👈این کار ورای همه ی نقاط قوّتش نباید به گونه ای جلوه کند که علم حدیث را به نفع خود مصادره کند. ممکن است شخصی که کاملا نماینده ی فهمی عقلانی و روش مند از متون دینی است یک عالم رجالی و متتبّع قهّار باشد و یک کتاب حدیثی بسیار بزرگ جمع آوری کرده و فهم عقلانی خود را ذیل آنها ضمیمه نماید.
✋اشتباهی که اینجا رخ داده این است که علم حدیث و محدث بودن را به نفع روش فهم خاصی مصادره کنیم. نخیر! ممکن است شخصی از همه در تتبّع و تحقیق حدیث و رجال شناسی و بررسی های حدیثی مسلّطتر باشد ولی روش فهمش روشی عقلانی باشد.
👈فعلا در صدد قضاوت بین نحله های مختلف که قائل به فهم برتر از متون دینی هستند نیستم.
🔹مرحوم علامه طباطبایی به عنوان نماینده ی بزرگ جریان عقل گرا در مجموع تا جلد ششم بحار الانوار بر ۸۸ موضع تعلیقه زده اند. در برخی موارد اشکالات صریح و ریشه ای به روش فهم علامه ی مجلسی وارد میکنند که باعث شد جریان اخباری مانع نگارش ادامه تعلیقات توسّط علامه طباطبایی شوند.
👈علامه طباطبایی هم با بیان این مطلب که دفاع از امام صادق مهمتر از دفاع از علامه مجلسی است از کار خود دفاع نمودند. نوع تعلیقات علامه طباطبایی به گونه ای است که صلاحیّت علمی امثال علامه مجلسی را در ورود به برخی مباحث زیر سؤال میبرد.
👈چیزی شبیه همان تصحیح الاعتقادات میشود. علامه طباطبایی در موضعی از تعلیقات خود روش فهم حدیثی علامه مجلسی را مصداق «الانتصار للدين بما لايرضى به الله سبحانه» میدانند.
⚪در پاسخ از اشکالات علامه مجلسی در باب روش عقلانی ابراز میکنند که وقتی ظواهر دینی در اصل حجّیتشان متوقّف بر برهان عقلی هستند باید دانست دیگر باید حکومت عقل را در هر جایی که حکمی به همان وضوح دارد قبول کرد والّا یک بام و دو هوا و نوعی تناقض رخ میدهد:
📖«فإنّ هذه الظواهر الدينية لو أبطلتْ حكم العقل لأبطلت أوّلًا حكم نفسها المستند فى حجّيته إلى حكم العقل»
👈از طرفی ظواهر دینی برای انسان معمولا قطع و یقین ایجاد نکرده و مفید ظن است. لذا چنین ظنّی توان مقاومت در برابر برهان عقلی که مفید یقین است را ندارد.
👈این اساس اشکال نحله هایی است که میخواهند عقل را در روش فهم دین کنار بگذارند. اینها من حیث لا یشعرون به هدم اساس حدیث و دین حکم کرده اند.
💭یادم هست استاد فیاضی دام ظله یکبار در درس فلسفه میفرمودند در مشهد مقدس یکی از طرفداران مکتب تفکیک وقتی ایشان را دیدند شروع به اشکال به ملاصدرا کردند. ایشان میفرمود به او گفتم بگو ببینم اگر روایتی دیدید که میگفت اجتماع نقیضین محال نیست چه میکنید؟! گفت قبول نمیکنم. ایشان هم فرمودند خب به همین قیاس برخی مطالب نظری برای امثال ملاصدرا با قوت برهان وضوحی مثل استحاله اجتماع نقیضین پیدا کرده است. حالا به بحث خودم برگردیم:
🔹در ادامه علامه طباطبایی در موضعی از این تعلیقات به انتقاد صریح از علامه مجلسی میپردازد که روش این بزرگواران دو خطای بزرگ دارد:
1⃣خطای اوّل یک خطای اخلاقی و معرفت شناسانه در باب مقوله فکر و سوء ظنّ به حکما و فلاسفه و عقل و برهان است.
2⃣خطای دوّم یک خطای منهجی مهم در باب مقوله فهم و غفلت از اصل مسلّمی است که قرآن و حدیث به آن اصرار دارد. آن هم ذو بطن و عمق و دشوار بودن فهم حقائق دینی و لزوم تنزیل و رعایت مراتب در بیان حقائق است. همانکه باعث میشود بیان دینی بیانی ذو مراتب و تشکیکی باشد.
👈ولی پیش فرض امثال علامه مجلسی نوعی فهم متواطی از دین است که خلاف مسلّمات دینی ماست. این امر را علامه به شکل لطیفی توضیح میدهند:
✔به عقیده علامه طباطبایی روش فهم امثال علامه مجلسی این است که فرض میگیرند اهل بیت علیهم السلام مطلبی بیش از فهم عامّه مردم نفرموده اند! ممکن است بیشتر روایات هم در ظاهر همین باشد ولی از دو چیز غفلت میکنند. یکی همان نکته ی عمیق بودن و مراتب تشکیکی است و دیگری وجود غرری از آیات و روایات که مانند محکماتی بر دیگر متون سایه انداخته و معنای عمیقتری به آنها میبخشد. همه را رنگ دیگری میزند!
✔عجیب این است که وقتی به اینها میرسند به جای آنکه آن فهم عامیانه را ارتقاء بدهند آن غرر روایات را پایین می آورند و در سطح متعارف فهم ها تنزل میدهند. همین است که هم غرر روایات خراب میشود و هم روایات عادی به واسطه ی آنکه دیگر ارتقاء پیدا نمیکنند خراب میشوند!
📖«الطريق الذى سلكه فى فهم معانى الأخبار، حيث أخذ الجميع فى مرتبة واحدة من البيان وهى التى ينالها عامّة الأفهام، وهى المنزلة التى نزل فيها معظم الأخبار المجيبة لأسئلة أكثر السائلين عنهم عليهم السلام
📖مع أنّ فى الأخبار غرراً تشير إلى حقائق لا ينالها إلّا الأفهام العالية والعقول الخالصة. فأوجب ذلك اختلاط المعارف الفائضة عنهم عليهم السلام وفساد البيانات العالية بنزولها منزلة ليست هى منزلتها، وفساد البيانات الساذجة أيضاً لفقدها تميّزها وتعيّنها.
⬇⬇
📖فما كلّ سائل من الرواة فى سطح واحد من الفهم، وما كلّ حقيقة فى سطح واحد من الدقّة واللطافة. والكتاب والسنّة مشحونان بأنّ معارف الدين ذوات مراتب مختلفة، وأنّ لكلّ مرتبة أهلًا، وأنّ فى إلغاء المراتب هلاك المعارف الحقيقية»
🔸«نظریّه ی غرر علامه طباطبایی»🔸
یکی از نظریّات قابل توجّه علامه طباطبایی در فهم احادیث نظریّه ی «غرر آیات و روایات» است. بر اساس این نظریّه در فقاهت متون دینی یک سری آیات و روایات معدود کانونی و محوری وجود دارند که قطب معنایی بوده و بقیه متون دینی بسان سیّاراتی پیرامون این ثوابت نورانی معنایی باید معنا شوند.
👈وقتی به مضامین دیگر در شعاع نوری این غرر نورانی نگریسته شود معنای عمیقتری پیدا میکنند. بر اساس این نظریّه اساسا قرآن و روایات بر محور چنین کانونها و قطبهای معنایی چیده شده اند.
👈امری که غفلت از آن باعث میشود که اساسا نتوان فقاهت دینی خوبی داشت. کسی که در پی فهم متون دینی است اگر درکی از وجود چنین کانونها و قطبهای بزرگ معنایی نداشته باشد نمیتواند فقاهت مطلوبی پیدا نماید. ریشه ی تفسیر قرآن به قرآن در واقع به همین نظریّه ی غرر برمیگردد.
👈پشتوانه ی نظریّه ی غرر در نگاه علامه طباطبایی ورای استدلالهای عقلی و انتظارات برخاسته از آن، متون دینی متواتری است که دلالت بر عمیق بودن پیام دین دارد.
👈همین متون دینی همواره این انتظار را در ذهن مفسّر ایجاد میکند که به اعماق دیگری از معنا دست پیدا کند و در قالب چنین انتظاری به زودی به فرازهایی در متون دینی برخورد میکند که ظهور در همان چیزی دارد که به دنبال آن میگشت و آشکارا او را دعوت به عمق معنایی دیگری میکند.
👈ولی اگر در قالب چنین انتظاری با این متون برخورد نکند وقتی به آنها رسید قدر این غرر و نورانیت خیره کننده ی آن را ندانسته و درک نکرده و آنها را در سطح فهم عادی خود تقلیل و تأویل میبرد. البته این امر منافاتی با آن ندارد که براهین عقلی یا کشفی هم معلّم ما در یافتن این غرر آیات و روایات باشد.
👈این آیات و روایات کانونی نسبتی با سایر متون دینی برقرار میکند که مانند کیمیا برای آنهاست. گویا تاج پادشاهی بر سر آنان است و بقیهی متون مانند زیردستان آنها باید قلمداد شوند. در دانش اصول فقه، شیخ انصاری رابطه ی حکومت و ورود را در مباحث الفاظ متون دینی کشف کرد.
👈ولی در اینجا نوع دیگری از رابطه بین متون حدیثی کشف شده که غرر روایات قرائن منفصله ی مهیمنه ای هستند که روح دیگری در دلالت متون دیگر میدمند و فهم از آنها را عمق بخشیده یا باغبانی میکنند.
👈بحث از نظریّه ی غرر علامه ی طباطبایی مجال واسعی میطلبد. در اینجا فقط به آن اشاره کردم تا تفاوت فهم امثال علامه طباطبایی در تفسیر آیات و روایات با فهم امثال علامه مجلسی روشن شود. در فهم علامه مجلسی چیزی تحت عنوان غرر به این صورت خاص وجود ندارد.
✋نقد و آسیب شناسی از روش فهم علامه مجلسی و همینطور علامه طباطبایی به عنوان دو نماد بزرگ فهم آیات و روایات مجال دیگری میطلبد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۲)
«العقل ما عُبِد به الرحمن و اکتسب به الجنان»
«تفاوت عقل نظری و عقل عملی در سلوک»
«تعریف عملی و وجودی»
🔹یکی از روایات نورانی مرفوعه ای است که بزرگان حدیث امامیّه مانند مرحوم برقی، کلینی و صدوق از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند. سند این روایت به دلیل عدم ذکر راوی صحیح نیست ولی با توجّه به اعتماد بزرگان و همینطور مضمون منطبق بر آیات و روایات دیگر کاملا قابل اعتماد است.
👈بر اساس این روایت شخصی از امام صادق علیه السلام میپرسد این «عقل» که مدام از آن صحبت میشود چیست؟! احتمالا ناظر به مباحث رایج در آن زمان بوده که بین طوائفی در مورد معاویه اختلاف افتاده بوده است.
👈برخی میگفته اند او یکی از عاقلترین افراد است و برخی دیگر این مطلب را قبول نمیکردند. فارابی در رساله ای که در باب عقل نگاشته به وضوح اختلاف بین مردم در زمینه آنچه معاویه داشته که آیا عقل بوده یا چیز دیگر را ذکر مینماید.
👈گویا امام صادق علیه السلام در پاسخ میفرماید همانطور که نباید بین شجاعت و تهوّر و یا ترس و خشیت و یا جود و ولخرجی اشتباه کرد بین عقل و شیطنت هم نباید اشتباه نمود.
👈آنچه معاویه داشت نوعی شیطنت بود که هیچ ربطی به آن عقلی که مورد مدح است ندارد. ولی اگر اینگونه است خود این عقل چیست که با شیطنت اینقدر تفاوت دارد؟!
👈حضرت در پاسخ فرمودند این عقل همان چیزی است که با آن خدای رحمان عبادت شده و سعادت بهشتی نصیب انسان میشود. ولی همواره این پرسش مطرح بوده که این چه نوع تعریفی از عقل است؟!
⬇
👈مرحوم میرداماد در حواشی خود بر اصول کافی معتقد است که فقره نخست علامت کمال عقل نظری و فقره دوّم اشاره به کمال عقل عملی است. در ادامه نکته ای که ایشان بیان میکنند این است که عادت قرآن کریم هم همین است که کمال دو قوّه را معمولا با هم می آورد.
👈شاگرد ایشان مرحوم ملاصدرا در شرح اصول کافی مراد از تفاوت این دو نوع عقل یعنی عقل معاویه ای با عقل دینی را در این میداند که یکی عقل معتدل است که برترین صفات انسانی است و دیگری همان جربزه و افراط در عقل است که در حکمت عملی آن را بدترین ملکات انسانی میدانند و معتقدند که بلاهت و کودنی از آن بهتر و نزدیکتر به نجات است.
👈از نگاه ملاصدرا این عقلی که در این روایت آمده همان عقل در برابر شیطنت یا همان جربزه و بلاهت است. مرحوم محمد تقی مجلسی نیز در در روضة المتّقین مراد از این عقل را آثار آن یعنی تدیّن به دین حق و عمل صالح میداند. ولی نکته ی این نوع تعریف را بیان نکرده است.
🔸«اهمیت عقل نظری و عقل عملی در سلوک»🔸
برخی بزرگان نیز این عقل را که در این روایت معرفی شده عقل عملی میدانند. با توجّه به اهمیت این نظر مقداری بیشتر آن را توضیح میدهم. عقل عملی نزد بسیاری به قوّهی مُدرِکِ باید و نباید مرتبط میشود.
👈از دید ابن سینا در فصل پنجم از مقاله ی اول نفس شفاء، نفس ناطقه انسانی دو قوه دارد و قوه هم همان مبدأ التأثیر فی شیء آخر است و این قوه یا قوه ی عالمه است یا همان عقل نظری، یا قوه ی عامله یا همان عقل عملی، و اطلاق عقل بر این دو از باب اشتراک لفظی است.
📖فالعاملة قوة هی مبدأٌ محرکٌ لبدن الانسان الی الافاعیل الجزئیة الخاصة بالرویّة علی مقتضی آراء تخصها اصطلاحیة
👈بعد از این ابن سینا معتقد است که عقل عملی اگر هیئة استعلائی نسبت به بدن و قوای بدنی یعنی شهوت و غضب داشته باشد به آن دارای اخلاق فاضلة میگوییم و اگر هیئت انقیادی نسبت به بدن و قوای بدنی یعنی شهوت و غضب داشته باشد به آن اخلاق رذیله گفته میشود.
👈پس کار عقل عملی تحریک بدن است و اگر این کار هیئت راسخی شود اخلاق میشود پس موصوف در اخلاق، نفس ناطقه ی انسانی به لحاظ قوهی عامله یا همان عقل عملی اوست و این هم نشان میدهد عقل عملی از سنخ تحریک است.
👈سرّ این امر هم از دید ابن سینا این است که نفس انسانی جوهر واحدی است لکن به لحاظ دو جنبه دو نسبت دارد: جنبهی ما تحت و جنبهی ما فوق، و برای نفس انسانی به حسب هر جنبه ای قوه ای است که به تنظیم علاقه بین نفس و آن جنبه میپردازد. عقل نظری ناظر به جنبه ی فوقانی است و عقل عملی ناظر به جنبه ی تحتانی:
فمن الجهة السفلیة تتولد الاخلاق و من الجهة الفوقانیة تتولد العلوم
👈ظاهرا در اینجا عقل عملی در نگاه ابن سینا تنها منشأ انگیزه باشد نه خود اراده یا حرکت عضلات. یعنی یک صورت جزئی میدهد که آن را قوه ی محرکه ی باعثه یا همان نزوعیة در تخیل تبدیل به انگیزه برای رفتار قوه ی محرکه ی فاعله مینماید. به عبارتی گویا عقل عملی امر معقول را که عقل نظری تحصیل کرده است به صورت جزئی درک میکند و آن را به تخیل میدهد و سپس قوه ی نزوعی - که یکی از قوای نفس حیوانی و دو شعبه ی شهوت و غضب دارد- انگیزش مناسب با آن را تولید میکند و قوه ی محرکه فاعله را به خدمت میگیرد.
👈لذا اینکه ابن سینا در تعریف عقل عملی میگوید: قوة هی مبدأ محرک لبدن الانسان الی الافاعیل الجزئیة الخاصة بالرویّة علی مقتضی آراء تخصها اصطلاحیة مرادش به این کیفیت است که بیان نمودیم. البته باید بیشتر در این زمینه در عبارات ابن سینا تأمل کرد. و به تعبیر بهمنیار در التحصیل:
📖«قد عرفت بالمشاهدة أنّ الانسان له أن يدرك المعقولات و أن يتصرّف فى القوى البدنيّة، و لا محالة لقوّتين فيها على ما عرفته، فالّذى به يتصرّف فى البدن هو العقل العملىّ، و الّذي به يدرك المعقولات هو العقل النظرىّ. و الأفضل للنفس أن يكون العقل العملىّ تابعا للعقل النظرىّ سائسا جميع القوى البدنيّة بحسب الأحكام العقليّة دون أحكام القوى البدنيّة؛ و لا محالة إنّ ذلك بهداية و فطرة فاضلة تسمّى الملكة الفاضلة»
⬇⬇
🔸(عقل عملی به معنای دیگر)🔸
🔹اصطلاح دیگری هم نزد برخی وجود دارد یا در هر حال قابل جعل است که بر اساس آن عقل عملی از سنخ عمل و اراده و در بند شهوت و غضب نبودن است. اینگونه نیست که انسان وقتی وجوب چیزی را درک کرد به آن عمل کند. فعلا با توجّه به نکات مفید این اصطلاح از آن برای تقریر این بحث استفاده میکنیم.
👈این عقل است که مناسب ریشه ی عقال است و بر اساس آن انسان عاقل با انسان عالم متفاوت است و اگر کسی متناسب با علم خود رفتار نکرد جاهل است. ریشه ی چنین عقلی در وجود اخلاقی فاضل در انسان است که بر اساس آن وقتی درکی را حق تشخیص داد به آن عمل میکند.
👈برای اینکه بهتر این دو حیثیت به چشم بیاید عقل عملی در اینجا را صرفا به وجود همین خلق فاضل معنا میکنیم هر چند به دلیل جهل نظری، شخص نتواند از ظرفیت و نورانیت آن بهره ی کافی را ببرد.
👈در انتها روشن میشود که عقل دینی که در این حدیث شریف معنا شده عقل دیگری است که در آن کمال و اثر وجودی همه ی معانی عقل لحاظ و اشراب شده است. چنان عقلی است که عبد به الرحمن و اکتسب به الجنان میشود.
👈توضیح اینکه نزد قدما عقل به نظری و عملی تقسیم میشود و عقل نظری هم به حکمت نظری و حکمت عملی. ولی در این اصطلاح باید دانست اساسا عقل عملی ربطی به حکمت عملی ندارد زیرا حکمت عملی زیر مجموعه ی عقل نظری است لذا از سنخ ادراک و اندیشه و بینش و جزم است ولی عقل عملی از سنخ رفتار و انگیزه و کنش و گرایش و عزم است.
👈در این تقسیم ادراک چه از نوع ادراک هست و نیست باشد یا باید و نباید مرتبط با عقل نظری است. ولی عقل عملی از سنخ فعالیت است. اخلاص، محبّت، اراده، نیّت، همّت، ریا و... همه از شئون عقل عملی است.
👈کار عقل نظری صرفا ادراک است و هیچ مدیریت و آمریّت و مولویّتی ندارد ولی عقل عملی از سنخ سیاست و تدبیر و فرماندهی است. عقل نظری از نسخ بصیرت است و عقل عملی از سنخ وارستگی. عقل نظری با جهلها مبارزه میکند و عقل عملی با تعلّقات.
👈از اینجاست که متوجّه میشویم تلازمی میان عقل نظری و عقل عملی نیست. به این معنا که درست است که ادراکات عقل نظری انسان را در موقعیّت ویژه ای با واقع قرار داده و در ادامه به شکل لزوم بیّن با تولید باید و نباید مناسب او را به موضع گیری و تعامل خاصی نسبت به واقع میکشاند.
👈ولی اینطور نیست که در این مرحله انسان بتواند این نجوای عقلی را در برابر نجوای شهوت و غضبش که او را به امور دیگر فرامیخواند اجابت کند. انسان میتواند علم به هست و باید خاصی را پیدا کند ولی عملی را انجام دهد که مبتنی بر یک هست و باید دیگری است که نسبت به آن جهل علمی و علم عملی دارد.
👈همین حالت است که باعث میشود علم ثمره اش را در وجود انسان که صیرورت و تحقّق است نبخشد و به گونه ای خنثی شود. در این حالت علم با جهل برای انسان فرقی ندارد.
👈از اینجاست که علم اگر نافع نبود و یا به مرحله ی عمل و تحقّق نرسید به منزله ی جهل است. چون به مثابه امر معدوم است. روشن است که در ظرف عدم علم عنوان جهل انتزاع میشود.
👈در این حالت انسان از منظر عقل نظری عالم است ولی از منظر عقل عملی جاهل است که ربَّ عالمٍ قتلَه جهلُه. همین است که فرمود: «أعوذ بالله أن أکون من الجاهلین» اینجا مراد از جهل همین جهل عقل عملی است و یا مثل: «أتأمرون النّاس بالبرّ و تنسون أنفسکم و أنتم تتلون الکتاب أفلا تعقلون»؟!
👈یعنی وجودش با جهل محقّق میشود و از باب تسانخ بین حقایق چنین جهلهای عملی امور مناسب خود که اوهام و خیالات است را در عقل نظری انسان ایجاد میکند. از اینجاست که به مرور آن عقل نظری نیز از آنها گرفته خواهد شد که: لا تجعلوا علمکم جهلا و یقینکم شکّا.
👈آری عقلی که به دنبال خدا و بهشت نمیرود و با وجود علم گناه میکند سلطانش خیال و وهم است نه علم. همین است که در روایت عقل را در برابر جهل قرار داده اند نه علم را!
👈در عقل کامل دو حیثیت خوابیده است. یکی حیث علمی که باید نافع باشد و دیگر حیث عملی که به این علم نافع محقّق شویم. گناه با عقل کامل جمع نمیشود ولی با علم کامل جمع میشود.
👈برخی عقل نظری خوبی دارند و فهم خوبی دارند ولی عقل عملی خوبی و تدبیر درستی ندارند و برخی نیز عقل عملیشان خوب است یعنی یک هیئت استعلائیّه و یک اقتدار درونی دارند که با آن میتوانند به درکشان در برابر خواسته هایی نفسانی و شیطانی شان رفتار کنند ولی عقل نظری خوبی ندارند.
👈نباید گمان کرد مشکل انسان همه اش ریشه در جهل او دارد. گاهی از همه هم عالمتر است ولی مانند علم معتادهاست که میتوانند چند ساعت هم در مضرّات اعتیاد سخنرانی کنند ولی قدرت ترک رفتارشان را ندارند. یعنی عقل نظریشان خوب است ولی عقل عملی نه! انسانها هم معمولا متنوّع اند.
⬇⬇⬇
👈آنهایی که معمولا قوای ذهنی کمتری دارند و نوعی بلاهت دارند از آن طرف معمولا عقل عملی بهتری دارند. یعنی آن مقداری که درک میکنند را بهتر رفتار میکنند و برعکس معمولا آنهایی که عقل نظریشان خوب است عقل عملیشان مشکل دارد و اهل عمل نیستند یا نظرشان را در جربزه خرج میکنند. به قول مثل معروف:
کرم داران عالم را درم نیست!
درم داران عالم را کرم نیست!
👈همین است که کم من عقل أسیر تحت هوی أمیر. برخی طوری اند که باید برای سلوک روی عقل نظریشان کار کرد. چون عقل عملیشان خوب است و زیاد اسیر شهوت و غضب نیستند. ولی برای برخی دیگر اصلا نیازی به تقویت عقل نظری نیست بلکه باید عقل عملیشان را خوب کرد و تهذیبشان دارد.
👈اینها را دیگر باید استاد تشخیص دهد. به برخی باید علم بدهد و به برخی دیگر باید ریاضت. هر کدام هم به روشی و طریقی. از همینجاست که مسأله ی مهم برای ما باید در کنار علم آموزی در حوزه و دانشگاه تقویت اخلاق باشد.
👈اخلاق در اینجا یعنی تحصیل هیئت استعلائیه برای نفس که شهوت و غضبش خدمتگذار عقل نظری باشند. باید راههای تقویت اراده را دنبال نمود. مانند صوم و عبادات و ریاضات و پرهیز از مشتهیات و مراقبات و... که خود مطلبی است.
👈 اصل سلوک هم تهذیب معرفت از شهود غیر خدا و تهذیب عمل از نیّت غیر خدا است. توحید در نظر و اخلاص در عمل است. قوای ادراکی را باید از سلطه ی وهم و خیال به عقل نظری سپرد و قوای تحریکی را از سلطنت شهوت و غضب به عقل عملی!
🔸«تعریف وجودی و عملی»🔸
یکبار دیگر به روایت شریفه بازگردیم. راوی از امام صادق علیه السلام میپرسد عقل چیست؟! حضرت به جای آنکه در پاسخ طبق انتظار برخاسته از منطق ارسطویی از تعریفی ماهوی استفاده کند از همان رویکرد تربیتی خاص خودشان استفاده میکنند. علم منطق چه در حوزه ی تعریف و چه در حجّت مبتنی بر رویکرد تربیتی باید بازبینی شود.
👈چون حضرات علیهم السلام به دنبال تحقّق و واقعیّت هستند. به دنبال دستگیری و ایصال هستند. حضرات شغلشان که پرداختن به امور مفهومی و مدرسی نیست. حضرات به دنبال راه نشان دادن و تربیت هستند.
👈سر ریز چنین رویکردی آن است که در تعریف امور به جای پرداختن به مؤلّفه های ماهوی امور را با خواص وجودیشان معرّفی کنند. میخواهی بدانی عقل چیست؟! ببین اگر تو را به سمت خدا و بهشت کشاند آن عقل است! اگر این خاصیت را داشت عقل است.
👈این نوع تعریف است که راهگشا بوده و شیء را کاربردی میکند برخلاف تعریف ماهوی. این نوع تعریف است که به درد سالکین و اهل درد و سلوک میخورد. هر چند در منطق تعریف ضعیفی شمرده شود ولی در فضای تربیت و سلوک و تحقّق ابلغ التعاریف است.
👈از اینجاست که در متون دینی به وفور امور به آثار وجودی و علائمشان معرّفی شده اند. تا شیطان انسان را در بازی مفاهیم فریب ندهد. از اینجاست که یک نکته ی لطیفی در تعریف عقل در اینجا رخ داده است.
👈عقل در واقع در اینجا نه عقل نظری است و نه عقل عملی. بلکه عقل کامل به فعلیت وجودی رسیده و به ثمر نشسته است. عقل نظری صرفا به صلاح ادراک میپردازد و عقل عملی به صلاح آن هیئت استعلائیه ولی اینجا عقلی مطرح است که در آن انسان هم عقل نظری اش خوب باشد و توحید را که عمیقترین و لطیفترین معارف است را شکار کند و هم عقل عملی اش خوب باشد و متناسب با همین نظرش بتواند اخلاص متناسب را تأمین کند.
👈یعنی نه اینکه نگذارد به علمش عمل کند بلکه تا منتهای علمش هم او را به عمل بکشاند و او به برخی مراتب جنّت بسنده نکرده و همه ی جنّات را طلب کند و تحقّقی کامل و اخلاصی کامل داشته باشد.
👈این معنای جدیدی از عقل است که اتّفاقا ثمره ی دو عقل نظری و عملی است. در عبادت مطلق رحمان و طلب مطلق جنان عقل نظری کامل مندک شده که پشتوانه ی این همّت والا و اخلاص کاملی است که در عقل عملی انسان جلوه کرده است.
👈این روایت شریفه نمیخواهد عقل را به عقل نظری یا عقل عملی معنا کند بلکه میخواهد عقل را به میوه ی نهاییش معنا کند. یک تعریف وجودی متناسب با فضای تربیتی. اگر عقل مجموعه ای از درک و کار متناسب با آن است عقل دینی آن عصاره ای است که درکش به لطیفترین درک و کارش به والاترین کار رسیده باشد.
⬇⬇⬇⬇
🔹با توجّه به آنچه گذشت میتوان گفت در حدیث نورانی: «العقل ما عُبِد به الرحمان و اکتسب به الجنان» تعریف از سنخ تعریف عملی است. البته ممکن هم هست بگوییم نوعی تعریف وضعی است. یعنی اخبار به اینکه ما به این عقل میگوییم. رگه هایی از نوعی تعریف اقناعی با توجّه به کشش انسان به عبادت رحمان و کسب جنان در این تعریف گنجانده شده که به آن جذّابیت ویژه ای بخشیده است.
👈ولی تعریف عملی در اینجا روشنتر است. یعنی اساسا در فضای تعریف حقیقی نیست. یک سبک دیگری در تعریف است که مناسب با فضای تربیت و امامت است.
👈امروزه نیز این دسته از تعریفها مخصوصا در علوم تجربی مورد توجّه قرار گرفته اند. یعنی برای شناساندن معنای چیزی نوعی آزمایش عینی پیشنهاد میشود. به عنوان نمونه در علم شیمی برای تعریف «اسید» از تعریف عملی استفاده کرده و میگویند: «اسید محلولی است که اگر کاغذ آغشته به تورنسل در آن فرو رود رنگ کاغذ از آبی به قرمز تغییر میکند».
👈معروف است که فیزیکدان معروف آمریکایی بریجمن پای این نوع تعاریف را به علوم تجربی باز نمود. برخی اخیرا از همین الگو برای علوم انسانی نیز استفاده کرده و مثلا در تعریف ترس میگویند: «زید از تاریکی میترسد یعی هر گاه زید در تاریکی قرار بگیرد سرتاپا خیس عرق میشود و بدنش می لرزد».
👈البته تعریف عملی هم بعضا مشکلات یا بررسی های ویژه ی خود را میطلبد. در بین شارحین دیدم مرحوم مولی صالح مازندرانی در شرح کافی به این معنا نزدیک شده اند که اساسا پاسخ حضرت نوعی پاسخ تربیتی برای تنبیه به این نکته بوده که أنّ معرفة هذا هو الاهم و الاسهل له دون معرفة حقیقته.
👈لذا به تعبیر ایشان حضرت از راه تعریف با بعض خواص و اغراض عقل را تعریف کرده اند. جالبی این تعریف هم آن است که در آن والاترین اثر مورد انتظار و قلّه ی وجودی آن بیان شده است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۳)
«هدیه ی ذکری نورانی برای سجده»
🌸«سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي»🌸
🔹در بین کارهایی که انجام میدهیم پر معناترین و مهمترین کار وقتی است که به سجده در برابر خداوند متعال پیشانی خود را بر خاک قرار میدهیم. عجیب حالت محوی و فنایی خاصی دارد. گویا میخواهد انسان را از عالم دنیا فانی کند.
🔸همین سجده در عالم برزخ و روح انسان نیز به نوع دیگر امتداد یافته تا به آن مقام روح روح انسان و آن لطیفه نوری وجودی اش سرایت کند و همه عوالم وجود انسان را در برگیرد. سجده یک فرصت بی بدیل در این عمر کوتاه ماست. بهترین زمان و حالت ماست. قدرش را بدانیم.
👈وقتی که سر و صدا و افکار پریشان و گرسنگی و سیری زائد و... نداریم را در نظر بگیریم و روزانه یکی از فعالیتهایمان همین سجده کردن باشد. سعی کنیم بخشی از سلوک ما و قسمتی از زندگیمان را در سجده بگذرانیم. به آن عادت کنیم و با آن انس گرفته و رفیق شویم. بدانیم در این سجده خیلی خبرهاست.
✋ولی وقتی سجده میرویم چه بگوییم؟! وقتی میگوییم چه بگوییم یعنی چه توجّه وجودی پیدا کنیم؟! هر کسی هر چه دوست دارد. ذکرهای خوبی وجود دارد.
💡ولی به ذهنم خطور کرد یک ذکری را به همه هدیه کنم. در کنار بقیه این هم زیباست. حال که عامل نیستم لااقل مصداق «الدالّ علی الخیر کفاعله» و «طوبی لمن أجریت علی یدیه الخیر» شوم.
⚪️همانطور که عادت دارم ذکری را معرّفی میکنم که از لحاظ سندی شکّ و شبهه ای نداشته و از لحاظ مضمونی هم خیلی عالی باشد. آن هم این ذکر از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که در سجده مکرر میگفته اند:
🌸«سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي»🌸
خدایا بدنم و سایه ام، بیرونم و درونم در پیشگاهت به سجده افتاده و اعماق قلبم به تو ایمان آورده!
👈شیعه و سنّی با طرق مختلف آن را نقل کرده اند. اهل سنّت آن را از ابن مسعود و همینطور از عائشه نقل کرده اند. عائشه در نقلی مشهور میگوید شبی دیدم حضرت بیدار شد و رفت.
👈او هم با سوء ظنّ گمان کرد سراغ یکی دیگر از همسرانشان رفته اند و با عصبانیّت سراغ حضرت آمد که دید به سجده افتاده و مشغول مناجات است که فرازی از آن همین قسمت بود که نقل کردم.
👈در مجمع الزوائد هیثمی از عبد الله بن مسعود نقل میکند که: «كان رسول الله صلى الله عليه سلم يقول في سجوده إذا سجد ...» حاکم نیشابوری نیز با همین صیغه ی استمرار این ذکر را با سند صحیحی نزد عامه از حضرت نقل میکند.
👈در روایات شیعه با اسانید مختلف جریان این ذکر به شکل روشنتری بیان شده است. اینکه آنچه عائشه نقل کرده مربوط به شب نیمه ی شعبان بوده است. در روایت کافی ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند که همینکه دنبال حضرت میگشت حضرت را که به تعبیر خود عائشه در روایات عامّه مانند لباسی روی زمین افتاده بود ندید و پایش بر گردن حضرت رفت.
👈حضرت هم توجّهی نکرده و در همان حالت سجده با گریه میگفت: «فَوَطِئَتْ عُنُقَهُ وَ هُوَ سَاجِدٌ بَاكٍ يَقُولُ سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي ...» وقتی تمام شد فرمود عائشه گردنم را داغان کرد! فکر کردی سراغ زنان دیگرم رفته ام؟! «يَا عَائِشَةُ لَقَدْ أَوْجَعْتِ عُنُقِي أَيَّ شَيْءٍ خَشِيتِ أَنْ أَقُومَ إِلَى جَارِيَتِكِ»
👈شیخ صدوق هم همین جریان را از حمزة بن حمران از امام صادق علیه السلام در کتاب فضائل الاشهر الثلاثة نقل میکند. شیخ طوسی در مصباح هم این مطلب را از طریق حمید بن المثنّی از امام صادق علیه السلام نقل میکند.
👈در موضع دیگر هم از کتاب حمّاد بن عیسی از ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل میکند. در همه ی این طرق شیعی و عامّی این فراز یکسان است.
✋در موردی حسن بصری از عائشه اینگونه نقل کرده که: «سجد لک سوادی و خیالی و بیاضی» که قابل اعتماد نیست. هر چند برای برخی اغراض بیشتر مورد توجه اهل معرفت قرار گرفته است.
🔹از طرفی این ذکر ادامه ای هم دارد که در طرق مختلف، به شکل متفاوتی نقل شده است. میتوان با همین حالت دلدادگی و ایمان وجودی و محوی فقط همین فراز را که قطع داریم حضرت در سجده میفرموده در حالت سجده تکرار کنیم که: «سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي»
👈ولی اگر بیشتر خواستیم ادامه بدهیم پیشنهادم این است که قسمتی از آن ادامه ای که ابان بن تغلب از امام صادق علیه السلام نقل کرده را بیان کنیم. در برخی روایات عامّه هم تأیید میشود و روایت حمید بن المثنّی نیز آن را تأیید میکند. آن هم اینکه:
«سَجَدَ لَكَ سَوَادِي وَ خَيَالِي وَ آمَنَ بِكَ فُؤَادِي
هَذِهِ يَدَايَ وَ مَا جَنَيْتُ عَلَى نَفْسِي
يَا عَظِيمُ تُرْجَى لِكُلِّ عَظِيمٍ
اغْفِرْ لِي الْعَظِيمَ
فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذَّنْبَ الْعَظِيمَ إِلَّا الرَّبُّ الْعَظِيم»
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۴)
«حکمتهای امام خمینی در مورد انتخابات»
🔹صبح جمعه انتخابات دور دوازدهم مجلس شورای اسلامی بود. بعد از نماز صبح چشمم به صحیفه امام افتاد. این ۲۲ جلد صحیفه را جایی گذاشته ام که هر از گاهی به دلم افتاد باز کنم و مقداری بخوانم. برایم بسان یک چشمه ی جوشان حکمت است که به اذن الهی بر روی زمین جاری شده است.
🔸اهل تملّق در این زمینه نیستم. صحیفه امام کتاب حکمت است برای آنان که تشنه ی حکمتند. نه آنان که به دنبال سرابهای فریبنده و اصطلاحات زر ورق شده افتاده اند. اتفاقی جلد هجدهم را دست گرفته و باز کردم. دیدم در حال صحبت در مورد تشویق برای حضور در انتخابات دور دوّم مجلس شورای اسلامی در انتهای سال ۱۳۶۲ هستند.
👈یکی از برادران درخواست کرده بود گاهی از امام خمینی هم مطلبی بنویسم. با دیده منت! در اینجا دو قسمت از سخنان ایشان را در مورد انتخابات خواندم. یکی پیام ایشان به مناسبت ۲۲ بهمن آن سال و دیگر هم دیدارشان در صبح نهم اسفند ۶۲ با مدیران و کارکنان صدا و سیما.
👈فرازهای پیام ۲۲ بهمن امام بسیار درس آموز است. حقیقتا اینها را باید مدام خواند و پند و عبرت گرفت و حکمت آموخت. ما خودمان سالهاست در حوزه های علمیه مشغول تحصیل و تدریس و غور در علوم اسلامی هستیم.
👈ولی اعتراف میکنم آنچه از زبان ایشان جریان پیدا کرده تبار دیگری دارد. نور دیگری دارد. چیز دیگری است. جنس دیگری است. چند فراز مرتبط با انتخابات را به ذهنم خطور کرد بذل کنم؛ در پیام ۲۲ بهمن دارند که:
📖«انتخابات یک امتحان الهی است که گروه گرایان را از ضوابط گرایان ممتاز میکند و مؤمنین و متعهدین را از مدعیان جدا مینماید»
⬇
👈چه نگاه توحید، حکیمانه و زیبایی به انتخابات دارد. و چه امتحان سختی است! در فراز دیگری ریشه ی مشکل ایران بعد از مشروطه را دسیسه ی شوم خروج و اخراج روحانیان و به تبع آنها اهل دین از مجلس دانستند. در اینجا در فرازی مهم میفرمایند:
📖«اکنون ما باید از آن توطئه ها و مفاسدی که از انزوای متدینین پیش آمد و سیلی ای که اسلام و مسلمین خوردند عبرت بگیریم؛ و بدانیم و بفهمیم که نظام اسلامی و اجرای احکام آسمانی آن و مصالح ملّت و کشور اسلامی و حفظ آن از دستبرد اجانب بستگی به دخالت اقشار ملت و بویژه روحانیون محترم و مراجع معظم دارد»
👈در ادامه نکته ی کلیدی مطرح میکنند که نشان دهنده ی عمق فقاهت دینی ایشان است. آنهم دست گذاشتن روی مفهوم مغفولی به نام «تقوای تاریخی». برخی رفتارهای ما طوری است که ممکن است نسلهای آینده ما را به خاطر آن نبخشند و به واسطه ی آن مورد مؤاخذه قرار گیریم:
📖«اگر خدای نخواسته بر اسلام یا کشور اسلامی، از ناحیه عدم دخالت در سرنوشت جامعه، لطمه و صدمه ای وارد شود یک یک تمام ملت درپیشگاه خدای قهّار توانا مسئول خواهیم بود و نسلهای آینده که ممکن است از کناره گیری های کنونی مورد هزار گونه تجاوز واقع شوند ما را نبخشند»
👈از کجای این بیانات حکیمانه بگویم که همه اش حکمت است: «میزان در نظر همه ارزش خدمت باشد نه تحصیل مقام!» یا در موضع دیگر: «هیچ مقامی و حزبی و گروهی و شخصی حق ندارد به دیگران که مخالف نظرشان هستند توهین کنند یا خدای نخواسته افشاگری نمایند!»
✋و چه در این انتخابات اخیر این مورد مصداقهای زشت و زننده ای داشت و در موضع دیگر: «حکومت حکومت اسلام و مردم است و مجلس از مردم است و رأی از آن مردم است و احدی تحت فرمان مقام یا مقاماتی نیست» اینها امتداد نگاه توحیدی در حکومت داری است.
👈و همینطور ملاک شرعی انتخاب را حصول به اطمینان میدانند که میشود از باب رجوع جاهل به عالم تأمین شود ولی «احدی شرعا نمیتواند به کسی کورکورانه و بدون تحقیق رأی بدهد» و اگر فرضا همه افراد و گروه ها شخصی را صالح میدانستند و خود او تشخیصش چیز دیگر بود تبعیت صحیح نیست و نزد خدا مسئولیت دارد!
👈و باز اینکه در انتخابات هرچند دنیای سیاست و خطابه و اقناع است ولی مراقب باشید سیاست زده نشوید و از تخصصها غافل نگردید:
📖«مجلس امروز مواجه است با دنیای پر آشوب صنعتی و سیاسی پیچیده و فرهنگهای غربی و شرقی و صحنه های تنازع بقای بین المللی و چنین مجلسی باید انباشته از مطلعین و دانشمندان و متخصصان در هر رشته باشد. و لازم است کسانی که کاندیداهایی به ملت معرفی میکنند در نظر داشته باشند که از مطلعین هر رشته تخصصی چند نفری در بین کاندیداهای آنها باشد و اگر کسی یا کسانی را در غیر گروه یا صنف خود یافتند که از افراد گروهشان لایق تر است او را کاندیدا کنند»
🔹همچنین در صحبتهای صبح نهم اسفند همین سال برای تشویق انتخابات سرّ دعوت ملّت برای حضور در صحنه سیاست را مطرح میکنند که اگر میان دولتها و ملّتها جدایی بیافتد هیچ گاه دولتها در برابر اقتدار قدرتهای جهانی تاب مقاومت نخواهند داشت. و همین سیاست شوم بوده که باعث شده همواره قدرتهای جهانی به واسطه ی جدایی انداختن میان دولتها و ملّتها از طریق سیطره بر دولتها بر دوش ملّتها سوار شوند!
📖«آن وقتی که با دولتها مقابل بودند ملتها کاری نداشتند با دولتها و دولتها هم نوکر آنها بودند ... آنجایی که مواجه با ملت هستند آنجا شکست میخورد. لبنان با اینکه ملّتش یک مقداری اش در میدان است ما بقی اش طرفدار آمریکاست و یا کاری ندارد آن طور کرده آمریکا که با همه چیزهایی که هی میگفت ما میمانیم در اینجا ... حالا میبینند که فرار کردند ... ایران دولتش، ملّتش تمام اقشارش با هم هستند ... با یک همچو ملّتی نمیتواند هیچ قدرتی مقابله کند»
👈و چه حکمت عظیمی در این جملات امام راحلمان موج میزند. برای ایستادگی در برابر حتّی بزرگترین قدرتهای جهانی فقط کافی است بخشی از ملّت پای کار دولتش مقاومت کند. دیگر کسی زورش به آنها نمیرسد. نباید پیوستگی دولت و ملّت به هیچ وجه از بین برود.
👈اینجا امام سخن از یک نیروی هسته ای عظیم به میان می آورد. بمب اتمی که از هر بمب اتم دیگر در برابر دشمنان نیرومندتر است و آن پیوستگی ملّت و دولت است. و هم ما و هم دشمنان باید از یک مغالطه و اشتباه بزرگ غافل نباشیم و آن هم به تعبیر امام راحلمان: «اشتباه اینکه مقابله با ملتها مثل مقابله با دولتهاست».
👈از همینجاست که امام خمینی طلیعه ی قیام علیه طاغوت جهانی را بیدار کردن ملّتها و «مظلومان دنیا» میدانند. در اینجا امام پرده از یک جهل یا استیصال تاریخی در جبهه ی طاغوت برمیدارد که اینها گمان میکنند یا آرزو دارند که مقابله با ملّتها هم مثل مقابله با دولتها با صرف اخم و اجازه ی آنها باشد ولی هیهات که دیگر اینطور نیست.
⬇⬇
👈همین جهل یا تمنّی است که باعث میشود سیاستهای اشتباهی در برابر ملّتها برگزینند ولی باید بدانند قطعا هر سیاستی در برابر اراده ی ملّتها شکسته خواهد شد:
📖«امروز قدرتها باید گوش کنند به حرف ملّتها. نمیفهمند این را که نباید بنشینند بگویند که ما اجازه میدهیم یا اجازه نمیدهیم. این اجازه میدهیم یا اجازه نمیدهیم مال آن وقتها بود نه مال حالا. و اینکه ما فلان جا را چه میکنیم حمله ی نظامی میکنیم خوب شما حمله نظامیتان را کردید و دیدید چه شد!... اینها باید تجدید کنند نظر خودشان را باید بفهمند این معنا را که امروز غیر سابق است و ملتها غیر دولتها هستند»
👈امام خمینی در ادامه به مسئولین صدا و سیما میگویند بروید این را تبلیغ کنید که مردم این قاعده ی طلایی را در سیاست بیاموزند که با ظهور انقلاب اسلامی و آشکار شدن نقش ملتها و قدرت توده مظلوم در برابر ابر قدرتها اساسا وضعیّت تاریخ بشر تغییر کرده و امروز دیگر مانند دیروز نیست:
📖«ما باید این مطلب را به مردم دنیا بفهمانیم که هر کسی نمیداند بداند که امروز وضع غیر سابق است. و مظلومین باید برخیزند از جا و مظلومین باید داد خودشان را از ستمکاران بگیرند و این یک مطلب شدنی است و مسلمین باید با هم باشند... که هیچ یک از این قدرتها مثل آن قدرت نیست»
✋انصافا حیف نیست اینها را مرور نکنیم؟! متن صحیفه امام را باید نزد استاد فرهیخته مهذب دانشمند درس گرفت. خدا میداند که این فرازها پر از حکمتهاست.
👈گویا دامن دامن از عالم غیب از زبان ایشان برای ما در حال جاری شدن است. آدم فرصت نمیکند همه را جمع کند. قدر این مجموعه ی گل و بوستان حکمت و معرفت را بدانیم و از اینکه در زمان زعامت این پاکان الهی به این سرای فانی آمدیم سجده شکر به جای آورده و در نصرت آنان بکوشیم.
👈فهم و بیان امام راحلمان نظر کرده ی عالم غیب برای نجات اجتماعی نسل ما و احیاء دین در عصر نوین بود. سنخ کلامشان در مقام هدایت و تشکیل حکومت دینی چیز دیگری است. حتّی با کلامشان در کتب فقهی و فلسفی شان هم گویا فرق دارد. اوج دیگری و حکمت دیگری است.
👈همانگونه که برایم فهم و بیان امثال علامه طباطبایی در بحث از معارف دینی فهمی عادی و حاصل تلاش طبیعی انسانی نیست فهم و بیان امام خمینی در امور اجتماعی و حکومت اسلامی چیز دیگری است. نور دیگری دارد. با همه ی ارادتم به عزیزان دیگر ولی المیزان در اینگونه موارد کلام امام راحلمان است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۲۵)
«مرض تبعیّت از آباء به جای تبعیّت از حق»
🔹در تلاوت قرآن کریم به این آیه شریفه در سوره مبارکه زخرف رسیدم که:
📖«بَلْ قالُوا إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا عَلى أُمَّةٍ وَ إِنَّا عَلى آثارِهِمْ مُهْتَدُونَ»
🔸قرآن کریم بارها روی یک مریضی شخصیتی و عقلانی که باعث انحراف انسانها و جوامع انسانی شده دست گذاشته است. مرضی به نام تبعیّت از آباء. از کودکی از آباءش درک عظمت میکنند و با استدلالی خطابی برخاسته از عافیت طلبی و دنیا دوستی آنها را مناط صدق قضایا میدانند.
👈انبیاء الهی آمده اند تا با اثاره ی عقول آنها را از این ضعفهای ادراکی به استقلالهای شخصیتی در درک حقیقت بکشانند.
✋ولی اگر اینطور است ممکن است بگوییم این مطلب برای دوران قبل از عصر تجدّد صدق میکرد. زمانی که انسانها مدام از گذشته و آبائشان درک عظمت میکردند و مقلّد آنها بودند.
👈ولی در عصر تجدّد و علم دقیقا برعکس شده و با نگاه تحقیری به گذشته و آباء و نگاه خوش بینی به آینده مدام به دنبال پیشرفت و توسعه افتاده اند. آیا یعنی آنها دیگر این آفت را ندارند و شخصیتی عقلانی یافته اند؟! اگر چنین است چرا اینها هم نه تنها به دین نزدیکتر نشدند بلکه گاهی دورتر هم شده اند؟!
💡وقتی این آیه را میخواندم به دلم افتاد گمان نکنی فرقی حاصل شده! اینها هم مبتلا به همان مرض تبعیّت از آباء هستند. صورتش عوض شده است.
👈این کرم تجدّد و نگاه تنقیصی و گذر مدام روانی از گذشته و میل مدام به تغییر و ساخت آینده موهوم یک اخلاق موروثی از آباء جدیدشان است. اینها هم به جای انگیزه تبعیت از حق به نوعی دیگر مبتلا به همان مرضند. فریبشان را نخور!