eitaa logo
بذل الخاطر
936 دنبال‌کننده
904 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
⚫۱۲-مفروض دیگر این بحث آن است که این پیشرفت مسیر محتوم بشری بوده که غرب زودتر آن را کشف کرده و به آن رسیده است. 👈ولی آیا واقعا راه بشر برای وصول به سعادت اینگونه از پیشرفت بوده است؟ شاید راههای دیگر هم وجود داشته که با کیفیتتر و کم هزینه تر بوده است. 👈مانند آنچه قرآن بیان میکند که: «ولو أنّ اهل القری آمنوا و اتّقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض». 👈در اینجا باید دانست نباید بین دنیا سنّت و دنیای ایده آل دینی خلط نمود. دنیای مطلوب دینی هنوز محقق نشده تا بتوان در مورد آن قضاوت قطعی نمود. ⚫۱۳-یکی دیگر از مطویّات این گزاره ملاک سنجش قطعی قرار دادن امور مادی برای قضاوت بین جوامع است؟ به عبارت دیگر بین مفهوم رشد و توسعه خلط شده است. 👈آیا آنچه توسعه نامیده شده یک رشد همه جانبه ی انسانی است؟! روشن است که اگر قائل به اصالت ایمان به جای اصالت تمتّع مادّی شویم هرگز نمیتوان جوامع غربی را جوامعی توسعه یافته دانسته بلکه آنها را بر اساس آن باید در عصر جاهلیت و در کنار اعراب جاهلی تعریف نمود. 👈به راستی جایگاه ایمان و دعوت پیامبران در قضاوت بین توسعه غربی و عدم توسعه ما کجاست؟ 👈به تعبیر امیر المؤمنین علی علیه السلام در خطبه الوسیله: «مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ وَ مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ‏ النَّارُ وَ كُلُّ نَعِيمٍ دُونَ الْجَنَّةِ مَحْقُورٌ وَ كُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِيَة». ✋این بحث را ان شاء الله ادامه میدهم...
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۰) «کمش هم زیاد است!» «لا یبغون عنها حولا!» 🔵یکی از حربه های شیطان و از جمله مغالطاتی که بر سر راه انسانها ایجاد میکند نا امید کردن آنها از وصول به معنویّات با بالا بردن سطح توقّعاتشان در این وادی است. 👈گویا یا باید چیزی از قبیل آیت الله بهجت و مانند آن باشند یا این وادی را رهایش کنند برای عرفا! ✋این مغالطه ریشه در حس گرایی و سلطان وهم دارد. چون تفاوت محسوس میان خودمان و امثال آیت الله بهجت احساس میکنیم همین به چشممان می آید. 👈ولی آیا تفاوت ما با آنها در یک پله یا دو پله و مانند آن است؟! اصلا اینطور نیست. بین همین انسانهای عادی که میبنیم تفاوت بسیار است. 👈زیاد به چشم نمی آید. ولی واقعا در وادی معنا خیلی تفاوت دارند. بین دو برادر! بین زن و شوهر! بین دو نفر که دو قلو هستند! به چشم ما نمی آید ولی واقعا تفاوت دارند. 🔻مقیاس آخرت چیز دیگری است! اصلا نباید فکر کنیم دو انسان دقیقا مانند هم هستند. همه با هم تفاوت دارند. در درجاتی بی پایان از سعادت و شقاوت قرار گرفته اند🔺 🔹بگذارید مثالی بزنم. مگر در همین حیات دنیایی و در امور مادّی ما به دنبال ثروت و برخورداری نیستیم؟! ثروت یعنی چه؟ یعنی اینکه خانه خوب، ماشین خوب، درآمد مناسب، تفریح خوب و جایگاه اجتماعی مناسب داشته باشیم. 👈واقعا وقتی به چنین سطحی برسیم خیلی حسّ رضایتمندی داریم و شاید تا آخر عمر به دنبالش بدویم و نرسیم!
🔴ولی آیا اصلا به این فکر میکنیم که نه این که ارزشی ندارد! من باید ثروتمندترین مرد شهر باشم! یا ثروتمندترین مرد ایران! یا مانند فلان آمریکایی ثروتمندترین مرد جهان باشم! 👈اصلا خودمان را با آنها مقایسه نمیکنیم تا مأیوس شویم. میگوییم در این وادی کمش هم زیاد است. 👈ذره ای از آن ثروتی که فلانی دارد را من داشته باشم کلّ حیات دنیاییم آباد میشود. واقعا آباد میشود. در امور معنوی هم همینطور است. 👈ما که حتما قرار نیست مانند آیت الله بهجت باشیم تا از معنویّت خودمان استفاده کنیم. 👈سلطنت و ثروت آنها در آن دنیا آشکار میشود. ولی برای ما هم حیات آباد و بی پایانی در مرتبه خودمان میتواند باشد. 👈خلاصه اینکه باید تصمیم بگیریم کار نیک را کوچک ندانیم. ترک گناه را کوچک ندانیم. همه اش بزرگ است. کاری به کسی هم نداشته باشیم. 🔸«کمش هم زیاد است!»🔸 اما داستان چیست؟ داستان آن است که ما با ربّ العالمین طرفیم! با کمال بی نهایت طرفیم! بی نهایت! بی پایان! بی انتها! بی حد! اگر اندکی این حقیقت را درک کردیم تازه متوجّه میشویم نباید نگاهمان فقط به قلّه ها باشد! در این وادی کم هم زیاد است! اندک تفاوت هم فرق بسیار ایجاد میکند. وقتی اینها ظهور کند میفهمیم. 🔹همین که اندکی متّصف به فضائل و دور از رذائل شویم خیلی بزرگ است. همینکه اندکی از کبر و غرورمان کم شود یعنی خیلی جلو رفته ایم! اینها را اصلا نباید کم بگیریم. 👈همین یک خیر خواهی، کار نیک خالصانه اثر خودش را میگذارد! اما همه ی اینها در گرو آن است که بدانیم در این وادی «کم هم زیاد است»! 👈خود را از مغالطات شیطانی و اسارت در مقیاسها و معیارهای دنیایی رها کنیم. این را شیطان میخواهد نفهمیم. باید خیلی زود برای خودمان این مطلب را حلّ کنیم. اگر حلّ شود باور کنید خیلیها میلشان به معنویّت و حرکت بیشتر میشود. ✔آری مسأله اینقدر مهم است که کمش هم زیاد است! همش خودمان را با بزرگان مقایسه نکنیم! همینم خیلی جای شکر دارد! با زبان وجودمان بگوییم: «رَبِّ أنعَمتَ فَزِد» این یعنی اینکه قدر ناشناس نباشیم! شاکر باشیم! ولی طالب هم باشیم! نا امید نشویم! وقتی حرکت کردیم کم کم راهها و توفیقها برای رسیدن به قله ها هم شاید برایمان باز شد. سابقا در انتظار لحظه ها مقداری در مورد آن صحبت کردیم. 🔻مطلب این نیست که از وصول به قلّه ها نا امید شویم! نه این را نمیگویم! اینکه معنایش تحدید لطف و کرم خداست! مطلب این است که خودمان را در ایمان و عمل صالح به وصول به آن درجات شرطی نکنیم! اصلا در یک نگاه دنبال تقرّب و درجه هم نباشیم! دنبال خود خدا باشیم! این که منطقش خیلی برتر است. خدا کند روزیمان شود!🔺 🔹راستش ماها از بسیاری از کارهای خیر ولی در ظاهر اندک به خاطر همین مغالطه محروم میشویم. همینهایی که در آخرت برایمان بسیار راهگشاست. حتی یک لبخند! حتی یک ادخال سرور! 👈وقتی این حالت را پیدا کردیم میدانید به کجا کشیده میشود؟ اینکه خیرهای بزرگ هم از دستمان در میرود! 👈خیرات و ورود در عالم معروف با همین تلقّی و با همین توجّه به امور ریز شروع میشود. البته در یک نگاه ریز و درشت ندارد. ریزش هم درشت است. کوچکش هم بزرگ است چون برای کسی انجام میشود که بی پایان است. 🔶در روایتی در کافی شخصی نقل میکند پیش اسحاق بن عمّار بودم. وی یکی از اصحاب بود که ثروتمند و در شغل صرّافی بود. 👈وی درب مغازه اش را بسته بود تا برود که شخصی آمده و درخواست کاری کرد که خیلی سودش برای وی اندک بود. ولی او با کمال حوصله دوباره مغازه را باز کرده و شروع به رفع نیاز آن شخص کرد. 👈راوی میگوید به او گفتم اسحاق از تو بعید بود! گاهی خودم برایت از کشتی الف الف درهم می آورم. حالا اینقدر تو خسّت داری که از این معاملات خرد هم پرهیز نمیکنی؟! کسر شأنت نیست؟! 👈اینجا بود که اسحاق به عمّار مطلب مهمّی را گفت! گفت اینها را رها کن! من از امام صادق علیه السلام مطلبی شنیدم و به خاطر همان این کار را کردم: آری کسی که رزق اندک را کم بشمارد از رزق بسیار محروم میشود! 📖«... لَكِنِّي سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنِ‏ اسْتَقَلَ‏ قَلِيلَ‏ الرِّزْقِ‏ حُرِمَ كَثِيرَهُ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَيَّ فَقَالَ يَا إِسْحَاقُ لَا تَسْتَقِلَّ قَلِيلَ الرِّزْقِ فَتُحْرَمَ كَثِيرَهُ»
🔸«لا یبغون عنها حولا»🔸 رفقا اگر در دنیا هر قدر از ثروت و قدرت خودش غنیمت است در آخرت هم هر اندازه از ایمان و عمل صالح غنیمت است. واقعا غنیمت است. یک نماز غنیمت است. یک صدقه غنیمت است. یک نصح غنیمت است. 🔹دیده اید آنهایی که شبهه میکنند؟ میگویند خب آدم برود آنجا حوصله اش سر نمیرود در باغ و شیر و عسل؟! 👈اینها اصلا نمیدانند از چه میگویند! لذّات آنجا بی پایان است. اصلا حدّی ندارد تا آدم را خسته کند. مدام عمیقتر میشود. ✅رفقا ما با کمال بی پایان مواجه هستیم. مسأله این است. از هر طرف بی پایان. وقتی چنین است انسانها در هر مرتبه ای از سعادت خستگی نخواهند داشت. همان مرتبه از جهتی برایشان نهایتی ندارد. ✅از همینجاست که خالدین فیها هستند! عمر ابدی در آن پیدا میکنند. اما آن روی خلود در نعمت بهشتی در درجات مختلف بهشت میدانید چیست؟ همان است که قرآن کریم پرده از آن برداشته است. چرا در آن خلود دارند؟ چون خودشان چیز دیگری نمیخواهند! همان مرتبه برایشتن بی پایان است. پس تکرار و خستگی و دلزدگی ندارد. «لا یبغون عنها حولا»! 🔹امّا سرّش در چیست؟ سرّش در آن است که کلمات ربّ العالمین بی پایان است. با کمال بی پایان طرفیم! 📖«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ كانَتْ لَهُمْ جَنَّاتُ الْفِرْدَوْسِ نُزُلًا خالِدِينَ فِيها لا يَبْغُونَ عَنْها حِوَلًا قُلْ لَوْ كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ‏ رَبِّي‏ لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ أَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبِّي وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَدا»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۱) «سرّ تکثّر و تنوّع مستحبّات» «در شب قدر و اوقات خوب چه کار کنیم»؟ 🔴چرا اینقدر مستحبّات متکثّر و متنوّعی داریم؟ به کدام یک عمل کنیم ثوابش بیشتر است؟ آیا باید ببینیم چه ثوابهایی برای آنها ذکر شده است؟ آیا به عمق مضامین آن بنگریم؟ آیا به میزان صحّت و سقم اسانید این اعمال توجّه کنیم؟ آیا به اعمالی که جمعی انجام میشود بیشتر توجّه کنیم؟ آیا مستحبّات مضیّق را بر موسّع مقدّم کنیم؟ 🔹مثلا اعمال شب قدر را در شب قدر بر دیگر اعمال مستحب مقدّم کنیم؟ قرآن بخوانیم یا نماز؟ محاسبه کنیم و استغفار کنیم یا مناجات؟ یا اینکه برنامه ریزی کنیم همه را با هم انجام دهیم؟ اگر وقت نمیشود و یا توان و حوصله اش را نداریم کدام را مقدّم کنیم؟ باب تزاحم است دیگر. 🔹به صورت کلّی در اینجا دو سؤال اساسی مطرح است؛ یکی اینکه سرّ تکثّر و تنوّع مستحبّات چیست؟ دیگر اینکه در تزاحم میان آنان کدام را انجام دهیم؟ پاسخ اجمالی به پرسش اوّل ما را در یافتن پاسخی برای پرسش دوّم میتواند کمک کند. 🔸«سرّ تکثّر و تنوّع مستحبّات»🔸 در بیان سرّ تکثّر و تنوّع مستحبّات احتمالات و یا نظراتی وجود دارد: 👈برای آن است که به اندازه کافی و موقع نیاز مستحبّات وجود داشته باشد. 👈برای آن است که انسان خود را مجبور و منفعل ندیده و بتواند بسته به شرایط انتخاب کند. 👈برای آن است که با نشان دادن کثرت راههای ارتباط با خدا رغبت ما را به انجام مستحبّات بیشتر کند. 👈برای آن است که تنوّع داشته و تکراری نشود.
👈برای آن است که انسانها بدانند نمیتوانند به همه ی آنها رسیدگی کنند فلذا مغرور نشوند. 👈برای آن است که به هر کدام بخشی از افراد جامعه عمل کرده و جامعه ایمانی از برکات مجموع آن بهره مند شود. ✋اینها همه احتمالاتی است که قابل بررسی است. شاید احتمالات دیگر هم در کار باشد. ولی شاید مهمتر از آن احتمالات این چهار احتمال باشد: ✅معرفت افراد فرق دارد. ✅توان افراد فرق دارد. ✅روحیّات افراد فرق دارد. ✅حالات افراد فرق دارد. 🔷البته اینها برای وقتی است که ما به مستحبّات از نگاه فردی و شخصی نگاه کنیم. ممکن است برخی مستحبّات به شکل جمعی وضع شده باشد. باید آنها را هم مدّ نظر قرار داد. مانند نماز جماعت و جمعه. ولی تدبّر در سیاق عمده مستحبّات چندان گویای آن نیست که برای حالت جمعی جعل شده باشد. گویا نگاه شخصی و ارتباط فردی در مورد آن غلبه دارد. خود افراد اهمیت دارند. 🔹اگر خود افراد اهمیت دارند پس به خاطر تفاوت در توان افراد از جهتی و همینطور تنوّع داشتن و ملالت آمیز نبودن خوب است که مستحبّات در واقع متکثّر و متنوّع باشد. 🔸در ادامه میتوان گفت با توجّه به اصالت کیفیّت به جای اصالت کمّیت در دین مبین اسلام و با توجّه به اصالت اشخاص در مستحبّات باید به مؤلّفه روحیّات و معرفتهای مختلف انسانها و همینطور حالات مختلف آنها توجّه شود 🔹بر اساس این دو مؤلّفه هم میبایست نوعی تنوّع در مستحبّات دیده شود و هم در مقام تزاحم به خاطر عمده بودن کیفیّت ارتباط و کیفیت روحیه و حالت شخص به حال فرد توجّه شود. 👈فعلا بحثم در مورد اختلاف روحیه و اختلاف حالات هم نیست. اجمالا همه به وجود این اختلافات واقفیم. ✅با توجّه به آنچه گذشت باید گفت از آنجا که در مستحبّات مخصوصا مستحبّات زمانهای شریف مانند شبهای قدر عمده حصول ارتباط فردی و بالا بردن کیفیّت این اتّصال است باید در مقام تزاحم به حال خودمان توجّه کنیم. ملاک حال خودمان است. مبتنی بر حال خودمان باید دست به انتخاب و اختیار بزنیم. دستمان را باز گذاشته اند. سرّ اصلی تکثّر و تنوّع مستحبّات در این مرحله به نظر میرسد همین باشد. ✔در هر حالی میتوان به صورتی مرتبط شد و از زمینه آن حال در کیفیت ارتباط بهره جست. ارتباط با حق تعالی مطلقا ممدوح است. البته حال انسانها مبتنی بر معرفت آنها و مبتنی بر روحیات و برخی عوامل تأثیر گذار خارجی قابل تغییر است. اینها هم منافاتی با آن ندارد که انسان گاهی برای بهره مندی از فوائد برخی اعمال، سعی کند حال خود را متناسب با آن تنظیم کند. مانند بهره مندی از فوائد عظیمه ی نماز حضرت جعفر طیّار و مانند آن. ✔نتیجه آن که در زمانهای شریفه و اوقات خاص مخصوصا شبهای قدر باید به حال خودمان توجّه کنیم. ببینیم چه اقتضائی دارد. لزوما دنبال خواندن جوشن کبیر و دعای ابوحمزه و هزار بار سوره قدر و صد رکعت نماز و مانند آن نباشیم. اگر هم دیدیم حالش را اجمالا داریم لزومی ندارد تا انتها بخوانیم. بستگی به حال دارد. 👈ما مکلف به مستحبات نیستیم تا در قبال آنها دچار اضطراب شویم. همچنین وظیفه نداریم آنها را تا انتها بخوانیم. مستحبات برای اتصال معنوی ما آمده است. لذا باید فراموشمان نشود که قرار است با اینها متّصل شویم. اگر چنین است دستمان باز است. خودمان باید انتخاب کنیم. ✋البته مرادمان این نیست که در قبال حالات منفعل باشیم و یا حالات ما را به بازی بگیرند. همچنین مخاطب این کلام همه انسانها نیستند. بهره ی بسیاری از ما همان است که در مراسمهای جمعی از حال جمع بهره برده و با نیروی جمع بتوانیم دعا یا مناجات و مانند آن را تا انتها همراهی کنیم. 👈مرادمان انسانهایی است که استقلال بیشتری در وادی معنویت پیدا کرده اند. انسانهایی که واجد مراتبی از قلب مستکفی شده اند. مراد به گمانم روشن است. 🔹آری باید دید حال انسان چیست. حال انسان اقتضاء چه نوع ارتباطی را با عالم غیب دارد. آنچه اصالت دارد، ارتباط و کیفیت ارتباط است. انسان مومن باید یاد بگیرد در هر حالی و در هر قبض و بسطی چگونه با عالم غیب ارتباط بگیرد. باید استعدادها و قِلِق معنوی خاص خود را کشف کند! دعاهای صحیفه مبارکه سجادیه در این زمینه که در حالات مختلف انشاء شده خیلی درس آموز است. 👈انسان مومن خوب است مانند یک ماهی در فضاهای گوناگون معنوی خود را شناور کند. خیلی تعین خاصی برای خود ایجاد نکند. به خود فشار نیاورد. خود را خسته نکند. گمشده اش حال خوب و توجه قوی به عالم غیب باشد. خودش نوعی بصیرت و تواضع معنوی میخواهد. 🔻گاهی حال انسان حال استغفار است. گاهی حال ذکر است. گاهی حال تفکّر و سکوت است. گاهی حال روضه و گریه است. گاهی حال حرف زدن و نجوای شخصی با خداوند متعال و ربّ العالمین است. گاهی حال صلوات است. گاهی حال تلاوت قرآن کریم است. گاهی حال دعا و مناجات است. گاهی حتّی لازم نیست چیزی بر زبان آورد بلکه در دل هم بگذرد خوب است🔺
🔹عمده ارتباط و کیفیت ارتباط است. عمده وصل شدن به عوالم غیب است. البته اینها به شکل غالبی است. والا معمولا انسان میتواند گاهی حال خود را تنظیم کند. مثلا مقداری را متناسب با حال دعا و نیایش قرار دهد. حال دعا و نیایش خیلی مهم است. خودش مجمع حالات مختلف است. چون مضامین دعا متنوّع است. ✔نتیجه آنکه حالِ انسان میتواند ملاک ترجیح در تزاحم بین مستحبات باشد. همینطور میتوان بر اساس آن مکان و مجلسی را انتخاب کرد که حال بهتری به انسان میدهد. اجمالا هر چه حال انسان را خوب کند و ارتباط به عالم غیب و کیفیت آن را بالا ببرد خوب است. ⚪مرحوم شیخ علی آقا پهلوانی سعادت پرور در کتاب ثمرات الحیات از مرحوم حاج شیخ علی محمد نجفی بروجردی از استادشان مرحوم عارف کامل سید علی آقا قاضی طباطبایی مطلب جالبی در این زمینه نقل میکند. 👈مرحوم قاضی گویا در مسجد کوفه مدّتی معتکف میشوند. شب آخر در محلّ ضربت خوردن مولا امیر المؤمنین علی علیه السلام مشغول آخرین عملی شدند که میخواستند با آن اعتکافشان را تمام کنند. 👈دیدم شاید دو یا سه ساعت سجده رفتند ولی هر چه دقّت کردم نفهمیدم چه ذکری میگویند. فردا در درس از استادشان مرحوم آقای قاضی میپرسند استاد چه ذکری در سجده گفتید؟ 👈مرحوم قاضی فرمودند خداوند متعال به ما فرزندی عنایت کرده و نام او را حسن گذاشته ایم. این بچه هر چه مادرش میخواهد در برابرش تسلیم است. در خوردن، پوشیدن، عوض کردن و... ! هیچ اعتراضی ندارد. 👈من هم در ذکر سجده مدام میگفتم: حسن، حسن، حسن ... . یعنی چه؟ یعنی خدایا من را هم مثل حسن قرار بده! تسلیم تو باشم! همه کاره تویی! 👈آری چیزی از سنخ فنا را با این حال و ذکر طلب میکرده است. این مثال خوبی برای مطلب بالاست. چطور حال انسان اهمیت دارد. ⚪مثال دیگر در مورد مرحوم حاج آقا حسین فاطمی است. ایشان از عرفای تقریبا معاصر و از شاگردان مرحوم ملکی تبریزی بوده اند. نقل شده که در شب قدر ذکرشان این بوده که مدام با خود تکرار میکردند: «ای همه چیز! با هیچ چه میکنی؟!» 👈یعنی نوعی توجّه ویژه زبانی، ذهنی، قلبی و وجودی به همان نسبت شریفه بین بنده و ربّ العالمین! همان نسبت فقر و نیستی. حالش این بوده است. 👈خیلی عمیق است و بیانی است که در روایات آمده است. بندگی همین است. همه مال توست. از این توهم دربیاییم! کار و زحمت و معرفت میخواهد. گفتنش راحت است. ولی در عمل میفهمیم نخیر قدم اول را هم نرفته ایم. ولی همین هم خوب است که بفهمیم. 🔷خلاصه رفقا! خودمان را خیلی مقید نکنیم. خودمان را شرطی نکنیم! آخ این دعا یا نماز را نخواندم. ای وای تا آخرش نخواندم! چه کنم وقت دارد تمام میشود فلان کار را نکردم؟! هزار تا سوره قدرم تمام نشد! این فشارهای روانی را کنار بگذاریم! خودمان را از هر چه غیر از ذکر رب العالمین است رها کنیم! و لا یخشون أحداً الّا الله! 👈فقط توجّه و پروایمان از خدا باشد! تازه اینها را هم که انجام دادیم هرگز به اعمالمان تکیه نکنیم؛ آدمی باید خیلی خام باشد که برای اعمالش با این همه آفات و خرابی و عظمت مطلوب حسابی باز کند: «لَسْتُ أَتَّكِلُ فِي النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ‏ بِفَضْلِكَ‏ عَلَيْنَا»! 👈فقط و فقط به فضل و عنایت الهی باید تکیه کرد. فقط و فقط کلید کار را در فضل و کرم الهی دانست که: له مقالید السماوات و الأرض! آری تنها به چنین حقیقتی میتوان تکیه کرد. 👈با زبان وجود باید گفت: «يَا رَبِّ إِنَّ لَنَا فِيكَ‏ أَمَلًا طَوِيلًا كَثِيراً إِنَّ لَنَا فِيكَ رَجَاءً عَظِيماً»! نه یک امید معمولی! یک امید بزرگ! یک امید زیاد! 📖«وَ مَا أَنَا يَا رَبِّ وَ مَا خَطَرِي هَبْنِي بِفَضْلِكَ وَ تَصَدَّقَ‏ عَلَيَ‏ بِعَفْوِكَ‏ أَيْ رَبِّ جَلِّلْنِي بِسِتْرِكَ وَ اعْفُ عَنْ تَوْبِيخِي بِكَرَمِ وَجْهِك‏».
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۲) «أیُّ جهل یا ربِّ لا یَسَعُه جودُک أو أیُّ زمان أطولُ من أناتِک» «با کریمان کارها دشوار نیست!» 🔷حقیقت آن است که ما حتّی وقتی میخواهیم توبه کنیم، وقتی میخواهیم دعا کنیم باز از جهالت و خودبینی و خدا نشناسیمان دست بر نمیداریم. بگذارید با هم مقداری از این حالاتمان فیلم برداری سه بعدی کنیم: 🔸وقتی به درگاه الهی میرویم مثلا خیرِ سرمان میخواهیم طلب عفو کنیم. با حالتی از خودخواهی و منیّت میرویم. با زبان حال میگوییم: 👈تو که خودت میدانی چقدر گناهان من زیاد است و من پستم! خودت ببخش! ظاهر ماجرا همین است. ولی در ادامه با زبان باطن حالمان میگوییم: 👈من که بعید میدانم تو بتوانی مشکلم را حلّ کنی ولی گفتم شاید بتوانی! راستی میتوانی؟! اصلا بعید است بتوانی! اگر میشد تا حالا شده بود! فعلا لااقل خوب است مقداری خالی شوم. 🔹از زاویه ی باطنی دیگری دوربین را بچرخانیم ببینیم چه خبر است: 👈راستش هنوز خودم به این جمع بندی نرسیدم خیلی وضعم بد است! واقعیتش خیلی از وضعیتم بدم هم نمی آید. ولی خب گفته اند باید پیشت بیاییم! همه آمده اند لابد من هم باید میامدم. 👈از حق هم نگذرم؛ انصافا وقتی پیشت می آیم حالم مقداری بهتر میشود! یک نشاط و شادابی برای برگشتن به وضعیت قبلی پیدا میکنم. 🔹زاویه ی دیگرش هم اینطوری است: راستی اگر یک دفعه مثل اولیاء الهی میشدم هم که خیلی خوب بود. 👈اگر یک روزی یک دفعه من را مثل اولیاء الهی کنی یا بدون زحمت و رنج مشکلاتم را خودت مرتفع کنی خیلی خوب میشود! آره تو میتوانی! خودت گفتی فضل و کرم داری! خب بیا امتحان کنیم!
👈اصلا رهایش کن! تصوّرش هم خوب است. همینکه احساس کنم شاید یک دفعه بتوانی مشکلم را حلّ کنی مقداری دردم را کم میکند. همینکه احساس نکنم خیلی عقب هستم مقداری حالم را خوب میکند! 🔹بگذارید یک پرده ی دیگرش را هم اجرا کنم! 👈خدایا از خودم خسته شدم! مدام گناه میکنم. تصمیم میگیرم ولی دوباره برمیگردم. آخر تا کی! چقدر توبه کنم و باز برگردم. آخر چطور میتوانی چنین شخصی را ببخشی! 🔹حالا مقداری برویم از باطن فیلم برداری کنیم: 👈ای بابا! از خودت خجالت نمیکشی؟! چقدر ضعیفی! مدام شکست میخوری! درجا میزنی! یکم عرضه داشته باش! خیلی برای تو کسر شأن است نتوانی دست از این کار برداری! 👈بابا خیلی زبون و خوار شدیم رفت! یعنی من اینقدر زور ندارم جور دیگری رفتار کنم؟ خیلی ضعف است! آدم باید مثل قهرمانها و بتمنها قوی باشد! آدم ضعیف را کسی دوست ندارد! 🔹حالا قطع کنیم و برویم از زاویه دیگر فیلم بگیریم: 👈بابا خسته شدم! گیری افتاده ایم ها! اصلا چرا فلان غریزه یا فلان انگیزه را در وجود من قرار دادی؟! خوشت میامد مدام شکست بخورم و عذاب وجدان بگیرم! اصلا تقصیر خودت است! این دیگر چه جور مهندسی و صنعی است؟! 🔹زاویه ی دیگرش را هم بگذارید فیلم برداری کنیم: 👈اینقدر آمدم که خودم هم خجالت میکشم. راستش میدانم با این حجم از وقاحتی که من دارم دیگر از کوره در رفته ای! دیگر قرار نیست من را ببخشی! آخر یکبار دوبار ده بار! یک روز دو روز یک سال دو سال! 👈دیگر میدانم اعصابت خورد شده است! بخشش و بزرگواری و حلم هم اندازه ای دارد. وقاحت و طول زمان تکرار و گناه من اندازه اش از مقدار حلم و بردباری تو گذشته است! نا امیدم! ولی خب مقداری گریه کنم سبک شوم! 🔹حالا بگذارید ترجمه اش کنم: 🔻گناهان من آنقدر بزرگ است که از صفت عفو و غفاریت تو بیشتر است! آرزوی من آنقدر بزرگ است که از صفت جود و فضل تو افزون تر است! وقاحت و طول زمان معصیت من آنقدر زیاد و طولانی مدّت شده که از حیطه صفت حلم و تأنّی تو فراتر است! و...🔺 🔶اینهم آن خدایی که به درگاهش رفته ایم! آیا واقعا ما خدا شناسیم! اصلا دعایت پیشکش توهین نکن! بی خود نیست در ابتدای دعاها به ما دستور دادند مقداری حمد و ثنای الهی بگوییم. اصلا بفهمیم به چه درگاهی آمده ایم! 👈از چنین خدای ضعیفی که توهّم کرده ایم خب روشن است کاری بر نمی آید! آن خدایی توان رفع مشکلات و توان تفضّلات دارد که صفاتش بی حدّ باشد. 👈ما که همه جا داریم حدّ میزنیم. وقتی حدّ میزنیم مأیوس از صفت خدا میشویم. مأیوس از آن ذات پاک مقیّد در این صفت میشویم. این یأس هم همان بزرگترین گناه کبیره ماست. 👈آن روی سکّه ی این یأس شرک و خدا نشناسی ماست. آن روی دیگرش منیّت و خودبینی ماست. 🔹میدانید چه چیزی همه اینها را میسوزاند! اینکه دیر یا زود به این واقعیت علما و قلبا و وجودا محقّق شویم که ما هیچیم و همه چیز اوست! 👈ما فقر محضیم! او غنی مطلق است! ما چه هستیم که گناهمان در برابر مغفرت بی پایان الهی چه باشد! ما چه هستیم که جسارت و تکرار وقاحت ما بتواند در برابر حلم و تأنّی الهی خود را نشان دهد! ثبّت العرش ثمّ انقش! اوّلا خودت را اثبات کن بعد از این عوارض بحث کن! 🔹حالا یک پرده ی دیگرش را هم حیفم میاد اجرا نکنیم: 👈خدایا غلط کردم! چرا این گناه را کردم! بیچاره شدم! چرا مثل قبل نیستم؟! سابقا چقدر آدم خوبی بودم! چقدر پاک بودم! ولی الآن آلوده شده ام! میخواهم مثل همان وقت بشوم! 👈این هم شرح حال بسیاری است! آخر تو در گذشته ات هم هیچ بودی! الآن هم هیچی! آینده هم هیچی! از کدام گذشته ی درخشانت سخن میگویی و آرزوی برگشت به آن را داری! 👈حالا یک غلطی کردی؟! حالا مقداری روحیاتت تغییر کرده! از این تغییرت وحشت کرده ای! ولی از آن ظلمات کفر و شرک باطنیت وحشت نمیکنی؟! از کدام انسان خوب و سابقه طلایی صحبت میکنی؟! نکند خواب دیده ای؟! بگذریم! 🔹راستی رفقا! از چه چیزی نا امید شویم؟! مگر فرضا نا امید شدیم چاره ای دیگر داریم؟! باز باید برگردیم! الی من یذهب العبد الّا الی مولاه! ففرّوا الی الله! انّی لکم منه نذیر مبین! کید بزرگ شیطان نا امید کردن است. خدایت را بشناس! آری با کریمان کارها دشوار نیست!
📖«وَ أَيُّ جَهْلٍ يَا رَبِّ لَا يَسَعُهُ جُودُكَ أَوْ أَيُّ زَمَانٍ أَطْوَلُ مِنْ أَنَاتِكَ‏ وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِي جَنْبِ‏ نِعَمِكَ 📖وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرُ أَعْمَالًا نُقَابِلُ بِهَا كَرَمَكَ‏ بَلْ كَيْفَ يَضِيقُ عَلَى الْمُذْنِبِينَ مَا وَسِعَهُمْ‏ مِنْ رَحْمَتِكَ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَة 📖فَوَ عِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي لَوْ نَهَرْتَنِي‏ مَا بَرِحْتُ مِنْ بَابِكَ وَ لَا كَفَفْتُ‏ عَنْ تَمَلُّقِكَ لِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنَ الْمَعْرِفَةِ بِجُودِكَ وَ كَرَمِك‏» ✔خدایا کدامین جهالت و عملی است که از صفت جود تو بزرگتر است؟ کدام زمانی از طول جسارت است که از مقدار حلم و تأنّی تو بیشتر است؟! کدام عمل است که بتواند ذره ای از شکر نعمتهای تو را به جای آورد؟! کدام اعمال زیادمان است که با کرم تو قابل مقایسه باشد؟! کدام تنگی و آلودگی برای گناهکاران است که برطرف کردنش فراتر از رحمت تو باشد؟! ⚪این میدانید یعنی چه؟! یعنی اینکه دیگر وقتش رسیده خودت را رها کنی! او را ببینی! مسأله همین است. خود بین نباش! خدا بین باش! درس مهمی که از مناجات اهل بیت علیهم السلام باید گرفت همین است. هیچ در برابر همه چیز! این باید حالت واقعیمان باشد. 🔻اگر جهالت کردی و با گناهت از صفت مولا بودن و مالک بودن او خودت را بیرون دیدی چرا اصرار داری جهالت و گناهت را ادامه دهی و از صفت غفّاریت، رحمانیّت، جود، کرم، حلم و... او نیز خودت را بیرون ببینی؟!🔺 👈 اگر گناهت باعث شد که حقیقتا به دامان دیگر صفات حسنای الهی پناه ببری همان میشود که: «یبدّل الله سیّئاتهم حسنات»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۳) «توهم پنداری مطلق تجربیات نزدیک به مرگ» راهکار قرآنی: «این سحر زدگانِ فریب دنیا خورده را رها کن!» 🔴همانطور که پیشبینی میشد با کنار گذاشتن نسبی تقیه مداراتی و پخش برخی تجربیات نزدیک به مرگ با مضامین صریح دینی و ذکر اولیاء الهی اتّهام توهّم بودن این سنخ تجربیات از سوی جریانی خاص به شکل جدّی مطرح شده است. 🔹اتّهامی که تا دمی پیش از آن که این برنامه چندان سمت و سوی صریح دینی و اثبات کننده ی شریعت و احکام الهی داشته باشد و صرفا منادی معنویت گرایی بود چندان مطرح نمیشد. ✋اینجاست که احساس خطر کردند! راستی نکند معنویت گرایی حاصل از تجربیات نزدیک به مرگ به نفع شریعت الهی و آخوندها تمام شود! 👈نکند دنیای ما را به چالش بکشند! هوی و هوس ما را تهدید کند! سابقا در بذل خاطر شماره ۲۸ در این زمینه صحبت کردیم. از پدیده ی شوم خداباوری منهای شریعت صحبت کردیم! 👈یفرّقون بین الله و رسله! خدایی که امر و نهیی ندارد! خودش برایشان یک نوع جمع عرفی بین فطرت خدا پرست انسان و هوا و هوس دنیایی اوست! 👈خود فلاسفه الهی و علمای دینی قبل از اینها به نقادی این نوع تجربیات پرداخته اند. تشخیص توهّم و حقیقت در میان آنها و همینطور خیال متّصل و خیال منفصل بحث خاص خودش را دارد. 🔹ولی اینها از ریشه میخواهند انکار کنند! بحثشان این نیست که ممکن است اشتباهی رخ داده باشد. بحثشان این است که بی خود! غلط کرده اند که چنین تجربه ای داشته اند! چه کسی به اینها اجازه داده چیزی را تجربه کنند که تمدّن مادّی و دنیای بسیاری را به چالش میکشد؟!
🔷میدانید نشانه اش چیست؟ آن است که هر چقدر این تجربیات بیشتر و صریحتر شود اینها به جای قبول تدریجی آن عصبانی و عصبانی تر شده دست به پرخاشگری علمی میزنند! این یعنی مسأله استدلال نیست! مسأله استکبار است. 🔸اما مسأله چیست؟! مسأله برای افرادی که خودشان تجربه کرده اند که آشکارتر از آن است که شبهه در آن نفوذ کند. همچنین اجمالا اعتقاد به عالم غیب برای پیروان ادیان الهی واضح است. 👈برای بسیاری نیز با توجّه به تواتر این ادّعا از سوی عرفا و یا مشاهده کنندگان تجربه نزدیک به مرگ امری واضح است. چنین اعتقادی برای پیروان فلسفه الهی نیز آشکار است. ✋تنها برای فلسفه الحادی چنین اعتقادی باطل است. آنهایی که اوج تفکّرشان در تبیین هستی به چیزی بیش از بیگ بنگ و داروینیسم قد نداده است! آخر هم چاره ای جز تن دادن به پوچی و نابود شدن با مرگ ندارند. ⚪️امّا مسأله فلاسفه الحادی و پیروان آنها هم نیستند! مسأله غافلانی هستند که به دلیل فریب دنیا و دلبستگی به ظواهر تمدّن مادّی نادانسته جملاتی را تکرار میکنند که از سر از چیزی جز الحاد در نمی آورد! اینها را چه کنیم؟! 👈لا اقل بدان داری چه حرفی را تکرار میکنی! پشت چه دسته ای سینه میزنی! سابقا در بذل خاطری پیرامون مدرنیته بیان کردیم که یکی از آثار شوم این جریان آن است که از پشت به باورهای دینی خنجر میزند! 👈میتواند ملبّس به لباس دین شود و از درون آن را مانند موریانه بخورد! خود را به شکل صریحی مخالف پیامبر و امام و قرآن و دین و عالم غیب نشان نمیدهد. گاهی حتّی نقاب عقلانیت دینی و معنویت دینی میزند! خاکشیر مزاج است. ولی روح اصلیش الحاد محض است. 🔴فارق از قضاوتی در این زمینه این مسأله را گوشزد میکنم که اساسا تبار این اختلاف یک بحث مبتنی بر دلیل نبوده بلکه عمدتا مبتنی بر علّت است. مسأله این نیست که روان پزشکان، روان شناسان یا ذهن پژوهان و مانند آنها دلیلی بر انکار عالم غیب دارند. اصلا مگر میتوانند دلیلی داشته باشند؟! اگر هم بخواهد کسی دلیل داشته باشد فیلسوف است. نه اینها! 🔹اینها صرفا میتوانند از این بحث کنند که اگر فرض کنیم قطعا اینها توهّم است چگونه میتوان مکانیزم تولید آن را توجیه نمود. آن هم معمولا توجیهاتی از سنخ امکان! آیا با چنین موضع ضعیفی میتوان سخن از آن گفت که روان پزشکان این تجربیات را توهّم میدانند! 🔸ولی باز میبینیم با کمال تعجّب و از موضع آنچه علم میخوانند مجدّانه به انکار این تجربیات می پردازند! واقعا اینها از این نمیترسند که آبروی آنچه در تمدّن جدید علم نامیده اند برود! آیا مبلغ علمشان همینقدر بود؟! ما را باش چقدر مسحور نظریّاتشان شده بودیم! این مغزهای کوچک زنگ زده را نگاه کن! 🔶از دید قرآنی در بحث با این عدّه نباید خود را خسته کرد! اینها تصمیم گرفته اند نفهمند! خدا نیز تصمیم گرفته است هدایتشان نکند! 📖«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى‏ قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في‏ آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلين‏» 👈جالب است واقعا! عرب جاهلی که خود ضرب المثل جهل است غیب باوری و توحید را افسانه های پیشینیان میدانستند! امروزی ها گمان میکنند خودشان این فکر را دارند! 👈نه این ریشه در کرم همیشگی دنیا گرایی و فریب دنیا خوردن دارد! غرّتهم الحیاة الدنیا! تخم دو زرده ای نکرده اند! ریشه ی انکار یکسان است. عرب جاهلی و غرب جاهلی ندارد! تشابهت قلوبهم! ⚪️اصلا نباید حرص خورد! اصلا نباید تعجّب کرد! اصلا نباید نیرویمان را برای آنها خرج کنیم! وظیفه ای جز ابلاغ نداریم! «قل سبحان ربّی هل کنت الّا بشرا رسولا»؛ 🔹قرآن کریم به دقّت این وضعیت را به ما گوشزد کرده؛ روش برخورد را نیز یادمان داده است: «وَ الَّذينَ لا يَشْهَدُونَ الزُّورَ وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً» و «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذِينَ يَمْشُونَ‏ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاما». 🔸ما گاهی توصیه قرآن کریم را گوش نمیکنیم و حرص الکی میخوریم! مؤمن باید آرامش خودش را حفظ کند! حرص خوردن ندارد! دستور قرآنی در این موارد آن است که «ولشان کن!» 📖«ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَ يَتَمَتَّعُوا وَ يُلْهِهِمُ الْأَمَلُ فَسَوْفَ يَعْلَمُون‏» 📖«ذَرِ الَّذِينَ اتَّخَذُوا دِينَهُمْ لَعِباً وَ لَهْواً وَ غَرَّتْهُمُ‏ الْحَياةُ الدُّنْيا»
🔷البته نکته اش را هم بیان فرموده است. اینها را دنیا فریب داده است. اسیر سلطان وهمشان شده اند. در آیه ی دیگر این حقیقت را در تعبیر تکان دهنده سحر زدگان بیان میکند! اینها را دنیا مسحور خود کرده است! آری دنیا نیز ساحری عجیب است؛ «فأنّی تسحرون»! 👈کسی که سحر شده که حرف حساب سرش نمیشود! از طرفی اسیر تسویل شیطان هم شده اند. آنقدر از شیطان پیروی کرده اند که واقعا زشت را زیبا و زیبا را زشت میبینند! ✋رفقا با اینها بحث نکنید! نتیجه نمیگیرد! اگر خیلی اذیتتان کردند فقط یک لبخندی بزنید! اگر حرصتان دادند بگذارید خیلی حرف بزنند و شما هم سکوت کنید! 👈بگذارید تمام استدلالهای خود را بکنند! وقتی حسابی فکر کردند شما را متقاعد کرده اند در کمال آرامش بدون اینکه هیچ گونه کلام خود را تأکید کنید بگویید: «نه عالم غیب وجود دارد! بعدا میبینی». 👈در بلاغت یاد گرفته ایم! گاهی کلامی که برای مخاطب منکر خوب است با تأکیدات متناسب القاء شود بدون تأکید آورده میشود تا مشعر به این امر باشد که این مطلب آنقدر روشن است که تأکید نمیخواهد! اینجوری بیشتر میسوزند! سوزش بیشترشان در آن عالم است. 📖«وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ وُقِفُوا عَلَى النَّارِ فَقالُوا يا لَيْتَنا نُرَدُّ وَ لا نُكَذِّبَ بِآياتِ رَبِّنا وَ نَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ» 🔹آری خدا بخواهد آنهایی که زمینه دارند مطلب را میگیرند! حتّی خداوند متعال به پیامبر اعظمش تذکّر میدهد که نکند خود را ناراحت اینها کنی! 🔸پیامبر من غصه شان را نخور! به جهنّم که ایمان نمی آورند! بعدا میفهمند چه چیزی را انکار میکنند! این دنیا نفهمیدند آن دنیا که میفهمند! قرار نیست با مرگ نابود شوند تا به سزای انکارشان نرسند! 📖«طسم (1)تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْمُبينِ (2)لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ أَلاَّ يَكُونُوا مُؤْمِنينَ (3) إِنْ نَشَأْ نُنَزِّلْ عَلَيْهِمْ مِنَ السَّماءِ آيَةً فَظَلَّتْ أَعْناقُهُمْ لَها خاضِعينَ (4)وَ ما يَأْتيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنَ الرَّحْمنِ مُحْدَثٍ إِلاَّ كانُوا عَنْهُ مُعْرِضينَ (5) فَقَدْ كَذَّبُوا فَسَيَأْتيهِمْ أَنْبؤُا ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ» 🔹رفقا این آیات قرآن که میخوانیم برای آن است که از آن درس بگیریم! هم نکته ی انکار منکرین را با آنکه حق واضح است بفهمیم! و هم برای هدایتشان حرص بیجا نخوریم! 🔻آری دستور قرآن کریم این است: ولشان کن! این سحر زدگان فریب خورده را رها کن! فقط به آنها ابلاغ کن! بقیه اش دیگر دست تو نیست!🔺 📖«إِنَّكَ لا تَهْدِي‏ مَنْ‏ أَحْبَبْتَ وَ لكِنَّ اللَّهَ يَهْدِي مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِينَ‏» 👈اگر هم اصرار کردید بدانید معمولا نتیجه ای در کار نیست: 📖«إِنْ تَحْرِصْ عَلى‏ هُداهُمْ فَإِنَّ اللَّهَ لا يَهْدي مَنْ يُضِلُّ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرين‏» 🔹رفقا اصرار زیاد گاهی شائبه نفسانی دارد! شاید به آن سبب باشد که چون با اندیشه ی من مخالف هستند میخواهم مجابشان کنم! پای من و انانیت وسط نباشد! باید مراقب بود! شیطان هر طرفی را به شکلی مشغول میکند! 👈اگر اندکی غفلت کنیم ما هم به مراء و جدال و جر و بحث و تاریکی کشیده میشویم. خودمان هم وقتی دقت کنیم میفهمیم حالمان نوری نیست. راستش گاهی رها کردن و امتثال سفارش قرآنی : (ذرهم) خودش ریاضت نفس میخواهد. مخصوصا اگر حق با ما باشد خیلی باید جنبه اش را داشته و صبوری کنیم. 👈همچنین اصرار ما بر هدایت اینها باعث لجاجت و ظهور بیشتر شقاوتشان میشود. به ضررشان تمام میشود. گاهی با آنها وارد بحث نشویم به هدایت نزدیکترند تا وقتی که با آنها وارد بحث شویم. 🔸آری نباید گمان کنیم اینها دارند ما را انکار میکنند! اینها در واقع به نبرد آیات الهی رفته اند! به ما چه؟! خود خدا جوابشان را میدهد! اینها ما را تکذیب نمیکنند! خدا را تکذیب میکنند: 📖«قَدْ نَعْلَمُ إِنَّهُ لَيَحْزُنُكَ الَّذِي يَقُولُونَ فَإِنَّهُمْ لا يُكَذِّبُونَكَ وَ لكِنَّ الظَّالِمِينَ بِآياتِ اللَّهِ يَجْحَدُون‏» 👈میدانید آن سوی اصرار بر هدایت اینها چیست؟ احساس شکست، خستگی و یک فرسایش روحی است که باعث میشود وقت، توان و ابتکار خود را برای مؤمنین خرج نکنیم. به جای آنکه به آنها و رشد آنها بپردازیم با این کافران حقیقت خودمان را مشغول میکنیم!
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۴) «چرا غرب توسعه یافت و ما هنوز در جهان سوّمیم؟» (۲) 🔴از مفروضات این پرسش در جایی بحث کرده و به آسیب شناسی آن پرداختیم. حال از موضع دیگری به آن میپردازم. فعلا تسلیم پرسش شده و میپذیریم که ما باید به توسعه غربی میرسیدیم و نرسیدیم! آن هم به خاطر مشکلی که در ما وجود دارد نرسیدیم. 🔹حال از این مطلب بحث میکنیم که این چه مشکلی است که باعث عدم توسعه ما شده است؟ 🔹به صورت کلّی دو دسته پاسخ قابل شناسایی است. دسته اوّل مشکل را در دین ایرانیان میداند؛ دسته ی دوّم مشکل را در امری غیر از دین جستوجو میکند؛ 🔸عامل دینی عدم توسعه ایرانیان🔸 ⚪️۱-یک پاسخ این بود که مشکل در حاکمان اسلامی و این پادشاهان مسلمان بودند که با رفتار ظالمانه و عدم عمل به احکام اسلامی خود باعث عدم توسعه ایران شدند. ⚪️۲-یک پاسخ این بود که مشکل ما در مسلمانی خود ماست به این معنی که به سنت اسلامی خود درست رفتار نمیکنیم؛ 👈غربی ها به اسلام عمل کردند و رشد نمودند و ما عمل نکردیم عقب ماندیم! همان شعار معروف سید جمال اسدآبادی که در غرب مسلمان نمیبینید ولی اسلام میبینید و در ممالک ما مسلمان میبینید ولی اسلام نمیبینید. ⚪۳-یک پاسخ دیگر این بود که مشکل در سنت مسلمانی ماست به این معنی که اساسا باید این سنت غلط که ساخته و پرداخته ی تاریخ و تحریف ما مسلمانان و وصله های ما بر اسلام است را کنار بگذاریم و به سلف خود برگردیم؛
👈این دیدگاه نوعی بنیادگرایی را تشویق میکند که امثال سید قطب مصری و صاحب المنار به آن مایل شدند و امروز با وهابیت ادامه دارد؛ اینها برخلاف نگاه اوّلیه نوعا با تمدن غربی مشکلی ندارند. 👈وهابیت لزوما به معنای تحجر نیست لذا بعضا سرعت بیشتری در اخذ ظواهر تمدن غربی داشته اند. ⚪۴-یک پاسخ دیگر این بود که مشکل در تلقی ما از اسلام است؛ آنهم نه به این معنی که سنتگرایی باطل است و باید بنیادگرا شویم بلکه به این معنی که اساسا با تغییر زندگی بشر و تمدن و... گوهر و صدف تغییر کرده و زمان و مکان دگرگون شده و باید اغراض دین را شناخت و متناسب با آن مسلمان امروزی شد. 👈این همان مطلبی است که با رشد علومی مانند هرمنوتیک توسط برخی چون سروش و شبستری صورتبندی علمی یافت. ⚪۵-یک پاسخ دیگر تقلیل دادن اسلام در تمدن اسلامی به بعد آخرتی و شریعتی آن بوده است. دینداری و زهد در تضاد با علوم طبیعی و تعمیر دنیا فهمیده شده است.رجوع کنید به سخنرانی امام خمینی شش آبان ۵۷ در نوفل لوشاتو ⚪۶-یک پاسخ دیگر این بود که مشکل در خود اسلام است که اساسا با تفکر و رشد و مفاهیم بنیادی فرهنگ مدرن در تعارض است و اساسا از دل فرهنگ اسلامی با فقه و عقایدش توسعه و تجدد بیرون نمی آید. 👈اساسا دو دنیا میباشند و دو تمدن متفاوت که باید یا این باشد یا آن و چون امروزه مردم تجدد و توسعه را میخواهند پس ... . این گرایش به شکل تلویحی یا صریح در افکار برخی روشنفکران دیده میشود. ⚪۷-یک پاسخ دیگر این بود که مشکل در اسلام است بما هو دین و اساسا مشکل با دین و باور به غیب و خرافات و تعبدیات است چه نسخه ی اسلامی آن یا مسیحی آن یا ... . 👈اساسا دین انسان را به بعد از مرگ و عدم توجه به دنیا و تعبد و زهد و... تشویق میکند و از دل آن خمود و کسالت و بی توجهی به دنیا و... در می آید که با چنین تلاشهایی که بشر را منجر به تمدن جدید نمود جور در نمی آید. ⚪۸-یک پاسخ دیگر این است که مشکل در اسلام است بما هو مکتب اخلاقی خاصّ. در این دید اساسا توسعه غربی در باطن خود چندان مناسبتی با مفاهیمی چون عدالت اجتماعی و توجّه به محرومان و صفات اخلاقی خاص نداشته و از این جهت روح توسعه در تضادّ با روح اخلاق دینی است. 🔸«دو نکته»🔸 ⚫۱-در پاسخ دوم مشکل اصلی عدم توسعه ما در آن دانسته شد که ما به اسلام عمل نکردیم! راهکار توسعه عمل به اسلام و بازگشت به آن است. 👈در این رابطه باید توجّه داشت که پیش فرض این امر پاسخی خاص به این پرسش است که برای توسعه به همان معنای متعارفش باید چه چیز را محور قرار داد؟ 👈یک نظر این است که دین باید محور باشد؛ آری دین و آنهم دین اسلام عامل سعادت دنیا و آخرت است؛ 👈نظر دیگر این است که عدالت اجتماعی باید محور باشد باشد که مارکسیسم و سوسیالیسم بر اساس آن ظهور یافت؛ 👈نظر دیگر این بود که محور آزادی فردی باید باشد و لیبرالیسم بر اساس آن شکل گرفت. ⚫۲-در مورد پاسخ پنجم که مشکل را در خود اسلام میداند نکته ای را باید توجه نمود. یک بحث مهم در اینجا این است که آیا توسعه که تبلور آن در تمدن غرب است و تمدن غرب هم در نهادهای اجتماعی جدید و تکنولوژی و سبک زندگی جدید متبلور است آیا این تمدن و این مظاهر خارجی از آن سلسله اموری هستند که نسبت به یک فرهنگ خاص مانند فرهنگ مدرنیسم که مبتنی بر انسانگرایی و ماده گرایی و عقلگرایی است لابشرط است یا بشرط شیء؟ 👈یک نظر مهم مانند نظر امثال هایدگر در پرسش از تکنولوژی این است که بشرط شیء است و اساسا چنین تمدنی از چنان فرهنگی تراوش میشود و اگر اینطور باشد اساسا اینکه در کشورهای اسلامی اینگونه از توسعه همواره با مشکل مواجه بوده است معنای دیگری می یابد و مشکل صرفا عدم اطلاع از علوم روز و فقدان سرمایه و تکنولوژی و استثمار و حکام نالایق نیست. 🔸عوامل غیر دینی عدم توسعه ایرانیان🔸 اما یک سلسله پاسخهایی هستند که این مشکل عدم توسعه را مربوط به اسلام نمیدانند بلکه معلول عواملی دیگر میدانند که مهمترین آنها: ⚪۱-یکی حکام نالایق است ⚪۲-و دیگر علما و روشنفکران نا آگاه با زمانه ⚪۳-و یکی دیگر برخی فرهنگهای غلط رائج بین ما است مانند تنبلی و تلاشگر نبودن ⚪۴-و دیگر برخی لطمات روحی تاریخی وارد شده به ایرانیان که اعتماد به نفس خود را از دست داده و بعد از مخصوصا حمله مغول در گریزی عرفانی از عالم حقیقت به سمت علوم باطنی و خرافات و خمود رفتند! ⚪۵-و دیگر استکبار و استعمار و صهیونیسم جهانی است ⚪۶-و دیگر شرایط جغرافیایی و ژئوپولتیک ایران و وقوع در جغرافیای طمع و تهدید ⚪۷-و دیگر میل افراطی ایرانیان به عزّت نفس، استقلال و غرور ملّی که باعث عدم بهره مندی خوب از مزیتهای دیگران و اخذ متواضعانه و همکاری با آنان شده است. ⚪۸-و دیگر استبداد و عدم آزادی ایرانیان 👈عوامل دیگری نیز گاهی بیان میشود. این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۶) «چرا غرب توسعه یافت و ما هنوز در جهان سوّمیم؟» (۳) 🔵از اشکالات این پرسش صحبت کردیم. در فرض قبول این پرسش فهرست برخی پاسخهایی که گفته شده را بیان نمودیم. حال از این بحث میکنیم که برای توسعه دقیقا باید چه کنیم؟ 👈ممکن است برخی راهکار را بازگشت به اسلام بدانند. یا در دین زدایی و غربگرایی بدانند. برخی دیگر در مقوله اصلاح حکومتها فکر کنند. 🔹ولی اگر بخواهیم مقداری امروزی تر پاره ای نظریّات مطرح شده در مورد راهکار توسعه ایران را با توالی تاریخی اش فهرست کنیم میتوان گفت: ⚫۱-در اوّلین مواجهه های ایرانیان با توسعه غربی برخی توسعه را عمدتا در جنبه ی نظامی گری غرب دیدند. از همین رو در عصر صفوی و در اوایل قاجار و زمان عبّاس میرزا تلاشهای جدّی برای توسعه نظامی و پیشرفت اسلحه انجام گرفت. 👈مشکلش این بود که توسعه نظامی غرب و استعمار گری آنان تنها بخشی محدود از توسعه بزرگ و رو به پیشرفت آنان و اثری از آثار آن بود. ⚫۲-پاسخ دیگر برای راهکار توسعه ایران تأسیس دانشگاه و ترجمه علوم غربی بود. در این زمان با تلاش امیر کبیر و حمایت ناصر الدّین شاه که خود در سفرهایش به غرب با ظواهر توسعه غربی مواجه شده بود دانشگاه دار الفنون تأسیس شده و در ادامه با تأسیس دانشگاه تهران و دیگر دانشگاهها سعی در رفع موانع توسعه نمودند. 👈این پاسخ علی رغم اهمّیتش نشان داده که نتوانسته موفقیت مطلوب را کسب نماید. گویا مسأله صرفا در ترجمه علوم غربی نبوده و باید موانع توسعه را در امور دیگر نیز رصد نمود.
⚫۳-یک پاسخ دیگر این بود که توسعه تابعی از آزادی، عدالت و نظام دموکراسی است. باید نظام شاهنشاهی کنار رفته و کار واقعا به خود مردم سپرده شود. آنها نیز قطعا بدون هیچ مزاحمتی قدم در رفاه و توسعه خود خواهند گذاشت. 👈در کشور ما این تلقی از همان اواخر دوره ی قاجار با نهضت مشروطه شروع شد. دو نقض کلّی داشت. یکی اینکه غرب ابتدا به توسعه نسبی رسید و دموکراسی پدیده ای نسبتا متأخر از توسعه آنان است. 👈دیگر اینکه برخی از کشورها که هنوز دموکراسی ندارند مانند چین به مراتب بالایی از توسعه مورد ادعا رسیدند. ⚫۴-پاسخ دیگر آن بود که برای توسعه باید بستر آن که همان فرهنگ غربی است را بپذیریم. از سر تا پا غربی شده و با کلاه و کروات و کشف حجاب و منع عزاداری نمادهای آن را شروع کنیم! 👈کشور ما مخصوصا از زمان رضاخان با الگو برداری از ترکیه در این مسیر گام نهاد ولی نه تنها توفیق خاصی نیافت بلکه از بسیاری از امتیازات و تراث نورانی خودش نیز فاصله گرفت. 👈روشن است که این هم پاسخ مناسبی نبود و عملا به چیزی جز بازار مصرف شدن برای غرب و بی هویتی فرهنگی و غرب زدگی رهنمون نمیشد. 👈از طرفی برخی کشورها مانند مالزی بدون اینکه ظاهرا چندان در فرهنگ خود دستکاری خاصی نماید پای در مسیر توسعه نهادند. ⚫۵- پاسخ دیگر این بود که برای توسعه باید با قدرتهای جهانی دوست شده و از مشورت، کمک و داد و ستد با آنها کمک گرفت. این امور اصلا به معنای استعمار هم نیست! به معنای قبول کدخدا و کار کردن با ثروتمندان و تجارت است. 👈نه تنها نباید با آمریکا، اسرائیل و دیگر قدرتها درگیر شد بلکه باید ولایت آنها را اجمالا پذیرفته و با آنها دوست شد! 👈اشکال این انگاره آن بود که اوّلا رابطه آنها با کشور ما مخصوصا به دلیل شرایط ژئوپولتیک و ثروتهای طبیعی ما رابطه گرگ و میش و استعماری بوده تا یک رابطه دوستانه! از طرفی ایران اگر به توسعه میرسید خود کشوری رقیب و صاحب تمدن و ایدئولوژی مستقل بود که تهدید جدی برای غرب محسوب میشد. 👈از طرف دیگر در تنافی واضح با اصول دینی ایرانیان بود. با روح آزادگی و ظلم ستیز آنها نیز تنافی داشت. از طرفی در کشورهای دیگر نیز مانند مصر که این راه را پیمودند نتیجه مطلوب گرفته نشد. ⚫۶-یک پاسخ دیگر آن بود که توسعه معلول استکبار ستیزی و مبارزه با استعمار و تلاش برای وصول به استقلال است. 👈البته در اینکه استکبار و استعمار همواره مانعی در راه توسعه مطلوب ایرانیان بوده شکّی نیست ولی روشن بود که هر چند این امر شرط لازم است ولی شرط کافی نمیتواند باشد. ⚫۷-پاسخ دیگر آن بود که توسعه تابعی از ورود سرمایه و تکنولوژی است. این تلقی در دولت کارگازاران و آقای هاشمی رفسنجانی در ایران و همزمان در مالزی در زمان زعامت ماهاتیر محمد و... شروع شد. 👈در برخی کشورها مانند مالزی نتیجه داد ولی در ایران نتیجه ی مطلوب را نداد بلکه مشکلات بیشتری ایجاد نمود. یک دفعه کشور را بدون داشتن زمینه های لازم از ساختار کشاورزی و فرهنگ خاص به دنیای صنعت انداخته و بهترین راهکار را هم در نظام سرمایه داری دیدند. یعنی سرمایه گذاری خارجی یا غولهای داخلی و ورود تکنولوژی از خارج. 👈همین امر باعث افزایش فاصله طبقاتی و دور شدن از عدالت اجتماعی و هویّت تاریخی شد. امروزه بر همگان آشکار شده که این امر هر چند میتواند در توسعه مؤثّر باشد ولی صرف ورود سرمایه و پول پاشی درد را درمان نکرده بلکه باعث مفاسد بسیار است. ⚫۸-یک پاسخ دیگر آن بود که توسعه تابعی از اقتدارگرایی و اتوریته ی حاکمیت است. در واقع این امر بر عامل مدیریت و اقتدار در اجرا تکیه دارد. پاسخ این امر نیز روشن است زیرا در غرب و در بسیاری از نقاط جهان بدون وجود غلیظ چنین اقتدارگرایی در مسیر توسعه گام نهادند. این نظر درست در مقابل نظریه ی دموکراسی است. در مورد صلاح مدیران نیز باید گفت: لا رأی لمن لا یطاع! 👈بسیاری از مردم چنین دیدی برای توسعه دارند. گویا همینکه شخصی بالای کار باشد و درست دستور بدهد همه اطاعت کرده و روی به توسعه می آورند! یا اینکه اگر صرفا رئیسی صالح و مدیر سر کار باشد مشکل حل میشود! 👈برخی مثال میزنند به امارات، قطر و حتّی عربستان که البته توفیقاتی در این زمینه داشته اند. در فرض پذیرش چنین مثالهایی میتوان تفاوتهای مهمّی بین شرایط این کشورها با ایران در نظر گرفت که مانع تسرّی حکم آنها به کشور ماست.
👈اساسا یک نظر این است که اگر در جامعه قرارداد اجتماعی شکل نگرفته است بهترین نوع حکومت اقتدارگرایی است و دموکراسی در این فضا فسادآور است. 👈زیرا برای میل به خیرات در چنین جامعه ای باید یک اراده ی نافذ حاکم باشد و توسّط اراده های دیگر وتو نشود. ⚫۹-یک پاسخ دیگر در مورد توسعه این است که توسعه مولود سرمایه ی اجتماعی و تعادل اجزاء اجتماع و احساس تعلق به نظامی بزرگتر و تلاش برای تعالی آن است. 👈این سرمایه ی اجتماعی یا به سبب تحول فرهنگی تحصیل میشود مانند غرب یا ذاتا موجود است مانند برخی کشورهای شرقی مانند ژاپن و چین و... . 👈این سرمایه اجتماعی است که ان قبلت قبل ما سواها. اگر یک کشوری را کاملا ویران کنند مانند آلمان بعد از جنگ جهانی در عرض ۲۰ سال یعنی از سال ۱۳۴۵ تا ۱۳۶۵ به اوج شکوفایی برگشته و خود را ترمیم میکند یا اینکه در دور افتاده ترین مناطق چون فرهنگ توسعه باشد محقق میشود مانند آمریکا و استرالیا و آفریقای جنوبی. 👈و یا اگر کشوری بخواهد استارت توسعه بزند مانند چین در عرض ۲۰ یا ۳۰ سال از زمان دن شیائوپنگ مسیر توسعه را طی میکند. 👈در این دید ایران در واقع فاقد چنین سرمایه اجتماعی مناسب برای توسعه است. گویا هنوز به یک ملّت واقعی تبدیل نشده است. قراردادهای اجتماعی مناسب برای توسعه بین آحاد آنها شکل نگرفته است. 👈توسعه در این دید اساسا تابعی از مقوله فرهنگ است و این فرهنگ نیز لزوما به معنای غربی شدن نیست. 👈نقد این دیدگاه هم در این است که در مناطقی مانند قطر و امارات بدون آنکه چندان چنین سرمایه های اجتماعی به شکل مورد ادّعا وجود داشته باشد با ورود سرمایه و اقتدارگرایی به مراتب قابل توجّهی از توسعه مورد ادعا دست یافته اند. 👈از طرف دیگر جامعه ی ایرانی جامعه ای ایمانی است و اینگونه قراردادهای اجتماعی باید کاملا در فضای ایمانی رقم بخورد تا با فلسفه های اجتماعی اش منافات نداشته باشد. قراردادهای اجتماعی مورد ادعا معمولا ریشه در فلسفه های غیر ایمانی دارد. ⚫۱۰-پاسخ دیگر آن است که بعد از ایجاد زیرساختها و لوازم توسعه آن بخش مطلوب توسعه برای ما تابعی از اشاعه فرهنگ کار و تلاشِ مبتنی بر دانش بین اجزاء جامعه است. فرهنگی که باید آن را ایجاد نمود تا بتوان به یک توسعه واقعی، درون زا و بومی دست یافت. 👈تفاوت کشوری مانند ما با غرب تنها در عقب ماندگی طولانی مدّت از کاروان تلاش و دانش است نه در چیز دیگر. در امور دیگر شاید ما بسیار از آنها بالاتر هم باشیم و باید قدر آن را بدانیم و از آنها در برابر تکانه های پیشرفت محافظت نموده بلکه در رشد و تعمیق آن کوشا باشیم. 🔻راهکار فوری برای کاستن از فاصله چند صد ساله ایجاد شده بین ما با آنها بعد از تحصیل استقلال سیاسی و قطع کردن طمع استعمار و استکبار در توجّه به نخبگان، کار جهادی و جهشی، دوری از اقتصاد نفتی با وارد کردن مردم به عرصه اقتصاد مولّد و دانش بنیان است🔺 ✅درست است که وجود سرمایه های اجتماعی مناسب و استفاده از ظرفیت عموم جامعه مطلوب است ولی برای جامعه تیزهوش و تحول پذیر ایران لزومی به طی چنین فرآیندهای پیچیده و پر آسیبی نیست. نخبگان تیزهوش و فرزانه ایرانی با کار جهادی میتوانند فاصله تاریخی به وجود آمده را با سرعت و شتاب پر کرده و همگان را از برکت این پیشرفتها بهره مند نمایند. 🔻ایرانیان توانایی و هوش استفاده از میانبرهای توسعه را دارند. آری خاک ایران نخبه پرور است🔺 👈در ایران ظرفیتهای توسعه مناسب مانند استقلال، امنیت، راهها، سواد عمومی، نیروی انسانی مناسب و دیگر زیر ساختهای لازم مخصوصا بعد از انقلاب مهیا شده است. اکنون با توجه به استعداد و هوش ایرانی میتوان منتظر جهش و نبوغ آنها بود. در هر جایی فقط باید جرقه اش زده شود. 👈برای فعلیت بخشی به این جهش و نبوغ باید ضمن دعوت مردم به تولید و ترویج اقتصاد دانش بنیان از وجود نخبگانی مانند تهرانی مقدمها، احمدی روشنها، فخری زاده ها، شهریاری ها، کاظمی آشتیانی ها و حاج قاسم سلیمانیها و... غافل نشد. 👈این رویکردی است که در نظام جمهوری اسلامی گویا توسّط رهبران فرزانه اش دنبال شده و ثمرات آن را در صعود چهل ساله دیده و ثمرات بزرگترش را ان شاء الله در آینده خواهیم دید. این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۷) «نقد برداشتهایی اشتباه پیرامون حقّ النّاس» 🔴ماه مبارک رمضان با پخش برنامه زندگی پس از زندگی موجی از تمایل به حلالیّت طلبی در زمینه حقّ النّاس را در بین قشری از مردم میتوان دید. 🔹یکی از برداشتهایی که مخاطبین این برنامه و همینطور منبرهای دینی همواره با خود دارند آن است که حقّ النّاس دشوارتر از حقّ الله است و باید حقیقتا از آن ترسید و سعی در پرهیز از آن و جبران آن نمود. 👈به نظر میرسد به این سادگی نمیتوان چنین نسبتی را به دین مبین اسلام داد. آیا واقعا رعایت حقّ النّاس همواره از رعایت حقّ الله اعم از نماز، روزه و حج و حتّی ولایتمداری بالاتر است؟! 👈تجربیات این دسته با تعارضی که دارد هرگز توان اثبات چنین امری را ندارد. باید برخورد فقیهانه ای نسبت به این موضوع داشت. فعلا از این مطلب بحث نمیکنیم! 💡فارق از این بحث به ذهنم خطور کرد یک آسیب شناسی اجمالی از بحث حقّ النّاس و برداشت مخاطبین از آن باید داشت. 👈یکی اینکه در زمینه حقّ النّاس نباید دچار سهل اندیشی شد. دیگر اینکه در زمینه حقّ النّاس نباید طوری القاء شود که اشاعه یأس و نا امیدی کرده و یا آن را در فضایی غیر توحیدی معنی نمود. 🔸«پرهیز از سهل اندیشی در زمینه حقّ النّاس»🔸 نکته اوّل این است که نباید گمان کرد صرف حلالیت طلبی کلّی کفایت میکند. گاهی انسان با همین ذهنیت دچار فریب دادن خود و دیگران شده و گمان میکند دیگر حقّی بر گردنش ندارد! ✋خیر! آنکه حقّی را حلال میکند باید بداند دقیقا چه چیزی را حلال کرده است! دقیقا دارد از چه چیزی میگذرد! شاید اگر خوب باز شود و خوب آن را درک کند نبخشد! ⬇
🔵جایی شنیدم زنی را نزد مرحوم حاج ملّا علی کنی آوردند. زن میراث خودش را به برادرش بخشیده بود. مرحوم ملّا علی کنی گفت فلانی این چیزی که میبخشی مثلا ۱۰۰ تومان است! گفت بله میبخشم! 👈مرحوم ملّا علی کنی به دنبال برخی کسبه بازار فرستاد که در یک گونی معادل ۱۰۰ تومان آن زمان پول بریز و بیاور! وقتی گونی پول را جلوی زن گذاشتند گفتند این ۱۰۰ تومان پول میشود آیا این را میبخشی؟! گفت نه! 😊 ✋رفقا گاهی نفس آدم سعی میکند در حلالیت طلبی هم طرف را فریب بدهد! گویا مسأله تنها شنیدن لفظ «حلال کردم» است! کلّا إنّ الناقد بصیر بصیر! 👈مسأله حقیقت و واقعیت حلالیّت و بری شدن ذمّه انسان در عالم معنا است. نفس خبیث هر چه بگویی از دستش بر می آید! 🔷این مطلب را میتوان از صحیحه ابی ولّاد به خوبی برداشت نمود. ابی ولّاد به امام صادق علیه السلام عرض کرد که او مرا به خاطر فتوای ابوحنیفه که به سود من بود با یک مصالحه حلال کرد! 👈ولی حضرت فرمود کفایت نمیکند! آن فتوا اشتباه بود و او بر اساس آن فتوای غلط تو را حلال کرد. ولی اگر مسأله را خوب بفهمد شاید حلال نکند! به نظرم اگر دنبال بهانه گیری نباشیم مسأله واضحتر از آن است که دلیل بخواهد: 📖قُلْتُ إِنِّي كُنْتُ أَعْطَيْتُهُ دَرَاهِمَ وَ رَضِيَ بِهَا وَ حَلَّلَنِي فَقَالَ إِنَّمَا رَضِيَ بِهَا وَ حَلَّلَكَ حِينَ قَضَى عَلَيْهِ أَبُو حَنِيفَةَ بِالْجَوْرِ وَ الظُّلْمِ 📖وَ لَكِنِ ارْجِعْ إِلَيْهِ فَأَخْبِرْهُ بِمَا أَفْتَيْتُكَ بِهِ فَإِنْ جَعَلَكَ فِي حِلٍّ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ فَلَا شَيْ‏ءَ عَلَيْكَ بَعْدَ ذَلِكَ 👈این روایت نشان میدهد باید بین رضایت واقعی و نفس الامری و رضایت معاملی تفکیک نمود. به آن رضایت و عدم رضایتهای تعلیقی هم توجه داشت. خود را فریب نداد. 🔹از طرفی حلالیت امری تشکیکی است. باید دید اگر هم خوب میداند چه چیزی را میخواهد حلال کند آیا واقعا بخشیده و سپس آیا عمیقا بخشیده؟ یا اینکه در ظاهر به خاطر تعارف یا در منگنه قرار دادنش حلال میکند و یا اگر هم حلال کرد باز هم حلالیت عمیقی نیست! 😔واقعا وقتی انسان باطن مسأله را درک میکند اگر به خودش باشد نزدیک میشود که نا امید شود! ولی آیا باید نا امید شد؟! از این در ادامه صحبت میکنیم. به طور کلّی القاء یأس و نا امیدی القاء شیطانی است. 🔹همچنین با برجسته شدن مضمون آیه شریفه: «و من یعمل مثقال ذرّة شرّا یره» گاهی شیطان زمینه برای القاء یأس و نا امیدی پیدا میکند. ولی باید دانست مراد از این آیه شریفه آن نیست که انسان مانند آنچه تجربه گران مرگ موقّت میگویند همه ی جزء به جزء زندگیش را ببیند و به سزای آن برسد. 👈بله ممکن است همینطور باشد. ولی اینها در صورتی است که در زمره اعمال انسان اموری نباشد که به تعبیر طلبگی نوعی حکومت یا ورود بر دیگر اعمال داشته باشد. 👈مثلا انسان با توبه یا برخی اعمال صالحه و استغفار و مانند آن گاهی نورانیتی پیدا میکند که اثر برخی اعمال ناشایستش را ریشه کن میکند. دیگر چیزی نمی ماند که آن را بعدا ببیند. این هم هست. نباید از کسر و انکسار اعمال غافل شد. 👈البته مرادمان این نیست که بین اعمال خوب و بد انسان مقایسه شود. بلکه آن است که اساسا جهتگیری برخی اعمال خوب انسان طوری است که قبل از این مراحل آن بدی ها را کلا از بین برده و خوبی آن عمل نیز باقی میماند. این آیه شریفه را با توجّه به محکمات دینی باید اینگونه معنی نمود. ⬇⬇
🔸حقّ النّاس نباید انسان را مأیوس کند🔸 اما آسیب دیگری که در تبلیغ حکم حقّ النّاس و دشواری آن دیده میشود آن است که گاهی طوری مسأله مهم جلوه داده میشود که نه تنها از حقّ الله بسیار مهمتر جلوه داده میشود بلکه گویا کار از دست خدا هم دیگر خارج میشود و آدم نزدیک است تا مرز نا امیدی جلو برود! ✋این هم خطاست. در فضای توحیدی خوف و رجا تنها باید نسبت به ذات پاک الله باشد. اگر مردم حقّی دارند از آن روست که خدا برایشان چنین حقّی قرار داده است. 👈اگر هم مسأله حقّ النّاس مشکل است در صورتی است که خدا دل آنها را بر اساس حکمت و رحمت خود نرم نکند! «أَرْضِهِ عَنِّي مِنْ وُجْدِكَ، وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِكَ» از خزائن خود آنها را راضی نگرداند. 👈انسان در هیچ حال نباید از رحمت خدا مأیوس شود. مقصود آن نیست که فریفته شده و مرتکب حقّ النّاس بشویم یا دنبال حلالیت نباشیم. شنونده عاقل است. 👈مسأله همان است که در بذل خاطر دیگری گفتم: «أیّ جهل یا الهی لا یسعه جودک أو أیّ زمان أطول من أناتک!» آیا گمان میکنیم حقّ النّاس ها و ادای آنها از جود الهی خارج است؟! 🔹رفقا؛ اوّل و آخر، ظاهر و باطن کار ما با آن نور آسمان و زمین است. دنبال حلالیت باشیم. دنبال رعایت حقوق دیگران باشیم. ولی همّتمان معتکف کوی آن معشوق یکتا و آن پاک مطلق باشد: «و علیک یا واحدی عکفت همّتی»! 👈اگر از حقّ النّاس میترسی اگر سر از مخافة الله در نیاورد ناشی از جهل به حقایق عمیق هستی است. زبان حالمان باید این باشد که اصلا حقّ النّاس همه عالم گردن من! ولی تو بر من خشم نکن! 👈اگر از حقّ النّاس میترسم به خاطر آن است که خشم تو در آن است! همه تویی! مقصود تویی! معشوق تویی! 📖«اللَّهُمَّ فَلا تُحْلِلْ بِي غَضَبَكَ، فَانْ لَمْ تَكُنْ غَضِبْتَ عَلَيَّ فَلا أُبالِي‏ سِواكَ، غَيْرَ أَنَّ عافِيَتَكَ أَوْسَعُ لِي، 📖فَأَسْأَلُكَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَشْرَقَتْ لَهُ الْأَرْضُ‏ وَ السَّماواتُ، وَ انْكَشَفَتْ بِهِ الظُّلُماتُ، وَ صَلُحَ عَلَيْهِ أَمْرُ الْأَوَّلِينَ وَ الاخِرِينَ، 📖أَنْ لا تُمِيتَنِي عَلى‏ غَضَبِكَ وَ لا تُنْزِلَ بِي سَخَطَكَ، لَكَ الْعُتْبى‏ حَتّى‏ تَرْضى‏» ⚪رفقا میدانید مسأله چیست؟ مسأله آن است که اگر خدا کسی را دوس داشته باشد و با ندامت و عزم بر ترک گناه از او راضی شود گاهی سیّئه او حسنه اش میشود: «اولئک یبدّل الله سیئاتهم حسنات»! إنّ الله یحبّ التوّابین همین است. 👈این یعنی همه به خود خداست! مسأله رضایت اوست! مسأله بازگشت به اوست! مسأله توبه است! توبه هم یعنی بازگرداندن چهره ی وجودمان به سمت آن ذات پاک! 🔹راستی که سیّد ساجدان چه زیبا این حقائق توحیدی را در صحیفه نورانی خود به ما تعلیم میدهد: 📖اللَّهُمَّ إِنِّي أَعْتَذِرُ إِلَيْكَ مِنْ مَظْلُومٍ ظُلِمَ بِحَضْرَتِي فَلَمْ أَنْصُرْهُ، وَ مِنْ مَعْرُوفٍ أُسْدِيَ إِلَيَّ فَلَمْ أَشْكُرْهُ، وَ مِنْ مُسِي‏ءٍ اعْتَذَرَ إِلَيَّ فَلَمْ أَعْذِرْهُ، 📖وَ مِنْ ذِي فَاقَةٍ سَأَلَنِي فَلَمْ أُوثِرْهُ، وَ مِنْ حَقِّ ذِي حَقٍّ لَزِمَنِي لِمُؤْمِنٍ فَلَمْ أُوَفِّرْهُ، وَ مِنْ عَيْبِ مُؤْمِنٍ ظَهَرَ لِي فَلَمْ أَسْتُرْهُ، وَ مِنْ كُلِّ إِثْمٍ عَرَضَ لِي فَلَمْ أَهْجُرْهُ. 👈یعنی خدایا مسأله تویی! اینها بهانه است! فقط به تو پناه میبرم! اگر حقّ کسی بر گردنم هست از تو عذر میخواهم! دنبال حلالیت باید بود ولی اگر گناه عالم بر گردنمان بود نباید نا امید شد! 👈میدانید میخواهم چه بگویم؟! میخواهم بگویم گاهی ناراحتی واضطراب ناشی از حق الناس باعث دوری از خدا و غفلت از توجه وجودی به ساحت ربوبی میشود. خودش شیطان و رهزن طریقت میگردد! 🔷در اینجا یک نکته ای را عرض میکنم. بر اساس آنچه شاید بتوان از متون دینی و استدلالهای عقلی برداشت نمود آنچه برای رفع آثار بد اعمال انسان اهمیت دارد صرف ترک و عزم بر عدم تکرار آن عمل نیست. 👈اساس کار در واقع در تحقّق توبه و بازگشت وجودی به سمت خداوند متعال و آن کانون هستی است: (انت الذی فتحت لعبادک بابا الی عفوک و سمیته التوبه ... فقلت توبوا الی الله توبه نصوحا) 👈انسان گاهی به دلیل برخی پیامدهای رفتارش و یا عذاب وجدان و یا هر عامل دیگر از رفتارش نادم شده و عزم بر عدم تکرار میگیرد. 👈این امر خودش باعث رفع اثر زشت عمل نمیشود. چون در آن خدا نیست! این خداست که قرار است ببخشد! توبه چیز دیگری است. توبه دری از درهای تقرب و بابی از ابواب بهشت است. 🔻آری در همه اجزاء این دین شریف مسأله خدا و سلوک و تقرب به سمت آن کانون نور است. مسأله صرفا این نیست که حقّی از کسی ضایع شده! این آسمانهای هفت گانه و زمین و آنچه میان آنهاست برای آن آفریده نشده که ما حقّ النّاسی مرتکب نشویم و اگر شدیم برایش به حساب کشیده شویم! اینها همه زمینه ابتلاء و ظهور انسان و صدق در مسیر بندگی و سلوک مسیر تقرّب به خداوند متعال است🔺 ⬇⬇⬇
👈توحید و همینطور ولایت مطهر اعظم است. همین است که مثلا نماز جعفر طیار یا زیارت امام حسین موجب بخشایش گناهان است. ⚪️امام زین العابدین علیه السلام در دعای طلب العفو و الرحمة در صحیفه روشی دیگر را هم به ما در فضای توحیدی برای حق الناس تعلیم میدهد. ای جان عالم فدای او؛ 👈همه را عمیقا ببخش و خدا را به خدایی باور کن و سپس ملتمسانه از او بخواه که ثواب این کارم را عفو و رضایت خودت قرار بده تا همه ما با فضلت اهل نجات باشیم 👈سپس از آن ذات پاک بخواه از طرف خودش حقّ النّاس ها را برایت جبران کند و ایمان داشته باش که او میتواند و به کرمش امیدوار و حسن ظنّ داشته باش! 📖«اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ نَالَ مِنِّي مَا حَظَرْتَ عَلَيْهِ، وَ انْتَهَكَ مِنِّي مَا حَجَزْتَ عَلَيْهِ، فَمَضَى بِظُلَامَتِي مَيِّتاً، أَوْ حَصَلَتْ لِي قِبَلَهُ حَيّاً 📖فاغْفِرْ لَهُ مَا أَلَمَّ بِهِ مِنِّي، وَ اعْفُ لَهُ عَمَّا أَدْبَرَ بِهِ عَنِّي، وَ لَا تَقِفْهُ عَلَى مَا ارْتَكَبَ فِيَّ، وَ لَا تَكْشِفْهُ عَمَّا اكْتَسَبَ بِي، 📖و اجْعَلْ مَا سَمَحْتُ بِهِ مِنَ الْعَفْوِ عَنْهُمْ، وَ تَبَرَّعْتُ بِهِ مِنَ الصَّدَقَةِ عَلَيْهِمْ أَزْكَى صَدَقَاتِ الْمُتَصَدِّقِينَ، وَ أَعْلَى صِلَاتِ الْمُتَقَرِّبِينَ 📖و عَوِّضْنِي مِنْ عَفْوِي عَنْهُمْ عَفْوَكَ، وَ مِنْ دُعَائِي لَهُمْ رَحْمَتَكَ حَتَّى يَسْعَدَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنَّا بِفَضْلِكَ، وَ يَنْجُوَ كُلٌّ مِنَّا بِمَنِّكَ. 📖اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَدْرَكَهُ مِنِّي دَرَكٌ، أَوْ مَسَّهُ مِنْ نَاحِيَتِي أَذًى، أَوْ لَحِقَهُ بِي أَوْ بِسَبَبِي ظُلْمٌ فَفُتُّهُ بِحَقِّهِ، أَوْ سَبَقْتُهُ بِمَظْلِمَتِهِ، 📖فصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَرْضِهِ عَنِّي مِنْ وُجْدِكَ، وَ أَوْفِهِ حَقَّهُ مِنْ عِنْدِكَ ثُمَّ قِنِي مَا يُوجِبُ لَهُ حُكْمُكَ، وَ خَلِّصْنِي مِمَّا يَحْكُمُ بِهِ عَدْلُكَ، 📖فإِنَّ قُوَّتِي لَا تَسْتَقِلُّ بِنَقِمَتِكَ، وَ إِنَّ طَاقَتِي لَا تَنْهَضُ بِسُخْطِكَ، فَإِنَّكَ إِنْ تُكَافِنِي بِالْحَقِّ تُهْلِكْنِي، وَ إِلَّا تَغَمَّدْنِي بِرَحْمَتِكَ تُوبِقْنِي» 🔵در انتها حیفم آمد روایتی زیبا که از شاعر و صحابی پیامبر صلی الله علیه و آله عباس بن مرداس است را نقل نکنم. در هر حال اگر قرار است برخی دچار نا امیدی شوند خوب است به این مضمون هم توجّه کنند! 👈این روایت که در طرق اهل سنت آمده یکی از مهمترین احادیث در زمینه حقّ النّاس است. البته عدم نقل آن در منابع شیعه طبیعی است. دلیلی نداریم که از این جهت در آن شبهه کنیم. 👈ابن ماجه در سنن خود آن را نقل کرده و در اینجا لفظ بیهقی در شعب الایمان را نقل میکنم. بر اساس این نقل پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله غروب روز عرفه برای امّت خود با الحاح از خداوند متعال طلب مغفرت و رحمت نمود. 👈به حضرت وحی شد که درخواستت اجابت شد مگر در مورد افرادی که نسبت به یکدیگر دچار ظلم شده اند ولی در مورد حقّ الله آن را میبخشم: 📖«إني قد فعلت إلا الظلم بعضهم بعضا وأما ذنوبهم فيما بينهم وبيني قد غفرتها». 👈در ادامه پیامبر رحمت صلی الله علیه و آله باز درخواست خود را ادامه داد. عرض کرد خداوندا تو میتوانی به جای این ظلم به آن مظلوم پاداشی بدهی تا از ظالم درگذرد و از گناه ظالم نیز درگذری! 👈ولی در آن روز پاسخی داده نشد! صبح مزدلفه باز پیامبر رحمت دعای خود را تکرار نمود و از جانب خداوند متعال پاسخ آمد: «إني قد غفرت لهم»: 📖«فتبسم رسول الله صلى الله عليه وسلم فقال له بعض أصحابه يا رسول الله تبسمت في ساعة لم تكن تتبسم فيها قال تبسمت من عدو الله إبليس أنه لما علم أن الله تعالى قد استجاب لي في أمتي أهوى يدعو بالويل والثبور ويحثو التراب على رأسه» 👈البته قاعدتا منظور نمیتواند چیزی از قبیل قول مرجئه باشد. بلکه ظاهرا تأکید بر باز بودن باب توبه و مغفرت و قابل بخشش بودن هر گناهی غیر شرک است. 👈کسی که واقعا بتواند تا انتها خود را در جرگه ی امّت نبوی داخل نگه داشته و در نهایت از شفاعت کبرای ایشان بهره مند شود. 🔹همینطور در برخی احادیث به شیعه بشارت داده شد که اگر مرتکب گناهان کبیره نشوند خداوند متعال حتّی بدون توبه از گناهان دیگر آنها میگذرد! 👈یعنی مرتکب گناهان بزرگی مانند کفر، قتل، عقوق والدین، أکل مال یتیم، أکل ربا، و فرار از میدان نبرد و بیرون رفتن عمدی از جامعه ایمانی یا همان تعرّب بعد از هجرت نشوند؛ 👈در کتاب حسین بن عثمان بن شریک در اصول ستة عشر از امام باقر علیه السلام نقل میکند: 📖«كنا جماعة عند القبر فوقف علينا فقال السلام عليكم اما و اللّه انى لاحب ريحكم و ارواحكم و انكم لعلى دين اللّه و دين ملائكته ما على ذلك احد غيركم و انكم الذين قال اللّه‏ إِنْ تَجْتَنِبُوا كَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ‏ عَنْهُ نُكَفِّرْ عَنْكُمْ سَيِّئاتِكُمْ وَ نُدْخِلْكُمْ مُدْخَلًا كَرِيماً»
باسمه تبارک و تعالی (۱۱۸) «خطوراتی از یک روز هیجانی در پارک ارم تهران» 🔴همه چیز امروز از دو استخاره شروع شد. یک استخاره برای آمدن به تهران برای صله رحم! استخاره ی دیگر برای رفتن به پارک ارم و به یادگار گذاشتن یک خاطره خوش! 🔹خلاصه جایتان خالی! امروز تهران به پارک ارم رفته و مشغول بازی و هیجان شدیم! از سورتمه و سقوط آزاد تا کشتی بزرگ و تِرَن و چیزهای دیگر! 👈میخواستم چیزی نماند که تجربه اش نکرده باشم! اوج هیجان دنیایی قشری بزرگ از آنهایی که میشناسیم. 👈دستگاههایی که به برکت رشد علم مهندسی و فیزیک طوری طرّاحی شده بودند که بتوانند انواعی از احساسات هیجانی و اعجاب برانگیز را برای نفس تولید کنند! تجربه سقوط از ارتفاع! تجربه معلّق بودن در آسمان! تجربه ... . 🔹هیجانی مصنوعی ناشی از ترس و شادی! البته هیجان را نباید با احساس اشتباه گرفت! ✅هیجانها در واقع به احساس‌ها و واکنشهای عاطفی اشاره دارد که قابل مشاهده هستند و خود را در ابعادی نظیر انگیختگی بدنی، احساسی و حالت اجتماعی نشان میدهند. در واقع هیجان حالت عمیقتری است که آن را با برخی احساسات درک میکنیم. بحث از هیجانات خودش بحث جالبی در مباحث حکمت عملی و همینطور روان شناسی است. 🔻در هر حال مفرّح بود! خاطرات خوبی ماند! لذّت جالبی بود! امّا فرحی که در آن به خودی خود سرور نبود! خاطراتی که بوی زوال و ماندن در گذشته را میداد! لذّتی که طنین فراق و عدم بقاء داشت.🔺 👈حقیقتا همینطور است. مخّ و عمق آن اصلا با لذّات معنوی و عقلی قابل مقایسه نیست.
🔹راستش در همان سورتمه چشمانم را بستم و مشغول ذکر نورانی تسبیحات اربعه شدم. اصلا لذّتی دیگر بود! طوری که در کنارش ترس و هیجانات دیگر رنگ میباخت! یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم دولت صحبت آن مونس جان ما را بس! 👈سابقا در بذل خاطری از عرفان ادبی و هیجانات پاک توحیدی اندکی صحبت کردیم. خدا نصیبمان کند. همانهایی که عرفای پارسی زبان مانند مولوی و حافظ به شکل زیبایی در اشعار عرفان ادبی شمه ای از آن را برایمان به یادگار گذاشته اند. 🔶ولی میتوان به این لذّات مفرح هم جهت داد و آن را در راستای اهداف حقیقی به استثمار کشید! 👈مانند آنکه آن را به منزله ی لذّت حلالی قرار داد که نشاطی برای پرداختن به امور معاش و معاد بیاورد! 👈و یا آن را وظیفه ای دانست تا باعث ادخال شادمانی در دل اطرافیان و بهره مندی از این لطف معنوی گردد! 🔹مرحوم کلینی در کافی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که: 📖«إِنَّ فِي حِكْمَةِ آلِ دَاوُدَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ لَا يُرَى ظَاعِناً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ تَزَوُّدٍ لِمَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ ذَاتِ مُحَرَّمٍ وَ يَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ الْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ لَهُ ... سَاعَةٌ يُخَلِّي‏ بَيْنَ نَفْسِهِ وَ لَذَّاتِهَا فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ فَإِنَّهَا عَوْنٌ عَلَى تِلْكَ السَّاعَتَيْنِ» ✔یعنی اگر لذّت غیر حرام مطلوب است مطلوبیّتش فی نفسها نیست! برای آن است که مقدّمه برای امور معاش و معاد است. امور معاش نیز مقدمه برای امور معاد است. معاد هم مقدمه ارتباط حقیقی انسان با آن نور پاک آسمان و زمین است. با آن کانون نور و نور الانوار! همه چیز باید مقدمه آن باشد. اگر این نباشد اینها هیچ ارزشی ندارد. همه چیز وقتی ربطی به آن ذات پاک پیدا میکند ارزش پیدا میکند. اگر نباشد فانیات طالحات است. اگر باشد باقیات صالحات است. به فرموده مولای موحّدان عالم امیر مؤمنان روحی فداه: «مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ‏ يَفْنَى‏ وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى‏» 🔸«برخی خطورات شهر بازی»🔸 شهربازی معدنی از خطورات بود! 🔹اول🔹 اوّلش همینکه اسمش را گذاشته اند شهر بازی! انگار بقیه کارهای ما خیلی جدّی است که حالا این یکیش بازی است! 👈ولی در فرهنگ قرآن کریم تنها کار جدّی عبادت خداوند متعال است! هر چیز دیگری با قطع ارتباط با خداوند بازی است! 📖«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَياةُ الدُّنْيا لَعِب‏» و «وَ مَا الْحَياةُ الدُّنْيا إِلَّا لَعِبٌ‏ وَ لَهْوٌ وَ لَلدَّارُ الْآخِرَةُ خَيْرٌ لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ أَ فَلا تَعْقِلُونَ‏»! 👈آری حیات دنیایی از آن جهت که حیات دنیایی است و مقدمه ی آخرت نیست شهر بازی است! لعب است! 👈حالا فرقش این است که چون آنهایی که مشغول بازی هستند در همان بازی بچه گانشان برخی را جدّی و برخی را بازی لحاظ میکنند به این لحاظ به شهر بازی در حیات دنیا شهر بازی میگویند والا همه ی دنیا شهر بازی است! 👈اگر دنیا را شهر بازی دانستیم دیگر برایش حرص و جوش نمیخوریم بلکه تنها حسی هیجانی برای آزمون ابتلاء در آن پیدا میکنیم. بالا و پایینهای ابتلائات لیبلوکم ایکم احسن عملا! آدم خود واقعیش را گاهی در این بازی میسازد و ظهور میدهد. 🔹دوّم🔹 اما خطور دیگر! به راستی انسانها نیاز به هیجان دارند. شهر بازی ها نشان میدهند که این احساس یک احساس بچه گانه هم نبوده و کاملا جدّی در بزرگسالان هم یافت میشود. حالا اینجا به شکل مصنوعی راهی برای ارضاء این میل وجودی ایجاد شده است. 👈ولی این نیاز ریشه در چه دارد؟ دین مبین اسلام چگونه به این نیاز نگریسته و چه مجرایی را برای ارضاء مشروع آن در راستای اهداف عالیه قرار داده است؟ این قابل تأمّل است. فعلا سؤالش خطور کرد! 🔹سوّم🔹 باز به ذهنم خطور کرد که به اینها نگاه کن! بسیاری واقعا شجاع هم نیستند! ولی چه شده که اینقدر راحت تن به این تجربه های خطرناک میدهند! 👈بله آنچه هست آن است که یک علم و اطمینان به این نکته دارند که محافظت میشوند! از همینجاست که در دل سختترین خطرات میروند ولی میدانند چون در نهایت محافظت میشوند نه تنها ترسشان میریزد بلکه شادمان به ارضاء هیجان رفته و خورسند هم هستند! 🔻آری انسان مؤمنی که به چنین درک نورانی از حفظ خدا و نصرت الهی در امورش رسیده حاضر است برای حقّ و حقیقت بدون ترس در دل امواج خروشان رفته و با تکیه بر قدرتی و عنایتی لا یزال نه تنها خود را نمیبازد بلکه شور و هیجانی زیبا پیدا میکند! فرق ما با آنها در همین است! ما چنین امری را عمیق باور نکرده ایم! ولی زبان حال آنها این است: «قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنا إِلَّا إِحْدَى‏ الْحُسْنَيَيْن‏»🔺
🔹چهارم🔹 یکی دیگر از امور جالب توجّه جیغ و ابراز احساسات هیجانی انسانها در شهربازی بود! دو تا خانم در کشتی بزرگ پشت من نشسته بودند و آنقدر جیغ زدند که سرم رفت! 👈اینجا هم دیدم نکته مهمی است. با این جیغ زدن احساسات متناسب خود را که در وجودشان متراکم شده بود تخلیه کرده و گویا آرام میشدند! به عبارت دیگر اگر اینکار را نمیکردند واقعا اذیت میشدند! 👈خود این ابراز هیجانات حکمت دارد. نباید بی علّت از آن جلوگیری نمود! نباید بدون تعقّل به سرکوب آن پرداخت! اگر بی منطق به سرکوب این هیجانات بپردازیم ممکن است به مرور دچار اختلالات عجیبی شویم. 👈مثلا اگر کودک در حال زدن آمپول گریه میکند که درد دارد نباید این احساس او را تخطئه کرد و یا ابراز آن را محکوم کرد! نباید به او گفت که این که درد ندارد! این که گریه ندارد! 👈باید گفت میدانم خیلی درد داری و گریه میکنی ولی خب باید تحمّل کنی تا زود خوب بشوی! من هم پیشت هستم و به تو کمک میکنم! 👈مسأله این است که آن کودک واقعا درد آمپول را احساس کرده و هیجان ترس و غم را تجربه میکند و دوست دارد آن را بروز دهد. در این مواقع نباید هیجان معکوس را به آنها تزریق کرد! ✋باید بدانیم نشان ندادن به موقع هیجان و سرکوب آن می‌تواند مسبب خیلی از مشکلات و اختلالات شود و همچنین به دنبال آن یاد نمی‌گیریم چگونه هیجان‌ها شدید خود را چه وقت و چگونه کنترل کنیم. ✅گاهی مثلا اگر تجربه هیجانات غم سرکوب شود و به شکل فطری و معقول ابراز نگردد تبدیل به افسردگی میشود. ✅اگر هیجان خشم خود را درست و معقول ابراز نکند به مرور تبدیل به پرخاشگری میشود. ✅اگر هیجان ترسش را از روی خجالت یا ... انکار کند به مرور دچار اضطراب میشود. ⚪آری وجود هیجان‌ها و ابراز کردن درست و به موقع آن در سلامت روان افراد اهمیت دارد. 👈ابراز هیجانها فوائد دیگری هم دارد. مثلا هیجان‌ها احساسات ما را به دیگران منتقل می‌کنند؛ بر نحوه‌ای که دیگران با ما تعامل می‌کنند تأثیر می‌گذارند؛ گاهی نیز به تعامل اجتماعی کمک می‌کنند و روابط را ایجاد، حفظ و قطع می‌کنند. فوائد دیگری هم دارد. 🔶خطورات زیاد بود! ولی قسمت زیبایش وقتی بود که وقت اذان مغرب دیدم عده ای از همین مردم عادی خود را به نمازخانه رسانده بودند؛ برخی دیگر نیز در همان محوطه وقتی اذان داد مشغول نماز شده بودند. راستی چه زیبا در این محیط غفلت به ندای ملکوت لبّیک میگفتند! آری: 📖«رِجالٌ‏ لا تُلْهِيهِمْ‏ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقامِ الصَّلاةِ وَ إِيتاءِ الزَّكاةِ يَخافُونَ يَوْماً تَتَقَلَّبُ فِيهِ الْقُلُوبُ وَ الْأَبْصار»