👈در بین این قشر لیبرال طیفی از انسانها وجود دارند که ورای اشتراکشان در این مرام بعضا برخی گرایشات شخصی مذهبی هم داشتند که این عدّه مخصوصا توانستند بعد از انقلاب اسلامی مجاری امور را در دست بگیرند. افرادی نظیر بازرگان و مانند آن!
👈جریان سوّم هم جریان وابسته به شرق و ایده های کمونیستی و انقلابی بود. این جریان به دلیل مبارزه ی علنی اش با سلطنت و تلبّسش به برخی مفاهیم مهم مانند عدالت، مبارزه با ظلم و مانند آن خیلی در جامعه ی ایرانی و جوانان آن زمان برجستگی داشت. فتنه ی عظیمی بود.
✅امّا روح تاریخی انسان ایرانی و آن قلب تپنده ی پنهان درون ایرانیان هیچ کدام از اینها نبود. هر چند نمیتوانستند به زبان بیاورند که دقیقا به دنبال چه چیزی هستند و یا آن را در قالب نظریه های زیبای علمی بیان کنند و از آن دفاع کنند؛
✅ولی این دلیل نمیشود که در باطنشان ندانند که آنچه به دنبال آنند اینها نیستند. گویا منتظر بودند گوش فطرتشان صدای آشنای کسی را بشنود که قرنهاست به دنبال آمدن او بودند.
✅این هم ریشه در روح دیانت، هوش، عقلانیّت، عزّت طلبی و استکبار ستیزی ایرانی داشت. فطرت بیدار انسان ایرانی طوری نبود که ورای زرق و برق این اصطلاحات و بازیگریها نتواند تفاوت باطن محمد رضا پهلوی را با آن پیر نورانی خمینی کبیر درک نکند.
✅تفاوت امثال مصدّقها و شریعتی ها و بازرگانها را با آن امام عزیز و نورانی درک نکند. نداند که باید پشت کدام جبهه حرکت کند. این همان ظرفیّت عمیق روح ایرانی در پیوستن به حق و حقیقت و دوری از باطل است که جماعات دیگر آن را ندارند.
🔻آخر خمینی بزرگ برایشان غریبه نبود! تجلّی روح متعالی خود ایرانی ها بود. آری خمینی کبیر فعیلت دهنده ی روح بزرگ مسلمان ایرانی بود. چیزی بیش از یک رهبر کاریزماتیک بود. خمینی صدای اعماق فطرت روح بزرگ انسان ایرانی بود. صدایی آشنا و صمیمی و تاریخی🔺
✔خیز امام خمینی در سنت تاریخی انسان ایرانی خوابیده بود و ایرانیان آن را با عمق جانشان میفهمیدند. همین است که انقلاب ما یک ظرفیت عظیم انسانی دارد و جنسش طوری است که میتواند عالمگیر شود. مگر نمیبییم هر بار ندایی از جایی از جهان سر بر می آورد و به تبعیت از این پیام انقلاب ایرانیان خروشی به پا میکند؟!
✅این همان دل بیداری است که امید است با نشان دادن صبر و استقامت ما در این زمان مهم، لیاقت شنیدن ندای حجت کبرای الهی بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء را پیدا کند.
👈آری وقتی این فطرت بیدار ایرانی صدای امام بزرگش را شنید همه ی این جریانات را کنار زد و او را گرفت. بساط سلطنت ۲۵۰۰ ساله را این پیر فرزانه در هم پیچید! کم کاری کرد؟! فقط از همین منظر هم به آن نگریسته شود بزرگترین حادثه ی تاریخ سیاسی ایران زمین بود!
👈جریانهای لیبرال و کمونیستی را در ابتدا خادم اهداف خود کرده و علیه نظام استبداد تاریخی به صف نمود!
⛔مشکل آن بود که ایرانیان دشمنشان را همین سلطنت میدانستند. گمان میکردند همینکه برود دشمنی دیگر برای اهدافشان نیست. از دشمنی نرم این لیبرالها و جریانهای انقلابی گری توده ای چندان مطّلع نبودند. باید تجربه ای از سر میگذارندند.
👈بعد از انقلاب را میتوان از این منظر که آن را مبارزه ی فطرت ایرانیان با این جریانات متضاد است روایت کرد. به دلایلی انقلاب ما توانست زودتر بر دشمنی جریان کمونیستی غلبه کند. هم به دلیل ظهور زودتر خباثت آنها و عمق دوری آنها از امور اصیل فطرت ایرانی و هم به دلیل سقوط نمادهای بزرگ آنها در شوروی.
👈الآن نیز به شکل یک گروه ضعیف تروریستی به نام منافقین به شکل مصنوعی آن را زنده نگاه داشته اند. و چه کسی است که نداند اینها هیچ غلطی در برابر درخت تنو مند انقلاب اسلامی نمیتوانند بکنند.
🔹ولی جریان لیبرال دشمنی نقاب دار منافق و خطرناک است که مبارزه ی انقلاب با آن هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است. از همان ابتدا مهمترین مناصب حکومت و اقتصاد را اینها در دستشان گرفتند. دولتها را اینها تشکیل دادند. زیر پوستی همیشه غرب گرایی را ترویج کرده و از سرعت حرکت این انقلاب کاستند. طوری که در برخی اسناد سازمان جاسوسی شوروی آمده ابتدای انقلاب اسلامی آنها گمان میکردند که یک انقلاب آمریکایی است. زیرا عمده مسئولین را همین غرب زده ها تشکیل میدادند!
👈همانها که امام راحلمان مخصوصا در سالهای آخر عمر شریفشان مکرّر خطر آنها را گوشزد کرده بود. ولی بیشتر از آنهاییشان ترسانده بودمان که از نوع لیبرال مسلمان هستند. آنهایی که شیطان توانسته در وجودشان یک تلائمی بین دین و لیبرالیسم ایجاد کند. آنها را به سکولاریسم معتقد کند. لذا بود که از اسلام آمریکایی هراسمان میداد.
✋اینها به حق شیاطین انقلاب ما هستند. مخصوصا اینکه میتوانند به شکل موزیانه ای جریانات انحرافی و آفت خورده ی دینی را هم به راحتی فریب داده و با خود همراه کنند.
⚪انقلاب اصیل ایرانیان خیلی از ناحیه ی آنها ضربه خورده است. چرا؟! چون دشمنی مسلّح به علم، دانشگاه، کتاب، تکنولوژی، رسانه، هیمنه ی جهانی، الگو و نماد و... است. اصلا دانشگاههای ما را اینها قبضه کرده اند. اساتید فرزندان ما معمولا اینها شده اند. نسخه ها را همواره معمولا اینها برای ما پیچیده اند!
👈آنهایی که اساسا علم را به شکلی که دوست داشته اند ساخته اند. در خدمت ثروت و قدرت ساخته اند. نه آن علمی که در واقع وجود دارد را کشف کرده باشند. مبارزه با اینها خیلی پیچیده تر است. گویا جزء آخرین مراحل مبارزه ی فطرت ایرانی برای ظهور و طلوع آن نور نهایی در سرّ و سریره اش است.
👈و افسوس که باید اعتراف کنیم هنوز هم راه مقابله با آنها را در بسیاری از مواضع نمیدانیم. میدانیم که بر باطلند ولی چگونه آن را نشان دهیم؟! با علوم آنها آیا میشود به سادگی بطلانشان را نشان داد. شاید ولی چندان خوش بین نیستم.
✅اینها علم را هم به اسارت کشانده اند. خیلی ها دیر این حقیقت را میفهمند که در درون ساختارهای تحمیلی اینها به دنبال دانش هستند. اینها دانش را میسازند! کشفش نمیکنند.
✅اینها برای اینکه دانششان اشتباه از آب در نیاید مجبور میشوند مدام انسانها را ضعیف کنند! زمانی با شهوات و زمانی با بروکراسی و زمانی با ... وقتی انسان ضعیف شد مدیریتش میکنند. بر او سوار میشوند.
👈همواره در طول تاریخ یک تفاوت همیشگی بین خط ثروت و قدرت و بین راه علم و دانایی وجود داشته است! چه شد که در زمان ما علم در آغوش ثروتها و قدرتها رفت؟! با هم اینقدر صمیمی شدند؟! نکند علم را به بردگی اهداف خودشان برده اند و از آن عزت و آقایی و آزادی علم چیزی باقی نمانده؟! نکند از علم شیطانی برای وصول به منافعشان ساخته اند؟!
✔ولی باید چه کرد؟! باید تلاش کنیم خود و جامعه مان را دعوت به نگاهی عالمانه به دین کنیم. از نگاه های قرون وسطایی به دین پرهیز داده و نهیب بزنیم. متوجه بشویم وقتی از دین سخن میگوییم از چه اوجی از حکمت و فرزانگی لب میگشاییم. اگر فیزیک و شیمی علم است شریعت الهی هم علم است و چه علمی! یک موضع عقیدتی و اخلاقی تو خالی نیست! وقتی از حقیقتی قرآنی و روایی مانند وجوب حجاب و مانند حرمت ربا و تولی اعداء دین ... فاصله میگیریم یقین بدانیم داریم از علم و حکمت فاصله گرفته و به دامان متعفن جهل و ظلمت انداخته میشویم.
🔻مشکل ما آن است که فعلا عمدتا با فطرتمان و با تجربه زیسته مان عمق تفاوتها را درک میکنیم و استدلال میکنیم. زبان کارآمد عالمانه ای برای بیانش نداریم ولی چون ایمان داریم از درکمان نمیگذریم. مثلا وقتی الگوی مدیریت و انسانیت و شکوفایی عمیق مفاهیم ناب انسانی را در اربعین را میبینیم و آن را با نمادهای غربی و لیبرالی مقایسه میکنیم به شکل مبهمی فطرتمان میگوید ما این را میخواهیم! وقتی الگوی کار جهادی و بسیجی و شهدایی را میبینیم و عمق تأثیرش را میبینیم میگوییم ما این را میخواهیم. وقتی آن جوشش معنویّت و فرزانگی و پاکی و خرد را در گوشه های این حجره های نم کشیده را میبینیم با آن وضع ساده و بی آلایش میگوییم این را میخواهیم و در یک کلام وقتی فرامین و توصیه های قرآن و روایات را دیده و در کنارش از ایسمها و اسمهای عجیب و غریب برایمان میگویند عمق تفاوت را فهمیده و میگوییم ما اسلام را میخواهیم! وقتی علی و حسین و دیگر ذوات نورانی را دیده و آن طرفتر عده ای دیگر را میبینیم که چنین نوری ندارند میگوییم ما راه اینها را میخواهیم!🔺
✔ولی هنوز نتوانسته ایم به خوبی و به دقت و جهان فهم به این خواسته مان زبان علم بدهیم. مفاهیمی ابداع کنیم و آنها را بشورانیم و تبدیل به علوم مدون و قابل انتقال کنیم. با آنها به نبرد این کاخ اهریمنی علوم غربی برویم. عجیب هم نیست. چون علمی ریشه در عالم غیب دارد که این وهم و حس گرایی بشر به راحتی به آن مفتخر نمیشود. اصلا اساس امتحان و فتنه ی بشر در روی زمین همین بود. فضای علوم بشری را امروز مع الاسف ظلمت گرفته و خودش عرصه ی مبارزه جنود عقل و جهل است. از نام مبارک علم سوء استفاده کرده اند. چه جنایات و چه تازیانه هایی که به نام علم بر پیکر این بشر ستم دیده وارد نکرده اند
✅گویا چالش اصلی امروز انقلاب اسلامی در پیش برد اهداف بلند خود و شکوفایی هر چه بیشتر فطرت انسان ایرانی تا آماده شدن برای ظهور آن منجی آخرین همین مبارزه با شیطان لیبرالیسم و شعار منافقانه آزادی است.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۴)
«نهایتی در بدایت!»
«آرامش بندگی»
🔹ما انسانها به دلیل اُنسمان با محسوسات سعی میکنیم دیگر امور مجهولمان را نیز با تمثیل به احکام محسوسات برای خودمان قابل درک کنیم. ولی چقدر این تمثیلهای ما دقیق است؟! نکند بسیاری از مواقع چوب اشتباه در این تمثیلها را خورده ایم؟! تمثیلی که قرار بود برایمان راه را روشن کند خودش ظلمت آفرین شده است.
🔸چقدر دغدغه ی تصحیح این استعاره های مفهومی وام گرفته از احکام محسوسات و تمثیلات اثر گذار که در درون ما تبدیل به نگرش شده را داریم؟! واقعیت آن است که ما نوعا رفتارهای خودمان را بر اساس این تصویرها و استعاره هایی که برای خودمان قبول کرده ایم رقم میزنیم.
👈یکی از این عرصه های بسیار مهم که به شدّت متأثّر از استعاره ای که از آن قبول کرده ایم رقم میخورد فعالیتهای دینی و عبادی ماست. راستی نسبت ما با خداوند متعال و کانون سعادت چگونه است؟!
👈آن را در قالب چه استعاره ای برای خودمان میتوانیم قابل فهم و پیش بینی کنیم؟! طوریکه در دل آن بتوانیم به شکل زنده ای حرکت کنیم؟!
⛔️گاهی تصوّری که در ذهنها به واسطه ی تصوّر مفهوم هدف و مقصد و قیاس امور معنوی با محسوس پیدا میشود از قبیل تصوّر مسیری طولانی و پر پیچ و خم و صعب العبور با شیاطین بسیار بر سر راه میشود! یا مثلا تصوّر صعود به یک قلّه ی مرتفع با تحمّل دشواری های فراوان! هدف و مقصد بلندی که نیازمند همّت و اراده ی بسیار والاست. یا تمثیلات دیگری شبیه این استعاره ها.
👈هر کدام هم نکات خوب و مهمی دارد. ولی کاملا منطبق بر واقعیت نیست. باید آنها را آسیب شناسی کرد و دچار آسیبهای آن نشد.
🔹این درست است که وقتی انسان جایگاه خود را با جایی که میتواند در آن بایستد میسنجد انتزاع نوعی از مفهوم فاصله و بُعد میکند ولی این را باید باز کرد. آیا چیزی مانند فاصله ی مکانی است؟! در فاصله ی مکانی انسان تا مقصد هیچ قسمتی از مقصد در مبدأ و در مسیر یافت نمیشود. اصلا انسان تا به مقصد نرسد گویا به هیچ چیزی نرسیده است. لذا تمام همّت باید رسیدن به مقصد باشد و بس. انسانی که عازم مشهد مقدّس میشود تا به آنجا نرسد آرام نمیشود.
✋ولی آیا فاصله ی ما با خداوند متعال و کانون سعادت از این سنخ است؟! مانند فتح یک قلّه است؟! باید خود را مسافری بدانیم که حالا حالا باید راهمپیمایی کنیم و در این کوره راه ها طیّ مسیر کنیم تا شاید به مقصد برسیم؟!
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کز صد هزار منزل بیش است در بِدایت
👈طرح واره ی سلوک اخلاقی برای رسیدن به مقصد نکات خود را دارد ولی این یک تصوّر اشتباه و پر آسیب در وادی امور معنوی نیز میتواند باشد که بسیاری از آن لطمه خورده اند.
✅میدانید چرا؟! چون از طرفی چنین تصویری برای همه باعثیّت و انگیزه بخشی لازم را برای حرکت ایجاد نمیکند! شیاطین با القاء دوری مسافت و دشواری آن به او القاء نا امیدی میکنند.
✅نفس انسانی نیز اگر مدام در گوشش بخوانند که تا مقصد راه بسیاری هست و اصلا معلوم نیست به آن برسی با این همه دشواری و خطرات رَم میکند! بدش می آید! اعصابش خورد میشود. احساس میکند تلاشهایش ثمره ی روشنی ندارد.
✅احساس میکند نگاهی سنگین مدام در حال تحقیر اوست که تو تا مقصد نرسی هیچ نیستی! پست و حقیری! نفس اگر در معرض یک خود تحقیری دائمی قرار گیرد انگیزه هایش را از دست میدهد. بی شخصیت میشود. پژمرده میشود.
👈بله گاهی ممکن است انسان با مقداری تلنگر وجودی به حقارتش به شکل روشمند و هدفمند به خودش بیاید! ممکن است انگیزه برای حرکت یا دویدن پیدا کند. ولی به صورت کلّی تحقیر نفس انگیزه را نابود میکند.
👈از طرفی چنین تصوری منجر به نوعی فرقه ای کردن و مصادره ی تلاشهای معنوی برای طیف خاصی نیز میشود. گویا این تلاشها برای همه انسانها نیست! هر کسی اهلش نیست! راه انسانهای خاص است و بقیه بروند زندگیشان را بکنند!
🔹پس تصوّر درست چگونه است؟! صحبتی از یکی از فضلا شنیدم که برایم قابل تأمّل بود. شاید باید گفت مراقب باش فریب مفهوم هدف و مقصد را نخوری! اینجا از آن اموری است که نهایاتش در بدایات است و بدایاتش در نهایات! قلّه و مقصد همین الآن در دسترس است. تو هر لحظه اگر تقوا داشته باشی و ذاکر باشی به نوعی در قلّه و مقصد قرار گرفته ای! فقط سعی کن خودت را در آن تثبیت کنی!
👈مسأله این نیست که باید بروی تا برسی بلکه مسأله این است که باید آنچه همین الآن بالفعل میتوانی به مراتبی از آن برسی را از دست ندهی و مدام تقویتش کنی! مسأله این نیست که تو هیچ نداری تا آنکه به آن قلّه برسی بلکه مسأله این است تو همه چیز را همین الآن داری و باید با سختی از این کرامت و ارزش وجودی ات حراست کنی تا شکوفاتر شود.
👈مسأله این است که تو از وقتی متوجّه درگاه الهی و ذاکر شوی و تقوای الهی را اراده کنی همه چیز دیگر داری! از همان اوّلین لحظات مجالست با خداوند متعال و ذکر حلاوت و صفا و پاکی را انسان میتواند درک کند که «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيما». فقط باید دیگر آن را نگه بداری و شکوفاترش کنی!
👈اعصابت را برای اینکه چرا نمیرسی خرد نکن! خود را متوقّع هم بار نیاور! تو به همه چیز رسیده ای بلکه با اعصاب آرام از آن حراست کن! ذکر الله همه چیز است؛ به قول مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان:
📖«الذكر القلبي بمعنى استحضار المذكور في ظرف الإدراك بعد غيبته نسيانا أو إدامة استحضاره، أفضل عمل يتصور صدوره عن الإنسان و أعلاه كعبا و أعظمه قدرا و أثرا فإنه السعادة الأخيرة التي هيئت للإنسان و مفتاح كل خير»
⚪مراقب باش خرابش نکنی! شاید این همان حقیقت «الّا من أتی اللهَ بقلبٍ سلیمٍ» باشد. یعنی به همه ی شما قلب سلیم داده بودیم. آیا آن را سالم به ما تحویل دادید؟! لازم نیست به قلّه صعود کنید! همین قلبتان را مراقبت کنید سالم بماند! طرح ذهنی شما در مراقبه ی معنوی حراست از مقام انسانیتان با ذکر و تقوای دائمی باشد. شما به مقصد رسیده اید هر چند عمق مقصد همواره برای شما بازتر میشود. دیگر غصّه ی چیزی را نخورید!
👈اینطور نیست که هیچ چیزی نداشته باشید! شما همین الآن همه چیز را دارید! احساس گرانبهایی و شخصیت داشته باشید و این گوهر وجودتان را حفظ کنید. این کرامتتان را حفظ کنید. خودتان را سالم و بدون آلودگی به من تحویل بدهید.
🔹رفقا اینطور زیباتر نیست؟! اینطور انسان بهتر انگیزه نمیگیرد؟! اصلا مگر واقع امر غیر از این است؟! نگران مسیر و مقصد نباش طوری که برایت آسیب داشته باشد! اصل مطلب را بدان! نگران آن باش همین الآن این درّ گرانبهایی که در اثر مراقبه و تقوا پیدا کرده ای شیاطین از تو با گناه و سپس غفلت نربایند.
👈تو همین الآن به مقصد راه یافته ای اگر قدر خودت را بدانی! فقط باید نگهش بداری! این همان حالی است که از آن جنّات تجری تحتها الانهار میجوشد! این همان حالی است که: «وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالِ الَّتِي وَصَفْتُمْ بِهَا أَنْفُسَكُمْ لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ لَمَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاء».
👈مقصد ما چیست؟! مقصد ما همین است که همین الآن ذاکر حق شده و تقوای الهی را انتخاب کرده ایم. همین است که با همّت بر التزام به تقوا نگاه مهربانی خداوند متعال را به خود جلب کرده ایم. در آغوش نگاه الهی قرار گرفته ایم.
👈اگر چنین است مقصد در اینجا همیشه در مبدأ حاضر است. با آرامش و اعصاب راحت میتوان عبادت و بندگی کرد. چقدر فرق است که انسان سرگردان و طالب امر مفقود باشد یا شیفته و حافظ امر موجود.
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس!
🔹راستی انسان مؤمنی که متوجّه ذکر و تقوا شده دیگر چه میخواهد؟! فقط باید آن را ادامه دهد و زلالتر و پاکتر و عمیقتر کند. یعنی از سرمایه ی موجودش تحصیل کیمیای سعادت کند. وقتی چنین است دیگر دغدغه ی چیز دیگری جز حفظ آنچه دارد را ندارد! خوف و حزنی ندارد.
👈فقط میخواهد در این مقام تقوا ماندگار شود. «جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه» است تا آنجا که «مشغولةً عن الدّنیا بحمدِک و ثنائِک» میشود. آدمی تا وقتی تقوای الهی دارد گویا در مقصد سیر میکند. هر لحظه نیز میتوان با یک توبه و توجّه و ذکر به تقوای الهی رسید و آن را ادامه داد.
👈باید چنین تصویری داشت تا به آرامش بندگی رسید. تا به وظایف عمل کرده و ذکر آن نور ازل و ابد در قلب روشن است انسان در مقصد است. اگر از چیزی قرار است ترسیده شود از گناه و غفلت باید ترسید نه از طولانی بودن مسیر تا مقصد! از آن گناهی باید ترسید که انسان را چشم خداوند متعال انداخته و او را خوار میکند: «لا تُخزِنی بمعصیتِک»!
⚪️چنین انسانی به نظرتان سنخ کار معنوی و تلاش عبودی اش فرق نمیکند؟! خیلی آرام و با شخصیت و گرانبها نیست؟! پر انگیزه نیست؟! بهتر برای رعایت تقوا انگیزه نمیگیرد؟ آخر انسانی که چیز گرانبهایی درون خود احساس میکند حاضر است برای حراست از آن شبها بیداری بکشد و روزها مراقبت کند.
👈ولی انسانی که مدام تحقیر شده و به او گفته میشود که تو هیچ نیستی و تا به آن قلّه نرسی که با این پای لنگ و دشواری مسیر هم بعید است برسی دیگر چه چیزی برایش باقی میماند؟! بلکه بعید نیست کم کم بد بین هم بشود. زده بشود. مأیوس بشود.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۵)
«نوگرایی و مصرف گرایی»
«گناه کبیره ای به نام خرید جنس دست دوم»
🔹تمیز، آراسته و معطّر بودن از سنتهای اسلامی است. ولی نو، در چشم فرو کردن و برند بودن از سنتهای نظام سرمایه داری است. اوّلی به روح و درون انسانها اصالت داده و بیرون انسانها را تنها عنوانی برای درونشان میداند ولی دوّمی به بدن و بیرون انسانها اصالت داده و بیرون آنها را موجودیت آنها معرّفی کرده و هویّتها را بر اساس ظواهر میخواهد تعریف و تحدید کند.
🔸از همینجاست که میتوان حدس زد در ادامه در هر فضایی چه مفاهیمی میدان میگیرد. در فضای سنّت اسلامی مفاهیمی مانند قناعت، بخشش، تعاون، حرص نزدن، حرمت ربا و مانند آن متولد میشود و در فضای نظام سرمایه داری مفاهیمی مانند مصرف گرایی، امساک و کنز کردن، دیوان سالاری، حرص و زیاده طلبی، سود گرفتن و مانند آن متولد میشود.
👈اینها اصلا دو فلسفه و دو مسیر و دو غایت دارد. همه چیزش با هم فرق دارد هر چند در ظاهر گاهی شبیه هم باشد. یکی احوالات بشر را بر اساس ریشه های فطری او بسته و دیگر احوالات او را بر اساس ریشه های طبیعی او!
👈از اینجاست که مشاغل در فضای اسلامی در یک نظام مبتنی بر آفرینش الهی همه شاخه های شجره ی طیبه ای میشوند که میوه های شیرین انسانی میدهند ولی همین مشاغل در فضای غیر اسلامی و نظام سرمایه داری شاخه های شجره ی خبیثه ای میشوند که میوه هایش همه در باطن تلخ و غیر انسانی است.
✋گویا مشاغل در نظام سرمایه داری همه به نوعی نجاست آلوده میشوند. نوعی کراهت پیدا میکنند.
⚪️به شکل انسانی رقم نمیخورند. اگر در شغلهای دنیای قدیم مشاغلی مانند صیرفی بودن به دلیل شبهه ربا یا کفن فروشی به دلیل علاقه به وباء و بیماری های کشنده یا قصّابی به دلیل قسیّ شدن قلب و مانند آن به خاطر چنین زمینه هایی که در روایات آمده مکروه بود کلّ مشاغل نظام سرمایه داری نیز مکروه میشود.
⛔️چرا؟! چون اساس نظام سرمایه داری بر حبّ نفس حداکثری و انتفاع حداکثری از دیگران و نفع رساندن حداقلی به آنان بسته شده است. بر خودخواهی افراطی بسته شده است. واقعا سود حرف اوّل را میزند و لا غیر! اقتصاد مبتنی بر غرر بسته شده است.
⛔️شغلها در نظام سرمایه داری برای یک تعاونی واقعی انسانی تعریف نشده بلکه نوعا به شکل جایگاه هایی برای مکیدن خون جامعه از نقاط ضعفش طرّاحی شده است. از همین روست که بسیار مایل است این نقاط ضعف و عیوب افراد گسترده شود.
⛔️از نظام پزشکی و تجارت نهفته در آن بگیرید تا نظام آموزشی و تجارت نهفته در آن تا سایر نظامهایی که در قالب سرمایه داری تعریف میشود. هر شغلی به شکلی از شاخه های درخت نظام سرمایه داری شود باید دانست دیگر میوه ی شیرین نخواهد داد.
👈اخیرا وقتی به بازار میروم و با طیفی جدید از فروشندگان جوان آشنا میشوم که از تجارت صحیح بر اساس مکاسب اسلامی گویا بویی نبرده اند واقعا میترسم! گاهی آدم احساس میکند واقعا هیچ امنیتی در برابر زیاده خواهی آنها ندارد! از هر جایی که جهلی راه پیدا کند ضربه ای گویا میخواهند در معامله به انسان بزنند.
🔹همین یک قلم کار نظام سرمایه داری را نگاه کنید که چقدر کثیف است. بین ما مصرف گرایی را میخواهند تبدیل به یک ارزش کنند! حالا کیف، شلوار، کت، کفش و مانند آن را دارد که خوب است. قابل تعمیر و استفاده است. یخچال و تلویزیونش خوب است. ولی باز میخواهد نو بخرد! واقعا چرا؟!
👈برای آنکه این نظام تاریک سرمایه داری میخواهد با ترویج اسراف چرخهای کثیفش را بچرخاند! ما را به خودش وابسته تر کرده و برایمان خرج تراشی نموده و به دنیا وابسته تر کند.
👈از این روست که نظام سرمایه داری عاشق ترویج اخلاق بیرون ریختن اشیاء غیر نو است! برای همین به شکل غیر عادی انگ زباله و کهنه و غیر قابل مصرف را به چیزهایی میزند که واقعا اینگونه نیستند. زباله انگاری اینها یعنی سوخت کارخانه ها و جیب پرپولتر مترفین!
👈از همینجا دلهای بیدار میتوانند عمق تاریک این نظام را حدس بزنند. آخر وقتی محرّک اصلی اقتصاد سرمایه داری بیرون ریختن چیزهایی است که هنوز مفید است پس محور همه ی کارهایش بر نوعی بطلان استوار شده است.
✔️در چنین نظامی همه شغلها به شکل سیستماتیک مکروه میشوند. آدمی در یک روستایی برود بیل بزند و عرق بریزد و زندگی خودش را بچرخاند شرافت دارد. نظام سرمایه داری در سفره ی معیشت مردم نان طیب و پاک قرار نمیدهد. سفره ی خانه ها را آغشته به نوعی چرک و پلیدی و کراهت کرده است.
👈وقتی این را در کنار سنّت قناعت اسلامی میگذاریم میدانید یعنی چه؟! یعنی یک خط بطلان بزرگ بر کلّ نظام سرمایه داری! قناعت و پرهیز از اسراف از خطرناکترین مفاهیم برای چنین نظامی است.
🔹بنده خدایی کاپشنی برای فرزند کوچکش برای چند ماه نیاز داشت. کاپشن دست دوّمی کاملا سالم و تمیز دید و خرید. اگر سؤر مؤمن مستحبّ است این هم کمی از سؤر مؤمنین ندارد. ولی برای برخی در ابتدا طوری جلوه میکرد که گویا ننگ و رسوایی بزرگی را مرتکب شده!
✅مراد از نو گرایی یعنی نو از آن حیث که نو است و هیچ عقلانیّتی جز این نو بودن ندارد. چنین مفهومی پیوند خاصی با مفهوم تفرّد و محبّت نفس دارد. نه اینکه واقعا فائده و رجحانی عقلائی داشته باشد.
✅همچنین مراد لزوما خرید یا فروش اجناس دست دوّم نیست. بلکه مراد بازشناسی آن عقل معیشتی حادثی است که اساسا تمایل به تغییر دائمی داشته و هویّت خود را در این سیلان و تغییر و صیرورت در اجناس منزل و لباس و پیرامونش میبیند! تعریف خود را در بستر زمان از نحوه ی تغییرات معیشتی که تجربه کرده به دست می آورد! هر چند تغییرات به شکل دست دوّم!
✅مراد این است که چرا برخلاف انسان سنّتی از ثبات بدش می آید؟ انسانی که حتّی اگر ۶۰ سال یک پارچه و قاب را گوشه دیوارش میگذاشت و آن را میدید بدش نمی آمد! مراد آن است که چرا انسان امروز دنبال آن ثباتی نیست که واقعا نیاز او را برطرف میکند و او را دعوت به نوعی عمق و باطن و درون میکند. اسیر تحوّل دائمی مدلها و برندها و تغییرها شده است.
✅چنین دعوت به ثباتی مبتنی بر نوعی آرامش بیرونی میسور است که با نظام سرمایه داری قابل جمع نیست. با فرهنگ قناعت و ترک اسراف و خواباندن غوغا قابل تحصیل است. مفاهیم دینی مانند پرداختن به ضرورت و پرهیز از دنیا و زهد و... اصلا در فضای امروزی معنای خود را از دست داده و مفاهیم بعضا غیر عقلائی جلوه داده شده است.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۶)
«وظیفه ی مؤمنین در قبال ناملایمات دینی رایج در جامعه»
«فقه باقری یا فقه عطائی؟!»
«لَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ»
🔹یکی از برادرانی که ایّام عید برای دید و بازدید فامیل به شهرشان رفته از دیدن برخی ناملایمات دینی مخصوصا در زمینه حجاب شرعی ابراز تألّم نمودند. اینکه چطور این وضعیت باعث آزردگی روحی و ناراحتیشان شده است. پرسیدند آیا واقعا در چنین شرایطی گوشه نشینی برای مؤمنین بهتر نیست؟! اینکه به دین خودشان بپردازند همانطور که در مورد آخر الزمان آمده است که مؤمن غریب میشود. به واسطه لطفی که داشتند ابراز نظری از بنده را جویا شده بودند.
💡به ذهنم خطور کرد در پاسخ این برادرمان روایت سوّم از «بَابُ مَنْ يَتْبَعُ جَنَازَةً ثُمَّ يَرْجِع» کافی را نقل کنم که با سندی صحیح اعلایی زرارة واقعه ای مشابه را از امام باقر علیه السلام نقل میکند که برای همه ی ما درس آموز است.
👈مرحوم کلینی از استادش علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از حسن بن محبوب از علیّ بن رئاب از زرارة نقل میکند که روزی امام باقر علیه السلام بر سر جنازه ی شخصی قریشی که احتمالا یک قرابتی با حضرت هم داشت در مدینه حاضر شد.
👈اتّفاقا در تشییع جنازه عطاء بن أبی رباح فقیه بزرگ شهر هم حاضر بود. یکی از زنان که نمیتوانست جلوی شیون و گریه ی خود را بگیرد داد میزد؛
👈عطاء روی به سمت آنان کرد و گفت یا ساکت شو و دست از این منکر بردار یا اینکه ما از تشییع برمیگردیم؟! این زن هم نتوانست ساکت شود و عطاء مجلس را ترک کرد و بازگشت!
👈زرارة میگوید نزد حضرت رفتم و گفتم عطاء برگشت! حضرت فرمودند چرا؟! جریان را تعریف کرد ولی امام باقر علیه السلام برخلاف فقاهت عطاء در جمله ای بسیار کلیدی به زرارة فرمودند ما ادامه میدهیم.
👈چرا؟! چون اگر قرار باشد هر زمانی باطلی را در کنار حقّی دیدیم حق را به خاطر آن باطل ترک کنیم دیگر موفق به ادای حقوق مسلمین نخواهیم شد!
«قلت لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَطَاءً قَدْ رَجَعَ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ صَرَخَتْ هَذِهِ الصَّارِخَةُ فَقَالَ لَهَا لَتَسْكُتِنَّ أَوْ لَنَرْجِعَنَّ فَلَمْ تَسْكُتْ فَرَجَعَ فَقَالَ امْضِ بِنَا فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ»
🔹حالا به خود و به این برادر عزیز و دیگر دوستان عرض میکنم. به نظرتان فقه عطاء بن ابی رباح را باید در برخورد با ناملایمات دینی رایج در جامعه داشت یا تابع فقه باقر علوم اهل بیت علیهم السلام بود؟! اگر قرار باشد وقتی به تبلیغ میرویم یا به صله رحم و به کارهای لازم اجتماعی خود میپردازیم به خاطر دیدن بد حجابی برخی مردم یا فامیل یا برخی سوء رفتارها یا حرفهای باطل و مانند آن وظایفمان را فراموش کنیم که مدام باید حقیقت را خوار و ذلیل در کنار آن باطلها رها کنیم؟!
👈مگر این فرد بد حجاب یا بد عقیده فامیل من نیست؟! مگر حقی بر گردن من ندارد؟! مگر وظیفه ی من حضور در بین آنها و گفتوگو با آنان نیست؟! آیا این حقایق را میتوان به بهانه ی وجود باطل تعطیل کرد؟! این خذلان حقیقت نیست؟!
👈نخیر وظیفه ی مخصوصا طلّاب و مؤمنین حضور بین اقوام و جامعه است. قطعا این حضور اثر دارد. به جامعه معنویت و توفیق میرساند. آنها را به یاد خدا می اندازد. حضور ما در بین آنها گیره هایی برای لباس تقوای آنان در این طوفانهای حوادث این زمان است. مؤمن هر جایی حاضر شود با خود مانند کوه ها آرامش ایمانی میبرد. ایمان و مؤمنین تأیید میشود.
🔹اما در مورد اینکه انسان از دیدن این مظاهر و ناملایمات ناراحت میشود دو جنبه دارد. یکی از جهت منکر بودن اینهاست که تلقین این نفرت به شکل دائمی در درون امر مطلوبی است. باعث حفظ انسان میشود. ولی یک جنبه ی نامطلوب هم دارد. اینکه انسان اعصابش خُرد شود! منفعل شود! گوشه گیر شود! اینها دیگر صحیح نیست. وقتی چیزی از دست ما خارج است دیگر وظیفه ای در قبال آن نداریم!
⛔گاهی شیطان میخواهد از طریق این مظاهر روان و آرامش انسان مؤمن را به بازی بگیرد! او را به استهزاء بکشاند! مدام او را دچار حدیث نفس کند! از ذکر و توجه به خدا بازداشته و او را غافل کند! بد بین کند! گویا به او نشان دهد که دیدی چطور شکستت دادم؟! پشتت را به خاک مالیدم؟! به انسان احساس نا امیدی و شکست بدهد! اینها همه وسوسه های آن خناس رجیم است.
👈باید این حالات مذموم را از خود نفی کرد. اینها همه شیطان است که انسان را میخواهد از آن نور ازل و ابد غافل کند:
سرا خالی است از بیگانه می نوش
که جز تو نیست ای یار یگانه
✋نخیر! اینها دیگر درست نیست! مؤمن عزیز است! در اوج تنهایی کرامت نفس و عزّتمند است. با عزّت و قدرت در سطح جامعه حاضر میشود. بدون اینکه ذرّه ای به این آلودگی ها اعتناء کند با صلابت وظایف خود را انجام میدهد و از کنار این جهالتها با حالت سلام میگذرد.
✋مؤمن احساس شکست کند؟! چه شکستی؟! انسان تا در دل یاد و پروای آن احد واحد را دارد چه بیمی دارد؟! تا معتکف کوی اوست چه خوف و حزنی دارد؟! اگر تأسّفی هم برای ایمان جامعه هست از باب دل رحمی و از موضع فعالیت است نه از باب انفعال و اعصاب خُردی و از موضع ضعف!
👈آخر مگر در اینکه این عالم صاحبی دارد شکّی هم هست؟! مگر در اینکه عن قریب بساط عالم قرار است برچیده شود و موازین قسط برقرار شود شکی هست؟! مگر در اینکه پاکی پاکی میماند و پلیدی پلیدی شکی هست؟! مگر در عدل الهی شکّی هست؟! پس غصّه ی چه را بخوریم؟! خالق حکیممان را غفلتی نیست و نبأی عظیم در راه است! (و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنّا عن الخلق غافلین).
👈اگر هم باطل اجازه ی جولان دارد به خاطر مصالح دار ابتلاء است. و الاّ خرج همه ی این عصیانها فقط یک صیحه ی آسمانی بود که «إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُون»! برای خدا دشوار است؟! نخیر!
👈داستان این است که انسان موجودی مختار آفریده شده است. مجبور به انتخاب آفریده شده است. قرار است اگر به سوی نار میرود یا به سوی نور می رود با انتخاب خودش برود. چه کنیم که داستان این است؟!
⚪حالا از جهت دیگر هم باید یک تذکری داد. آن هم این است که گاهی انسان سخت میگیرد! بسیاری از امور را میتوان خیلی طبیعی تر از آنچه مینماید تحلیل کرد و درک نمود. نباید از آن تفسیر وحشتناکی ارائه کرد! طوری که سیاه نمایی و پلید انگاری کرد! این وضعیت حجاب یک دسیسه ی جهانی است. کما بیش مشکلات پیرامون آن وارد فرهنگ جهانی شده است.
👈وقتی خود را به سطح فرهنگ برساند دیگر طبیعی است هر جایی بروی خودش را با قدرت فرهنگ به انسانها تحمیل کرده باشد! چیزی نیست که انسان از آن جا بخورد! فکر کند اینها دیگر خیلی پلید شده اند! قرینه اش هم همین است که در بین همینها مفاهیم خداپسند بسیاری وجود دارد.
👈انسان وقتی صحنه را به شکل صحنه ی جنگ و نبرد ببیند آرام تر میشود! بابا جنگ است! آن هم چه جنگی! یک تیری شیطان میزند و یک تیری هم تو میزنی! گاهی او ضربه میزند و گاهی تو! زمان زمان زور آزمایی جنود عقل و جهل است. وسط جنگ که نباید زودرنجی کرد!
✋مشکل ما آن است که خوب عمق جریان این جنگ عظیم بین جنود عقل و جهل را در مظاهر مختلف زندگی امروزی درک نمیکنیم. به خاطر همین وقایع را در بستری غیر از بستر جنگی تحلیل میکنیم.
👈نخیر جنگ سختی دارد! ناملایمات دارد! انسان خود را در بین این صحنه های اجتماعی که میرود درون یک جنگ بزرگ ببیند! وقتی خودش را اینگونه دید نگاهش تغییر کرده و کار خود را از سنخ مجاهدت می یابد.
👈دیگر آنچه آن را تا کنون خستگی های روحی و آزردگی های روانی در این روابط اجتماعی میدید خستگی های ناشی از میدان نبرد میبیند. برایش شیرین و قابل تحمّل میشود. با خداوند متعال معامله میکند. صبرش بیشتر میشود. درکش از تزاحمات و امور تغییر پیدا میکند.
👈تضرّع و استکانتش بیشتر میشود. استمدادش از مبادی عالیه قویتر شده و خلوصش بیشتر میشود. دیگر میفهمد که انزوای مؤمنین در شرایط کنونی یعنی فرار از زحف و کناره گیری از جنگ و جهاد! خودش گناه بزرگی است.
👈الآن زمان جهاد تبیین است. زمان عزّت مؤمنین است. برای روحانیون و طلاب صرف حضورشان در بین مردم نیز نوعی جهاد تبیین است. زیرا لباس و نقش و نماد آنها خودش حاوی معانی بسیاری برای جامعه بوده و برایشان دلالتها دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۷)
«نوروز عیدی قرآنی برای همه بشر»
🔹بعد از نماز صبح عید نوروز توفیق داشتم سوره ی مبارکه ی یس را تلاوت کرده و به حضرت صدّیقه ی طاهره هدیه کردم. رسیدم به آیاتی که از نشانه های خداوند متعال میگوید. همان اموری که انسان را میتواند به عالم غیب وصل کند. تا آنجا که یکی از نشانه های الهی را برای همه ی انسانها زنده شدن زمین بعد از مرگ آن معرفی میکند.
🔸ای انسان! مگر ندیدی این زمین مرده چگونه دوباره زنده شد و با زنده شدنش رزق و روزی برایتان به ارمغان آورد؟! همان زمینی که باغها و چشمه هایش باعث آسایش شما شد تا شما از روزی خداوند متنعّم شوید؟! این کم نشانه ای است؟! این زنده شدن طبیعت بعد از مردنش که این همه با خود برای شما نعمتها به ارمغان آورد از نشانه های خداوند متعال است.
🔹ای انسانها شما باید با دیدن آن به یاد خدا بیافتید! در ادامه نیز وظیفه ی انسانها هنگام توجّه به این آیه و نشانه ی الهی که همان بهار و رستاخیز طبیعت است را لزوم شکر گذاری در این زمان بیان کرده و با لسان توبیخی انسانها را ملامت میکند که آیا قصد آن را ندارند که دیگر با دیدن این نشانه در بهاران نقش عالم غیب را در احوالاتشان دیده و شاکر آستان آن غنی بی نیاز باشند؟!
📖«وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ * وَ جَعَلْنا فيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ * لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ»
💡تا این آیات را تلاوت کردم به دلم افتاد یعنی این نوروز را هم از ایّام الله بدانید! عید بدانید! زمانی بدانید که به نوعی بازگشت به اصل و عالم غیب باید داشت.
👈زمانی که آیات الهی در نظام تکوین ظهور خاصی پیدا کرده و به واسطه ی آن باید خداوند متعال را با ذکر و عبادت و شکرگزاری بزرگ داشت. مگر عید چیزی غیر از این است؟!
🔻عید زمانی است که نسبتی شریفه با خداوند متعال داشته و در آن خداوند متعال آشکاری خاصی نسبت به دیگر زمانها داشته و به واسطه ی نعمت و گشایشی ویژه در آن، سزاوار توجّه ویژه اجتماعی به درگاه الهی و نوعی شکرگزاری عمومی است🔺
✅گویا به واسطه ی چنین نسبتی درهای آسمان گشودگی خاصی نسبت به دیگر زمانها داشته و انسانها بهتر میتوانند به عالم غیب متوجّه شوند.
👈اگر چنین است نوروز نیز یکی از اعیاد است. توجّه به زمان آغاز اعتدال بهاری و رستاخیز طبیعت همان زمان توجّه به آیه ی الهی و اسم محیی خداوند متعال است که در آن زمین مرده را دوباره زنده کرده و نعمتهای بی پایانش را بار دیگر به بندگانش سرازیر میکند.
👈یک عید طبیعی و تکوینی است. چیزی فراتر از یک مراسم باستانی یا عیدی زرتشتی و فرهنگ ملّی است. امری است که قرآن کریم به نوعی دعوت به توجّه به آن و لزوم شکر گذاری خداوند متعال با توجّه به این نشانه ی آشکار نموده است. دستور به توجّه به این آثار رحمت الهی داده و عبور غافلانه از این آیت بزرگ طبیعت در فصل بهار را سزاوار توبیخ دانسته که: «أفلا یشکرون؟!» آری نوروز را هم میتوان عیدی قرآنی و اسلامی دانست.
📖«فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
👈همچنین قرآن کریم در یک ترقّی و اشباع معنای توحیدی متناسب با اغراض خود عید نوروز یا همان عید بهار را با معنای اسم محیی خود پیوند عمیقتری داده و آن را ظرف توجّه ویژه به معاد و زنده شدن مردگان قرار داده است. نوروز ایرانی هنوز نتوانسته خود را به این مستوا و اوج برساند و باید به آن پیشرفت داد تا به این هدف قرآنی نیز نزدیک شود. آری نوروز قرآنی پیشرفته تر از نوروز ایرانی است.
✅از نگاه قرآن از طرفی در نوروز انسانها باید با دیدن عظمت زنده شدن طبیعت به یاد خداوند متعال افتاده و او را به خاطر نعمتهایش شکر بگویند و از طرف دیگر باید به شکل ویژه ای انسانها به یاد آخرت و معاد بیافتند که:
📖«إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى»
📖«وَ كَذلِكَ تُخْرَجُون»
📖«كَذلِكَ النُّشُورُ»
👈خوب است متناسب با این اغراض قرآنی دعایی متناسب با فضای این عید انشاء نموده و مدیریت دینی بهتری بر این ظرفیت بزرگ فرهنگی اعمال شود. یک دعای کوتاهیی را عجالتا انشاء میکنم و به عنوان نمونه عرض میکنم. واقعا ظرف بسیار مهیایی برای توجهات اجتماعی و پاک به عالم غیب در این عید زیبا نهفته است.
✅یا خالق الارض و السماء یا فالق الحب و النوی یا محیی الارض بعد موتها لک الحمد و الشکر یا ربنا و سیدنا علی ما احییت لنا الارض و جعلتنا احیاء متنعمین فیها فاعف عنا و ارحمنا عند ما تحیینا بعد موتنا واجعلنا عند ذلک من المتنعمین بنعمائک و آلائک و اصرف عنا شرّه بحق محمد و آله الطیبین الطاهرین إنّک علی کل شیء قدیر آمین یا رب العالمین
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۸)
«تلبیس ابلیس بر مؤلّفین و مصنّفین»
«چلو کباب میخوری یا تخمه میشکنی؟!»
👈جایی نوشته بود: به نظرتون اونی که اولین بار ساعتو اختراع کرده ... از کجا میدونسته ساعت چنده که تنظیمش کنه؟!😐 ...
دو روزه دارم دیوونه میشم ....!😂😂
✅رفقا میدانید این بنده خدا دارد به چه ماجرای مهمّی در قالب این لطیفه اشاره میکند؟! ذهن آدمی طوری ساخته شده که وقتی درگیرش کنی دیگر طلب پیدا میکند! باید طلب و نظر کند تا درد جهلش را فرو نشاند!
✅آن نتیجه ای که به آن میرسد غذای ذهن اوست؛ اگر بعد از تفطّن به معده ی خالی و جهل با چیزی اقناعش نکنی احساس درد گرسنگی ذهنی میکند! انسان موجود عجیبی است!
👈یکی دیگری با رفیقش صحبت میکرد! میگفت راستی فلانی به نظرت چرا در اسمها با جمع بستن «پر» اسم درست میکنند ولی با جمع بستن «پشم» نه!😒
چرا «پرهام» داریم ولی «پشمام» نداریم!😑
دارم دیوونه میشم! آخه چرا؟!😁😂
💡به ذهنم خطور کرد چالش اینها همان چالش بسیری از اهل علم است! حکایت بسیاری از کتابها و مباحثی است که مشتاقانه میخوانیدم ولی حالا فهمیده ام که بسیاری از آن ممّا لا یعنی بود. مهم نبود.
👈منتها یک شگردی داشت! از گرسنگی و حسن ظنّ و اعتماد ما سوء استفاده میکرد و چیزی را از دور به معده ی گرسنه ی ما نشان میداد و اسید معده ی ما برایش تراوش میکرد! ذائقه ما را تحریک میکردند و ذهنمان را درگیر میکردند.
👈چطوری اسید معده ی ما را تحریک میکردند؟! با سؤال سازی! با فرضهای ساختگی! با توجّه دادن ذهنمان به نوعی گرسنگی! چه کتابهای مفصّلی که نخواندیم! با مطوّل تفتازانی نمیدانم چقدر آشنا هستید! با کتبی از این دست!