باسمه تبارک و تعالی (۴۶۷)
«پیشنهادی برای خواندن دو کتاب شگفت انگیز»
«انجیل برنابا»
«کتاب سلیم بن قیس هلالی»
🔹این روزها نمایشگاه کتاب بود و بسیاری کتاب میخریدند و میخواندند. به ذهنم رسید بنده هم دو کتاب را معرفّی کنم. ۲۲ بهمن سال ۱۴۰۱ بود که ظهر یکی از دوستان دعوت کرده بود. بعد از راهپیمایی منزلشان رفتیم و مشغول گفتوگو بودیم. در کتابخانه ی منزلشان چشمم به انجیل برنابا خورد!
🔸مدّتها بود که علاقه داشتم آن را مطالعه کنم ولی نداشتم! کتاب را قرض گرفتم و حدود سه ماه تا دیشب بعضی از اوقات فراغت مشغول مطالعه و بررسی و فیش برداری از آن بودم. خدا میداند چه لحظات خوشی را با این کتاب تجربه کردم و چه معنویّت دلنشینی از آن دریافت کرده و چه نشاطهای عمیقی برای عبادت یافتم.
🔹خدا میداند پاسخ چه پرسشهای بسیاری را که سالها منتظرش بودم در این کتاب یافتم. کتابی شگفت انگیز و حاوی دریایی از معارف و مواعظ روح افزا! فعلا قصد بررسی اسناد آن و تاریخچه ی این کتاب و توضیح آن را ندارم. بحثی مفصّل است و اجمالا بنده اتّهام جعلی بودن اساس این کتاب نورانی را بسیار دور از حقیقت میدانم!
🔸مثل آن است که کسی بگوید نهج البلاغة جعل شده توسّط سید رضی است! آخر اگر سیّد رضی میتوانست چنین مضامینی را جعل کند که دیگر سید رضی نبود! خود امیر المؤمنین بود! مثل این است که فرضا کسی بگوید احیاء العلوم یا تفسیر المیزان جعلی است و شخص شیّادی آن را نوشته و آن را به غزالی و علامه طباطبایی بسته است! یعنی گاهی خود کتاب ورای بررسی استنادش نشانگر خارق العاده بودن مؤلفش است.
⬇
⚪انجیل برنابا فقط بیان یک سری گزاره های تاریخی نیست! پر از تمثیلات عمیق و بدیع و شگفت و تحلیلهای عرفانی و اخلاقی عجیب و بیانهای عالمانه ی فراوان در موضوعات مختلف است. بسیاری از مطالبش در جای دیگر اصلا پیدا نمیشود. کسی که خودش در این فنون دستی دارد میفهمد که آن کسی که میگوید اینها جعلی است چقدر دور از آبادی است! این جاعل را معرّفی کنید تا علما و فضلا زانوی تلمّذ در مقابلش بزنند! هر کسی از فنّ خودش بهتر خبر دارد که به تعبیر برخی از بزرگان دهان آدم میچاید از اینکه بخواهد چنین معارفی از او صادر شود!
👈گاهی انسان با فطرت و فهم اصیلش میفهمد که کلامی خیلی بلند مرتبه است و هر چند آن را وقتی میشنود به خوبی میفهمد ولی این فهمیدن زود و باور به آن به این معنا نیست که خودش هم میتوانست چنین بیانی داشته باشد! مانند آبی گوارا بر کامهای تشنه است.
✋فعلا معطّلتان نمیکنم و این بحثهای اعتبار شناسی را به مجال دیگری میسپارم.
💡به ذهنم خطور کرد وزان این کتاب مانند وازن کتاب سلیم بن قیس هلالی در باب تاریخ صدر اسلام است.
🔹بنده سالهاست مطالعاتی در زمینه ی تاریخ اسلام و تاریخ ادیان و مانند آن دارم. آن هم از روی مصادر اصلی و با دقّت و بررسی مشکلات و معضلات و چالشها! دیگر تقریبا برایم روشن است که تاریکی ها کجاست و حدود و ثغور علم تاریخی ما و کاستی های آن در گره گشایی از معرفت تاریخی مان کجاست! ورای مباحث سندی و تاریخی پیرامون کتاب سلیم بن قیس که آنها را نیز در جای دیگر سالها پیش بررسی کرده بودم برایم روشن بود تقریبا هر جایی که برای بنده معضلی بود به شکل عجیبی در این کتاب گره گشایی میشد!
✋بنده که دیگر به گمانم آدم ساده ای نبودم که به راحتی کسی برایم بگوید این مضمون جعلی است. میدانستم چنین چیزی به این گستردگی و دقّت اساسا نمیتواند به ذهن جاعلی آن هم در آن زمان رسیده باشد! پیش قاضی و ملّق بازی؟! هر چیزی حساب و کتابی دارد! فرضا اگر بنده میخواستم جعل کنم میدانم هیچگاه نمیتوانستم اینگونه جعل کنم! اینها نوعا حقیقت است نه تخیلات جاعلان!
👈نمیخواهم ادّعا کنم همه ی آنچه به عنوان کتاب سلیم بن قیس الآن موجود است بی نقص است. ولی اساسش برایم روشن بود که یک تحفه ای از دل تاریخ است که با عنایت الهی خواسته پرده از بسیاری از اسرار که عادتا هیچ گاه در علم تاریخ قابل بیان نبود بردارد.
👈بسیاری از خط و ربطها و دقایق و پیوستگی ها و انسجامها روشن میشد. بسیاری از حلقه های مفقوده روشن میشد.
🔹دقیقا همان احساسی که در مطالعه ی این کتاب در تحقیقات تاریخی که داشتم برایم ایجاد میشد در انجیل برنابا هم برایم در زمینه معضلات تاریخ ادیان و برخی معارف الهی ایجاد میشد. یک تحفه ای الهی برای پرده برداری از حقایقی ناگفته و ناب از دل تاریخ که برای آنهایی که مدّتها با تورات و انجیل و تاریخ ادیان و تاریخ اسلام و قرآن و روایات کار کرده اند حاوی اسرار فراوان است.
✋دیگر همین قدرش را سربسته خدمتتان عرض کردم هر چند میدانم افرادی که غور باحثانه و محقّقانه و متتبّعانه در تاریخ این مباحث ندارند چندان شاید نتوانند عمق آنچه عرض کردم را حتّی با دقّت در این کتابها متوجّه شوند
💡ولی به ذهنم خطور کرد این مطلب را بذل کنم. شاید روزی کسی بود. به افراد علاقه مند توصیه میکنم این دو کتاب را مخصوصا انجیل برنابا را با دقّت در خلوتها مطالعه کنند و روی فراز فراز آن تأمّل کنند.
⚪اصلا بنده کاری ندارم که این انجیل برنابا واقعا برای برنابا هست یا نه! اصلا جعلی هست یا نه! باز به این هم کاری ندارم که مواضع این کتاب به شدّت ملائم با قرائت قرآنی از تاریخ اهل کتاب و خصوص حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام است. فقط میگویم هر چه هست با قطع نظر از همه ی اینها خودش شاهکار شگفت انگیز تاریخی است!
👈در متون اسلامی و همینطور متون دینی اهل کتاب، تقریبا کتابی به مختصّات این کتاب در نشر معارف الهی و حلّ معضلات ندیده ام. تمثیلات و تحلیلات و دقایق شگفت انگیز آن طوری است که ارزش آن را دارد که یک دوره علم کلام اسلامی را با آن غنی سازی کنیم!
👈در منبرها از آن استفاده کنیم. واعظین را به مطالعه و بهره برداری از آن دعوت کنیم. طلّاب را با آن آشنا کنیم و جلساتی در زمینه آن تشکیل دهیم. در بین علمای خودمان کسی را به اندازه ی مرحوم آیت الله بهجت ندیدم که به این کتاب عنایت داشته باشد که این نشانگر نوعی پیشتازی و روش بینی ایشان است. در کلامی از ایشان دیدم که فرمودند:
📖«انجیل برنابا با اناجیل اربعه مخالف است. جهات عجیبه و شواهد صدقی در آن است که خدا میداند چقدر به اسلام نزدیک است ... هر کسی که این انجیل را ببیند یقین پیدا میکند که (قسمت) زیادش همان بیانات خود حضرت عیسی ع است... اگرچه الفاظ آن شبیه قرآن نیست، نه در معانی و نه در الفاظ اما خیلی شبیه به روایات عالی ما است...»
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۸)
«دستورهایی راهبردی برای رشد تصاعدی در وادی دانش»
🔹به دعوت برخی طلاب محترم مدرسه ی علمیه معصومیّه برای یک گعده ی شبانه به مدرسه رفته بودم. به ذهنم خطور کرد خلاصه ی حرفهایی که به عنوان پیشنهادهای راهبردی برای طلاب و دانشجویان بیان کردم را بذل کنم شاید به درد دیگران هم خورد! زمینه ی بحث هم عمدتا در علوم حوزوی و دینی است.
🔸قبلش به عنوان مقدّمه نکته ای در زمینه دستورات راهبردی عرض کنم. وقتی انسان یک هدف والایی برای خود ترسیم میکند که به آن برسد طبیعتا نیازمند طرح دراز مدّتی است که برای نیل به آن هدف برای خود طرّاحی میکند. یک طرح عملیاتی به منظور هماهنگی و سازماندهی اقدامات برای دستیابی به آن هدف بلند.
👈در چنین فضایی گاهی برخی به دنبال میانبر یا دستور العملها و کارهایی هستند که حکم معجون را دارد! خیلی در وصول سریعتر و عمیقتر به هدف به آنها کمک کند.
✅به دلیل پیچیدگی سنخ تسانخ و مناسبت این دستورها با آن اهداف گاهی تمایل پیدا میکنند که یک سری دستورات ساده و عملیاتی را بشنوند که وقتی به آن عمل کنند دیگر خیالشان راحت باشد که بدون دغدغه ی دیگر روزی قطعا ثمر خواهد داد!
✅فقط باید به آن عمل کنند و بگذارند دَم بکشد! تکلیفشان روشن میشود و همین روشنی باعث طمأنینه و اجماع قوای نفسانی برای عمل به آن دستورات میشود. با این نوع دستورات انگیزه ی بیشتری در خود برای اقدام و عمل می بینند! فعلا برای این نوع دستور العملها اصطلاح «دستور راهبردی» را استفاده میکنم.
⬇
✅دستوراتی ساده و اندک که هر چند تحلیل نسبت آنها با آن اهداف والا گاهی بسیار پیچیده و نیازمند مباحث گسترده است ولی به شکل شگفت انگیزی عمل به آنها حلال مشکلات است. مانند قرص و کپسول است. بیماریت را خوب میکند!
👈به عنوان مثال با بررسی متون دینی اینطور به دست می آید که یکی از دستورات راهبردی دینی نماز اوّل وقت است! به همین ملتزم بمان و بمان و بگذار کار خودش را بکند! دیگر غمت نباشد!
🔹حال مسأله این است که اگر چنین دستورات راهبردی میتوانند وجود داشته باشند -که باعث شوند اینقدر به شکل ساده ولی عمیق و سریع به اهداف بسیار بلندمان برسیم- پس اینها واقعا ارزش جستوجو و یافتن ندارند؟! ارزش آن را ندارند که با جان و دل به استقبال آنها برویم و آن را هضم وجودمان کنیم؟! ارزشش را ندارد آن را دو دستی و با احترام کامل گرفته و همواره ملتزم به آن شویم؟! قطعا این نوع دستورات را باید بوسید و بر بالای سر گذاشت!
🔸حالا با توجّه به این مقدّمه آنچه برای بنده به شکل تجربه ای روشن شده را در قالب دستوراتی راهبردی در وادی دانش عرض میکنم. اندکی توضیح هم میدهم ولی دیگر در صدد اثبات راهبردی بودن آن نیستم:
🔻«فیش برداری، انبوه خوانی، نویسندگی، نپرسیدن، ارجاع بینی، تنویر تصوّری، اصل گرایی، وقت شناسی، عابد بودن»🔺
🔴۱-فیش برداری کنیم. دیگر حتّی المقدور در برنامه هایی مانند وان نت هر چه یاد میگیریم و جالب توجّه است را تبدیل به فیشهایی کنیم. از هر جای هم بود فرقی نمیکند که الحکمه ضاله المؤمن. اگر وقت نمیشود فعلا تا به ذهنمان آمد و شنیدیم یا دیدیم در موبایلمان بنویسیم تا یادمان نرود و در اوّلین فرصت سریعا تبدیل به فیشی در وان نت کنیم! تایپمان را سریع کنیم. حتّی المقدور دیگر بر کاغذ ننویسیم! لپتاپ مناسب این کار که کوچک و چابک باشد و استفاده از آن دشواری به دنبال نداشته باشد تهیه کنیم. نگذاریم مطلبی از دستمان برود! نکته سنجمان میکند! وارد عالم دقّت و ریزبینی میکند! تشنه ی دانستنمان میکند! در برابر امور جدید نرم و پذیرا و حسّاسمان میکند! گیرایی مان بالا میرود. دلگرممان میکند! خوف از حافظه را کم میکند. دست انسان را در نوشتن روان میکند. در فیش برداری سعی شود مقداری به آن محتوا ارزش افزوده داده شده و یک اثری از نفس خودمان به شکلی بر آن بگذاریم. این فیشها را بکاریم و بگذاریم خودش به مرور سبز شود. بگذاریم علامت سؤالهایی در ذهن ما ایجاد کند که مانند آهنربا و گیرنده هایی مخفی به مرور مطالب مناسبش را در دیدگانمان برجسته کرده و به سمت خودش جذب کند و مدام در طول مطالعاتمان فربه و فربه تر و دقیق و دقیقتر شود. به مرور کتابچه ها و فصول و شاخ و برگهای بسیاری این فیشها پیدا میکند. سعی کنیم مطلبی از دستمان فرار نکند و فریب حافظه مان را هم نخوریم! گرگ نکات باشیم.
🔴۲-انبوه خوانی کنیم. مانند بولدوزر به جان کتابها بیافتیم! خیلی آداب و ترتیبی نداشته باشیم! وسواسی نباشیم! سوسول نباشیم! در رشته های مختلف هم بخوانیم و خودمان را محصور نکنیم! انبوه خوانی فوائد بسیار برایمان دارد که خودمان خبر نداریم! به شکل ناخودآگاه بدون طلب قبلی نظام تصوّری و تصدیقی ما را تغییر و ارتقاء میدهد. بزرگمان میکند. بسیاری از پرسشها را یاد میگیرم. بسیاری از پاسخها را یاد میگیریم! بسیاری از بذرها را در وجودمان میکاریم. اخلاق و ملکه ی کتاب خوانی را در خودمان ایجاد و تقویت میکنیم. فعلا مرادم اصل انبوه خوانی است. یعنی برایمان این مسأله حل شود که حالا حالاها باید کتابهای بسیار را بخوانیم و بخوانیم! این را باور کنیم! اصل خواندن برایمان ملکه شود. برای شروع حتّی از رمانها و شرح حالها بخوانیم! در ادامه حتما کتابهای تاریخی را جدّی بگیریم! ولی اساسش همان انبوه خوانی است. بسیاری مشکلشان آن است که انبوه خوان نبوده اند! هر چند به مراتب بالایی از دقّت و فضل رسیده اند. از کتابها نترسیم! مدام از این منفعل نشویم که بابا اینها را نمیفهمی بگذار ۳۰ سال بعد! نه از همان ابتدا گاهی حتّی فتوحات ابن عربی و احیاء العلوم غزّالی و اسفار ملّا صدرا را هم دست بگیرید تا بت اینها شکسته شود! در دل این انبوه خوانی این دلهره و هراس از کتب هم باید به مرور از میان برود.
⬇⬇
🔴۳-بنویسیم! یبوست قلم نداشته باشیم! بدانیم باید نوشتن و نویسندگی را برای خودمان ملکه کنیم! خودمان از همان اوایل دست به قلم شویم هر چند لازم نیست به دیگران ارائه دهیم. اهل نوشتن باشیم. طوری که مانند مومی در دستمان نرم شود. به راحتی بتوانیم هر مقصودی را به سادگی تبدیل به یک نوشته کنیم! این نوشتن نکته ها دارد! خودش معلّم انسان است! فکر انسان را منقّح میکند! نفی خطورات کرده و تمرکز می آورد! گرته برداری دقیق از نوشته های دیگران و سبکهای آنها در ظرف نویسندگی برای انسان مهیّا میشود. دانش واژگانی مان را بالا میبرد و همین باعث اعتماد به نفس و حتّی قدرت تفکّر در ما میشود. حالا چه بنویسیم؟! لااقل خلاصه ی درس و مطالبی که مطالعه میکنیم را با قلم خودمان به شکل موجز بنویسیم.
🔴۴-نپرسیم! یعنی چه؟! یعنی عافیت طلب نباشیم! یعنی خودمان را قطع طمع کنیم از اینکه قبل از تلاش و به فعلیت رساندن همه ی توانمان از استاد و دیگران پرسش کنیم! این را در خودمان تبدیل به ملکه کنیم که تا قبل از درس استاد تمام سعیمان باشد که همه ی مطلب را خودمان یاد بگیریم! چیزی برای استاد نگذاریم! وقتی این تلاش را کردیم بعد در درس ببینیم استاد چه چیز تازه ای دارد! اینطوری اهل فکر و تلاش بار آمده و مستقل میشویم. این کار باعث میشود فاصله ی واقعی و نه توهّمی حاصل تنبلیمان را با استاد تشخیص داده و از فضل واقعی استاد استفاده کنیم! تازه استاد شناس میشویم که هر کسی چه چیزی در چنته دارد! و الا معمولا کلّ بر اساتید میشویم! اساتید کارشان رفع تنبلی ماهاست تا پرداختن به آن معنای واقعی استادی شان! البته روشن است که مرادم خجالت از سؤال کردن و یا استبداد نظر نیست! روشن است چه میگویم! دندان طمع اینکه قبل از به فعلیت رساندن تامّ خودتان از کسی بپرسید را بکشید و ببینید چه آثاری را برایتان به مرور به دنبال خواهد داشت!
🔴۵-ارجاعات را خودمان ببینیم! وقتی مطلبی از کتابی نقل میشود سریع بروید اصل مطلب را از همان کتاب خودتان دقیقا بخوانید! به این نقل قولها اکتفا نکنید! ببینید این کتاب فصول و تبویبش چطور است! مؤلفش کیست! قبل و بعد آن مطلب چیست! عادت کنیم کتابها را اینگونه دست بگیریم و تورّق کنیم و بررسی کنیم! خدا میداند چه دستور راهبردی عمیقی است. قدرش را بدانید و فقط به آن عمل کنید و غمتان نباشد! در دل این رجوعها خیلی چیزها را به مرور یاد خواهید گرفت و خیلی تحوّلات مبارک را به مرور در خود خواهید دید. الان که دیگر با این نرم افزارها کار آسان شده! گویا هر کدام از ما یک کتابخانه ی بسیار بزرگ و یک دسترسی فوق العاده برایمان ایجاد شده. امروزه انس با این نرم افزارها و یادگیری استفاده از آنها و لذت بردن از پرسه زدن در بین آنها سرمایه ی علمی ماست.
🔴۶-تصوّراتمان را منوّر کنیم! از اینکه اسم شخصی یا کتابی یا اصطلاحی یا هر چیزی را ببینیم و بی تفاوت از کنارش بگذریم بترسیم! این جهلهای تصوّری یا تصوّرات خاممان را از همان ابتدا سعی کنیم مدام کاملتر و عمیقتر کنیم! مثلا اسم رجال یا کتبی که در این کتاب از آنها اسم برده شده یا اموری اینچنینی را یادداشت کرده و جداگانه آنها را بررسی کنیم. امروزه با ظهور فضای مجازی این کار آساننتر شده و دیگر بهانه ای چندان نمیماند. مثلا میگوید ابن خبّاز فلان گفت! برو ببین این بابا کیست؟ استادش که بوده؟ چه عصری میزیسته و چه کتابی داشته و اگر توانستی کتابش را یک تورّقی بکن! شرح احوالش را بخوان! یا اصطلاحی است که خاص است. برو مثلا کشّاف اصطلاحات الفنون را باز کن ببین چیست؟! خلاصه از اینکه یک خلأیی در این زمینه ها داشته باشیم گریزان باشیم. این تنویر تصوّری به مرور روشن بینی و دیدهای دیگری به انسان میدهد که خودش هم نمیداند که در حال یک تحوّل عمیقتر است. من حیث لا یشعر اثر خودش را میگذارد! نوعا افراد بیشتر مشکلاتشان در خام بودن تصوّراتشان است تا تصدیقاتشان! انبوه خوانی در کنار عادت دادن خودمان به تنویر تصوّری گام مهمّی در این راستا است. ماها معمولا گمان میکنیم داستان در حوزه ی تصدیقات رقم میخورد! شاید هیچ گاه نفهمیم بسیاری از مواقع اساسا دور از باغ و آبادی تصوّری سیر تصدیقی را شروع کرده ایم! خامی های تصوّری برخلاف خامی های و جهلهای تصدیقی دیرتر مورد توجّه و طلب قرار میگیرند.
⬇⬇⬇
🔴۷-اصل گرا باشیم! یعنی چه؟! یعنی در هر علمی و در هر امری سعی کنیم آن ریشه های و منابع دست اوّل را ببینیم. خودمان را عادت بدهیم آن قلّه های هر علم و کتابهای اصلی را نگاه کنیم! به مطالب و کتب دست چندم قانع نباشیم. حتّی المقدور سعی کنیم اوّلینها را رصد کنیم. مثلا چه؟! مثلا اینکه در تاریخ برویم سراغ همان سیره ابن هشام و الموفّقیات زبیر بن بکّار و طبقات ابن سعد و مانند آن! در نحو به مرور برویم سراغ کتاب سیبویه و مقتضب مبرّد و اصول ابن سرّاج و مانند آن! در مباحث اختلاف فرق برویم سراغ العثمانیة جاحظ و المعیار و الموازنة اسکافی و الایضاح فضل بن شاذان و مانند آن! در کتب روایی مصادر اصلی را ببنیم و خودمان را عادت ندهیم به مطالعه ی بحار و وسائل! در منقولات سعی کنیم مستندها را وجهه ی بررسی خودمان قرار دهیم! به جای آنکه مدام مثلا غرر الحکم و مناجات خمسه عشر بخوانیم با کافی و صحیفه ی مبارکه سجّادیه مأنوس باشیم و همینطور ... .
🔴۸-وقت شناس باشیم! همانطور که شبها اعمالمان را محاسبه میکنیم به این فکر کنیم چه وقتهایی دارد بدون دوشیده شدن از دستمان میرود! بین کلاسها یا در هنگام شستن ظرفها یا در رفت و آمد و... . ببینیم چطور میشود اینها را احیاء موات کرد؟! مثلا با گوش کردن صوتهای مناسب در این فواصل! یا کتابهای پشتیبان متناسب با این زمانها یا ... . اینها را باید محاسبه و بررسی کرد و برای هر کدامش از قبل برنامه داشت! اوّلا این را یک موضوع مهم برای زنده کردن وقتهای مرده دانست. ثانیا در قبال این فرصتها منفعل نبوده و از قبل فعّالانه برایشان نقشه داشت. بسیاری از صوتهای خوب انسانهایی که فکر مولّد دارند را میتوان در این زمانها گوش کرده و استفاده نمود. مطالبی که گاهی در کتابها هم یافت نمیشود. فیش برداری کرد. خود را به بطالت عادت نداد. گاهی مضامینی برای حفظ کردن قرار داد و در این زمانها تکرار کرد! کتابهای صوتی مناسب گوش داد.
🔴۹-اهل عبادت باشیم! نماز اوّل وقت حتّی المقدور به جماعت و همینطور نماز شب! گاهی شرح حال شهدا و اولیاء را بخوانیم. اگر اینطور نباشیم در وادی علوم دینی و طلبگی دچار تناقض میشویم! دچار اصطحکاک روحی شده و پژمرده میشویم. انگیزه و توان علمی مان کم میشود. امیال ارضاء نشده ی عمیق عبادیمان را بر سر این درسها و تلاشهای علمی خراب میکنیم! در همین راستا ورزش و تفریح هم به شکل معقول و متناسبی میتوان اثر راهبردی بر روی روند علمی افراد بگذارد.
✋ممکن است بگویید از میان اینها کدام مهمتر است که دیگر آن را لااقل در رأس کارهایمان قرار بدهیم؟! پاسخ این است که ان کان و لابّد که یکی را بگوییم همان فیش برداری را فعلا عرض میکنم! امثال شهید مطهری اگر این روش را نداشتند این برکات را هم نداشتند. اگر دوتا خواستید آن نپرسیدن را هم دو دستی بگیرید. اگر سومی را خواستید ارجاع بینی را هم خیلی جدی بگیرید و ...
باسمه تبارک و تعالی
«جنگ اوکراین و آینده ی ایران»
«پیامهای آشتی عربستان و تمایل مصر برای برقرار ارتباط با ایران»
🔹در نوشته های بذل خاطر از بیان مباحث جزئی زمان مند پرهیز میکنم: که تقویم پارینه ناید به کار! مگر آنکه یک نکات کلّی در آن متولّد شده و به نوعی به درد همه ی زمانها و مکانها بخورد. به ذهنم خطور کرد گاهی مناسب است مباحثی جزئی نیز بسته به فراخور بدون آنکه شماره ای برای آن ذکر کنم بنویسم.
👈با یکی از عزیزان که به شکلی منتقد سیاسی است صحبت میکردم. دیدم قیمت ماشین و خانه و... مدام مورد بحثمان قرار میگیرد! گاهی اگر یک نگاه کلان تری نداشته باشیم ممکن است دچار نوعی خطای محاسباتی شویم. گاهی برای دیدن حقیقت باید از آن فاصله گرفت و دوباره آن را دید.
👈برویم بالا یک نگاه ماهواره ای به وقایعی که در حال رخ دادن در عالم است بیاندازیم و ببینیم الآن مختصاتمان در پهنه ی وقایع جهانی و آینده ی جهان کجاست؟! در درون چه روندهایی هستیم و مقصد این روندها که در مسیرش این رویدادها در حال رخ دادن است چیست؟!
🔸به این دوست عزیزمان عرض کردم ورای همه ی مشکلاتی که ما در داخل داریم که بخش مهمی از آن هم به دلیل جنگ ترکیبی تمام عیار علیه ماست ولی گویا تحوّلات عمیقی در حال رخ دادن است. این را ما شاید خوب نبینیم زیرا در دل ماجرا و وسط میدان جنگ ترکیبی هستیم و نوعا هم خودمان خبر نداریم که وضعیت جنگی است. بسیاری از اینها درد جنگ است؛ آن کسی که بیرون نشسته و دید سیاسی دارد بهتر میفهمد که دارد چه رخ میدهد.
⬇
🔹از موضعی مطلب را رصد میکند که میتواند حاوی نکات مهمّی برای ما باشد. عرض کردم اخیرا شاهد آشتی بزرگ عربستان با ایران و سپس تمایل مصر برای برقرار ارتباط با ایران بودیم. اینها طبیعی نیست. اگر در وضعیت ضعف قرار داشتیم آنطور که بسیاری در درون کشور گمان میکنند اینها قابل توجیه نبود. پس میتوان از اینجا وارد یک بحث شد که نکند در نگاه دیگرانی که بیرون از این گرد و غبارها وضعیت ما را رصد میکنند ما کاملا رو به رشد و اقتدار و پیشرفت قرار گرفته ایم؟! آیا فرضیه ای نیست که بتوان از آن بحث کرد؟! دیدم تأیید کردند.
💭ولی مگر چه شده است؟! در بذل خاطر شماره ۲۸۵ شرحی بر کلام رهبری در زمینه ی پیچ تاریخی بیان کردم. خواندن مجدّدش میتواند مفید باشد.
🔹ما چون دور از میدان نبردیم نمیدانیم این جنگ روسیه و اوکراین خیلی جنگ مهمّی است. الآن ذهن سیاستمداران عالم را این جنگ بزرگ مشغول کرده است! دیگر مانند قدیم جنگها خیلی آشکار نیست ولی به نظر بنده به شکل منافقانه ای میتواند همان جنگ جهانی سوّم باشد. کشته های جانب اوکراین شاید تا اینجای کار به اندازه ی همه ی شهدای جنگ تحمیلی علیه ما باشد. اینقدر در مقیاس بزرگی است.
👈یک طرفش روسیه و به شکلی پنهان طیفی از کشورهاست و طرف دیگرش غرب به رهبری آمریکا و اروپا. گویا دعوا بر سر توازن قدرت آینده ی این کره ی خاکی است. اصلا شوخی هم ندارند و کاملا یک مچ اندازی جهانی راه انداخته اند. کوتاه نمی آیند!
👈از نوع همان جنگی که برای آنکه آلمانها را سر جایش بنشانند و در نظم جهانی جایگاه بیشتری به او ندهند حاضر شدند جنگهای جهانی به پا کرده و آن همه خونها ریخته شود. خروجی این جنگ و وقایع آینده به شکلی در نظم آینده ی قدرت جهانی تأثیر دارد. واقعا جنگ مهم و بزرگی است که هنوز ابعاد عظیم آن برای مردم ما به خوبی تشریح نشده است.
✅این برهه برهه ای است که هر چند کوتاه است ولی آثار بسیار دراز مدّتی را از خود بر جای خواهد گذاشت. چرا؟! چون تکانه های عمیقی در نظم قدرت شکل گرفته و کشورها در حال بازتعریف جایگاه جهانی خود هستند. گویا خافضة رافعه است. در حال بُر خوردن هستند.
👈اگر زمانی متّفقین و متّحدینی علیه هم صف آرایی کردند و بسیاری از کشورها مانند کشور ما هم اصلا جایگاهی در این جنگهای بزرگ قدرت نداشتند ولی الآن دیگر سیاستمداران دنیا خوب میدانند یک طرف این ماجرا اراده و قدرت جمهوری اسلامی ایران است.
👈ایرانی که دیگر به برکت این انقلاب نورانی و نیتهای زلال و والای رهبران و مجاهدت و خونهای پاک شهدایش هیچگونه شباهتی با آن ایران زمان جنگ جهانی اوّل و دوّم ندارد.
👈آن ایران ۸۰ سال پیش نیست که بسان یک حیاط خلوت یکدفعه سران متّفقین در آن جمع شوند و اصلا ذرّه ای به نظام داخل آن اعتنائی هم نکنند! دُم آن رضا قلدر را مانند یک موش بگیرند و به جزایر نمیدانم آن طرف اقیانوسها پرت کنند!
👈اساسا به نظر بنده که قبلا هم جایی نوشتم یکی از دلگرمی های روسیه در این جنگ نظر مثبت ایران است. البته نه در زمینه قتل و کشتار و اینها! اینکه ایران به روسیه حق میدهد و اجمالا حمایت میکند. اینقدر ایران اسلامی و نظرات عمیق رهبر فرزانه مان میتواند باعث دلگرمی باشد.
✋حالا بعضیها خوششان بیاید یا نیاید. واقعیتی است. آدم اگر کافر هم باشد یا ضدّ حکومت آخوندی هم باشد یا هر اسم دیگری میتواند این حقیقت را ببیند و به آن ببالد.
🔹این همکاری مشترک از چند سال قبل در قالب حمایت از سوریه و محور مقاومت علنی شد. همین بود که پوتین در ابتدای کار به ایران آمده و با رهبر عزیزمان دیدار کرد و رهبری نیز صریحا موضع روسیه را در این تهاجم که باعث شد ابتکار عمل را از طرف غرب بگیرد تحسین کردند. در ادامه نیز حمایت تسلیحاتی بسیار مؤثر ایران حالا در هر قالبی به روسیه دیگر جای هیچ کتمانی ندارد. چه قراردادش قبل از این جنگ بسته شده باشد یا هر طور دیگر! تازه قدرت نظامی ایران را بسیاری باور کردند.
👈از طرف دیگر مقامات اوکراینی که به این شدّت درگیر ماجرا هستند نیز مدام از ایران انتقاد کرده اخیرا رئیس جمهورشان ولودیمیر زلنسکی پیشنهاد اعمال تحریم های ۵۰ ساله علیه ایران را مطرح کرده است.
👈اینها همه نشانگر آن است که ایران به شکل هوشمندانه ای در وسط این پیکار بزرگ که بسان جنگ جهانی است حاضر شده است. این چیزی نیست که از دیدگان رهبران سیاسی جهان مخفی بماند.
👈همه میبینند که قواعد قدرت جهانی به شدّت در حال تحوّل است و از همینجاست که از آینده ی ایران اسلامی ترسیده و شاهد تمایل امثال عربستان و مصر و مانند آن برای توافق با ایران هستیم.
✋به اینجای بحث که رسیدیم دیگر به یک دو راهی رسیدیم که این برادر عزیزمان به یک سمت و بنده به سمت دیگر رفتم و بحث تمام شد. ولی برایم جالب بود ایشان که معمولا منتقد است این را اجمالا قبول کرد😊 فلله الحمد
باسمه تبارک و تعالی (۴۶۹)
«ذلک تقدیرُ العَزیزِ العَلِیم»
«تنظیم ظریف: fine tuning»
«جهانهای موازی»
«أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ»
🔹سوره ی مبارکه یس را تلاوت میکردم که به این آیه رسیدم: «وَ الشَّمْسُ تَجْري لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليم» به ذهنم خطور کرد که چه زیبا از این سه مفهوم تقدیر، عزیز و علیم استفاده شده است. این آیه در واقع اشاره به بعدی دقیقتر و علمی تر از دلیل نظم دارد.
✋صرفا به اینکه نگاه کنید و عظمت آفرینش را ببینید اکتفا نکرده است! مقداری ریزتر شده و میفرماید وقتی در امور این عالم نگاه کنید یک اندازه و تقدیر بسیار عظیم و ظریفی را میبینید که بر عزّت و علم تکیه دارد. اگر خواستید وارد عالم اندازه ها و محاسبات بشوید! هر چه در مسیر موازین علمی هم جلو بروید صفات الهی آشکارتر میشود.
👈عزّت در اینجا یعنی چه؟! گویا یعنی یک نیرو و قدرت قاهر نفوذ ناپذیر که بر نیروی های دیگر فائق آمده! از این اندازه و از این عزّت و علم آیا هیچ فطرت بیدار و هیچ عقل منصفی میتواند به عالم غیب و خالقی مقدّر و عزیز و دانا منتقل نشود؟!
👈آیا میتوان گفت این عزّت و علمی که پشتوانه ی این تقدیر و اندازه گیری حیرت آور و شگفت انگیز است حاصل اتّفاق است؟! در سوره ی مبارکه ی انعام نیز بار دیگر به این «تقدیر العزیز العلیم» و شگفتی اندازه های عالم اشاره شده است:
📖«فالِقُ الْإِصْباحِ وَ جَعَلَ اللَّيْلَ سَكَناً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ حُسْباناً ذلِكَ تَقْديرُ الْعَزيزِ الْعَليمِ»
⬇
🔹البته بیانات قرآن کریم در زمینه پی بردن به وجود خداوند متعال از نوع نشانه و آیه مطرح شده و وجود خدا آشکارتر از اینها دانسته شده: «أفی اللّه شکٌّ فاطرِ السّموات و الأرض»! یعنی توجه به اینها برای کسی که فریب نفس و شیطان را نخورد و دنبال بهانه جویی نباشد برای پی بردن به حقیقت کافی است.
👈قرنهای قرن طول کشیده که تا بشر به این سطح برسد که بتواند مباحثی در راستای توجّه به این نشانه ی مهم الهی بیان کند!
✅یکی از نقاط ضعف بزرگ و به تعبیر امروزی ها پاشنه آشیلهای الحاد مدرن که قرآن کریم به صراحت به آن اشاره کرده همان است که امروزه از آن به عنوان چالش تنظیم ظریف: fine tuning یاد میشود.
👈البته این چالش برای فیزیکدانان ملحد است نه برای موحّدانی که این خودش بزرگترین مؤیّد عقایدشان میباشد.
🔹نظریه ی جهان تنظیم شده یا همان تنظیم ظریف بر این نکته تأکید میکند که از نظر قوانین ریاضی و احتمالات، جهان میتوانستهاست به بیشمار حالت پدید آید، اما فقط حالت بسیار خاصی از این حالات است که پیدایش و ادامهٔ حیات را برای ما انسانها ممكن مینموده است. فقط در همین فاصله ی خورشید تا زمین اگر اندکی بیشتر یا کمتر بود اصلا خبری از این حیات نبود!
👈یا مثلا اینکه بر اساس آخرین معلومات بشری به وجود آمدن موجود هوشمندی مثل انسان در پهنه ی حیات مستلزم تنظیم ظریف نیروهای طبیعت است. اگر چهار نیروی قوی و ضعیف هسته ای و نیروی الکترو مغناطیسی و نیروی ثقل نیوتونی (گرانش) رابطه ی قوّتشان به طرز بسیار دقیقی تنظیم شده باشد باعث میشود که تحوّل عالم طوری باشد که کهکشانها تشکيل بشوند و داغ شوند و فلزّاتی مثل کربن و فوسفور که برای حیات نیاز بود به وجود بیایند و...؛ اگر غیر از این بود اصلا داستان شروع نمیشد!
🎓از یکی از کیهان شناس طراز اوّل ملحد جهان نقلي شنیدم که گفته هیچ چیزی به اندازه ی این تنظیم ظریف الحاد من را تکان نداده است. يعني چه؟! یعنی تنها در یکی از میلیونها احتمال چنین جهانی ممکن بود که چنین تقدیر و اندازه گیری شگفت انگیزی رخ دهد و رخ داد!
⚪آیا اتّفاقی رخ داد یا عزیز علیمی آن را تقدیر کرده بود؟! روشن است که اگر از قبل دلیلی برای خداباوری داشته باشیم این بزرگترین مؤیّد است و اگر نداشته باشیم هم واقعا نشانه ی عظیمی است که مخصوصا اگر با تمایل فطری انسان به خداباوری و خداگرایی و پیام پیامبران جمع شود باز بسیار قانع کننده است.
✋ولی به نظرتان شخصی که از قبل تصمیم گرفته خدا را قبول نکند و با حالت اعراض و پشت با حقایق میخواهد ارتباط بگیرد چه باید بگوید؟! باید یک توجیهات عجیب و غریبی را راه بیاندازد! اصلا خیلی شیک و شیفته به ظلمتهای جهل خود باز فرو میروند و به آن هم افتخار میکنند!
👈اینجاست که امثال استیون هاوکینگ و دیگران در یک چشم بندی عجیب قائل به فرضیه ی جهانهای موازی شده اند! میگویند نخیر هیچ طرّاح عزیز علیمی در کار نیست! این تقدیر حاصل یک اتّفاق است!
👈ولی چگونه؟! اینطور که اصلا چه کسی گفته ما الآن یک جهان داریم؟! ما میلیونها جهان داریم که به شکل موازی وجود دارند و در هر جهانی این نیروها قوّتشان نسبت به هم فرق دارد و آن تنظیم ظریفی که در جهان ما هست وجود ندارد و در این میلیونها جهان یکی هم شانسی اینطور از آب در آمده که جهان ما بشود و بشر بتواند به وجود بیاید!
🔹یکی از دانشجویان یکبار با یک لحن خاصی از بنده در مورد جهانهای موازی پرسید! طوری از آن یاد میکرد که انگار یک اسرار و شگفتی هایی است که فیزیکدانان الحادی به آن رسیده اند و دلیلی بر الحاد است! گفتم ای دل غافل! ببین بزرگترین نقطه ی ضعفشان را چطور برای امثال بسیاری با تدلیس نشانه ی نقطه ی قوّتشان گرفته اند!
✔جهانهای موازی در اینجا -البته بسترهای دیگر هم دارد- از روی دست خالی بودن آنان بیان شده نه از روی دست پر بودنشان! نقطه ی ضعفشان است نه نقطه ی قوتشان! اصلا حرفی بسیار عجیب و پرت است! حتّی با قواعد خود اینها هم نمیسازد! مجبور میشوند برای حفظ دیدگاه الحادی بی نهایت جهانهای موازی که قابل رؤیت و قابل کشف هم نیستند را فرض کنند ولی فرض یک خدای نادیدنی عزیز علیم را نکنند! مگر شما نبودید که در فیزیک شرط دیدن و رؤیت و مشاهده پذیری را مطرح میکردید ولی حالا به جهانی کاملا فرضی و خیالی متوسّل شده اید؟! به تعبیر (پُل دیویس) یکی از فیزیکدانان بزرگ معاصر، جهانهای موازی چیزی جز یک فرض افراطی نیست!
👈حتّی اگر میخواهید ملحد هم باشید آزاده باشید! ولی مؤمنین که به راحتی میگویند اینها برای آن است که یک شعور و قدرت قاهری بر عالم حکم فرماست! اینها تقدیر العزیز العلیم است.
✅باید بدانیم الحاد مبتنی بر یک منطق نیست! عمدتا مبتنی بر یک انتخاب است! شخص انتخاب و اراده میکند که فرض الحادی را بپذیرد. نه اینکه دلیلی بر تعیّن این فرضش داشته باشد! از سنخ میل و انتخاب است نه از سنخ منطق و برهان! فوقش باید لاأدری بشود!
⬇⬇
🔸«أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ»🔸
ولی آیا میشود با اینها بحث علمی کرد؟! معمولا نه! هر چه بگویید یک چیزی خواهند تراشید! چون از قبل تصمیمشان را گرفته اند! همانطور که عرض کردم اینها الحاد را انتخاب کرده اند! به آن تمایل پیدا کرده اند! این دیگر خارج از بحث منطقی است. از سنخ حبّ و بغض است. از سنخ ضیق صدر است. ذکاوتشان دیگر از سنخ شیطنت است! از سنخ هنر پیدا کردن راهی ولو بسیار بسیار بعید برای فرار از تن دادن به خدای عزیز علیم.
👈ولی دلی که بیدار است میگوید این عالم با عظمتتر از آن است که بی صاحب و باطل آفریده شده باشد! اینها موعظه میخواهند! وعد و وعید میخواهند! در انتها هم باید بعد از اتمام حجّت رهایشان کرد. دیگر دلی هم برایشان نسوزاند! استعدادی نمانده تا برای حرمانش ناراحت باشیم.
🔹چندی پیش با شخصی بحث میکردم. احساس کردم آنچنان منافذ وجودی خودش را بسته که هیچ راه نفوذی ندارم! همه ی راه ها احساس میکردم بن بست بود! اینجا بود که واقعا ترسیدم! از چه؟! از اینکه احساس کردم این ظهور همان صفت مکر و اضلال الهی است. چه عجیب است! به یاد این آیه ی شریفه افتادم:
📖«وَ اللَّهُ أَرْكَسَهُمْ بِما كَسَبُوا أَ تُريدُونَ أَنْ تَهْدُوا مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ مَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبيلاً»
👈گفتم چقدر ساده ای! به جنگ اضلال الهی میخواهی بروی؟! اینها را باید رها کرد! چون خداوند متعال کسی را که به واسطه ی آنچه کسب کرده اضلال کرده دیگر هیچ راهی برای هدایتش نخواهد گذاشت! با خداوند که نمیشود نبرد کرد!
🔹بله برخی از اینها آزاده اند. میشود با آنها بحث کرد. مثلا مصاحبه ی یکی از بزرگترین زیست شناسان معاصر در غرب (مایکل روس) را میخواندم! خودش یک انسان ملحد و به شدّت معتقد به داروینیسم است. دیدم دارد انتقاد میکند که چرا برخی داروینیستها (داوکینز) این نظریّه را دلیلی برای ردّ خداباوری میدانند! هیچ ربطی ندارد! داروینیسم نسبت به خدا باوری یا الحاد اساسا خنثی است. نباید عوام فریبی کرد! حتّی خود داروین هم در انتهای عمرش تنها یک لا أدری بوده است.
👈بعد دیدم صریحا میگوید اگر میبینید من منکر خدا و دین مسیحیت هستم دلیلش شبهه ی شرور است. نمیتوان خدای مهربان را قبول کنم!
👈دیدم این آدم طوری است که میتوان با آن بحث کرد! چون فطرت حق طلبش هنوز بیدار است. هر چند خودش بزرگ زیست شناسان تکاملی و ملحد است ولی شخصی نیست که وقتی ببیند میتواند با داروینیسم عوام فریبی کرده و آن را دلیلی دیگر برای الحاد خودش حساب کند این کار را بکند! حقیقت را وقتی درک میکند انکار نمیکند. مشکلش این است که درکش اینقدر است. اینها اگر واقعا حق طلب باشند نوعی از استضعاف دارند.
📖وَ سَتُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يُعَذِّبُهُمْ وَ إِمَّا يَتُوبُ عَلَيْهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ حَكيم
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۰)
«نقدی بر فیلم جهان با من برقص»
«مواجهه روشنفکری با مسأله ی مرگ»
«الْقَهْقَهَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»
🔹بچه ها شب منزل پدر بزرگ ماندند و به پیشنهاد خانواده فیلم سینمایی «جهان با من برقص» را دیدیم. فیلم در سبک کمدی درام و به کارگردانی سروش صحّت ساخته شده است. انتخاب این فیلم هم از این جهت بود که نشانگر رویکرد جامعه ی به اصطلاح روشنفکری در زمینه کیفیت مواجهه با مرگ است.
👈انسانی که فهمیده بیماریِ سرطانی دارد که اندکی بعد قرار است بمیرد باید چگونه با این موضوع کنار بیاید؟! داستان را از نگاه و دریافت خودم بیان میکنم.
🎬علی مصفا در نقش جهان شخصی است که سرطان گرفته و اندکی بعد خواهد مرد! دوستان قدیمی اش که بیش از ۲۰ سال است با هم دوست صمیمی هستند به دعوت بهمن برادر جهان ۳ روز قبل از تولّدش در منزل تفریحی او در جنگلهای شمال جمع میشوند تا به این بهانه آخر عمر جهان پیشش باشند و خاطرات خوشی برایش رقم بزنند.
🎬جهان از همسرش طلاق گرفته و با دختر و خواهر مجرّدش در این خانه ی جنگلی زندگی میکند. هم زمان با بیماری جهان گاوی که در آن خانه ی روستایی دارد نیز مریض میشود و همدم تنهایی جهان و درد دل های او میشود.
🎬در این سه روزی که پیش او تا زمان تولّدش جمع شده اند هر کسی در واقع به فکر خودش است. هیچ کس به معنای واقعی فکرش به جهان نیست! دوستش رضا به دنبال آن است که مخ خواهر جهان را بزند!
🎬خواهر جهان نگران تنهایی و آینده اش است! برادر جهان هم از آن غیرتی های بی کلّه است که مدام به دنبال تجسّس روابط خواهرش با رضا است!
⬇️
🎬احسان دوست دیگر جهان هنوز در بند طلاقی است که چند سال پیش داشته و دوستش فرخ زن سابقش را گرفته و کینه کرده! فرخ و احسان مدام سر این موضوع بگو مگو و مشاجره میکنند!
🎬دوست دیگرش حمید همه اش دنبال مسخره بازی است و همسر حمید هم شخصی است که با او ۱۸ سال اختلاف سنّی دارد و به خاطر پول و ثروتش با او ازدواج کرده!
🎬همسر حمید هم دنبال تیپ زدن و عکس گرفتن از جهان برای گذاشتن در اینستایش بعد از مرگ جهان و مانند آن است! این خانم بیش از همه واقعگرا و رُک است؛ این هم بیش از آنکه به خاطر فضیلتی در او باشد به خاطر آن است که هیچ علقه ی دوستانه ای با هیچ کدام ندارد.
🎬جهان به فرشته همسر سابقش تماس میگیرد زیرا در هر حال سالها با او زندگی کرده! میخواهد بگویند اندکی بیشتر زنده نخواهد ماند! ولی فرشته نیز جواب تماس او را نمیدهد و قطع میکند.
🎬در این بین گویا دختر جهان هنوز نفهمیده پدرش سرطانی دارد و اندکی بعد خواهد مرد! گویا صدای آهسته ی عمویش در این زمینه را میشنود و میرود قرص بخورد تا خودکشی کند! بعد میفهمند اصلا چیزی نمیداند و عاشق چشم و ابروی و بازوی جوان روستایی شمالی شده که به او امروز جواب منفی داده! میخواسته برای او خودکشی کند!
🎬عجیب آنکه وقتی پدرش به او حقیقت را میگوید چیزی مانند احساس غم و غصّه ی عمیق در دخترش نمیبیند و وقتی میگوید یعنی آنقدر که برای جواب منفی آن پسر ناراحتی برای من ناراحت نیستی میگوید چرا خیلی ناراحتم اگر میخواهی بروم یک مشت قرص هم برای تو بخورم!!!
🔹اینجاست که دیگر میخواهد گریه ی جهان دربیاید که گویا هیچ کس واقعا به فکر او نیست. همه غرق دنیای خودشان هستند. او در دل دوستانش تنهای تنهاست. گویا کارگردان برای اینکه این امر را به خوبی به تصویر بکشد به شکلی روند را جلو میبرد که گویا داستان اصلی اصلا جهان و مشکل او نیست!
👈داستان او بین داستانهای دیگری مثل عشق مثلثی و عشق تینیجری و تعصّب و ... گم میشود. آنقدر بر جهان سخت گذشت که تصمیم خودکشی گرفت و داری در اتاقش بر سقف بست ولی از بالا کنده شد و نتوانست به هدف خودش برسد.
👈در مقاطعی از فیلم به شکلی برای کسب آرامش در ذهن و خیالش به موسیقی پناه میبرد و البته موسیقی با طنین مرگ!
🔹ولی از جایی به بعد تحوّل جهان از نگاه این فیلم شروع شده و قلب اندوهگین او که حتّی توان گریه هم ندارد شادمان میشود. ولی این تحوّل چیست؟! این است که باید یاد بگیرد که توقّعش را از دیگران پایین بیاورد! اصلا لازم نیست کسی به فکر او باشد. همینکه دوستانش کنارش باشند و گاهی به او فکر کنند و پیشش شاد باشند کافی است! همین!
👈همین برای حلّ مشکل و شادمانه تسلیم مرگ شدن کافی است! واقعیّت همین است. باید با آن کنار آمد و شادمان بود. جایی جهان در طویله خطاب به دوستش رضا میگوید هر کاری میکنم نمیتوانم مرگ را دوست داشته باشم ولی دیگر از آن نمیترسم! ولی ای کاش نمیمردم!
👈برایش جشن تولّد میگیرند و او میفهمد که همین که همین لحظه به فکر او بودند برایش کافی است. مهمترین چیزی که دارد همین دوستانش هستند که کنارش جمع شده اند و گاهی اندکی به او فکر میکنند و شادند!
👈بعدش چه؟! از طرفی انکار واقعیّت! و از طرف دیگر موسیقی و رقص و خنده! غفلت و توجّه نکردن به حقیقت! در انتهای فیلم نیز دیگر از آن غصّه های عمیق جهان گویا خبری نیست و همراه دوستانش میزنند و میرقصند و اندکی بعدش هم میمیرد!
✔ولی چرا باید انسان مطلوب از نگاه این فیلم اینگونه باشد؟! شاید سرّش در گفتوگوی میان احسان و حمید باشد. احسان به حمید میگوید واقعا فکر میکنی این زنی که گرفته ای عاشقت شده؟! این عاشق بنز و ثروتت شده! او هم میگوید میدانم! چه مشکلی دارد؟! مگر من چیزی غیر از این بنز و کارخانه و خانه ی ولنجک و باغ طالقان هستم؟! با این سر کچل و قد کوتاه و شکم گنده چه توقّعی هست! من همینم پس گله ای نیست! نوع روایت این امر توسّط کارگردان به شکلی است که به استقبال این مواجهه میرود.
✔در اینجا نیز گویا جهان میگوید مگر من چه کسی هستم که توقّع دارم اینها همه به فکر من باشند. من فقط مدّتی با اینها دوست بوده ام و الآن هم قرار است بمیرم و ای کاش نمیمردم! اینها همینکه گاهی به من توجّه کنند و شاد باشند کافی است. بعدش هم آرزو میکنم زنده میماندم ولی با این وجود از مرگ نمیترسم و میمیرم! خوش بختی من همین است که دوستانی دارم که آمده اند اندکی پیشم باشند هر چند مشغول خودشان هستند! همین کافی است!
🔹حالا اینهایی که عرض کردم را سعی کردم با دقّت در فیلم شکار کنم و به گمانم کاملا جریان واقعی فیلم و مقصود نویسنده و کارگردان است. کاری به جهات هنری این اثر ندارم. ممکن است نقدهای جدّی بر آن وارد باشد ولی در هر حال نشانگر قوّت هنری کارگردان است. ولی قوّتی که آن را خرج یک ایده ی فلسفی شخصی خودش کرده است.
⬇⬇
✋اساسا این خودش یک مسأله است که چقدر یک فیلمساز مجاز است که ایده های شخصی و فردی اش را اجتماعی کند؟! کارگردان این اثر گویا خودش را تبدیل به فیلم کرده است. ما را درگیر نتیجه ی مطالعات و دیدگاه های خودش میکند!
👈ولی این دیدگاه فلسفی در مواجهه با مرگ چیست؟! مقداری که دقّت کردم ورای باطن آشکار ملحدانه در ظاهر نیز از ابتدا تا انتهای فیلم حتّی یکبار هم اسمی از خدا و عالم بعد از مرگ برده نشد!😳
👈یک تصویر کاملا ملحدانه از زندگی که گویا این عالم نه صاحبی دارد و نه انسان رفتارهایش حساب و کتابی دارد و نه روز جزاء و معادی در کار است. در چنین فضایی به دنبال یافتن پاسخی آرامش بخش برای مرگ است.
✋ولی مگر پاسخ مسرّت بخشی برای چنین درد بزرگی هم یافت میشود؟! اینجاست که این فیلم به شکل ضمنی میگوید خودکشی هر چند امری موجّه در این فضاست ولی پاسخ خوبی نیست!
👈پاسخ بهتر آن است که انسان خودش را تلقین درمانی کند! نگاه درمانی کند! البته نه نگاهی که عینیّت و ما بازاء مشت پر کنی دارد! نگاهی که فائده اش به خود انسان میرسد و آن هم اینکه لااقل با این نگاه بتواند تا وقتی زنده است اجمالا ناراحتی اش کم شود و شاد باشد.
👈اینجاست که طرح فیلم به شکل برجسته ای میخواهد خود را به فضای اپیکوری با برجسته کردن مفهوم دوست برای وصول به سعادت نزدیک کند. گویا انسان یک موجود تنها و رهایی است که فقط همین دوستانش را دارند؛
👈دوستانی که خودشان مشغله ی خودشان را دارند و اینطور نیست که دوستی نابی هم داشته باشند ولی در هر حال باید به همین هم قانع بود و توقّعی بیشتر نداشت. ولی چرا؟! چون واقعیّت همین است! وقتی نه خدایی در کار است و نه معادی باید به آخرین دستاویزهای شاد ماندن نیز چنگ زد!
👈اصل همین دنیاست پس تا جایی که میشود شاد باش و سعی کن با رقص و شادی از این دنیا بروی! پیام آخر فیلم چیست؟! اینکه متقاعد شود تا صبح با دوستانش برقصد و دیگر واقعا شاد باشد و بعد تسلیم مرگ شود!
👈اینجاست که فیلم با شادمانی تمام میشود و جهان هم با زمزمه ی آهنگ پایانی فیلم که مدام میگوید: «دویدیم دویدیم به عمقش نرسیدیم» میمیرد!
🎬یکی از صحنه های تأثیرگذار و زیبای فیلم آنجایی است که جهان در طبیعت گام برمیدارد و مدام به اشیاء و جانوران پیراموانش از درخت و زنبور و ... توجّه میکند و میگوید اینها چندی دیگر باز هستند ولی دیگر من نیستم! یک لحظه ی نابی را خلق می کند تا انسان با عمق معنای مرگ و عظمت اسرار آمیز آن مواجه شود.
👈حالا آیا به نظرتان این فیلم نیازی به نقد محتوایی دارد؟! آیا هیچ فطرتی از پاسخی که این فیلم میخواهد به خورد انسان بدهد راضی میشود؟! آیا مغالطه ای آشکار نیست؟!
✅گاهی تصوّر شفّاف و عمیق یک امر و مواجه کردن فطرت با آن برای قضاوت کافی است.
👈آری اگر این را نگوید دیگر چه بگویند؟! آخر کسی نیست بگوید شما که حاضرید برای در امان ماندن از ترس دست به هر دستاویزی بزنید لااقل برای فرار از این درد به دین چنگ بزنید!
👈حالا مگر خودتان را با آن تلقینهای بی محتوا قانع نمیکنید! چطور دیگران را به خاطر دینداریشان تحقیر میکنید و خودتان لااقل برای چنین اثری مایل به دینداری نمیشوید؟!
👈هر چند هیهات که خبرها در کار است. این عالم هستی و این وجود اسرار آمیز انسانی بسی با عظمت تر و پر شکوهتر از آن است که اینچنین بیهوده آفریده شده باشد و در پس پرده اش خبری در کار نباشد.
🔹حالا اینها بماند؛ یک دفعه با دیدن صحنه های این فیلم به یاد صحیحه حلبی از امام صادق علیه السلام افتادم که حضرت فرمودند: «الْقَهْقَهَةُ مِنَ الشَّيْطَانِ»؛ بعدی دیگر از معنای آن برایم روشن شد. دیدم واقعا این خنده های مستانه و شادمانی ها و بزن و بکوبها و موسیقی ها و رقصها همه بسان مخدّرها و مسکراتی برای به غفلت کشاندن انسانها از حقیقت است.
👈شیطان از آنها برای به غفلت کشاندن انسان و خفه کردن نفس لوّامه و گوش نکردن انسان به خطورات ملکی استفاده میکند. میخواهد آخرین روزنه های نجات را هم با این خنده های احمقانه از او بگیرد!
👈وقتی این خنده ها و این موسیقی ها نباشد انسان ممکن است درکهای عاقلانه تری در مواجهه با حقیقت پیدا کند. ولی واقعا اینها برای تعطیلی عقل گاهی عمل میکنند.
👈آن قهقه ی مستانه و رقص مرگی که در انتهای فیلم پخش میکند به نوعی تداعی گر همین قهقه ی شیطان برای بدرقه ی انسان به درّه ی هلاکت است. وسیله ی شیطان برای صد عن سبیل الله و توبه نکردن و توجّه نکردن به درگاه الهی است.
💡این روایت کافی به ذهنم خطور کرد که: «يَا سَدِيرُ فَأُرِيكَ الصَّادِّينَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ثُمَّ نَظَرَ إِلَى أَبِي حَنِيفَةَ وَ سُفْيَانَ الثَّوْرِيِّ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ ... فَقَالَ هَؤُلَاءِ الصَّادُّونَ عَنْ دِينِ اللَّهِ ... إِنَّ هَؤُلَاءِ الْأَخَابِثَ لَوْ جَلَسُوا فِي بُيُوتِهِمْ فَجَالَ النَّاسُ فَلَمْ يَجِدُوا أَحَداً ...»
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۱)
«چرا برخی اعراب ایرانیان را صفوی مجوسی مینامند؟!»
«فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»
🔹یکی از برچسبهایی که در عصر ما بارها توسّط اعراب به ایرانیان زده شده است برچسب مجوسی بودن ایرانیان است! مجوسی به معنای زردشتی است ولی در بار لغوی و نحوه ی اداء این واژه معانی بغض و پلیدی و رجس نهفته است. گویا اساسا ایرانیان مسلمان نیستند.
👈اگر زمانی اعراب در فضای مفاخرات جاهلی ایرانیان را با عنوانی مثل عجم تحقیر میکردند امروزه در فضای دینی ایرانیان را با عنوان مجوسی تحقیر میکنند. سابقا از تعابیر دیگری برای القاء نفرت از ایرانیان استفاده میکردند.
👈زمانی از تعبیر رافضی استفاده میکردند که البته بیشتر در همان فضای اعراب معنا داشت و زمانی دیگر از تعبیر صفوی استفاده میکردند که اشاره به مبدأ تغییر مذهبی گسترده ی ایرانیان و همچنین سابقه ی نزاعهای طولانی بین صفوی و عثمانی بود ولی اخیرا تعبیر مجوسی در میان آنها شایع شده.
👈تعبیری که هم اسلامی بودن را از ایرانیان سلب میکند و هم به دلیل اختصاص این عنوان به ایرانیان در زمانهای قدیم اشاره به فرهنگ ایرانی به شکلی دارد. در زمان جنگ تحمیلی صدام حسین بارها ایرانیان را مجوسی میخواند و بیان میکرد که مانند حشراتی هستند که باید آنها را با حشره کش که مقصودش سلاح شیمیایی است از میان برداشت!
👈همین تعبیر را حتّی مفتی عام مذهبی عربستان عبد العزیز آل الشیخ نیز در مورد ایرانیان به کار برد. به تبع در زبان عامه ی آنان نیز رواج دارد.
⬇️
🔹ولی بستر به کارگیری این تعبیر چیست؟! آن است که با یک تکبّر قومی گویا اعرابی که نوعا پیرو مذهب عامّی هستند خودشان را مالک اسلام و همینطور قرائت صحیح از آن میدانند. اعرابی که تاریخی جز همین اسلامیتشان ندارند مجبورند اسلام را نیز برای خود به شکل امری انحصاری تعریف کنند.
👈وضعیت برای آنها وقتی دردناکتر میشود که ایرانیان به مرور نمایندگان مذهب و قرائتی بسیار متفاوت از اسلام به نام تشیّع شدند که از اساسا مشروعیّت اسلامی جمهور اعراب را نیز زیر سؤال میبرد.
👈تشیّعی که خودشان دیگر به خوبی میدانستند ریشه در اعماق تاریخ اسلام و عصر صحابه و حتّی خود پیامبر صلی الله علیه و آله دارد و نمیتوان به آن وصله ی قومی و نژادی زد! در بذل خاطر ۵۱ به بعد در سه شماره سیر تاریخی تشیّع ایرانیان را بیان کردم.
👈امروزه ایران نماد تشیّع امامی است و تشیّع رقیب اصلی و اساسی عثمانی گری و عامّی گری موسوم به تسنّن در طول تاریخ بوده است. زمانی تشیّع را با لقب رافضی گری خراب میکردند و حالا که این عنوان را ایرانیان بر تن کرده اند طبیعی است که آنها بخواهند از وصله هایی مانند عجمی صفوی مجوسی و مانند آن استفاده کنند.
🔴ولی داستان اصلی بر سر چیست؟! اساس داستان آنجاست که گویا چیزی شبیه بدا در تاریخ اسلام رخ داده است. بستر اساسی اسلام که فرهنگ عربی و یاورانی عرب و پیشگامانی عرب بودند کنار گذاشته شده و اسلام و حمل اعباء آن و مخاطب واقعی این دین الهی شیعیان ایرانی عجم و فارس زبان قرار گرفته اند! همیشه درک و باور به این تحوّلات عمیق دینی در بسترهای جامعه ی مخاطبین فرهنگی دشوار بوده است. چیزی از قبیل حسادت عمیق درونی به شدّت از آن برآشفته میشود.
👈بنده وقتی عمق این مطلب را تا حدودی درک کردم که مدّتها تورات و کتب یهود را مطالعه میکردم. دیدم گویا خدای اینها یک خدای اسرائیلی است. گویا یک دین قومیتی است. واقعا اینها هیچ چیزی جز این دین و این پیام الهی در قالب زبان و تاریخ اینها نیستند.
✋مگر میشود همان خدایی که آنهمه برایشان تاریخ ساخت و لطف داشت و در تورات با آنها صحبت کرد حال کلا آنها را کنار بگذارد و آنها را ترک کند و بیاید خدای قومی دیگر مانند اعراب اسماعیلی شود؟!
👈گاهی برای اینکه این باور ناپذیری و حسادت عمیق را به شکلی علمی بخواهند بیان کنند از محال بودن نسخ یا بداء استفاده میکردند. اساسا اینکه مسیحیت تعصّب بسیار کمتری از یهود نسبت به اسلام داشت نیز شاید به همین برگردد. امری که در قرآن کریم هم به آن اشاره شده است.
👈زیرا مسیحیّت صبغه ای نژادی یا فرهنگی ویژه ندارد که پیام خدا را خاصّ قوم خودش بداند. لذا باور به اینکه خدا با زبان دیگر و در ظاهر برای قوم دیگری صحبت کرده برایشان بسی آسانتر از یهود است.
✋البته روشن است که کسی اندک آشنایی با قرآن کریم داشته باشد متوجّه میشود اصلا به هیچ نژاد و نحله و گروهی باج نمیدهد. یک عزّت خاصی دارد. در فرهنگ عربی و با زبان عربی است ولی هرگز عربیّت ندارد. بلکه آنها را تهدید میکند که اگر شما هم به من وفادار نمانید قومی دیگر را بر می انگیزانم و پیامم را به آنها میدهم.
🔹حالا چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم آنچه در تاریخ اسلام رخ داده آن است که گویا چیزی شبیه بداء رخ داده است. کسی انتظار نداشت خدا اینگونه کند! مگر میشود خدا اسرائیل را به حال خودش رها کند و خدای اعراب شود؟! حالا هم مگر میشود خدا اعراب را به حال خودشان رها کند و خدای ایرانیان شود؟! مخاطب این قرآن عربی و این همه روایات عربی فارسهای شیعه ایرانی شده اند! و خداوند متعال نیز در کمال آرامش میفرماید:
📖«ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ»
⚪این همان حقیقتی است که آیات ۵۴ تا ۵۶ سوره ی مبارکه مائده آن را بیان میکند. این سه آیه را باید دقیقا با هم معنا کرد تا عمقش عیان شود. در این آیات بسیار عجیب و تکان دهنده بین چند مفهوم پیوند ایجاد میشود. مفهوم ارتداد صحابه و مسلمین مطرح میشود و سپس از این موضوع یاد میشود که در آینده ها خداوند قومی را برمیگیزند که محب و محبوب اویند! همانها که با کفّار سر ستیز دارند و با مؤمنین مهربانند.
👈آنها همان حزب الله هستند. ولی حزب الله چه کسانی هستند؟! همان قومی هستند که از ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام دست نکشیدند.
✋رفقا دقّت کنید آیه ی ولایت و ایتاء زکات در حالت رکوع در این سیاق و بافت نازل شده و سپس بعد از مطرح کردن ارتداد «من یرتدّ منکم عن دینه» و مطرح کردن آمدن قومی جدید در تاریخ اسلام که قرار است بار اسلام را آنها به دوش بکشند: «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» بلا فاصله این آیه مطرح میشود که این مرتدّین همانهایی هستند که بر خدا و رسول و الّذین آمنوا پشت کردند!
⬇⬇
🔹ویژگی این حزب اللهی که در آینده ها ظاهر خواهند شد نیز این است که غلبه خواهند کرد که به شکلی نوید مهدویت میدهد. اهل جهادی بزرگ در راه خدا هستند که در راه آن از هیچ ملامت و سرزنشی ترس به خودشان راه نمیدهند! نوع تعابیر هم به گونه ای است که این قوم موعود به شکل جماعت مبعوث میشوند و مراد تک و توکهایی نیست که مصلحین دینی هستند.
📖«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ 💢 إنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُونَ 💢 و مَنْ يَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذينَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ»
🔹در روایات آمده این آیات در مورد قائم و اصحابش نازل شده است. در روایتی دیگر آمده است مراد امیر المؤمنین و اصحابش هستند. همینطور آمده وقتی این آیه نازل شد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دست بر شانه ی سلمان فارسی زدند و فرمودند که قوم او هستند. همان ابناء فارسی که اگر دین بر ثریّا هم آویزان باشد به آن خواهند رسید! و روایت عجیب دیگری نیز که در این زمینه آمده است آن است که نقل شده پیامبر اکرم به ابوموسی اشعری اشاره کردند و فرمودند قوم او هستند. معمولا در تفسیر این روایت گفته اند مراد اهل یمن هستند زیرا اشعریّون یکی از قبائل یمنی هستند و اهل یمن نیز چون قلبهای لطیفتری دارند معمولا ایمانهای بهتری دارند!
👈ولی اگر بخواهیم بین این روایات جمع کنیم باید بگوییم نه! مراد همان قبیله ی اشعری هاست که ابوموسی از آنهاست. این قبیله در ادامه اوّلین قبیله ی عربی است که تشیّع امامی می آورد و به شهر قم مهاجرت میکند و نطفه ی اصلی تشیّع امامی را در شهر قم برای قرنهای قرن ایجاد میکند.
👈ظاهر آیه نیز نشانگر آن است که مراد از این قوم قومی موعود است که در آن زمان اساسا وجود نداشته اند و در آینده ها پای به عرصه ی تاریخ خواهند گذاشت. لذا اساسا تطبیق آن به اهل ردّه و صحابه ای که زیر رکاب ابو بکر با آنها جنگ کردند بی معناست مخصوصا با گره خوردن آن به آیه ی ولایت امیر المؤمنین علی علیه السلام.
👈این سه آیه را باید با هم معنا کرد. متأسّفانه مرحوم علامه ی طباطبایی آیه ی اوّل را جدا از دو آیه ی دیگر معنا کرده و به نظرم آن دقّت نهفته در این آیات که یکی از پیش گویی های عمیق قرآنی است به خوبی تبیین نشده است. مرحوم علامه تفسیر این آیات را سالها قبل از انقلاب اسلامی و ظهور امام خمینی نوشته اند و شاید این امر در این تفکیک و عدم تفطن بی تاثیر نبوده است.
⚪️آری این آیات مناسبت بسیار زیادی با شکل گیری گروه منظّم ایمانی شیعی ایرانی به رهبری امام خمینی رضوان الله تعالی علیه دارد که پیروان راستین امیر المؤمنین و مجاهدین بزرگ همه ی اعصار هستند که با ایمان عمیق قرآنی و باور اهل بیتی پنجه در پنجه ی ظلم و نفاق و کفر انداخته اند.
👈اهل افراط و گزافه گویی دوست ندارم باشم. ولی اگر من باشم و این آیات این نسل از ایرانیان فارس شیعه را که با امامت امام روح الله خمینی عزیزمان گویا یک دفعه مبعوث شدند و دنیای معاصر را به گونه ای تکان داده اند احتمالا همان حزب الله و همان قوم موعودی هستند که قرار است هم الغالبون باشند.
👈همانها که طبیعی است هم کفّار با آنها سر ستیز داشته باشند و هم اعرابی که خود را مالک قرآن و اسلام میدانستند حسادت آنها را به دل کرده و با القابی زشت مانند مجوسی و صفوی آنها را متّهم کنند.
👈امام خمینی امام این قوم موعود بودند. همانکه بیش از همه خودش مصداق «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرينَ يُجاهِدُونَ في سَبيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ» بود.
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۲)
«آیت الله بهجت و ارشادی بودن روایات منع عمل به ظن قیاسی»
«شریعت را دَم دستی ندانید!»
«آیت الله چه فرقی با دانشمند و دکتر دارد؟!»
💡مطلبی را از کتاب مباحث الاصول مرحوم آیت الله بهجت مطالعه میکردم که به ذهنم خطور کرد خوب است بذلش کنم. قبلش مقدّمه ای عرض میکنم.
🔹با شخصی صحبت میکردم؛ حرفش این بود که این آخوندها سواد ندارند! به جای اینکه من را قانع کنند مدام میخواهند آیه و روایت بخوانند! گفتم البته امروزه بشر با سوادتر از قبل شده است. اشکالی ندارد که آیات و روایات را مقداری عمیقتر و تحلیلی تر بیان نمود. مقداری از مصالح احکام و حقایق معارف هم گفت.
👈زیرا بشر امروزی طوری شده که میخواهد بیشتر بداند و در فضای اومانیستی برای فکر خودش و خودش ارزش بیشتری از سابق قائل است. منبرها خوب است از باب تألیف قلوب و همینطور ترویج فقاهت دینی مقداری عمیقتر و تحلیلی تر حقایق آیات و روایات را بیان کنند.
👈تا مردم محاسن کلام اهل بیت علیه السلام را درک کنند. تا بفهمند جنس دیگری است. ولی باید مراقب بود که این باعث نشود که دین الهی و شریعت آسمانی را در حدّ درک و قانع شدن انسانها مدام تنزّل بدهیم!
👈باید بدانیم بسیاری از امور را باید به شکل تعبّدی تلقّی کنیم! تعبّدی یعنی چه؟! یعنی باور به عظمت دین و عظمت وحی و عقول قدسی و قصور عقل و اندیشه خودمان نه رفتن به سوی عقل ستیزی و مانند آن!
⬇
⚪️آری نباید گمان کرد اگر واقعا آیه و روایتی بیان میشود قانع کننده نیست! نباید اگر طلبه ای توانست تبار مسأله را خوب تشخیص دهد و آیه و روایت مناسب آن را بیان کند گمان کنیم کم کاری کرده است. کار طلبه ها را نباید با کار عقل بشری اشتباه گرفت. از سنخ آوردن آب از نهر عظیم است نه مکیدن قطرات آب زیر سنگهای بیابان: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيم»
✅کار اصلی آنها آن است که مسائل را خوب درک کرده و آن را با خود بردارد و به محضر وحی و عقول قدسی که عقل کلّ هستند عرضه کند و پاسخ را تحویل گرفته و برایمان بیاورد.
✋ولی دیگر اینکه فرآیند حلّ این پاسخ و تحلیل آن چیست بحث دیگری است.
✅کار طلبه و روحانی آن است که برود نسخه را از بزرگترین متخصّص عالم تحویل بگیرد و برگردد. کار کوچکی است؟! جز طلبه هیچ کس دیگری چنین کاری نمیکند.
✅اگر کسی خدا و اهل بیت علیهم السلام را قبول دارد و باور کرده این عالم صاحبی دارد و معادی در پیش است و خدایی که به خاطر حکمتش از آفرینش موژه بر بالای چشم فروگذار نکرده این عالم را سرگردان و بدون امام و هادی رها نکرده متوجّه میشود که کار طلبگی و آیه و روایتی که او بعد از فحص و پالایش و پردازش عرضه میکند بسیار کار پر عظمتی است.
✋از طلبه نباید لزوما انتظار داشت مطالبی تحلیلی و قانع کننده در سطح عقل ما بگوید. نباید انتظار داشت که لزوما بتواند افکار ما را نقد و بررسی کند. مغالطات آن را برایمان تبیین کند. برایمان از هگل و هایدگر و پوپر و نمیدانم فلان بهمان بگوید!
👈ماهیّت چنین انتظاری به این برمیگردد که واقعا ایمان ما به ثقلین و نیاز بشر به وحی و اولیاء الهی عمیق نشده است. مگر وقتی بزرگترین متخصّص در رشته ی فیزیک یا شیمی یا پزشکی و مانند آن نظری بیان میکند شما میخواهید شما را قانع کند؟! همین بزرگیش فعلا دلیل اعتبار کلامش است.
👈در بسیاری از مواضع صرف فتوای علمی آنها به دلیل اوج علمی شان برای شما خلق اعتقاد و باور کرده و باعث عمل متناسب میشود.
✅از همینجاست که منبرهایی که در آن زیاد آیه و روایات خوانده میشود و البته متناسب با نیاز و با بررسی های سندی و دلالی لازم بسیار ارزشمند است. میتواند بسی والاتر از آن منبرهای تحلیلی باشد که برخی گمان میکنند مطلب فقط همان است!
👈اینها همان چیزهایی است که در جای دیگر پیدا نمیشود. شاید عین آن را گاهی بزنند ولی باز ارزش چندانی ندارد زیرا ما معمولا از باطن آن سراغی نداریم تا دلمان به آن کاملا گرم شود.
👈اینها معمولا حرفهای خودشان را میزنند و حرفهایشان نیز معمولا اندازه ی افق نگاهشان است. کاری هم به پرسیدن از وحی و عقول قدسی و آن بندگان برتر خدا ندارند؛ به قول مرحوم فضل بن شاذان در الایضاح:
📖«کان صلی الله علیه و آله اذا سئل انتظر الوحی و هؤلاء یقولون و لا یحتاجون الی وحی!»
✔️شاید یک سخن حکیمانه و عمیق را آبراهام لینکلن یا افلاطون یا بودا یا ... بگوید و خیلی برایمان چشم گیر باشد! ولی این چشم گیری بیشتر به دلیل اصالت دادن به سطح درک خودمان است تا عمق عمیق واقعیت. اگر یک طلبه ای بگوید دقیقا همان سخن را امام صادق هم گفته آن وقت است که برایم واقعا قابل اطمینان نهایی و اعتقاد راسخ میشود. چون میفهمم این را عقل کل میگوید. کلامی را که عقل کل بگوید هر چند ساده باشد عمیق است و اگر برای من در ظاهر عمیق بوده میفهمم در باطن هم عمیق است.
👈بله اگر نقدی قرار است به طلاب وارد شود آن است که در مسیر تشخیص مسأله و دریافت پاسخ از منابع دینی دچار اشکال و سستی باشند. فهم دینی معتبر و قانع کننده ای نداشته باشند.
👈این بحث دیگری است و غیر از آن است که اگر در استنباط موفّق بودند باید آن فتوای آسمانی را برای عقول ما قانع کننده هم جلوه دهند. البته منکر اهمیت ورود به بحث از ملاکات احکام و مانند آن هم نیستم و آن موضع دیگری از بحث است.
👈در مرحله ی دوّم وظیفه ی طلّاب تبلیغ دین است. تبلیغ هم یعنی رساندن پیام به قلبها. مردم را از استضعاف فکری نسبت به مطالب قدسی بیرون بیاورند! «لَا يَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُه»
👈برای آنکه بتوانند مطالب را به قلب برسانند نیازمند بیان و هنر انتقال مطلب و توصیف گری قوی هستند. از همینجاست که اساس طلبگی بر دو اصل استنباط و توصیف مبتنی است.
👈البته برای اصل تحقّق باور دینی و سپس دفاع از دین و برخی اغراض دیگر به استدلال و برهان هم نیاز پیدا میکنند. گاهی حتّی برای تکمیل عملیّات استنباط نیازمند استدلال و علوم انسانی بشری و دیگر علوم بشری هم میشوند ولی اینها دیگر روشن است که در مسیر استنباط است! اساس کار طلبگی از جهتی همان استنباط و توصیف است.
⬇️⬇️
🔹ولی چرا بسیاری از مطالب تحلیلی بیشتر خوششان می آید؟! چرا میخواهند قانع شوند؟! چرا تا به آیه و روایت بیانی تحلیلی ضمیمه نشود شرح صدر مطلوبی برای پذیرش مطلب ندارند؟! عامل اوّلیش نبودن ایمان است. اگر ایمان داشتند عامل بعدی اش ضعف ایمان است. به چه معنا ضعف ایمان؟! به این معنا که عظمت شریعت و دین الهی و عقول قدسی هنوز به دلمان ننشسته است.
👈نمیدانیم اینها در چه افق بلندی از هستی قرار دارند و حقیقت را میبینند و از آن سخن میرانند. قیاس به نفس خودمان میکنیم. همین است که متون آیات و روایات و شریعت الهی را امری تقریبا دَمِ دستی تلقّی میکنیم و انتظار داریم در سطح و افق ذهن ما معنا شوند.
👈اگر به این ایمان داشتیم که این مضامین از چه افق بلندی صادر شده است هرگز از کنار حرفهای به ظاهر ساده ی آنها نمیگذشتیم. کتبی مانند قرآن و صحیفه و نهج البلاغة و کافی و مانند آن را در بالای سر خودمان همواره قرار میدادیم. با وجود آنها دیگر به چیزی احساس نیاز اساسی نمیکردیم: «وَ مَنْ يَرْغَبُ عَنْ مِلَّةِ إِبْراهِيمَ إِلَّا مَنْ سَفِهَ نَفْسَه»
🔸«ارشادی بودن بطلان ظنّ قیاسی از نگاه آیت الله بهجت»🔸
دیدم این مطلب را مرحوم آیت الله بهجت به خوبی بیان کرده اند. ایشان یک کتاب اصولی به نام مباحث الاصول دارند. به دست خودشان نوشته و گویا بر الفاظ و دقّت آن عنایت هم داشته و چندین بار آن را تنقیح نموده اند. متن سنگینی داشته و فصاحت مطلوب را چندان ندارد ولی عالمانه و متفکّرانه نوشته شده است. مباحث ایشان کاملا متأثّر از نهایة الدرایة استادشان محقّق اصفهانی است و شاید ادبیّات سنگین ایشان نیز متأثّر از همین کتاب باشد. مباحث ایشان از جهتی تلخیص و تحشیه بر نهایه الدرایه است.
👈یکی از ویژگی های علمی آیت الله بهجت آن است که باور دارد بیانات دینی ارشاد به امور عقلانی است لذا در مواضع مختلف وجه ارشادی بودن امور را تبیین میکند. گویا برخی این خصیصه و امتدادهای آن را که ناشی از نگاه های فلسفه ی فقهی خاص است با میل به قیاس اشتباه گرفته اند.
👈ایشان در اواخر بحث از حجّیت خبر واحد وارد بحث از تعارض این امر با آیات ناهی از عمل به ظنّ میشود. از نگاه ایشان این آیات در واقع از ظنّ به معنای توهّم نهی میکند در حالیکه خبر واحد ظنّی عقلائی و معمولا مفید اطمینان است.
👈در ادامه یک ذیلی هم کلامشان دارد که بسیار قابل توجّه است. ایشان میفرماید اینکه در روایات از ظنّ قیاسی یا همان تأمّلات ما و افکارمان پیرامون امور دینی پرهیز شده و آن را ظنّی باطل معرّفی کرده اند مراد همان ظنّ توهّمی است نه ظنّ به معنای اعتقاد راجح!
✋ظنّ به معنای اعتقاد راجح اگر بود واقع نمایی و مصلحتش بیش از باطل نمایی و مفسده اش میبود و نمیشد اینگونه از آن پرهیز داد!
👈این روایات میخواهد بگوید شما خیال میکنید که ظنّ دارید ولی اینها در واقعیّت چیزی جز خیالات و اوهامی نیست که باطل نمایی و مفسده اش بیش از حق نمایی اش است. شاید از همین روست که در آیه ی شریفه خطاب به پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله گفته شده که: «ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى شَرِيعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُون» و باز به تعبیر مرحوم ملاهادی سبزواری در منظومه نبراس الهدی که در بیان فلسفه احکام به شعر عربی گفته:
الحسن و القبح بعقلی صفا
و الشرع للعقل اعرفن کاشفا
فکل حکم جاء فیه مصلحة
و ان لدی الاوهام لیست واضحة
لکن عند الانفس الکلیة
اسرارها الخفیة جلیة
فما بمعیارک لاعیار له
ففیه ردع للاقتحام العاقلة ...
👈لذا روایات ناهیه از عمل به ظنّ قیاسی در واقع ارشاد به آن است که اینها ظنّ نیست بلکه توهّم است! در ادامه میفرمایند اساسا کسی در همین مطلب تأمّل کند که آدمی از درک ملاکات احکام عاجز است و بداند شارع مقدّس و عقول قدسی چنین احاطه ای دارند برایش کافی است که بفهمند حتّی نمیتواند ادّعای ظنّ هم داشته باشد و آنچه به ذهنش می آید در واقع اوهام است زیرا از روی ملاک و میزانی نیست. متن کلام مرحوم آیت الله بهجت این بود:
📖«الظاهر أنّ الردع الواقع عن العمل بالقياس، من قبيل الإرشاد إلى أنّه توهّم لا ظنّ؛ و أنّ الغلبة فيه في الإفساد دون الإصلاح؛ و لو كان من الظنون العقلائيّة بنحو يصح إعماله في التعبديّات الشرعيّة، كان الأمر بالعكس، بل التأمّل في أنّ الأصل ليس ممّا نحيط فيه بالملاك، يرشد إلى أنّ الظنّ القياسي توهّم بخيال الظن»
⚪️خب این یعنی چه؟! یعنی اینکه اگر کسی شریعت و دین الهی را با عظمت بداند و ایمانی قوی داشته باشد و اهل فهم و شعور باشد خود به خود بسیار تعبّد گرا میشود. بسیار متواضع میشود. اینطور نیست که انتظار داشته باشد مدام این بیانات را با تحلیلهایی به سطح ذهن خودش تقلیل بدهد زیرا اینها ممکن است حتّی ظنون هم نبوده و توهّماتی بیش نباشد.
⬇️⬇️⬇️
👈یعنی اینطور نیست که بگوییم ظنّ قیاسی شبیه همان ظنّ ظهوری یا ظنّ حاصل از خبر واحد است. نخیر ظنّ قیاسی همان اوهام است. روایات ناهی از آن ردّ اماره بودن اینها نیست بلکه به تعبیر آیت الله بهجت ارشاد به وهمی بودن آنهاست.
👈لذاست که اگر دلیل انسداد هم اقامه شد اصلا دلالتی بر حجّیت ظنون قیاسی ندارد تا نیازمند بحثهای پردامنه در این زمینه شویم که فرق ظنّ ظهوری و ظن خبر واحدی با ظنّ قیاسی چیست؟! اصلا یکی اعتقاد راجح است و دیگری وهم است. فرق دارند. البته اینجا مباحثی قابل مطرح شدن است که مجال دیگری میطلبد.
👈ولی چطور میشود ظنون ما از زاویه ی دیگر از سنخ اوهام باشد؟! این را مرحوم آیت الله صافی گلپایگانی در کتاب بیان الاصول به خوبی تقریر کرده اند که ظنون ما هرچند برای خودمان ظن باشد وقتی در برابر متخصّصین رشته های علمی بشری بیان شود همه میدانند که چیزی از سنخ اوهام است.
📖«أ لا ترى أنّ العالم الخبير في كل فن يرى إحالة إدراك بعض المطالب العالية الغامضة إلى الجاهل غير المطلع على هذا الفن قبيحا، و يرى حكومته و إظهار رأيه رجما بالغيب و الخرص و التخمين. فكيف إذا كان ذلك الأحكام الإلهية الصادرة من منبع الوحي الكافلة لجميع مصالح البشر، و ما لعقل الإنسان من الشأن و القدر حتى يكون له شأنية الرد و القبول في ذلك. و لو كانت له هذه الأهلية فلا حاجة إلى بعث الأنبياء بالشرائع و الأحكام»
👈اگر چنین است مهمترین وظایف طلّاب همواره این است که ابتدا اهل قرآن و روایات باشند. محدّث باشند. با متون دینی بسیار مأنوس باشند. همواره به این متون رجوع کنند. در ادامه سعی در برداشتن فاصله ی صدوری و دلالی خود با این متون را پیدا کنند.
👈در مورد قرآن کریم که تواتر وجود دارد و عمدتا داشتن فهم بهتر است. در مورد روایات هم باید مجهّز به فهم بهتر شد و هم روی ارزش معرفت شناسی صدوری روایات کار کرد.
👈بنده همواره تشنه ی روایات قطعی الصدور و واضح الدلالة بوده ام. اگر جایی ببینم یا در منبر یا کلام کسی بشنوم و موضع استفاده از آن را هم یاد بگیرم و متوجّه برخی ابعاد دلالی موجود در آن شوم آن را یک هدیه ی بسیار خوبی میدانم.
👈حالا در زمینه ی اینکه ضمیمه شدن بیانهای تحلیلی و عقلی چه مزایایی دارد و یا چه ضرورتی گاهی دارد باید در نوشته ی دیگری صحبت کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۳)
«شبهه شرور» (۱)
«گامهای هفت گانه در پاسخ به شبهه شرور»
🔹مصاحبه ی یکی از ملحدان بزرگ معاصر و برجستگان فلسفه علم و دانشمندان مکتب داروینیسم به نام مایکل روس را مطالعه میکردم. ایشان برخلاف داوکینز معتقد است که اساسا داروینیسم و مباحث علمی ربطی به اثبات یا ردّ دین ندارند. اگر ایشان ملحد است به خاطر داروینیسم نیست زیرا با دینداری قابل جمع است بلکه:
📖«شاید من مسیحیت یا دین دیگری را نپذیرم اما دلیل آن علمی نیست ... علم و دین طوری هستند که نمیتوانند با هم تضاد داشته باشند چون دباره ی دو چیز مختلف صحبت میکنند ...
📖بلکه مشکل من با موضوعی است که فیلسوفان آن را موضوع شرّ می نامند. من متوجّه این نمیشوم که چگونه یک خدای خوب میتواند اجازه دهد که رنج افرادی زیادی در جنگ جهانی دوّم اتفاق بیافتد مخصوصا اطفال ...
📖شاید شما بگویید خب خدا همه ی اینها را به یک نتیجه ای میرساند. من میگویم خب من این را نمیفهمم!»
👈البته این مصاحبه به گونه ای است که در نهایت این دانشمند ملحد نمیشود بلکه یک لا أدری میشود. خود داروین نیز در انتهای عمرش منکر خدا نبود بلکه لا أدری بود. میگفت نمیدانم!
💡از آنجه که شبهه ی شرور تنها دلیل یا مهمترین دلیل بر ردّ خدای ادیان توحیدی عنوان شده به ذهنم خطور کرد چیزی در این زمینه بنویسم.
⬇
🔸«پاسخهای کلّی پیرامون شبهه ی شرور»🔸
از آنجا که معضلّ شر مبتنی بر ادّعای تنافی بین علم، قدرت و خیرخواهی خداوند متعال با تحقّق شرور است پس این اشکال تنها میتواند بعضی از صفات الهی را ابطال کند نه خود خدا را. از همینجاست که برخی همانگونه که ابن میمون در دلالة الحائرین میگوید قائل به انکار علم الهی به جزئیّات شده اند تا از شبهه ی شرور پاسخ دهند و برخی مانند آلوین پلانتینگا منکر قدرت مطلقه ی الهی در آفرینش جهانی شده اند که در آن همه ی افراد همواره مختارانه بر راه صلاح باشند و برخی دیگر نیز منکر خیرخواهی پیوسته شده و تنها خدایی ساعت ساز را تصویر کرده اند که صرفا خیرخواهی ابتدائی در اصل آفرینش را انجام داده است.
✔در گام نخست باید گفت شر امری عدمی است لذا نیازی به علت ندارد. با این گام ثنویّت ابطال میشود.
✔در اینجا پرسش این میشود که چرا خدا این امور عدمی را با اموری وجودی پر نکرد تا شرّی در کار نباشد؟! در گام دوّم باید گفت شرّ امری نسبی است. شرّ بالذات نداریم.
✔در اینجا چهره ی پرسش تغییر میکند و اینگونه میشود که چرا خداوند جهان را طوری نیافرید که خیر موجودی مستلزم شرّ برای دیگری نباشد؟! در گام سوّم باید گفت در عالم مادّه و طبیعت چاره ای جز این تضادها و تزاحمها نیست. اگر اینها نبود دیگر جهانی مادّی نبود.
✔در اینجا این شبهه اینگونه چهره اش عوض میشود که خب اساسا نباید جهان مادّی آفریده میشد تا اینگونه شرور به وجود نمی آمد! در گام چهام گفته شده خیرات عالم مادّی بیش از شرور آن است و برای اجتناب از شرّ قلیل نباید از خیر کثیر دست کشید. لذا نیافریدن عالم مادّی به بهانه ی شرور خودش مصداق ظلم کثیر و بالتبع مصداق شرّ کثیر است. البته باید دقّت کرد که این قلّت و کثرت را در اینجا لزوما به معنای کمّی معنا نکرد تا آنجا که کمالات وجودی انسان کامل به تنهایی بر همه ی شرور جهان میتواند برتری داشته باشد.
✔در اینجا چهره ی شبهه اینگونه میشود که این بیان تنها اثبات میکند که عالم مادّه باید آفریده میشد ولی چرا انسان باید به این عالم آورده میشد؟! انسان خودش منشأ شرور است و اگر در بهشت میماند دیگر این اشکال رخ نمیداد! اینجاست که در گام پنجم باید گفت احسنت! پرسش خوبی را مطرح کردید! رمز کار همین است! این همان شبهه یا پرسش ملائکه از خداوند متعال بعد از فهمیدن آن بود که قرار است انسان به عالم مادّه فرستاده شود:
📖«وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُون»
خداوند متعال از روی جود و سخاوت و بی نیازی از مخلوقاتش به انسان قدرت انتخاب و اختیار داد. وجود انسانی اساسا وجودی است که باید خودش انتخاب کند چه میخواهد باشد. مجبور به انتخاب است. و این نعمت آزادی و انتخابگری نیز خیر کثیر است هر چند برای برخی به خاطر سوء انتخاب خودشان باعث شرّ شود. آدمی برای آنکه انتخاب گری اش رخ دهد ناچار باید به عالم مادّه که دار تزاحم و حرکت است می آمد تا در این کشاکش نفس و فطرت و تسویلات شیطان و همینطور شرور طبیعی این عالم بتواند هویّت خود را بسازد و عروج کند.
✔در اینجا چهره ی شبهه اینگونه میشود که آیا خدا نمیتوانست جهان مادّی را طوری بیافریند تا انسانها با وجود قدرت انتخابشان همواره صلاح و خیر را آزادانه انتخاب کنند؟! این همان شبهه ای است که اخیرا ملحدانی مانند جان مکی و آنتونی فلو آن را در دنیای غرب برجسته کرده اند. در گام ششم باید گفت چنین جهانی ممکن بود و بلکه بالاتر از آن مطلوب خداوند متعال هم بود ولی مطلوب آن بود که خود انسانها آن را با انتخاب مختارانه ی خودشان بسازند!
✔در اینجا چهره ی شبهه اینگونه میشود که خب اگر ممکن بود در جهانهای فرضی خدا دنیایی را بداند که در آن انسانها از روی انتخابشان دچار شرّ اخلاقی نمیشوند چرا آن را نیافرید؟! آیا قدرتش را نداشت؟! در گام هفتم باید گفت نخیر خلاف حکمتش بود! اساسا مراتب سعادت و تکامل انسانی به گونه ای است که جز در سایه ی تحمّل سختی و صبر و وجود چنین شروری امکان وصول به کمالاتش را ندارد. جهان فاقد این شرور اساسا نمیتواند آدمیان را به کمالاتشان برساند. وقتی این دنیا در کنار آن دنیا قرار گیرد کاملا همه چیز پر معنا میشود.
✅پیش فرض شبهه ی شروع نوعی اصالت عالم مادّه است ولی وقتی بدانیم اساسا خداوند قرار نبوده بهشتی زمینی بسازد بلکه زمین تنها صحنه ی ابتلاء و آزمایش و مسابقه برای پرورش روح و انسان سازی طرّاحی شده دیگر این شبهه رنگ میبازد.
✋ورای آنچه مختصرا عرض شد شکل گیری شبهه ی شرور و رواج آن در دنیای کنونی در بین دانشمندان و فضای مدرن مبتنی بر نکته ای مهم است که در رسائل اخوان الصّفا به خوبی به آن اشاره شده و در نوشته بعدی آن را توضیح میدهم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۷۴)
«شبهه شرور» (۲)
«هشدار حکیمانه اخوان الصّفا از ابتلاء جزئی نگران به شبهه شرور»
🔹سخن در زمینه کلام مایکل روس و شبهه شرور بود. در این زمینه همچنین باید گفت وقتی شبهه ورود وارد میشود که بتوان اثبات کرد واقعا در نهایت شرّی رخ داده که به عدم تحقّقش نمی ارزیده! شما تنها چیزی را که میتوانید نشان دهید آن است که بالفعل امری ناملایم رخ داده است ولی چگونه میتوانید اثبات کنید که در کلّ هم این امر اگر اتّفاق نمی افتاد لزوما از همه جهت بهتر بود؟!
👈به تعبیر دیگر عدم الوجدان لا یدلّ علی عدم الوجود! در اینجا شما نمیتوانید از ما مطالبه کنید که سرّ اینکه فلان آهویی بیگناه در گوشه ی بیابانی در آتش میسوزد چیست؟!
👈بلکه باید دلیلی بیاورید که این شرّی محض است که هیچ مصلحتی در آن نیست. اینکه شما نمیتوانید به شکل تفصیلی سرّ این ناملایمات را درک کنید منافاتی با آن ندارد که چنین سرّی وجود نداشته باشد و یا نتوان آن را به شکل اجمالی درک نمود.
👈لذا اگر بتوانیم با دلیلی وجود خداوند متعال و صفات حسنایش را اثبات کنیم همین ایمان به ما برای عبور از این شبهه کمک میکند.
✅اساسا اینکه گفته میشود که ایمان انسان را نجات میدهد و مهم است همینجاها خودش را نشان میدهد. این ایمان یعنی داشتن پاسخی اجمالی و سرنوشت ساز.
⬇
🔹مگر اینکه اساسا منکر ادلّه اثبات وجود خدا و صفاتش باشید تا بتوانید این حرف را بزنید که در این حالت هم مادامی که نتوانید یک تنافی قطعی را اثبات کنید نمیتواند این امر را دلیلی منطقی برای انکار خدا قرار دهید. مگر اینکه بگویید مادامی که به شکل تفصیلی و قانع کننده سرّ این شرور را نفهمم خدای دینی برایم قابل اثبات و قانع کننده نیست.
👈در این فرض باید گفت چنین انتظاری مبتنی بر انحصار علم در علوم تفصیلی و انکار علوم اجمالی است که امری باطل است. زیرا میتوان خدای دینی را در ضمن پاسخی اجمالی به این شبهه اثبات نمود.
👈اینکه خودمان را شرطی کنیم که مادامی که مفصّلا اسرار امور برایمان روشن نشود چیزی را قبول نکنیم اوّلا غیر منطقی است و ثانیا غیر اخلاقی و ناشی از نوعی تکبّر و انتظار بیجا.
✅سرّ نزاع هم به این برمیگردد که افراد حقایق کلّی را رها کرده و بخواهند حقیقت را صرفا در عالم جزئیّات درک کنند. روشن است که درک یک حقیقت گاهی در عالم کلّیتش میسّر و در عالم جزئیّت بسیار دشوار است.
🔸به قول امام حسن مجتبی علیه السلام در پاسخ اشکال برخی یارانش در سرّ صلح با معاویه همینکه شما بدانید من امام شما هستم برای پاسخ کافی است:
📖«إِذَا كُنْتُ إِمَاماً مِنْ قِبَلِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ لَمْ يَجِبْ أَنْ يُسَفَّهَ رَأْيِي فِيمَا أَتَيْتُهُ مِنْ مُهَادَنَةٍ أَوْ مُحَارَبَةٍ وَ إِنْ كَانَ وَجْهُ الْحِكْمَةِ فِيمَا أَتَيْتُهُ مُلْتَبِساً»
🔸«کلامی مهمّ از کتاب اخوان الصفا»🔸
در رسائل اخوان الصّفا فصلی در «جزاء المحسنین» دارند. در این فصل بیان میشود که انسان در آخرت بر حسب درجات معرفتی و جهاد عملی شان درجه بندی میشوند. سپس انسانها به دو دسته ی عوام و خواصّ تقسیم میشوند. عوام نیز دو دسته میشوند. یکی گناهکاران و دیگر نیکوکاران. در بین عوام بهترین انسان یا همان «أجود احوال العامة و الجهّال» آنهایی هستند که دنبال کثرت نماز و روزه و ذکر و قرائت قرآن و مانند آن هستند که باعث میشود در گناه نیافتاده و آفت زده نشوند!
👈ویژگی خواصّ آن است که اهل فکر مخصوصا در امور دینی هستند. سپس در مورد خواصی که اهل فکر هستند دو دسته مطرح میشود دسته ای که اهل یمین و سعادت هستند و دسته ی دیگری که اهل شمال و ضلالت میباشند.
👈بحث از اینجا آغاز میشود که چه چیزی باعث میشود که برخی اهل فکر و اندیشه سعید و برخی دیگر شقیّ شوند؟! اخوان الصّفا معتقدند که این امر به آن برمیگردد که امورات عالم به دو نوع کلیات عالم و جزئیّات تقسیم میشود.
👈اگر خواصّ اهل فکر ابتدا از دروازه ی کلّیات وارد وادی معرفت شوند دربها به روی آنها گشوده میشود: «كلما ازداد تفكرا في هذا الباب، ازداد بربه يقينا و بأوصافه معرفة»
👈اینها به زودی در عالم کلّیات خدایی حیّ عالم قادر علیم حکیم محسن جواد کریم مشفق رحیمی را می یابند که وقتی در دل چنین معرفتی به علوم جزئی دیگر میپردازند مدام تقرّب و معرفة اللهشان بیشتر شده و شوقشان برای لقاء الله افزوده میشود.
👈ولی اگر از دروازه ی جزئیّات بخواهند وارد درک حقایق عالم شوند از آنها جلوگیری شده و مدام دچار شک و تحیّر و درد روحی میشوند! گویا آدرس را نمیدانند:
📖«كلما ازداد تفكرا ازداد تحيرا و شكوكا و من اللّه بعدا، و كان قلبه من أجل ذلك في عذاب أليم»
👈این دسته به تعبیر اخوان الصفا همانهایی هستند که قبل از آنکه به علوم کلّی و آداب و ریاضیات و تهذیب اخلاق مانند آن خودشان را تربیت کنند انتظار دارند که بتوانند امور جزئی پیچیده ی عالم را درک کنند! همان اموری که حتّی نوابغ علماء و فلاسفه هم از درک آن معمولا عاجزند چه رسد به اینها!
⬇⬇