eitaa logo
بذل الخاطر
955 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۶۹) «فوائد جامعه شناسی» «تاثیر خودشناسی در جامعه شناسی» 🔴کتاب جامعه شناسی آنتونی گیدنز را میخواندم. کتاب خوب و روانی است و مهمترین اندیشه های این علم را با بیانی روان و علمی آورده است. 👈البته این کتاب ناظر به فرهنگ کشورهای غربی مخصوصا انگلستان به همراه نگاه مقایسه ای با دیگر ممالک نوشته شده است. 👈دغدغه ی اصلی آن هم مربوط به عصر قبل از دنیای مجازی است که واقعا بشریّت را در این دو دهه اخیر غافلگیر کرده است. دنیای انسانی را به شدّت و سرعت تغییر داده است. 🔹فوائد جامعه شناسی🔹 جامعه شناسی فوائد بسیاری دارد. بگذارید مقداری را که درک کرده ام بگویم. مخصوصا در دوران ما که تحوّلات عمیقی رخ داده و همچنین تحوّلات عمیقی در حال رخ دادن است ضرورت دارد. 👈جامعه شناسی درک روندها را میسّر میکند. واقعا در چه مسیری در حال حرکت هستیم. با چه انسانی مواجه هستیم؟ چگونه برای آینده خودمان و دیگران برنامه ریزی کنیم؟ اولویتها چیست؟ 👈جامعه شناسی نقش برجسته ای در بالا بردن جنبه ی انسانها در درک تنوع فرهنگی و مبارزه با جزم اندیشی و خام اندیشی دارد. 👈جامعه شناسی بصیرت انسان را در شناخت محاسن و معایب اجتماع بالا برده و او را متوجّه عمقها میکند. انسانها را متوجّه به بعد عاطفی و روانی آنها که لزوما بعد معرفتی نیست میکند. 👈جامعه شناسی قدرت توصیف دقیق، تبیین ژرف و پیش بینی صائب را بالا میبرد. فراست و کیاست و دورنگری می آورد. 👈قدرت حدس انسان از رفتار انسانی در گروه های و فرهنگهای متنوع بالاتر رفته و از همین رو قدرت درک و همدردیش هم میتواند بالاتر برود.
👈انسان را با خلق الله لطیفتر و مهربانتر میکند. جامعه شناسی به انسان کمک میکند انعطاف پذیرتر بوده و بتواند بهتر خود را با موقعیتهای جدید وفق دهد. 👈جامعه شناسی ما را از برخوردی منفعلانه و حرکاتی مذبوحانه در برابر پدیده های نامطلوب کنونی مانند بد حجابی، بد دینی، بالا رفتن سنّ ازدواج، زیاد شدن طلاق و... دور میکند. ✔این را باید بدانیم در هر حال هر کسی نوعی درک و شناخت و جامعه شناسی مختصّ به خود را دارد. از داشتن چنین علمی مفرّی نیست. انسان باید بداند مسأله این نیست که ما به این علم نیاز داریم یا نداریم بلکه مسأله آن است که ما باید دیدهای جامعه شناسانه خود را اصلاح کنیم یا بگذاریم غلط و ساده باقی بماند؟ چه بهتر که سعی کنیم نگاه های تازه تر، ژرفتر و منطبقتر با واقعی را از زیست و روابط اجتماعی خود پیدا نماییم. 🔹فوائد جامعه شناسی برای طلاب🔹 انسان وقتی شناختش از جامعه عمیقتر میشود تازه ابعاد تازه و عجیبتری از عمق وابستگی احوالات شخصی اش را به صلاح و فساد جامعه متوجّه شده و متوجّه میشود ریشه ی بسیاری از اموراتش به جامعه ای برمیگردد که در آن زندگی میکند. 👈متوجّه اهمّیت مسأله عضویت و تابعیت اجتماعی شده و میفهمد که عضویت در یک جامعه ی خاصّ چقدر میتواند در جهتگیری وی اثرگذار باشد. 👈چه حجم وسیعی از اعتقادات، خلقیات، عادات و احساساتی که دارد در واقع از عضویت در یک جامعه ی خاصّ نشئت گرفته و اموری نیست که از وجود خودش و تلاش و کسب شخصی اش جوشش کرده باشد. 👈اینجاست که مسأله ی عضویت در گروه و جامعه ی خاصّ بسیار برایش برجسته میشود. البته این شاخه عمدتا در روان شناسی اجتماعی برجسته میشود. 👈متوجّه میشود بسیاری از امور اصلا بدیهی و شخصی نبوده و حاصل همین عضویت است. اینجاست که مسأله انتخاب یک جامعه برایش برجسته میشود. 👈به قول طلبه ها الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار. انسان از همان ابتدا باید در انتخاب گروه و جامعه اش و سپس در کوشش در اصلاح آن یا لا اقل خودآگاهی به عمق تأثیر پذیری و مراقبت از خود باید کوشا باشد. 👈اینجاست که عمق مفهوم مهمّ دینی لزوم مهاجرت و تعرّب بعد الهجرة و استضعاف خودخواسته و... برایش روشن میشود: 📖«إِنَّ الَّذينَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي‏ أَنْفُسِهِمْ قالُوا فيمَ كُنْتُمْ قالُوا كُنَّا مُسْتَضْعَفينَ فِي الْأَرْضِ قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها فَأُولئِكَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيرا» 👈جامعه شناسی ما را در شناخت بهتر موضوعات دینی و تشخیص موضوعات و بندگی بهتر یاری میکند. بندگی بهتر و وظیفه شناسی دقیقتر نیز قرب انسان را بالا برده و درجه وجودی انسان را ارتقا میدهد. 👈در فضای طلبگی نیز انسان را در مقوله تبلیغ به لسان قوم یاری میکند. از تحجّر دور میکند. درک جامعه شناسانه اساسا میتواند برداشتهای فقهی و دینی انسان را به شدّت تحت تأثیر قرار دهد. 👈بعد اجتماعی تعالیم دینی را برجسته میکند. عمق خطرناک پدیده های جدیدی مانند دیدنداری سکولار را روشن میکند. ضرورت تشکیل حکومت دینی و نظریّاتی فقهی نظیر ولایت فقیه را باورپذیرتر میکند. حتّی در برخی فتاوای جزئیتر فقهی و برداشتها نیز تأثیر میگذارد. 👈طلبه را در درک بهتر تاریخ اسلام و شناخت اسلام یاری میکند. شبهات را قابل هضم میکند. عوامل ظهور سقیفه، جنگهای امیر المؤمنین علیه السلام و صلح امام حسن و قیام امام حسین علیهما السلام را انسان عمیقتر درک کرده و از سیره اجتماعی حضرت بیشتر الگو برداری میکند. 👈سابقا مقداری در تأثیر قبیله شناسی و شناخت بسترهای اجتماعی متفاوت حاکم بر جامعه عرب در هنگام ظهور اسلام شماره هایی سخن بذل کردیم. درکهای قوی جامعه شناسانه انسان را مهیّای درک بهتر عمق مهدویّت و وعده ی ظهور در آخر الزمان هم میکند. معرفت انسان را به مهدویت و جامعه ی مهدوی بالا میبرد. 👈مقداری هم در لزوم شناخت مدرنیته و پدیده های جدید ضدّ دینی مانند لیبرالیسم سخن گفته ایم. جامعه شناسی انسان را به نوعی با خودآگاه کردن انحاء تأثّر فرد از جامعه در برابر آسیبها واکسینه نموده و توان برون رفت از جبرهای زمانی و محیطی را در ذهن انسان برجسته میکند.
🔹تذکّر🔹 البته آنچه از فوائد این علم گفتیم فوائد ذات این علم است نه آن چیزی که لزوما به عنوان کتب جامعه شناسی موجود است که خودش آسیبها و کاستی ها و اختلافهای خود را دارد. در هر حال علمی بشری است و بر اساس نظریّات مختلفی بیان شده است که قابل نقّادی است. ✅همچنین گزاره های جامعه شناسانه را ما باید از متون دینی نیز استنباط کنیم. با مسلّح شدن به علوم انسانی نوین مبدأ قابلی خود را در درک عمیقتر دین اتّساع داده و نظریّات خود را نیز اصلاح کنیم. خود را در شناخت جامعه محدود به افق محدود خود نکرده و سعی کنیم مسائل جامعه را از افق دید وحی و عقول قدسی نیز استعلام کنیم. نقش عوامل غیبی در احوالات فرد و جامعه یکی از مسلّمات ادیان الهی است. چه تمدّنهای بزرگی که به واسطه کفر و گناه با عذاب الهی از میان نرفتند! بگذریم ... 🔸ابن خلدون پدر علم جامعه شناسی🔸 ظهور این علم در دنیای نوین همانطور که جامعه شناسان بیان نموده اند معلول تحوّلات شگرف زندگی بشر از عصر سنّتی به زندگی صنعتی بود که در هر حال هر ذهن بلیدی را نیز میتوانست به دلیل تحوّلات محسوس شگرف به اندیشیدن پیرامون یک علم مستقل به نام جامعه شناسی رهنمون کند. 👈ولی به نظر حقیر قهرمان این عرصه ابن خلدون دانشمند شهیر اسلامی در قرن نهم هجری است. علمی که او آن را علم عمران نامید و بسیاری از مباحث آن را با نظریّات ابتکاری و نوین در مقدمه مشهور خود شکوفا نمود. پدر این علم به راستی و بدون تعصّب اوست. 👈بنده از اوایل طلبگی یکی از جالبترین کتبی که همواره به آن توجّه مینمودم مقدّمه ابن خلدون بود. عظمت ابن خلدون نه به خاطر سبقت زمانی بر دیگران و استنباط دقیق بسیاری از موضوعات این علم است بلکه به نظر حقیر به این دلیل است که این تفطّن تفصیلی و خیره کننده ی او قبل از ظهور تحوّلات اجتماعی و در دل همان زندگی ثابت سنّتی رخ داد که نشان دهنده ی اوج نبوغ این شخصیت ارزنده است. 👈کاملا روشن است که وی در کتابش از زمان خود بسیار جلوتر است. این ویژگی عقل حرّ و فضای فکر طبیعی بدون تأثّر از زمین و زمان است که خود ابن خلدون آن را در جایی شرح داده است. بد نیست در یک شماره آن را توضیح بدهم. در منهج شناسی نحو متعالی از آن به عنوان منهج فکر طبیعی یاد کرده ام. 🔸تأمّلی پیرامون کلام آنتونی گیدنز🔸 همه ی آنچه گذشت برای بیان این مطلب بود! داشتم کتاب جامعه شناسی گیدنز را میخواندم. وی در بیان فائده ی این علم میگوید: 📖«تفکر جامعه شناسانه بیش از هر چیز به خود شناسی کمک میکند ... مطالعه ی جامعه شناسی باید تجربه ای رهایی بخش باشد... جامعه شناسی چشم اندازهای جدیدی را پیرامون سرچشمه رفتارمان در برابر ما میگشاید و به درک ژرفتر زمینه های فرهنگی متفاوت با فرهنگ ما می انجامد ... و امکانات آزادی انسان را افزایش میدهد» 🔹حرف درستی است. جامعه شناسی پیوند مهمّی با خود شناسی دارد. از دیرباز در متون دینی نیز بر تأثیر پذیر آحاد از امر اجتماعی و قدرتهای اجتماعی تأثیرگذار تأکید شده است. 👈زمانی در رأس این قدرتها به دلیل ساختار اجتماعی اراده ی پادشاهان و مستبدّین بود. از این رو بود که گفته میشد: «النّاس علی دین ملوکهم». از این رو بود که امام حسین علیه السلام فرمود: «و علی الاسلام السلام اذ بلیت الأمة براع مثل یزید»! 👈گاهی نیز به تأثیر زمانه اشاره شده و بیان شده است که: «النّاس بزمانهم أشبه منهم بآبائهم». اینها همان تأثیر عوامل اجتماعی بر آحاد انسانها است. 👈یعنی بی تفاوت نباشید که حاکم شما کیست؟ در درون چه مناسبات اجتماعی زندگی میکنید؟ به چه سمت در حال حرکتید؟ اینها اموری است که تأثیر مباشری در معاش و معاد خودتان و خویشان و جامعه تان دارد. 💡ولی از آن طرف چیزی به ذهنم خطور کرد. آن هم این است که درست است که جامعه شناسی به قول گیدنز به خود شناسی بیشترین کمک را میکند ولی یک راه دیگری هم هست که اتّفاقا بالعکس است. 👈خود شناسی نیز کمک بی بدیل و ژرفی به جامعه شناسی میکند. انسان میتوان برعکس کلام گیدنز با خودش شناسی، جامعه شناسی اش را بالا ببرد. ✅انسان وقتی با تقوا، مراقبه و محاسبه مراتب خودشناسی اش بالاتر رود تنها خود را نشناخته بلکه انسان را شناخته! جامعه نیز چیزی جز اجتماع انسانها و انحاء مناسبات آنها نیست. ✅انسان با معرفت نفس به لایه های لطیفتری از وجودش متّصل میشود که عالی تر از مرحله ی تأثّر به عوامل بیرونی و اجتماعی است. در اینجاست که به خوبی میتواند بین خود واقعی اش و گرایشات و وساوس و امر اجتماعی و... تفکیک کند. میفهمد دیگران هم متأثّر از چه چیزها و گرایشاتی هستند و به چه سبب اینگونه رفتارهای فردی و اجتماعی از آنها سر میزند.
👈در مقیاس کلانتر با عمقی شگرف درک میکند این جوامع چرا اینطورند و تحلیلهای ژرفتری از وقایع پیدا میکند. 👈عمق عمیق مفاهیم دینی مانند غرور دنیا و تلبیس ابلیس را بهتر درک میکند: 📖«یا ایّها الّذین آمنوا علیکم أنفسکم لا یضرّکم من ضلّ اذا اهتدیتم» 🔹شاید معنایش این باشد که یعنی اگر به خودتان بپردازید و معرفة النفس پیدا کنید دیگر واکسینه شده و دیگران را هم خواهید شناخت. 👈دیگر نمیگویید اگر این حقّ است پس چرا آن دانشمندان به آن معتقد نشدند! پس چرا ما در اقلّیت هستیم و... دیگر مشاهده ضلالت جامعه تان یا جوامع دیگر به شما ضرری نزده و میتوانید خود را در حصنی حصین از تأثیر پذیری از این امور دانی قرار دهید. 👈انسان با شناخت عمیق درونی متوجّه میشود که شیطان و نفس و غرور دنیا چطور مردم را با وجود نشانه های آشکار حقّ به غفلت و انکار کشانده اند. 👈دیگر کثرت و قلّت را معیار حقّ نمیبیند بلکه حقّ را با خودش میشناسد. اینجاست که این خطاب قرآنی را به خوبی میفهمد: 📖«قُلْ لا يَسْتَوِي الْخَبِيثُ وَ الطَّيِّبُ وَ لَوْ أَعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبِيثِ فَاتَّقُوا اللَّهَ يا أُولِي الْأَلْبابِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ» 🔻خود شناسی متأثّر از جامعه شناسی نوعی خود شناسی غایبانه است ولی جامعه شناسی مبتنی بر خود شناسی نوعی جامعه شناسی حاضرانه است!🔺 ✅خود شناسی مبتنی بر جامعه شناسی خود شناسی ضعیفی است که انسان از درون خود را نشناخته بلکه درک حصولی محدود بیرونی از خود یافته است. البته این هم خوب است ولی کافی نیست. ✅انسانهایی که سعی نموده اند جامعه را با مطالعه ی درون خود بشناسند متوجّه میشوند تازه قرآن کریم و روایات دست روی چه مفاهیم کلیدی گذاشته است. ✅عمق راهبردی مفاهیم اسلامی را در شناخت جامعه و راهکارهای صلاح آن بهتر درک میکند. سطح بسیار عمیقتری از بحث است. 🔻افرادی که حکمت و نگاه های راهبردی به امور ندارند در مواجهه با دین سهل اندیش میشوند🔺 ✅البته باید دقت کرد اینها آثار لزوما قهری خودشناسی نیست بلکه آثاری است که میتوان آنها را با توجه به خود استحصال کرد؛ همانطور که گذشت که فوائدی که برای جامعه شناسی برشمردیم نیز فوائد لزوما قهری نیست بلکه استعداد قوی استحصال چنین اثاری در آن وجود دارد. 👈با مقداری عمیقتر شدن متوجّه نیاز انسان و جامعه ی انسانی به امام شده و تازه میفهمد برنامه فطرت برای جامعه چه بود و انسانها با دست خود، خود را از چه چیزی محروم کرده و راه حلّشان چیست؟ 👈تازه فرازهای زیارت جامعه را در توصیف امام حقّ به قادة الامم و ساسة العباد و أرکان البلاد و القادة الهداة و السادة الولاة بهتر درک میکند. 👈سابقا حکیم بزرگ مسلمان ابن سینا در کتاب شفا و اشارات با همین دیدهای جامعه شناسانه موفّق به اقامه برهان ابتکاری و نوین سانّ و معدّل برای اثبات ضرورت منصب نبوّت شده بود. 👈شاید با خودشناسی بالاتر عمقی از عالم را دریابد و عالم و جامعه را از موضعی رصد کند که اصلا در عقول ما نمیگنجد! 🔹جامعه شناسی عمیق مبتنی بر خود شناسی انسان را آرام میکند. میفهمد همه چیز به دست خداست! چیزی از مجرای خود خارج نشده است! به جای حرص و جوش خوردن و بد بینی و نا امیدی ضمن درک عمیق حقائق اجتماعی مشغول رشد خود میشود. 👈چنین جامعه شناسی است که به خوبی این درک را به انسان میدهد که: 📖«إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون‏»
باسمه تبارک و تعالی (۷۰) «طول عمر مبارک امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف» 🔷قصدم این بود که دیگر کمتر بذل الخاطر بنویسم. چند روز یکبار اگر توفیق شد. فعلا دوبار است که خلف قصد رخ میدهد. 🔸یکی از دوستان که دیشب توفیق داشت به مسجد جمکران برود پیام دادند که مطلبی در مورد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بنویسم. فرمودند اگر خطور نکرد بخطورانید!😊 🔹بنده کمترین قصدم از این نوشته ها و بذل این خطورات همانها بود که در اولین پیام آوردم. ولی به خاطر درخواست این برادر دینی و ارادت به ساحت پاک خاندان عصمت الآن که عصر جمعه است مطلبی به ذهنم خطور کرد بنویسم. 🔴چند سال قبل ظاهرا یک تابستانی بود توفیق داشتم یکبار سه کتاب اساسی شیعه در باب مهدویت یعنی الغیبة نعمانی، اکمال الدّین مرحوم صدوق و الغیبة شیخ طوسی را با بررسی اجمالی اسناد مطالعه کردم. 💡یکی از آن فیشها را به ذهنم خطور کرد الآن بذل کنم. ✅متأسّفانه گاهی به خاطر ضعف و کوتاهی ما برخی امور که اتّفاقا از نقاط قوّت ماست از جمله نقاط ضعف و انفعال ما دانسته میشود. در زمینه مهدویت نیز موارد متعدّدی اینگونه هست. یکی را عرض میکنم و آن هم در مورد طول عمر مبارک حضرت حجت سلام الله علیه است. ✅گاهی این امر برای برخی شبهه شده است. یا لااقل از سرّ طولانی شدن غیبت میپرسند! در حالیکه باید بدانیم همین طولانی شدن غیبت باید ایمان ما را به این مذهب پاک و به غیبت و به تشیّع بیشتر کند! 🔻بسیاری نمیدانند که اساسا اگر عمر مبارک حضرت بسیار طولانی نمیشد ما دچار یک شبهه سنگینی در مورد روایات معتبر اهل بیت علیهم السلام میشدیم🔺
👈به شکلی که خودش میتوانست مایه طعن مخالفین و باعث شکوک و شبهات فراوان شود! 🔶توضیح آنکه روایات زیادی داریم که بر اساس آن حضرت حجّت سلام الله علیه عمری طولانی خواهد داشت. این روایات در زمانی صادر شده که اتّفاقا انسان احساس میکند که در آن زمان شاید میتوانست شبهه برانگیز باشد ولی حال که تاریخ تصدیق این امر را نشان داده تازه نورانیّت این احادیث خود را ظهور داده است. 👈تعجّب برانگیز ترین این روایات آن است که به شیعیان تذکر داده شده که ممکن است غیبت ایشان مانند عمر نوح طولانی شود! 👈این روایات عمدتا از امام باقر و صادق علیهما السلام نقل شده و در بد بینانه ترین حالت در قرن چهارم در کتب نعمانی و شیخ صدوق و سپس بعد از آنها شیخ طوسی و دیگران آمده است. 👈البته خود این بزرگواران از متون نوشته شده ی قبلی این روایات را نقل کرده اند ولی فعلا مجال تحقیق آن را ندارم. در هر حال حتّی اگر آن هم باشد تمثیل به عمر نوح چندان در آن زمان هم مناسب نبود. ✅بر اساس این روایات قائم اهل بیت سنّتی را از نوح علیه السلام به ارث برده است و آن هم طول عمر است! گاهی نیز به عمر عزیز و خضر تشبیه شده است! دیگر از این واضحتر شیعه چه میخواهد! 👈در روایتی در اکمال الدّین از امام صادق علیه السلام داریم که: 📖وَ اللَّهِ لَوْ بَقِيَ فِي غَيْبَتِهِ مَا بَقِيَ نُوحٌ فِي قَوْمِهِ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيَا حَتَّى يَظْهَرَ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً 👈و در روایت دیگر در همین کتاب از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: 📖«فِي الْقَائِمِ مِنَّا سُنَنٌ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ سُنَّةٌ مِنْ أَبِينَا آدَمَ ع وَ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ وَ سُنَّةٌ مِنْ إِبْرَاهِيمَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُوسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ عِيسَى وَ سُنَّةٌ مِنْ أَيُّوبَ وَ سُنَّةٌ مِنْ مُحَمَّدٍ ص فَأَمَّا مِنْ آدَمَ وَ نُوحٍ فَطُولُ‏ الْعُمُر ...» 👈همین مضمون راسعید بن جبیر نیز از امام سجاد علیه السلام نقل میکند: 📖«سَمِعْتُ سَيِّدَ الْعَابِدِينَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع يَقُولُ فِي الْقَائِمِ سُنَّةٌ مِنْ نُوحٍ ع وَ هِيَ طُولُ الْعُمُرِ» 👈در روایت دیگر در غیبت شیخ طوسی عمر ایشان به حضرت عزیز که در هر حال نماد یک وقفه طولانی است تشبیه شده است: 📖«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع هَلْ فِي كِتَابِ اللَّهِ مَثَلٌ لِلْقَائِمِ ع فَقَالَ نَعَمْ آيَةُ صَاحِبِ الْحِمَارِ فَأَماتَهُ اللَّهُ [مِائَةَ عامٍ‏] ثُمَّ بَعَثَهُ‏ » 👈و در روایت دیگر در غیبت شیخ طوسی و غیبت نعمانی و اکمال الدّین از امام صادق علیه السلام نقل شده که وقتی قائم ما قیام میکند مردم میگویند چگونه ممکن است شخصی که انتظار داشتیم استخوانهایش هم در دهری طولانی از میان رفته باشد قیام کند! 📖«قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ الْقَائِمَ ع إِذَا قَامَ قَالَ النَّاسُ أَنَّى يَكُونُ هَذَا وَ قَدْ بَلِيَتْ عِظَامُهُ مُنْذُ دَهْرٍ طَوِيلٍ» 👈در روایاتی نیز تنها به مفهوم طول غیبت تأکید شده و اینکه در این مدّت خضر همدم حضرت است. مرحوم صدوق در اکمال الدّین از امام رضا علیه السلام نقل میکند: 📖«إِنَّ الْخَضِرَ ع شَرِبَ مِنْ مَاءِ الْحَيَاةِ فَهُوَ حَيٌّ لَا يَمُوتُ حَتَّى يُنْفَخَ فِي الصُّورِ وَ إِنَّهُ لَيَأْتِينَا فَيُسَلِّمُ فَنَسْمَعُ صَوْتَهُ وَ لَا نَرَى شَخْصَهُ وَ إِنَّهُ لَيَحْضُرُ حَيْثُ مَا ذُكِرَ فَمَنْ ذَكَرَهُ مِنْكُمْ فَلْيُسَلِّمْ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَيَحْضُرُ الْمَوْسِمَ كُلَّ سَنَةٍ فَيَقْضِي جَمِيعَ‏ الْمَنَاسِكِ وَ يَقِفُ بِعَرَفَةَ فَيُؤَمِّنُ عَلَى دُعَاءِ الْمُؤْمِنِينَ وَ سَيُؤْنِسُ‏ اللَّهُ‏ بِهِ وَحْشَةَ قَائِمِنَا فِي غَيْبَتِهِ وَ يَصِلُ بِهِ وَحْدَتَهُ» 👈در روایت دیگر مرحوم صدوق در اکمال الدّین با روایتی با سندی خوب از احمد بن اسحاق اشعری از امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند که: 📖«... فَمَا السُّنَّةُ الْجَارِيَةُ فِيهِ مِنَ الْخَضِرِ وَ ذِي الْقَرْنَيْنِ فَقَالَ طُولُ الْغَيْبَةِ يَا أَحْمَدُ قُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ إِنَّ غَيْبَتَهُ لَتَطُولُ قَالَ إِي وَ رَبِّي حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ الْقَائِلِينَ بِهِ وَ لَا يَبْقَى إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَهْدَهُ لِوَلَايَتِنَا وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ بِرُوحٍ مِنْهُ» 👈و در روایت دیگر مرحوم صدوق از سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که:
📖«وَ أَمَّا الْعَبْدُ الصَّالِحُ أَعْنِي الْخَضِرَ ع فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى مَا طَوَّلَ عُمُرَهُ لِنُبُوَّةٍ قَدَّرَهَا لَهُ وَ لَا لِكِتَابٍ يُنَزِّلُهُ عَلَيْهِ وَ لَا لِشَرِيعَةٍ يَنْسَخُ بِهَا شَرِيعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَهُ مِنَ الْأَنْبِيَاءِ وَ لَا لِإِمَامَةٍ يُلْزِمُ عِبَادَهُ الِاقْتِدَاءَ بِهَا وَ لَا لِطَاعَةٍ يَفْرِضُهَا لَهُ بَلَى إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى لَمَّا كَانَ فِي سَابِقِ عِلْمِهِ أَنْ يُقَدِّرَ مِنْ عُمُرِ الْقَائِمِ ع فِي أَيَّامِ غَيْبَتِهِ‏ مَا يُقَدِّرُ وَ عَلِمَ مَا يَكُونُ مِنْ إِنْكَارِ عِبَادِهِ بِمِقْدَارِ ذَلِكَ الْعُمُرِ فِي الطُّولِ طَوَّلَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ فِي غَيْرِ سَبَبٍ يُوجِبُ ذَلِكَ إِلَّا لِعِلَّةِ الِاسْتِدْلَالِ بِهِ عَلَى عُمُرِ الْقَائِمِ ع وَ لِيَقْطَعَ بِذَلِكَ حُجَّةَ الْمُعَانِدِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ» 👈و در همین روایت آمده است: 📖«تَمْتَدُّ أَيَّامُ غَيْبَتِهِ‏ لِيُصَرِّحَ‏ الْحَقُ‏ عَنْ مَحْضِهِ وَ يَصْفُوَ الْإِيمَانُ مِنَ الْكَدَرِ بِارْتِدَادِ كُلِّ مَنْ كَانَتْ طِينَتُهُ خَبِيثَةً مِنَ الشِّيعَةِ الَّذِينَ يُخْشَى عَلَيْهِمُ النِّفَاقُ إِذَا أَحَسُّوا بِالاسْتِخْلَافِ وَ التَّمْكِينِ وَ الْأَمْنِ الْمُنْتَشِرِ فِي عَهْدِ الْقَائِمِ ع‏» 👈و همینطور آمده است: 📖«...انَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَدَارَ لِلْقَائِمِ مِنَّا ثَلَاثَةً أَدَارَهَا فِي ثَلَاثَةٍ مِنَ الرُّسُلِ ع قَدَّرَ مَوْلِدَهُ تَقْدِيرَ مَوْلِدِ مُوسَى ع وَ قَدَّرَ غَيْبَتَهُ تَقْدِيرَ غَيْبَةِ عِيسَى ع وَ قَدَّرَ إِبْطَاءَهُ تَقْدِيرَ إِبْطَاءِ نُوحٍ ع وَ جَعَلَ لَهُ مِنْ بَعْدِ ذَلِكَ عُمُرَ الْعَبْدِ الصَّالِحِ أَعْنِي الْخَضِرَ ع دَلِيلًا عَلَى‏ عُمُرِه‏» 👈و در روایت دیگر مرحوم صدوق از مرحوم عبدالعظیم حسنی از امام جواد علیه السلام نقل میکند: 📖«لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةٌ أَمَدُهَا طَوِيلٌ‏ كَأَنِّي بِالشِّيعَةِ يَجُولُونَ جَوَلَانَ النَّعَمِ فِي غَيْبَتِهِ يَطْلُبُونَ الْمَرْعَى فَلَا يَجِدُونَهُ أَلَا فَمَنْ ثَبَتَ مِنْهُمْ عَلَى دِينِهِ وَ لَمْ يَقْسُ قَلْبُهُ لِطُولِ أَمَدِ غَيْبَةِ إِمَامِهِ فَهُوَ مَعِي فِي دَرَجَتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ 👈در برخی روایات نیز تنها روی مفهوم طول غیبت تأکید شده است. مثلا در روایت دیگر مرحوم صدوق از ابو حمزه ثمالی از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: 📖«وَ الْإِمَامَةُ فِي عَقِبِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ أَنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَتَيْنِ إِحْدَاهُمَا أَطْوَلُ مِنَ الْأُخْرَى أَمَّا الْأُولَى فَسِتَّةُ أَيَّامٍ أَوْ سِتَّةُ أَشْهُرٍ أَوْ سِتُّ سِنِينَ‏ وَ أَمَّا الْأُخْرَى فَيَطُولُ أَمَدُهَا حَتَّى‏ يَرْجِعَ‏ عَنْ هَذَا الْأَمْرِ أَكْثَرُ مَنْ يَقُولُ بِهِ فَلَا يَثْبُتُ عَلَيْهِ إِلَّا مَنْ قَوِيَ يَقِينُهُ وَ صَحَّتْ مَعْرِفَتُهُ وَ لَمْ يَجِدْ فِي نَفْسِهِ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْنَا وَ سَلَّمَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْت» 👈و در روایت دیگر از محمد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل میکند که: 📖«ذَلِكَ بَعْدَ غَيْبَةٍ طَوِيلَةٍ لِيَعْلَمَ‏ اللَّهُ‏ مَنْ يُطِيعُهُ بِالْغَيْبِ وَ يُؤْمِنُ بِهِ» 👈و در روایت دیگر صقر بن أبی دلف از امام جواد علیه السلام نقل میکند که:
📖«فَقُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لِمَ سُمِّيَ الْقَائِمَ قَالَ لِأَنَّهُ يَقُومُ بَعْدَ مَوْتِ ذِكْرِهِ وَ ارْتِدَادِ أَكْثَرِ الْقَائِلِينَ بِإِمَامَتِهِ فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ سُمِّيَ الْمُنْتَظَرَ قَالَ لِأَنَّ لَهُ غَيْبَةً يَكْثُرُ أَيَّامُهَا وَ يَطُولُ أَمَدُهَا فَيَنْتَظِرُ خُرُوجَهُ الْمُخْلِصُونَ وَ يُنْكِرُهُ الْمُرْتَابُونَ وَ يَسْتَهْزِئُ بِذِكْرِهِ الْجَاحِدُونَ وَ يَكْذِبُ فِيهَا الْوَقَّاتُونَ وَ يَهْلِكُ فِيهَا الْمُسْتَعْجِلُونَ وَ يَنْجُو فِيهَا الْمُسْلِمُونَ 👈و در روایت سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام نیز آمده است که: 📖«إِنَّ لِلْقَائِمِ مِنَّا غَيْبَةً يَطُولُ أَمَدُهَا فَقُلْتُ لَهُ وَ لِمَ ذَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَبَى إِلَّا أَنْ يُجْرِيَ فِيهِ سُنَنَ الْأَنْبِيَاءِ ع فِي غَيْبَاتِهِمْ وَ أَنَّهُ لَا بُدَّ لَهُ يَا سَدِيرُ مِنِ اسْتِيفَاءِ مَدَدِ غَيْبَاتِهِمْ‏ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ لَتَرْكَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ‏ أَيْ سُنَناً عَلَى سُنَنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُم‏» 👈و در روایت دیگر داریم که: 📖«يَا مَنْصُورُ إِنَّ هَذَا الْأَمْرَ لَا يَأْتِيكُمْ إِلَّا بَعْدَ إِيَاسٍ لَا وَ اللَّهِ لَا يَأْتِيكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا لَا وَ اللَّهِ لَا يَأْتِيكُمْ حَتَّى تُمَحَّصُوا وَ لَا وَ اللَّهِ لَا يَأْتِيكُمْ حَتَّى يَشْقَى مَنْ شَقِيَ وَ يَسْعَدَ مَنْ سَعِدَ» 👈و در روایت ابو ابراهیم کوفی از امام صادق علیه السلام که در غیبت نعمانی و اکمال الدّین آمده، داریم که: 📖«يَا أَبَا إِبْرَاهِيمَ هُوَ الْمُفَرِّجُ لِلْكَرْبِ عَنْ شِيعَتِهِ بَعْدَ ضَنْكٍ شَدِيدٍ وَ بَلَاءٍ طَوِيلٍ وَ جَوْرٍ فَطُوبَى لِمَنْ أَدْرَكَ ذَلِكَ الزَّمَانَ» 👈در روایت امام صادق علیه السلام به مفضّل بن عمر نیز داریم که: 📖«أَمَا وَ اللَّهِ لَيَغِيبَنَّ إِمَامُكُمْ سِنِيناً مِنْ دَهْرِكُمْ وَ لَتُمَحَّصُنَّ حَتَّى يُقَالَ مَاتَ‏ أَوْ هَلَكَ بِأَيِّ وَادٍ سَلَكَ وَ لَتَدْمَعَنَّ عَلَيْهِ عُيُونُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَتُكْفَؤُنَّ كَمَا تُكْفَأُ السُّفُنُ فِي أَمْوَاجِ الْبَحْرِ وَ لَا يَنْجُو إِلَّا مَنْ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَهُ وَ كَتَبَ فِي قَلْبِهِ الْإِيمَانَ وَ أَيَّدَهُ‏ بِرُوحٍ مِنْهُ‏» 🔶در روایات شیعی روی مفهوم خروج قائم تأکید فراوان شده است. مفهوم خروج نشان دهنده ی آن است که قبلا متولّد شده و مسأله در مورد قائم غیبت اوست. چنین مفهومی در روایات عامه برجستگی ندارد. فعلا قصدم بررسی روایات عامه پیرامون روایات مهدویت نیست. 🔹با توجّه به همین مفهوم خروج با تقریری که گذشت میتوان گفت آن دسته روایات که در آنها روی خروج در آخر الزمان اصرار شده و یا اینطور آمده که اگر از عمر دنیا یک روز هم باقی نمانده باشد آنقدر آن روز را خداوند متعال طولانی میکند تا قائم خارج شود میتواند خودش نشان دهنده ی طول عمر و طول غیبت باشد. مثلا در کفایة الاثر داریم که: 📖«لَوْ لَمْ يَبْقَ مِنَ الدُّنْيَا إِلَّا يَوْمٌ وَاحِدٌ لَطَوَّلَ اللَّهُ ذَلِكَ الْيَوْمَ حَتَّى يَخْرُجَ فِيهِ فَيَمْلَأَ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا كَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً» 🔴بگذارید انتهای پیام را به عربی بنویسم: ولعمری ان الاخبار بطول الغیبة آنذاک من العجائب بحیث إن تکذیب طول غیبة القائم بعد ما رأیت من الروایات فی ذلک تکذیب لامامة الائمة علیهم السلام کما أن تکذیب خروج المهدی تکذیب للنبوة لتواتره عنه صلی الله علیه وآله؛ قال النعمانی فی «الغیبة»، ص24: 📖«أن هذه الغيبة لو لم تكن و لم تحدث مع ذلك و مع ما روي على مر الدهور فيها لكان مذهب الإمامة باطلا لكن الله تبارك و تعالى صدق إنذار الأئمة ع بها و صحح قولهم فيها في عصر بعد عصر و ألزم الشيعة التسليم و التصديق و التمسك بما هم عليه و قوى اليقين في قلوبهم بصحة ما نقلوه» انتهی و قال الصدوق رحمه الله تعالی فی «کمال الدین»، ج2، ص531: 📖«متى بطل وقوع الغيبة بالقائم الثاني عشر من الأئمة ع مع الروايات الصحيحة عن النبي ص أنه أخبر بوقوعها به ع بطلت نبوته لأنه يكون قد أخبر بوقوع الغيبة بمن لم يقع به و متى صح كذبه في شي‏ء لم يكن نبيا».
باسمه تبارک و تعالی (۷۱) «این مرد را مردان میدان میشناسند!» 🔵داشتم مطالعه میکردم و بچه ها شبکه ی پویا میدیدند. یک شعری را یک نوجوانی میخواند که یکدفعه این قسمتش به گوشم خورد: این مرد را مردان میدان میشناسند او را حسینی های دوران میشناسند 👈در مورد شهید عزیز حاج قاسم سلیمانی بود. سالگرد شهادتشان است. شهادتت مبارک ای مجاهد بزرگ اسلام! 👈راستی که شجره طیبه اسلام چه میوه های زیبا و شیرینی را در دامان خود پرورش داده و میدهد. ثمراتی که خودشان حجتهای خدایی در زمان ما شده اند. 👈راستی کدام فرهنگ و این ایسم ایسمهای معاصر توان تربیت چنین پاکانی را دارد؟! 📖«وَ كَأَيِّنْ مِنْ آيَةٍ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض يَمُرُّونَ‏ عَلَيْها وَ هُمْ عَنْها مُعْرِضُون‏» 🔴اما چرا خداوند متعال اینقدر به این انسان عزّت داد؟ نمیدانم! شکّی نیست که عزّت ایشان عزّتی دیگر است! عزّتی حاکی از عزّت خداوند متعال. 👈کاملا یاد و دیدن سیمای ایشان از آن چیزهایی است که یذکّرکم الله رؤیته است. گویا خیلی خدایی بود که اینقدر عزّتی خدایی پیدا کرد. «مَنْ كانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعاً» 👈گویا خیلی همّتش بلند بود و خیلی شدت اراده اش در عالم طهارت و پاکی قوی بود. گویا از جوانی هدف عالی توحیدی را شناخته و همّتی بلند در راه آن از خود نشان داده بود. 👈از کوره ی امتحانات، وساوس و ابتلائات هم گویا سربلند بیرون آمده بود. جهادی عظیم کرده و مصداق و ما بدّلوا تبدیلا بود.
🔷انسانها را معمولا میتوان با دو ملاک شناخت. یکی اینکه هدفش چیست فإنّ قیمة کلّ امرئ ما یحسنه و دیگر اینکه همّتش در راه آن چقدر است فإنّ الانسان یبلغ آماله بهمّته لا بأمانیه. 🔹در هر حال در این شکّی نیست که ایشان واقعا اهل ایمان و عمل صالح بوده است. 📖«انَّ الَّذينَ امَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَيَجْعَلُ‏ لَهُمُ‏ الرَّحْمنُ‏ وُدّا» 👈با آن نور الهی که در سرّ و سریره انسان پیدا شده آشنا بوده و آن کلمه طیبه را با عملی صالح و همّتی بلند به آسمان فرستاده است. گویا اخلاص بالایی داشته است. این نوع عظمت بدون اخلاص امکان ندارد. ✅شاید هم اصلا ایشان چیزهایی و امتحانات بزرگی بین خود و خدا داشته که اصلا هیچ کسی هم مطّلع نبوده و با خود به آن سرا برده است. 🔶راستی که ایشان کم شخصیتی نبود. به درجه ای رسیده بود که لایق آن شده بود چهره ی جبهه مقاومت در سطح منطقه ای و جهانی باشد. چهره ی عزّت اسلام باشد. 👈راستی که حاصل مجاهدت شهدای عزیزمان و عصاره آن خونها پاک دفاع مقدّس و حاصل خون دلهای مجاهدان در راه خدا بود. 🔸این مرد را مردان میدان میشناسند🔸 آری حاج قاسم ابعاد اخلاقی، ایمانی و عرفانی از جهتی و ابعاد ملّی و سیاسی و قهرمانی و مانند آن را از جهات دیگر داشت. 👈ولی به نظرم از یک چیزی کمتر صحبت شده است. البته طبیعی هم هست چون پشت پرده ی شخصیت ایشان است. ولی شکّی ندارم که اینگونه بوده است. 🔻به نظرم سرّ کار ایشان ورای همه نکاتی که داشتند مبارزه با آن بت اعظم بود. الاه نفس!🔺 🔹آری این مرد را مردان میدان میشناسند! آنهایی که به جهاد بزرگ مشغولند. رفقا دیدید چطور به زمین افتاد و پای آن مادر شهید را بوسید!😢 جهاد عظیمی با آن الاه نفس داشته است. ✅وقتی خاطرات ایشان بیان میشود انسان احساس میکند ایشان نیز یکی از آن ابراهیم صفتانی بوده است که تیشه بر دوش نهاده و سراغ بت اعظم رفته است! ✅عمری با من و من، آن منی که مانع ظهور آن نور پاک آسمان و زمین در دلهاست مبارزه نموده است. رفقا بهتر نیست ما هم به جای مبارزه با این و آن سراغ بت اعظم برویم! هین بکش او را که بهر آن دنی هر دمی قصد عزیزی میکنی از وی این دنیای خوش بر تست تنگ از پی او با حق و با خلق جنگ نفس کشتی باز رستی ز اعتذار کس ترا دشمن نماند در دیار 👈هر چقدر انسان از زوایای آشکار و مخفی و أخفای این منیتها و نفس پرستی ها غروب کند آن نور آسمان و زمین طلوع میکند. 🔸آسیب شناسی در الگو برداری🔸 💡به ذهنم خطور کرد چیزی را بیان کنم. یک آسیبی که گاهی در کار بسیاری از ما دیده میشود آن است که از فضیلت علم و توجّه به سیره ی علمای راستین غافل میشویم. 👈ما به دلیل هوای نفس و همینطور حس گرایی که داریم این عظمتهای ظاهری را ملاک قطعی و دقیق عظمتهای واقعی میگیریم. ✋خود این قابل بحث است. مطلبی بدیهی نیست و از حیث نظری نیز قابل مناقشه است. حاج قاسم عزیز ما عظمت ظاهری و عزّت دنیایی اش واقعا زیاد شد. قطعا این عظمت و عزّت ریشه در نوعی بزرگی باطنی داشت. 👈ولی آیا به همان مقدار که در ظاهر آشکار شد در باطن هم بالاتر از همگان بود؟! بالاتر از عرفا و بزرگانی مانند آیت الله بهجت و آیت الله مصباح و امثال آنها؟! 👈اصلا روشن نیست اینطور باشد بلکه احتمال بیشتر آن است که ایشان نیز همانطور که در این دنیا به زبان می آورد در آن دنیا نیز آرزوی آن را داشته باشد که در حاشیه آن انسانهای پاک مانند امام خمینی و آیت الله بهجتها محشور شود. ✋معادلات آن دنیا معادلات دیگری است. خافضة رافعة است. از پیش خودمان حکم نکنیم. در کار گلاب و گل حکم ازلی این بود کاین شاهد بازای وان پرده نشین باشد 🔹مگر در این شکّی هست که امثال حاج قاسم عزیز ما و دیگر دوستان شهیدش مانند حاج همّتها و باکری ها و خرازی ها و... همه به برکت آن نفس قدسی زمان امام خمینی به این وادی وارد شدند؟! این همه عکس می و نقش نگارین که نمود یک فروغ رخ ساقیست که در جام افتاد 🔶امّا امام را چه امام کرد؟ ایشان شاگرد مکتب اسلام بود. شاگرد قرآن و اهل بیت علیهم السلام بود. یک فقیه، فیلسوف و عارف بزرگ بود. 👈واقعا آن دنیا معلوم میشود که چقدر از این نورها و معنویتها حاصل همین علوم است. اینها را دست کم نگیریم! در انتخاب الگوهای بزرگ دقّت کنیم. قدردان بزرگانمان باشیم. 👈اصلا اسّ و اساس ایمان و قرب یک هویّت معرفتی است. یکبار نباید تقدیر و تعظیم شخصیتهای بزرگی مانند حاج قاسم ما را از عظمت اصلی که همان علوم الهی و همّتهای بلند در راستای تحقق به آنهاست غافل کرده و یا خدای نکرده آنها را در نگاه ما کوچک جلوه دهد. 👈علمای راستین مکتب اسلام مانند امام خمینی ها آیت الله بهجتها و آیت الله مصباح ها را همواره باید الگوی خود قرار داده و برای آنها حساب دیگری باز کنیم. چشم و گوشمان همانطور که حاج قاسم عزیز میگفت به این رهبر پاکمان باشد.
.
باسمه تبارک و تعالی (۷۲) «سخنی در باب تدوین متون جدید حوزوی» «تفاوتهای حوزه ی قدیم و جدید» 🔷چند روز پیش یک جلسه ای متشکلّ از حدود ۵۰ تن از اساتید ادبیات حوزه های علمیه قم شرکت داشتم. جلسه پیرامون تحوّل در نظام آموزش حوزوی و به دعوت از مرکز تدوین متون حوزه های علمیه بود. 👈تک تک این بزرگواران صحبت میکردند و بنده نیز دقّت میکردم چه میگویند. عمدتا روی این نکته تمرکز داشتند که این متون را آسان کنید. طلبه ها واقعا در درک این متون مشکل دارند و نمیفهمند! 🔴نوبت بنده فقیر که رسید عرض کردم: ما در تدوین متون جدید با مشکلاتی مواجه هستیم. برخی ناظر به اساتید مدرّس آن است و برخی ناظر به تغییرات کمّی و کیفی ورودی های حوزه علمیه که امری حادث در زمان ماست و برخی ناظر به تغییر نیازها و ضرورت سامان دهی مجدد به زمان آموزش است؛ 👈بخشی نیز ناظر به مشکل مشروعیت نهاد سنّتی حوزه در فضای مدرن و نگاه سنگین بشر امروزی به این نهاد و کارکرد آن و در ادامه ضعف در انگیزه طلاب و همچنین بالا رفتن سطح رفاه طبقات اجتماعی و مشکلات اقتصادی طلاب است. 👈در واقع نیز بخشی از آن به نزاع پنهان سنّت و مدرنیته در این قالب برمیگردد 💡همه ی اینها و شاید چیزهای دیگر هم باشد ولی بنده یکی از آنها را که به نظرم مهمتر است و ناظر به کلام آن اساتید عزیز که در جلسه حاضر بودند میباشد را به ذهنم رسید بذل کنم. 👈در مورد آنچه درباره خود متون علمی و ضرورت باز نگری در آن مطرح است به نظر بنده باید به مقوله تغییر تدریجی نگاهها از سبک اجتهاد محور به سبک آموزش محور و اصالت یافتن فرد در دنیای مدرن توجّه ویژه نمود!
👈راستی آیا اینقدر که امروز به زعم خودمان فکر طلاب متوسط و ضعیف هستیم به فکر تربیت علامه ها و فقها و فلاسفه و بزرگان از بین همینها هستیم؟! 🔻سابقا افراد ضعیف تریبونی نداشتند و ضعفشان هم مشروعیتی نداشت لذا در نظام آموزشی حوزه چندان حقّی برای آنها قائل نشده و تنها دامنه ای برای ظهور قله ها قرار میگرفتند. عامل مشروعیت بخش به کارآمدی نظام آموزش نیز ظهور همین قله ها بودند. این قله ها نیز در ادامه همگان را از مشروعیت و تولید علم خود بهره مند میکردند🔺 🔸«تفاوتهای حوزه قدیم و جدید»🔸 ستون فقرات حوزه مبارکه علمیه را در طول تاریخ، مجتهدین بزرگ و مجالس درس آنها تشکیل داده است. فرهیختگان با فضیلتی که همواره واقعی ترین، اصیلترین، پاکترین و روشن ترین ادامه دهندگان راه انبیاء علیهم السلام بوده اند. 👈به تدریج با شکل گیری علوم مقدّماتی اجتهاد و پیچیده شدن شرایط و مقدّمات اجتهاد فقهی دروس مقدّماتی نیز برای شرکت در این جلسات به وجود آمده و یک انضباط طبیعی و اجمالی بر محور قله های علم و تقوا یعنی همان مجتهدان بزرگ زمان شکل گرفته و تعالیم نیز با محوریت بخشیدن به دغدغه اجتهاد القاء گردیده است. 👈مجتهدان بزرگ معمولا دارای منابع مالی فراوان و وجاهت اجتماعی بودند و معمولا به بررسی معیشت و احوال طلّاب و برنامه های جزئی برای رفع برخی نیازمندی های آنان پرداخته و به تشویق طلّاب به رسیدن به درجه اجتهاد فقهی کوشیده اند. 👈معمولا حوزه علمیه در این دوران در قالب مدارس علمی با محوریّت اساتید بزرگ در شهرهای گوناگون رخ نموده و نهاد متمرکز محوری به نام حوزه علمیه که با تمرکز در مدیریت به برنامه ریزی جریانات علمی بپردازد وجود نداشت. دست کم در حدّ اطلاع بنده اگر هم بوده بسیار محدود بوده است. 🔸«امتیازات اجتهاد محوری بودن حوزه های علمیه»🔸 حوزه سنّتی که بر محور تحصیل ملکه اجتهاد به جای اصالت دادن به مدارک اعتباری بود به صورت طبیعی لوازم خاصّی را در برداشت؛ 🔻اموری مانند: احترام زیاد به علم و عالم و استاد محوری، قرار دادن برترین و علمی ترین متون موجود به عنوان متون درسی طلّاب، عدم توجّه جدّی به زمان بندی خاصّ، توجّه به واقعیت ملکه اجتهاد و اصالت دادن به علم و نخبه گرایی و توجّه به قله های دانش به جای توجّه به امور اعتباری صرف و یا اصالت دادن به توده مشتغلین به علم و...🔺 ✅در این فضا عموم طلّاب حتّی افرادی که توانمندیهای لازم را نداشتند پیوسته به قلّه های تقوا و فقاهت نگریسته و همه تلاش خود را برای نزدیکتر شدن و یا رسیدن به این قلّه ها مبذول داشته و در این مسیر مشقّات زیادی را با انگیزه نزدیکتر شدن به این اهداف والا تحمّل مینمودند. 👈در این مسیر معمولا برخی از نخبگان و مستعدّین خود را به این اهداف رسانده و بسیاری از فضلاء نیز در منازلی نزدیک به آن رسیده و بسیاری نیز یا به صورت طبیعی از مسیر باز میماندند و با داشتن معلوماتی دینی به مشاغل دیگر میپرداختند و یا به عنوان روحانی معمولی به برخی از خدمات دینی مشغول میشدند. 👈مجتهدان و فضلاء نیز معمولا به مناطق خود رجوع نموده و یا با دعوت مردم به مناطق مورد نیاز کوچ کرده و به رفع حوائج دینی آن نقاط و انذار و تبشیر و تبلیغ امور دینی مشغول میشدند. ✅در این نظم طبیعی همه چیز بر محور فقه و اجتهاد معنا می یافت و به صورت طبیعی استعدادهای ضعیف و یا افرادی که با تسامح و عدم بذل تلاش کافی مشغول علوم بودند در یک مسیر طبیعی محکوم به خروج از قافله علم میشدند؛ و کاروان علم برای آنها توقّف ننموده و یا از سرعت خود نمیکاست. 👈البته گاهی به شکل محدود برخی گرایشات تخصّصی دیگر که هدف آنها لزوما فقاهت نبوده نیز در فضای علمی سنّتی رایج شده که مهمترین آنها را میتوان جریان فلسفی مخصوصا در اعصار اخیر دانست؛ 👈ولی با کمی دقّت در سیره آنها نیز روشن میشود که بر ضرورت اجتهاد و فقاهت اذعان و تأکید داشته و خود را در حاشیه جریان اصلی علمی حوزه های علمیه تعریف مینموده اند. 🔴به مرور با توجّه به رشد امکانات حمل و نقل و ایجاد امکانات ارتباطی جدید گونه های نوینی از ارتباط مرجعیت حوزه با طلّاب محقّق شده و با توجّه به نیازمندی های نوین مخصوصا در قرن اخیر مقوله تبلیغ و اعزام مبلّغین به صورت نوین و جدیدی در دستور کار حوزه علمیه قرار گرفت. 🔹در این مرحله که به صورت بارزی در زمان مرحوم آیت الله بروجردی ره پس از شکل گیری و اوج حوزه علمیه قم در ایران دیده میشود خودآگاهی بیشتر و حالت اداری قویتر با محوریت ریاست مرجعیت مطلق زمان بر حوزه شکل گرفته و ضرورت ایجاد طبقه ای به عنوان مبلّغ در کنار سطح مجتهدین و فضلاء رخ نمود؛ 👈مبلّغینی که در ایّامی نظیر ماه مبارک رمضان و برخی ایّام مناسبتی دیگر و در رأس آنان ماه محرّم و صفر که مردم آمادگی خاصّی برای شنیدن سخنان حقّ داشته و زمینه برای تبلیغ بسیار مهیّا است به مناطق مختلف اعزام میشدند.
👈در این زمان بود که در حوزه های علمیه به صورت جدّی هدفی غیر از قله های اجتهادی به عنوان منبر و تبلیغ به صورت ویژه ایجاد شد. 🔵در ادامه نیز با توجّه به جدّی شدن مبارزات سیاسی و تحقّق نظام مقدّس اسلامی ضرورت ورود حوزویان به حوزه امور اجرائی مطرح شده و بسیاری از مجتهدین و فضلاء و توده طلّاب به دستگاههای دولتی و مناصب اجتماعی وامور اجرائی پرداختند. 👈در این مرحله نیز هدف دیگری با توجّه به نیازهای جامعه به روحانیت به وجود آمد؛ و آن هم نیاز به روحانی مدیر و متولّی مناصب دینی در بروکراسی های اداری بود؛ امری که لزوما نیازمند اجتهاد فقهی نبود. 👈حوزه علمیه مخصوصا بعد از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران مورد توجّه و مطالبات جدّی حکومت اسلامی و جامعه ایمانی قرار گرفته و در یک تحوّل بسیار سریع نیازمندی عمیقی به پیدا نمودن تشکیلات و سازمان جدّی برای تأمین این حجم زیاد مطالبات در خود احساس نمود. 👈همچنین با توجّه به رشد علوم و تخصصی شدن آنها و ظهور نیازمندی های نوین، حوزه مبارکه علمیّه به تخصّصهای جدید علمی در زمینه کلام، فلسفه، تفسیر، تاریخ، حدیث و... در کنار فقه، احساس نیاز نمود. ✅در همین راستا با تأسیس نظامات اداری نوین و ایجاد نظمهای اقتصادی و خدماتی جدید با یک سیستم و بروکراسی تازه در دهه های اخیر حوزه علمیه وارد مرحله ای جدید از تاریخ خود شده که با توجّه به عمق تفاوتهای آن با حوزه سنّتی میتوان آن را حوزه جدید نام نهاد. 🔻در این مرحله با یک نظام و سیستم اداری مواجه میشویم که به فکر تعلیم و تربیت عموم طلّاب و قیمومت بر آنها و استفاده از ظرفیت آنها در کوتاه ترین مدّت و تأمین نیازمندی های جامعه مانند: مبلّغ، متکلّم، فیلسوف، فقیه، ائمه جمعه و جماعات و مدیران نهادهای دولتی و... میباشد🔺 ✅روشن است که این امر باعث ایجاد نظم نوینی در نظام تعلیم و تربیت حوزه علمیه شده و بر اساس آن مفاهیم جدیدی در تاریخ حوزه مانند زمان بندی، مدرک گرایی، برنامه های تحصیلی، امتحانات و آزمونهای علمی و... ظهور یافته است. ✅در این مرحله دغدغه طلّاب اجمالا به جای اجتهادگرایی به تدریج به سمت مدرک گرایی متحوّل شده و ضمن تقسیم مدارج حوزوی به سطوح چهارگانه سعی در بازنگری در نظامات علمی حوزه علمیه شده است. ✔در این فضای نوین دو نکته مهم به شکل ضمنی مورد تصدیق قرار گرفته است؛ یکی اینکه هدف همه را نباید اجتهاد فقهی قرار داد و دیگر اینکه با توجّه به نیازمندیهای اجتهادی و ضرورت توجّه به عامل زمان لازم است به جای مفهوم «ملکه» اجتهاد به مفهوم «مدرک» توجّه نمود. 🔹در این فضا قله های تعلیم و تعلّم لزوما همان قله های رفیع تقوایی و علمی حوزه یا همان مجتهدان بزرگ نبوده و رسیدن به سطوح اعتباری بالاتر به میزان زیادی مورد توجّه قرار گرفته است. 👈چرا که در نظام جدید حوزه این سطوح اعتباری باعث برخورداری از امتیازات اجتماعی و مزایای اقتصادی میشود. 👈با توجّه به این تحوّل بزرگ در حوزه علمیه که باعث ایجاد نظام اداری-اقتصادی با محوریّت مسئولینی غیر از مراجع علمی و بر اساس مدرک گرایی است امروزه شاهد تزاحماتی نیمه پنهان و تدریجی در نزاع حوزه قدیم و حوزه جدید بوده و دورانی از گذار را به سمت تحقّق کامل اهداف حوزه جدید با برخی مقاومتها از سوی علاقه مندان به سبکهای سنّتی حوزه تجربه میکنیم. 👈از لوازم مهمّ نظام اداری جدید حوزوی به وجود آمدن نهادی به عنوان مرکز مدیریت است که خود را نه تنها از سر دلسوزی یا الگو بودن متولّی امور طلّاب دانسته بلکه اساسا شغل و موجودیّت خود را در این زمینه تعریف نموده و به صورت مستمرّ مشغول رصد عموم طلّاب و برنامه ریزی برای چگونگی استفاده بهتر از این ظرفیت برای وصول به اهداف متعدد است. 👈سیاستهای چنین تمرکزی در مدیریّت نیز با مرکزی به عنوان مرکز خدمات که بازوی بزرگ اقتصادی است تأیید شده و دیگر انحاء مدیریت سنّتی و جدید را از فضای حوزه حذف مینماید؛ ⛔همین امر باعث شده که به جای اصالت یافتن علوم و نخبگان و نخبه گرایی و سوق دادن همگان به اجتهاد، با نگاهی جدید دیگر طبقات طلّاب نیز مورد توجّه واقع شوند و تعالیم به گونه ای تنظیم شود که سطح متوسّط و ضعیف طلّاب نیز بتوانند به مدارج بهتری برسند. 🗽البته نمیتوان کتمان کرد که بخشی از این امر هم به اقتضائات انسان مدرن و فلسفه های آن مانند فردگرایی و اصالت یافتن افراد نیز تکیه دارد. گویا بخشی از این ماجرا که نگاهها بعدا از آنکه در دنیای علمی حوزه قدیم به قله ها دوخته شده بود به تدریج به همه مشتغلین به علم به تدریج برمیگردد حاکی از نوعی لطیف از صورت بندی سنّت و مدرنیته در این فضا باشد.
🔴افرادی که برای آنها اصالتی و مشروعیتی ورای آن قله ها و دامنه بودن برای آنها در فضای سنّتی قائل نبودند. همین امر باعث نگرش تیسیری به علوم حوزوی شده و نگارش متون علمی نوین را در حوزه جدید ضروری نموده است. 👈در ادامه با توجّه به سطح بندی طلّاب در حوزه جدید و تخصیص دادن سطح نخست به عموم طلّاب از سویی و مدرک گرایی و خارج شدن قله های حوزه از انحصار اجتهاد فقهی از سوی دیگر، میزان نیاز سطح نخست و لایه مشترک حوزویان به تعلیمات قبل از ورود به تخصصهای نوین نیازمند بازنگری است. ✅در این فضا لازم است ضمن بازبینی در اهداف حوزه مبارکه علمیه در این زمینه با احتیاط گام برداشته و در این پیچ مهم در تاریخ تعالیم حوزوی از اهداف اصیل حوزه مراقبت نمود. ✅هم از فرصتهای آن به خوبی بهره مند شده و آسیبهای آموزش سنّتی را کاست و هم حتّی المقدور از آسیبهای این تحوّلات نوین در امان ماند. ✔البته یکی از مفروضات بحث پیش گفته اصرار بر یکی نمودن مسیر تعلیمی تمامی جریانات حوزوی میباشد. ممکن است اینگونه ادّعا شود که همانگونه که علوم تجربی، ریاضی و علوم دیگر سابقا در فضای حوزه های علمیه مورد بحث و تعلیم قرار میگرفت و به مرور با رشد فضای دانشگاهی از تعالیم حوزه جدا شد میتوان برخی از دغدغه های اینچنینی که به ضرورت پاسخگو بودن حوزه نسبت به آن تأکید میشود را نیز از مسیرهای جداگانه ای نسبت به رویکرد فقاهتی و اجتهادی سنّتی حوزه از همان ابتدا تعریف نمود. به عنوان نمونه به بازاندیشی طرح هایی مانند سفیران هدایت و حوزه های دانشجویی و دانشگاه امام صادق علیه السلام و دانشگاه مفید و... پرداخت و ضرورتی در هم مسیر کردن آنها با جریان اصلی حوزه فقاهتی نیست. این امر جای بحث و بررسی بیشتری دارد. 🔸«تفاوت علمی حوزه و دانشگاه»🔸 در انتهای این قسمت تذکّر یک نکته ضروری مینماید؛ در مورد دغدغه حوزه جدید در ضرورت آموزشی بودن متون در نظام جدید حوزه باید گفت که این امر منافاتی با اجتهادی بودن و عالمانه بودن متون آموزشی ندارد؛ ✋امری که غفلت از آن باعث محروم شدن از برخی سنّتهای پسندیده علمی در تاریخ حوزه مبارکه علمیه گشته است. 🔻امروزه متأثر از فضاهای رایج در فرهنگ علمی دانشگاهی، فضای تعلیمی دانش را به تبع خصلت علوم تجربی رایج در غرب و فرهنگ غالب در علوم مغرب زمین به فضای آموزشی ترویجی مبدّل نموده اند که در آن متعلّم به فراگیری دانش موجود پرداخته و پژوهش نیز عمدتا مبتنی بر انگاره های مادی گرایانه معنا میباید🔺 👈در همین زمینه فنون آموزش نیز رشد زیادی نموده و البته فوائدی هم برای نوآموزان داشته است. ✅ولی باید دانست که آموزش علوم حوزه از همان ابتدا استنباط محور و بر پایه آموزش اجتهادی استوار بوده است؛ این امر هم مبتنی بر ضرورت تحصیل ملکه اجتهاد در علوم حوزوی بوده که امری متناسب با خصلت علوم انسانی و استنباطی است و به واسطه آن شخص به مشارکت در علم، جسارت، فهم عمیق و تفقّه دعوت میشود. امری که اینگونه در سنّت آموزشی دانشگاهی دیده نمیشود. 🔷از این رو وقتی به شخصیت شناسی یک فاضل حوزوی در مقایسه با یک فاضل دانشگاهی میپردازیم با قطع نظر از تفاوتهای طبیعی ناظر به موضوع علمی که به آن اشتغال دارند میتوان برداشتهای جالبی داشت. ✅از یک طرف به دلیل روش توصیفی و نگاه های درجه دوّم رایج در نظام آموزشی دانشگاهی معمولا فضلای دانشگاهی از اطلاعات و بعضا تصوّرها و کلّی نگری جالبی برخوردار هستند که حوزه های ما به سبب عواملی که فعلا مجال ذکرش نیست در آن ضعف قابل توجّهی دارد ✅ولی از طرف دیگر یکی از ویژگی های بسیار خیره کننده در فضلای حوزوی نوعی درک عمیق و فقیهانه تر نسبت به متون و امور و درجه ای از حرّیت و رشد ذهنی و شخصیت مستقل فکری است که در نمونه های مشابه دانشگاهی یافت نمیشود. 🔻ریشه ی این تفاوت را باید در اجتهاد محور بودن علوم حوزوی دنبال نمود. اجتهادی محوری با خود دو فرهنگ غنی قدرت استنباط و قدرت استدلال را به دنبال داشته است🔺 👈غفلت از این نکته موجب شده است که احیانا با غلبه دادن قالب بر محتوا و فدا نمودن مضمونهای غنی به واسطه ملاحظه ساعات آموزشی و درس بندی و اموری از این قبیل مواجه میشویم. 👈امری که باعث ظهور معیارها و ارزش گذاری هایی غیر متناسب با روح اجتهادی حاکم بر علوم حوزوی شده است. 👈امروزه برخی نادانسته به بهانه آموزشی نبودن متون حوزوی و با برجسته نمودن برخی نواقص موجود در آنها به جان متون غنی و مجتهد پرور حوزوی افتاده و با تقلیل اهداف از مستوای اجتهاد به آموزش صرف ضرباتی به نظام علمی حوزه وارد نموده اند. البته روشن است که این امر به معنای عدم ضرورت بازنگری در متون سنتی و اصلاح آنها مبتنی بر غایات درست نیست.
باسمه تبارک و تعالی (۷۳) «دستور العمل سلوکی ابن عربی» «فقه سلوک» 🔶دیشب در حرم مطهّر حضرت معصومه سلام الله علیها یکی از دوستان را دیدم. مقداری آشفته بود و حالش را که جویا شدم از تشتت احوال و نیازش به استاد اخلاق گفت. 💡همان لحظه به ذهنم مطلبی از باب ۵۳ فتوحات ابن عربی خطور کرد. آن را چند سال پیش خوانده بودم و در مورد دستور العمل برای افرادی بود که استاد مناسبشان را پیدا نکرده اند که تا قبل از یافتن او این کارها را انجام بدهند. 💡به ذهنم آمد همان را بذل کنم شاید به درد کسی بخورد! در هر حال عبارات کسی است که بسیاری او را برترین عارف دوره ی اسلامی میدانند. ⚠البته تنها برای تذکّر آن را می آورم زیرا نکات جالبی دارد نه اینکه لزوما باید به آن عمل نمود! 🔹اینها برای اهلش هست و برای آنانی که معمولا به واسطه ظهور اسم هادی خداوند متعال به درجه یقظه رسیده اند؛ اللهم ارزقنا بحقّ اولیائک. 🔵قبلش یک مقدمه ای در مورد ابن عربی بگویم. ابن عربی به نظر حقیر فقیر از علمای اهل سنّت است و نه تنها دلیلی بر تشیّع او نیست بلکه به وضوح علاقه مندی او به تسنن قابل اثبات است. 👈برخی از فضلا ما کتبی در تشیّع ابن عربی نوشته اند. اخیرا هم یکی از آنها را به نام «محیی الدّین شیعه خالص» یکی از دوستان به بنده داد و مطالعه کردم. 👈نکات خوبی بود ولی حق آن است که هیچکدام از آنچه گفته شده دلالتی بر تشیّع او ندارد. بنده جایی به طور تفصیلی از عبارات فتوحات و فصوص و دیگر کتب او نشان داده ام آن مطالبی که با آن به تشیّع وی استدلال میشود تامّ نیست والله اعلم.
🔴اما ورای اینکه او شیعه است یا سنّی در هر حال یک مسلمان مؤمن است. ایمانی بسیار عمیق و همّتی شگفت انگیز و استعدادی کهکشانی در عرصه عرفان داشته است. هم از آثارش روشن است و هم بزرگان و اکابر شیعه و سنّی مکرّر بر عظمت او اقرار کرده اند «ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله ذو الفضل العظیم». 👈ملاصدرای خودمان که به کسی باج نداده و اعتزاز خاصی نسبت به اندیشمندان دارد در برابر ابن عربی واقعا مؤدّب و با دید احترام و عظمت مینگرد. 👈در نحله های عرفانی شیعی معاصرمان مانند همین عرفان مرحوم آقای قاضی نیز واصل بودن محیی الدّین مفروغ عنه دانسته شده است. ✋البته قطعا معصوم نبوده و اشتباهات بعضا فاحشی نیز دارد. امام ما نیست ولی در هر حال شخصی است که معارفی از اسلام و وادی ایمان فهمیده که میتوان از باب الحکمة ضالّة المؤمن آن را استفاده نمود. 🔸«ایمان بالمعنی الاعم و الایمان بالمعنی الاخص»🔸 یک نکته ای که گاهی از آن غفلت میشود آن است که در فرهنگ قرآنی اسلام و ایمان با هم فرق دارد. ایمان آن باور قلبی است که طبیعتا لازمه ی آن عمل جدّی و احساسات و شور دینی است. 👈فارق اسلام و ایمان در همین باورمندی قلبی است که در ظاهر خود را در افعال و گرایشات و احساسات دینی نشان میدهد. در فرهنگ قرآنی وقتی گفته میشود: «إنّ الّذین آمنوا و عملوا الصالحات» این معنا اراده شده است. 👈این ایمان همان نوری است که در قلب افتاده و حقیقت معرفتی دارد و لازمه اش افعال و احساسات متناسب با آن است. نوری که قوی و قوی تر میشود. 👈در این اصطلاح شخصی مانند ابن عربی یک مؤمن واقعی بلکه قهرمان وادی ایمان است. زندگی و آثار او سراسر به این مطلب شهادت میدهد. 🔵اما یک اصطلاح دیگری نیز ایمان پیدا کرده که چیز دیگری است. توضیح آنکه معرفت به حجّت زمان با ظلمت سقیفه از مسلمین گرفته شد و جمهور آنها به تدریج در عداد مستضعفین قرار گرفتند؛ تنها قلیلی از مسلمین ماندند که امام زمان خود را تشخیص دادند. ✅برای این دسته شاید از آن رو که معمولا افرادی خالص و امتحان شده بودند که در آن شرایط دشوار شبهاتی و خطرات مالی و جانی بر این عقیده پافشاری نمودند در روایات ما تعبیر مؤمن به کار رفته است. گویا تنها آنها مؤمن هستند و دیگران تنها مسلمان هستند! ✅به مرور با گسترش تشیّع در هر حال حقیقت همان تقسیم سابق اسلام و ایمان در درون حوزه تشیّع هم باقی است ولی تعبیرش دیگر چندان به کار نمیرود. گویا هر کسی شیعه امامی است مؤمن است! این یک اصطلاح دیگری از ایمان است که لزوما آن باور قلبی و آن نور نیست. 🔻تشیع شناسنامه ای مانند اکثر آنهایی که میبینیم و میشناسیم همان اسلام در برابر ایمان در فرهنگ قرآنی است🔺 🔸«دستور العمل سلوکی ابن عربی»🔸 بگذریم؛ بحث در این زمینه بسیار است. اما دستور العمل سلوکی ابن عربی برای افرادی که استاد سلوک ندارند. ترجمه اجمالا آزاد کلام ابن عربی را بیان میکنم. 📖«الباب الثالث و الخمسون فی معرفة ما یلقی المرید علی نفسه من الاعمال قبل وجود الشیخ» 🔹ابن عربی ابتدا میگوید اولین واجبی که بر کسی وارد راه سلوک میشود طلب استاد است. باید آن را پیدا کند. 📖«اعلم أیّدک الله و نورک أنّه اوّل ما یجب علی الداخل فی هذه الطریقة الالهیة المشروعة طلب الاستاذ حتّی یجده» 👈ولی تا قبل از اینکه او را بیابد دست روی دست نگذارد! خودش کارهایی انجام دهد. این کارها نه چیز است! اگر عمل کرد قدم راسخی در توحید پیدا میکند. 🔻چهار تای آن در ظاهر است و پنج تا در باطن. آنچه دستور ظاهری است: جوع یا همان گرسنگی و سهر یا همان بیداری شب و صمت یا همان سکوت و عزلت یا همان تنهایی و دوری از جمع است. اینها همانهاست که ابوطالب مکّی نیز در قوت القلوب ذکر کرده و برخی معتقدند استقامت بر همین چهارتا میتواند انسان را تا مقام ابدال برساند. دستور باطنی هم: صدق و توکّل و صبر و عزیمت و یقین است🔺 👈بحث از دستورات باطنی بماند. آن ظاهری ها را بگویم. از این چهار تا دستور ظاهری گویا دوتایشان حالت فاعلی دارند که همان جوع و عزلت است و دوتایشان حالت انفعالی دارند که سهر و صمت است. جوع مقدمه سهر است و صمت هم مقدمه عزلت. 👈سکوت مهمّ است و میبایست طوری شود که با دیگران اصلا صحبتی نکرده و تنها ذکر قلبی و سخن درونی گفت. از دید ابن عربی آنقدر مهمّ است که تنها به حدّ ضرورت باید سخن گفت و این ضرورت هم همان عبارات نماز و قرآن و تسبیح و اذکار و دعاء مشروع است و بعد از آن ذکر هم خواست بگوید فقط در قلب و در درون خود. 👈عزلت ابتدا در امور حسّی است. مانند اینکه در اوائل از مردم دوری گزیند به این شکل که یا خانه نشین شود و یا مشغول سیاحت. اگر هم در شهری مشغول است طوری باشد که هیچ کس او را نشناسد و اگر در مناطق غیر شهری است به سواحل و کوهها و اماکن دور از مردم برود.
🔶اگر هم رفت ممکن است برخی از حیوانات یا حشرات با او انس بگیرند بلکه برخی به اذن خدا با او حرف بزنند که در این زمان نباید گمان کند اینها چون غیر عادّی و کرامت است منافاتی با عزلت ندارد و شروع به انس و حرف زدن با آنها کند بلکه باید از آنها هم عزلت بجوید و ارتباطش را قطع کرده و صرفا به ذکر خفیّ قلبی بپردازد. 👈اگر هم احدی از جنّ یا از فرشتگان ملأ اعلی نزدش ظاهر شد در اینجا هم آن دستور عزلت و صمت عامّ است و باید چشمش را از آنها ببندد و با آنها اصلا حرف نزند هر چند با او شروع به حرف زدن بکنند. به تعبیر بنده مثلا شروع نکند به چشم چرانی حلال که خب این حوری چه زیبا است و آن سیب چه خوشمزه و آن بو چه مست کننده و... .😊 👈بله اگر کار واجبی بود مانند جواب سلام بدهد ولی بیشتر نه! فقط مشغول خودش باشد. این موجودات نیز وقتی ببینند حال شما اینطور است از شما دور شده و کناری میروند و دیگر مزاحم نمیشوند زیرا میدانند که اگر مزاحم کسی بشوند که مشغول انس با خداست مورد عقوبت شدید الهی واقع میشوند: 📖«فإنّهم قد علموا أنّه من شغل مشغولا باللّه عن شغله به عاقبه الله أشدّ عقوبة» 🔷اینها عزلت حسّی است و در باطن هم باید از هر صفت مذمومی که دارد عزلت بجوید. در قلبش هم سعی کند از تعلق به احدی از خلق الله چه زن و فرزند یا مال یا دوست و هر چیز دیگری حتّی از خواطر آنها عزلت جسته و دوری گزیند. طوری که «لا یکن له همّ الّا واحد و هو تعلّقه باللّه». 👈دستور العمل سکوت در زمان عزلت هم هست و ذکر لسانی حتّی المقدور نگوید و تنها به ذکر خفیّ و اشتغال قلبی بپردازد. 🔻ملاک آن است که از این عالم بریده شده و متوجّه قلب و عالم باطن و غیب شود🔺 👈در صمت و سکوت باید بداند که باید حتّی از حدیث نفس هم ساکت شود! حدیث نفس مانع ذکر قلبی است زیرا قلب گنجایش حرف زدن و ذکر گفتن با هم را ندارد. اگر با حدیث نفسش مبارزه نکند فایده صمت و عزلت میرود! زیرا اینها همه مقدمه ذکر قلبی است تا خداوند تجلّی کند. 🔴در زمینه جوع هم باید غذایش را کم کند طوری که فقط آن مقداری نیرو برایش بیاورد که بتواند با آن به فرائضش برسد! طوری شود که دیگر نیرویی نداشته باشد تا نوافلش را ایستاده بخواند. 👈سرّش آن است که سیری انگیزه طغیان و طغیان هم قاطع طریق است. وقتی انسان سیر باشد میل به نگاه کردن و گوش کردن و حرف زدن و راه رفتند و حرکت و... پیدا میکند که منافات با آن سکون و آرامش مطلوب برای مشغول شدن با قلب و ذکر قلبی و انتظار تجلّی ربوبی را دارد. 👈در مورد سهر و کم خوابی نیز باید دانست شرط کم خوابی همان جوع و کم خوری است. آب نیز حتّی المقدور کمتر بنوشد زیرا اوّلا میل به آب میلی کاذب است و ثانیا به دلیل رطوبتش خواب آور است. 🔵فائده بیداری آن است که انسان راحتتر میتواند اراده کند تا آنگونه که مطلوب است اشتغال مع الله داشته باشد زیرا وقتی میخوابد به حسب آن حالت قبل خوابش به عالم برزخ منتقل میشود و نمیتواند بیشتر از آن ترقّی کند لذا از خیر کثیری که شاید در بیداری و ذکر در همان زمان برایش حاصل میشد محروم میگردد. 👈از طرفی بیداری چشم به مرور به بیداری قلب میکشاند و انسان را ملازم ذکر میکند. 🔷در انتها نکته ای را در این کلام ابن عربی عرض میکنم. این چهار دستور ظاهری یعنی جوع، سهر، سمت و عزلت همه مقدمه ذکر خفیّ قلبی است. برخی به این چهارتا ذکر را هم افزوده اند و به شعر گفته اند: 📖صمت و جوع و سهر و عزلت و ذکری بدوام ناتمامان جهان را کند این پنج تمام 👈گاهی نیز برخی به اینها تفکّر را هم افزوده اند. حرفهای دیگری هم زده اند. ولی باید دانست با توجّه به آنچه گذشت از دید ابن عربی در این مرحله نباید تفکّر کرد. 👈البته تفکّر در ابتدای راه برای بیداری خوب است ولی برای مؤمنی که بیدار شده همه اش مانع است و نوعی حدیث نفس است و نباید سالک به هیچ چیز جز ذکر خفیّ قلبی توجّه داشته باشد. حتّی تفکّر هم ممنوع است. 👈از طرفی خود این ذکر هدف از آن چهار تا میباشد و نمیتوان آن را در عداد آن چهارتا برشمرد. خیلی خوب است که جایی بررسی کنیم که اگر بخواهیم خودمان فقه سلوک را از ادله قرآنی و روایی استنباط کنیم آیا میتوانیم در این مدل ابن عربی دخل و تصرّف و نقدی وارد کنیم؟ 👈کلام ابن عربی انسان را به یاد تفکّرات حنفی در فضای علم فقه می اندازد که مبتنی بر قیاس و تنقیح مناط حرف میزنند. اگر سالک به دنبال حقیقت و توحید است عقل میگوید اینطور کنی زودتر و بهتر و سریعتر میرسی! به نظرم حتی جوع و سهر ابن عربی نیز لزوما صوم و نماز دینی نیست! ✋ولی آیا نکات و دقائق و ظرائفی در اینجا نیست که ما محتاج آن باشیم که در اینجا نیز مانند فقه ظاهری دست به استنباط و استظهار و تعبّد به عبارات عقول قدسی بزنیم؟ 👈البته روشن است که صرفا با قواعد اصول فقه و نوع فقاهت موجود نمیتوان مسائل فقه سلوک را استنباط نمود.
.
باسمه تبارک و تعالی (۷۴) «انتظار لحظه ها» 🔶خیلی از ما در امور معنوی گمان میکنیم تا مقصد خیلی خیلی فاصله هست. همین تلقّی و دیدن بعد مسافت و دیدن اینکه پیشرفتی در باطن نکرده ایم وسیله شیاطین شده و باعث نوعی یأس از رشد معنویمان میشود. 😔البته از جهتی هم درست است! اگر خودمان باشیم و خودمان مطلب همین است. آن کمال بی حدّ کجا و این همه نواقص ما کجا! 👈ولی از جهت دیگر اینطور نیست. آن قرب و معنویّتی که معمولا آن را بسیاری مقصد میدانند چندان هم دور از دسترس نیست. 👈راستی آیا برای خدای مهربان و قادر متعال دشواری دارد که گذشته ما را اصلاح کند! بلکه بالاتر سیئات ما را حسنات ما کند؟! با فضل و کرمش دستمان را بگیرد؟! اگر به این درک برسیم هیچ استبعادی ندارد. هیچ جای نا امیدی نمی ماند: «واستصلح بقدرتک ما فسد منّی» این را فعلا نمیخواهم بگویم. چیز دیگری غرضم است. 💡داشتم رانندگی میکردم به دلم تعبیر «انتظار لحظه ها» افتاد. در خود عزمی دیدم چیزی در این زمینه بنویسم. برای دل خودم مینویسم. 🔷مسأله اینجاست که لزوما اینطور نیست که رسیدن به درجات قابل توجّه قرب در ظاهر به شکل محسوس و تدریجی باشد. 🔻باید منتظر فرج بود🔺 👈همینکه انسان این نکته را عمیقا درک کند مقداری آرامش پیدا کرده و شور و هیجان و امیدواری اش زنده میشود. انانیتش هم کم میشود! قلما تکون الواردات القلبیه الا بغته لئلا یدّعیها العباد بوجود الاستعداد! 🔻آری! اینکه بداند گاهی اگر در مسیر باشد نفحات ربوبی و جذبات نوری نصیبش میشود و او را یک دفعه میبرد! گویا اصلا یک دفعه است! یک دفعه ی یک دفعه!🔺
🔵گاهی یک شهودهای قوی ممکن است در لحظاتی برای انسان رخ دهد که اصلا او را دگرگون کند! سطح امیالش را بسیار بسیار بسیار بالا ببرد! افق نیّتش را بسیار بسیار بسیار ژرف کند! اراده و همّتش را بسیار بسیار بسیار بلند کند! انسان را کنده و مبارزه با خود و عادات را برایش آسان میکند! انسان را بزرگ کند! ✅اینها همان لحظاتی است که اگر صادقانه و مجدّانه و با پایداری در مسیر ایمان و عمل صالح داشته باشیم ممکن است نصیبمان شود! ✅همان لحظه هایی که لیلة القدر ماست! همان لحظه هایی که خیر من ألف شهر است! این زید دیگر آن زید نیست! این عمرو دیگر آن عمرو نیست! اینجاست که احساس میکند گویا یک دفعه همه آن چه که در پی آن بود را در آغوش گرفته است! 🔶رفقا راستی که این لحظه ها هم هست! باید در مسیر بود و انتظارشان را کشید! منتظر لحظه ها بود! نا امید نشد! شاید اگر ما در مسیر باشیم و صدق در طلب داشته باشیم همین امروز و فردا باشد! شاید در آن چیزی و در آن وقتی که اصلا انتظارش را نداریم باشد! شاید در آخر عمرمان قرار است باشد! شاید در وسط عمرمان! 👈اگر در مسیر باشیم دیر یا زود می آید! نا امید نشویم! نا امیدی از شیطان است! الشیطان یعدکم الفقر! مرحوم کلینی در کافی با سندش از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل میکند که: 📖«كُنْ‏ لِمَا لَا تَرْجُو أَرْجَى مِنْكَ لِمَا تَرْجُو فَإِنَّ مُوسَى بْنَ عِمْرَانَ ع خَرَجَ يَقْتَبِسُ لِأَهْلِهِ نَاراً فَكَلَّمَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجَعَ نَبِيّاً مُرْسَلًا وَ خَرَجَتْ مَلِكَةُ سَبَإٍ فَأَسْلَمَتْ مَعَ‏ سُلَيْمَانَ ع وَ خَرَجَتْ سَحَرَةُ فِرْعَوْنَ يَطْلُبُونَ الْعِزَّ لِفِرْعَوْنَ فَرَجَعُوا مُؤْمِنِينَ» 🔹یعنی نسبت به آن چیزی که امید نداری امیدوارتر باش از آنچه به آن امید بسته ای! موسی بن عمران وقتی در آن بیابان تاریک اهل و عیالش را رها کرد تا از آن دور دست آتشی با خود بیاورد از کجا میدانست که قرار است موسی برود و کلیم الله برگردد! ملکه سبأ وقتی از دیار خود خارج شد از کجا گمان میکرد که با سلیمان نبی اهل اسلام و دین الهی بشود! از همه عجیبتر چه کسی فکر میکرد سحره فرعون که به دنبال عزّت و جاه و مقام و مال نزد فرعون بودند و برای غلبه بر موسی بیرون آمدند به صورت مؤمنینی قوی الایمان برگشته و در زمره ی شهداء قرار گیرند! 👈در همان کتاب روح مجرّد یادتان هست آن سالک صادق وقتی آن طور در برابر غضبش برای رضای خدا ایستاد و آن شخص را تحمّل کرد، وقتی دیگر عرصه بر او تنگ شد و از منزل بیرون زد یکی از آن لحظات نصیبش شد! دیگر انسانی دیگر شد! ✋نباید نا امید شد! مشکل ما آن است که یا مأیوس میشویم و یا مغرور! یا میگوییم خیلی فاصله داریم و ما نمیتوانیم! و یا تا اندکی همّت کرده و به مانند نماز شب و عمل صالح موفق میشویم آنگاه انتظار داریم ملائکه برای ملاقاتمان صف بکشند! این انانیت ماست! طلبکار هستیم! خیر! شاید دهها سال طول بکشد: اوحدی شست سال سختی دید تا شبی روی نیک بختی دید 🔹شاید خواجه شیراز نیز چنین لحظه ای نصیبش شد و گفت: دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند باده از جام تجلی صفاتم دادند چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی آن شب قدر که این تازه براتم دادند بعد از این روی من و آینه وصف جمال که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند هاتف آن روز به من مژده این دولت داد که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود که ز بند غم ایام نجاتم دادند ✅البته اینکه میگوییم باید منتظر لحظه ها بود معنایش این نیست که دست روی دست بگذاریم! یعنی باید به دنبال این لحظه ها دوید! کوشش کرد! همت کرد! با آن بت اعظم جنگید! با اله نفس! با غرور دنیا! با شیاطین! آری آهسته آهسته خواهد آمد. من استدام قرع الباب و لجّ ولج. 🔷انسان خودش نیز اندکی دقّت کند بویش را از آن دور دورها میتواند استشمام کند که دارد نزدیک میشود. بوی بهشت از مسیر ۵۰۰ سال مسیر هم بنا بر فرموده امام صادق علیه السلام قابل استشمام است! 📖«فَوَجَدَ رِيحَهَا مَنْ كَانَتْ لَهُ رُوحٌ مِنْ مَسِيرَةِ خَمْسِمِائَةِ عَامٍ» در روایت دیگر هم آمده است که بلکه از مسیر هزار سال قبل از رسیدنش نیز میتوان بوی بهشت را استشمام کرد: 📖ريحَُ الْجَنَّةِ تُوجَدُ مِنْ مَسِيرَةِ أَلْفِ عَام‏ 👈آری باید منتظر بود! نا امید نشد و با صدق و راستی و استقامت در طلبش دوید! رباید دلبر از تو دل ولی آهسته آهسته مراد تو شود حاصل ولی آهسته آهسته سخن دارم ز استادم نخواهد رفت از یادم که گفتا حل شود مشکل ولی آهسته آهسته
🔸با یکی از رفقا صحبت میکردم! میگفت یکبار پشت سر یکی از اولیاء الهی نماز میخواند و در یک سجده یک حالتی برایش رخ داد که گویا فقر و هیچ بودن خود و همه موجودات عالم برایش باز شد! آنقدر آنقدر این لحظه در او تأثیر کرده بود که گویا همه زندگی اش را تغییر داده بود! عجیب نشئه اش کرده بود! خمارش بود! به دنبالش بود! 🔸از یکی از اساتید شنیدم یکی از مردم عادی که برایش مأموریتی پیش آمده بود و به کوه و صحرا رفته بود! تنهای تنها میگوید به این صحنه آفرینش توجّهی کردم و در یک لحظه مانند برقی هیبت آفرینش مرا گرفته و ناگهان گویا خدا دیدم! همین یک برق و یک لحظه زندگی این شخص را تغییر داده بود. دیگر این شخص آن شخص نبود! 🔹به قول مولایمان سرور مؤمنان عالم امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغة: 📖«بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ‏ الطَّرِيقَ‏ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَة» 👈شیخ الرئیس هم در نمط نهم اشارات در مورد این لحظه ها که آن را وقت مینامند میگوید: 📖ثمّ إنّه اذا بلغت به الاراده و الریاضه حدا ما عنّت له خلسات من اطلاع نور الحق علیه لذیذه کأنها بروق تومض الیه ثم تخمد عنه ... 👈این جذبات گاهی برای افراد قبل از تلاش و سیر رخ میدهد و گاهی نیز بعد از سیر و تلاش. در عرفان این امر کاملا شناخته شده بوده و معتقدند: (جذبه من جذبات الحق توازی عمل الثقلین) 👈نجم رازی در منارات السائرین میگوید: 📖سطوة الجذبة تخرق الحجب و يخترق في لحظة ما لا يندفع و لا يرتفع للسالك في سنين كثيرة بالمجاهدة و المكابدة، ثم تحتجب الجذبة و يتدارك العبد بالسلوك مؤيدا بتأييد الجذبة، فيستأنف السير بالمعاملة و الشوق و المحبة، ثم يتبدل السير بالطير، ثم بهبوب الرياح المرسلة ثم بلمعان البرق الخاطف إلى أن يبلغ أعلى عليين الروحانية و ينقطع الطريق و يتعذر العبور ثم يتدارك السالك بالجذبة و تتخلص الجذبة عن الاحتجاب و تخطفه عنه تفنيه و توصله إلى الحق و تبقيه به‏ 👈همین امر را در مرصاد العباد اینگونه بیان میکند: 🔻مشايخ ما قدس اللّه ارواحهم بر آنند كه اگر مدّت عمر در تزكيه نفس بسر برند نفس تمام مزكّى نگردد، و كس به تحليه روح نپردازد، و ليكن چون اوّل نفس را بقيد شرع محكم كردند و روى به تصفيه دل و تحليه روح آوردند بر قضيّه «من تقرّب الىّ شبرا تقرّبت اليه ذراعا» الطاف خداوندى باستقبال كرم پديد آيد، و تصرّفات جذبات عنايت و فيض فضل الوهيّت‏ متواتر گردد كه «من اتانى يمشى اتيته اهرول»، به يك‏لحظه چندان تزكيه نفس را حاصل شود كه به مجاهده همه عمر حاصل نيامدى، «جذبة من جذبات الحق توازى عمل الثقلين»🔺 👈راستی که همین است! مشکل ما جز با چنین برق و جذبه ای حل نمیشود. چه سالک مجذوب و چه مجذوب سالک همه محتاج این جذبه غیبی اند! 👈تحقیق نسبت سلوک و جذبه بحثی دیگر است. فرغانی ذیل بیت ابن فارض: (مجذوبی الیها و منتهی) در مشارق الدراری و منتهی المدارک نکات خوبی دارد. 👈بی خود مغرور نشویم و نا امید هم نگردیم! اگر هم تلاشی میخواهیم بکنیم تلاش کنیم تا این نفحه ربوبی و جذبه حقانی نصیبمان شود. 👈کاری به درجات قرب و سلوک و منازل آن ندارم! آن را بگذاریم برای جایش و برای اهلش! ولی به همینها که در هر حال حدّ نصاب معنویّت سلوکی است را هم میتوان دست یافت. حیف نیست همّتمان این نباشد! 🔵راستی یک نکته ای هم خدمتتان عرض میکنم. دیده اید گاهی توهّم میکنیم کارهایمان برای رضای خداست! گاهی حتّی به راحتی میگوییم برای شوق بهشت و ترس از دوزخ عبادت نکن برای رضای خدا عبادت کن! 👈رفقا خودمان را فریب ندهیم! اینها تخیّل و توهّم ماست! ما اگر کارهایمان را بتوانیم با نیّت جزای أخروی انجام داده و این نیّت را در خود ملکه کنیم کلاهمان را باید به آسمان بیاندازیم! 👈اصلا ما با سطح معرفت نازلمان نمیتوانیم کارهایمان را خالص برای رضای خدا انجام دهیم! یعنی چه دوزخی باشد یا نباشد و چه بهشتی باشد و یا نباشد من آن را برای خدا بکنم! 👈چنین نیّت بلندی از ما متمشّی نیست. زیرا اصلا درک درستی از آن نداریم. نیّت کردن که به این سادگی نیست! ان شاء الله باید خداوند متعال روزیمان بکند که در لحظه ای و با عنایتی و فضلی و توفیقی حقیقت فقری خود و تجربه وحدت و مانند آن را تجربه کنیم تازه آن وقت است که میفهمیم چه خبر است. 👈آن وقت است که متوجّه میشویم که ای دل غافل! این دیگر چه لذّتی است! این دیگر چیست؟! «و رضوان من الله اکبر»! تازه آن وقت است که به راستی و بدون تخیّل میتوانیم رضای خدا را در کارهایمان نیّت کنیم. 👈اینها را ما با عقل خودمان درک میکنیم و از اهل معرفت هم شنیده ایم. اللهم ارزقنا التجافی عن دار الغرور و الانابه الی دار الخلود و الاستعداد للموت بحق اولیائک الطاهرین صلواتک علیهم اجمعین.
.
باسمه تبارک و تعالی (۷۵) «تصمیمی شوم برای از بین بردن خانواده»! 🔵در فضای مجازی این تصویر را از ساحل نیوجرسی یا فلوریدا آمریکا دیدم. نشانی از بی عفّتی و آن تصوّرات کذایی در آن وجود ندارد! راستی چه شده است! خوب نگاه کنید! انصافا لب ساحل چه حجابی دارند! مرحبا ندارد؟!😄 💡آیا در یک فرآیند تدریجی به آن چیزی که امروز میدانیم رسیده ایم؟! به ذهنم رسید مطلبی در این زمینه بذل کنم. 🔻حقیقتا این حجم از بی عفّتی و مفاسد نوین امری طبیعی نیست. بعید میدانم بشر به خودی خود توانسته باشد اینقدر پست فطرت شود!🔺 👈آفتی است که کلّ بشریت را درگیر خود کرده و تکانه های آن به ما نیز رسیده و روز به روز در حال گسترش است. 👈در تاریخ بشر چنین بی عفتی عمومی و فراگیری تا جایی که میدانم مسبوق به سابقه نبوده است. واقعا چه بر سر بشر آمده است؟ 🔷به صورت کلّی میتوان این پدیده را از چند زاویه مورد بررسی قرار داد. 🔸یکی زاویه ی انقلاب جنسی قرن بیستم در دهه 70 میلادی و اثرات آن بر عالم. 🔸دیگر زاویه ی مباحث جامعه شناسی و تحوّلات مفهوم خانواده با تغییر نیازهای اولیه بشر به وجود این نهاد و به عبارتی تأثیر مدرنیته در این زمینه. 🔸این مسأله بعد سومی هم دارد که در این شماره از آن شروع میکنم. بحث از بعد سیاسی و تأثیر تصمیمات سیاسی در شیوع بی عفّتی در بین بشر و سستی نهاد خانواده! تأثیر تصمیمات شیاطین انسی در شیوع این امر! 👈در شماره های بعدی از انقلاب جنسی و زمینه های جامعه شناسی این مطلب که همه ما به نوعی با آن درگیر هستیم و خوب است مقداری ریشه ای تر در مورد آن بیاندیشم مطالبی تقدیم خواهم کرد.
🔸نظر رهبر معظم انقلاب در زمینه عامل اصلی شیوع بی عفتی مدرن🔸 چند سال پیش در تلویزیون صحبتهای رهبری را میشندم که یک دفعه چیزی مانند شک دفعی از کلام ایشان به بنده وارد شد. الآن دوباره آن را به یاد آوردم. 👈بخش انتهایی صحبتهای ایشان در تاریخ هفتم اسفند ماه سال ۹۷ در دیدار با مداحان بود. ایشان در انتهای کلام با تغییر سیاق بحث یک دفعه فرمودند: 📖«بخصوص من تکیه میکنم در این برهه‌ی از زمان روی مسئله‌ی خانواده تکیه کنید. دشمن -نه دشمن ایران یا دشمن انقلاب؛ دشمن بشریّت تصمیم گرفته که نظام خانواده را در بین بشر از بین ببرد. 📖خانواده سنّت الهی است. دشمن بشریّت یعنی جریان سرمایه‌داری بین‌المللی و صهیونیسم تقریباً از حدود صد سال پیش تصمیم گرفتند که خانواده را در بین بشر از بین ببرند؛ 📖و یک جاهایی موفّق شدند. در آن جاهایی که از خدا دور بودند موفّق شدند، در یک جاهایی هم از جمله در ایران اسلامی ما موفّق نشدند امّا دارند تلاش میکنند. 📖این ازدواجهای سخت، این ازدواجهای دیر، این فرزندآوری کم، این به تعبیر غلط زشتشان «ازدواجهای سفید» -که سیاه‌ترین نوع زندگی مزدوج است- همه‌ی اینها به خاطر این است که خانواده از بین برود. 📖رواج شهوات، از بین رفتن حیا و عفّت، امروز جزو برنامه‌های دشمن است. شما مبارزه‌ی با اینها را جزو برنامه‌های خودتان قرار بدهید. 📖طهارت و پاکیزگیِ دامان جوانهای این کشور را مورد همّت خودتان قرار بدهید، بر آن همّت بگمارید، و این یکی از بهترین کارها و یکی از مؤثّرترین شیوه‌ها برای حفظ انقلاب و برای رشد انقلاب و برای حفظ نظام اسلامی است» 🔴راستش اگر شخص دیگری این مطلب تکان دهنده را گفته بود چندان به آن احتمالا توجه نمیکردم. ولی انصافا نمیشود از کلام ایشان گذشت. 👈ایشان را حقیقتا به عنوان یک انسان آگاه، کلی نگر، خوش فکر، منصف، پارسا، بصیر و دلسوز میشناسم. لازم نیست حتّی مؤمن یا مسلمان باشیم تا به وجود این صفات نیک در ایشان اذعان کنیم. واقعا مطلب چیست؟! 👈کلام ایشان چندان حالت تحلیل هم ندارد و گویا دارند از یک تصمیم سیاسی بین المللی در اتاقهای بسته خبر میدهند. نمیدانم سندش چیست ولی خود ایشان برایم سند است! 👈شاید از پروتکل دانشوران صهیون به انضمام برخی قرائن دیگر برداشت نموده اند. شمّ سیاسی و اطّلاعات ایشان نیز بسیار بیشتر و دقیقتر از ماست. این دشمن را هم معرفی نموده اند: «جریان سرمایه‌داری بین‌المللی و صهیونیسم». 👈از دید ایشان بخش اصلی معضلات بی عفّتی و مشکلات موجود پیرامون نهاد خانواده به یک تصمیم سیاسی شوم برمیگردد. 🔸«آیا توهّم توطئه داریم؟»🔸 برخی ممکن است این را ناشی از کمبود سواد جامعه شناسی و یا نوعی اختلال ادراکی و توهّم توطئه و مانند آن بدانند! 👈به نظرم اینها معمولا یا انسانهای ساده دل و خوش دلی هستند که باورشان نمیشود برخی اینقدر خبیث باشند که دست به چنین تصمیمات شومی بزنند و به اصطلاح قیاس به نفس میکنند. 👈و یا دچار نوعی علم زدگی ناشی از مهندسی حاکم بر علوم انسانی نوین شده اند و یا مغرض میباشند! 🔷در پاسخ اینها باید گفت: عمق چنین مطلبی را کسی درک میکند که واقعا سیاست را شناخته باشد. 🔻ما معمولا از بچگی عادت کرده ایم در موضوعات خرد و در حیطه ی مصالح خودمان یا فوقش خانواده و فامیل تأثیر گذاری داشته باشیم. از همینجاست که چندان تصوّری از این نداریم که حیطه تأثیر برخی خیلی وسیعتر است. مانند بچه ها گمان میکنیم خیلی از اموری که پیرامونمان در جریان است اموری عادی است. همیشه همینطور بوده است! از همینجاست که عادتا بینش سیاسی خوبی نداریم!🔺 🔹راستی دیده اید که پدر و مادر بین خودشان تصمیماتی پنهانی میگیرند و بر فرزندان تحمیل میکنند! ما که زیاد این کار را میکنیم😅 آنها هم فکر میکنند لابد چیزهایی است که باید رعایت شود! 👈نمیدانند که به راحتی میشد اگر در آن جلسه شخص دیگری هم مشارکت میکرد و استدلالی دیگر می آورد و آنها را قانع مینمود جور دیگری شود! 👈به همین قیاس تصمیماتی پنهانی را در محلّ کار برای کارگران و یا برای کارمندان تجربه کرده ایم. به همین قیاس مسئولین شهرها در شورای تأمین در جلسات دور از انظار ما تصمیماتی برای کلّ شهر میگیرند که کاملا میشد طور دیگری باشد و همه ی ما را هم تحت تاثیر خود قرار داده و به راحتی گمان میکنیم بسان امور طبیعی است!