعد دانشی فقه را ندارند! چندان دوست ندارند به این نکته توجه کنند که فقه مربوط به درک بشری ما از شریعت بوده و به خودی خود قداستی ندارد. 🔹امری متکامل است نه کامل. قابل تحوّل است. بارها نیز متحول شده است. تأسیس فقه جدید به خودی خود که عیبی ندارد! آنچه عیب دارد تاسیس شریعت جدید است! 🔵تا همین الآن مگر فقه کم به خود تحوّل دیده است؟! برخی گمان میکنند فقه موجود حاصل یک رشد خطّی است درحالیکه در تاریخ فقه شیعه عوالم فقهی گوناگونی به ظهور پیوسته و به حاشیه رانده شده و فعلا دور دور این نوع فقاهت است! 🔸عالم فقه روایی، عالم فقه کلامی، عالم فقه اخباری و حال عالم فقه اجتهادی! عوالم مفروض دیگری هم میشد شکل بگیرد که فعلا محقق نشده و میتوان از آن بحث نمود. ✔در رأس آنها عالم فقه پژوهشی است. فقه تجمیع ظنونی در واقع خود تن دادن به نوعی پژوهش در حیطه معالم فقه اجتهادی است. فقهی که از عالم فقه اجتهادی بیرون نرفته و به دیار اصلی خود که فقه پژوهشی است واصل نمیشود!
🔴اما فعلا به بعد تعلیمی دانش موجود کار دارم. یعنی همین کتب درسی و درس خارج ها. به این کار دارم که دقیقا وقتی ما این کتب را درس گرفتیم و الآن در درس خارج هستیم داریم در چه بستری حرکت میکنیم؟ این بستر چه تناسبی با آن هدف دارد. 🔹میدانیم که هدف رسیدن به استقلال نظر و اجتهاد فقهی است و بستر هم همین کتابهایی که تا حالا خواندیم و حال درس خارج شرکت نموده و تقریر میکنیم. ✔اندکی که در سیر کتب طلاب و درس خارج تا وصول به درجه اجتهاد دقّت کنیم متوجّه یک نقص جدّی در آن میشویم. 💡نکته ای امروز به ذهنم خطور کرد که آن را بذل میکنم. 🔸«سبک استقلال اجتهادی»🔸 ✔کتب اصول فقه مانند الموجز، اصول فقه مظفر، رسائل و کفایه چیزی شبیه کتابچه های موجز و تفصیلی و دقیقتر آیین نامه رانندگی است! ✔کتب فقهی هم چیزی شبیه دیدن فیلم رانندگی یک راننده ساده در شرح لمعه و سپس حرفه ای در مکاسب است. ✔درس خارج اصول چیزی شبیه نشستن کنار کسی است که قوانین رانندگی را وضع نموده تا اغراض و روش قانونگذاری را از نزدیک درک نماید. ✔درس خارج فقه نیز چیزی شبیه نشستن کنار یک راننده ی حرفه ای است. ✔هدف هم آن است که در نهایت یک راننده ی حرفه ای شده و طوری رانندگی کند که در جاده های مختلف و در شرایط مختلف بتواند با رعایت همه جوانب و حقوق دیگران رانندگی کند. ✅خب کی به این هدف میرسد؟ وقتی که اینقدر در کتابها و درس خارجها نگاه کند و با دقّت نگاه کند و صبر کند و کنجکاوی کند و دوبار نگاه کند و دوباره ... تا جایی که انگار خودش راننده شده است! ✅راستی که روش عجیبی است! گاهی تقریر تحلیلی یک امر برای بیان آن که این امر چقدر گفتنی است کفایت میکند! «لو أنّ الباطل خلص لم يخف‏ على‏ ذى‏ حجى» 🔹گاهی نیز میگویند مباحث استاد را تقریر کرده و بحث نماید تا به این درجه برسد! خب بی تأثیر نیست ولی باز هم عجیب است. عجیبا غریبا! 👈نمیدانم یعنی اینقدر من شاذ می اندیشم یا جمهور شاذّند😂 والا غیرتا مثل روز روشن نیست که این شخص تا خودش پشت فرمان ننشیند فایده ندارد؟! آخر این چیزی است که نشود آن را دید! ندیدنش هنر میخواهد واقعا! 👈 اصلا خیلی زودتر ها باید گاهی فرمان را دستش میدادیم. اصلا اینقدرها هم آیین نامه خواندن نداشت. اینقدرها شاگرد شوفر بودن و کنار دست نشستن نداشت! بعدا در رانندگی اگر نیاز پیدا کرد رجوع میکرد و خودش یاد میگرفت. 👈سابقا که راننده نبودم همواره برایم جالب بود کار راننده ها. یک غبطه ای بود که آیا من هم میتوانم! چقدر لذت میبردم از آنهایی که ماهرتر بودند! 👈شاید اگر پشت فرمان نمینشستم تا سالهای سال همواره فکر میکردم چه کار شاقّی میکنند! اما به محض اینکه پشت فرمان نشستم و مقداری تمرین کردم دیدم بابا اینقدرها هم سخت نبود! اینم حسرت خوردن داشت! ای دل غافل! 🔻آدمی که مستقل نیست و در مسیر استقلال قرار نمیگیرد چاره ای جز وابستگی به جایی مورد اطمینان ندارد. وابستگی به امری خاص خود برایش نوعی استقلال می آورد! همین وابستگی خاص محبّت آورده و با دیده اعجاب و عظمت به چیزهای ساده آن امر گاهی مینگرد! میخواهد با مبالغه در این نوع نگرش وابستگی خودش را تئوریزه نماید! عجب تکیه گاه و ریسمان وثیقی دارد!🔺 👈انسان است دیگر! عجایب و غرائبی دارد. آنچه در ذات اجتهاد نهفته است رسیدن به استقلال و آزادی از نظرات دیگران است. شخص روی پای خودش بایستد! 👈ولی این بسته ای که حوزه ی ما برای ایصال طلّاب به این درجه ارائه میکند کاستی جدی در این زمینه دارد. از همان ابتدا بنایش بر نگاه سنگین به تراث و عظمت آنها و وابستگی به متن و بیان استاد حتی در درس خارج است. پس کی مستقل شود؟! 👈پس کی میخواهید این طفل را از شیر بگیرید؟! یکی را دیدم اخیرا برای محبتی که به طفلش داشت غذاها را با خوردکن خرد میکرد و به طفلش میداد! فکر میکرد چقدر مهربان است! همین طفل معده اش درست تربیت نشد و مشکلات گوارشی جدی گرفت! منزل ما که بچه ها که خرد سالند و دوتایشان هنوز حرف زدن بلد نیستند سه تایشان باید قاشق و چنگال بگیرند و خودشان را سیر کنند! خبری از ناز کشیدن الکی نیست!😄 ✔سابقا در یک بذل الخاطری گفتم که نباید انسانها را اینقدر دست کم گرفت. اصلا اگر شخص را به استقلال برسانید اینقدرها هم کلاس و استاد و کتاب نمیخواهد. خیلی زودتر اگر برخی امور برایش حلّ شود و شرایطش مهیّا باشد مطالب را خودش خودکار مبتکرانه حلّ میکند. ✔اصلا میدانید! زیاد استاد دیدن و زیاد به این شکل کتاب خواندن استعداد را سرکوب میکند. مانع رشد استعدادها میشود! جای دیگری بد نیست در این زمینه بحث کنیم. اصلا در دوران امر بین استقلال بیشتر و فضل ظاهری بیشتر استقلال بیشتر ارجح است. از همان ابتدا باید به فکر استقلال طلّاب بود. استقلال هم معنایش استبداد به رای نیست. منظورم روشن است اذیت نکنین لطفا!
🔴ما یک بنا را روی سر طلبه خراب میکنیم و بعد میگوییم خود را بیرون بیاور و مستقل باش! به جای سرمایه گذاری سنگین روی استقلال علمی و پرورش استعدادهای متراکم همین طلبه ها که واقعا بعضا خیره کننده هستند و از پیشینیان هم درخشانتر اند ما چه سرمایه گذاری سنگینی روی متون و دقائق و ضمائر و آنچه در ذهن شخص بوده و نبوده میکنیم! 🔵اصلا میدانید؟! گاهی احساس میکنم مطلب طوری تعلیم و القاء میشود که گویا اصلا قرار نیست از آن عبور کنیم بلکه بیشتر به دنبال فراگیری از آن و لذّت بردن از دقائق و لطائف آن و توقف در آن هستیم! 👈انگار قرار است به مدح اساتید و پیشینیانمان بپردازیم! خود تلاشهای آنها اصالت دارد برایمان ورای آنچه باید به آن برسیم. 🔻انگار نگاهمان به گذشته ی درخشانتر است نه آینده ی درخشانتر!🔺 🔥حال اگر هدف اجتهاد است و در اجتهاد رسیدن به درجه استقلال معتبر در اندیشه مهمّ است راهکار چیست؟ خیلی خلاصه یک چیزی که به ذهنم امروز خطور کرد بلکه شعله زد را میگویم؛ اینها محتاج تأمّل است ولی فعلا خطور کرده دیگر! چکارش کنم! 🔸مرحله اوّل (متن درسی تعلیمی)🔸 ابتدا باید متون اصولی و فقهی اوّلیه را درسی کنیم. البته نه سوسول بازی های امروزی. خیر! یعنی با ایجاز و ورود و خروج مناسب بدون تکرار و با اتقان فراوان. ولی آدم را به سادگی سر بحث ببرد و بهترین تقریر را از مسأله و محلّ نزاع و تاریخچه پاسخها با ادبیات روشن بدهد. در این مرحله یک دوره اشراف به کلّ مباحث فقهی و اصولی حاصل میشود. 🔸مرحله دوّم (متن درسی اجتهادی)🔸 در مرحله بعدی کتبی اجتهادی در حدّ سطح اجتهاد معیار ولی به شکل درسی نگاشته شود. یعنی اگر فرضا عیار دانش اصولی حوزه کفایه و عیار دانش فقهی چیزی مانند مکاسب است همین محتوا ولی به شکل درسی و روشن با رعایت نظم منطقی و بیان روان و جمع بندی تدریس شود. کتاب اجتهادی اساسا به این غرض تعلیم نگاشته شود. بنا هم بر صرفه جویی در وقت و استفاده از حداکثر ظرفیتها در بالا بردن دقّت و اتقان باشد. ⚠توجه بفرمایید اینکه میگویم ربط چندانی به تفکیک متن آموزشی به آشنایی، شناخت و تسلط ندارد. این تقسیم ناظر به تراث دانشگاهها و لزوما مبتنی بر ایصال به درجه اجتهاد نیست. این ادعا که متون پیچیده ی ما خودش پژوهشی بوده و دشواری هایش مصلحت دارد نیز از آن حرفهاست! البته خب فوائدی به بار می آورد ولی به چه قیمتی؟! 🔸مرحله سوّم (تربیت اجتهادی)🔸 در مرحله بعدی با ضوابطی کلّی اساسا نسلی از اساتید در یک برهه استاد تربیتی اجتهاد شوند. در این دوره افراد خود باید مبتنی بر دانسته های خود در اصول و فقه و با الگوهایی که از متون اجتهاد معیار فراگرفته اند دست به اجتهادهای شخصی و شروع فرآیند استقلال زیر نظر یک استاد بزنند. مباحثی روشن با قالبهایی که میتوان از آن بحث کرد در ابواب مختلف که به نوعی انحاء مختلف نیاز به فقاهت دینی را پوشش دهد. از افراد مطالبه نظر نماییم. نه فتوا! نظر! خودشان بررسی و تحقیق کنند. در این زمینه میشود اندیشید که چطور این مرحله تربیت اجتهادی عملیاتی شود. فعلا میخواهم بگویم ضرورت دارد. شاید هم زمان این تربیت اجتهادی را بتوان زودتر شروع کرد. فقط قالب آن را باید در طرحی بیان نمود. هر کسی که برای آینده حوزه و استقلال طلبه ها و کوتاه شدن زمان یادگیری و بالا رفتن اتقان آن دلش میسوزد باید به فکر این مرحله باشد. 🔸مرحله چهارم (درس خارج)🔸 در مرحله بعدی همین درسهای خارج میتواند خیلی مفید باشد. یعنی جایی که خود طلاب استقلال نسبی یافته و توان ابراز نظر و جسارت آن را کسب نموده اند. اجمالا روش مراجعه به مصادر و برخی ریزه کاری ها را نیز یادگرفته اند. الگوهای فراوانی را نیز از اجتهاد معیار و طراز در مرحله دوم فرا گرفته اند. در این مرحله استاد درس خارج مانند یک بزرگتر و الگوی ملموس و عملی برای فراگیری دقائق اجتهاد و استقلال است. دیگر با افرادی کاملا منفعل مواجه نبوده بلکه با افرادی نیمچه مجتهد مواجه است که باید با آنها بحث کرده و نظر خود را به کرسی بنشاند! آخرین تحقیقات خود را ارائه نماید. 👈باور کنید اگر اینطور شود خیلی درس خارجها رونق میگیرد و تازه طلاب میفهمند چه کسی حرف ناب برای گفتن دارد! 👈دیگر طلاب آن چیزی را از استاد یاد نمیگیرند که خودشن هم میتوانستند با اندکی استقلال و بررسی فرابگیرند! بلکه حواسشان به فاصله های واقعی بین خودشان و استاد جلب میشود. 👈هر کسی هم دیگر به سادگی به خود جسارت درس خارج دادن نمیدهد! اگر دقّت کنید الآن درس خارجهای ما طوری است که گویا استاد دارد تحقیق خود را برای عده ای مقرر تدریس میکند! اگر این است که همان کتب اجتهادی بود! الآن وقت بحث و چالش با مخاطبین باید باشد. 👈بله اساتید درس خارج هم بهانه می آورند که خود طلاب خوب اشکال نمیکنند! یکیشان یادم نمیرود سر درس یکبار عصبانی شد و گفت سالهاست منتظر یک اشکال خوب است!!!😐
👈باید گفت بله ولی با این روشی که شما به ما یاد دادید فی الصیف ضیعت اللبن شدیم. استعدادهای ما شکوفا نشد. باور کنید اگر با این دست فرمان که عرض کردم بروید آنقدرها هم افراد در فضای فقه اجتهادی حرف جدید برای گفتن ندارند! 🔸«خلاصه»🔸 خلاصه کنم عرایضم را! این کتبی مانند مکاسب و کفایه به عنوان متونی فرعی برای ارائه اجتهاد طراز خوب است که باید منبعی برای نگارش کتب درسی اجتهادی باشد! نه اینکه وقت همه را با دشواری های غیر لازم این کتب گرفت! 🔹در اجتهاد غایت باید استقلال طلاب باشد. درس خارج هم نباید تدریس تحقیقات استاد باشد والا فرقی با کتبی مانند کفایه و مکاسب نخواهد داشت. 🔸 درس خارجی در این بسته ی ایصال طلاب به اجتهاد فائده دارد که آخرین مرحله در فعلیت دادن به فرآیند استقلال طلاب از جهتی و نمایانگر سطحی بالاتر از اجتهاد طراز در کتب آموزشی از جهت دیگر باشد. 🔹از این رو اوّلا باید کاملا ناظر به طلاب حاضر در درس و در مقام بحث با آنها و اجمالا درخواست نظر از آنها القاء شود تا چیزی شبیه کتاب نشود و از طرف دیگر سطح علمی بالاتر و نشان دهنده تلاش افزونتری از تلاشهای موجود در تراث باشد. 👈آنچه در سبک استقلال اجتهادی گفتیم تنها به بعد تعلیمی فقه اجتهادی نظر داشت؛ کاری به نقدهای دیگر تدریسی و استفاده از سبکهای نوین تعلیم و تربیت و همینطور بعد دانشی نداشتم. 👈کاری به فرق بین اجتهاد و پژوهش و باز شدن عرصه های پژوهش و ابزارهای آن برای طلاب امروزی برخلاف زمانهای قبل و ضرورت تجدید نظر در مقدمات اجتهاد و تنظیم بخشی از آن متناسب با مقدمات پژوهش فقهی هم نداشتم. 👈کاری به آنکه امروزه بیش از نیاز به فقیه نیازمند فیلسوف فقه در حوزه ها هستیم هم نداشتم. جای دیگر باید از این ابعاد بحث کرد. 👈بر اساس آنچه در بسته استقلال اجتهادی بیان شد هم صرفه جویی در زمان میشود و هم کیفیت کار و استقلال طلاب بالاتر میرود و هم درس خارج ها رونق بیشتر میگیرد! 👈فکر هم میکنم طرحی عملیاتی باشد و اینطور نیست که در کنج دنج تخیلات ذهنی جای داشته باشد. منتها به چیزی که نیازمند است تکیه به نیروی انتخاب و اختیار و بیرون رفت از توهّمات جبر انگارانه است. تسلیم شرایط موجود نباید شد و باید باور نمود میشود تغییر داد. باور نمود مصلحت در تغییر است. بحث کرد! محاجه کرد!
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۶) «قدرت جبر یا قدرت تلاش، جدیت و همّت»؟ «نیروگاه هسته ای جبر» «مسئولیت پذیری چیست؟» 🔷مطلب قبلی بذل خاطر را که نوشتم برخی عزیزان گفتند یکباره ۴۵ جلسه درس خارج نوشتن نشانه همّت زیاد شماست! یکی دیگر از عزیزان فرمودند: خرخوان!😊 شاید شما هم بگویید: تلاش، جدیت و پشتکار، صبر، دغدغه، بستر مهیّا، انگیزه و... . 🔶اینها مفاهیمی است که معمولا در این مواقع به کار میبریم؛ من هم به این عزیزمان گفتم: 🔻«این همّت نیست! آخر همّت هم اندازه ای دارد! مساله چیز دیگری بود! مجبور بودم میفهمی؟! مجبور!!»🔺 🔹نان جبرم را خوردم نه نان همتم را! بله! آدم میتواند تنبل باشد، بی حوصله باشد، کم انگیزه باشد، شرایط مهیّا نداشته باشد، کم همّت باشد ولی مجبور هم باشد! جبر ظرفی است که قواعد بازی را به هم میریزد! 👈نمیدانم آیا تا به حال -اجلّکم الله- سگ دنبالتان گذاشته؟! هم در تیکاف اولیه و هم در سرعت و خسته نشدن در یک لحظه در حدّ مسابقات بین المللی میشوید! باید پرسید ای زید! این تویی اینطور میدوی؟! او نیز باید بگوید نه من نیستم! این زید مجبور است! 🔸یکبار دیگر که با این امر مواجه بودم وقتی بود که برخی اساتید بزرگوار حوزه بنده را تحسین میکرد! میگفت چطور با این شرایطی میتوانید فلان کارها را انجام بدهید؟! به ایشان هم عرض کردم یک نکته ای هست که شما از آن غافلید! ⬇
👈و آن هم این است که تنبلی برای بنده موضوعش منتفی است والا اگر حوضچه تنبلی مهیّا بود من از آن شناگران ماهرش بودم! اساسا تخصّصا موضوعی برای تنبلی برایم باقی نمانده! مجبورم آقا مجبور! دلیل جبر ورود بر دلیل دیگر امور دارد. نواقص را میپوشاند! 👈به تعبیر شما علمای اخلاق از روش احراق استفاده کردم! رفع کرده ام نه دفع! ✔راستی رفقا در مسائل اخلاقی و معنوی هم روش گویا همین است. خیلی به خودتان زور چله نشینی نیاورید. از چهل جای دیگرش بیرون میزند! روی ادراکات توحیدی کار کنیم موضوع اخلاق ذمیمه رفع میشود: 📖«ای عزیزان من! سر بسته بگویم منبع تمام اخلاق و کردار حسنه و سیئه موحد بودن و نبودن است. اگر در خود رذیله ای دیدید بدانید توحید و خداپرستی در شما وجود ندارد. به لفظ اکتفا کرده اید» ✔این پند حکیمانه شماره 65 از پند نامه سعادت استاد بزرگوار اخلاق و معنویت آیت الله حاج شیخ علی سعادت پرور بود. از خودم نبود. روحشان شاد. 🔵داشتم میگفتم که برخی فکر میکنند باید خیلی زرنگ و با تلاش و با همت باشند تا برخی کارها را بکنند! بله به خاطر همین از ازدواج از فرزند داشتند از تعدد فرزند از کارهای بزرگ و... میترسند! نمیدانند که وقتی در گود مسائل افتادند ممکن است قواعد عوض شود! 👈نباید با وجود بالفعل خودشان همواره همه چیز را بسنجند! ورای نصرت الهی، وقتی مجبور باشی قدرتت چند برابر میشود! میتوانی! بالاتر بگویم. وقتی مجبور باشی خسته هم نمیشوی! بالاتر بگویم. وقتی مجبور باشی لذت هم میبری! 👈شاید سرّ خستگی نداشتن و لذت بردن و محبت عمیق مادران نسبت به فرزندانشان به خاطر همین احساس مسئولیت عمیقی است که خداوند متعال در قلبشان قرار داده است. فرزند امتداد وجود خودشان است. 🔶اما این جبری که مدام از آن یاد کردم روشن است که مرادم نوعی جبر روان شناختی است. یعنی اینکه انسان در برابر یک فعل خاصّ یا رسیدن به یک هدف خاصّ برای خود قدرت اختیار قائل نشده و خود را مجبور به یک انتخاب ببیند. 🔸مسئولیت پذیری چیست؟🔸 اگر هنوز هم سختتان است بگویید با عقلش حکم به این اجبار میدهد! خود را در قبال آن کاملا مسئول بداند. اگر این را خوب گفته باشم مفهوم مسئولیت را موفق شده ام شرح دهم! بله آن مفهومی که دنبالش بودیم خود را نشان داد. این معنی از مجبور بودن همان خود را مسئول دانستن است. البته خب درجه ی بالاتر آن است. 🔻احساس مسئولیت یعنی اینکه خود را در قبال رفتارهایی خاصّ یا رسیدن به اهدافی خاصّ مجبور بدانی! باورت شده باشد راهی دیگر نداری!🔺 🔸چه کار کنم! مثال خوبی است! شما ببخشید! احساس مسئولیت یعنی گویا سگ -اجلکم الله- دنبالت گذاشته!😂 👈اسم مسئول را کاری ندارم ها! حقیقت مسئول را کار دارم! در بین این به اصطلاح مسئولین خیلی کم انسان مسئول واقعی انسان میبیند. به آنهایی که صبح جمعه از خواب پا میشوند در حالیکه قیمتها چند برابر شده کاری ندارم! به آنها کار دارم که صبح جمعه ها از این استان به آن استان بدون ادعا دنبال حل مشکلات مردمند! همین خسته نشدنشان نشان دهنده عمق احساس مسئولیتشان است. احساس مسئولیت زندگی انسان را تغییر میدهد. 🔻آدم مسئول کارش جهادی میشود! آدم مسئول خسته نمیشود! آدم مسئول کم خرج میشود! آدم مسئول نیازی به تفریح و استراحت ندارد! آدم مسئول مشوق سر خود است و نیازمند حقوق و مزایای بیشتر نیست! آدم مسئول بر سر کسی منت نمیگذارد! آدم مسئول هر شبش مانند شب امتحانی است! هر شبش مانند شب کنکور است!🔺 👈دیده اید از ما نیز گاهی در شب امتحان کارهایی خارق العاده ای سر میزند! به برکت جبر نمره و امتحان! در حدّ نوادر بشری گاهی ارتقا پیدا میکنیم! 👈اصلا میدانید بسیاری از اختراعات و پیشرفتهای بشری در جنگها و در صنایع نظامی رخ میدهد؟! این هم به برکت جبر است! 👈راستی اگر انسان با خلقیاتی مانند تلاشگر بودن و همّت و... قدرتی برخاسته از نیروگاهی حرارتی برای خود دارد انسان در ظرف جبر قدرتی برخاسته از از نیروگاه هسته ای دارد! 👈البته آن جبری واقعا مبارک است که انسان مصلحت آن را با نیروی عقلانیت و شخصیت خود درک کرده و به آن تن داده است. ولی در هر حال خود جبر قدرتهای ما را چند برابر میکند! در این شکی نیست. ✔یکبار ظاهرا از مرحوم آیت الله مصباح یزدی میشنیدم که ایشان روزانه نمیدانم برای خودشان 19 یا 20 وظیفه تعیین میکنند و برنامه ریزی میکنند تا لااقل 17 تایش عمل شود! همین برنامه ریزی ها هم تا اندازه ای به همین ایجاد روحیه مسئولیت در خود برمیگردد. خودمان را با برنامه مجبور به کار خاصی میکنیم. 🔻برنامه ریزی مانند نذر ذهن است! ادایش نکند اذیت میشود. عذاب وجدان میگیرد🔺 ⬇⬇
✔رفقا اصلا به نظرتان این اهرام مصر را چه طور ساخته اند! خیلی عظمت هست ها! چند هزار سال پیش! نظریات مختلفی ابراز شده است. حتّی اخیرا دیدم برای برخی این مطلب برجسته شده بود که شاید در برهه ای آدم فضایی ها روی زمین آمده بودند و این اهرام کار آنهاست! خب به نظر من این اهرام مصر هم ساخته شده ی قدرت شگفت انگیز جبر است! آخر آدم مگر با اختیار خودش همچنین بنای حماقتی میسازد تا در صفحه ی تاریخ ماندگار شود؟! ولی لامصب عجب جبری بر سر این کارگران بدبخت بوده و این فرعون لا کردار هم عجب جبّاری بوده! ✔رفقا یکی از مشکلات حجاب در زمان ما به همین نکته برمیگردد. واقعا حجاب برایشان سخت شده است. گرمشان میشود! سنگینشان میکند! راحت نمیتوانند تحرک کنند و... . یعنی بخشی حجاب را هم دوست دارند ولی این مشکلاتش برایشان دشوارش نموده است. کاری به جنبه های دیگر مسأله ندارم زود قضاوت نکنید! به نظرم از جهتی راست میگویند! آنچه رخ داده آن است که قدیمی ها به خاطر عوامل عمدتا اجتماعی برای خودشان قطعی کرده اند بودند و خودشان را مجبور به حجاب میدانستند ولی الآنی ها از آنان چنین قطعیتی گرفته شده است و باید با نیروی انتخاب و اختیار و نه قدرت اجبار حجاب را انتخاب کنند! خب دشوار میشود دیگر! همینکه شما بدانید انتخاب عرف پسندی غیر از حجاب کامل هم میتوانید داشته باشید حجاب کامل برایتان دیگر خیلی دشوار میشود! آنهایی که شلوار لی پوشیده اند برایشان شلوارهای پارچه ای دشوار است. ولی برای خود آنهایی که نپوشیده اند آن دشواری را ندارد. ✔رفقا پیاده روی اربعین توفیق داشتیم یادتان هست! یادش بخیر! صلی الله علیک یا ابا عبدالله. حدود 80 کیلومتر بود. در همین قم یک کیلومترش را هم حاضر نیستیم برویم. چرا اینقدر آنجا نیرو داریم؟ معمولا میگفتند به برکت امام حسین علیه السلام. خب از جهتی صحیح است! جهت زمینی اش چیست؟! به همین قطعی دانستن و قدرت جبر برمیگردد. اصلا به ذهن خطور هم نمیکند که با ماشین برویم. همین راه را برایمان گوارا میکند. البته نیروی عمل جمعی که در علم روان شناسی اجتماعی هم از آن بحث میشود اثر گذار است. یعنی اینکه میبینیم دیگران هم مانند ما هستند کمکمان میکند. ✔یکی از عزیزان میگفت من ماندم این قدیمی ها عجب همّتی داشتند! میرفتند آب از چاه یا از رودخانه می آوردند. خانه ما اگر پارچ آب در یخچال خالی شود کسی از بچه ها بانی نمیشود برود پرش کند! باز بنده گفتم قدیمی ها درست است که در فرهنگ رفاه زده زندگی نمیکردند و از این جهت مرد کار بودند. ولی نکته ای این است که چاره ای جز آن نداشتند. جدیدی ها هم در ظرف قدیمی ها همان میشوند! قدیمی ها هم در ظرف جدیدی ها همین! مسأله همّت نیست! 🔸مسأله نیروی جبر است. بله این هست که جبرهای محیطی به مرور میتواند برای یک شخص یا یک نسل اخلاقهای خاصی ایجاد کند که ورای ظرف جبر نیز این اخلاقها نسبتا ادامه یابد. ✔اصلا یک مثال دیگر میزنم! دیده اید مفسّرین چه همّتی دارند یکدور قرآن کریم را تفسیر میکنند. مرحوم علامه طباطبایی. آیت الله جوادی آملی نیز که اخیرا تفسیرشان را تمام کردند. یا فقها چه همّتی دارند و شخصی مانند صاحب جواهر آنقدر کتاب استدلالی مینویسد! اینها از مرّیخ آمده اند! ما که در خودمان عشری از اعشار این توان را نمیبینیم! به نظرم آنها نیز احتمالا نمیدانستند اینقدر توان دارند. انسان وقتی میخواهد شرحی بر یک کتاب فقهی بنویسد یا تفسیری بر قرآن دیگر برایش قطعی میشود که باید تا آخر برود. مجبور میشود. انتخاب دیگری ندارد. آن وقت است که دیگر ابر مرد روزگاران میشود! کار آنها را با خودمان نباید قیاس کنیم. ما نیز اگر خودمان را مشغول این امور کنیم بزرگ میشویم. فرق ما با آنها این است که ما معمولا خودمان را مجبور به خوردن و خوابیدن و تفریح و... میبینیم که در این امور هم خیلی از آنها ماهرتر و دقیقتر و صبورتر میشویم! خودت را درگیر کار بزرگ کن تا بزرگ شوی. حرکت کن تا خدا توفیق بدهد؛ إنّ الله یحبّ معالی الأمور و یکره سفسافها. ⬇⬇⬇
✔یکبار با یکی از دوستان در مورد مسائل خانوادگی مشورت میدادم. ایشان هم مانند بسیاری از نسل امروز از مشکلات خانه داری و اخلاق و... مینالید. خسته شده بود. العیاذ بالله صحبت از طلاق بود! چرا العیاذ بالله و نستجیر بالله میگویم؟! چون در یک بذل الخاطری به همین خاطر بیان نمودم که طلاق مبغوض ترین امور نزد خداوند متعال است. لذا باید از آن به خداوند متعال پناه برد! بنده خب عرایض مفصّلی داشتم ولی یکی از مهمترینش همین بود که برای خودت قطعی کن طلاقی در کار نیست. وقتی خود را مجبور به ادامه زندگی و مسئول به زندگی خوب داشتن دیدی چند اثر خواهد آمد: صبرت زیاد میشود! غصه ات کم میشود! از زندگی لذت خواهی برد! ابتکار و خلاقیت در بهبود امور پیدا میکنی! و... اصلا آن بذل خاطر را در مورد طلاق به خاطر همین نوشتم. اینکه برای خودتان قطعی کنید که مجبور به ادامه زندگی هستید. با همین یک توصیه باور کنید بسیاری از مشکلاتتان حل خواهد شد! ✔اصلا بگذارید فلسفی اش کنم! انسانی که اینقدر حبّ نفس دارد باورتان میشود در شرایط سلامت روحی و جسمی و دینی و... دست به خودکشی بزند! واقعا نمیشود! ولی یکجایی نشانتان میدهم که چه راحت میشود. این انسان را ببرید در یک ارتفاع بسیار بلند و بگویید از روی یک کاشی باریک ده سانتی مسافتی را در آسمان راه برود. همینکه از آن بالا پایین را نگاه کند و تصور سقوط نماید کلکش کنده است! اگر خیلی چقر باشد چند قدمی هم میرود و می افتد! همین کاشی را اگر در سطح زمین میگذاشتید به سادگی میشد رویش مسافتی را بدون واهمه طیّ نمود. بله اینجا نیز چیزی که رخ میدهد همان نیروی جبر است. انسان در یک لحظه با تصور سقوط آن را برای خود قطعی پنداشته و در کمال ناباوری خود را مجبور به سقوط دیده و خود را در کمال انتخاب از بالا به پایین می اندازد! فلاسفه معمولا همین مثال را برای تقریب به ذهن فاعلیت بالعنایه میزنند. علم به سقوط مساوی با سقوط است یعنی علم فعلی است. میخواهد در منبر حرف بزند تصور میکند که خراب میکند و خراب میکند. 🔴مشکل ما این است که هنوز خیلی امور را برای خودمان قطعی نکرده ایم! مبارزه با طاغوت درونی و بیرونی را! رسیدن به اهداف بلند را! بندگی خدا را! و... 🔷خب خلاصه اش کنم! نتیجه اینکه از نیروی هسته ای جبر غافل نشویم! وقتی مسأله را خوب درک و هضم کردیم توصیه های بیشماری برای ما به بار می آورد. مسئولیت پذیری خوب معنی میشود. تحلیل بسیاری از امور برایمان آسان میگردد. ضرورت برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف برایمان روشن میشود. در بند محدودیتها و تنبلی ها و کاستی شرائط نمیمانیم. کاری بزرگ را آغاز میکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۴-۲) «اقتصاد نفتی» 🔵میخواستم مطالبی که در زمینه اقتصاد نفتی به ذهن خطور میکند را بنویسم که فترتی حاصل شد. یکی از انگیزه هایم در مورد بحث تفصیلیتر در این زمینه آن است که تا در محافل فامیلی مینشینم شروع میکنند نق زدن! 😩کره جنوبی چه بود و ما چه ایم! خودروهایمان فلان است! فساد اداری بهمان است! اخیرا که ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج را هم به رخ ما میکشند!😳 یاد کلام امیر المؤمنین علیه السلام می افتم: 📖فَيَا لَلَّهِ لَهُمْ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ‏ بِهَذِهِ‏ النَّظَائِر ✔بحث از معضل اقتصاد نفتی و خیانت پهلوی، دسیسه استعمار جهانی و خواب بودن نخبگان ما در این زمینه بحث از به نوعی ریشه ی معضلات کلان جامعه ماست. 💡از این رو ذهنم را باز گذاشتم تا ابر متراکمی از خطورات بر آن باریده و آن را بذل نمایم. اندکی هم مطالعه کردم تا این ابرها بارورتر شوند! بگذریم! ✔به نظرم اگر کسی دماغ برزخی اش😄 باز باشد از بوی بد نفت که از همه جای جامعه ما بلند است سرگیجه خواهد گرفت! از اقتصاد، بازار، ادارات و... گرفته تا اخلاقیات نفتی! خودمان هم بعید نیست بوی نفت بدهیم! 👈این سیاه بد بو کرامت نفس و استقلال ما را از ما گرفته و ما را بنده خود کرده است! طفلک تقصیر هم ندارد؟! او هم گرفتار ما شده است! 👈خودش زمانی ثروت بود! قدرت بود! حال برای تأمین هزینه های جاریمان گدایی اش را میکنیم! حال نقطه ضعفمان شده است! کفران نعمت از این بالاتر!
🔶وقتی از اقتصاد نفتی صحبت میکنیم مرادمان اقتصاد متّکی به نفت است. و وقتی از ضرورت مبارزه با این اقتصاد صحبت میکنیم مرادمان عدم وابستگی به درآمد نفتی است. اقتصاد بدون اتکا به درآمدهای نفتی! 🔸وقتی از اقتصاد نفتی صحبت میکنیم باید بدانیم از چه امر خطیری داریم حرف میزنیم! اقتصاد نفتی سخن گفتن از امری است که به یک نظام به هم پیوسته اقتصادی، اداری، سیاسی، اخلاقی و... می انجامد. 🔹زمینه بسیاری از امورات اجتماعی ماست. ریشه بسیاری از معضلات ماست. این نوع اقتصاد در هویت جامعه در عرصه فرهنگ، دین، سیاست و... اثر میکند. آیا میتوان از کنار آن به سادگی گذشت؟! بد نیست که برخی که فعلا به ذهن خطور میکند را فهرست کنم؛ 🔸«نکاتی پیرامون اقتصاد نفتی»🔸 ابتدا از همین انتصاب مدیران نالایق که بهانه بحث شد شروع کنیم؛ این انتصابات خارج از قاعده خود به نوعی معلول فرهنگ نفتی ماست. 👈اقتصاد نفتی به کارآمدی و سوددهی و... کاری ندارد. یک شیر فلکه ای آن بالا باز شده و هر طرفش را در جیب یکی فرو کرده اند و همینطور هلمّ جرّا تا اینکه اندکی نیز به آحاد جامعه رسیده است! 👈به قول خودشان اقتصاد رانتی! یک دارایی درون زایی که از خود مردم و توان مندی و استقلال آنها جوشیده باشد که نیست! چنین اقتصادی آثار بسیار سنگینی را بر اخلاق، اجتماع و مناسبات بسیاری دیگر میگذارد. 🔻هویت یک اجتماع را میتوان تا اندازه زیادی از روی اقتصادش حدس زد🔺 👈با نوع اقتصادی مانند اقتصاد نفتی یک دومینوی عظیم اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، دینی و... به وجود می آید. 🔻«اقتصاد بچه پولدارها! اقتصاد حقوق بگیرها! اقتصاد اجیرها! اقتصاد مفت خورها! اقتصاد واردات محور! اقتصاد مبتنی بر گنج نه بر نیروی کار و قوت بازو!»🔺 👈اقتصاد نفتی یعنی اقتصاد وابستگی! بین وفور منابع طبیعی و اقتصاد رانتی که مبتنی بر مزد و سود و تلاش انسانها نباشد یک رابطه ی طبیعی است. 👈جایی یادم هست سالها پیش خواندم اینکه هنوز هم اسپانیا و پرتغال اقتصادهای برتری مانند دیگر کشورهای اروپایی ندارند به اقتصاد مبتنی بر کشف طلا و امور شبه رانتی در تاریخ استعماری آنها مربوط است. 👈در هر حال در اقتصاد نفتی چیزی به عنوان نگاه بلند مدّت و راهبردی جایگاهی ندارد! 🔸«در اقتصاد نفتی مردم عیال دولتند نه دولت عیال مردم»!🔸 در اقتصاد نفتی مردم عیال دولتند نه اینکه دولت عیال مردم باشد. همین لوازم اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی زیادی دارد. 👈باعث میشود که درآمد دولت از روی مالیات نباشد بلکه از روی جیب چاه های نفتی باشد؛ این هم باعث میشود که انتظار مردم از دولت زیاد شده و وابستگی خاصّی به آن پیدا کنند! 👈مردم استقلال چندانی از دولت ندارند! دولت با پول و زور بازوی آنها نمیچرخد تا قرار باشد به حرفهای آنها گوش کرده و بالتبع مطالبه گری واقعی از اصلاح ساختارها کم میشود. 👈فائده ظاهری اش برای مردم آن است که قیمت سوخت، برق، آب و گاز و... کم میشود؛ پدر که از عیالش پول نمیگیرد! ولی همین باعث رواج اسراف در این جامعه میشود! 👈چنین اقتصادی التزامی به شفافیت ندارد زیرا خلاف منافع برخی مفت خوران اعظم بوده و دیگران هم چون دولت را وابسته خود نمیدانند حقّ شفافیت چندانی برای خود قائل نمیشوند؛ همین باعث شیوع فساد میشود. 👈اقتصادی که مدام برای خود مخارج میتراشد و برای تأمین عیال خود در تکانه ها با خلق پول تورم می آفریند! 👈همین اقتصاد نفتی واردات محور شده و به تشدید فرهنگ مصرفگرایی و تجملگرایی بین مردم دامن میزند. خانه مردم را دیده اید مانند موزه ها شده است! 👈همین اقتصاد نفتی باعث بیشتر شدن وابستگی به غرب و در ادامه غرب گرایی و غرب پرستی میشود. تولیدات آنها روانه بازار و خانه های ما شده و به صورت مرموزی مانند اسب تروآ از پشت خنجر فرهنگ غربی را بر کمر فرهنگ اسلامی ما وارد میکند. دینداری مردم ضعیف میشود. 👈با دیدن همین مصرفگرایی و تجملگرایی و رفاه گریی و ارزش شدن کارمندی و مفت خوری و... زندگی ساده و دشوار روستایی تقبیح شده و سیر مهاجرت به شهرها و تغییر جمعیتی ایران بسیار سرعت گرفت. 👈همین نفتی بودن اقتصاد باعث اختلاف طبقاتی و ظهور طبقات تجار وارد کننده و صنعتگران مونتاژ کار و شبکه ای مافیایی از صورت بندی نوین از منافع مبتنی بر اقتصاد نفتی شد که باعث کینه های اجتماعی و فاصله های طبقاتی گردید.
👈خود دولتها نیز در ترویج مصرفگرایی و رفاهگرایی و واردات بی رویّه بی تأثیر نیستند. دولتها میل خاصی به افزایش سریع و عجولانه رفاه در بین مردم به منظور کارآمد نمایی خود با افزایش حجم واردات و کنترل قیمتها و وارادات کالای لوکس و چشم گیر دارند. 👈یک اقتصاد نفتی اگر نظام دموکراسی پیدا نماید سیاسی کاری و نفاق در آن زیاد است. شعارهای عجیب و غریب و کهکشانی در هنگام انتخاباتش زیاد شنیده میشود. 👈به دلیل لزوم رأی آوری کسی به شکل ریشه ای به معضلات اصلی جامعه که همین اقتصاد و تورم و بیکاری و... است نمیپردازد. چون درد آور است و مردم رأی نداده اند که درد بکشند! 🔸«نفت و رفاه کاذب»🔸 اگر در جامعه ی ایرانی دقّت کنیم متوجّه میشویم مانند اعضاء یک خانواده ثروتمند هستند یا بگویید خانواده ای که مال هنگفتی یکباره برایشان به ارث رسیده است. 👈فرزندان چنین خانواده ای معمولا لوس بار آمده و رفاه زده میشوند. مستقلّ و متکی به زور بازوی خود نمیتوانند زندگی کنند. دیگر حاضر نیستند سختی را تحمل کنند. 👈ما در اقتصاد نفتی بد بار آمده ایم. به جای صبر بر سختی تولید و صادر کردن محصولات متنوع و کسب در آمد سریع چند میلیون بشکه نفت در روز فروخته و به جیب میزنیم. 👈برخی که مدام از ژاپن و کره میگویند حواسشان نیست که مردم آن کشورها چه سختهایی را متحمّل میشوند که ما اصلا از آن خبری نداریم! 👈نمیدانم باور کنم یا نه! آقای یامین پور در سفرنامه خود به ژاپن به نام کاهن معبد جینجا نقل میکرد یک ژاپنی اگر هفته ای یکبار اعضاء خانواده اش را بتواند ببیند خیلی خوشبخت است! یعنی اینقدر عمرشان صرف کار میشود. 👈این پولداری و ارزانی و وفور نعمت خود یکی از برکات اقتصاد و نفت و فرهنگ ماست. ولی خب در هر حال باعث فساد و اسراف هم شده است. 👈همین خانواده ثروتمند بودنمان باعث شده که حاضر نباشیم به راحتی سختی آنها را تحمّل کنیم. آنها مجبور به توسعه بودند میفهمی! مجبور! ما چنین اجباری برای خود احساس نکردیم و همین توسعه را برای ما خیلی دشوار نموده است. چون انتخابی راحتتر که همان اقتصاد نفتی باشد داشته ایم. 🔸«رابطه نفت و ادارات معیوب»🔸 چرا این همه مشکلات قانون گذاری و ادارات فشلمان حلّ نمیشود؟ دیوانسالاری بیداد میکند! سهم زیادی از آن برای آن است که چون نفتی است! 👈اگر اقتصادمان مردمی بود دولت مجبور به بازنگری مداوم و تسهیل قوانین برای بالا بردن کیفیت، سرعت تولیدات و بخش خصوصی میشد. خود را حقیقتا خادم آنها میدید. مردم را حقیقتا ولی نعمت خود میدید. 🔻ولی نعمت بودن مردم در اقتصاد نفتی ادّعا است🔺 👈ولی در اقتصاد مبتنی بر کار مردم اینگونه نیست. مجبور است کار و مشکلاتش را تسهیل نماید. چون قرار است درآمدش از همینها در بیاید! ✔نونش در تسهیل و گره گشایی است! ولی در اقتصاد نفتی نونی در این نیست بلکه اگر قرار باشد خیلی قوانین را شفاف، راحت نماید گاهی به ضرر اقتصاد هم هست! مدام باید نون دیگری به مردم داد! ✔یکبار انتقاد میکردم که چرا فلان بزرگوار طلبه ها را مجبور میکند برای گرفتن شهریه اش به فلان جا حضوری بیایند و به کارتشان نمیریزد! بعد شنیدم مسئول آنجا گفته بود چون پول اندازه همه نداریم و میخواهیم سخت بگیریم تا یک بخش زیادی اصلا نیایند برای گرفتن! ✅این بخشی از سرّ دیوانسالاری در اقتصاد نفتی است. عدم شفافیتها هم به همینجا برمیگردد! دولت را بزرگ و بزرگتر میکند! مردم را مدام متوقع و متوقعتر میکند!
🔸«نفت و توسعه»🔸 یکی از معضلات اقتصادی ما که بر پیچیدگی شرایط افزوده تلاش برای توسعه اقتصادی است. اصلا ای کاش تلاش نمیکردند! 👈توضیح آنکه تلاشها در این راستا در دل فرهنگ نفتی رخ داده است! آخر یک چیز که مبطل خودش نمیشود! هر تلاشی در این راستا به گونه ای نتیجه عکس میدهد. ✔برهه ای برای توسعه به دنبال واردات از غرب رفتند! بندرهای عظیم در خلیج فارس ایجاد شد! ولی در دل فرهنگ نفتی به چیزی جز رشد وابستگی نیانجامید! ✔برهه ای دیگر به دنبال خودکفایی ظاهری رفته و ایران خودرو، تراکتور سازی تبریز و ماشین سازی اراک تأسیس شد. حرف خوبی بود ولی نمادین! روشن است که چنین تلاشهایی در فرهنگ نفتی که در اخلاق و مدیریت و صنایع پایه و... رخنه میکند باعث آن میشود که خود این صنایع وبال ما شوند! خودشان باید با پول نفتی اداره شوند! سود دهی و کارآمدی در کار نیست! باید سرپایشان نگه داشت! به آنها نیز باید حقوق نفتی داد! از قضا سرکنگبین صفرا فزود! ✔برهه ای دیگر دنبال این نظریه رفتند که توسعه مبتنی بر صادرات است. خب حرف درستی است و بر اساس آن مناطق آزاد تجاری را به شدت زیاد شد! باز هم صفرا فزود! چنین توسعه ای وقتی در دل فرهنگ نفتی رخ دهد به معنای راحتتر شدن واردات و قاچاق است. خودش پدر توسعه را در می آورد! ✔ اینگونه توسعه ضرورتا مبتنی بر فرهنگ مناسب خودش است. فرهنگ استقلال و عدم وابستگی سیاسی، غرور و شخصیت دینی و ملّی، تکیه بر کار و اقتصاد چند محصولی. ✅بابا اگر دنبال نفت هم هستید لااقل به نفت از منظر صنعتی نگاه میکردید. این تک محصولی را با افزایش پالایشگاهها تبدیل به چندین محصول با ارزش افزوده بالا مینمودید. خودش میشد صنعت پیشران اقتصاد ما و بقیه امر توسعه را به دنبال خودش میکشید. نه اینکه بشود مادر خرج کشورمان! 🔸«نفت و آموزش و پرورش»🔸 سالهاست مشکل آموزش و پرورش و معلّمان عزیز حلّ نمیشود. چون با اقتصاد نفتی نمیشود که حلّ بشود! در اقتصاد نفتی اصلا کاری چندان به توانمندی محصّلین و دقّت در تعلیم و تربیت آنها برای چرخاندن چرخ اقتصاد به شکل کارآمد که ندارند! چون به آنها نیازی ندارند! 🔻نخبه چه صیغه ای است! پخمه باشد برایمان شاید بهتر هم باشد! کمتر موی دماغ میشود!🔺 👈اینها هم حقوق بگیران آینده هستند که انشعابی از آن نفت را در جیب آنها فرو میکنند. 👈به نظرم در اقتصاد نفتی دل خوشی هم چندان به این نهادها ندارند! البته تعارف که زیاد میکنند! ولی واقعیت همین است. معلّم و علم چندان ارزش پیدا نمیکند. ⛔از طرفی چون قرار نیست بر اساس لیاقتها کارها حل شود نظام ارزش گذاری واقعی برای سطوح علمی انسانها نیز شکل نمیگیرد! اقتصاد رانتی فقط دنبال یک چیزی هست که بتواند افراد را یک دسته بندی های اجمالی بکند تا بداند قرار است به هر کسی چقدر حقوق بدهد! این میشود همان مدرک گرایی! ⛔علم ارزش واقعی خود را از دست میدهد! این هم باعث آن میشود که استعدادها شکوفا نشود! جوانها بیکار بمانند! بیکاری هم با خود فساد می آورد! 👈راستی از چنین اقتصادی انتظار عدالت دارید؟! زهی خیال باطل!! اقتصادی که از روی فضلش به آحاد جود میکند! در فضل که حقّ مسبوقی نیست تا انتظار عدالتی در کار باشد! 🔴خلاصه اینکه: 👈👈یک ربط بسیار معنادار بین اقتصاد نفتی با پدیده هایی بسیار اجتماعی میتوان دید؛ اموری مانند مدیران نالایق، بی عدالتی، بی کاری، عدم شکوفایی استعدادها و کشف نخبگان، عدم شکوفایی فرهنگ کار گروهی، تورّم، شیوع اسراف بین مردم، تجمّل و مصرف گرایی ناشی از اقتصاد وارداتی، عدم توجّه کافی به معلّم و آموزش و پرورش، مدرک گرایی، دیوانسالاری و عدم شفافیت و فساد زا بودن، بزرگ شدن دولت و کم شدن تولید و ضعیف شدن بخش خصوصی و...👉👉 🔸«درد دل»🔸 حالا حق دارم یک چیزی بگویم؟! رفقا دیده اید از پالایشگاه ها آتش و دود از دودکشهاست که به آسمان میرود؟! به نظرتان دی اکسید کربن است؟! نه این شرافت، کرامت و استقلال ماست که دارد دود میشود! ماییم که داریم به فنا میرویم! فریبمان دادند! فریب قرن! شیاطین بزرگ عالم دارند به ریشمان میخندند! تنبلی خودمان هم بی تأثیر نبود! بی علمی خودمان هم بی تأثیر نبود! دنیا شناس نبودن نخبگان ما هم بی تأثیر نبود! دنیاگریزی و عدم شناخت بعد اقتصادی دین هم بی تأثیر نبود! ولی فعلا دنبال مقصّر نیستم. کار از این حرفها گذشته! باید کاری کرد! باید روشنگری کرد! باید قیام کرد! باید جهاد اقتصادی و تولیدی کرد! 👈فعلا خسته تان نمیکنم. این بحث ادامه دارد ...
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۷) «مغالطه مگه تو متخصصی؟!» «معایب تخصص گرایی» 🔴از آقای دکتر سریع القلم نوشته ای تحت عنوان: «چرا روانشناسی در جامعه ما حضور بسیار کمرنگی دارد؟» میخواندم. در قسمتی از این نوشته اینطور بیان میکنند: 📖«اگر ستون‌­نویسی در بیست موضوع متفاوت قلم می­‌زند دستِ خودش نیست. آنقدر جامعه غیر تخصصی است و آنقدر افراد بی‌­تفاوت هستند که او حتی می­‌تواند در پنجاه موضوع نظر دهد. جامعه در ناخودآگاه خود پذیرفته است. اگر فردی می­‌تواند بیست شغل دولتی داشته باشد به این دلیل است که ناخودآگاه جامعه آن را طبیعی می‌­داند. ولی در آلمان ناخودآگاه جامعه اجازه نمی­‌دهد» 💥دیدم مطلب مهمّی است. نمیشود بی تفاوت از کنار آن گذشت. لااقل همین بذل الخاطر های ما را زیر سؤال میبرد! آیا خود همین کشکول دلالت بر آن ندارد که پس ارزش خواندن ندارد؟! 💢یکبار از کانت سخن گفتیم و بار دیگر از ملکیان و سقیفه! یکبار از خوارج گفتیم و بار دیگر از آنارشیسم و کرونا! از هلوکاست گفتیم و علم شیمی و ادبیات عرب! از قانون گفتیم و از نفت و از روش فقه آموزی! از علم عنایی گفتیم و وجه اشتقاق قنبید و آسیب شناسی از جوامع غربی! از طالع بینی گفتیم و اربعین و خدمات متقابل اسلام و مدرنیته، از طب سنتی و شرح رضی و نهم ربیع گرفته تا دکتر استرنج و کارتن پهلوانان و موانع تقریب شیعه و سنّی ... ! معلوم هم نیست دیگر از چه قرار است سخن بگوییم!
🔵یکی از دوستان میگفت اسمش را بگذاری کشکول القربان بهتر است! شبیه نوادر الحکمة یا همان دبة شبیب محمد بن احمد بن یحیی اشعری قمی است! همه چیز در آن پیدا میشود! 👈راستی اخیرا از یکی از علما شنیدم که از مرحوم آیت الله بهجت نقل میکرد که کتاب نوادر در مسکو موجود است و خود ایشان گفتتند شاید بتوان آن را در کتابخانه عظیم تاتارستان در غازان پیدا نمود! اگر کسی همت کند و این کتاب پیدا شود خیلی نکات خوبی از تاریخ حدیث شیعه روشنتر میشود. 👈بگذریم! کاری به نقد کلام دکتر سریع القلم و تحقیق مراد واقعی ایشان هم ندارم. درستش آن است که بگوییم یعنی با تقوا و دانش حرف بزنید. ای مستمعین شما هم مقداری شخصیت داشته باشید و دنبال هر حرفی نروید. شما اهل دانش نیز به جای پرداختن به موضوعات مختلف اگر فضلی دارید آن را در یک موضوع ویژه خرج کنید که به مرور در طول زمان یک سرمایه اجتماعی برای اعتبار حرفهایتان درست کنید. اینها را میتوان با حسن ظنّ از کلام ایشان برداشت نمود که البته مطلب صحیحی است. ولی آیا معنایش این میتواند باشد که ما دیگر در عرصه های مختلف فکر و نظری نداشته باشیم؟! 👈اگر اینطور است خود این کلام ایشان و بسیاری از کلمات و مقالات دیگرشان لااقل خود ابطالگر بوده و در امور بسیار متنوعی ابراز نظر نموده اند. 💡به ذهنم خطور کرد که خیلی سریع القلم نکاتی در این زمینه بنویسم😊 🔸نکته اول «حرف تخصصی مهم است یا حرف متخصص؟»🔸 بسیاری از نظرات گاهی تنها به این سبب که متخصص آن را نگفته مردود دانسته میشود! گویا صدق یک نظر مبتنی بر متخصص بودن قائلش است نه مطابقتش با واقعیت! اگر متخصص شرافتی دارد به دلیل انتظار منطقی بودن حرفش است نه اینکه بتوان حرف منطقی را با مغالطه «مگه تو متخصصی» خفه کرد! نظر متخصصانه یعنی نظر منطقی نه نظر کسی که اسمش متخصص است و عمرش را در یک رشته لزوما صرف یا تلف کرده باشد. اعتبار یک نظر در منطقی بودن آن است نه آنکه شخصی که عرف آن را متخصص میداند آن را ابراز نموده باشد. 🔸نکته دوم «لزوم سنجش حرفهای به اصطلاح تخصصی با محکمات فقاهت دینی»🔸 ما گاهی رویکردمان نسبت به اندیشه ها مربوط به سنجه منطقی آنان نیست که تخصّص ویژه آن رشته را لازم داشته باشیم. البته گاهی هم مساله مقدماتش روشن بوده و نیازی به تخصص ویژه ای ندارد. آنچه نباید از آن غفلت نمود آن است که میتوانیم از منظر دیگر تخصصی داشته باشیم که موضع نهادی مرجع مانند دین را در این مسأله استعلام مینماید. روشن است که این امر که همان فقاهت است به گونه ای است که میتواند در مسائل متنوع ابراز نظر نماید. ما نیز در مباحث بذل الخاطر عمدتا رویکرد دینی به مباحث داشته ایم. همین اندیشه های آقای سریع القلم و امثال ایشان که ادّعای تخصّص و فوق دکتری در امور خاصی دارند مگر کم جای نقد دینی دارد! به بهانه توسعه حرفهای خلاف نصّ صریح قرآن مانند تعامل با طاغوت و رها کردن مظلوم و وابستگی به ظالمین و پا گذاشتن روی عزّت و شرف و... میزنند. تئوری بردگی برای استکبار و استعمار جهانی به ما میدهند و بعد میگویند چون ما متخصصیم باید حرف ما را قبول کنید! 🔸نکته سوم «ماهر پروری یا فرزانه پروری؟ بهره کشی علمی و بردگی نوین انسان با تخصص گرایی»🔸 رویکرد مدرن تعلیم و تربیت انسان را بسان برده ای در نظر میگیرد که باید استعداد او را با ((تازیانه تخصص گرایی)) در زمینه های دیکته شده ی خاصی بیرون کشید تا با رشد شاخه های مختلف تولیدات بیشتری حاصل آید! به عبارتی انسان در خدمت تولید قرار میگیرد نه تولید در خدمت انسان. این رویه البته رفاه ظاهری را بیشتر میکند ولی به جامعیت و فرزانگی انسان لطمه جدی میزند. در باطن آن نیز به نوعی اصالت حیات دنیایی موج میزند. در باطن آن نوعی استفاده ابزاری از علم موج میزند. 🔻تعلیم و تربیت جدید به دنبال فاخر نمودن سطح اندیشه بشر نیست بلکه به دنبال ماهر کردن آحاد در رشته های مختلف برای بهره کشی از آنان است🔺 🔹دیگر از این سبک تعلیم و تربیت انسانهای حکیم و فرزانه بیرون نخواهد آمد. اگر دقت کنید به خوبی میبینید که به اصطلاح این متخصصان رشد وجودی و شخصیت والاتر کسب نکرده اند. در اینگونه تخصص گرایی دیگر علما و فرزانگانی رشد نخواهند کرد که معماری و طراحی استکبار و استعمار را برنتابند! همه حقوق بگیران و اجیران اصحاب ثروت و قدرت هستند. عالمی باقی نمی ماند که مظلومین به او پناه ببرند. لذا اینگونه تخصصی شدن ورای همه برکاتش خود از ابزارهای سلطه گران بوده و موضوع علم سیاست است. توده ها و مخصوصا علما را با آن مهار کرده اند. حکومت کردن بر انسانهای غیر آگاه و غیر جامع و غیر رشد یافته آسان است.
🔸مستکبرین و مترفین عالم به خوبی میدانند که اگر تعلیم و تربیت بر اساس بالا رفتن جمعی سطح آگاهی و فرزانگی هر چند در سطوحی مقبول برای همگان باشد عرصه بر آنان تنگ میشود. اگر آگاهی در علومی که طلبش بر همگان فریضه است مطرح شود در همان اول کار بازار آنها بسته میشود. راستش آدم احساس میکند گاهی میخواهند با چماق تخصص گرایی مؤمنین را از مسئولیتهای خود دور نموده و عرصه را برای اندیشه خاصی باز نمایند. 🔷گاهی آدم احساس میکند برخی این علوم و تخصصها و نظریات پیچیده و شیک آمده اند تا بدیهیات و امور واضح را نظری کرده و سپس در آن خدشه وارد کنند! خلاف بدیهیات تئوری افاضه میکنند! دفع الضروریات بالنظریات میکنند. چه بگویم؟! 🔶اندر حکایت گفته اند روزی یکی از برادران لر یک بار هیزم برای فروش با خود به اصفهان برد! یک اصفهانی زیرک شروع به معامله با این لر ساده و با صفا کرد! گفت این مقدار از هیزمها را از تو خریدم به این قیمت! این مقدارش را به تو پس میدهم به این قیمت! بقیه آنچه از تو نخریده بودم را میخرم به این قیمت! آن مقدار که به تو پس داده بودم را میخرم به این قیمت! دوباره همه را به تو پس میدهم به آن قیمت! اینقدر طولش داد که آخرش آن لر ساده دل یک چیزی هم به این مرد اصفهانی بدهکار شد! مرد شریف لر هم با صفا و سادگی معهود گفت: همه آنچه گفتی درست! فقط من نمیدانم آن بار هیزمی که من آوردم چه شد! 😂 🔹طلبکار دیگری به بدهکاری که اصفهانی بود رسید! گفت طلبم را بده! اصفهانی گفت: مگر من ۱۰ میلیون به تو بدهکار نیستم؟! گفت: آره! اصفهانی گفت: مگر تو ۱۰ میلیون از من طلبکار نیستی؟! گفت: آره؛ اصفهانی گفت: پس بی حساب شدیم دیگه😁 🔹این هم حکایت ما با این به اصطلاح غربزدگان دانشمند و توصیه های برخاسته از به اصطلاح علوم روز است! برخی از این نظریات را به نظرم اساسا نوشته اند تا فضا را غبار آلود کنند! نوشته اند تا حتّی بدیهیاتی مانند ضرورت استقلال را هم ما دیگر نفهمیم. سخن از بدیهیات گاهی مورد تمسخر واقع میشود! 🔸نکته چهارم «مهندسی شدن گرایشات تخصصی مبتنی بر اغراض سیاسی و الحادی»🔸 قطعا کلام تخصصی یا همان منطقی امری نیست که بتوان از آن گذشت. ولی آیا این امر با ادّعا درست میشود؟ آیا با حلوا حلوا گفتن دهان کسی شیرین میشود؟ باید بین علوم تخصّصی به معنای واقعی اش با آنچه در خارج به این عنوان در بازار علم عرضه میشود فرق گذاشت. این علوم تخصصی وقتی به غایت نسبتا مطلوب خود نزدیک میشود که کاملا آزاد و مبتنی بر جهانبینی های علمی مختلف شکل گرفته و در یک بستر کاملا علمی و آزاد ابراز شود. نه اینکه یک جریان مرموز جهانی سعی در قرائتی الحادی و داروینی و وحی گریز از علم نموده و بافته های خود را نام دانش و علم و تخصص داده و با آن بر دهان دیگران بگوبد! امروزه با همین انگاره تخصص و رشد علوم از ریشه طب سنتی ما که کارآیی اجمالی اش قابل انکار نیست را ردّ میکنند. به عبارت دیگر آنچه رخ داده تخصصی شدن واقعی علوم هم نیست بلکه مهندسی شدن علوم با انگاره های خاص است. 🔸نکته پنجم «لزوم مطالبه گری واقعی از نهادهای تخصصی»🔸 یکی از معایب تخصص گرایی منع دیگران از اعمال نظر و اظهار نظر در امور به بهانه ی متخصص نبودن است. همین امر باعث میشود که در این حوزه های عرصه برای به اصطلاح متخصصان خالی بوده و بتوانند هر لا طائلاتی را به خورد انسانها بدهند! اگر این امر با بالا بردن تعقل و فرزانگی عمومی اصلاح شود مطالبه گری واقعی از نهادهای تخصصی هم به عمل آمده و تخصص گرایی را در رسیدن به اهداف و عدم انحرافش یار مینماید. بعد دیگر این مسأله آن است که تخصصی شدن علوم به معنای از میان رفتن اختلافات بعضا بسیار عمیق بین متخصصین در موضوعات علمی نیست. حال ما در آن مسائلی که نیازمند نظر این متخصصان هستیم باید به کدام عمل کنیم؟
✔️این همان مسأله ای است که از دیرباز در فقه اسلامی مطرح بوده است؟ چگونه میتوان اعلم را تشخیص داد؟ خب یا باید شهرت مفید علمی یک نظر پیدا نماید و یا باید خودمان قریب به اجتهاد بوده و بتوانیم اجمالا بفهمیم کدام عمیقتر است. در بسیاری از موارد که شهرت مفید علم وجود ندارد تنها راه همان است که خود انسانها مراتبی از فضل را قبلا تجربه نموده باشند تا بتوانند به خوبی تصمیم بگیرند که تن به چه نظری بدهند. آیا با تخصص گرایی به معنای رائجش چنین چیزی برای ما ممکن است؟! 🔹گویا در نگاه های افراطی به تخصص گرایی مقداری از عظمت ذهن انسان و توانایی های بسیار گسترده ی آن نیز غفلت شده است. این ذهن انسان اگر درست شکوفا شود بسی بیش از آنچه گمان میرود توان رشد دارد. همچنین باید دانست که دیگر برخلاف قدیم جامعیت به معنای تخصص در همه رشته ها بی معناست. ولی این امر منافاتی با آن ندارد که برخی مسائل بعضا بسیار مهم مبتنی بر مقدماتی باشد که چندان به آن تخصصهای ویژه محتاج نبوده تا نتوان در مورد آن نظر صادق یا نزدیک به واقع داد. 🔸دو تا منبری مشهور قبل از انقلاب گویا در قم بوده اند که گویا تفاخری نسبت به هم داشته اند. یکبار یکی برای آنکه گوی سبقت را از دیگری برباید روی منبر گفت ای مردم این مطلبی که میگویم را وقتی به مکه رفته و در کتابخانه ی آنجا رفتم از فلان کتاب دیدم! دیگری بعد از او منبر رفت و با کنایه به آن منبری دیگر گفت بابا مردم این که کتاب خونه مکه رفتن نداشت! کتابش توی همین گذر خان خودمان هم هست! خلاصه اینکه برخی مطالب نیازمند 40 سال استاد دیدن و متن انگلیسی تخصصی خواندن و... که نیست. 🔸جانب دیگر این مسأله به آن برمیگردد که اساسا برخی مسائل اهمیتی دارند که انسان نمیتواند به سادگی به این به اصطلاح متخصصان هم اعتماد کند! مسأله مهمتر از آن است که بشود به این و آن اعتماد کرد! آدم توانا باید با توجه به اهمیت آنها و اختلافات در آن خود به نوعی گلیمش را عالمانه از آب بکشد و اگر قرار است تقلید نماید به شخص متخصصانه بداند باید مقلد چه اندیشه ای باشد! یکی از راههای تشخیص اعلم آن است که خود انسان قریب به اجتهاد باشد و بتواند عیار حرفها را تا اندازه ای متوجه شود تا کلاه سرش نرود. یکباره نیایند به عنوان تئوری توسعه بدیهیاتی مانند ضرورت استقلال و عزّت ملی را نفی کنند! 🔴یک نکته ای در کتاب «حرفهایی با دخترم درباره اقتصاد» یا همان «تاریخ مختصر سرمایه داری» یانیس واروفاکیس دیدم که جالب است. این کتاب را وی به دخترش سِنیا در استرالیا در تحلیل علم اقتصاد نوشته است. وی این کتاب را در یونان طی 9 روز بعد از بحران اقتصادی یونان نگاشته و سعی کرده روان و گویا و بدور از اصطلاح و ذکر مراجع باشد. نکته مهم این کتاب این است که: 📖«اقتصاد مهمتر از آن است که آن را به متخصصان بسپاریم» 🔸میگوید واقعا فریب پیچیدگی علم اقتصاد نخورید زیرا ورای این پیچیدگی چیزی نیست و میخواهند شما سر در نیاورید و شما باید خودتان خوب بفهمید و تصمیم مهم و بزرگ اقتصاد را با خوش بینی به این افراد واگذار نکنید. ✔️در یکجای کتاب میگوید فلانی در یکی از کشورهای آفریقایی تحقیق کرده در یک قبیله که باور راسخی به کاهنان آنجا دارند ولی باز با وجود اینکه پیشبینی آنها معمولا اشتباه است از اعتقاد آنها چیزی کم نمیشود.