eitaa logo
بذل الخاطر
951 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۴) «تاریخچه اجمالی از خاندان صدر» «مجتهد واقعی کیست؟!» 🔹به شکل اتّفاقی بخشی از یک کتاب در زمینه الاجتهاد و التقلید را دیدم که فرازی از آن چشمم را گرفت. به مؤلّفش که نگاه کردم دیدم نوشته مرحوم آیت الله سید رضا صدر! گفتم هر بار یک نام جدیدی از این صدری ها میبینم و آخر باید یکبار ببینم اینها روابطشان و نسلشان چطور است! یک بررسی و مطالعه ای در این زمینه داشتم و اموری جمع کردم. 🔸این خاندان یکی از خاندانها یا مهمترین خاندان سادات موسوی در دوران معاصر است که آثار زیادی از خود برجای گذاشته است. انسان وقتی اینها را بررسی میکند تازه آثار مبارک صلاح پدران و صله رحم قوی را به چشم میبیند. اینکه چطور این روابط رحمی میتواند قدرت آفرین باشد و حتّی اگر در فضاهای علمی شکل بگیرد باعث فرهیختگی و بالندگی شود. بحث از این خاندان رفیع و خدوم و تیره ی مبارک از سادات موسوی طولانی است. 🔹خاندانی است که تقریبا یک سره در خدمت دین و خدمات اجتماعی دینی و فعالیتهای سیاسی و علوم حوزوی بوده است. واقعا خاندان با برکتی است. یک بزرگواری و آزاد منشی و فرهیختگی جالب توجّهی همواره بین آنها بوده است. خاندان رشادت و شهادت هم بوده است. بین آنها گلهای زیبایی شکفته ولی انصافا مرحوم سید شهید محمد باقر صدر اوج دیگری دارد. 🔸یک تحجّر گریزی خاصی هم بین آنها دیده میشود. از همین جهت بانوان این خاندان نیز بعضا در امور اجتماعی اثر گذار بوده اند. شاید اصالت لبنانی آنها و بزرگ شدن اساس این خاندان در فضای تنوّع فرهنگی در این امر بی اثر نبوده است. ⬇
🔸«خلاصه ای پیرامون سادات صدر»🔸 برای بیان تاریخی مختصر از این خاندان بحث را از همین آقای سید رضا صدر که باعث نوشتن این مطلب شد آغاز میکنم. ایشان برادر بزرگتر امام موسی صدر است. همچنین نوه ی دختری آیت الله سید حسین طباطبایی قمی هستند. حالا مقداری از پدر ایشان بگویم. پدر ایشان آیت الله سید صدر الدّین صدر است که وصیّ مرحوم شیخ عبد الکریم حائری بود و به درخواست ایشان از مشهد ظاهرا برای تثبیت آینده ی حوزه ی علمیه قم به قم آمدند و بعد از مرحوم حاج شیخ به همراه مرحوم خوانساری و مرحوم حجّت کوهکمری زعامت حوزه علمیه قم را در زمان خفقان رضا خانی به دست گرفت. 👈ایشان علمای بزرگ در نجف مانند مرحوم نائینی و آقا ضیاء و صاحب عروه و آخوند و و شیخ الشریعه را درک کرده است. در ادامه از مرحوم آیت الله بروجردی برای آمدن به قم دعوت کرده و جایگاه اقامه ی نماز خود را در حرم حضرت معصومه به ایشان واگذار کرد و عملا زعامت حوزه ی قم و مرجعیت را به آیت الله بروجردی سپرد؛ در کلامی از ایشان در این زمینه نقل شده که به این آیه ی قرآن کریم استناد کردند که: «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‏» 🙏ای جانها به فدای این مذهب پاک که در دامنش چنین نیّتها و همّتهای نورانی شکوفا میشود. 👈ایشان در سال ۱۳۳۲ رحلت کردند و آیت الله بروجردی بر پیکرشان نماز خوانده و نزد مرحوم حاج شیخ عبد الکریم به خاک سپرده شدند. سید صدر الدّین فرزند سید اسماعیل صدر است که نوه ی دختری مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء است؛ یعنی پدر بزرگ سید صدر الدّین داماد کاشف الغطاء و از شاگردان مرحوم وحید بهبهانی بوده اند. 👈این سید اسماعیل خود از علمای بزرگی است که حدود ۲۰ سال شاگرد میرزای شیرازی بوده و بعد از رحلت میرزای شیرازی مرجعیت به ایشان رسیده است. 🔹ولی چرا به این خاندان معروف و اثر گذار در صحنه ی علمی و سیاسی در دوران معاصر خاندان صدر میگویند؟! ظاهرا جریانش این است که میرزای شیرازی دو شاگرد داشت که اسمشان سید اسماعیل بود که این سید اسماعیلی که پدر سید صدر الدّین بود را سید اسماعیل صدر نامید و از اینجا خاندان ایشان به این اعتبار به خاندان صدر مشهور شد. 👈گاهی نیز گفته شده که شهرت بسیاری از این خاندان به صدر به خاطر جدّ اینها مرحوم سید صدر الدّین عاملی بوده است. همانکه در بیت زیبایی از ایشان نقل شده که: رضاک رضاک لا جنّات ُ عدن وهل عدن ٌ تَطِیب ُ بلا رضاکا ⬇⬇
🔹سید اسماعیل چهار فرزند پسر داشت یکی سید صدر الدّین و دیگری سید حیدر و سید محمد مهدی و سید محمد جواد. همگی هم از فضلا و علما بودند. این محمد مهدی همان جدّ شهید سید محمّد صدر صاحب ماوراء الفقه و پدر سید مقتدی صدر است. سید شرف الدّین صاحب المراجعات که مادرش از خاندان صدر بود سید حیدر صدر را از همه فاضلتر میدانسته است. دایی سید شرف الدّین هم سید حسن صدر صاحب تأسیس الشیعه است. 👈این سید حیدر همان پدر شهید سید محمد باقر صدر است. شهید سید محمد باقر صدر هم به گونه ای پسر عموی سید محمد صدر پدر سید مقتدی صدر و همینطور پدر خانم سید مقتدی صدر است. ⚪باید دانست که خاندان صدر یکی از شاخه های بزرگ یک تیره ی بزرگتری از تیره های سادات لبنانی است که اخیرا به عراق و ایران مهاجرت کردند. از اینجاست که به آنها صدر عاملی که منتسب به جبل عامل است نیز گفته میشود. اینها از سادات موسوی هستند. سادات صدری تیره ای از سادات شرف الدّینی هستند که سید شرف الدّین صاحب المراجعات از آنهاست و این سادات شرف الدّینی نیز تیره ای از سادات نور الدّینی است. 👈نسل مادری سادات صدری به مرحوم شهید ثانی نیز برمیگردد. به شکلی با صاحب وسائل الشیعة هم ارتباط نسلی دارند. جدّ اعلای سادات صدری شخصی به نام سید صالح موسوی عاملی است که در زمان فتحعلی شاه به دلیل دشمنی عثمانی به سمت عراق آمد. 👈بعد از این مهاجرت مبارک سادات صدری به سه دسته تقسیم شدند. برخی در جبل عامل ماندند و برخی به عراق آمدند و برخی به اصفهان آمدند. البته بعضا اینها به عناوین دیگری غیر از صدر هم معروف شده اند. گاهی عنوان عاملی یا خادمی یا مستجابی به خود گرفتند. 👈مثلا مرحوم صدر الواعظین اصفهانی و مرحوم آقا نجفی مسجد شاهی و مرحوم سید حسین خادمی از سادات صدری اصفهان بودند. محمد علی جمال زاده اصفهانی نویسنده و مترجم معروف معاصر نیز از همین سادات و فرزند سلطان الواعظین است. 👈برخی از معاریف معاصر نیز به نوعی از فرزندان و منتسبان دختری این خاندان محسوب میشوند. مرحوم شهید بهشتی از نوادگان دختری این خاندان است. سادات دستغیب شیرازی نیز پیوندی با این خاندان دارند. همسر آقای خاتمی خواهر زاده ی امام موسی صدر است. 👈سید احمد خمینی با فاطمه طباطبایی فرزند مرحوم سلطانی طباطبایی ازدواج کردند و مادر ایشان صدیقه صدر است که یکی از دختران سید صدر الدّین صدر میباشند لذا دایی همسر مرحوم سید احمد خمینی همین سید موسی صدر میشود. 👈به این اعتبار جدّ مادری سید حسن خمینی و نوه های امام خمینی همین سید صدر الدّین صدر میشوند که کنار مرحوم حاج شیخ عبد الکریم دفن شده اند. ✔شرح حال قدیمی ترهای این خاندان را میتوان از کتاب تکملة أمل الآمل مرحوم سید حسن صدر و همچنین کتاب بغیة الراغبین فی سلسلة آل شرف الدّین مرحوم سید شرف الدّین صاحب المراجعات میتوان دید. کتاب آل الصدر آقای سید محمد صادق صدر نیز اطلاعات جامعتر و بروزتری از این خاندان به دست داده است. نوشته ها و مقالات دیگری هم در این زمینه وجود دارد که میتوانید رجوع کنید. آنچه آوردم خلاصه ی مورد نیازی بود که دانستنش به این شکل موجز مفید است. ⬇⬇⬇
🔸«مجتهد واقعی کیست؟!»🔸 حالا برگردیم به کلامی که از مرحوم سید رضا صدر برادر امام موسی صدر در کتاب الاجتهاد و التقلید دیدم. ایشان در بیان یک مقام باطنی تر از مجتهد تعریف دیگری از آن ارائه میدهد که قابل توجّه است. معمولا در تعریف مجتهد میگویند شخصی است که در علم فقه به مرتبه ی اجتهاد رسیده و توانایی استنباط احکام شرعی فرعی را از منابع معتبر دارد. 👈ولی ایشان در مقدمه ی کتاب اجتهاد و تقلیدشان میگوید این ظاهر کار است. آدمی بیش از آنکه گمانش را میکند به انحاء مختلف گرفتار تقلید است و نباید به سادگی خودش را مجتهد بپندارد هر چند دیگران او را مجتهد بدانند یا از همه در ظاهر امور اجتهادی قوی تر باشد. 👈ایشان از بین این عوامل مختلفی که انسان را به شکل منافقانه ای به مقلّد بودن مجبور میکند هر چند خودش هم نداند روی سه عامل برجسته حبّ، بغض و تعصّب دست میگذارد و میگوید این به خاطر آن است که علم با شرافت تر و گران بهاتر از آن است که با خساست این امور و ثمن بخس آنها به چنگ بیاید! 👈به تعبیر بنده علم معشوقی ظریف است که خودش را تنها به عاشقانش نشان میدهد. بیش از آن پرده نشین و نازدار است که هر کسی با هر نیّتی و هر آلودگی بتواند آن را به چنگ بیاورد. 👈گویا عالم شدن نوعی حالت فنایی میطلبد و تا شخصی خود را از حبّ و بغضها و تعصّبها و سوء ظنها و... دور نکند نمیتواند مطمئن شود آنچه در دستش هست اجتهاد واقعی است! بلکه اگر در خود دید به این درجه از حرّیت نرسیده باید بداند در واقع مقلّد است هر چند خودش هم نداند؛ ایشان در مقام مذمّت عامّه در حصر طریق اجتهاد میگوید: 📖«و لعلّ هذا الكلام نشأ من حسن الظنّ بالسلف، و سوء الظنّ بالخلف. و البحث العلمي يجب أن يكون منزّهاً عن كليهما، فكلّ من الأمرين يحجب الباحث من الوصول إلى غايته المرموقة، و إنّ قوام البحث بالحياد، و إلا فليس ببحث. إنّ حسن الظنّ الممدوح هو وضع فعل الأخ على وجه أحسن، و ليس من حسن الظنّ جعل فعله حجّة للمذهب، و مشعلًا يستنار به. إنّ الحقائق المجهولة تنكشف لدى الباحث إذا لم يؤثّر في بحثه حبّ، أو بغض؛ فإنّ لتأثير الحبّ و البغض و العداوة و الصداقة مكان آخر، و العلم أشرف و أغلى من أن يكون مكاناً له إنّ التعصّب في كلّ شي‌ء قبيح، لكنّ التعصّب في البحث أقبح، و البحّاثة من لا يكون متعصّباً و ذلك هو المجتهد، و من لا يتيح له مثل هذا البحث هو المقلّد تنبّه أم لم يتنبّه» 👈روشن است که این معنای دیگری از اجتهاد است که جز در سایه ی تقوایی واقعی به دست انسان نمی آید! ولی این تقوا چیزی بیش از آن تقوای مصطلح است. تقوایی است که در درون انسان ناظر به مراقبه بر گرایشات و تعصّبها باشد که اصلا امری نادر است. 👈نوعا عقلانیّت تقوا هنوز خودش را به این عرصه ها در فرهنگ دینی ما نرسانده است. یک انصاف محض! به تعبیر ابن خلدون نوعی فکر طبیعی بیرون از زمان و مکان و الفاظ میخواهد. به تعبیر مرحوم صدر المتألّهین نوعی التجاء جبلّی میخواهد! به تعبیر دیگر نوعی بت شکنی ابراهیمی میخواهد. 💡به ذهنم خطور کرد این اموری که به شکل مخفی اجتهاد اصطلاحی ما را به تعبیر مرحوم سید رضا صدر تبدیل به تقلید میکند هر چند خود مجتهد هم نداند را بیان کنم. فقط به آنها اشاره میکنم که العاقل یکفیه الاشارة! ✅یکی اسارت و تقلید مفروضات است! دیگر اسارت و تقلید امیال است. دیگری اسارت و تقلید از منهجهایی است که خودآگاه نشده است. دیگر هم اسارت و تقلید از عوالم علمی و به اصطلاح نگاه های پاردایمی است. اینها را میتوان دقیقتر بیان و بررسی کرد! تا انسان برای این حوزه ها فکری نکند و به آنها خودآگاه نشده و فیلسوف اندیشه هایش نباشد و خود را در حالتی از ریاضت علمی و انصاف محض قرار ندهد منازل السائرین و وادی حقیقی عوالم علمی به رویش چندان گشوده نمیشود! در وادی ظلمانی تقلید و اسارت آنها سیر میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۵) «بازگشتن میوه فروشی محلّه از غرب» «ثروت اخلاق و عمل صالح» 🔹به میوه ی فروشی محلّه رفته بودم. به سمت گوجه فرنگی ها رفتم که یک صدای آشنایی از سمت فروشنده شنیدم که با کسی حرف میزد! فروشنده ی اینجا سیدی بود که چند سال پیش سلام و علیک داشتیم و با خانواده اش گفت میخواهد برود آلمان! از مزایای زندگی در آنجا میگفت! 👈آن وقت شیفته بود و نمیتوانستم چیزی به او بگویم و فقط گفتم مراقب باش! الآن دیدم بعد از چند سال خودش است که دقیقا برگشته به همین میوه فروشی و پشت همین دخل! گفتم سیّد تویی؟! برگشتی؟! چه خبر؟! ... 👈سربسته مثل کسی که بخواهد چیزی نگوید گفت یک خوبی هایی داشت ولی جای من نبود و برگشتم! یک شخص دیگری هم بود و آنجا مدام از خوبی های زندگی در غرب میگفت! 👈وقتی این شخص بیرون رفت دوباره با فروشنده شروع به صحبت کردیم. دیدم دارد مبهم میگوید! گفتم ببین سیّد من فکر میکنم بیشتر اینهایی که میروند واقعا دیگر روی برگشتن ندارند! خودشان میبینند که آنطور که فکر میکردند اصلا نبود! خجالت میکشند اعتراف کنند و برگردند. بلکه گاهی پلهای پشت سرشان را خراب کرده اند! 👌تو انسان خوبی هستی که جرأت و جسارت کرده ای و برگشتی! این یعنی شخصیت داری! دیدم گویا یخش باز شد و شکفته شد! گفت دقیقا همین است حاج آقا! نود یا نود و نه درصد اینها پشیمان میشوند ولی روی برگشتن ندارند! 🔹شروع کرد از سختی هایی که کشیده گفتن! میگفت فقط در یک روز اندازه ی یک سال که در قم پیاده روی کنم مجبور بودم گاهی آنجا راه بروم! با ناراحتی گفت چند سال از زندگی ام عقب افتادم! خانواده ام در آستانه ی فروپاشی قرار گرفت! ⬇
👈میگفت آنجا برخلاف اینجا اصلا نمیتوانی ثروتی به هم بزنی! اگر کار نکنی یک مستمرّی و یک مزایای محدود میدهند که با آن بتوانی فقط بگذرانی! ولی اگر کار بکنی همین مزایا را هم از تو میگیرند و مالیات میبندند و خلاصه اصلا برای ماها ثروتی در نمی آید! 👈دیدم استدلال جالبی کرد! گفت اگر ثروتی بود پس چرا بلند نمیشویم هر سال بیایم ایران به فامیلها چند بار سر بزنیم یا به فلان کشور برای تفریح برویم! اینها دروغ میگوند! اصلا پولی نوعا برایشان نمی ماند! 👈پرسیدم آنجا وقتی میروند میتوانند هر کثافت کاری و غلطی بکنند؟! گفت اصلا ورای بی حجابی نسبی اگر بد نگاه کنی فلان میشود! اگر هم میخواهد هر غلطی بکند جاهای خاصی هست که اصلا اینها حال و پولی برایشان نمیماند بروند خرج این کارها بکنند! 👈خلاصه دیدم همینطور درد دلش باز شد و گفت و گفت. گفت پسرم با من برنگشت ولی بقیه برگشتند و دوباره از صفر بعد از آن همه خرج کردن شروع کردم! چند سال از زندگی عقب افتادم! اصلا آنجا جای من نبود! فریب این حرفها را خوردم! ✋البته نمیگویم همه ی آنهایی که به غرب میروند یک جور هستند ولی در هر حال حرفهای ایشان اینطور بود. بنده به ایشان گفتم آنجا احتمالا باید بیشتر کار کرد و کمتر هم انتظار داشت. 👈ولی اینجا دقیقا برعکس است! معمولا کمتر کار میکنند و بیشتر انتظار دارند! ولی آنجا طوری طرّاحی شده که چون همه کار میکنند و آدم مجبور به کار میشود دیگر نمیتواند تنبلی کند! برخلاف اینجا! ⚪خلاصه از این حرفها زدیم که مجال دیگری باید از آن صحبت کرد. فقط به ایشان این مضمون را گفتم که سید! آن وقت که میخواستی بروی خواستم به تو بگویم آواز دُهُل شنیدن از دور خوش است! ولی اگر چند روز هم با تو بحث میکردم و کتابها میخواندی باز قبول نمیکردی! حالا که رفتی و خودت دیدی دیگر وضعیت فرق میکند! 👈فقط به خودت بگو شاید خدا من را مأمور کرده بروم و برگردم و مثل شیر و مثل یک انسان آزاده به بقیه بگویم اشتباه کردم رفتم! بمانید همینجا و قدر بدانید و زندگیتان را بکنید و کلوا من الطیّبات و اعملوا صالحا! ✅قسم میخورد که اصلا خوشی برایش نداشت نه ترکیه و نه یونان و... . اینکه اینجا دست زن و بچه اش را میگیرد و با هم حرم میروند یک دنیا ارزش دارد. میگفت اگر به من بگویند کانادا دعوتت کرده و با مالیات و... هم اذیتت نمیکند هرگز دیگر بروم! 🔸«ثروت اخلاق و عمل صالح»🔸 یک نکته ای در کلام ایشان بود که چشمم را گرفت! ایشان سرمایه اش را از دست داده بود و دوباره به ایران برگشته بود تا از صفر شروع کند! ولی خودش میگفت به خاطر اینکه آدم دست پاکی بوده و سالهای سال در میدان میوه و تره بار کار میکرده و هیچ خلافی نکرده همین باعث شده به محض اینکه برگردد ولو سرمایه ای ندارد باز به او اعتماد کنند و به سرعت وارد شبکه ی کار شود. 👈به ایشان گفتم معنای سخن شما این است که شما در واقع ثروتی دیگر ندارید ولی از طرفی واقعا ثروتی دارید! آن هم دست پاکی و امانت داری و صداقت است! اینها در واقع خودش ثروت است. ✋ماها به دلیل حس گراییمان فقط پول و حساب بانکی را ثروت میدانیم. نمیدانیم اخلاق و پاکی خودش در جامعه ثروت است! ولو گاهی آدم را مسخره کنند یا گاهی انسان ببیند همین پاکی و صداقت باعث ضرر مالی میشود. 👈ولی با نگاه عمیقتری وقتی به ماجرا مینگری میبینی واقعا پاکی و صداقت خودش ثروتی فنا ناپذیر و پس اندازی دائمی است. این پاکی حالا میبینی که چقدر به دردت میخورد! تو با دست خالی به ایران برگشتی ولی در واقع با دست خالی برنگشتی! 👈آن خاطرات خوش و پاکی که از خودت سابقا در یاد دیگران به یادگار گذاشتی حالا میفهمی ثروتی واقعی بود! تو واقعا ثروتمند بودی و خبر نداشتی! 💰ما قدر این پاکی ها و صداقتها را نمیدانیم! اینها ثروت حقیقی است. حتّی در همین زندگی دنیا هم ثروت است. فطرتها آن را درک میکنند و به آن انس میگیرند! احساس آرامش میکنند! برایشان زیبا و معطّر و دلنشین است. خریدار اویند! 👈ولی عمق نورانی این پاکی ها دیگر در سرای دیگر روشن میشود! تازه میفهمیم ثروت در واقع فقط و فقط همینها پاکی ها بود و بس! الآن هر چند کاملا با اعمال و ملکات و پاکی هایمان محشور نیستیم و تنها گاهی مانند این حال وجود آنها و تأثیر آنها را تا حدودی درک میکنیم ولی به محض اینکه از این عالم چشم ببندیم دیگر تنها با همین ثروتمان محشور میشویم! 👈آنجاست که وقتی میخواهی دستت را در جیبت ببری تا خرج کنی و لذّت ببری و به چیزهایی که میخواهی برسی خواهی دید سکّه و پول رایج آخرت همین عمل صالح و عقیده ی پاک و همین زلالی هاست. 👈حالا یک شمّه ای از آن را این برادرمان در بازگشت از غرب در قالب اعتماد دیگران به ایشان به خاطر ثروت پاکی اش تجربه کرد ولی اساس این ثروت که همان ایمان و عمل صالح است در سرای دیگر خودش را جلوه میدهد! حور و قصورها با آن میتوان خرید و هر چه دل انسان بخواهد میبیند ثروتش را دارد!
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۶) «ذکر و فضائل اهل بیت را بگویید!» «هیئت درمانی» 🔹با یکی از برادران در زمینه تبلیغ دین در فضای یکی از دانشگاه های معتبر کشور صحبت میکردیم. بحث بر این بود که اینها را چطور از آن فضای فریبنده ی الحادی محفوف به علوم طبیعی میتوان بیرون کشید! ✋حالا مباحثی در باب ردّ الحاد مدرن و بحث های علمی میشود با آنها نمود. ولی چه کنیم آنها دلشان از آن فضاها کنده شود! ✅گویا مسأله بیش از آنکه ذهنی باشد دلی است! حبّ و بغض است! فریب خوردن است. ابلیس با آن بُرنُس ذو الوان و کلاه رنگارنگش که با آن قلبها را میدزدد اینبار در فضای علوم طبیعی اینگونه دارد دلربایی میکند. 🔹بنده عرض کردم یک امری را مشاهده کرده ام و آن هم این است که هیئتیهای این دانشگاه به شکل غیر عادی قابلیّت تحوّل دینی بلکه اساسا مبلّغ دین شدن را دارند! به ذهنم خطور کرد مقداری آن را بیان کنم. 🔻ما عظمت روح انسانی را هنوز درک نکرده ایم! انسان را به فعالیتهای ذهنی اش تقلیل داده ایم! این اعجوبه ی آفرینش که روحی لطیفتر و حساستر از آن شبنمِ رویِ گلبرگهای گلهای زیبا در سپیده دمان بهاری دارد را نشناخته ایم! نمیدانیم دردش چیست! نمیدانیم آن نفخه ی الهی در این کالبد جسمانی چه رمز و رازها به پا کرده!🔺 ✅اصلا میدانید داستان چیست؟! دلها را دلایلی است که سرها را از آن خبری نیست! بگذارید پشمینه پوشان تند خوی وادی ذهن فکر کنند اینها شعر است. ⚪️اگر چنین است میدانی در هیئتها چه رخ میدهد که اینگونه پالایشگاه انسان شده است؟! ره صد ساله را یک شبه میکند؟! از صدها جلسه بحث و صدها جلد کتاب خواندن چرا بیشتر اثر میکند؟! چون بدون آنکه هیاهویی کنیم و فضای دریافتهای ناب قلبها و فطرتها را غبار آلود کنیم آنها را به ملاقات ابر انسانهای کهکشانی و آن اولیاء الله آسمانی میبریم. ✔️آری ذکر اولیاء الله و بیان فضائل آنها معجون قلوب و فطرتها است. ذکر اولیاء الله و پاکان درگاه الهی و کمالات آنها به شکلی که نه گوینده و نه شنونده خبری از آن ندارند در عوالمی از باطن روی روح و سرّ و سریره ی انسان کار میکند! دلها را میرباید. برایش آشناست! گویا خود گمشده ی اوست! گویا گذشته ای داشته که دارد آن را به یاد می آورد! ✋نمیگویم شبهات را رفع نکنیم! نمیگویم بحث علمی نکنیم! اینها همه لازم است! 🔹ولی گاهی یک داستان هم برایشان بگویید! حتّی برای این ملحدها! داستان و ماجرای ابراهیم ها را بگویید! فضائل مولایمان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب را بگویید! برایشان نهج البلاغة بخوانید! گاهی هم از آن شیب خضیب و خدّ تریب بگویید! داستان آن گلوی بریده در دستان آن پدری داغدار را بگویید که طفل شیر خوارش را از مادر گرفت تا سیرابش کند! عاشقانه های آن گودی قتلگاه را بگویید! از آن علمدار بی دست بگویید!😔 اینها بیان غم و غصه نیست! اینها اکسیر و معجون فطرتهای جویای حقیقت و هادیان نور است. 👈گاهی هم از مناجاتهای شبانگاهان سید عابدان بگویید! بگذاریم بشنوند! بگذاریم اینها را بشنوند! باور کنیم اینها خوب نشنیده اند! مگر میشود انسانی اندکی صفایی برایش در این دل مانده باشد و شیفته ی اصل خود نشود؟! 🔸آری رفقا برای انسانها از اولیاء الله بگوییم! ذکر پاکان را بگوییم! مقامات اولیاء الله را بگوییم! شرح احوال آنها و زندگی آنها را بگوییم! فضائل آنها را بگوییم! نه آن فضائلی که حالا موثّق نیست یا هر کسی فعلا آمادگی دریافت آن را ندارد! همین را بگوییم و دیگر کارمان نباشد! کتاب زندگی این شهداء و اولیاء را هدیه دهیم. 🔸خودش در دلها کار میکند! با فطرتها صحبتها دارد! این را فراموش نکنیم. این را دست کم نگیریم! این اداهای علمی باعث نشود اصل کار را فراموش کنیم. 👈بله بعد از آن شیطان بیکار نمینشیند! شبهات را هم روانه میکند! وقتی این گرایشات تصحیح شد میتوان از آنها هم حرف زد! ولی اوّل دلها را اصلاح کنیم. مسأله در غالب موارد آن نیست که ذهنها را ربوده اند! مسأله بیشتر آن است که دلها را ربوده اند! ✅شاید از همین روست که در روایات اینقدر روی مساله ی ذکر اهل بیت و بیان فضائل ایشان تاکید شده است! ⚪️راستی مگر در این هیئتها چه رخ میدهد؟! در اینها چه شد که این گلهای زیبا را تقدیم باغ جهاد و شهادت کرد؟! اینگونه در این ظلمتکده ی دنیا عاشقان واله تحویل ملکوت داد؟! سرّ هیئتها در همین پرورش فطرتها با ذکر اولیاء الله و مجذوب شدن آنها است. روضه خواندن و گریه و هیئت در واقع ذکر و بیان فضائل اهل بیت علیهم السلام است. برای این قلبهای تشنه از فضائل امیر المؤمنین و روح بلند ابا عبد الله بگویید! 👈نکند این روضه ها و هیئتها را دست کم بگیریم! نوع این بیانات نوری طوری است که اگر واقعا به دل مردم برسد خودش دلها را رام میکند! خودش میفهمد این از تبار دیگری است! جنس دیگری است! «رحم اللَّه عبدا أحيى‏ أمرنا... فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا»
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۷) «پیشنهادی برای خواندن دو کتاب شگفت انگیز» «انجیل برنابا» «کتاب سلیم بن قیس هلالی» 🔹این روزها نمایشگاه کتاب بود و بسیاری کتاب میخریدند و میخواندند. به ذهنم رسید بنده هم دو کتاب را معرفّی کنم. ۲۲ بهمن سال ۱۴۰۱ بود که ظهر یکی از دوستان دعوت کرده بود. بعد از راهپیمایی منزلشان رفتیم و مشغول گفتوگو بودیم. در کتابخانه ی منزلشان چشمم به انجیل برنابا خورد! 🔸مدّتها بود که علاقه داشتم آن را مطالعه کنم ولی نداشتم! کتاب را قرض گرفتم و حدود سه ماه تا دیشب بعضی از اوقات فراغت مشغول مطالعه و بررسی و فیش برداری از آن بودم. خدا میداند چه لحظات خوشی را با این کتاب تجربه کردم و چه معنویّت دلنشینی از آن دریافت کرده و چه نشاطهای عمیقی برای عبادت یافتم. 🔹خدا میداند پاسخ چه پرسشهای بسیاری را که سالها منتظرش بودم در این کتاب یافتم. کتابی شگفت انگیز و حاوی دریایی از معارف و مواعظ روح افزا! فعلا قصد بررسی اسناد آن و تاریخچه ی این کتاب و توضیح آن را ندارم. بحثی مفصّل است و اجمالا بنده اتّهام جعلی بودن اساس این کتاب نورانی را بسیار دور از حقیقت میدانم! 🔸مثل آن است که کسی بگوید نهج البلاغة جعل شده توسّط سید رضی است! آخر اگر سیّد رضی میتوانست چنین مضامینی را جعل کند که دیگر سید رضی نبود! خود امیر المؤمنین بود! مثل این است که فرضا کسی بگوید احیاء العلوم یا تفسیر المیزان جعلی است و شخص شیّادی آن را نوشته و آن را به غزالی و علامه طباطبایی بسته است! یعنی گاهی خود کتاب ورای بررسی استنادش نشانگر خارق العاده بودن مؤلفش است. ⬇
⚪انجیل برنابا فقط بیان یک سری گزاره های تاریخی نیست! پر از تمثیلات عمیق و بدیع و شگفت و تحلیلهای عرفانی و اخلاقی عجیب و بیانهای عالمانه ی فراوان در موضوعات مختلف است. بسیاری از مطالبش در جای دیگر اصلا پیدا نمیشود. کسی که خودش در این فنون دستی دارد میفهمد که آن کسی که میگوید اینها جعلی است چقدر دور از آبادی است! این جاعل را معرّفی کنید تا علما و فضلا زانوی تلمّذ در مقابلش بزنند! هر کسی از فنّ خودش بهتر خبر دارد که به تعبیر برخی از بزرگان دهان آدم میچاید از اینکه بخواهد چنین معارفی از او صادر شود! 👈گاهی انسان با فطرت و فهم اصیلش میفهمد که کلامی خیلی بلند مرتبه است و هر چند آن را وقتی میشنود به خوبی میفهمد ولی این فهمیدن زود و باور به آن به این معنا نیست که خودش هم میتوانست چنین بیانی داشته باشد! مانند آبی گوارا بر کامهای تشنه است. ✋فعلا معطّلتان نمیکنم و این بحثهای اعتبار شناسی را به مجال دیگری میسپارم. 💡به ذهنم خطور کرد وزان این کتاب مانند وازن کتاب سلیم بن قیس هلالی در باب تاریخ صدر اسلام است. 🔹بنده سالهاست مطالعاتی در زمینه ی تاریخ اسلام و تاریخ ادیان و مانند آن دارم. آن هم از روی مصادر اصلی و با دقّت و بررسی مشکلات و معضلات و چالشها! دیگر تقریبا برایم روشن است که تاریکی ها کجاست و حدود و ثغور علم تاریخی ما و کاستی های آن در گره گشایی از معرفت تاریخی مان کجاست! ورای مباحث سندی و تاریخی پیرامون کتاب سلیم بن قیس که آنها را نیز در جای دیگر سالها پیش بررسی کرده بودم برایم روشن بود تقریبا هر جایی که برای بنده معضلی بود به شکل عجیبی در این کتاب گره گشایی میشد! ✋بنده که دیگر به گمانم آدم ساده ای نبودم که به راحتی کسی برایم بگوید این مضمون جعلی است. میدانستم چنین چیزی به این گستردگی و دقّت اساسا نمیتواند به ذهن جاعلی آن هم در آن زمان رسیده باشد! پیش قاضی و ملّق بازی؟! هر چیزی حساب و کتابی دارد! فرضا اگر بنده میخواستم جعل کنم میدانم هیچگاه نمیتوانستم اینگونه جعل کنم! اینها نوعا حقیقت است نه تخیلات جاعلان! 👈نمیخواهم ادّعا کنم همه ی آنچه به عنوان کتاب سلیم بن قیس الآن موجود است بی نقص است. ولی اساسش برایم روشن بود که یک تحفه ای از دل تاریخ است که با عنایت الهی خواسته پرده از بسیاری از اسرار که عادتا هیچ گاه در علم تاریخ قابل بیان نبود بردارد. 👈بسیاری از خط و ربطها و دقایق و پیوستگی ها و انسجامها روشن میشد. بسیاری از حلقه های مفقوده روشن میشد. 🔹دقیقا همان احساسی که در مطالعه ی این کتاب در تحقیقات تاریخی که داشتم برایم ایجاد میشد در انجیل برنابا هم برایم در زمینه معضلات تاریخ ادیان و برخی معارف الهی ایجاد میشد. یک تحفه ای الهی برای پرده برداری از حقایقی ناگفته و ناب از دل تاریخ که برای آنهایی که مدّتها با تورات و انجیل و تاریخ ادیان و تاریخ اسلام و قرآن و روایات کار کرده اند حاوی اسرار فراوان است. ✋دیگر همین قدرش را سربسته خدمتتان عرض کردم هر چند میدانم افرادی که غور باحثانه و محقّقانه و متتبّعانه در تاریخ این مباحث ندارند چندان شاید نتوانند عمق آنچه عرض کردم را حتّی با دقّت در این کتابها متوجّه شوند 💡ولی به ذهنم خطور کرد این مطلب را بذل کنم. شاید روزی کسی بود. به افراد علاقه مند توصیه میکنم این دو کتاب را مخصوصا انجیل برنابا را با دقّت در خلوتها مطالعه کنند و روی فراز فراز آن تأمّل کنند. ⚪اصلا بنده کاری ندارم که این انجیل برنابا واقعا برای برنابا هست یا نه! اصلا جعلی هست یا نه! باز به این هم کاری ندارم که مواضع این کتاب به شدّت ملائم با قرائت قرآنی از تاریخ اهل کتاب و خصوص حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام است. فقط میگویم هر چه هست با قطع نظر از همه ی اینها خودش شاهکار شگفت انگیز تاریخی است! 👈در متون اسلامی و همینطور متون دینی اهل کتاب، تقریبا کتابی به مختصّات این کتاب در نشر معارف الهی و حلّ معضلات ندیده ام. تمثیلات و تحلیلات و دقایق شگفت انگیز آن طوری است که ارزش آن را دارد که یک دوره علم کلام اسلامی را با آن غنی سازی کنیم! 👈در منبرها از آن استفاده کنیم. واعظین را به مطالعه و بهره برداری از آن دعوت کنیم. طلّاب را با آن آشنا کنیم و جلساتی در زمینه آن تشکیل دهیم. در بین علمای خودمان کسی را به اندازه ی مرحوم آیت الله بهجت ندیدم که به این کتاب عنایت داشته باشد که این نشانگر نوعی پیشتازی و روش بینی ایشان است. در کلامی از ایشان دیدم که فرمودند: 📖«انجیل برنابا با اناجیل اربعه مخالف است. جهات عجیبه و شواهد صدقی در آن است که خدا می‌داند چقدر به اسلام نزدیک است ... هر کسی که این انجیل را ببیند یقین پیدا می‌کند که (قسمت) زیادش همان بیانات خود حضرت عیسی ع است... اگرچه الفاظ آن شبیه قرآن نیست، نه در معانی و نه در الفاظ اما خیلی شبیه به روایات عالی ما است...»
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۸) «دستورهایی راهبردی برای رشد تصاعدی در وادی دانش» 🔹به دعوت برخی طلاب محترم مدرسه ی علمیه معصومیّه برای یک گعده ی شبانه به مدرسه رفته بودم. به ذهنم خطور کرد خلاصه ی حرفهایی که به عنوان پیشنهادهای راهبردی برای طلاب و دانشجویان بیان کردم را بذل کنم شاید به درد دیگران هم خورد! زمینه ی بحث هم عمدتا در علوم حوزوی و دینی است. 🔸قبلش به عنوان مقدّمه نکته ای در زمینه دستورات راهبردی عرض کنم. وقتی انسان یک هدف والایی برای خود ترسیم میکند که به آن برسد طبیعتا نیازمند طرح دراز مدّتی است که برای نیل به آن هدف برای خود طرّاحی میکند. یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به آن هدف بلند. 👈در چنین فضایی گاهی برخی به دنبال میانبر یا دستور العملها و کارهایی هستند که حکم معجون را دارد! خیلی در وصول سریعتر و عمیقتر به هدف به آنها کمک کند. ✅به دلیل پیچیدگی سنخ تسانخ و مناسبت این دستورها با آن اهداف گاهی تمایل پیدا میکنند که یک سری دستورات ساده و عملیاتی را بشنوند که وقتی به آن عمل کنند دیگر خیالشان راحت باشد که بدون دغدغه ی دیگر روزی قطعا ثمر خواهد داد! ✅فقط باید به آن عمل کنند و بگذارند دَم بکشد! تکلیفشان روشن میشود و همین روشنی باعث طمأنینه و اجماع قوای نفسانی برای عمل به آن دستورات میشود. با این نوع دستورات انگیزه ی بیشتری در خود برای اقدام و عمل می بینند! فعلا برای این نوع دستور العملها اصطلاح «دستور راهبردی» را استفاده میکنم. ⬇
✅دستوراتی ساده و اندک که هر چند تحلیل نسبت آنها با آن اهداف والا گاهی بسیار پیچیده و نیازمند مباحث گسترده است ولی به شکل شگفت انگیزی عمل به آنها حلال مشکلات است. مانند قرص و کپسول است. بیماریت را خوب میکند! 👈به عنوان مثال با بررسی متون دینی اینطور به دست می آید که یکی از دستورات راهبردی دینی نماز اوّل وقت است! به همین ملتزم بمان و بمان و بگذار کار خودش را بکند! دیگر غمت نباشد! 🔹حال مسأله این است که اگر چنین دستورات راهبردی میتوانند وجود داشته باشند -که باعث شوند اینقدر به شکل ساده ولی عمیق و سریع به اهداف بسیار بلندمان برسیم- پس اینها واقعا ارزش جستوجو و یافتن ندارند؟! ارزش آن را ندارند که با جان و دل به استقبال آنها برویم و آن را هضم وجودمان کنیم؟! ارزشش را ندارد آن را دو دستی و با احترام کامل گرفته و همواره ملتزم به آن شویم؟! قطعا این نوع دستورات را باید بوسید و بر بالای سر گذاشت! 🔸حالا با توجّه به این مقدّمه آنچه برای بنده به شکل تجربه ای روشن شده را در قالب دستوراتی راهبردی در وادی دانش عرض میکنم. اندکی توضیح هم میدهم ولی دیگر در صدد اثبات راهبردی بودن آن نیستم: 🔻«فیش برداری، انبوه خوانی، نویسندگی، نپرسیدن، ارجاع بینی، تنویر تصوّری، اصل گرایی، وقت شناسی، عابد بودن»🔺 🔴۱-فیش برداری کنیم. دیگر حتّی المقدور در برنامه هایی مانند وان نت هر چه یاد میگیریم و جالب توجّه است را تبدیل به فیشهایی کنیم. از هر جای هم بود فرقی نمیکند که الحکمه ضاله المؤمن. اگر وقت نمیشود فعلا تا به ذهنمان آمد و شنیدیم یا دیدیم در موبایلمان بنویسیم تا یادمان نرود و در اوّلین فرصت سریعا تبدیل به فیشی در وان نت کنیم! تایپمان را سریع کنیم. حتّی المقدور دیگر بر کاغذ ننویسیم! لپتاپ مناسب این کار که کوچک و چابک باشد و استفاده از آن دشواری به دنبال نداشته باشد تهیه کنیم. نگذاریم مطلبی از دستمان برود! نکته سنجمان میکند! وارد عالم دقّت و ریزبینی میکند! تشنه ی دانستنمان میکند! در برابر امور جدید نرم و پذیرا و حسّاسمان میکند! گیرایی مان بالا میرود. دلگرممان میکند! خوف از حافظه را کم میکند. دست انسان را در نوشتن روان میکند. در فیش برداری سعی شود مقداری به آن محتوا ارزش افزوده داده شده و یک اثری از نفس خودمان به شکلی بر آن بگذاریم. این فیشها را بکاریم و بگذاریم خودش به مرور سبز شود. بگذاریم علامت سؤالهایی در ذهن ما ایجاد کند که مانند آهنربا و گیرنده هایی مخفی به مرور مطالب مناسبش را در دیدگانمان برجسته کرده و به سمت خودش جذب کند و مدام در طول مطالعاتمان فربه و فربه تر و دقیق و دقیقتر شود. به مرور کتابچه ها و فصول و شاخ و برگهای بسیاری این فیشها پیدا میکند. سعی کنیم مطلبی از دستمان فرار نکند و فریب حافظه مان را هم نخوریم! گرگ نکات باشیم. 🔴۲-انبوه خوانی کنیم. مانند بولدوزر به جان کتابها بیافتیم! خیلی آداب و ترتیبی نداشته باشیم! وسواسی نباشیم! سوسول نباشیم! در رشته های مختلف هم بخوانیم و خودمان را محصور نکنیم! انبوه خوانی فوائد بسیار برایمان دارد که خودمان خبر نداریم! به شکل ناخودآگاه بدون طلب قبلی نظام تصوّری و تصدیقی ما را تغییر و ارتقاء میدهد. بزرگمان میکند. بسیاری از پرسشها را یاد میگیرم. بسیاری از پاسخها را یاد میگیریم! بسیاری از بذرها را در وجودمان میکاریم. اخلاق و ملکه ی کتاب خوانی را در خودمان ایجاد و تقویت میکنیم. فعلا مرادم اصل انبوه خوانی است. یعنی برایمان این مسأله حل شود که حالا حالاها باید کتابهای بسیار را بخوانیم و بخوانیم! این را باور کنیم! اصل خواندن برایمان ملکه شود. برای شروع حتّی از رمانها و شرح حالها بخوانیم! در ادامه حتما کتابهای تاریخی را جدّی بگیریم! ولی اساسش همان انبوه خوانی است. بسیاری مشکلشان آن است که انبوه خوان نبوده اند! هر چند به مراتب بالایی از دقّت و فضل رسیده اند. از کتابها نترسیم! مدام از این منفعل نشویم که بابا اینها را نمیفهمی بگذار ۳۰ سال بعد! نه از همان ابتدا گاهی حتّی فتوحات ابن عربی و احیاء العلوم غزّالی و اسفار ملّا صدرا را هم دست بگیرید تا بت اینها شکسته شود! در دل این انبوه خوانی این دلهره و هراس از کتب هم باید به مرور از میان برود. ⬇⬇
🔴۳-بنویسیم! یبوست قلم نداشته باشیم! بدانیم باید نوشتن و نویسندگی را برای خودمان ملکه کنیم! خودمان از همان اوایل دست به قلم شویم هر چند لازم نیست به دیگران ارائه دهیم. اهل نوشتن باشیم. طوری که مانند مومی در دستمان نرم شود. به راحتی بتوانیم هر مقصودی را به سادگی تبدیل به یک نوشته کنیم! این نوشتن نکته ها دارد! خودش معلّم انسان است! فکر انسان را منقّح میکند! نفی خطورات کرده و تمرکز می آورد! گرته برداری دقیق از نوشته های دیگران و سبکهای آنها در ظرف نویسندگی برای انسان مهیّا میشود. دانش واژگانی مان را بالا میبرد و همین باعث اعتماد به نفس و حتّی قدرت تفکّر در ما میشود. حالا چه بنویسیم؟! لااقل خلاصه ی درس و مطالبی که مطالعه میکنیم را با قلم خودمان به شکل موجز بنویسیم. 🔴۴-نپرسیم! یعنی چه؟! یعنی عافیت طلب نباشیم! یعنی خودمان را قطع طمع کنیم از اینکه قبل از تلاش و به فعلیت رساندن همه ی توانمان از استاد و دیگران پرسش کنیم! این را در خودمان تبدیل به ملکه کنیم که تا قبل از درس استاد تمام سعیمان باشد که همه ی مطلب را خودمان یاد بگیریم! چیزی برای استاد نگذاریم! وقتی این تلاش را کردیم بعد در درس ببینیم استاد چه چیز تازه ای دارد! اینطوری اهل فکر و تلاش بار آمده و مستقل میشویم. این کار باعث میشود فاصله ی واقعی و نه توهّمی حاصل تنبلیمان را با استاد تشخیص داده و از فضل واقعی استاد استفاده کنیم! تازه استاد شناس میشویم که هر کسی چه چیزی در چنته دارد! و الا معمولا کلّ بر اساتید میشویم! اساتید کارشان رفع تنبلی ماهاست تا پرداختن به آن معنای واقعی استادی شان! البته روشن است که مرادم خجالت از سؤال کردن و یا استبداد نظر نیست! روشن است چه میگویم! دندان طمع اینکه قبل از به فعلیت رساندن تامّ خودتان از کسی بپرسید را بکشید و ببینید چه آثاری را برایتان به مرور به دنبال خواهد داشت! 🔴۵-ارجاعات را خودمان ببینیم! وقتی مطلبی از کتابی نقل میشود سریع بروید اصل مطلب را از همان کتاب خودتان دقیقا بخوانید! به این نقل قولها اکتفا نکنید! ببینید این کتاب فصول و تبویبش چطور است! مؤلفش کیست! قبل و بعد آن مطلب چیست! عادت کنیم کتابها را اینگونه دست بگیریم و تورّق کنیم و بررسی کنیم! خدا میداند چه دستور راهبردی عمیقی است. قدرش را بدانید و فقط به آن عمل کنید و غمتان نباشد! در دل این رجوعها خیلی چیزها را به مرور یاد خواهید گرفت و خیلی تحوّلات مبارک را به مرور در خود خواهید دید. الان که دیگر با این نرم افزارها کار آسان شده! گویا هر کدام از ما یک کتابخانه ی بسیار بزرگ و یک دسترسی فوق العاده برایمان ایجاد شده. امروزه انس با این نرم افزارها و یادگیری استفاده از آنها و لذت بردن از پرسه زدن در بین آنها سرمایه ی علمی ماست. 🔴۶-تصوّراتمان را منوّر کنیم! از اینکه اسم شخصی یا کتابی یا اصطلاحی یا هر چیزی را ببینیم و بی تفاوت از کنارش بگذریم بترسیم! این جهلهای تصوّری یا تصوّرات خاممان را از همان ابتدا سعی کنیم مدام کاملتر و عمیقتر کنیم! مثلا اسم رجال یا کتبی که در این کتاب از آنها اسم برده شده یا اموری اینچنینی را یادداشت کرده و جداگانه آنها را بررسی کنیم. امروزه با ظهور فضای مجازی این کار آساننتر شده و دیگر بهانه ای چندان نمیماند. مثلا میگوید ابن خبّاز فلان گفت! برو ببین این بابا کیست؟ استادش که بوده؟ چه عصری میزیسته و چه کتابی داشته و اگر توانستی کتابش را یک تورّقی بکن! شرح احوالش را بخوان! یا اصطلاحی است که خاص است. برو مثلا کشّاف اصطلاحات الفنون را باز کن ببین چیست؟! خلاصه از اینکه یک خلأیی در این زمینه ها داشته باشیم گریزان باشیم. این تنویر تصوّری به مرور روشن بینی و دیدهای دیگری به انسان میدهد که خودش هم نمیداند که در حال یک تحوّل عمیقتر است. من حیث لا یشعر اثر خودش را میگذارد! نوعا افراد بیشتر مشکلاتشان در خام بودن تصوّراتشان است تا تصدیقاتشان! انبوه خوانی در کنار عادت دادن خودمان به تنویر تصوّری گام مهمّی در این راستا است. ماها معمولا گمان میکنیم داستان در حوزه ی تصدیقات رقم میخورد! شاید هیچ گاه نفهمیم بسیاری از مواقع اساسا دور از باغ و آبادی تصوّری سیر تصدیقی را شروع کرده ایم! خامی های تصوّری برخلاف خامی های و جهلهای تصدیقی دیرتر مورد توجّه و طلب قرار میگیرند. ⬇⬇⬇
🔴۷-اصل گرا باشیم! یعنی چه؟! یعنی در هر علمی و در هر امری سعی کنیم آن ریشه های و منابع دست اوّل را ببینیم. خودمان را عادت بدهیم آن قلّه های هر علم و کتابهای اصلی را نگاه کنیم! به مطالب و کتب دست چندم قانع نباشیم. حتّی المقدور سعی کنیم اوّلینها را رصد کنیم. مثلا چه؟! مثلا اینکه در تاریخ برویم سراغ همان سیره ابن هشام و الموفّقیات زبیر بن بکّار و طبقات ابن سعد و مانند آن! در نحو به مرور برویم سراغ کتاب سیبویه و مقتضب مبرّد و اصول ابن سرّاج و مانند آن! در مباحث اختلاف فرق برویم سراغ العثمانیة جاحظ و المعیار و الموازنة اسکافی و الایضاح فضل بن شاذان و مانند آن! در کتب روایی مصادر اصلی را ببنیم و خودمان را عادت ندهیم به مطالعه ی بحار و وسائل! در منقولات سعی کنیم مستندها را وجهه ی بررسی خودمان قرار دهیم! به جای آنکه مدام مثلا غرر الحکم و مناجات خمسه عشر بخوانیم با کافی و صحیفه ی مبارکه سجّادیه مأنوس باشیم و همینطور ... . 🔴۸-وقت شناس باشیم! همانطور که شبها اعمالمان را محاسبه میکنیم به این فکر کنیم چه وقتهایی دارد بدون دوشیده شدن از دستمان میرود! بین کلاسها یا در هنگام شستن ظرفها یا در رفت و آمد و... . ببینیم چطور میشود اینها را احیاء موات کرد؟! مثلا با گوش کردن صوتهای مناسب در این فواصل! یا کتابهای پشتیبان متناسب با این زمانها یا ... . اینها را باید محاسبه و بررسی کرد و برای هر کدامش از قبل برنامه داشت! اوّلا این را یک موضوع مهم برای زنده کردن وقتهای مرده دانست. ثانیا در قبال این فرصتها منفعل نبوده و از قبل فعّالانه برایشان نقشه داشت. بسیاری از صوتهای خوب انسانهایی که فکر مولّد دارند را میتوان در این زمانها گوش کرده و استفاده نمود. مطالبی که گاهی در کتابها هم یافت نمیشود. فیش برداری کرد. خود را به بطالت عادت نداد. گاهی مضامینی برای حفظ کردن قرار داد و در این زمانها تکرار کرد! کتابهای صوتی مناسب گوش داد. 🔴۹-اهل عبادت باشیم! نماز اوّل وقت حتّی المقدور به جماعت و همینطور نماز شب! گاهی شرح حال شهدا و اولیاء را بخوانیم. اگر اینطور نباشیم در وادی علوم دینی و طلبگی دچار تناقض میشویم! دچار اصطحکاک روحی شده و پژمرده میشویم. انگیزه و توان علمی مان کم میشود. امیال ارضاء نشده ی عمیق عبادیمان را بر سر این درسها و تلاشهای علمی خراب میکنیم! در همین راستا ورزش و تفریح هم به شکل معقول و متناسبی میتوان اثر راهبردی بر روی روند علمی افراد بگذارد. ✋ممکن است بگویید از میان اینها کدام مهمتر است که دیگر آن را لااقل در رأس کارهایمان قرار بدهیم؟! پاسخ این است که ان کان و لابّد که یکی را بگوییم همان فیش برداری را فعلا عرض میکنم! امثال شهید مطهری اگر این روش را نداشتند این برکات را هم نداشتند. اگر دوتا خواستید آن نپرسیدن را هم دو دستی بگیرید. اگر سومی را خواستید ارجاع بینی را هم خیلی جدی بگیرید و ...
باسمه تبارک و تعالی «جنگ اوکراین و آینده ی ایران» «پیامهای آشتی عربستان و تمایل مصر برای برقرار ارتباط با ایران» 🔹در نوشته های بذل خاطر از بیان مباحث جزئی زمان مند پرهیز میکنم: که تقویم پارینه ناید به کار! مگر آنکه یک نکات کلّی در آن متولّد شده و به نوعی به درد همه ی زمانها و مکانها بخورد. به ذهنم خطور کرد گاهی مناسب است مباحثی جزئی نیز بسته به فراخور بدون آنکه شماره ای برای آن ذکر کنم بنویسم. 👈با یکی از عزیزان که به شکلی منتقد سیاسی است صحبت میکردم. دیدم قیمت ماشین و خانه و... مدام مورد بحثمان قرار میگیرد! گاهی اگر یک نگاه کلان تری نداشته باشیم ممکن است دچار نوعی خطای محاسباتی شویم. گاهی برای دیدن حقیقت باید از آن فاصله گرفت و دوباره آن را دید. 👈برویم بالا یک نگاه ماهواره ای به وقایعی که در حال رخ دادن در عالم است بیاندازیم و ببینیم الآن مختصاتمان در پهنه ی وقایع جهانی و آینده ی جهان کجاست؟! در درون چه روندهایی هستیم و مقصد این روندها که در مسیرش این رویدادها در حال رخ دادن است چیست؟! 🔸به این دوست عزیزمان عرض کردم ورای همه ی مشکلاتی که ما در داخل داریم که بخش مهمی از آن هم به دلیل جنگ ترکیبی تمام عیار علیه ماست ولی گویا تحوّلات عمیقی در حال رخ دادن است. این را ما شاید خوب نبینیم زیرا در دل ماجرا و وسط میدان جنگ ترکیبی هستیم و نوعا هم خودمان خبر نداریم که وضعیت جنگی است. بسیاری از اینها درد جنگ است؛ آن کسی که بیرون نشسته و دید سیاسی دارد بهتر میفهمد که دارد چه رخ میدهد. ⬇
🔹از موضعی مطلب را رصد میکند که میتواند حاوی نکات مهمّی برای ما باشد. عرض کردم اخیرا شاهد آشتی بزرگ عربستان با ایران و سپس تمایل مصر برای برقرار ارتباط با ایران بودیم. اینها طبیعی نیست. اگر در وضعیت ضعف قرار داشتیم آنطور که بسیاری در درون کشور گمان میکنند اینها قابل توجیه نبود. پس میتوان از اینجا وارد یک بحث شد که نکند در نگاه دیگرانی که بیرون از این گرد و غبارها وضعیت ما را رصد میکنند ما کاملا رو به رشد و اقتدار و پیشرفت قرار گرفته ایم؟! آیا فرضیه ای نیست که بتوان از آن بحث کرد؟! دیدم تأیید کردند. 💭ولی مگر چه شده است؟! در بذل خاطر شماره ۲۸۵ شرحی بر کلام رهبری در زمینه ی پیچ تاریخی بیان کردم. خواندن مجدّدش میتواند مفید باشد. 🔹ما چون دور از میدان نبردیم نمیدانیم این جنگ روسیه و اوکراین خیلی جنگ مهمّی است. الآن ذهن سیاستمداران عالم را این جنگ بزرگ مشغول کرده است! دیگر مانند قدیم جنگها خیلی آشکار نیست ولی به نظر بنده به شکل منافقانه ای میتواند همان جنگ جهانی سوّم باشد. کشته های جانب اوکراین شاید تا اینجای کار به اندازه ی همه ی شهدای جنگ تحمیلی علیه ما باشد. اینقدر در مقیاس بزرگی است. 👈یک طرفش روسیه و به شکلی پنهان طیفی از کشورهاست و طرف دیگرش غرب به رهبری آمریکا و اروپا. گویا دعوا بر سر توازن قدرت آینده ی این کره ی خاکی است. اصلا شوخی هم ندارند و کاملا یک مچ اندازی جهانی راه انداخته اند. کوتاه نمی آیند! 👈از نوع همان جنگی که برای آنکه آلمانها را سر جایش بنشانند و در نظم جهانی جایگاه بیشتری به او ندهند حاضر شدند جنگهای جهانی به پا کرده و آن همه خونها ریخته شود. خروجی این جنگ و وقایع آینده به شکلی در نظم آینده ی قدرت جهانی تأثیر دارد. واقعا جنگ مهم و بزرگی است که هنوز ابعاد عظیم آن برای مردم ما به خوبی تشریح نشده است. ✅این برهه برهه ای است که هر چند کوتاه است ولی آثار بسیار دراز مدّتی را از خود بر جای خواهد گذاشت. چرا؟! چون تکانه های عمیقی در نظم قدرت شکل گرفته و کشورها در حال بازتعریف جایگاه جهانی خود هستند. گویا خافضة رافعه است. در حال بُر خوردن هستند. 👈اگر زمانی متّفقین و متّحدینی علیه هم صف آرایی کردند و بسیاری از کشورها مانند کشور ما هم اصلا جایگاهی در این جنگهای بزرگ قدرت نداشتند ولی الآن دیگر سیاستمداران دنیا خوب میدانند یک طرف این ماجرا اراده و قدرت جمهوری اسلامی ایران است. 👈ایرانی که دیگر به برکت این انقلاب نورانی و نیتهای زلال و والای رهبران و مجاهدت و خونهای پاک شهدایش هیچگونه شباهتی با آن ایران زمان جنگ جهانی اوّل و دوّم ندارد. 👈آن ایران ۸۰ سال پیش نیست که بسان یک حیاط خلوت یکدفعه سران متّفقین در آن جمع شوند و اصلا ذرّه ای به نظام داخل آن اعتنائی هم نکنند! دُم آن رضا قلدر را مانند یک موش بگیرند و به جزایر نمیدانم آن طرف اقیانوسها پرت کنند! 👈اساسا به نظر بنده که قبلا هم جایی نوشتم یکی از دلگرمی های روسیه در این جنگ نظر مثبت ایران است. البته نه در زمینه قتل و کشتار و اینها! اینکه ایران به روسیه حق میدهد و اجمالا حمایت میکند. اینقدر ایران اسلامی و نظرات عمیق رهبر فرزانه مان میتواند باعث دلگرمی باشد. ✋حالا بعضیها خوششان بیاید یا نیاید. واقعیتی است. آدم اگر کافر هم باشد یا ضدّ حکومت آخوندی هم باشد یا هر اسم دیگری میتواند این حقیقت را ببیند و به آن ببالد. 🔹این همکاری مشترک از چند سال قبل در قالب حمایت از سوریه و محور مقاومت علنی شد. همین بود که پوتین در ابتدای کار به ایران آمده و با رهبر عزیزمان دیدار کرد و رهبری نیز صریحا موضع روسیه را در این تهاجم که باعث شد ابتکار عمل را از طرف غرب بگیرد تحسین کردند. در ادامه نیز حمایت تسلیحاتی بسیار مؤثر ایران حالا در هر قالبی به روسیه دیگر جای هیچ کتمانی ندارد. چه قراردادش قبل از این جنگ بسته شده باشد یا هر طور دیگر! تازه قدرت نظامی ایران را بسیاری باور کردند. 👈از طرف دیگر مقامات اوکراینی که به این شدّت درگیر ماجرا هستند نیز مدام از ایران انتقاد کرده اخیرا رئیس جمهورشان ولودیمیر زلنسکی پیشنهاد اعمال تحریم های ۵۰ ساله علیه ایران را مطرح کرده است. 👈اینها همه نشانگر آن است که ایران به شکل هوشمندانه ای در وسط این پیکار بزرگ که بسان جنگ جهانی است حاضر شده است. این چیزی نیست که از دیدگان رهبران سیاسی جهان مخفی بماند. 👈همه میبینند که قواعد قدرت جهانی به شدّت در حال تحوّل است و از همینجاست که از آینده ی ایران اسلامی ترسیده و شاهد تمایل امثال عربستان و مصر و مانند آن برای توافق با ایران هستیم. ✋به اینجای بحث که رسیدیم دیگر به یک دو راهی رسیدیم که این برادر عزیزمان به یک سمت و بنده به سمت دیگر رفتم و بحث تمام شد. ولی برایم جالب بود ایشان که معمولا منتقد است این را اجمالا قبول کرد😊 فلله الحمد
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۹) «ذلک تقدیرُ العَزیزِ العَلِیم» «تنظیم ظریف: fine tuning» «جهانهای موازی» «أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ» 🔹سوره ی مبارکه یس را تلاوت میکردم که به این آیه رسیدم: «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليم‏» به ذهنم خطور کرد که چه زیبا از این سه مفهوم تقدیر، عزیز و علیم استفاده شده است. این آیه در واقع اشاره به بعدی دقیقتر و علمی تر از دلیل نظم دارد. ✋صرفا به اینکه نگاه کنید و عظمت آفرینش را ببینید اکتفا نکرده است! مقداری ریزتر شده و میفرماید وقتی در امور این عالم نگاه کنید یک اندازه و تقدیر بسیار عظیم و ظریفی را میبینید که بر عزّت و علم تکیه دارد. اگر خواستید وارد عالم اندازه ها و محاسبات بشوید! هر چه در مسیر موازین علمی هم جلو بروید صفات الهی آشکارتر میشود. 👈عزّت در اینجا یعنی چه؟! گویا یعنی یک نیرو و قدرت قاهر نفوذ ناپذیر که بر نیروی های دیگر فائق آمده! از این اندازه و از این عزّت و علم آیا هیچ فطرت بیدار و هیچ عقل منصفی میتواند به عالم غیب و خالقی مقدّر و عزیز و دانا منتقل نشود؟! 👈آیا میتوان گفت این عزّت و علمی که پشتوانه ی این تقدیر و اندازه گیری حیرت آور و شگفت انگیز است حاصل اتّفاق است؟! در سوره ی مبارکه ی انعام نیز بار دیگر به این «تقدیر العزیز العلیم» و شگفتی اندازه های عالم اشاره شده است: 📖«فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ»
🔹البته بیانات قرآن کریم در زمینه پی بردن به وجود خداوند متعال از نوع نشانه و آیه مطرح شده و وجود خدا آشکارتر از اینها دانسته شده: «أفی اللّه شکٌّ فاطرِ السّموات و الأرض»! یعنی توجه به اینها برای کسی که فریب نفس و شیطان را نخورد و دنبال بهانه جویی نباشد برای پی بردن به حقیقت کافی است. 👈قرنهای قرن طول کشیده که تا بشر به این سطح برسد که بتواند مباحثی در راستای توجّه به این نشانه ی مهم الهی بیان کند! ✅یکی از نقاط ضعف بزرگ و به تعبیر امروزی ها پاشنه آشیلهای الحاد مدرن که قرآن کریم به صراحت به آن اشاره کرده همان است که امروزه از آن به عنوان چالش تنظیم ظریف: fine tuning یاد میشود. 👈البته این چالش برای فیزیکدانان ملحد است نه برای موحّدانی که این خودش بزرگترین مؤیّد عقایدشان میباشد. 🔹نظریه ی جهان تنظیم شده یا همان تنظیم ظریف بر این نکته تأکید میکند که از نظر قوانین ریاضی و احتمالات، جهان می‌توانسته‌است به بی‌شمار حالت پدید آید، اما فقط حالت بسیار خاصی از این حالات است که پیدایش و ادامهٔ حیات را برای ما انسان‌ها ممكن مینموده است. فقط در همین فاصله ی خورشید تا زمین اگر اندکی بیشتر یا کمتر بود اصلا خبری از این حیات نبود! 👈یا مثلا اینکه بر اساس آخرین معلومات بشری به وجود آمدن موجود هوشمندی مثل انسان در پهنه ی حیات مستلزم تنظیم ظریف نیروهای طبیعت است. اگر چهار نیروی قوی و ضعیف هسته ای و نیروی الکترو مغناطیسی و نیروی ثقل نیوتونی (گرانش) رابطه ی قوّتشان به طرز بسیار دقیقی تنظیم شده باشد باعث میشود که تحوّل عالم طوری باشد که کهکشانها تشکيل بشوند و داغ شوند و فلزّاتی مثل کربن و فوسفور که برای حیات نیاز بود به وجود بیایند و...؛ اگر غیر از این بود اصلا داستان شروع نمیشد! 🎓از یکی از کیهان شناس طراز اوّل ملحد جهان نقلي شنیدم که گفته هیچ چیزی به اندازه ی این تنظیم ظریف الحاد من را تکان نداده است. يعني چه؟! یعنی تنها در یکی از میلیونها احتمال چنین جهانی ممکن بود که چنین تقدیر و اندازه گیری شگفت انگیزی رخ دهد و رخ داد! ⚪آیا اتّفاقی رخ داد یا عزیز علیمی آن را تقدیر کرده بود؟! روشن است که اگر از قبل دلیلی برای خداباوری داشته باشیم این بزرگترین مؤیّد است و اگر نداشته باشیم هم واقعا نشانه ی عظیمی است که مخصوصا اگر با تمایل فطری انسان به خداباوری و خداگرایی و پیام پیامبران جمع شود باز بسیار قانع کننده است. ✋ولی به نظرتان شخصی که از قبل تصمیم گرفته خدا را قبول نکند و با حالت اعراض و پشت با حقایق میخواهد ارتباط بگیرد چه باید بگوید؟! باید یک توجیهات عجیب و غریبی را راه بیاندازد! اصلا خیلی شیک و شیفته به ظلمتهای جهل خود باز فرو میروند و به آن هم افتخار میکنند! 👈اینجاست که امثال استیون هاوکینگ و دیگران در یک چشم بندی عجیب قائل به فرضیه ی جهانهای موازی شده اند! میگویند نخیر هیچ طرّاح عزیز علیمی در کار نیست! این تقدیر حاصل یک اتّفاق است! 👈ولی چگونه؟! اینطور که اصلا چه کسی گفته ما الآن یک جهان داریم؟! ما میلیونها جهان داریم که به شکل موازی وجود دارند و در هر جهانی این نیروها قوّتشان نسبت به هم فرق دارد و آن تنظیم ظریفی که در جهان ما هست وجود ندارد و در این میلیونها جهان یکی هم شانسی اینطور از آب در آمده که جهان ما بشود و بشر بتواند به وجود بیاید! 🔹یکی از دانشجویان یکبار با یک لحن خاصی از بنده در مورد جهانهای موازی پرسید! طوری از آن یاد میکرد که انگار یک اسرار و شگفتی هایی است که فیزیکدانان الحادی به آن رسیده اند و دلیلی بر الحاد است! گفتم ای دل غافل! ببین بزرگترین نقطه ی ضعفشان را چطور برای امثال بسیاری با تدلیس نشانه ی نقطه ی قوّتشان گرفته اند! ✔جهانهای موازی در اینجا -البته بسترهای دیگر هم دارد- از روی دست خالی بودن آنان بیان شده نه از روی دست پر بودنشان! نقطه ی ضعفشان است نه نقطه ی قوتشان! اصلا حرفی بسیار عجیب و پرت است! حتّی با قواعد خود اینها هم نمیسازد! مجبور میشوند برای حفظ دیدگاه الحادی بی نهایت جهانهای موازی که قابل رؤیت و قابل کشف هم نیستند را فرض کنند ولی فرض یک خدای نادیدنی عزیز علیم را نکنند! مگر شما نبودید که در فیزیک شرط دیدن و رؤیت و مشاهده پذیری را مطرح میکردید ولی حالا به جهانی کاملا فرضی و خیالی متوسّل شده اید؟! به تعبیر (پُل دیویس) یکی از فیزیکدانان بزرگ معاصر، جهانهای موازی چیزی جز یک فرض افراطی نیست! 👈حتّی اگر میخواهید ملحد هم باشید آزاده باشید! ولی مؤمنین که به راحتی میگویند اینها برای آن است که یک شعور و قدرت قاهری بر عالم حکم فرماست! اینها تقدیر العزیز العلیم است. ✅باید بدانیم الحاد مبتنی بر یک منطق نیست! عمدتا مبتنی بر یک انتخاب است! شخص انتخاب و اراده میکند که فرض الحادی را بپذیرد. نه اینکه دلیلی بر تعیّن این فرضش داشته باشد! از سنخ میل و انتخاب است نه از سنخ منطق و برهان! فوقش باید لاأدری بشود! ⬇⬇
🔸«أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ»🔸 ولی آیا میشود با اینها بحث علمی کرد؟! معمولا نه! هر چه بگویید یک چیزی خواهند تراشید! چون از قبل تصمیمشان را گرفته اند! همانطور که عرض کردم اینها الحاد را انتخاب کرده اند! به آن تمایل پیدا کرده اند! این دیگر خارج از بحث منطقی است. از سنخ حبّ و بغض است. از سنخ ضیق صدر است. ذکاوتشان دیگر از سنخ شیطنت است! از سنخ هنر پیدا کردن راهی ولو بسیار بسیار بعید برای فرار از تن دادن به خدای عزیز علیم. 👈ولی دلی که بیدار است میگوید این عالم با عظمتتر از آن است که بی صاحب و باطل آفریده شده باشد! اینها موعظه میخواهند! وعد و وعید میخواهند! در انتها هم باید بعد از اتمام حجّت رهایشان کرد. دیگر دلی هم برایشان نسوزاند! استعدادی نمانده تا برای حرمانش ناراحت باشیم. 🔹چندی پیش با شخصی بحث میکردم. احساس کردم آنچنان منافذ وجودی خودش را بسته که هیچ راه نفوذی ندارم! همه ی راه ها احساس میکردم بن بست بود! اینجا بود که واقعا ترسیدم! از چه؟! از اینکه احساس کردم این ظهور همان صفت مکر و اضلال الهی است. چه عجیب است! به یاد این آیه ی شریفه افتادم: 📖«وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً» 👈گفتم چقدر ساده ای! به جنگ اضلال الهی میخواهی بروی؟! اینها را باید رها کرد! چون خداوند متعال کسی را که به واسطه ی آنچه کسب کرده اضلال کرده دیگر هیچ راهی برای هدایتش نخواهد گذاشت! با خداوند که نمیشود نبرد کرد! 🔹بله برخی از اینها آزاده اند. میشود با آنها بحث کرد. مثلا مصاحبه ی یکی از بزرگترین زیست شناسان معاصر در غرب (مایکل روس) را میخواندم! خودش یک انسان ملحد و به شدّت معتقد به داروینیسم است. دیدم دارد انتقاد میکند که چرا برخی داروینیستها (داوکینز) این نظریّه را دلیلی برای ردّ خداباوری میدانند! هیچ ربطی ندارد! داروینیسم نسبت به خدا باوری یا الحاد اساسا خنثی است. نباید عوام فریبی کرد! حتّی خود داروین هم در انتهای عمرش تنها یک لا أدری بوده است. 👈بعد دیدم صریحا میگوید اگر میبینید من منکر خدا و دین مسیحیت هستم دلیلش شبهه ی شرور است. نمیتوان خدای مهربان را قبول کنم! 👈دیدم این آدم طوری است که میتوان با آن بحث کرد! چون فطرت حق طلبش هنوز بیدار است. هر چند خودش بزرگ زیست شناسان تکاملی و ملحد است ولی شخصی نیست که وقتی ببیند میتواند با داروینیسم عوام فریبی کرده و آن را دلیلی دیگر برای الحاد خودش حساب کند این کار را بکند! حقیقت را وقتی درک میکند انکار نمیکند. مشکلش این است که درکش اینقدر است. اینها اگر واقعا حق طلب باشند نوعی از استضعاف دارند. 📖وَ سَتُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم‏
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۰) «نقدی بر فیلم جهان با من برقص» «مواجهه روشنفکری با مسأله ی مرگ» «الْقَهْقَهَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ» 🔹بچه ها شب منزل پدر بزرگ ماندند و به پیشنهاد خانواده فیلم سینمایی «جهان با من برقص» را دیدیم. فیلم در سبک کمدی درام و به کارگردانی سروش صحّت ساخته شده است. انتخاب این فیلم هم از این جهت بود که نشانگر رویکرد جامعه ی به اصطلاح روشنفکری در زمینه کیفیت مواجهه با مرگ است. 👈انسانی که فهمیده بیماریِ سرطانی دارد که اندکی بعد قرار است بمیرد باید چگونه با این موضوع کنار بیاید؟! داستان را از نگاه و دریافت خودم بیان میکنم. 🎬علی مصفا در نقش جهان شخصی است که سرطان گرفته و اندکی بعد خواهد مرد! دوستان قدیمی اش که بیش از ۲۰ سال است با هم دوست صمیمی هستند به دعوت بهمن برادر جهان ۳ روز قبل از تولّدش در منزل تفریحی او در جنگلهای شمال جمع میشوند تا به این بهانه آخر عمر جهان پیشش باشند و خاطرات خوشی برایش رقم بزنند. 🎬جهان از همسرش طلاق گرفته و با دختر و خواهر مجرّدش در این خانه ی جنگلی زندگی میکند. هم زمان با بیماری جهان گاوی که در آن خانه ی روستایی دارد نیز مریض میشود و همدم تنهایی جهان و درد دل های او میشود. 🎬در این سه روزی که پیش او تا زمان تولّدش جمع شده اند هر کسی در واقع به فکر خودش است. هیچ کس به معنای واقعی فکرش به جهان نیست! دوستش رضا به دنبال آن است که مخ خواهر جهان را بزند! 🎬خواهر جهان نگران تنهایی و آینده اش است! برادر جهان هم از آن غیرتی های بی کلّه است که مدام به دنبال تجسّس روابط خواهرش با رضا است! ⬇️
🎬احسان دوست دیگر جهان هنوز در بند طلاقی است که چند سال پیش داشته و دوستش فرخ زن سابقش را گرفته و کینه کرده! فرخ و احسان مدام سر این موضوع بگو مگو و مشاجره میکنند! 🎬دوست دیگرش حمید همه اش دنبال مسخره بازی است و همسر حمید هم شخصی است که با او ۱۸ سال اختلاف سنّی دارد و به خاطر پول و ثروتش با او ازدواج کرده! 🎬همسر حمید هم دنبال تیپ زدن و عکس گرفتن از جهان برای گذاشتن در اینستایش بعد از مرگ جهان و مانند آن است! این خانم بیش از همه واقعگرا و رُک است؛ این هم بیش از آنکه به خاطر فضیلتی در او باشد به خاطر آن است که هیچ علقه ی دوستانه ای با هیچ کدام ندارد. 🎬جهان به فرشته همسر سابقش تماس میگیرد زیرا در هر حال سالها با او زندگی کرده! میخواهد بگویند اندکی بیشتر زنده نخواهد ماند! ولی فرشته نیز جواب تماس او را نمیدهد و قطع میکند. 🎬در این بین گویا دختر جهان هنوز نفهمیده پدرش سرطانی دارد و اندکی بعد خواهد مرد! گویا صدای آهسته ی عمویش در این زمینه را میشنود و میرود قرص بخورد تا خودکشی کند! بعد میفهمند اصلا چیزی نمیداند و عاشق چشم و ابروی و بازوی جوان روستایی شمالی شده که به او امروز جواب منفی داده! میخواسته برای او خودکشی کند! 🎬عجیب آنکه وقتی پدرش به او حقیقت را میگوید چیزی مانند احساس غم و غصّه ی عمیق در دخترش نمیبیند و وقتی میگوید یعنی آنقدر که برای جواب منفی آن پسر ناراحتی برای من ناراحت نیستی میگوید چرا خیلی ناراحتم اگر میخواهی بروم یک مشت قرص هم برای تو بخورم!!! 🔹اینجاست که دیگر میخواهد گریه ی جهان دربیاید که گویا هیچ کس واقعا به فکر او نیست. همه غرق دنیای خودشان هستند. او در دل دوستانش تنهای تنهاست. گویا کارگردان برای اینکه این امر را به خوبی به تصویر بکشد به شکلی روند را جلو میبرد که گویا داستان اصلی اصلا جهان و مشکل او نیست! 👈داستان او بین داستانهای دیگری مثل عشق مثلثی و عشق تینیجری و تعصّب و ... گم میشود. آنقدر بر جهان سخت گذشت که تصمیم خودکشی گرفت و داری در اتاقش بر سقف بست ولی از بالا کنده شد و نتوانست به هدف خودش برسد. 👈در مقاطعی از فیلم به شکلی برای کسب آرامش در ذهن و خیالش به موسیقی پناه میبرد و البته موسیقی با طنین مرگ! 🔹ولی از جایی به بعد تحوّل جهان از نگاه این فیلم شروع شده و قلب اندوهگین او که حتّی توان گریه هم ندارد شادمان میشود. ولی این تحوّل چیست؟! این است که باید یاد بگیرد که توقّعش را از دیگران پایین بیاورد! اصلا لازم نیست کسی به فکر او باشد. همینکه دوستانش کنارش باشند و گاهی به او فکر کنند و پیشش شاد باشند کافی است! همین! 👈همین برای حلّ مشکل و شادمانه تسلیم مرگ شدن کافی است! واقعیّت همین است. باید با آن کنار آمد و شادمان بود. جایی جهان در طویله خطاب به دوستش رضا میگوید هر کاری میکنم نمیتوانم مرگ را دوست داشته باشم ولی دیگر از آن نمیترسم! ولی ای کاش نمیمردم! 👈برایش جشن تولّد میگیرند و او میفهمد که همین که همین لحظه به فکر او بودند برایش کافی است. مهمترین چیزی که دارد همین دوستانش هستند که کنارش جمع شده اند و گاهی اندکی به او فکر میکنند و شادند! 👈بعدش چه؟! از طرفی انکار واقعیّت! و از طرف دیگر موسیقی و رقص و خنده! غفلت و توجّه نکردن به حقیقت! در انتهای فیلم نیز دیگر از آن غصّه های عمیق جهان گویا خبری نیست و همراه دوستانش میزنند و میرقصند و اندکی بعدش هم میمیرد! ✔ولی چرا باید انسان مطلوب از نگاه این فیلم اینگونه باشد؟! شاید سرّش در گفتوگوی میان احسان و حمید باشد. احسان به حمید میگوید واقعا فکر میکنی این زنی که گرفته ای عاشقت شده؟! این عاشق بنز و ثروتت شده! او هم میگوید میدانم! چه مشکلی دارد؟! مگر من چیزی غیر از این بنز و کارخانه و خانه ی ولنجک و باغ طالقان هستم؟! با این سر کچل و قد کوتاه و شکم گنده چه توقّعی هست! من همینم پس گله ای نیست! نوع روایت این امر توسّط کارگردان به شکلی است که به استقبال این مواجهه میرود. ✔در اینجا نیز گویا جهان میگوید مگر من چه کسی هستم که توقّع دارم اینها همه به فکر من باشند. من فقط مدّتی با اینها دوست بوده ام و الآن هم قرار است بمیرم و ای کاش نمیمردم! اینها همینکه گاهی به من توجّه کنند و شاد باشند کافی است. بعدش هم آرزو میکنم زنده میماندم ولی با این وجود از مرگ نمیترسم و میمیرم! خوش بختی من همین است که دوستانی دارم که آمده اند اندکی پیشم باشند هر چند مشغول خودشان هستند! همین کافی است! 🔹حالا اینهایی که عرض کردم را سعی کردم با دقّت در فیلم شکار کنم و به گمانم کاملا جریان واقعی فیلم و مقصود نویسنده و کارگردان است. کاری به جهات هنری این اثر ندارم. ممکن است نقدهای جدّی بر آن وارد باشد ولی در هر حال نشانگر قوّت هنری کارگردان است. ولی قوّتی که آن را خرج یک ایده ی فلسفی شخصی خودش کرده است. ⬇⬇
✋اساسا این خودش یک مسأله است که چقدر یک فیلمساز مجاز است که ایده های شخصی و فردی اش را اجتماعی کند؟! کارگردان این اثر گویا خودش را تبدیل به فیلم کرده است. ما را درگیر نتیجه ی مطالعات و دیدگاه های خودش میکند! 👈ولی این دیدگاه فلسفی در مواجهه با مرگ چیست؟! مقداری که دقّت کردم ورای باطن آشکار ملحدانه در ظاهر نیز از ابتدا تا انتهای فیلم حتّی یکبار هم اسمی از خدا و عالم بعد از مرگ برده نشد!😳 👈یک تصویر کاملا ملحدانه از زندگی که گویا این عالم نه صاحبی دارد و نه انسان رفتارهایش حساب و کتابی دارد و نه روز جزاء و معادی در کار است. در چنین فضایی به دنبال یافتن پاسخی آرامش بخش برای مرگ است. ✋ولی مگر پاسخ مسرّت بخشی برای چنین درد بزرگی هم یافت میشود؟! اینجاست که این فیلم به شکل ضمنی میگوید خودکشی هر چند امری موجّه در این فضاست ولی پاسخ خوبی نیست! 👈پاسخ بهتر آن است که انسان خودش را تلقین درمانی کند! نگاه درمانی کند! البته نه نگاهی که عینیّت و ما بازاء مشت پر کنی دارد! نگاهی که فائده اش به خود انسان میرسد و آن هم اینکه لااقل با این نگاه بتواند تا وقتی زنده است اجمالا ناراحتی اش کم شود و شاد باشد. 👈اینجاست که طرح فیلم به شکل برجسته ای میخواهد خود را به فضای اپیکوری با برجسته کردن مفهوم دوست برای وصول به سعادت نزدیک کند. گویا انسان یک موجود تنها و رهایی است که فقط همین دوستانش را دارند؛ 👈دوستانی که خودشان مشغله ی خودشان را دارند و اینطور نیست که دوستی نابی هم داشته باشند ولی در هر حال باید به همین هم قانع بود و توقّعی بیشتر نداشت. ولی چرا؟! چون واقعیّت همین است! وقتی نه خدایی در کار است و نه معادی باید به آخرین دستاویزهای شاد ماندن نیز چنگ زد! 👈اصل همین دنیاست پس تا جایی که میشود شاد باش و سعی کن با رقص و شادی از این دنیا بروی! پیام آخر فیلم چیست؟! اینکه متقاعد شود تا صبح با دوستانش برقصد و دیگر واقعا شاد باشد و بعد تسلیم مرگ شود! 👈اینجاست که فیلم با شادمانی تمام میشود و جهان هم با زمزمه ی آهنگ پایانی فیلم که مدام میگوید: «دویدیم دویدیم به عمقش نرسیدیم» میمیرد! 🎬یکی از صحنه های تأثیرگذار و زیبای فیلم آنجایی است که جهان در طبیعت گام برمیدارد و مدام به اشیاء و جانوران پیراموانش از درخت و زنبور و ... توجّه میکند و میگوید اینها چندی دیگر باز هستند ولی دیگر من نیستم! یک لحظه ی نابی را خلق می کند تا انسان با عمق معنای مرگ و عظمت اسرار آمیز آن مواجه شود. 👈حالا آیا به نظرتان این فیلم نیازی به نقد محتوایی دارد؟! آیا هیچ فطرتی از پاسخی که این فیلم میخواهد به خورد انسان بدهد راضی میشود؟! آیا مغالطه ای آشکار نیست؟! ✅گاهی تصوّر شفّاف و عمیق یک امر و مواجه کردن فطرت با آن برای قضاوت کافی است. 👈آری اگر این را نگوید دیگر چه بگویند؟! آخر کسی نیست بگوید شما که حاضرید برای در امان ماندن از ترس دست به هر دستاویزی بزنید لااقل برای فرار از این درد به دین چنگ بزنید! 👈حالا مگر خودتان را با آن تلقینهای بی محتوا قانع نمیکنید! چطور دیگران را به خاطر دینداریشان تحقیر میکنید و خودتان لااقل برای چنین اثری مایل به دینداری نمیشوید؟! 👈هر چند هیهات که خبرها در کار است. این عالم هستی و این وجود اسرار آمیز انسانی بسی با عظمت تر و پر شکوهتر از آن است که اینچنین بیهوده آفریده شده باشد و در پس پرده اش خبری در کار نباشد. 🔹حالا اینها بماند؛ یک دفعه با دیدن صحنه های این فیلم به یاد صحیحه حلبی از امام صادق علیه السلام افتادم که حضرت فرمودند: «الْقَهْقَهَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»؛ بعدی دیگر از معنای آن برایم روشن شد. دیدم واقعا این خنده های مستانه و شادمانی ها و بزن و بکوبها و موسیقی ها و رقصها همه بسان مخدّرها و مسکراتی برای به غفلت کشاندن انسانها از حقیقت است. 👈شیطان از آنها برای به غفلت کشاندن انسان و خفه کردن نفس لوّامه و گوش نکردن انسان به خطورات ملکی استفاده میکند. میخواهد آخرین روزنه های نجات را هم با این خنده های احمقانه از او بگیرد! 👈وقتی این خنده ها و این موسیقی ها نباشد انسان ممکن است درکهای عاقلانه تری در مواجهه با حقیقت پیدا کند. ولی واقعا اینها برای تعطیلی عقل گاهی عمل میکنند. 👈آن قهقه ی مستانه و رقص مرگی که در انتهای فیلم پخش میکند به نوعی تداعی گر همین قهقه ی شیطان برای بدرقه ی انسان به درّه ی هلاکت است. وسیله ی شیطان برای صد عن سبیل الله و توبه نکردن و توجّه نکردن به درگاه الهی است. 💡این روایت کافی به ذهنم خطور کرد که: «يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أَبِي حَنِيفَةَ وَ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ ... فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ... إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً ...»
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۱) «چرا برخی اعراب ایرانیان را صفوی مجوسی مینامند؟!» «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» 🔹یکی از برچسبهایی که در عصر ما بارها توسّط اعراب به ایرانیان زده شده است برچسب مجوسی بودن ایرانیان است! مجوسی به معنای زردشتی است ولی در بار لغوی و نحوه ی اداء این واژه معانی بغض و پلیدی و رجس نهفته است. گویا اساسا ایرانیان مسلمان نیستند. 👈اگر زمانی اعراب در فضای مفاخرات جاهلی ایرانیان را با عنوانی مثل عجم تحقیر میکردند امروزه در فضای دینی ایرانیان را با عنوان مجوسی تحقیر میکنند. سابقا از تعابیر دیگری برای القاء نفرت از ایرانیان استفاده میکردند. 👈زمانی از تعبیر رافضی استفاده میکردند که البته بیشتر در همان فضای اعراب معنا داشت و زمانی دیگر از تعبیر صفوی استفاده میکردند که اشاره به مبدأ تغییر مذهبی گسترده ی ایرانیان و همچنین سابقه ی نزاعهای طولانی بین صفوی و عثمانی بود ولی اخیرا تعبیر مجوسی در میان آنها شایع شده. 👈تعبیری که هم اسلامی بودن را از ایرانیان سلب میکند و هم به دلیل اختصاص این عنوان به ایرانیان در زمانهای قدیم اشاره به فرهنگ ایرانی به شکلی دارد. در زمان جنگ تحمیلی صدام حسین بارها ایرانیان را مجوسی میخواند و بیان میکرد که مانند حشراتی هستند که باید آنها را با حشره کش که مقصودش سلاح شیمیایی است از میان برداشت! 👈همین تعبیر را حتّی مفتی عام مذهبی عربستان عبد العزیز آل الشیخ نیز در مورد ایرانیان به کار برد. به تبع در زبان عامه ی آنان نیز رواج دارد. ⬇️
🔹ولی بستر به کارگیری این تعبیر چیست؟! آن است که با یک تکبّر قومی گویا اعرابی که نوعا پیرو مذهب عامّی هستند خودشان را مالک اسلام و همینطور قرائت صحیح از آن میدانند. اعرابی که تاریخی جز همین اسلامیتشان ندارند مجبورند اسلام را نیز برای خود به شکل امری انحصاری تعریف کنند. 👈وضعیت برای آنها وقتی دردناکتر میشود که ایرانیان به مرور نمایندگان مذهب و قرائتی بسیار متفاوت از اسلام به نام تشیّع شدند که از اساسا مشروعیّت اسلامی جمهور اعراب را نیز زیر سؤال میبرد. 👈تشیّعی که خودشان دیگر به خوبی میدانستند ریشه در اعماق تاریخ اسلام و عصر صحابه و حتّی خود پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و نمیتوان به آن وصله ی قومی و نژادی زد! در بذل خاطر ۵۱ به بعد در سه شماره سیر تاریخی تشیّع ایرانیان را بیان کردم. 👈امروزه ایران نماد تشیّع امامی است و تشیّع رقیب اصلی و اساسی عثمانی گری و عامّی گری موسوم به تسنّن در طول تاریخ بوده است. زمانی تشیّع را با لقب رافضی گری خراب میکردند و حالا که این عنوان را ایرانیان بر تن کرده اند طبیعی است که آنها بخواهند از وصله هایی مانند عجمی صفوی مجوسی و مانند آن استفاده کنند. 🔴ولی داستان اصلی بر سر چیست؟! اساس داستان آنجاست که گویا چیزی شبیه بدا در تاریخ اسلام رخ داده است. بستر اساسی اسلام که فرهنگ عربی و یاورانی عرب و پیشگامانی عرب بودند کنار گذاشته شده و اسلام و حمل اعباء آن و مخاطب واقعی این دین الهی شیعیان ایرانی عجم و فارس زبان قرار گرفته اند! همیشه درک و باور به این تحوّلات عمیق دینی در بسترهای جامعه ی مخاطبین فرهنگی دشوار بوده است. چیزی از قبیل حسادت عمیق درونی به شدّت از آن برآشفته میشود. 👈بنده وقتی عمق این مطلب را تا حدودی درک کردم که مدّتها تورات و کتب یهود را مطالعه میکردم. دیدم گویا خدای اینها یک خدای اسرائیلی است. گویا یک دین قومیتی است. واقعا اینها هیچ چیزی جز این دین و این پیام الهی در قالب زبان و تاریخ اینها نیستند. ✋مگر میشود همان خدایی که آنهمه برایشان تاریخ ساخت و لطف داشت و در تورات با آنها صحبت کرد حال کلا آنها را کنار بگذارد و آنها را ترک کند و بیاید خدای قومی دیگر مانند اعراب اسماعیلی شود؟! 👈گاهی برای اینکه این باور ناپذیری و حسادت عمیق را به شکلی علمی بخواهند بیان کنند از محال بودن نسخ یا بداء استفاده میکردند. اساسا اینکه مسیحیت تعصّب بسیار کمتری از یهود نسبت به اسلام داشت نیز شاید به همین برگردد. امری که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است. 👈زیرا مسیحیّت صبغه ای نژادی یا فرهنگی ویژه ندارد که پیام خدا را خاصّ قوم خودش بداند. لذا باور به اینکه خدا با زبان دیگر و در ظاهر برای قوم دیگری صحبت کرده برایشان بسی آسانتر از یهود است. ✋البته روشن است که کسی اندک آشنایی با قرآن کریم داشته باشد متوجّه میشود اصلا به هیچ نژاد و نحله و گروهی باج نمیدهد. یک عزّت خاصی دارد. در فرهنگ عربی و با زبان عربی است ولی هرگز عربیّت ندارد. بلکه آنها را تهدید میکند که اگر شما هم به من وفادار نمانید قومی دیگر را بر می انگیزانم و پیامم را به آنها میدهم. 🔹حالا چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم آنچه در تاریخ اسلام رخ داده آن است که گویا چیزی شبیه بداء رخ داده است. کسی انتظار نداشت خدا اینگونه کند! مگر میشود خدا اسرائیل را به حال خودش رها کند و خدای اعراب شود؟! حالا هم مگر میشود خدا اعراب را به حال خودشان رها کند و خدای ایرانیان شود؟! مخاطب این قرآن عربی و این همه روایات عربی فارسهای شیعه ایرانی شده اند! و خداوند متعال نیز در کمال آرامش میفرماید: 📖«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ» ⚪این همان حقیقتی است که آیات ۵۴ تا ۵۶ سوره ی مبارکه مائده آن را بیان میکند. این سه آیه را باید دقیقا با هم معنا کرد تا عمقش عیان شود. در این آیات بسیار عجیب و تکان دهنده بین چند مفهوم پیوند ایجاد میشود. مفهوم ارتداد صحابه و مسلمین مطرح میشود و سپس از این موضوع یاد میشود که در آینده ها خداوند قومی را برمیگیزند که محب و محبوب اویند! همانها که با کفّار سر ستیز دارند و با مؤمنین مهربانند. 👈آنها همان حزب الله هستند. ولی حزب الله چه کسانی هستند؟! همان قومی هستند که از ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام دست نکشیدند. ✋رفقا دقّت کنید آیه ی ولایت و ایتاء زکات در حالت رکوع در این سیاق و بافت نازل شده و سپس بعد از مطرح کردن ارتداد «من یرتدّ منکم عن دینه» و مطرح کردن آمدن قومی جدید در تاریخ اسلام که قرار است بار اسلام را آنها به دوش بکشند: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» بلا فاصله این آیه مطرح میشود که این مرتدّین همانهایی هستند که بر خدا و رسول و الّذین آمنوا پشت کردند! ⬇⬇
🔹ویژگی این حزب اللهی که در آینده ها ظاهر خواهند شد نیز این است که غلبه خواهند کرد که به شکلی نوید مهدویت میدهد. اهل جهادی بزرگ در راه خدا هستند که در راه آن از هیچ ملامت و سرزنشی ترس به خودشان راه نمیدهند! نوع تعابیر هم به گونه ای است که این قوم موعود به شکل جماعت مبعوث میشوند و مراد تک و توکهایی نیست که مصلحین دینی هستند. 📖«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ 💢 إنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ 💢 و مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ» 🔹در روایات آمده این آیات در مورد قائم و اصحابش نازل شده است. در روایتی دیگر آمده است مراد امیر المؤمنین و اصحابش هستند. همینطور آمده وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست بر شانه ی سلمان فارسی زدند و فرمودند که قوم او هستند. همان ابناء فارسی که اگر دین بر ثریّا هم آویزان باشد به آن خواهند رسید! و روایت عجیب دیگری نیز که در این زمینه آمده است آن است که نقل شده پیامبر اکرم به ابوموسی اشعری اشاره کردند و فرمودند قوم او هستند. معمولا در تفسیر این روایت گفته اند مراد اهل یمن هستند زیرا اشعریّون یکی از قبائل یمنی هستند و اهل یمن نیز چون قلبهای لطیفتری دارند معمولا ایمانهای بهتری دارند! 👈ولی اگر بخواهیم بین این روایات جمع کنیم باید بگوییم نه! مراد همان قبیله ی اشعری هاست که ابوموسی از آنهاست. این قبیله در ادامه اوّلین قبیله ی عربی است که تشیّع امامی می آورد و به شهر قم مهاجرت میکند و نطفه ی اصلی تشیّع امامی را در شهر قم برای قرنهای قرن ایجاد میکند. 👈ظاهر آیه نیز نشانگر آن است که مراد از این قوم قومی موعود است که در آن زمان اساسا وجود نداشته اند و در آینده ها پای به عرصه ی تاریخ خواهند گذاشت. لذا اساسا تطبیق آن به اهل ردّه و صحابه ای که زیر رکاب ابو بکر با آنها جنگ کردند بی معناست مخصوصا با گره خوردن آن به آیه ی ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام. 👈این سه آیه را باید با هم معنا کرد. متأسّفانه مرحوم علامه ی طباطبایی آیه ی اوّل را جدا از دو آیه ی دیگر معنا کرده و به نظرم آن دقّت نهفته در این آیات که یکی از پیش گویی های عمیق قرآنی است به خوبی تبیین نشده است. مرحوم علامه تفسیر این آیات را سالها قبل از انقلاب اسلامی و ظهور امام خمینی نوشته اند و شاید این امر در این تفکیک و عدم تفطن بی تاثیر نبوده است. ⚪️آری این آیات مناسبت بسیار زیادی با شکل گیری گروه منظّم ایمانی شیعی ایرانی به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دارد که پیروان راستین امیر المؤمنین و مجاهدین بزرگ همه ی اعصار هستند که با ایمان عمیق قرآنی و باور اهل بیتی پنجه در پنجه ی ظلم و نفاق و کفر انداخته اند. 👈اهل افراط و گزافه گویی دوست ندارم باشم. ولی اگر من باشم و این آیات این نسل از ایرانیان فارس شیعه را که با امامت امام روح الله خمینی عزیزمان گویا یک دفعه مبعوث شدند و دنیای معاصر را به گونه ای تکان داده اند احتمالا همان حزب الله و همان قوم موعودی هستند که قرار است هم الغالبون باشند. 👈همانها که طبیعی است هم کفّار با آنها سر ستیز داشته باشند و هم اعرابی که خود را مالک قرآن و اسلام میدانستند حسادت آنها را به دل کرده و با القابی زشت مانند مجوسی و صفوی آنها را متّهم کنند. 👈امام خمینی امام این قوم موعود بودند. همانکه بیش از همه خودش مصداق «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في‏ سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» بود.
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۲) «آیت الله بهجت و ارشادی بودن روایات منع عمل به ظن قیاسی» «شریعت را دَم دستی ندانید!» «آیت الله چه فرقی با دانشمند و دکتر دارد؟!» 💡مطلبی را از کتاب مباحث الاصول مرحوم آیت الله بهجت مطالعه میکردم که به ذهنم خطور کرد خوب است بذلش کنم. قبلش مقدّمه ای عرض میکنم. 🔹با شخصی صحبت میکردم؛ حرفش این بود که این آخوندها سواد ندارند! به جای اینکه من را قانع کنند مدام میخواهند آیه و روایت بخوانند! گفتم البته امروزه بشر با سوادتر از قبل شده است. اشکالی ندارد که آیات و روایات را مقداری عمیقتر و تحلیلی تر بیان نمود. مقداری از مصالح احکام و حقایق معارف هم گفت. 👈زیرا بشر امروزی طوری شده که میخواهد بیشتر بداند و در فضای اومانیستی برای فکر خودش و خودش ارزش بیشتری از سابق قائل است. منبرها خوب است از باب تألیف قلوب و همینطور ترویج فقاهت دینی مقداری عمیقتر و تحلیلی تر حقایق آیات و روایات را بیان کنند. 👈تا مردم محاسن کلام اهل بیت علیه السلام را درک کنند. تا بفهمند جنس دیگری است. ولی باید مراقب بود که این باعث نشود که دین الهی و شریعت آسمانی را در حدّ درک و قانع شدن انسانها مدام تنزّل بدهیم! 👈باید بدانیم بسیاری از امور را باید به شکل تعبّدی تلقّی کنیم! تعبّدی یعنی چه؟! یعنی باور به عظمت دین و عظمت وحی و عقول قدسی و قصور عقل و اندیشه خودمان نه رفتن به سوی عقل ستیزی و مانند آن! ⬇