باسمه تبارک و تعالی
«تحلیل سیاسی»
«غروب ملّایان یا استمرار اقتدار نظام اسلامی؟!»
📆چند روز پیش در مرداد ۱۴۰۴ روی جلد هفته نامه فرانسوی لو پوئَن با مزیّن شدن به تمثال مبارک رهبر معظّم انقلاب اسلامی با تیتری بزرگ نوشته شده بود: «غروب ملایان». خیلی در دنیا صدا کرد:
📰«سقوط شما دیگر بر کسی پوشیده نیست… خامنهای، به پایان سلام کن... در حالیکه ایران در آتش نارضایتی اجتماعی، بحران اقتصادی، و انزجار جهانی میسوزد، رهبر این رژیم درمانده هنوز وانمود میکند که همهچیز تحت کنترل است؛ دروغی که حتی نزدیکترین مهرههایش هم دیگر باور ندارند»
🚫این سطح از پرده دری رسانه ای برای آشنایان با عالم رسانه نشان از یک تحلیل سفارشی برای بیان موضع تهدید آمیز اروپایی است! این نوشته در ظاهر به قلم مجموعه ای از خبرنگاران و تحلیلگران برجسته فرانسوی بوده است.
✋ولی آیا واقعا نظام اسلامی لااقل در نگاه آنها اینقدر در وضع وخیمی قرار گرفته؟! پیام این مجلّه این است که همه نشانه ها حاکی از غروب ملایان است!!!
👈خلاصه حرفش هم این است که با ظهور فضای مجازی و روی کار آمدن نسل جدید چشم و گوش ایرانیان باز شده و دیگر این حکومت موجود را تحمّل نمیکند! همان چیزی که در جریان مهسا امینی رخ داد. نویسندگان این مجلّه هم شرایط کنونی ایران را یکی از نقاط عطف تاریخ ایران ارزیابی کرده اند که سرنوشتشان را رقم خواهد زد.
📆جالب است که بعد از آن دو روز پیش یعنی ۲۲ مرداد ۱۴۰۴ تحلیلی از نشریه معتبر نشنال اینترست تحت عنوان: «The Limits of America’s Iran Policy» به معنای: محدودیتهای سیاست آمریکا در قبال ایران، دیدم که پیامی کاملا برعکس آن مجلّه فرانسوی داشت. این یعنی حتّی در نگاه آنها هم هرگز چنان چیزی که آن نشریّه فرانسوی با قاطعیّت بیان میکند وجود نداشته بلکه برعکسش هم وجود دارد!
📰نشنال اینترست یک نشریه آمریکایی در زمینه روابط بین الملل است که ماهی دوبار چاپ میشود. این مقاله نوشته ای از یکی از محققان شورای سیاست خارجی آمریکا در واشنگتن دی سی است. خلاصه اش هم این است که از زمان جنگ ۱۲ روزه هیچ نشانی از فروپاشی دیده نمیشود:
«Iran’s regime has shown no signs of collapse»
📰نویسنده میگوید با این جنگ امیدهای زیادی برای کلید خوردن تغییر نظام سیاسی ایران قوّت گرفت ولی به مرور این امیدها کم رنگ تر میشود! برآورد اوّلیه آنها این بود که مردم ایران عمدتا تمایل سکولاری داشته و اکثرشان ساختار سیاسی موجود را نظامی ورشکسته میدانند.
📰بعد به این میپردازد که اساسا چهل سال است بر این نظام سختی های عظیم اقتصادی و سیاسی تحمیل شده ولی هنوز نشانی از تجزیه در آن دیده نمیشود!
نویسنده به دنبال ریشه یابی این درجه عمیق از استحکام نظام اسلامی در ایران است.
📰خلاصه نظریّه اش هم این است که ملّت ایران در یک تاریخ طولانی به چنین پایداری و تاب آوری رسیده اند. یک ملّت ویژه است. حتّی وقتی اسلام هم پذیرفت آن نسخه منحصر به فرد شیعه اش را پذیرفت! یک تاریخ غنی از تمدّن دارد که از هزاران سال پیش تا کنون برخلاف بسیاری از ملّتهای دیگر در برابر انواع تجاوزها توانسته خود را از گزند ادغام فرهنگی و اضمحلال دور نگه دارد!
📰نویسنده میگوید غرب در جنگ ۱۲ روزه پیام آشکاری به مردم ایران برای تشویق و حمایت از انقلاب سیاسی و ساقط کردن آیت الله ها داد ولی پاسخی از آنها نشنید! بلکه نظام موجود با استفاده از ظرفیت رهبری که در دفاع مقدّس هشت ساله جایگاهش در ایران تحکیم شده بود زود خود را بازیابی کرد. ایشان میگوید همچنین این به خاطر زخم خورده بودن تاریخی ایرانیان است که آنها را به یک احتیاط و بی اعتمادی به خارج سوق داده است.
✅در ادامه یک نکته ی جالبی نویسنده مقاله بیان میکند! میگوید صدور تفکّر انقلابی و مقاومتی در منطقه عنصر هویّتی ایران است که اگر آن را از دست بدهد به معنای نابودی خودش است! به تعبیر من همانطور که ماهیّت اسرائیل در تجاوز است، ماهیّت نظام اسلامی نیز در مقاومت است. از همین روست که ایران به هیچ رو نمیخواهد خود را اسیر یک نظم منطقه ای کند و به فکر یک امپراتوری در حال ظهور است:
«Iran would much rather seek to be again an ascendant empire than capitulate to a hostile regional order»
📰از همینجاست که نویسنده میگوید آمریکا بهتر است به جای یک اقدام ضربتی به فکر یک استراتژی بلند مدّت برای مهار ایران باشد. آمریکا باید از ترکیب مناسبی از هویجهای دیپلماتیک و چماق های استراتژیک استفاده کند تا به توافقی با ایران برسد که بازوهای منطقه اش را حذف کند. در انتها میگوید تحوّل واقعی تنها بستگی به اراده خود ایرانیان دارد که تا کنون نشانه ای از اراده انقلاب در آنها دیده نشده است.
✅نه با دیدن امثال تحلیل لو پوئَن زود دچار توهّم و یأس شویم و نه با دیدن امثال تحلیل نشنال اینترست احساس اطمینان کنیم. خودمان باشیم و خودمان درک کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۸۴)
«تکانه های دو استعاره کلیدی در ازدواج: قفل و کلید فلزی یا خمیری؟!»
«إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اللَّهُ بَيْنَهُما»
👥در اسلام در زمینه ازدواج هرگز به اموری نظیر یافتن نیمه گم شده یا پیدا کردن آنکه برای ما ساخته شده دعوت نشده ایم! باور غلط و اشتباهی که بسیاری چوب آن را میخورند! بسیاری از ناسازگاری ها و طلاقها زیر سر همین بت فکری است! خودشان فکر میکنند خیلی اختلافات اصیلی است ولی از تکانه های یک اعتقاد غلط است. اعتقادات و بینشها را دست کم نگیریم! دستهای پشت پرده ی رفتار انسانند!
✅بین دو نوع تقدیرگرایی و باور به سرنوشت در ازدواج باید تفاوت قائل شد! باور به قضا و قدر ربطی به این اندیشه که انسان به دنبال نیمه گمشده اش باشد ندارد! اسلام در زمینه همسر مناسب به جای استعاره نیمه گم شده صرفا به انتخاب هم کفو بسنده کرده و این مقدارش را میپذیرد و سپس در ادامه دستور کلّی صبر و رفق و مدارا میدهد. بروید و با یکدیگر بسازید!
👈رهبری معظّم انقلاب در مراسم عقد زوجهای جوان سال ۱۳۷۰ در همین زمینه نقل کرده اند:
📎«بنای کار ازدواج، بر سازش دختر و پسر است؛ باید با هم بسازند. این «باهم بسازند»، معنای خیلی عمیقی دارد. من یک وقت خدمت امام رفتم، ایشان میخواستند خطبهی عقدی را بخوانند؛ تا من را دیدند، گفتند شما بیا طرف عقد بشو. ایشان برخلاف ما - که طول و تفصیل میدهیم و حرف میزنیم - عقد را اول میخواندند، بعد دو، سه جملهی کوتاه صحبت میکردند. من دیدم ایشان پس از اینکه عقد را خواندند، رویشان را به دختر و پسر کردند و گفتند: بروید با همق بسازید. من فکر کردم، دیدم که ما این همه حرف میزنیم، اما کلام امام در همین یک جملهی «بروید باهم بسازید»، خلاصه میشود! حالا ما هم عرض میکنیم که شما دختران و پسران، بروید با هم بسازید. سازش، اصل است. هر چیزی که با ساختن عروس و داماد، دختر و پسر، زن و شوهر منافات دارد، بایستی بیگانه تلقی بشود. این را اصل قرار بدهید، تا انشاءالله خداوند متعال برکاتش را بر شما نازل کند»
🔹در همین راستا یک مقاله ای دیدم که خیلی خوب این عقلانیّت را از جهتی توضیح میدهد. عنوان این مقاله این است:
When destiny hurts: Implicit theories of relationships moderate aggressive responses to ostracism
👈خلاصه پیام این مقاله متناسب با بحث ما این است که انسانها در روابط بینا فردی به شدّت تحت تأثیر نظریّه و استعاره ای هستند که روابطشان را با آن معنا میکنند. این تئوری های پنهان در رفتار انسانها بسیار اثر گذار است. در این میان دو کلان دیدگاه را به چشم می آورد که به تعبیر من یکی نگاه سرنوشت باوران و دیگری نگاه مداراباوران است:
1⃣نگاه سرنوشت باوران یعنی نگاه آنهایی که روابط همسری را در فضای نیمه گمشده میبینند. پیش فرض این نگاه این است که انسانها را در قالب قفل و کلیدی فلزی با دندانه ها و ساختار ثابت فرض میکنند که هیچ امکان انعطاف و مدارا و تحوّل و سازشی ندارد.
👈اینها مخصوصا هنگام دیدن ناملایمات ازدواج احساس میکنند با یک آدم اشتباه و یک مسیر غلطی در سرنوشتشان مواجه شده و همین احساس بدی در آنها ایجاد میکند و زود آنها را به پرخاشگری و طلاق سوق میدهد. صبرشان را به شدّت کم میکند.
2⃣آن طرف دیدگاه مداراباوران است. آنهایی که معتقدند که انسانها انعطاف پذیر و سیّالند و میتوانند با یکدیگر تعامل و مدارا کرده و کنار بیایند. آنهایی که ناملایمات را امری طبیعی میدانند و از تهدید فرصت می آفرینند. اینها صبورترند و تعادل بهتری در رابطه پیدا کرده و امکان ساختن زندگی خوشایند برایشان بیشتر است.
✋البته این مقاله نمیگوید مداراباور یا سرنوشت باور باشید! بلکه صرفا با تحقیقی علمی نشان میدهد به شکل توصیفی این دو انگاره چقدر آثار متفاوتی را در روابط از خودشان برجای میگذارند!
✔حالا مطلب دیگری را هم اضافه میکنم. آن هم این است که دستور صبر و مدارا صرفا برای این نیست که انسان به زندگی خوشایندش برسد! بلکه مبتنی بر نگاه ابتلاء محور در فلسفه زندگی هم هست و یک نگاه سلوکی عرفانی هم آن را پشتیابی میکند که انسان در مسیر این صبر و مدارا اساسا خودش ساخته میشود! مدام از أنانیّتها و تکبّرها غروب میکند و به عالم طهارت نزدیکتر میشود. این را امیر المؤمنین در خطبه قاصعه خیلی زیبا به چشم آورده است. حضرت در آنجا یک دور مصالح احکام دینی را از منظر مبارزه با تکبّر و أنانیّت برای ظهور توحید در افق وجود انسان ترسیم کرده اند. مدارا در زندگی خانوادگی اگر حقیقتا رخ دهد کم کم انسان را به وادی تسلیم و شکر و سپس رضا میکشد که از مقامات عالی انسانی است. دیدگاه اسلامی در زمینه ازدواج استعاره بازی و مسابقه رفق و مدارا و ساختن زندگی است:
📖«وَ عاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ فَإِنْ كَرِهْتُمُوهُنَّ فَعَسى أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ يَجْعَلَ اللَّهُ فيهِ خَيْراً كَثيراً»
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۸۵)
«حکمة شطرنجیة»
«آرامش برخاسته از وظیفه گرایی»
🔹ان قلت: چطور ممکن است با این همه دلمشغولی ها و گرفتاری ها و پرونده های باز دنیایی با فراغت بال و تمرکز به عبادت نشست؟! قلت: گاهی این تشویش ذهنی بیش از آنکه مولود خود مشکلات دنیا باشد برخاسته از نگرش ما پیرامون بازی دنیاست.
🔸اگر میبینیم ذهنمان در خلوت و جلوت مدام درگیر دنیاست به خاطر آن است که نسبتمان را با دنیا در قالب استعاره ای مانند مسابقه فوتبال معنا کرده ایم! فکر میکنیم باید مدام دنبال توپ دوید و آمادگی همیشگی داشت! همین است که وقت و آرامش و انگیزه ای برای عبادت و سحرخیزی نداریم!
🔹حالا بیایید دنیا را از پنجره استعاره شطرنج ببینیم. یک شطرنج باز حرفه ای تنها وقتی فکر میکند که نوبتش رسیده! بعد از آن استراحت میکند چون تا رقیب مهره اش را آنطور که میخواهد حرکت ندهد فکر کردن قبلی هیچ فائده ای ندارد! این استراحت آمادگی اش را برای ادامه بازی هم بیشتر میکند. نسبت ما با دنیا هم بیشتر مانند بازی شطرنج است.
✅در سَبحِ طویل روز و هنگام فعالیتهای دنیایی سعی کنیم مهره خودمان را خوب حرکت بدهیم! ولی بعد از آن دیگر مشغول عبادت و ذکر خودمان شویم! بازیمان تمام شده! بگذاریم دنیا مهره اش را حرکت دهد! باید دست به یک جراحی ادراکی بزنیم! به جای مبارزه دائمی و نتیجه گرایانه، مبارزه شطرنجی و وظیفه گرایانه را قرار دهیم.
✅بلکه دین به ما میگوید حتّی به فکر نتیجه هم نباش! تو در نهایت چه ببازی یا نه، پیروزی! فقط تقوای بازی را رعایت کن! خوب بازی کن! اگر نگاه انسان اینگونه باشد در دل مشکلات آرامشش را از دست نخواهد داد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۸۶)
«مطلوبیّت یا محبوبیّت؟!»
«فَاجْعَلْ نَفْسِي مَحْبُوبَةً فِي أَرْضِكَ وَ سَمَائِك»
🔹یکی از نیازهای انسان احتیاج به توجّه، پذیرفته شدن، خواستنی بودن و حسّ محبوب بودن است. انسان در نهاد و سرشتش از احساس طرد شدگی بیزار و فراری است.
🔸همانطور که برای رفع نیاز به تشنگی یا گرسنگی یا دیگر نیازها باید کار مناسبش را انجام دهیم اینجا هم باید کاری کنیم که این نیاز رفع شود. متأسّفانه بسیاری در این مرحله بین مقوله مطلوبیّت با مقوله محبوبیّت خلط میکنند! همین است که نسبت به این نیاز عمیق روحی عقده ای بار می آیند! انسان گاهی با ویژگی هایی مانند ثروت، قدرت، زیبایی، تجمّل و...مطلوب میشود ولی محبوب نه!
🔸دیگران او را نه به خاطر محبوبیتش بلکه به خاطر مطلوبیتش طلب میکنند! و این را خود انسان به خوبی در عمق نگاهشان میفهمد که به دنبال منافع خودشان اند! آن احساس مرموز فطری اش به دوست داشته شدن ارضاء نمیشود.
🎎روی زیبا و تظاهرهای جذّاب هر چند در ظاهر مطلوبیّت آفرین است و دور انسان را شلوغ میکند ولی در باطن متضمّن نوعی طردشدگی روانی و آبستن نوعی افسردگی پنهان و زمینه برای بسیاری از مفاسد است.
✅آنچه انسان را محبوب میکند خیرخواهی، تواضع و مهربانی با انسانهاست. قرآن کریم وعده داده کسانی که رابطه خودشان را با خدا اصلاح کرده و روی به عمل صالح می آورند محبّتشان در دل مخلوقات دیگر قرار میگیرد: «إنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا»
💖انسان مؤمن امواج لطیفی از دوست داشته شدن را از سوی خلائق درک میکند که او را غرق لذّتی روحانی میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۸۷)
«از تابلوی مونا لیزا داوینچی تا نهج البلاغة مولا علی علیه السلام»
«لبخند ژکوند یا ریشخند دنیا؟!»
🔹صحبتهای یکی از روانشناسان معروف را گوش میکردم. میگفت وقتی به موزه لوور فرانسه رفته بود با دیدن نقّاشی معروف داوینچی که اکنون بعد از پنج قرن مشهورترین نقّاشی جهان است ناخودآگاه اشک از دیدگانش جاری میشد!
💭به گمانم این احساس ایشان احتمالا حاصل اندماجی از عقده ها و انتظارها و آرمانهایی است که در وجود ایشان رسوب کرده بوده و در یک لحظه اثر گذار در قالب تماشای این تابلو این احساسات فرصت اثاره و هیجان پیدا کرده بوده اند. خیلی احساس اصیلی نیست!
🔸در هر حال کنجکاو شدم و بعد از بارها دوباره محو تماشای این نقّاشی شدم. ببینم اینها چه میگویند؟! در نهایت بی غرضی و انصاف و تلطیف ذوق هنری که برایم ممکن است باز معتقدم زیباست ولی لایق این همه توجّه نیست. البته باز صد رحمت به این به جای این همه توجه عجیب به آثار امثال پیکاسو! احتمالا همان سرقت معروفی که ابتدای قرن بیستم رخ داد باعث شد تابلو مونا لیزا در صدر توجّه جهانی قرار بگیرد و عزیز دردانه شود!
✋من را متّهم به بی ذوقی نکنید! خودتان جوگیر و بی ذوقید!😅 آنجا که گرد و غبار این اتهامها خوابیده یعنی در خود فلسفه هنر هم این امور به شدّت موضع بحث است. میتوانید کتاب «هنر چگونه اثر میکند؟!» اثر الن وینر را در این زمینه مطالعه کنید.
🔹نگاهم به نهج البلاغة افتاد! همینطور به شکل استخاره ای باز کردم؛ یک دفعه این فراز آمد:
📖«...فَكَمْ أَكَلَتِ الْأَرْضُ مِنْ عَزِيزِ جَسَدٍ وَ أَنِيقِ لَوْنٍ كَانَ فِي الدُّنْيَا غَذِيَّ تَرَفٍ وَ رَبِيبَ شَرَفٍ يَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ وَ يَفْزَعُ إِلَى السَّلْوَةِ إِنْ مُصِيبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ ضَنّاً بِغَضَارَةِ عَيْشِهِ وَ شَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَ لَعِبِهِ
📖فَبَيْنَا هُوَ يَضْحَكُ إِلَى الدُّنْيَا وَ تَضْحَكُ إِلَيْهِ فِي ظِلِّ عَيْشٍ غَفُولٍ إِذْ وَطِئَ الدَّهْرُ بِهِ حَسَكَهُ وَ نَقَضَتِ الْأَيَّامُ قُوَاه وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ الْحُتُوفُ مِنْ كَثَبٍ فَخَالَطَهُ بَثٌّ لَا يَعْرِفُهُ وَ نَجِيُّ هَمٍّ مَا كَانَ يَجِدُهُ وَ تَوَلَّدَتْ فِيهِ فَتَرَاتُ عِلَلٍ آنَسَ مَا كَانَ بِصِحَّتِه...
📖حَتَّى فَتَرَ مُعَلِّلُهُ وَ ذَهَلَ مُمَرِّضُهُ وَ تَعَايَا أَهْلُهُ بِصِفَةِ دَائِهِ وَ خَرِسُوا عَنْ جَوَابِ السَّائِلينَ عَنْهُ وَ تَنَازَعُوا دُونَهُ شَجِيَّ خَبَرٍ يَكْتُمُونَهُ فَقَائِلٌ يَقُولُ هُوَ لِمَا بِهِ وَ مُمَنٍّ لَهُمْ إِيَابَ عَافِيَتِهِ وَ مُصَبِّرٌ لَهُمْ عَلَى فَقْدِهِ يُذَكِّرُهُمْ أُسَى الْمَاضِينَ مِنْ قَبْلِهِ ...»
💡به دلم افتاد وقتی به این تصویر مینگری با این موعظه مولا نگاه کن! با دید عبرت ببین! بگذار هر کسی هر طور میخواهد ببیند ولی تو از این پنجره بنگر! از پنجره الهاکم التکاثر و یاد بی وفایی دنیا و عظمت آخرت!
😞نه از تاک نشان است و نه از تاک نشان! نه از داوینچی چیزی مانده و نه از زن زیبای آن تاجر ابریشم فلورانسی! مولایمان میفرماید:
👈چه بسیار بدنهای زیبا و نازنین رنگی که در دنیا پرورده ناز و رفاه و شرافت بود را زمین در خود بلعید! همانها كه برای آنکه لطافت زندگانی و فراوانی لهو و بازی خود را حفظ کنند در ساعت اندوهشان به شادی، تسلّی خویش میجستند و هرگاه مصیبتی به آنها فرود میآمد، به سرگرمی پناه میبردند!
👈در همان حال که به دنیا میخندیدند و دنیا به آنها میخندید، در سایهی زندگاني سرشار از خوشی غفلت، ناگاه روزگار، خارهای تیز خود را بر آنها فرو کرد و روزها، نیروهایشان را به زوال کشانید! مرگ از نزدیکی به آنها نگریست پس اندوهی ناشناس سراغشان آمد و با وجودشان در آمیخت و نجوای غمی بر آنها مستولی شد که پیش از آن درکش نکرده بودند!
👈انواع بیماری های گونه گون در آنها پدید آمد که با آن آنچه را که از تندرستی با آن انس گرفته بودند به تدریج از کف دادند! تا آنکه اطبّاء از معالجه درمانده شدند و خویشانش در پاسخ از پرسشگران درباره مریضیشان عاجز ماندند و کم کم بر بالینشان بر سر خبری اندوهبار که پنهانش میداشتند به نزاع پرداختند!
👈پس يكي میگوید: او در آستانهٔ مرگ است و دیگری امید بازگشت تندرستی را به آنها میدهد، و دیگری آنان را بر فقدان او شکیبا میدارد و مصیبتهای درگذشتگان پیشین را به یادشان میآورد...
🍀در خلوتهایمان این فرازها و قبل و بعدش را بخوانیم! ای کاش عربی مسلط بودیم! تابلویی که مولایمان با این عبارات برایمان به تصویر میکشد زیباتر و عمیقتر است یا تابلو مونا لیزا؟! مولایمان امیر عالم بلاغت و هنر هم بوده! یک هنرمند بسیار بسیار بزرگ که قوم عرب که مشهور به هنر سخنوری بوده اند را در مقابل عظمت بیان و بلاغتش به زانو درآورده! مولا علی مولای هنرمندان هم هست!
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۸۸)
«أعظم المثوبة مثوبة الإنصاف»
🔹فضائل انسانی بسیار است: سخاوت، شجاعت، عفّت، ذکاوت، شفقت و... ولی کدام یک محوری تر است؟! یکی از اموری که میتوان با آن نبض معنوی انسانها را گرفته و میزان سلامتی روحشان را تشخیص داد نگریستن به میزان انصاف آنها و متعادل بودن ترازوی وجودشان است. ای کاش به جای تست هوش و محور قرار دادن این ویژگی تست انصاف و مانند آن هم شایع میشد!
🔸محوری بودن این خصلت از آن روست که نقش اساسی در تشخیص حقیقت و در ادامه تصدیق و عمل به آن را دارد. انصاف از شعب صداقت است. دشواری انصاف صرفا از این جهت نیست که انسان مطلبی را دانسته انکار میکند! پیچیدگی آنجاست که بی انصافی انسان خیلی پیشینی تر در انسان اثر کرده و گاهی انسان به شکل حق به جانب بی انصافی میکند!
🚫ولی این حالتش تا حدودی سلب الاختیار بالاختیار است. زیرا تشخیص میزان فضیلت انصاف و همینطور مبتلا بودن به رذیله بی انصافی برای همگان ممکن است. هر چند مرد میخواهد که از خودآگاه شدن به این مطلب نترسیده و خود را بی انصاف یا کم انصاف بداند!
🔹بخش قابل توجّهی از میزان انصاف مانند دیگر روحیّات انسانی به شکل طبعی در انسانها مختلف قرار داده شده است. بخش دیگر آن هم ولو به سختی قابل تدبیر و اکتساب است. در ابتدای کتاب المبدأ و المعاد مرحوم ملاصدرا مطلبی دیدم که خیلی برایم جالب و قابل تأمل بود. میگوید حرام میدانم کسی که انصاف و آن هم از نوع طبیعی و فطری اش را ندارد کتابم را بخواند:
📖«حرمت على نفسي مناولة هذا الكتاب إلا لمن جبلت سريرته من غير تكلف على الإنصاف و تجنب بحسب الفطرة من غير مشقة عن الجور و الاعتساف»
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۸۹)
«سرّ انکار پیامبران...»
«بَلْ كَذَّبُوا بِالسَّاعَة ...»
🔹چند سال پیش سری به روستای پدری زدم! ابتدای روستا تابلویی از طرف اوقاف نصب شده که این روستا ملکش وقف فلان بوده و... . اهالی روستا که نه خودشان و نه اجدادشان چنین چیزی نشنیده بودند! لذا حتّی یک نفر هم برایش چنین چیزی قابل قبول نبود!
🔸آخر مردمی که از وقتی چشم باز کرده اند این خانه و زمین و آبادی را ملک خودشان و آباء و اجدادشان دیده اند مگر به این راحتی میتوانند چنین چیزی را قبول کنند و از تمام هستی شان بگذرند؟! مخصوصا وقتی که کسی قدرت سلب مالکیّت از آنها را هم نداشته و آنها هم از پیش خودشان ده ها دلیل منطقی و شبه منطقی میتوانند اقامه کنند که چنین وقفی وجود نداشته!
🚫حالا نمیگویم وقفی در کار بوده یا نبوده ولی با خودم گفتم واقعا مردانگی و آزادگی عجیبی میخواهد که کسی به این احتمال توجّه کند و تمام هستی و خوشی خودش را به خطر بیاندازد! عادتا احدی تن به چنین چیزی نخواهد داد! مگر اینکه پای آخرت باز شود تا مقداری رام شود و برود ببیند حقیقت ماجرا چیست؟!
🔹آیات ابتدایی سوره مبارکه فرقان را تلاوت میکردم. دیدم به پیامبر خدا مدام تهمتهای متنوّع زده و شبهه افکنی کرده و کلامش را اساطیر الاوّلین میدانستند. ولی قرآن کریم میفرماید نه! مسأله این نیست! اینها نمیتوانند زیر بار آن خدایی بروند که تو وقتی معرّفی اش میکنی میفهمند تمام هستی و ملک آنها وقف اوست! میخواهند نامردی کنند و زیر بار نروند! آخرت را فراموش کرده اند لذا قدرت این مردانگی را ندارند که تن به نبوت تو دهند!
باسمه تبارک و تعالی (۱۵۹۰)
عقل قرآنی (۱۴)
«اعجاز قرآن کریم»
«منطق آیات»
«أَ وَ لَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ يُتْلى عَلَيْهِمْ»
🔹بنده خدایی اصرار داشت تا وجه اعجاز قرآن کریم را برایش توضیح دهم! مطالبی گفتم ولی به گمانم بسیاری چوب غفلت از ایمان به آیات و انتظار داشتن معجزه را میخورند!
🚫اصلا ادبیّات قرآن کریم در اثبات حقّانیّت خودش اینطور نیست! حقانیت خودش را واضحتر از اینها میداند. نباید مخاطبین را نسبت به اثبات چیزی مانند اعجاز بلاغی شرطی کرد! هر چند از خود قرآن کریم برمی آید که قرآن نوعی اعجاز بلاغی نیز برای خودش قائل است. ولی این مطلب در حاشیه نسبت به امور دیگر که قرآن کریم حقّانیّت خود را مبتنی بر آن معرّفی میکند مطرح شده.
🔻قرآن کریم حقانیت خودش را واضحتر از این امور میداند و خیلی عزت نفس بالاتری دارد از اینکه خودش را در بند اثبات اعجاز بلاغی و مانند آن بداند! اگر هم جایی هماورد طلبی کرده نه برای اثبات حقانیت خودش است بلکه برای اظهار عجز بهانه آوران و معاندان است🔺
✅برخلاف صورت بندیهای بعدی که در علم کلام و مجادلات مذهبی درگرفت، ادبیات قرآن کریم به جای تأکید بر مفهوم «اعجاز» تکیه بر بر مفهوم «آیه»، «آیات» و «انذار» و پیوند آن با مفهوم (ایمان) است: (و ما تغنی الآیات و النذر عن قوم لا یؤمنون)
👈قرآن کریم روشش این نیست که مانند براهین فلسفی طوری بخواهد حرف بزند که جای هر احتمال خلافی را بر ذهن بسته و او را هر چند نخواهد اکراه به قبول حقیقت کند! در چنین فضای آلوده ای با مخاطبش حرف نمیزند! این نوع مواجهه را به دور از ساحت پاک و پر ناز حقیقت میداند!
⬇
👈حقیقت از منظر قرآنی طوری است که تنها کسی که پاکیزه از استکبار است و میخواهد آن را درک کند میتواند به بارگاهش راه یابد! (سأصرف عن آیاتی الذین یتکبرون) همانها که وقتی نشانه ها را میبینند بهانه نیاورده و میگروند: (آمنا بآیات ربنا لما جائتنا) خودش را ارزان نکرده و جلوی پای آنها نمی اندازد! اگر چنین است نشانه ها و آیه های حقیقت برای آنها که کافر مزاج نیستند بسیارند! (یقول الذین کفروا لولا انزل علیه آیة من ربه)
✔قرآن میفرماید آیه فرستادیم ولی مشکل از ناحیه انسان است که چقدر آمادگی ایمان داشته باشد (... قل ان الله یضل من یشاء و یهدی الیه من أناب)! مشکل از ناحیه آن تعیّن عقلانیّتی است که انسان لباسش را میپوشد و متناسب با آن به پدیده ها مینگرد و انتظاراتش را تنظیم میکند!
🚫بسیاری به جای آنکه انگشت اتّهام را به سوی خودشان بگیرند خودشان را برای درک حقیقت شرطی کرده اند تا معجزه ای به آنها نشان داده شود! این همان چیزی است که قرآن کریم اساسا بر محور آن حقّانیت خود را استوار نکرده! دیر آمده و زود هم می خواهند بروند!
🔹امثال آنچه حضرت موسی علیه السلام نیز در زمان خود آورده را قرآن کریم با همین ادبیّات آیات و نشانه ها معرّفی میکند. یعنی اینها هم چیزی از سنخ بسیاری از آیات دیگر مانند همین شب و روز و گردش خورشید و ماه و بسیاری امور دیگر است که برایمان عادی جلوه میکند.
👈قرآن کریم خیلی از امور را آیه میداند که اصلا ما چنین درکی نسبت به آنها گاهی نداشته ایم! مثلا در آیات ۵۸ تا ۶۱ سوره مبارکه نور حتّی احکام ساده فقهی را هم از جمله آیات و نشانه هایی میداند که انسان را میتواند به حقّانیّت این آیین پاک و آن علم و حکمت آسمانی که از آن ریشه گرفته راهنمایی کند!
👈مثلا میفرماید بچه هایتان را طوری تربیت کنید که در اوقات خلوت اجازه بگیرند و بدون اجازه به اتاق پدر و مادر نیایند! همین مطلب کوچک در باب اخلاق جنسی را هم میگوید: «کذلک یبیّن الله لکم آیاته والله علیم حکیم»
👈در بیان اینکه در منزلِ چه اصنافی از انسانها میتوانیم راحت باشیم مصادیقی را معرّفی میکند و خود این طرز بیان و نوع نگاه خودش را نشانه ای برای دلهای بیدار در راستای فهم این میداند که این حرفها از سنخ دیگری است: «کذلک یبیّن الله لکم الآیات لعلّکم تعقلون». منطق قرآنی در باب آیات این است:
📖إِنَّ فِی ٱلسَّمَـٰوَ ٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ لَـَٔایَـٰتࣲ لِّلۡمُؤۡمِنِینَ * وَفِی خَلۡقِكُمۡ وَمَا یَبُثُّ مِن دَاۤبَّةٍ ءَایَـٰتࣱ لِّقَوۡمࣲ یُوقِنُونَ * وَٱخۡتِلَـٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَمَاۤ أَنزَلَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلسَّمَاۤءِ مِن رِّزۡقࣲ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَا وَتَصۡرِیفِ ٱلرِّیَـٰحِ ءَایَـٰتࣱ لِّقَوۡمࣲ یَعۡقِلُونَ* تِلۡكَ ءَایَـٰتُ ٱللَّهِ نَتۡلُوهَا عَلَیۡكَ بِٱلۡحَقِّۖ فَبِأَیِّ حَدِیثِۭ بَعۡدَ ٱللَّهِ وَءَایَـٰتِهِۦ یُؤۡمِنُونَ* وَیۡلࣱ لِّكُلِّ أَفَّاكٍ أَثِیمࣲ *یَسۡمَعُ ءَایَـٰتِ ٱللَّهِ تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِ ثُمَّ یُصِرُّ مُسۡتَكۡبِرࣰا كَأَن لَّمۡ یَسۡمَعۡهَاۖ فَبَشِّرۡهُ بِعَذَابٍ أَلِیمࣲ * وَإِذَا عَلِمَ مِنۡ ءَایَـٰتِنَا شَیۡـًٔا ٱتَّخَذَهَا هُزُوًاۚ أُو۟لَـٰۤىِٕكَ لَهُمۡ عَذَابࣱ مُّهِینࣱ
✅در نگاه قرآن مسأله را باید از ریشه درست کرد! تا انسان نخواهد نمیتواند حقیقت را درک کند! در امّتهای پیشین خداوند متعال اجازه ظهور معجزات بزرگ را هم داد و اتّفاقا پیامبران الهی را معمولا متّهم به سحر کرده و بر استکبارشان افزوده شد! خود خداوند در طرّاحی نظام هستی، دنیا را جلوی دیدگان انسانها زینت داده تا در یک چالش و مبارزه درونی سراغ حقیقت بیایند و مضطرّ به پذیرش آن نباشند! با شک و تردیدها مدام کشتی بگیرند!
📖«فَلَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلى آثارِهِمْ إِنْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَديثِ أَسَفاً * إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً * وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيداً جُرُزاً»
👈همین حقیقت را امیر المؤمنین علیه السلام به زیبایی در خطبه قاصعه تذکّر میدهد که روش تربیت انسان موحّد و اهل اخلاص همین است که از راه آیات و انتخاب خودش در فرآیندی از کشتی گرفتن با شکها و وسوسه ها و شیاطین رشد کند:
📖«وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الْمَحْمُولُ عَلَيْهَا وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِهَا بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ لَخَفَّفَ ذَلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِ فِي الصُّدُورِ وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الْمَجَاهِدِ وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ ...»
⬇⬇