eitaa logo
بذل الخاطر
954 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈انسانها با دغدغه های مختلف و استعدادهای مختلف و انگیزه بسیار در مسائل مشترک با ما حجمی عظیم از تلاش را رقم زده اند که شاید به واسطه آن بخشی از حکمت که گمشده ی مؤمن است را پیدا کرده باشند. 👈تجربه ی عقلانی گسترده ای را به فعلیت رسانده اند. باید از اینها بهره برد. اینها خودش تجارب بشری است. مشتغلین به تفکّر و فلسفه اسلامی نباید خودشان را از مطالب مفید فلسفی که در غرب ظاهر شده محروم کنند. مخصوصا مطالب آنهایی که با ادبیّاتی نزدیک به همان فضای مرسوم مشّائی برایشان قابل فهم است. اسپینوزا نیز اجمالا در همین فضای عقلگرایی و استدلالی وارد بحث میشود. 2⃣نکته ی دوّم نظم اعجاب بر انگیز اسپینوزا در تألیف کتابش بود. یک نظم هندسی و خط کشی شده که نمونه اش را در کتب دیگر بین خودمان به این شکل سراغ ندارم. چیزی شبیه مطلوب فلاسفه ی تحلیلی امروزین در وضوح و تمایز و نظم و ترتیب و پرهیز از هر نوع حاشیه روی است. کتابش ۵ بخش دارد. در هر بخش ابتدا با عدد تعریف مفاهیمی که در آن بخش استفاده میکند را ردیف میکند. سپس با عدد اصول متعارفه ای که مبدأ تصدیقی گزاره های آن بخش میباشد را ردیف میکند. سپس با عدد قضایایی که مورد ادّعای او در آن بخش است را ذکر میکند. سپس بعد از هر قضیه برهان آن را بدون حشو و زائدی بیان میکند و احیانا ذیل آن برهان توضیح یا تبصره یا اصول موضوعه را بیان مینماید. به عنوان نمونه در بخش نخست کتابش که در مورد خداوند است ۸ تعریف و ۷ اصل موضوعه و ۳۶ قضیه دارد. برای اختصار و دقّت در محتوای مباحث نیز مدام به عدد مطالبی که سابقا بیان کرده یا بر آن برهان اقامه نموده اشاره میکند. حقیقتا نظم بدیع و حساب شده ای است و خیلی مناسب مباحث برهانی و فلسفی است. میشود از آن الگو گیری کرد. 3⃣نکته ی سوّم هم بحثهای مفیدی است که بیان نموده است. سر نخ ها و الگوها و سازه های فکری فراوانی میتوان در اینگونه آثار یافت که یک فکر فلسفی وقتی وادی دیگری پیدا کرده آنها را تجربه نموده است. اینها میتواند تجربه های درس آموزی باشد و میتوان از محصولات آن و یا از برخی نکات مهمی که بعضا در لا به لای مباحث جوانه زده در جای دیگر استفاده نمود. 🔹کتاب اخلاق اسپینوزا ۵ بخش دارد. بخش نخست در مورد خداوند است. بخش دوم هم در باب طبیعت و منشأ نفس است. بخش سوّم نیز در باب منشأ و طبیعت عواطف است. بخش چهارم در باب قوّت عواطف است که اسپینوزا آن را بردگی و بندگی انسان نامیده است. در اینجا به وضوح اندیشه ی آزادی معنوی را مطرح کرده و بحثهای شیرینی در باب روح متعالی مطرح کرده است. مقایسه این قسمت با مباحث حکمای اسلامی و همینطور شهید مطهری در زمینه آزادی معنوی مفید است. 👈از نظر او انسانی که عقلش محکوم عواطف دیگرش است و امیر آنها نشده برده ای بیش نیست. و در بخش پنجم و انتهایی کتاب نیز در زمینه ی قدرت عقل و همان بحث آزادی واقعی و آزادی معنوی انسان بحث میکند. ✔این بخش سوّم تا پنجم خیلی مباحث مهمّی در باب اخلاق دارد. علمای دانش اخلاق ما که کتبی مانند جامع السعادات و مانند آن را دنبال میکنند حتما باید به مباحث این قسمت نظر کنند. هرگونه نقد و بررسی این کتاب راه را برای باز شدن بحثهای استدلالی و غنی تر در دانش اخلاق باز میکند. انصافا در مستوای استدلالی بالایی سعی کرده اخلاق را ببندد. چیزی شبیه ابن مِسکویه ما در فضای فلسفه غرب در زمینه علم اخلاق است. اخلاقی استدلالی و عالمانه که میتوان مباحثش را با مباحث اخلاق ارسطویی و همینطور اخلاق اسلامی مقایسه کرد. خوب است این کتاب را با طهارة الاعراق مسکویه مطالعه تطبیقی نمود. 🔹میوه ی نهایی این بحث نیز تولّد انسانی با نیروی عقلانی عشق الهی است که معدن همه ی فضائل شده و به سعادت رسیده است. در همین بحث نقدهای جدّی او به آزادی غربی به معنای امروزی روشن میشود. در بخش پنجم و نهایی کتاب که در زمینه ی قدرت عقل است و اخلاق عقلی و سعادت انسان است بر ۴۲ قضیه برهان اقامه میکند. دو قضیه‌ی انتهایی این بخش و کتاب را ذکر میکنم: ✔قضیه ۴۱: «حتی اگر ما به سرمدیّت نفس خود علم نمی داشتیم، باز هم پارسایی و مذهب و مطلقا تمام اموری که در گذشته نشان داده ام که به شهامت و کرامت نفس مربوط اند در درجه ی اوّل اهمیت قرار میدادیم» 👈در ذیل این قضیه بعد از بیان برهان در تبصره ای مطلب مهمی بیان میکند. در دیدگاه اسپینوزا انسانها آزادی را در تسلیم شدن برای شهواتشان میدانند فلذا حتّی آنهایی که پارسایی دارند و به انگیزه ی بهشت و جهنّم شهواتشان را محدود میکنند در واقع برای شهواتشان شهواتشان را محدود میکنند و در نهان باز آزادی را در تسلیم شدن در برابر این شهوات دانسته اند. 👈نشانه اش هم همین است که اگر بهشت و جهنّمی نبود اینها هم خود را به کام این شهوات می انداختند! در حالیکه حتّی اگر بهشت و جهنّم هم نبود آزادی واقعی و سعادت و لذّت واقعی در تبعیّت از عقل و برون‌رفت از تسلّط این شهوات بود: ⬇⬇
📖«اغلب مردم چنین معتقدند که آنها وقتی آزادند که مجاز باشند خود را تسلیم شهواتشان کنند. و وقتی که ملزم میشوند که طبق احکام الهی عمل کنند قسمتی از حقوق خود را از دست میدهند و لذا به عقیده آنها پارسایی مذهب و به طور مطلق تمام امور مربوط به ثبات نفس بارهای سنگینی هستند که امیدوارند پس از مرگ آنها را فرو گذارند ...» ✔قضیه ۴۲:«سعادت پاداش فضیلت نیست بلکه خود فضیلت است. جلوگیری از شهوات موجب این نمیشود که ما از سعادت لذّت ببریم؛ بلکه بر عکس لذّت از سعادت است که ما را قادر به جلوگیری از شهواتمان میکند» 👈در ادامه در انتهای کتاب و توضیح این فراز میگوید: 📖«از آنچه گفته شد در می یابیم که قوت انسان دانا چیست و تا چه اندازه بر انسان نادان که تنها تحت هدایت شهوات خویش است برتری دارد؛ زیرا انسان نادان علاوه بر اینکه به طرق متعدد دستخوش علل خارجی است هرگز از آرامش راستین نفس برخوردار نیست به علاوه تقریباً از خود از خدا و از اشیاء ناآگاه است و به محض اینکه از انفعال باز می ماند از هستی نیز باز می ماند. بر عکس انسان دانا از این حیث که این چنین اعتبار شده است. تقریباً هیچ وقت دچار انقلاب روحی نمیشود و با ضرورت سرمدی خاصی از خود از خدا و از اشیاء آگاه است هرگز از هستی باز نمیماند و همواره از آرامش راستین نفس برخوردار است»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۰) «نگریستن از پنجره ی ازل و ابد» «ابد درمانی» 🔹یکی از درمانهای دینی که داروی بسیاری از بیماری های لاعلاج روح انسان است معجونی به نام «ابدیّت» است. بسیاری از دغدغه ها، استرسها، نگرانی ها، دردها و... با «ابد درمانی» معالجه میشود. وقتی انواع و اقسام مشکلات پشت به پشت هم به انسان هجوم می آورد احساس درماندگی نکنیم. 🔸بلند شویم و بار دیگر از پنجره ی ازل و ابد به اکنون خود بنگریم! آن وقت است که حقیقت را بهتر درک میکنیم. صبور میشویم. بصیرت پیدا میکنیم. آرامش عمیق پیدا میکنیم. مهربان میشویم. زلال و پاک میشویم. ⛔راستش مشکل خیلی ها این است پنجره ی ازل و ابد خانه ی وجودشان را فراموش کرده اند. بازش نمیکنند تا نور و هوای تازه بیاید. از پنجره ی ازل و ابد به اکنونت نگاه کن! آن وقت میفهمی چه چیزی را باید جدی بگیری و چه چیزی را نه! ✔آدمی به دلیل حس گرایی که دارد همواره مبتلا به یک بیماری ادراکی است. زمینه ی این را دارد که در اینجا و اکنونش اغراق کند. دچار بیماری اکنون زدگی شود. چاره اش بیرون آمدن از حجاب اکنون است. 🔻قرآن زیاد بخوانیم! درمان دردهاست. انسان را به عمیقترین لایه های هستی برده و از آن افق او را به نگریستن به اکنونش دعوت میکند. از ما ورای زمانها و مکانها به زمین مینگرد و حوادث آن را برایمان معنا میکند. از آنجا اکنونمان را باز میکند و دعوتمان میکند اکنون را از آنجا بنگریم؛ با باز کردن پنجره ایّامی مثل یوم الحسرة، یوم الآزفة، یوم القیامة، یوم الحساب، یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و یوم الخلود به انسان میخواهد وسعت دید بدهد. بصیرش کند و از اکنون زدگی برهاند🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۱) «شجاعتر از شجاع» «از ملامتها نمی هراسم» 🔹پیام ناشایست یکی از نامزدهای انتخابات را در تحقیر و استهزاء نماینده ی انصرافی دیگر دیدم که نوشته بود: «😉نموندی دیگه! پوششی دوّم انصراف داد» و کلام آن نماینده عزیز هم برایم ستودنی بود که: «از ملامتها نمی هراسم»! 🔸یکی از گردنه ها برای آنهایی که به دنبال آن نور ازل و ابدند عقبه ی کؤودی به نام «ملامت ملامتگران» است. چه بسیاری که در اینجای راه به درّه ی هلاکت سقوط کردند و از راه حقیقت جدا شدند! برای عبور از این گردنه باید عیار دیگری از شجاعت و پاکی را نشان داد که: «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏» 🔹باید در برابر ترس از ملامتها شجاعت ورزید! از شجاعت برای مدح و ذم دیگران به مقام والای شجاعت توحیدی نائل شد. شجاعتر از شجاع شد. آزاد آزاد از تعلّقات غیر خدایی گردید که: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ‏ مِصْرِکَ‏ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ‏ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ‏ ذَلِکَ» 🔸اینها دیگر منطق توحیدی است. همان منطقی که حسن و حسین را امام میکند سواء قاما أو قعدا. فضیلتها در این وادی رنگ و بوی دیگری می یابد. همان منطقی که در آن به فرموده ی مولایمان «أَفْضَلُ‏ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْد» میشود. در آن علم قرین حلم و سکوت میشود. در آن شجاعت فروشی و فضل فروشی و تقوا فروشی و تواضع فروشی و دیگر فروشندگیهای مشرکانه جای خود را به بندگی خالصانه آن نور ازل و ابد میدهد که: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي‏ نَفْسَهُ‏ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۲) «تجربه ی امر متعالی» «حسّ شور و رهایی در ذکر شریف لا اله الّا الله» 🔹برای حضور در مراسم عروسی به تهران آمدم. کنارم یکی از از اقوام که سابقا مسئولیّتی در برخی کشتیها و ناوهای ایرانی در اقیانوس داشت نشست. گاهی ماه ها در دریا بودند. با توجّه به روحیّات و دنیای ذهنی ایشان صحبت از زندگی در کشورهای خارجی و ادیان مختلف و... به میان آمد. 👈فهمیده بود که خیلی از این آداب و رسوم و ساختارها ریشه ی راسخی ندارد. بتهایی است که ما برای خودمان ساخته ایم. میگفت در دل دریاها با مطالعه ی تاریخ و سپس جغرافی بتهای ذهنی اش شکسته شده. فهمیده آدمی خیلی گزینه های بیشتری از آنچه فکر میکند در پیش رو دارد. نباید نسبت به جغرافیا یا تاریخ خاصی تعصّب داشت. 👈عرض کردم به این دو نجوم را هم اضافی کنی جالبتر میشود. گاهی در آسمانها هم نگاه کن! مخصوصا در دل شب! مخصوصا در آرامش کویر! اصلا میدانستی یکی از عوامل رنسانس همین فرو ریختن بتهای تصوّری ناشی از اکتشافات عظیم جغرافیایی و تحوّل هیئت بطلمیوسی به کپرنیکی بود؟! البته فضای بعد از فرو ریختن آن تصوّرات قدیم و این تحوّلات بزرگ هر چند دلیل متقنی نداشت ولی به نفع مادّی گرایی تمام شد. 🔹در ادامه ضمن تحسین ایشان بحث را به اینجا کشیدم که دیده ای بعد از شکستن هر بت احساس رهایی داری؟! احساس نوعی رنسانس و تولّدی دوباره! ولی میدانی بزرگترین بتها و بت شکنی چیست؟! تا کسی به مقام بندگی محض نرسد و همه ی بتها را نشکند آن رهایی محض را درک نخواهد کرد. و آن رهایی محض با احساس کوچکی در برابر حقیقتی بزرگ گره میخورد! 👈آن تحوّل بزرگ وقتی رخ میدهد که ابراهیم وار تبر را بر دوش برداشته و تیشه به ریشه ی بتهای بزرگ انانیّت و شرک و پندارهای آفل بزنیم و آن وقت است که تازه میفهمیم انبیاء و اولیاء الهی ما را به چه حقیقت بزرگ و آزادی عمیقی دعوت میکردند! 👈راستی که ما نفهمیدیم که دین چیست! ما بیچارگان در درون بت خانه ای بس عظیم داریم. هر زمان در حال طواف دور آنهاییم. هیچ وقت خودمان نیستیم. آن خودی که عاشق طواف بر محور حقیقت و سرچشمه ی واقعی خودش است: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ‏ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ الدِّين‏» 👈دیدم چشمش برق افتاد. گفت من چند بار در دل دریا وقتی خودم بودم و آسمان و اقیانوس و لحظات وخیم غرق شدن که مسئولیّتش با من بود تجربه اش کردم. آنجایی که عظمت حقیقتی عظیم به من احساس نقطه بودن میداد و لذّتی بزرگ به ارمغان می آورد. آری: «وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ» 🔹این همان لحظه ی نابی است که امروزه در قالب مفهوم تجربه ی بی کرانگی امری متعالی به تواتر گزارش شده است. تجربه ای در مواجهه با آسمان بی کران یا اقیانوس عظیم یا تصوّر ازل و ابد و یا غرق شدن در عظمت زیبایی گلبرگهای یک گل زیبا یا پرهای رنگارنگ یک پروانه یا لطافت شبنم بر برگها نشسته یا در سجده های خاضعانه در دل خلوتهای سحری یا هنگام حرکت عظیم حجّاج به سمت صحرای عرفات و مناسک حجّ و ... . 👈تجربه ای که در مقیاس ادراک و محاسبه در نیامده و توأم با احساسی از شگفتی بزرگ است. تجربه ای از حضور در محضر واقعیّت عظیم که باطن انسان را با نوعی از احساس کوچکی و ناچیزی به سجده انداخته و احساسات نوینی از خضوع و خشوع در وجود آدمی بر می انگیزاند. احساسی از کوچکی که در دل خود متضمّن احساسی از بزرگی و رهایی در برابر هر چیز دیگری در برابر این محضر با شکوه با خود دارد. 👈تجربه ای که یکباره لایه های متراکم أنانیّت و پرده ی پندارها را دریده و انسان را در برابر توده ی عظیم و بسیطی از واقعیّت قرار میدهد. تجربه ای که برای مؤمنین با خود لمحه ای از حس وجودی «لا اله الّا الله» را دارد. احساسی که پر از رهایی و شور انگیزی است. نوعی حماسه است. 👈بعد از پیدا کردن این تجربه هاست که گفتن این ذکر شریف به انسان میچسبد. با چنین تجربه هایی است که وجود انسان برای گفتن این ذکرهای شریف خیز بر میدارد و حلاوت دیگری در آنها می یابد. برای غیر مؤمنین هم که توانایی تفسیر مطلوب و افتادن در پی لوازم آن را ندارند نیز دلالتها و اعجابها دارد. 👈خدا روزیمان کند. تجربه ای است که تا انتهای عمر انسان را رها نمیکند. انسان را و همه ی دغدغه های خرد و کلانش را به چالش میکشد و او را به پیدا کردن دغدغه های بزرگ و تفکّر عمیقتر در راز هستی دعوت میکند. 💭بنده خدایی این تجربه را در جای دیگر پیدا کرده بود. هنگام کوه نوردی پایش لغزیده و یک لحظه احساس کرده بود که در حال سقوط است و در همین لحظه این تجربه ی ناب را پیدا کرده بود. و چقدر این تجربه ها عمیق است که سالها سر سفره ی آن نشسته و از آن تغذیه ی عاطفی و انگیزشی میکرد.
باسمه تبارک و تعالی دلایل مشارکت پایین در انتخابات 1⃣عدم اجماع بین جبهه ی انقلاب در حالیکه این اجماع خود انگیزه ای قوی برای تبلیغ اصل مشارکت و شور آفرینی بود 2⃣دعواهای بین طرفداران جلیلی-قالیباف و تخریب شخصیتی محسوس چهره های انقلابی که از نظر جماعت مترددین خود دلیلی روانی بر بطلان و شرکت نکردن بود 3⃣ترجیح بلا مرجح بودن انتخاب بین جلیلی و قالیباف در میان کثیری از جماعت مترددین در شرکت که خود ترجیحی برای عدم شرکت و رهایی از الم انتخاب بود 4⃣مردد و متحیر ماندن بسیاری از کنشگران سیاسی بین جلیلی و قالیباف و انتظار برای کنار کشیدن یکی که باعث دشواری تبلیغ شخص خاص از سوی آنان به اطرافیان و جامعه و در ادامه تبلیغ به مشارکت در ضمن تبلیغ به شخص خاص بود. 5⃣مناظرات تلویزیونی کم رمق و غیر حرفه ای و گرم نشدن تنور انتخابات 6⃣بیماری تزریقی به جامعه ی ایرانی به نام نا امیدی و پمپاژ دائمی و تشدید شونده ی آن توسط دشمنان و بد خواهان و جاهلان 7⃣نیامدن معنادار سلبریتی ها به بازار انتخابات به عنوان مراجع تقلید بسیاری از انسانهای عصر رسانه و فضای دیجیتال 8⃣خستگی جامعه از فضای انتخابات و انتخابگری و دعواهای انتخاباتی با توجه به نزدیکی پیش بینی نشده زمانی به انتخابات سابق 9⃣توأم نشدن انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات شوراهای شهر و روستا که عاملی برای رونق بیشتر انتخابات در شهرستانها و روستاهاست 🔟تکانه های چالش نوظهور جهانی روند نسبی کاهش مشارکت انتخاباتی با ظهور خود بسندگی و بی مسئولیتی ناشی از دنیای سایبر و همچنین ظهور انسان پست مدرنی که بدبینی و نگاه شکاکانه ی غلیظی نسبت به پدیده ی سیاست دارد. پیامدهای نوعی فردگرایی تشدید شده که متضمن نوعی کلبی گرایی سیاسی و بی رغبتی به حوزه ی مسائل عمومی است. ⚪از زاویه ی دیگر جماعت رأی نداده ها چند طیف اند: 1⃣شاید حدود ۳۰ درصد از جماعت کم تفاوتها و همچنین منتقدان باشند که نظرشان برای مشارکت به دلیل مشکلات اقتصادی و فرهنگی و تبلیغات سوء و عدم اجماع سیاسی اصولگراها و عدم تبلیغ سلبریتی ها و توأم نشدن با شور انتخابات شوراها در مناطق محرومتر جلب نشد 2⃣حدود ۱۰ درصد از جماعت بیخیال ها و بی تفاوتهای مطلق 3⃣حدود ۱۰ درصد که نسبت به پدیده ی قدرت به شکل غلیظتری بد بینی و شکاکیت پیدا کرده اند (جماعت همه یکی پنداران و فرقی ندارندگان😀 که هر چند روحیه ای نوین است که به شکل تشکیکی در جامعه پخش است ولی در اینها خلوص و غنای بیشتری یافته) 4⃣حدود ۵ درصد جماعتی ضد انقلاب و ضد نظام حاکم به شکل جدی 5⃣حدود ۵ درصد و... 😕
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۳) «مراقبه و تقوا» 🔹یکی از بزرگترین موهبتهای الهی به بندگان خاصّش مراقبه است. از هزاران هزار شاید یکی لایق این هدیه ی آسمانی شود. اینکه انسان فعالیتهایش را در حالتی از خودآگاهی نسبت به رعایت محضر خداوند متعال انجام دهد. معنایی به این مهمّی چیزی نیست که در مفاهیم قرآنی و دینی مورد توجّه قرار نگرفته باشد. 🔸«تقوا» با توجّه به موارد استعمال آن طوری است که معنای این مراقبه را هم دارد. استقامت بر صراط مستقیم جز در فضای خودآگاهی و مراقبت دائمی قابل تحقّق نیست. از اینجاست که در مفهوم تقوا نوعی مراقبت هم نهفته شده و تقوای بیشتر ملازمتی قطعی با مراقبه ی بیشتر دارد. 🔹برای آنهایی که تجربه ی این حالت را دارند یکی از لذّت بخش ترین مقاطع زندگی همین زمانهای مراقبه و فرو رفتن در لباس تقواست. احساس نوعی حفاظت شدگی و تمسّک به ریسمان محکم و نشستن در کشتی نجات را دارد. نوعی نشاط و سرزندگی و حیات برتر. ورود به حصنی حصین و مقامی امین! 🔸همینکه انسان از آن بیرون می آید احساس نوعی در به دری و پرت شدگی به درّه حوادث و تمام شدن بیمه را دارد. پر از دلهره و اضطراب سانحه! وقتی انسان به لایه های عمیقتر لطافت و آرامش سرک میکشد تازه بهتر میفهمد چطور این دلهره های رایج اصلا طبیعی نیست و چقدر برای روح لطیف آزار دهنده است. 📖«إِنَّ اللَّهَ أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ‏ بِرُوحٍ‏ مِنْهُ‏ تَحْضُرُهُ‏ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِي فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۴) «یا اربعین یا بستنی؟!» 🔹شبها برای نماز که بیرون میروم بچه ها میگویند بابا بستنی بخر! هوا هم دیگر گرم شده و اینها هم در سن رشدند. انتخاب بدی نیست. معمولا به بهانه ی آنها برای خودم هم میخرم😉 واقعا در این گرما میچسبد! بستنی من را هم به اتاقم آوردند. باز کردم که بخورم یک دفعه یادم آمد که اربعینی بیشتر تا اربعین نمانده!😢 بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی 🔸با این کم تحرّکی اضافه وزن پیدا کردی! سال گذشته که پیاده روی اربعین مشرّف شدی یادت هست چطور کمر درد امانت را برید؟! اگر شوق زیارت و جذبه ی مولا نبود هرگز آن مسیر را به انتها نمیرساندی! پس دیگر زیاده روی نکن! میدانم ناز پرورده تنعّمی! خیلی میچسبد در این گرما بستنی بخوری! ✋ولی اگر توفیق اربعین را میخواهی باید رویه ات را تغییر دهی! لااقل اربعینی از این مرکب مراقبت کن و آماده اش کن! وزنت را کم کن! ورزش کن! نکند به خاطر این لذّتهای فانی آن توفیق عظیم ابدی را از دست بدهی! طول سال را به شوق گام زدن در مسیر مولا مگر نبودی؟! 🙏خدایا این توفیق بزرگ را از ما نگیر! مفت از دستمان نرود! همین معانی در دلم عبور میکرد که بستنی را بستم و گفتم فقط اربعین! 🔹رفقا راستی انسان تا دلش با محبّتی گرم نشود توان قیام علیه این بستنی ها و خواهشهای نفسانی و این فریبها را ندارد؛ اگر در پی ترک گناهان و طیّ درجاتیم از خدا محبّت خودش و اولیائش را بخواهیم: 📖«إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي‏ لِمَحَبَّتِك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۵) «ارتداد صحابه» «یا سعد أنتَ المرجَّی ...» 🔹یکی از عوامل استبعاد ارتداد صحابه آن است که وضعیّت آنها را به خودمان قیاس میکنیم که زندگیمان نسل به نسل در فضای اسلامی رقم خورده. برای ماها زمانهای فتنه عادتا گزینه ای به نام ارتداد از اسلام وجود ندارد. گذشته مان از حیث دینی مثل آینده مان اسلامی است. در تار و پود همه پیوندهایمان روح اسلامی دمیده است. 🔸ولی در صدر اسلام هرگز اینگونه نبود. چند سالی بود که از فضای جاهلیّت و شرک بریده بودند و با فضای اسلامی آشنا شده بودند. به راحتی در یک فتنه ی بزرگ مانند رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گزینه ی ارتداد در مورد آنها معنا داشت. این همان حقیقتی است که وقتی در جمعه روز عرفه حجه الوداع دستور تبلیغ ولایت آمد حضرت به آن اشاره کرد که: «أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّة» 🔹عدم درک همین حقیقت و مبالغه در جایگاه صحابه باعث میشود مفهوم ارتداد که به وضوح ریشه ی قرآنی داشته و در احادیث صحیح عامه و خاصّه وارد شده برای بسیاری قابل هضم نباشد. اینکه عدول از امیر المؤمنین واقعا در ظرفی از ارتداد رخ داد که متأسفانه جامعه از ترس آن با عجله خلافت را پذیرفت: 📖«قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ إِنَّ النَّاسَ يَفْزَعُونَ إِذَا قُلْنَا إِنَّ النَّاسَ ارْتَدُّوا فَقَالَ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ إِنَّ النَّاسَ عَادُوا بَعْدَ مَا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ ... جَعَلُوا يُبَايِعُونَ سَعْداً وَ هُمْ يَرْتَجِزُونَ ارْتِجَازَ الْجَاهِلِيَّةِ يَا سَعْدُ أَنْتَ الْمُرَجَّى وَ شَعْرُكَ الْمُرَجَّلُ وَ فَحْلُكَ‏ الْمُرَجَّمُ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۶) «موسیقی و تدلیس ماشطه» «چگونه سیزیف را خوشحال تصور کنیم!» «الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏» 🔹بین نماز برای دانشجویان صحبت میکردم. گفتم به نظرتان چرا دین با موسیقی و عشقهای حیوانی و هنرهای آنچنانی و تفریحات کذایی میانه ای ندارد؟! پاسخش را به شکلی میتوان از کتاب یکی بزرگان تاریخ فقاهت و اندیشه به نام شیخ انصاری در کتاب مکاسب محرَّمه الهام گرفت. آنجایی که میگوید تدلیس ماشطه حرام است. 💅زنی یا کنیزی که قرار است انسان با او ازدواج کند و عمری تبعات این انتخابش را بپذیرد حرام است توسّط آرایشگر طوری فریبکارانه زینت شود که باعث غشّ و فریب شود. مثلا ابروهایش را پر رنگ کنند و یا بر دست و پایش خالکوبی کنند و یا موی دیگری به موی او بیاویزند و... . ✔مسأله آن است که شیطان ماشطه ای قهار است. کارش تدلیس و تزیین و ایجاد خطای ادراکی است. ظلمات وحشتناک بی خدایی و غفلت از خدا را میخواهد با موسیقی و ماجراهای عشقی و ادبیات و هنرهای کذایی و تفریحات کذایی و انواع لغو و لهو تزیین کند! تا چشم انسان از دیدن واقعیّت زشتش کور شود! ✔آنقدر در پیش زمینه و چیدن این اشیاء مبالغه میکند که انسان را از پس زمینه ی آن غافل نگه دارد. تا نوبتش در این دنیا که بزرگترین فرصت برای رشد انسان است از او گرفته شود. با اینها میخواهد انسان را از احساس بی معنایی متراکم و آزار دهنده ی پس زمینه با پناه بردن به این حواشی دور کند! اینها عجیب مخدّری برای عقل عاقبت بین و فطری انسان است. ✔وقتی خدا را از انسان گرفت دیگر دلخوشی برای انسان نمی ماند! چالش بزرگش چگونگی لذّت بخش کردن یک زندگی بی معنا است. دیده اید چطور در لذّتها مبالغه میکند؟! آنچنان در جذابیت روابط عاشقانه و لذّت مسابقات فوتبال و تعطیلات و تفریحات افراط میکند که گویا قرار است لذّت اوّلین و آخرین را به انسان بدهد! اینقدر فریبکار است! اینقدر این پیرزن زشت روی و زشت خوی دنیای فانی را زیبا جلوه میدهد! تدلیس ماشطه این است. و چه زیبا گفت شهریار: ای پنبه ی گوش عبرت ای موسیقی لالایی خواب غفلت ای موسیقی ای با تو جهنمِ جهانِ ابلیس جا خورده به جای جنت ای موسیقی 🔹همین است که اینقدر دین با لهو و لغو مبارزه میکند! با آن چیزهایی که مخدّر عقل فطری است. مخدّر عاقبت بینی و پس زمینه بینی است. آن چیزهایی که انسان را از امر مهمتر غافل میکند. همین است که دین مدام انسان را دعوت به یاد مرگ و معاد میکند! دین نمیخواهد این ماشطه شیطانی با تدلیس بزرگش این عروس زشت و کنیز بد ذات را به انسان بیاندازد! نمیخواهد با لهو، چشم پس زمینه بین و عقل اولی الالبابی انسان را کور کند! 📖«أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ‏ فَجَائِعَ الدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» 🔸باید سیزیف را خوشحال تصوّر کنیم🔸 برایشان از اسطوره ی سیزیف آلبر کامو گفتم! سیزیف همان شخصی بود که راز خدایان یونان باستان را بر ملا کرد و خدایان برای مجازات ابدی اش تصمیم گرفتند تخته سنگی را مدام بر دوشش به بالای بلندی بیاورد و همینکه به بالا رسید آن را انداخته و دوباره از پایین مجبور شود به بالا ببرد! عذابی ابدی! آلبر کامو به خوبی توانسته پس زمینه ی دنیا را ببیند. اینکه چیزی از سنخ عذاب سیزیف است! 👈ماهیت زندگی بی خدا را شبیه همین عذابی که سیزیف به آن محکوم شده میداند! زندگی که خدا و معادی نداشته باشد همین است! باید پذیرفت همین است! ولی آیا باید خودکشی کرد؟! چاره ای که بیان میکند در یک جمله ی تاریخی و معروف اینگونه است که: «باید سیزیف را خوشحال تصوّر کنیم» 👈با باز فریفتگی برای معنادار کردن و تاب آوری زندگی با موسیقی و لذات جنسی و تعطیلات و تفریحات و ورزشها و... ! پس زمینه ی پوچ زندگی را اینگونه تزیین کنیم تا تحمل کردنی شود! چاره را در این میداند که باید سیزیفی خوشحال بود! 👈اینهایی که به دنبال تفریحات کذایی و ورزشهای کذایی و موسیقی ها و هنرهای کذایی و عشقهای کذایی میروند نوعا سیزیفهایی هستند که میخواهند با اینها خودشان را خوشحال تصوّر کنند! «زَيَّنَ‏ لَهُمُ‏ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيل‏» 🔻آری دین با لذت بردن مخالف نیست با فریب خوردن مخالف است! با غفلت از لذت آفرین و سرچشمه ی عشق و بهجت مخالف است. لهو ماشطه ای تدلیسگر است. غفلت آور است و محبت دنیا میاورد! فانی را زینت بقا میزند و زشت را زیبا جلوه میدهد🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۷) «گناه نابخشودنی غرب ترسی و غرب شیفتگی در سیاستمداران اصلاح طلب» «إِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْ‏ءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَّ» 🔹چند وقت پیش بعد از ساعتها رانندگی از قم دیگر به خیابانهای مشهد رسیده بودیم. واقعا خسته شده بودیم. گوشه ی چادر خانواده را گویا چیزی کثیف کرده بود. از من پرسید چطور است؟! نیاز به شستن دارد؟! نگاهی کردم و گفتم ای بابا! چیز خاصی نیست! 💡یک دفعه حقیقت عجیبی را در خودم واضحتر دیدم! در آن جلسه ی مشورتی درونم که به شکل دموکراسی بین امیال مختلف برگزار میشود دیدم چطور یکی از اعضاء تأثیر گذار، تنبلی است! ⛔آیا واقعا مشورتی که دادی ناصحانه و ناب بود؟! یا در ناخودآگاهت چون حال نداشتی وارد چالش شست‌وشوی چادر شوی اینطور گفتی؟! 😞دیدم چطور ظلمت عافیت طلبی عمری در وجودم لانه کرده و بر همه‌ی انتخابها و نصیحتها و مشورتها و علم ورزی ها و... سایه انداخته! واقعا از همه ی انتخابهایم و فهم هایم و استدلالهایم ترسیدم! متوجّه شدم تا انسان خلقش را تهذیب نکند از گزند تأثیر سوء این امیال در امان نیست. 🔹دقیقا همین اشکال به احزاب و جریانات اجتماعی و سیاسی هم وارد است. اگر در گروهی دیدید که مثلا روح غرب شیفتگی و غرب ترسی حاکم است دیگر در همه مشورتهایش و کارشناسی هایش شک کنید! حتّی اگر از همه با سوادتر و دلسوزتر باشد! برادران اصلاح طلب تا چاه ویل ترس و شیفتگی را نسبت به غرب نبندند باید هم خودشان و هم دیگران نسبت به همه دلسوزی ها و توصیه ها و کارشناسی هایشان بدبین باشند. هر وقت اثبات کردند که دیگر شیفته ی غرب نیستند و از آنها نمیترسند بیایند ببینیم چه میگویند!
باسمه تبارک و تعالی با یک نگاه درجه دوم به نوع و روند مناظره بین آقای جلیلی و آقای پزشکیان نکاتی برای آقای جلیلی و طرفداران دارم: 1⃣میخواهند جلیلی عزیز را در نگاهها تأویل ببرند. گوشه ی رینگی و منفعل و پاسخگویش کنند. در نقش نماینده و مدافع وضع موجود تعریف کنند. با نوع حرف زدن مستقیم و غیر مستقیمش این تصور را در مورد خودش نه تنها به رسمیت نشناسد بلکه خودش را به موضع منتقد بزرگ وضع موجود ارتقا داده و رقیب را نسبت به وضع موجود متهم جلوه دهد. برنامه های ایشان ظرفیت این رهایی را برایشان ایجاد کرده اگر خوب از آن استفاده کنند. تبیین کنند که صدایی جدید و تجربه ای نوین هستند. 2⃣جلیلی عزیز سعی کند پاسخ کوتاه و عوام فهمی برای مهمترین اتهامهایی که به ایشان میزنند بدهند. این اتهامها را رها نکنند همینطور بی پاسخ بماند! اتهامهایی نظیر طالبانی بودن و خشک مغزی و عدم انعطاف و کم تجربگی و تناقض در رویکرد به برجام و... مخاطب را نسبت به این دغدغه ها تا اندازه ای اقناع کنند و از تردید و دلچرکین شدن برهانند. جدال احسن کند. بگوید او نه تنها طالبانی نیست بلکه با اشرف غنی ها و زلنسکی ها هم نسبتی ندارد و...! 3⃣و اما نکته ی سوم و ما ادراک ما سوم!!! دارند نقطه ی قوتش را تبدیل به نقطه ی ضعفش میکنند. حواسش هست؟! سعی کند مبارزه و نبرد خود را به لایه ی بالاتر شعارهای کلان ارتقا دهد. دیگر مدام پیروزمندانه و شادمان از برنامه داشتن و مثالهای جزئی برای برنامه های اقتصاد و مسکن و درمان و امور جاری نگوید. برای همه روشن شده در این مرحله پیروز شده و رقیبش حرفی برای گفتن ندارد. ولی حریفش دارد به ایشان رکب میزند! مبارزه را به سطح دیگری کشانده و ایشان چندان ظاهرا متوجه نیست. آن هم سطح شعارهای کلان است. شعارهای بنیادین و شورآفرین و ائتلاف سازی مثل آزادی و عدالت و صلح طلبی و احترام به مردم و صداقت و مشارکت دادن به اقوام و طوائف و... . حریف دارد خودش را نماینده ی این شعارهای زیبا و مطلوب معرفی میکند و آقای جلیلی دارد این حوزه ی مهم را به طرف مقابل میبازد. 👈چه بسیاری غرق در مشکلات معیشتی و اجتماعی که باز هم فریب این شعارها و جذابیتهای آن را میخورند. ایشان باید خودش هم شعارهای کلانش را دیگر مدام تکرار کند و سپس نشان دهد که رقیب و همفکرانش شعار تو خالی داده و میدهند و نماینده ی راستین این شعارها نیستند و جلیلی ما نماینده ی این شعارهاست. بیم این است که فریفته و مغرور به لایه ی واقعیتهای جزئی و برنامه هایمان و دست خالی حریف در این زمینه شویم و نبرد را در سطح شعارهای کلان به رقیب ببازیم. برای پیروزی در این نبرد نمیتوان به تکرار برنامه ها بسنده کرد. اصلا سطح مبارزه متفاوت میشود. حریف در حال تبدیل شدن به قهرمان عرصه ی شعارهاست و عرصه را فعلا در این زمینه یکه تازانه باز دیده و پیروزمندانه و شادمان در حال تطهیر و زینت دادن و معطر کردن خودش با این شعارهای کلان است. ما هم دل خوش به اینکه برنامه داریم و او ندارد!!!
باسمه تبارک و تعالی خلاصه کلام پزشکیان در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری اینگونه بود: 1⃣مشکل کشور ما عمل نکردن به سیاستهای کلّی ابلاغی رهبری و برنامه های توسعه است. 2⃣ریشه ی این مشکل در سه امر است: ۱-اجماع داخلی نداشته ایم. (راهکار: باید اجماع داشته باشیم) ۲-مشکل تحریمهای خارجی داشته ایم. (راهکار: باید با فعال کردن آلترناتیوها دوباره مذاکره کنیم) ۳-دولتها به جای برنامه های ابلاغی دنبال برنامه ی خودشان را گرفته اند. (باید خودمان برنامه نداشته باشیم و به دنبال نظر کارشناسان باشیم) ⛔خطر اینجاست که ایشان در این شرایط حساسی که جمهوری اسلامی دارد راهکاری جز «باید» و برنامه ای جز «برنامه نداشتن» ندارند! میگوید به خاطر اینکه دوره ی مدیریت را مثلا در تایلند دیده میتواند وضعیت را مدیریت کند! وابسته به هیچ حزبی هم نیست!😦 به گمانم شورای محترم نگهبان باید یکی از مؤلّفه های احراز صلاحیّت را داشتن فکر و برنامه در کنار تجربه و صلاح فردی و رجل سیاسی بودن بدانند.
باسمه تبارک و تعالی «آیا رئیس جمهور باید برنامه نداشته باشد؟» آقای پزشکیان میگویند رئیس جمهور نباید برنامه داشته باشد. برنامه همان سیاستهای کلّی نظام و همینطور برنامه های توسعه است! نقد: ایشان بین چهار مفهوم: چشم انداز، سیاست کلّی (پالیسی)، راهبرد (استراتژی) و راهکار (تاکتیک) خلط کرده است. آنچه عمدتا در سیاستهای کلّی و برنامه های توسعه وجود دارد چشم اندازها و سیاستها و گاهی راهبردهاست. ولی برای وصول به اهداف این برنامه ها و تحقّق آنها داشتن برنامه قوی در سطح راهکار اساس کار رئیس جمهور را تشکیل میدهد. اینکه با چه برنامه ای با توجه به ظرفیتهای موجود بتوانند میزان مسکن و میزان رشد اقتصادی و کنترل تورم در برنامه هفتم توسعه را محقّق کنند. روشن است که این امر برنامه میخواهد و برنامه اش هم کار یک روز و دو روز و اتّکا به منبع مجهولی به نام نظر کارشناسان نیست. تاکید بر بی نیازی از برنامه چیزی جز عوام فریبی و مسئولیت گریزی نیست و الّا اگر قرار باشد رئیس جمهور بودن برنامه ای نخواهد دیگر هر کسی میتواند رئیس جمهور باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۸) «سلام بر منتخب کائنات در انتخابات هستی» «السلام علیک یا خلیفة الله فی أرضه» 🔹آخرین برنامه ی مناظرات ریاست جمهوری را دیدم. گاهی صحبتهایی پر از مغالطه و توهین و بی ادبی بود. میگفتم خدایا یعنی چنین شخصی قرار است منتخب مردم ما باشد؟! ای کاش در مدارس به انسانها انشاء و خطابه یاد میدادیم. مقداری فن مغالطات و منطق و سیاست میگفتیم. 🔸تا با بازی با کلمات و قدرت واژه ها و ماهیّت حرف مفت و استدلال پرت بیشتر آشنا میشدند. تا میفهمیدند کدام حرفها فقط حرف است و کدام نه! تا بیشتر درد واقعیّت پیدا میکردیم و کمتر فریب میخوردیم. ولی چاره چیست! این هم یکی از معایب مردم سالاری بدون پیدا کردن حدّ نصابی از روح تربیت و نخبگی در میان آنان است؛ به قول مولایمان در مذمّت شامیان: 📖«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ‏ يَنْبَغِي‏ أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ‏ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمان‏» 🔹با همین دغدغه بعد از نماز صبح شروع به خواندن زیارت آل یس کردم. اینبار گویا معنای دیگری برایم داشت. از همان ابتدای «سلامٌ علی آلِ یس السّلامُ علیکَ یا داعیَ الله و ربّانیَّ آیاتِه ...» به دلم افتاد راستی میدانستی اگر انتخاباتی در کلّ نظام هستی از آسمان و زمین بگیرند همه رأیشان تنها همیشان بود؟! متواضعانه با تمام کائنات بر ایشان سلام کن و صبر کن که سحر دولتش نزدیک است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۹) «ریاست جمهوری کودکان» 🔹دختر کوچکم وارد اتاق شد. تب و تاب انتخاباتی این روزها دنیای کودکی او را هم متأثر کرده! بغلش کردم و در گوشش گفتم ❤انتخاب من تویی!❤ ولی اگه رئیس جمهور شدی برنامت چیه دخترم؟! فکری کرد و گفت: همه رو پارک میبرم🚴 و به همه بستنی میدم!🍦 💭وقتی هم مناظره ها را میدیدیم یکبار آمد گوشم گفت رأی من اون آقاست! دقّت کردم دیدم از میان آن شش نامزد تنها روحانی آن جمع را انتخاب کرده بود. گفتم چرا؟! گفت چون با حجابه!😐😆 🔸انتخابی که این فرزند عزیز داشت مبتنی بر سطح درک و میلش بود. فعلا همینقدر میفهمد! برای ما خنده دار است ولی وقتی انتخاب میکرد در انتخابش کاملا جدّی بود و هیچ شوخی هم نداشت! هر چه بشر به سمت رفاه زدگی و غرب زدگی پیش برود و نیازهایش به سطوح حیوانی تقلیل پیدا کند سلائق و انتخابهایش هم همانقدر حرص درآور و کودکانه میشود. 👈استدلال بسیاری برای انتخاب فلان نامزد که چون در فلان شهر از شکم مادرش زاده شده یا چون قرار است ما را به پارک آزادی ببرد و برایمان ماشین اسباب بازی خارجی بیاورد در وزان کلام کودکان است. از اینجاست که دادن حقّ رأی بدون تلاش در راستای رشد و تربیت خطری بزرگ برای جامعه است. 👈باید فکری به حال تبلیغ و تربیت کرد. به حال مدارس و دانشگاه ها! اینکه مقداری قد بکشند! شاید اگر انتخابات در محرم بود نتیجه جور دیگر بود. این انتخابهای ضعیف محصولات فضای یله و رهای فرهنگی است. تلاش کنیم مقداری سطح امیال بالا برود. والّا اگر رئیس جمهور لایقی هم سر کار بیاید و دغدغه اش تنها آبادانی و رفاه باشد جادّه صاف کن انتخابهای کودکانه و سطحی بعدی میشود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۰) «آغوش مادرانه» «السلام علیک یا سیّدةَ نساء العالَمینَ» 🔹به مناسبتی تصاویر مجسّمه ی عظیم گوان یین، بوداسَف شهیر مهرورزی را میدیدم. فضای مجازی جهانگردی را برای ما راحت و ارزان کرده!😊 یکی از بزرگترین پیکره های جهانی به طول ۱۰۸ متر است که در استان هاینان چین واقع شده. راستی اینها با چه عشقی و با چه انگیزه ای چنین پیکره های عظیمی را ساخته اند! چه نیازهای عمیقی را از آنها برطرف میکرده و کدامین امیال اصیلشان آنها را به چنین اموری واداشته؟! ✋حکم الامثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد! شناختن آنها گاهی ما را در بیرون آمدن از خودمان و دوباره شناختن خودمان کمک میکند. بگذارید تلاشی بکنیم شاید چیزی فهمیدیم: 💖در بین بشر مادر نماد مهرورزی پاک و زلال و بی غرض است. یکی از نیازهای انسان این است که به او چنین حسی از مهرورزی داده شود. در کودکی که انسان حوائج ظاهری بیشتری دارد نیازش به چنین آغوش گرمی ملموستر است؛ خداوند مهربان نیز از روی رحمت بیکرانش چنین مهری را در دل مادران قرار میدهد تا این نیاز انسانها برآورده شود. 💕مهر مادر به کودک در واقع همان مهر خداوند به انسان است💕 💔ولی آیا نیاز به چنین آغوش گرمی با آشکارتر شدن ابعاد عمیق حوائج انسان و سر برآوردن مشکلات و دردها و عقده ها از میان میرود؟! اموری که دیگر نیاز به مادری آگاهتر و تواناتر دارد. 💞انسان هر چقدر هم که بزرگ و در ظاهر مستقل شود باز در باطن نیاز دارد برای ضعفهایش به آغوشی مادرانه پناه ببرد. نیاز دارد تا خودش و جامعه به او اجازه دهند تا در حضور چنین مادری ضعفش را نشان دهد و به آغوش او پناهنده شود.
💗سفره ی دردها و عقده هایی که حتّی از خودش هم پنهان میکرد را پیش او باز کند! به خود فرصت دهد تا احساس مهربانی اش را درک کند و از آن نیرو بگیرد. گاهی طوری آثار کرامت و محبّتش را در زندگی ببیند که از آن به گریه بیافتد. آری آدم بزرگها هم نیاز به چنین مادری دارند. همان آغوش گرمی که او را قضاوت نمیکند. خستگی هایمان را درک میکند. گرفتاریمان را میبیند و قلبش برایمان میتپد. 🔹از آنجا که نیاز به پناه بردن به چنین آغوش مهربانی همگانی است میتوان حدس زد در جوامع مختلف خودش را در قالب توسّل و دلدادگی به نمادهایی مادرانه جلوه دهد. مثلا در مسیحیت این امر در قالب نیایش آوه ماریا و توسّل به مریم مقدّس جلوه نموده. در بودایی ماهایانه نیز الهه رحمت و دلسوزی یا همان بوداسَف معروف «گوان یین» چنین نقشی دارد. در چین این خدابانو محبوبیتی حتّی بیشتر از خود بودا داشته و معابد بسیاری برای او ساخته اند. صورت مذکّر آن در هندوستان که دقیقا همین کارکرد معنوی مادرانه را دارد به عنوان اولوکیتشوره تكريم میشود. 🔸ولی در نگاه توحیدی همه ی این مهر و محبّتها ریشه در خود خداوند متعال دارد. از اینجاست که در مناجاتهای صحیفه مبارکه سجادیه ابعاد مختلف این نیاز و تلاش در برطرف نمودن آن در ارتباط با خود خداوند متعال به بهترین شکلی ظهور یافته است. ولی این امر منافاتی با وجود مظاهری از این امور در برخی مخلوقات الهی که میتوان در این زمینه مورد توسل قرار بگیرند ندارد. 👈همانها که خود خداوند متعال بنا بر مصالحی بندگانش را به توجّه به خودش از طریق آنها فراخوانده است. از همینجاست که در آیین پاک تشیّع این امر خودش را با فرهنگ زیارت و سلام دادن و توسّل نشان داده است. همان اموری که خود ائمه علیهم السلام شیعیان را به آن ترغیب نموده اند. 👈در فرهنگ شیعی این زیارتگاه ها هیچ گاه جای مساجد را نمیگیرد و لذا هیچ گاه تبدیل به معابد نمیشوند ولی بزرگترین کمکها برای هدایت انسانها هستند. از اینجاست که در فضایی توحیدی زیارت با مفهوم توسّل گره میخورد و از هر گونه جهالت و بت پرستی مشرکانه پیراسته میشود. 💕در فرهنگ شیعی امام مظهر رحمت و شفقت و مهربانی است. ولی در این بین برخی به صورت خاص حس برانگیزانندگی بیشتری برای آن آغوش مادرانه در میان شیعیان ایجاد میکنند. یکی توسّل به امام حسین علیه السلام است که روزی عموم شیعیان است. و دیگری توسّل به حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است که روزی شیعیان خاص است. 🔹قصد اطاله کلام ندارم. سعی کنیم روزانه نیازهای عمیق باطنیمان را برای پناه بردن به چنین آغوش مادرانه و مهرورزانه ای تأمین کنیم. در خودمان نریزیم که عقده ای شویم! این پناهندگی و توجّه به ما نیرو میدهد. زلال و طاهرمان میکند. از ناامیدی و بن بست بیرونمان می آورد. به این و آن نگوییم که رانده و کوچک شویم! دنبال اصل باشیم: 📖اللَّهُمَّ إِنِّي أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْكَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَى رِفْدِكَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ الْمُحْتَاجِ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ‏ مِنْ‏ رَأْيِهِ‏ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ... 🔸یک پیشنهاد دارم. لازم نیست این نیاز واقعیمان را از راه مجسمه گوان یین و نیایش مریم مقدّس و معابد مشرکانه برطرف کنیم. بهترین راه را برایمان نشان داده اند. از راه مشروع و حقّش وارد شویم. در رأسش توجّه به خداوند متعال است. سعی کنیم روزانه بعد از نماز صبح لااقل دعای هفتم صحیفه را با همین ابراز نیازمندی و پناهندگی به درگاه خداوند متعال ترک نکنیم. 👈بعد از آن با زیارتی مانند زیارت آل یس به امام حیّمان سلام کنیم و خود را در آغوش توجّهات ایشان قرار دهیم. بعد از آن با زیاراتی مختصر مانند جامعه صغیره و زیارت مطلقه ششم امام حسین و زیارتنامه ی حضرت صدّیقه طاهره به درگاه این انوار پاک ابراز ارادت کنیم و از انوار مهربانی و عطوفت آنها دلگرم و منوّر شویم. ✋اگر مثل من بی توفیق بودید لااقل با تمام وجود و از روی محبّت و عشق و توجه به مظلومیت بانو زیارت مختصر صدّیقه طاهره را ترک نکنیم: 📖«السَّلَامُ عَلَيْكِ يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ‏ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ بِهِ صَابِرَة ...» 💖اینها طعم زندگی است. اینها پشتوانه ی زندگی است. اینها حس پناهندگی به آغوش مادری مهربان است. اینها ارضاء کننده ی ابعادی عمیق از نیازهای باطنی انسان است. آدمی را آرام میکند. راضی میکند. خوش بین میکند. مهربان میکند. امیدوار میکند. 😢يَا اولیاءَ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ ... لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي‏
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۱) «قانون کارما و مکافات عمل» «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ‏ غَفَر» «توضیحی پیرامون فیلم سینمایی: بهار، تابستان، پاییز، زمستان .. و بهار» 🔹ما وقتی در فضای دینی خودمان در فرهنگ شیعی صحبت از نسبت اعمال با سعادت میکنیم تصوّرمان این است که مهم عقیده است. بعد از عقیده صحیح مهم این است که در اعمال مخصوصا حق الناس نداشته باشیم و به حق الله هم اهتمام داشته باشیم. حالا این وسط گناهان کوچک و بزرگ هم از انسان سر میزند ولی اینها را میشود با استغفار و توبه و مانند آن جبران کرد. خیلی مهم نیست. عمده این است که ایمانمان از بین نرود. در کلّ عمل و اهمیت آن چندان برجستگی ندارد. 👈شاید مباحث کلامی و اقلّیت بودن شیعه و تلاش دائمی برای اثبات حقانیت خود و همینطور علوم فلسفی و تأکید بیشتر بر بعد نظری و فکری در ایجاد این تلقّی بی تأثیر نبوده باشد. و یا حتّی برداشتمان از مضامین دینی که تفاوت اساسی را در نبرد ایمان و کفر ترسیم نموده است. 👈ولی در این بین همواره مضامینی تکان دهنده از تأثیرات عمیق عمل بر آینده و سعادت انسان در متون دینی یافت میشود که در این بین انسان را به فکر فرو میبرد! الان چندان این آیه شریفه برایمان هضم نمیشود که: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ‏ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏» ⛔نکند باید بحث عمل و اهمیت آن در فرهنگ دینی خیلی برجسته تر میشد؟! نکند ما به واسطه ی عواملی درست این اهمیت را برجسته نکرده ایم و به خاطر موانعی دریافت و استنباط مناسبی از متون دینی در این رابطه نداشته ایم؟! ⬇
🔹گاهی نگریستن از زاویه ی فرهنگهای دیگر به متون دینی میتواند منظره ای جلوی دیدگان ما باز کند که گاهی بهتر برخی حقائق موجود در متون دینی را شکار کنیم. مدّتی هست که نگریستن به دین مبین اسلام و آیین پاک تشیّع از منظر آیین بودایی برایم جالب توجّه شده است. یکی از قوانین مورد تأکید و اساسی در آیین بودایی و هندویی قانون کارما است. قانون مکافات عمل که: از مکافات عمل غافل مشو گندم از گندم بروید جو ز جو 👈اینکه انسان با اعمالش زندانی میشود! چه اعمال خوب یا اعمال بد! به واسطه ی آنها نسبت به آن امر مطلق و حقیقت بی قید و بیداری نهایی به نوعی در حجاب نورانی یا ظلمانی قرار میگیرد. در این بین مخصوصا اعمال بد مانند گرداب و باتلاقی انسان را در خود فرو میبرد! ⛔اینطور نیست که کاری کردی و تمام! کارهای انسان مانند دانه هایی است که در سرزمین حقیقت پاشیده میشود و دیر یا زود میوه و ثمره اش به انسان برمیگردد! انسان با اعمالش در قفس و زندان قرار میگیرد! اعمال انسان برای او شاکله ای ایجاد میکند که بر اساس آن به شکل عجیبی عملهای بعدی او و انتخابهای دیگر او رقم میخورد! ⛔شاید خودش هم نفهمد ولی اینها همه کاملا با هم در ارتباط است! با هر گناهی تخم حنظل جهل را در وجودمان میکاریم! نگریستن به انسان و عمل او از زاویه ی آیینهای شرقی و بودایی واقعا تکان دهنده است. انسان از عملش میترسد! از آن زاویه بهتر برخی مضامین دینی ما برجسته میشود! 👈اینکه «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ. وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ‏ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَه‏» دیگر یک مضمون حاشیه ای نمیشود بلکه در محور تفکّر فرهنگ دینی قرار میگیرد! آدمی گاهی فکر میکند گناهانش بخشیده شده! دیگر حالا پشیمان است و تمام! ولی نمیداند که اینها آثار تکوینی برای او دارد. دیگر باید محصول آن را درو کند! 👈شاید با استغفار معمولی و پشیمانی مؤاخذه نشود ولی آثارش دیگر به او میرسد! رفع شدن این آثار به چیزی شبیه معجزه نیاز دارد که: «ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ أَ تَدْرِي مَا الِاسْتِغْفَار» یک قانونی در هستی است. اینها به خودی خود دیگر نابود شدنی نیست! انسان را وارد یک چرخه ای میکند و مدام از او عمل میگیرد! 👈خودش هم نمیداند چرا برخی کارها را میکند و هنگام عمل گویا عقلش از او گرفته میشود ولی اینها تأثیر اعمال قبلی اوست. تأثیر زندان و قفس اعمال اوست! همانها که فکر میکند رفته و تمام شده! این کلام مولایمان علی علیه السلام لبّ قانون کارما را از جهتی بیان میکند که: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ‏ غَفَر» ✋بترسید! فریفته نشوید! قسم به خدا طوری عملهایتان از جلوی دیدگانتان پوشیده میشود که گمان میکنید دیگر نیستند و بخشیده شده اند ولی صرفا به شکل مقطعی پنهان شده اند و قرار است به سوی شما برگردند! یکی دیگر از این مضامین که از منقولات احادیث نبوی صلی الله علیه و آله است و خیلی تناسب با کارما دارد این روایت است که: «من قارفَ ذنباً فارقه عقلُه لم یَعُد الیه أبداً» 🔹بر اساس قانون کارما هیچ راهی برای عبور از این زندان اعمال نیست مگر اینکه انسان به مقام بی عملی برسد! به سطحی از درک و وارستگی برسد که هیچ علقه ای به اعمالش چه خیر یا شرّ نداشته باشد! آن وقت است که فصل رهایی واقعی او فرا میرسد. حالا قصدم بررسی قانون کارما و نسبت سنجی آن با متون اسلامی نیست. غرضم این بود که گاهی وقتی از پنجره ی برخی از این مفاهیم کهن چند هزار ساله به متون دینی خودمان نگاه کنیم ممکن است برخی حقائق را بهتر ببینیم. یا ظرفیّتی برای نسبت سنجی در دل این مقایسه ها پیدا کنیم. 👈در هر حال به نظرم هنوز بحث از حقیقت عمل در فضای دینی ما به خوبی جایگاه خود را نیافته است! شاید هنوز جایگاه اساسی عمل آنطور که در متون دینی برجسته شده در فرهنگ دینی ما ایجاد نشده باشد. میتوان در این زمینه تحقیقات خوبی داشت. ⬇⬇
🔹یکی از فرازهای تکان دهنده در نسبت انسان با اعمالش در اواخر زیارت جامعه ی کبیره آمده است! آنجا که بیان میشود که هیچ راهی برای رهایی از چرخه ی تاریک اعمال زشت جز ولایت نیست! ولیّ الله است که میتواند این گرداب هولناک که هر دم ما را دارد بیشتر در کام خودش فرو میبرد را نجات دهد! اگر ما عمق اسارتمان را در چنگال اعمال و گرداب و مارپیچ تاریک آن درک کنیم آن وقت است که تضرّع و احساس نیاز دیگری هنگام زیارتهایمان پیدا میکنیم: 📖«يَا وَلِيَّ اللَّهِ إِنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا يَأْتِي‏ عَلَيْهَا إِلَّا رِضَاكُمْ فَبِحَقِّ مَنِ ائْتَمَنَكُمْ عَلَى سِرِّهِ وَ اسْتَرْعَاكُمْ أَمْرَ خَلْقِهِ وَ قَرَنَ طَاعَتَكُمْ بِطَاعَتِهِ لَمَّا اسْتَوْهَبْتُمْ ذُنُوبِي وَ كُنْتُمْ شُفَعَائِي» 🔸«فیلم سینمایی بهار، تابستان، پاییز، زمستان ... و بهار»🔸 فیلم سینمایی «بهار، تابستان، پاییز، زمستان .. و بهار» ساخته ی سال ۲۰۰۳ کره جنوبی را دیدم. فیلم مهم با مضامین اخلاقی و صوفیانه در ترسیم مفهوم «کارما» که یکی از مهمترین آموزه های بودایی و ادیان شرقی است. 🎬داستان فیلم در مورد فصلهای گوناگون عمر یک راهب بودایی است که در آن به خوبی مکافات عمل نمایان شده است. دوران کودکی راهب تحت تعالیم پیری خردمند در معبدی در دل دریاچه ای میان جنگلی زیبا میگذرد. از همین فصل بهار زندگی شیطنتهای این کودک باعث شروع چرخه حلقوی فرو رفتن در باتلاق تبعات اعمال در فصلهای دیگر زندگی او میشود. 🎬راهب تازه کار برای سرگرمی به ماهی، قورباغه و مار با نخی سنگی بسته و موجب آزار آنها شده بود. استاد که مراقب او بود وقتی راهب در خواب بود سنگی بزرگ به کمرش بست و وقتی بیدار شد به او گفت تا با همین حالت نرود و آن سه جاندار را از رنجی که دچارشان کرده آزاد نکند خودش هم رها نمیشود. 🎬راهب هم با همان وضعیت به دنبال آن جانواران رفت و با گریه و اندوه بسیار دید ماهی و مار مرده اند! از اینجاست که گرفتاری راهب در فصلهای دیگر زندگی اش شروع میشود. 🎬سالها میگذرد و گویا همه چیز تمام شده و راهب در ریاضاتش موفّق است ولی چطور در فصلهای تابستان زندگی تازه آثار آن اعمالش تازه جوانه میزند! وقتی دخترکی برای شفا به معبد آورده میشود گویا عقلش زائل شده و برخلاف همه ی تعلیماتش به شکل باور نکردنی همه چیز خراب میشود! آن حقیقت اینجا ظهور میکند که: «الْحَذَرَ الْحَذَرَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ‏ غَفَر» 🎬تازه گناهان راهب شروع میشود و مدام محصولاتش را درو میکند تا آنکه در فصل پاییز زندگی اش به ارتکاب قتل و وجودی پر از کینه و نفرت و خودکشی و زندان هم کشیده میشود! 🎬و سپس در فصل زمستان زندگی دیگر موفّق میشود با ریاضات بسیار از خواهشهای نفسانی و آثار آن گناهان رها شود. سنگی بزرگ که نمادی از بار سنگین و گناهان و وزر و وبال آنهاست به خود بسته و با آن به قله صعود میکند. آنجا که تازه آن ماهی و مار و قورباغه در عالم معنا آزاد میشوند. سالهای سال این راهب اسیر چرخه ی تاریک آن اعمال زشت بود و با چه ریاضتها و مشقّتهایی آخر میتواند به رهایی برسد. 👈حالا توضیح بیشتر فیلم لازم نیست. تأکید مضاعف بر مفهوم تبعات اعمال انسان و توجّه دادن انسان به اینکه گمان نکند که این رفتارها و اعمالش از بین رفته بلکه چون وبالی به گردن او در عالم معنا آویزان شده و چرخه ی عجیبی از باتلاق را در رفتارهای بعدی اش ایجاد میکند. مفهوم کارما را در اندیشه ی بودایی خیلی زیبا ترسیم کرده است. 👈بد نیست متفکّرین ما یک بازنگری مجدّد و استنباط عمیقتری در زمینه نسبت انسان با اعمالش داشته باشند. گاهی نوعی تسامح و تساهل در این زمینه بین مؤمنین وجود دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۰۰۲) «فیلم سینمایی ذن: زندگی دوگن، استاد ذن» «فقط میشینیم و میشینیم و ذاذن میکنیم!» «انواع تصوف و اغراض ریاضت نفس» 🔹فراغتی پیش آمد و فیلمی ژاپنی زندگی دوگن، استاد ذن را در شرح حال یکی از بزرگان دینی ژاپن دیدم. شخصیتی که به شکلی نماد میوه های معنوی و دینی آنهاست. دوگن معاصر ابن عربی در قرن هفتم هجری است که برای دستیابی به تعالیم واقعی بودا از ژاپن به چین سفر کرد و بعد از ریاضتهای زیاد به مقام رهایی معنوی و عالم روشنایی رسید. 👈سپس به ژاپن برگشت و در قامت یک مصلح بزرگ دینی با مبارزه با دیگر فرقه های بودایی سعی در ترویج بودایی گری اصیل و ذن راستین نمود. اساس تربیتش هم مثل بقیه ادیان شرقی بر محور مراقبه و رهبانیّت و تمرکز است. طوری که انسان با ریاضت و مراقبه ویژه در خلوت أنانیّت و کدورتهایش از بین برود و هیچ شود. 👈خوبی این فیلم آن است که به خوبی فضای معنوی آیین بودایی و آنچه در حجره طلاب بودایی و معابد آنها میگذرد را گزارش کرده است. کلماتش حساب شده و نشانگر ابعاد اندیشه ی بودایی است. گاهی برای شناختن این مکاتب بهتر از هر کتابی اندیشه ی آنها را مجسم کرده و آن حس و حال معنوی حاکم بر فضای آنها را ترسیم میکند. 👈همچنین این فیلم از آن جهت که کاملا سعی کرده با نگاه مثبت و عظمت به یک رهبر بودایی و مراحل رشد معنوی و رسیدن به مقام استادی نگاه کند میتواند حاوی نکات جالب توجّهی باشد. 🔹اینها نیز معنویّت را در دل رهبانیت و در کنج عزلتها و انزواها دنبال میکنند. معنویّتشان آشکارا به معنای ترک دنیاست. انسان را از جامعه جدا میکند. همین برای نقد این نوع معنویت کافی است. ⬇
اگر ادیان ابراهیمی و در رأس آن اسلام عزیز نشان نمیدادند که چگونه در اوج فعالیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی و زندگی عرفی میتوان به بلند ترین مقامات معنوی رسید عقل عادی انسان عادتا معنویّت برتر را تنها در قالب همین رهبانیّت کاهنانه جستوجو میکرد. ✔اساسا اینها انوعی بشری از تصوّف اند. تصوّف هم در اینجا یعنی گروهی که برای درک حقیقت به جای تفکّر به دنبال نفی تفکّر و به جای توجّه به عالم بیرونی به دنبال توجّه به عالم درونی هستند. باید دقت کرد که نه تفکّر و نه تصوّف هیچ کدام نبوّت نیست. نبوّت قوامش بر وحی توسّط فرشته ی الهی حضرت جبرئیل است. همانکه ادیان ابراهیمی همواره منادی آن در بین بشر بوده اند. وحی نیز امری موهبتی است و نه اکتسابی! یعنی با فکر و ریاضت به دست نمی آید. حساب دیگری دارد. لذا انبیاء الهی را نه میتوان در سلسله تاریخ تصوّف قرار داد و نه سلسله تاریخ تفکّر! 👈البته انبیاء الهی وقتی می آیند پیامی می آورند که برای درک آن تبعیت، تفکّر و ریاضت نیاز است. ولی تفکّر و تصوّف را در فضای نوینی تأسیس میکنند که غیر از آن تفکّر و تصوّف یله و رهای بشری است. این آیینهای شرقی طریقتهایی بدون شریعت هستند. حجة الله ندارند. لذاست که در پاسخ برای دلیل میگویند بیا خودت تجربه کن! نبی و پیامبر و رسول نیستند. 👈اینها صوفیانی هستند که به درجاتی از رهایی معنوی رسیده و متاع گران قیمتشان را برای فروش به بازار جامعه ی انسانی آورده اند. اینها چیزی جز تصفیه باطن برای وصول به برخی درکهای برتر و قدرتها ندارند. 👈در هر حال یکی از راه هایی که انسانها از دیرباز فهمیده بودند که میتوان از راه آن به درکها و قدرتهای مرموزی دست یافت راه تصفیه باطن و ریاضت و مراقبه بوده است. شاید یکی از بزرگترین مکتشفین این وادی در بیرون از فضای ادیان ابراهیمی همین بوداییان بوده باشند. حقیقتا هم به معارف و قدرتهایی دست پیدا میکنند. 🔹به طور کلی آنهایی که میخواهند از روزنه ی درونشان به حقائق هستی سرک بکشند دو دسته هستند. ☑یکی آنهایی که هدفشان دست یابی به قدرتهای نفسانی خارق العاده است مانند اهل سحر و طلسمات و تسخیر اجنّه! اینها برای تقویت نفس ریاضت نفس میکنند. ☑دسته ی دوّم هم آنهایی اند که به دنبال انصراف از امور خارجی برای مشاهده جوهر نفسشان و درک شؤون و اطوار آن هستند. اینها همان اهل تصوّف هستند. در همه ی تاریخ و همه ی ملل و نحل هم وجود داشته اند. ولی به شکل تخصصی در ادیان شرقی ظهور و بروز پیدا کرده اند! افلاطونها و ارسطوهای وادی ریاضت و باطن امثال بوداها بوده اند که عمدتا در هندوستان ظهور کرده اند. این متصوّفه را میشود دو قسم کرد. ☑یک دسته آنهایی که به دنبال شناخت واقعیّت خود هستند. البته در این مسیر ممکن است به قدرتها و علومی هم دست پیدا کنند ولی هدفشان همین معرفت و ابتهاج از آن است. اینها همان کاهنانی هستند که همواره در تاریخ بشر هم بوده اند و گاهی با خود خبرهای غیبی برای انسانها می آوردند. ☑دسته ی دوّم هم آنهایی هستند که هدفشان از شناخت واقعیّت خودشان در واقع خودشان نیست! بلکه میخواهند از دریچه ی آن به معرفة حقیقت غایی برسند. این نوع از معرفت نفس همان چیزی است که نه در اصحاب سحر و علوم غریبه پیدا میشود و نه نزد کاهنان صرف! این همان معرفت نفس دینی است. نفس انسانی در اینجا از آنجا که خودشان نشانه ی خداست مورد توجّه است. خدا هدف و غایت است. 🔹در قالب همین دسته بندی هایی که ارائه کردم میشود فهمید جایگاه این ریاضتها و تصوّفهای استاد دوگن کجاست! وقتی دوگن پیش توکیوری بزرگ، نائب السلطه ژاپن رفت و از او پرسیده شد که: شما تو معبدتون چیکار میکنین؟! او گفت: «فقط میشینیم و میشینیم و ذاذن میکنیم!» برای چه؟ برای رسیدن به ذات بودا و روشن بینی که خودش در نگاه آنها شروع یک راه بی نهایت است. 👈این عصاره ی کلام اهل تصوّف در طول تاریخ بوده است. با همه ی اختلافاتی که در آداب این نوع مراقبه دارند. غزالی مباحث مهمی در این زمینه در کتاب شرح عجائب القلب احیاء العلوم تحت عنوان «الفرق بين طريق الصوفية في استكشاف الحق و طريق النظار» دارد. برای مقایسه بین تصوّف اسلامی که به دلیل تبعیّت از معالم دینی بهتر است آن را عرفان بنامیم تا از تصوّف مطلق جدا شود خوب است این فرازها را با مراقبه های آیین بودایی و مکاتب مانند آن مقایسه کرد. 👈آنچه مشهود است حتی وقتی اینها از راه خود شناسی به نوعی خداشناسی مرموز پل میزنند هم نوعا به چیزی بیشتر از درک فیض منبسط دلالت نمیکنند. همان فیض واحدی که کثرات جلوات آنند. ولی شناختی از مقام ذات و توحید به اطلاق مقسمی که موضوع هیچ حکمی حتی وحدت نیست، ندارند. خدا را با غیر خدا اشتباه گرفته اند. ما قدروا الله حق قدره. طریقتهایی ابتر و همچنین بدون شریعت و حجیت اند. همین است که در نهایت در سطح جامعه سر از بت پرستی و انحرافات بسیار در میاورند.