eitaa logo
بذل الخاطر
933 دنبال‌کننده
901 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈شاید یکی از معانی (فلینظر الانسان الی طعامه) همین باشد! اینها لقمه های کلامی پاکی نخورده اند! اگر انسان هستی نیک بنگر که چه چیزی به خوردت میرود! بر اساس اصل تسانخ از لقمه و حرف حرام حرام میروید و از لقمه و حرف حق حق! ⚪طفلی را تصوّر کنید که از همان بدو تولّد از جامعه ی انسانی دور شده و در جزیره ای با حیوانات بزرگ شده است! هیچ کسی نبوده تا با او حرف بزند! این شخص وقتی بزرگ شد چون حرفی نشنیده لال میشود! هر چند یک اشراف زاده باشد! یعنی نمیتواند حرف بزند! 👈آنهایی که به دنبال یادگیری زبانی دیگر مانند زبان انگلیسی هستند دریافته اند که برای تسلّط بر زبان محاوره لیسنینگ مقدّم بر ریدینگ است. 🔹فیلم یا پویانمایی تارزان را دیده اید؟! مثل همان! تارزان پسر نجیب زاده ای انگلیسی بود که در کودکی در جنگلهای آفریقا گم شد و به وسیله ای یک بوزینه بزرگ شد! همین باعث شد با وجود ذات خوب وحشی بار بیاید! 👈مانند حیوانات غذا میخورد و حرف میزد و مانند میمونها روی شاخه ها میپرید! تا آنکه چند نفر او را به دنیای انسانها بردند و کم کم مانند آنها زندگی کردن را یاد گرفت. 🔻چه خوششان بیاید یا نیاید بسیاری از اینها در جنگلهای جاهلیّت بزرگ شده و هنوز وارد تمدّن اسلام نشده اند! اسلام عزیز ما هم همیشه غریب بوده! برخی از اینها که ذات خوبی دارند ولی مانند یک انسان متمدّن متدیّن رفتار نمیکنند و حرف نمیزنند چون مثل همان تارزان بزرگ شده اند! در جنگلهای جاهلیّت گم شده اند! حرف حق نشنیده اند تا نطقشان باز شود!🔺 👈ندیده اید گاهی چقدر جاهلانه و مضحک استدلال میکنند! در پرت و پلا گفتن شگفت انگیز میشوند. 🔹البته حساب شیاطین و مغرضان و مستکبرانشان را جدا کنید! بسیاری واقعا از روی سادگی باطل میگویند! چون مدّتهای مدیدی در معرض شنیدن این حرفها بوده اند! نطقشان به باطل باز شده است. 👈اینها را نباید راند! نباید وقتی پرخاش و بی منطقیشان را دید نا امید شده و طرد کرد! خیلی از این به اصطلاح ورزشکارها و سلبریتها اینگونه اند. 👈اینها هر چند در جامعه ی ما زندگی کرده اند ولی به دلایلی خواسته یا ناخواسته خود را ایزوله کرده و بسیاری از مفاهیم دینی را مخصوصا در دنیای مجازی اصلا گویا نشنیده و نچشیده اند! 👈مگر ندیده اید مفهوم گیریشان از یک انسان روحانی یا متدیّن در فیلمهایی که میسازند چقدر ضعیف و مضحک است! همه اش به نظرم غرض ورزی نیست! مستضعف اند! ⚪باید چه کرد؟! باید با اینها با حکمت، موعظه حسنه و جدال احسن حقیقت را تبیین کرد. جهاد تبیین برای همینهاست. سکوت نکرد. در فامیل و همسایه و فضای مجازی هستند. آنها را در معرض حرف حق قرار داد. 👈فطرتشان را با حرف منطقی و نیکو مواجه کرد. حرف گاهی منطقی هست ولی نیکو نیست. حرف منطقی را باید از آن چهره ی نیکویش بیان کرد تا مقبول باشد. نا امید نشد! حلم داشت! با دلسوزی گفت. 👈فرصت داد تاتی تاتی کرده و رشد عقلی و دینی پیدا کنند. گاهی برخی بدیهیات دینی از دید ما را اینها درک نکرده اند! اصلا مگر میشود انسان ذره ای طعم حلاوت ایمان را بچشد اینگونه موضعگیری کند؟! 👈مطمئن باشید اگر اینها مدّتی در معرض شنیدن حرف حق باشند خیلی متأثّر میشوند. اوّل دلشان با حق آشنا و سپس مأنوس شده و کم کم زبانشان به حق گویا میشود.
باسمه تبارک و تعالی(۲۰۳) «مؤمن دماغ دراز پینوکیوها را میبیند!» «اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور اللّه» 🔵با برخی از فامیل بحث میکردیم. میگفت معلوم است که این دختر را زدند با باتوم کشتند! میگفت شما هم اخبارتان را از رسانه ها دارید! چطور میگویید اخبار ما درست است و اخبار شما غلط؟! گفتم روشن است! گفت کجایش روشن است! پاسخ این بود که: مگر نمیبینی این دارد دروغ میگوید و این دارد راست میگوید؟! (لتعرفنّهم فی لحن القول)! قیافه هایشان هم روشن است! (تعرفهم بسیماهم) 😐عجب! مصادره به مطلوب میکنی؟! مگر صدق و کذب را هم میشود دید؟! مگر قیافه دارد؟! مگر پینوکویست که وقتی دروغ گفت دماغش دراز شود! 👈پاسخ این بود که آخر انسانی که مقداری در وادی ایمان باشد و یا حتّی مقداری فطرتش را بیدار نگاه داشته و خرابش نکرده باشد میفهمد این آقایی که در ماهواره به این شکل دارد در این موضوع با این نوع بیان حرف میزند اهل دروغ و دغل است! «إنّ فی ذلک لآیات للمتوسِّمین» ✋مگر برای تو امر پیچیده ای است؟! ولی گویا برای او پیچیده بود! نکند علم غیب میگویی؟! نه غیب نمیگویم ولی قرائن دارد؟! حالا اگر استبعاد میکنی لااقل بدان زمانی علمی وجود داشته به نام علم الفراسة که از روی ظواهر به بواطن استدلال میکردند! دقیقا مرتبط با بحثمان نیست ولی یادی از آن برای رفع استبعاد و تفنن خوب است. 💡به ذهنم خطور کرد مقداری از علم فراست گفته و سپس به توضیح این روایت نبویّ صلی الله علیه و آله بپردازم که: 📖«اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور اللّه»!
🔸«علم الفراسة»🔸 علوم بشری معمولا بر اساس نیازها و انگیزه ها متولّد و رشد و جهت گیری پیدا کرده است. در قدیم با توجّه به شیوع پدیده ی برده داری که خود یکی از هنجارهای نظام زندگی بشر در دنیای قدیم بوده بازارهای برده فروشی هم داغ بوده! یکی از مسائلی که این امر همواره برای آنها به دنبال داشته این بود که در هنگام خرید برده و در بازار آیا میتوان از روی ظاهرش احکام مخفی و باطنی او را استنباط کرد؟! مثلا میتوان به باب بیست و سوم قابوسنامه در همین راستا مراجعه نمود که در باب برده خریدن است 👈نوعی شخصیت شناسی از روی شمایل و ویژگی های ظاهری! مثلا از روی حالت مویش یا نوع بینی اش یا حدقه ی چشمش یا رنگ پوستش یا ترکیبی از اینها و ... سعی میکردند طبیعت اخلاقی و توانایی های هایی او را حدس زد و استنباط کنند. 👈به همین واسطه در قدیم بسترهای شیوع علمی به وجود آمد که به آن علم الفراسة میگفتند؛ علمی که با آن به استنباط خُلق از خَلق میپرداختند. 👈اشکوری در محبوب القلوب از فارابی نقل میکند که هوشنگ ایرانی واضع این دانش بود و سپس در یونان افلیمون بزرگ این دانش شد! کتاب او نیز به عربی ترجمه شد. 🔹نقل کرده اند که این افلیمون معاصر بقراط طبیب بود. زمانی شاگردان بقراط برای امتحان افلیمون پیکر بقراط را تراشیدند و پیش افلیمون بردند تا از ترکیبش اخلاق او را بیان کند! نگاهی کرد و گفت این شخص زنا کردن را دوست دارد! 👈شاگردان بقراط گفتند دیدی اشتباه میکنی؟! او بقراط فاضل و پاک است! گفت بروید از خودش بپرسید! بقراط وقتی از خبر مطلع شد گفت: 📖صدق افلیمون أحبّ الزنا و لکنّنی أملک نفسی! 👈در کتب قدیمی دیدم نقل کرده بودند دو تن از دانشمندان نام آشنای اسلامی که علم الفراسة نیز بلد بودند در سفر حج جایی نشسته بودند! شخصی عبور کرد و یکی از این دو به آن دیگر گفت فراست من میگوید که این شخص نجّار است! دیگر گفت ولی فراست من میگوید این شخص آهنگر است! او را صدا کردند و پرسیدند شغلت چیست؟! گفت نجّار بودم ولی مدّتی است آهنگری آغاز کرده ام! 🔹ولی منطق استنباط این علم چه بوده است؟! آیا از روی تجربه و خاصیت بوده؟! خیر! آنچه ظاهرا بوده این بوده که انسان چون برخلاف حیوانات دیگر عقل دارد میتواند منافقانه ظاهرش منطبق بر باطنش نبوده و نتوان از روی رفتارش باطن و مزاج و روحیات اصلی اش را به سادگی شناخت! 👈در پی این بودند که آیا میتوان از روی نحوه ی خلقتش که دیگر نمیتواند آن را مخفی کند به نوعی بر مزاج و روحیات اصلی اش استدلال کرد؟! 👈از دید آنها پاسخ مثبت بود! زیرا معتقد بودند همانگونه که قوای انسان تابع مزاج او هستند هیئات و اشکال جسمانی انسان نیز تابع مزاج او هستند. 👈از همینجا بود که فراست را نیز یکی از علوم طبیعی قدیم میدانستند زیرا اگر بر اساس طبیعیات قدیم خُلق باطنی و خَلق ظاهری تابع مزاج باشد استدلال به ظاهر برای شناخت باطن از نوع استدلال به حصول احد المتلازمین لحصول الآخر میشود! 👈از اینجا بود که با بررسی حیوانات سعی در استنباط مناسبات بین اشکال و صور با اخلاق و عادات نموده و آن را در انسان نیز قیاس کردند! به قول شیخ اشراق در تلویحات: 📖(فالخلق هو الحکم و هو الاکبر کالشجاعه و الهیئه معنی جامع لعظم الأعالی و الفرع انسان و الاصل أسد) 👈البته این نوع فراست اگر بخواهد به کمال خودش برسد نیازمند تجربه و اندیشه و بررسی های بسیار است. همچنین باید از راه تضافر قرائن و مؤیّدات در آن گام برداشت و تنها یک نشانه را ملاک نگرفت. 👈در هر کدام از مو، رنگ، پیشانی، ابرو، چشم، شکل بینی، لب، دهان، دندان، زبان و شکل چهره جداگانه باید دقّت کرد و نشانه ها را جرح و تعدیل نموده و بر اساس برآیند آنها حکم کرد. 🔹به عنوان نمونه برخی از احکام علم الفراسة را از یکی از کتب بسیار قدیمی در این زمینه اشاره میکنم: ✅موی بسیار بر شکل دلیل بود بر کثرت شهوت ✅موی بسیار بر پشت دلیل بود بر شجاعت ✅موی بسیار بر هر دو کتف و بر گردن دلالت کند بر احمقی و دلیری ✅هرکس که رنگ او به سیاهی و سبزی زند بدخو باشد ✅هر کس که رنگ او ضعیف و رقیق بود او شرمناک بود ✅هر کس پیشانی او پهن باشد و سطح او مستوی بود و در وی هیچ غصون نبود، آن کس خصومت کننده بود ✅هر کس که پیشانی او کوچک باشد جاهل بود ✅آنکه پیشانی او بزرگ بود کسلان بود ✅هر کس در ابروی او موی بسیار باشد اندوه ناک بود و هرزه گوی باشد ✅چشم بزرگ دلیل کاهلی بود ✅حدقه ی نیک سیاه دلیل بد دلی بود ✅هر که چشم بسیار بر هم زند و تیز در چیزها نگرد محتال و خائن و دزد بود -هر کس که سوراخ بینی او فراخ بود دلیل خشمناکی بود ✅هر کس که دهان او فراخ بود شجاع بود ✅رنگ لبها چون ضعیف بود دلیل ضعف مزاج باشد ✅هر کس که گوشت روی او بسیار بود کسلان و جاهل باشد ✅هر کس که روی او بسیار گرد بود جاهل باشد ✅هر کس که روی او دراز بود بی شرم بود ✅هر کس که روی او خرد بود، خبیث و متملق بود
🔸«اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور الله»🔸 در روایات نوعی فراست ویژه و انسان شناسی و شخصیت شناسی ویژه برای مؤمنین ادّعاء شده که مؤمنین بسته به درجه ی ایمانشان توان مرموزی در تشخیص بعضی پدیده ها و انسانها دارند! هم عامه در کتبی مانند سنن ترمذی و هم خاصّه با طرق متعدّدی از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که حضرت فرمود: 📖«اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور الله»! 👈این روایت با لفظ تقریبا واحد بسیار مشهور بوده و از آن روایاتی بوده که از همان ابتدا از کتابها خارج شده و وارد فرهنگ عمومی جامعه شده بوده است. 👈اینگونه روایات اساسا از بحث سندی بی نیاز میشوند! لذا اینکه برخی در آن مناقشه سندی نموده اند دور از صواب است. 👈در اصول سرخسی از عامه دیدم که به واسطه این روایت به جواز تحرّی عند فقد الادلّه برای تعیین قبله استدلال کرده بود! 👈همچنین ابن حجر در فتح الباری بحثی را ذکر کرده که آیا میتوان احکام شرعی را با الهام اثبات کرد؟! بسیاری معتقدند عند فقد الادلة میشود! 👈بلکه برخی این الهامات را حجّت هم دانسته و به همین فراست مؤمن و محدّث بودن برخی مؤمنین و همچنین حدیث معروف وابصة استدلال کرده اند! 👈«ما حاك في صدرك فدعه وإن أفتوك» که در اینجا شهادت قلب حجّتی مقدّم بر فتوا قرار داده شده است. حدیث وابصه را خاصّه نیز در قرب الاسناد نقل کرده است. ⚪از جمله نقلهای جالب توجّه در زمینه این روایت مطلبی است که واقدی در فتوح الشام آورده است! خلیفه ی دوّم به واسطه همین روایت دختر کسری یا همان شهربانو را به تزویج امام حسین علیه السلام در آورد! واقدی نقل میکند که وقتی غنائم عظیم به مدینه رسید عمر آنها را بین صحابه میکرد! تا اینکه رو کرد به حسنین علیهما السلام و کلماتی عجیب در مدح آنها گفت! 📖«ثمّ أنه نظر إلى الأخوين الزاهدين والغصنين النضرين سيدي شباب أهل الجنة وريحانتي نبي هذه الأمة وقال لهما يا حبيبي ما الذي أخركما من مثلكما يفتخر وقال ألستما سبطي الرسول أليست أمكما فاطمة البتول أليس أبوكما سيف الله المسلول أليس في بيتكما نزل التأويل أليس كان سادسكما تحت العباء جبريل أليس فيكما أنزل الله الجليل ما على المحسنين من سبيل فان افتخرتما فلكما الفخر البليغ ثم أمر لكل واحد منهما بعشرين ألف درهم» 👈در اینجا فرزندش عبد الله بن عمر اعتراض کرد که چرا به من هزار درهم دادی ولی به هر کدام از این دو ۲۰ هزار درهم دادی؟! و عمر هم باز عبارات عجیبی گفت: 📖«ان كان لك جد كجدهما أعطيتك أو أم كأمهما وفيتك وان كان لك أب كأبيهما أرضيتك يا بني كل نسب يضمحل يوم القيامة ويخفي الا نسب البتول» 👈ولی غرضم ادامه ی نقل واقدی است. وی نقل میکند که نوبت به دختر کسری رسید در حالیکه در پرده ای و پر از زر و زیور و جواهرات بود! خواست او را بفروشد! 👈به شخصی گفت برو پرده را کنار بزن تا زیباییش دیده شده و قیمتش بالا رود! ولی شهربانو امتناع کرده و ضربه ای به سینه ی آن شخص زد! 👈عمر خشمناک شد و خواست با شلّاغش شهربانو را در حالیکه گریه اش گرفته بود بزند که امیر المؤمنین علی علیه السلام صدا زد: 📖«مهلا يا أمير المؤمنين فاني سمعت قول رسول الله يقول ارحموا عزيز قوم ذل وغني قوم افتقر فسكن غضب عمر» 👈در اینجا خلیفه گویا اینطور گفت حال که حدیثی از پیامبر گفتی بگذار من هم حدیثی بگویم و آن هم این است که از حضرت شنیدم: «اتّقوا فراسة المؤمن فإنّه ینظر بنور الله». مصداقش هم خودم هستم!!! 👈چون دیدم این شهربانو به حسین زل زده است! من هم فهمیدم که از بین این جمعیت فقط میل او را دارد چون کسی زیباتر از او نیست! 🔴معمولا این روایت به عنوان نوعی کرامت برای برخی اولیاء الهی معنا شده است. حالا این قسمتش که مربوط به چشم باطن بین و کرامات اولیاست را کاری ندارم! واقعا هم بحث مهمی است که در روایات ما به آن اشاره شده است. ابن عربی در باب ۱۴۸ فتوحات مباحث مهمی در این زمینه آورده و فراست را به طبیعی مزاجی حکمی و روحانی نفسی ایمانی تقسیم میکند. 👈ولی لفظ حدیث عمومیت دارد. در روایت مرحوم صدوق در عیون از امام رضا علیه السلام نیز این فراست بسته به درجه ی ایمانی شخص امری تشکیکی دانسته شده و اساسا بعدی از علم غیب ائمه علیهم السلام با استدلال به این روایت تبیین شده است: 📖«فَمَا وَجْهُ إِخْبَارِكُمْ بِمَا فِي قُلُوبِ النَّاسِ قَالَ ع لَهُ أَ مَا بَلَغَكَ قَوْلُ الرَّسُولِ ص اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ‏ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ قَالَ بَلَى قَالَ وَ مَا مِنْ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ لَهُ فِرَاسَةٌ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَلَى قَدْرِ إِيمَانِهِ وَ مَبْلَغِ اسْتِبْصَارِهِ وَ عِلْمِهِ وَ قَدْ جَمَعَ اللَّهُ لِلْأَئِمَّةِ مِنَّا مَا فَرَّقَهُ فِي جَمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَ عَزَّ وَ جَلَّ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ‏ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِلْمُتَوَسِّمِين‏»
⚪به نظر میرسد مؤمنین عادی نیز به شکل طبیعی درجاتی از فراست به این معنای عامش را دارند. این حدیث را به شکل امری کاملا عقلایی نیز میتوان معنا کرد. همان معنایی که مراد از آن شناخت برخی پدیده ها از روی بصیرت و درک راستگو از دروغگو و مانند آن در بسیاری از موضوعات برای افرادی خاص است. ✔انسانی که در وادی ایمان بار آمده و مدّتی با نفس خود جنگیده و تعلّقاتش را کم کرده و مشغول مناسک دینی بوده و با علمای الهی نشست و برخاست کرده درجاتی از فراست را به شکل کاملا طبیعی قهرا پیدا میکند. برایش چیزهایی واضح میشود که برای دیگران بسیار پیچیده است! 👈وقتی شخص دیگری را میبیند به صرف دیدن نحوه پوشش و نوع حرف زدن و کیفیت استدلال و مانند آن معمولا به راحتی میتواند حدس بزند که نسبت این شخص با عالم حقیقت و پاکی چیست! کجای کار است! اصلا در باغ آمده؟! ✋البته شاید نتواند بیان کند ولی کاملا درک میکند! گاهی یدرک و لا یوصف است! اصلا بدش می آید! گویا بویی از او به مشامش میرسد! اینها خیلی قرائن روشنی برای اوست. اصلا چیز پیچیده ای برایش نیست! 🔹البته گاهی نفاق هم رخ میدهد! ولی معمولا خود این بیچاره ها هم نمیدانند که چقدر نزد یک انسان مؤمن واقعی میتوانند تابلو باشند! فکر میکنند مؤمن یعنی انسان ساده و ساده لوح! ولی نمیدانند که بر اساس این روایت مؤمن واقعی کسی است که باید از او بترسند! هفت خط روزگار به معنای خوبش است! ینظر بنور الله است! 👈گاهی این جهال وقیحانه سعی بر فریب چنین مؤمنینی را میکنند و نمیدانند که نیاتشان در برابر چنین مؤمنی اصلا در همان حال مجسّم است! مانند منافقین که زمانی نهج البلاغه ای را برداشته و به نجف برده و میخواستند مخ امام راحلمان را بزنند!!! 👈از اینجاست که باید در وادی حقیقت به فراست مؤمنین واقعی اعتنا کرد! إنّ القول ما قالت حذامِ! البته شخص دیگری که این قرائن را نمیفهمد چنین درکی نخواهد داشت. استبعادی هم نباید بکند. 👈مانند آن ستاره شناسی که نگاهش به آسمان خیلی با نگاه ما به آسمان فرق دارد. هر چند صحنه یکی است! این حدیث را به شکل امری کاملا عقلایی نیز میتوان معنا کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۲۰۴) «مصداقی از یک علم نافع!» «انواع خطورات» 🔹خسته بودم! به کتابهایم نگاهی انداختم! خستگیم را معمولا اینطوری از بین میبرم! 📖«إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ‏ الْحِكَمِ‏»؛ 👈رفقا خستگی ظرفی برای پس رفتمان نباشد! گاهی میتوان تهدید را به فرصت تبدیل کرد! در اوقات خستگی میتوانیم گاهی جلوتر برویم! 👈با یک هوشمندی خاص و برنامه ی مناسب هم خستگی مان را رفع کنیم و هم چیزی جدید یاد بگیریم! بنده بسیاری از اطلاعاتی که دارم را در زمان خستگی هایم کسب کرده ام! بگذریم! ⚪یک کتاب قدیمی آن گوشه بود! دست گرفتم! گاهی علم با کنجکاوی و جسارت و دست گرفتن به دست می آید! کتاب یواقیت العلوم و دراری النّجوم ابومحمّد قزوینی از علمای قرن ششم هجری بود. دیدم مهر مرحوم آقای نورانی را روی آن زده ام! 👈راستش چند سال پیش یکی از روحانیون محترم و اساتید دانشگاه و نسخه شناسان به نام مرحوم حجة الاسلام دکتر عبد الله نورانی به رحمت ایزدی پیوست. 👈کتابخانه ای با کتب بسیار گران بها و کم یاب از خود به یادگار گذاشته بود و فرزندان ایشان خواستند کتابهایی که قابل استفاده است را برداشته و ما بقی را کاری دیگر بکنند! 👈بنده هم مقداری اندک کتاب برداشتم. ثواب این بذل خاطر را به روح ایشان هدیه میکنم. 🔹کتاب یواقیت کتابی است که مؤلّف آن را برای برخی از حاکمان سلجوقی حاکم بر قزوین نگاشته است. کتابی است مانند جامع العلوم ستّینی اثر فخر رازی؛
👈البته به علوم کمتری پرداخته ولی نکات خلاصه و نافع و مسائل جالب توجّهی را برای درباریانی که علاقه مند به دانش هستند را گرد آورده است. 🔴اتفاقی آن را باز کردم؛ مسأله ششم از فنّ هفتم این کتاب در علم تصوّف آمد! مسأله ای در تقسیم خاطر به چهار قسم: نفسانی، شیطانی، ملکی و ربّانی بود! گاهی نیز به ترتیب به آنها هواجس، وساوس، الهامات و القائات گفته میشود؛ فال نیک زدم! ما هم بذل الخاطر داریم دیگر! این هم بحث از خواطر کرده است. 👈رفقا وادی علم بسیار پهناور است. خیلی باید سرعتمان را بالا ببریم! همینطور علم بسیار است؛ وقتی دیدیم اینگونه است سعی کنیم محاسن هر علمی را اجمالا بدانیم! بی بهره نباشیم! 📖«الْعِلْمُ أَكْثَرُ مِنْ أَنْ يُحَاطَ بِهِ فَخُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ‏ أَحْسَنَه‏» 👈خیلی از چیزهایی که برایش وقت میگذاریم حقیقتا ارزشش را ندارد! فعلا مصداقش را نمیگویم! ولی واقعیّتش همین است. خیلی از چیزهایی که حقیقتا ارزشمند است را گاهی اصلا سراغش نمیرویم! 👈علم نافع خودش یک مسأله مهمی است. از ویژگی مؤمنین است که: «وَقَفُوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ‏ النَّافِعِ‏ لَهُمْ» 🔹انصافا یکی از علوم نافع که دانستنش از عبادتهای بسیار و مطالعات بسیار نافعتر است دانستن همین خطورات و اصناف آنهاست! خیلی علم شریفی است. بسیار بسیار کاربردی است. کاملا در راستای علم نافع است: 📖«وَ اسْتَعْمِلْنِي بِمَا تَسْأَلُنِي غَداً عَنْهُ‏، وَ اسْتَفْرِغْ أَيَّامِي فِيمَا خَلَقْتَنِي لَه‏» 👈گاهی دانستن یک مطلب کوتاهی از سالهای سال عبادت ارزشش برای اهلش بیشتر است! 🔹عین القضات همدانی در کتاب تمهیدات در جایی مطلبی جالب در این زمینه آورده که: 📖«امّا اى دوست در رساله اضحوى مگر كه نخوانده‏اى كه ابو سعيد ابو الخير- رحمة اللّه عليه- پيش بو على سينا نوشت كه «دلّنى على الدّليل؛ 📖فقال الرئيس أبو على فى الرّسالة على طريق الجواب: الدخول فى الكفر الحقيقىّ‏ و الخروج من الإسلام المجازىّ، و أن لا تلتفت إلّا بما كان وراء الشخوص الثلاثة حتّى تكون مسلما و كافرا، 📖و إن كنت وراء هذا فلست مؤمنا و لا كافرا، و إن كنت تحت‏ هذا فأنت مشرك مسلم، و إن كنت جاهلا من هذا فإنّك تعلم أن لا قيمة لك و لا تعدّك من جملة الموجودات». 📖شيخ ابو سعيد در مصابيح مى‏آرد كه «أوصلتنى هذه الكلمات إلى ما لا أوصلنى إليه عمر مائة ألف سنة من العبادة»». 🔵حالا نمیخواهم این نوشته را طولانی کنم. در صدد توضیح و تفصیل هم نیستم. این مسأله ششم را از کتاب یواقیت نقل میکنم: 📖«مسأله ششم: خاطر چند است و فرق میان خاطر و خاطر چه باشد؟ جواب: دل را بر حسب ادراکات حرکاتی است خفیّ که آن را خواطر گویند و گروهی نیز وقایع گویند. 📖و آن جمله بر چهار قسمت است: خاطری نفسانی و خاطری شیطانی و خاطری ملکی و خاطری ربّانی. و بر ثبوت هر یک آیات قرآن و اخبار مصطفی صلی الله علیه و سلّم ناطق است. 📖خواطر نفسانی را هواجس گویند و خواطر شیطانی را وساوس گویند و خواطر ملکی را الهامات و خواطر ربّانی را القا! اما فرق کردن میان این خواطر صعب و دشخوار است. 📖خاصه از دلی که در مشاغل دنیا باشد. و مشایخ را اتّفاق است که هر که لقمه ی حرام خورد فرق میان وسوسه و الهام نتواند کردن. 📖و لیکن این قدر بتوان گفتن علی العموم که هر خاطری که در دل انکاری و جحودی و تکبّری آرد آن وساوس شیطانی بود. و هر خاطر که در دل زهرات دنیا و لذّات هوا و شهوات نفس بماند ان هواجس نفس بود. 📖و هر خاطر که دل را به اطاعت و ایمان و صدق و علم و حکمت و زهد خواند آن الهام ملکی بود. و هر خاطر که در دل هستی عظمت خدای تعالی و یقین و قربت و وَلَه و غیبت از خود آرد آن القاء الهی باشد»
🔴تقریبا واضح اقسام خطورات را بیان کرده است. بحث از خواطر بحثی بسیار پر دامنه و اساسی است. فقط برای هر کدام یک مثالی میزنم تا مقداری واضحتر باشد. ✅خاطر نفسانی با خاطر شیطانی فرق دارد. خاطر نفسانی مانند این است که گاهی انسان به شکل عجیبی هوس چیز خاصی را میکند! دنگش میگیرد! روی یک چیزی کلیک میکند! مثلا گیر میدهد که این لباس را یا این خانه و غذا میخواهم! اگر همه ی انبیاء الهی هم جمع شوند و بگویند آن یکی بهتر است باز در انتخاب یا در دلش باز مایل به همان است! این را هواجس نفسانی میگویند. به نفسمان رجوع کنیم خوب میفهمیم داریم از چه صحبت میکنیم! ماهیّت اصلیش به نوعی شهوت و غضب غیر مهذّب برمیگردد! ✅ولی گاهی ماهیّت خطورات اینگونه نیست. یک دفعه به ذهن می آید نه! جوابش را بده! کم نیاور! رویش را کم کن! و... که همه از سنخ شیطنت است! ماهیّت اصلیش هم به نوعی تکبّر و انانیّت برمیگردد! ✅گاهی نیز یک دفعه به ذهن می آید زنگ بزن به مادرت احوالش را بپرس! لبخندی بزن! نمازی بخوان! دعوت به خیر و نیکی میکند! این همان الهامات ملکی است. ✅گاهی نیز بالاتر از این است. خطوری توحیدی است. به خود خدا برمیگردد. اصلا چیز دیگری است! ان شاء الله نصیبمان شود! اینها همین القائات ربّانی است. بنده خدایی در مسجد کوچک بالای ضریح حرم حضرت معصومه سلام الله علیها دعای عشرات و سپس نماز حضرت جعفر طیّار میخواند. در همان حال یک لحظه گویا سعه ی صدری پیدا کرد و احساس کرد که: «هو الرازق» دیگر همّ و غمّ رزق و روزی از وجودش برداشته شد! این خودش یکی از القائات قویّ ربّانی است. این یک خطور نورانی توحیدی است. 🔹در آیات صریح قرآنی و روایتی قطعی و مسلّم شیعی نیز این امر آمده است. لااقل دو نوع خطور شیطانی و ملکی بسیار برجسته مطرح شده است؛ امام صادق علیه السلام در روایتی صحیح که مرحوم کلینی نقل نموده میفرماید: 📖«مَا مِنْ قَلْبٍ إِلَّا وَ لَهُ أُذُنَانِ عَلَى إِحْدَاهُمَا مَلَكٌ مُرْشِدٌ وَ عَلَى الْأُخْرَى شَيْطَانٌ‏ مُفْتِنٌ هَذَا يَأْمُرُهُ وَ هَذَا يَزْجُرُهُ الشَّيْطَانُ يَأْمُرُهُ بِالْمَعَاصِي وَ الْمَلَكُ يَزْجُرُهُ عَنْهَا وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ عَنِ الْيَمِينِ وَ عَنِ الشِّمالِ قَعِيدٌ ما يَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلَّا لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ»
باسمه تبارک و تعالی (۲۰۵) «آیا حقّ را از آن روی نیکویش بیان میکنیم؟!» «تقریر بد مسأله در موضوع گشت ارشاد!» 🔵از حق نباید کوتاه آمد. ولی باید دانست حق جوانب مختلفی دارد که از همه ی جوانبش نباید کوتاه آمده و کم گذاشت والا ولو ناخواسته ولو به بهانه حق تن به باطل داده ایم. وقتی سخن از مطلب حقی نیز میگوییم همینگونه است. ✔اوّلا باید اصل سخن حقّ باشد. ثانیا جوانبش هم باید حق باشد. شاید مراد از قول سدید هم همین باشد. یعنی قول حقی که همه جوانبش حقّ باشد. جوانب حق دیگر کدام است؟! لااقل سه جنبه را میتوان ذکر کرد که اگر به آنها توجّه نشود حقّ طلبی ما مبتلا به آسیب میشود؛ ✅یکی اینکه این سخن حق به هدف حق گفته شود! یراد به الحقّ باشد. یراد به الباطل نباشد! ✅دیگر اینکه در موضع و زمان مناسب گفته شود! مورد سوء استفاده قرار نگیرد! به حقائق دیگر جفا نشود. ذبح نشود! کارکردش هم حقّ باشد. هر حقّی را نمیشود هر زمانی و هر مکانی گفت! گاهی حرف حقّی زده میشود و نیّت هم حق است ولی کارکردش یعنی آنچه عملا در چنین شرایطی بر آن مترتّب میشود حق نیست و منجر به تأیید باطل میشود. ✅جانب سوّم هم آن است که حق را از آن چهره ی زیبا و حقّش بیان کرد! از روی نیکویش آن را معرّفی نمود. 🔹حالا چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم بحث از لزوم گشت ارشاد بحث از مطلب حقّی است. میتوان ضرورت آن را هم شرعا و هم به شکل عقلائی در فضای جنگ جنسی تبیین کرد. ولی آیا آنگونه که ما مطرحش میکنیم جوانبش هم حقّ است؟! آیا قول سدید است؟!
👈هدفمان که حقّ است. موضعش هم حق است. الآن دشمن به جنگ اسلام و نظام اسلامی و حجاب اسلامی آمده است. الآن باید موضع حق را بیان کرد و بر آن پافشاری نمود. وقت سکوت نیست. سکوت در چنین زمانی به معنای زمینه سازی برای مارپیچ سقوط است. ✋اما آیا این حقیقت را از آن روی زیبایش معرّفی میکنیم؟! یا اینکه در این جنبه باطلی راه یافته است؟! به نظرم ما در زمینه ی گشت ارشاد در این زمینه مشکل داریم. این را توضیح میدهم؛ 🔸«حق را باید با آن چهره ی زیبایش بیان کرد!»🔸 در باب هفتم قابوسنامه مطالب خوبی در این زمینه مطرح شده است. وی در وصایای خود به فرزندش گیلانشاه میگوید: 📖«سخن که بمردمان نمایی نکوترین نمای، تا مقبول بود و مردمان درجهٔ تو بشناسند، ... و سخن بود که بگویند بعبارتی که از شنیدن آن روح تازه شود و همان سخن بعبارتی دیگر بتوان گفت که روح تیره گردد. 📖حکایت: شنیدم که هارون‌الرشید خوابی دید بر آن جمله که پنداشتی که جمله دندانهای او از دهان بیرون افتادی به یک‌بار، بامداد معبری را بخواند و پرسید که تعبیر این خواب چیست؟ 📖معبر گفت: زندگانی امیرالمؤمنین دراز باد! همه اقرباء تو پیش از تو بمیرد، چنانک کس نماند. هارون‌الرشید گفت: این معبر را صد چوب بزنید که وی این چنین سخن دردناک چرا گفت در روی من، چون جمله قرابات من پیش از من بمیرند پس آنگاه من که باشم؟ 📖خواب‌گزاری دیگر را فرمود آوردن و این خواب با وی بگفت. خواب‌گزار گفت: بدین خواب که امیرالمؤمنین دیده است دلیل کند که امیرالمؤمنین دراز زندگانی‌تر از همه اقربا باشد. 📖هارون‌الرشید گفت: دلیل العقل واحد تعبیر از آن بیرون نشد، اما عبارت از عبارت بسیار فرق است، این مرد را صد دینار فرمود ...» 🔴یک مثالی بزنم. چند سال قبل در مشهد مقدس خدمت یکی از روحانیون خوش فکر آنجا به نام آقای واسطی حفظه الله تعالی بودیم. خوش فکری خودش مقوله ای است. ایشان گفت در جایی این حکم دینی را مسخره میکردند که یعنی چه که شما میگویید اگر هفته ای یکبار ناخنتان را بگیرید باعث دوری از بیماری پیسی میشود!!! 👈ایشان هم در پاسخ همین کار را کردند. این مطلب حق را در قالب و رویی نیکو و متناسب با فهم مخاطبشان تغییر دادند. ایشان فرمودند که به آنها که ظاهرا اهل دانش و پزشک بودند گفتم خب آیا نمیتوان پرسید که: « آیا بین گرفتن ناخن با میزان فعالیت رنگدانه های پوستی نسبتی هست؟» 🔹گفتند یک فرضیه و موضوع خوبی برای بررسی است! هیچ مسخره هم نیست. گفتم خب این همان مطلب است فقط بیانش را متناسب با زبان علمی امروزی تغییر دادیم. 👈به زبان امروزی ترجمه اش کردیم. وظیفه ی ما آن است که گاهی با توجّه به نوع مخاطبین مقولات دینی را ترجمه ی امروزی مناسب هم بکنیم تا مفهوم تبلیغ به شکل صحیحی محقق شود. 👈اگر اینگونه ترجمه نکنیم گاهی واقعا تبلیغ رخ نمیدهد. به لسان قوم سخن نگفته ایم. به لسان مبین سخن نگفته ایم. ✋البته باید مراقب بود که گاهی بیان حقیقت در برخی طرز بیانها خودش ضد حقیقت عمل میکند و انسان را در وادی باطل هضم مینماید. 👈گاهی نیز اشکالی ندارد و صرفا یک تغییر بیان و یا یک استفاده ی به قول امروزی ها تاکتیکی است. 🔸«قانون حدود برهنگی یا قانون حجاب و عفاف؟!»🔸 برگردیم به موضوع خودمان! امروزه با توجّه به تغییرات اجتماعی کلان در سطح جامعه و سطح جهانی گاهی باید در نوع تبلیغمان تجدید نظر کنیم. همان حرفی که حقّ است را با تعبیر دیگری بگوییم که روی زیبای زمان ماست. گاهی در شرایطی رویی زیباست و در زمان و شرایط دیگر آن روی دیگر زیبا نیست. 👈به نظرم امروزه که تبلیغات دشمن زیاد شده و به واسطه فضای مجازی صدای جاهلان، فسّاق و معاندان بلند گشته است بهتر است در همان ادبیات آنها مسأله را طرح کنیم. 👈عدم طرح مناسب بحث باعث به بیراهه رفتن و اشکالاتی میشود که به سادگی اگر از چهره ی دیگر بحث آن را مطرح کنیم آنها مرتفع میگردد. لااقل دیگر اصلا بحثی نیست که آن را مسخره کنند. بسیار عقلائی میشود. 🔻شاید امروزه خوب باشد به جای تعبیر قانون عفاف و حجاب یا پلیس گشت ارشاد و یا نهی از منکر برای بسیاری که هنوز بلوغ درک عمق این مفاهیم بلند را ندارند از تعابیری استفاده شود که در حدّ درک خودشان است! به جای اینها از قانون حدود برهنگی و یا مصادیق بی شرمی عمومی و مانند آن استفاده کرد. عنوانی کاملا شناخته شده در فضای حقوقی و قابل درک برای انسان مدرن که مقصود دینی را هم تأمین میکند🔺 ✅در متون قانون غربی از این امر با این تعبیر یاد میشود: «indecent exposure» که به معنای برهنگی ناپسند در انظار عمومی است. به معنای نمایاندن یا در معرض دید قرار دادن بخشی از بدن در جایی است که طبق ملاحظات اخلاقی محلّی یا دیگر استانداردهای پذیرفته شده در آن مکان رفتاری ناپسند و نامناسب تلقّی میشود.
👈خودش یک عنوان حقوقی خاص است. مجازات دارد. البته میزان مجازات و همینطور مصادیق بی شرمی و برهنگی متناسب با اجتماعات و فرهنگهای مختلف مختلف است. 👈ولی اصلش کاملا عقلائی، شناخته شده و مورد اجماع همه ی مکاتب حقوقی است. مگر میشود آن را مسخره کرد؟! 👈مثلا دیدم همین برزیل که کارناوال معروفش نماد بی بند و باری جهانی است در ماده ۲۳۴ قانون کیفریشان آمده کار منافی عفت یا نمایش اجزای بدن در ملأ عام سه ماه تا یک سال حبس دارد! ⚪️مسأله این است که اگر در جامعه ای فرهنگ دینی حاکم بود و سپس حکومت دینی نیز ایجاد شد هر عقلی حکم میکند که میزان جرم و مصادیق برهنگی نیز متناسب با آن باید لحاظ شود. مگر میشود به این امر اشکالی کرد؟! مگر میشود گفت خلاف آزادی است؟! مگر در همان غرب چنین آزادی مطلقی به افراد داده اند؟! 👈بله نهایت چیزی که هست به خاطر فلسفه الحادی حاکم بر بنیانهای اجتماعی آنها تعیین مصادیق بی شرمی و برهنگی را به مشهورات هر زمان و مکان سپرده اند. ولی باز آزاد نگذارده اند. ✅میدانید مرادم چیست؟! مرادم این است که همه حقوقدانان بشری و همه عقلا نوعی اجماع تعلیقی دارند که چیزی مانند برهنگی سر برای کشوری مانند ایران که فرهنگ دینی و همینطور حکومتی دینی دارد از جمله حدود برهنگی است. کاملا منطقی است. 👈این افتخار ماست که پیروان چنین آیین پاکی باشیم. حالا حدود برهنگی برای بسیاری از فرهنگهای جاهلی باسن و سینه و مانند آن است. برای ما به برکت اسلام اینقدر والاتر است. ✋وقتی میشود قانون ممنوعیّت در آوردن روسری و مانند آن را امروزه در این قالب که چهره ی نیکوی ارائه ی این بحث است بیان نمود چرا باید اصرار کرد که آن را در قالبهایی مانند قانون عفاف و حجاب و پلیس گشت ارشاد بیان نمود؟! 👈با همان زبان خودشان حرف میزنیم. وقتی به انسانهای فرهیخته رسیدیم نیز با زبان خودشان که همان لزوم عفاف و حجاب است سخن میگوییم. 👈به قول قابوسنامه: (با مردمیان مردم باش با آدم آدمی)! 🔵همینطور نکته ای دیگر هم در این زمینه هست که توجّه به آن شاید مناسب باشد. اصلش را از کلام برخی از انسانهای فاضل و خوش ذهن شنیدم. ولی آن را مقداری تغییر داده و با ادبیات خودم بیان میکنم. 👈حال که چنین است و مسأله در اعمال قانون حدود برهنگی است میتوان گفت چنین امری وقتی قانون شد و توسّط پلیس لازم الاجراء گردید نیازمند آموزش و بیان مشفقانه و دلسوزانه هم نیست. 👈زیرا کار پلیس که ارشاد و هدایت نیست! کار پلیس گرفتن دزد و جلوگیری از جرم و مانند آن است. 👈مسأله آن است که در قانون باید از نهی از منکر توسّط همه ی مؤمنین به روشی حمایت شود ولی بین حدود شرعی و حدود عرفی حجاب میتوان تفکیک نمود. 👈یک خطّ قرمزهای واقعی و ملموس را تعیین نمود که دیگر اینها اعمال مجرمانه و حدود برهنگی قانونی و عرفی است. هر چند پشتوانه اش هم دین باشد. 👈مثلا اصل روسری داشتن. یا مثلا پوشیده بودن پا یا باز نبودن جلوی بدن یا هر مصداق دیگر روشن و ملموس دیگر. 👈در این موارد بحث از نهی از منکر و ارشاد و مانند آن خارج شده و یک رفتار مجرمانه تلقّی شود که هر پلیسی بسته به نوع مجازات در نظر گرفته شده باید اعمال قانون کند. آموزشی هم در کار نباشد. 👈اگر دید کسی روسری را مثلا در آورده و در قانون چنین امری جرم باشد بگیرد و ببرد! در کشورهای مختلف همینطور است. گشت ارشاد دیگر نمیخواهد! 👈در خارج اگر شخصی سینه ی خود را برهنه کند که گشت ارشاد ندارند! همان پلیس معمولی آن را بازداشت یا جریمه میکند. 👈البته پلیس اگر انسان متشرّعی هم باشد میتواند تذکّراتی در حدّ نهی از منکر هم بدهد. ولی آن دیگر وظیفه ی قانونی او نیست. وظیفه ی دینی اوست. مانند دیگر اقشار ایمانی. 👈وظیفه ی پلیس اجرای قانون است. برای چنین کاری پایگاه های غیر دینی مانند مصالح فرهنگی و ملّی هم میتوان معرّفی کرد. مانند ضرورت مقاومت در عرصه ی جنگ جنسی و مانند آن که در نوشته های دیگر توضیح داده ام. 🔹همچنین باید در اعمال مجازاتها نیز خلاقیت داشت. مثلا در مورد چهره های موسوم به سلبریتی حکم به باطل کردن گذرنامه یا برخی محرومیتهای صنفی کرد که خیلی برایشان حیاتی است. یا برای دیگران حکم به برخی محرومیتهای بانکی یا دیگر خدمات و مانند آن! 👈زندان کردن موارد خاصی دارد. روی اینها میشود فکر کرد. یا در مورد کارمندان دولت نیز توبیخهای مناسب را میتوان پیشبینی کرد. در مدارس میتوان نمره های خاصی برای انضباط و پوشش قرار داد. 👈همچنین در محیطها و شهرهای مختلف میتوان در شدّت اعمال قانون و بیان حدود برهنگی تغییراتی باشد. مثلا در شهرهای مذهبی مانند مشهد یا قم مقداری قوانین سفتتر و سختتر باشد. در دانشگاهها همینطور. 👈در همین دانشگاه هاروارد آمریکا دیدم قوانین مهمی در زمینه نوع پوشش دارند و از آن نیز کوتاه نمی آیند. در برخی ایالتهایشان نیز قوانین ویژه ی خودشان را دارند.
باسمه تبارک و تعالی (۲۰۶) «سخنی در اوّلین روز آغاز مدارس» «کَشفُ المَحَجَّة لِثَمَرةِ المُهجَة» 🔵امروز اوّلین روزی بود که فرزندم به درس رفت. لباس فرمش را پوشید؛ دفتر و جامدادی برداشت. دستش را گرفتم و جلوی آسانسور منتظر بودم تا درب باز شود! گاهی انسان فرصت نمیکند تا به پیرامونش با توجّه نگاه کند! مشغله ها زیاد است. 🔸در این فاصله ی اندک، نگاهم به فرزندم افتاد؛ یک عاطفه ی غریبی در وجودم زنده شد؛ خدای من! ببین چه بزرگ شد! امروز روز اوّلی است که میخواهد با قلم و کاغذ به دنبال دانش برود! 🔸با تمام وجود می خواستم به میوه ی دلم مطلبی را بگویم! ولی چه کنم که نه من توان بیانش را داشتم و نه او فهم شنیدنش! فقط دعا کردم که: 🙏اللهم اکفها ما یشغلها الاهتمام به و استعملها بما تسألها غدا عنه و استفرغ ایّامها فیما خلقتها له! 👈میخواستم بگویم ای میوه ی دل! ای ثمره عمر! ای نور دیده! ای کاش هر چه زودتر و هر چه بهتر قبل از آنکه مانند پدرت پشیمان عمر از دست رفته شوی بفهمی که اصل علم و آگاهی چیست! خیلی معطّل نشوی! خیلی معطّلت نکنند! 👈ای میوه ی دل و ای نور دیده! به دنبال دانش میروی؟! برو! خدا به همراهت! ولی ای کاش زودتر میفهمیدی: 📖«و الله یدعو الی دار السلام و یهدی من یشاء الی صراط مستقیم»! 👈ای کاش این دعوت را هر چه زودتر میشنیدی و لبّیک میگفتی! ای کاش هر چه زودتر آن بزرگ مزکّی و معلم واقعی کتاب و حکمت را میشناختی! 👈به دنبال دانش میروی؟! برو! ولی ای کاش میشد زودتر بفهمی العلم نقطة کثّرها الجاهلون! بفهمی اوّل العلم معرفة الجبّار و آخره تفویض الأمر الیه!
👈بفهمی هو الاوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکلّ شیء علیم! بفهمی إنّه بکلّ شیء محیط! بفهمی هو معکم أینما کنتم! 👈بفهمی کلّ شیء هالک الّا وجهه له الحکم و الیه ترجعون! بفهمی أینما تولّوا فثمَّ وجه الله! بفهمی للّه ملک السموات و الارض! بفهمی لا اله الّا الله الملک الحقّ المبین! 👈بفهمی سرچشمه ی دانایی ها چیست! بفهمی معدن سعادت و مملکت بهجت و لذّت کجاست! بفهمی آن دار السلام و خوشی ابدی کجاست! بفهمی آنجا که نه خوفی است و نه حزنی و نه المی و نه آلودگی کجاست! 👈بفهمی أعدی عدوّک نفسک الّتی بین جنبیک یعنی چه؟! بفهمی باید به دنبال پاکان بیافتی تا به وادی پاکی برسی! بفهمی برای خوش بختی باید با سحرها و بین الطلوعینها و نمازها و توسلها مأنوس باشی! فریبت ندهند! 👈بفهمی که باید مدام بکوشی تا زلال و زلالتر، پاک و پاکتر شوی؛ اگر به دنبال شکار والاترین معرفتها هستی باید بدانی که به دنبال پاکترین پاکی ها هستی! 👈تا پاک و پاکتر نشوی به آن شکارگاه بزرگ و شگفت انگیز راهی نخواهی داشت! اصل دانش و دانشگاه، مدرسه و لوح و قلم آنجاست! 🔸ای نور دیده! هزاران هزار سال گذشت و خواهد گذشت و از تو و پدرت اثری نبود و نخواهد بود! نکند شیاطین و غافلان راهت را دور کنند! فریبت دهند! اللهم اعذنی و ذرّیّتی من الشیطان الرجیم! 👈در این عمر ابدی بدان و باز هم بدان و نیک بدان که تنها یک فرصت به تو داده شد! تنها یکبار و دریغ که تکراری نخواهد داشت. 👈تنها یکبار به تو اجازه داده شد تا به دنیا آمده و آن حقیقت هستی و آن کانون نور را بجویی! اگر این بساط برچیده شد دیگر بر سر سفره ای که خود مهیّا کرده ای خواهی نشست! 👈بدان که این دنیا متجر اولیاء الله است. قدرش را بدان و نیک بدان! لنعم دار من لم یرضَ به داراً و محلُّ من لم یوطّنها محلّا! 👈ای میوه ی دل! هر چه هست آن طرف است! اینجا دنیای سایه هاست! دنیای ظلمات است! هر چه میبینی باطنی دارد! باطنش هم باطنی دارد و همه از آن کانون نور آمده! 👈همه چیز و همه چیز و همه چیز دمادَم و دمادَم و دمادَم از آن نور یگانه میجوشد و میدرخشد و جلوه میکند! اگر او دست عنایت را بردارد همه هیچ بن هیچ است! 👈ای کاش زودتر بفهمی و بیابی و بیابیم که همه دانش و همه لذّت آن است که در پی آن غیب الغیوب و آن اصل الاصول و آن نور الانوار باشی. 👈ای کاش هر چه زودتر آن لطیفه نوری ات را بیابی و بیابیم و عروجت را آغاز کنی و آغاز کنیم! نکند عمری بگذرد و همه اش خود دیدی و خود دیدی و خود دیدی! او را ندیدی و او را ندیدی و او را ندیدی! سرچشمه را ندیدی! 👈ای نور دیده ام! ای کاش هر چه زودتر بیاموزی که هیچ انسان و هیچ گروه و بنی آدمی از پیامبر و اهل بیتش پاکتر و نورانی تر و زلالتر و مقرّب تر پیدا نخواهی کرد! 👈تامّین فی محبة الله آنانند! پرچمداران و فاتحان بزرگ عوالم نور آنانند! 🔸ای فرزندم و ای نور دیده ام! نکند عمری بر تو بگذرد و ثمره ات از دانش چاق و چاقتر شدن نفس تاریک و متراکم و متراکم تر شدن ظلمات باشد! نکند دانش را این بازیها و بازیگریها بدانی! 👈نکند مثل پدر بیچاره ات وقتی خلوتی داشتی ببینی پوک و پوچی و هیچ وزنی نداری! به جای پر پرواز غل و زنجیر و اغلال بر کبوتر جانت نشانده باشی! نکند با روی سیاه در آن عالم و در محضر پاکان طلوع کنی! 🔹ای نور دیده ام! یوم الفصل را از یاد نبر! آنجا که انسانها را جدا میکنند! ناریان و نوریان را! آن زمان را همواره به یاد آور و فراموش نکن که جایی قرار گرفته ای و فرشته های الهی ایستاده اند! به حساب همه میرسند! 👈به نوریان اجازه ی ورود و کوچ به آن عوالم نوری میدهند و ناریان را نه! «یوم تبیضّ وجوه و تسودّ وجوه»! بدان اصل وزن و سرمایه ات در ربطت به آن نور آسمان و زمین است. 👈والله همه باختیم! هر چه لذّت و بهجت بود را این اولیاء الهی بردند! 🔹ای نور دیده ام! اگر با فضل خدا موفق شدی خود را از ظلمت دنیا نجات دادی مراقب باش تو را همه اش در آخرت هم متوقّف نکنند! برخی در عالم دنیا و باطن جهنّمی آن متوقّف اند! برخی در عالم آخرت و دلخوشی ها و جنّات و انهار آن متوقّف اند! 👈تو در پی آن نور باش! در پی آن عالم توحید و وحدت باش! به دنبال عبادت آزادگان و در پی رضوان خدا و مقرّبین شدن باش! دغدغه ی لقاء الله و قیامت را داشته باش! 👈درگیر لحظه جان دادن و شب اوّل قبر و برزخ نباش! همّتت را بلند کن! به فکر آن قیامت عظیم باش! به فکر آن درجات ابدی بهشت نهایی باش! 👈به فکر آن قلّه باش! از منطق دنیایی و سپس آخرتی عبور کن و منطق توحیدی داشته باش! وقتی زمانش رسید این دعا را برای والدینت بخوان: 📖اللَّهُمَّ وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُكَ لَهُمَا فَشَفِّعْهُمَا فِيَّ، وَ إِنْ سَبَقَتْ مَغْفِرَتُكَ لِي فَشَفِّعْنِي فِيهِمَا حَتَّى نَجْتَمِعَ بِرَأْفَتِكَ فِي دَارِ كَرَامَتِكَ وَ مَحَلِّ مَغْفِرَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ
باسمه تبارک و تعالی (۲۰۷) «سازمان دهی شعبان بی مخ ها در دنیای سایبر!» «شگردهای نوین در فعال سازی گسلهای طبیعی جوامع انسانی» 🔴شاید بتوان گفت این اغتشاش نماد واضحی از استفاده ی دشمنان حکومت دینی از ظرفیتهای گوناگون دنیای سایبر برای اغراضشان است. تقریبا همه ی توانی که در این زمینه اندوخته بودند را نمایان کردند. البته اینها موفق شده اند در جنگ ادراکی که با سلاح فضای سایبر که در هر حال دست برتر را در آن دارند ذهنهای بسیاری را دچار جراحت و شبهه کنند! برخی را نیز متأسّفانه به هلاکت عقیدتی رسانده اند! 👈یکی از فضلا که مرکز اغتشاشات اخیر در شهر قم نزدیک منزل و محلّ سکونت ایشان بود میگفت نوع افرادی که صحنه گردان بوده و حضور داشتند همانهایی بودند که آنها را همه در محلّ میشناسند. 👈بیکارها و کفتر بازها و الّافها! بسیاری نیز برای تماشا جمع میشوند و شاید اندکی نیز اعتراض واقعی در این سطح داشته باشند. برخی دیگر از نوجوانها و جوانها هیجانی نیز اضافه میشوند. 🔹نکته ی مهمی در درک اغتشاشات اخیر ظرفیت فضای سایبر برای سازماندهی اقلّیتهای اینچنینی برای اهداف خاص است. فعال کردن گسلهای طبیعی اجتماعی موجود در جوامع به نفع اغراض بیگانه و سازماندهی ژنهای اغتشاش محلّات و مناطق و شهرها! 👈این گسلها واقعا گسلهای طبیعی هستند! معنای خاصی ندارند! عمده تحریک و فعال سازی آنان است. نارنجکهای اجتماعات اینچنینی که معمولا به دلیل پراکندگی و گم بودن هیچ گاه مورد استفاده دشمن به این شکل گسترده و شهر به شهر نبوده است. چنین نارنجکهای پنهانی در همه ی جهان هم وجود داشته و خواهند داشت.
🔹عمده توان استفاده از آنها در این سطح گسترده بود که در فضای سایبر برای دشمنان محقق شده است. قدرت بسیج سازمانی اراذل، هیجان طلبها، ژنهای اغتشاش، انسانهای همیشه معترض و سپس برخی غافلان و دانشجوها و مانند آنها! 👈تحریک اوّلیه را نیز اگر لازم شد با گروه های تروریستی و مانند آن انجام میدهند. ولی عمده اش بر دوش همان اقلیتهایی است که بیان کردم. 👈نمیشود آن را کاملا به دوش سرویسهای بیگانه و گروه های منسجم تروریستی و مانند آن انداخت! لذا مقابله با آن به دلیل آنکه تا اندازه ای ماسک مردمی دارد پیچیدگی های خودش را دارد که همین باعث طولانی تر شدن و دشوار تر شدن فرآیند برخورد با آنان است. ⚪در اینجا نیز باید بلوغ مردم و همینطور نیروهای امنیتی را بالا برد. مردم بدانند اینطور نیست که مثلا هر کسی زن بود لزوما مظلوم است! باید بدانند بعضی از اینها بی شرفهایی هستند که باید گرفته شده و برده شوند! گولشان را نباید خورد! یا برخی از اینها که به شکل آدمی هستند از خبیثهای روزگارند! اگر پایش بیافتد حاضرند صدها نفر را آتش بزنند! قیاس به نفس نکنند! خودشان را در کنار آنها قرار ندهند! و نیروهای امنیتی نیز بدانند که اینطور نیست که هر کسی در اغتشاش حاضر بود خبیث است! برخی واقعا احساساتی و هیجان طلب یا غافل هستند. 🔵آری آنچه مشهود است آن است که در این اغتشاشات اخیر اینها برای عملیات سخت خود حساب ویژه ی برای استفاده از ظرفیّت شعبان بی مخها و الّاف ها و برخی نوجوانان خام احساساتی باز کرده اند! همانهایی که در سیاست مدنی قدیم به قول فارابی نوابت جامعه بودند. نوابت اصناف مختلفی دارند که هر چند اقلّیتی هستند ولی چون تابع رویکردهای کلان جامعه نیستند خطرناک بوده و باید آنها را کاملا مدیریت کرد تا به حرکت جامعه لطمه نزنند! ✔آنچه رخ داده آن است که دشمن به وسیله ی دنیای سایبر سعی در سازمان دهی و استفاده از ظرفیت این شعبان بی مخها و نوابت برای ایجاد آشوب و اغتشاش نموده است. افرادی که البته به کمک سرویس های اطلاعاتی و برخی گروه های معاند از طرفی و مواضع سلبریتیها و برخی نخبگان سیاسی از طرف دیگر تحریک و فعال میشوند. ✅سپس از سوی نهادهای بین المللی تشویق شده و روحیه میگیرند! انگیزه میگیرند! انرژی مثبت میدهند! حمایت عاطفی میشوند. به آنها توهّم عضویّت در یک جامعه ی بزرگتر القاء کرده و به آنها نیروی روانی میدهند! إنّ الشیاطین لیوحون الی اولیائهم لیجادلوهم! 🔹فرض کنید کشور ما ۸۰ میلیون نفر جمعیت داشته باشد! اگر از این جمعیت تنها نیم درصد از این دست شعبان بی مخها و نوابت باشند میدانید چه جمعیتی میشود؟! حدود چهارصد هزار نفر میشوند! این در حالیست که در اوج اغتشاشات ۴۰۱ ایران در ۳۰ شهریور به آمار وزارت کشور بیش از ۴۵ هزار نفر در کلّ کشور در خیابانها حضور نداشتند! ✔آنچه در زمان ما رخ داده آن است که متأسّفانه به دلیل اهمال کاری در فضای مجازی و همچنین عدم کار تشکیلاتی و گروهی مؤمنین دشمن توانسته یک سازماندهی نسبی به این گردان های همیشه موجود اغتشاشگر بدهد. آنها را به چشم بیاورد! آنها را تشویق و تأیید کرده و روحیه بدهد! به آنها هدف بدهد. به آنها آرمانهای ساختگی و موهوم بدهد! به آنها ضریب داده و صدایشان را در همه جهان بلند کند! 🔴ولی بدانید این نقشه هم به فضل الهی شکست میخورد! میدانید چرا؟! چون استفاده از این ظرفیت شعبان بی مخ های سر و صدا دار در دو جا میتواند فایده داشته باشد؛ ✅یکی در جایی که ملّت ساکت است! نمیخواهد یا نمیتواند صدایش را بلند کند تا صدای این وز وزها گم شود! مثل جریان ۲۸ مرداد سال ۳۲ که وقتی ملّت ساکت شد اینقدر صدای شعبان بی مخ همه ی کشور را گرفت! اینقدر اثر کرد! ✅دیگر در جایی که مردم بلوغ سیاسی خوب نداشته باشند! بصیرتشان کم باشد. قدرت تحلیلشان اندک باشد! مانند مردم کشورهای دیگر احمقهای سیاسی بار آمده باشند! 👈ولی در کشور ما مسأله اینطور نیست. شاید در جای دیگری واقعا چنین اموری جواب دهد! ولی ایران اسلامی را نشناخته اند! خطابه نمیگویم! عین حقیقت است. ✅اوّلا مردم ما مردم با هوشی هستند! حسابشان با دیگر جوامع از این نظر جداست. از همین روست که همواره از سیاست مدارترین ملل جهان بوده اند. به راحتی کلاه سرشان نمیرود! ✅ثانیا بصیرت و درک سیاسی مردم ما واقعا بالاست. مثل دیگر کشورها نیست! توان تحلیل سیاسی بالاتری دارند. معلّمین بزرگی در این زمینه داشته و اندوخته های تجربی والایی در این فضا دارند. ✅ثالثا ملّت ایران فطرتی بیدار دارد. طبیعت مردم ایران کاملا بر فطرت آنها غلبه نکرده و آنها به برکت خون پاک شهدا و نورانیت مذهب والایشان فطرتی بیدار دارند. ولو مقداری نق و نوق هم بکنند ولی تا مقداری فضا عوض شود نور فطرتش به برکت دین والایش و خونهای پاک شهدایش به او توان دیدن ظلمتها را میدهد!
✅رابعا رهبری حکیم و علمایی بیدار دارند که هلک من لیس له حکیم یرشده! 🔴اما از اینها گذشته با توجّه به تحوّلات جاری باید چه کرد و چه درسهایی گرفت؟! ✅اوّلا باید ماهیت این نوع اغتشاشات را فهمید! گمان نکرد که خیلی وضعیت خراب شده و باید کوتاه آمد! خیر اینها را باید با همان قلّتشان دید! نکند جبهه حق شکست روانی بخورد! حالت یک مگسی را باید تصوّر کرد که با وز وزش آدمی را آزار میدهد. ✅ثانیا باید مراقب بود این حرکات باعث دزدیده شدن رأی و نظر قشر خاکستری و بخشهای دیگر مردمی نشود. گاهی رأی اجتماعات دزدیده میشود! 🔻ترفند دشمن آن است که با این سر و صداهای مگس وار یک چوب بلند برای پرش ارتفاع از سدّ ملّت بسازد! نکند با این شگردها از روی شما بپرند! قدّ واقعی آنها بسیار کوتاه تر از دیوار ملّت است🔺 ✅ثالثا باید محکم و استوار موضع گرفته و مؤمنین و اقشار مختلف جامعه عظمت خود را نشان دهند! این جمعها کجا و اقیانوس انسانی در اربعین کجا! اصلا طرف نسبت نیستند! این شگردها فقط در فضای سکوت زمینه رشد و تقویت و موفقیت نسبی دارد. اگر صدای بزرگ ملّت طنین انداز شود صدای اینها گم خواهد گشت! ✅رابعا دیگر باید به ضرورت کار سازمانی و گروهی بین مؤمنین توجّه ویژه کرد. اگر این هسته های کوچک نوابت اینقدر میتواند سر و صدا کند این اجتماعات ایمانی چقدر نیروهای نهفته ای دارد که متأسّفانه آزاد نشده است. یک گروه کوچک شیعی به نام حزب الله یک تنه جلوی صهیونیستها را گرفته است! ✅خامسا بعد از تمام شدن این جریانات، فکری به فضای سایبر و بالا بردن امنیت در آن کرد. مؤمنین را در آن فعال کرد. این عرصه را از لوث وجود صداهای الحادی و ناپاک پاک کرد! صدای حقّ را در آن بلند کرد! پرچمهای حق را به دست جوانان پاک و خوش فکرمان در اقصی نقاطش بیافرازیم! بی کار ننشینیم. فعالیت کنیم. هم فردی و هم جمعی و هم حکومتی! این فضا را در دست بگیریم. جوّ آلوده اش را بشکنیم! طوری شود که خود دشمن مجبور شود این فضا را محدود کند! دیگر بفهمد به ضررش دارد تمام میشود! مثل جریان عکسهای شهید سلیمانی!
باسمه تبارک و تعالی (۲۰۸) «تبعات بیماری عیب جویی برای جامعه» «غدّه بد خیمی به نام بد بینی!» 🔻یکی را گفتند که عیب داری؟! گفت ندارم! گفتند: عیب جوی داری؟ گفت: بسیار! گفتند: چنان دان که معیوب ترین خلقان تویی ...!🔺 🔵این روزها با تند شدن تحرّکات دشمن علیه حکومت دینی بازار مباحثات بین مردم هم گرم است! گاهی برخی را میبنیم که آدمهای بدی هم نیستند ولی طوری حرف میزنند که واقعا کشور ما ۴۰ سال است رو به پسرفت بوده است! گویا زمان شاه بهتر بوده است! اصلا باورکردنی نیست که باورشان شده باشد! ولی شده! أدلّ دلیل علی امکان شیء وقوعه! 👈میگوییم خب پس این همه پیشرفت چیست؟! میگویند کدام پیشرفت؟! میگوییم همین رشد صنایع و رشد نظامی و علمی و...؟! میگویند خب همه جهان رشد کرده! اینها هنری نکرده اند! 👈میگوییم خب قبول! ولی چرا اینهمه شاخص های رشد بر اساس مراکز معتبر جهانی در مورد کشور ما رشد کرده است؟! در کتاب صعود چهل ساله اینها را جمع کرده اند. 👈اگر همه رشد کرده بودند که دیگر ما نباید در همه عرصه ها مدام جزء ده کشور یا بیست کشور اوّل جهان بشویم! ✋اینجا دیگر اخم میکنند و یا بحث را عوض میکنند یا میگویند اینها دروغ است! این کشور همه اش عیب است! این حکومت هیچ خدمتی نکرده! هیچ رشدی نداشته ایم! به هر جا نگاه کنی فساد و ناکارآمدی میبارد! ✅واقعا وقتی انسان با یک نگاه درجه دوّم و بیرونی به این مباحثات نگاه میکند احساس میکند اصلا طبیعی نیست. یک چیزی اینجا رخ داده است! آری متأسّفانه با تلاش دشمنان بسیاری مبتلا به یک بیماری مهلک شده اند!
👈آخر مگر میشود این نظام هیچ خدمتی نکرده باشد و با این وجود این همه بر اساس گزارشهای معتبر جهانی در همه ی شاخه ها رشد نموده و جزء ۲۰ کشور اوّل دنیا شده باشد؟! 👈بابا اگر دین ندارید آزاده باشید! ویلکم إن لم یکن لکم دینٌ و کنتم لا تخافونَ المعادَ فکونوا أحراراً فی دنیاکم هذه و ارجعوا الی احسابکم! 🔻این بیماری همان بیماری بد بینی است! بیماری عیب جویی! یک اختلال ادراکی مهلک که اتّفاقا اپیدمی و مسری هم هست! از پدر به پسر و از پسر به پدر و از فامیل به فامیل و از دوست به دوست و از همکار به همکار و... ! همه را هم تهدید میکند! مؤمن و کافر یا با اخلاق و بی اخلاق و یا حتّی روحانی و مهندس و دکتر و... نمیشناسد! عامی و پروفسور و با فرهنگ و بی فرهنگ نمیشناسد!🔺 ✅یک انسان یا یک نظام اگر هیچ عیبی هم نداشته باشد ولی عیب جو داشته باشد بدون شک در نگاه این شخص تبدیل به معیوب ترین مخلوقات خواهد شد! 👈اینجاست که باید گفت عیب در بیرون نیست عیب در نگاه توست! یک فکری به حال خودت بکن! بیماریت وخیم شده! با چنین نگاهی ورای بی انصافی اعصاب برای خودت و دیگران نخواهی گذاشت! 👈به جنگ عالم رفته ای! روحت تاریک میشود! اصلا نمیخواهم بگویم طرفدار نظام یا ولایت فقیه باش! حتّی نمیخواهم بگویم وطن دوست باش! اصلا اگر غرب زده هم باشد ولی اگر میخواهد راحت زندگی کند نباید مبتلا به این بیماری شوی! 👈اگر شد روحش تاریک میشود! اعصابش خورد میشود! آدم احساس کند همه چیز خراب است خب اعصاب برایش نمیماند! دیگر از زندگی لذّت نمیبرد! 🔴بنده زیاد تجربه کرده ام! برای بحث با این انسانها که دچار این بیماری شده اند خودتان را چندان خسته نکنید! مگر عناوین دیگری عارض شود که لازم باشد بحث کنید! مثلا جوّ را از دستشان در بیاورید! یا ساکتشان کنید! یا بفهمند چقدر پرت و پلا میگویند! 👈آنچه در اینجا نیاز است آن است که با لطایفی به آنها بفهمانید که بیمار شده ای! مبتلا به بیماری بد بینی و عیب جویی شده ای! وقتی چنینی، یعنی بیماری روانی و اختلال ادراکی داری! 👈واقعا هم صادقانه حرف میزنی! همه چیز را بد میبینی! دیگر قدرت نداری خوبی ها را ببینی! من هم تو را کاملا درک میکنم. ولی میدانم این به خاطر آن است که مدّتی متأسّفانه با عینک بد بینی و عیب جویی به پیرامونت نگاه کرده ای! 👈وقتی اینطور شد دیگر فقط بدی ها را میبینی! بدی هم که همیشه و همه جا پیدا میشود! مراقب باش عادت نکنی به بدی دیدن! 🔹دچار یکی از این افراد شده بودم! اینقدر بدی میگفت که واقعا آدم حالش به هم میخورد! انگار وقتی حرف میزد ظلمت میبارید! ولی انسان خوبی بود! هرچند خوبی اش هم به سرش بخورد! این بیماری مگر دیگر فرصت شکوفه زدن آن خوبیها را به او میدهد؟! اگر شکوفه بزند مگر دیگر اجازه میدهد فضای وجودش را معطّر کند؟! زیبایی است ولی هیچ عطری ندارد! 👈وقتی که حسابی حرف زد و حرف زد و حرف زد و من هم سکوت کردم و سکوت کردم و باز هم سکوت کردم به او گفتم ببین فلانی! مشکل این است که تو مریض شده ای! مریضت کرده اند! 👈صادقانه و شاید از روی دلسوزی میگویی! ولی پرت و پلا میگویی! مشکلت این است که بد بین شده ای! فقط بدی میبینی! فقط تاریکی میبینی! طوری شده ای که نه تنها خوبی ها را نمیبینی بلکه حتّی خوبی را هم بدی میبینی! 👈مثالی زدم! گفتم اگر میخواهی امتحان کن هر چند امتحان نکن!!! امروز که رفتی منزل شروع کن توجّه کردن به بدی های همسرت! مدّتی که گذشت از او حالت به هم میخورد! بدترین موجود روی زمین میشود! ولی حالا برعکس مدّتی به خوبی هایش توجّه کن! گاهی برعکس میشود! 👈این را هم دوست داشتم به او بگویم ولی نگفتم؛ اینکه انصافا این بیماری بد بینی و عیب جویی که به آن مبتلا شده ای اگر زودتر جلویش را نگیری مانند سرطانی همه ی وجودت را میتواند بگیرد! یک غده ای است که باید با جراحی از بدنت خارجش کنی! حالا میخواهد خوشت بیاید یا بدت بیاید! واقعیت را به تو گفتم! 🔹تو هم اگر خواستی فحش بدهی بگو تو هم مبتلا شده ای به بیماری مهلک خوش بینی! آن وقت من هم میگویم اساسا اگر خوش بینی بر مبنای باطل هم باشد در کلّ بسیار بهتر از بد بینی است. انسان خوش بین روح سالمتری خواهد داشت. شاید یکی از دلایل اینکه مؤمنین تشویق به خوش بینی شده اند همین باشد: «ضَعْ أَمْرَ أَخِيكَ عَلَى أَحْسَنِهِ حَتَّى يَأْتِيَكَ مَا يَغْلِبُكَ مِنْهُ وَ لَا تَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَخِيكَ سُوءاً وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مَحْمِلًا»
👈اصلا خودت را عادت بده به حسن ظنّ و خوش بینی مگر اینکه خلافش ثابت شود! یا اینکه موضوع نیازمند احتیاط باشد. یا اینکه دشمن سعادت نهایی مانند کفّار و معاندین باشد که بد بینی نوعی لایه ی حفاظتی برایت باشد. باید از آنها متنفّر بمانی! 👈والا همیشه خوش بین باش! اگر نباشی دیگر آرامش نخواهی داشت! این چنین خوش بینی ای اصلا به معنای احمق بودن و ساده لوحی نیست! عین کیاست و عقلانیت است! خوش بینی مقتضای واقع بینی است مگر در آنجایی که استثناء کردم. 🔸شاید یکی از دلایلی که در ابتدای خطبه ها و کلامهای معصومین علیهم السلام همواره از حمد و ثنای الهی استفاده میشود برای همین است! اینکه انسان بداند کار از دست خارج نشده! همه چیز روی حساب و کتاب در حال جریان است! دست خدایی علیم و حکیم در کار است! 👈با نگاه عمیقتر و در افق کلانتری به پدیده ها نگاه کند! به همین روست که اینقدر به لزوم شکرگذاری به درگاه خداوند متعال و توجّه به نعمتها تشویق شده ایم. 🔴ولی چرا یک انسان بد بین میشود. عوامل مختلفی دارد. یکی از شایعترین عوامل بد بینی به شکل اجتماعی در جامعه ی ما شبکه های ماهواره ای و اخبار بی بی سی و مانند آن است! انصافا کسی را ندیده ام که با اخبار اینها انس داشته باشد و بد بین نشده باشد! 👈اشتباه نکنید! منظورم این نیست که حزب اللهی باشند! منظورم این است که اگر ضدّ انقلاب هم هستند لزومی ندارد بد بین باشند! میتوانند حقایق ساده را همانطور که هست ببینند! دقّت که کردم دیدم این ملعونها چقدر روانشناسانه زهر خود را در روان شخص و جامعه میریزند! 👈لازم نیست دروغ بگویند! دروغ را معمولا آن رسانه های رسوای دیگر میگویند که آنها هم مخاطبین خودشان را دارند. 👈انسان گاهی به دروغ عادت میکند و گاهی آنقدر بد بین میشود و یا کینه ای میگردد که حتّی با وجود اینکه میداند این خبر دروغ است ولی تمایل دارد که راست باشد یا آن را با علم به دروغ بودن راست میداند! انسان است دیگر! 👈حکایت همان داستان مثنوی میشود. حکایت آن چاه فاضلاب کنی که به بازار عطر فروشها رفت و بیهوش شد! اینها با بوی تعفن خو گرفته اند! اصلا بوی عطر حقیقت برایشان مهلک است! 🔹ولی این بی بی سی ها لازم نیست دروغ بگویند! دروغ را میگذارند برای ان رسانه های دیگر تا بگویند! یا اینکه میگذارند در آن وقتهای حسّاس و سرنوشت ساز خرجش کنند تا اثر بگذارد! اصلا به مصلحتشان نیست به دروغ گویی متهم و مشهور شوند! 👈فقط باید تلاش کنند تا یک عینک سه بعدی بد بینی و عیب جویی و رنگی خاصی را در چشم مخاطبشان نهادینه کنند! در وجودشان ویروس ادراکی منتقل کنند! 👈فقط کافی است که حقایق را گزینش کنند! چینش خاصی بکنند! حقائق تلخ را بگویند! فقط عیبها را بگویند! کم کم مخاطبشان را بد بین و عیب جو بار می آورند! واقعا اینها شیطانند! ⚪به فرزند یکی از اقوام نزدیکمان که از آن ضدّ انقلابهای در ظاهر با فرهنگ و متشخّص هم هست گفتم میدانی چرا پدرت اینطور است؟! چون به بیماری بد بینی و عیب جویی مبتلایش کرده اند! نجاتش بده! اینقدر نگذار بی بی سی نگاه کند! 👈از آن جهت نمیگویم که انقلابی شود! نه! از آن جهت میگویم که به وضوح امارات افسردگی و بیماری را در او میبینم! چند وقت دیگر میفهمی که بیماریهای مختلف جسمی هم برایش به بار خواهد آورد! اخیرا هم شنیدم به بار آورده! ✔این بدبینها و عیب جوها معمولا طوری میشوند که گویا در یک تاریکی بی انتها قرار گرفته اند! آری اگر بد بینی شدی دیگر آرامش نخواهی داشت! دیگر خودت را در یک تاریکی بی انتها خواهی دید! به سادگی به دیگران تهمت خواهی زد! بسیار قطّاع و جزم اندیش خواهی شد! اضطراب روحی پیدا خواهی کرد! امیدت را به آینده از دست خواهی داد و... 👈دانستن این مطلب از چند جهت مهم بود. یکی اینکه بهتر بتوانیم مخالفین نظام و بی انصافی هایشان را درک کنیم! در برخورد با آنه سعه ی صدر پیدا کنیم. واقعا بسیاری از آنها مغرض نیستند بیمارند! نیاز به دلسوزی دارند! دیگر اینکه بدانیم مشکل کارشان کجاست و الکی خودمان و آنها را خسته نکرده و بدانیم درمان واقعیشان در چیست! دیگر اینکه مراقب باشیم خودمان هم مبتلا به این بیماری نشویم! و...
باسمه تبارک و تعالی (۲۰۹) «روش تأسّی حبّی در اخلاق» 🔴به مناسبت شهادت مولایمان ابو محمّد عسکری علیه السلام مراسمی شرکت کرده بودم. بعد از مراسم ناهار آوردند. جایتان خالی آش جو بود! زیاد نبود ولی خوش مزّه بود! حسابی جا افتاده بود! 👈تا دیدم به یاد اهل خانه افتادم. میدانستم که آنها خیلی این غذا را دوست دارند. تنهایی گویا مزّه اش پرید! ولی خب دیگر چه میشد کرد! 👈لااقل با نان نخوردم تا سیر نشوم! ولی باز دیدم ظرفی را آوردند که دوباره کاسه را پر کن! دیگر نتوانستم و گفتم خدا خیرتان بدهد! کافی است! 👈گاهی هم شده در گرمای قم از کنار یک آب میوه فروشی عبور کنم و تا میخواهم اراده کنم چیزی بخورم یاد اهل منزل می افتم که آنها هم دوست دارند ولی الآن نمیتوانند بخورند منصرف میشوم. ✋✋به خود گفتم تو که خودت را میشناسی که چقدر ضعیف و پرتی! اهل عزم و اراده نیستی! اهل آنکه اینگونه خودداری کنی نیستی! ذاتا هم اگر نگویم شکمو ولی خوش غذایی! پس چرا اینجا اینگونه ای؟! 💡به ذهنم خطور کرد که نکته ی مهمی در میان است! محبّت به انسان قدرت میدهد! حرارت و نیرو میدهد! معنویّت میدهد. عزم میدهد! 👈آدمی میتواند خیلی از کارها را نه به خاطر خودش و نه به خاطر عمل به مصالح آن انجام دهد! فقط به این عنوان که آنکه دوستش دارد آنگونه است! 🔻آری عمل حبّی یک راهی است. یک راهی برای رام کردن نفس! آن هم نه در قالب یک ریاضت خشک و دشوار! بلکه در یک هاله ای از معنویّت و محبّت! نوعی تبدیل کردن تهدید به فرصت است! با نیروی محبت به نبرد جنود جهل بروید! وقتی اینگونه با خود مبارزه کنیم در همان حال محبّت خود را هم بیشتر میکنید🔺
🔹راه برای رسیدن به خدا زیاد است. در قرآن کریم برای رسیدن به خدا راه های فراوانی توصیه شده است. انسانها متفاوتند. راه ها هم متفاوتند ولی راهند! 👈مثلا یک راهش این است که اهل ایمان و عمل صالح و جوانمردانه موحّد بودن باشیم. عیّارانه عمل صالح کنیم و جوانمردانه پایش بایستیم و احدی را در آن دخالت ندهیم. خودش یک راهی است. لطف خودش را دارد: 📖«فَمَنْ كانَ يَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا يُشْرِكْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً» 👈راه دیگرش راه ذکر و عبادت است که آن هم لطفی دارد: «فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّكَ وَ كُنْ مِنَ السَّاجِدينَ * وَ اعْبُدْ رَبَّكَ حَتَّى يَأْتِيَكَ الْيَقينُ» 👈راه دیگری هم داریم که مثلا مراقبه و حضور است. اینها زیاد است و شاید خوب باشد یک بار از آنها صحبت کنیم. ⚪ولی به نظرم یک راه دیگری هم هست و آن راه تأسّی و محبّت به اولیاء الهی است. عمل کردن و شوق و اشتیاق از آن جهت که رسول خدا اینگونه بود و موالیمان اینطور بودند! این خودش یک راه است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله الگوی همگان است. در این شکی نیست. ولی شاید یکی از معانی اسوه قرار دادن رسول اکرم همین باشد. یعنی تشبّه از روی محبّت! واقعا به انسان نیروی غریبی میدهد. معنویّت میدهد. محبّت می آورد. 🔹در همین زمینه تدبّر در جریان امیر المؤمنین علی علیه السلام در کوفه با فالوده ی کوفی قابل تأمّل است. این جریان در روایات ما به دو صورت نقل شده است. 👈یکی از طریق عبد الله بن شریک عامری از حبّة عُرَنی که نقل میکند که سفره ای را جلوی امیر المؤمنین علی علیه السلام پهن کردند که در آن فالوده ای بود! 👈حضرت نگاهش به صفاء و خوبی آن افتاد و انگشتی زد ولی سریع انگشتش را پاک کرد و نخورد! فرمودند طعام پاک و حلالی است ولی من دوست ندارم خودم را به این چیزها عادت دهم! نوعی مبارزه با نفس: 📖«إِنَّ الْحَلَالَ طَيِّبٌ وَ مَا هُوَ بِحَرَامٍ وَ لَكِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أُعَوِّدَ نَفْسِي مَا لَمْ أُعَوِّدْهَا ارْفَعُوهُ عَنِّي فَرَفَعُوهُ» 👈جریان فالوده کوفی در روایت دیگر از امام صادق علیه السلام به گونه ای دیگر نقل شده است. شاید هم مورد دیگری بوده است. 👈مرحوم برقی در محاسن نقل میکند که حضرت وقتی با عده ای از اصحابشان در رحبه نشسته بودند که برای ایشان فالوده ای به هدیه آوردند! حضرت به اصحابشان فرمودند بسم الله بخورید! 👈ولی خودشان وقتی دستشان را دراز کردند که میل کنند نخوردند! از ایشان پرسیدند که شما به ما امر کردید که دستانمان را دراز کنیم و بخوریم ولی خودتان دستتان را دراز کردید ولی باز پس کشیدید! 👈حضرت فرمودند به یاد رسول الله افتادم که چنین چیزی نخورد! به همین دلیل دلم نیامد از آن بخورم! 📖«إِنِّي ذَكَرْتُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص لَمْ يَأْكُلْهُ فَكَرِهْتُ أَكْلَهُ» 😢چقدر زیبا و عاشقانه! منظورم همین است. مراد حضرت این نبود که فالوده مکروه است! در همان نقل حبّه عُرنی هم دیدیم که ایشان فرمود طعام طیّبی است ولی نمیخواهم خودم را عادت دهم. جایی هم ندیدم که چنین فالوده ای را کسی گفته باشد مکروه است. 👈مرادم این نوع از تأسّی است. خودش یک روش برای مبارزه با نفس است. ولی روشی که در دلش محبّت خوابیده است. آری: 📖«لَقَدْ كانَ لَكُمْ في‏ رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كانَ يَرْجُوا اللَّهَ وَ الْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثيراً» 🔹رفقا خواندن و انس با سنن النبی صلی الله علیه و آله و سنن الائمة علیهم السلام فقط برای آن نیست که بدانیم چه میکرده اند؟! خب آن هم خیلی خوب است. درس آموز است. به نظرم کارکرد مهمش میتواند همین تشبّه حبّی و استفاده از نیروی معنوی آن در رام کردن نفس به شکل فعّالانه و تبدیل تهدید به فرصت باشد. 👈از این محبّت کارها بر می آید! سوزَش انسان را عجیب تکان میدهد! متحوّل میکند! یک عشق ناب و ملموس ولی توحیدی! میانبری برای عشق به خداست. ⚪بنده ی حقیر سراپا تقصیر که خودم را بهتر میشناسم میدانم خیلی مشکل دارم. ولی گاهی که به خاطر امر دنیایی عادتا باید خیلی عصبانی شوم اگر به یاد رسول خدا بیافتم آرام میشوم! به یاد اینکه: «لا تغضبه الدّنیا و ما کان لها»! مثل آبی روی آتش غضب میشود. تازه محبّت هم می آورد. نه اینکه مرتاضانه کفّ نفسی رخ دهد! دل نرم هم میشود! محبّت هم افزوده میشود!
⚪گاهی با برخی صحبت میکنم. خسته میشوم. اذیت میشوم. حرفهای بی ربط و بدون استفاده میزنند. اگر آن زمان یادم بیاید که: (من جالسه صابره حتی یکون هو المنصرف عنه) مشتاقانه تحمل میکنم. لذّت هم میبرم! ⚪گاهی کار خوب یا حرف خوبی میبینم. دیگر حال و حوصله تشویق و تأیید را ندارم. حوصله داری؟! برعکس هم هست. کار بدی میبینم! حوصله میخواهد که حالا بایستم و چانه بزنم و تذکر بدهم! حوصله داری؟! ولی اگر یادم بیاید که (کان یحسن الحسن و یقویه و یقبح القبیح و یوهنه) دیگر نیرو میگیرم! لذت هم میبرم! 👈امیدوارم منظورم کاملا روشن شده باشد. حالا با همین راه میتوان بقیه امورات را هم کم کم اصلاح کرد! مثلا همه میدانیم نوافل خوب است! همه هم نیاز داریم! ولی برای انجامش کافی نیست! خیلی انگیزه و توفیق میخواهد. 👈ولی گاهی که یادمان بیاید آن نور پاک و آن رسول گرامی الان در چنین وقتی نافله میخواند آدم خود به خود متأثر میشود. همینطور در امور دیگر: 📖کان دائمَ البشر و کان لا یذمّ أحداً و لا یعیّره و لا یطلب عثراته و لا عورته و... 🔹رفقا به خودم و به دیگران توصیه میکنم با سنن النبی صلی الله علیه و آله مأنوس باشیم. عاشقانه سعی در تشبّه به این نور پاک را داشته باشیم. والله خیلی لذّت بخش است. میانبر است. خیلی توفیقات برای انسان می آورد. 💞حضرت خیلی مهربان است. مظهر رحمت است. ای کاش یکبار گوشه ای از آن نگاه مهربانانه ی ایشان نصیبمان بشود تا مستمان کند! 👈سعی کنیم سنن النبی ها را گردآورد کنیم. یکی از بهترینشان فرازهای روایت هند بن أبی هاله در وصف پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که امام حسن مجتبی علیه السلام از ایشان نقل کرده است. 👈خوب است این فرازها را تدبّر و سپس حفظ کنیم. مرحوم شیخ صدوق ره در کتاب معانی الاخبار در باب معانی ألفاظ وردت فی صفة النبی صلی الله علیه و آله این روایت مهم و طولانی را با سندهای مختلفش نقل کرده است.
باسمه تبارک و تعالی (۲۱۰) (قیاس حجاب به نماز تراویح) «آیا حاکم جامعه اسلامی باید برای حفظ نظام و اتحاد از حکم حجاب مانند صلاة تراویح رفع ید کند؟!» 🔵ظهر به منزل آمدم. دیدم فرزندم در حال ساختن کاردستی است. خلّاقیت جالب توجّهی دارد. گفت بابا میخواهم برایت گردن بند درست کنم! گفتم باباها گردن بند که ندارند! گفت پس چرا انگشتر دارند؟! دیدم چه جالب و ارتکازی دارد قیاس میکند! 👈ذهن این کودک از انگشتر به دست کردن مردان معنای کلّی جواز زیور آلات برای مردان انتزاع کرده و سپس حکم جواز گردنبند داشتن مردان را با این قیاس اثبات میکند! 👈گفتم درست است که باباها انگشتر دارند ولی گردنبند ندارند! چون رشد عقلی مناسب را نداشت دیگر ادامه ندادم. 👈آخر این تمثیل که استدلال تامّی نیست. از کجا معلوم انگشتر به دست کردن مردان همواره صرفا به خاطر زینت بودن آن است که چنین قیاس میکنی؟! اگر هم جزء العلة باشد چرا فکر میکنی تمام العلّة است. ✅حالا چون ما در عمق زندگی هستیم به راحتی بطلان این قیاس را میفهمیم. هر چند نتوانیم به شکل تفصیلی پاسخ به آن بدهیم ولی میدانیم یک قیاس مغالطی است. نمیتوان با آن نتیجه ای گرفت. 💡به ذهنم خطور کرد که حالا چون ما عمق ماجرا را میدانیم اینقدر راحت از این شبهه پاسخ دادیم. ولی اگر تصوّر خوبی از مسائل نداشته باشیم این طبع قیاسگر انسان که از کودکی همراه اوست چقدر میتواند کلاه سرش گذاشته و او را دچار مغالطات و اشتباهات کند! خدا میداند تا حالا چقدر دچار چنین نوع خطایی شده ایم.
🔴به یاد استدلال یکی از مورّخین معاصر افتادم که در زمینه جریان حجاب بیان کرده بود که همانطور که امیر المؤمنین سر نماز تراویح که یک بدعتی بود وقتی دید مردم حرفش را قبول ندارند کوتاه آمد حاکم اسلامی ما نیز باید در قضیه حجاب کوتاه بیاید! 👈یعنی از آن کوتاه آمدن بر سر قصه نماز تراویح معنای کلّی مطلق کوتاه آمدن از فروعات دینی برای حفظ نظام جامعه و مصالح حکومت اسلامی را استنباط کرده و حالا میخواهد آن را قیاس کرده و جواز رفع ید از حکم حجاب را در شرایطی مانند فتنه ی اخیر استفاده کند! ✋ولی اینجا اگر عمق آن مغالطه ی قیاس مغالطی را درک کرده باشیم میدانیم چقدر میتوانیم از چنین نوع استدلالهایی فریب بخوریم! 👈چون تصوّر تامّی نسبت به اطراف مسأله نداریم تا به راحتی مانند پاسخی که به کودکم در زمینه گردنبند مردان دادم اینجا هم برایمان مطلبی مسخره به نظر برسد! واقعا احساس میکنیم شبهه است و یا حتّی حرف صحیحی است! 👈مخصوصا اگر تمایلات قبلی هم داشته باشیم چنین استدلالهای عقیمی حکم برهان صدّیقین را در ظرف طمع برایمان بازی میکند! 💡به نظرم رسید بد نیست برخی اشکالات این قیاس را بیان کنم؛ برای تیمّن به عدد ۱۰ از باب تلک عشرة کاملة ده مورد از اشکالات این قیاس را مطرح میکنم تا عمق باطل بودنش روشن گردد؛ 🔹قبل از بیان اشکالات نقل مشهور این روایت را که مرحوم شیخ طوسی در تهذیب از امام صادق علیه السلام آورده را نقل میکنم: 📖«لَمَّا قَدِمَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْكُوفَةَ أَمَرَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ ع أَنْ يُنَادِيَ فِي النَّاسِ لَا صَلَاةَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ فِي الْمَسَاجِدِ جَمَاعَةً فَنَادَى فِي النَّاسِ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ ع بِمَا أَمَرَهُ بِهِ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع فَلَمَّا سَمِعَ النَّاسُ مَقَالَةَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ صَاحُوا وَا عُمَرَاهْ‏ وَا عُمَرَاهْ‏ فَلَمَّا رَجَعَ الْحَسَنُ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع قَالَ لَهُ مَا هَذَا الصَّوْتُ فَقَالَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ النَّاسُ يَصِيحُونَ وَا عُمَرَاهْ‏ وَا عُمَرَاهْ‏ فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع قُلْ لَهُمْ صَلُّوا» 👈نماز تراویح نمازی بود که عمر بن خطّاب در سال ۱۴ هجری سنّت کرد و در آن در شبهای ماه رمضان ۲۰ رکعت نماز نافله مستحبّی به جماعت میخواندند. ⚪۱-در رأس همه ی اشکالات این است که این امر تنها گزارش یک رفتار و یک فعل است و همانگونه که علمای علم اصول بیان کرده اند فعل امری مجمل بوده و مانند دلیل لفظی نیست تا لسان داشته و بتوان معنای آن را به شکلی که قابل استدلال قطعی باشد بیان نمود. در یک دلیل لفظی واضح از نظر دلالی و سندی و سلیم از نظر کیفیت استدلال هم نکته ی لفظی این رفتار بیان نشده است. لذا استنباط چنین قیاسهایی از چنین واقعه ای نوعی گمانه زنی و قیاسات ابوحنیفه ای باطل است. ⚪۲-این قیاس وقتی صحیح است که اثبات شود حضرت به خاطر حفظ نظام یا اتّحاد اصحابش دست از این حکم فرعی کشید! ولی ممکن است گفته شود دلایل دیگری در میان بوده است. مثلا اینکه مشکل این افراد فسق نبوده بلکه به نوعی اختلاف مذهبی برمیگشت و روشن است که کوفیان حضرت را عموما به عنوان امام مفترض الطاعة قبول نداشتند بلکه بسان خلیفه ای عادل مانند خلیفه اوّل و دوّم قبول داشتند. این مطلب را میتوان با قرائن بسیاری نشان داد. وقتی چنین بود اصرار حضرت در این زمینه به معنای نوعی مخالفت دینی بود و در ذهن مخاطبین گاهی خودش معنای مبارزه با سنّت و اسلام و کارهای نیک را داشت. این امر خیلی با ترک امر مسلّمی مانند حجاب بانوان تفاوت دارد. ⚪۳-ممکن است گفته شود این واقعه در شرایطی بوده که واقعا اجبار و الزام در مورد آن ضرورتا باعث از بین رفتن اساس حکومت ایشان میشده است. به عبارتی شاید پای یک مصلحت اضطراری مطرح بوده نه یک مصلحت رفع حرجی یا مصلحت تزیینی مداراتی! ما دقیقا شرایط این رفع ید را که نمیدانیم. قرینه ی این امر آن است که این ماجرا در کتاب سلیم بن قیس در شرایطی نقل شده که قسمتی از لشگر حضرت اعتراض شدید کرده و فریاد «یا اهل الاسلام» سردادند به شکلی که حضرت میفرماید ترسیدم در لشگرم انقلابی رخ بدهد! انقلاب در لشگر یعنی ترس واقعی بسیار جدّی بر اصل نظام: 📖«وَ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْمَعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي فَرِيضَةٍ لَنَادَى بَعْضُ النَّاسِ مِنْ أَهْلِ الْعَسْكَرِ مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ وَ قَالُوا غَيَّرْتَ سُنَّةَ عُمَرَ نَهَيْتَنَا أَنْ نُصَلِّيَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً حَتَّى خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ عَسْكَرِي»
👈در نقل دیگری که در تفسیر عیّاشی از حارث اعور نقل کرده مسأله به گونه ای دیگر نقل شده است. در این نقل مردم خواستند که یک امام جماعت برای نماز مهم تراویح در ماه رمضان حضرت منصوب کنند و حضرت چنین کاری نکردند و نهی نمودند و وقتی با مقاومت آنها مواجه شدند: «جعلوا يقولون ابكوا في‏ رمضان‏ وا رمضاناه» حضرت فرمود خودتان برای خودتان امام نصب کنید من نمیکنم! شما پیروان دینی دیگرید! ثم قال: «فمن‏ يَتَّبِعْ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصِيراً». ⚪۴-همچنین برای صحّت این قیاس باید اثبات کنند که دست کشیدن از آن فرع فقهی در زمینه نماز تراویح برای دسترسی به یک انسجام و اتّحاد مهمتر بود. و بعد دقیقا روشن کرد که این چه نوع انسجام و اتّحادی بود که مهمتر از آن فرع فقهی بود. آیا روشن شده است؟ ⚪۵-و همینطور باید روشن کرد که این فرع فقهی یعنی نماز تراویح چه وزنی در بین احکام دینی داشت که به این سان میشد از خیرش گذشت! نمیشود به سادگی از آن انتزاع معنای کلّی مطلق فروع دینی را کرد. شاید خیلی فرق بین فروعات در بین باشد. آیا حجاب مانند نماز تراویح است؟! ولی اینها هیچ کدام روشن نیست. چطور میشود در این آب گلالود ماهیگیری کرد؟! ⚪۶-از کجا میدانیم این امر مثال نقضی در همین فروع ندارد که حضرات کوتاه نیامده باشند. مثالهای نقض این امر را چه میکنند؟! مثلا در سیره حضرت آمده که اصلا مانعین زکات و مانند آن را تحمّل نمیکردند. حاضر بودند به جنگ آنها بروند. ⚪۷-همچنین باید اثبات کرد که دست کشیدن از حکم حجاب باعث آن میشود که اختلافی در امّت اسلامی رخ ندهد و حرمتها و اتّحاد باقی بماند! در حالیکه ممکن است کسی ادّعا کند که همین آزادی حجاب باعث تفرقه بیشتر و بیشتر شدن اختلافات و نزاعات خواهد شد. ⚪۸-همچنین ممکن است کسی ادّعا کند که حجاب و مسأله ی مدیریت جنسی جامعه از آن مسائل بسیار مهمی است که در دل خود مسائل بسیاری را در پی خواهد داشت. شاید ارکان اسلامیت حکومت را از میان ببرد ولو در ظاهر خود حکومت حفظ شود. آیا مطالعات و بررسی های در زمینه مصالح حکم حجاب و اهمیت آن در منظومه احکام دینی شده است؟! آیا به راحتی میتوان از آن دست کشید؟! آیا نمیتوان احتمال داد که آزادی حجاب چیزی مانند اسب تروآ برای سقوط نظام اسلامی باشد؟ ⚪۹-اشکال دیگر آن است که این امر وقتی صحیح است که بگوییم مشکل تنها در حجاب زنان است! جامعه طوری شده که این حکم را بر نمی تابد! ولی اگر کسی ادّعا کند که اصلا صحنه ی ماجرا اینچنین نیست. بلکه مسأله یک نبرد بی امان است که فعلا دشمن از مرز حجاب حملات خود را شروع کرده است! اینجا کوتاه آمدن به معنای تسلیم در برابر دشمنی است که قصد پیش روی به سمت پایتخت را دارد. حقیقت هم همین است که امروزه حجاب سنگر مبارزه تفکّر دینی و تفکّر الحادی مدرن و سیاستهای صهیونیست جهانی است. در اینجا به هیچ رو نمیتوان گفت برای حفظ نظام باید دست از این فرع دینی کشید! آیا تضمینی هست که مسأله فقط همین حجاب است؟! ⚪۱۰-اینها همه در شرایطی است که واقعا مردم حجاب را نخواهند! ولی واقعا آیا این امر قابل اثبات است؟! مخصوصا در زمان ما که دشمن به واسطه فضای مجازی و بلند کردن صدای اقلّیت و تحریک ذائقه و استفاده از تئوری های علمی در مباحث جامعه شناسی مانند مارپیچ سکوت به راحتی به دنبال غلبه به حکومت با این حربه ها هستند. اگر واقعا مردم حجاب را نمیخواستند قطعا حجاب کنونی تا حال باقی نمی ماند! شک نکنید!