eitaa logo
بذل الخاطر
936 دنبال‌کننده
933 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۳) «نکاتی پیرامون تفسیر شریف المیزان» (۲) «نظریه ی تفسیر قرآن به قرآن» 🔹لبّ نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن علامه ی طباطبایی آن است که تنها کتابی که میتوان آن را صرفا با خودش فهمید قرآن کریم است! برای فهم قرآن کریم در لایه ی مفاهیم و سپس در لایه ی مصادیق بعد از آنکه با زبان عربی آشنا بوده و بدیهیات عقلی و عملی را لحاظ کرده و اعوجاج و بیماری درونی نداشته باشیم هیچ نیازی به منبع دیگر نیست. 👈قرآن دو زبان دارد و بعد از آن دیگر فهمیده میشود. یکی زبان لفظش است که زبان عربی است و دیگر زبان معنایش است که زبان فطرت میباشد. همانکه زبان مشترک همه ی انسانها در همه ی اعصار و امصار است. 👈ولی برای فهم هر کتابی محتاج مبادی تصوّری و تصدیقی بسیاری هستیم که در خود آن کتاب نیست؛ البته بخشی هم به کمک خود آن کتاب قابل فهم است. ولی قرآن کریم این خاصیّت را دارد که نه «فی الجملة» بلکه «بالجملة» میتوان تمام آن را با خودش معنا کرد و مصداقش را یافت. 👈آیات آن به گونه ای است که در لایه های درونی تر حالت تعاضدی داشته و گویا در حال حرف زدن با یکدیگر و تصاعد هستند! گویا زبان قرآن در ابتدا از مفاهیم عرفی ساده شروع میکند ولی در لایه های درونی تر با این حالت حلقوی تعاضدی پرواز کرده و به دقیقترین زبانهای اصطلاحی تبدیل میشود! ✋این «بالجملة» بودن امری است که حرف سنگین اساسی در نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن است. ⬇
🔹همچنین بنیان دیگر تفسیر قرآن به قرآن در نگاه علامه ی طباطبایی آن است که هر چند برای تفسیر قرآن میتوان از منابع دیگری غیر از خود قرآن مانند روایت و عقل هم استفاده کرد و آنها هم اگر با روشهای متقن مقرون شوند تفاسیری معتبرند ولی روش برگزیده ی خود قرآن و اهل بیت علیهم السلام برای تفسیر قرآن همین نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن بوده است. پس نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن بر دو ادّعای اساسی تکیه دارد: ✔یکی اینکه قرآن به شکل خارق العاده ای ظرفیّت آن را دارد که همه اش را با خودش در مفهوم و مصداق معنا کرد. ✔دیگر اینکه این روش نه تنها ممکن و بالاتر از آن مورد تأیید است بلکه روشی است که خود قرآن و اهل بیت علیهم السلام آن را تبلیغ کرده و روش برتر فهم این کتاب آسمانی میدانند. 👈همچنین فائده ی این روش را هم در این میدانند که مانع تفسیر به رأی و تحمیل عقاید میشود. روشن است که وصول به چنین هدفی مستلزم ابتناء حدّ اکثری بر اصالت ظهور و همینطور ابتناء حدّ اکثری به قرائن و همینطور تخلیه حدّ اکثری از هر پیش فرض و پیش میل بیرون متنی است. 👈در رأس این قرائن نیز که در این بستر زود خود را نشان میدهد قرینه ی سیاق و بافت و سپس قرینه ی آیات منفصل و دیدن آیات در یک نظام دلالی منسجم است. از آن طرف قرینه ی مهمی مانند شأن و جوّ و فضای نزول دیگر در نظریه ی تفسیر قرآن به قرآن ضرورتش را از دست داده و صرفا اگر ثابت شود در حد یک معلم تاریخی میتوان از آن در تفطن به نکات درون متن استفاده نمود. 👈بر اساس این نظریّه فهم مفاهیم و تراکیب قرآنی به خاطر فصاحت و بلاغت قرآنی هیچگونه اغلاق و تعقیدی ندارد تا نیازمند کشف باشد و فهم مصادیق هم با نظام حلقوی طرّاحی شده با روش تفسیر قرآن به قرآن میسور است. 👈از این روست که علم تفسیر در حوزه ی مفاهیم قرآنی در واقع کشف غطاء نکرده و تفسیر نیست بلکه بیان است و تفسیر آیات را علامه با (بیان) شروع میکند. در لایه ی فهم مصادیق و تأویلات آن است که به گونه ای کشف غطاء بوده و تفسیر واقعی صدق میکند: 📖«التفسیر بیان معانی الآیات القرآنیة و الکشف عن مقاصدها و مدالیلها» 🔹ولی چرا فهم مصداقها دارای نوعی خفاء بوده و نیازمند تفسیر است؟! مگر قرآن نور نیست؟! آن را به دلیل قول ثقیل بودن قرآن و عمق و بطون معنایی آن میدانند. به عبارتی نور بودن در برابر ظلمت ابهام است نه در برابر ژرف بودن معنا، لذاست که نور بودن قرآن به معنای سذاجت و بداهت معنایی آن نبوده و ما را بی نیاز از تفسیر و معلّم نمیکند. روش اصلی را نیز برای گره گشایی از این قسمت نظریّه وضع الفاظ برای غایات معنایی به شکلی مطرح میکنند. ✋در اینجا اشکالی که بر سر نظریه ی ایشان ظاهر میشود مصداق فهمیهای عرفی است که مانع از اوج گیری های مدّ نظر ایشان است. در این قسمت علامه ی طباطبایی بین دو مقوله ی تبادر «منّا» و «الینا» تفکیک میکنند. 👈تبادرهای معتبر را تنها آن تبادرهای «الینا»یی میدانند و معتقدند ما یک سری تبادرهایی داریم که تبادر خادع بوده و هیچ کاشفیتی از پیام قرآنی ندارد و در فهم مصادیق معمولا از این ناحیه آسیب میبینیم. 👈از این روست که معمولا بین جمود انسان بر محسوسات و مأنوسات با جمود بر ظهورات خلط میشود. درحالیکه این ظهور نیست بلکه جمود است و تبادر برآمده از آن (منّا)یی و ساخته ی نفس خود ماست. 🔴ولی اگر تفسیر قرآن به قرآن صحیح بلکه روش برتر است پس جایگاه اهل بیت، عقل و عرفان کجاست؟! در نگاه علامه در نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن این سه منبع دیگر از جایگاه صراط بودن به سراج بودن تنزّل کرده و به جای منبع بودن معلّم قرآن میگردند. اینها تنها در همین محدوده ی تفطّن به ربطها و دلالتهای موجود در خود قرآن و به چشم آوردن آن کمک میکند و اگر قرار باشد منبعی برای تفسیر قرار بگیرند هر چند تفسیری معتبر است ولی دیگر تفسیر قرآن به قرآن نیست. در اینجا در نظریّه ی ایشان ادبیّات «معلّم» قرآن مطرح میشود. ✔در نگاه علامه قرآن به دلیل ژرفای عمیقش قطعا بلکه بیشتر از کتب دیگر نیازمند معلّم است که در رأس آنها نیز اهل بیت علیهم السلام است. طوریکه بدون تعلیم آنها اساسا نمیتوان قرآن را فهمید. ولی نه از آن رو که قرآن در خودش با روش تفسیر قرآن به قرآن توانایی کشف مقاصدش را ندارد بلکه از آن رو که تفطّن به این جهات گاهی بسیار دشوار است. معلّم هم در اینجا آن مرشد و تسهیل کننده ای است که صرفا نقشش متفطّن کردن متعلّم به نکات درون متن است. ✔از اینجا تفاوت این نظریه با گزافه گویی حسبنا کتاب الله روشن میشود زیرا این نظریه هرگز به معنای بی نیازی از اهل بیت نیست بلکه یک نقدی در تبیین کیفیت این نیاز است. اهل بیت مصباح و سراج قرآنند. باید معنا را در نهایت از خود قرآن استظهار، استنباط نمود. 🔻هم اهل بیت و هم فلسفه و هم عرفان و هم تاریخ (شان و جو و فضای نزول) و هر دانش دیگر در واقع میتوانند معلم تفسیر دانسته شوند🔺 ⬇⬇
👈از اینجا پاسخ این پرسش فهمیده میشود که به راستی آیا اگر علامه طباطبایی فیلسوف و یا معتقد به روایات نبود باز میتوانست المیزان را اینگونه بنویسد؟ پاسخ این است که اینها در واقع معلم ایشان در فهم خود قرآن و استظهار بوده اند و لا غیر! 🔹از این روست که رویکرد علامه ی طباطبایی در نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن با روایات تفسیری روشن میشود. ایشان کاملا از آنها استفاده کرده و با دقّت میخواند ولی برای تفطّن به دلالات خود قرآن کریم. مثلا اگر این روایات نبود به این سادگی به نظر نمیرسید که علامه متفطّن به تفاوت اسماعیل صادق الوعد قرآنی با اسماعیل بن ابراهیم بشود. ✔️از نگاه علامه اگر روایتی یافت شود که در صدور و جهت صدور و دلالت تامّ باشد میتوان با آن آیه را تفسیر نموده و یا مصداق را دانست ولی دیگر تفسیر قرآن به قرآن نیست. اهل بیت علیهم السلام نیز ما را به چنین تفسیری دعوت نکرده اند. 👈هر چند این دست روایات بسیار نادرند و عمده ی روایات چنین قطعیتی را در این سه ناحیه نداشته و مشتمل بر اسرائیلیات و دیگر نواقصند و خودشان نیازمند عرضه به قرآن کریم هستند. این هم به معنای تقدّم تفسیر قرآن به قرآن نسبت به تفسیر روایی است. 👈همچنین بسیاری از روایات تفسیری را مبتنی بر قاعده ی جری و تطبیق دانسته و آن را تفسیر مفهوم نمیدانند. 🔹نکته ی دیگر در زمینه ی نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن علامه آن است که همانطور که این نظریّه منافاتی با نیازمندی آن به معلّم ندارد منافاتی هم با این ندارد که ایشان به دلیل ضعف خودشان نتوانند در همه جا به تفسیر مطلوب دسترسی پیدا نمایند. از این روست که ذیل برخی آیات ایشان نمیتوانند به جزم برسند و با تردید از آن عبور میکنند. ولی این دیگر مربوط به آن میزان طاقت بشری ما بوده و ربطی به خود قرآن ندارد. مربوط به ضعف رائی است نه مرئی! ✋ولی رهاورد تفسیر قرآن به قرآن را آیا میشود به دین نسبت داد؟! 👈پاسخ آن است که از آنجا که تفسیر قرآن به قرآن در هر حال محدود به طاقت بشری ماست امکان خطا دارد لذا نمیتوان آن را مستقیما به دین نسبت داد. حدّ اکثر میتوان آن را به قرآن نسبت داد. ولی برای نسبت دادن آن به دین باید حجّت داشت. 👈چنین حجّتی وقتی تأمین میشود که عقل و درکهای قطعی آن را لحاظ نموده و جمع بندی همه ی روایات ناظر به پیام آیه هم رخ داده و مخصصات و مقیّدات و قرائن روایی معلوم شود و سپس این جمع بندی را به نظر مستفاد از آیات عرضه کرد و جمع بندی نهایی را به دین نسبت داد. 🔹دلیل ایشان بر نظریّه ی قرآن به قرآن چیست؟! این خودش نیازمند نگارش مقاله ای جداگانه است. چندین دلیل را در مطاوای بیاناتشان دارند. از بیاناتی مانند اینکه قرآن کریم خود را نور و تبیان معرّفی میکند گرفته تا آیه ی نفی وجود اختلاف و قول فصل بودن قرآن و امور دیگر. از آنجا که در مقام توصیف کلام ایشان هستم فعلا به نقد این ادلّه و اینکه آیا توان اثبات بالجملة ی این نظریّه ی را دارند صرف نظر میکنم. نقطه ی حسّاس بحث ایشان دقیقا همینجاست. 👈خلاصه آنکه نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن نظریّه ای بدیع بوده و نباید آن را بسان امری روشن و مورد اتّفاق که از زمانی طبری و فخر رازی شناخته شده بوده اشتباه گرفت. این سبک از تفسیر یکی از زیرشاخه های تفسیر مأثور است که میبایست از آن در علوم قرآنی بحث شود. 👈البته همانطور که در نوشته ی دیگر بیان نمودم ورای صحّت و سقم نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن در سطح بالجمله ی آن نباید از امتیازات شگفت انگیز تفسیر المیزان نسبت به دیگر تفاسیر غافل شد. 👈به عقیده ی نگارنده مهمتر از بررسی المیزان از زاویه ی نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن میتوان از تلاش بسیار جدّی ایشان در عملیّات استظهار و پرهیز از تحمیل بهره جسته و از اثاره ی قرائن قرآنی برای فهم آیات درس گرفت. اینکه واقعا خود را بر سر سفره ی قرآن نشاند و سر و صداهای دیگر را خوابانده و در پی فهم مراد واقعی قرآن کریم شد. 👈اینها اموری بود که قبل از ایشان هم ادّعا میشد ولی ایشان بود که به شکل بسیار جدّی و مردانه آن را پیاده کرد؛ به قول مولوی در مثنوی معنوی: میکنی تأویل حرف بکر را خویش را تأویل کن نی ذکر را بر هوا تأویل قرآن میکنی پست و کژ شد از تو معنی سنیّ معنی قرآن ز قرآن پرس و بس وز کسی آتش زدست اندر هوس ⬇️⬇️⬇️
🔹بحث در ابعاد این نظریّه، دلایل و نقد آن مجال واسعی میطلبد. در اینجا به دنبال توصیفی سریع با حذف ارجاعات بودم. در انتها یک نکته ای را بیان میکنم. آن هم این است که اساسا مرحوم علّامه به مخّ نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن خود عمل نکرده اند. بلکه تفسیر خود را مبتنی بر سطح عرفی و متوسّط تعقّل دینی که درک نظام عالم بر اساس نظام اسباب است بسته اند. امری که در قرآن کریم نیز نفی نشده است. 👈ولی با همین سبک تفسیر قرآن به قرآن آیاتی حاکم وجود دارد که با رفض اسباب و ارائه ی توحید نهایی مفسّر را در تفسیر قرآن به قرآن ملزم به ارائه ی یک دوره تفسیر عرفانی و انفسی از آیات قرآن کریم مینماید. 👈مرحوم علامه ی طباطبایی المیزان را مبتنی بر سطح نظام اسباب نگاشته و تفسیر قرآن به قرآن را به این سطح عالی که مرحله ی عالی تعقّل دینی است ارتقا نداده اند. دلایل خودشان را هم داشته اند. 👈البته چون رابطه ی این سطوح طولی است اشکالی هم وارد نیست. ولی میتوان به همین سبک و سیاق المیزان و با همین روش ظهور گیری یک دوره المیزان انفسی و عرفانی را نیز با نظریّه ی تفسیر قرآن به قرآن نگاشت. 👈و چه زیبا گفته مولوی در مثنوی معنوی که از جهتی آن را میتوان تفسیری عرفانی بر آیات قرآن کریم دانست که: انبیاء در قطع اسباب آمدند معجزات خویش بر کیوان زدند جمله قرآن هست در قطع سبب عزّ درویش و هلاک بو لهب همچنین ز آغاز قرآن تا تمام رفض اسبابست و علّت والسلام
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۴) «شکست کامل نظریّه خلافت سقیفه ای» «ظهور و صعود گام به گام به سوی نظریّه ی امامت امّت اسلامی» 🔹این روزها جنایات دهشتناک صهیونیستهای غاصب در فلسطین دیدگان عالم را متوجّه خودش نموده است. قصّه ی پر غصّه ی این مردم مظلوم دیگر آن قدر به گوش همه رسیده که از یک مسأله ی اسلامی بیرون آمده و جنبه ی انسانی آن نیز روح انسانها را با هر دین و نژادی به درد می آورد. دیگر حتّی مسأله نبرد مسلمین با دشمن خارجی در یکی از حسّاس ترین نقاط مذهبی اسلامی نیست. 👈پای زن و کودک و پیر و بیماران هم وسط کشیده شده است. آن هم در شرایطی که طرفِ جنایتکار یک اقلّیت قلیل یهودی صهیونیست است که هیچ حقّی نداشته و غاصبانه اینگونه یکه تازی میکند! در زمانی که تصاویر و فیلمهای آن نیز دیگر به دست همه ی مسلمین میرسد! 👈همه ی اینها بهترین وسیله است که با آن نبض سلامت جامعه ی اسلامی را گرفته و وضعیتش را بسنجیم. با مقداری دقّت متوجّه یک مشکل عظیم در دنیای اسلام میشویم! آن هم این است که: ✔️با وجود انگیزه ی توده ی مسلمین برای کمک به برادران دینی خود و احقاق حقّ مظلوم همه ی سرمایه های مادّی و معنوی این جماعت عظیم توسّط معدودی از رؤسا و رهبران کشورهای اسلامی قفل شده است! گویا دست و پای این جمعیت عظیم را بسته اند! اسیرش کرده اند! 👈به جای آنکه رهبران ممالک اسلامی مردم را بیدار کرده و برای جهاد و یاری مسلمین و مظلومین فرابخوانند این مسلمانان اند که احساس میکنند سرمایه هایشان پراکنده شده و چوپانانشان هیچ قصدی در راستای اهداف اسلامی نداشته بلکه خود بزرگترین موانع کمک و بلکه یاری دهنده به ظلمند! ⬇️
👈شاید هیچ زمان از ادوار تاریخی چنین چیزی در سطح سلاطین اسلامی سابقه نداشته است! در یک حرکت تاریخی تدریجی به این نقطه رسیده ایم که خود این سلاطین اینگونه جسور شده اند که در برابر اهداف اسلام و مسلمین قرار گرفته و چنین انگیزه هایی را عقیم نگاه میدارند! ⚪با یکی از برادران صحبت میکردم. به ایشان عرض کردم اینها همه برای آن است که: 🔻دیگر در زمان ما نظریّه ی خلافت اسلامی که در سقیفه بنی ساعده پیریزی شده و در برابر نظریّه ی امامت و غدیر خمّ قد علم کرد شکست کامل خودش را هویدا کرده است!🔺 👈این طرح عقیم چیزی نبود که به این زودی عمق باطن تاریک خود و نهایت آن را نشان دهد! وقتی امّت اسلامی دست خودش را از دست ولیّ و وصیّ بیرون کشید و به دست دیگران داد نمیدانست که کار قرار است به کجا بکشد! چگونه نظام امرش قرار است از هم بپاشد! ✔همین بود که در ابتدای امر خلیفه ی نخستشان در این نظریّه طوری رفتار میکرد که داغتر از هر داغی بود! همه را با شور و هیجان و جدّیت دعوت به جهاد و مبارزه با اهل ردّه و نبرد مانعین زکات و... میفرستاد! با خود میگفتند عجب خلیفه ای! دیگر مگر چه میخواهیم؟! فکرش را نمیکردند که اینها ریشه ندارد! این طرح اگر ادامه پیدا کند و ولایت چنین انسانهای غیر معصومی را قبول کنند عملا با چنین منطقی باید دست بیعت به چه انسانهای فاسق و فاجر و شراب خوار و میمون بازی در آینده بدهند! 👈حالا باز ظواهر را در ابتدا رعایت میکردند و در زمان یزید بن معاویه وقتی خواست این ظواهر هم برای بار اوّل آشکارا نقض شود زهره ی این جریان خلافت را امام حسین علیه السلام با خون سرخ خود ترکاند تا برای قرنهای قرن نتواند به سادگی دیگر از خطوط اصلی اسلام فاصله بگیرد. 👈چه غم بزرگی که امت اسلامی اینگونه در کربلا امام واقعی و خلیفه ی راستین مشروعش را دوره کرد و حاضر شد او را در زمانی که سیمای حقیقت و پارسایی و ندای هل من ناصرش را دیده و میشنید به شهادت رسانده و سر مبارکش را به سوی خلیفه ی طاغوتی سقیفه ای اش ببرند. و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت براع مثل یزید. 🔹ولی چه ادواری طی شد تا اینکه اکنون مبتلا به این سلاطین و رؤسای جمهور ترکیه و اردن و مصر و عربستان و مانند آن شده ایم که اینگونه سرمایه های مسلمین را نسبت به اهداف اسلامی قفل کرده اند؟! ابتدایش دوره ی طلایی نظریّه شان بود که از همان زمان هم برای انسان زیرک و عاقبت بین عمق زاویه آشکار شده بود. 👈ابتدا با خلفای راشدین آغاز شد. سپس نظریّه ی سقیفه امتداد خود را در قالب خلفای بنی امیّه و بعد از آن بنی عبّاس نشان داد! زمانی که باز اگر در زمانشان قضیه ای مانند فلسطین امروزی رخ میداد نمیتوانستند به این سادگی ها نسبت به آن بی تفاوت بوده و صدای جماعت مسلمین را نشنوند! 👈در ادامه با ظهور مغول و سقوط خلیفه ی قریشی عبّاسی نظریّه ی خلافت سقیفه ای ضربه ای مهلک خورد ولی پیکر نیمه جان خود را در قالب ممالیک بحریّه و سپس ممالیک برجیّه ادامه داد. گاهی نیز در این طرف و آن طرف عدّه ای ندای خلافت اسلامی را سر میدادند تا رؤیای سقیفه ای را ولو اندکی در ذهن خودشان زنده کنند! 👈تا آنکه با ظهور خلافت عثمانی آخرین تلاشها برای زنده نگاه داشتن و اقتدار بخشیدن به طرح سقیفه ای را در دنیای اسلامی بروز دادند. دوره ای که هنوز رهبران و سلاطین خودشان را رهبری اسلامی و پیرو اغراض دینی میدانستند. در این زمان با عدول از حکم مشروعیت خلافت قریشی به فتوای ابوحنیفه خلافت طوائف دیگر را هم مشروع دانستند. 👈ولی شکستی که دیگر کمر طرح سقیفه ای را در زمینه جانشینی رسول الله صلی الله علیه و آله بر امّت اسلامی شکست حمله ی مغول دوّم یا همان تمدّن غربی و سقوط عثمانی در جنگ جهانی بود. 👈حدود ۱۰۰ سال پیش انگلیس خبیث و برخی دول غربی ممالک اسلامی را تجزیه کرده و نقشه های امروزی امارات اسلامی را در معاهده ی سور و مانند آن نقّاشی کردند. با تشکیل جمهوری ها و امارات اسلامی دیگر برای هر انسان خبیری آشکار شده بود که نظریّه ی خلافت سقیفه ای مرده است! 👈ولی هنوز جسد آن سرد نشده بود. همین بود که وقتی انگلیس خبیث در بیانیه بالفور فلسطین را از عثمانی گرفته و به صهیونیستها واگذار کرد واکنشهای مسلمین توسّط این سلاطین نوظهور و رهبران جوامع اسلامی به شکل کامل خنثی نمیشد. همین شد که در چند مورد به تحریم اسرائیل و نبرد با آن اقدام کردند! ولی با شکستهای نظامی به زودی این جسد میّت هم سرد شد و دیگر خلافت اسلامی معنای خودش را از دست داد. ⚪اینجاست که شرایط الآن دنیای اسلامی را درک میکنیم! اینکه چطور در جلوی چشم همه ی مسلمین اینگونه حریمشان هتک شده و به صورتشان سیلی زده میشود و هیچ حرکتی نمیتوانند انجام دهند! آن هم در شرایطی که قدرت اقدام را دارند. در مقاطعی سعی کردند با تشکیل سازمان کنفرانس اسلامی و مانند آن یک تنفّس مصنوعی به این جسد میّت بدهند ولی دیدند نه! زنده شدنی نیست! ⬇⬇
🚫زمانی هم با حرکت تاریک سرویسهای بیگانه خواستند خلافتی جعلی به نام داعش را در راستای اهداف استعماری و مبارزه با جمهوری اسلامی و تثبیت منافع شومشان اختراع کنند که دیدیم چطور چشمهای فتنه به دست ولی فقیه شیعه از حدقه بیرون کشیده شد. 🔹حال در زمان ما با آشکار شدن عمق شکست نظریّه ی خلافت سقیفه ای تازه زمان ظهور و صعود نظریّه ی امامت شیعی است. ابتدا با ظهور مغول و شکسته شدن کمر خلافت سقیفه ای در ایران زمینه برای تشیّع آحاد ایران و ریل گذاری جدیدی در تاریخ ایران زمین ایجاد شد. تشیّع ایران با روی کار آمدن صفویه تکمیل شده و سلاطین شیعه ظهور کردند! 👈به مرور با بلوغ جامعه ی شیعی و حوادث ایّام صعود دیگری رخ داد و جامعه ی ایرانی با نظریّه ی ولایت فقیه گام بلندی به سوی امامت اسلامی و میراث غدیر خمّ برداشت. روز به روز با این صعود چهل ساله چشم دنیای اسلام را در زمان آشکار شدن جسد میّت خلافت سقیفه ای به خود دوخت! 👈تا جایی که به مرور به بزرگترین جریان حامی اهداف عالی اسلامی و مبارزه با استکبار جهانی و خطّ مقدّم مبارزه آن که در ماجرای فلسطین است مبدّل گشته است. زمانی که شیعه که خود اقلّیتی در این دنیای اسلامی است مردانه قیام کرده و در جلوی چشم دنیای اسلام سینه ی خود را برای دفاع از مسلمین در برابر صهیونیسم و استکبار جهانی سپر کرده است. 👈بالاتر از آن حتّی چشم دنیا و فطرتهای انسانی در خارج از دنیای اسلام نیز به سمت مقاومت شیعه دوخته شده است! گویا همه ی امیدها دارد به سمت این قلب تپنده ی حقیقت و معنویّت و عدالت در زمان ما جلب میشود. امید است که اینها همه نویدها و بشارتهایی از بوی پیراهن یوسفمان باشد. 👈امید آن است که عمرمان آنقدر باشد که چشممان با ظهور بقیه الله الاعظم آن امام دوازدهمی که امام جامعه ی اسلامی و رهبر واقعی دنیای اسلام و بلکه جوامع بشری و رئیس عالم است روشن و منوّر گردد. 📖«اللَّهُمَّ أَظْهِرْ بِهِ دِينَكَ وَ مِلَّةَ نَبِيِّكَ حَتَّى‏ لَا يَسْتَخْفِيَ‏ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْحَقِّ مَخَافَةَ أَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّ بِهَا الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ إِلَى سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ آمینَ یَا رَبَّ العَالَمِینَ»
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۵) «جریان سینک زیبا و بسته شدن لوله ها» 🔹وقتی به خانه جدید آمدیم سینک و لوله ها همه نو نو بود. آب که میریخت انگار یک دفعه بلعیده میشد! گیر و گوری نداشت! حالا بعد از چند سال گاهی زمانی کسل کننده طول میکشد تا آبها وقتی جمع میشوند پایین بروند! 🔸عروس و داماد دعوت کرده بودیم و به افتخارشان مجبور شدم لوله ها را یکی یکی تمییز کنم!😊 چشمتان روز بد نبیند! خدایا این همه کثیفی و جرمهای سیاه لزج و سطوح آهکی مثل سنگ کی اینجا آمده؟! یعنی آرام آرام اینقدر کثیفی جمع شده بود و خبر نداشتیم؟! 🔹با یک مکافاتی اینها را تمیز کردم و با کلّی ضربه و به کمک برخی وسائل این جرمها را از آن کندم! وصل کردم و باز هم مانند قبل مجاری لوله ها باز شد! 💡به ذهنم خطور کرد مجاری ادراکی انسان هم مانند لوله های این سینک زیباست. 👈ابتدا تمیز و نو است! حرف حقّ راحت از آن عبور میکند و به جان مینشیند! ولی اگر با مراقبت و محاسبه تمییز نگه داشته نشود به مرور جرم و کثافت میگیرد! 👈این قلبی که زمانی اینقدر آمادگی دریافت حقیقت را داشت صمّ بکمٌ عمیٌ میشود. میشنود ولی گویا نشنیده! میبیند ولی گویا ندیده! مسامع قلبش بسته و دیگر آن شرح صدر را ندارد: 📖إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَيْراً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً مِنْ نُورٍ وَ فَتَحَ مَسَامِعَ‏ قَلْبِهِ‏ وَ وَكَّلَ بِهِ مَلَكاً يُسَدِّدُهُ وَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ سُوءاً نَكَتَ فِي قَلْبِهِ نُكْتَةً سَوْدَاءَ وَ سَدَّ مَسَامِعَ‏ قَلْبِهِ‏ وَ وَكَّلَ بِهِ شَيْطَاناً يُضِلُّهُ ثُمَّ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ فَمَنْ يُرِدِ اللَّهُ ...
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۶) «نامه های ایرانی شارل دو مونتسکیو» (۲) «مقایسه زن در ایران و فرانسه در نامه های ایرانی مونتسکیو» 🔹شاید پر بسامدترین موضوعی که در نامه های ایرانی اثر فیلسوف سیاسی معروف فرانسوی مونتسکیو به چشم میخورد توجّه ویژه ی او به مسأله ی زن و مقایسه آن بین جامعه ی ایران به عنوان طرز تفکّر مشرق زمین به زن و جامعه ی فرانسه به عنوان طرز تفکّر مغرب زمین نسبت به زن است. 👈زمان ابراز این مباحث وقتی است که هنوز انقلاب فرانسه و بعدها انقلاب جنسی رخ نداده و جوامع غربی هنوز تا حدود زیادی در این زمینه ها در همان حالات قرون وسطایی به سر میبرند. 👈سابقا کتاب تثبیت دلائل النبوة اثر قاضی عبد الجبّار معتزلی را که میخواندم در فرازی از آن به همین تفاوت نگاه به زن در تمدّن اسلامی و روم آن زمان اشاره شده و به مسلمانان تذکّر داده شده بود که اگر خواستید در جوامع آنها زندگی کنید بدانید باید قید عفّت زن و غیرت خودتان را بزنید! یعنی این مسأله یک عمق تاریخی داشته و حتّی به دوران پیش از اسلام هم تا حدودی کشیده میشود. ✋البته در مورد توصیفی که مونتسکیو از زن ایرانی می آورد چندان نباید توقّف نمود زیرا او شناخت روشنی از این مسأله نداشته و صرفا این کتاب را برای به چشم آوردن و نقد و آسیب شناسی جامعه ی فرانسه و غرب نگاشته است. 👈توصیفی هم که از زن ایرانی می آورد در قالب حرمسرای اوزبک در اصفهان است که تصویری غیر واقعی از زن ایرانی است. البته برخی محورهای کلّی آن مانند حجاب و محدودیتهای دینی در روابط بین زن و مرد و مانند آن که اساس تحلیلهای ایشان را در این مقایسه شکل میدهد قابل پیگیری است. ⬇
🔹مونتسکیو توصیف جالبی از زبان مسافران ایرانی به اروپا از زن ایرانی و زن فرانسوی بیان میکند و به خوبی حجاب و عفّت زن ایرانی و پرده دری زن فرانسوی و تبعات آن را به چشم می آورد. ولی در ادامه بحث را عمیقتر کرده و به هر کدام به شکل زیرکانه در قالب این نامه ها نقدهایی وارد کرده و به خوبی فضا را به سمت پرسشهای ریشه ای تر این مسأله میکشاند! 👈از نگاه مونتسکیو اساس مطلب به تفاوت درک حکمای مشرق و حکمای مغرب نسبت به زن و جایگاه او و نحوه ی مدیریتش برمیگردد. هر کدام برای این مسأله راهی را انتخاب کرده و تبعاتی را پذیرفته اند! باید عمیقتر به مسأله نگریست! 👈در اینجا خیلی میتوان حرف زد و تحلیل نوشت ولی به نظرم رسید گلچین حرفهای ایشان را در این نامه ها عینا بیاورم تا همه را بر سر سفره ی برداشتهای خودشان از این متنها که از ذهن یکی از متفکّرین معروف غربی تراوش شده بنشانم. 👈خیلی حرفها و دلالتهای صریح و استبطانی در آن وجود دارد که هر کسی با زاویه نگاهی میتواند آنها را برجسته و استفاده کند. 🔸«نامه ی بیست و یک و توصیف اولیه از تفاوت زن در مشرق و مغرب»🔸 اوّلین موردی که به شکل گسترده به این مسأله اشاره شده در نامه ی بیست و یک که در ماه رجب سال ۱۷۱۲ توسّط اوزبک به همسرش رخسان از پاریس به اصفهان ارسال شده میباشد. 📖«رخسان! چقدر خوشبخت و سعادتمندی که در کشور زیبای ایران به سر میبری و از این اقالیم مسموم که بر مردمش عفت و نجابت مجهولست به دور میباشی. چه نیک اختری که در باغات اصفهان پیوسته چون فرشته ی معصومی که ابدا توجّه به اطرافیان و کسانی که در انتظار او هستند ندارد زندگی میکنی و از اینکه احساسات جنسی خود را خفیف میبینی شادمان میگردی. 📖رخسان! هنوز مردی با دیدگان ناپاک به چهره ی زیبای تو ننگریسته است... در عوض آن سادگی و عفافی که میان شما بر قرار است یک نوع عدم عفاف و حجابی در میانشان حکمفرماست که دیدن آن برای شما بسیار ناگوار است. اگر رخسان چندی در اینجا میزیستی و حقارت معنوی و تحقیر آمیخته به رسوائی را که از این راه بر جنس زن وارد میشود حس میکردی قطعا فرسنگها گریخته و آرزو میکردی که به میهن عزیز خود بازگردی و آنجا با کمال پاکدامنی و حفاظ زیسته و با اطمینان و خاطر جمعی ابدا بیمی به خود راه ندهی و مرا بدون آنکه در عشق من نسبت به خود سستی و خللی مشاهده نمائی دوست داشته باشی... 📖از هنر آرایش و یا از تجملات و تزئینات ایشان و مواظبتی که در وجنات و سلامت خود میکنند شروع نمایم یا از حرکات زشت ایشان که پیوسته سوء ظن انسان را نسبت به خود قوی تر میکنند؟! بعضی از این زنها آنقدر قوانین حجاب و عفاف را پشت سر گذاشته اند که تا لب پرتگاه زشت نامی میرسند ولی برخی هم میان ایشان پیدا میشوند که تا درجه ای ملکات نفسانی داشته و خود را از پاره ای صفات دور میدارند... 📖اگر در ایران ما شما زنان را در حصار خانه و میان غلامان محفوظ میداریم و از دیده همگان محافظت میکنیم و بعضی هوسهای نامطلوب شما را عقیم و بلا اثر مینماییم نه از آن جهت است که در وفاداری و عهد شما تردید کنیم بلکه برای اینست که جنس زن بسیار ساده بوده و قوه ی دفاعیه ای در برابر اموری که با آن مواجه میشود ضعیف است و به جزئی کوشش یک نفر اجنبی ممکن است تار و پود پاکدامنی و عفاف او از هم بگسلد» 🔸«نامه ی سی و دوّم و تعمیق مسأله زن»🔸 مونتسیکو اساس اندیشه هایش را در زمینه مسأله زن در نامه ی سی و دوّم می آورد و آن را مربوط به اختلاف حکمای مشرق و مغرب در مورد مسأله ی زن میداند.به دلیل طولانی نشدن بحث خلاصه ی آن را با بیان خودم می آورم. مشرقیها میگویند طبیعت یک سلطنتی به مرد نسبت به زن داده و برای حفاظت از عفّت زن و پوشاندن ضعف عاطفی او که موجب فریبش میشود باید سختی ها و قیودی بر او تحمیل کرد. 👈زیرا عقل زنان ضعیف و از سنخ عقل عاطفی است و از همین جهت نباید به او آزادی زیاد داد که به مصلحت او و جامعه نیست. لذاست که همواره باید ترسی از مرد در دل زن وجود داشته باشد. 👈ولی غربی ها میگویند رابطه ی زن و شوهر باید مبتنی بر عشق باشد و چنین چیزی با وضع قیود زیاد و وجود ترس قابل تحصیل نیست؛ این قیود باعث نوعی طغیان و یا خدشه دار شدن محبّت هم میشود؛ در برابر احتمال بی عفّتی در چنین فضایی اروپاییان میگویند چون رابطه بر اساس عشق است باید عاشق صبوری پیشه کند: 📖«عاشق چاره ای جز دلداری و تسلیت خود نداشته و سعی میکند که وسایل جبران و یا فراموشی این ضایعه را فراهم سازد». 👈از طرفی از نگاه اروپاییان چندان قائل به سلطه ی طبیعی مرد بر زن هم نیستند. در اینجا به شکل عجیبی مونتسکیو عقاید فمنیستی صریحی در تساوی مرد و زن و بلکه برتری زن از مرد و نقش تلقین تاریخی اجتماعی در توهّم تفضیل مرد به زن بیان میکند. ⬇⬇
🔸«نامه پنجاهم و ناگزیر دانستن خیانت در فرهنگ غربی و پذیرفتن آن به عنوان جزء لا ینفکّ زندگی»🔸 در نامه ی پنجاهم میگوید: 📖«به طور کلّی در هیچیک از کشورهای جهان مانند فرانسه مردان نسبت به همسر خود بی قید و بی علاقه نیستند. مردان فرانسوی در زندگی زناشوئی نجابت و اصالت همسر را اصلی مسلم دانسته و از هر گونه بد بینی نسبت به آنها خودداری میکنند... مردان فرانسوی بی وفائی و پیمان شکنی همسران خود را مصیبتی حتمی و غیر قابل اجتناب میدانند. 📖شوهری که مایل به حفاظت زن خود باشد و بخواهد از سوء نیّت دیگران جلوگیری کند مردی سفیه و دیوانه معرفی شده او را مخل آسایش جامعه دانسته و این عمل را به آن مشابه میکنند که شخصی بخواهد اشعه ی آفتاب را تصرف کند و نگذارد که دیگران از آن بهره مند شوند. 📖در این کشور اگر مردی تنها زن خود را دوست داشته باشد مردی نالایق شناخته میشود که نمیتواند دوستی زنهای دیگر را جلب کند... اگر در آسیا کسی دارای همسری زیبا و خوشگل باشد او را بیشتر مراقبت و محافظت میکند ولی در این کشور بخلاف آن، زن را آزاد میگذارند و اگر در این گیر و دار کسی همسرشان را ربود برای تسلیت خاطر خود همین معامله را با همسر دیگری میکنند و این عمل را مشروع میدانند... 📖شوهری که از بی وفائی زن خود گله داشته باشد و به مردم درد خود را بگوید همگان آن را مسأله ای عادی فرض کرده و اهمیت چندانی بر گفته اش قائل نیستند. اینها که گفتم دلیل بر این نیست که در فرانسه زن نجیب و با عفت یافت نمیشود بلکه عده آنها زیاد است. اینگونه زنان آنقدر بدگل و زشت هستند که حقیقتا باید در زمره خواهران مقدس در آیند و ترک دنیا کنند!» 🔸«نامه ی پنجاه و یکم و تعجّب از عمق حکمت شریعت اسلامی»🔸 در انتهای نامه ی پنجاه و یکم در بحث از شیوع قمار در فرانسه از زبان ریکا به شخصی در اصفهان میگوید: 📖«خوشا بر ما مسلمانان که پیغمبر مقدس ما را از تمام اعمالی که موجبات اغتشاش زندگی و تیرگی عقل را فراهم می آورد دور کرده است مثلا شرب مسکرات را منع فرموده از این رو که شراب تباه کننده ی خرده است. و به وسیله ی اوامر مؤکد و سختی مسلمانان را از قمار نهی فرموده و برای آنکه زندگی ما را آرامتر نماید چون دیده است که از میان بردن عشق و محبت ممتنع است سعی نموده که آن را تحت نظم و تربیت در آورد. میان ما مسلمانان هیچگاه عشق موجد آشوب و نزاع نمیگردد. عشق در بین ما عبارت از مهر و محبت حقیقی و قلبی است که روح ما را آرام نگاه میدارد. تعدد زوجات مردها را از حکومت زنان خلاص کرده و از افراط آنها جلوگیری نموده در ضمن شدت امیال ما را معتدل مینماید» ⚪️این فراز از کلام ایشان من را به یاد بیانات مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر شریف المیزان و ذیل آیه ی تحریم خمر و میسر در سوره مبارکه بقره انداخت که میفرماید: 📖و الشريعة الإسلامية كما مرت إليه الإشارة وضعت أساس أحكامها على التحفظ على العقل السليم، و نهت عن الفعل المبطل لعمل العقل أشد النهي كالخمر، و الميسر، و الغش، و الكذب، و غير ذلك، و من أشد الأفعال المبطلة لحكومة العقل على سلامة هو شرب الخمر من بين الأفعال و قول الكذب و الزور من بين الأقوال. 📖فهذه الأعمال أعني: الأعمال المبطلة لحكومة العقل و على رأسها السياسات المبتنية على السكر و الكذب هي التي تهدد الإنسانية، و تهدم بنيان السعادة و لا تأتي بثمرة عامة إلا و هي أمر من سابقتها، و كلما زاد الحمل ثقلا و أعجز حامله زيد في الثقل رجاء المقدرة، فخاب السعي، و خسر العمل، و لو لم يكن لهذه المحجة البيضاء و الشريعة الغراء إلا البناء على العقل و المنع عما يفسده من اتباع الهوى لكفاها فخرا. 🔹اینها خلاصه ای از عبارات مونتسکیو در زمینه مسأله زن در نامه های ایرانی بود. البته سعی کرده در قالب توصیف و بیان استدلال طرفین به شکل زیرکانه ای بحث را جمع کند ولی انتهای نامه ها که با خیانت زن اوزبک در اصفهان در اثر عمق محدودیتها تمام میشود به شکلی میخواهد بگوید عفاف تحمیلی در فرهنگ جوامع غربی نیز میتواند یک امر ظاهری بوده و به طغیانهای عجیب و خودکشی ها و جنایتها کشیده شود. فارغ از قضاوت در این زمینه تدبّر در عباراتی که نقل شده میتواند مفید باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۷) «اینگونه حدیث بخوان» «محدث باش» 🔹نهج البلاغة را گشودم. کلام ۲۰۹ آمد. حضرت به عیادت علاء بن زیاد حارثی رفته بودند. مطالبی در جریان این عیادت نقل شده! یکی صحبت در مقام دلداری وی و دیگر در مورد وسعت خانه ی او و دیگر هم در مورد برادرش که مشغول ریاضت شده و از اهل و عیال به گونه ای حاشیه گرفته! ✋هر کجایش را انسان میبیند درسهای عمیق است. خیلی عظمت این صحنه ها و درسها برایم جلوه کرد. 💡به دلم افتاد فهمیدی چگونه باید حدیث بخوانی؟! وقتی حدیث میخوانی بدان که در جایی ایستاده ای که «جمله اعضا چشم باید بود و گوش»! از آداب تلاوت قرآن کریم گفته اند ولی از آداب خواندن احادیث چه میدانی؟! 🔻اینگونه در نظر بیاور که آن عقل والا نشین آسمانی که همه اش علم است و حکمت! همه اش پاکی است و عصمت خود را به این دار ظلمت امتداد بخشیده و به زمین آمده و مانند کشتی نوح در دل طوفانها و دریای پر تلاطم این جزئیّات و حوادث با ما سخن گفته و دستگیری و راهنمایی میکند🔺 🔹اینقدر نازل شده تا در دسترس ما قرار گیرد. قرآنی است که خودش را در جزئی ترین امور زندگانی ما امتداد بخشیده و نور افشانی میکند. زاویه ای از حقیقت لن یفترقایی قرآن و اهل بیت علیهم السلام همین است. سیره و احادیث اهل بیت تفسیر قرآن است. 🔸تفاوت این احادیث با دیگر حکمتها هر چند در ظاهر مشابه آنها مانند تفاوت عرش است تا به فرش! مراقب باش فریبت ندهند! نوعی از تسبیح را نیز در خواندن روایات باید داشت! راستی آیا دوست نداری ببینی این عقل نورانی چگونه در دل جزئیّات درخشیده؟! یکی از سعادتها اهل روایت و سپس درایت بودن است! محدث باش!
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۸) «آیا سکولاریسم حرف خوبی است؟!» «نظریّاتی خلاف بدیهیات قرآنی» 🔹با یکی از مؤمنین و طلّاب صحبت میکردم. در اثناء بحث با لحنی از سکولاریسم یاد کردم که متضمّن قدحی بر آن بود. دیدم ایشان با مقداری احتیاط گفت حالا آیا واقعا حرف بدی است؟! او را میشناختم که در یک فرهنگ خاصی رشد کرده! ولی از این تعجّب کردم که چطور میشود شخصی قرآن بخواند و سکولاریسم با آن معنای مصطلحش را بپذیرد؟! 🔸سکولاریسم بیماری بزرگ زمان ماست. البته باطن آن نوعی الحاد است ولی فعلا خود را در حدّ یک «سلّمنا» به شکل جدایی دین از برخی دیگر از عرصه های زندگی معنا میکند. البته سکولاریسم بیش از آنکه در حدّ یک نظریّه خطرناک باشد در حدّ یک نگرش به دین همواره ضربه زده است. 🔸«معنای سکولاریسم»🔸 لبّ معنای سکولاریسم این است که قول و فعل انبیاء و ائمه علیهم السلام در زمینه ی سیاست، معیشت و امور دنیایی حجّت نیست. اینها عرصه هایی است که خود بشر عقل دارد و میتواند گلیمش را بر اساس فکر و اجتهاد خودش از آب بیرون بکشد. اصلا چنین انتظاری از دین وجود ندارد. دین صرفا عهده دار تبیین معارف اعتقادی، اخلاقی و آن طیف از مباحث فقهی است که به آخرت انسان کمک کند. امور دنیا مانند حکومت و معیشت و اقتصاد و سیاست و فرهنگ و... از حوزه ی تشریع خارج است. 👈اگر هم انبیاء و اولیاء الهی در این زمینه ها چیزی گفته اند از آن جهتی که رسول و ولیّ بوده اند نبوده بلکه از آن جهت انسانی شان بوده که انسانهای ظلم ستیز و عاقل و اهل تجربه و مانند آن بوده اند! لذا معمولا احکامی ارشادی هم نبوده و صرفا اجتهادی و خطا بردار است. ⬇
👈لذاست که این طیف از دستورات و بیانات اساسا دینی نیست بلکه یک سری اجتهادات شخصی است و کلام آنها در غیر از امور عبادی و اخلاقی و آخرتی برای امّتشان هیچ حجّیتی ندارد. اینها را باید خود بشر فکر کند و برنامه بریزد و رشد دهد. 👈گاهی بنیانی کلامی هم برای این امر داشته و میگویند اگر قائل به سکولاریسم نشویم آبروی دین رفته و شبهات جدی در مورد آن وارد میشود. لذاست که اصلا سکولاریسم نوعی دفاع از دین در برابر علم است!! 🔸«أنتم اعلم بأمور دنیاکم»🔸 یکی از قدیمیترین پایگاه های سکولاریسم در فضای اسلامی حدیث مهمی در فضای اهل سنّت است که در صحیح مسلم و برخی کتب معتبر آنها نقل شده که گاهی با آن برخی در گذشته و کثیری در عصر حاضر میخواهند به نوعی به سکولاریسم تن بدهند. آن هم این است که روزی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از جایی عبور میکرد. دیدند مشغول تلقیح نخل خرما هستند. حضرت فرمودند این چه کاری است؟! اگر این کار را نکنید بهتر است! 👈زمان دیگری که حضرت از آنجا عبور میکردند دیدند خرمایشان بارش خراب شده! علّت را که پرسیدند آنها گفتند به خاطر همان فرمایش شما بود که تلقیح نکردیم! حضرت هم فرمود این نظر من بود! اشتباه هم از آب در آمد! 👈ولی شنونده باید عاقل باشد! شما باید خودتان بدانید که در این امور دنیایی من هم یکی مثل شما هستم و شما باید به نظر خودتان رفتار کنید و گاهی بهتر از من میدانید: «أنتم اعلم بأمور دنیاکُم» 🔸«نقد سکولاریسم»🔸 در نقد این اندیشه همینقدر کافی است که بدانیم خلاف ضروری دین اسلام است. هیچ نحله ی اسلامی چنین اندیشه ای را در تفکیک ساحت امور آخرتی از امور دنیایی در مورد پذیرش دستورات دینی نداشته است. بله اهل سنّت بر اساس برخی نیازهایشان و همچنین همین حدیث تأبیر النخلة به شکلی به این اندیشه ی سکولاریسم در منطقه ای محدود نزدیک شده اند ولی باز آن هم این سکولاریسم مورد بحث نیست. مضمون این روایت آنقدر سنگین است که در دنیای قدیم چندان مورد استقبال قرار نگرفته ولی ظرفیّتی برای حلّ برخی معضلات کلامی و عرفانی و مانند آن در فضای عامّه بوده است. 👈در فقه عامّه نیز به شکل سکولار معمولا مباحث بسته نشده است. تنها این مقدارش اجمالا پذیرفته شده که اگر جایی قرآن کریم دستوری نداشته باشد پیامبر اکرم ممکن است از باب اجتهاد شخصی خودشان چیزی فرموده باشند و سپس در کتب اصولی عامّه در این زمینه بحث کرده اند. 👈ولی بحث خارج از دستورات دنیایی یا آخرتی قرآن کریم مطرح شده است. در مورد اجتهادات پیامبر هم بسیاری از آنها قائل شده اند که خطا پذیر است وبرخی هم میگویند خطا ندارد. برخی نیز میگویند این اجتهادات تحوّل پذیر است. 👈مثلا قوشچی در شرحی که بر تجرید الاعتقاد خواجه نصیر نگاشته ذیل بحث تحریم ازدواج موقّت توسّط عمر برخلاف تجویز پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله میگوید اینها به اختلاف در اجتهاد مجتهدین برمیگردد! «ذلك ليس مما يوجب قدحا فيه أي عمر فإن مخالفة المجتهد لغيره في المسائل الاجتهادية ليس ببدع» 👈در عرفان نیز ابن عربی در فصوص در مواضعی از این حدیث تأبیر النخلة استفاده کرده و قاعده ی خاصی را استنباط میکند که: «فما يلزم الكامل أن يكون له التقدم في كل شئ وفي كل مرتبة ، وإنما نظر الرجال إلى التقدم في رتبة العلم بالله ، هنالك مطلبهم ، وأما حوادث الأكوان فلا تعلق لخواطرهم بها» ⬇️⬇️
🔹اما در مذهب تشیّع و پیروان اهل بیت همین قدرش هم مقبول واقع نشده است. حدیث تأبیر النخلة را شیعه نقل و عمل نکرده و واقعا هم روایتی دور از عقل است. چطور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در آن محیط عربستان چنین امر واضح و مجرّبی را در مورد درخت خرما نمیدانسته اند؟! باور پذیر است؟! حالا اگر یک امر تخصصی بود باز چیزی ولی این را که دیگر همه میدانستند! اصلا چنین شخصی دیگر قابل اعتماد میشود؟! 👈بله این مقدارش قابل درک است که در بسیاری از مواضع اوامر ارشادی بوده و یا دستوری نرسیده و باید خودمان تعقل کنیم و یا اینکه برخی از احکامی که اولیاء الهی بیان داشته اند تشریعی نبوده و به گونه ای ولایی بوده و نباید با آن برخورد استنباطی مرسوم را داشت. اینها قابل تغییر و تحوّل است. ولی باز ربطی به سکولاریسم مورد بحث ندارد. 👈در اینجا عامّه به گونه ای معتقد شده اند که احکام دینی که از سوی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وارد شده است برخی تشریعی است و برخی ولایی و برخی دیگر اجتهادی! در مورد احکام اجتهادی معمولا در حوزه همان امور دنیایی ماست. این را شیعه قبول نمیکند ولی باز به این معنا نیست که در امور دنیایی همه جا حضرات دستورات دینی به معنای تعطیلی عقل ما داده اند. 👈این بحث دیگری است که جای دیگری باید بحث کنیم. ولی چه شیعه و چه سنّی در مورد اصول احکام اسلامی مانند آنچه در قرآن کریم آمده تفکیک احکام دنیوی و اخروی را ندارند. لذاست که اگر قرآن کریم میگوید: «أحلَّ اللّهُ البیعَ و حرَّمَ الرِّبا» یعنی ربا را در همین دنیا خدا حرام کرده است. نه رسول! 👈هر نظریّه و هر عقلی که هر زمانی به اینجا برسد که قرار باشد ربا تجویز شود ولو به بهانه ی علم اقتصاد باطل محض است! این دیگر ضروری دین ماست. یا مثلا وقتی آیات قرآن کریم مالکیت خصوصی را معتبر دانسته دیگر هر نظریه ی فرهنگی و اجتماعی مانند مارکسیسم که بخواهد حکم به ابطال مالکیت خصوصی را بدهد ضرب علی الجدار شده و خلاف ضروری دین است. 👈به همین قیاس هر نظریه ی سیاسی که بخواهد منجر به قبول ولایت طاغوت و سازش با ظلن و ظالم و رکون به ظالمین شود اساسش خلاف بدیهیات قرآنی است. حالا فروعاتش قابل بحث است. 🔹به راستی آیا سکولاریسم بالبداهة اندیشه ای باطل در فضای قرآنی نیست؟! چطور میشود انسانی دین را قبول داشته باشد و بتواند به معنای دقیق کلمه سکولار باشد؟! مسلمان سکولار اساسا مفهومی متناقض است. 👈بله مطلبی اینجا هست که گاهی با سکولاریسم مشتبه میشود. آن هم توجّه به عقلانیّت و تجربه و ابتناء امور بر خرد و عاقبت بینی و مانند آن است. این بحث دیگری است که هیچ ربطی با سکولاریسم ندارد و باید از آن در زمینه منزلت عقل در هندسه ی معرفت دینی و جایگاه آن سخن گفت. سابقا هم مطلبی در این زمینه نوشتم.
باسمه تبارک و تعالی (۶۴۹) «بلند همّتان وادی توحید» 🔹اتاق برخی که میرویم گاهی عکس این فوتبالیست و آن هنرپیشه و آن متفکّر معروف و گاهی هم تصویر چهره ای زیبا و مانند آن هست. هر کسی به چیزی خوش است و قیمة کلّ امرئ ما یحسنه. 🔸من هم گوشه ی کتابخانه ام عکسهای کوچکی از علما و عرفای بزرگ را چیده ام! از مرحوم امام خمینی و مقام معظّم رهبری تا علامه طباطبایی، آیت الله بهاء الدینی، کشمیری، بهجت، جعفر آقای مجتهدی، سید هاشم حدّاد و دیگران. کلّ من فی الوجود یطلب صیدا إنّما الاختلاف فی الشبکات 🔸اینبار سرم را که بالا بردم و نگاهم به این تصاویر افتاد هیبت آنها وجودم را گرفت! گویا یک سلسله جبالی از همّتهای بلند و عزمهای خروشان و اراده های پولادین و یک چشمه سارانی زلال از نیّات پاک و قصدهای صادقانه برایم جلوه گر شد. 💡به دلم افتاد اینها همانهایی بودند که اللّه گویان صادقانه به میدان آمده و صبر و استقامتی آسمانی از خود نشان دادند. اینها بلند همّتان وادی توحیدند! میخواهی غبطه ی کسی را بخوری؟ غبطه اینها را بخور: 📖صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ 🔹ابناء الدّنیا به چه مینازند! به ثروت؟ قدرت؟ زیبایی؟ دانش؟ به خودم گفتم: ای بیچاره ی ظلمت زده و ای کسی که اندازه ی یک گنجشک هم همّت وادی حقیقت را نداری! ای اسیر شهوتها و در بند غضبها و برده ی اوهامها! از خودت خجالت نمیکشی؟! 🔸به این کوه های عظیم همّت و چشمه های زلال صداقت بنگر و به حال زار خود گریه کن! برخیز و مسیریت را آغاز کن! همان مسیری که به سوی قلّه ی نور و بهجت و سرور است
باسمه تبارک و تعالی (۶۵۰) «عمیقهای دقیق باطل و ساده های صریح گرانبها» «لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً» 🔹انسانها معمولا بیش از آنکه به دنبال حقیقت باشند به دنبال لذّتند! حقیقت چون معمولا تلخ است در ناخودآگاه چندان مورد پسند نیست. و این چه حقیقت بزرگ و تلخی است! اگر کسی آن را درک نکند توان تحلیل بسیاری امور را ندارد! سرّ تبعیت از آباء و تقلیدها و تعصّبها و تمایل به خطابه ها و شعرها و... همین است. 👈این امر فروعات بسیاری دارد. یکی را این روزها چند بار در جلساتی به مناسبت تذکّر داده ام. آن هم این است که فریب سادگی و صراحت حقیقت را نخورید! حقیقت گاهی جرمش این است که خیلی ساده و صریح است. چون در دسترس بوده و التذاذی ناشی از تفطن به پیچیدگی و دقّت نهفته در آن و عمق پنداری متوهّم در آن را در ظاهر ندارد آنقدر کمال نفس انسان در مسیر دقت تفطن به آن برایش جلوه نمیکند. 👈همین است که بازار حکمتهای ساده و واضح ولی بسیار حق در وادی دانش کساد بوده! حکمتهایی که به دلیل الزام انسان به تبعیت نوعی تلخی هم دارد. گویا فهم و قبول و عمل به آنها مستلزم حقیقت طلبی و صبری استوار است. همان صبری که باعث میشود به مرور پرده از جمال زیبا و لذّت بخش این حکمتها برداشته شود. 🔹با یکی از دوستان بودیم. به ایشان عرض کردم خودمان را شرطی نکنیم به اینکه مطلب را در فلان جا حتما بیاموزیم تا بیاموزیم! مثلا اگر با بیانی سخت و در حواشی کفایه یا در کلام فلان متفکّر بود و کتابش بود بپذیریم و الّا نه! گمان نکنیم اگر کلامی را دیدیم که بسیار عمیق بود و دقیق پس حق هم هست! گاهی اینها مزخرفات وادی غرور است. آن بُرنُس ذو الوان شیطان در هر وادی ای بحسب همانجا جلوه گری میکند! 🔻چه بسیاری فریب این دقیقهای عمیق را خوردند و لذّت فهم آنها را بر تبعیت محض از واقعیات در ناخودآگاهشان ترجیح داده اند. چه بسیار بوده که حقیقت در قالب کلام و صورتی ساده و صریح خودش را به ما نشان داده ولی به دلیل روحیه ی گرانخری ما که ریشه در حبّ نفس و ترجیح التذاذ بر حق طلبی دارد از کنارش عبور کرده ایم!🔺 👈نفهمیده ایم این ساده ها گاهی چقدر گرانبها هستند! گمان میکنیم گرانبها آن است که سالها به دنبالش بدویم و احیانا پر از دقّتها و ظرافتها و عمقهایی باشد که دیگران آن را نفهمند! اینها همه سیر در نفسانیّت است نه سلوک وادی دانش! 🚫همین است که چنین روحیاتی که فطرتی بیدار و تشنه ی حقیقت ندارند وقتی با کلام وحی و آن عقول قدسی مواجه میشوند جمله اعضاء چشم و گوش نمیشوند! گمان میکنند اینها مهم نیست! حرف اگر بخواهد حرف باشد باید عمیق و دقیق باشد! ✋نمیدانند که چه بسیار عمیقها و دقیقهایی که باطل اند! و چه بسیار ساده ها و صریح هایی که عین حقیقت اند! 🔹بنده به نوبه ی خودم تجربه کرده ام! گاهی مطلبی را در اثر سالها تفحّص و بررسی دریافت کرده ام! همان را خیلی صریح و ساده در برخی جلسات بیان میکنم قدرش دانسته نمیشود! 👈یکی از آن جهت که گمان میکنند چون ساده است پس مهم نیست! مطلب مهم آن است که پیچیده و ظریف باشد و کرّ و فرّ فراوان داشته باشد. در فلان حاشیه فلان کتاب معروف باشد و یا فلان متفکّر مشهور در فلان نظریّه گفته باشد! همین باعث میشود تا بطنهای و عمقهای این حکمتها دیر فهمیده شود. 👈دیگر اینکه گمان میکنند چون ساده است در دسترس هم بوده است! نمیدانند برخی ساده ها هرگز در دسترس نبوده و نیستند! ما لم تکونوا تعلمونی اند! همین باعث ناشکری دیگری است. سر ز شکر دین از آن برتافتی کز پدر میراث ارزان یافتی 👈گاهی به طنز میگویم شخصی سوار هواپیمایی شد و یک ساعته به مقصد رسید! وقتی پیاده شد گفت اگر میدانستم اینقدر نزدیک است خودم پیاده آمده بودم! اینقدر پول نمیدادم! این هم حکایت ما با بسیاری از حرفهای حق ولی ساده و صریح است. 🔻عصر ما عصر اطلاعات و نظریّه هاست. عصر حکمتها نیست! همین است که شیطان وادی دانش بسیاری را از راه انبیاء با این حربه باز داشته است! آنها را مشغول لهو و لعبی به نام نظریّه های علمی و طول املی به نام دانش و غرائب آن کرده و از رأس علم باز داشته!🔺 🔹هر زمانی هم این شیطان به گونه ای جلوه گری کرده! روزی خلیفه دوّم با حالتی از شگفتی نزد پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله آمده و گفت اجازه بده از این یهودیان مدینه احادیث شگفت انگیزی که دارند را بنویسیم! پیامبر اکرم آن رسول مهربانی غضبناک شده و فرمود شما تعالیم من را رها کرده و به دنبال شگفتی ها میگردید؟! 👈به خدا سوگند که حقیقت را برایتان آشکار و پاک آورده ام که اگر خود موسی هم زنده بود جز پیروی از من راهی به سوی حقیقت نداشت! نکند فریب این سادگی و پاکی آن را بخورید و دنبال شگفتی نفس باشید: 📖«أَ مُتَهَوِّكُونَ كَمَا تَهَوَّكَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَى لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّةً وَ لَوْ كَانَ مُوسَى حَيّاً مَا وَسِعَهُ إِلَّا اتِّبَاعِي»
باسمه تبارک و تعالی (۶۵۱) «سرّ بی رحمی صهیونیسم در جنایات غزّه» «تفکری خطرناک برای بشریت» «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبيلٌ» 🔹قرآن کریم کتابی است که «لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُه‏‏». علم گذشته و آینده را دارد. بهترین منبع برای شناختن اصناف انسانها و جریانات انسانی در عمیقترین لایه هاست. یکی از اسراری که قرآن کریم در مورد قوم یهود از آن پرده برداری کرده وجود نوعی نگرش عجیب در میانها آنان است که گاهی به سبب آن برخی از آنها دست به کارهای به شدّت غیر انسانی و جنایت بار نسبت به غیر یهودیان بزنند. 🚫ولی اینها از نگاه شما غیر انسانی است ولی از نگاه آنها کاملا انسانی است زیرا آنها شما را چندان انسانی و بشری مانند خود نمیدانند تا حقوق بشر برایتان قائل شوند: «أَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبيلٌ» غیر از خودشان را موجوداتی پست میدانند! 👈این آیه شریفه گویا چیزی بیش از مقتضای آن ادّعای گزاف دیگرشان را برملا میکند؛ همانکه بر اساس آن خودشان را برگزیدگان خدا از میان انسانها دانسته و ندای ابناء الله و احبّائه سر میدانند! چون از این ادّعای برگزیدگی لزوما برخورد غیر انسانی با دیگران برداشت نمیشود. زیرا در آن هنوز فرض این است که دیگران انسانند! بلکه از این آیه چیزی بیشتر از تبعیض نژادی و نژاد پرستی استشمام میشود. 👈گویا این آیه به شکل لطیفی از وجود اندیشه ای خطرناکتر و مخفی تر در میان آنها پرده برداری میکند. یا لااقل کُدی برای تفطن نسبت به وجود اندیشه ای خطرناک برای اصل بشریت در سینه ی این یهود خبیث دارد. ⬇
👈همین است که وقتی اندکی قدرت بگیرند زمینه برای «لَتَعْلُنَّ عُلُوًّا كَبيرا» و فساد بزرگ در کره ی زمین ایجاد میشود. اینها اندیشه ای خطرناک دارند که به آن صبغه ی دینی زده و آن را با افترائی بزرگ به خداوند نسبت میدهند. 👈این مطلب اخیرا در برخی از کتب مخفی و تاریخی اینها کشف شده که اساسا بقیه بشر را در عقاید خود انسان هم نمیدانند! گویا برای خدمت به آنها گویا آفریده شده اند! البته برخی از آنها به دلیل عمق دوری این نگاه از تعالیم انبیاء و متن تورات و فطرت انسانی هیچگاه از این اندیشه استقبال نکرده اند. 🔹یکی از آنها پژوهشگری یهودی به نام اسرائیل شاهاک است که آثاری در نقد نژاد پرستی رایج در اسرائیل نگاشته و آن را به تعالیم هلاخایی تلمود نسبت میدهد. 👈احکامی مانند اینکه اگر یک یهودی یک غیر یهودی را مستقیما بکشد مجازات دنیایی ندارد هرچند باید نزد خدا عذری داشته باشد و اگر غیر مستقیم بکشد عذر آخرتی هم لازم ندارد! لذا بهترین کار زمینه سازی برای هلاک کردن غیر یهودیان است! سبحان اللّه! 👈اگر یک غیر یهودی در گودالی رفته باشد شخص یهودی میتواند نردبانش را برداشته تا همانجا بمیرد و اشکالی هم ندارد! ولی اگر یک یهودی را کسی بکشد باید اعدام شود! اینها احکام تلمودی اینهاست! چنین افکار خطرناکی سردمدار کره ی زمین در زمان شده اند! 👈از نگاه تلمود نجات جان غیر یهودیان ممنوع است! غیر یهودیان اساسا در نگاه تلمود محترم نبوده و زنای یک یهودی حتّی با یک زن متأهل غیر یهودی موجب مجازات نیست. هدیه به غیر یهودیان حرام است! گرفتن ربا از غیر یهودیان واجب است. مالی که برای یهود نباشد اگر یافته شود قابلیت تملّک دارد! 🔹بسیاری از یهودیان زمان ما همین اندیشه خطرناک را دارند که به شکلی کاشف از ارتکاز متشرعه ی تاریخی میان یهودیان است. لذاست که اگر فرصتی پیدا کنند دست به یک برخورد غیر انسانی با دیگر انسانها میزنند! اگر نمیزنند چون قدرت و فرصتش را ندارند! از همینجاست که به تعبیر قرآنی اگر دیناری به یکی از اینها بدهید و قدرت باز پس گیری آن را نداشته باشید اینطور نیست که به خاطر فضایل انسانی و امانت داری و به خاطر انسانیّت آن را به شما بازگردانند! 👈چون خودشان را برتر دانسته و شما را اصلا گویا انسان نمیدانند! مگر اینکه شما قدرت بازپس گرفتن حقتان را داشته و در این مسیر با این قوم لجوج استقامت و جدّیت از خودتان نشان دهید و «ما دُمتَ علیه قائماً» باشید؛ ولی چرا؟! چون معتقدند که این امّیها کنایه از دیگر انسانهای غیر یهود که در آن زمان مصداقش عرب بی سواد بوده اصلا در سطح ما نیستند که حقّی داشته باشند! 📖«مِنْهُمْ مَنْ إِنْ تَأْمَنْهُ بِدينارٍ لا يُؤَدِّهِ إِلَيْكَ إِلاَّ ما دُمْتَ عَلَيْهِ قائِماً ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قالُوا لَيْسَ عَلَيْنا فِي الْأُمِّيِّينَ سَبيلٌ» 👈قرآن کریم در آیه ی دیگری از این اندیشه ی مخفی تر یهودیان اینگونه پرده برداری میکند که اینها معتقدند که اساسا غیر خودشان یا همان «ناس» آخرتی ندارند! «قُلْ إِنْ كانَتْ لَكُمُ الدَّارُ الْآخِرَةُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَةً مِنْ‏ دُونِ‏ النَّاسِ‏ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ». حال یا نابود میشوند و یا اهل دوزخ اند! چنین اندیشه ای باز میتواند تا حدودی در فضای نقص ذاتی غیر یهود و نژاد پست و مانند آن معنا شود. 🔹اخیرا این اندیشه به شکل واضحی از برخی متون عرفانی موسوم به متون کابالایی در کتاب زوهَر که تفسیر عرفانی و معنوی تورات است استخراج شده که اساسا ریشه ی برتری و برگزیدگی یهود که امری مفروغ عنه بین آنهاست به جوهر وجودی آنان برمیگردد. زیرا روح غیر یهودیان اساسا متعلّه به جهان زیرین است که جایگاه شیاطین است! گاهی هم اینطور این قسمت را تقریر میکنند که این شیطان بود که حوّاء را در قالب یک مار آبستن انسانها کرده و یک نقص ذاتی در بشر به وجود آمد! 👈این نقص ذاتی با تجلّی الهی در کوه سینا از بنی اسرائیل برطرف شد ولی بقیه در واقع بر این نقیصه ی نخستین باقی مانده اند! البته اینها تا اندازه ای بین یهودیان مورد اختلاف هم بوده ولی روح کلّی نژاد پرستی و غرور برگزیدگی و تحقیر دیگر انسانها یک ارتکاز قطعی دینی برای آنان است! لذاست که اساسا یهودیت به این شکل خطری برای بشریت است. ✋البته در این زمینه باید بین تعالیم واقعی یهود و یا برخی قرائتهای فراموش شده یا کم یاب از متن موجود با آن روح غالبی تجلّی یافته در سنّت یهودی فرق گذاشت. 👈البته زوهر متن عرفان کابالایی است که صهیونیستها که معمولا از جمله بنیادگرایان یهودی هستند مانند حنابله ی اسلامی با آن مخالفند ولی در هر حال ارتکازات اینها را به گونه ای نشان میدهد. ⬇⬇
🔹یکی از دانشمندان و نظریه پردازان آمریکایی فلسطینی به نام ادوارد سعید که در شرق شناسی تلاشهای معروفی داشته دیدم همین مطلب را نه با این دقّت قرآنی اش متفطّن شده! وی در جایی میگوید مدّتها با خودش می اندیشیده که چرا غرب با وجود ظلم واضح اسرائیل از آن حمایت میکند و حاضر نیست محکومش کند؟! 👈بعد از بررسیهای طولانی به این نتیجه رسیده که این مسأله ریشه در نوع نگاه غری به شرقی ها دارد که انسانیت آنها را ناقص میدانند! نگاه بالا به پایین نسبت به آنها دارند! 👈به قول فرمانده ی معروف آمریکایی در ویتنام: خون آسیایی احترام ندارد! دفاع از مظلوم وقتی معنا دارد که هر دو طرف انسان باشند! ✋البته منکر آن نیستم که انسان و جامعه ی انسانی به دلیل حبّ نفسش و یا استکبارش گاهی اینطور میشود. ولی باز انسان است و فطرتی دارد. اگر برای این امر نظریّه ای شیطانی نداشته باشد اینقدرها نمیتواند در برابر فطرت و پیام انبیاء الهی مقاومت کند! 👈این نگاه غیر انسانی به دیگر انسانها عمدتا ناشی از همین نگاه یهودی صهیونیستی است و در جوامع غربی به این شکلش چندان وجود ندارد! در هر حال آنها رهبان و قسیسینی دارند که اهل استکبار اینچنینی نبوده اند. ⚪در زمان ما این اشارت قرآنی در یهود شناسی در جنایات غزّه به وضوح رسید. زن و کودک و پیر و جوان را به خاک و خون کشیدند! جالب اینکه از زبان برخی از رؤسای آنها بیان شد که این را بکشید چون آدم نیستند! در صفحات مجازی آنها هم به شکل عیانی این ارتکاز متشرّعه ی آنها برای جهانیان ظاهر شد! که اینها چه دیو سیرتانی هستند که برای مدّتها با ادّعای حقوق بشر خود را تدلیس ماشطه کرده بودند. همین را مقام معظّم رهبری همین ایّام در بازدید از نمایشگاه هوافضای سپاه بیان کردند که: «قضایای غزّه بسیاری از حقایق مکتوم را برای مردم دنیا آشکار کرد که یکی از این حقایق طرفداری سران کشورهای غربی از تبعیض نژادی است. صهیونیستها خود را نژاد برتر میدانند و بقیه آحاد بشر را نژاد پست به حساب می آورند و به همین دلیل است بدون احساس ناراحتی وجدان چندین هزار کودک را به قتل رسانده اند» 🔹در انتهای فرازی از کتاب نژادی پرستی دولت اسرائیل اثر اسرائیل شاهاک یهودی معروف را نقل میکنم: 📖«روی سخنم با خوانندگانی است که مثل من یهودی هستند. من بی‏نهایت ناراحت هستم وقتی می‏بینم که قسمت اعظم ملت یهود در یک حالت ترک مسلک و ارتداد به سر می‏برد و به جای پرستش خدا و تحقق بخشیدن به روح عدالت، و به جای در نظر گرفتنِ کلماتِ: «چیزی را که خود از آن نفرت داری بر دیگران روا مدار» 📖این اکثریت، نه تنها برعکس آن رفتار می‏کنند، بلکه در وحشی‏ترین نظام قبیله ‏ای و پرستش قدرت، پناهگاهی را می‏جویند، اما نمی‏دانند که بر سر شاخه نشسته و بُن می‏بُرند... من آنچه بخواهم می‏کنم، چون می‏دانم که وظیفه ‏ام گفتن حقیقت است و در راه عدالتی که بر همه جهان حکمفرما باشد مبارزه می‏کنم. 📖اما ظاهرا به نظر اکثریت برادران یهودی‏ ام که به جای خدا، دولت مادی اسرائیل را پرستش می‏کنند، همانطور که اجداد ما گاو طلایی... را می‏پرستیدند، این ملاحظه مسئله چندان مهمی نیست، لذا به آنها خواهم گفت: «به خاطر ریا و انکارِ دوگانه شما و به خاطر روش حمایت از نژادپرستی و ستم، به زودی بدبختی دیگری دامنگیر شما خواهد شد»
باسمه تبارک و تعالی (۶۵۲) «شیعه میراث داران بزرگ تاریخ بشر» شرحی بر روایت: «أَقْبَلَتِ الْفِتَنُ‏ كَقِطَعِ‏ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ» «فأشار نحو مسكن عائشة» 🔹نور اسلام همه را به خود فراخواند! در ابتدا سخت نگرفت! شهادتین زبانی را هم کافی دانست! ولی این گوهری نبود که به این پوسته محدود شود! همین بود که آن تمحیص بزرگ آغاز شد! به دلیل ناشکری ناشکران و سنّت ابتلاء خداوند سبحان تاریخ صدر اسلام آنقدر غبار آلود شد که اگر فضل خدا بر ما و پدرانمان نبود تشیّع، این هدایت عظیم به ما به ارث نمیرسید. 🔸خدایا ما میراث داران چه نعمت و ثروت عظیم فرهنگی هستیم؟! شاید بسیاری ندانند چه ثروت بیکرانی به وراثت به آنها داده شده است! اگر هر کسی از آبائش چیزی را به ارث میبرد ما چه چیزی را به ارث بردیم! راستی خدا در ما چه دید که لایق این میراث عظیم دانست! اگر نور افشانی امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام نبود امر بر ما هم مشتبه شده بود! 🔹شاید این میراث بزرگ نبود از متعصّبین عامّی هم متعصّب تر میشدیم! از ابن تیمیه ها هم ابن تیمیه تر شده بودیم! این روزها که منهاج السنّة ابن تیمیة را میخوانم با یک حالت روانکاوی و درون نگری به طور مباحثش مینگرم! واقعا با سواد و بسیار زیرک و بحّاث است! همین است که او را شیخ الاسلام خودشان دانسته اند! ولی به نظر حقیر مستضعفی بیش نیست! 👈آنچنان ذهن خود را بسته و به مذهب آبائش ایمان آورده و آن را میپرستد که اصلا احتمال خلافش را نداده و هر شبهه ای در برابر آن برایش شبهه در قبال بدیهی است! یک حماسه ی دینی در دفاع از اعتقاداتش دارد! «وَ لَا يُلَامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِ‏ أُمِّه‏» ⬇
👈برای بنده که به فضل الهی مسأله کالشمس فی رابعة النهار شده! ولی دیدم واقعا هدایت اینها در این ظلماتی که در آن افتاده اند دشوار است! خداوند باید دستشان را بگیرد! اینها میراث دار آن هدایت عظیم نگشته اند! مشکلشان همین است. و الا معادنی از طلا و نقره در طبایع آنها میشود دید که اگر وارد وادی نور میشدند از خیلی از ما جلوتر میزدند. 👈باید درکشان کرد! در نیم کره ی همیشه تاریک تاریخ اسلام گیر افتاده اند! تا تصمیمی بزرگ به هجرت تاریخی از بیتشان به آن طرف سرزمینهای تاریخ نگیرند وضعشان همین است! و مگر تصمیم آسانی است؟! 👈آخر وقتی کسی گمان کند قرآن یقینا همه ی صحابه را تأیید کرده و آنها هم در صدر اسلام و فتوحات اسلامی مراتب اخلاص خودشان را نشان دادند و این همه احادیث نبوی صلی الله علیه و آله در مدح شیخین را باور داشته و روایت زیادی از امیر المؤمنین و اهل بیت علیهم السلام در مدح خلفاء و سیره ی آنها و تأیید فضای عامّه نقل کند و تاریخی را ببینید که بر اساس چنین رویه ای شکل گرفته و رسوب نموده آیا به راحتی میتواند حرف دیگری را بشنود؟! 👈به راستی اگر کسی این بیچارگان را نتواند در بافت و بستر آن ظلمت بزرگی که در آن گیر افتاده اند ببیند نمیتواند تعامل خوب و درک عمیقی از آنها داشته باشد! گمان میکند اینها لزوما انسانهایی متعصّب و عنود و یا بی اخلاق و... هستند! نه مسأله اینها نیست. هر چند شاید برخی حق را فهمیده و کتمان کرده اند. خدایشان میداند و بس! 🔻درک این وضعیت و ظلمتی که در آن اسیرند مهمترین عامل در جهت دلسوزی برایشان و تقریب واقعی است🔺 🔸«أَقْبَلَتِ الْفِتَنُ‏ كَقِطَعِ‏ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ»🔸 ولی این ظلمت و تاریکی بزرگ چیست؟! همان تاریکی های عجیبی که پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله در آخرین باری که چند روز قبل از رحلتشان به بقیع رفتند اینگونه آن را بیان نمودند: 📖«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَهْلَ الْقُبُورِ لِيَهْنِئْكُمْ مَا أَصْبَحْتُمْ فِيهِ مِمَّا فِيهِ النَّاسُ أَقْبَلَتِ الْفِتَنُ‏ كَقِطَعِ‏ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ يَتْبَعُ أَوَّلَهَا آخِرُهَا» 👈این همان حدیث مشهور و مقبولی است که عامّه آن را از غلام حضرت ابو موهیبة در کتب معتبر خودشان نقل میکنند. شخصي كه برده بود و بعد حضرت او را خریده و آزاد کرد. شيخ مفید نیز همین را در ارشاد نقل کرده ولی با مقداری تفاوت ولی این عبارات در آن هم هست. 👈نکته ی مهم این نقل همان است که قرار است دور جدیدی از تاریخ اسلام آغاز شود که دیگر در آن شب اسلام آغاز میشود! آن هم شبی تاریک تاریک! اگر کسی تاریخ را در قالب این روز و شب نبیند نمیتواند تحلیل منصفانه ای از وقایع داشته باشد. در این زمان خیلی فتنه ها رخ داد که اصلا طبیعی نبود! گویا اصلا همه چیز با سرعتی شگفت انگیز در حال تغییر بود! ⚪میخواهم تشبیه به کار رفته در این کلام بسیار مهم را شرح کنم. به تعبیر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این فتنه هایی که به امّت اسلامی زین پس روی آورده و قبلا وجود نداشته ماهيتش ماهيت شب تاريك است! يعني چه؟! یک نکته اش در واژه ی «أقبلت» است. یعنی قبلا نبوده و الآن دارد به سوی شما می آید! 👈لذا اگر بخواهید قبل و بعد این جریانات را با هم مقایسه کنید دچاره اشتباه میشوید. خود این مقایسه یک فتنه بزرگ است. نکند فریفته ی سوابق اینها بشوید! از این به بعد دیگر باید حواستتان جمع باشد! یک انقلابی در پیش است! قرار است فصل دیگری از تاریخ اسلام آغاز شود. 👈نگویید چطور میشود اینهایی که اینقدر خوب بودند یک دفعه اشتباه کنند و دچار نوعی ارتداد شوند! این نکته ی مهمّی است که خیلی فتنه ها رخ داد که اصلا طبیعی نبود! گویا فضا تیره و تار شد و امر واقعا مشتبه شد! درست است که زمانی «قد تبیَّنَ الرشدُ من الغیِّ» بود ولی وقتی فتنه آمد دیگر چنین نیست! 👈انسان میتواند با سوء رفتار خودش وارد تاریکی ها شود. خیلی سریع سلسله ای از وقایع رخ داد و دیگر حقیقت آن وضوح سابقش را برای مسلمین از دست داد! 🔹در ادامه فتنه های پیش رو در این بیان مهم به قطعات شب ظلمانی تشبیه شده است. شب ظلمانی به آن شبهایی گفته میشده که ماه هم در آسمان نبوده و تاریکی بسیار شدیدتر میشود! دیگر آدم نمیتواند به نوری از بیرون تکیه کند و باید خودش با خودش حتما یک مشعلی را روشن کرده و ببرد! دیگر نمیتواند تقلید کند! نمیتواند اعتماد بیجا کند! نمیتواند حسن ظنّ بی مورد داشته باشد! 👈ولي ویژگی تاریکی چیست؟! آن است که همان حقایقی که در روز دیده میشد با وجود اینکه هنوز هم بین مردم هست ولی دیگر دیده نمیشود. هر چقدر هم حقایق عظیم و واضحی بودند! نه اینکه لزوما مردم هم بد شده باشند! نخیر! دیگر آن روشنایی روز كه كار را برايشان آسان کرده بود کنار میرود و هر کسی توانایی دیدن حقيقت را نخواهد داشت. مگر کسی که با تلاش خودش و با مشعل و با دغدغه و اخلاص برای دیدن حقیقت بیاید! ⬇⬇
👈راستی از این تعابیر زیباتر در توصیف آنچه در حال رخ دادن است چیزی میتوان گفت؟! حضرت به مسلمینی که در بقیع آرمیده اند و زودتر از مسلمانان دیگر مرده اند اندکی قبل از رحلتشان که بیماری را در خودشان میبینند میفرمایند خوشا به حالتان که رفته اید و این فتنه های پیش رو را نمیبینید! 👈گویا فتنه و شب تاریکی است که با رحلت حضرت آغاز میشود. آن هم یک فتنه نیست فتنه هاست آن هم فتنه هایی که پی در پی و مؤیّد یکدیگر است که یتبعُ اوَّلَها آخرها! 🔹ولی این فتنه ها چه کسی را تهدید میکند؟! «ناس» را! مردم را! توده ی جمهور مسلمین را! عامّه را! آن بیچارگانی که خبر ندارند! چه دقیق و لطیف است! حضرت میفرماید مردن شما برایتان بهتر از زندگی اینها از این به بعد است! ✋یعنی چه؟! آیا میتوان با مسلّمات عقاید عامّه مردم یا همان مذهب اهل سنّت این مضامین را توجیه کرد؟! 👈آنها که معتقدند نه تنها ظلمتی نشد بلکه امّت موفّق شد با انتخاب شایسته ترین خلیفه نورانی ترین عصر و خیر القرون را آغاز کند! جایی که به تعبیر حضرت ظلمانی ترین مقطع تاریخ اسلام است را اینها نورانی ترین مقطع میدانند! 👈و عامّه مردمی که به تعبیر حضرت در متن این ظلمت قرار میگیرند را اینها اهل السنة و الجماعة میدانند! لابد میگویند این ظلمت برای اقلّیت شیعه است که بعدا شکل گرفتند؟! 👈حاشا و کلّا که این روایت جز بر انحراف بزرگ بعد از رحلت دلالتی داشته باشد! انحرافی که در ظلمتی رخ میدهد که تاریخی را در خودش فرو برده و نجات از آن به این سادگی ها برای کسی میسور نیست! تمحیص بزرگ پیش روست! ارتداد بزرگ اصحاب و ما تدری ما أحدثوا بعدَک در حال رخ دادن است! 🔸ما ضرك لو مت قبلي🔸 سند این روایت ابو موهیبة از آن اسانید کاملا معتبر نزد عامّه است. چنین روایاتی را خداوند در ورای این ظلمات مانند گویهای شب تاب برای طالبان نجات و هدایت قرار داده و با آن هادیان و سالکان وادی نور را هم شادمان و تأیید میکند. از لطایف است که حدیثی با سندی معتبر دیگر که در کتب معتبر عامّه مانند سیره ابن هشام و کتب حدیثیشان نقل شده نشانه ی دیگری از این ظلمت را بیان میکند! 👈عائشه نقل میکند آن وقتی که حضرت از بقیع برگشتند بیماری را در وجود مبارکشان دید! حضرت در همان حالی که سردرد شدیدی داشتند رو کردند به عائشه و فرمودند: راستی چه میشد تو قبل از من مرده بودی و من هم مرگت را دیده و خودم کفنت میکردم و بر جنازه ات نماز خوانده و دفنت میکردم؟! 📖«وما ضرك لو مت قبلي فقمت عليك وكفنتك وصليت عليك ودفنتك؟!» 👈عائشه هم میگوید به ایشان گفتم: به خدا انگار اگر اینطور میشد تو را در حالی میدیدم که شادمان به خانه برگشتی و با بعضی از زنانت عروسی میگرفتی! حضرت هم وقتی این کلام را شنید تبسّمی فرمودند و مشغول بیماری خودشان شدند! 👈سبحان اللّه! راستی آن رسول پاکی که «لا ینطق عن الهوی» بود و اهل حرف لغو و لهو و بیهوده گویی نبود چه میخواست بفهماند؟! ⬇⬇⬇
🔸«فأشار نحو مسكن عائشة»🔸 یکی از احادیثی که از در صحیحین با اسناد متعدّد از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در منبر مسجد نقل شده حدیثی بسیار تکان دهنده است که هر انسان اهل حقیقتی را میلرزاند! راستی این رسول مهربان و حکیم دارد امّت را چطور از فتنه ها خبردار میکند! آنقدر تعبیر سنگین است که آدم گاهی میخواهد اشک از چشمانش جاری شود که چطور ایشان خواسته با هر زبانی هم شده اهل نجات را از اهل تاریکی در این تمحیص بزرگ یاری کند و دستگیری نماید! 👈این نقل دیگر از قطعیات روایات عامّه است. هیچ گونه تردیدی در آن ندارند. حتّی شیعه هم آن را نقل نکرده! خودشان برای خودشان نقلش کرده اند! روزی حضرت در منبر در حال خطبه انگشتش را به سمت نقطه ای از مسجد دراز کردند و سه مرتبه گفتند «ههنا الفتنة من حیث یطلق قرن الشیطان»! 👈اینجا همان جای فتنه است! فتنه ای که شیطان شاخش را از آنجا بیرون خواهد آورد! ولی این کدام نقطه از مسجد بود؟! در چند نقل فقط همین مطلب آمده که حضرت انگشتش را به سمت مشرق گرفت! ✋ولی این کدام فتنه ای بود که از مشرق آمد و اینقدر اهمیت داشت که با این زبان مبهم و رمز آلود که کسی تفسیرش را بیان نکرده اینگونه از آن یاد شد؟! 👈اگر مشرق مراد بود پس چرا تعبیر «ههنا» که اسم اشاره به نزدیک است به کار برده شده است؟! اصلا چرا اشاره میکند به جایی و نمیگوید از مشرق فتنه خواهد شد؟! حاشا و کلّا! ⚪در نقلی عبد الله بن عمر پرده از ماجرا برداشته و در صحیح بخاری آن را نقل نموده که حضرت وقتی این را فرمودند به مشرق اشاره نکردند! نه! به مسکن عائشه اشاره کردند: 📖«قام النبي صلى الله عليه وسلم خطيبا فأشار نحو مسكن عائشة فقال ههنا الفتنة ثلاثا من حيث يطلع قرن الشيطان» 👈در صحیح مسلم هم چند نقل مضطرب در این زمینه آورده که در همه ی این نقلهای صحیح بخاری و مسلم سعی شده مطلب به شکل غیر عادی به مشرق گره بخورد ولی معلوم نیست چرا مکرّر در این روایات از باب عائشه و در یک مورد باب حفصة یاد میشود؟! 👈راستی چه پیوندی میان اینها هست؟! در نقل دیگری در صحیح مسلم عبدالله بن عمر این مطلب را اینبار نه در خطابه و در بالای منبر بلکه بعد از خروج حضرت از خانه ی عائشه نقل میکند و میگوید: 📖«خرج رسول الله صلى الله عليه وسلم من بيت عائشة فقال رأس الكفر من هاهنا من حيث يطلع قرن الشيطان یعنى المشرق» 👈حالا خودتان کلاهتان را قاضی کرده و جمع کنید! در یک نقل عبدالله بن عمر همانطور که در صحیح بخاری آمده میگوید حضرت از بالای منبر به مسکن عائشه اشاره کرد و فرمود شاخ شیطان و فتنه ی بزرگ از اینجا ظاهر میشود. 👈و در نقل دیگر در صحیح مسلم میگوید وقتی حضرت از منزل عائشه بیرون آمدند گفتند شاخ شیطان و آن فتنه ی بزرگ از همینجا آشکار میشود. آیا میشود مشرقی غیر از خانه ی عائشه در نظر گرفت؟! 👈عجیب آن است که تعداد این روایات آنقدر زیاد است آن هم در صحیحین که نمیشود از آنها چشم پوشی کرد! خیلی مشتاق بودم ببینم ابن حجر در فتح الباری با اینها چه کرده است! او که غوّاص و متتبّع بزرگ این امور است! در کمال تعجّب دیدم دیگر از آن همه کرّ و فرّ و غوّاصی خبری نیست! 👈گویا این مضامین تکان دهنده نیامده پرده از چیزی بردارد! فقط میگوید مشرق شهر مدینه طرف نجد و بوادی عراق میشود! ولی چه ربطی با فتنه ی بزرگ و شاخ شیطان دارد؟! میگوید خب اهل کفر که لابد مرادش هند و چین و مانند آن هستند در مشرق هستند! «كان أهل المشرق يومئذ أهل كفر» 👈ابن جوزی هم دیدم این حدیث را از مشکلات روایات صحیحین دانسته و در کتاب کشف المشکل میگوید مراد خروج دجّال از مشرق و همچنین خروج یأجوج و مأجوج است! سبحان اللّه! این چه شب تاریکی است که اینها در آن گیر افتاده اند: 📖«أما تخصيص الفتن بالمشرق فلأن الدجال يخرج من تلك الناحية ، وكذلك يأجوج ومأجوج . وأما ذكر قرن الشيطان فعلى سبيل المثل ، كأن إبليس يطلع رأسه بالفتن من تلك النواحي» ⬇⬇⬇⬇
🔹فقط یک پرسشی باقی میماند. راستی چرا بخاری این روایت را با آن متنی که در آن اشاره به مسکن عائشه است آورده است؟! مگر نمیداند چقدر کار را خراب میکند. این روایت متنهای متنوّعی دارد که باز مقداری حقیقت را مخفی میکند ولی این تعبیر حقیقتا مانند زلزله است! چه ضرورتی داشت آن را نقل کند؟! 👈تا جایی که بنده تتبّع کردم هیچ منبع مهم اهل سنّت جرأت نکرده این را نقل کند! همه متنهای دیگر این روایت تکان دهنده را آورده اند! ولی اینکه صریحا اشاره به مسکن عائشه کند را نه! ✋چطور میشود همه این نکته ی واضح را بفهمند و بزرگ آنها و معتبرترین کتابشان یعنی صحیح بخاری این مطلب را نفهمد و باز آن را نقل کند؟! 👈سرّ آن به مکر الهی برمیگردد! بخاری این روایت را در بابی غیر مرتبط برای استنباط یک حکم شرعی از منظر خودش از لفظ آن آورده است! این را در «باب ما جاء في بيوت أزواج النبي صلى الله عليه وسلم» آورده است. 👈ولی مرادش چیست؟! بر اساس تفسیری که شرّاح کلامش آورده اند میخواهد از تعبیر بیت استفاده ی ملکیّت کند! بحث سر این است که اگر اینها مالک این خانه ها نبودند باید اینها تبدیل به ارث میشد و آن وقت مباحث مشاع بودن این خانه ها و دیگر مباحث تاریخی رخ میداد. اینها میخواهند اثبات کنند که در همان زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله اینها را مالک این خانه ها کرد. 👈برای استفاده ی آن از تعبیر «بیتها و بیتی» و مانند آن میخواهند استفاده کنند! اینجا یک تعبیر دیگری که بخاری برای این امر یافته است تعبیر همین روایت فتنه ی عائشه است که حضرت از بالای منبر انگشت مبارکش را به سمت «فأشارَ نحوَ مسکن عائشه» گرفتند و گفتند فتنه از اینجاست! 👈از تعبیر مسکن عائشه میخواهد برای مالکیت عائشه بر آن استدلال کند! سبحان اللّه که خداوند متعال چگونه هدایت خودش را به طالبان حقیقت میرساند. البته دلالتی هم بر آنچه بخاری میخواهد ندارد و اگر میدانست آن را مانند بقیه ذکر نمیکرد! عینی در عمدة القاری که شرح صحیح بخاری است ذیل این نقل میگوید: 📖«لأن مسكنها بيتها ، قيل : لا مطابقة هنا ولا دلالة على الملك الذي أراده البخاري ، لأن المستعير والمستأجر والمالك يستوون في المسكن» 💡به یاد روایت ائمه ی اثنا عشر افتادم که باز صحیحین آن را نقل کرده اند. ولی به نظرتان چون همه ی مفادهای صحیح را نقل میکردند آن را آوردند؟ هرگز! چون هنوز این عدد به نفع کسی تمام نشده و غیبت آغاز نگشته بود و در ادامه لفظ این احادیث به دلیل انتهایش به درد انحصار مشروعیت خلافت در قریش میخورد زیرا در آن آمده همه ی این ۱۲ نفر قریشی هستند!