eitaa logo
بذل الخاطر
935 دنبال‌کننده
899 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۶) «مسافران کره زمین» «المسافر کالمجنون» 🔹گاهی از مسیر رودخانه قم به منزل برمیگردم. آن اواخر رودخانه که مقداری خلوت و عریض میشود و چمن و جای نشستن زیاد است معمولا خانواده هایی را میبینم که خیلی بی تکلّف و ساده کنار جاده توقّف کرده و سفره ای پهن نموده و در حال استراحت و غذا خوردنند! 🔸از سر و سیمایشان میبارد که مسافرند و ساعتی بیش توقّف ندارند. به کم و کیف غذا و به راحتی جایی که نشسته اند و محیط اطراف و ماجراهایی که این سرزمین دارد و... هیچ توجّهی ندارند! این درجه بی خیالی برای ما که ساکن اینجاییم و میخواهیم به خانه برویم عجیب است! اگر ندانیم مسافرند میگوییم دیوانه اند! 💡به ذهنم خطور کرد: «إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا» 🔻انسان مؤمن و متقی یعنی انسانی که از سر و وضعش حالت مسافرت از دنیا و قطع علائق آن میبارد. آری همه مشکلات و رذائل از آنجاست که مسافر، عادت اهل منزل را پیدا کند: «المسافر لا بد و أن يخالف عادته‏ عادة أهل المنزل‏»🔺 🔹در نگاه آنانی که زمین را مسیر مسافرت ندیده اند گویا طرز زندگی و دغدغه های مؤمنانه دیوانگی است. نمیدانند مسأله اساسا در تفاوت احوال ساکن و مسافر است. مسافری که «وَ لَقَدْ خَالَطَهُ أَمْرٌ عَظِيم‏» و همین است که میگویند: «المسافر کالمجنون» 🔸بنده خدایی را دیدم طوری زندگی میکرد که گویا ساعتی دیگر قرار است از کره زمین به عالم آخرت سفر کند! معنای مسافر الی اللّه را در او میدیدم و به حالش عجیب غبطه میخوردم. همین بود که اخلاقش در مواجهه با امور دنیا شبیه مسافرها بود.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۷) «لقمه های حرام روحی» 🔹پنجره ی منزل پدری طوری است که مشرف به پشت بام خانه های کوچه ی پشتی است. کوه های زیبای البرز را میدیدم که متوجه شدم تا آنجایی که دیده میشود سقفها پر از دیشهای ماهواره است. 👈اگر استفاده ی بد از آن نکنند عادتا استفاده ی خبری و تحلیلی از شبکه های فارسی زبانی که معلوم است برای چه در حال خدمات دهی مخلصانه و مجانی به ایرانیان هستند که میکنند!! 💡به ذهنم خطور کرد تو سالهاست که با اینها در ظاهر در یک مکان بودی! در ظاهر بدنهایتان نزدیک هم بود. خانه هایتان نزدیک هم بود. ولی در واقع نه! 👈سالهاست خبر نداری اینها در حال دیدن و شنیدن چه چیزهایی هستند؟! جلیس چه اشراری شده اند؟! بی خود نیست که اینگونه بسیاریشان سوء ظنّ به ناصحانشان پیدا کرده اند: «مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَار» ⛔مشکل بسیاریشان اقتصاد هم نیست و اینها بهانه است. مساله مهمتر گاهی این لقمه های حرام روحی است. 🔸انسانهای خوب و بی اطلاع هم در بینشان هست ولی وقتی به این سقف خانه ها نگاه میکردم احساس میکردم گویا هر کدام سفره ای معنوی پهن کرده و بالای سقف نشسته و در حال خوردن لقمه های حرام و شبهه ناک روحی اند! 👈نکند شکمهای معنویمان از این حرام خواری روحی پر شده و اینگونه گاهی در برخی واضحات امور فطری و دینی دچار شبهه شویم! صدای امامان در این شلوغی ها به گوشمان نرسد! این لقمه های حرام روحی خطرناکتر از حرام خواری جسمی است. 👈مراقبت از لقمه های حرام روحی همان بود که امام باقر علیه السلام به زید شحّام فرمود: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۸) «دیدار به قیامت» «ثواب ادخال سرور بر قلب مؤمنین» 🔹عصر پنج شنبه بهشت زهرای تهران بر سر مزار پدرم نشسته بودم. تسبیحی برداشته و همینطور از روی محبّت صلوات میفرستادم. صلوات اگر با توجّه و تواضع و ارادت باشد ذکر گرم و شیرینی است. محبّت افزاست. 👈دیدم آقایی با یک ماشین گران قیمت ایستاد. در یک بطری مانندی آب پر کرد و دقیقه ای بعد دیدم با همسرش دارند به طرف من می آیند. پیشم نشست و آب را روی مزار پدرم ریخت و شروع کرد به فاتحه خواندن. نه از آنها بود که بگویی میخواهد تکدّی گری بکند و نه آشنا بود که بگویی از فامیل یا دوستان پدرت بود و نه ... . 🔸همینکه تمام شد بدون مقدّمه گفت حاج آقا خمس و زکات را شما در آورده اید؟! ماندم این جمله را در چه بافت ذهنی ای دارد میگوید و باید با چه رویکردی وارد صحبت بشوم! مقداری سکوت کردم و گفتم نه حکم خداست. 👈در ادامه فهمیدم انسان متموّلی است و به دلش افتاده اموالش را پاک کند. حساب کرده بود و میلیاردی باید پرداخت میکرد. ولی خانواده و فرزندان و عروسها نمیگزارند! برایش تولید شبهه میکردند. میگفتند چرا میخواهی به این آخوندها بدهی؟! اگر هم میدهی به فقرا بده! کار خیر دیگری بکن! 👈دیدم در حال کلنجار رفتن روحی با خودش است و در میان این فرزندانی که اکنون نقش شیاطین انسی را برایش بازی میکنند مظلوم مانده و نیاز به یک انگیزه بخشی ایمانی دارد. 👈شروع کردم از آخرت گفتن. از اینکه گاهی همین اموال و اولاد فتنه انسان میشوند. اینکه زبیر انسان کمی در اسلام نبود و فرزندش عبدالله او را به آن روز کشاند! ⬇
👈اینکه سعی کند پاک و طاهر و زلال از این عالم به آن سرای ابدی پرواز کند. اینکه بداند همه ی اینها برای آزمایش و ابتلاء انسان است و هیچ اصالتی ندارد و عن قریب است که این سفره را بردارند و آن دنیا معلوم میشود چه کسی راستگو بود و کدام کذاب! 👈اینکه گمان نکند اگر پولی میدهد از ثروتش کم میشود بلکه باغبانی میشود و از آن طرف این حدیث امام صادق علیه السلام به هشام بن حکم را برایش خواندم که: «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِي‏ بَاطِلٍ‏ مِثْلَيْه‏» 👈اگر در جایش خرج نکنی بیشترش را خداوند کاری میکند که در راه باطل مجبور شوی خرج کنی! همینطور میگفتم و او گویا میشکفت و نیرو میگرفت و شادمان میشد. از گذشته اش گفت و من هم چون بچه ها منتظرم بودند بلند شدم که بروم. 🌷با یک لبخند رضایت و چشمانی پر از محبّت که متأثّرم میکرد از روی یک ارتباط ناب انسانی و با صدق و صفا گفت حاج آقا در قیامت ان شاء الله همدیگر را میبینیم. از روی اعتقاد میگفت. از روی محبّت میگفت. جمله اش خیلی تکانم داد. 💭یاد مرگ و برزخ و قیامت و عظمت آنچه در پیش رو داریم افتادم! اینکه در بسیاری از برخوردهایی که با دیگران داریم دیگر دیدار بعدیمان در عالم دیگر و شاید در قیامت است. تکان دهنده نیست؟! 👈سعی کنیم در هر برخوردی خاطره خوش و گشایش بخشی از خودمان در بین خلق الله به یادگار بگزاریم. سروری بر قلب شکسته یا غمناکی وارد کنیم. لبخندی بر لبی بنشانیم. از هر کرانه ای تیر محبّتی روان کنیم تا شاید یکی در این میان بر هدف رضایت الهی بنشیند و سعادت دنیا و آخرت را برایمان به ارمغان بیاورد. 🔹حالا بگزارید یک روایت قطعی که یقینا امام صادق علیه السلام آن را بیان کرده را برایتان هدیه دهم و شادمانتان کنم. روایتی با اسانید متعدّد و معتبر با مضامینی یکسان که بزرگانی مانند ابان بن تغلب و سَدیر صیرفی و حکم بن مسکین از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند. 👈اگر در روابطمان با مخلوقات الهی مخصوصا مؤمنین نوعی رابطه مبتنی بر گره گشایی داشته باشیم خداوند از این حالت وجودیمان یک فرشته ای می آفریند. فرشته ای که مسئول گره گشایی و شادمان کردنمان میشود. 👈در همین دنیا هم هست ولی یک جایی هست که دیگر بالعیان او را میبینیم. آن وقتی که روحمان در حال جدا شدن از دنیا است. جایی که بیشترین نیاز به مشکل گشایی و غمگساری داریم. اینجاست که دیگر خیلی واضح او را میبینیم. به ما دلگرمی و بشارت میدهد. 👈میگوید نترسیا! من رفیقتم و پیشت هستم! قرار است تو را با خودم به جای خوبی ببرم. همینطور به او دلگرمی میدهد تا انسان را در قبرش قرار دهند و همینطور باز مونس و رفیق انسان است. همینکه از قبرش بیرون می آید باز هم کنارش است و در هر سختی و دشواری که در مسیر میبیند به او بشارت و دلگرمی میدهد. 👈میگوید نترسیا! آن سختی که آن طرف مسیر میبینی هیچ ربطی به تو ندارد. فقط نگاه کن و عبور کن و درس بگیر و نترس! رفیقی از این بهتر و صافتر و صادقتر و با محبّتتر شاید انسان ندیده باشد. خیلی وفادار است. تا آخر کار کنارمان هست تا آنجا که خداوند در حساب سختگیری نکرده و خیلی آسان میگیرد. 👈با شادمانی به سمت این انسان می آید و میگوید دیگر همیشه شادمان باش که حکم بهشت برین را از خداوند متعال برایت گرفتم. اینجاست که انسان از این همه مهربانی این رفیق شفیق تعجب کرده و تازه میپرسد رفیق تو واقعا کیستی؟! او هم میگوید: 📖«أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَى إِخْوَانِكَ فِي الدُّنْيَا خُلِقْتُ مِنْهُ لِأُبَشِّرَكَ وَ أُونِسَ وَحْشَتَك» 🔸دیگر گرم شدیم. حیفم می آید ادامه ندهم. آنچه گذشت خلاصه ای از چند روایت در اصول کافی مرحوم کلینی بود. مرحوم شیخ صدوق در ثواب الاعمال با سندی صحیح بخش دیگری از این کرامت الهی را بیان کرده که مرحوم کلینی آن را ذکر نکرده است. 👈با سند صحیحی از سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که وقتی خداوند روح مؤمنی را میگیرد دو فرشته ای که با او در دنیا بودند به آسمان رفته و به خداوند عرض میکنند خدایا! بنده ات خوب بنده ای بود! در خوبی ها سرعت داشت و در بدی ها نه! 📖«رَبَّنَا عَبْدُكَ فُلَانٌ وَ نِعْمَ الْعَبْدُ كَانَ لَكَ سَرِيعاً فِي طَاعَتِكَ بَطِيئاً فِي مَعْصِيَتِكَ» 👈روحش را دیگر گرفتی! دستور بعدی به ما چیست؟! خداوند میفرماید ای دو فرشته! به زمین و نزد قبر این بنده ی مؤمنم برگردید و تا روز حشر به جای او مشغول حمد و تسبیح و تهلیل و تکبیر من بشوید: 📖«اهبطا إِلَى الدُّنْيَا وَ كُونَا عِنْدَ قَبْرِ عَبْدِي فَاحْمَدَانِي وَ سَبِّحَانِي وَ هَلِّلَانِي وَ كَبِّرَانِي وَ اكْتُبَا ذَلِكَ لِعَبْدِي حَتَّى أَبْعَثَهُ مِنْ قَبْرِهِ»
باسمه تبارک و تعالی «نقدی بر شگفتانه ای ناگهانی به نام تعطیلی شنبه» 🔸آنچه از خلاصه استدلال افرادی که به دنبال تعطیلی شنبه هستند دستگیرم شد دو نکته بود: 1⃣یکی اینکه با داشتن روز مشترک تعطیل با نظام اقتصادی جهانی نفع اقتصادی میبریم. از طرفی چون معقول نیست یکشنبه را تعطیل کنیم پس تنها گزینه ی معقول مشترک با تعطیلات نظام اقتصاد جهانی شنبه است. 2⃣و دیگر اینکه تعطیلی رسمی دو روز در هفته راندمان کاری را بالا میبرد. حال اگر این روز تعطیل پنجشنبه باشد باعث دورتر شدنمان از روزهای کاری جهانی میشود پس باز تنها گزینه تعطیلی روز شنبه میشود. ✋کاری ندارم که شنبه ای که در سنت اسلامی یوم الانتشار و روز شروع کار و پویایی و برکت و سفر بوده است در رأی و قیاس این آقایان تعطیل بشود یا نشود؛ ولی عجالتا چند نکته: 1⃣این آقایان باید بدانند که برخی امور خیلی مهمتر از آن است که با چند تا قیام و قعود بقیه ساکت شوند و قبولش کنند. انتظار نداشته باشند به این سادگی از آنها پذیرفته شود که هندسه و سبک زندگی تاریخی و دینی ما را تغییر دهند. 2⃣اینها آنقدر که در ظاهر دلشان برای تجارت و اقتصاد میسوزد چقدر دلشان برای دین و مقدّسات و تقویم آن میسوزد؟! هنوز هم گاهی با خود فکر میکنم چطور اینها به خود اجازه دادند تقویم رسمی دینی یعنی هجری قمری که قرنها در ایران رسمیت داشت را به هجری شمسی تبدیل کنند. امری که ضربه ای سنگین به تقویم دینی ایرانیان زده است. اگر فرضا تعطیلی شنبه مصالحی هم داشته باشند آیا اصلا به فکرشان می آید به خاطر اهمیت و حرمت جمعه در این مسأله احتیاط کنند؟! روز جمعه قلّه ی هفته در نظام برنامه ریزی اسلامی است. حریم و احترامی دارد که تعطیلی شنبه به آن خدشه وارد میکند. حالا گیریم فقه ما هنوز به آن بلوغ نرسیده باشد و مسأله ی تعطیلی شنبه را تنها از منظر تشبّه به کفّار بخواهد بررسی کند ولی وجدان و ذوق دینی که داریم. تعطیلی شنبه زمینه ی کم رنگ شدن اهمیت جمعه است. مخصوصا اینکه تعطیلی شنبه در ظاهر به معنای بیرون آوردن پنجشنبه از حالت نیمه تعطیلی است که اگر چنین امری محقّق شود قطعا به اهمیت روز جمعه ضربه میخورد. 3⃣پیش فرض نهانی چنین طرح هایی اصالت دادن به امور دنیایی و اقتصادی و ترجیح مصلحت آن بر مصالح دیگر است. حتّی اگر خود طرّاحان این طرح ندانند ولی روح آن طوری است که آنچنان به مفهومی به نام توسعه اصالت داده که حاضر است در مقام تزاحم هر مصلحت دینی و فرهنگی دیگری را هم کنار بگذارد. اگر پایش بیافتند حاضرند بعد از اینکه چند کشور مسلمان تقویم دولتی را میلادی کردند اینها هم شروع کنند به اینکه ما هم باید برای تنظیم و اقتصاد و مشکلات تقویم شمسی مانند همه جا میلادی شویم! عجیب هم آنجاست که طوری میشود که دقیقا شنبه که روز تعطیل یهود است به روز تعطیل همه ی انسانها تبدیل میشود. آیا اگر مصلحت اقتصادی تعطیلی شنبه اثبات شد در زمینه نبود مضرّات فرهنگی برای آن تحقیقی جامع به عمل آمده است؟! اصلا اینها درکی از مقوله ی فرهنگ دارند؟! 4⃣نمیخواهم بگویم تعطیلی شنبه ضرورتا نوعی تشبّه به کفّار است تا آن مباحث فقهی اختلافی رخ دهد. هر چند به نظرم تشبه هم هست چون در تشبه لزوما قصد کردن شرط نیست. به تعبیر مرحوم آیت الله خویی در مصباح: «لا وجه لاعتبار القصد فی مفهوم التشبه و صدقه، بل المناط فی صدقه وقوع وجه الشبه فی الخارج مع العلم و الالتفات، کاعتبار وقوع المعان علیه فی صدق الإعانه، على أنه قد أطلق التشبه فی الاخبار، على جر الثوب و التخنث و المساحقه مع أنه لا یصدر شی‌ء منها بقصد التشبه، و دعوى أن التشبه من التفعل الذی لا یتحقق إلا بالقصد دعوى جزافیه، لصدقه بدون القصد کثیرا» اگر تعطیلی شنبه تشبه به کفار بلکه بالاتر از آن تبعیت از کفار نباشد تعطیلی شنبه قطعا نوعی تشبّه و تبعیت از نظام فرهنگی غرب و تسهیل کننده ی جهانی سازی معادلات لیبرالیسم بوده و معنای عمیق تمدنی دارد. از طرفی مسأله شاید بیش از آنکه به خاطر اغراض اقتصادی باشد در نهانگاهش جذابیّتهایی ناشی از نوعی تشبّه و هضم شدن در آنانی داشته باشد که برخی در ارتکازشان از آنها درک عظمت کرده و دوست دارند شبیه آنها باشند! چون آنها دو روز تعطیلند ما هم شبیه آنها شویم! والّا یقین داشته باشید که اگر دنیای غرب یک روز تعطیل داشت هرگز به این سادگی ها به خاطر چنین مصلحتی حاضر نمیشدند تعطیلاتمان را دو روز کنند. و یا اگر کشورهای اسلامی دیگر زیر بار این تعطیلی نمیرفتند هرگز این مجلس به فکر تصویب چنین قانونی نمی افتاد. این حجم از خود باختگی است که لااقل برای یک ایرانی مسلمان اصیل آزار دهنده است. میگویند کاهش ساعت کاری ادارات دولتی به ۴۰ ساعت در هفته باعث افزایش راندمان کاری میشود! چرا؟! چون غربی ها اینطورند!! از طرفی آیا میزان تعطیلات رسمی مناسبتی کشور ما را با دیگر کشورها هم در محاسبه این راندمان می آورند؟! آنها هم اینقدر تعطیلات دارند؟!
5️⃣اگر فرضا تعطیلی شنبه مصلحت قطعی اقتصادی داشته باشد آیا وجود چنین مصلحتی دلیلی قانع کننده برای پذیرش معنای فرهنگی غیر اسلامی است؟! خود هویّت بخشی و متمایز بودن یکی از اغراض قطعی دینی است که به شکل واضحی با تفاوت در روز تعطیل نسبت به مسیحیت و یهودیّت آن را ابراز داشته است. چیزی شبیه همان حالت قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها است. خود حالت استعلاء اسلام و اینکه الاسلام یعلو و لا یعلی علیه هم باید حفظ شود. چنین تبعیت مطلقی قطعا با چنین علو و استعلایی منافات دارد. در نقلهای تفسیری و احادیث فاذا قضیت الصلاه فانتشروا فی الارض نیز به روز شنبه تفسیر شده که از طرفی خودش نوعی دهن کجی فرهنگی به یهود هم بوده. روز شنبه یوم الانتشار بوده و در روایات روز مستحب برای مسافرت رفتن. در روایت دیگر از امام صادق علیه السلام در فقیه آمده: «لَا تَخْرُجْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي حَاجَةٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ السَّبْتِ وَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ فَاخْرُجْ فِي حَاجَتِك‏» و در حدیث دیگر داریم که: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لِأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا يَوْمَ سَبْتِهَا وَ خَمِيسِهَا» 6️⃣اگر فرضا تعطیلی شنبه مصلحت قطعی اقتصادی برای برخی فعالان اقتصادی داشته باشد آیا این مصلحت طوری هست که به همه ی آحاد جامعه که در نوعی استقلال نسبی نسبت به چنین معادلاتی زندگی میکنند قابل تسرّی باشد؟! مثلا این امر چه نسبتی با تعطیلی مدارس و مراکز آموزشی و نظامی و کارگاه های اقتصادی و حوزه ها و... دارد؟! چنین تعطیلی ابتدا به شکل اختلاف اجتماعی و خروج از حالت یک دستی جلوه میکند و بعد به تعطیلی تدریجی همه جا کشیده خواهد شد. اگر نمیتوانند تنها آن بخشی که مناسبتی اقتصادی با آن مصلحت دارند را تنظیم کنند چه دلیلی دارد که مصلحت آنها بر مصلحت کل جامعه بچربد؟! 7️⃣ورای برخی خطابیات و اموری که به راحتی قابل تردید و نقض است، کدام بررسی دقیق ارائه شده تا نشان دهد واقعا چنین تعطیلی باعث گشایشهای قابل توجّهی در معیشت و اقتصاد مردم است؟! آیا ربط دادن مشکلات اقتصادی به نبودن چنین تعطیلی نوعی ساده سازی مسأله و عوام فریبی نیست؟! آیا میتوانند این را اثبات کنند یا تضمین کنند که یک تحوّل اقتصادی مهمی برای ما در این زمینه با این تعطیلی به وجود خواهد آمد؟! یا آنکه با چنین امری یک روز بیکاری جدیدی به این مردم قرار است تحمیل شود؟! اگر این تعطیلی چنین تأثیری دارد پس چطور در تجارت جهانی کشوری مانند چین خللی وارد نکرده است؟! میدانیم موقعیت جغرافیایی چین و آمریکا طوری است که آنها ساعت و روز مشترکی اصلا با هم ندارند. یعنی وقتی در یکی شب است در دیگری روز است. اصلا مگر بیشتر حجم تجارت اقتصادی ایران با کشورهای مسلمان مخصوصا همسایه نیست؟! آیا این تعطیلی ضربه ای اقتصادی به این تجارت نمیزند؟! بنا بر آخرین آمارها کل تجارت خارجی ایران حدود ۱۱۵ میلیارد دلار است که ۶۰ میلیاردش مربوط به نفت و پتروشیمی است و حدود ۴۵ میلیارد دلار آن مربوط به آپشنها و ال سی و فیوچرهاست که ربطی به تعطیلات ندارد و تنها حدود ۹ تا ۱۱ میلیارد دلار باقی میماند. 8️⃣در زمان ما که عصر ارتباطات و دنیای مجازی است که دیگر تنظیم کردن خود با اقتصادهای دیگر قابل تحقّق است. در عصر سایبر تعطیلی و غیر تعطیلی دیگر کدام است؟! مگر تجارت و بانکداری اینترنتی میسور نیست؟! مگر باز گزاردن برخی بانکها و برخی اداراتی که مرتبط با چنین تجارتهایی هستند میسور نیست؟! اگر واقعا بخواهند راهش را پیدا میکنند. ⛔️در انتها این حجم از عجله در تصویب این قانون بزرگ و آن هم در آخرین روزهای یک مجلس چه معنایی میتواند داشته باشد؟! آن هم قانونی که اینقدر واضح خلاف قانون اساسی و همینطور فرهنگ دینی است. اگر از باب مصالح قطعی کشور و با نصح کامل بود چرا گذاشتند در چنین زمانی با عجله کامل آن را تصویب کنند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۹) «تقریر آسمانی امام راحل از مسأله ی فلسطین» «معراجگاه رسول ختمی» 🔹پنجشنبه در مدرسه معصومیّه برای نماز ظهر توفیق حضور داشتم. خسته بودم و مشکلی هم بود و تصمیم داشتم زودتر به منزل برگردم. بین نماز شنیدم دو سخنرانی بعد از نماز برگزار میشود که یکی از آن برای یکی از دانش آموختگان کارگردانی در تگزاس آمریکاست. گفتم شاید قرار است چیزی به من آموخته شود. استخاره کردم و دیدم ماندن خوب است. 🔸راستش مدّتی است که نسبت به تربیت و تدبیر آسمانی متواضع تر شده ام. این احساس را دارم که در رزق علمی و معنوی خودم را گاهی به خدا بسپارم. از هر جایی و هر راهی و هر زمانی خودش هرگونه خواست آنچه علم نافع و حال نافع میداند برساند؛ رمزش هم در این دستور العمل موسوی است که: «رَبّ إِنِّي‏ لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِير» 🔹آدم صفحه ی قلبش را گشوده و رو به آسمان گرفته و خودش را متعرض نفحات ربوبی قرار دهد. رزق را از این کتاب و این درس و این استاد ندانیم! شاگرد واقعی باید دل از اینها بکند و گاهی هم شده متوجّه آن استاد ازل و محبوب اوّل و اصل الاصول و حقیقة الحقائق شود. بداند و تلقین کند که این خداست که از طریق اینها در حال تعلیم است. این همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود هر کجا تابم ز مشکات دمی حل شد آنجا مشکلات عالمی ✔این خداست که از راه این حوادث و رخدادها و مناظر و حرفها و انسانها با ما میخواهد صحبت کند. میخواهد تربیتمان کند. وقتی اینگونه شدیم آنوقت همه عالم میشود معلّم و استاد و مربّی. انسان به همه چیز با حسن ظنّ و با تواضع مینگرد. شاگرد همه چیز میشود. چون میداند از خودش نیست غرور و تکبرش کنار میرود. اینها همه از تبعات آن نگاه توحیدی است. ⛔وقتی اینگونه نباشیم اسیر این مظاهر میشویم و خیلی حرفها را دیگر نخواهیم شنید. متعصّب و استاد پرست و استاد باز و کند ذهن و اسراف کار میشویم. 🔹همینطور نشستم و دوستان می آمدند و صحبت میکردیم و حرفهای سخنران را هم اصلا متوجّه نمیشدم ولی نمیدانم چرا منتظر چیزی بودم. گاهی باید کنار نخل رزق آسمانی متواضعانه نشست تا شاید خرمایی بر صفحه ی ذهن و دل انسان بیاندازد و کام انسان را یکباره شیرین کند. 🔸همینکه دوستان رفتند و توجّهم به سخنران جلب شد ایشان مطلبی از آن بزرگ مرد دوران خمینی کبیر رضوان الله تعالی علیه نقل کرد که فهمیدم رزقم همین بود. سالها قبل از مقام معظّم رهبری آن جمله ی معروفشان را شنیده بودم که فرمودند: «قضیه‌ی فلسطین کلید رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلامی است»؛ 🔹آری «معراجگاه رسول ختمی» در زمان ما خطّ مقدّم بین جنود عقل و جهل است. شاید اشارتی باشد که قرار است امت ایشان هم از همین نقطه به معراج رفته و با ظهور آن یوسف عوالم وجود، فرج پیدا کند. در زمان ما برای امتثال دستور قرآنی مقاتله با ائمة الکفر هیچ جبهه ای مهمتر از نبرد فلسطین وجود ندارد. 🔸دیدم امام راحلمان یک تقریر آسمانی و آخر الزمانی بسیار دلنشین از مسأله ی فلسطین ارائه کرده بودند و نشنیده بودم. در عین اختصار یک عیار بالاتری داشت. شنیدن چنین سخنی از فقیه و حکیم و عارف و سیاستمدار و حاکم بزرگی مانند آن روح الله کبیر خیلی به انسان میچسبد. امام عزیزمان در پیامی در روز ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۱ بعد از مجاهدت و شهادت برخی فلسطینیان پیامی کوتاه برای ملّت فلسطین و امّت اسلام دادند که با این جملات آغاز میشود: 🔻«مسئله قدس یک مسئله شخصی نیست، و یک مسئله مخصوص به یک کشور و یا یک مسئله مخصوص به مسلمین جهان در عصر حاضر نیست، بلکه حادثه‏ای است برای موحدین جهان و مؤمنان اعصار گذشته و حال و آینده، از روزی که مسجد الاقصی‏ پی‏ریزی شد تا آن گاه که این سیاره در نظام هستی در گردش است»🔺 👈در ادامه میفرمایند: 📖«و چه دردناک است برای مسلمانان جهان در عصر حاضر که با داشتن آن‌همه امکانات مادی و معنوی، در مرئی و منظر آنان به پیشگاه خداوند متعال و رسولان عالیقدرش اینچنین جسارت واقع شود ... با کدام عذر در مقابل خداوند قادر و وجدان بیدار انسانی می‌ توان در این امر اسلامی بی‌ تفاوت بود؟» 🔹تفکّر و تدبّر در فقره فقره ی این فرازها انسان را وارد اعماق دیگری از عالم حقایق میکند. تعجّب میکنم چنین فرازهایی را چرا تا کنون نشنیده بودم؟! چرا این را مدام در رسانه هایمان برایمان تکرار نکردند؟ بر دیوارها و پشت کتابها نمینویسند؟ حالا آن کوردلان و آن ابناء الدنیایی که مانند خفاشان جز حیات دنیایی را نمیبینند بگذار مسخره کنند و این حرفها را خیال بازی و واژه پردازی بدانند. 🔸ولی آنهایی که اهل قرآن و روایت و باطن اند میدانند تبار این حرفها چیز دیگر است. رفقا یک سجده ی شکری از اینکه در زمان زعامت این اولیاء الهی به این عالم آمدیم بکنیم و بعد به محاسبه و تفکّر بنشینیم که حکمت آنکه ما در این زمان آمدیم چه بود؟! نکند قرار است کاری کنیم؟!
ای مرد، در میانه‌ی میدان چه می‌کنی؟! در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟! میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه در ورزقان و در مه و بوران چه می‌کنی؟! دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت در نقطه‌های مرزی ایران چه می‌کنی؟! ای هفت‌روز هفته، به فکر ضعیف‌ها همشانه ی فقیر و ضعیفان چه می‌کنی؟! «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ... فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ ... فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظیم»
باسمه تبارک و تعالی 💔«حکایت دیداری که به قیامت افتاد»💔 «وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ» 🔹نماز صبح را خواندم و دیدم انتظار خبر گویا فایده ندارد. وقتی بیدار شوم دیگر همه چیز معلوم شده. با همان حال بی خبری از سرنوشت این مردان خدا خوابیدم. بیدار شدم و دیدم ساعت از هفت صبح گذشته. گوشی را در دست گرفتم و دیدم همان لحظه پیکر این عزیزان و مکان سانحه پیدا شده. 🔸جای خلوتی رفتم و با گریه به زبانم جاری شد: «من بیچاره کجا وعده ی دیدار کجا؟!» آری! چه کسی باورش میشد وعده ی دیدار ما با این سرداران بزرگ جهاد خدمت دیگر به قیامت افتد! راستی دنیا که اینگونه مسحورمان کرده بود چه فانی و زائل بود. و راستی بهشت برین به آن متقیان جهادگر چه نزدیک بود. 💔و شما ای شهدای راه حق و جهاد و ای سالکان حقیقی راه آن نور ازل و ابد! ای بزرگ حل کنندگان معمّای عظیم هستی! ای واصلان دیار پاکی و سلامت! خوشا به حالتان! لقد استرحتم من همّ الدنیا و غمّها!😭 💔زیرک شما بودید! زرنگ شما بودید! برنده شما بودید! بیچاره ما بودیم! وامانده ما بودیم! غفلت زده ما بودیم! 💔ای خوشا به حالتان که با روی سفید به آن دیار ابدی کوچ کردید! ای خوشا به حال شما نیکبختان که با پیکر جراحت دیده در میانه ی کوه ها و درّه ها و مه و بارانها در آن عالم غیب طلوع کردید. 💔والله شما بردید! تجارت عظیم را شما بردید! قرعه ی سعادت ابدی به نام شما خورد و بزرگ برندگان همه روزگاران شدید! بر یک چشم بر هم زدن بر پشت همای سعادت نشسته و عازم دیار پاکی و دار السلام شدید! 💔شما زیرکان بودید که با بهایی اندک این روغن ریخته ی عمرتان را کیمیا زدید و به آن اقیانوس سعادت ابدی متّصل کردید: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» راه میانبر را در این سرای فانی به آن قلّه ی بهجت و سرور ابدی یافتید. 💔حال ما مانده ایم و این ظلمتها و فتنه ها! ما ماندیم و این گردنه ها و سختیها! ما ماندیم و این نفس خبیث و شیاطین جنّ و انس! ما ماندیم و آهی بر دل نشسته از جا ماندگی قافله ی سعادت! ما ماندیم و پای برهنه و سنگلاخها و صحراها و سرابها ... . 💔راستی چه زیبا میگفت سلیمانی عزیزمان: «یاران همه رفتند افسوس که جا مانده منم حسرتا این گل خارا همه جا رانده منم» 🔹رفقا بعضیها واقعا چه سعادتی دارند! حسودی که نه ولی آدم غبطه میخورد! بگذارید پرده ها کنار برود تا بفهمیم اینها چه سودی کردند؟! کجاها رسیدند و ما کجاییم؟! غبطه ندارد؟! 💔والله دل انسان از غبطه به سعادت اینها به درد می آید! «وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون‏» طوبی لکم! هنیئا لکم! مبارکتان باشد! سعادت بی نهایت ابدی گوارای وجودتان! دیگر راحت شدید! 📖«قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ» 💔ولی ما چه! ما بیچارگان جا مانده از قافله سعادت چه؟! دعا کنید از آن منهم من ینتظرها و از آن ما بدّلوا تبدیلها شویم! برایمان دعا کنید! مدد دهید! 🔹ای مؤمنین! ای پیروان راه حسین بن علی! ای مشتاقان سعادت ابدی! آن منادی صادق ایمان را، آن خامنه ای عزیز را در این عصر ظلمت اجابت کنید! پیرامونش حلقه زده و صفوفی چون بنیان مرصوص را برای جهادی بزرگ تشکیل دهید! 👈شوق شهادت و آرزو و تمنّای آن را در دلتان زنده کنید و زنده بدارید! به عشق شهادت مجاهدت کنید تا لایقش شوید! آنقدر بنالید و گریه کنید و مجاهدت کنید تا ما را هم سوار این قافله کنند! قافله ی سعداء! 📖و أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ تَحْتَ‏ رَايَةِ نَبِيِّكَ‏ مَعَ‏ أَوْلِيَائِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَقْتُلَ بِي أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُكْرِمَنِي بِهَوَانِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَا تُهِنِّي‏ بِكَرَامَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي‏ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا
باسمه تبارک و تعالی «جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟!» 💔میخواهم به تشییع شهدا بروم. آنچنان به این عزیزان غبطه میخورم که قلبم به درد می آید. ای زیرکها! ای زرنگها! چه راحت جلوی دیدگان ما درماندگان فرو رفته در باتلاق ظلمات این دنیای فانی سوار همای سعادت شدید و رفتید! «وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ‏ الْمُتَنافِسُون‏» سبکبالان خرامیدند و رفتند! مرا بیچاره نامیدند و رفتند! اسیر و زخمی و بی دست و پا من! رفیقان این چه سودا بود با من! رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟ جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟! تو بالا رفته ای من در زمینم برادر روسیاهم، شرمگینم بر این در وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک، هنگام خروج است 💔یک درد دلی با این عزیزان دارم. گفتم مگر برای شما حدیث آن ختمی مرتبت را نخوانده بودند که: «مَنْ أَكَلَ وَ ذُو عَيْنَيْنِ‏ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ لَمْ يُوَاسِهِ ابْتُلِيَ بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَه‏» همینطور جلوی دیدگان زل زده ی ما تشنگان و خستگان از آن آب حیات مینوشید و دلتان برای ما بیچارگان نمیسوزد؟! 💔لااقل مخفی سر میکشیدید و شعله ی حسرتش را به دل بیچاره ی ما نمیکشیدید! اگر میخواهید حلالتان کنیم دعایمان کنید. میدانیم جزای صدق و پاکیتان بود: «لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقينَ بِصِدْقِهِم‏» ولی مگر ما بیچارگان دل نداریم؟! خدایا اگر همه اش به لیاقت است پس فضلت کجاست؟! 📖«إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنْ كُنْتَ لَا تَغْفِرُ إِلَّا لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ يَفْزَعُ‏ الْمُذْنِبُونَ‏ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تُكْرِمُ إِلَّا أَهْلَ الْوَفَاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغِيثُ الْمُسِيئُون‏»
🙏استادی عزیز که از اوان طلبگی حق بزرگی بر گردنم دارد -حفظه الله تعالی- تذکر صحیحی فرمودند و مطلبی در ادامه ی این دلنوشته بیان کردند که حیفم آمد عزیزان را از آن بهره مند نکنم: (در متن ایشان از اصطلاحات علم بلاغت استفاده کردند) 🔹تذییلش اینکه عالم شهید، دو مقامی را جمع کرده که هر یک به نوبه خود، مغبوط فیه همگان است 🔸و تکمیلش اینکه غبطه خوردن و حلالشان نکردن، حال شما و ما در جهان کثرت و حجب ماده است اما در آخرت، قرار است شفاعتمان کنند و آن وقت، از دستشان راضی خواهیم بود. مگر میشود رئیسی معززمان، صفت مردم داری و رسیدگی به مشکلات مردم را با خود به آن دنیا نبرده باشد. صورت آن جهانی این صفتش همان شفاعت است. 🔹ایغالش اینکه با رفتن این مردان خدا، دلهایمان تحت فشاری چندسویه است، معجونی از دلتنگی، درد غربت و تنهایی، نگرانی از آنکه سوء عاقبت، ما را در آخرت از یاران عزیزترینمان جدا کند و نیز نگرانی از آنچه بر دل مولایمان صاحب الامر عج و دل رهبرمان می آید ... 🔸و اما تتمیمش اینکه این شهیدان نرفتند بلکه زنده اند و به سرمایه های عظیم ملت مسلمان و ما ایرانیان تبدیل شدند. رئیسی و آل هاشم و امیر عبداللهیان همچنان خدمت میکنند و گرمای وجودشان را میشود به وضوح حس کرد. به امید آنکه روزیمان شود همزیستی با آنان؛ در این دنیا بالقلوب و در آن دنیا بالحضور.
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۰) «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» 🔹دست بچه هایم را گرفتم و گوشه ای منتظر عبور پیکر این شهدای عزیزمان بودم. همینطور پیکر پاکشان به ما نزدیک و نزدیکتر میشد و آرام و خرامان از کنارمان عبور میکرد: ره دور و فرصت دیر امّا شوق دیدار منزل به منزل میرود با رهنرودان من بر همان عهدم که با زلف تو بستم پیمان شکستن نیست در آیین مردان 🔸آرام نمیشدم و با خود میگفتم: سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند 🔹با اندوهی بر دل در حال برگشتن بودم که این ابیات چون نوری آرام آرامم کرد: هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم گویا تازه برایم معنا شد که«الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»؛ شاید مولایمان حسین هم وقتی دست مبارکش را بر قلب زینبش گذاشت او را با یاد آن نور ازل و ابد تسلّی داد که: «مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ» آری: 📖«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ‏ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِك‏» 💭به خاطر شهادت برادران عزیزت غمگینی؟! شهید محبوبتر است یا شهید آفرین؟! مگر اینها را جز به خاطر خدا دوست داشتی؟! با یاد خدا و محبّت او خود را تسلّی ده! با یاد آن حیّ قیّوم خوش باش! ز هرچه غیر یار استغفرالله ز بود مستعار استغفرالله دمی کان بگذرد بی یاد رویش از آن دم بیشمار استغفرالله
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۱) «شهید رئیسی؛ مدرّس کتاب حقیقت شناسی» «نمیدونستم یه نفر انقد میتونه بزرگ باشه و درک نشه» «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ» 🔹در بین انبوه پیامهایی که در زمینه شهادت رئیس جمهور عزیزمان دیدم یکی برایم جالب بود. یک صفحه مجازی که تبلیغات گسترده ای علیه نظام اسلامی و شخص آقای رئیسی و دفاع از برخی جریانهای اجتماعی انحرافی داشت اعلام شرمندگی و توبه کرده بود. 👈اینکه سه روز است خواب از چشمانش گرفته شده و از تهمتهایی که به ایشان زده احساس شرمندگی میکند. اینکه تصمیم گرفته همه ی پستهایش را پاک کند و دوباره از نو تحقیق کند. 👈اینکه تصمیم گرفته به حرفهای طیف دیگر که به آنها اجازه ی حرف زدن نمیداده هم گوش کند. ببیند ماجرای توماج و مجید رضا و مهسا از نگاه دیگر چه بوده! اوج کلام ایشان اینجا بود که: 🔻«همیشه میخواستم آدم بزرگی رو از نزدیک ببینم اما نمیدونستم یه نفر انقد میتونه بزرگ باشه و درک نشه»🔺 💭کلام ایشان را که دیدم به یاد ایمان ساحران به موسای کلیم علی نبیّنا و آله و علیه السلام افتادم. حالا در ادامه خواهم گفت. 🔹از این ماجرا عجب شکاری زده! احسنت! انصافا درس بزرگی از این خون پاک گرفته. اصلا مگر فلسفه ی غیبت چیزی جز همین بود. اینکه امّتی لیاقت آن انسانهای بزرگ را نداشت و درکشان نمیکرد. به جای آنکه طاعتشان را فرض بداند، ریختن خونشان را مباح میدانست. اینجاست که تازه تاریخ اسلام معنای عمیقتری برایمان پیدا میکند. 👈اینجاست که تازه صدای آن مولای غریب را بهتر میشنویم که وقتی فرمود: «فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ‏ دَمِي‏» در پاسخ جلوی زنان و کودکان به او گفتند: ⬇
📖«قَالُوا قَدْ عَلِمْنَا ذَلِكَ كُلَّهُ وَ نَحْنُ غَيْرُ تَارِكِيكَ حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشا» ✔آری این برادر درس بزرگی از این شهید عزیز آموخته! اینکه حقیقت میتواند بزرگ باشد و دیده نشود! باطل میتواند واضح باشد و دیده نشود. دوست میتواند مخلص باشد و دشمن دیده شود! دشمن میتواند بی رحم باشد و دوست دیده شود. ✔اینکه چطور انسان میتواند از حقیقت به حجاب برود. پاکی و صلاحِ ناصح بزرگی که عمری مخلصانه دویده و همینطور تاریکی و فساد فریبکاران بزرگی که چیزی از خباثت فروگذار نکرده اند را نبیند. همانکه پیامبر بزرگ الهی حضرت صالح فرمود: «وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين‏» ✋آدمی اگر از خودش مراقبت نکند به جایی میرسد که از حقیقت دیگر بدش می آید و از دروغ و باطل لذّت میبرد. 🔹آن روی دیگر این درسی که از کلاس حقیقت شناسی شهید رئیسی این برادر فهمیده آن است که چطور میشود انسان راهش کم رهرو باشد ولی حقّی محض در آن نهفته باشد. اینکه چطور فریب این کثرت و قلّتها را نخورد. اینکه چطور توکّل باید برخدایی باشد که حقّ مبین است. اینکه چطور برخی مانند مردگان و کرانی میشوند که بر حقیقت پشت کرده و دیگر نمیتوان با آنها ارتباط گرفت. ✔تا انسان اهل ایمان و باور به آیات و نشانه های راستی و حقیقت نباشد و مصداق «إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» نگردد قابلیت هدایت پذیری نخواهد داشت. 🔻برخی طوری زندگی میکنند که اهل تسلیم در برابر آیات نیستند. آیات را به پسندشان تأویل میبرند نه اینکه پسندشان را به آیات تأویل ببرند. کسی که دست به خود کشی فطری زده دیگر نوای دلنشین حقیقت را نخواهد شنید🔺 📖«فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ * إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ *وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» ✔اینجاست که کلید نجات در اسلام است. اینکه انسان اهل تسلیم در برابر حقیقت باشد. از منظر قرآنی تا انسان اهل چنین اسلام فطری ابراهیمی ای نباشد نمیتواند اسلام محمّدی صلی الله علیه و آله را در این عصر پر شبهه ی فرق و مذاهب و ادیان درک کند. ✔اسلام ابراهیمی و آیین حنیفی یعنی اینکه با تمام وجود به دنبال حقیقت مخصوصا حقیقت بزرگ باشد و وقتی آن را دید قبولش کند و وقتی قبول کرد بر آن صبر کند. در این مسیر دل به آفلین ندهد. و قسم به روزگاران که اگر انسانی اهل چنین حقّ و صبری نباشد لَفِی خُسرٍ است. 🔹یک مطلب دیگری که از درس حقیقت شناسی شهید رئیسی خودم آموختم آن بود که چطور همین فضای مجازی ورای ظاهر مخوفی که برای حقیقت ایجاد کرده تا آنجا که برخی دم از مرگ حقیقت در این فضا میزنند میتواند بستری برای تحوّلی عمیق باشد. اینکه چطور فعلا در این دنیای مجازی ابتدا نوبت سحره شده تا طنابهای خود را انداخته و بساط سحر عظیمی پهن کنند. 👈آری مسیر نور در عبور از ظلمتهاست. ابتدا باید از ظلمتها گذشت. همانطور که در زمان ما خود فرعونها برای کشتن حقیقت این فضای بزرگ مجازی را ایجاد کردند آن وقت هم خود فرعونها بودند که چنین صحنه ی بزرگ و اجتماع عظیمی از انسانها و سحره را گرد آورده بودند تا به خیال خامشان حق و حقیقت را نابود کنند؛ و چه فرازهای پر اسراری است: 📖«قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ* وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ* قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ* قالُوا يا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقينَ* قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظيمٍ» 👈غافل از آنکه وقتی نوبت ید بیضاء و عصای معجزه ی موسوی برسد همه ی اینها را بلعیده و از دل این تراکم ظلمانی انفجار نور رخ خواهد داد. طوری که خود این سحره بزرگترین موحّدان و گروندگانش خواهند شد: 📖«فَإِذا هِيَ‏ تَلْقَفُ‏ ما يَأْفِكُونَ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏* فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ * وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ* قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ* رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ» 🔻شهید رئیسی به ما آموخت همین فضای مجازی که تا پیش از این تا این حد حتّی خوبان را نسبت به این ناصح بزرگ دچار تردید کرده بود چه ظرفیّت عظیمی برای آن دارد که جلوی عظمت ندای پاک فطرت زانو زده و ورق در آن حتی برای ساحران و منحرفان بزرگش برگردانده شود. آن هم در مقیاس بزرگ و جهانی. و از اینجاست که شاید درس دیگر ایشان بشارت نزدیکی ظهور آن منجی نهایی در این بازار سحر و ساحری عصر رسانه و ابر واقعیتها باشد🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۲) «تدبّر در کتاب تکوین» «أفلا یتدبّرون الخلقة أم علی قلوبٍ أقفالها؟!» 🌳در مصاحبت برخی عزیزان به روستای خانوادگیمان در اطراف شهر خمین رفتیم. آب و هوا بسیار مطبوع و زمین در فصل رویش و طراوت بود. ما بودیم و سکوت و دشت و کوه و صدای جوی آب و پرندگان. 🍀راستی که با ناسپاسی و نخوت تکنیک از طبیعت دور شده ایم. آدم دوست دارد محو این نظم پر اسرار شود. هیچ صدا و تصویری و فکر و خیال بیگانه ای بین او و طبیعت خدا باقی نماند. 🚿اینبار این معنا برایم روشنتر شد که طبیعت یک معدن بزرگ برای ایجاد نشاط و طراوت و یک حمام بزرگ برای شستن زنگارهای ناشکری و غفلت است. 🔻به شرط آنکه آن آدابی که برای خواندن کتاب تدوین قرآنی رعایت میکنیم برای حضور در محضر طبیعت و مطالعه کتاب تکوین خلقت هم رعایت کنیم. با طهارت و سکوت و خشیت و توجّه و نگاه تکریم و تعظیم و انتظار یادگیری به محضر طبیعت شرفیاب شویم و نگاه ترتیلی و تدبری به خلقت داشته باشیم. آن وقت است که میبینیم اینها هم میخواهد حرف بزند و تعلیم دهد. نیروهای متراکمی از حسّ خوب و محبّت و شکر و یاد خدا را میخواهد آزاد کند🔺 ✔️آری طبیعت را هم باید با تدبّر مطالعه کرد و نگاه عبرت به آن داشت. زبانش را باید آموخت. اگر این قفلها از دل انسان باز شود همین طبیعت معدنی برای ذکر و حالات خوش برای انسان است. انصافا قدرش را نمیدانیم. با تدبّر به محضرش شرفیاب نمیشویم تا کم کم هدهد نطقش پیام آور سبأ ملکوتش برایمان باشد. بلبل، ز شاخِ سرو، به گلبانگِ پهلوی می‌خوانْد دوش، درسِ مقاماتِ معنوی یعنی بیا، که آتشِ موسی، نمودْ گُل تا از درخت، نکته‌ی توحید بشنوی
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۳) «بازدید از بیت امام خمینی در خمین» ✔یکی از راه های شناخت انسانهای بزرگ تدبّر در محیطی است که در آن رشد یافته اند. این محیطها از باب تشابه حکم الامثال همانطور که برای ما الهام بخش و پر معناست برای آنها که مدّتها در آنجا زندگی کرده اند نیز همینگونه بوده و زمانهای طولانی ذهن و روحشان را مشغول خودش کرده بوده است. 👈امروزه بسیاری از خانه های مشاهیر دنیا مانند موزه ای نگهداری میشود. مانند خانه ی نیچه در سوئیس یا کلبه ی هایدگر در آلمان یا در همین کشور خودمان خانه ی ملاصدرا در کهک قم. 👈میخواستم ببینم از کودکی تا اوایل جوانی که ظرف اثر گذار عمر انسان است چه معانی ای به ذهن و اندیشه ی اماممان هجوم می آورده و زمینه برای چه روحیّات و اخلاقی را ایجاد مینموده است. 👈خانه کنار رودخانه و مانند یک قلعه بنا شده بود. از ابعاد اسطبلش روشن بود که گویا خدم و حشم داشته و یک خانه ی معمولی نبوده است. اتاقی که امام به دنیا آمده بود را دیدم. 👈در قسمتهای مختلفش سرک کشیدم. یکجایی برایم جالبتر بود. در حیاط پشتی دیدم چیزی شبیه برج و بارو دارد که برخی از آنجا از خانه و محل در برابر حمله ها دفاع میکرده اند. 👈پدر امام هم یک سنگر رهبری دینی برای آن منطقه تشکیل داده بوده که با خان ها و مستکبرین ظالم آن مناطق درگیری داشت و سرانجام در همین راه به شهادت رسید. 🔻گویا یک قاب کوچکی از آنچه در آینده قرار بود امام راحلمان تجربه کند در اینجا باز سازی شده بود. درگیری با ظلمه و مستکبرین از موضع رهبری دینی و دفاع از مظلومین و آمادگی دائمی برای رزم و نبرد و آشنایی با رشادت و جهاد تا مرز شهادت🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۴) «غرض از نوشتن بذل الخاطرها» (۲) «چالش تبلیغ دینی در فضای مجازی در ایجاد فضای آرام و عمیق و متفکّرانه برای تولّد معرفت» 🔹برخی از عزیزان گاهی بر پیامهای موسوم به بذل الخاطر اینگونه ناصحانه اشکال میکنند که خالی از تطویل نیست. مناسب فضای مجازی نیست. ممکن است در بسیاری از موارد واقعا درست هم بگویند و ناشی از ضعف قلم نویسنده و کم توجّهی او به نوشته هایش باشد. سابقا در بذل الخاطر ۶۴۰ و همینطور مقدّمه ی نوشته ها نکاتی در این زمینه بیان کرده بودم. ولی نکته ای که شاید برای درک دغدغه ی پنهان این نوشته ها لازم باشد را اینبار عرض میکنم. 👈آنچه ذهن بنده را به خودش مشغول کرده بود این بود که گویا با ظهور فضای مجازی انسان در حال ورود به دنیای نوینی است. دنیای جدیدی که دیگر قرار است بخش مهم عمر ما را تا مرگ مشغول خودش کند. 👈مسأله اینجاست که پدیده ها وقتی از دنیای حقیقی به این دنیای مجازی نقل داده میشوند آیا همان معنای سابق خود را حفظ خواهند کرد؟! یا اینکه این فضا سرنوشت بسیاری از مقولات دنیای حقیقی را قرار است تغییر دهد. 👈در این میان یکی از چالشهای جدّی در فضای مجازی ای که دیگر در حال قبضه کردن دنیای ماست ، سرنوشت مسأله ی علم و معرفت و نقل آن به امور نوین در این دنیای جدید است. روشن است که هر چه با این امر گره بخورد به دلیل ماهیت معرفتی دین یک مسأله ی جدّی برای فضای دینی در مسیر هدایت به حقیقت و راستی است. 👈از همین رو میتوان با دغدغه و جدّیت از خود پرسید اساسا شاکله ی توجیه و معیار صدق و ارزش معرفت شناسی این دنیای جدید چطور است؟! ⬇
👈آیا اساسا این دنیا نسبت به مسأله ی معرفت خنثی است یا رویه ای له یا علیه آن دارد؟! این دنیای مجازی از منظر معرفتی در حال رقم زدن چه حادثه ای در اذهان بشر است؟! معرفت انسان وقتی از فضای حقیقی به فضای مجازی نقل پیدا میکند چه وضعیتی می یابد؟! 🔹یکی از ویژگی های فضای مجازی اعطای امکان نوینی به انسان عرفی است که آن را «حضور غیابی» مینامم. زمان و مکان در فضای مجازی بر خلاف فضای حقیقی حالت دیگری پیدا میکند. آن زمان خطّی و مکان فیزیکی در فضای مجازی تغییر یافته و انسان امکان جدیدی از سنخ «حضور غیابی» پیدا کرده است. 👈نتیجه ی چنین امکانی در حوزه ی معرفت دسترسی به حجم انبوه اطلاعات است. وقتی حجم اطلاعات انبوه شد دیگر طبقه بندی آن هم برخلاف فضای حقیقی که نظم خاص و کتابخانه ای ویژه ای داشت، منطق نوین خودش را یافته و لینکهای نوینی پیدا میکند. با یک کلیک مجموعه ای از اطلاعات به هم تنیده ردیف میشود. 👈آن دقّت و اتقان پیوند دهندگی بین معرفتها دیگر اینجا وجود ندارد. این وضعیت مخصوصا با وجود امکان دیگری به نام ذخیره اطلاعات حافظه ی انسان را ضعیف کرده و سبک مطالعاتی او را تغییر داده و تأثیر زیادی بر عملکرد شناختی انسان میگذارد. ✔از تبعات تبدیل شدن معرفتها به انبوهی از اطلاعات هم زمان و بی طبقه و جذّاب در این فضا آن است که تغییرات جدّی در عملکرد شناختی و سبک مطالعه ی کاربر دنیای مجازی ایجاد کرده و بر اساس آن «خواندن» جای خود را به پدیده ای به نام «مرور» میدهد. از اینجا یکی از مخاطرات جدّی در فضای مجازی رخ میدهد و آن هم این است که در فضای مجازی سبک مطالعه ی جدیدی به نام «مرور و تماشا» متولّد شده است. ✋سبکی که دیگر در آن خبری از حواس جمع و مطالعه ی عمیق نیست. از نوشته ها جز کلید واژه هایش باقی نمیماند. 👈انبوه اطلاعات هم نوعی حالت روانی ترجیح بلا مرجّح بین آنها ایجاد کرده و همین حالت فرصت و علاقه ی مطالعه ی عمیق را بیش از پیش از کاربر دنیای مجازی میگیرد. کاربر این فضا به جای حوصله کردن جهت یادگیری و تعمق در نوشته ها برای ارتقاء معرفتی مبتلا به نوعی ولگردی و بیخیالی مطالعاتی و متن گردی در شهر تماشای دنیای مجازی میشود. 👈آری دنیای مجازی زمینه ی عجیبی برای جا به جا کردن مرز مطالعه ی عمیق با مرور سطحی دارد. همین امر هم باعث بروز تبعاتی مانند ضعیف شدن تفکّر انتقادی و اساسا بیرون آمدن از فضای نگاه نقّادانه و همینطور سطحی شدن و به مرور نوعی هم سطح شدن بین اطلاعات و ابتنای آن بر پسند انسان و گاهی پلورالیسم معرفتی می‌شود. ✔شنیدم برخی دانشمندان مدّعی شده اند که فضای مجازی تغییرات فیزیولوژیک در مغز انسان به وجود آورده و با عادت به آن به شکل تدریجی مدارهای عصبی مغز انسان و نظامهای نورونها و سیناپسها تغییر کرده و متمایل به وضعیّت نوینی میشود که شاخصه ی آن تمایل به مرور سریع و نگاه گذرا و چند کارگی و تشتت حواس در این فضاست. 👈فضای مجازی طوری طرّاحی شده که حوصله ی خواندن و حتّی دیدن انسان را بسیار کم میکند. چون مطالب بعدی و بعدی هست. انتظار مطالعه به جا نیست. یک متن ساده به شکل تطویل خودش را نشان میدهد. الگوی خواندن وقتی تغییر کرد به مرور الگوی نوشتن هم تغییر خواهد کرد. 👈کاربر فضای مجازی دیگر چندان فرصت تأمّل و تفکّر مستقل و آزاد و منفرد را در قبال مسائل مهم ندارد. از آنجا که آدمی فاعلی علمی و به دنبال وصول به آرامش معرفتی است، ذهن کاربر مجازی در چنین بستری مستعدّ تن دادن به پسند و نظر اکثریّت و جوّ غالب میشود. 👈همین است که این فضا مستعدّ نوعی تغییر در مسأله ی توجیه معرفت بوده و دیگر در این فضا توجیه معرفت در حیطه ی عقل و استدلال و درک کاربر مجازی رخ نمیدهد. معرفت هم جای خود را به داده های علمی صرف یا باورهای تهی از تفکر میدهد. وقتی اطلاعات جای معرفت را بگیرد معیار صدق هم تغییر میکند. 👈دیگر معیار صدق مطابقت یا انسجام یا حتّی عملکرد نیست بلکه یا پسند شخصی در قالب لایک کردن است و یا پسند و اتّفاق عمومی در خصوص چیزی است. امر عینی صدق و کذب به امری ذهنی به نام ملائمت و منافرت فردی و جمعی تبدیل میشود. ⬇⬇
🔻آنچه برای بنده در بذل الخاطر اهمیت داشته این بود که چطور با آسیبهای فضایی مجازی در زمینه تحقق شرایط لازم برای تولد توجه عمیقتر و تحقق معرفت مقابله کنیم. مرور تماشاگرانه را تبدیل به تدبری عبرت آموز کنیم🔺 ✔️میدانیم رساندن پیام دین که با لایه های عمیقتری از حقیقت و با عالم غیب و درون کار دارد نیاز به نوعی خلوت، آرامش، تفکّر، عبور از تقلیدها و بیداری فطرت دارد. در چنین بستری است که میتوان شکارهای معرفتی عمیقتر زد و خود و مخاطب را به درک حقائق دینی نزدیکتر نمود و مبلغ مفاهیم دینی شد. ✋ولی آیا چنین بستری اساسا در دنیای مجازی قابل تحقّق است؟! بدون شک این یکی از مسائل مهم مبلّغان دینی در فضای مجازی است. مخصوصا با توجه به اینکه فضای مجازی دنیایی است که سواد نوینی در آن ایجاد شده و اگر مطالب علمی و معرفتی در کتابها متناسب با زبان و مقتضیات این فضا باز آفرینی و باز تولید نشود به شکلی منسوخ و متعلق به دنیای دیگری میشود. اصلا گویا از جهتی نیست. ✔️اینکه چطور این انسان بی حوصله و نا آرام و تیزپا و نق زن و اسیر جذابیتها و هواهای نفسانی در بستر فضای مجازی را ولو لحظاتی از غفلتکده اش به خلوتکده ی خود دعوت کرده و فضا را طوری آرام کند تا مخاطب برای تولّد حقیقتی به نام معرفت و توجّه عمیقتر در دل این دنیای مجازی مهیّا شود، به گونه‌ای که هیاهوهای این فضا را بخواباند تا بتواند با بردن مخاطب در اعماق سکوت و آرامش و تفکّر، زمینه را برای طلوع معرفت نوین که نیازمند چنین بستری است ایجاد نماید. ✔️در این بذل الخاطرها با همه ی ضعفهای نگارنده بخشی از آنچه تطویلِ بیان در توضیح مفاهیم و حقائق دینی گفته می‌شود به همین دلیل است. اینکه چطور دست ذهن مخاطب را گرفته و او را از غفلتکده ی دنیای مجازی به خلوتکده ای برده و با لایه های درونی تری از وجود او شروع به سخن گفتن نماید. این امر گاهی نیازمند بیان اموری است که در ظاهر شاید چندان نیازی به آنها نباشد ولی در باطن از چنین منطقی پیروی می‌کند. ✔️البته روشن است که چنین غرضی برای خوانندگانی قابل تحقق است که به خود اجازه دهند سوار بر قلم نویسنده گام به گام به دنیای ساکت و آرام درون وارد شده و در آن در دل تشویش و بی قراری دنیای مجازی به آرامش لازم برای تولد توجه و معرفت عمیقتر دست پیدا کنند. توجه و معرفتی که چون معمولا از فن قابلگی تبعیت میکند، فرزند ذهن خود مخاطب بوده و بیشتر قدرش را خواهد دانست و از آن اثر خواهد پذیرفت.
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۵) «بحثی طلبگی در باب مراتب معنای متن» «معنای غلط، احتمالی، ظنّی، اطمینانی، ظهوری، عرفی، تحقیقی و نصّی» «تفاوت استظهار استبدادی و استظهار استیفایی» 1️⃣وقتی با یک متن مواجه میشویم به صرف تحقّق کلمه و کلام معانی بیشماری از گردونه ی معنای این متن به بیرون رانده میشود. این دست از معانی را که به خودی خود به خاطر وضع معنایی کلمات و تراکیب هیچ ربطی با این متن نمیتوانند داشته باشند «معنای غلط» مینامیم. اگر با وجود توجّه به نظریه ی وضع اما قائل به وجود معنای غلط نشویم، به نوعی شکاکیّت غلیظ در وادی فهم تن داده ایم. 2️⃣لایه ی بالاتر از معنای غلط را معنای احتمالی تشکیل میدهد. به آن دسته از معانی که با توجّه به وضع الفاظ و تراکیب نوعی از مناسبت با متن پیدا میکنند «معنای احتمالی» می‌گوییم. یک متن میتواند معانی احتمالی گوناگونی داشته باشد؛ یعنی معانی‌ای که میتوان در شرایط مختلف با توجّه به قرائن مختلف ولو به شکل بعیدی از این متن اراده نمود. معانی یک متن در لایه ی معنای احتمالی هیچ کدام بر دیگری برتری نداشته و صرفا بر معانی غلط برتری دارند. بدون شکّ متن به خودی خود آبستن معانی احتمالی متعدّدی میتواند باشد ولی این امر به خودی خود همانطور که در لایه های بعدی معنا اشاره میکنیم به معنای شکاکیت نیست. 3️⃣لایه ی بالاتر از معنای احتمالی را معنای ظنّی تشکیل میدهد. به آن معنایی که با توجّه به وضع الفاظ و تراکیب و قرائن دستوری درون متن نوعی ترجیح بر دیگر معانی احتمالی مفروض یا محقّق دیگر دارد «معنای ظنّی و ترجیحی» می‌گوییم. ⬇️
👈وجود لایه ی معنای ظنّی در سطح بالاتر از معانی احتمالی امری بدیهی و وجدانی است و انکار آن درجه ی دیگری از شکاکیت در عالم فهم متن را ایجاد میکند. 4⃣لایه ی بالاتر از معنای ظنّی را معنای اطمینانی تشکیل میدهد. آن معنایی را که مخاطب با توجّه به اوضاع و قرائن و انتظارات و بافت ذهنی خودش به آن دل میدهد و آن را به شکلِ وثوقی معنای متن میداند، «معنای اطمینانی» می‌نامیم. معنای اطمینانی یک لایه ی بالاتری از معنای ظنّی است و در آن ظنّ به درجه ای برای مخاطب رسیده که هر چند قطع نیست ولی میتوان به آن با نوعی آرامش و اطمینان خاطر ترتیب اثر دارد. یکی از اکتشافات مهم در فضای دلالت متن تفاوت سطح اطمینانی از سطح ظنّی در عالم معانی متون است. ✔لایه ی اطمینانی در دلالت یعنی آن حالتی که هر چند هنوز احتمال خلاف در آن میرود ولی دیگر در این لایه توجّهی عقلائی به چنین احتمالی داده نشده و چنین توجّهی را نشانه ی نوعی وسواس و بیماری ادراکی قلمداد میکنند. وجود معنای اطمینانی امری وجدانی بوده و انکار لایه ی معنای اطمینانی خود به معنای درجه ی دیگری از شکاکیت در وادی دلالت است. البته در معنای اطمینانی که گفتیم نوعی ظنّ شخصی اخذ شده که مأمون از دخالت شخصیت خود مخاطب هم نیست و لذا میتواند در واقع معنای صحیح متن نبوده و نوعی اطمینانی برخواسته از استبداد رأی باشد. 5⃣لایه ی بالاتر از معنای اطمینانی را معنای ظهوری تشکیل میدهد. به آن معنایی که نوع مخاطبین با توجّه به اوضاع و قرائن حالی و مقالی از متن به شکل اطمینان بخشی متوجّه میشوند «معنای ظهوری» مینامیم. تفاوت معنای ظهوری با معنای اطمینانی در نوعی بودن اوّلی و شخصی بودن دوّمی است. برخی از معانی اطمینانی در لایه ی بعدی معنای ظهوری هم هستند ولی همه ی معانی ظهوری در لایه ی سابق معانی اطمینانی بوده اند. ✔وجود لایه ای به نام لایه ی معانی ظهوری خودش یکی از اکتشافات بزرگ علمای اسلامی برای کشف منطق دلالت در عالم الفاظ و برون رفت از شکاکیت در این وادی است. همین نوعی بودن معنای ظهور و دور بودن از استبداد رأی در آن است که درجه ی کاشفیّت آن را از واقع مراد گوینده بالاتر برده و احتمال دخالت عناصر بیگانه ی شخصی در تفسیر متن را کمتر میکند. ✔خاصیّت معنای ظهوری در اعتبارات اجتماعی صحّت حقوقی احتجاج و انتساب آن به گوینده ی آن کلام است. اینکه چنین ظهوری را علامت معتبری برای کشف اراده ی واقعی گوینده لحاظ میکنند. از اینجا روشن میشود که برای تحقّق معنای ظهوری صرف ترجیح و ظنّ یک معنا و یا حتّی اطمینان به آن مادامی که نوعی نباشد کفایت نمیکند. معنای ظهوری یعنی معنایی که هم محتمل است و هم مظنون و هم اطمینانی است و هم اطمینانی بودنش نوعی است. 6⃣لایه ی بالاتر از معنای ظهوری را معنای عرفی تشکیل میدهد. به آن معنایی که نوع مخاطبین اصلی آن کلام با توجّه به اوضاع و قرائن حالی و مقالی از متن به شکل اطمینان بخشی متوجّه میشوند «معنای عرفی» مینامیم. تفاوت معنای ظهوری با معنای عرفی در نوع مخاطبینی است که اشتراک فهم آنها مرجعی برای کاشفیّت از اراده ی متکلّم لحاظ شده است. در معنای عرفی در این موضوع دقّت میشود که نوع آن عرفی که مخاطب، کلام خود را برای فهم در بستر آن عرف تنظیم کرده روشن شده و از آن عرف استعلام نظر شود. حال چه عرف عمومی باشد یا عرف تخصصی. از این جهت میتوان لایه ی نوینی را در عالم دلالتها کشف کرد که بالاتر از لایه ی معنای ظهوری بوده و میتوان آن را لایه ی معانی عرفی نامید. کشف لایه ی معانی عرفی سهم زیادی در برون رفت از شکاکیّت در وادی دلالت داشته است. 7⃣لایه ی بالاتر از معنای عرفی را معنای تحقیقی تشکیل میدهد. به آن معنایی که با بررسی دقیق احتمالات و آسیب شناسی فرآیند تحقّق معنای ظنّی و اطمینانی و ظهوری و عرفی و بررسی مجدّد قرائن دخیل در کشف اراده ی واقعی گوینده به دست می آید «معنای تحقیقی» مینامیم. همانطور که گفتیم درجه ی کاشفیّت معنای ظهوری و یا حتّی عرفی از مراد گوینده قطعی نبوده و هنوز هم ممکن است که گوینده اراده ی دیگری داشته و یا نوع مخاطبین به خاطر وجود یک بافت شخصیتی وحدت بخش در جامعه یا مثلا ذهول از یک قرینه ی مهم تاریخی و حالی و مقالی و یا غیر مقصود بالافهام بودن عرف و وجود خصوصیتی در مقام تخاطب معنای واقعی را درک نکرده و دچار خطایی به نام ظهور خادع شده باشند. در این فضا اجماع مخاطبین یا عرف در فهم معنای خاص یا همان معنای ظهوری و عرفی کاشفیّتش را از دست میدهد و جا برای عرصه ی نوینی از تحقیق و بررسی بیشتر برای وصول به معنای تحقیقی باز میشود. ⬇⬇
✔یکی از کشفیّات مهم در وادی دلالت میتواند کشف تفصیلی همین لایه ی معنای تحقیقی باشد که امری ورای معنای عرفی و ظهوری و اطمینانی است. البته وجود لایه ای به نام معنای تحقیقی به معنای مشکوک بودن دائمی معانی ظهوری یا عرفی نیست. بلکه به معنای تحقّق لایه ای از بحث دلالی است که بسته به موارد جزئی برای وصول به نتیجه ی قطعی مخصوصا در ظرف اختلاف فهم ها و یا وجود تردید های عقلائی قابل پیگیری باید بررسی شود. 8⃣لایه ی بالاتر از معنای تحقیقی معنای نصّی است. به آن معنایی از متن که از همان ابتدا به دلیلی احتمال هیچ غیری از همان اوّل در موردش داده نشده و خودش آینه ی قطعی اراده ی گوینده است «معنای نصّی» مینامیم. معنای نصّی بالاتر معنای ظنّی و همینطور بالاتر از معنای اطمینانی و ظهوری و عرفی است که همگی در حیطه ی ظنّ و ظنّ قوی بودند. معنای نصّی دیگر ورود به لایه ی دلالت قطعی است. آن هم دلالتی که عینیّت داشته و خطا بردار نیست. البته میتوان بحثهای نظری در مورد وجود چنین لایه ای از دلالت داشت. روشن است که انکار لایه ی معانی نصّی به هیچ رو به معنای شکاکیّت نیست. بحثهای بیشتر در این زمینه را باید در موضع دیگری بیان کنیم. 🔹در ذیل این بحثی که بیان شد میتوان فروعات بسیاری را مطرح کرد. یکی را عرض میکنم. آن هم این است که گاهی این معانی با یکدیگر مشتبه میشوند. به عنوان نمونه بسیاری از ظهورات و حتّی برداشتهای دینی که مجتهدین و فقها ادّعا میکنند در واقع چیزی از قبیل معنای اطمینانی است و به درجه ی معنای ظهوری و یا عرفی و یا تحقیقی نمیرسد. خودشان هم نمیدانند. از همینجاست که گاهی مبتلا به نوعی تفسیر به رأی و استبداد نظر خفی میشوند. 👈استظهارات این دسته را «استظهارات استبدادی» در برابر «استظهارات استیفایی» مینامم. یعنی اینکه شخص خود را مجتهد یا مفسّر و صاحب نظر میداند ولی یک نتیجه ی اشتباهی از این امر میگیرد. آن هم این است که گمان میکند چون مجتهد است آن برداشتها و وثوقهای ناشی از استظهارات و برداشتهای دینی که دارد مطلقا برایش دیگر حجّت است. 👈غافل از اینکه تنها آن طیف از استظهارات استیفایی که ناشی از بررسی معنای ظهور و عرفی و بالاتر از آن معنای تحقیقی و استفراغ وسع در این زمینه است برایش حجّت است. اگر یک مجتهد معنایی را از متنی برداشت کرد و دید مجتهدان دیگر معانی دیگری برداشت میکنند نمیتواند به سادگی به حجّیت فهم خودش استدلال کرده و نزاع را صغروی دانسته و به فهم دیگران بی اعتنا باشد. 👈اگر به شکل اطمینان بخشی فهمیده معنای این متن این است آیا به شکل اطمینان بخشی هم میتواند از فهم خود دفاع نموده و اثبات کند که آنچه به شکل اطمینان بخش فهمیده و دیگرانی مثل او از مجتهدان نفهمیده اند صحیح هم هست؟! از کجا معلوم آنچه فهمیده صرفا از سنخ معانی اطمینانی نبوده و عناصر شخصی در آن بی تأثیر نباشد؟! 👈روشن است که در ظرف چنین اختلافاتی وصول به چنین حجّیتی جز با بررسی و ورود به عالم معانی تحقیقی میسور نیست. ورود به عالم معانی تحقیقی هم به معنای ورود به کالبد شکافی و تشریح وادی فهم و عالم پیش فرضها و داشتن تبیین علمی از سرّ تکوّن فهم های مختلف و اشکالات وارد بر آن است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۶) «نقدی بر مشاوره های روان شناسانه» «إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي‏ أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى» 🔹نزد یکی از بزرگان بودیم که یکی از برادران پرسشی از استاد محترم در مورد دانش روان شناسی پرسید. ایشان هم فرمودند آن مقداری از آن که با تجربه به دست آمده خوب است از تجربیّاتشان استفاده شود. 💭به یاد یکی از عزیزان افتادم که مدّتی به خاطر برخی مشکلات به روان شناسان معروف و متعدّدی مراجعه میکرد. بنده هم جویای احوالش بودم ببینم مشکل ایشان را آیا میتوانند حل کنند یا نه! 👈خودم به ایشان گفته بودم مشکل شما هیچ دارویی جز معجون صبر ندارد! «وَ جَعَلْنا بَعْضَكُمْ لِبَعْضٍ فِتْنَةً أَ تَصْبِرُونَ‏» آن هم با این نیّت که این دنیا دار امتحان و ابتلاست و إِنَّ عَظِيمَ الْأَجْرِ لَمِنْ عَظِيمِ الْبَلَاءِ. ✔️حقیقتا صبر داروی تلخی است ولی ثمره ای شیرین دارد. این صبر حقیقتی اسرار آمیز دارد که خیلی طول میکشد انسان آن را درک کند. یک داروی تقریبا نایاب هم داریم به نام رضا که به دست ماها نمیرسد. برای به دست آوردنش باید به پشت کوه قاف رفت. 👈آری برای ریاضت این نفس خبیث گاهی این امور بد هم نیست. اینکه گاهی کسی مقداری بادش را بخواباند و این اسب سرکش را رام کند بد نیست. حریف تمرینی است. خودش اگر خوب به میدانش برویم بهترین ریاضت است. از چله نشینی گاهی بیشتر اثر میکند. 📖«إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي‏ أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَر» 👈یکبار برایش روایت ابوبصیر از امام باقر علیه السلام که مرحوم صدوق نقل کرده را خواندم که حضرت میفرماید من از دست همسر و برخی نزدیکانم طوری معجون صبر را مینوشم که از خوردن حنظل تلخ تر است. ولی میدانم که با این ریاضت صبر به مقام روزه داری میرسم که شبها مشغول عبادت است. به مقام شهدا میرسم: «إِنِّي لَأَصْبِرُ مِنْ غُلَامِي هَذَا وَ مِنْ أَهْلِي عَلَى مَا هُوَ أَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ إِنَّهُ مَنْ صَبَرَ نَالَ بِصَبْرِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ دَرَجَةَ الشَّهِيدِ الَّذِي قَدْ ضَرَبَ بِسَيْفِهِ قُدَّامَ مُحَمَّدٍ ص» 🔹ولی وقتی به روشهای درمانی مختلفی که این روان شناسان به ایشان میگفتند دقّت میکردم میدیدم یک نکته ای در همه هست. آن هم شروع مقوله ی درمان با این پیش فرض که عالم برای ابتلاء و آزمایش نیست و همینطور این پیش فرض که برای درمان لازم نیست پا روی أنانیّت خودمان گذاشته و گاهی صبری جمیل پیشه کنیم. 👈به دنبال این بودند که با مفروض گرفتن انانیّت و مادّی گرایی یک طوری به مبارزه با این علامت نامطلوب بروند. غافل از اینکه باید به درمان ریشه درد پرداخت نه از بین بردن علامت بیماری! 👈بیماری اصلی ما همین است که یادمان رفته معاد و ابدیتی در پیش داریم و به درد نسیان یوم الحساب مبتلاییم. بیماری اصلی ما همین تکبّر و أنانیّتهاست که نمیگذارد آن شکستگی که باعث طلوع سلطان حکمت و معرفت در باطنمان است، حاصل شود. 💡حالا فرصت بررسی بیشتر نداشتم ولی در همان محفل به ذهنم خطور کرد که در روان شناسی مرسوم گویا برای درمان معمولا به دنبال مبارزه با علامتها میروند ولی در درمان دینی و معنوی معمولا به مبارزه ی اساسی با ریشه ی دردها و قتال با آن ائمة الکفر امراض پرداخته میشود. ای ملخک گیریم اینبار جستی ولی آخرش با این درد چه میکنی؟! ✔️در روان شناسی مرسوم بحث بر این است که چطور انسان بدون اینکه چندان خودش را تغییر دهد و به راه کمال بیافتد بتواند از پس این مشکل که جلویش سبز شد برآمده و به همان زندگی نکبتی خودش ادامه دهد. البته همین هم یک علم است و در همین مرحله هم قابل استفاده و میتواند به شکل مقطعی مفید باشد. ولی باید بدانیم ریشه ی مشکل جای دیگری است. 💭به یاد داستان آن حکیم معنوی در دفتر دوم مثنوی معنوی افتادم. آنجا که مردم شروع به ملامت کردن آن شخصی کردند که به خاطر سوء ظن و تهمت بد کاره بودن مادرش را به شکل فجیعی با مشت و خنجر کشت! 👈او هم در پاسخ گفت این مادر من بدکاره بود و مبتلا به کار زشت میشد و گفتم اگر خاک شود همین خاک ستار زشتی هایش میشود. گفتند حالا گیریم چنین بود! برو سراغ آن کسی که با او کار بد کرده بود! 👈گفت آخر اگر چنین کنم هر روز باید کسی را بکشم! دیدم همین مادرم را بکشم و خاکش کنم بهتر از آن است که دستم به خون خلقی بسیار آلوده شود. اینجاست که آن حکیم معنوی سرّ اصلی درمانگری دینی را بیان میکند. 👈اینکه حکایت نفس انسان حکایت این مادر بدکاره است. اگر میخواهی راحت شوی و هر بار با این و آن درگیر نشوی یکبار بزن این نفس خبیث را بکش و راحت شو! نفس تست آن مادر بد خاصیت که فساد اوست در هر ناحیت هین بکش او را که بهر آن دنی هر دمی قصد عزیزی می‌کنی از وی این دنیای خوش بر تست تنگ از پی او با حق و با خلق جنگ نفس کُشتی باز رستی ز اعتذار کس ترا دشمن نماند در دیار