باسمه تبارک و تعالی (۴۵۱)
«تفاوت ثروتمندان مادّی و معنوی»!
«فصّ حکمة مَلکیّة فی کلمة لوطیة»
قاعده عرفانی: «المعرفة لا تترک للهمة تصرّفا»
💭یکی از مؤمنین پرسید چرا جبهه ی اهل ایمان و اولیاء الهی همواره در فقر بوده اند؟! جلوه ای نداشته اند؟! از آن طرف هر چه ثروت و قدرت بود در دست اهل طغیان بوده؟! آنها در چشمها هستند؟! پاسخی دادم. فعلا آن را عرض نمیکنم. ولی نکته ی دیگری از جنبه ی دیگر هم به ذهنم خطور کرد که آن را بذل میکنم.
🔹در کوچه ای قدم میزدم. برخی خانه ها را میدیدم که خیلی مجلّل ساخته شده اند! جلوی آنها هم خودروهایی بسیار گرانقیمت بود! به ذهن بیاورید بانویی با عینکی دودی و حجابی بد با یک غرور خاصی درب را باز کرده و دزدگیر را زده و سوار آن خودروها شود! این صحنه ها و شبیه آن را زیاد دیده ایم! یا گاهی در این شرکتها و اداره ها که میرویم برخی با یک حاشیه ی معناداری آن طرفتر روی صندلی عجیب غریبی طور خاصی نشسته که کاملا معلوم شود انسان متمایز و مهمّی است!
👈با خود گفتم تعجّب نکن! کاملا طبیعی است! خودت هم جای آنها بودی احتمالا همین بودی! ولی چرا؟ چون انسان میخواهد خودش را بروز دهد و جلوه گری کند! حقیقتش را نشان دهد! اینها هم دارند خودشان را نشان میدهند! خودنمایی میکنند! اسماء و صفات خودشان را جلوه میدهند! قدرت، ثروت، جمال، جلال و... .
✋تا اینجای کار هیچ اشکالی ندارد. ولی میدانی مشکل کار چیست؟! مشکل این است که آیا حقیقتشان را خوب فهمیده اند؟! نکند خودشان را با کس دیگری اشتباه گرفته اند! دچار توهّم شده اند! یک خود دیگری دارند که باید آن را نشان دهند!
⬇
🔹آری ورای همه ی این صور مختلفی که در حال جلوه گری است یک حقیقت است که میخواهد خودش را نشان دهد! آن هم من و أنا و خود است! گویا اینها أنانیّتشان را به شکل استقلالی با چنین صفات کمالی باور کرده اند! گویا باورشان شده که عظمتی در عالم دارند! گویا زبان حالشان -هر کدام به نوبه ی خودشان- همان زبان حال استکباری قوم عاد است که : «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً»
👈واقعا انسان وقتی در حال و هوای آن بانویی که با آن غرور و تکبّر سوار خودروی شاسی بلند میشد یا آن رئیسی که با آن تبختر بر آن صندلی اش تکیه زده بود مینگرد احساس میکند زبان حالش نوعی ادّعای خدایی است! بساط خدایی راه انداخته!
✋این را گفتم چون معمولا انسان عیبهای دیگران را راحتتر میبیند تا عیبهای خودش را! خود ما هم به گونه ای دیگر همین هستیم!
👈وقتی نگرش باطنی و عمق باورش در چنین توهّمی است خب طبیعی است که مایل باشد کمالات خودش را به دیگران نشان داده و لذّت ببرد! در حال انجام اعمال عبادی است! در حال نماز است! ولی خدایش نفس خودش است! نماز و توجّه وجودی و ذکرش متوجّه خواسته های نفس است!
🔹چه بگوییم! مسأله این است که اگر واقعا چنین غنا و بی نیازی و کمالاتی داشتیم حرفی نبود! ای کاش چنین بود ولی چه کنیم که هرگز چنین نیست! مگر این همه امارات فقر و بیچارگی و مسکنت و عدم را در خود و دیگران نمیبینیم؟! یعنی تا کنون چیزی را ندیده ایم تا آن بینی چموشمان را در برابر حقیقت والاتری به خاک مذلّت مالیده و ما را متوجّه حقیقت فقری و بندگی ذاتیمان کند؟!
📖«أَ وَ لَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذي خَلَقَهُمْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّة»
💡به ذهنم خطور کرد همانطور که در وادی نفس انسان به پرستش خودش میپردازد و همین است که اقتضاء چنین جلوه گری های مادّی را دارد در وادی فطرت نیز انسان به پرستش خدای خودش میپردازد و آنجا هم اقتضاء دیگری دارد!
👈ولی باید بدانیم دو عالم و دو فضا و به قول امروزی ها دو پارادایم است! همین است که خیلی بشر در درک وادی پاکان و اولیاء الهی دچار قیاس باطل و سوء تفاهم میشود! چون دنیای آنها را درک نکرده! همه را به دنیای نفسانی خودش میخواهد تأویل ببرد و خرابش میکند!
👈انسان در هر دو عالم انسان است ولی یک جا خودش را خدا میداند و در جای دیگر خودش را بنده ی خدا! لذاست که اقتضاء انسانیّت در وادی نفس تکبّر و تفاخر و خود نمایی و اظهار ثروت و قدرت و مانند آن است!
👈ولی اقتضاء انسانیّت در وادی فطرت تواضع، ابراز فقر و نیاز و دعا در برابر ساحت عظمت خداوند متعال است. آنجا انسان خودش را به صفت غنا میشناسد و شروع به طغیان و جلوه گری و قارون و فرعون گری میکند و اینجا انسان خودش را به صفت فقر میشناسد و خودش را در برابر خداوند متعال بنده ای ناچیز دیده و هیچ چیزی برای نشان دادن به دیگران برای خودش نمیبیند!
🔹اگر توانسته باشم عمق تفاوت این دو فضا را مقداری برجسته کنم به یک کلید در درک شاخصی مهم برای بازشناسی ثروت مادّی و ثروت معنوی نائل میشویم. آن هم این است که انسان در مسیر نفسانیّت چون توهّم استقلال و خدایی و غنای وجودی پیدا میکند ثروتش در همین امور منفصل از بیرونش جلوه گری خواهد کرد! در درونش دیگر خبری نیست! چنین توهّمی تنها میتواند در لایه ی اعتباریّات و امور منفصل دامن بگیرد.
👈ولی وقتی انسان در مسیر بندگی و فطرت گام بردارد چون در وادی فقر و نیستی در برابر پادشاه همه ی عوالم وجود سیر میکند ثروتش که همان تقرّب وجودی به خداوند متعال است در امور درونی محقّق میشود. در بیرون دیگر خبری نیست! «اللهم اجعل غنای فی نفسی»
👈ولی در درونش چه میگذرد؟! ثروتش از چه سنخی است؟! از این جنس است که مدام بر مراتب عمیق و عمیقتری از فقر و نیستی خودش در برابر خداوند متعال پی میبرد.
✅ثروتش از نوعی احساس وجودی فقر عمیق و عمیقتر برمیخیزد! همان احساسی که اقتضائش آن است که دیگر جلوه ای نداشته و جلوه گری را تنها مختصّ خداوند متعال بداند! خودش را مدام میخواهد کوچک و کوچکتر کند تا جایی که خودش را نبیند یا دیگر خودی نماند! اقتضاء ثروت او که از جنس فقر است همین است!
⬇⬇
🔹سبحان الله! انسان چه موجود پر رمز و رازی است! از آن طرف وقتی در وادی نفسانیّت میرود تا جایی جلوه میرود و جلوه گری میکند که صدای أنا ربّکم الاعلایی سر میدهد و من أشّد منّا قوّة میگوید! از این طرف هم وقتی در وادی فطرت و حقیقت قرار میگیرد تا جایی میتواند جلو برود که دیگر هیچ خودی برای خود نبیند و یا دیگر خودی در میان نماند!
🔻داستان انسان همین است. همه آدم و بنی آدم در مراتبی از این دو مرحله شناورند! از این طرف تا أنا ربّکم الاعلی بودن و از آن طرف تا هیچ خودی ندیدن و فقر ذاتی خود را درک کردن!🔺
✔آری از کوزه همان برون تراود که در اوست! همه در حال برون ریزی آن درکی هستیم که از خود داریم! اگر خود را خدا توهّم کرده اید بساط استکبار راه می اندازیم! اگر خود را بنده دانسته ایم طریق بندگی داریم. همین است که بندگان خدا گویا فرق جوهری با دیگران دارند! یک سوء تفاهم عمیقی بین اهل نفس و نفسانیّت نسبت به آنها وجود دارد! گویا گمان میکنند عقل ندارند! آری عقل نفسانی آنها را ندارند! عقل دیگری پیدا کرده اند که عقل بندگی است.
👈همین است که دنبال ثروت اندوزی و ابراز ثروت و قدرت و دانش و به رخ کشیدن آن به دیگران و این حرفها نیستند! همین است که اهل عبادت و دعا و زاری اند! همین است که مجالست با فقرا را دوست دارند! همین است که تواضع دارند و...
👈چرا؟! چون در همه ی اینها به نوعی نیستی و فقر وجودی آنها جلوه میکند! اینها مناسب مزاج و طبع وجودی آنهاست! خودنمایی ها اساسا وجودشان را به هم میریزد! اگر هم درونشان قدرتی میبینند متوجه اند که امری عارضی است!
👈گاهی مؤمنین هم وقتی در وادی ایمان گام برمیدارند به مرور همینگونه میشوند و خودشان نمیدانند چه حقیقتی در حال رخ دادن است! نمیدانند در مسیری از درک فقر وجودی و ابراز آثار آن گام برداشته اند که در نهایت سر از لقاء الله و تشرّف به محضر نور ازل و ابد در می آورد!
🔸«فصّ حکمة مَلکیّة فی کلمة لوطیة»🔸
انسانی که در وادی فطرت آمده و با قدم فقر پلّه کان سعادت را میپیماید به مرور قدرتهای معنوی و نفسانی فراوانی پیدا میکند. تا جایی که میبیند میتواند در اشیاء عالم تصرّفات داشته و حتّی در کوه ها و دریاها و موجودات عالم اثر بگذارد! اینها همه ثروتهایی است که در دولت فقر به مرور به انسان داده میشود! ولی ثروتهایی که ریشه در درون انسان دارد و کسی آنها را نمیبیند! چه برخی باورشان بشود یا نشود این حقیقتی است! این همان نیرویی است که در اصطلاحات عرفانی از آن به عنوان همّت عارف یاد میشود.
⚪ولی نکته ی مهمّی که اینجا رخ میدهد آن است که پس چرا این نیروها را این انسانها مانند ثروتمندان و قدرتمندان دنیایی نشان نمیدهند؟! چرا اینها را بروز نمیدهند؟! چرا کاری نمیکنند تا بدانیم اینها خیلی برتر از قارونها و فرعونها هستند؟!
👈پاسخش آن است که چون ثروت اینها از درک فقرشان نشأت میگیرد! یعنی چه؟! یعنی اینکه اصلا اینها این امور را برای خودشان نمیدانند! اینها به جای آنکه مدام نفسشان بزرگ و بزرگتر شود مدام در مسیری گام برداشته اند که خودشان و آثار وجودیشان مدام رنگ باخته و کوچک و کوچکتر شده است!
👈اگر چنین است اینها اصلا طوری اند که گویا هیچ چیزی ندارند! هیچ قدرت و کرامتی ندارند! به هیچ وجه تمایلی برای ابراز وجود ندارند! همه ی غوغاهای وجودی شان را در برابر آن غنیّ مطلق و نور ازل و ابد میخواهند بخوابانند! از اینها آیا توقّع دارید قدرت نمایی و تصرّف کنند؟! به تعبیر قیصری در شرح فصوص:
📖«التصرّف إنّما یکون عند الظهور بالربوبیة لأنّ للسید المالک أن یتصرّف فی ملکه لا لعبده»
✅قدرت نمایی اینها در واقع در کتمان قدرتهای خودشان هست! ابراز چنین قدرتهایی برای اینها به معنای ادّعای انانیّت و خدایی در برابر خداوند متعال است! خدایی که آنها بیش از همه عظمت محضرش را درک نموده اند!
👈در معانی بالاتر ممکن است برخی به جایی برسند که جز خدا چیزی نبییند! دیگر برای که تصرّفی از خودشان نشان دهند؟!
🔴ممکن است اشکال شود که مگر اینها نمیبینند که گناهانی رخ میدهد! فجایعی رخ میدهد! شروری رخ میدهد! پس چرا برای جلوگیری از اینها قدرت خودشان را جلوه نمیدهد! قطعا اگر چنین قدرتهایی داشتند اینجا دیگر نشان میدادند؟! چرا امام حسین علیه السلام برای تأیید دین خدا و برای حفظ خون عزیزان و پاکان بیگناه از این قدرتها استفاده نکرد؟! چرا حاضر شد آنگونه مظلومانه خون خودش و پاکان روزگار روی زمین داغ کربلا جاری شود و کاری نکرد؟! اگر اولیاء الهی چنین قدرتی دارند چطور میشود که میتوانند اینگونه در برابر زشتی ها صبر کنند و دست روی دست بگذارند؟!
⬇⬇⬇
👈پاسخش آن است که اینها خودشان را کاسه ی داغتر از آش نمیدانند! اینها وقتی میبینند همه ی امور در محضر خداوند متعال در حال تحقّق است و خداوند متعال افعالش را از طریق همین اسباب ظاهری جاری میکند راضی به قضا و قدر الهی هستند.
✋یعنی ما غیرتمان و حکمتمان و... از خداوند متعال هم بیشتر است؟! از همینجاست که پی میبریم معجزات و کرامات تنها وقتی پسندیده است که خداوند متعال اذن دهد! به تعبیر قیصری در شرح فصوص: «من تصرّف من الانبیاء و الاولیاء إنّما تصرّف بالأمر الالهی»
👈تازه وقتی هم معجزه ای و کرامتی رخ دهد برای ابراز قدرتشان نیست بلکه به تعبیر مرحوم امام خمینی در حواشی شرح فصوص: «هو لبسط ربوبيّة الحقّ لا لأظهار قدرتهم» است. همین است که مانند ضرورتهایی است که تتقدّر بقدرها میشود! به کمترین حدّ ممکن اکتفا میشود.
👈و باز از همینجاست که اگر از عارفی کرامات زیاد رخ داد معمولا نشانه ی ضعف او در معرفت است! معرفتی که او را به دخالت کمتر در امور عالم دعوت میکند! تا جایی که مدام در جنبه ی بشری خودش برود و کاری به این تدابیر ربوبی نداشته باشد!
👈همین بود که امام حسین علیه السلام و دیگر اولیاء الهی از قدرتهای درونی خود استفاده نمیکردند! همواره خودشان را در جنبه ی بشری فقری شان قرار میدادند! چون همه جا خودشان را در محضر خداوند متعال میبینند همواره جنبه ی فقری شان را جلوه میدهند.
👈همین است که باعث میشود امر بر بسیاری مشتبه شود! عظمتهای درونی این اولیاء را درک نکنند! بلکه گاهی دچار شبهه هم بشوند! خودش فتنه ای است!
🔹این همان درسی است که ابن عربی عارف مشهور اسلامی در کتاب فصوص الحکم از حضرت لوط علی نبیّنا و آله و علیه السلام به ما تعلیم میدهد. آخر در نگاه ما اگر قدرتی برای اولیاء الهی در کار بود دیگر باید حضرت لوط آن را آشکار میکرد! مهمانانی به خانه اش آمده اند! اهل شهر به خانه اش هجوم می آورند تا آنها را از منزل حضرت بیرون کشیده و آن عمل شنیع را نسبت به آنها انجام دهند! کار بر این قلب پاک طوری سخت میشود که حاضر میشود پیشنهاد دهد که این دختران من را با عقد نکاح خودتان در بیاورید!
✋سبحانَ اللهِ اصلا میتوانیم تصوّر کنیم چه وضعی بوده؟! ولی این نبیّ پاک آنچنان در وادی بندگی و فقر قدم راسخی دارد و تسلیم احکام ظاهری عالم شده که با تمام وجود تنها در همان حیطه ی ظاهری نظام اسباب رفتار میکند!
🔸قالَ لَوْ أَنَّ لي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوي إِلى رُكْنٍ شَديدٍ🔸
👈وقتی امیدش قطع میشود کلمه ی عجیبی بر زبان مبارکش جاری میشود! میفرماید ای کاش قدرتی یا قبیله ای داشتم تا با آن جلوی شما را میگرفتم! اینجاست که دیگر اوج ماجراست! یعنی واقعا آرزوی آن را داری که این کار رخ ندهد! به دنبال اسباب ظاهری مانند قدرت بدنی و یار و یاوران و قبیله میروی و از قدرتهای روحی خودت استفاده نمیکنی؟!
👈اینجاست که ابن عربی در فصوص رمز این امر را در آن میداند که کار پاکان را قیاس از خود نگیر! اقتضاء بندگی همین است! عارف کامل باید همینطور رفتار کند! سرّ عظمتش در همین فقرش نهفته است.
✋ابن عربی میگوید در بین ما عرفا که شاگردان این انبیاء و رسولان الهی هستیم قدرت همّت وجود دارد که میتوانیم با آن به راحتی تصرّفهایی در عالم داشته باشیم! پس چطور رئیس ما که انبیاء و رسولان هستند چنین نکردند؟! میگوید به خاطر آن است که معرفتشان کامل بود؛ بنده ی محض بودند:
📖«المعرفة لا تترک للهمة تصرّفا فکلّما عَلَت معرفتُه نقصَ تصرُّفُه بالهمّة و ذلک لوجهین: الوجه الواحد لتحقّقه بمقام العبودیة و نظره الی اصل خلقه الطبیعی و الوجه الآخر أحدیة المتصرّف و المتصرّف فیه فلا یری علی من یرسل همّته فیمنعه ذلک»
👈این مقام عبودیّتی که ابن عربی میگوید چیست؟! ابن ترکه در شرح فصوص میگوید همان است که: «الآبية عن غير الإذعان و القبول لأحكام الربّ و تصرّفاته أفعالا و أعمالا»
👈لذاست که به تعبیر جامی در شرح فصوص وقتی عارفی به غایت معرفتش برسد دیگر هیچ تصرّفی در عالم از او دیده نخواهد شد: «إذا بلغت غايتها لم يبق له تصرف أصلا» به تعبیر جامی این در واقع مقتضای ادب بندگی است:
📖«و الحاصل أن للعارف التام المعرفة حالتين:
إحداهما: حالة تحققه بمقام العبودية و نظره إلى نفسه و رجوعه إلى ضعفه الذاتي و عجزه الأصلي، ففي هذه الحالة لا يتصرف لرعاية أدب العبودية.
و ثانيتهما: حالة الاستغراق في شهود الأحدية بحيث لا تبقى له مسكة التمييز بين شيء و شيء من مقام: لي مع اللّه وقت لا يسعني ملك مقرب و لا نبي مرسل فلا يتمكن من التصرف فلو ظهر منه تصرف لكان في الحالة الأولى بمقتضى أمر سيده لا غير»
👈ان شاء الله تعالی توجه به این قاعده عرفانی: «المعرفة لا تترک للهمة تصرّفا» کلید حل بسیاری از شبهات دینی میتواند باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۲)
«انسان دیجیتال» (۱)
«تأمّلاتی پیرامون نسل z»
🔹چند سالی است تقریبا هر روز با برخی عزیزان در جلسه ای شرکت میکنم. گاهی از فرزندانشان صحبت میکنند. یکی از این عزیزان چهار فرزند پسر دارد که هنوز ازدواج نکرده اند. بارها شده با تعجّب و بعضا اندوه از مسائلی در مورد آنها صحبت میکنند که برایشان قابل هضم نیست! اصلا گویا نمیتواند آنها را درک کند!
👈مثلا میگویند اصلا برای اینها اینکه بروند سر کوچه از فروشگاه خرید کنند معنا ندارد! میگویند وقتی میشود سفارش داد اصلا چنین کاری عاقلانه نیست! یا مثلا از شلختگی عجیب آنها مینالد! گویا برایشان آن نظمی که مورد انتظار ایشان است معنایی ندارد!
👈سرور دیگری نیز در جلسه هستند. سال گذشته فرزند دختر و پسرشان را عروس و داماد کردند! ایشان هم موضوعات مشابهی را نقل میکنند. مثلا یکبار میفرمودند یکی از آشناهایشان این دو داماد جدید را برای مصرف شام پا گشا کردند! هر چه منتظر ماندیم نیامدند! بعدا که تماس گرفتیم دیدیم هر دو خانواده جدید خواب مانده اند! شام هیچ کدام نیامدند!😳 پاگشا بی پاگشا😂
🔹این امور را همگی دیده و شنیده ایم! مدّتی است که در فکر فرو رفته بودم که این دیگر چیست! آیا مشکل فقط این است که اینها به شکل مطلوبی تربیت نشده اند؟! آیا اینها بی ادب بار آمده اند؟! آیا اینها تنبل و شلخته بار آمده اند؟! آیا اینها موجوداتی متکبّر و خودخواهی هستند که فقط به فکر خودشان بوده و مسئولیت گریزند؟! آیا ... .
⬇
✅به مرور برایم روشن شد که نه مسأله اینها نیست! مسأله عمیقتر از آن است. آنچه رخ داده این است که اساسا اینها انسانهای دیگری اند! انسان دیگری ظهور کرده که طور دیگری به مسائل مینگرد و اموراتش را با روشهای دیگری میخواهد انجام دهد!
👈ورای ارزش گذاری بر رفتارها و گرایشات و عقاید اینها باید دید اساسا چه انسانی متولّد شده؟! هر چه درکمان را از این امر بالاتر ببریم بهتر میتوانیم عمق تحوّلات را لمس نموده و ارتباط بهتری با آنها برقرار کنیم! آینده را بهتر ببینیم! بهتر به برنامه ریزی و تعلیم و تربیت این نسل مشغول شویم! از قبل فرصتها و آسیبهای این انسان را شناخته و برای آن فکری کنیم.
🚗چند روز پیش جایی در اطراف میدان پلیس قم برای خرید مرغ رفته بودم! افراد افغانی آنجا زیاد به چشم می خورند! پدیده ای نظرم را جلب کرد! دختران و پسران نوجوان افغانی را که میدیدم احساس میکردم اصلا فرق کرده اند! نه تنها با پدرانشان بلکه با کلّ دنیای ما قبل دیجیتال!
✋حالا فعلا فرق آنها در رفتارهای ظاهری و حجاب و نوع لباس پوشیدن ... مشهود است ولی همانجا وقتی آنها را میدیدم حدس میزدم که تفاوت آنها خیلی عمیقتر است! اصلا شاید حرف من را به خوبی نفهمند و من را به نوعی از عصر حجر قلمداد کنند!
👈انگار خودشان را بالاتر از دنیای من میدانند! گویا در حالتی غوطه ور بودند که آنها را با یک شعور مخفی متعلّق به یک انسان نوینی که در شهر و روستا و غرب و شرق و پولدار و فقیر و... یکسان است مرتبط میکرد!
💡باز به ذهنم خطور کرد مسأله تربیت و جنسیت و فرهنگ و تاریخ و شهر و روستا و ایران و افغانستان و... نیست! مسأله تولّد انسانی نوین است! همانکه حتی اگر طلبه هم شود چیز دیگری است! هر چند بین اینها در دنیای خودشان تفاوتهای طبیعی ای وجود داشته باشد که به امور دیگر مرتبط شود.
💡به ذهنم خطور کرد به مرور مباحثی در زمینه این انسان نوین که آن را انسان دیجیتال مینامم بنگارم! در ابتدا تولّد آنها را نشان دهم و سپس به توصیفی از شخصیت این انسان پرداخته و در ادامه در نوشته های دیگری به روش تبلیغ دین و نسبت این نسل با عصر ظهور و مهدویّت سخن بگویم.
🔸«تولّد انسانی جدید در تاریخ بشر به نام انسان دیجیتال»🔸
تکنولوژی دیجیتال متفاوت تر از تکنولوژی های قبلی خیلی عمیق و معنادار انسان را متأثّر میکند. در او عمق و گستردگی ای از تغییرات را رقم میزند که میتوان سخن از تولّد انسان دیگری بر زبان راند! برخی گمان میکنند فضای دیجیتال صرفا یک ابزار ارتباطی و یا برای بازی و سرگرمی است. غافل از اینکه این فضا پرورشگاه و مدرسه ای برای ظهور یک انسان جدید در تمام تاریخ بشر است که خروجی آن انسانی است که آن را «انسان دیجیتال» مینامم.
👈انسانی که از ابتدای زندگی تعاملش با عالم را با وسیله های دیجیتال انجام میدهد! دیگر خبری از شیوه های سنّتی پیشین زندگانی و آثار آنها ندارد! فضای دیجیتال و سایبر تأثیرات عمیقی در همه ی عرصه ها و صور تحقّق امور ایجاد میکند.
👈وسیله ای که به شدّت قوای ادراکی و تحریکی انسان را متأثّر کرده و روحیّات و خلقیّات و عرفیّات بی سابقه و ویژه ای را در انسان ایجاد نموده است.
✅با مقداری دقّت بیشتر میتوان گفت تعیّن نوینی از عقل و کنشگری را در تاریخ انسان رقم زده که آن را «عقل دیجیتال» در برابر عقل غیر دیجیتال مینامم! اموری که در مجموع به ظهور انسان نوین و در ادامه دنیا و تمدّن جدیدی انجامیده که آن را «انسان دیجیتال» و دنیای سایبر مینامم.
👈اگر به باز شناسی این عقل دیجیتال و انسان دیجیتال نپردازیم نمیتوانیم درک صحیحی از این انسان نوین و همچنین دنیایی که در حال رقم خوردن است داشته باشیم! انسانی که با انسان غیر دیجیتال تفاوتهای مهمّی دارد.
🔸منظورم از انسان دیجیتال یک انسان رباتیک نیست! همان انسان است و همان فطرت را دارد ولی انسانی است که تعیّن عقلی و در پی آن رفتاری نوینی یافته که با دیگر انحاء عقلانیّت و کنشگری که تا کنون انسان آنها را به تن کرده بود تفاوتهای جدّی دارد.
✔به عبارت دیگر ما شاهد ظهور پارادایم نوینی از انسان بودن و در ادامه حیات و تمدّن انسانی هستیم که تازه آغاز شده است. آنچه انسانهای غیر دیجیتال و انسانهای دیجیتال را به هم پیوند میزند همان فطرت انسانی است. همانگونه که بین فیزیک ارسطویی با فیزیک نیوتون و همینطور فیزیک نیوتون با فیزیک کوانتوم تفاوت است؛ و همانطور که بین فلسفه مشّائی با فلسفه اشراقی و حکمت متعالیه تفاوت است؛ همانطور که بین نحو متعارف و نحو متعالی تفاوت هست بین انسان غیر دیجیتال و انسان دیجیتال هم تفاوت عالمی وجود دارد.
⬇⬇
🔸«نسل Z طلیعه ای بر تولّد انسان دیجیتال»🔸
بسیاری اوّلین نشانه های ظهور این انسان جدید را در زمان ما در نسلی که آن را نسل Z و همچنین آلفا بیان میکنند دیده و به اشتباه از آنها به عنوان نسل Z یاد میکنند. نسل Z در این اصطلاح به متولّدین بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰ معمولا اطلاق میشود. یعنی همانها که در عرف کشور ما به عنوان دهه ی هشتادی ها یاد میشود. ولی واقعیّت آن است که این نسل صرفا دروازه ی ورود بشر به عالم انسان جدیدی است که همان انسان دیجیتال است! طلیعه ی این نوع تمدّن نوین است که با این انسانها قرار است به زودی ایجاد شود.
👈انسانهایی که هنوز در سنین جوانی هستند ولی اندکی بعد کره زمین را تصاحب کرده و آینده ای دیگر را برای آن رقم خواهند زد! ولی چرا این نسل Z در زمان ما اینقدر محطّ انظار قرار گرفته است؟!
✅سرّ آن به این نکته برمیگردد که این نسل هرگز دنیای آنالوگ را درک و تجربه نکرده اند! در دل دنیای دیجیتال متولد شده و به گونه ای از پستان آن شیر نوشیده و در دامان آن رشد نموده اند. در دل چنین دنیایی بار آمده اند! تربیت شده اند!
✅همین است که آنها را به بومیان سرزمین دیجیتال تبدیل نموده است. افرادی که از همان ابتدا توسّط دنیای دیجیتال احاطه شده اند لذاست که آنها خود به خود و به طور طبیعی یک روش متمایز از تفکر و درک جهان را درک نموده و توسعه میدهند.
⚪به دلیل اهمیت مسأله خوب است با بیانهای مختلف آن را تقریر کنیم تا عمق مسأله از چنگمان نگریزد. از اینجا آغاز میکنم که ما تا اندازه ای با تأثیر شغلها بر روی انسانها آشنا هستیم. مثلا تأثیر شغل تاکسی یا قصّابی بر روحیّات فردی را میدانیم! به وضوح احساس کرده ایم افرادی که با وسایل نقلیه ی سنگین کار میکنند با مثلا آرایشگران فرق دارند. تأثیر ابزار کار و لوازم و مقارنات آن را در ایجاد روحیات و طرز نگاه ها اجمالا درک نموده ایم. تفاوت واضح یک انسانی که در روستا زندگی میکند یا در یک کلان شهر زندگی میکند را درک نموده ایم.
👈یعنی چه؟! یعنی اینکه ما هم وسعت و هم عمق تغییرات در انسان و طرز نگاه و شیوه ی انجام کارها و دغدغه ها و روحیاتش را با تغییر در محیط زندگی و انس با ابزار کارش اجمالا دانسته و تجربه کرده ایم.
👈از همینجاست که میتوانیم به راحتی حدس بزنیم ممکن است انسانی یا همه ی انسانها با ابزار و فضایی درگیر شوند که به شدت همه ی انسانها را نسبت به انسانهای قبلی دچار تغییرات عمیقی کند که بتوان از ظهور و تولّد انسان دیگری در تاریخ بشر سخن گفت!
👈ابزار دیجیتال اعمّ از موبایل هوشمند و فضای مجازی و امور اینچنینی دقیقا چنین تحوّلی را در کلّیت انسان ایجاد نموده است! اگر سابقا بین روستایی و شهری و بین کامیون دار و آرایشگر و بین ایرانی و آلمانی و ... تفاوتهایی به خاطر ابزار کار و محیط زندگی و فرهنگ جامعه و مانند آن وجود داشت دیگر میتوان سخن از تفاوت انسان دیجیتال با انسان غیر دیجیتال گفت!
👈انسان دیجیتال اعمّ از اینکه در شهر باشد یا روستا یا کارمند یا ورزشکار یا ایرانی یا آلمانی و... با انسان غیر دیجیتال متفاوت بوده و از طرف دیگر یک اشتراک کلان با افراد دنیای خودش دارد! همان تفاوتی که بین دنیای نوجوانان افغان و خودم در میدان پلیس قم احساس کردم!
🔹پیش از این نیز در مطالعه ی تاریخ بشر شنیده بودیم که تحوّلات فرهنگی ناشی از برخی جنگها یا ظهور ادیان نوین یا تغییر بنیانی در ابزار حیات بشری بود که باعث ظهور انسان نوینی شده بود. انسان در عصر پارینه سنگی و عصر حجر و عصر مفرغ را میشناختیم. تفاوت ما قبل تاریخ و شروع تاریخ با اختراع خط را شنیده بودیم. از تفاوتهای دنیای کشاورزی و صنعت نیز اخیرا مطّلع شده بودیم.
👈ولی اکنون در شرایطی قرار داریم که میتوانیم این لحظه های ناب تاریخی که بسان لیلة القدرهای تاریخ بشر هستند را در سرعتی باور نکردنی در زمان خودمان تجربه کرده و شاهد تولّد انسانی دیگر باشیم. انسانی که نه «انسان کشاورز» است و نه «انسان صنعتگر» بلکه «انسان دیجیتال» است.
👈انسانی که روز و شبش با فضای نوینی به نام فضای دیجیتال عجین شده و درگیری همه جانبه ای با این ابزار سحر آمیز برقرار نموده است. در واقع ما با یک نقطه ی عطف نوین دیگری از تاریخ بشر مواجه شده ایم.
👈انسانی متولّد شده که قبل از خود را به نوعی عصر حجر و ما قبل تاریخ میداند! نگاه ها و روشهای انسان غیر دیجیتال را برای زندگی قبول ندارد!
✋ولی چرا چنین تکبّر و تفوّقی را برای خودش قائل است؟! چون بالوجدان میبیند که در دنیای نوین میتواند سریعتر، آسانتر و بهتر به مطلوبات خود برسد. لذاست که کلّیت دنیای خود را برتر میداند!
⬇⬇⬇
🔹منظورم از انسان کشاورز آن انسان معیاری است که در چنان تمدّنی ظهور میکرد هر چند نظامی یا بازاری بوده باشد. منظورم از این تعیّنها مختلف عقل انسانی یا همان انسان چیست؟! همان تعیّنهایی است که منجر به آن میشود که جوامع انسانی در کره ی زمین از حالت قبلشان تغییرات بسیار عمیقی پیدا کرده و ویژگی ها و خصایص مشابه و اجمالا یکسانی پیدا نمایند. انسانهایی که آگاهی های نسبتا مشترک و متفاوتی از انسان قبل داشته و اموراتی را که دیده و تجربه میکنند را در مقولات نسبتا مشترک نوینی تجزیه و تحلیل مینمایند. دغدغهها، ايدهها و آرزومنديهاي مشابهي دارند.
👈نشناختن این انسان جدید موجب نوعی نزاع پارادایمی بین انسان غیر دیجیتال و انسان دیجیتال میشود. همان نزاعی که در جای خودش از آن بحث شده و ادوار و کیفیّت آن تشریح شده است.
👈همان امری که امروزه در زمان ما فعلا در لایه ی نزاع بین والدین و نوجوانان و همینطور معلمّان و دانش آموزان خودش را نشان داده است. در واقع امروزه مبتلا به نوعی سوء تفاهم پارادایمی شده ایم.
👈مسأله این نیست که نوجوانان امروزی بی ادب، طغیانگر، خود اظهارگر، بی مسئولیت، شلخته و... هستند! مسأله این است که اساسا انسان دیگری یا همان انسان دیجیتال متولد شده که باید او را شناخت و با او کنار آمد و در دنیای او با او ارتباط گرفت و به فکر سعادتی متناسب با این تعیّن از عقل بود.
👈بلکه برخی دانشمندان علوم اعصاب معتقدند که حتّی استفاده از عالم دیجیتال باعث تغییر در شبکه های عصبی مغز ما میشود. مدار توجّه مغز را تغییر میدهد.
🔹همچنین نباید بین انسان دیجیتال و عصر دیجیتال خلط نمود. عصر دیجیتال یعنی زمانی که امور انسان در فضای دیجیتال قابلیت رتق و فتق پیدا کرده است؛ دیگر لازم نیست بلکه عقلانی نیست که به خود دشواری های قبل از ظهور این فناوری ها را تحمیل نمود! ولی انسان دیجیتال مفهومی عمیقتر است. میخواهد بگوید اساسا این فضای دیجیتال انسانی نوین را تربیت نموده و متولّد مینماید! صرفا یک ابزاری نیست که در دست همان انسان قدیمی افتاده باشد! انسانی نوین را شکل میدهد که باید از این منظر به آن نگریست.
👈طوری نباید از عصر دیجیتال سخن گفت که گویا لزوما همان انسانهای قدیم وارد آن شده اند و از آن صرفا استفاده میکنند و نسبت به آن منفعل نیستند.
⚪ولی آیا ظهور این انسان جدید صرفا به واسطه ی ابزار دیجیتال و فضای سایبر و تأثیر مستقیم تکنولوژی است؟! ظاهرا مهمترین دلیل همین است! این ابزار را نمیتوان با دیگر ابزارهای ساخت بشر مقایسه کرد! ابزاری است که واقعا انسان نوینی را تربیت میکند. لذاست که او را انسان دیجیتال نامیدیم. هر چند منکر این نیستیم که امور دیگری نیز در تولّد این انسان نوین دخیل بوده باشد!
👈اموری مانند تحوّلات اجتماعی و ظهور انسان پست مدرن و چندگانگی فرهنگی و جهانی سازی شدن و... . حتّی برخی حوادثی مانند ۱۱ سپتامبر را هم در این میان بی تأثیر ندانسته اند!
👈آری میتوان اینها را میراث این انسان جدید از پدرانش دانست که با خود به دنیای نوینی آورده است. انسان دیجیتال میتواند میراث دار دی ان ای اجتماعی نسلهای پیشین هم دانسته شود ولی انسانی است که وارد دنیایی شده که تفاوتی بنیادین با دنیای پدرانش دارد به شکلی که حتّی آن ارثها را نیز میتواند گاهی کنار بگذارد و تغییراتی در خود به وجود آورد!
⛔نباید او را صرفا حاصل امتدادی خطی از نسل پیشین دانست! بلکه به شکلی با یک تغییر پارادایمی مواجه شده که دنیایش را هم تغییر داده است.
👈وقتی در نوشته های دیگر از روحیات و تفاوتهای این انسان دیجیتال سخن گفتیم بهتر عمق تولد انسانی دیگر در پهنه تاریخ زندگی بشر بر این کره ی خاکی را درک خواهیم کرد.
👈اینکه آیا باید برای تولد چنین انسانی جشن بگیریم یا سوگواری کنیم به مرور در نوشته های بعدی به آن میپردازم!
این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۳)
«محافلی برای گوش کردن قرآن و روایات»
«خواندن کی بود مثل شنیدن؟!»
🔹این جمله بین ما مشهور شده که: «شنیدن کی بود مانند دیدن؟!» در متون روایی نیز داریم که: «لیس الخبر کالمعاینة»! بعدی دیگر از این حقیقت هنگام رانندگی برایم روشن شد! آن هم اینکه: «خواندن کی بود مثل شنیدن؟!» و اینکه: «لیس القراءة کالاستماع»!
🔸سخنرانی یکی از فضلا را گوش میدادم که روایت میخواند. روایاتی که خودم شاید بارها آنها را خوانده بودم. ولی نمیدانم چرا اصلا گویا بار اوّلم بود میشنیدم! عجب مطالب جالبی است! هم عمق توجّه و تأثیرش بر من متفاوت بود و هم مطالب جدیدی به ذهنم می آمد! راحتتر هم در حافظه ام معمولا نقش میبندد.
👈روایت مرحوم صدوق در علل الشرائع از امام باقر علیه السلام را خواندند که خداوند متعال به حضرت موسی علیه السلام وحی کردند میدانی چرا تو را از بین همه ی انسانها برای کلیم اللهی برگزیدم؟! برای آن بود که تمام بندگانم را با دقّت تمام وارسی کردم و درون و بیرونشان را نگریستم ولی احدی را نیافتم که از تو در درونشان نسبت به من احساس ذلّت و مسکنت کنند!
📖«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع أَ تَدْرِي لِمَا اصْطَفَيْتُكَ لِكَلَامِي دُونَ خَلْقِي فَقَالَ مُوسَى لَا يَا رَبِّ فَقَالَ يَا مُوسَى إِنِّي قَلَّبْتُ عِبَادِي ظَهْراً لِبَطْنٍ فَلَمْ أَجِدْ فِيهِمْ أَحَداً أَذَلَ لِي مِنْكَ نَفْساً يَا مُوسَى إِنَّكَ إِذَا صَلَّيْتَ وَضَعْتَ خَدَّيْكَ عَلَى التُّرَاب»
💡به ذهنم خطور کرد من را باش قبلا فکر میکردم خوب است یکدوره روایات را در کتب اصیل روایی بخوانم! قرآن را مدام تلاوت کنم! حالا فهمیدم این همه ی کار نیست!
👈باید یک برنامه ای بگذارم روایات و قرآن کریم را از زبان دیگران و مخصوصا اهلش هم بشنوم! خواندن کی بود مثل شنیدن؟! شنیدن خودش گاهی موضوعیت دارد! هم خواندن موضوعیت دارد و فرصتهای خودش را ایجاد میکند و هم شنیدن!
👈ای کاش محافلی بود و صوتهایی بود که کارش آن بود که همین روایات را شمرده شمرده و روان و دلنشین میخواند. انسان فرصت آن را پیدا میکرد که حالا وقتی مثلا یک دور امالی شیخ صدوق یا شیخ مفید را موفّق شد بخواند یک دور هم آنها را گوش کند! استماع کند!
👈گاهی در برخی محافل واعظ یا سخنرانی طوری روایت را میخواند که گویا آن را در وجود انسان میکارد! اینقدر عمیق مضمونش در دل و جان انسان مینشیند که هنگام خواندن چنین چیزی اصلا در کار نیست!
🔹البته هر کدام از قرائت یا استماع فوائد خودشان را دارد. ولی باید به هر دو توجّه شود. چرا استماع اینقدر میتواند مؤثّر باشد؟! خودش موضوع جالبی است.
💭شاید وقتی آن مضمون را با صدای دیگری انسان میشنود باعث میشود بهتر به آن توجّه کند! به کمک آن صوت و صدای غریبه ای که سوار بر آن مضمون شده توجّه بیشتری به آن مضمون پیدا کند. آدمی هنگام مطالعه کردن مضامین را با الفاظ ذهنی و با صدای خودش در ذهنش مرور میکند. همین ممکن است باعث شود مقداری سهل انگاری نسبت به آن رخ دهد. مواجهه ی کامل با آن را گاهی پیدا نکند.
💭همچنین گاهی دلالتهای تنغیمی و نحوه ی بیان گوینده باعث برجسته شدن دلالتها و ایجاد زمینه برای دریافت عمق توجّه های نهفته در آن میشوند! همان چیزی که هنگام مطالعه و قرائت شخصی معمولا از این مؤلّفه عبور میکنیم.
💭همچنین هنگام استماع ما مضامین جدید را در قالب محیطهای ارتباطی دیگری دریافت میکنیم! محیطهایی که به آن درجه از رسمی بودن و خشک بودن محیط مطالعه ای نیستند! در هوای طلق و محیط تجریدی ذهن در هنگام مطالعه فهمیده نمیشوند. در یک بستر زنده تری گویا با مضامین ارتباط برقرار میکنیم. همین گاهی برخی دریافتهای خاص را برای ما از متن واحد میسّرتر میکند.
✋شاید اسرار دیگری نیز در میان باشد که فعلا چیزی به ذهنم نمی آید.
🔹البته مرادم صرفا شنیدن به شکل کتاب صوتی و مانند آن نیست. آن مطالبی که در بیان لمّیت این تأثیرات نوین در ظرف شنیدن بیان کردم اعمّ از آن است و گاهی در بستر شنیدن در قالب سخنرانی یا در گفتوگو و مانند آن بیشتر رخ میدهد. یکی از دلایل رجحان کلاسهای درسی به جای خودخوانی به همین بعد برمیگردد. یکی از وجوه عبارت معروف خذ العلم من افواه الرجال نیز میتواند همین نکته باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۴)
«چرک خشک کنی قوی از اشعیای نبی»
«استعاره ای شگفت انگیز برای خشکاندن ریشه ی غرور»
🔹شخصی را دیدم که به گونه ای گمان میکرد حالا گاهی حرفهای اخلاقی مینویسم خبری هست! «کم من ثناء جمیل لستُ اهلاً له نشرته»! قبول دارم که با پیکری چون مورچه زبانی همچون فیل دارم! ولی خدا را شکر عمقی از تعفّن این نفس خبیث را گاهی دیده ام که دیگر فریب این حرفها را فهمیده ام که نخورم! من که بدیهای خودم را بهتر از بقیه میشناسم و با همه ی این شناختنم باز بسیاری از بدیها هست که خودم هم نمیدانم و خداوند بهتر آنها را میداند!
📖«أَنَا اعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي اللَّهُمَّ لَا تُؤَاخِذْنِي بِمَا يَقُولُونَ وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ وَ اغْفِرْ لِي مَا لَا يَعْلَمُون»
🔸جمله ای از اشعیای پیامبر علی نبیّنا و آله و علیه السلام در برخی از کتب اهل کتاب دیدم که عجیب من را گرفت! بعد از آن دیگر حال آدم از کارهایی که آنها را خوب دانسته و انتظار و توقّعی برایش ایجاد کرده هم به هم میخورد! چه رسد به کارهای بدمان!
🔻«خوبی های ما همچون کهنه ی زن حائض است!»🔺
🔹راستی ای بیچاره ی جامانده از وادی پاکی و فقر و فنا! به چه مینازی؟! به این نماز شبها و جماعات و زیارات و تالیفات و نمیدانم تسویلات دیگرت؟! نمیدانی همینها سند جرم تو در درگاه عظمت آن سلطان آسمان و زمین است؟! خدایا اگر پاکی های ما اینگونه خرابند ناپاکی های ما دیگر چقدر ننگین اند!
📖«إِلَهِي مَنْ كَانَتْ مَحَاسِنُهُ مَسَاوِيَ فَكَيْفَ لَا يَكُونُ مَسَاوِيهِ مَسَاوِي»!
✋اگر چنین است هیچ حالتی و کلامی زشتتر از آن نیست که آدمی خودش را سزاوار ثواب الهی بداند! دچار غرور شود!
🔸آخر کدام خوبی؟! اینها خوبی نیست! خودش سند رسوایی ماست! حالت تکبّر و غرور و استحقاق پاداش پیدا کردن به خاطر کارهایی که خوب پنداشته ایم نوبر است! انتظار پاداش و بهشت برین و مکاشفات و نمیدانم کرامات هم داریم! یکی نیست باد ما را خالی کند!
✋یا مراتب ناخالصی اعمالمان و بازیگری های این نفس خبیث را نشناخته ایم یا عظمت درگاه الهی و مراتب وادی پاکی را ندانسته ایم!
🔹آخر مگر این ماء دافق مهین میتواند خودش را از حدّ تقصیر در عبادت آن نور ازل و ابد بیرون بداند؟! وقتی اینها را بدانیم با وجود سعی در اعمال صالح و اخلاص باز هم جای هیچ دلخوشی ای جز فضل و کرم الهی باقی نمیماند! «لَسْتُ أَتَّكِلُ فِي النَّجَاةِ مِنْ عِقَابِكَ عَلَى أَعْمَالِنَا بَلْ بِفَضْلِكَ عَلَيْنَا». ریشه ی غرور و دلال و حسابگری خشکیده میشود! خاکساریمان بیشتر میشود!
📖«لَا يَتَّكِلِ الْعَامِلُونَ عَلَى أَعْمَالِهِمُ الَّتِي يَعْمَلُونَهَا لِثَوَابِي فَإِنَّهُمْ لَوِ اجْتَهَدُوا وَ أَتْعَبُوا أَنْفُسَهُمْ وَ أَفْنَوْا أَعْمَارَهُمْ فِي عِبَادَتِي كَانُوا مُقَصِّرِينَ غَيْرَ بَالِغِينَ فِي عِبَادَتِهِمْ كُنْهَ عِبَادَتِي فِيمَا يَطْلُبُونَ عِنْدِي مِنْ كَرَامَتِي وَ النَّعِيمِ فِي جَنَّاتِي وَ رَفِيعِ دَرَجَاتِيَ الْعُلَى فِي جِوَارِي وَ لَكِنْ فَبِرَحْمَتِي فَلْيَثِقُوا وَ بِفَضْلِي فَلْيَفْرَحُوا وَ إِلَى حُسْنِ الظَّنِّ بِي فَلْيَطْمَئِنُّوا فَإِنَّ رَحْمَتِي عِنْدَ ذَلِكَ تَدَارَكُهُمْ وَ مَنِّي يُبَلِّغُهُمْ رِضْوَانِي وَ مَغْفِرَتِي تُلْبِسُهُمْ عَفْوِي»
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۵)
«پدیده ای نا صواب به نام ریا هراسی»
«راهکار مبارزه با ریا»
🔹یکی از آسیبهایی که در رفتار شناسی متدیّنین زیاد با آن مواجه شده ام پدیده ای است که آن را: «ریا هراسی» مینامم! یک ترسی که گاهی از شکل عقلائی اش خارج شده و باعث میشود کارهای شایسته از آنها به خاطر ترس از ریا صادر نشود! دیگر خودتان مصادیقش را در عرصه های مختلف میدانید!
🔸بلکه برخی را دیده ام برای اینکه ریا نشود تعقیباتی که دوست دارند بعد از نماز بخوانند را جلوی دیگران نمیخوانند! سر کلاس اشکال نمیکند تا ریا نشود! در جماعات به شکل راحتی حالات وجودی اش را ابراز نمیکند تا ریا نشود! و... . همین است که گویا به نظر میرسد عقلانیّت دینی در زمینه پرهیز از ریا به شکل مناسبی در ارتکاز مؤمنین به بلوغ مناسبش نرسیده است.
🔹مثلا وقتی انسان مؤمن در مسجد یا محیطهای دینی حاضر میشود دو مانع بزرگی که باعث عدم صدور طاعات و مبرّات از سوی اوست از میان میرود! یکی عوائق است! دیگر غفلتها است! اینجا برخی گمان میکنند اگر از این حالت خوبی که زمانهای دیگر از خودشان سراغ ندارند استفاده کنند یعنی ریا کرده اند! چون چنین کارهای خوبی در زمانهای دیگر نمیکنند!
✋نخیر اینها دیگر خطورات شیطانی است! راحت باش! هر کار خیر و ذکر و عملی میخواهی بکنی انجام بده! مثلا با جمعی همراه شده ای و میبینی برای نماز شب بیدار میشوند! تو هم میبینی میتوانی بیدار شوی! استفاده کن! نگو ریاست!
⬇
🔹اینکه مؤمن رغبت به طاعات داشته باشد کاملا طبیعی است و اگر میبینی اینها را سابقا انجام نمیدادی به خاطر عوائق و غفلتها بود! میل طبیعی مؤمن به سمت همه ی طاعات و خوبی هاست! ماها خودمان و نورانیّت ایمانمان را هنوز نفهمیده ایم! به خاطر همین است که گفته میشود سعی کنید در محافل خوب شرکت کنید! غفلتها و عوائق را کنار میزند.
👈همین افراط در پرهیز از ریا که باعث ریا هراسی شده باعث میشود که به شکلی دو دشمن انسان از این زمینه برای زمین زدن او استفاده کنند. یکی نفس انسانی است که به خاطر امیالی مانند راحت طلبی و عافیت طلبی و مانند آن از این امر استفاده کرده و بساط راحت طلبی و فرار از دشواری ها را با زرورقی از نورانیّت انگیزه های دینی به خورد انسان میدهد!
👈دشمن دیگر هم شیطان است که با القاء وسوسه و خطورات شیطانی غیر عادی به انسان القاء میکند که اینها برای خودنمایی است و آن را ترک کن! میخواهد از انسان کارهای نیک سر نزند! انسان را دچار خطای محاسباتی و اختلال ادراکی میکند!
👈باور کنید بسیاری را نفس و شیطان با همین حربه ی ریا هراسی زمین زده اند! نمیدانند اینکه دارد در گوشش میخواند این عمل را نکن شاید ریا شود خاطری نفسانی و شیطانی است! به تعبیر غزالی در احیاء العلوم:
📖«الشيطان يدعوك أولا إلى ترك العمل، فإذا لم تجب و اشتغلت، فيدعوك إلى الرياء. فإذا لم تجب و دفعت، بقي يقول لك. هذا العمل ليس بخالص، و أنت مراء، و تعبك ضائع فأي فائدة لك في عمل لا إخلاص فيه؟ حتى يحملك بذلك على ترك العمل»
⚪ولی چه باید کرد؟! باید بین دو مقوله تفاوت جدّی قائل شد! یکی حقیقت ریا و دیگر ترس از ریا! ترس از ریا خود ریا نیست! اصلا ترس از ریا نشانه ی خوبی است! نشانه ی ایمان است! میدانید چرا جوهر کارمان ریا نیست؟! اگر هم ناخالصی داشته باشد عمدتا مربوط به عوارض آن است! عوارضی که حالا حالا باید برای پاک کردنش تلاش کنیم!
👈دلیل اینکه جوهر کارمان ریا نیست و جزء منافقین نیستیم این است که اگر ریا بود اصلا چنین خوفی پیدا نمیکردیم! اصلا خوشحال هم میشدیم که ریا کنیم و به این حرفها گوش نمیکردیم!
👈از طرفی باید توجّه داشت که قرار هم نیست هیچ وقت از انسان گرفته شود! اگر انسان چنین ترسهایی نداشته باشد دچار غرور و مکر الهی میشود؛ تا در این دنیا هستیم قرار نیست گمان کنیم کارمان تمام شده است! این ترس مهمترین عامل تربیتی انسان مؤمن تا انتها است!
👈همان عاملی است که با آن قرار است آن خود ندیدن نهایی و فنای کلّی محقّق شود! اینطور نیست زمانی احساس کنیم آنقدر اخلاص داریم که دیگر حتما حتما هیچ ناخالصی و ریا و... در آن نیست! همین ترس است که باعث تلاش و مسابقه در عمل و متوقّف نشدن در وادی پاکی میشود! وادی پاکی چیزی نیست که تمامی داشته باشد!
📖«وَ الَّذينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ * أُولئِكَ يُسارِعُونَ فِي الْخَيْراتِ وَ هُمْ لَها سابِقُون»
🔹اگر گفته شود که خب میدانیم در کارهایمان و نیّتهایمان ناخالصی هست! از اینجا شائبه ی ریا وجود دارد! گاهی واقعا احساس میکنیم دیگران در صدور اصل عمل یا کیفیت عمل بی تأثیر نیستند! پاسخ این است که قطعا همینطور است! اصلا چه تصوّری از مراتب پاکی و زلال شدن انسان داری؟! خیلی گویا خودت را تحویل گرفته ای!
👈حالا حالا ها باید جان بکنی تا از سرزمین ریای خفی و اینها پاک و پاکتر شود و قرار هم نیست همانطور که گفته شد زمانی دیگر فکر کنی پاک پاک شده ای! تا آن دم آخر این خوف با ما هست! اصلا مؤمن را فقط همین خوف است که به وادی صالحین میکشاند: «لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْف»
👈این خوف بوسیدن دارد نه فرار کردن! تا آنجا جلو میرود که أخفی من دبیب النمل میشود! ولی بدان اینها ریای جلیّ که باید به خاطرش اصل عمل را ترک کنی نیست! باعث اصلی و ذاتی عملی خیر است! و الّا اصلا ترسی نداشتی و خوشحال هم بودی! بله انسان میتوان به جایی برسد و مطلوب است به آنجا برسد که به قول غزّالی در احیاء العلوم:
📖«مهما أدرك من نفسه تفرقة بين أن يطلع على عبادته إنسان أو بهيمة ففيه شعبة من الرياء»
👈و به قول مرحوم نراقی در جامع السعادات:
📖«علامة خلوص العمل من الریاء ألّا یجد تفرقة بین أن یطّلع علی عبادته انسان أو بهیمة»
⚪خب اگر ناخالصی دارد چاره اش مراقبه و محاسبه و تلاش برای خالص کردن عمل است نه ترک عمل! صورت مسأله را که نباید پاک کرد! اصل عمل و جوهر آن که خوب است! از ریشه و اصل که حاصل ناپاکی و نفاق و ریا نیست! بر اساس روایات هیچ کار خیری به خاطر ترس از ریا نباید ترک شود! و چه دقیق فرموده اند! و چه عمیق فرموده اند!
⬇⬇
👈گاهی وقتی برخی را میبینیم که به خاطر ریا هراسی نوعی اختلال رفتاری پیدا میکنند و از خود واقعی شان فاصله میگیرند و به خیرات و مبرّاتی که دیگر آنها را ظهور نمیدهند جفا و ظلم میکنند به یاد این کلام امام باقر علیه السلام به زراره می افتم که:
📖«امْضِ بِنَا فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَ مُسْلِم»
✅باید بدانیم ما مادامی که در دار دنیا قرار داریم در دار ظلمت و کفریم! توقّع زیادی از ما نیست! توقّع آن است که در آن متوقّف نشده و صعود کنیم! از این ظلمتها و شرکها و ناپاکی ها صعود کنیم! خداوند متعال هم خوب میداند چه آفریده و چه مراحلی در پیش دارد! تکلیف ما لا یطاق نمیکند! منتها مهم است که در مسیر پاکی قرار بگیریم.
✔بگذارید مثال شخصی که به خاطر ترک ریا عمل نیک را رها کند را بیان کنم! مثالی زیباست که از دیرباز علمای اخلاق اسلامی آن را بیان کرده اند! بنده ای را تصوّر کنید که مولایش به او گندمهایی داده و به او میگوید آنها را از سبوس و پوستهایش جدا کن و برایم بیاور! فقط مراقب باش که خیلی دقیق و نیکو این کار را انجام دهی و گندم خالص تحویلم بدهی! این عبد در ادامه اصل کار را رها میکند و عذر می آورد که ترسیدم اگر مشغول به جدا کردن پوستها شوم نتوانم آنطور که میخواستی آنها را جدا کنم! به خاطر همین اصلا آن را ترک کردم! آیا عذر مقبولی دارد؟! هرگز!
✅برخی تصوّرشان از ریا و اخلاص تصوّر صفر و صدی است! نمیدانند منازل السائرینی در این میانه به پاست! همه اش هم حساب و کتاب دارد! باید یکی یکی در این مراحل گام برداشت!
⛔البته روشن است که مرادم از پرهیز از ریاهراسی افتادم در دام شیطان با انجام امور ریایی نیست! بی دقّتی و بی محاسبه کار کردن نیست! منظورم پرهیز از افراط و تفریط در این زمینه است.
🔹ولی چطور ریا از بین میرود؟! ریا همان طلب منزلت در قلوب دیگران به واسطه ی اظهار امور پسندیده است! از شعب حبّ جاه است! حبّ جاه نیز از شعب کفر و شرک و دوری از وادی توحید است! از همینجاست که همینکه انسان مؤمن مشغول طاعات و عبادات و بالا بردن معرفت دینی میشود به مرور ریشه های کفر و شرک او و تعلّقاتش سوخته و آن مادّه ی فاسدی که از آن رذائلی مانند ریا ایجاد میشود از میان میرود! تا جایی که در وجود انسان محبّت الله دفعتا یا تدریجا ایجاد شده و از این وادی عبور میکند.
👈دوای اصلی معرفة الله و عبادت است. توجّه تفصیلی به این رذائل و چلّه نشینی برای مبارزه آن چندان روش درستی نیست! اینها را باید با توجّه اجمالی و پرداختن تفصیلی به معرفة الله و عبادت درمان کرد!
✅اصلا توجّه تفصیلی به این آسیبها خودش آسیب زاست. چون اینها معلول اند نه علّت! باید تبر ابراهیمی را برداشته و به سراغ بت اعظم که همان کفر و شرک و الاه نفس است رفت!
✔حالا ورای این راهکار معرفتی برای درمان ریا یک راهکار عملی مهم هم دارد! آن هم این است که دندان طمع نفس را بکنیم! بسیاری از مشکلات ما در آن است که دندان طمع نفس را نمیکنیم! باید یکبار ذبحش کنیم تا دست از سرمان بردارد! ولی چگونه! اینطور که خودمان را عادت به اخفاء العبادات دهیم! سعی کنیم کارهای نیکی در روز انجام دهیم که هیچ کس هیچ زمانی از آن خبردار نخواهد شد! این را عادت خودمان کنیم! طوری که تنها به اینکه خدا میداند قانع شویم! وقتی این را عادت خودمان کردیم در جلوات هم راحتتر میشویم. دیگر نفس چندان برای تحصیل رضای غیر خدا با ما گلاویز نمیشود! این خیلی راهکار عملی مهمی است.
🔹یک مطلبی هم در انتها تذکّر میدهم. آن هم این است که انسانهای غیر متدیّن گاهی انسانهای متدیّن را متّهم به ریاکاری میکنند! حالا فارق از اتّهام زنی صرف آیا نکته ای هم در آن پیدا میشود؟! بله یک نکته ای در این میان است که گاهی باعث سوء تفاهم میشود. آن هم این است که انسان اهل دین انسانی است که در برابر نفسانیّت و شیطنت خودش محدودیتهای دینی ایجاد میکند! هر چند تمایل نفسانی و شیطانی به عبور از این حدود دارد ولی خودداری میکند!
👈اینطور نیست که دل نداشته باشند و تمایل به دیدن صحنه های مهیّج و شهوات و... نداشته باشند! ولی عقل دینی هم دارند! همین حالت خودداری دینی است که باعث میشود افراد غیر متدیّن از آن در یک سوء برداشت گمان نوعی ریاکاری کنند!
👈گویا گمان میکنند متدیّنین منکر این نفسانیّتها و امیال هستند! اینها هم به شکل وجودی میدانند این تمایلات را همه دارند این قشر متدیّن را متّهم به ریاکاری میکنند! حالا بحث در این زمینه زیاد است. ولی نباید خوف از متهم شدن به ریاکاری خودش آسیب دیگری در راه انجام خیرات شود.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۶)
«مروری کلّی بر ادوار فقه شیعه»
«چالش فقهی تمسّک به اطلاقات و عمومات در دنیای نوین»
🔹مباحثات صبح پنجشنبه ام امروز یک دفعه لغو شد! ماندم بخوابم یا کاری کنم! به یاد مسافرتی که اخیرا رفته بودم افتادم. زمانی که برایم جالب بود که می دیدم در فاصله ی شهرها حدّ ترخّص و مسافت شرعی را زده اند!
💡دوباره به ذهنم این پرسش قدیمی خطور میکرد که آیا واقعا با تغییر در وسایل حمل و نقل و تغییرات عمیق در تکنولوژی و شرایط زیست در این امور تغییری ایجاد نشده است؟!
💡معمولا فرصت بررسی این بحثها را نداشته ام. ولی اینبار به ذهنم خطور کرد که نخوابم و لااقل اصل مسأله را تقریر کنم تا دیگرانی که مشغول به این فضاها هستند پاسخ آن را دنبال کنند. آنقدر بعدا بخوابیم که پهلویمان در خاک بپوسد!
🔸«مروری کلّی بر ادوار فقه شیعه»🔸
شریعت اسلامی با خود دستوراتی برای زندگی بشر آورد. با برجسته شدن مقوله ی دین در جامعه به مرور این انتظار در بین مسلمین ایجاد شد که همواره باید پرسشهای خود را در همه ی عرصها ها از دین بپرسند! عقل عرفی آنها برای پاسخ کفایت نمیکند. منزلت برجسته و روشنی برای عقل آنها در هندسه ی معرفت دینی گویا چندان وجود نداشت. برخی برداشتها از تعابیر دینی و برخی تبلیغات در این زمینه که حکم همه چیز در دین آمده و باید آن را از دین بگیرید نیز در این روند اثر گذار بود. همین بود که با گسترش دنیای اسلام و جامعه ی دینی سیلابی از پرسشها به سمت نهاد دین سرازیر شد.
⬇
👈روشن بود که پاسخ صریحی برای بسیاری از این پرسشها در متون دینی و بیان عقول قدسی یافت نمیشد. از همینجا بود که به سرعت ذهنها به ضروت وجود پاسخ باطنی در متون دینی رهنمون شدند و در ادامه با استفاده از استعاره ی مفهومی «استنباط» انتظار خود را برای وصول به پاسخ دین اصلاح نمودند.
👈گاهی آبی در ظاهر وجود ندارد ولی با تلاش و حفر چاه یا همان عملیّات استنباط میتوان در لایه های درونی تری از سطح زمین به آبی گوارا و فراوان دست یافت! مفهوم آشنای «فقه» نیز که به معنای فهم عمیق بود در این راستا مؤیّدی در این زمینه بود. دیگر ذهنها آماده ی یک تلاش وسیع و عمیق برای دریافت پاسخ دینی شده بودند.
🔴ولی معضلی که در این زمان رخ داد آن بود که با چه ساز و کاری این حجم وسیع از مسائل را از متن دینی پاسخ بدهیم؟! در اینجا طرحهای گوناگونی برای ترسیم فرآیند استنباط در جامعه ی اسلامی مطرح شد.
⚪ساده ترین طرح آن بود که بر حیطه ی تتبّع حدیثی مدام افزوده شده و هزاران هزار و گاهی صدها هزار نقل گردآوری گشته و بتوان به ذوقی دینی دست یافت و در مورد مشکل به نزدیکتری مواردی که در دایره ی منقولات یافت میشود ولو با اسناد ضعیف تمسّک نمود. این طرح ریشه های اوّلیه ی شکل گیری فقه حدیثی در دنیای عامّه و خاصّه بود. مشکلات و چالشهای این طرح ورای اهمیت آن روشن بود.
👈البته این طرح نیز به مرور پیشرفتهایی نمود و در شیعه بزرگانی مانند مرحوم کلینی و ابن الولید و شیخ صدوق و بسیاری دیگر نمایندگان این جریان استنباطی بودند.
👈هنوز تحقیقات مناسب برای بازشناسی معالم این نوع فقاهت به شکل مطلوب انجام نشده است. در قرون اخیر فقه اخباری تلاشی برای احیاء این نوع عقل فقاهی تاریخی بود که به نظر میرسد تفاوتهایی با آن دارد و خود عقلی مستقل باید لحاظ شود.
⚪طرح دیگری که به زودی به عنوان تنها و بهترین طرح برای عبور از این معضل پیشنهاد شد طرح قیاس بود. اینکه اگر قرار است انتظار داشته باشیم پاسخ همه چیز را از دین بگیریم چاره ای جز استفاده از تمثیلها و قیاسات نداریم. باید اخذ به متشابهات و صید معانی کلّی کامن در خطابات و مانند آن کنیم تا قدرت مانوری در تطبیق و تکثیر فروعات پیدا نماییم.
👈مشکل اساسی این طرح که با ابوحنیفه به برجستگی و تمایز بی سابقه ی خود رسید این بود که آشکارا خود وسیله ای برای محق دین و دوری از آن میشد! از اهمّیت بررسی های نقلی کاسته میشد و فروعات تخیّلی بی ریشه دامن زده میشد.
👈شیعه به واسطه ی حضور اهل بیت علیهم السلام و امکان استعلام انظار دینی چندان در دام این طرح نیافتاد. البته در برهه هایی توسّط برخی بزرگان شیعه قبل از ظهور فقه اجتهادی لفظی از این نوع فقاهت به شکل مقطعی استقبال شد.
⚪طرح دیگری که مخصوصا از سوی متکلّمین معتزله و عدلیّه مطرح گردید آن بود که با استفاده از ظرفیّتهای به وجود آمده در دامن علوم عقلی اسلامی و استانداردهای علمی آن زمان تلاشی سازمانی برای تنقیح میزان دسترسی خودمان به احکام دینی نموده و راه های رسیدن به قطع و یقین مانند توجّه به اجماعات و سیره های محقّق و همینطور روشهای قابل اعتماد را کشف و توسعه دهیم.
👈این همان طرحی است که منجر به پی ریزی فقه کلامی گشت که در شیعه نیز تابعان بزرگی مانند شیخ مفید و سید مرتضی و شاگردان ایشان تا زمان ابن ادریس داشت. بررسی زوایای این طرح ها برای پیریزی معالم کلّی نظریّه ی استنباط مجال واسعی میطلبد.
⚪امّا مهمترین طرحی که در این زمینه تا کنون ارائه شده و توسّط شافعی به اوج تمایز خود در تاریخ اسلامی رسید آن بود که معضل استنباط را با به راه انداختن تلاشی جهادی در شوراندن دریای به ظاهر آرام وادی دلالت الفاظ درمان کنیم. این الفاظ و دلالتهای متون دینی را دست کم نگیریم! اینها معدنی از دلالتها را در درون خودشان گنجانده اند که باید استحصال شود!
👈باید انتظار دلالت فهمی خودمان را بسیار بالا ببریم و از نگاه سطحی به وادی دلالت دست بکشیم! ولی مهمترین ابزار برای شوراندن و موّاجی نمودن دریای الفاظ در نظریه فقه اجتهادی چه بود؟! تمسّک به عمومات و اطلاقات!
👈این روش به مرور مخصوصا به دست شیخ طوسی در کتاب مبسوط توسّط علمای شیعه نیز با استقبال فراوان مواجه شده و به مرور فضای فقه شیعه به دست این طرح کلان استنباط در آمد! همانکه میتوان آن را فقه اجتهادی نامید!
⬇⬇
🔹حالا غرضم بحث در این ادوار و تحوّلات تاریخ فقه نیست که خودش بحثی مفصّل است. تاریخ فقه را باید با چنین نگاه های کلانی بررسی نمود و از توهّم رشد خطّی فقه تا رسیدن به حالت موجود و یا طرح های خام اوّلیه ی ذهنی دیگر در قرائت تاریخ فقاهت پرهیز نمود. ما در واقع با عوالم فقهی مختلفی در تاریخ فقهمان مواجه بوده ایم که اینها را باید به شکل عالمی مورد بررسی و نقّادی قرار داد! لااقل تا کنون تاریخ فقه شیعه حضور ۵ نوع تعیّن عقل فقاهی را تجربه نموده است. عقل حدیثی، کلامی، قیاسی، اجتهادی و اخباری!
👈هر کدام تعیّن خاصی از عقل فقهی بوده و پارادایم خاصی از فقاهت و الگوریتم استنباط را دامن زده اند! البته میتوان از آنها در کنار دیگر انحاء عقلانیّت مفروض فقهی که هنوز به خوبی محقق نشده مانند عقل پژوهشی بحثهای مهمّی در فلسفه ی فقه نمود.
🔸«چالش فقهی تمسّک به اطلاقات و عمومات در دنیای نوین»🔸
پرسش اصلی این است که اگر قرار است احکام خود را از متون دینی اخذ کنیم آیا وضعیّت دنیای امروزی آنقدر تغییر نکرده که دیگر نتوان با همان تلقّی سنّتی آن را صرفا از دریچه ی الفاظی که برای دنیای سنّتی بوده استنباط نمود؟! آیا نباید طور دیگری از فقاهت الفاظ را پیریزی کرد؟! آیا واقعا هشت فرسخی که برای آن زمان گفته شده بود و تقصیر الصلاة و مانند آن به آن منوط گشته بود برای زمان ما با این تغییرات در حمل و نقل هم جریان دارد؟!
👈این پرسش ابعاد مختلفی دارد و مرادم هم شبهه افکنی و مانند آن هم نیست! فقط این است که واقعیّت چیست و ورای اینکه فقه و اصول صناعتی رسمیمان چه میگوید دقیقا دین از ما چه خواسته است؟!
👈برای آنکه مقداری بحث بومی تر مطرح گشته و آن را محدودتر کنیم فعلا تنها از این پرسشمان را مطرح میکنم که آیا واقعا میتوان پاسخ مسائل دنیای امروزی را تنها از دریچه ی عمومات و اطلاقات ادلّه ی لفظی ای استعلام نمود که در بستر تمدّنی اجمالا متفاوت بیان شده بود؟!
🔸شبهه در شمول عمومات و اطلاقات در بسیاری از مسائل نوین امروزی نیز از دو زاویه عمدتا به چشم میخورد؛
⚪یکی از باب ادّعای انصراف اطلاقات به فرد متعارف در زمان شارع است که بر اساس آن مثلا حکم کنیم متعارف آن زمان رؤیت با چشم عادی بوده است یا متعارف آن زمان روزی با حداکثر ۱۷ ساعت بوده نه مانند کشورهایی مانند سوئد که گاهی ۲۲ ساعت روز دارند و ... . برخی فقها از همین راه اخیرا استفاده نموده اند و مثلا گفته اند یوم در «صوموا فی یوم شهر رمضان» یوم متعارف است لذا اگر همان ۱۷ ساعت را روزه بگیرند کافی است!
👈اشکالی که معمولا اینجا در استفاده از این راه برای بیان تفاوت مسائل نوین با امور رایج در زمان شارع به شکلی که مانع از جریان اطلاقات در زمان ما شود بیان میشود این است که خلاف ادلّه ی خاتمیّت و جاودانگی دین و کافّة للناس بودن آن است. در اینجا میتوان پرسید آیا واقعا این مطلب در همه ی احکام و همه ی بیانات جاری است؟!
👈بله آنچه هست آن است که حکم الهی ثابت است ولی اینجا بحث در خود حکم نیست بلکه در استنباط ماست! باید برای این ضابطه ای بیان کرد و دقیقتر وارد گود بحث شد. روی این جواب باید کار کرد و اینجا از آن جاهایی نیست که زود رهایش کنیم! نمیشود به سرعت حکم به انصراف موضوعات خطابات به فرد متعارف یا عدمش کرد!
⚪شبهه ی دیگر که مهمتر است ادّعای عدم انعقاد عمومات و اطلاقات در مورد موضوعات نوینی است که در زمان شارع از آن خبری نبوده است! در اینجا تمسّک به عام و مطلق تمسّک در ظرف شبهات مصداقی است که تمسّکی باطل است. تقابل اینها از سنخ تقابل عدم و ملکه است و مثلا در فرض امکان تقیید است که اطلاق میتواند منعقد شود و این امکان تقیید هم نوعی امکان عرفی است که برای مردم زمان شارع قابل فهم باشد.
👈صرف امکان عقلی تقیید که کفایت نمیکند. لذاست که اگر عرفا امکان تقیید نباشد اطلاقی نیز اساسا منعقد نمیشود. در عمومات نیز همینطور است. وقتی امکان ذکر مخصص متّصل یا منفصلی نباشد دیگر ظهور تصدیقی برای خطاب نسبت به نفی مخصص متّصل یا منفصل پیدا نمیشود تا بتوان به آن ظهور تمسّک نمود.
👈این شبهه از حیث کبروی قوی است. پاسخی که شاید بتوان از این شبهه داد آن است که امکان تقیید عرفی تنها به این نیست که مردم زمان شارع تمام مصداقها را بفهمند! بلکه همینکه مفهوم برای آنها معقول باشد هر چند مصادیقی از آن برایشان ناشناخته باشد و قرار باشد آیندگان با آن مواجه شوند هم کافی است.
👈لذا اگر در مواردی دیدیم شارع میتوانست قیدی به کار ببرد که مفهوماً شامل مصادیق نوین امروزی هم بشود و گفتنش در آن زمان نیز معقول باشد ولی نگفت میتوان باز به عمومات و اطلاقات تمسّک نمود!
⬇⬇⬇
🔹اگر چنین است باید به شکل صغروی و موردی بحث نمود. و یا اینکه شارع از عمومیّت و اطلاقی استفاده کرده که در زمان خودش میتوانست با توجّه به مصادیق موجود بدون استفاده از آن مرادش را بگوید ولی باز از عموم و اطلاق استفاده کرده اگر در زمانهای بعدی آن مفاهیم بر موضوعات نوینی صدق کند کشف میکنیم که مشمول مراد شارع هم بوده است. این هم یک امر صغروی است که باید موردی بحث نمود.
👈ولی اشکالی که هست آن است که مفروض در اینجا آن است که با توجّه به ادلّه ی خاتمیّت بیانات شرعی مخصوصا در روایات طوری القاء شده که مقصود بالافهامش تمام ادوار بشری با همه ی تحوّلاتش باشد ولی خود این قابل بحث است.
👈آیا ادلّه ی خاتمیّت چنین اقتضائی آن هم در تفاصیل روایات را دارد و آیا اگر چنین مقصودیتی در کار نبود نقصی وارد میشود یا روش استنباط را صرفا باید تغییر داد و از نظریه ی مورد علاقه ی فقه اجتهادی در تمسّک به عمومات و اطلاقات دست کشید و طور دیگری حکم را استنباط نمود.
⚪به عبارت دیگر پیش فرض تمسّک به این عمومات و اطلاقات در مسائل مستحدثه آن است که شارع را حکیمی بدانیم که به سبب علم پیشینش به همه جزئیات عالم و تغییرات موضوعی و مصداقی در طول زمان از آنجا که دینش دین خاتم برای همه ی انسانهای زمانهای مختلف است احکامش را به شکل قضایای حقیقی جعل میکند که برای تمام زمانها و همه ی بشریت قابل استفاده باشد.
👈از اینجاست که قضایای شرعی از سنخ قضایای حقیقی هستند که با نگاه به وضعیت خارجی جعل نشده اند بلکه موضوع آن مفروض الوجود و بدون تقیّد و اختصاص به عرف خاصی لحاظ شده است. لذاست که اگر شارع عنوان عام یا مطلقی را در احکامش بیان نموده و قرینه ای بر خارجیه بودن نگذاشته میتوان به این عموم و اطلاق نسبت به مسائل نوین عمل نمود.
👈در نقد این پیش فرض باید گفت که این بیان صرفا حقیقی بودن قضایای شرعی را در نفس الامر نشان میدهد در حالیکه بحث ما در باب ادبیّات شارع در بیان احکامش است نه در باب نفس احکام! یعنی بحثمان در زمینه زبان شارع و روش استنباط مراد شارع است. و الّا در خاتمیّت دین و شمول احکام برای همه ی زمانها و همه ی بشر شکّی نیست.
👈آیا این بیان میتواند اثبات کند که شارع میبایست با زبانی حرف بزند که بر زبان عرفی همه ی تاریخ صادق باشد؟! روشن است که دلیلی بر بیش از تناسب زبان شارع با زمان صدور خطابات و متفاهم عرفی زمان خودش نداریم و برای بیش از آن باید دلیلی متقن ارائه کنیم.
🔴حالا برگردیم به همان مسأله ی خودمان که تقصیر الصلاة با مفهوم: «ثمانیة فراسخ» بود که در روایات آمده بود. آیا میتوان با توجّه به تحوّلات عمیق در زمینه حمل و نقل و سرعت سیر باز از دریچه ی این تعبیر لفظی حکم وضعیت موجود را استنباط نمود؟! یا باید روش استنباط را تغییر داد؟! فقه اجتهادی متعارف ما برای دفاع از فتاوای موجود میتواند بگوید باز هم در اینجا میتوان به اطلاق تمسّک نمود!
👈هر چند موضوعات نوینی در زمان ما حادث شده باشد! حکم همان است! زیرا شارع در همان زمان قدیم میتوانست از عنوانی مانند: «مسیرة یوم» استفاده کند که شامل این موضوع مستحدث نشود ولی با وجود این عنوان مطلق: «ثمانیة فراسخ» را استفاده نموده است.
👈وقتی میتوانست از همان ابتدا حکمش را مضیق کند ولی نکرد و کلامش را به نحو مطلق آورد پس میتوان به این اطلاق نسبت به مسافرتهای جدیدی که در زمان ما نیز حادث شده تمسّک نمود! این بیان البته بی نقص نیست و همان اشکالاتی که قبلا بیان کردیم قابل طرح است.
✋البته مرادمان این نیست که مثلا شبهه در تمسّک به عمومات و اطلاقات در موضوعات جدید وارد کنیم و مسأله را تمام نماییم! بلکه بیشتر مرادمان به چشم آوردن باطن فقه اجتهادی و رو نمودن آنچه در چنته دارد میباشد.
👈و الّا گاهی همین بیان میتواند مسوّغ تن دادن به برخی احکام در ظاهر متحجّرانه در فقه شود. مثلا برخی با تمسّک به این اطلاقات به راحتی میتوانند رؤیت هلال با چشم مسلّح را هم تأیید کنند که به مذاق امروزی ها خوش می آید ولی اگر بخواهیم همین شبهه را در اینجا هم مطرح کنیم مسأله دشوار میشود زیرا چون عرفا امکان تقیید ادله ی رؤیت هلال به رؤیت با چشم مسلّح نبوده پس نسبت به آن اطلاقی منعقد نمیشود تا بتوان از عدم تقیید اطلاق استفاده نمود! یا مثلا بزرگانی مانند مرحوم نائینی با تمسّک به همین عمومات آنها را در باب عقود مستحدثه در زمان ما نیز جاری میدانند و کار را از این حیث راحتتر میکنند.
🔹همه ی این داستانها از آنجاست که در نظریّه ی فقه اجتهادی سعی میشود احکام را را با همین عمومات و اطلاقات روشن نمود. تصوّر معتبر دیگری از حلّ مسأله ندارد. حالا بنده نه فقیه هستم و نه بررسی تفصیلی در این زمینه ها نموده ام. ولی گویا اینها چالشهای نوینی است که فراروی فقه اجتهادی متعارف ما که در عالم الفاظ به دنبال پیریزی فرآیند استنباط بود محقق شده است.
⬇️⬇️⬇️⬇️
👈این فقه هر چند ظرفیّتها و فرصتهای خوب فراوانی داشت ولی مبالغه در استفاده از الفاظ برای حلّ مسائل فقهی تنها در شرایطی چندان معایب خودش را نشان نمیداد که با تغییرات عمیق تمدّنی و عمق عجیب تحوّلات در زندگی بشری مواجه نمیشدیم!
👈این تحوّلات خودش به نوعی فقه ما را به بازنگری در طرح های کلان رسوب یافته ی خود برای سامان دهی الگوریتم استنباط دعوت میکند. الگوریتمهایی که عمدتا حاصل تلاشهای بشری و استفراغ وسعهای علمای پیشین برای دستیابی به اندیشه ی «معتبر» و «حجّت» بوده تا اموری قدسی و غیر قابل تحوّل!
👈از همینجاست که گاهی تأثیر این طرح های کلّی برای استنباط در برجسته کردن دلالی برخی روایات و متون دینی برای موجّه سازی اساس سامانه ی فقاهت به شکل مبالغه آمیزی بوده است!
✋نباید گمان کرد لزوما این الگوریتمها و الگوها به شکل مستقیم، معصومانه و غیر قابل تحوّلی از متون دینی برداشت شده و هیچ تمایل مخفی یا عامل مؤثّر دیگری در این بین میدان داری نکرده است!
👈باید دانست فقه غیر از شریعت است و آنچه مقدّس است منابع دینی است نه روشهای فقاهت و نظریّات کلان و طرح های کلّی استنباط! از همین روست که تأسیس فقه جدید به شکل جزئی در باب صلاة مسافر یا به شکل کلّی در ابواب مختلف فقه محذوری ندارد!
👈از همینجاست که عباراتی مانند این عبارت زیر از مرحوم آیت الله بروجردی در کتاب البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر قابل تأمّل و نقد است:
📖«فالتفكيك بين طيّه في زمان قصير بالوسائل النقلية السريعة و بين طيّه في زمان طويل مما لا يناسب الذوق الفقهي. كيف! و لو كان الأمر كذلك لزم تأسيس فقه جديد في باب صلاة المسافر... فلو بني الأمر على مقتضيات الزمان الفعلي لزم تغيير الحدود المعينة في باب السفر و تعيين المسافة بمقدار يشغل اليوم فعلا كمائة فرسخ مثلا، و لا يلتزم بذلك أحد ... و بالجملة في المفاهيم و التحديدات الواردة في هذا الباب، بل في جميع أبواب الفقه، يجب أن نفرض أنفسنا في عصر صدور الأخبار، فما هو المتبادر بحسب وضع ذلك العصر فهو الذي يجب أن نحمل عليه المفاهيم و التحديدات الواردة فيها، فافهم»
👈لذاست که حتّی بررسی های پارادایمی و انگاره های تحوّلی را در عرصه ی فقاهت نمیتوان نادیده گرفت! شاید بعد از این بررسی ها باز هم بر همین نوع فقاهت اجتهادی پافشاری شد و شاید نیز تحوّلاتی در آن رخ داد!
👈امروزه ورود به عرصه ی فلسفه ی فقه بسیار ضرورت پیدا کرده است. فیلسوف فقه بیش از فقه مورد نیاز قطعی و فوری ماست. قطعا مراد نیز میلی و بی ضابطه شدن عملیات فقاهت نیست. به نظر میرسد عرصه های بکر و فراوان بسیاری فراروی فقه اسلامی در وادی فقه پژوهشی در حال تحقق است.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۷)
«معنای خدایی مهربانتر از پدر و مادر»
«افراط و تفریط در توجّه به صفت رحمت الهی»
🔹جایی مطلبی را دیدم که مدام بر این امر تکیه کرده بود که خداوند متعال از پدر و مادر هم مهربانتر است! اولیاء الهی از پدر و مادر هم مهربانتر اند! اصلا محبّت مادر مثالی قرار داده شد برای محبّت خداوند متعال!
👈یکی از اساتید اخلاق میفرمود محبّت خدا به بندگانش را اگر میخواهید بدانید به یاد داستان آن پیرزنی بیافتید که فرزندش از دستش خسته شد و او را برده و در چاهی انداخت! همینکه خواست به لبه ی چاه نزدیک شود تا ببیند آیا مادرش جان داده یا نه صدایی از ته چاه شنید که پسرکم نزدیک چاه نیا! نکند پایت بلغزد به درون چاه بیافتی!
👈همین مضامین باعث رقّت قلب و نرم شدن دل و گاهی توبه میشود. آخر بعضی ها در خداشناسیشان یک تصویری از خدا ساخته اند که نستجیر باللّه مانند یک مولای انتقام جوی بی رحمی است که منتظر است ما دست از پا خطا کنیم تا ما را مجازات کند!
👈برای مبارزه با چنین تصوّرهای خامی از خداوند اینگونه بیانات گاهی راهگشاست. افراد را با دستورات الهی و رعایت آنها آشتی میدهد! احساس نمیکند کار از کار گذشته! با حربه یاس که دره ی هلاکت ابدی و دام بزرگ شیطان است مقابله میکند. فکر میکند خدایی مهربان است که او را میپذیرد و هدفش انتقام گرفتن نیست!
👈لذا تبلیغ رحمت الهی برای گناهکاران امری پسندیده است زیرا شیطان با برجسته کردن عقوبت گناهانشان تصوّر ناشایستی از خداوند متعال در ذهن آنها ایجاد نموده و باعث نا امیدی از خداوند متعال و عدم توبه و بازگشت آنها میشود.
⬇
👈از اینجاست که توجّه خاصّ به رحمت الهی برای بندگان گناهکار امری پسندیده است: «یا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعا»
🔹از طرفی توجه به رحمت الهی نفس پسندتر است! بازارش گرمتر است. مردم از آن استقبال بیشتری میکنند و تقاضای بیشتری دارند. همین باعث میشود که گاهی برخی وعاظ هم بیش از مقدار صحیح افراد را به این صفت الهی توجه بدهند. زمینه برای مغرور شدنشان مهیا شود. ذوق عرفانی برخی بزرگان دینی نیز گاهی در این امر بی تاثیر نبوده است.
⛔ولی اگر توجّه به این صفت الهی کارساز است باید مراقب بود آسیب زا نیز نباشد! آخر این همه آیات الهی در زمینه ترسیدن از خدا و ضرورت پروای از او و پناه بردن از عذاب الهی پس چیست؟! مکر الهی چیست؟! انتقام الهی چیست؟! حواسمان هست در هندسه ی معرفت دینی و ارتکاز مؤمنین چه سازه ای در حال تحقّق است؟!
👈گاهی وقتی در مفهوم گیری و تلقّی مؤمنین بعد از شنیدن این عبارات و توجّه به خدایی مهربانتر از پدر و مادر توجّه میکنیم طوری است که گویا خدا راحت میبخشد! پس شما هم راحت باشید! فقط باید بدانیم او بخشنده است! لازم نیست کار خاصی بکنیم و تنها باید نا امید نشویم! خدا خیلی بزرگ و کریم و بخشنده است! خیلی مهربان است!
👈چیزی شبیه اندیشه ی مسیحیت در زمینه ی فداء عیسی است! میگویند همین ایمان به فدا برای سعادت کافی است! گویا اینها هم میگویند همینکه بدانید خدا مهربان است برای بهره مندی از مهربانی خدا کافی است؟! یا للعجب! این هم شد فقاهت دینی؟!
✔خود این یکی دیگر از مکائد شیطان است! از آن طرف انسان گناهکار را از رحمت الهی مأیوس میکند و از این طرف هم او را به رحمت الهی مغرور میکند! رحمت الهی را مانند رحمت رائج میان انسانها نوعی رحمت عاطفی و انفعالی و نه رحمتی عقلی تفسیر میکند! انگار رحمت خداوند متعال دقیقا مانند رحمت پدر و مادر به فرزند است که گاهی از حقیقت نیز خارج شده و حالت تعصّب و عاطفه ی محض به خود میگیرد! طوری که بدون کار و تلاش انتظار رحمت دارند!
✋نخیر! خداوند متعال منزّه از این امور انفعالی است و اگر میگوییم خداوند رحمت دارد و بلکه مهربانتر از مادر به انسان است مراد رحمت عقلی است! یعنی مستحقّ را قطعا به استحقاقش میرساند و چیزی در این زمینه هرگز فروگذار نمیکند! چیزی از سنخ رابطه ی معلول و علّت است. اینقدر عمیق و تکوینی است.
✋نه اینکه به شکل عاطفی و اعتباطی بخواهد رحمتی بروز کند! اینکه هیچ کمالی برای خداوند متعال نیست! بلکه نقص است! نخیر! انسان به شکل گتره ای نمیتواند دل به رحمت الهی ببندد! رحمت الهی وقتی به انسان میرسد که از مجاری و نظام اسباب وارد شود.
👈بسیاری خیلی دیر میفهمند که عالم حساب و کتاب دارد! بر اساس نظام علّیت است! گویا رحمت الهی برایشان نوعی هستی شناسی گتره ای را میخواهد نتیجه بدهد.
🔻اگر قرار است مردم را از رحمت الهی مأیوس نکرد نباید طوری حرف زد که آنها را به رحمت الهی مغرور نمود!🔺
👈وقتی میگوییم خداوند متعال از مادر مهربانتر است آن طرفش را هم گاهی بگوییم که وقتش هم برسد از هر انتقام جوینده و مکّار و غضب کننده ای نیز انتقام جوینده تر و... است.
👈بله برای گناهکاران به اقتضاء تناسب حال باید از رحمت الهی گفت ولی برای مطلق بندگان دیگر نه! هم باید از رحمت الهی گفت و هم از عذاب الهی! بین خوف و رجاء آنها را نگاه داشت!
📖«نَبِّئْ عِبادي أَنِّي أَنَا الْغَفُورُ الرَّحيمُ * وَ أَنَّ عَذابي هُوَ الْعَذابُ الْأَليمُ»
👈البته تفاوتی که اینجا هست آن است که رحمت الهی از روی فضل و کرم اوست ولی عذاب الهی تنها و تنها به خاطر سوء انتخاب و خبث سریره ی خود ماست. جزای الهی چیزی جز نشان دادن نتیجه ی اعمالمان نیست و خدا کریمتر از آن است که بخواهد عذابی از بیرون برای انسان آورده و آتشی در بیرون برایش شعله ور کرده باشد!
⚪ممکن است بگوییم پس معنای آنکه سبقت رحمت خدا بر غضبش چیست؟! در پاسخ باید گفت آن رحمتی که بر غضب الهی پیشی دارد همان رحمت عامه ی الهی است که به معنای اعطاء آن اموری است که اشیاء در مسیر وجود استعداد و اشتیاق آن را دارند. رحمت به این معنا اساسا منافاتی با عذاب ندارد بلکه حتّی خلود در عذاب جهنّم نیز شعبه ای از شعبات آن است.
👈ولی آن رحمتی که سر از حیات طیّبه ی نوری در دنیا و بهشت و رضوان الهی در آخرت در می آورد دیگر سبقتی بر غضب الهی ندارد! چنین رحمتی به کفّار و مجرمین نخواهد رسید! این رحمت همان رحمت خاصّه ی الهی است که در برابر عذاب الهی قرار میگیرد.
👈برای کفّار و مجرمین از جهت کفر و جرمشان عذابهای دنیایی و معیشت ضنک در دنیا و آتش و ناملایمات در آخرت در انتظار است! رحمت خاصّه ی الهی اعطاء آن اموری است که وقتی انسان با حرکت در مسیر توحید استعداد آن را پیدا میکند به او داده میشود.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۸)
«بوسه هایی با طعم و رایحه ی بهشتی»
«مَن عالَ ثَلاثَ بناتٍ وَجَبَت له الجَنَّة»
🌸آخر شب خسته با بچه ها خدا حافظی کردم و به طرف اتاق مطالعه آمدم! دختر بزرگترم که امسال دیگر به مدرسه میرود گفت بابا وایستا! با خستگی ایستادم و جلو آمد و گفت بوس! خم شدم و بوسم کرد؛ صورتش را جلو آورد گفت حالا تو بوس کن! دختر کوچک دوّم آمد و گفت بوس! دوباره ...
🌷دیگر واقعا میخواستم بروم که دختر سوّم هم آمد و تیر خلاص را زد! گفت بوس! باز همان جریان! ولی این بار دیگر گویا خبری از آن همه غلظت طبع و جدّیت و خستگی نبود. یک دل رحمی و لطافت طبعی وارد وجودم شد!
🌼با وجود این دخترها انسان استعدادهای عاطفی و محبّتیش شکوفا میشود! استعدادهای شگرفی که خودش هم از وجود آنها در وجودش خبری نداشت! راستی که وقتی این حالات از روی پاکی و صداقت و صفا در وجود انسان دامن میگیرند چه زیبا و دلنشین و خوش رایحه اند! بوی بهشت میدهند!
🌸به یاد آن روایت مشهوری که شیعه و سنّی آن را از پیامبر اکرم نقل نموده اند افتادم که هر کسی سه فرزند دختر را بزرگ کند بهشت بر او واجب میشود! وجود آدم را بهشتی میکند! آدم را مجبور به زلالی و رقّت قلب و مهربانی میکند! دل قسیّ را نرم میکند! من که خواهر نداشته ام میفهمم چقدر این سه دختر در وجودم اثر گذاشته و چقدر من را تربیت کرده اند! گویا به زور میخواهند وارد بهشتم کنند!
🌼شاید بخشی از سرّ اینکه رسولی که قرار بود رحمت ناب باشد کَانَ أَبَا بَنَاتٍ به همین برگردد! آری به راستی که:
💕«نِعْمَ الْوَلَدُ الْبَنَاتُ مُلْطِفَاتٌ مُجَهِّزَاتٌ مُونِسَاتٌ مُبَارَكَاتٌ مُفَلِّيَاتٌ»💕
باسمه تبارک و تعالی (۴۵۹)
«سرّ آفرینش و هبوط انسان»
🔹مدّتی قبل با یکی از برادران در زمینه آفرینش انسان بحث میکردیم. خواستم مطلبی در زمینه جایگاه زن در خلقت و جامعه ی انسانی بنویسم ولی به ذهنم خطور کرد همان مطلب را که برگرفته از برخی تأملات در متون دینی بود بذل کنم.
🔸خداوند متعال از کتم عدم نقش عالم را رقم زد! در شش مرحله ی اسرار آمیز دست به آفرینش آسمانها و زمین زد و دوباره بر عرش ایستاد! صحنه ای بسیار زیبا و شگفت انگیز و مملوّ از مخلوقات و موجوداتی که همه در حال تسبیح و تقدیس او بودند؛ اینجا بود که خطاب آمد: «تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين»
🔹ولی گویا نقصی در کار بود! شائبه ی آن بود که گویا خداوند نیازی به این مخلوقاتش دارد! از طاعت یا معصیتشان نفعی میبرد! توهم آن میرفت که همه گویا از روی جبر چنین یک دست تسبیح گویند! گویا عاشق نهایی آزمون دیده در بینشان نبود! پروردگارمان همان بی نیاز بی همتایی بود که صرفا به خاطر مشیّتش و بدون هیچ نیازی دست به آفرینش زده بود.
🔸همین بود که بر اساس طرح کامل ازلی اش دست به آفرینش موجودی برتر از همه ی آفریده های پیشنیش زد! موجودی که با وجود او سطح برتری از محبّت، عبادت و معرفت امکان ظهور یافت! موجودی که با آفرینش او نهایی ترین سطحی از تقرّب که موجودات میتوانستند به آن برسند امکان یافت.
✅ولی چگونه این مقصود ممکن بود؟! با آفرینش موجودی که مانند خود خدا قدرت انتخاب و اختیار محض داشته باشد؛ خودش در یک حالت نابی از آزادی کامل و بی تأثّری محض از هر عاملی جز انتخابش بگوید که چه میخواهد باشد! اختیار ما یشاء کند که آیا میخواهد شاکر باشد یا کافر!
🔹اینجا بود که خداوند متعال از روی جود و سخاوتش آزادی و اختیار ناب خودش را به انسان هم داد! نهایی ترین چیزی که ممکن بود را نیز سخاوتمندانه عطا نمود! و راستی خدایی را که از طاعت و معصیت مخلوقاتش سود و زیانی نمیبیند چه باکی از این موهبت بزرگ بود؟! با این موهبت بزرگ و سخاوتمندانه اش غنا و بی نیازی و ثروت بی کرانش را نسبت به آفریدگانش ظاهر نمود. در قالب چنین اظهار استغناء و بی نیازی با دادن نعمت اختیار ناب بود که امکان آن پیدا میشد که برگزیدگانی بی هیچ شائبه یافت شوند که تنها او را بپرستند و محبّت او را به دل راه دهند! درجه ای والاتر از بندگی و محبّت و معرفت ممکن شد.
✅آری نعمت آزادی و انتخابگری انسان به خاطر ظهور صفت سخاوت و جود الهی از طرفی و ظهور صفت غنا و استغناء الهی از طرف دیگر بود!
🔸با آفریده شدن انسان طرحی ریخته شد که حتّی در آن گناه بندگان نیز عامل ظهور صفات دیگری از گنجینه ی کمالات بی پایان الهی بود! صفاتی چون حلم، رحمت، مغفرت، احسان، مکر، انتقام، اضلال و... . برای پیدا شدن زمینه های مناسب این انتخاب گری آزادانه او را مرکّب از نفس و فطرت آفرید. او را اختیاری ناب در کشاکش امیال نفسانی و فطری قرار داد تا خودش انتخاب کند! برای آنکه حجّت نیز تمام شود بعد از نیکو آفریدن اساس آفرینش انسان راه سعادت و شقاوت را نیز به او نشان داد ولی نه به شکلی که باعث خدشه وارد شدن بر آزادی انتخاب گری اش شود! سپس در یک استغناء محض به او خطاب نمود: «إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُورا»
🔹خودت انتخاب کن که کدام راه را میخواهی بروی! او را مجبور به انتخاب کردن آزادانه ی هویّتش قرار داد. اگر جبری بود جبر بر این آزادی محض بود! لذاست که هر چند میدانست خلقت این انسان در آفرینشش منجر به شرور و فساد میشود از آنجا که اینها لازمه ی اعطای موهبت والا و برتر آزادی و انتخاب به انسان بود از آن چشم پوشی کرد! زیرا او چیزی و سرّی در این انسان میدید و میدانست که دیگران نمیدیدند و نمیدانستند!
🔸همان سرّی که با وجود آن صحنه ی با عظمت آفرینش بی نقص میشد! همانکه وقتی آفرینشش تمام شد دیگر به جای «تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمين» خطاب: «فَتَبارَكَ اللَّهُ احْسَنُ الْخالِقين» آمد؛ و ما چه میدانیم این انسان چیست؟! این اعجوبه ی روزگاران چه اسراری را در نهان خود دارد؟! چه عظمتی در آفرینش دارد؟! چه حکمتها در وجود او نهفته است؟! انسانی که ظرفیّت آن را یافت تا در بین همه ی مخلوقات خلیفه الله عالم باشد. آری این بود که پروردگارمان آدم را آفرید و وقتی فضائلش را ملائکه دیدند خطاب آمد:
📖«قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ غَيْبَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما كُنْتُمْ تَكْتُمُون»
🔹ولی این آدم قرار بود نسلش داستانها بر روی زمین رقم بزنند! حوّا نیز در همان بهشت قبل از هبوط آفریده شد. زیرا خلقت انسان در قالب آدم تمام نمیشد و با آمدن حوّا طرح انسانیّت تمام شد. وقتی داستان آغاز شد که به آنها خطاب شد در این بهشت از هر چه خواستید بخورید ولی از این یکی نه! اینجا همان پرسش تاریخی که اسرار زیادی دارد ظاهر میشود که اگر قرار بود نخورند چرا نشانشان دادند و اگر قرار بود بخورند چرا منعشان کردند و اگر به خوردنشان راضی نبودند چرا به آنها چنین قدرتی دادند؟
🔸پاسخش روشن بود! خداوند قرار نبود انسان را مجبور به انتخابی کند! قرار بود انسانی آزاد بیافریند! لذاست که جلوی کارش را نگرفت تا اختیاری که سخاوتمندانه به او داده بود از او سلب نکرده باشد. ولی برای آنکه این سخاوت به ضرر انسان تمام نشود و از طرفی در انتخاب گری او باز هم خدشه ای وارد نشود باب رحمت و مغفرت و توبه را برای همیشه برای انسان گشود. برخلاف آن توهّم مسیحیت که اینجا را مشکلی لاینحلّ در تاریخ آفرینش پنداشته اند که با عهد جدید حل گردید!
🔹ولی سرّ این شجره ی ممنوعه چه بود؟! آن بود که انسان انسان بماند! قرار نبود خدایی کند! بنده ای بیش نبود! قرار بود داستانش آغاز شود! اگر نفسانیّت درونی و همینطور شیطان بیرونی نباشد که داستان انتخاب گریش بین این تمایلات متضاد آغاز نمیشود! انسانیّتش را ظهور نمیدهد! اگر قدرت گناه نداشت اصلا بندگی انسانی که نوع برتری از بندگی بود ظهور نمیکرد! لذا بود که از روی حکمت بالغه اش از چیزی منع نمود تا بندگی او را بیازماید و داستان هبوط و ظهور تامّ نقشه ی اصلی برای انسان محقق شود.
🔸انسان به این کره ی خاکی هبوط کرد که در کشاکش فطرت و نفسانیت آزادانه راه و مقصدش را انتخاب کند. مجبور به انتخاب شد! جبر به آزادی! و چه کنیم که حقیقت بزرگ وجود انسانی همین است. اگر قرار است راه سعداء را بپیماید باید با عزم و انتخاب خود برود! و اگر قرار است راه اشقیاء را برود نیز باید خودش انتخاب کند! زیرا قرار نبود انسان چیزی جز این انتخاب ناب باشد!
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۰)
«جایگاه زن در نظام آفرینش»
«آیا زنان نواقص العقول اند؟»
«تقاوت تعین عقل عاطفی و عقل منطقی»
«کلامی از کارول گلیگان در روان شناسی زنان»
🔹انسان اشرف مخلوقات است. گل سر سبد مخلوقات الهی است. از آن رو که خداوند متعال به او نعمتی داد که به این شکل به هیچ موجودی نداد! و آن هم اختیاری ناب که خودش انتخاب کند چه میخواهد باشد! برای ظهور این انتخابگری انسان در کشاکش امیال فطری و نفسانی آفریده شد. به این کره ی خاکی هبوط کرد تا آنکه خودش را انتخاب کند و به آسمان برگردد!
👈ولی انسان موجودی نبود که در کره ی خاکی بتواند به تنهایی از پس حوائجش بر آید. نیاز به اجتماع داشت. اجتماعی که قرار بود در این سرا نسلش هم باقی باشد.
👈اگر چنین است باید پرسید چرا انسان دو گونه شد؟! برای آن بود که زندگی دنیایی بعد از هبوط با این دو گونگی انسانی قابل تداوم بود! چنین اجتماع و تألیف و بقایی نیازمند یک نیروی جاذبه انسانی داشت که همان زن بود!
📖«وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ إِذا أَنْتُمْ بَشَرٌ تَنْتَشِرُونَ وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً لِتَسْكُنُوا إِلَيْها وَ جَعَلَ بَيْنَكُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ»
👈انسان برای آنکه بتواند در این سرای دنیا باقی بماند به دو گونه ی زن و مرد آفریده شد! ولی هر دو انسان بودند! هر دو اشرف مخلوقات بودند. هم آدم و هم حوّا هر دو در همان بهشت قبل از از هبوط آفریده شده بودند.
⬇
🔹آری از سویی به گونه ای نیاز بود که بالطبع صلابت، غلظت، قدرت و توامندی بدنی داشته باشد تا بتواند در این سرای دنیایی اعمال شاقّة و تحمّل سختی ها و دفاع از خطرات نموده و ثبات و سکینه ای در برابر این ناملایمات و ترسهای عالم دنیا داشته باشد! ولی از سوی دیگر به گونه ای دیگر نیاز بود که بالطبع لطافت، عطوفت و جاذبه ای داشته باشد تا جامعه ی انسانی بتواند در این سرای دنیایی با چنین پیوندهای درونی أنسی، محبّتی شکل گرفته و قرار پیدا کند و با این ویژگی ها بتواند بار سنگین عاطفی تناسل و حضانت و تربیت و خانه داری و دیگر امور لطیفه را بر عهده بگیرد؛
✅انسان در سرای دنیا هم خشونت و غلظت نیاز داشت و هم نرمی و رقّت؛ هم دافعه نیاز داشت و هم جاذبه! گونه ی اوّل همان مرد بود و گونه ی دوّم زن و هر دو انسان بودند! همانکه نفخه ی روح الهی در آنها شده بود. مردان در پی سعی و تعب طلب معاش در این دار دنیا و تحصیل لوازم معیشت و استفاده از قوّت و شدّت در جنگها و منازعات و سختی ها!
⚪اگر قرار بود انسانیّت منحصر در مردان شود منقرض میشد یا در حدّ بدویّت باقی میماند! نه از آن جهت که تولید مثلی نمیشد -که ممکن بود به شکل دیگری رخ دهد- بلکه از این جهت که همواره مردان در حال منازعات بودند و به ألفتی نخستین برنمیگشتند تا خلوتی برای بازگشت به فطرت و آرامش و سکونت رخ دهد. و اگر قرار بود انسانیّت منحصر در زنان شود نیز منقرض میشد نه از آن جهت که تولید مثلی نمیشد -که ممکن بود بدیلی پیدا کند- بلکه از آن جهت که دیگر نیرویی برای طلب معاش و ایستادگی در برابر مشقّات زندگی نداشت که اگر داشت که دیگر مرد بود و زن نبود!
👈همین بود که انسانیّت هم به گونه ی مرد و هم به گونه ی زن نیاز داشت. زنانی که مایه سکونت مردان شوند و بین انسانها شبکه های ابتدایی و ثانویّه و عظیمی از مودّت و رحمت و پیوندهای عاطفی ایجاد شود.
👈چنین امری جز با خلقت انسانی در قالب زن میسور نبود! زنی که مرد با جمال و ظرافت و محبّت او به سمتش جذب شود و حیات انسانی قابلیت تداوم مطلوب پیدا کند!
👈از اینجاست که سرّ پدیده ازدواج و جایگاه منزل را در بین نهادهای جامعه ی انسانی میفهمیم. به تعبیر علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان:
📖«و لا يصلح شأن الإنسان بالخشونة و الغلظة لو لا اللينة و الرقة، و لا بالغضب لو لا الشهوة، و لا أمر الدنيا بالدفع لو لا الجذب ... فالنساء هن الركن الأول و العامل الجوهري للاجتماع الإنساني»
🔹اگر چنین است زن و مرد نزد خداوند متعال یکسانند! هر دو به یک اندازه انسان اند! چون یک نوع دارند یک کمال واحد دارند! هیچ امتیاز و برتری بر یکدیگر ندارند. هیچ! ملاک برتری و کرامت در میزان تقوا و تقرّب به خداوند متعال است و بس! امری که در مورد زن و مرد یکسان است! از اینجاست که مقام ختمی صلی الله علیه و آله که کاملترین انسان بود فرمود دخترم فاطمه پاره ای از وجود من است! او همان روح در پیکر من است! دیگر قرآن کریم از این واضحتر چگونه بگوید که:
📖«مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً»
⬇⬇