eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔷این هم روان شناسی معقول مناسب خودش را دارد. حال میخواهید اسمش را عرفان بگذاری و روان شناسی نگذارید. 🔸خود همین حالت کودک با مادر یا حالت عاشق با معشوق حالاتی عارفانه است. حالات طبیعی مبتنی بر عرفان و شناخت عمیق نسبت به نیازشان به مقام آنچه آن را ربّ پنداشته اند! 🔸همین حالات و بالاتر از آن را اولیاء الهی با ربّ العالمین تجربه میکنند. بسیاری از این روابط معقول در کتبی مانند منازل السائرین و شروح آن مورد بررسی قرار گرفته است. 👈این حالات روانی امری است که در قرآن کریم مورد توجّه ویژه قرار گرفته است. بارها روی این مسأله تأکید شده که هم در این دنیا و هم در آخرت برخی به حالتی روانی میرسند که «لا خوف علیهم و لا هم یحزنون» میشوند. 👈هیچ تألّم درونی ندارند؛ نه از آینده خوفی دارند و نه از گذشته شان حزنی! یک حالت روانی برخاسته از جهل یا غفلت هم نیست و برخاسته از حاقّ واقعیّت است. انگار واکسن ناراحتی زده اند! 🔸خوف اولیاء الهی🔸 ولی همینها از یک چیز خائفند! از مقام ربّ! خوفشان به تعبیر امام صادق علیه السلام خوف نوری است. با خوفهای دنیایی فرق دارد؛ درونش بهجت و انبساط موج میزند! نور است دیگر! «لَيْسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِي قَلْبِهِ نُورَانِ نُورُ خِيفَةٍ وَ نُورُ رَجَاء» در دل همین خوفشان امنیت پیدا میکنند. 👈مؤمنین عادی خوفشان از عقاب است. خوفی که به تعبیر خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین ناشی از تصدیق وعید، ذکر جنایت و مراقبه ی عاقبت است. 👈مؤمنین بالاتر خوفشان از احتجاب است. به تعبیر عبدالرزّاق کاشانی در شرح منازل السائرین: «کلّما کانت الحلاوة بالإقبال أتمّ کان الخوف من الاعراض أشدّ». 👈مؤمنین بالاتر خوفی دیگر هم دارند. خوفی که ماهیتش هیبت اجلال میشود! درجاتی دیگر نیز در روان شناسی سلوک بیان شده است. 🔶آدمی که این درجه از نیاز عمیق خودش را به خدا و لزوم توجّه خدا، استمرار توجّه و تعمیق آن نفهمیده اینها برایش قابل درک نیست! 🔹در شرح حال مرحوم امام خمینی نقل کرده اند که در نماز شب آنقدر گریه میکرده که با حوله اشکهایش را گاهی پاک میکرده! دستمال کفاف نمیداده! این آقا چه کار کرده است مگر؟! انگار باید مانند ما لزوما جرم و جنایتی کرده باشد؟! مگر بچه ها که از تخیّل قهر مادرشان یا رفتنش یا کم شدن توجّه مادر زیر گریه میزنند جرم و جنایتی کرده اند؟! 🔸اولیاء الهی وقتی در مقام مناجات به نیازهای عمیق خود و برخی غفلتها و کاستی های خودشان و لا یقفی حدی انسان توجّه خاص میکنند به صورت بسیار طبیعی میزنند زیر گریه! 👈یک نا امنی و ترسی نورانی وجودشان را فرامیگیرد که تنها با توجّه خاصّ خدا تسکین پیدا میکند و وقتی آن توجّه خاص الهی را درک میکنند گریه ای دیگر میکنند. 👈گاهی که مهربانی خدا را توجّه میکنند ناز میکنند و با انبساط خاصّی رفتار میکنند و وقتی که بارقه هایی از عظمت الهی بر دل آنها تابیده و توجّهاتی به بزرگی ساحت ربوبی پیدا میکنند از هیبت جلال بارگاه الهی دست و پای خود را جمع کرده و خیلی مؤدّبانه ادامه میدهند! 👈اینها در زمان مناجات که قرب خاصی دارد «و قرّبناه نجیّا» خیلی در احوالات انسان مؤمن مشهود میشود. 👈انسان مؤمن هر چه در مسیر ایمان و عمل صالح جلوتر میرود بیشتر نیاز خودش را درک میکند؛ گویا هر چه نزدیکتر میشود دورتر میشود؛ انگار دیگران آنقدر خود را به خدا دور نمیدانند که او میداند! انگار وضعش از همه بدتر است! چنین شخصی هر چه جلوتر میرود آه و ناله اش بیشتر میشود «کأنّهم خولطوا و قد خالطهم أمر عظیم». 👈باور کنید اینها همه طبیعی و باور کردنی است. خودمان صورتی از آن را در رابطه خود با والدینمان تجربه کرده ایم! صورتی دیگر را شاید برخی در زمان عشق دنیایی تجربه کرده باشند. 🔷از آن طرف در روز همین اولیاء از همه ما شادترند! از همه نترس تر هستند! رهبان اللیل و اسد النهار! اصلا از هیچی نمیترسند! مانند کودکانی که میدانند پدر و مادرشان در خانه است و با خیال راحت میتوانند بازی کنند! حواسشان هست. از چیزی هم نمیترسند چون پدر و مادرشان هست. 📖«قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى‏* قالَ لا تَخافا إِنَّني‏ مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى‏» ✔این آرامش و نشاط و شجاعت و دیگر فضائل دائمی ایشان به خاطر احساس امنیت عمیقی است که همواره از درک معیت خداوند متعال دارند. مانند همان بچه ها!
🔸چرا از خدا نمیترسیم؟🔸 ما چرا از خدا نمیترسیم؟! چرا از خوف خدا گریه نمیکنیم؟! چرا اهل مناجات و سوز و گداز شبانه نیستیم؟! چرا در فعالیتهایمان اینقدر ترسو و کسل و دچار افسردگی های آشکار و پنهان هستیم؟! 🔹چون نیازمان، عمق نیازمان، عمق عمق نیازمان، عمق فقر وجودی مان، عمق بی پناهی و آسیب پذیری مان، عمق خطرات و محرومتهای ناشی از دوری از خدا و قهر خدا را درک نکرده ایم. 🔸وقتی چنین است از خدا و دوری از او و یا بالاتر از آن مدام نزدیکتر نشدن از او و درجا زدن نمیترسیم! 👈این خوف اخیر را که اصلا نمیفهمیم! دقت کنید چه شد! خوف از عدم زیاد شدن مدام! 👈اموری که واقعا وحشتناک است! این اولیاء الهی خوب فهمیده اند مطلب چیست! انسان هر چقدر درک خودش از خود و خدا و عالم و عظمت هستی را بالا ببرد در مراحلی از خوف سلوک خواهد کرد؛ 👈فعلا مقصودم بحث از خوف نیست ولی خوف الهی خود نوری در قلب انسان مؤمن است و بدون خوف و مراتب آن ایمان و مراتب آن معنایی ندارد. 🔸روضه🔸 حیفم آمد آخر عرضم روضه نخوانم! صلی الله علیک یا اباعبدالله. ما که در منزلمان یک کتیبه خیلی بزرگ نصب کرده ایم که روی آن عبارت: «یا رحمة الله الواسعة و یا باب نجاة الأمة» و عبارت «یا حسین» نقش بسته! 🔹دوست داریم از همان کودکی این نقش و نگار دلربا در ارتکاز بچه هایمان برود! با این سفینه نجات و مصباح هدایت بزرگ شوند! 🔸امام حسین علیه السلام خیلی مراقب زنان و اطفال حرم بود! آخر آنها وابستگی خاصّی به ایشان دارند. نیازمند آن هستند که مدام یک احساس امنیت و حمایت عاطفی به آنها داده شود. آن هم در این بیابان! آن هم در میان این وحشی ها! 🔹شاید به همین دلیل بود که تا آن آخر کار راضی نمیشدند عمویشان عبّاس به میدان برود! آخر مایع دلگرمی حرم بود! به آنها احساس امنیت میداد! 😢زمانی رسید که امام حسین دید دیگر یاری برایش باقی نمانده و اهل حرم ناصری جز خود ایشان ندارند! باز هم برای آنکه به آنها احساس آرامش و امنیت بدهد به طرف خیام آمد 📖«و نَادَى يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام» 😢یعنی نگران نباشید ها! حسین هنوز هست! صلی الله علیک یا ابا عبدالله! ولی سکینه شاید از شرایط میدان و لحن صدای پدر چیزهایی فهمید! احساس نا امنی کرد! بوی خداحافظی به مشامش آمد! بوی بی پناهی! بوی آوارگی! 📖«فَنَادَتْهُ سُكَيْنَةُ يَا أَبَهْ اسْتَسْلَمْتَ لِلْمَوْتِ؟ فَقَالَ كَيْفَ لَا يَسْتَسْلِمُ مَنْ لَا نَاصِرَ لَهُ وَ لَا مُعِينَ» 😭اینجا بود که کلامی گفت که دلها را سوزاند! گفت حال که میخواهی بروی قبلش ما را به خانه برگردان! ما را به مدینه برگردان! «يَا أَبَهْ رُدَّنَا إِلَى‏ حَرَمِ‏ جَدِّنَا فَقَالَ هَيْهَاتَ لَوْ تُرِكَ الْقَطَا لَنَامَ» 😭همه فهمیدند دیگر پناهی ندارند فتَصَارخنَ النِّساء. شاید امام حسین نگاهی به خواهرشان زینب کرده باشند! آری زینب دیگر آماده باش! دیگر نوبت توست که پناه حرمم باشی! ای پرده نشین خاندان رسالت! وقت آن شده همه بفهمند چقدر عظمت داری!
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۹) «فرهنگ نیسان آبی» «تأثیر محیط در ادراکات اعتباری» «طلبه نباید ساده لوح باشد» 🔶دیروز برای زیارت اهل قبور به بهشت زهرا تهران رفتم. به فرموده امیر المؤمنین علیه السلام: 📖«زُورُوا مَوْتَاكُمْ‏ فَإِنَّهُمْ يَفْرَحُونَ بِزِيَارَتِكُمْ وَ لْيَطْلُبْ أَحَدُكُمْ حَاجَتَهُ عِنْدَ قَبْرِ أَبِيهِ وَ عِنْدَ قَبْرِ أُمِّهِ بِمَا يَدْعُو لَهُمَا» 🔹در مسیر برگشت این نیسانها و عباراتی که پشتشان مینویسند نظرم را دوباره جلب کرد! 💡با مقداری تأمّل بیشتر ذهنم به اینجا کشیده شد که اساسا نیسان سواری خودش یک فرهنگ با خود دارد. 👈دنده نیسان سنگین است. همه خودرو‌ها با دنده یک راه می‌افتند، نیسان با دنده دو، تابستان‌ها داخلش، مخصوصا جلوی پای راننده، جهنم می‌شود؛ گیربکسش داغان است! اگزوز نیسان جوری است که گرما را به داخل خودرو می‌آورد، به ‌هرحال اصولی درست نشده، میگویند ترمزش آدم را بیچاره می‌کند. 👈محکم که ترمز می‌گیری، خودرو کله می‌کند، شل می‌گیری تا بایستد خودروی عقبی داخل خودرو است. نیسان دو رنگ بیشتر نداشت؛ آبی و سفید؛ سفیدها کمتر و آبی‌ها بیشتر. 👈ماشینهای گردن کلفت و جاداری هستند که مزداها و وانتها و تویوتاها هم نتوانستند جایشان را بگیرند! 👈گاهی سپر ماشین را عوض کرده و ناودانی تیرآهن جایش میگذارند! بدنه شان هم از دیگر ماشینها محکمتر است. بوقش را هم گاهی بوق 1011 بنزی میگذارند تا خفن تر شود!
🔷طوری است که اساسا برخی را عاشق مرام و فرهنگ خودش میکند! برخی عشق نیسان هستند! قیافه هایشان و نوع پوششان و نوع ماشین سواری شان و... . 🔸خودتان میدانید که از چه چیزی صحبت میکنم! از همان نیسان آبی ها! از همان زامیادهای آبی خشن پر ابهتی که سلطان جاده ها هستند! حرمت دارند و نباید سر به سرشان گذاشت! 🔹با دیدن اینها معمولا یا باید کنار کشید و خیال خود و خودرویمان را راحت کرد یا اینکه با سلام و صلوات از کنار آنها عبور کرد! کامیونها هم کما بیش سابقا نوعی دیگر از خرده فرهنگ را برای خودشان داشتند! سریال خوش رکاب یادتان هست! 😊از من به شما نصیحت! کلا در رانندگی وقتی با خودروهای چهار گروه مواجه میشوید حسابی احتیاط کنید! یکی نیسان آبی! دوّمی تاکسی ها! سومی پیرمردها! چهارمی زنها و ما ادراک ما زنها😉 🔴بگذریم؛ راستی این خرده فرهنگ نیسان آبی ریشه در چه چیزی دارد؟ 💡اولین چیزی که در همان پشت فرمان به ذهنم خطور کرد این است که چنین شغلی اقتضاء نوعی دوری از ظرافتهای زنانه را دارد. اینها طوری است که گویا با ماشینشان زندگی میکنند و در نوع شغلشان هم طرف حسابشان زنان نیستند. اگر طوری بود که به نوعی با زنان در ارتباط بودند اینطور نمیشدند! 👈همچنین نوع هیکل ماشین و ضمختی آن و بار زدن و... همه احساساتی خشن در بین آنها ایجاد میکند. از امکانات رفاهی مانند کولر مناسب، فرمان نرم و... هم که خبری نیست. لااقل وقتی پشت ماشین مینشینند انگار اثر مقطعی خاصی رویشان دارد. یک هویت خاصی برایشان ایجاد میکند. 👈گویا نوع زیست آنها چنین حالاتی را برایشان زمینه سازی کرده است. ماشینی با سرعت پایین، رویین تن، بدون اضطراب خطّ و خش، توان بالا و... . 👈گاهی حسّ مالکیت خاصی نیز نسبت به جاده دارند! انگار مال بابایشان است! تاکسی ها هم که روزی خود را از همین جاده ها در می آورند همین حسّ را کما بیش دارند! برای خود حقّ تقدّم قائل بوده گویا دیگران باید همواره آنها را درک کنند! 🔻انسان وقتی مدّت زیادی با چنین وسیله ای کار کند مجبور است برای تحمّل و مدیریت آن با آن انس گرفته و خو بگیرد🔺 ✔️انسان موجود عجیبی است. یادتان هست؟! در همان ابتدای طلبگی در جامع المقدمات در آداب المتعلّمین میخواندیم: 📖«و أمّا اختيار الشريك: فينبغي أن يختار المجدّ و الأورع و صاحب الطبع المستقيم و يحترز من الكسلان و المعطّل و مكثار الكلام و المفسد و الفتّان، قيل في الحكمة الفارسيّة نظم: تا توانى میگريز از يار بد يار بد بدتر بود از مار بد مار بد تنها تو را بر جان زند يار بد بر جان و هم ايمان زند و قيل: فاعتبر الأرض‏ بأسمائها و اعتبر الصّاحب بالصّاحب» ✔️مرحوم علامه طباطبایی در اصول فلسفه و روش رئالیسم در بحث از ادراکات اعتباری میگوید: 📖«محیط عمل در اختلاف افکار و ادراکات اعتباری دخیل می باشد. مثلا یک نفر باغبان با یک نفر بازرگان یا یک نفر کارگر با یک نفر کارفرما از جهت روش فکری یکسان نیست. زیرا احساساتی که مثلا سبزه و آب و درخت و گل و بهار به وجود می آورد غیر از احساساتی است که مال التجاره و داد و ستد لازم دارد و اختلاف احساسات، اختلاف ادراکات اعتباریه را مستلزم میباشد». 🔹در مورد نیسان داران هم همینطور است. تأثیر محیط در اخلاقیات و ادراکات اعتباری خیلی بحث جالب و پر کاربردی است. مثلا تحلیل اخلاق اصناف مختلف؛ کشاورزان، تاکسی داران، پزشکان و... . 👈بحثم اینها نیست. اینها جبر هم نیست بلکه یک زمینه هایی است. ما هم نوعا به دلیل ضعف اراده معمولا بنده زمینه ها هستیم. 🔵حال نکته ای در مورد تأثیر محیط طلبگی در خلقیات آنها بگویم. با یکی از طلاب خوب که مدّتی است برای سربازی به شهرشان رفته که یکی از مراکز استانها است دیشب تلفنی صحبت میکردم. دیدم خیلی ناراحت است. به اقتضاء شغلش در استانداری گویا اطلاعات زیادی در دست دارد و متوجه برخی خیانتها، دروغگویی ها، نفاقها، بی وجدانی ها و... میشود. از سوی افرادی که باورش نمیشود! واقعا تحمّلش برایش سخت بود و لحظه شماری میکرد و میگفت دعا کن به قم برگردم! 🔷بنده همین مطلب را به ایشان عرض کردم. گفتم این مدّت مقداری برای انسان شناسی شما خوب است. 👈ما وقتی در حجره ها و حوزه ها هستیم تنها با یک نوع تعیّن کلّی انسان در محیطی اینچنینی ورای اختلافات فردی انس میگیرم و نمیدانیم انسانها میتوانند چه صور دیگری پیدا کنند.
👈انسان در محیطهای مختلف زمینه های مختلفی پیدا کرده و روحیات غالبی خاصی می یابد. باید خوب اینها را درک کنیم. 🔸ما در هر حال باید دین الهی را در همین محیطها و به همین انسانها تبلیغ کرده و اجرا کنیم. باید انسان شناسیمان بالا برود. اینقدر تعجب نکن! خیلی عجیب نیست. اذا ظهر السبب بطل العجب! 🔹یکبار در مسجد جلوی پاساژ الغدیر و روبه روی دارالشفاء و شیخان نماز ظهر رفته بودم. پیش نماز به مناسبت حدیثی از یکی از ائمه علیهم السلام خواند که متضمن آن بود که چطور حضرت به تعبیر وی چک برگشتی شخص را پاس کرد و باعث شد آبروی آن شخص نرود! تعابیر اینطوری به کار میبرد و نوع مخاطبین نیز که از بازاری ها بودند حسابی ارتباط برقرار کرده و گریه میکردند! خب این یعنی میداند که با چه مخاطبینی و با چه احساساتی مواجه است! 👈برای نیسان آبی ها نیز وقتی ما میخواهیم تبلیغ کنیم باید متناسب با خودشان صحبت کنیم. برای اداری ها جور دیگر! برای مسئولین جور دیگر! برای کارگران جور دیگر! باید مخاطبان خودمان را بشناسیم. ✔️مردم معمولا اینطور نیست که اساسا قابل تحمّل نباشد. ما چون خلاف انتظارمان هست و خلاف درکمان هست جا میخوریم و بیش از حدّ ناراحت شده و کنار میکشیم. چوب توقعات غیر واقعی خودمان را میخوریم. 👈سابقا در بحث طلاق گفتم که اگر در همان اول ازدواج هر چقدر مورد مورد نظر خوب بود اگر به آن نمره بالاتر از 13 نزدیم بعدا کمتر ناراحت میشویم! 👈چنین شغلهایی در چنین محیطهایی از قبل به راحتی میشود حدس زد که چنین مفاسدی هم داشته باشند. 👈آدمهای خوب یکی از آسیبهایشان همین است که ممکن است ساده لوح شوند! و یا نتوانند در محیطهایی که لازم است باشند دوام بیاورند! باید جنبه ی خود را بالا برد. 👈گاهی آدم باید بفهمد که انسان چقدر میتواند خبیث شود! به بسیاری از همین فضلای خودمان وقتی میگوییم فلان سیاستمدار منظورش از این حرف این است و آن است تعجّب میکنند! فکر میکنند توهّم توطئه داریم! وقتی میگوییم دروغ میگوید تعجّب میکنند! 👈خودشان انسانهای خوبی هستند و گمان میکنند فهم این حرف مانند فهم حرفی است که ممکن است خودش زده باشد! قیاس به نفس میکنند! علت فریب خوردن آدم از شیطان هم همین بود! باورش نمیشد! بالاتر اصلا به ذهنش خطور نمیکرد دروغ بگوید! 👈اجلّکم الله. نمیدانم چرا میگویند سگ دروغگوست. شاید به خاطر پارسهای بی موقعش باشد که نشانگر خطری نبوده و صاحبش را به اشتباه می اندازد. ولی خب تعبیر رایجی است! بعضی مثل سگ دروغ میگویند!😤 یک انسان خوب باید جنبه ی درک چنین حقیقتی را داشته باشد. وقتی هم فهمید گمان نکند چنین شخصی دیگر بدترین خلق الله است! خیر ممکن است او از گناهانی چشم پوشیده که ما اگر بودیم آنطور نبودیم! لو علم الناس کیف خلق الله هذا الخلق لما لام احد احدا. 👈منظورم چیست؟ منظورم این است که ایمان و پاکی منافاتی با کیاست و عدالت و از آن طرف بدبین نبودن ندارد. یعنی اگر رفتی بنگاه یا مغازه یا ... ده بار هم قسم جلاله خورد حواست را جمع کن به بازی گرفته نشوی! ✋همین شبهه برای برخی آنطور قوی میشود که باورشان نمیشود چطور ممکن است برخی در آتش قهر الهی سوزانده شوند! خودشان معمولا افرادی عادی اند و خبر از برخی شیاطین انس و جن و فجار و طواغیت ندارند! 🔸شاید از همینجاست که در روایات سفارش شده که مؤمنین به شهرهای بزرگ بروند! از معاشرت با مردم پرهیز نکنند! مجالست با عالمان را از دست ندهند! دنبال شغلهایی مانند تجارت بروند زیرا عقلشان را زیاد میکند! چنین شغلهایی را ترک نکنند والا عقلشان کم میشود! 🔹همین طلاب و فضلای ما وقتی حواسشان به این مطلب نباشد ممکن است که افرادی دورشان را بگیرند و فریبشان بدهند! 👈برعکس اینها با برخی از افرادی که در وزارت اطلاعات کار کرده اند نمیدانم مواجهه داشته اید یا نه! اینقدر توهم توطئه وار همه چیز را تحلیل میکنند که از آن طرفش می افتند! ✔️آدم باید شش دانگ حواسش را جمع کند. حق را در موضعش قرار دهند. کجا حسن ظنّ و کجا سوء ظنّ داشته باشد. ساده لوح نباشد. کسی فکر نکند که این طلاب ساده هستند و میشود سرشان کلاه گذاشت! اذن خیر بودن اشکال ندارد ولی ساده لوح نباشند! 👈آن طرف ساده لوحی میدانید چیست؟ بد بینی افراطی! برخی از ماها که چند بار از افراد به ظاهر موثق فریب میخوریم به جای آنکه نگاه خود را دقیق کنیم و انسان شناسی خود را بالا ببریم به همه شک میکنیم! اصل را بر بطلان همه چیز میگذاریم مگر خلافش ثابت شود! 👈بنده با اینگونه از بزرگان مواجه بوده ام! انسانهای بسیار عالم و با تقوا که سوء ظنّشان انسان را به تعجّب وا میداشت! انگار تا با چشم خود نبینند باور نمیکنند! مجالسة الاشرار تورث سوء الظنّ بالاخیار. 🔻انسان باید ببیند با چه کسی و چه چیزی و چه محیطی مجالست و مؤانست دارد. چه تدریجها و فرآیندهایی را پذیرفته و به چه سمتی در حرکت است!🔺
.
باسمه تبارک و تعالی (۵۰-۱) «زندان شرط ها» «مضرات شرطی سازی های مخرب در وادی دانش» 🔵یکی از دوستان طلبه مشاوره تحصیلی میخواست. مطالبی بیان کردم از آن جمله گفتم مراقب باش خودت را شرطی نکنی که در مکان، زمان و شرایط خاصّی فقط چیزی را آمادگی داشته باشی یاد بگیری! 🔸اگر اینطور باشی خیلی از مطالب را از دست خواهی داد! پاسخ بسیاری از پرسش هایت و پرسش بسیاری از پاسخهای عمیقتری که در انتظار توست در همین مطالبی است که به آنها افتخار بذل توجه نمیدهی! 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَمُرُّونَ‏ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 💡به ذهنم خطور کرد مطالبی را در همین زمینه بذل کنم. 👈راستش برخی مطالب مهمّ و عمیق است و آدم شک میکند همان عمق و اهمیت منتقل شد یا مخاطب همان سطح ساده بحث را تصدیق نموده است. خلاصه اگر گاهی طول میدهم به همین دلیل است. 👈یاد انیمیشن پاندای کونگفو کار افتادم! جایی پاندا به شاگردانش میگفت: خیلی خوب دقّت کنید چون بیشتر از 10 بار تکرار نمیکنم! 😂 🔹ببخشید سطح بحث با این شوخی ها پایین می آید؛ چه کار کنم با بچه ها نگاه میکنیم دیگر! قابل کتمان نیست😊 خودش از ویژگی های زندگی امروزی شده است:
📖نَظَرَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ‏ الْمَدِينَةِ قَدِ اشْتَرَى لِعِيَالِهِ شَيْئاً وَ هُوَ يَحْمِلُهُ فَلَمَّا رَآهُ الرَّجُلُ اسْتَحْيَا مِنْهُ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع اشْتَرَيْتَهُ لِعِيَالِكَ وَ حَمَلْتَهُ إِلَيْهِمْ أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ لَا أَهْلُ‏ الْمَدِينَةِ لَأَحْبَبْتُ أَنْ أَشْتَرِيَ لِعِيَالِيَ الشَّيْ‏ءَ ثُمَّ أَحْمِلَهُ إِلَيْهِمْ. 🔹از کجا معلوم! شاید حضرات علیهم السلام هم بودند گاهی با اطفالشان کارتن میدیدند! خودشان فرموند با صبیان تصابی داشته باشید! این هم بهانه خوبی برای کارتن دیدن است😊 🔷برگردم به بحث! راستش بارها تجربه کرده ام در اینگونه مباحث باید به چشم مخاطب خود دقت کنم که کی برق میزند و چند بار برق میزند! اینها همان لحظات ناب تبلیغ مفاهیم عمیق است. 🔻آدمها به خاطر تنبلی و عافیت طلبی که دارند عادت میکنند که هر مطلبی را در همان لایه نخستی که معنای قابل تصدیقی از آن فهم میشود بفهمند. از اینجاست که قاتل عمقها میشوند! توهّم میکنند که فهمیده اند در حالیکه اندازه سطح خودشان فهمیده اند نه اندازه عمق مراد متکلّم🔺 ✔یکی از نکات مهمّی که همواره باید به آن دقّت نمود آن است که در تلاش باشیم که چه چیزی در ذهن مخاطب است که میخواهد آن را با محدودیتهای این جملات بیان کند نه آنکه من چه چیزی را در همین نقطه ای که هستم سریع از این کلام با توجه به انتظارات قبلی خود میفهمم! 🔴بسیاری از ما خود را شرطی کرده ایم که تنها در یک شرایط خاصّی چیز یاد بگیریم! البته شدّت و ضعف دارد! انتظار دارد صبح از خواب به زور بیدار شود و با زحمت به مدرسه برسد و سر کلاس بنشیند و استادی با هیئتی خاصّ بیاید و پشت میز بنشیند و حضور و غیاب هم احتمالا بشود و قرار هم باشد بعدا امتحان گرفته شود و بعد حواسش را جمع کند تا از آن استاد چیزی یاد بگیرد! 👈انتظار دارد تنها در درس خارج حرف عمیق بیاموزد! انگار تصمیم گرفته تنها در چنین مطالبی چیز یاد بگیرد یا چیزهای عمیق یاد بگیرد! 👈خود را شرطی کرده خیلی چیزها را یاد نگیرد! به ذهن خود گویا دستور داده از کنار خیلی امور با بی توجهی بگذرد! 👈دوستان من! صمیمانه میگویم! اگر اینطوری باشید خیلی چیزها را فرا نخواهیم گرفت! طفلک همین بذل خاطرها بعضا مطالب خوبی دارد ولی چون افراد ذهن خود را شرطی کرده اند که در شرایطی خاصی چیز بیاموزند از کنارش میگذرند!😊 ✔یکی از کلیدهای موفقیت در امر تحصیل و برکت پیدا کردن زمان آن است که آدم ذهن خودش را از این شرطی شدنها آزاد کند! همواره مترصّد آن باشد که هر چیزی از هر چیزی و از هر کسی بیاموزد! گویا همیشه کلاس درس برپاست! 👈هنگام رانندگی و دیدن تصاویر و گوش کردن حرفها و بازی با بچه ها و مطالعه کتب و... . به اشیاء با دید صرف المطلوبیة بنگرد! با این دید که یک مجهولی را میخواهد برایش حلّ کند! 👈مرحوم کلینی در کافی با سندی از جابر جعفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ‏ فَحَيْثُمَا وَجَدَ أَحَدُكُمْ ضَالَّتَهُ فَلْيَأْخُذْهَا. 👈از یکی از پژوهشگران برجسته تعبیر جالبی شنیدم! میگفت محقّق خوب باید هیز باشد! چشم چران باشد! یعنی در هر مطلبی طوری بنگرد انگار میتواند چیزی از آن بیاموزد! تعبیر زشتی است ولی خیلی گویاست. دوستان لطفا هیز باشید😊
🔴یکی از ابعاد این مسأله آن است که بسیاری اینطور خود را شرطی میکنند که در هر بحث تنها یک چیز بیاموزند! دنبال همان میگردند! حال در آن بحث آن کتاب یا استاد مطالب ناب فراوانی میگوید ولی نسبت به آن بی رغبت میشود! 👈این را در درس استاد مددی بارها میدیدم. ایشان معدن نکات نابی بود که به قول جاحظ: «سمعت منه فی شهر ما لا یسمع من افواه الرجال فی دهر»! 👈ولی افراد قدر نمیدانستند! دنبال این بودند که آخر کار نظر ایشان چه بود؟ ذهنشان را شرطی کرده بودند به این امر و نیم نگاهی به مباحث دیگر داشتند. 👈برعکس بنده سراپا تقصیر گاهی اصلا موضوع بحث را نمیدانستم. فقط شاخکهایم را تنظیم کرده بودم چه حرفهای جدیدی در هر موضوعی میزند و مدام فیش برداری میکردم! 👈مانند بازی های رایانه ای که میپرد از این ور سکه ها را میخورد و از آن طرف قارچ میخورد و... . سعی میکردم تصوّرات جدید و طرز نگاهها و تصدیقات جزئی و... را از بیان ایشان صید کرده و در کوله پشتی وسایل اجتهادی خود قرار دهم. 👈کمترین توجّهم به فتوای آخر ایشان و نتیجه بحث بود. آن را خودم اگر نیاز داشتم و وقتش میشد میتوانستم با همین ابزارهایی که جمع کرده ام به دست بیاورم. همین مشکل را بنده در درسها با مستمعین داشتم. مدام میگفتم مراقب باشید مطلب از دست نرود! ولی چه سود!😔 ✔راستش این هم به شخصیت و استقلال برمیگردد. شخصی که مقداری استقلال و شخصیت یافته است بیشتر دنبال نکات و فوائدی است که عادتا خودش با تلاش عادی خودش نمی یابد یا دشوار است بیابد. بقیه امور را خودش میداند که میتواند با تلاش خودش بیاموزد! لذا قدر برخی حرفها و برخی اشخاص را خیلی بیشتر میداند و میشناسد. 🔴یکی دیگر از شرطی سازی های مخرّب در وادی دانش آن است که افراد به ذهن خود دستور میدهند برخی مطالب را فعلا یاد نگیرند و وقتش نرسیده است! زود است! بعدا یاد میگیرند! 👈همین باعث میشود اینها را نیاموزند و یا عمقش را درک نکنند! کفران نعمت میکنند. نمیدانند خیلی چیزها را دیگر نخواهند شنید! 👈بنده تجربه ام را عرض میکنم. هر مطلبی که دیدید مفید است و مشکلی فعلا برای یادگیری اش ندارید حتما با دقّت یاد بگیرید و فیش برداری کنید. وقتش همین الآن است. بعدا عمق راهبردی اش را خواهید فهمید😉 🔴یکی دیگر از ابعاد شرطی سازی ذهن در عالم دانش آن است که برخی ذهن خود را شرطی میکنند که به چیزهای خاصّی فقط بیاندیشند! انگار تصمیم گرفته اند در مورد برخی امور اصلا نیاندیشند! 👈گاهی واقعا تعجب برانگیز میشود! اصلا در بسیاری از موارد سرنوشت بحثها را آن نقاطی تعیین میکند که همگان تصمیم گرفته اند در مورد آن نیاندیشند! انگار خود را شرطی کرده اند که از اینجا به بعد بیاندیشند! خطوط قرمز برای خود تعریف کرده اند! معمولا هم ناخودآگاه است. 👈این بحث را مقداری در بذل خاطر دیگر در زمینه هوش منحطّ توضیح دادم! اخیرا برخی نظریات مهمّ در فلسفه علم به بررسی تأثیر همین امور در انقلابهای علمی با مفهوم پارادایم تأکید نموده اند. 👈یکی از کلیدهای پیشرفت علمی امروزه آن است که بیش از تلاشمان در مباحثی که همگان مشغول آن هستند در مفروضات و آن نقاطی که همه خود را شرطی کرده اند در مورد آن نیاندیشند بحث را شروع کنیم. از اینجاست که فلسفه دانش مهمّ است. 👈مطلبی از شوپنهاور فیلسوف آلمانی دیدم که تذکرش مفید است! حکمت ضاله مؤمن است: 📖«آنچه بیش از هر چیز مانع کشف حقیقت میشود ظاهر دورغین چیزها که به خطا راه مینماید یا حتی مستقیما ضعف عقل نیست بلکه بر عکس عقیده پیش پنداشته، پیشداوری است که به منزله نوعی ما تقدم جعلی با حقیقت در میافتد. در این حالت به باد مخالفی میماند که کشتی را به جهت عکس سوق میدهد و از سکان و بادبان دیگر کاری بر نمی آید» 🔴یکی دیگر از ابعاد شرطی سازی ذهن آن است که به ذهن دستور دهیم یا همه اش را بفهم یا هیچ چیزی از آن نفهم! همه یا هیچ! 👈مطلبی هست و مفید خب حالا هم که شنیدی چرا یادش نمیگیری! چه مرگت هست! گاهی خیلی هم باکلاس بهانه می آورد که اینها در تخصص من نیست به آن توجّه نمیکند!
✔این شرطی شدن انسان خودش ریشه در اختیار و انتخاب خود او دارد. خودش تصمیم گرفته چنین باشد. میگوید چه کار کنم! من چیزی از این حرف نمیفهمم یا عمقش را نمیفهمم! میگوییم احتمالا میتوانستی بفهمی ولی خودت تصمیم گرفته بودی چنین توقّع و انتظاری را از یاد گرفتن از این امر نداشته باشی! پیش فرضها، انتظارات و سؤالات تأثیر زیادی در ادراکات ما دارد. الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار. پس مشکل از خود توست. این بحث سر درازی دارد! 🔵راستی میدانستید یکی از رموز موفقیت روان شناسان چیست؟ اینکه خیلی پول میگیرند و نوبت هم دیر به دیر میدهند! وقتی اینطور است خب انسان خیلی خیلی حرف آنها برایش مهم میشود! ذهن خود را شرطی میکنند که حتما حرفشان را بفهمند و عمیق بدانند و به آن عمل کنند! همان حرف را ما به او بگوییم گوش نمیدهد یا اثر نمیگذارد! 🔵بگذارید مقداری اخلاقی اش کنم! میدانید ما میتوانیم بدون پول زیاد، بدون مسکن شخصی، بدون ویلا، بدون وسیله نقلیه، بدون ... هم عمیقا شاد و خوشحال باشیم! انگار همه اینها را داریم! 👈بسیاری را دیده ام و دیده اید که از ما در اینگونه امور خیلی جلوتر هستند ولی آن شادمانی حاصل از این امور را که ما انتظارش را داریم ندارند! 👈بگذارید یکی از آن اسرار را به شما بگویم! قدرش را بدانید! انسانها گاهی خود را شرطی میکنند که وقتی شاد شوند که به آن خانه ویلایی خاص، همسر خاصّ یا به آن ماشین خاصّ برسند والا آن شادی را نداشته باشند! 👈تازه وقتی هم که به آن مطلوبشان میرسند و شادمان میشوند اینطور نیست که از آن چیز شاد شده باشند! در واقع حال به خودشان اجازه میدهند تا شادی را تجربه کنند! 👈همین شادی را میتوانست تصمیم بگیرد همیشه داشته باشد! خودش را شرطی نکند به اینها! اختیار انسان و انتخاب آنها را دست کم نگیریم. 🔵مقداری عرفانی اش کنم! میدانید ما همین الآن هم میتوانیم حالات عرفانی نسبتا عمیقی را تجربه کنیم! فقط کافی است که به خودمان اجازه بدهیم. باور کنید همین است. 👈خودمان را شرطی میکنیم که با این بار گناه و با این ضعفهای عملی و اعتقادی و اخلاقی نمیتوانیم کاری کنیم! مدام خودمان را در بند ضعفهای خود نگاه میداریم! 👈حال بیاید مقداری با هم تجربه کنیم. گاهی در خلوت گوشه ای بنشینیم. بگوییم ای شیطان خبیث! اصلا من جهنمی ام! اصلا من کجا و این حرفها کجا! دیگر چه داری بگویی! 👈یک لحظه گم شو برو میخواهم از خودم بیرون بیایم! از این حصارهای پنداری خارج شوم! ببینم عالم چه خبر است! یک مقداری به عظمت خداوند متعال و صفات حسنای او توجّه کنم و لذّت ببرم! یک لحظه خودم را فراموش کنم و از این همه عظمت و زیبایی و پاکی لذّت ببرم! 👈چه خدای بزرگی! چه خدای منزّهی! چه خدای مهربانی! چه خدای با جلالی! مقداری ذکر او را بگویم! سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا اللّه و الله اکبر! مقداری هم به پاکی و عظمت جایگاه خاندان رسالت توجّه کنم و صلوات بفرستم. به خودمان اجازه بدهیم از محدودیتهای خود رها شویم و فارغ از همه کاستی ها و ترسها و حزنها مقداری به حقیقت عظیم هستی توجه کنیم. به آن کانون هستی! به آن معدن پاکی و نزاهت و عصمت! واقعا وجد آور است! واقعا قلب قاسی را خاشع میکند! از ما که گذشت ولی تو چقدر زیبایی! پاکی! شکوهمندی! 👈مقداری به خودمان اجازه بدهیم از این همه عظمت لذت ببریم. از این همه عظمت خاشع شویم! دوستان چقدر با دعای عشرات مأنوسید؟! بد نیست با همین حالت خروج از پلشتی های خودمان و توجه تام به کانون هستی و لذت بردن از این همه پاکی و عظمت دعای عشرات را زمزمه کنیم. این دعا رقص دل عاشقان است. وجد آور است. 👈این شیطان رجیم میخواهد نگذارد! مدام میگوید تا توبه نکنی! تا گناه را ترک نکنی! تا فلان جور نباشی! تا بهمان کار را نکنی! و... 👈نمیتوانی دمی با آرامش به اعماق هستی توجّه کنی! نه میتوانی! فقط کافی است به خود اجازه بدهی تا بتوانی. تصمیم نگیری که به این همه جلال و عظمت نگاه نکنی! تصمیم نگیری که مدام به فکر خودت و عاقبتت و گناهانت و... باشی! 👈اگر اینطور شدیم لذتی میبریم که لا عین رأت و لا اذن سمعت و لا خطر علی قلب بشر! زبان حالمان این میشود که: اللهم انی استغفرک من کل لذه بغیر ذکرک و من کل راحه بغیر أنسک و من کل سرور بغیر قربک و من کل شغل بغیر طاعتک. 🔸خلاصه اش کنم: بیاموزمت کیمیای سعادت ز شرطی شدنها جدایی جدایی😊
.
باسمه تبارک و تعالی (50-2) «زندان شرطها» «رهایی از حجاب مراد متکلم با ورود به دنیای دلالتهای استبطانی» «لزوم تحصیل ملکه استنباط مستبطنات» 💡نمیدانم هنوز بیدار بودم یا خوابم برده بود که خاطری آمد! چرا در زندان شرطها از دلالتهای استبطانی نگفتی؟! 🔹بعدا که هوشیارتر شدم به یاد این خطور ذهنی افتادم. دیدم مطلب مهمّی است. البته بحثش اندکی فنّی است و مقداری مقدّمات میخواهد. اگر به خودم بود آن را مناسب بذل الخاطر نمیدانستم ولی احساس کردم باید بگویمش! 👈راستی که یکی از کلیدهای موفقیت علمی مخصوصا در علوم نقلی توجّه ویژه به دلالتهای استبطانی است. 👈امری است که ما معمولا در تربیت علمی حوزوی چندان آن را فرا نگرفته و به آن عادت نمیکنیم. البته منظورم این نیست که در دانشگاهها بهتر است. کاری به آنها ندارم. 🔻ما خود را زندانی و شرطی به درک ما سیق لأجله الکلام ها نموده ایم! زندانی مراد متکلم! خودش یک زندانی است! بسیاری از آنچه باید بدانیم و از کنارش مرّ الکرام میگذریم در ما لم یسق لأجله الکلام ها رقم خورده است! ربطی به مراد متکلم ندارد🔺 👈دلالت به سه قسم وضعی، طبعی و عقلی تقسیم میشود. دلالت وضعی یا دلالت لفظی است یا غیر لفظی. دلالت وضعی غیر لفظی مانند دلالتهای تصویری و دلالتهای فرهنگی و...است. ✔اینطور نیست که به صرف یادگیری زبان یک ملّت به راحتی بتوانید میان آنها زندگی کنید!این وسط حجم وسیعی از دلالتهای وضعی غیر لفظی هست که آنها را باید به تدریج در آن ملّت دیگر فراگرفته و بپذیرید. از اینجاست که انسان معمولا احساس غریبه بودن خاصّی در کشورهای خارجی میکند هر چند در زبان آنها مسلّط باشد.
🔸همچنین حجم بسیاری از دلالتها ربطی به لفظ ندارند و به دلالتگراهای دیگری منوط است که گاهی به قرائن، پیش فرضها، سیاق و بافت و... مربوط است. 🔹در علوم سنّتی حوزوی معمولا از دلالتهای لفظی بحث شده بلکه میتوان گفت یکی از آسیبهای منطق فهم در علوم سنّتی آن است که لفظ زدگی خاصّی دارد. میخواهد همه چیز را حتّی الامکان در لفظ بفهمد! 👈راستش تفکیک معنای موضوع له و مستعمل فیه تفکیک چندان مناسبی نیست. خودش به نوعی تداعی گر لفظ زدگی نسبی ما در تحلیل قواعد منطق فهم است. هر لفظی تنها در معنای خودش به کار میرود و این پیچیدگی های بعدی را باید با نظریات نوینی بهتر توضیح داد. 👈ربطی به شکاکیت هم ندارد. انکار وضع هم نمیکنیم. هر چه میگذرد عظمت فرایند فهم معانی و پیچیدگی های آن بیشتر آشکار میشود! تفصیلش بماند برای جای خودش! بله خود از آیات الهی است: (خلق الانسان٭علمه البیان) 👈چند سال پیش توفیق داشتم بلاغت بگویم و وقتی به علم بیان رسیدیم گفتم که اساسا علم بیان علمی است که به دنبال ارائه کلیات منطق فهم است. به قول تفتازانی در مطول: 📖علم یقتدر به علی ایراد کل معنی واحد یدخل فی قصد المتکلم و ارادته بتراکیب یکون بعضها اوضح دلالة علیه من بعض و... 👈البته از آنجا که ذیل بلاغت مطرح شده عمدتا ناظر به جنبه های زیبایی شناسانه کلامی است. در مباحث الفاظ علم اصول نیز عمدتا به جنبه ی قانونی این بحث توجه شده است. در منطق هم به جنبه ی عقلی دلالت توجه شده و به بحث از منطق فهم ناظر به دلالتهای لفظی پرداخته نشده است. 👈در آنجا گفتم همانگونه که دلالت حقیقی، مجازی و کنایی داریم دلالت طبعی، انضمامی و استبطانی هم داریم. مرادمان از دلالت طبعی اصطلاح خاصّی است که ربطی به دلالت طبعی در منطق ندارد. 👈از دیرباز این مضمون که تفتازانی اینطور آن را بیان کرده در ذهن ما نقش بسته است: 📖لایقبل العقل أن یکون کلام یدل علی معنی دلالة صحیحة من غیر أن یکون حقیقة فی ذلک المعنی و لا مجازا و لا کنایة 👈سید میرشریف جرجانی در حواشی مطوّل از مستتبعات ترکیب یاد میکند که نزدیک به همین دلالات استبطانی مورد نظر ماست: 📖وقد غفل عن مستتبعات التراکیب فان الکلام یدل علیها دلالة صحیحة و لیس حقیقة فیها و لامجازا و لا کنایة لانها مقصودة تبعا لا اصالة فلایکون مستعملا فیها و المعنی المعرض به و ان کان مقصودا اصلیا الا انه لیس مقصودا من اللفظ حتی لایکون مستعملا فیه و انما قصد الیه من السیاق بجهة التلویح والاشارة. ✔امروزه در علم نشانه شناسی یا همان دلالت شناسی وجود داشتن معانی بسیار در یک متن کوچک اثبات شده است؛ تنها دلالتی که در یک متن بیان میشود معنای آن نیست بلکه یک متن میتواند آبستن معانی بسیار دیگر هم باشد که انسان نشانه شناس میتواند آن را درک نماید. 👈در نوشته قبلی اشاره کردم گاهی انسان ذهن خود را شرطی میکند که از هر مطلبی تنها یک چیز یاد بگیرد. این مطلب ریشه ی همین بحث است ولی دقیقا آن نیست. 👈توضیح آنکه کلام از یک منظر دو سطح از دلالت دارد. یکی دلالتهایی که در لایه ی ما سیقه لأجله الکلام مطرح است. یعنی آنچه دورخیز کلام برای بیان آنهاست و در مخاطب این انتظار را ایجاد میکند که همان را از آن کلام بفهمد. از همینجاست که ظواهر در همین حیطه مطرح میشود. به عبارت دیگر معنایی که علت غایی بیان آن کلام است. اگر قصد افاده آن نبود اصلا آن مطلب گفته نمیشد. این ما سیق لاجله الکلام میتواند خود به شکل حقیقی یا مجازی یا کنایی افاده شود. 🔻لایه دیگر از دلالت متن در جایی است که اصلا متن برای بیان آنها نیامده ولی در ضمن بیان مقصود خود آنها را هم لو داده است! این سطح از دلالت واقعا خود دنیای کمتر شناخته شده از دلالتهاست! شاید خود گوینده هم نداند چه چیزهایی را لو داده و به آنها توجّه تفصیلی نکرده ولی واقعا در متن وجود دارند! این همان دلالتهای استبطانی و دنیای مستبطنات است🔺 👈مرحوم مظفّر در اصول فقه به این دلالت به عنوان دلالت اشاره پرداخته است. دلالتی که در آن نه اصل دلالت مقصود متکلّم است و نه صحّت و صدق کلام مبتنی بر آن ولی مطلبی است که شکل واقعی میتوان آن را از متن با دقّت عقل برداشت نمود. در دنیای طلبگی تا میگوییم دلالت اشاره یاد شش ماه بودن اقل حمل می افتند! مساله خیلی وسیعتر از این مثال محدود است! 🔻به اصطلاح اصولی دلالت اشاره از باب ظواهر نبوده لذا مشمول حجیت ظهورات نمیشود بلکه حجیت آن از باب ملازمه عقلی است🔺 👈مراد از دقّت عقل هم چیزی نیست که در مقابل عرف باشد. یعنی تفطّن به اموری که واقعا وجود دارد ولی نیازمند دقت ثانوی است. این نوع دلالت را در اقسام دلالت وضعی لفظی التزامی گنجانده و در برابر دلالت اقتضاء و تنبیه قرار داده اند. اساسا درک این سنخ دلالات محتاج دقت و بررسی و کنجکاوی بوده و هرچند معتبر است عرفی نیست. ادراک آن شأن اهل تدبر و علماست.
⛔باز یک عده بلند نشوند بگویند این که حرف جدیدی نیست و همه میدانند! ما طلبه ها استاد این نوع استهزاء علمی هستیم! باشد همه شما و قدما میدانستید! دعوا که نداریم! مراد آن است که مطلب خیلی مهمتر از آن است که برایمان جا افتاده است. خیلی خیلی باید برجسته تر شود. والا ما هم ادّعا نمیکنیم داریم چیز نوینی میگوییم. 🔴در اینجا فرق مهمّی بین دلالت انضمامی و استبطانی وجود دارد. دلالت انضمامی دلالت متن به امری خارج از کلام است که در آن برخی عناصر بیگانه تأثیر گذاشته است. دلالت انضمامی میتواند مفید معنای صحیح یا باطل و تفسیر به رأی باشد. 👈خواننده ی فعال کسی است که خودش مقوم فهم خود است و بیشتر خود را در قالب متن خوانش نموده است و این همان دلالت انضمامی است و خواننده ی منفعل کسی است که مقصود را فهمیده است و این همان دلالت متنی است. خواننده ی فعال منفعل کسی است که در وهله ی نخست فعالیتی از خود در متن نموده است ولی این فعالیت جهت به فعلیت رسیدن برخی استعدادهای متن است که این همان دلالت استبطانی است. میتوان تعابیر را دقیقتر کرد ولی فعلا همینقدر کافی است. 👈در یک متن استعدادهای معنایی زیادی به شکل مستبطنات متن وجود دارد که باید آن را به فعلیت رساند. نکته مهمّ در این دلالتها آن است که واقعا عینیت داشته و تفسیر به رأی نیست. البته گاهی میتوان به شکل ظنی وجود این مستبطنات را استنباط نمود. 🔸حال برگردم به یکی از شرطی شدنهایی که خیلی به ما لطمه زده است. و آن هم شرطی کردن ذهنمان به فهم دلالتهای اصلی کلام و عدم توجّه به دلالتهای فرعی بسیار کلام است. 🔻ما در طلبگی در پیدا کردن ملکه استنباط مراد زیاد ورزیده میشویم ولی در پیدا کردن ملکه استنباط مستبطنات کلام چندان پیشرفت نمیکنیم!🔺 🔷به این آیه شریفه دقّت کنید: «للفقراء المهاجرین الّذین أخرجوا من دیارهم». این آیه شریفه را وقتی میخوانیم معمولا از آن موردی از موارد استحقاق غنیمت را میفهمیم ولی آیا در این آیه شریفه دلالت دیگری وجود ندارد؟! با اندک دقّتی میتوان فهمید هر چند ما سیق لأجله الکلام همان است ولی دلالتهای دیگری نیز میکند. کاری هم به اطلاعات قبلی تاریخی خودمان نداریم. 👈خود این متن واقعا چیزهای دیگری را نیز میتواند بفهماند. مانند اینکه در بین مهاجرین فقیر وجود داشته است. دیگر اینکه کم هم نبوده و جماعت قابل توجّهی از آنان فقیر بوده اند لذا تعبیر فقراء آمده است. دیگر آنکه آنان افرادی هستند که از دیار خود به نوعی اخراج شده اند. شاید یک فقیهی هم بیاید و بگوید این آیه دلالت دارد که استیلاء کافر بر مال مسلم باعث ثبوت ملک میشود و الا اگر اموالشان در ملکشان باقی بود به آنها فقیر حقیقتا اطلاق نمیشد و... . 👈وقتی به مطالب با این دید بنگریم تازه متوجّه میشویم که چقدر مطلب از ما فوت شده است. گاهی یک متن بر سطح تعقّل، هوش، فرهنگ و مفروضات و... متکلّم هم دلالت میکند. ✔یک پژوهشگر موفّق باید ذهن خود را از زندان عبارت فهمی رها کرده و گیرنده های فهم خود را به سمت این اشارات نیز بچرخاند. 🔻در قرآن کریم و روایات الی ما شاء الله دلالتهای فراوان استبطانی وجود دارد که هنوز منتظر فهمیده شدن است. اگر خود را از حصار ما سیق لأجله الکلام ها رها کنیم دریافت های ما از امورات خیلی تصاعدی بالا رفته و به نکات ناب و بدیع فراوانی دست پیدا میکنیم که حتّی از دیدگان ماهرین فنّ مخفی مانده است. توجّه به دلالتهای استبطانی مانند بردن نفت به پالایشگاه است. پالایش متن و تبدیل آن به چند محصول با ارزش افزوده فراوان حاصل این سنخ از توجّه است🔺 👈افرادی که با علم نقد متن انس دارند بهتر میفهمند چه میگویم. گاهی با یک قرینه که معمولا از کنار آن به سادگی عبور میکنیم میتوان متوجّه شد که این متن قطعا از قرن ششم است و نمیتواند از امام صادق علیه السلام باشد. 🔶به این آیه شریفه توجّه بفرمایید: «ویصنع الفلک و کلما مرّ علیه ملأ من قومه سخروا منه قال ان تسخروا منا فانا نسخر منکم». دلالت عبارت این آیه شریفه روشن است. ولی دلالتهای استبطانی آن چیست؟ 👈چند تا را خیلی سریع میگویم: یکی اینکه گویا خود ایشان هم در ساخت کشتی مشارکت داشته و در محلّ ساخت حاضر میشده است. دیگر آنکه گویا در جایی بوده که محلّ عبور بوده است. دیگر آنکه کاری مسخره در وهله عادی به نظر میرسیده لذا شاید در جایی و در صحرایی بوده که اصلا کسی توهّم نمیکرده آب آنجا را بگیرد!
👈دیگر آنکه شاید پیوند قومی و قبیلگی بین آنها برقرار بوده و معمولا هم بزرگان و نخبگان مسخره میکرده اند! دیگر آنکه این امر سالها طول کشیده و این تمسخر یک عذاب روحی مداوم و یک فتنه برای پیروان نوح علیه السلام قاعدتا بوده است. 👈دیگر آنکه جماعتی بوده اند که به نوح علیه السلام کمک میکرده اند. دیگر آنکه انتقام یک میل طبیعی است و میتوان در برابر ظلم و توهین پاسخی متناسب داد و... . 🔷مثال دیگر می آورم. شیخ مفید در رساله اثبات ایمان ابوطالب از یک خبر با همین روش دلالتهای زیادی را برداشت میکند: 📖وقد جاءت الأخبار متواترة لا يختلف فيها من أهل النقل اثنان ، أن قريشا أمرت بعض السفهاء أن يلقي على ظهر النبي صلى الله عليه وآله وسلم سَلَى الناقة إذا ركع في صلاته ، ففعلوا ذلك ، وبلغ الحديث أبا طالب ، فخرج مسخطا ومعه عبيد له ، فأمرهم أن يلقوا السَّلَى عن ظهره صلى الله عليه وآله وسلم ويغسلوه ، ثم أمرهم أن يأخذوه فيمروه على سبال القوم ، وهم إذ ذاك وجوه قريش ، وحلف بالله أن لا يبرح حتى يفعلوا بهم ذاك ، فما امتنع أحد منهم عن طاعته ، وأذل جماعتهم بذلك وأخزاهم. 📖وفي هذا الحديث دليل على رئاسة أبي طالب على الجماعة ، وعظم محله فيهم ، وأنه ممن تجب طاعته عندهم ، ويجوز أمره فيهم وعليهم ، ودلالة على شدة غضبه لله عز وجل ولرسوله صلى الله عليه وآله ، وحميته له ولدينه ، وترك المداهنة والتقية في حقه ، والتصميم لنصرته ، والبلوغ في ذلك إلى حيث لم يستطعه أحد قبله ، ولا ناله أحد بعده. 🔸در هر حال یکی از ابعاد روایت مشهور: «ربّ حامل فقه الی من هو أفقه منه» توجّه به همین مستبطنات کلام است. ذهن را باید از حصار شرط ظواهر آزاد کرده و آماده فهم اینگونه دلالتها نمود. ✔اینها نیازمند هوش، ذکاوت، کثرت مطالعه و... نیست. توجّه به دلالتهای استبطانی میتواند یک عادت باشد. یک چیزی است که قابل اکتساب است. یک مقداری باید گیرنده های ذهنمان را بچرخانیم. یک مقداری باید شبکه های ذهنمان را تنظیم مجدد کنیم. 👈البته داشتن اطلاعات قبلی میتواند نقش زیادی در برجسته شدن مستبطنات کلام و توجه به اشاره ها داشته باشد. گاهی نیز ممکن است منجر به دلالتهای انضمامی شود. باید موردی بحث کرد. ✔به راستی که ما زندانی شرطها هستیم. به راستی که ما اسیر زاویه ها شده ایم. مشکل شرطها و زاویه ها آن است که با خود یک عادت و یک انس هم می آورد! آدم وحشتش میگیرد آن را رها کند و در عرصه ای فراختر با مسائل مواجه شود! 👈دیده اید برخی که در کلان شهرها زندگی میکنند و یا به جهانگردی رفته اند یک بلند نظری خاصّی پیدا کرده اند! چون فهمیده اند خیلی از چیزها که ما خود را در بند آنها کرده ایم از سنخ کلیشه ها و زندانی بودن شرطها و زاویه هاست. میتوان طور دیگر هم نگریست. میتوان طور دیگر هم زندگی کرد! این را مستقلا باید جای دیگری بحث کنیم. 🔹در انتها یک مورد گویاتر از نحوه استفاده از دلالت استبطانی را ذکر میکنم. تا اندازه ای در استنباط مستبطنات کلام در آن استفراغ وسع کرده ام. 👈در مباحث نحو متعالی در اوائل بحث حروف مشبّهة بالفعل آن را آورده بودم که به دلیل پرهیز از اطاله کلام فایل آن را قرار میدهم. به نظر شما در روایت مشهور ابوالاسود دئلی و امیرالمؤمنین علیه السلام که به وضع علم نحو انجامید چند دلالت استبطانی قابل استحصال است؟
باسمه تبارک و تعالی (۵۱-۱) «سیر شیعه شدن ایرانیان» «عوامل آشنایی ایرانیان با تشیّع تا قبل از حمله مغول» 🔶دیشب منزل یکی از دوستان مراسم روضه برقرار بود. منبری محترم در تبیین جایگاه حضرت معصومه علیها السلام هجرت امام رضا علیه السلام و سپس سادات را به ایران عامل تشیّع ایرانیان دانستند. 🔹البته این امر در تشیّع ایرانیان بی تأثیر نبوده ولی تاریخ تشیّع ایرانیان بسی پر فراز و نشیب تر است. 🔸زیبنده نیست ما که خود ایرانی و شیعه امامی هستیم اطّلاع مناسبی از آن نداشته باشیم؛مخصوصا آنکه امروزه تشیّع ایرانیان با شبهات زیادی مانند تشیّع حکومتی به دست صفویه و یا حربه ایرانی برای مبارزه با اسلام و... همراه شده است. 💡به ذهنم همان لحظه خطور کرد به صورت خیلی مختصر عوامل و زمینه های گرایش ایرانیان به تشیّع و سپس تشیّع نهایی ایرانیان را بیان کنم. در ادامه در خود عزمی نیز دیدم که باعث بذل الخاطر شد. 🔷این نوشته را به سه بخش تقسیم میکنم: 👈بخش نخست عوامل آشنایی ایرانیان با تشیّع قبل از حمله مغول. 👈بخش دوّم عوامل گرایش ایرانیان به تشیّع از زمان مغول تا اوان ظهور صفویه. 👈بخش سوّم انقلاب شیعی ایرانیان در عصر صفوی. 👈آنچه مینویسم حاصل مطالعات، اجتهادات و استنباطهای تاریخی شخصی است. فرصت رجوع به کتب نوشته شده در این زمینه را نداشتم. اوایل طلبگی تاریخ تشیع آقای جعفریان را خواندم ولی چندان چیزی از آن به یاد ندارم!😔 آن وقتها اهل فیش برداری نبودم. 🔸در هر حال شاید بهتر گفته باشند ولی علی الحساب من برخی عوامل را اینجا فهرست میکنم. من اگر جای شما بودم قدر آنچه میخوانید را واقعا میدانستم😉
🔷قبل از همه چیز بگذارید یک چیز را روشن کنم! مهمترین عامل تشیّع ایرانیان خود وجود نورانی و جذاب مولی الموحّدین علی علیه السلام است. 👈البته توجّه به جایگاه ایشان در اسلام و ایجاد عواطف و محبّت ایمانی به جایگاه نورانی ولایت ایشان و سپس آشنایی تدریجی با امامان از نسل ایشان امری بوده که نیازمند آشنایی با ایشان و زوال موانع بوده است. 👈شکّی در آن نیست که ایرانیان آشنایی چندانی با تاریخ واقعی اسلام و جایگاه علی علیه السلام و ائمه اثنی عشری که در احادیث مستفیض بین شیعه و سنّی نقل شده، نداشته اند. 👈جایگاه رفیع ایشان در اسلام تنها در بین صحابه و آن هم عمدتا قبل از فتنه های چون شب تاریک بعد از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام صلی الله علیه و آله روشن بوده است و بعد از آن حتّی بین صحابه نیز مهجور مانده و تنها در بین بخشی از اصحاب خالص و برخی عدالت طلبان ادامه یافت. 👈از افتخارات بزرگ ایرانیان آن است که سلمان فارسی از صحابه انگشت شماری بود که بر موضع راسخ خود بر تشیّع پافشاری کرده و بر حقّانیت علی علیه السلام تأکید نمود. 🔻آنچه ایرانیان در ابتدا با آن آشنا شدند اسلام رسمی حکومت بود که همان اسلام صحابه و اسلام سقیفه ای است. اسلام منهای اهل بیت🔺 🔹همچنین یکی از زمینه های اوّلیه آشنایی ایرانیان با تشیّع، دستورات اسلامی به لزوم محبّت و مودّت نسبت به اهل بیت علیهم السلام بوده که مصداق بارز آنها علی علیه السلام و دو فرزند بزرگوارشان امام حسن و امام حسین علیهما السلام و حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها بوده است. 🔸در ادامه سیره نیکو و پسندیده سادات که مخصوصا بعد از سختگیری حکومت به ایران مهاجرت یا فرار میکردند نیز تأثیر شایانی داشت. مردم ایران به مرور با آشنایی با این سادات و دریافت رویکرد سلبی آنان نسبت به حکومت خلفای عرب با تشیّع آشنا میشدند. 🔸ایرانیان همچنین به مرور در ضمن وقایعی مانند ولایت عهدی امام رضا علیه السلام در مرو و ظهور شأن بزرگ ایشان در اسلام که منجر به ایجاد یکی از بزرگترین زیارتگاههای ایرانیان در مرو شد بیش از پیش با تشیّع آشنا شدند. 🔹در همین حین برخی از مقوله های تشیّع نیز ضمن قیامهای زیدی و حکومت زیدی در طبرستان و آشنایی با مجاهدان برجسته ای مانند زید و یحیی و سپس قیام سیاه جامگان برای سپردن خلافت به بنی هاشم بین ایرانیان شایع گردید. 🔹زیارتگاه شدن قبور پاک امام زادگان به عنوان فرزندان رسول خدا نیز بذرهای تشیّع را در ایران پاشیده و میتوان مزار امام رضا علیه السلام در ایران را به تدریج بسان کعبه ایرانیان قلمداد نمود. ارض ایران به برکت این قبور به ارض طیب مبدل شد(طابت الارض التی فیها دفنتم). 🔹البته در این میان ظلم شدید حکّام عرب بر سادات و شیعیان و مظلوم واقع شدن آنان نیز با وجود تقوا و دیانت آنها بی تأثیر نبوده است. 🔸همچنین ایرانیان با علمای شیعه و شیعیان نیز در مناطق مختلف به مرور آشنا شده و تفکّرات آنها در ضمن تألیفات ایشان در دسترسشان قرار گرفت. برخی از خاندانهای مهم و تاثیر گذار فرهنگی ایرانی مانند خاندان نوبخت خود به تشیع گرویدند. 🔸ایرانیان کم کم نیز با شیعیان مخصوصا در مناطق شیعه نشین قم و بیهق و استرآباد و کاشان و دیگر مناطق محدود نیز آشنا گردیدند. 🔹از جمله زمینه های آشنایی ایرانیان با تشیّع همچنین قیام اسماعیلیه و تشکیل برخی حکومتهای محلّی در ایران و همینطور تشکیل حکومت فاطمی در مصر بوده است. 🔸شاید آشنایی تدریجی با تشیّع سلمان فارسی و همینطور شنیدن روایات در زمینه فضائل اهل بیت علیهم السلام نیز بی تأثیر نبوده باشد. 🔶از جمله زمینه های گسترش آشنایی ایرانیان با اهل بیت علیهم السلام دوران حکومت آل بویه است. آل بویه بیش از صد سال در نشر فرهنگ شیعی در ایران تأثیر شایانی داشتند. البته تشیّع آل بویه بدون اعمال محدودیت برای تسنّن ایرانی بوده و ظاهرا از نوع تشیّع زیدی بوده است ولی در هر حال باعث توجه بیش از پیش ایرانیان به جایگاه اهل بیت علیهم السلام و محبّت ایشان در قلوب آنها شده است. 👈در این دوران شعائر شیعی مانند برگزاری مراسم عید غدیر خم و همینطور مراسم عاشورا حسینی علیه السلام علنی شده و تقیه از میان رفت.
✔شاید شیوع مذهب حنفی و شافعی در ایران نیز که تعصّب کمتری داشته اند در این امر بی تأثیر نبوده باشد. ابوحنیفه خود تمایلات تشیّع زیدی قوی داشته و در سر همین راه نیز از میان میرود. شافعی نیز خود به نوعی قرابت با سادات داشته و به محبّت ایشان مشهور بوده است. ✔همچنین در ایران مذهب معتزلی و ماتریدی نیز شیوع داشته و این دو مذهب نیز بستر خوبی برای جریانات تشیّع بوده اند. 🔴یکی دیگر از عوامل گرایش به تشیّع مبارزه با حکومت عربی بنی العبّاس بود. ایرانیان که انتقادات زیادی به تکبّر عربی و فخر فروشی آنان که خلاف تعالیم اسلام بود داشتند دل خوشی از حکومت عرب بر خود نداشته و طبیعتا زمینه های تمایل بیشتری به مذهب شیعه که به نوعی مذهب روشنفکران دینی آن زمان و مذهب منتقدان به نظام حکومت و نظام دیانت بوده، داشته اند. 👈از همینجاست که یعقوب لیث صفّار به وضوح سعی در از میان بردن حکومت عرب و سیطره آن بر ایرانیان نمود و در ادامه نیز خوارزمشاه بار دیگر سعی در ازاله حکومت بنی العبّاس و سپردن حکومت دینی به دست یکی از سادات نمود. 🔸یکی دیگر از زمینه های آشنایی ایرانیان با تشیع به حکومت رسیدن سلاطین غوری در افغانستان امروزی در قرن ششم برمیگردد. 👈سلاطین غوری که خود را از ایرانیان باقی مانده در مناطق صعب العبور افغانستان میدانستند به مرور حکومتی قویّ را با تمایلات شیعی تشکیل دادند. 👈غوریان گاهی خود را از نسل ضحّاک پهلوان مشهور اساطیری ایرانیان دانسته و نسل خود را در دوره اسلامی به شخصی به نام شَنسَب میرسانده اند که مدّعی بودند به دست امیر المؤمنین علی علیه السلام ایمان آورده است. 👈ظهور اماکنی مانند مزار شریف در آن خطّه خود نشانگر عمق علاقه مردم این ناحیه به علی علیه السلام است. از دیر باز هزاره های فارس زبان در آن خطه مذهب تشیّع را مدّتها قبل از ظهور صفویه در ایران قبول نموده بودند. 🔵از جمله عوامل تأثیر گذار در تشیّع ایرانیان آن است که تشیّع نماد مبارزه با ظلم و عدالتخواهی در گفتمان اسلامی بوده است. 👈به عبارت دیگر در فضای اسلامی هر کسی مدّعی مبارزه با ظلم دستگاه حاکم و نوعی عدالتخواهی را داشت عملا مجرای مشروعیت دینی آن با توجه به قبول اسلام توسّط ایرانیان جز در قالب جریانات شیعی نبود. 👈در بین شیعیان نیز با توجه به اقدامات نظامی و عملی شیعیان زیدی عمدتا این جریان به نمایندگی این جریان میپرداخته است. سقوط بنی امیّه به دست بنی العبّاس خود مبتنی بر چنین جریانات شیعی متناسب آن روزگار بوده است. 👈سرّ شکل گیری حکومتهای زیدی و همچنین بقای دعوت اسماعیلیه در ایران نیز تا اندازه ی زیادی به همین نکته مبتنی است. 👈البته در این میان خوارج نیز میتوانستند مجرایی برای حلقوم عدالتخواهان باشند ولی با توجه به زمینه های دینی جریان خوارج هرگز توان مبدّل شدن به یک اندیشه مشروع اسلامی بسان جریان تشیّع را نداشت. 👈همچنین در اوایل عصر اسلامی جنبشهای سیاسی و گاه عدالتخواهی بر ضدّ دستگاه حاکم در فضای غیر اسلامی در قالب خرمدینان مزدکی شکل میگرفت که با توجه به تمایل قلبی ایرانیان به اسلام و همچنین مخالفت زردشتیان با آنان و شیوع اباحی گری میان ایشان این نهضت خطرناک هیچ گاه نتوانست به مقاصد خود دست یابد. 🔻تنها جریان مشروع اسلامی که میتوانست صدای مظلومین و حق طلبان بوده و در راستای احقاق اهداف اسلامی عمل کند تشیع بوده است🔺 👈این هم یک اتفاق نبود. حاصل تدبیر دقیق امیرالمومنین علیه السلام بعد از سقیفه بود که به نوعی مخالفین وضع موجود جامعه و حکومت اسلامی و اپوزوسیون آن را همواره دلسوزترین جریان قرار داد. حبّذا جریانی که مخالف اصلی اش وفادارترینها به آن هستند. بر اساس این برنامه ریزی دقیق دیگر کسی جز در قالب تشیع نمیتواند نیروهای متراکم ضدیت با وضع موجود را در مجرایی تخلیه کند که به اساس اسلام ضربه بخورد. مجرای مشروع اصلاح طلبی در تاریخ اسلامی تشیع بوده است. ابوسفیان ها و بدخواهان دیگر از سردمداری جنبشهای اصلاحگری و عدالتخواهی مأیوس شدند. طواغیت و حاکمان ظالم نیز همواره با حفظ ظواهر اسلام و ترویج آن سعی در حفظ وجاهت خود در برابر تشیع مینمودند. این بحث ادامه دارد ...
.
باسمه تبارک و تعالی (۵۱-۲) «سیر شیعه شدن ایرانیان» «عوامل گرایش ایرانیان به تشیّع بعد از حمله مغول تا اوان ظهور صفویه» 🔵داشتم از عوامل تشیّع ایرانیان میگفتم. برای آنکه سیر بحث قطع نشود دیگر از بذل خطورات دیگر خودداری نموده و نفی خواطر کردم! ان شاء الله یک بار در مورد نفی خواطر هم باید صحبت کنیم. موضوع مهمّی است. 🔶در هر حال مرحله دوّم آماده شدن زمینه های تشیّع ایرانیان با حمله مغول آغاز شد. سخن از این حمله بزرگ که ریل گذاری های تاریخ این مرز و بوم را تغییر داد در مجال نمیگنجد! 🔷آری! یکی از ریشه ای ترین عوامل مانع زدایی از مسیر تشیّع ایرانیان حمله مغول بود. 👈مغول ضمن از بین بردن حاکمیت معنوی خلافت عبّاسی در بغداد آنچنان شُکّ عمیقی به ایرانیان وارد نمود که بسیاری از معادلات پیشین تغییر کرده و روندهای تاریخی جدیدی ایجاد شد. 👈ایرانیان بعد از مغول تا اندازه ای از سیطره مادّی و معنوی حکومت سنّی مذهب آزاد شده و آزادی روانی بیشتری در عقاید اسلامی خود یافتند. 👈همچنین با از میان رفتن مدارس غنیّ و سلسله های علمیّ تسنن و ظهور علمای بزرگ شیعه و ایرانی مانند خواجه نصیر در دربار مغول زمینه برای تبلیغ دینی جدید در ایران مهیّا گردید.
🔷در این زمان آنچه عمدتا مانع ایرانیان در سرعت گرفتن تشیّع آنان بود سیطره دستگاه علمی و فقهی و حوزه های غنی اهل سنت در ایران بود. این دستگاه عظیم که روحانیت علمی ایرانیان را تشکیل میداد همان چیزی بود که به دست مغول تا اندازه زیادی تضعیف شد. 🔸همچنین ایرانیان مانند بسیاری از مناطق دیگر بعد از حمله مغول تمایل بیشتری به نحله های عرفانی و صوفیانه پیدا کرده و از این طریق نیز آشنایی جدیدی با بعد معنوی اهل بیت علیهم السلام پیدا نمودند. 👈برای مطّلعین روشن است که فضای عرفان و تصوّف پیوند عمیقی با ظهور بعد باطنی اسلام دارد که در این عرصه همواره قهرمان وادی ولایت و عرفان علی علیه السلام و فرزندان پاک او بوده اند که بیش از هر شخص دیگری نورافشانی مینموده اند. 👈رواج مباحث مربوط به انسان کامل که در فضای عرفان نظری و تصوّف بسیار جدّی است زمینه های گرایش به عقاید شیعی را که به وضوح نسبت به امامان خود علیهم السلام چنین دیدگاهی داشتند را مهیّاتر مینمود. 🔹در این زمان امام علی علیه السلام به عنوان افضل صحابه و مولای جوانمردان در بین ایرانیان و جریانات فتوّت مطرح گشت و بذر محبّت عمیقی از ایشان در دل آنها کاشته شد. 🔸آیین فتوّت که به آیینی نسبتا فراگیر در بین توده مردم ایران زمین بعد از شیوع عیّارها تبدیل شده بود تصوّف عوام مبتنی بر شریعت اسلامی و محوریّت معنوی مولا علی علیه السلام بود. 👈این آیین پرطرفدار ایرانی یکی از اسباب مهمّ ترویج محبّت به امام علی علیه السلام و ترویج محبّت اهل بیت علیهم السلام قبل از صفویه بوده است. 👈همچنین مزار سادات و مخصوصا امام رضا علیه السلام در ایران نیز همواره تسکین دهنده آلام ایرانیان و محلّ زیارات و توسّلات و بذرهایی برای تشیّع آنان و بیان مظلومیت و مبارزه با ظلم و عدالتخواهی بود. 🔹کنجکاوی و حرّیت سلاطین مغول نیز نسبت به تعالیم اسلامی زمینه جدیدی برای ترویج مجادلات مذهبی مهیّا نمود. 🔸کار به آنجا رسید که سلطان مغول الجایتو نوه هلاکوخان در ابتدای قرن هشتم رسما مذهب تشیّع امامی را در برهه ای مذهب رسمی ایران اعلام نمود. ✅البته گویا هنوز زمان این امر فرا نرسیده بود لذا از این امر جز تأثیر بیش از پیش آن در آشنایی ایرانیان با اهل بیت علیهم السلام و تشیّع امامی و نسخه ای دیگر از اسلام که از ابتدای آشنایی شان با اسلام چندان با آن آشنا نبودند نمیتوان انتظار داشت. 🔶در این زمان تأثیر عظمت و درخشش بزرگان ایرانی و شیعی امامیه را نیز نباید از نظر دور داشت. 👈خواجه نصیر الدّین طوسی که یک ایرانی اصیل و یک نابغه علمی و سیاستمدار بزرگ بود سمبل عنصر ایرانی در دستگاه مغول بود که مذهب شیعه امامی را در روش عملی و کتب خود اشاعه میداد. 👈کتاب گرانسنگ وی به نام تجرید الاعتقاد که قرنها متن درسی حوزه های علمی ایران قرار گرفت به وضوح با ادله روشن، آنها را در مباحث امامت به طریقه اهل بیت علیهم السلام دعوت مینمود. 👈عمق این تأثیر و ایجاد تردید در بین علمای سنی ایرانی را میتوان در شرح قوشچی بر تجرید و همچنین کتاب نور الهدایة محقق دوانی به وضوح دریافت. 👈در این زمان علمای سنّی ایرانی نیز با عظمت علمی تشیّع امامی آشنا شده و موضع نرمتری نسبت به آن اتّخاذ نمودند. 👈برای اوّلین بار بود که فضای دانش رسمی اسلامی خود را دانش آموز یکی از بزرگان شیعه میدید. 🔸از دیگر زمینه های آشنایی و علاقه مندی ایرانیان به مذهب تشیّع و علاقه مندی به سادات حسینی علیه السلام را میتوان در شیوع این انگاره دانست که نسل ائمه شیعه از امام سجاد علیه السلام به کسرایان ساسانی نیز رسید و یک قرابت خونی میان آنها با ایرانیان وجود دارد. 👈بر این اساس امام سجاد علیه السلام از شهربانو دختر یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی زاده شده است. این مطلب را گاهی به عنوان ابن الخیرتین بودن امام سجاد خاطرنشان نموده اند. این انگاره هر چند در صحّتش قابل بحث است ولی تقریبا جزء مسلّمات رائج در قرون میانی تاریخ اسلامی بوده است. البته این امر تاثیر بسیار فرعی در این زمینه داشته و تعجب آن است که برخی با برجسته سازی ناشیانه آن قرائتی نا صحیح از عوامل اصلی تشیع ایرانیان ارائه نموده اند.
🔷همچنین از جمله خاطره های ایرانی قبل از تشکیل صفویّه از حکومت شیعی امامی را میتوان قیام سربداران علیه مغول دانست. این قیام بزرگ ایرانی و شیعی اصیل در باشتین و بیهق یا همان سبزوار کنونی که از شهرهای شیعه امامی ایرانی بود یکی از افتخارات ایرانیان در نبرد با مغول بوده که با رهبری معنوی تشیّع امامی انجام پذیرفته است. 👈تحرّکی سیاسی در این مقیاس تا آن زمان امری بود که از سوی شیعه امامی دیده نشده بود. 👈سربداران که تحت لوای تشیّع امامی اعتماد به نفس مجدّدی به ایرانیان در برابر مغول بخشیدند یکی از عوامل آشنایی بیشتر ایرانیان با اسلام شیعی امامی در یکی از حسّاسترین مناطق ایران یعنی خراسان شدند. 👈سربداران نامه ای نیز به شهید اوّل از علمای بزرگ امامیه در دمشق فرستادند و او را به ایران دعوت نمودند تا شاید جایگاهی مانند جایگاه محقّق کرکی در عصر صفوی داشته باشد که منجر به تألیف کتاب اللمعة الدمشقیة و ارسال آن به ایران شد که هنوز از متون درسی شیعیان امامی است. ✔از مدّتها قبل گویا ذهن ایرانیان از تشیّع زیدی و سپس تشیّع اسماعیلی بعد از تجربه های طولانی عبوری روان شناختی پیدا کرده و در مسیر محبّت ائمه اثنی عشر علیهم السلام حرکت مینمود. 👈انتساب سادات به پیامبر گرامی اسلام و همچنین سیره ی نیکوی سادات، مظلومیت آنان خاطره های خوشی از تشیّع در ذهن ایرانیان بر جای نهاده بود. ✔انتشار تدریجی فضائل اهل بیت علیهم السلام مخصوصا در کتب تنقیح شده ای مانند کشف الغمة خود در سرعت آشنایی فضلاء و عموم ایرانیان با ائمه اثنی عشر علیهم السلام تأثیر بسزایی داشت. 🔸در این برهه با تأمّل در کتب و آثار علمای ایرانی عامّی مذهب از عمق ارادت آنان به ائمه علیهم السلام انسان به تعجّب می افتد. 🔹بعد از سربداران، مرعشیان که خود ادامه دهنده راه سربداران شیعه بودند در طبرستان علیه مغول شوریدند و حکومت محلّی مستقلی تشکیل دادند. مرعشیان از سادات حسینی بودند. 👈ایشان تأثیر مهمّی در رشد تشیّع امامی در مازندران و شمال ایران در قرن هشتم به بعد داشته اند. 🔸در قرن نهم نیز حکومت محلّی مشعشیان در خوزستان با محوریّت هویزه نمونه برجسته ای از تشکیل حکومت شیعی امامی بین ایرانیان قبل از ظهور صفویّه است. 🔻قرون بعد از حمله مغول به ایران را میتوان دوران ظهور تشیّع امامی حبّی یا به تعبیر دیگر سنّی اثنی عشری در بین ایرانیان دانست که مرحله قبل از تشیّع عقیدتی امامی ایران است🔺 ✔ایرانیان تا قبل از ظهور صفویه کاملا به مقام تشیّع محبّتی رسیده بودند. عدم توجّه به این مرحله که به شکل تدریجی با توجّه به عوامل پیش گفته محقق شده سبب آن شده که تشیّع امامی ایرانیان در عصر صفوی به صورت ساده انگارانه ای تنها معلول زور سرنیزه آنان دانسته شود. ✔در این مرحله به وضوح ایرانیان با اهل بیت علیهم السلام آشنا شده و فضیلت و برتری آنان و محوریّت ایشان را در اسلام دریافته و علاقه و عاطفه خاصی نسبت آنان پیدا نمودند. 👈تنها به یک هل دادن و انقلاب نهایی برای تحوّل دینی به تشیّع امامی نیاز داشتند. هر چند طبیعتا این مرحله نهایی دردهای خاصّ خود را نیز داشته باشد. 🔶از جمله حکومتهای مهمّ شیعی قبل از ظهور صفویّه که بر پایه این تغییرات تدریجی به تأسیس حکومت امامی در ایران اقدام نمود،حکومت ترکان قراقویونلو میباشد. 👈قراقویونلو که از ترکان مهاجر به ایران بودند مدّتها تبریز را به عنوان مرکز حکومت خود قرار داده و بر اساس شواهد تاریخی عقاید شیعی داشتند. ایشان همچنین احترام وافری برای صوفیه و بقعه صفوی در اردبیل قائل بودند. 👈حتّی بعد از سقوط آنان در جنگ جهانشاه قراقویونلو با اوزون حسن آق قویونلو باز هم تمایلات شیعی که دیگر جزئی لاینفکّ از ساکنین ایران بود در آق قویونلو که هنوز عقاید سنّی داشتند میتوان یافت.
🔷بعد از حمله مغول میتوان یکی دیگر از مهمترین عوامل تسریع در تشیّع ایرانیان را تشکیل حکومت عثمانی در غرب ایران دانست. 👈حکومت عثمانی به گونه ای رقیب برای حکومت ایرانیان به شمار میرفت و از طرفی عثمانیان رفته رفته عنوان دینی خلافت اسلامی در منظومه سیاسی اهل سنّت را بعد از سقوط بنی العبّاس و ضعف ممالیک مصر نمایندگی مینمودند. 👈شاخصه اسلام عثمانی تعصّب خاصّ بر مذهب اهل سنّت و دوری از تشیّع بود که از مدّتها پیش با آزار شیعیان جدّیت یافته بود. نام این حکومت نیز خود تداعی گر نوعی ضدّیت با شیعه بود. 👈در این زمان ایرانیان که خود را از نظر ملّی رقیب عثمانی میدیدند با توجّه به رشد بذرهای تشیّع در میانشان از مدّتها قبل به شکل طبیعی تمایل بیشتری به تشیّع از خود نشان دهند. ✔دشمنی ایرانیان با عثمانیان ترک که خارج از حکومت آنها بودند به تسریع و تعمیق سیر تشیّع ایرانیان که مذهب رقیب مذهب عثمانی بود کمک شایان نموده و به تعبیر دیگر این دشمنی موانع تمایل بیشتر ایرانیان به تشیّع خالص را کمتر کرده است. 👈گویا گرایشات متعصّبانه سنّی در بین ازبکهای شرق ایران نیز در این زمان در تمایل بیشتر ایرانیان به تشیّع بی تأثیر نبوده باشد. 🔻بی شک تشیّع عامل وحدت آفرین و هویّت بخش برای شکل گیری نوین ایران به عنوان ملت بوده است. به راستی ایرانیان ملیت نوین خود را در دوره اسلامی مدیون تشیع امامی هستند🔺 این بحث ادامه دارد ...