eitaa logo
بذل الخاطر
940 دنبال‌کننده
892 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۹) «فرهنگ نیسان آبی» «تأثیر محیط در ادراکات اعتباری» «طلبه نباید ساده لوح باشد» 🔶دیروز برای زیارت اهل قبور به بهشت زهرا تهران رفتم. به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام: 📖«زُورُوا مَوْتَاكُمْ‏ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا يَدْعُو لَهُمَا» 🔹در مسیر برگشت این نیسانها و عباراتی که پشتشان مینویسند نظرم را دوباره جلب کرد! 💡با مقداری تأمّل بیشتر ذهنم به اینجا کشیده شد که اساسا نیسان سواری خودش یک فرهنگ با خود دارد. 👈دنده نیسان سنگین است. همه خودرو‌ها با دنده یک راه می‌افتند، نیسان با دنده دو، تابستان‌ها داخلش، مخصوصا جلوی پای راننده، جهنم می‌شود؛ گیربکسش داغان است! اگزوز نیسان جوری است که گرما را به داخل خودرو می‌آورد، به ‌هرحال اصولی درست نشده، میگویند ترمزش آدم را بیچاره می‌کند. 👈محکم که ترمز می‌گیری، خودرو کله می‌کند، شل می‌گیری تا بایستد خودروی عقبی داخل خودرو است. نیسان دو رنگ بیشتر نداشت؛ آبی و سفید؛ سفیدها کمتر و آبی‌ها بیشتر. 👈ماشینهای گردن کلفت و جاداری هستند که مزداها و وانتها و تویوتاها هم نتوانستند جایشان را بگیرند! 👈گاهی سپر ماشین را عوض کرده و ناودانی تیرآهن جایش میگذارند! بدنه شان هم از دیگر ماشینها محکمتر است. بوقش را هم گاهی بوق 1011 بنزی میگذارند تا خفن تر شود!
🔷طوری است که اساسا برخی را عاشق مرام و فرهنگ خودش میکند! برخی عشق نیسان هستند! قیافه هایشان و نوع پوششان و نوع ماشین سواری شان و... . 🔸خودتان میدانید که از چه چیزی صحبت میکنم! از همان نیسان آبی ها! از همان زامیادهای آبی خشن پر ابهتی که سلطان جاده ها هستند! حرمت دارند و نباید سر به سرشان گذاشت! 🔹با دیدن اینها معمولا یا باید کنار کشید و خیال خود و خودرویمان را راحت کرد یا اینکه با سلام و صلوات از کنار آنها عبور کرد! کامیونها هم کما بیش سابقا نوعی دیگر از خرده فرهنگ را برای خودشان داشتند! سریال خوش رکاب یادتان هست! 😊از من به شما نصیحت! کلا در رانندگی وقتی با خودروهای چهار گروه مواجه میشوید حسابی احتیاط کنید! یکی نیسان آبی! دوّمی تاکسی ها! سومی پیرمردها! چهارمی زنها و ما ادراک ما زنها😉 🔴بگذریم؛ راستی این خرده فرهنگ نیسان آبی ریشه در چه چیزی دارد؟ 💡اولین چیزی که در همان پشت فرمان به ذهنم خطور کرد این است که چنین شغلی اقتضاء نوعی دوری از ظرافتهای زنانه را دارد. اینها طوری است که گویا با ماشینشان زندگی میکنند و در نوع شغلشان هم طرف حسابشان زنان نیستند. اگر طوری بود که به نوعی با زنان در ارتباط بودند اینطور نمیشدند! 👈همچنین نوع هیکل ماشین و ضمختی آن و بار زدن و... همه احساساتی خشن در بین آنها ایجاد میکند. از امکانات رفاهی مانند کولر مناسب، فرمان نرم و... هم که خبری نیست. لااقل وقتی پشت ماشین مینشینند انگار اثر مقطعی خاصی رویشان دارد. یک هویت خاصی برایشان ایجاد میکند. 👈گویا نوع زیست آنها چنین حالاتی را برایشان زمینه سازی کرده است. ماشینی با سرعت پایین، رویین تن، بدون اضطراب خطّ و خش، توان بالا و... . 👈گاهی حسّ مالکیت خاصی نیز نسبت به جاده دارند! انگار مال بابایشان است! تاکسی ها هم که روزی خود را از همین جاده ها در می آورند همین حسّ را کما بیش دارند! برای خود حقّ تقدّم قائل بوده گویا دیگران باید همواره آنها را درک کنند! 🔻انسان وقتی مدّت زیادی با چنین وسیله ای کار کند مجبور است برای تحمّل و مدیریت آن با آن انس گرفته و خو بگیرد🔺 ✔️انسان موجود عجیبی است. یادتان هست؟! در همان ابتدای طلبگی در جامع المقدمات در آداب المتعلّمین میخواندیم: 📖«و أمّا اختيار الشريك: فينبغي أن يختار المجدّ و الأورع و صاحب الطبع المستقيم و يحترز من الكسلان و المعطّل و مكثار الكلام و المفسد و الفتّان، قيل في الحكمة الفارسيّة نظم: تا توانى میگريز از يار بد يار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها تو را بر جان زند يار بد بر جان و هم ايمان زند و قيل: فاعتبر الأرض‏ بأسمائها و اعتبر الصّاحب بالصّاحب» ✔️مرحوم علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم در بحث از ادراکات اعتباری میگوید: 📖«محیط عمل در اختلاف افکار و ادراکات اعتباری دخیل می باشد. مثلا یک نفر باغبان با یک نفر بازرگان یا یک نفر کارگر با یک نفر کارفرما از جهت روش فکری یکسان نیست. زیرا احساساتی که مثلا سبزه و آب و درخت و گل و بهار به وجود می آورد غیر از احساساتی است که مال التجاره و داد و ستد لازم دارد و اختلاف احساسات، اختلاف ادراکات اعتباریه را مستلزم میباشد». 🔹در مورد نیسان داران هم همینطور است. تأثیر محیط در اخلاقیات و ادراکات اعتباری خیلی بحث جالب و پر کاربردی است. مثلا تحلیل اخلاق اصناف مختلف؛ کشاورزان، تاکسی داران، پزشکان و... . 👈بحثم اینها نیست. اینها جبر هم نیست بلکه یک زمینه هایی است. ما هم نوعا به دلیل ضعف اراده معمولا بنده زمینه ها هستیم. 🔵حال نکته ای در مورد تأثیر محیط طلبگی در خلقیات آنها بگویم. با یکی از طلاب خوب که مدّتی است برای سربازی به شهرشان رفته که یکی از مراکز استانها است دیشب تلفنی صحبت میکردم. دیدم خیلی ناراحت است. به اقتضاء شغلش در استانداری گویا اطلاعات زیادی در دست دارد و متوجه برخی خیانتها، دروغگویی ها، نفاقها، بی وجدانی ها و... میشود. از سوی افرادی که باورش نمیشود! واقعا تحمّلش برایش سخت بود و لحظه شماری میکرد و میگفت دعا کن به قم برگردم! 🔷بنده همین مطلب را به ایشان عرض کردم. گفتم این مدّت مقداری برای انسان شناسی شما خوب است. 👈ما وقتی در حجره ها و حوزه ها هستیم تنها با یک نوع تعیّن کلّی انسان در محیطی اینچنینی ورای اختلافات فردی انس میگیرم و نمیدانیم انسانها میتوانند چه صور دیگری پیدا کنند.
👈انسان در محیطهای مختلف زمینه های مختلفی پیدا کرده و روحیات غالبی خاصی می یابد. باید خوب اینها را درک کنیم. 🔸ما در هر حال باید دین الهی را در همین محیطها و به همین انسانها تبلیغ کرده و اجرا کنیم. باید انسان شناسیمان بالا برود. اینقدر تعجب نکن! خیلی عجیب نیست. اذا ظهر السبب بطل العجب! 🔹یکبار در مسجد جلوی پاساژ الغدیر و روبه روی دارالشفاء و شیخان نماز ظهر رفته بودم. پیش نماز به مناسبت حدیثی از یکی از ائمه علیهم السلام خواند که متضمن آن بود که چطور حضرت به تعبیر وی چک برگشتی شخص را پاس کرد و باعث شد آبروی آن شخص نرود! تعابیر اینطوری به کار میبرد و نوع مخاطبین نیز که از بازاری ها بودند حسابی ارتباط برقرار کرده و گریه میکردند! خب این یعنی میداند که با چه مخاطبینی و با چه احساساتی مواجه است! 👈برای نیسان آبی ها نیز وقتی ما میخواهیم تبلیغ کنیم باید متناسب با خودشان صحبت کنیم. برای اداری ها جور دیگر! برای مسئولین جور دیگر! برای کارگران جور دیگر! باید مخاطبان خودمان را بشناسیم. ✔️مردم معمولا اینطور نیست که اساسا قابل تحمّل نباشد. ما چون خلاف انتظارمان هست و خلاف درکمان هست جا میخوریم و بیش از حدّ ناراحت شده و کنار میکشیم. چوب توقعات غیر واقعی خودمان را میخوریم. 👈سابقا در بحث طلاق گفتم که اگر در همان اول ازدواج هر چقدر مورد مورد نظر خوب بود اگر به آن نمره بالاتر از 13 نزدیم بعدا کمتر ناراحت میشویم! 👈چنین شغلهایی در چنین محیطهایی از قبل به راحتی میشود حدس زد که چنین مفاسدی هم داشته باشند. 👈آدمهای خوب یکی از آسیبهایشان همین است که ممکن است ساده لوح شوند! و یا نتوانند در محیطهایی که لازم است باشند دوام بیاورند! باید جنبه ی خود را بالا برد. 👈گاهی آدم باید بفهمد که انسان چقدر میتواند خبیث شود! به بسیاری از همین فضلای خودمان وقتی میگوییم فلان سیاستمدار منظورش از این حرف این است و آن است تعجّب میکنند! فکر میکنند توهّم توطئه داریم! وقتی میگوییم دروغ میگوید تعجّب میکنند! 👈خودشان انسانهای خوبی هستند و گمان میکنند فهم این حرف مانند فهم حرفی است که ممکن است خودش زده باشد! قیاس به نفس میکنند! علت فریب خوردن آدم از شیطان هم همین بود! باورش نمیشد! بالاتر اصلا به ذهنش خطور نمیکرد دروغ بگوید! 👈اجلّکم الله. نمیدانم چرا میگویند سگ دروغگوست. شاید به خاطر پارسهای بی موقعش باشد که نشانگر خطری نبوده و صاحبش را به اشتباه می اندازد. ولی خب تعبیر رایجی است! بعضی مثل سگ دروغ میگویند!😤 یک انسان خوب باید جنبه ی درک چنین حقیقتی را داشته باشد. وقتی هم فهمید گمان نکند چنین شخصی دیگر بدترین خلق الله است! خیر ممکن است او از گناهانی چشم پوشیده که ما اگر بودیم آنطور نبودیم! لو علم الناس کیف خلق الله هذا الخلق لما لام احد احدا. 👈منظورم چیست؟ منظورم این است که ایمان و پاکی منافاتی با کیاست و عدالت و از آن طرف بدبین نبودن ندارد. یعنی اگر رفتی بنگاه یا مغازه یا ... ده بار هم قسم جلاله خورد حواست را جمع کن به بازی گرفته نشوی! ✋همین شبهه برای برخی آنطور قوی میشود که باورشان نمیشود چطور ممکن است برخی در آتش قهر الهی سوزانده شوند! خودشان معمولا افرادی عادی اند و خبر از برخی شیاطین انس و جن و فجار و طواغیت ندارند! 🔸شاید از همینجاست که در روایات سفارش شده که مؤمنین به شهرهای بزرگ بروند! از معاشرت با مردم پرهیز نکنند! مجالست با عالمان را از دست ندهند! دنبال شغلهایی مانند تجارت بروند زیرا عقلشان را زیاد میکند! چنین شغلهایی را ترک نکنند والا عقلشان کم میشود! 🔹همین طلاب و فضلای ما وقتی حواسشان به این مطلب نباشد ممکن است که افرادی دورشان را بگیرند و فریبشان بدهند! 👈برعکس اینها با برخی از افرادی که در وزارت اطلاعات کار کرده اند نمیدانم مواجهه داشته اید یا نه! اینقدر توهم توطئه وار همه چیز را تحلیل میکنند که از آن طرفش می افتند! ✔️آدم باید شش دانگ حواسش را جمع کند. حق را در موضعش قرار دهند. کجا حسن ظنّ و کجا سوء ظنّ داشته باشد. ساده لوح نباشد. کسی فکر نکند که این طلاب ساده هستند و میشود سرشان کلاه گذاشت! اذن خیر بودن اشکال ندارد ولی ساده لوح نباشند! 👈آن طرف ساده لوحی میدانید چیست؟ بد بینی افراطی! برخی از ماها که چند بار از افراد به ظاهر موثق فریب میخوریم به جای آنکه نگاه خود را دقیق کنیم و انسان شناسی خود را بالا ببریم به همه شک میکنیم! اصل را بر بطلان همه چیز میگذاریم مگر خلافش ثابت شود! 👈بنده با اینگونه از بزرگان مواجه بوده ام! انسانهای بسیار عالم و با تقوا که سوء ظنّشان انسان را به تعجّب وا میداشت! انگار تا با چشم خود نبینند باور نمیکنند! مجالسة الاشرار تورث سوء الظنّ بالاخیار. 🔻انسان باید ببیند با چه کسی و چه چیزی و چه محیطی مجالست و مؤانست دارد. چه تدریجها و فرآیندهایی را پذیرفته و به چه سمتی در حرکت است!🔺
.
باسمه تبارک و تعالی (۵۰-۱) «زندان شرط ها» «مضرات شرطی سازی های مخرب در وادی دانش» 🔵یکی از دوستان طلبه مشاوره تحصیلی میخواست. مطالبی بیان کردم از آن جمله گفتم مراقب باش خودت را شرطی نکنی که در مکان، زمان و شرایط خاصّی فقط چیزی را آمادگی داشته باشی یاد بگیری! 🔸اگر اینطور باشی خیلی از مطالب را از دست خواهی داد! پاسخ بسیاری از پرسش هایت و پرسش بسیاری از پاسخهای عمیقتری که در انتظار توست در همین مطالبی است که به آنها افتخار بذل توجه نمیدهی! 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ‏ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 💡به ذهنم خطور کرد مطالبی را در همین زمینه بذل کنم. 👈راستش برخی مطالب مهمّ و عمیق است و آدم شک میکند همان عمق و اهمیت منتقل شد یا مخاطب همان سطح ساده بحث را تصدیق نموده است. خلاصه اگر گاهی طول میدهم به همین دلیل است. 👈یاد انیمیشن پاندای کونگفو کار افتادم! جایی پاندا به شاگردانش میگفت: خیلی خوب دقّت کنید چون بیشتر از 10 بار تکرار نمیکنم! 😂 🔹ببخشید سطح بحث با این شوخی ها پایین می آید؛ چه کار کنم با بچه ها نگاه میکنیم دیگر! قابل کتمان نیست😊 خودش از ویژگی های زندگی امروزی شده است:
📖نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ‏ الْمَدِينَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِيَالِهِ شَيْئاً وَ هُوَ يَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْيَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اشْتَرَيْتَهُ لِعِيَالِكَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ‏ الْمَدِينَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِيَ لِعِيَالِيَ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَيْهِمْ. 🔹از کجا معلوم! شاید حضرات علیهم السلام هم بودند گاهی با اطفالشان کارتن میدیدند! خودشان فرموند با صبیان تصابی داشته باشید! این هم بهانه خوبی برای کارتن دیدن است😊 🔷برگردم به بحث! راستش بارها تجربه کرده ام در اینگونه مباحث باید به چشم مخاطب خود دقت کنم که کی برق میزند و چند بار برق میزند! اینها همان لحظات ناب تبلیغ مفاهیم عمیق است. 🔻آدمها به خاطر تنبلی و عافیت طلبی که دارند عادت میکنند که هر مطلبی را در همان لایه نخستی که معنای قابل تصدیقی از آن فهم میشود بفهمند. از اینجاست که قاتل عمقها میشوند! توهّم میکنند که فهمیده اند در حالیکه اندازه سطح خودشان فهمیده اند نه اندازه عمق مراد متکلّم🔺 ✔یکی از نکات مهمّی که همواره باید به آن دقّت نمود آن است که در تلاش باشیم که چه چیزی در ذهن مخاطب است که میخواهد آن را با محدودیتهای این جملات بیان کند نه آنکه من چه چیزی را در همین نقطه ای که هستم سریع از این کلام با توجه به انتظارات قبلی خود میفهمم! 🔴بسیاری از ما خود را شرطی کرده ایم که تنها در یک شرایط خاصّی چیز یاد بگیریم! البته شدّت و ضعف دارد! انتظار دارد صبح از خواب به زور بیدار شود و با زحمت به مدرسه برسد و سر کلاس بنشیند و استادی با هیئتی خاصّ بیاید و پشت میز بنشیند و حضور و غیاب هم احتمالا بشود و قرار هم باشد بعدا امتحان گرفته شود و بعد حواسش را جمع کند تا از آن استاد چیزی یاد بگیرد! 👈انتظار دارد تنها در درس خارج حرف عمیق بیاموزد! انگار تصمیم گرفته تنها در چنین مطالبی چیز یاد بگیرد یا چیزهای عمیق یاد بگیرد! 👈خود را شرطی کرده خیلی چیزها را یاد نگیرد! به ذهن خود گویا دستور داده از کنار خیلی امور با بی توجهی بگذرد! 👈دوستان من! صمیمانه میگویم! اگر اینطوری باشید خیلی چیزها را فرا نخواهیم گرفت! طفلک همین بذل خاطرها بعضا مطالب خوبی دارد ولی چون افراد ذهن خود را شرطی کرده اند که در شرایطی خاصی چیز بیاموزند از کنارش میگذرند!😊 ✔یکی از کلیدهای موفقیت در امر تحصیل و برکت پیدا کردن زمان آن است که آدم ذهن خودش را از این شرطی شدنها آزاد کند! همواره مترصّد آن باشد که هر چیزی از هر چیزی و از هر کسی بیاموزد! گویا همیشه کلاس درس برپاست! 👈هنگام رانندگی و دیدن تصاویر و گوش کردن حرفها و بازی با بچه ها و مطالعه کتب و... . به اشیاء با دید صرف المطلوبیة بنگرد! با این دید که یک مجهولی را میخواهد برایش حلّ کند! 👈مرحوم کلینی در کافی با سندی از جابر جعفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ‏ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا. 👈از یکی از پژوهشگران برجسته تعبیر جالبی شنیدم! میگفت محقّق خوب باید هیز باشد! چشم چران باشد! یعنی در هر مطلبی طوری بنگرد انگار میتواند چیزی از آن بیاموزد! تعبیر زشتی است ولی خیلی گویاست. دوستان لطفا هیز باشید😊
🔴یکی از ابعاد این مسأله آن است که بسیاری اینطور خود را شرطی میکنند که در هر بحث تنها یک چیز بیاموزند! دنبال همان میگردند! حال در آن بحث آن کتاب یا استاد مطالب ناب فراوانی میگوید ولی نسبت به آن بی رغبت میشود! 👈این را در درس استاد مددی بارها میدیدم. ایشان معدن نکات نابی بود که به قول جاحظ: «سمعت منه فی شهر ما لا یسمع من افواه الرجال فی دهر»! 👈ولی افراد قدر نمیدانستند! دنبال این بودند که آخر کار نظر ایشان چه بود؟ ذهنشان را شرطی کرده بودند به این امر و نیم نگاهی به مباحث دیگر داشتند. 👈برعکس بنده سراپا تقصیر گاهی اصلا موضوع بحث را نمیدانستم. فقط شاخکهایم را تنظیم کرده بودم چه حرفهای جدیدی در هر موضوعی میزند و مدام فیش برداری میکردم! 👈مانند بازی های رایانه ای که میپرد از این ور سکه ها را میخورد و از آن طرف قارچ میخورد و... . سعی میکردم تصوّرات جدید و طرز نگاهها و تصدیقات جزئی و... را از بیان ایشان صید کرده و در کوله پشتی وسایل اجتهادی خود قرار دهم. 👈کمترین توجّهم به فتوای آخر ایشان و نتیجه بحث بود. آن را خودم اگر نیاز داشتم و وقتش میشد میتوانستم با همین ابزارهایی که جمع کرده ام به دست بیاورم. همین مشکل را بنده در درسها با مستمعین داشتم. مدام میگفتم مراقب باشید مطلب از دست نرود! ولی چه سود!😔 ✔راستش این هم به شخصیت و استقلال برمیگردد. شخصی که مقداری استقلال و شخصیت یافته است بیشتر دنبال نکات و فوائدی است که عادتا خودش با تلاش عادی خودش نمی یابد یا دشوار است بیابد. بقیه امور را خودش میداند که میتواند با تلاش خودش بیاموزد! لذا قدر برخی حرفها و برخی اشخاص را خیلی بیشتر میداند و میشناسد. 🔴یکی دیگر از شرطی سازی های مخرّب در وادی دانش آن است که افراد به ذهن خود دستور میدهند برخی مطالب را فعلا یاد نگیرند و وقتش نرسیده است! زود است! بعدا یاد میگیرند! 👈همین باعث میشود اینها را نیاموزند و یا عمقش را درک نکنند! کفران نعمت میکنند. نمیدانند خیلی چیزها را دیگر نخواهند شنید! 👈بنده تجربه ام را عرض میکنم. هر مطلبی که دیدید مفید است و مشکلی فعلا برای یادگیری اش ندارید حتما با دقّت یاد بگیرید و فیش برداری کنید. وقتش همین الآن است. بعدا عمق راهبردی اش را خواهید فهمید😉 🔴یکی دیگر از ابعاد شرطی سازی ذهن در عالم دانش آن است که برخی ذهن خود را شرطی میکنند که به چیزهای خاصّی فقط بیاندیشند! انگار تصمیم گرفته اند در مورد برخی امور اصلا نیاندیشند! 👈گاهی واقعا تعجب برانگیز میشود! اصلا در بسیاری از موارد سرنوشت بحثها را آن نقاطی تعیین میکند که همگان تصمیم گرفته اند در مورد آن نیاندیشند! انگار خود را شرطی کرده اند که از اینجا به بعد بیاندیشند! خطوط قرمز برای خود تعریف کرده اند! معمولا هم ناخودآگاه است. 👈این بحث را مقداری در بذل خاطر دیگر در زمینه هوش منحطّ توضیح دادم! اخیرا برخی نظریات مهمّ در فلسفه علم به بررسی تأثیر همین امور در انقلابهای علمی با مفهوم پارادایم تأکید نموده اند. 👈یکی از کلیدهای پیشرفت علمی امروزه آن است که بیش از تلاشمان در مباحثی که همگان مشغول آن هستند در مفروضات و آن نقاطی که همه خود را شرطی کرده اند در مورد آن نیاندیشند بحث را شروع کنیم. از اینجاست که فلسفه دانش مهمّ است. 👈مطلبی از شوپنهاور فیلسوف آلمانی دیدم که تذکرش مفید است! حکمت ضاله مؤمن است: 📖«آنچه بیش از هر چیز مانع کشف حقیقت میشود ظاهر دورغین چیزها که به خطا راه مینماید یا حتی مستقیما ضعف عقل نیست بلکه بر عکس عقیده پیش پنداشته، پیشداوری است که به منزله نوعی ما تقدم جعلی با حقیقت در میافتد. در این حالت به باد مخالفی میماند که کشتی را به جهت عکس سوق میدهد و از سکان و بادبان دیگر کاری بر نمی آید» 🔴یکی دیگر از ابعاد شرطی سازی ذهن آن است که به ذهن دستور دهیم یا همه اش را بفهم یا هیچ چیزی از آن نفهم! همه یا هیچ! 👈مطلبی هست و مفید خب حالا هم که شنیدی چرا یادش نمیگیری! چه مرگت هست! گاهی خیلی هم باکلاس بهانه می آورد که اینها در تخصص من نیست به آن توجّه نمیکند!
✔این شرطی شدن انسان خودش ریشه در اختیار و انتخاب خود او دارد. خودش تصمیم گرفته چنین باشد. میگوید چه کار کنم! من چیزی از این حرف نمیفهمم یا عمقش را نمیفهمم! میگوییم احتمالا میتوانستی بفهمی ولی خودت تصمیم گرفته بودی چنین توقّع و انتظاری را از یاد گرفتن از این امر نداشته باشی! پیش فرضها، انتظارات و سؤالات تأثیر زیادی در ادراکات ما دارد. الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار. پس مشکل از خود توست. این بحث سر درازی دارد! 🔵راستی میدانستید یکی از رموز موفقیت روان شناسان چیست؟ اینکه خیلی پول میگیرند و نوبت هم دیر به دیر میدهند! وقتی اینطور است خب انسان خیلی خیلی حرف آنها برایش مهم میشود! ذهن خود را شرطی میکنند که حتما حرفشان را بفهمند و عمیق بدانند و به آن عمل کنند! همان حرف را ما به او بگوییم گوش نمیدهد یا اثر نمیگذارد! 🔵بگذارید مقداری اخلاقی اش کنم! میدانید ما میتوانیم بدون پول زیاد، بدون مسکن شخصی، بدون ویلا، بدون وسیله نقلیه، بدون ... هم عمیقا شاد و خوشحال باشیم! انگار همه اینها را داریم! 👈بسیاری را دیده ام و دیده اید که از ما در اینگونه امور خیلی جلوتر هستند ولی آن شادمانی حاصل از این امور را که ما انتظارش را داریم ندارند! 👈بگذارید یکی از آن اسرار را به شما بگویم! قدرش را بدانید! انسانها گاهی خود را شرطی میکنند که وقتی شاد شوند که به آن خانه ویلایی خاص، همسر خاصّ یا به آن ماشین خاصّ برسند والا آن شادی را نداشته باشند! 👈تازه وقتی هم که به آن مطلوبشان میرسند و شادمان میشوند اینطور نیست که از آن چیز شاد شده باشند! در واقع حال به خودشان اجازه میدهند تا شادی را تجربه کنند! 👈همین شادی را میتوانست تصمیم بگیرد همیشه داشته باشد! خودش را شرطی نکند به اینها! اختیار انسان و انتخاب آنها را دست کم نگیریم. 🔵مقداری عرفانی اش کنم! میدانید ما همین الآن هم میتوانیم حالات عرفانی نسبتا عمیقی را تجربه کنیم! فقط کافی است که به خودمان اجازه بدهیم. باور کنید همین است. 👈خودمان را شرطی میکنیم که با این بار گناه و با این ضعفهای عملی و اعتقادی و اخلاقی نمیتوانیم کاری کنیم! مدام خودمان را در بند ضعفهای خود نگاه میداریم! 👈حال بیاید مقداری با هم تجربه کنیم. گاهی در خلوت گوشه ای بنشینیم. بگوییم ای شیطان خبیث! اصلا من جهنمی ام! اصلا من کجا و این حرفها کجا! دیگر چه داری بگویی! 👈یک لحظه گم شو برو میخواهم از خودم بیرون بیایم! از این حصارهای پنداری خارج شوم! ببینم عالم چه خبر است! یک مقداری به عظمت خداوند متعال و صفات حسنای او توجّه کنم و لذّت ببرم! یک لحظه خودم را فراموش کنم و از این همه عظمت و زیبایی و پاکی لذّت ببرم! 👈چه خدای بزرگی! چه خدای منزّهی! چه خدای مهربانی! چه خدای با جلالی! مقداری ذکر او را بگویم! سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا اللّه و الله اکبر! مقداری هم به پاکی و عظمت جایگاه خاندان رسالت توجّه کنم و صلوات بفرستم. به خودمان اجازه بدهیم از محدودیتهای خود رها شویم و فارغ از همه کاستی ها و ترسها و حزنها مقداری به حقیقت عظیم هستی توجه کنیم. به آن کانون هستی! به آن معدن پاکی و نزاهت و عصمت! واقعا وجد آور است! واقعا قلب قاسی را خاشع میکند! از ما که گذشت ولی تو چقدر زیبایی! پاکی! شکوهمندی! 👈مقداری به خودمان اجازه بدهیم از این همه عظمت لذت ببریم. از این همه عظمت خاشع شویم! دوستان چقدر با دعای عشرات مأنوسید؟! بد نیست با همین حالت خروج از پلشتی های خودمان و توجه تام به کانون هستی و لذت بردن از این همه پاکی و عظمت دعای عشرات را زمزمه کنیم. این دعا رقص دل عاشقان است. وجد آور است. 👈این شیطان رجیم میخواهد نگذارد! مدام میگوید تا توبه نکنی! تا گناه را ترک نکنی! تا فلان جور نباشی! تا بهمان کار را نکنی! و... 👈نمیتوانی دمی با آرامش به اعماق هستی توجّه کنی! نه میتوانی! فقط کافی است به خود اجازه بدهی تا بتوانی. تصمیم نگیری که به این همه جلال و عظمت نگاه نکنی! تصمیم نگیری که مدام به فکر خودت و عاقبتت و گناهانت و... باشی! 👈اگر اینطور شدیم لذتی میبریم که لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر! زبان حالمان این میشود که: اللهم انی استغفرک من کل لذه بغیر ذکرک و من کل راحه بغیر أنسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک. 🔸خلاصه اش کنم: بیاموزمت کیمیای سعادت ز شرطی شدنها جدایی جدایی😊
.
باسمه تبارک و تعالی (50-2) «زندان شرطها» «رهایی از حجاب مراد متکلم با ورود به دنیای دلالتهای استبطانی» «لزوم تحصیل ملکه استنباط مستبطنات» 💡نمیدانم هنوز بیدار بودم یا خوابم برده بود که خاطری آمد! چرا در زندان شرطها از دلالتهای استبطانی نگفتی؟! 🔹بعدا که هوشیارتر شدم به یاد این خطور ذهنی افتادم. دیدم مطلب مهمّی است. البته بحثش اندکی فنّی است و مقداری مقدّمات میخواهد. اگر به خودم بود آن را مناسب بذل الخاطر نمیدانستم ولی احساس کردم باید بگویمش! 👈راستی که یکی از کلیدهای موفقیت علمی مخصوصا در علوم نقلی توجّه ویژه به دلالتهای استبطانی است. 👈امری است که ما معمولا در تربیت علمی حوزوی چندان آن را فرا نگرفته و به آن عادت نمیکنیم. البته منظورم این نیست که در دانشگاهها بهتر است. کاری به آنها ندارم. 🔻ما خود را زندانی و شرطی به درک ما سیق لأجله الکلام ها نموده ایم! زندانی مراد متکلم! خودش یک زندانی است! بسیاری از آنچه باید بدانیم و از کنارش مرّ الکرام میگذریم در ما لم یسق لأجله الکلام ها رقم خورده است! ربطی به مراد متکلم ندارد🔺 👈دلالت به سه قسم وضعی، طبعی و عقلی تقسیم میشود. دلالت وضعی یا دلالت لفظی است یا غیر لفظی. دلالت وضعی غیر لفظی مانند دلالتهای تصویری و دلالتهای فرهنگی و...است. ✔اینطور نیست که به صرف یادگیری زبان یک ملّت به راحتی بتوانید میان آنها زندگی کنید!این وسط حجم وسیعی از دلالتهای وضعی غیر لفظی هست که آنها را باید به تدریج در آن ملّت دیگر فراگرفته و بپذیرید. از اینجاست که انسان معمولا احساس غریبه بودن خاصّی در کشورهای خارجی میکند هر چند در زبان آنها مسلّط باشد.