باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۴)
«بیان ملاکی معنوی در ارزش گذاری بر اعمال»
«شُرْبُ الْخَمْرِ شَرٌّ أَمْ تَرْكُ الصَّلَاةِ»
🔹روایتی را بزرگان شیعه مانند مرحوم برقی و کلینی و صدوق با اسانید قطعی از ابن ابی عمیر نقل کرده اند. ابن ابی عمیر از شخصی به نام اسماعیل بن بشّار یا سالم یا مسلم حدیثی را از امام صادق علیه السلام نقل میکند که بسیار قابل توجّه است.
👈الآن چندان این شخص را نمیشناسیم ولی با توجّه به نقل عالم جلیل القدری مانند ابن ابی عمیر و همینطور مضمون حدیث نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت.
👈اسماعیل میگوید نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصی از حضرت پرسید شرب خمر بدتر است یا نماز نخواندن؟! حضرت در کمال تعجّب فرمودند شرب خمر بدتر است! در ادامه فرمودند میدانی چرا اینطور است؟! چون وقتی خمر نوشیده میشود انسان به حالتی می افتد که دیگر خدایش را هم نمیشناسد!
📖«سَأَلَهُ رَجُلٌ فَقَالَ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ شُرْبُ الْخَمْرِ شَرٌّ أَمْ تَرْكُ الصَّلَاةِ فَقَالَ شُرْبُ الْخَمْرِ ثُمَّ قَالَ أَ وَ تَدْرِي لِمَ ذَاكَ قَالَ لَا قَالَ لِأَنَّهُ يَصِيرُ فِي حَالٍ لَا يَعْرِفُ مَعَهَا رَبَّهُ»
👈این مضمون از جهتی خلاف ارتکازات متشرّعه و همینطور ظاهر مضامین دینی است. نماز یکی از بنیانها و ارکان دین است. طوری که در روایات زیادی ترک نماز مساوی کفر دانسته شده! از اینجاست که برخی دست به توجیه زده اند.
👈مثلا مرحوم ملا محمد تقی مجلسی در روضة المتّقین حالت سکر را همان حالت کفر دانسته اند یا وجهش را این بیان کرده اند که انسان در حالت مستی گاهی کفر گویی میکند و نماز هم نمیخواهند و از اینرو سعی در توجیه این مضمون نموده است.
🔹ولی ممکن است روایت را با توجّه به حکمتی که در ذیل آن بیان شده در فضای دیگری معنا کنیم. آن را روایتی سلوکی بدانیم. روایتی که در فضای معنوی و سلوکی بیان شده نه فضای ظاهری و اجتماعی. در این روایت با بیانی خیره کننده ملاک در برتر یا بدتر بودن عمل، میزان آن کفر یا ایمانی دانسته شده که آن را انسان نسبت به خداوند متعال در آن حالت تجربه میکند. همه چیز در دوری و نزدیکی به خداوند است.
👈بر اساس آیات قرآن کریم اگر نماز برترین اعمال است چون بستر ویژه ترین توجّه ها به پروردگار است. از اینجاست که روح نماز ذکر الله اکبر بودن است و همین است که اگر انسان همواره به نوعی مشغول ذکر الله باشد گویا همواره در نماز است: «الَّذينَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»
👈و از اینجاست که اگر شخصی ولو در ظاهر مشغول نماز باشد ولی در حالت سکران یا ساهی یا ریاء بودن خودش در قرآن کریم کاری ضدّ نماز و باعث دورتر شدن انسان دانسته شده است.
👈اگر روح نماز بنا بر آنچه بیان شد به نوعی توجّه ویژه به خداوند متعال برمیگردد متوجّه میشویم که ملاک باطنی و عرفانی همان توجّه به خداوند متعال است. از اینجاست که انسان در حال غفلت و دنیا زدگی هر چند نماز هم نخواند ولی به دلیل نور فطرت و همینطور نور عقاید ایمانی باز وجودش آنقدرها از خدا دور نیست.
👈نوعی صلاة فطری و ایمانی ولو ضعیف دارد. همان چیزی که او را از آلوده شدن به بسیاری از فسق و فجورها و امور ناشایست باز میدارد.
🔹ولی وقتی انسان نستجیر باللّه مبتلا به شرب خمر میشود بر اساس این روایت نورانی در همان حالت مستی به درکاتی سقوط میکند که در ظلمات تاریک بی توجّهی محض به خداوند متعال فراموش میشود. خیلی حالت کثیف و زشتی است. مثل این است که انسان با پای خودش یک سری در طبقات زیرین جهنّم بزند و برگردد. اگر صحنه را از این منظر ببینیم متوجّه میشویم از جهتی شرب خمر واقعا انسان را به حالتی میکشاند که آن حالت به مراتب بدتر از ترک نماز است.
👈در ترک نماز اگر از روی تنبلی و فسق باشد که باز منافاتی با درجاتی از توجّه وجودی به خداوند ندارد و اگر از روی کفر و انکار باشد باز منافاتی با درجاتی از صفای فطری که نوعی توجّه مبهم وجودی به خداوند می آورد را ندارد. ولی حالت مستی هم نور عقیده و ایمان را خاموش میکند و هم صفای فطرت را میپوشاند. هر چند کوتاه باشد ولی خیلی تاریک و ظلمانی است.
👈اگر انسان میخواهد عمق شومی بی خدایی را ببیند به انسان مست لا یعقل نگاه کند. از اینجاست که در آیه ی قرآنی بیان شده که شیطان میخواهد با خمر و میسر شما را از ذکر الله و صلاة باز دارد. لطیف است.
✔نکته ی روایت باز کردن پنجره ای سلوکی در توزین اعمال است. ملاک باطنی آن است که اعمال در باطنشان چقدر قرب و بعد به خداوند متعال می آورند. ملاک «مقدار معرفة الربّ»ی است که در اعمال نهفته است. از همینجاست که کفر و شرک اینقدر شوم است. و یأس از رحمت خدا از همه ی گناهان برای مؤمن بدتر است. و از همینجا میتوان نسبت خیلی از حقایق دینی را بهتر درک نمود. انصافا این روایت یکی از سلوکی ترین روایات اهل بیت است. نشان میدهد که چقدر شریعت اسلام خیز معنوی و سلوکی عمیقی برداشته است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۵)
«مسأله ی خدمت به خلق»
🔹اهل معرفت معمولا در قبال خدمت به مخلوقات دو رویکرد داشته اند:
1⃣برخی طوری اند که گویا دغدغه ای نسبت به خلق نداشته و میگویند ما برای توجّه به این کثرات نیامده ایم! معمولا گوشه نشینی و خلوت گزینی داشته و در جمع نیز معمولا ساکت و در درون خودشان هستند. چندان دغدغه ی وظایف اجتماعی ندارند. در سیره شان روز و شب نشناختن برای کارگشایی و واسطه ی خیر شدن مشهود نیست. گویا پیامشان به دیگران نوعی تسلیم بودن است.
🚫وقتی انسان به این سنخ از معنویّت مینگرد احساس میکند گویا معتقدند آدمی به دنیا آمده تا دنیا را نبیند؛ دنیا بازی و سرابی است که باید مدام آن را ندید تا اجل برسد و برویم.
2⃣برخی دیگر هم آنچنان غرق خدمت به خلق خدا میشوند که دیگران به اشتباه گمان میکنند آنها هم مثل خودشان اهل دنیایند! انگار برای پرداختن به این کثرات آمده اند. میخواهند فرزند خوب، همسر خوب، پدر خوب، همکار خوب، همسایه خوب و... باشند.
🚫طوری اند که وقتی انسان ظواهر آنها را میبیند احساس میکند خیلی به دنیا اهمیت میدهند و به آن توجّه دارند و چندان دعوتی برای مخاطبینشان برای توجّه به عالم غیب و خلوت ندارند.
🔻ما آمده ایم با تبعیت از اولیاء خدا معرفة الله پیدا کرده و عبد الله شویم. محبّت و بندگی و حتی بخشی از معرفت خداوند هم در محبّت و خدمت و تکریم آثار اوست. خلاصه ی سلوک دو کلمه است: ذکر الله و محبة الخلق. سحر و بین الطلوعین وقت خلوت و توجّه خاص به حق است و روز وقت مجاهدت و خدمت به خلق. سلوک اهل بیتی تهجّد در شب و مجاهدت در روز است. تثبیت و خالص کردن خلوت شب با سبح در روز است🔺
May 11
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۶)
«رگ یهودی گری»
🔹با یکی از دوستان صحبت میکردیم که بحث به جنایات یهود رسید. عرض کردم یهودی جانی بالفطرة نیست. در درجه ی اوّل یک انسان و در درجه ی دوّم یهودی است. کلُّ مولودٍ یولَد علی الفطرة! اگر این است پس او هم نسخه ی یهودی من و توست! پس همه ی ما هم یک رگ یهودی گری داریم که باید از آن بترسیم. اینها همین ظهورات نفسانیّتهای انسان در تعیّنهای خاصّش است.
💡به ذهنم خطور کرد سرّش به یک عجب و غرور و خود برتر بینی نژادی برمیگردد. غروری حاد و مقدّس شده که از دیگران انسان زدایی کرده و باعث بد دلی و توحشی عجیب شده.
👈اینها برای هزاران سال دینشان دینی قبیلگی بوده و خود را به نوعی فرزند خدا و تافته ی جدا بافته و قوم برگزیده توهّم کرده اند. خدای اسرائیل گویا با خدای دیگر اقوام فرق داشت. دیگران در نظرشان آدم حساب نمیشوند که احترامی داشته باشند. به این استکبار شوم هم رنگ دینی زده و جزء ذاتی فرهنگشان شده.
✔️حال که چنین است میفهمیم رگ یهودی گری همان رگ عجب و نخوت تشدید شده و جبّاریت است. رگ تحقیر دیگران و خود برتر بینی است. رگ استکبار شیطانی و حق ندیدن است. رگ دروغ بستن به خدا و تجویز شیطنت و بد دلی با خلق خداست.
👈دیده اید وقتی نسبت به دیگری خودبرتر بین میشویم و یا به شکلی از او انسان زدایی میکنیم چقدر مستعد بی توجّه و انواع ظلم و بیرحمی نسبت به او میشویم؟! شاید یکی از حکمتهای اینکه فرموده اند حسن ظن داشته و دیگران را برتر از خودتان بدانید همین باشد. آری وقتی جنایات یهودیان را میبینیم از خودمان هم باید بترسیم! بر اساس همین منطق چه گناهانی که از ما هم سر نزده است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۷)
«مروری بر کتاب مارتین لوتر در باب خباثتهای یهود به نام: «On the Jews and Their Lie»»
یهود ستیزی یا ستیزه گری یهود؟! مساله کدام است؟!
«ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيل»
🔹به شکل اتّفاقی با کتابی از مارتین لوتر در زمینه نقد یهود و دروغهای آنها برخورد کردم. اصل ادّعای لوتر در این کتاب را اگر بخواهم خلاصه کنم این است که یهودیّت یک خطری برای بشریّت است. چون مشتمل بر عقیده و روحیه ای غیر قابل مداواست که خود را نژاد برتر دانسته و برای دیگر انسانها هیچ احترامی قائل نیست.
👈برایم عجیب بود که این کتاب در بین مسلمین و ایرانیان که سردمداران مبارزه با رژیم صهیونیستی در زمان حاضر هستند شناخته شده نیست. ترجمه ای از آن به عربی یا فارسی ندیدم. اصل کتاب آلمانی بود. متن انگلیسی آن را یک دوره مرور کردم.
💡به ذهنم خطور کرد برخی فرازهای قابل توجّه آن را در زمینه ی خباثت این قوم لجوج و خطرناک بودن آن برای بشریّت را بیان کنم. و به دلیل اهمّیت برخی از این فرازها اصل آن را به زبان انگلیسی هم آوردم شاید به درد کسی خورد.
👈در غرب معمولا به دلیل یهود ستیزی مشهود در این کتاب آن را مهجور گذاشته و برخی حتّی معتقدند در جنایات نازی ها در آلمان بی تأثیر نبوده است. هر چند برخی دیگر معتقدند که بسیار پیش از آن دیگر این کتاب در جامعه ی اروپایی مورد توجّه نبود. مدّتها پیش از لوتر قرآن کریم نیز این بیماری خطرناک را در یهودیان تشخیص داده بود.
⬇
👈قرآن کریم در آیات بسیاری یهود را یک خطری برای بشر معرّفی کرده است. خیلی مسأله ی یهود در قرآن کریم پر رنگ است. اگر قرار است سخن از یهود ستیزی گفته شود قرآن کریم اینگونه است. ریشه ی این خطر در آیات قرآنی در صفت استکبار این قوم دانسته شده که منجر به بیماری خطرناک انسانیت زدایی از دیگران در میان آنها گردیده است: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبِيل»
(سابقا در بذل الخاطر ۶۵۱ نکاتی در مورد این آیه و عباراتی از رهبر عزیزمان و اسایِل شاهاک و برخی متون دینی یهود ذکر کرده بودم)
👈همینطور منقولات موجود در انجیل نیز پر از مضامین به اصطلاح امروز یهود ستیزانه است. در حالیکه اینها بیان واقعیّاتی در مورد این قوم مستکبر لجوج است.
✋البته این امر منافاتی با آن ندارد که برخی آحادی آنها انسانهایی منصف و نیک سرشت باشند. چون اینها در وهله ی نخست انسان اند و سپس یهودی و افراطی.
🔹تا قبل از هولوکاست تقریبا اجماعی بین طوائف انسانی در پستی و نفرت از یهودیّت به وجود آمده بود. این هم به خاطر درک استکبار و بد دلی این قوم نسبت به دیگران بود. این هولوکاست بود که صحنه را مقلوب کرده و با فراموشی بیماری یهودیان، بشریّت را بیمار معرّفی کرد! «یهود ستیزی» را بیماری بشریّت معرّفی نمود!
👈همان چیزی که باعث فاجعه ی هولوکاست شد و بهایش هم آن شد که بشر باید بار دیگر فلسطین را به آنها برگردانند! اینجای تاریخ از آن چشم بندی های عجیب است. همین است که ماجرای هولوکاست را خیلی مشکوک میکند.
💭در جایی از کتاب دریای ایمان اثر دان کیوپیت دیدم که میگوید:
📖«مسیحیان همواره نوعی تعصب عقیدتی بسیار عمیق علیه یهودیت به عنوان یک دیانت داشته اند. یهودیان را معمولا گروه بسیار یک دنده بی ایمانی میشمردند ... آزار و پیگرد خوفناک یهودیان به دست نازیها بیش از هر چیز مسیحیان را واداشت تا تعصبات دیرین خود را بررسی کنند و این راه را بر شناسایی یهودیت به عنوان دینی زنده و صاحب کتاب گشود ... امروزه مسیحیانی که بخواهند دوستان یهودی خود را مسیحی کنند انگشت شمارند»
🔸«On the Jews and Their Lie»🔸
مارتین لوتر در اواخر عمر کتابی به نام یهودیان و دروغهای آنان: «On the Jews and Their Lie» نگاشته است. ورای رویکرد ضدّ یهودی این کتاب، نوعی توصیف در مورد این قوم و بیان ذهنیّت عمومی در مورد آنها هم در آن یافت میشود که در این زمینه قابل توجّه است. انصافا هم بحّاث و کثیر الاطّلاع است. وقتی آن را میخواندم احساس میکردم ابن تیمیه زنده شده و حالا اینبار به جان یهودیها افتاده است!
👈لوتر به دلیل آنکه خود عالم بزرگ مسیحی است و از نزدیک یهودیان و فضای ذهنی آنها را به خوبی میشناسد افشاگری های جالبی در مورد روحیه ی یهود بیان کرده است. اطلاعات وسیعی هم در این زمینه دارد.
👈لوتر یهودیان را قومی فخر فروش میداند که بویی از خدا پرستی واقعی نبرده اند. کسانی که خود را اشراف زادگان بنی آدم میدانند و به اینکه از نژاد ابراهیم و اسرائیل و پیامبران اند و ختنه میشوند افتخار میکنند! خودشان را تنها انسانها با اهمیّت در دنیا میدانند. دیگران در نگاه آنها از کرم هم بی ارزش ترند! چون به خانواده ی اشرافی آنها تعلّق ندارند. در فرازی از این کتاب میگوید:
No one can take away from them their pride concerning their blood and their descent from Israel
👈این در حالیست که به عقیده ی لوتر پیامبران بنی اسرائیل هیچ گاه به آباء خود ننازیده و فخر فروشی نکرده و متواضع و فروتن بودند. از نگاه لوتر یهودیان نگاهی تحقیر آمیز به غیر خود دارند. لوتر می افزاید که یهودیان همواره منتظرند تا یک منجی یهودی تمامی کشورها را مطیع آنها کند. این در حالیست که به اعتقاد لوتر منجی اهل عتیق یک منجی جهانی است نه یک منجی قومی!
👈لوتر میگوید این مسیحایی که اینها منتظرش هستند در واقع یک مسیحای نفسانی است. اگر روزی فرضا ظهور کند و به آنها بگوید باید تکبّرتان را کنار بگذارید و با دیگر انسانها فرقی ندارید آنها او را هفت برابر بدتر از عیسی مسیح به صلیب کشیده و به او توهین میکنند!
I hold that if their Messiah, for whom they hope, should come and do away with their boast and its basis they would crucify and blaspheme him seven times worse than they did our Messiah; and they would also say that he was not the true Messiah
⬇⬇
👈در موضع دیگری از کتاب هم میگوید مگر همینها نبودند که آنهمه خداوند و انبیاء الهی در عهد عتیق از آنها گله کرده و هیچگاه نتوانستند پیامبری را تحمل کنند. اگر اشعیا و ارمیا و دیگران دوباره امروز زنده شوند و همان حرفها را بزنند آنها را میکشتند:
They were never able to tolerate a prophet, and always persecuted God's word and declined to give ear to God. That is the complaint and lament of all the prophets. And as their fathers did, so they still do today, nor will they ever mend their ways. If Isaiah, Jeremiah, or other prophets went about among them today and proclaimed what they proclaimed in their day…
👈در موضع دیگر لوتر نکته ی جالبی را اشاره میکند. با استدلال به فرازی از مزامیر حضرت داوود میگوید چطور اینها میتوانند در حالیکه به خداوند دروغ میبندند و در حال فخر فروشی و تکبّر نسبت به خلق الله هستند با چنین حالی و با چنین اموری به خداوند در نیایشهایشان تقرّب پیدا میکند؟! اگر قرار است تقرّبی داشته باشند باید دست از این تکبّر شیطانی بردارند در حالیکه حتّی اگر موسی هم دوباره زنده شود و این را از آنها بخواهد اینها قبول نخواهند کرد:
If God is to give ear to their prayers and praises and accept them, they must surely first purge their synagogues, mouths and hearts of such blasphemous, shameful, false, and deceitful boasting and arrogance. Otherwise they will only go from bad to worse and arouse God's anger ever more against themselves. For he who would pray before God dare not confront him with haughtiness and lying, he dare not praise only himself, condemn all others, claim to be God's only people, and execrate all the others, as they do. As David says in Psalm…
👈همینطور لوتر در فراز دیگری به عید پوریم اشاره میکند. اینکه عید پوریم یهودیان رسوا کننده ی باطن تاریکشان است. نشان میدهد که آرزویشان آن است که روزی با دیگر انسانها یا همان جنتیلها همان بلایی را بیاورند که در پادشاهی پارس در زمان استر بر سرشان آوردند. تا کنون خورشید به قومی بی رحم تر و خوانخوارتر از این یهودیان نتابیده؛ آروزی مسیح در سینه ی آنها نه برای گسترش عدالت بلکه برای قتل عام غیر یهودیان است:
Their heart's most ardent sighing and yearning and hoping is set on the day on which they can deal with us Gentiles as they did with the Gentiles in Persia at the time of Esther. Oh, how fond they are of the book of Esther, which is so beautifully attuned to their bloodthirsty, vengeful, murderous yearning and hope. The sun has never shone on a more bloodthirsty and vengeful people than they are who imagine that they are God's people who have been commissioned and commanded to murder and to slay the Gentiles. In fact, the most important thing that they expect of their Messiah is that he will murder and kill the entire world with their sword. They treated us Christians in this manner at the very beginning through out all the world. They would still like to do this if they had the power, and often enough have made the attempt, for which they have got their snouts boxed lustily.
👈به اعتقاد لوتر، یهودیان نه یک قوم برگزیده بلکه یک قوم لعنت شده و به تعبیر حضرت یحیی افعی زادگان اند؛ به خاطر همین است که اینگونه دیگر کشوری ندارند و در زمین آواره شده و همیشه غریبه باقی میمانند. در ادامه لوتر رباخواری یهود را ادامه ی همان توهّم خودبرتر بینی آنها نسبت به انسانها میداند.میخواهند با رباخواری بر آنها مسلّط شوند. یهودیان سرشار از غرور و بی توجّهی به دیگران اند!
👈در فراز دیگر هم میگوید هر کجا کنیسه ای یهودی دیدید بترسید! اینها وقتی با هم جمع میشوند کاری جز دروغ بستن به خدا و نقشه کشیدن و بد دلی نسبت به خلق خداوند ندارند:
Therefore be on your guard against the Jews, knowing that wherever they have their synagogues, nothing is found but a den of devils in-which sheer self-glory, conceit, lies, blasphemy, and defaming of God and men are practiced most maliciously.
⬇⬇⬇
👈در فراز دیگری لوتر به نکته ی جالبی اشاره میکند. میگوید اینها تا حالا دو بار به شدّت برای صدها سال آواره شده اند. یکبار به دست بابلی ها و بار دوّم به دست رومی ها! با وجود اینکه هزار و چند صد سال از این آوارگی نکبت بار و تحقیر کننده میگذرد باز هم اینها میان خودشان آنچنان با فخر و غرور از خودشان و اینکه قوم برگزیده ی خدا هستند صحبت میکنند که تازه میفهمید چه موجودات عجیبی هستند!!!
Why, even today they cannot refrain from their nonsensical, insane boasting that they are God's people, although they have been cast out, dispersed, and utterly rejected for almost fifteen hundred years.
👈در موضع دیگری به مسیحیان هشدار میدهد که بعد از شیطان دشمنی خطرناکتر و زهر آگینتر از یهود ندارند. همه شان گویا با ختنه و نسبشان آلوده شده اند. از آنها در امان نباشید. منتظرند که جنایتی بر شما وارد کنند. حتّی اگر دستشان برسد چاه ها را مسموم میکنند و به کودکان آسیب میزنند!!! اگر دیدید خوبی ای کردند بدانید نه از روی محبّت شماست و نه برای رساندن منفعتی به شماست. اینها چون مجبورند با ما زندگی کنند رعایت مصالح را میکنند ولی هرگز با خوش دلی این کار را نمیکنند:
If they do perform some good deed, you may rest assured that they are not prompted by love, nor is it done with your benefit in mind. Since they are compelled to live among us, they do this for reasons of expediency; but their heart remains and is as I have described it.
👈لوتر در ادامه در فرازی دیگر میگوید که بر اساس تلمود و همینطور افکار خاخام هایشان غیر یهودیان هیچ احترامی ندارند. لذاست که نزد آنها کشتن انسانها یا ربا گرفتن از آنها و شکستن سوگند و عهد و پیمان با آنها و مانند آن اشکالی ندارد! آنها خود را تقدیس شده و دیگران را ملعون میدانند؛ آنها خودشان را مولا و سایر بشر را برده میدانند؛ بلکه پست تر از برده! بقیه را اساسا حیوانات و چهارپایانی میدانند که انسان هم نیستند:
their Talmud and their rabbis record that it is no sin for a Jew to kill a Gentile, but it is only a sin for him to kill a brother Israelite. Nor is it a sin for a Jew to break his oath to a Gentile. Likewise, they say that it is rendering God a service to steal or rob from a Goy, as they in fact do through their usury. For since they believe that they are the noble blood and the circumcised saints and we the accursed Goyim, they cannot treat us too harshly or commit sin against us, for they are the lords of the world and we are their servants, yes, their cattle.
👈در ادامه لوتر میگوید به من اعتراض نکنید که چرا اینقدر یهود ستیزی میکنی! میگوید آخر اینها واقعا در کنیسه ها و دعاهایشان آرزوی بدبختی برای ما دارند. اینها واقعا موجوداتی هستند که از بت پرستان بدترند! بد دل ترند! دلیلش هم این است که این خباثت را علیه انسانها خدمتی به خدا میدانند! خباثت را رنگ تقدّس زده اند! تئوری خباثت دارند. و این یعنی اینها خود شیطان شده اند! یهودیان را شیطان برای اهداف شوم خود تسخیر کرده! در ادامه لوتر نکته ی جالبی میگوید. آن هم این است که اگر اینها اندکی وجدان داشته باشند همین حالتشان را بهترین دلیل برای آن باید بدانند که دیگر قوم برگزیده ی خدا نبوده و دورترین انسانها از خداوندند.
👈البته این کتاب به مباحث متفرقه فراوانی پیرامون برخی ادعاهای یهود و رد آن با استدلال به فرازهای تورات پرداخته که پرداختن به آن ربطی به این بحث نداشت.
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۸)
«ادبی از بی ادبان»
«لَا تَأْسَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنَ الدُّنْيَا»
🔹گاهی درّه ها نشانی از قلّه ها دارند و زشتی ها، تداعی گر زیباییها میشوند و ابتلائات یادآور عافیتها؛ و از اینجاست که یکی از دریچه های تعلیم حکمت در مدرسه ی تواضع و لطافت و انتظار به روی قلب بیدار باز میشود. آنجا که بی ادبان برای اهل حقیقت با زبان بی زبانی اساتید اخلاق و معرفت و ادب میشوند. آنجا که برایمان حکمتهای عمیق میگویند.
🔸دسته ای از این بی ادبان، ابناء الدّنیا اند. از آنها میشود حکمتها و ادبها آموخت و درسها گرفت. راستی حرص و جوششان برای رسیدن به ثروت و قدرت را دیده اید؟! چگونه غرق آرزوهای دنیایی اند؟! چگونه همه ی همّتشان رسیدن به مقصودشان است؟! چگونه آخرت را فراموش کرده و با خیال دنیایشان خوش و خرم اند؟! ناراحتی و تأسّفی برای خسارتی که به آخرتشان میزنند ندارند؟! از آن دردشان نمیگیرد؟!
🔹ای مؤمنان! شما هم ادب را از این اهل دنیا بیاموزید! ببینید با آنچه دوست دارند و در طلبش هستند چگونه معامله میکنند! همانطور که اهل دنیا غصّه ی آنچه از آخرت را از دست داده اند نمیخورند شما اهل دین هم غم و غصّه ی آنچه از دنیا را از دست میدهید، نخورید! همانطور که اهل دنیا با خیال دنیایشان خوش اند شما هم با یاد آخرتتان شادمان باشید:
📖«عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ الرِّضَا يَقُولُ قَالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِلْحَوَارِيِّينَ يَا بَنِي إِسْرَائِيلَ لَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ مِنَ الدُّنْيَا كَمَا لَا يَأْسَى أَهْلُ الدُّنْيَا عَلَى مَا فَاتَهُمْ مِنْ دِينِهِمْ إِذَا أَصَابُوا دُنْيَاهُمْ»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴۹)
«دو حکایت در بداهه گویی های اهل ظرافت»
🔹استفاده از عبارات گاهی برای آثار لحظه ای آنهاست و الّا دیگر تاریخ مصرفش میگذرد. چنین عباراتی معمولا در شرایط ناگهانی و غیر برنامه ریزی شده و به شکل بداهه گویی ارزش خود را پیدا میکنند.
🔸هنر بداهه گویی به منزله ی ورود به عالم بلاغت حرفه ای است. ورود به عالم سیاست و کیاست است. منطق بداهه گویی صدق و کذب نیست. تعجب و اثر گذاری در لحظه است. بداهه گویی یک مهارت است. باعث اعتماد به نفس و انعطاف در مواجهه با موقعیتهای دشوار است. ارتباطات انسان را مؤثر میکند.
🔹دو مورد از این بداهه گویی ها را در زهر الربیع مرحوم سید نعمة الله جزائری دیدم و حیفم آمد بذلش نکنم:
✔نقل شده منصور عبّاسی بعد از سقوط بنی امیّه به یکی از اهل شام به تعریض گفت: شما شامیان آیا خدا را شکر نمیکنید از وقتی ما بنی عبّاس سر کار آمده ایم خداوند دیگر بلادتان را مبتلا به طاعون نکرده؟! او هم گفت خدا عادلتر از آن است که بین عذاب حکومت شما و طاعون بر ما جمع کند! (الله اعدل من أن یجمعکم و الطاعون علینا)😁
✔و باز نقل شده روزی شخص موجّهی نزد معاویه بود که ضرطه (باد معده) از او شنیده شد! او هم که خباثت معاویه را میدانست درخواست کرد که یا خلیفة المسلمین لطفا آبرویم را نبر و به کسی نگو! گذشت و زمانی بزرگان نزد معاویه جمع بودند که معاویه گفت راستی خبر ضرطه زدن فلانی به شما هم رسیده؟!😳😀 آن شخص هم وقتی شنید گفت کسی که در حدّ یک ضرطه ای نمیتوان به او اعتماد کرد چگونه بر امر امّت بر او اعتماد کرده اند؟! «من لم یأتمن علی ضرطة فجدیر أن لا یؤتمن علی أمر الأمة فخجل معاویة»😂
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۰)
«ذکر خیری از سهراب سپهری»
«خانه ی دوست کجاست؟!»
🔹سالها پیش در مدرسه ی علمیه حقّانی کتاب جواهر البلاغة را برای طلاب میگفتم. برای آنکه ذوقم بیدار شود با اشعار و دواوین انس میگرفتم و از میان آنها در امروزی ها اشعار سهراب سپهری برایم معنویّت داشت. بعدا که فهمیدم اهل سکوت و بزرگواری بوده برایم محترم تر شد. گاهی هم مشهد اردهال مشرّف شوم حتما سر مزارش میروم.
🔸شنیدم یکی از اهل دل میگفت در مکاشفه ای به او گفته شد به اشعار او عنایت داشته باش! حسابش از بقیه جداست! جایی دیگر هم گفته بود سالها پیش نزد استادی که مرحوم شده خلع بدن آموخت. اوایل در آن حال نزد شخصی کنار یک درخت حاضر میشد.
🔹استاد گفت اگر او را دیدی از او نشانی معرفت را بجو! و گفت شعر «نشانی» سهراب هم مربوط به همین مقام است. زمانی با ادیبی نشسته بودند که خود سهراب یک دفعه در یک مکاشفه ای حاضر شد و این شعر را به همان درخت آسمانی معنا کرد و ناگهان ناپدید شد والله اعلم.
«خانه دوست كجاست؟»
در فلق بود كه پرسيد سوار
آسمان مكثی كرد
رهگذر شاخه نوری كه به لب داشت
به تاريكی شن ها بخشيد و به انگشت
نشان داد سپيداری و گفت
نرسيده به درخت
كوچه باغی است كه از خواب خدا
سبزتر است
و در آن عشق به اندازه پرهای صداقت آبی است
ميروی تا ته آن كوچه
كه از پشت بلوغ سر به در می آرد
پس به سمت گل تنهايی می پيچی
دو قدم مانده به گل
پای فواره جاويد اساطير زمين می ماني
و تو را ترسی شفاف فرا می گيرد
در صمیمیت سیال فضا، خشخشی میشنوی:
كودكی می بينی
رفته از كاج بلندی بالا
جوجه بردارد از لانه نور
و از او می پرسی
خانه دوست كجاست?!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۵۱)
«عقل قرآنی» (۱۱)
«لطافت و تواضع عقل قرآنی در برابر حقیقت»
«مروری بر سوره ی مبارکه ی غافر»
🔹توفیق بود آیات سوره ی مبارکه غافر را تلاوت میکردم. حقیقتی که چشمم را در این سوره ی مبارکه گرفت این بود که یکی از ویژگی های آن عقلی که قرآن با آن ارتباط میگیرد آن است که عقلی پاک و به دور از آلودگی های أنانیّت و استکبار است. ویژگی اش این است که وقتی آیات را دید جدال غیر عادّی که ریشه در استکبار دارد نکرده و ایمان می آورد.
👈گویا در برابر آیات الهی انسان مختار است انتخاب کند! خیلی فکر و اندیشه ای در کار نیست! یک انتخاب است که ریشه در پاکی یا ناپاکی عقل انسان دارد. میتواند ایمان را انتخاب کند یا کفر را! ولی اگر این عقل ناپاک بود آیات که هیچ حتّی زیر بار آیات بیّنات و سلطان مبین نیز نمیرود.
👈تعجّب نکنید چرا اینها ایمان نمی آورند و چرا خدا جهنّم را آفریده! وقتی ماجرای اینها را در این سوره ی مبارکه غافر بشنویم مسأله را بهتر درک میکنیم. و اینجاست که این سوره مبارکه پاسخ بسیاری از شبهاتتان را میدهد.
🔹در سوره ی مبارکه غافر به شکل مکرّر ریشه ی تقابلها در برابر پیام قرآن و راه انبیاء را در نوعی مرموز از استکبار نفسانی عنوان میشود. استکباری که آنها را به نوعی جدل و تسلیم نشدن در برابر حقیقت کشانده! نام سور نوعا تعبّدی و مأثور نیست. لذا اگر میخواستم نامی برای این سوره انتخاب کنم آن را شاید سوره ی «قصّة ضلالة المستکبرین و مجادلاتهم» مینامیدم.
👈دیدم مرحوم علامه ی طباطبایی نیز در المیزان غرض کلّی سوره را همین توصیف استکبار و جدال باطل کافرین برای پوشاندن حقیقت دانسته اند.
⬇