eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
896 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۳) «تفسیر و تأویل تصویری آیات قرآن کریم» «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» 🔹نقّاشی زیبایی را دیدم. مرا جذب کرد و به آن خیره شدم. نتوانستم از کنارش بگذرم. شاید این نقّاش دل شیدایی داشته! در شکار گاه شگفت انگیز عالم معنا عجب حقیقت والایی را با تیر این صورت صید کرده! شاید حقیقت توحید و فقر عالم را نشانه گرفته است. 🔸آن بزرگ معمّای هستی را! آن نسبت شریفه اشراقیه را! ولی مگر این معنای عظیم را میتوان در عالم صور به چنگ آورد؟! زهی خیال باطل! ولی میتوان به یادش صورتگری کرد! نقشی زد! گر میسّر نیست ما را کام او عشق بازی میکنیم با نام او! و چه زیبا این معنای عظیم را به عالم صور کشانده! چه زیبا به تفسیر و تأویل آیات الهی نشسته: 📖«كُلٌ‏ أَتَوْهُ‏ داخِرِين‏» «كُلٌّ لَهُ قانِتُون‏» «وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّوم‏» «لِلَّهِ‏ يَسْجُدُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» «يَسْئَلُهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْض‏» «يُسَبِّحُ‏ لِلَّهِ‏ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْض‏» « إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِلَّا آتِي‏ الرَّحْمنِ‏ عَبْدا» و... 🔹همه روی نیاز و اشتیاق به سوی آن واحد قهّار دارند! چه بدانند یا ندانند! بخواهند یا نخواهند! جمادات و انواع نباتات و حیوانات و انسانها همه و همه روی به سمت او دارند. زن و مرد! پیر و جوان! درنده و چرنده و پرنده! از این چشم انداز توحیدی همه در پی یک مقصدند! هیچ تزاحم و نزاعی نیست! 🔸میپرسند از خدا چه بخواهیم؟! خودش را بخواهیم! و چه غافلیم که مبدأ همه خواستها هم خود اوست!
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۴) «آسیب شناسی ورزش بدن سازی» 🔹در مسافرتی به تهران در مهمانی فامیلی حاضر بودم. دیدم ماشاالله این جوانهای فامیل چه هیکلهای ورزشکاری پیدا کرده اند! سابقا هیکلها اصلا اینطور نبود. بعد دیدم اساسا این هیکلها خودش موضوعیّت پیدا کرده است. 🔸چندان برخی به دنبال ورزش هم نیستند. دقیق است که به آن بدنسازی و پرورش اندام و مهمتر از این دو زیبایی اندام گفته اند. از سنخ خود نمایی است! اُخ اُخ! چرا اینقدر اخمو میشوند؟! واقعا برای بسیاری از اینها مسأله ورزش نیست! همان بادی بیلدینگ است! میخواهند با تمرینهای مختلف قدرتی و استقامتی بر روی عضلات مختلفشان با تغذیه خاص و استراحت، بدنی حجیم و کات شده پیدا کنند! 🔹از همینجاست که داروهای مضرّ و مکمّلهای غذایی نا مناسب بین آنها رواج دارد. اگر غرض سلامتی بود که اینها لازم نبود. باز از همینجاست که اینقدر با بذل و بخشش عجیبی عمر و وقت خودشان را در این باشگاه های اینچنینی تلف میکنند! 💡به ذهنم خطور کرد اساسا ایجاد و شیوع ورزش بدنسازی و فیتنس و مانند آن بنیانهای فلسفی و تمدّنی هم دارد. انسان کامل چنین ورزشهایی هم همان لختی هایی هستند که تصاویرشان روی در و دیوار باشگاه زده شده! پهلوان پوریا از آن بیرون نمی آید! سمبلش افرادی مانند مستر المپیاها میشوند!
🔹حالا در دنیای قدیم به دلیل نوع زندگی اساسا مفهوم ورزش یا اصلا شناخته شده نبود و یا بسیار محدود بود. بیشتر مفهوم بازی و انواع آن وجود داشت. ولی امروزه به دلیل تغییر نوع زندگی مفهوم ورزش و انواع آن بسیار برجسته شده است. تا اینجایش خیلی عجیب نیست ولی شیوع بدنسازی یک تحلیل جداگانه میطلبد. ✋البته منکر آن نیستیم که برخی برای سلامتی و برخی سلایق جزئی یا محدودیت در انتخاب این ورزش را برگزیده باشند. ولی شیوع گسترده ی آن احتمالا ریشه های عمیقتری هم داشته باشد. 💡نکاتی به ذهنم خطور کرد! ✅در این ورزش نوعی اصالت دادن به بدن و دنیا بیشتر هویداست. انسان بیشتر متوجّه بدنش میشود. همین توجّه زمینه های ایجاد اخلاقهای خاص ناشی از حبّ نفس و حبّ دنیا و تفرّد را بیشتر میکند. ✅انسان مدام به مفهوم خود و أنا و تقلیل آن به من بدنی توجّه پیدا میکند. بستر عجیبی برای مبتلا شدن به غرور و تکبّر است. ✔سالها قبل در دوره دبیرستانم چند جلسه ای تجربه کردم. وقتی وارد میشویم همه جا آینه بود! فقط خودت را باید میدیدی! همه غرق توجّه در خودشان و بدنشان بودند! مدام جلو آینه ها فیگورهای مضحک میگرفتند! وقتی از باشگاه بیرون می آیند ببینید چطور گام بر میدارند! از آن عباد الرحمنی نیستند که یمشون علی الارض هونا! ✅در آن مقولات فرهنگ مدرن و آزادی در انتخاب نیز به چشم میخورد. برخلاف دیگر ورزشها در اینجا انسان اسیر قالبهای از پیش طرّاحی شده نیست. لازم نیست جبر قوانین را متحمل شود. چیزی نیست به این من چموش افسار بزند! ✅از طرفی ابزارهای بسیار متنوّعی هست. انسان میتواند با انتخاب خودش و با نفسانیّت خودش آنها را انتخاب کند یا ردّ کند! وسیله ای خاص انتخاب انسان را محدود نمیکند! خود همینها برای نفس لذّت بخش است. اینها باز انسان را بیشتر به خودش متوجّه میکند. ✅نکته ی جالب دیگر این است که حتّی مربّی را هم میتوانی انتخاب کنی! اگر خواستی کسی با اراده ی تو به تو مشورت و نه دستور میدهد! و اگر هم نخواستی که باز خودت هستی! انسان بیشتر با انانیتش میتواند خلوت کند. 🔹حالا اینها را میتوان با دقّت بیشتری تحلیل کرد! ولی آنچه مشهود است آن است که شیوع این نوع ورزش ارتباط مستقیم با سطحی شدن انسانها و گسترش انانیّت و تفرد در جامعه ی انسانی دارد. بلکه برای برخی خود همین بدن سازی نوعی معنا آفرینی نیز میکند! یک تمایز است. ⛔خلاصه اش کنم! به این ورزش و معانی مندمج در آن خوش بین نیستم. چندان آن را ورزش هم نمیدانم! اندماجی از فلسفه های دور از وادی حقیقت در آن نهفته است. البته منکر آن نیستم که میتوان استفاده مطلوب هم از آن نیز برخی داشته باشند. 👈ولی نه به صورت کلّی ورزشی است که مطلوب در آن سلامتی باشد و نه یک سرگرمی انسانی است که در آن بتواند فطرت میدان گرفته و انسان کار گروهی و شادمانی مطلوب را تجربه کند! یک نوع اسارت روح در بدن و توجّه افراطی به عضلات و جسم دنیایی در آن نهفته است. محبّت دنیا در آن موج میزند! 👈بنده که وقتی آن فضاها را به یاد می آورم گویا احساس میکنم به نوعی مقام کرامت انسانی و روح بزرگ او تحقیر میشود! گویا همه چیز در آن به نوعی طرّاحی شده که انسان را به دنیا و بدن توجّه دهد! از موسیقی ها گرفته تا آینه ها تا نمادها و... . 👈این کجا و زورخانه های سنّتی و اخلاق فتوت کجا! کشتی کجا! کوهنوردی کجا! حتّی فوتبال و بسکتبال و مانند آن کجا! باز در این بازی ها مفاهیمی خوبی مانند عدالت، تلاش جمعی، داوری، ولایت پذیری از قوانین و... وجود دارد. ولی اینجا عمده أنانیت است. 👈از اینجاست که وقتی در اجتماعات انسانی در این باشگاه ها توجّه کنیم میبینیم زمینه برای میدان گرفتن نفسانیّت و نه فطرت در آن بیش از جاهای دیگر است. انحرافات خاصی را میتواند در انسانها به وجود بیاورد. ⚪ای کاش در کنار بدن سازی، اندکی روح سازی هم میکردیم. اصل را آن روح میدانستیم. بدن را خدمتگذار آن روح میدانستیم. به فکر پرورش اندامهای روحانی و تربیت آن هم بودیم. وزنه های روحی بلند میکردیم. تواضع، خدمت بی منت، محبت به انسانها، نصیحت و... همه از وزنه های روحی است. با علم نافع روحمان را وسعت میدادیم. ✋نکند اندام جسممان زیبا باشد و اندام روحمان از زشتترینها باشد. ضعیفترین ها باشد! هیکل بزرگ ولی روح حقیر! حتی توان و زور یک از خود گذشتگی ساده و یک خدمت کوچک را هم نداشته باشیم! معلول روحی باشیم! پوچی و حقیر بودنمان را پشت اندامهای بزرگ و زیبا مخفی کنیم! 🔹اصلا میدانیم زیباترین اندامها را چه کسانی دارند؟! آن بلند همتانی که از هر چه رنگ تعلق است رهیده و سالهای سال در اثر کشتی گرفتن با الاه نفس و زدن وزنه های معنوی به پرورش روح خود پرداخته اند. زیباترین و قویترین اندامهای معنوی را برای خود ساخته اند. همانها که یذکرکم الله رؤیتُه و یزیدکم فی العلم منطقُه و یرغبکم فی الآخره عملُه هستند.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۵) «مرا خیال کسی کز خیال بیرونست» «تست لذّتهای معنوی» «شراب طهور» 🔹ماه شعبان است و مناجات شعبانیّه و امروز هم میلاد با سعادت آن عبد پاک خدا و برگزیده ی عالمین ابا عبد الله الحسین علیه السلام! فصل لذّتهای عمیق معنوی است. آدمی آن گنبد زیبا را میبیند میتواند لذّتهایی را تجربه کند که همه لذّتهای دنیایی را از یادش ببرد! 🔸خدا شاهد است همین است! اگر لذّت و کیف و حال میخواهید باسم الله! اگر عشق و صفا میخواهید بدانیم (گداییِ درِ او یک جهان صفا دارد)؛ اگر نمیتوانیم در این روز میلاد و مناجات شعبانیه لذّت ببریم بدانیم که مزاجمان خراب است! لذت چهره ی زیبا و رایحه سیب روح افزا و طعم بهجت آفرین و شراب طهور در این ضریح شش گوش است! به ترک عشق تو گفتن نه طبع موزونست مرا خیال کسی کز خیال بیرونست 👈رفقا با یاد ابا عبدالله عمیقترین لذتها را تجربه کنیم. در آن مجالسی که به یاد ایشان است شرکت کنیم و صفا کنیم! چای روضه را چون شرابی طهور سر بکشیم! راستی که مجالس ذکر ابا عبد الله میکده و خرابات مؤمنین است. لذت کده اهل ایمان است. خدا میداند چه لذّتهای عمیقی در این مجالس یافت میشود! بر من که صبوحی زده‌ام خرقه حرام است ای مجلسیان راه خرابات کدام است هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند ما را غمت ای ماه پری‌چهره تمام است دردا که بپختیم در این سوز نهانی وان را خبر از آتش ما نیست که خام است 🔹میگویند حاج آقا بزار کیف و حال کنیم! جوانی کنیم! خیال میکنند ما میگوییم حال نکنید! لذّت نبرید! نخیر! کی همچنین حرفی زده؟! آخر کی اینها حالی میشوند که ما هم میگوییم حال کنید! لذّت عمیق را تجربه کنید! اصلا تلاش کنید تا آنچنان مست شوید که تا ابد به هوش نیایید! 🔸چرا شما فکر میکنید لذّت آن چیزی است که شما تجربه میکنید؟! نفی نمیکنیم شما هم اندکی لذّت میبرید! ولی فریبتان ندهد! لذّت پراید سواری و موبایل دکمه ای کجا و لذّت پورشه سواری و گوشی نمیدانم اپل کجا! 🔹پورشه سواران و اپل داران و ویلا نشینان آنچنانی و تاج داران الماس نشان این اولیاء الهی اند! امثال من و برخی به ظاهر مؤمنینی که جز ظاهری از دین را ندارند فریبتان ندهند! کی میخواهیم بفهمیم که هر چه لذّت و بهجت است را این اولیاء الهی برده اند! بقیه همه بی کام مانده ایم! 🔸این لذّتهای ما از لباسها و مرکبها و خانه ها و شهوات و... اگر از مجرایش خارج شود همه حجاب لذّتهای بسیار عمیقتر و برتر است! اینها برای آن است که ما را امتحان کنند چقدر جنبه ی لذّت را داریم! اگر دیدند جنبه داریم و برای این لذّتهای کوتاه و سطحی آب از لب و لوچه مان جاری نشد لذّتهای بالاتری را برایمان رو میکنند! 🔹فکر میکنیم این یک ادّعاء است؟! خب ادّعاء بزرگ ارزش امتحان و تست کردن ندارد؟! اگر لذت ترک لذت بداني دگر شهوت نفس، لذت نخواني هزاران در از خلق بر خود ببندي گرت باز باشد دري آسماني سفرهاي علوي کند مرغ جانت گر از چنبر آز بازش پراني وليکن تو را صبر عنقا نباشد که در دام شهوت به گنجشک ماني ز صورت پرستيدنت مي هراسم که تا زنده اي ره به معني نداني 🔸در همین نماز و مناجات و مجالس ذکر اهل بیت علیهم السلام لذّتهایی است که بسیار عمیقتر و پایدارتر از این لذّتهاست. فیلمهایی از شخصی به نام مستر تستر را دیدم! ای کاش اینها یکبار برخی لذّتهای معنوی را هم تست میکردند تا ببینیم چقدر میتوانند عنان از کف ندهند! 📖«فَلَمَّا سَمِعَتْ بِمَكْرِهِنَّ أَرْسَلَتْ إِلَيْهِنَّ وَ أَعْتَدَتْ لَهُنَّ مُتَّكَأً وَ آتَتْ كُلَّ واحِدَةٍ مِنْهُنَّ سِكِّيناً وَ قالَتِ اخْرُجْ عَلَيْهِنَّ فَلَمَّا رَأَيْنَهُ أَكْبَرْنَهُ وَ قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنَّ وَ قُلْنَ حاشَ لِلَّهِ ما هذا بَشَراً إِنْ هذا إِلاَّ مَلَكٌ كَريم‏» 🔹ای کاش شمّه ای از آن حال معنوی را به کام ما تشنگان و لذّت ندیده ها هم میچشاندند! ای کاش اهل دلی بود شمّه ای برایمان باز میکرد تا حقارت این دنیای پستمان برایمان هویدا میشد! «از مَستیَش رمزی بگو، تا تَرکِ هشیاری کند»! ای کاش لحظه ای و برقی هم نصیب ما هشیاران میشد تا دمی هم مستی کنیم!
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۶) «شنونده باید عاقل باشد!» «عقل دلالی زمینه ای» 🔹یکی از فضلا در مهمانی سخنرانی میکرد. به مناسبتی روایت زراره از برخی اصحاب را نقل کرد که از امام صادق علیه السلام پرسید حدیثی از شما برایمان نقل شده که شما فرموده اید وقتی شیعه شدید دیگر هر کاری دوست داشتید انجام بدهید! یعنی وقتی شیعه شدیم حتّی زنا و سرقت و شرب خمر هم گناه ندارد؟! 🔸حضرت فرمود: «إنّا للّه و إنّا الیه راجعون»! به خدا قسم که آنهایی که اینطور فهمیده اند در مورد ما انصاف به خرج نداده اند! چطور خود ما که امام شماییم برایمان رعایت شریعت الهی واجب باشد ولی برای شما که پیروان ما هستید واجب نباشد! مرادمان تاکید بر شرطیت شرط بود نه عمومیت جزاء! یعنی شیعه دیگر با خیال راحت عمل خیر داشته باشد! کم یا زیادش از شما پذیرفته میشود. برخلاف دیگرانی که چنین معرفتی ندارند که عمل آنها ممکن است پذیرفته نشود! «قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع حَدِيثٌ رُوِيَ لَنَا أَنَّكَ قُلْتَ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ فَقَالَ قَدْ قُلْتُ ذَلِكَ قَالَ قُلْتُ وَ إِنْ زَنَوْا أَوْ سَرَقُوا أَوْ شَرِبُوا الْخَمْرَ فَقَالَ لِي‏ إِنَّا لِلَّهِ‏ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏ وَ اللَّهِ مَا أَنْصَفُونَا أَنْ نَكُونَ أُخِذْنَا بِالْعَمَلِ وَ وُضِعَ عَنْهُمْ إِنَّمَا قُلْتُ إِذَا عَرَفْتَ فَاعْمَلْ مَا شِئْتَ مِنْ قَلِيلِ الْخَيْرِ وَ كَثِيرِهِ فَإِنَّهُ يُقْبَلُ مِنْكَ» 💡به ذهنم خطور کرد که یعنی پیش فرض ما در روایاتمان این است که شما عاقلید! برای آدم آهنی که حرف نمیزنیم! کلاممان را برای انسان عاقل بیان میکنیم. شخصی که میداند محکماتی هست! قرائن منفصلی هست! ملّا لغتی برخورد نمیکند. عاقلانه برخورد میکند ⛔روایات ما را خراب نکنید! مقداری انصاف داشته باشید! کلام ما را در شبکه ای از مقولات و محکمات ببینید و تفسیر کنید! آن را به قرآن کریم عرضه کنید. آن را به عقل خودتان عرضه کنید! «أخذنا بالعمل و وضع عنهم؟!» یعنی حضرت به عقل خودشان ارجاع میدهند. عقلتان کجا رفته؟! 🔹در روایات مختلفی داریم که حضرات افراد را به حجّت باطنی خودشان و همان عقل فطریشان ارجاع میدهند! در روایت دیگری در اصول کافی زراره نقل میکند که شخصی از امام صادق علیه السلام در مورد شطرنج و برخی بازیهای دیگر آن زمان پرسید و حضرت فرمود به عقل خودت رجوع کن! اگر زمانی رسید که خدا حقّ و باطل را از هم جدا کرد به نظرت اینها در کدام دسته قرار میگیرند؟! او هم گفت در باطلها! حضرت هم فرمود پس خیری در آنها نیست! «أَ رَأَيْتَكَ إِذَا مُيِّزَ الْحَقُّ مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ‏ أَيِّهِمَا يَكُونُ قَالَ قُلْتُ مَعَ الْبَاطِلِ قَالَ فَلَا خَيْرَ فِيهِ» 🔸یا مثلا در روایت دیگری مسعدة بن صدقة نقل میکند که نزد امام صادق علیه السلام بودم که شخصی آمد و گفت پدر و مادرم به فدایت! ظاهرا شیعه بوده که چنین تعبیری میکند. گفت گاهی در خانه ام دستشویی میروم؛ همسایه هایی دارم که کنیزانی آواز خوان دارند که موسیقی میزنند و ترانه میخوانند! برای شنیدن صدای آنها دستشویی نمیروم ولی خب وقتی میروم گاهی بیشتر مینشینم تا صدایشان را بشنوم! حکمش چیست؟! 👈حضرت گفت: «لا تفعل» گویا قانع نشد و قسم خورد که هرگز سراغ این کنیزها نمیرود و فقط همین شنیدن صدا آنهم در دستشویی است که برای قضاء حاجت رفته! به نظرتان حضرت به این انسان چه پاسخی بدهد! اینجا هم حضرت او را به نوعی به عقلش رجوع داد! به تعبیر ما فرمود: خدا پدرت را بیامرزد با این عقلت! «للّه أنت»! بعد برای اینکه قانع شود این آیه ی شریفه را تلاوت کردند که: 📖إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلا 🔹بحث در زمینه منزلت عقل در هندسه معرفت دینی بسیار است. انواع عقل را نباید با قیاس اشتباه گرفت. فعلا مرادم آن عقلی است که دلالتهای لفظی ناظر به آن القاء میشود. در سیاق و بافت آن کلام را متکلّم رقم میزند! سرنوشت ظهورات و تبادرات را تغییر میدهد 🔸بحث از اینکه روایات بر اساس بستری از عقلانیّت القاء شده است. فعلا آن را «عقل زمینه ای» یا «عقل دلالی» مینامم. عقلی که متکلّم با لحاظ وجود آن کلامش را تنظیم میکند. عقل زمینه ای میتواند سر فصلی برای مباحث بسیار مهمّی در دلالتهای روایی و ظهورات باشد. نباید با چوب کلی نبودن و قرینه جزئی بودن آنها را از گود بحثهای علمی راند! مباحث کلی هم دارد. ⛔مراد آن عقلی نیست که با آن به خاطر برخی مشکلات علمی دست به تأویل تکلّفی میزنیم. یا آن عقلی نیست که به دلیل تنافی براهین و تجاربش نوعی تنافی با مقتضای دلیل لفظی داشته و ما را دعوت به تأویل و تأمّل میکند. مراد عقل قیاسی هم که نبود. مرادمان عقل دلالی زمینه ای است که ظهورگیری ها را تحت تاثیر قرار میدهد. 👈آری بر اساس همین عقل است که گاهی باید گفت: للّه أنت! انا لله ...!
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۷) «سپاه پاسداران، شرطة الخمیس ولیّ فقیه» «تحقیقی پیرامون شرطة الخمیس» 🔹در صدر اسلام لشگر مانند یک لوزی به پنج قسمت تقسیم میشد. نوک آن مقدّمه لشگر بود و وسط آن نیز میمنه در راست و میسره در چپ و قلب در وسط و انتهای آن نیز ساقه نامیده میشد! به همه این پنج قسمت با هم خمیس میگفتند. همچنین نگهبانانی نیز به عنوان حَرَس و برخی مأموران ایجاد نظم به نام شرطیّ وجود داشتند. 🔸قلیلی از نیروهای دیوانی و کاتبان حکومتی و خزانه داران و مانند آنها نیز وجود داشته و اساس لشگر را نیز نیروهای نظامی قبائل تشکیل میدادند. این نیروها نیز به واسطه عریف قبائل که واسطه ای بین حاکم و قبائل بود به شکل دیوانی با حکومت مرتبط میشدند ولی در هر حال حکومتها وابستگی بسیاری به بازی سیاسی با رؤسای قبائل و جلب حمایت آنها داشتند. 🔹وقتی امیر المؤمنین علی علیه السلام به خلافت رسید در این نظام محدود چاره را در آن دید که دست به یک ابتکار بسیار جالب و بدیع در دنیای آن روز زده و نیروهای جدیدی که به «شرطة الخمیس» مشهور شدند برای خود ایجاد کند. افرادی که بر محور عقیده و جهادگری و به شوق شهادت با یک نظام اداری کاملا منعطف با نوعی اجتماع حبّی پیرامون امیر المؤمنین علی علیه السلام شکل گرفتند. 🔸اینها در آن وضعیت پیچیده ی قدرت بسان بازوان ویژه ی امیر المؤمنین در همه ی امور مورد نیاز و از جمله جنگها تبدیل شدند. از آنجا که چنین جایگاهی در بین عرب نه سابقه داشته و نه لاحقه متأسّفانه جایگاه مهمّ آنها در تاریخ حتّی برای مورّخین شیعه خوب روشن نشده است.
🔹این جماعت مجهول القدر بعد از صلح امام حسن علیه السلام توسّط معاویه پراکنده شدند و جایگاهشان در تاریخ هنوز خوب روشن نشده است. مثلا برخی مانند مرحوم مجلسی اوّل در روضة المتّقین معتقدند که شرطة الخمیس به آن شجاعان لشگر گفته میشدند که علامتهای ویژه داشتند! 👈یا مرحوم علامه مجلسی در ملاذ الاخیار که معتقد است اینها آن سپاهیانی بودند که حتّی جلوتر از مقدمه لشگر حرکت میکردند طوری که گویا شرط کرده بودند که تا پیروز نشوند یا شهید نگردند برنگردند! 👈مرحوم ملاصالح مازندرانی در شرح کافی معتقد است آنها همان پیش آهنگان لشگر و برگزیدگان از سپاه سلطان و نخبگان از یاران و به نوعی امراء لشگر بودند! برخی نیز مانند سید بدر الدّین عاملی در حواشی اصول کافی دیدم معقتدند که اینها آن قهرمانانی بودند که بر لباس خود علامتهایی قرار میدادند تا شناخته شوند! 👈شاید شخصی که تا حدودی به حقیقت نزدیکتر شده مرحوم آیت الله میانجی در مکاتیب الائمة باشد که شرطة الخمیس را آن محبّان امیر المؤمنین علی علیه السلام میداند که با حضرت پیمان فداکاری تا شهادت بسته بودند. ⛔ولی در هر حال هیچکدام از اینها مبیّن جایگاه شرطة الخمیس نیست. اینها چیزی نیستند که صرفا با تحلیل لغوی واژه ی آن بتوان جایگاهشان را فهمید. آنها را نباید با نیروی نظامی صرف یا نگهبان صرف و افرادی که قرار است صرف در جنگ و نبرد به کار بیایند و مانند آن اشتباه گرفت. ⚪شیعیان جان بر کف و مجاهدی بودند که همه جا به کار گرفته میشدند و به نوعی شرطة الشرطة و جیش الجیش برای حضرت محسوب شده و بازوان توانمند حضرت در جنگها و امور مهم به حساب می آمدند. همان بازوانی که با آن دیگر حضرت برای پیشبرد اهداف خود مبتلا به مداهنه و معامله با سران قبائل و زد و بندهای سیاسی رایج آن زمان نشده و وزنی سیاسی و نظامی فرا قبیله ای پیدا میکرد. ✔شرطة الخمیس قومی عمدتا از قبائل مختلف عرب و شیعیان محبّ حضرت بودند که پیرامون حضرت اجتماعی حبّی و در ادامه دیوانی تشکیل داده و حضرت پیروانش را به عضویت در میان آنها تشویق میکرد و وعده ی بهشت را به اعضاء این گروه سیاسی جدید در دنیای سیاست آن روز میداد! افرادی که برخلاف امر رائج در آن زمان از یک قبیله نبودند و یک نیروی فرا قبیله ای و بر محور محبّت و عقیده و جهاد بودند. 👈تا جایی هم که بنده تحقیق کرده ام علامت خاصی نیز برخلاف آنچه برخی ذکر کرده اند بر بدن و لباسشان نداشته اند. ✔شرطة الخمیس همانطور که در طبری در تاریخ خود جایی اشاره میکند اساسا یک ابتکار سیاسی خاصّ امیر المؤمنین علی علیه السلام بود که بین عرب هیچ سابقه ای نداشت. شرطة الخمیس بازوان خاص فرا قبیله ای حضرت بودند که با حضرت نه به عنوان صرفا خلیفه بعد از عثمان و نه به طمع ذهب و فضّه بیعت نکردند. بلکه از آن روی با حضرت بیعت نمودند که ایشان را بزرگ مسلمانان و شخصیت برگزیده ی پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله میدانستند که اطاعت از ایشان و مرگ در رکابشان در آن دوران فتنه سعادت و شهادت است. 👈به تعبیر ابن عساکر در تاریخ دمشق آنها افرادی بودند که با حضرت بیعت تا دم جان کرده بودند: «الّذین کانوا یبایعون للموت»! ابن ندیم در فهرست معروف خود در معنای شرطة الخمیس میگوید این واژه از آنجا گرفته شد که امیر المؤمنین علی علیه السلام به آنها گفت: مانند برخی انبیاء پیشین من هم با شما بر طلا و نقره عهد نمیبندم بلکه بر بهشت برین پیمان میبندم: «أشارطکم علی الجنّة» 👈ظاهرا ابن ندیم این را از رجال برقی یا متنی شبیه آن که چنین مضمونی را با سندی نقل کرده برداشت نموده است. شاید کاملتر یا دقیقتر از این در نقل دیگری باشد که در رجال کشّی آمده که اصبغ بن نباتة به ابو الجارود میگوید حضرت به ما فرمود: 📖«إِنَّ قَوْماً مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ تَشَارَطُوا بَيْنَهُمْ فَمَا مَاتَ أَحَدٌ مِنْهُمْ حَتَّى كَانَ نَبِيَّ قَوْمِهِ أَوْ نَبِيَّ قَرْيَتِهِ أَوْ نَبِيَّ نَفْسِهِ وَ إِنَّكُمْ لَبِمَنْزِلَتِهِمْ غَيْرَ أَنَّكُمْ لَسْتُمْ بِأَنْبِيَاء»
🔹البته بر اساس تتبّع بنده اینطور نبوده که همه حضرت را به عنوان امام مفترض الطاعة قبول داشته و یا منکر شأن شیخین بوده باشند! به نوعی اوّلین بذرهای تشیّع اجتماعی گسترده بین طوائف مردم بوده که از محبّت امیر المؤمنین و قبول برتری او بین صحابه آغاز شده بوده است. البته برخی نیز از شیعیان مخلص حضرت بوده اند. 👈ولی آنچه امروزه به عنوان شیعه ی دوازده امامی با عقایدی روشن پیرامون ائمه علیهم السلام میشناسیم چیزی نبوده که بین عموم مردم –و نه خواص آنها-یکباره ایجاد شده باشد. از همینجاست که امام باقر علیه السلام در روایتی در رجال کشّی به ابو خالد کابلی میفرماید: 📖«کان علی بن ابی طالب عندکم بالعراق یقاتل عدوّه و معه أصحابه و ما کان فیهم خمسون رجلا یعرفونه حقّ معرفته و حق معرفة امامته». 👈در روایتی از امام صادق علیه السلام آمده که تعداد شرطة الخمیس شش هزار نفر بوده است. البته ۱۲ هزار نفر یا بیشتر نیز نقل شده است. بر اساس نقلی که در موضعی از رجال کشّی دیدم روشن میشود که یک جماعت پراکنده هم نبوده و نوعی دیوان و انضباط برایشان ایجاد شده بوده است. 👈امیر المؤمنین علی علیه السلام در جایی به اصحابشان میفرمایند نامتان را در میان این شرطة الخمیس بنویسید زیرا قسم به خداوند که هر کس از آنان نیست از شرطة النّار است مگر کسی که مانند اینها رفتار کند! «اکتتبوا فی هذه الشرطة ...». 👈در طبقات ابن سعد دیدم فرمانده ی اصلی شرطة الخمیس صحابی بزرگ و شیعه ی راستین قیس بن سعد بن عباده بوده و در وقعه صفّین دیدم یکی دیگر از فراماندهاشان نیز همین اصبغ بن نباتة بوده است. 👈اینها برای امیر المؤمنین علی علیه السلام در عرض نیروهای قبیله ها جایگاه ویژه ای داشتند تا جایی که در روایتی در جنگ جمل آمده که حضرت به عبد الله بن یحیی حضرمی میگوید بر تو بشارت باد که تو و پدرت حقیقتا از شرطة الخمیس اید! 👈همانهایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نامشان را در شرطة الخمیس به من گفت و بدانید که قسم میخورم که این خداوند بود که بر زبان پیامبرش صلی الله علیه و آله شما را شرطة الخمیس نامید! 🔹بحث در مورد اینها بسیار است ولی آنچه از بررسی و تتبّع گسترده در متون تاریخی و روایی به دست می آید جایگاه آنها چیزی مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در زمان ماست. همان بنیاد مبارکی که با ذهن آسمانی امام راحلمان بر محور مؤمنین و محّبین شهادت طلب برای پیش برد اهداف انقلاب ورای این ساختارهای اداری خشک ایجاد شد. 👈امیر المؤمنین نیز در همه امور از جنگ و کارهای سیاسی و امور مختلف از اینها استفاده مینمودند. مثلا در دعائم الاسلام جایی در مورد جنگ آمده که حضرت هنگام چیدن لشگرشان به مقدمه ی لشگر دستور حمله میداد و میگفت اگر دیدید دچار سستی یا دشواری شدند شرطة الخمیس به کمک آنها برود! ✅تدبّر در این ابتکار سیاسی بزرگ نشانگر آن است که شرطة الخمیس یک اجتماع حبّی و البته منظّم و با دیوانی اجمالی بودند که نه بر محور مطامع مادّی بلکه به نوعی بر محور ارتباط قلبی با ولیّ جامعه و به شوق شهادت کار میکردند. ✅از همینجاست که خود را آماده ی هر خدمتی میدیدند. به خاطر همین حالت معنوی که داشتند کارهای دشوار از آنها ساخته بود. آنها نیز امیر و دیوان و نظامهای اجمالی داشتند و اینطور نبود که بی نظم و پراکنده کار کنند! بلکه امیر آنها توسّط امیر المؤمنین یکی از بزرگان عرب و ادهیاء آنها یعنی قیس بن سعد بن عبادة قرار گرفته بود. ✅ولی با این حال مبتلا به تشکیلات و ساختارهای اداری خشک و بی روح هم نبودند که جلوی مجاهدت آنها را بگیرد. حوزه ی فعالیتشان هم محدود به زمان جنگ و امور نظامی نبود. آنقدر اینها نیروی جدّی ای بودند که معاویه از آنها خیلی میترسید و حتّی بعد از شهادت امیر المؤمنین وقتی عمرو بن عاص به او گفت به جنگ آنها برو نپذیرفت. ✅اساسا باید بدانیم جریان صلح امام حسن عمدتا به معنای انحلال شرطة الخمیس بود. به خاطر همین حضرت تضمین گرفت که به شیعیان و محبّین حضرت تعرّضی نشود و همینها بودند که از این امر ناراحت بودند. 👈بعد از صلح نیز این دسته ی عجیب و ابتکار بزرگ علوی در دنیای تاریک سیاسی آن زمان به ناچار از میان رفت و به تاریخ سپرده شد تا آنکه به نوعی روح آنها در زمان ما در قالب دلیرمردان جان برکف سپاه پاسداران انقلاب اسلامی احیاء شد.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۸) «فریب عظمت تایتانیک را نخورید»! 🔹شخصی برای شستن مبلها آمده بود. من هم بیکار نگاهش میکردم که به ذهنم خطور کرد رهبر عزیزمان چند سال پیش در سخنرانی برای باور پذیر کردن امکان سقوط تمدّن با شکوه غرب با این همه زرق و برق از یادآوری ماجرای کشتی تایتانیک استفاده کردند! تذکر دادنش مفید است. فرمودند: 📖«همچنانکه شکوه و جلال کشتی معروف تایتانیک مانع از غرق شدن آن نشد، تلاش برای آرایش ظاهر آمریکا و شکوه و جلال آن نیز مانع از غرق شدنش نیست و آمریکا غرق خواهد شد» 🚢چه استعاره ی قوی ای! زبانی جهانی و تمثیلی بسیار قدرتمند است. تایتانیک با شکوهترین کشتی اقیانوس پیمای جهان در بیش از صد سال پیش بود. اسمش از روی تیتان که خدای اساطیری یونان بود اقتباس شده بود تا به کشتی عظمت بدهد. نماد عظمت تمدّن غرب بود. 🔹برای بیشتر به رخ کشیدن این عظمت آن را با ۴ دودکش بزرگ ساخته بودند که یکی از آنها اساسا دکوری بود تا عظمت آن را به رخ بکشد! ولی چه شد؟! «ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللَّهِ فَأَتاهُمُ‏ اللَّهُ‏ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا» 🚢در ساعت ۲۳ و ۴۰ دقیقه روز ۱۳ آپریل ۱۹۱۲ در وسط اقیانوس اطلس با یک کوه یخ برخورد کرد و سوراخ شد! تا نیم ساعت اول که زمان مهمّی برای نجات بود هیچ کس باور نمیکرد مشکلی رخ داده! بچه ها با تکه های یخ در عرشه بازی میکردند. 🚢گروه های موسیقی مینواختند! رهبر گروه ویالن تا لحظه ی غرق شدن موسیقی مینواخت! همه فکر میکردند وضعیت عادی است ولی حدود ۲ ساعت و ۴۰ دقیقه بعد از این عظمت هیچ خبری بر روی آب نماند و به تاریخ پیوست!
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۹) «خَلطهای بزرگ وادی تفکّر» «پرهیز از خلط عینکها در وادی علم» 🔹جلسه ی وعظ یکی از بزرگواران شرکت کردم. در اثنای وعظ فرمودند میدانید چرا ما قیامت را آن دور دورها میپنداریم! هزاران سال بعد! چون همه چیز را با عینک مادّی و ذهن دنیایی میخواهیم بفهمیم! قیامت همین الآن برپاست! 💡به ذهنم خطور کرد باید حساب ویژه ای برای خلطهای تاریخی وادی تفکّر باز کنیم. چهارتایش را همانجا یادداشت کردم: ✅۱-یکی خلط بین «ذهن و عین» و کشف بزرگ تاریخ تفکّر بشری توسّط ملاصدرا به عنوان اصالت وجود است. ✅۲-دیگری خلط بین «حقیقت و اعتبار» که امروزه دیگر روشن شده هر چند زوایای آن هنوز به خوبی در علوم تبیین نشده و منطق اعتباریات و امتداد آنها در مباحث علمی به دقّت استنباط و اعمال نگشته است. ✅۳-دیگری خلط بین «مفهوم و واقع» که برخی با برجسته کردن آن و طرح نظریه ی اصالت واقع به دنبال تحوّل در علوم مختلف برآمده اند! ✅۴-دیگر خلط بین احکام «مادّه و مجرّد» است. نباید عالم مجرّدات را صرفا با عینک مادّی نگریست! 🔹هرچند شریعت به دلیل محدودیت ما احکام آن دنیا را با زبان این دنیا باز گو میکند ولی باید بدانیم با زبان خاصی مواجه هستیم! زبانی عمیقتر و تأویلیتر است! روح بیانات شریعت بر اساس احکام تکوین است هر چند ادبیات آن بر اساس زبان دنیایی یعنی زبان مادّی و احکام حسن و قبح و مانند آن باشد! 🔸همچنین از دید یکی از متفکّرین معاصر حتّی روح احکام شرعی نیز قانونی است هر چند زبان آن به خاطر سطح فکری مخاطبین بر اساس ادبیات عبد و مولایی است. از اینجاست که فقیه هم نیازمند نوعی تأویل زبانی است.
باسمه تبارک و تعالی(۳۶۰) «شبهه عصمت» 🔹در محضر برخی بزرگان شخصی اشکال کرد چطور معصوم در مناجات شعبانیه اینقدر سوز و گداز دارد؟! این حالات خودش دلیل بزرگی برای معصوم نبودن است. این را هم نگویید که میخواهند با ظاهر سازی به ما تعلیم نمایند یا اینکه محنت قرب است یا هر چیز دیگر! اینها خلاف ظاهر است! استاد محترم در پاسخ فرمود این حالات را باید ذوق کنی و یدرک و لا یوصف است! 💡به ذهنم خطور کرد و عرض کردم این حالات ممّا یوصف است! آنچه غافلانه آنرا شبهه عصمت ذکر میکنی خودش مؤکِّد عصمت است. 🔸مگر عصمت چیست؟! آن حالت مصون بودن شخص از گناه یا خطا. معلوم است که انسان تا اراده، جهل، نفسانیت و شیطان دارد در معرض عصیان و غفلت است. «ملکه» نمیتواند رافع این معرضیّت باشد. ملکه تنها شأنش تسهیلگری است و نمیتواند در شبهات و دشواری ها و خطور منافی و... انسان را به مقام عصمت برساند. 🔹این تقوای دائمی و خوف از مقام ربّ است که چنین نیرویی میتواند داشته باشد. چنین تقوایی از جنس درک فقر به خداوند متعال و عدم استقلال و لزوم توجه و استمداد لحظه به لحظه از اوست! یک شعور عمیق به نیاز وجودی دائمی! هر چه این حالت قویتر عصمت عمیقتر! از اینجاست که گریه ی آنها بسیار عمیقتر از گریه ی ماست! 🔸اگر چنین است پس به شکل کاملا حقیقی و با زاری وجودی و ناله کنان میگویند: «الهی لا تَکِلنِی الی نَفسِی طَرفَةَ عینٍ أَبَدَاً» با دیدن این ناله های عمیق از دانستن به باور عصمت آنان میرسیم. 🔻فریب آن خود خواهانی که چنین ناله های وجودی ندارند را نخورید! اساسا با چنین ناله های وجودی آن مراتب فنایی و خود ندیدن نهایی قابل تحقق است🔺
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۱) «رودل معنوی» «إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَارا» 🔹قرار بود مبل شویی بیاید! به خانه رسیدم سریع ناهار خوردم! به قول یکی از عزیزان وقتی ناهار میخورم انگار تیر خوردم! خواستم استراحت کنم ولی گفتم شاید کارگر بیاید! بلافاصله مشغول کارهای خانه برای آماده سازی شرایط شدیم. مقداری عملیات تطهیر نیاز بود. 🔸بیش از یک ساعت فعالیت جدّی داشتیم و بعد از آن برای استراحت رفتم! شب و امروز دیدم مبتلا به رودل شدم! بررسی که کردم دیدم به دلیل فعالیت سریع بعد از غذای سنگین است! اگر بدن بعد از خوردن ناهار گویا تیر خورده و یا در روایات آمده مقداری دراز بکشید یعنی نیاز به استراحت هست! 🔹معده باید کارهای اوّلیه ی هضم غذا را انجام دهد! باید این نفس مشغول معده شود! بخشی از فلسفه خواب هم فراغت نفس برای هضم غذاست. این امیال خیلی حکیمانه است! حالا رودل را تحمل کن! همان روز مطلبی شنیدم که دیدم شبیه همین است. شخصی پرسید چرا ما ادبار نفس داریم؟! میخواهیم همیشه حالت اقبال داشته باشیم! گویا از وجود چنین حالتی اعتراض داشت! 🔸پاسخ این بود که این هم حکیمانه است! ادبار نفس شبیه آن حالت خستگی بعد از غذا برای هضم کردن است. اگه همه اش اقبال بود رودل معنوی میکردیم! متوهّم بار می آمدیم. غذاهای معنوی خوب هضم وجودمان نشده و باعث رشد نمیشد! ✅یعنی چه؟! یعنی آدمی با چنین ادبارهایی است که میتواند اراده و عزم و همّتهای بلند در خود ایجاد کند! این چنین اراده های بزرگ و همّتهای بلندی در ظرف چنین ادبارهایی قابل تحقّق است. ✅این چنین عبورهای بزرگی از خودخواهی ها و خود ندیدنها و لذّت پرست نشدنهایی در ظرفه چنین ادبارهایی قابل وصول است. این چنین اخلاصهایی در ظرف این ادبارها یافت میشود. 🔻ادبار قلب معجونی الهی برای بالا بردن همّت، از بین بردن أنانیّت و بالا رفتن اخلاص است. فلسفه ی هبوط، نفسانیّت و خلقت شیطان نیز همین است🔺 🔹اینها که گله ندارد! ابزارهای رشد ماست. با اینهاست که آن اراده های نوری و آن همّتهای بلند شکوفا شده و جنّات تجری تحتها الانهار میشود! کجای کاریم؟! قیمت انسان به این اراده ها و همّتهای اوست. ✅از اینجاست که آن ربّ العالمین و آن بزرگ مربّی عالم آفرینش مسیر وصول به سمت خود را به شکل سر بالایی ها و سرازیری ها ایجاد کرده است. سرازیری همان زمانهای نفحات الهی و اقبال نفس است و سربالایی ها همان زمانهای ادبار نفس است. 🔸با چنین تربیتی انسان از خودش گذشته و خود ندیدن را تمرین نموده و با ترک عبادت به شرط مزد پای در مراحل وادی اخلاص و پاکی میگذارد. ما گمان میکنیم آن کارهایی از ما پذیرفته شده که حال معنوی خوبی با آن تجربه کرده ایم! اصلا اینطور نیست! 🔹چه بسا زمانی بیاید که به ما نشان دهند بسیاری از حسنات ما و آنهایی که از ما پذیرفته شده آنهایی است که در زمان ادبار نفس ما بوده! یک کار ساده ای که اصلا حال معنوی هم برایمان نداشته انجام داده ایم که در اثر همین خود ندیدن برایمان مانده! قبول شده! آنقدر خود ندیدن در این زمان جدّی است که معمولا انسان آنها را فراموش میکند! اصلا به یادش هم نمی ماند. 👈اگر دوستان ابراز تمایل کردند میشود این بحث را ادامه داد ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۲) «دستورهای طلائی» «زبان آگاهی و تقوای زبان» 🔹جایی بودن که بزرگواری حدیث «هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِم‏» خواندند. خیلی تکان دهنده بود. 💡به ذهنم خطور کرد در بین سفارشهای دینی برخی جایگاهی ویژه داشته و دستورات راهبردی هستند! دستورات طلایی هستند! معجون معنوی اند! یک چیزند ولی بسیار چیزهایند! اینها را باید استنباط کرد و یاد گرفت و روی آنها تمرکز کرده و تبلیغ نمود. 🔸مثلا دستور العمل مبارزه با نفس یک دستور راهبردی و طلایی است. گاهی میگوید برای درمان فلان مشکلم چه کنم! میتوان پاسخی جزئی داد! ولی پاسخ عمیقترش آن است که به صورت کلّی با نفسانیّت مبارزه کن! 👈این نفسانیّت است که در هر جایی جلوه میکند و مشکل ایجاد میکند! وقتی با آن شروع به کشتی گرفتن کردی در همه جا نیرومند میشوی! وقتی نفسانیت ضعیف و ضعیفتر شد خطورات شیطانی هم کم و کمتر میشود. 👈زمینه ی فعالیت شیطان همین نفسانیّت است و اگر نبود شیطان هم ابزاری برای القاء گری ندارد! حالا این بحث مبسوطی است. 🔸دستور طلایی دیگر مبارزه با أنانیّت است. مبارزه با آن بت اعظم! دستور طلایی دیگر بالا بردن همّت است! این هم یک دستور راهبردی بسیار مهم است. باید روی اراده و همّت کار کرد! با این اراده و همّتهاست که قرار است مشکلات آسان شود. راهها پیموده شود. 🔸دستورات طلایی و راهبردی دیگر هم داریم. مثلا کم خوردن! بسیاری از مشکلات ساده و پیچیده انسان زیر سر پرخوری است! ⬇⬇⬇
🔹مثلا نماز جماعت هم یک دستور راهبردی است. یک دستور است ولی در دل خود مسائل زیادی را حل میکند. هم اصل نماز خواندن را! هم نماز اوّل وقت را! هم اغراض جمعی تشریع و اظهار دینداری را! هم تشویق و انگیزه بخشی به مؤمنین! هم بستری برای یادگیری معارف دینی پای منبرهاست و ... . مرحوم صدوق در فقیه نقل میکند که امیر المؤمنین میفرمود: 📖«كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ مَنِ اخْتَلَفَ إِلَى الْمَسَاجِدِ أَصَابَ‏ إِحْدَى‏ الثَّمَانِ‏ أَخاً مُسْتَفَاداً فِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَوْ عِلْماً مُسْتَطْرَفاً أَوْ آيَةً مُحْكَمَةً أَوْ رَحْمَةً مُنْتَظَرَةً أَوْ كَلِمَةً تَرُدُّهُ عَنْ رَدًى أَوْ يَسْمَعُ كَلِمَةً تَدُلُّهُ عَلَى هُدًى أَوْ يَتْرُكُ ذَنْباً خَشْيَةً أَوْ حَيَاء» 💡به ذهنم خطور کرد یکی از این دستورات طلایی بسیار مهم مراقبت از زبان است. همانکه جِرمُه صغیرٌ و جُرمُه کبیرٌ. همانکه: «مَا مِنْ يَوْمٍ إِلَّا وَ كُلُّ عُضْوٍ مِنْ أَعْضَاءِ الْجَسَدِ يُكَفِّرُ اللِّسَانَ‏ يَقُولُ نَشَدْتُكَ اللَّهَ أَنْ نُعَذَّبَ فِيكَ» 👈خدا میداند که کنترل زبان چه نعمت بزرگی است. به قول لقمان به فرزندش: «إنّ السکوت من ذهبٍ» جنسش از طلای ناب است. و از جمله وصایای ابوذر است که: «فَاخْتِمْ عَلَى لِسَانِك»؛ 👈هر جایی این کنترل و سکوت را دیدید فال نیک بزنید «من علامات الفقه» است. «دلیل علی کلّ خیر» است. از علامات نجات است. اینکه زبان در اسارت انسان باشد! نه اینکه انسان در اسارت زبانش باشد! ولی هر جا این کنترل و «زبان آگاهی» را ندیدی فال بد بزنیم! نشانه ی شومی است: «إِنْ كَانَ فِي شَيْ‏ءٍ شُؤْمٌ فَفِي اللِّسَان‏». 🔹چه جرمها و جنایتها و مشکلات خرد و کلانی است که فقط و فقط زیر سر همین زبان است! «وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي لَأُعَذِّبَنَّكَ بِعَذَابٍ لَا أُعَذِّبُ بِهِ شَيْئاً مِنْ جَوَارِحِك‏» خیلی آن را دست کم گرفته ایم! به خاطر همین است که اینچنین با این جثّه ی کوچکش این فطرت پاکمان را پایمال و لگد کوب میکند! به راستی که تا به این بلوغ نرسیم که چرخاندن این زبان خودش نوعی کار و بلکه مهمترین کارهاست حسابی روی آن باز نمیکنیم! «مَنْ لَمْ يَحْسُبْ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ كَثُرَتْ خَطَايَاهُ وَ حَضَرَ عَذَابُه‏» 👈و وقتی به درجه ی زبان آگاهی رسیده و دانستیم زبان کارها دارد میکند و همینطور پرونده ما را پر میکند دیگر بیشتر سکوت پیشه میکنیم: «مَنْ رَأَى مَوْضِعَ كَلَامِهِ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيمَا يَعْنِيه‏» البته سکوتی نورانی ایمانی و نه برای اذیّت دیگران! سکوتی که دیگران وقتی آن را میبینند احساس خوبی دارند و برایشان جلب محبّت میکند. از روی نفسانیّت نیست. فطرت پسند است: «إِنَّ الصَّمْتَ يَكْسِبُ الْمَحَبَّة» ✅ولی چرا سکوت خوب است؟! انسان را متوجّه درون میکند! گرد و غبارها را میخواباند! انرژی معنوی انسان را با توجّه به بیرون کم نمیکند! از همینجاست که اگر اهل ایمان و توجّهات توحیدی باشد همین سکوت خودش بذر رشد میشود: «لَا يَزَالُ الْعَبْدُ الْمُؤْمِنُ يُكْتَبُ مُحْسِناً مَا دَامَ سَاكِتاً فَإِذَا تَكَلَّمَ كُتِبَ مُحْسِناً أَوْ مُسِيئاَ» ✅انسان مؤمنی که از روی دغدغه ی حقیقت جویی روی به سکوت و حفظ زبان آورده گویا دری از درهای حکمت را یافته! در چنین ظرفی توجّهات عمیق و نابی را به حقایق پیدا میکند: «إِنَّ الصَّمْتَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْحِكْمَة». ✅نوعی تلازم بین حفظ و مراقبت از زبان و خودآگاهی و توجّه درونی وجود دارد؛ شاید از همینجاست که از جمله حکمتهای آل داوود بود که انسان عاقل «مُقْبِلًا عَلَى شَأْنِهِ حَافِظاً لِلِسَانِهِ» است. یکی از راههای نفی خطورات همین سکوت ایمانی است. ✅انسان وقتی اهل سکوت شد دلش بیدار میشود و با سخن و توجّه به بیرون و کثرات زنگار نمیگیرد! چه بدانیم یا ندانیم و بخواهیم یا نخواهیم این زیاد حرف زدنها و توجّهات به بیرون نوعی قساوت می آورد! از همینجاست که یکی از وصایای دائمی مسیح علیه السلام همین بود: 📖«كَانَ الْمَسِيحُ ع يَقُولُ لَا تُكْثِرُوا الْكَلَامَ فِي غَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ فَإِنَّ الَّذِينَ يُكْثِرُونَ الْكَلَامَ فِي غَيْرِ ذِكْرِ اللَّهِ قَاسِيَةٌ قُلُوبُهُمْ وَ لَكِنْ لَا يَعْلَمُون» ⬇⬇⬇
🔹اگر چنین است آیا نمیتوان گفت یکی از نشانه های شیعه ی واقعی آن است که اهل سکوت باشد؟! «إِنَّمَا شِيعَتُنَا الْخُرْس‏» آیا نمیتوان گفت یکی از دستور العملهای طلایی برای حرکت توحیدی برای خواصّ مؤمنین تمرین کنترل زبان است؟ «كَانَ الرَّجُلُ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ إِذَا أَرَادَ الْعِبَادَةَ صَمَتَ قَبْلَ ذَلِكَ عَشْرَ سِنِينَ»؛ آیا نمیتوان گفت وقتی انسان اهل سکوت میشود گویا بر خودش رحم کرده و به فطرتش صدقه داده است؟! «أَمْسِكْ لِسَانَكَ فَإِنَّهَا صَدَقَةٌ تَصَدَّقُ بِهَا عَلَى نَفْسِكَ» 👈در بین اینهایی که عرض کردم دو تعبیر است که خیلی برایم تکان دهنده بوده! یکی وصیّت نبوی صلی الله علیه و آله که دستور العمل کلّی «احفظ لسانَک» را صادر نموده و در بیان آن میفرمایند که اساسا مگر چیزی جز همین حصائد السنه هست که دوزخیان را گرفتار کرده؟! 👈آنچه گفته ایم گویا مانند بذرهایی است که در بیرون پاشیده ایم و رشد کرده اند و بزرگ شده اند و درو میشوند و به ما روزی برخواهد گشت: «وَيْحَكَ وَ هَلْ يَكُبُّ النَّاسَ عَلَى مَنَاخِرِهِمْ فِي النَّارِ إِلَّا حَصَائِدُ أَلْسِنَتِهِم‏»؛ آن سخنهای چو مار و کژدمت مار و کژدم گشت و می‌گیرد دمت 👈اللّه اکبر! اگر هیچ چیزی نبود جز همین روایت کافی بود! تکلیف عارف و عامی را با زبان روشن میکند. ولی برای خواصّ اهل ایمان هم یک مضمون تکان دهنده ی دیگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند. 👈اینکه هر کس به دنبال بالا بردن درجات و استقامت ایمانی خود است به فکر استقامت قلبش باشد. و هر کس به دنبال اصلاح و مستقیم کردن قلب است بداند که جز با اصلاح زبان و مستقیم کردن آن نمیتواند! در رأس برنامه های سلوکی باید زبان آگاهی و مراقب بر زبان باشد: 📖«لا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ وَ لَا يَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى‏ يَسْتَقِيمَ‏ لِسَانُهُ‏» 👈از همینجاست که در روایت دیگری پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند بنده حقیقت ایمان را جز در سایه ی زندانی کردن زبانش و حاکم شدن بر آن درک نخواهد کرد! «لَا يَعْرِفُ عَبْدٌ حَقِيقَةَ الْإِيمَانِ حَتَّى يَخْزُنَ مِنْ لِسَان» ⚪رفقا اصلا حواسمان هست این زبان چقدر مهم است؟! میدانیم ابدیّت ما را رقم میزند؟! آیا برای مهار کردن این حیوان چموش برنامه ای داریم؟! والله هیچ بنده ای تقوایی نداشت که به دردش بخورد مگر اینکه تقوای زبانی داشت. ای به فدای تو یا امیر المؤمنین: «وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْداً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حتَّی يَخْزُنَ لِسَانَهُ» 👈ای کاش از همان نوجوانی عادتمان می دادند! پس در این مدارس چه چیزی یاد ما دادند؟! آیا والدین حواسشان به اینها بود؟! یادمان می دادند همیشه قبل از حرف زدن یک لحظه به آنچه میخواهیم بگوییم فکر کنیم و بعد حرف بزنیم! اگر میشد چه میشد! مدتی هم شده مراقبه ای بر زبانمان داشته باشیم بعد ببینیم در قلب و سپس ایمانمان چه تاثیری دارد! «إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ أَنْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ وَ إِنْ كَانَ شَرّاً وَارَاهُ وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَا يَدْرِي مَا ذَا لَهُ وَ مَا ذَا عَلَيْهِ»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۳) «شیطانی در لباس هنر» 🔹مطلبی از یکی از شعرای پر آوازه معاصر خواندم که اشعار عرفانی و زیبای مشهوری دارد. ایشان میگفت وقتی مادرش مرد آنقدر بر او سخت گذشت که تنها با بیلیارد میتوانست خودش را آرام کند! روزی ۱۴ ساعت بازی میکرد تا همه چیز را فراموش کند! ✋با خود گفتم ما را باش! این آقا آرامشش را میخواهد از بیلیارد بگیرد و بسیاری از ما میخواهیم آرامشمان را از اشعار او بگیریم! احساس معنوی و عرفانی پیدا کنیم! گر اگر طبیب بودی سر خود دوا نمودی! خیلی فریب این الفاظ پر جاذبه و پر طمطراق را نخوریم! 🔸باز مطلبی خواندم که رئیس گروهک منافقین خیلی علاقه مند به آواز خوان بسیار مشهوری بود که اخیرا کنار فردوسی به خاک سپرده شد. آنقدر که در پادگانهای این گروه منحط مدام نوارهای او را پخش میکردند. ولی وقتی بعد از اصرار او این خواننده با آوردن این بهانه که او خواننده ای ملّی است و نمیخواهد عضو گروه خاصی شود و قبول نکرد عضو منافقین شود دستور داد دیگر صدای او پخش نشود! ✋با خود گفتم خدایا واقعا این اشعار عرفانی با این صدای خوش و موسیقی حزن آور به اصطلاح معنوی چه مناسبتی با پادگانهای اینها دارد؟! با منش اینها دارد؟! خیلی فریب این موسیقی ها و صداهای خوش معنوی را هم نخوریم! اگر این حالات خیلی ناب بود اینها از آن خوششان نمی آمد! خود آن آواز خوان هم کجایش به یک موحد واقعی و مؤمن منادی راه حق می آمد؟! باز هم باید گفت گر اگر طبیب بودی ... 🔹یکی از اشعار مولوی را با دکلمه ی بسیار زیبا و تأثیر گذار یکی از روشنفکران خارج نشین که اخیرا حرفهای کاملا کفر آمیز دیگر میزند را شنیدم. ✋با خود گفتم چرا به چیزی دلخوش کرده ای که این همه انسانها با عقاید مختلف و متضادّ با آن ارتباط برقرار میکنند! این دقیقا از این اشعار چه میفهمد که احساس میکند منافاتی با رویّه و عقیده و منشش ندارد؟! اینجا هم گر اگر طبیب بودی ... ⛔واقعا از هنر ترسیدم! به نظرتان هنر که اینقدر زیبا و جذاب است آن رویش نمیتواند خیلی زشت و وحشتناک باشد؟! نمیتواند یک تنه خودش مانعی بزرگ برای سعادت شود؟! 💡به ذهنم خطور کرد اینها همه از تلبیس ابلیس میتواند باشد. ⚪ابن جوزی کتاب معروفی به نام تلبیس ابلیس دارد. در آن از این بحث میکند که ابلیس برای هر طائفه ای با چه لباسی وارد میشود تا سدّ عن سبیل الله کند! سبیل الله چیست؟! همان راه اولیاء الهی و مفاهیم قرآنی! این مورد را در کتاب او ندیدم. ولی باید به فصول کتاب او افزود که گاهی با لباس اشعار عرفانی و ساز و آواز و هنر می آید! 👈خیلی اینها را ناب ندانیم! خیلی روی اینها حساب باز نکنیم! ساده لوح نباشیم! نمیگویم لذّت ندارد! خلسه آور نیست! نه هست! مشکل کار همینجاست! تخمه شکستن هم در وادی خودش لذت دارد! ⛔هر چیزی لذت معنوی داشت که دلیل نمیشود چیز خوبی باشد. 🔹با نگاهی عمیقتر که به موضوع نگاه کنیم میبینیم خودش ابزاری بزرگ در دست شیطان است! ابزاری که انسانها را از توبه واقعی و روی آوردن حقیقی به درگاه حضرت حق و تبعیت از اولیاء الهی دور میکند! یک بدیل و رقیبی برای آنها میخواهد بشود. 👈ما معمولا گمان میکنیم شیطان فقط می آید میگوید دزدی کن یا چشم چرانی کن یا زیر آب بزن و...! نخیر! ما فطرتمان امیال معنوی و گرایشات عِلوِی هم دارد. 👈در اینجا نیز شیطان می آید میگوید برو فقط این شعرها را بخوان و آواز گوش کن و هنرمند باش و به خلسه برو! نوعی لذّت معنوی دارد! ⛔ولی این نوع لذّت معنوی که قرار است سدّ عن سبیل الله کند در باطن شاید حرمتی مانند لذّت جنسی حرام و حبّ جاه حرام و... داشته باشد. از همان قبیل است. آمده انسان را متوقّف کند! نگذارد به راه بیافتد! 🔸میدانید علامتش چیست؟! این است که انسان میبیند باز هم اسیر چنبره ی نفس و انانیّتش است. نمیخواهد بندگی کند. به خاطر همین دنبال معنویّت و خدایی می افتد که به او دستور ندهد! از همینجا یفرّق بین الله و رسله میشود! اگر هم تن دهد خیلی خنثی و دیگر به امام صادق علیه السلام و فقه و سپس تبعیت از مرجع تقلید و دینداری نمیرسد! 👈دیگر به نماز با حال و امر به معروف و نهی از منکر نمیرسد! دیگر به فکر رعایت مو به موی شریعت الهی نیست! ✅از معنویّت اصیل و آن حالات ناب توحیدی فقط همین موهای بلند و ساز و آواز و مقداری الفاظ عرفانی و کش و قوس روانی و تلقینهای معنوی برایشان می ماند! ⛔آری از شیطان در لباس هنر باید ترسید! 🔹رفقا به نظرتان شیطان برای امیال معنوی انسان برنامه ای ندارد؟! «إِنَّ الشَّيْطانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوٌّ مُبِين‏» به نظرتان اینجا چطور تخم میریزد؟! نمیگویم شعر عرفانی نخوانید و نگویید و یا حتّی این آوازها و صداهای خوش بد است. میگویم مراقب شیطان باشیم. ✋این ملعون خطّاف با این حس و حال معنوی فریبمان ندهد. با آن بُرنُس ذو ألوان و کلاه رنگارنگش اینبار با رنگ و لعاب هنری کلاه سرمان نگذارد!
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۴) «شارژر لپ تاپ» «ریز قلی خان» 🔹مدّتی است که انگیزه ام برای برخی کارهای تحقیقی کم شده! با خودم میگفتم سابقا چقدر توفیقات داشتم! مینوشتم همینطور ده ها صفحه کارهای تحقیقی میکردم. هعی ...😔 🔸مقداری محاسبه کردم چرا آن رغبت پیشین را ندارم. به نتیجه عجیبی رسیدم! متوجّه شدم بخش مهمّی از مسأله زیر سر این لبتاب بزرگی است که برای این کار از آن استفاده میکنم!😒 👈مدّتی است مقداری اذیّت میکند و شارژرش خوب کار نمیکند. باید مقداری با آن وَر بروم تا متّصل شود! همین باعث شده در ناخودآگاهم از این وضعیت خسته شوم! حتّی المقدور سراغش نروم! مگر دیگر مجبور شوم! 👈عجب کشفی!😳 این همه کم توفیقی و افت تحصیلی😊 زیر سر این لبتاب است؟! اصلا باور نکردنی است. اینها در محاسبه ی دقیق در می آید. 🔹قرینه اش چه بود؟! این بود که بعد از محاسبه ای دیگر متوجّه شدم اینکه بذل خاطر گاهی زیاد میگذارم و اساسا مایل شدم که این نوشته را بنویسم به خاطر لبتاب کوچک جدیدی است که دو سال پیش خریدم! خیلی سبک و چابک است. اگر اینطور نبود از اینها خودم میدانم که به احتمال زیاد خبری نبود. خاطرش هم نبود چه رسد به بذلش😄 👈آدم دوست دارد بازش کند! مانند اسب زین شده آماده ی رکاب است! حسّ خوبی میدهد! آدم دوست دارد بازش کند و بذل خاطر کند! عجب! اینها اینقدر تأثیر دارد؟! ما را باش چه تحلیلهایی میکردیم؟! 👈قبل از خریدن این لبتاب کوچک یک لبتاب کوچک دیگر داشتم. دیگر خیلی سرعتش پایین آمده بود. باتریش جواب نمیداد. دربش را با کِش میبستم و خراب شده بود.
🔹همین باعث شده بود مدّتها صرفا به خاطر بار روانی اش حجم زیادی از بررسی های دانشی و نوشته های علمی ام کم شود! البته بعدا که این لبتاب کوچک را خریدم فهمیدم چقدر تأثیر عمیقی بر روند کار من داشته! 👈چرا؟! چون در هر حال کار را راه می انداخت و به خاطر همین انسان نمیفهمید در ناخودآگاه چه تأثیری گذاشته است! 🔻نام این کوچکهایی که چنین تأثیرات بزرگی دارند را «ریزقلی خان» ها گذاشته ام! ریز ریزند طوری که به چشم نمی آیند ولی واقعا برای خود خانی هستند و حکومتی میکنند!🔺 ✅خوب است گاهی بگردیم و ریزقلی خانهای زندگیمان را کشف کنیم! 👈مثلا یکی از ریزقلی خانهای دیگر من که اخیرا کشفش کرده ام تأثیر مرتّب و آراسته بودن در شرکت در محافل است. امسال بعد از مدّتها دو دست قبا خیاط برایم دوخت. هدیه بود. احساس میکنم بخشی از میلم به حضور پر رنگتتر علمی در بیرون منزل در ماههای اخیر به همین برمیگردد. اصلا به چشم نمی آید ولی سلسله جنبان امیال دیگر و چیدمان بهانه ها شده است. 👈یک ریزقلی خان دیگر را میگویم. وقتی منزل می آمدم سختم بود برای کاری دوباره از منزل بیرون بروم. اگر کاری هست همان بیرون هستم و می آیم خانه باید انجام دهم. ولی اخیرا برایم این امر راحتتر شده! 👈تحلیل کردم دیدم ضبط ماشین مدّتها خراب بود و اساسا نمیتوانستم استفاده مطلوب را از آن بکنم. سخنرانی بگذارم و گوش بدهم. اخیرا یکی از بستگان در یک حرکت خودجوش جهادی رفت و یک ضبط تصویری برای ماشین تهیه کرد! 👈واقعا استفاده از فضای داخلی ماشین از این رو به آن رو شد! همین باعث شده میل خیلی بیشتری به حضور در فضای ماشین پیدا کنم. حتّی برای یک مسافرت طولانی دیگر خیلی راحتتر اقدام میکنم. ✋هر چند در ظاهر کار سرّش را ندانم که چرا به این راحتی برای فلان کار خیر قبول کردم به فلان شهر بروم و برگردم ولی حالا که حساب میکنم در ناخودآگاه نقش چنین عواملی را دشوار است بتوانم نفی کنم! 👈عجب ریزقلی خانی است!😄 احتمالا از این به بعد صله رحم و حضور منظّمتر در درسها و... را میسّر کند! ✅رفقا مشکل خیلی از ما آن موانع بزرگ نیست! به همین عوامل کوچک ریزقلی خانی برمیگردد. عواملی که معمولا در روان انسان خیلی تأثیر میگذارد. ✅ما خیلی بیش از آنکه فکرش را میکنیم مبتنی بر امیالمان رفتار میکنیم. برای آنها استدلال میتراشیم و بهانه می آوریم. ریشه بسیاری از این امیال هم برایمان ناشناخته است که هر چقدر نسبت به آنها خودآگاه شویم به ابعاد پنهان و شگفت انگیزی از وجود خودمان پی برده و آمادگی بهتری برای تغییر پیدا میکنیم. 🔹برای اینکه این مفهوم بیشتر بسط پیدا کند خوب است مثالهای دیگری هم بزنم. مثلا برای زنها ریزقلی خانهای دیگری هست. مثلا کیفیت قابلمه تأثیر قابل توجّهی میتواند برای برخی از آنها در رغبتشان به آشپزی داشته باشد. برای من که این حقیقت را درک میکنم کاملا قابل درک و قابل لمس است. 👈مردها تأثیر این عوامل را نمیفهمند و حتّی زنها هم شاید بسیاری تأثیر اینها را در شدّت و ضعف تمایلاتشان ندانند. 👈محصّلها سعی کنند جایی که درس میخوانند را مطبوع کنند. از کیفیت چینش کتابها و ترتیب مدادها و تصاویر و... طوری که به آن محیط رغبت داشته باشند. همین باعث میشود که هر چند ندانند علاقه ی بیشتری به تحصیل علم و فرزانگی پیدا کنند! 👈یک تابلوی نقاشی از منظره آبشار و جنگل و درختان روی میز مطالعه ام گذاشته ام که خستگی را از من برطرف میکند. آدم را جذب میکند که روی صندلی مطالعه بنشید. خود صندلی مطالعه هم مؤثّر است. طوری نباشد که در ناخودآگاه از آن انسان فراری باشد. ✋دقّت کنید که چه میگویم. بحث روی ناخودآگاهها است. 👈آنهایی که اهل عبادتند که خدا همه ی ما را از زمره ی آنها قرار دهد خوب است یک سجاده ی اختصاصی دلنشین برای خودشان در منزل و در بیرون داشته باشند. رنگ و ابعاد و شکلی که واقعا دلنشین باشد. دوست داشته باشند بازش کنند. 👈عطر و مهر مناسب و تسبیح خوب. طوری که به آن جذب شوند. یک سجاده ی کوچک زیبای جیبی با عطر کوچک، تسبیح و مهر کربلا همیشه با خودمان داشته باشیم. سجاده را معطّر کنیم. به شکل ریزقلی خانی در میلمان به حضور در مساجد و نماز میتواند گاهی تأثیر داشته باشد. اصلا کیف میکنیم بازش میکنیم. دوست داریم برویم مسجد بازش کنیم😉 👈یک ریزقلی خان برای طلبه ها بگویم. خوب است قبل از مطالعه کتبی را قرار دهیم که به شکل متنوّع حکمتهایی را به ما از امور مختلف می آموزاند. طوری که انسان هیجان یادگرفتن چیز جدیدی که نوعش را نمیداند داشته باشد. 👈از همین رو به شروع مطالعه ترغیب میشود و سپس به موضوع اصلی اش میپردازد. کتبی مانند کشکول شیخ بهایی و زهر الربیع و انوار نعمانیه سید نعمت الله جزائری و خزائن مرحوم نراقی و... . «إِنَّ هَذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَانُ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ‏ الْحِكَم‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۵) «شارژر لپ تاپ» «نیروی اضطرار» 🔹مدّتی است که شارژر لبتاب مشکل دارد. اذیت میکند. میلم را به نگارشهای علمی کم کرده! ولی چرا نمیروم درستش کنم؟! تو که فهمیدی اینقدر برایت مشکل شده پس چرا نمیروی تعمیرش کنی؟! 🔸محاسبه ای کردم و دیدم مشکل از اینجا آب میخورد که هنوز کاملا خراب نشده! هنوز از آن مأیوس نشده ام! باز به آن اندکی امید دارم! ولو با معطلی و اذیت باز هم یک دفعه وصل میشود و کار را راه می اندازد! 🔹ولی مطمئنم اگر کاملا خراب شود دیگر بدون معطّلی نیروی عمیق و زیادی را در خودم می یابم که مرا به سمت تعمیرگاه یا خریدم شارژر جدید میکشاند. همان نیرویی که اصلا الآن آن را در خودم نمیبینم. 💡میدانید این نیرو چه نیرویی است؟! به ذهنم خطور کرد همان نیروی اضطرار است. نیروی نا امید شدن از سببی و انحصار وصول به مطلوب به سبب دیگر است. 👈تا از آن نا امید نشوی به سوی این نمیروی! ولی همینکه مضطر شدی همه ی این تنبلی ها و توجیه گری ها و ... همه ضرب علی الجدار میشود! یک دفعه به چابکترین ها و منصفترین ها تبدیل میشویم! به دنبال آن سبب نهایی میدویم. مثل تیری که از چنبره رها شود خودمان را به تعمیرگاه میرسانیم. 👈این را در مورد دندانهایمان تجربه کرده ایم. تا درد نگرفته خیلی راحتیم و هر چند میدانیم باید مراجعه کنیم به هزار و یک بهانه نمیرویم. ولی همینکه درد گرفت دیگر هم پولش یک دفعه جور میشود و هم تنبلی ها کنار میرود و هم وقتش باز میشود و هم ... . ✔یکی از عزیزان که والد مکرّمشان از علمای بزرگ بود با همان اصطلاحات فقهی میفرمود پدرم به من میگفت: «این رضا تا کاری واجب مضیّق نشه انجامش نمیده!»😄 حکایت بسیاری از ماست. تا امور برایمان به حدّ واجب مضیّق تبدیل نشود نیرویش را در خودمان ایجاد نمیکنیم. 💡بگذریم! به ذهنم خطور کرد دولتنا آخر الدول یعنی همین! یعنی تا از این ایسمها و از این نحله ها و گروه ها بشر نا امید نشود ما نمی آییم. وقتی می آییم که دیگر بفهمند بیچاره است! چاره ای ندارد! 👈من هم تا وقتی این شارژر کار کند میدانم که سراغ تعمیرش نمیروم. باید مضطرّ شوم. ظهور هم همین است. 💡باز به ذهنم خطور کرد شاید لیبرالیسم که مبتنی بر مفهوم زیبا و بسیار پر جاذبه ی آزادی است از آخرین چاره های بشر است. اگر از این هم نا امید شود دیگر شاید نتواند به سادگی به هیچ مرامی دل خوش کند! دیگر واقعا چه مرامی میتواند بعد از مفهوم آزادی او را به خود جذب کند؟! 💡باز به ذهنم خطور کرد تا از اسباب نا امید نشوی نمیتوانی متوجّه آن مسبّب الاسباب شوی! تا وقتی فکر میکنی از دست اینها کاری بر می آید مشکل نهایی ات حل نمیشود! به اینها رجوع میکنی و به سرچشمه حقیقتا رجوع نمیکنی! ✋تا وقتی نفهمی با وجود سلامتی، ثروت، امنیّت و... بیچاره ی بیچاره ای چطور میتوانی توجّه عمیق وجودی به ساحت آن نور ازل و ابد داشته باشی؟! 👈اینها همان حجابهای ماست. همین شارژرهایی است که نصفه نیمه برایمان کار میکند تا نگذارد خودمان را به تعمیرگاه برسانیم. 👈خدایا کاری کن فقر ذاتی و تعلّق وجودیمان به خودت را وجدان کنیم. به سوی تو فرار کنیم. با اضطرار وجودی تو را بخوانیم. 👈بفهمیم اگر علمی می آید از این کتاب و معلّم و تلاش نیست و از توست. بفهمیم اگر سیر و سیراب میشویم از این غذاها و نوشیدنی ها نیست از توست! اگر شفا پیدا میکنیم از این داروها و طبیبها نیست از خود توست! 📖«فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لي‏ إِلاَّ رَبَّ الْعالَمينَ * الَّذي خَلَقَني‏ فَهُوَ يَهْدينِ * وَ الَّذي هُوَ يُطْعِمُني‏ وَ يَسْقينِ * وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفينِ وَ الَّذي يُميتُني‏ ثُمَّ يُحْيينِ * وَ الَّذي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لي‏ خَطيئَتي‏ يَوْمَ الدِّينِ»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۶) «خَشِ روی لپ تاپ» «دلواپسیهای همه چیز تمام بودن!» 🔹لبتاب نقره ای زیبایی دارم. از آنهایی که نور به آنها میخورد برق میزند! واقعا چقدر زیبا این را رنگ کرده اند. آدم دوست دارد همینطوری آن را نگاه کند و از یکدستی رنگ و خیره کنندگی آن لذّت ببرد. 🔸این سری آن را دست گرفتم دیدم یک خَشِ خرکی بزرگ و عمیقی روی بدنه ی نازنین این لبتاب زیبا افتاده! خیلی در چشم بود! از آنهایی که میتواند آدم را واقعا ناراحت و دلزده بکند! تأسّف آور باشد. 👈یادم هست چند سال پیش یکی از اقوام یک ماشین خیلی گران قیمتی خریده بود. یک انسان نادانی یک خش عمیق و طولانی روی آن انداخته بود. دیگر این ماشین دل ایشان را زد! تا اینکه آخرش آن را فروخت! اینقدر گاهی این چیزها روی انسان اثر میکند. 🔹حالا برگردیم به خَشِ روی لبتاب! به شکل غیر عادی وقتی در درون خودم نگاه کردم چندان ناراحت نبودم. بلکه احساس راحتی هم میکردم. برایم جالب بود که این به خاطر چیست؟! دور از انتظار است. 💡به ذهنم خطور کرد به خاطر یک امری است که مدّتی است برایم تا حدودی جا افتاده است! باورم شده است! تبدیل به یک نگرش شده است. اینکه سعی نکنم در دنیا اموراتم تمام و کمال باشد! دنبال ۱۰۰٪ دیگر نمیروم. نمیخواهم همه چی تمام باشد! چون فهمیده ام اگر اینطور باشم اذیت میشوم! حالا چشم خوردنش بماند!
⚪بیکاری همینطور بار روانی بر دوشت بیاوری؟! به خودم قبولانده ام که در هر چیزی درجه ای از کاستی را با کمال میل بپذیرم. گویا احساس میکنم اینکه جنس آدم جور باشد و همه چی تمام باشد یک چیزیش میشود! ✅آری آدمیزاد اگر به دنبال احساس تامّ و تمام از دنیا و امورات آن باشد خودش را دچار چالش دائمی و حسرتی جانکاه خواهد کرد! 🔸ماشینم صفر بود! وقتی خش می افتد چندان برایم مهم نیست. وقتی چراغ جلویش شکست باز هم برایم مهم نبود! احساس میکردم راحت شدم! دیگر چندان در بندش نیستم. اینطوری بهتر است! 👈به خاطر همین زود به دنبال آن نیستم تمام نواقص اینچنینی را درمان کنم. چون میدانم اگر این میل را جدّی کنم خیلی دنیا اذیتم میکند. پشمی هم به کلاه ندارد! ✅رفقا چیزی میشود زود نروید دوباره مثل روز اوّل همه چی تمامش کنید! اگر رخ داد گاهی تحمّل کنید! برایمان در نهایت بهتر است! دنبال چیزهای چشمگیر نباشیم. زمانی بد جور در ذوقمان میخورد. از چشم زخمها هم در امان نیستیم. 🔹چندی پیش گمان میکردیم میز عسلی مبلها گم شده! باز در درونم احساس رضایت میکردم. میگفتم دنیا یک جایش کم باشد راحتتری! چند عدد مبل مانند مبلهای قبلی که تعدادش کم بود سفارش دادیم. وقتی آوردند دیدیم به جای رنگ فندقی رنگ آلبالویی زده اند! انصافا خیلی در ذوق آدم میخورد! آدم یک دفعه سرد میشود! ولی باز برای من راستش ناراحتی زیادی نداشت! 👈دیدم به خاطر این است که به خودم از قبل تلقین کرده ام که دنیا اگر کاستی داشت آن را نوش جان کن! رمز آرامش همین است. قانع باش! همینکه خرت را از پُل میگذارند خدا را شکر کن! 🔸یادم می آید چند سال پیش اوّلین ماشینی که خریده بودم را درون کوچه های باریک قم می آوردم. تازه گواهینامه هم گرفته بودم. درون این کوچه ی باریک مدرسه ی علمیّه حقّانی یادم می آید آینه ی بغل این ماشین گاهی به این دیوار فرسوده قبرستان کشیده میشد و برایم اصلا مهم نبود! گاهی با خنده به خود میگفتم: «أینَ الملوکَ أینَ أبناءُ الملوکَ»؟! 😂😁 👈این صدایی که میتواند شخص دیگری را دیوانه کند برایم مهم نبود. به همین خاطر بود. البته نمیگویم بی ملاحظگی کنید! شنونده عاقل است. ✔بسیاری از ناراحتی ها و دلواپسی های ابناء الدنیا و خود ما سر همین است که در دنیا دنبال امور کامل میگردیم! میخواهیم همه چیز تمام شویم! جنسمان جور شود! اگر دیر یا زود این حالت را از خودمان دور نکنیم خیلی آسیبها خواهیم دید! اعصاب خودمان و دیگران را خراب میکنیم! آسیبهایی که پیامش آن است که این را جدی نگیر! رهایش کن! دنیایی که همه چیزش فانی است دیگر همه چیز تمام بودنش چیست؟! 👈کتابهای چاپ لبنان بعضا عالی دارم! گاهی بچه ها دیده ام پنهانی آمده اند و با خودکار خطهای عجیبی روی برخی صفحات آن کشیده اند! اگر این حالت را نداشته باشیم اصلا آنقدر روی مُخ است که دیگر عیش آدم را مکدّر میکند! باید برای خودمان این مسأله را حل کنیم تا با کمال آرامش از کنار این صحنه ها راحت عبور کنیم. 👈نمره اش شده ۱۹ و نیم! روی مُخش است! بابا ول کن! یک تیکه از رنگ دسته ی عینکش کنده و روی مُخش است! رها کن! یک جوش روی لپش زده مثل خوره خودش را ملامت میکند! بابا راحت باش! 👈همیشه یه جای این دنیا قرار است که بلنگد! بگذار حالا اینجایش بلنگد! ایشالله ایمانمان لنگ نزند! اینها بگذار بلنگد! ای خاک بر سر دنیا و بی وفاییش! حرص و جوشش را نخور خودش درست میشود. بیاموزمت کیمیای سعادت! از این دغدغه ی همه چی تمامی جدایی جدایی! 🔹در امور خانوادگی و معاشرتها هم همینطور است. اگر دنبال شخصی میگردید که عیبی نداشته باشد خودتان را الکی خسته میکنید و ناراضی تر از دیگران هم آخر الامر میشوید! به قول مثل محلی ما: (مُشکل پسند پِشکِل پسند میشود!)😂 👈اگر بعدا دیدی عیبی هم داشت با رضایت خاطر آن را نوش جان کن! مگر خودمان کم عیب داریم! اصلا امورات طوری طرّاحی میشود که همیشه یک جایی از آن بلنگد! حکمت الهی اینطور است. لطف و رحمتش است. گاهی برای اینکه ما را بیدار کند روی زندگیمان خط میکشند! تا دلمان را بزند! این جفای خلق با تو در جهان گر بدانی گنج زر آمد نهان خلق را با تو چنین بدخو کند تا تو را ناچار رو آن سو کند 👈فقط وقتی اینطور بود این ذکر را بگوییم! ای اُف بر تو ای دنیا! تو همیشه ناقصی! عیشت هم عیش نیست! آنچه از همه چیز تمام بودن دنبالش هستی اصلا در این دنیا پیدا نمیشود! اگر دنبالش بیافتی دنبال سراب افتاده ای! خسته ات میکند؛ ولی اگر رهایش کنی خودش به دنبالت می افتد و خدمتت را میکند! «أَوْحَى اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى إِلَى الدُّنْيَا اخْدُمِي‏ مَنْ‏ خَدَمَنِي‏ وَ أَتْعِبِي مَنْ خَدَمَك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۷) «زیارتنامه ای برای حضرت عقل»! «تقوای عقلی» 🔻السلام علیک یا ودیعة الله فی خلقه و حجّته الباطنة علی عباده السلام علی ما عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان السلام علی ما به یعاقب الله و به یثیب السلام علی ما علی قدره یداقّ الله العبادَ فی الحساب السلام علی ما به یصل العبد الی الاولیاء و یجاهد به الاعداء السلام علی ما فی ترکه الشقاوة و الردی السلام علی ما فضائله لا تحصی السلام علیک ایّها التقی النقی السلام علیک أیها المظلوم المغصوب حقّه السلام علیک یا ما هتک حریمه و وهن شأنه أشهد أنّ من توسّل بک فقد نجی و من جفاک فقد هوی ...🔺😊 🔹غروب جمعه بود. صلوات ابو الحسن ضرّاب اصفهانی را خواندم. به آن اولیاء پاک درود فرستادم. به ذهنم خطور کرد چرا گاهی برای عقل زیارت نامه نمیخوانم! همان عقلی که با نورانیّت خودش ما را به این اولیاء پاک و دین مبین هدایت کرد! 👈عصاره ی همه ی دین همین عقل و عمل به آن نهفته است. توجّه به عقل و تبعیت از آن! به راستی چقدر ما از ایشان دوریم! چقدر به ایشان بی توجّهی میکنیم! چقدر مشکلاتمان به خاطر عدم توسّل و توجّه به عقل است. 👈اصلا خوب است به آن عقل نگوییم. با ادب باشیم! به آن «حضرت عقل علیه السلام» بگوییم. گاهی با آن خلوت کنیم و فکر کنیم! باور کنیم بهترین دوست است. بهترین راهنما است. بهترین همدم است. با وفادارترین یار است. 👈فضائل عقل لا تحصی است. ثواب تبعیّت از دستورات آن بی حدّ و حصر است. برخی مدام دنبال ثواب الاعمال میگردند! تبعیت از عقل بیشترین ثوابها را دارد. همان است که انسان را به فردوس برین میرساند.
👈به برترین درجات میرساند و از بدترین درکات نجات میدهد. اصلا این انبیاء الهی آمده اند تا دستمان را در دست عقلمان قرار دهند! اثاره ی دفائن عقول کنند. ⚪اگر چنین است آیا نباید به تکریم و حضرت عقل پرداخت؟! نباید هر لحظه خود را در محضر او دید و از او استمداد کرد؟! به زیارتش رفت؟! به آن متوسّل شد؟! دست به سینه و تعظیم کنان با آن برخورد نمود؟! 👈آنقدر به حضرت عقل باید احترام گذاشت که هر جایی نسبتی با آن داشت را تکریم کنیم. وقتی عالم و حکیمی دیدیم او را توقیر کنیم. جلویش دو زانو بنشینیم. از منتسبین به حضرت عقل است! 👈تعظیم عقل را مصداق تعظیم شعائر الهی بدانیم! عقل را امری مقدّس بدانیم. خلوت با آن را از برترین عبادات هم برتر بدانیم. 🔹رفقا واقعیت آن است که ما به حضرت عقل آنطور که باید توجه نکرده ایم! منزلت رفیعش را در هندسه ی معرفت دینی ندیده ایم! اکرامش نکرده ایم! خودمان را عادت نداده ایم که حاکم امورمان باشد! تقویتش نکرده ایم! با تبعیت از هوای نفس و شیطان خوارش کرده ایم! اسیرش کرده ایم! 👈همین است که وضعمان همین است! اگر قرار است انبیاء و اولیاء هم کاری برایمان انجام دهند باید بدانیم از طریق همین عقل است! دستی روی آن میکشند! چون این عقل است که باید از اسارت بیرون بیاید! باید حاکم شود! باید رشد کند! باید نورانیت خودش را نشان دهد. 👈باید آنقدر اراده های عقلی خودمان را تقویت کنیم تا بفهمیم دانایی چه درّ گرانبهایی است. تا اراده های ما در اسارت هواهای نفسانی است ارزش عقل را نخواهیم دانست. باید خودمان را عادت دهیم که همیشه عقل را حاکم کنیم! همیشه به دنبال آن باشیم که حضرت عقل چه میگوید! ✅باید «تقوای عقلی» داشته باشیم. یکی از مفاهیم اساسی و مجهول القدر دینی «تقوای عقلی» است. بسیاری تقوای عقلی ندارند. 🔹ولی این عقل کدام است؟! همان است که با زشتی و پلیدی ها دشمنی خونی دارد! همیشه به خیر و سعادت راهنمایی میکند! با جنودش به نبردی تاریخی با جنود جهل رفته است. همو که هر وقت به حرفش گوش کردیم رشد و صلاح را بالوجدان دیدیم. پیچیده اش نکنید! میدانیم از چه چیزی صحبت میکنیم! همانکه به واسطه ی آن انسانیم! منظورم صرفا آن عقلهای ابزاری نیست! آنها نیز اگر رگی از عقل در آن یافت شود میتواند خوب باشد. 👈منظورم همان عقلی است که فطرت را بیدار میکند: «نَبِّهْ بِالتَّفَكُّرِ قَلْبَك‏». روی به سوی سرچشمه دارد. همانکه «يَدْعُو إِلَى الْبِرِّ وَ الْعَمَلِ بِهِ» است؛ همانکه اگر با آن به عبادت بپردازیم افضل العبادات از ما سر خواهد زد! «لَيْسَ الْعِبَادَةُ كَثْرَةَ الصَّلَاةِ وَ الصَّوْمِ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ التَّفَكُّرُ فِي أَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». 🔸ولی چگونه به زیارتش برویم؟! با خلوت کردن و فکر! از کجاییم و در کجایی و به سوی کجاییم؟! با قبرستان رفتن و گفتن اینکه: «أَيْنَ‏ سَاكِنُوكِ‏ أَيْنَ‏ بَانُوكِ مَا بَالُكِ لَا تَتَكَلَّمِين»؛ آنقدر با آن خلوت کنیم تا کم کم چراغش روشن و روشنتر شود. 👈با گوش کردن وعظ و مشورت کردن! با مجالست با حکما و دوستی با انسانهای عاقل! با دور شدن از انسانهای جاهل! با دوری از اموری که عقل را زائل میکند! اموری مانند دروغ، شراب، تنبلی و هر چیزی که عقل را ضعیف میکند! هر چیزی بخواهد ولو به شکل اندکی عقلمان را از ما بگیرد یا ضعیف کند دشمن ماست! ✅ما مقلّد عقلمان هستیم و اگر از دیگران مانند مراجع تقلید و پزشکان و انبیاء و دیگران تقلید میکنیم به خاطر آن است که عقلمان فتوا به تقلید میدهد. باز هم از باب تقلید از عقل است. اگر این نبود باطل بود! ✋نکند عقلمان را خوار کنیم! انکارش کنیم! اگر جایی حکمی داشت سر تسلیم فرو بیاوریم! 👈اگر چنین است باید روز و شبمان دغدغه ی عقل و علم و عمل داشته باشیم. در رأس مهمترین و جدّی ترین امورمان قرار دهیم. در امور فردی و جمعی و مدیریتی توجه به عقل و علم و پژوهش و ژرف نگری یک فرهنگ قطعی بینمان بشود. 👈حالا من عقل را بیشتر در آن ناحیه ی فطری اش مطرح کردم. ولی در همه ی امور باید به عقل توجه کرد. البته منظورم آن عقل بریده از وحی نیست! آنکه اصلا عقل نیست! همان عقلی است که با نور وحی منوّر شده! نه تبعیت از آن عقل بریده از وحی صحیح است و نه آن پیروی از دینداری جاهلانه بریده از عقل! 👈همینطور باید مراقب باشیم چیزی را به اسم مبارک و مقدّس عقل و علم به خوردمان ندهند! هر چیز گرانبهایی قلّابی اش هم زیاد میشود! 👈مسائل پیرامون عقل بسیار است. خیلی! بحث از انواع عقل و دشمنان و آسیبهای آن هم بسیار! نسبت عقل و علم و حقیقت عقل! و... فقط خواستم اصلش را به چشم بیاورم. برجسته اش کنم. بقیه اش را خودتان دنبال کنید.
باسمه تبارک و تعالی (۳۶۸) «من گشنمه!» «إنَّ معَ العُسرِ یُسراً» 🔹بچه ها بعد از مدّتها تازه زبان باز کرده اند! از اوّلین ترکیبهای زبانی که با بسامد بالایی تکرارش میکنند عبارت: «من گشنمه» است! کافیست یکی از این سه کودک این را بگوید که سه نفری یک صدا با نغمه ای که مانند مته مخ انسان را میخواهد سوراخ کند مدامم بی وقفه و بدون خسته شدن دم گرفته و تکرار میکنند: «من گرسنمه»! 🔸آدم یاد گرسنگان سومالیایی می افتد! گویا چند سال است چیزی نخورده اند! حالا همین ساعت قبل مثلا صبحانه یا ناهار خورده اند! پدیده ای است! این سری دیدم باز یکی شروع کرد! شنیدم خانواده محترم در پاسخش گفت: «باید گرسنه باشی! چرا فکر میکنی آدم باید همیشه سیر باشه؟! گاهی باید تا زمان ناهار گرسنه بود!» 💡گوشم زنگ خورد! دیدم سخن حکیمانه ای است! الحکمه ضاله المؤمن. ✅خیلی وقتها علّت بی صبری ما به این پیش فرض برمیگردد که حقیقتی را نپذیرفته ایم! غیر عادی میدانیم! غیر طبیعی میپنداریم! ✅سبب ناراحتی و عصبانیت چیست؟! مواجهه با یک امر مکروه مخصوصا به شکل غیر مترقّبه. این امر گاهی اصلا با نگاهی عمیقتر مکروه نیست و با نگاهی دیگر غیر منتظره هم نیست. نخیر گاهی انسان باید گرسنگی بکشد تا زمان سیر شدن فرا برسد. 👈نگرانی و اعصاب خوردی ندارد! گاهی انسان باید درد بکشد تا زمان سلامتی برسد! گاهی باید بی پولی بکشد تا زمان بی نیازی فرا برسد و همینطور... . ⬇⬇⬇
⚪بسیاری از اینکه جیبشان یک روز خالی باشد خیلی میترسند! گویا فکر میکنند جیب انسان باید همیشه پر باشد! این چه دلیلی ندارد؟! نه گاهی هم میشود که جیب انسان خالی باشد! اصلا دنیا همین است. پست و بلندی دارد! گهی زین به پشت و گهی پشت به زین! 👈این را باید برای خودمان جا بیاندازیم. برای فرزندانمان جا بیاندازیم! اگر داشتیم مرغ میخورییم و اگر نبود تخم مرغ! راحت باش! 👈آری بسیاری از نگرانی ها و ناراحتی ها بر سر همین پیش فرض است که خانواده محترم به این فرزندمان گفت: «چرا فکر میکنی آدم باید همیشه سیر باشه؟! گاهی باید تا زمان ناهار گرسنه بود!» حکمتی بود. 🔹یکی از بانوان دیدم به بانوی دیگر راهنمایی میکرد! مضمون حرف ایشان با مقداری تصرّف بنده اینطور بود. میگفت باردار که شدی و وضع حمل پیدا کردی نترس! طوری میشوی که فکر میکنی اصلا غیر طبیعی است و دیگران اینطوری نمیشوند! 👈در ادامه طوری میشوی که اصلا احساس میکنی داری میمیری و کارت تمام است و هیچ کس درکت نمیکند! فکر میکنند داری مبالغه میکنی! ولی بدان همه ی اینها طبیعی است! همه ی زنها کما بیش اینها را تحمّل کرده اند! راحت باش! ✅آخر بسیاری درد این ناراحتی ناشی از غیر طبیعی بودن آنچه میپندارند را میکشند تا درد واقعیت را! دانایی به انسان آرامش میدهد. 🔸سالها پیش کتابی از یکی از عرفا میخواندم. جایی نوشته بود اگر میبینی ترک گناه سخت است. انجام عبادات و شب زنده داری سخت است! بدان برای ما هم سخت بود! برای همه عرفا زمانی سخت بود. ولی تحمّل کردند! فکر کردی همه اش برای آنها از روی خوشی بوده؟! ادامه دادند و لذّتش آمد! خیلی برایم قابل استفاده بود. خیلی ها فکر میکنند به شکل غیر طبیعی برایشان سخت است. همین تحمّلشان را کم میکند. اگر بدانند بقیه هم همینطورند بهتر میتوانند تحمّل کنند! «البلیة اذا عمَّت طابت»! 🔹یکی از طلّاب دیدم خیلی اذیت است. احساس میکند استعداد بالایی دارد و علاقه ی زیادی هم به کسب دانش دارد. ولی آنقدر عرصه ها جلویش وسیع است که دچرا حیرت است. مدام از این شاخه به آن شاخه! الآن در فضای مجازی و در دسترس قرار گرفتن این همه مقالات مفید و سخنرانی های جالب و تحقیقات نوین واقعا مسأله ای شده است. 💡به ذهنم خطور کرد که چرا فکر میکنی آدم همه چیز را باید بداند؟! گاهی باید تا زمانش صبر کرد! اولویتها را ببین. بخشی از این جهلها طبیعی است. درد ندارد! همه همینطورند. گاهی باید تا زمان ناهار گرسنگی را تحمّل کرد. 👈بلکه اصلا قرار نیست همه چیز را در این دنیا بفهمیم و بدانیم. فقط تو تلاشت را بکن و تا جایی که میتوانی بدو! بقیه اش دیگر با تو نیست. راحت باش. همه مثل خودت هستند. جهل ما خیلی بیشتر از این حرفهاست که با دانستن اینها گمان کنیم داریم همه چیز را میفهمیم. اللهم اجعل غنای فی نفسی! 🔹گاهی انسان خدای نکرده مبتلا به بیماری یا نقصی میشود. مبتلا به ازدواج دشوار میشود. در یک لحظه زندگیش عوض میشود. تصادف میکند! عزیزش را از دست میدهد و... مدام خودش را میخورد که چرا من؟! اینجا هم باید به او گفت چرا فکر میکنی آدمی همیشه باید همه چیز بر وفق مرادش باشد؟! 👈اصلا این دنیا برای ابتلاء است. گاهی باید تا وقت گشایش صبوری کرد. اگر صبر کردی قطعا روی آسایش را دیر یا زود به شکلی خواهی دید! یقین بدان! نپرس چگونه؟! خودت خواهی فهمید! (إنّ مع العسر یُسراً) گمان میکنم بسیاری بخش مهمی از دردشان در این حوادث ناگوار به دیدگاهشان برمیگردد تا خود ناگواری حادثه! 🔸میگوید مبارزه با طاغوت هزینه دارد! سخت است! مگر نمیبینی به چه روزی افتاده ایم؟! باید گفت فکر میکنی سازش با آنها سختی ندارد؟! هزینه ندارد؟! گاهی باید برخی سختیها و هزینه ها را تا وقت ناهار تحمّل کرد. اگر مبتنی بر منطق و آینده ای روشن باشد. در مورد مشکلات ما بحمد الله اینگونه است. 👈اگر بسیاری بیتابی میکنند چون احساس میکنند هیچ وقت نباید سختی ببینند! نخیر! باید تا وقت گشایش گاهی صبر کرد! قرار نیست همیشه ناهار آمده باشد. 👈برخی به خاطر همین سختی و دشواری میگویند به جهاد و مبارزه نرویم! اذیت میشویم! خب مگر قرار است همیشه راحت باشیم؟! گاهی باید تا وقت آسایش و راحتی صبر کرد! این راحت طلبی همیشگی مانند آن است که همه طول روز انتظار داشته باشیم غذا آماده باشد تا یک لحظه احساس گرسنگی نکنیم! 👈نخیر گاهی گرسنه میشویم و باید تا وقتش صبر کنیم. مگر دشمنان ما از روی خوشی با ما مبارزه میکنند! آنها هم سختی میکشند! 📖«إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَ‏ الْقَوْمَ‏ قَرْحٌ مِثْلُه»