eitaa logo
بذل الخاطر
941 دنبال‌کننده
892 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۳) «سبب گرایی متوکّلانه و توحیدی» «دلالت استبطانی» 🔹بعد از نماز در مسجد محلّ به آیه ی ۱۰۲ سوره مبارکه نساء رسیده بودند. بیایید با دقت در آن تدبر کنیم: 📖«وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذا سَجَدُوا فَلْيَكُونُوا مِنْ وَرائِكُمْ وَ لْتَأْتِ طائِفَةٌ أُخْرى‏ لَمْ يُصَلُّوا فَلْيُصَلُّوا مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا حِذْرَهُمْ وَ أَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَوْ تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَ أَمْتِعَتِكُمْ فَيَميلُونَ عَلَيْكُمْ مَيْلَةً واحِدَةً وَ لا جُناحَ عَلَيْكُمْ إِنْ كانَ بِكُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ كُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَكُمْ وَ خُذُوا حِذْرَكُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْكافِرينَ عَذاباً مُهيناً» 👈بزرگواری که میخواست این آیات را معنا کند گفت ببینید یعنی در دل جنگ هم باز نماز جماعت چقدر مهم است! ای مؤمنین بیشتر به نماز جماعت بیایید! برداشت جالبی بود. چون در سیاق و بافت حضور در مسجد و جماعت بودیم به نظرم این معنا راحتتر از این آیه برداشت میشد. قطعا یکی از پیامهای آیه هم همین بود. 👈ممکن بود شخصی دیگر که در فضای شرکت در جماعت به این آیه نگاه نکند از آن ارزش و اهمیت اصل نماز را درک کند. این هم یکی از پیامهای قطعی آیه است. ولی وقتی خودم این آیات را میشنیدم برداشت دیگری با توجّه به زاویه ی دیگری که شاید در آن بیشتر حضور داشتم از این آیه پیدا کردم. ✔️اینها پیامهای قطعی آیه است و از باب ظنّ و گمان نیست. میشود به شکل قطعی به آیه نسبت داد. آن پیامهایی که هر چند در لایه ی ظهور کلام در ظاهر وجود ندارد و اساسا کلام برای بیان آن نیامده ولی به شکل واقعی و قطعی لایه هایی از حقایق تنیده شده به کلام است. کلام از زاویه ی دیگری به آنها هم دلالت میکند. اینها را «دلالتهای استبطانی» مینامم. ورود به عالم دلالتهای استبطانی ورود به عرصه ی دیگری از فهم آیات و روایات است. 🔹همینکه این آیات شریفه تلاوت میشد این معنا برایم روشنتر میشد که چطور بین توجّه توحیدی و توجّه به نظام اسباب جمع کرده است. در اوج نماز آن هم به جماعت پشت سر پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله هم باشی نظام اسباب تعطیل نمیشود. باید هر دو را با هم جمع کنید. هیچ کدام را فدای دیگری نکنید! ✋اصلا نکند به این خاطر که شما انسانهای خوبی هستید و در حال مناجات با خدا گمان کنید خدا برایتان پارتی بازی میکند! دیگر خدا هوایتان را دارد! نخیر! خود رسول خدا هم به نقل واقدی در مغازی در جنگ احد دو زره روی هم به همراه کلاه خود پوشیده بودند! 👈باید به قواعد نظام اسباب که خود خدا اراده کرده اینطور باشد نیز ایمان داشته باشید. آن روی توحید ایمان به همین نظام اسباب است. 🔻اگر چنین است یک نتیجه ی سنگینی میتوان گرفت! آن هم اینکه مؤمن واقعی حتّی بیشتر از انسانهای مادّی در نظام اسباب فرو میرود. بیشتر مراقب اسباب میشود. طوری به تأثیر آنها در ظاهر اعتقاد پیدا میکند که مادّی گرا ها هم به این اسباب اعتقاد ندارند! اهل بررسی و حزم و دور اندیشی و حساب و کتاب و «خُذُوا حِذْرَكُمْ» است. ولی محتوا و عمق این رجوع به اسباب یک اسبابگرایی توحیدی است. این اسباب را جلوه گاه آن توحید میداند🔺 👈لذاست که در دل اسباب توجّهش فقط به آن مسبب الاسباب است و نمازش در دل جنگ هم قطع نمیشود که: «إِنَّ الصَّلاةَ كانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتاباً مَوْقُوتا» ✔️انسان مؤمن باید جنبه و ظرفیّت و شرح صدر داشته باشد! وقتی خدا را دید طبیعت را رها نکند و اگر طبیعت را دید خدا را رها نکند! طبیعت مگر چیست؟ همان اسباب و مجاری است که خدا خواسته عالم را آنگونه مدیریت کند. اگر کسی طبیعت و اسباب را نبیند در واقع اراده خدا را ندیده و اگر نخواهد اسباب را ببیند در واقع تکبّر دارد. و از آن طرف اگر خدا را نبیند در واقع طبیعت و اسباب را به خوبی نفهمیده که اینها مجاری ای بیش نیستند و هیچ چیزی از خود ندارند؛ دست خدا بسته نیست و خدا از همه چیز به ما نزدیکتر است. 👈نشانه ی صداقت در این توحید برتر و سببگرایی متوکّلانه این است که به فرموده ی امام سجاد علیه السلام انسان اینگونه باشد: 📖«اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي أَصُولُ‏ بِكَ‏ عِنْدَ الضَّرُورَةِ، وَ أَسْأَلُكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ أَتَضَرَّعُ إِلَيْكَ عِنْدَ الْمَسْكَنَة» 👈طوری که اگر تمام اطبّاء دنیا خواستند انسان را نا امید کنند و هیچ سببی دیگر در کار نبود حال درونی انسان این باشد که حقیقتا اگر خدا بخواهد میشود و با این حال به درگاه خدا تضرّع کند. به قول آن انسان معنوی در مثنوی معنوی: گفت آری گر توکل رهبر‌ست این سبب هم سنت پیغمبر‌ست گفت پیغمبر به آواز بلند با توکل زانو‌ی اشتر ببند رمز الکاسب حبیب الله شنو از توکل در سبب کاهل مشو
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۴) «در راه خدا همه اذیتها را رها کن!» «دَع أَذَاهُم» 🔹اگر قرار شد راه انسان فقط راه خدا باشد تعارضها با این و آن آغاز میشود. آدمی برای پیمودن راه خدا ابتدا با انانیّت خودش طرف است و پس از آن با انانیّت دیگران و جامعه طرف میشود! بسیاری در مبارزه با این انانیّت و هوای نفس دوّم است که تسلیم شده اند. سرش هم این است که به جای توکل خود را درگیر این اذیتها میکنند. 🔻اینجاست که خداوند متعال یک دستور راهبردی به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله برای این مبارزه بزرگ با هوای نفس دیگران میدهد. آنها اذیت میکنند! اذیّت اینها را رها کن! به آن توجّه نکن! جدّی نگیر! با ول نکردنشان مشغولیت برای خودت ایجاد نکن! اهمیت نده! به آن نپرداز! همّ و غمّ آن را نداشته باش! تو و راهت بزرگتر از این چیزها هستید! کار خودت را بکن و در این راه فقط به من توجّه کن! فقط هوای من را داشته باش! این اذیّتها میخواهد توجّه تو را از من سلب کند و همینکه مشغول دفع آنها بشوی یعنی به تو آسیبشان را زده اند! در همین حدّ دفع کردن هم به آنها توجّه نکن! رهایش کن!🔺 🔹ولی با چه پشتوانه ای؟! با پشتوانه ی اعتماد و توکّل به من! مرا وکیل خودت بدان تا خودم برایت مدیریتش کنم. 📖«وَ لا تُطِعِ الْكافِرينَ وَ الْمُنافِقينَ وَ دَعْ أَذاهُمْ وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً» 🔸به قول بلاغیون نهی تهییجی و تشویقی است. یعنی مرحبا ای پیامبر ما! همچنان مردانه پیش برو! هیچ شک و تردیدی در این راهت به دل راه نده! فن بدل توحیدی اذیت آنها توکل به من است! تا آنچه قرار بود تو را از من دور کند مایه تقرب بیشترت شود.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۵) «ماجرای تفاوت تولّد فرزند در دنیای قدیم و جدید» «جای او آری ولی مثل او نه!» «اراده در قتلگاه رفاه گرایی» 🔹با یکی از عزیزان که اخیرا نوه داره شده صحبت میکردیم. خلاصه گویا چند خانواده درگیر این نو رسیده شده بودند! به ایشان عرض کردم سالها پیش یادم می آید مرحوم پدرم که مسئول انتظامی یکی از شهرها بود برای سرکشی به یک روستای بسیار صعب العبور و دوردست در دل کوهستانهای شهر بویراحمد رفته بودند. یکبار موفّق نشده بودند پیدایشان کنند. 👈بار دیگر با زحمت بسیار خودشان را به این منطقه رسانده بودند که گویا تا اندازه ای انسانها بسیار دور از تمدّن با زندگی کاملا طبیعی بار آمده بودند. میگفت آنقدر روی این سنگ و کوه ها راه رفته بودند پایشان گویا چیزی شبیه سُم داشت. 👈گویا خانمی برای کاری به کوه رفته بود و در همان حال وضع حمل کرده بود و فرزندش را هم با خودش آورده بود! این کجا و نوه ی شما کجا که الآن چند خانواده درگیر تر و خشک کردن این نو رسیده شده اند! 👈در ادامه بحثمان بر سر این موضوع رفت که دقیقا چه بر سر بشر رفته است؟! ریشه ی بحث به چیزی به نام قدرت درونی و نیروی اراده رسید. اینکه در گذشته انسانها قدرت و نیروی اراده ی بسیار قوی تری داشتند. 👈ولی یکی از نواقص بزرگ تمدّن نوین این است که قدرت و اراده ی انسانها را ضعیف کرده است. ولی چرا؟! بحث به اینجا رسید که این امر زیر سر رفاه گرایی نهفته در تمدّن نوین است. هر چه انسان برخوردار از مراتب بیشتری از رفاه دنیایی میشود گویا باید با مراتبی از قدرت روحی و نیروی اراده اش خداحافظی کند! ⬇️
💭به یاد کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام افتادم که در این دنیا هر نعمتی که به تو بدهند چیز دیگری را میگیرند: «لا ینالون نعمة الّا بفراق أخری» 🔹در اینجا به این برادر عزیزمان عرض کردم یک مغالطه ی بزرگی ما در باب مقوله ی رفاه داریم. آن هم این است نمیدانیم که وقتی به سمتش برویم اراده مان ضعیفتر میشود. گمان میکنیم همین اراده و قدرت و آزادی معنوی که داریم و برایمان ولو خودآگاه نباشد ارزشمند و لذّت بخش است را میتوانیم داشته باشیم و به آن مراتب بالاتر و بالاتری از رفاه هم ضمیمه کنیم! 👈در صورتی که اگر بدانیم اینگونه نیست واقعا شاید دیگر اینگونه به سمت رفاه حداکثری نرفته و قدرت روحی و اراده برایمان لذّت بخش تر و مهمتر باشد. به ایشان قریب این مضمون عرض کردم به نظرت بشر قدیم را اگر از دل تاریخ بیاورند و اوج رفاه و توسعه ی زمان ما را به او نشان دهند چه احساسی پیدا میکند؟! 👈انسانی که مجبور بود دنبال یک لقمه نان بدود حالا میبیند همه چیز به گونه ای به سادگی در دسترس است! ممکن است بگوید حتما زمان ما برتر از قدیم است. 👈ولی اگر در همین حال این صحنه را به یکی از زنان قدیم نشان دهند که چطور این خانم که حالا وضع حمل کرده اینقدر قدرت و اراده ندارد که بچه اش را خودش تر و خشک کند و اینقدر ضعیف است چه حالی پیدا میکند؟! 🔻به گمانم دوست دارد جای او باشد ولی مثل او نباشد🔺 👈آری به نظرم بعید نیست با یک تعارض بسیار جدّی مواجه شود. ممکن است بگوید اه! اه! این هم شد آدم! اینقدر ضعیف! اینقدر بی حال و لوس! اصلا تصوّر اینکه باید تبدیل به این شخصی بشود برایش آزار دهنده است! 👈آن قدرت و نیروی اراده و آزادی درونی از اسارت زیر بار امیال شاید آنقدر برایش مهم و لذّت بخش جلوه کند که عطای این تمدّن نوین را با همه ی توسعه اش به لقایش ببخشد! 🚫چرا ما اینقدر له له میزنیم برای رفاه بیشتر؟! اینقدری که به فکر رفاه هستیم به فکر اراده انسان هم هستیم؟! اصلا فکر کرده ایم چقدر این رفاه بیشتر به سود انسان است؟! آیا واقعا دین میخواست ما را به چنین رفاه حدّاکثری دنیایی دعوت کند؟! 🚫آیا اصلا اخلاقهایی که در ظرف چنین رفاه گرایی به وجود می آید که در رأسش ضعف اراده است مناسبتی با فضای دیندارانه دارد؟! بستری به نام ضعف اراده در فضایی که نار محفوف به شهوات است و جنّه محفوف به مکاره است انسان را به چه سویی میکشد؟! 👈به نظر میرسد خام اندیشی است که به سادگی حکم کنیم که رفاه ناشی از قدرت و قوّت اراده را باید همواره فدای رفاه دنیایی ظاهری کنیم. ممکن است بگوییم برخی سختیها را باید تحمل کنیم و سراغ برخی رفاه ها نرویم .این رفاه گرایی انسانیّت انسان را که زیر سر شناخت و اراده ی عقلی اوست کم میکند. 👈بعید نیست انسان احساس کند چندان هم این همه توسعه و نعمتهایش به چنین بهای گزافی نمی ارزید! یا لااقل عمق این مطلب را درک کنیم که: «لا ینالون نعمة الّا بفراق أخری». ✋نمیخواهم بگویم قدیم بهتر از جدید است یا جدید بهتر از قدیم. یا حتی نمیخواهم بگویم دینداری در قدیم راحتتر از جدید بود یا بالعکس. میخواهم بگویم باید در مجموع نگاه کرد و در چنین طرز نگاهی حکم کردن چندان آسان نیست. یک بده بستان است. 🔴آری یکی از نقاط محوری تمایز بخش بین دنیای قدیم و جدید زیر سر مسأله ای به نام رفاه است. بشر نوین با نفس تازه و انگیزه ی بسیار جدّی تر و نظریه‌وار تری به جان بهره‌وری از دنیا افتاده و جایگاه خلود خود را در همین حیات دنیایی پنداشته است. از همین رو با توجّه به میل انسان به لذّت و سعادت به شکل طبیعی قلّه ی خود را در این مسیر در رسیدن به قلّه ای به نام «رفاه حدّاکثری دنیایی» تشخیص داده است. این معنای عمیق از رفاه گرایی و باور به امکان آن و تلاش حداکثری برای تحقّق آن اساسا یک معنای نوین و گویا بی سابقه ای در تاریخ بشر است. 👈چنین رفاهی فرزندان خاصی را در رحم خود متولّد میکند. شاید فرزند بزرگتر این رفاه گرایی نوین امری به نام «توسعه» باشد. اینکه گویا در حیات دنیا سگ پشت سر جامعه ی انسانی گذاشته و باید با فرار کردن به سمت توسعه خود را از شرّش به ساحل نجات برساند! 👈توسعه اکسیژنی برای تنفس است. اگر لحظه ای متوقّف شود اساسا بحران هویّت پیدا میکند. ذات چنین فلسفه ای اقتضاء توسعه ی همیشگی دارد. از سکون و ایستایی گریزان است چون باعث فروپاشی عقلانیّتش میشود. میوه ی این توسعه همواره رسیدن به مراتب جدیدتری از رفاه شخصی و در ادامه رفاه عمومی است. ⬇️⬇️
👈فرزند دیگر این رفاه گرایی نوین امری به نام «آزادی» است. راه رسیدن به چنین توسعه ای و در ادامه چیدن میوه های رفاه از مسیری به نام «آزادی» میگذرد. 🚫هر چیزی که مانعی بر سر توسعه باشد باید به قتلگاه آزادی کشانده شود. دین، اخلاق، آداب و رسوم و... هیچ کدام حق ندارد سلب چنین آزادی ای کند که مانع توسعه و در ادامه وصول به رفاه حداکثری باشد. اگر چنین آزادی نیاز به تولید علم و بسترهای پشتیبانی است باید سفارش داده شود تا دانشمندان آن را تولید کنند! 👈و این روند هر چقدر بیشتر ادامه پیدا کند انسان را از قدرتهای درونی اش و نیروی شگفت انگیز انتخاب و اراده اش دورتر میکند. همانها که به خاطر آنها انسان، انسان بود. همانها که قرار بود با آن به رفاه ابدی عندَ ملیکٍ مقتدر در بهشت برین برسد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۶) «مسافران کره زمین» «المسافر کالمجنون» 🔹گاهی از مسیر رودخانه قم به منزل برمیگردم. آن اواخر رودخانه که مقداری خلوت و عریض میشود و چمن و جای نشستن زیاد است معمولا خانواده هایی را میبینم که خیلی بی تکلّف و ساده کنار جاده توقّف کرده و سفره ای پهن نموده و در حال استراحت و غذا خوردنند! 🔸از سر و سیمایشان میبارد که مسافرند و ساعتی بیش توقّف ندارند. به کم و کیف غذا و به راحتی جایی که نشسته اند و محیط اطراف و ماجراهایی که این سرزمین دارد و... هیچ توجّهی ندارند! این درجه بی خیالی برای ما که ساکن اینجاییم و میخواهیم به خانه برویم عجیب است! اگر ندانیم مسافرند میگوییم دیوانه اند! 💡به ذهنم خطور کرد: «إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا» 🔻انسان مؤمن و متقی یعنی انسانی که از سر و وضعش حالت مسافرت از دنیا و قطع علائق آن میبارد. آری همه مشکلات و رذائل از آنجاست که مسافر، عادت اهل منزل را پیدا کند: «المسافر لا بد و أن يخالف عادته‏ عادة أهل المنزل‏»🔺 🔹در نگاه آنانی که زمین را مسیر مسافرت ندیده اند گویا طرز زندگی و دغدغه های مؤمنانه دیوانگی است. نمیدانند مسأله اساسا در تفاوت احوال ساکن و مسافر است. مسافری که «وَ لَقَدْ خَالَطَهُ أَمْرٌ عَظِيم‏» و همین است که میگویند: «المسافر کالمجنون» 🔸بنده خدایی را دیدم طوری زندگی میکرد که گویا ساعتی دیگر قرار است از کره زمین به عالم آخرت سفر کند! معنای مسافر الی اللّه را در او میدیدم و به حالش عجیب غبطه میخوردم. همین بود که اخلاقش در مواجهه با امور دنیا شبیه مسافرها بود.
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۷) «لقمه های حرام روحی» 🔹پنجره ی منزل پدری طوری است که مشرف به پشت بام خانه های کوچه ی پشتی است. کوه های زیبای البرز را میدیدم که متوجه شدم تا آنجایی که دیده میشود سقفها پر از دیشهای ماهواره است. 👈اگر استفاده ی بد از آن نکنند عادتا استفاده ی خبری و تحلیلی از شبکه های فارسی زبانی که معلوم است برای چه در حال خدمات دهی مخلصانه و مجانی به ایرانیان هستند که میکنند!! 💡به ذهنم خطور کرد تو سالهاست که با اینها در ظاهر در یک مکان بودی! در ظاهر بدنهایتان نزدیک هم بود. خانه هایتان نزدیک هم بود. ولی در واقع نه! 👈سالهاست خبر نداری اینها در حال دیدن و شنیدن چه چیزهایی هستند؟! جلیس چه اشراری شده اند؟! بی خود نیست که اینگونه بسیاریشان سوء ظنّ به ناصحانشان پیدا کرده اند: «مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَار» ⛔مشکل بسیاریشان اقتصاد هم نیست و اینها بهانه است. مساله مهمتر گاهی این لقمه های حرام روحی است. 🔸انسانهای خوب و بی اطلاع هم در بینشان هست ولی وقتی به این سقف خانه ها نگاه میکردم احساس میکردم گویا هر کدام سفره ای معنوی پهن کرده و بالای سقف نشسته و در حال خوردن لقمه های حرام و شبهه ناک روحی اند! 👈نکند شکمهای معنویمان از این حرام خواری روحی پر شده و اینگونه گاهی در برخی واضحات امور فطری و دینی دچار شبهه شویم! صدای امامان در این شلوغی ها به گوشمان نرسد! این لقمه های حرام روحی خطرناکتر از حرام خواری جسمی است. 👈مراقبت از لقمه های حرام روحی همان بود که امام باقر علیه السلام به زید شحّام فرمود: «عِلْمُهُ الَّذِي يَأْخُذُهُ عَمَّنْ يَأْخُذُهُ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۸) «دیدار به قیامت» «ثواب ادخال سرور بر قلب مؤمنین» 🔹عصر پنج شنبه بهشت زهرای تهران بر سر مزار پدرم نشسته بودم. تسبیحی برداشته و همینطور از روی محبّت صلوات میفرستادم. صلوات اگر با توجّه و تواضع و ارادت باشد ذکر گرم و شیرینی است. محبّت افزاست. 👈دیدم آقایی با یک ماشین گران قیمت ایستاد. در یک بطری مانندی آب پر کرد و دقیقه ای بعد دیدم با همسرش دارند به طرف من می آیند. پیشم نشست و آب را روی مزار پدرم ریخت و شروع کرد به فاتحه خواندن. نه از آنها بود که بگویی میخواهد تکدّی گری بکند و نه آشنا بود که بگویی از فامیل یا دوستان پدرت بود و نه ... . 🔸همینکه تمام شد بدون مقدّمه گفت حاج آقا خمس و زکات را شما در آورده اید؟! ماندم این جمله را در چه بافت ذهنی ای دارد میگوید و باید با چه رویکردی وارد صحبت بشوم! مقداری سکوت کردم و گفتم نه حکم خداست. 👈در ادامه فهمیدم انسان متموّلی است و به دلش افتاده اموالش را پاک کند. حساب کرده بود و میلیاردی باید پرداخت میکرد. ولی خانواده و فرزندان و عروسها نمیگزارند! برایش تولید شبهه میکردند. میگفتند چرا میخواهی به این آخوندها بدهی؟! اگر هم میدهی به فقرا بده! کار خیر دیگری بکن! 👈دیدم در حال کلنجار رفتن روحی با خودش است و در میان این فرزندانی که اکنون نقش شیاطین انسی را برایش بازی میکنند مظلوم مانده و نیاز به یک انگیزه بخشی ایمانی دارد. 👈شروع کردم از آخرت گفتن. از اینکه گاهی همین اموال و اولاد فتنه انسان میشوند. اینکه زبیر انسان کمی در اسلام نبود و فرزندش عبدالله او را به آن روز کشاند! ⬇
👈اینکه سعی کند پاک و طاهر و زلال از این عالم به آن سرای ابدی پرواز کند. اینکه بداند همه ی اینها برای آزمایش و ابتلاء انسان است و هیچ اصالتی ندارد و عن قریب است که این سفره را بردارند و آن دنیا معلوم میشود چه کسی راستگو بود و کدام کذاب! 👈اینکه گمان نکند اگر پولی میدهد از ثروتش کم میشود بلکه باغبانی میشود و از آن طرف این حدیث امام صادق علیه السلام به هشام بن حکم را برایش خواندم که: «مَنْ مَنَعَ حَقّاً لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَنْفَقَ فِي‏ بَاطِلٍ‏ مِثْلَيْه‏» 👈اگر در جایش خرج نکنی بیشترش را خداوند کاری میکند که در راه باطل مجبور شوی خرج کنی! همینطور میگفتم و او گویا میشکفت و نیرو میگرفت و شادمان میشد. از گذشته اش گفت و من هم چون بچه ها منتظرم بودند بلند شدم که بروم. 🌷با یک لبخند رضایت و چشمانی پر از محبّت که متأثّرم میکرد از روی یک ارتباط ناب انسانی و با صدق و صفا گفت حاج آقا در قیامت ان شاء الله همدیگر را میبینیم. از روی اعتقاد میگفت. از روی محبّت میگفت. جمله اش خیلی تکانم داد. 💭یاد مرگ و برزخ و قیامت و عظمت آنچه در پیش رو داریم افتادم! اینکه در بسیاری از برخوردهایی که با دیگران داریم دیگر دیدار بعدیمان در عالم دیگر و شاید در قیامت است. تکان دهنده نیست؟! 👈سعی کنیم در هر برخوردی خاطره خوش و گشایش بخشی از خودمان در بین خلق الله به یادگار بگزاریم. سروری بر قلب شکسته یا غمناکی وارد کنیم. لبخندی بر لبی بنشانیم. از هر کرانه ای تیر محبّتی روان کنیم تا شاید یکی در این میان بر هدف رضایت الهی بنشیند و سعادت دنیا و آخرت را برایمان به ارمغان بیاورد. 🔹حالا بگزارید یک روایت قطعی که یقینا امام صادق علیه السلام آن را بیان کرده را برایتان هدیه دهم و شادمانتان کنم. روایتی با اسانید متعدّد و معتبر با مضامینی یکسان که بزرگانی مانند ابان بن تغلب و سَدیر صیرفی و حکم بن مسکین از امام صادق علیه السلام نقل کرده اند. 👈اگر در روابطمان با مخلوقات الهی مخصوصا مؤمنین نوعی رابطه مبتنی بر گره گشایی داشته باشیم خداوند از این حالت وجودیمان یک فرشته ای می آفریند. فرشته ای که مسئول گره گشایی و شادمان کردنمان میشود. 👈در همین دنیا هم هست ولی یک جایی هست که دیگر بالعیان او را میبینیم. آن وقتی که روحمان در حال جدا شدن از دنیا است. جایی که بیشترین نیاز به مشکل گشایی و غمگساری داریم. اینجاست که دیگر خیلی واضح او را میبینیم. به ما دلگرمی و بشارت میدهد. 👈میگوید نترسیا! من رفیقتم و پیشت هستم! قرار است تو را با خودم به جای خوبی ببرم. همینطور به او دلگرمی میدهد تا انسان را در قبرش قرار دهند و همینطور باز مونس و رفیق انسان است. همینکه از قبرش بیرون می آید باز هم کنارش است و در هر سختی و دشواری که در مسیر میبیند به او بشارت و دلگرمی میدهد. 👈میگوید نترسیا! آن سختی که آن طرف مسیر میبینی هیچ ربطی به تو ندارد. فقط نگاه کن و عبور کن و درس بگیر و نترس! رفیقی از این بهتر و صافتر و صادقتر و با محبّتتر شاید انسان ندیده باشد. خیلی وفادار است. تا آخر کار کنارمان هست تا آنجا که خداوند در حساب سختگیری نکرده و خیلی آسان میگیرد. 👈با شادمانی به سمت این انسان می آید و میگوید دیگر همیشه شادمان باش که حکم بهشت برین را از خداوند متعال برایت گرفتم. اینجاست که انسان از این همه مهربانی این رفیق شفیق تعجب کرده و تازه میپرسد رفیق تو واقعا کیستی؟! او هم میگوید: 📖«أَنَا السُّرُورُ الَّذِي كُنْتَ تُدْخِلُهُ عَلَى إِخْوَانِكَ فِي الدُّنْيَا خُلِقْتُ مِنْهُ لِأُبَشِّرَكَ وَ أُونِسَ وَحْشَتَك» 🔸دیگر گرم شدیم. حیفم می آید ادامه ندهم. آنچه گذشت خلاصه ای از چند روایت در اصول کافی مرحوم کلینی بود. مرحوم شیخ صدوق در ثواب الاعمال با سندی صحیح بخش دیگری از این کرامت الهی را بیان کرده که مرحوم کلینی آن را ذکر نکرده است. 👈با سند صحیحی از سدیر صیرفی از امام صادق علیه السلام نقل میکند که وقتی خداوند روح مؤمنی را میگیرد دو فرشته ای که با او در دنیا بودند به آسمان رفته و به خداوند عرض میکنند خدایا! بنده ات خوب بنده ای بود! در خوبی ها سرعت داشت و در بدی ها نه! 📖«رَبَّنَا عَبْدُكَ فُلَانٌ وَ نِعْمَ الْعَبْدُ كَانَ لَكَ سَرِيعاً فِي طَاعَتِكَ بَطِيئاً فِي مَعْصِيَتِكَ» 👈روحش را دیگر گرفتی! دستور بعدی به ما چیست؟! خداوند میفرماید ای دو فرشته! به زمین و نزد قبر این بنده ی مؤمنم برگردید و تا روز حشر به جای او مشغول حمد و تسبیح و تهلیل و تکبیر من بشوید: 📖«اهبطا إِلَى الدُّنْيَا وَ كُونَا عِنْدَ قَبْرِ عَبْدِي فَاحْمَدَانِي وَ سَبِّحَانِي وَ هَلِّلَانِي وَ كَبِّرَانِي وَ اكْتُبَا ذَلِكَ لِعَبْدِي حَتَّى أَبْعَثَهُ مِنْ قَبْرِهِ»
باسمه تبارک و تعالی «نقدی بر شگفتانه ای ناگهانی به نام تعطیلی شنبه» 🔸آنچه از خلاصه استدلال افرادی که به دنبال تعطیلی شنبه هستند دستگیرم شد دو نکته بود: 1⃣یکی اینکه با داشتن روز مشترک تعطیل با نظام اقتصادی جهانی نفع اقتصادی میبریم. از طرفی چون معقول نیست یکشنبه را تعطیل کنیم پس تنها گزینه ی معقول مشترک با تعطیلات نظام اقتصاد جهانی شنبه است. 2⃣و دیگر اینکه تعطیلی رسمی دو روز در هفته راندمان کاری را بالا میبرد. حال اگر این روز تعطیل پنجشنبه باشد باعث دورتر شدنمان از روزهای کاری جهانی میشود پس باز تنها گزینه تعطیلی روز شنبه میشود. ✋کاری ندارم که شنبه ای که در سنت اسلامی یوم الانتشار و روز شروع کار و پویایی و برکت و سفر بوده است در رأی و قیاس این آقایان تعطیل بشود یا نشود؛ ولی عجالتا چند نکته: 1⃣این آقایان باید بدانند که برخی امور خیلی مهمتر از آن است که با چند تا قیام و قعود بقیه ساکت شوند و قبولش کنند. انتظار نداشته باشند به این سادگی از آنها پذیرفته شود که هندسه و سبک زندگی تاریخی و دینی ما را تغییر دهند. 2⃣اینها آنقدر که در ظاهر دلشان برای تجارت و اقتصاد میسوزد چقدر دلشان برای دین و مقدّسات و تقویم آن میسوزد؟! هنوز هم گاهی با خود فکر میکنم چطور اینها به خود اجازه دادند تقویم رسمی دینی یعنی هجری قمری که قرنها در ایران رسمیت داشت را به هجری شمسی تبدیل کنند. امری که ضربه ای سنگین به تقویم دینی ایرانیان زده است. اگر فرضا تعطیلی شنبه مصالحی هم داشته باشند آیا اصلا به فکرشان می آید به خاطر اهمیت و حرمت جمعه در این مسأله احتیاط کنند؟! روز جمعه قلّه ی هفته در نظام برنامه ریزی اسلامی است. حریم و احترامی دارد که تعطیلی شنبه به آن خدشه وارد میکند. حالا گیریم فقه ما هنوز به آن بلوغ نرسیده باشد و مسأله ی تعطیلی شنبه را تنها از منظر تشبّه به کفّار بخواهد بررسی کند ولی وجدان و ذوق دینی که داریم. تعطیلی شنبه زمینه ی کم رنگ شدن اهمیت جمعه است. مخصوصا اینکه تعطیلی شنبه در ظاهر به معنای بیرون آوردن پنجشنبه از حالت نیمه تعطیلی است که اگر چنین امری محقّق شود قطعا به اهمیت روز جمعه ضربه میخورد. 3⃣پیش فرض نهانی چنین طرح هایی اصالت دادن به امور دنیایی و اقتصادی و ترجیح مصلحت آن بر مصالح دیگر است. حتّی اگر خود طرّاحان این طرح ندانند ولی روح آن طوری است که آنچنان به مفهومی به نام توسعه اصالت داده که حاضر است در مقام تزاحم هر مصلحت دینی و فرهنگی دیگری را هم کنار بگذارد. اگر پایش بیافتند حاضرند بعد از اینکه چند کشور مسلمان تقویم دولتی را میلادی کردند اینها هم شروع کنند به اینکه ما هم باید برای تنظیم و اقتصاد و مشکلات تقویم شمسی مانند همه جا میلادی شویم! عجیب هم آنجاست که طوری میشود که دقیقا شنبه که روز تعطیل یهود است به روز تعطیل همه ی انسانها تبدیل میشود. آیا اگر مصلحت اقتصادی تعطیلی شنبه اثبات شد در زمینه نبود مضرّات فرهنگی برای آن تحقیقی جامع به عمل آمده است؟! اصلا اینها درکی از مقوله ی فرهنگ دارند؟! 4⃣نمیخواهم بگویم تعطیلی شنبه ضرورتا نوعی تشبّه به کفّار است تا آن مباحث فقهی اختلافی رخ دهد. هر چند به نظرم تشبه هم هست چون در تشبه لزوما قصد کردن شرط نیست. به تعبیر مرحوم آیت الله خویی در مصباح: «لا وجه لاعتبار القصد فی مفهوم التشبه و صدقه، بل المناط فی صدقه وقوع وجه الشبه فی الخارج مع العلم و الالتفات، کاعتبار وقوع المعان علیه فی صدق الإعانه، على أنه قد أطلق التشبه فی الاخبار، على جر الثوب و التخنث و المساحقه مع أنه لا یصدر شی‌ء منها بقصد التشبه، و دعوى أن التشبه من التفعل الذی لا یتحقق إلا بالقصد دعوى جزافیه، لصدقه بدون القصد کثیرا» اگر تعطیلی شنبه تشبه به کفار بلکه بالاتر از آن تبعیت از کفار نباشد تعطیلی شنبه قطعا نوعی تشبّه و تبعیت از نظام فرهنگی غرب و تسهیل کننده ی جهانی سازی معادلات لیبرالیسم بوده و معنای عمیق تمدنی دارد. از طرفی مسأله شاید بیش از آنکه به خاطر اغراض اقتصادی باشد در نهانگاهش جذابیّتهایی ناشی از نوعی تشبّه و هضم شدن در آنانی داشته باشد که برخی در ارتکازشان از آنها درک عظمت کرده و دوست دارند شبیه آنها باشند! چون آنها دو روز تعطیلند ما هم شبیه آنها شویم! والّا یقین داشته باشید که اگر دنیای غرب یک روز تعطیل داشت هرگز به این سادگی ها به خاطر چنین مصلحتی حاضر نمیشدند تعطیلاتمان را دو روز کنند. و یا اگر کشورهای اسلامی دیگر زیر بار این تعطیلی نمیرفتند هرگز این مجلس به فکر تصویب چنین قانونی نمی افتاد. این حجم از خود باختگی است که لااقل برای یک ایرانی مسلمان اصیل آزار دهنده است. میگویند کاهش ساعت کاری ادارات دولتی به ۴۰ ساعت در هفته باعث افزایش راندمان کاری میشود! چرا؟! چون غربی ها اینطورند!! از طرفی آیا میزان تعطیلات رسمی مناسبتی کشور ما را با دیگر کشورها هم در محاسبه این راندمان می آورند؟! آنها هم اینقدر تعطیلات دارند؟!
5️⃣اگر فرضا تعطیلی شنبه مصلحت قطعی اقتصادی داشته باشد آیا وجود چنین مصلحتی دلیلی قانع کننده برای پذیرش معنای فرهنگی غیر اسلامی است؟! خود هویّت بخشی و متمایز بودن یکی از اغراض قطعی دینی است که به شکل واضحی با تفاوت در روز تعطیل نسبت به مسیحیت و یهودیّت آن را ابراز داشته است. چیزی شبیه همان حالت قَدْ نَرى‏ تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّماءِ فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضاها است. خود حالت استعلاء اسلام و اینکه الاسلام یعلو و لا یعلی علیه هم باید حفظ شود. چنین تبعیت مطلقی قطعا با چنین علو و استعلایی منافات دارد. در نقلهای تفسیری و احادیث فاذا قضیت الصلاه فانتشروا فی الارض نیز به روز شنبه تفسیر شده که از طرفی خودش نوعی دهن کجی فرهنگی به یهود هم بوده. روز شنبه یوم الانتشار بوده و در روایات روز مستحب برای مسافرت رفتن. در روایت دیگر از امام صادق علیه السلام در فقیه آمده: «لَا تَخْرُجْ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فِي حَاجَةٍ فَإِذَا كَانَ يَوْمُ السَّبْتِ وَ طَلَعَتِ الشَّمْسُ فَاخْرُجْ فِي حَاجَتِك‏» و در حدیث دیگر داریم که: «اللَّهُمَّ بَارِكْ لِأُمَّتِي فِي بُكُورِهَا يَوْمَ سَبْتِهَا وَ خَمِيسِهَا» 6️⃣اگر فرضا تعطیلی شنبه مصلحت قطعی اقتصادی برای برخی فعالان اقتصادی داشته باشد آیا این مصلحت طوری هست که به همه ی آحاد جامعه که در نوعی استقلال نسبی نسبت به چنین معادلاتی زندگی میکنند قابل تسرّی باشد؟! مثلا این امر چه نسبتی با تعطیلی مدارس و مراکز آموزشی و نظامی و کارگاه های اقتصادی و حوزه ها و... دارد؟! چنین تعطیلی ابتدا به شکل اختلاف اجتماعی و خروج از حالت یک دستی جلوه میکند و بعد به تعطیلی تدریجی همه جا کشیده خواهد شد. اگر نمیتوانند تنها آن بخشی که مناسبتی اقتصادی با آن مصلحت دارند را تنظیم کنند چه دلیلی دارد که مصلحت آنها بر مصلحت کل جامعه بچربد؟! 7️⃣ورای برخی خطابیات و اموری که به راحتی قابل تردید و نقض است، کدام بررسی دقیق ارائه شده تا نشان دهد واقعا چنین تعطیلی باعث گشایشهای قابل توجّهی در معیشت و اقتصاد مردم است؟! آیا ربط دادن مشکلات اقتصادی به نبودن چنین تعطیلی نوعی ساده سازی مسأله و عوام فریبی نیست؟! آیا میتوانند این را اثبات کنند یا تضمین کنند که یک تحوّل اقتصادی مهمی برای ما در این زمینه با این تعطیلی به وجود خواهد آمد؟! یا آنکه با چنین امری یک روز بیکاری جدیدی به این مردم قرار است تحمیل شود؟! اگر این تعطیلی چنین تأثیری دارد پس چطور در تجارت جهانی کشوری مانند چین خللی وارد نکرده است؟! میدانیم موقعیت جغرافیایی چین و آمریکا طوری است که آنها ساعت و روز مشترکی اصلا با هم ندارند. یعنی وقتی در یکی شب است در دیگری روز است. اصلا مگر بیشتر حجم تجارت اقتصادی ایران با کشورهای مسلمان مخصوصا همسایه نیست؟! آیا این تعطیلی ضربه ای اقتصادی به این تجارت نمیزند؟! بنا بر آخرین آمارها کل تجارت خارجی ایران حدود ۱۱۵ میلیارد دلار است که ۶۰ میلیاردش مربوط به نفت و پتروشیمی است و حدود ۴۵ میلیارد دلار آن مربوط به آپشنها و ال سی و فیوچرهاست که ربطی به تعطیلات ندارد و تنها حدود ۹ تا ۱۱ میلیارد دلار باقی میماند. 8️⃣در زمان ما که عصر ارتباطات و دنیای مجازی است که دیگر تنظیم کردن خود با اقتصادهای دیگر قابل تحقّق است. در عصر سایبر تعطیلی و غیر تعطیلی دیگر کدام است؟! مگر تجارت و بانکداری اینترنتی میسور نیست؟! مگر باز گزاردن برخی بانکها و برخی اداراتی که مرتبط با چنین تجارتهایی هستند میسور نیست؟! اگر واقعا بخواهند راهش را پیدا میکنند. ⛔️در انتها این حجم از عجله در تصویب این قانون بزرگ و آن هم در آخرین روزهای یک مجلس چه معنایی میتواند داشته باشد؟! آن هم قانونی که اینقدر واضح خلاف قانون اساسی و همینطور فرهنگ دینی است. اگر از باب مصالح قطعی کشور و با نصح کامل بود چرا گذاشتند در چنین زمانی با عجله کامل آن را تصویب کنند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۹۳۹) «تقریر آسمانی امام راحل از مسأله ی فلسطین» «معراجگاه رسول ختمی» 🔹پنجشنبه در مدرسه معصومیّه برای نماز ظهر توفیق حضور داشتم. خسته بودم و مشکلی هم بود و تصمیم داشتم زودتر به منزل برگردم. بین نماز شنیدم دو سخنرانی بعد از نماز برگزار میشود که یکی از آن برای یکی از دانش آموختگان کارگردانی در تگزاس آمریکاست. گفتم شاید قرار است چیزی به من آموخته شود. استخاره کردم و دیدم ماندن خوب است. 🔸راستش مدّتی است که نسبت به تربیت و تدبیر آسمانی متواضع تر شده ام. این احساس را دارم که در رزق علمی و معنوی خودم را گاهی به خدا بسپارم. از هر جایی و هر راهی و هر زمانی خودش هرگونه خواست آنچه علم نافع و حال نافع میداند برساند؛ رمزش هم در این دستور العمل موسوی است که: «رَبّ إِنِّي‏ لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِير» 🔹آدم صفحه ی قلبش را گشوده و رو به آسمان گرفته و خودش را متعرض نفحات ربوبی قرار دهد. رزق را از این کتاب و این درس و این استاد ندانیم! شاگرد واقعی باید دل از اینها بکند و گاهی هم شده متوجّه آن استاد ازل و محبوب اوّل و اصل الاصول و حقیقة الحقائق شود. بداند و تلقین کند که این خداست که از طریق اینها در حال تعلیم است. این همه آوازها از شه بود گرچه از حلقوم عبدالله بود هر کجا تابم ز مشکات دمی حل شد آنجا مشکلات عالمی ✔این خداست که از راه این حوادث و رخدادها و مناظر و حرفها و انسانها با ما میخواهد صحبت کند. میخواهد تربیتمان کند. وقتی اینگونه شدیم آنوقت همه عالم میشود معلّم و استاد و مربّی. انسان به همه چیز با حسن ظنّ و با تواضع مینگرد. شاگرد همه چیز میشود. چون میداند از خودش نیست غرور و تکبرش کنار میرود. اینها همه از تبعات آن نگاه توحیدی است. ⛔وقتی اینگونه نباشیم اسیر این مظاهر میشویم و خیلی حرفها را دیگر نخواهیم شنید. متعصّب و استاد پرست و استاد باز و کند ذهن و اسراف کار میشویم. 🔹همینطور نشستم و دوستان می آمدند و صحبت میکردیم و حرفهای سخنران را هم اصلا متوجّه نمیشدم ولی نمیدانم چرا منتظر چیزی بودم. گاهی باید کنار نخل رزق آسمانی متواضعانه نشست تا شاید خرمایی بر صفحه ی ذهن و دل انسان بیاندازد و کام انسان را یکباره شیرین کند. 🔸همینکه دوستان رفتند و توجّهم به سخنران جلب شد ایشان مطلبی از آن بزرگ مرد دوران خمینی کبیر رضوان الله تعالی علیه نقل کرد که فهمیدم رزقم همین بود. سالها قبل از مقام معظّم رهبری آن جمله ی معروفشان را شنیده بودم که فرمودند: «قضیه‌ی فلسطین کلید رمزآلود گشوده شدن درهای فرج به روی امت اسلامی است»؛ 🔹آری «معراجگاه رسول ختمی» در زمان ما خطّ مقدّم بین جنود عقل و جهل است. شاید اشارتی باشد که قرار است امت ایشان هم از همین نقطه به معراج رفته و با ظهور آن یوسف عوالم وجود، فرج پیدا کند. در زمان ما برای امتثال دستور قرآنی مقاتله با ائمة الکفر هیچ جبهه ای مهمتر از نبرد فلسطین وجود ندارد. 🔸دیدم امام راحلمان یک تقریر آسمانی و آخر الزمانی بسیار دلنشین از مسأله ی فلسطین ارائه کرده بودند و نشنیده بودم. در عین اختصار یک عیار بالاتری داشت. شنیدن چنین سخنی از فقیه و حکیم و عارف و سیاستمدار و حاکم بزرگی مانند آن روح الله کبیر خیلی به انسان میچسبد. امام عزیزمان در پیامی در روز ۲۵ فروردین سال ۱۳۶۱ بعد از مجاهدت و شهادت برخی فلسطینیان پیامی کوتاه برای ملّت فلسطین و امّت اسلام دادند که با این جملات آغاز میشود: 🔻«مسئله قدس یک مسئله شخصی نیست، و یک مسئله مخصوص به یک کشور و یا یک مسئله مخصوص به مسلمین جهان در عصر حاضر نیست، بلکه حادثه‏ای است برای موحدین جهان و مؤمنان اعصار گذشته و حال و آینده، از روزی که مسجد الاقصی‏ پی‏ریزی شد تا آن گاه که این سیاره در نظام هستی در گردش است»🔺 👈در ادامه میفرمایند: 📖«و چه دردناک است برای مسلمانان جهان در عصر حاضر که با داشتن آن‌همه امکانات مادی و معنوی، در مرئی و منظر آنان به پیشگاه خداوند متعال و رسولان عالیقدرش اینچنین جسارت واقع شود ... با کدام عذر در مقابل خداوند قادر و وجدان بیدار انسانی می‌ توان در این امر اسلامی بی‌ تفاوت بود؟» 🔹تفکّر و تدبّر در فقره فقره ی این فرازها انسان را وارد اعماق دیگری از عالم حقایق میکند. تعجّب میکنم چنین فرازهایی را چرا تا کنون نشنیده بودم؟! چرا این را مدام در رسانه هایمان برایمان تکرار نکردند؟ بر دیوارها و پشت کتابها نمینویسند؟ حالا آن کوردلان و آن ابناء الدنیایی که مانند خفاشان جز حیات دنیایی را نمیبینند بگذار مسخره کنند و این حرفها را خیال بازی و واژه پردازی بدانند. 🔸ولی آنهایی که اهل قرآن و روایت و باطن اند میدانند تبار این حرفها چیز دیگر است. رفقا یک سجده ی شکری از اینکه در زمان زعامت این اولیاء الهی به این عالم آمدیم بکنیم و بعد به محاسبه و تفکّر بنشینیم که حکمت آنکه ما در این زمان آمدیم چه بود؟! نکند قرار است کاری کنیم؟!
ای مرد، در میانه‌ی میدان چه می‌کنی؟! در لابلای جنگل و باران چه می کنی؟! میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه در ورزقان و در مه و بوران چه می‌کنی؟! دل کنده از اوامر و دستور و پایتخت در نقطه‌های مرزی ایران چه می‌کنی؟! ای هفت‌روز هفته، به فکر ضعیف‌ها همشانه ی فقیر و ضعیفان چه می‌کنی؟! «يَا مَنْ تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ الْمَكَارِهِ، وَ يَا مَنْ یُفْثَأُ بِهِ حَدُّ الشَّدَائِدِ، وَ يَا مَنْ يُلْتَمَسُ مِنْهُ الْمَخْرَجُ إِلَى رَوْحِ الْفَرَجِ ذَلَّتْ لِقُدْرَتِكَ الصِّعَابُ، وَ تَسَبَّبَتْ بِلُطْفِكَ الْأَسْبَابُ، وَ جَرَى بِقُدرَتِكَ الْقَضَاءُ، وَ مَضَتْ عَلَى إِرَادَتِكَ الْأَشْيَاءُ فَهِيَ بِمَشِيَّتِكَ دُونَ قَوْلِكَ مُؤْتَمِرَةٌ، وَ بِإِرَادَتِكَ دُونَ نَهْيِكَ مُنْزَجِرَةٌ أَنْتَ الْمَدْعُوُّ لِلْمُهِمَّاتِ، وَ أَنْتَ الْمَفْزَعُ فِي الْمُلِمَّاتِ، لَا يَنْدَفِعُ مِنْهَا إِلَّا مَا دَفَعْتَ، وَ لَا يَنْكَشِفُ مِنْهَا إِلَّا مَا كَشَفْتَ... فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُيَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ افْتَحْ لِي يَا رَبِّ بَابَ الْفَرَجِ بِطَوْلِكَ ... فَقَدْ ضِقْتُ لِمَا نَزَلَ بِي يَا رَبِّ ذَرْعاً، وَ امْتَلَأْتُ بِحَمْلِ مَا حَدَثَ عَلَيَّ هَمّاً، وَ أَنْتَ الْقَادِرُ عَلَى كَشْفِ مَا مُنِيتُ بِهِ، وَ دَفْعِ مَا وَقَعْتُ فِيهِ، فَافْعَلْ بِي ذَلِكَ وَ إِنْ لَمْ أَسْتَوْجِبْهُ مِنْكَ، يَا ذَا الْعَرْشِ الْعَظیم»
باسمه تبارک و تعالی 💔«حکایت دیداری که به قیامت افتاد»💔 «وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ غَيْرَ بَعِيدٍ» 🔹نماز صبح را خواندم و دیدم انتظار خبر گویا فایده ندارد. وقتی بیدار شوم دیگر همه چیز معلوم شده. با همان حال بی خبری از سرنوشت این مردان خدا خوابیدم. بیدار شدم و دیدم ساعت از هفت صبح گذشته. گوشی را در دست گرفتم و دیدم همان لحظه پیکر این عزیزان و مکان سانحه پیدا شده. 🔸جای خلوتی رفتم و با گریه به زبانم جاری شد: «من بیچاره کجا وعده ی دیدار کجا؟!» آری! چه کسی باورش میشد وعده ی دیدار ما با این سرداران بزرگ جهاد خدمت دیگر به قیامت افتد! راستی دنیا که اینگونه مسحورمان کرده بود چه فانی و زائل بود. و راستی بهشت برین به آن متقیان جهادگر چه نزدیک بود. 💔و شما ای شهدای راه حق و جهاد و ای سالکان حقیقی راه آن نور ازل و ابد! ای بزرگ حل کنندگان معمّای عظیم هستی! ای واصلان دیار پاکی و سلامت! خوشا به حالتان! لقد استرحتم من همّ الدنیا و غمّها!😭 💔زیرک شما بودید! زرنگ شما بودید! برنده شما بودید! بیچاره ما بودیم! وامانده ما بودیم! غفلت زده ما بودیم! 💔ای خوشا به حالتان که با روی سفید به آن دیار ابدی کوچ کردید! ای خوشا به حال شما نیکبختان که با پیکر جراحت دیده در میانه ی کوه ها و درّه ها و مه و بارانها در آن عالم غیب طلوع کردید. 💔والله شما بردید! تجارت عظیم را شما بردید! قرعه ی سعادت ابدی به نام شما خورد و بزرگ برندگان همه روزگاران شدید! بر یک چشم بر هم زدن بر پشت همای سعادت نشسته و عازم دیار پاکی و دار السلام شدید! 💔شما زیرکان بودید که با بهایی اندک این روغن ریخته ی عمرتان را کیمیا زدید و به آن اقیانوس سعادت ابدی متّصل کردید: «مَا مِنْ قَطْرَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ قَطْرَةِ دَمٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» راه میانبر را در این سرای فانی به آن قلّه ی بهجت و سرور ابدی یافتید. 💔حال ما مانده ایم و این ظلمتها و فتنه ها! ما ماندیم و این گردنه ها و سختیها! ما ماندیم و این نفس خبیث و شیاطین جنّ و انس! ما ماندیم و آهی بر دل نشسته از جا ماندگی قافله ی سعادت! ما ماندیم و پای برهنه و سنگلاخها و صحراها و سرابها ... . 💔راستی چه زیبا میگفت سلیمانی عزیزمان: «یاران همه رفتند افسوس که جا مانده منم حسرتا این گل خارا همه جا رانده منم» 🔹رفقا بعضیها واقعا چه سعادتی دارند! حسودی که نه ولی آدم غبطه میخورد! بگذارید پرده ها کنار برود تا بفهمیم اینها چه سودی کردند؟! کجاها رسیدند و ما کجاییم؟! غبطه ندارد؟! 💔والله دل انسان از غبطه به سعادت اینها به درد می آید! «وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُون‏» طوبی لکم! هنیئا لکم! مبارکتان باشد! سعادت بی نهایت ابدی گوارای وجودتان! دیگر راحت شدید! 📖«قيلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قالَ يا لَيْتَ قَوْمي‏ يَعْلَمُونَ * بِما غَفَرَ لي‏ رَبِّي وَ جَعَلَني‏ مِنَ الْمُكْرَمينَ» 💔ولی ما چه! ما بیچارگان جا مانده از قافله سعادت چه؟! دعا کنید از آن منهم من ینتظرها و از آن ما بدّلوا تبدیلها شویم! برایمان دعا کنید! مدد دهید! 🔹ای مؤمنین! ای پیروان راه حسین بن علی! ای مشتاقان سعادت ابدی! آن منادی صادق ایمان را، آن خامنه ای عزیز را در این عصر ظلمت اجابت کنید! پیرامونش حلقه زده و صفوفی چون بنیان مرصوص را برای جهادی بزرگ تشکیل دهید! 👈شوق شهادت و آرزو و تمنّای آن را در دلتان زنده کنید و زنده بدارید! به عشق شهادت مجاهدت کنید تا لایقش شوید! آنقدر بنالید و گریه کنید و مجاهدت کنید تا ما را هم سوار این قافله کنند! قافله ی سعداء! 📖و أَسْأَلُكَ أَنْ تَجْعَلَ وَفَاتِي قَتْلًا فِي سَبِيلِكَ تَحْتَ‏ رَايَةِ نَبِيِّكَ‏ مَعَ‏ أَوْلِيَائِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تَقْتُلَ بِي أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِكَ وَ أَسْأَلُكَ أَنْ تُكْرِمَنِي بِهَوَانِ مَنْ شِئْتَ مِنْ خَلْقِكَ وَ لَا تُهِنِّي‏ بِكَرَامَةِ أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ اللَّهُمَّ اجْعَلْ لِي‏ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا
باسمه تبارک و تعالی «جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟!» 💔میخواهم به تشییع شهدا بروم. آنچنان به این عزیزان غبطه میخورم که قلبم به درد می آید. ای زیرکها! ای زرنگها! چه راحت جلوی دیدگان ما درماندگان فرو رفته در باتلاق ظلمات این دنیای فانی سوار همای سعادت شدید و رفتید! «وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ‏ الْمُتَنافِسُون‏» سبکبالان خرامیدند و رفتند! مرا بیچاره نامیدند و رفتند! اسیر و زخمی و بی دست و پا من! رفیقان این چه سودا بود با من! رفیقان رسم همدردی کجا رفت؟ جوانمردان، جوانمردی کجا رفت؟! تو بالا رفته ای من در زمینم برادر روسیاهم، شرمگینم بر این در وای من قفلی لجوج است بجوش ای اشک، هنگام خروج است 💔یک درد دلی با این عزیزان دارم. گفتم مگر برای شما حدیث آن ختمی مرتبت را نخوانده بودند که: «مَنْ أَكَلَ وَ ذُو عَيْنَيْنِ‏ يَنْظُرُ إِلَيْهِ وَ لَمْ يُوَاسِهِ ابْتُلِيَ بِدَاءٍ لَا دَوَاءَ لَه‏» همینطور جلوی دیدگان زل زده ی ما تشنگان و خستگان از آن آب حیات مینوشید و دلتان برای ما بیچارگان نمیسوزد؟! 💔لااقل مخفی سر میکشیدید و شعله ی حسرتش را به دل بیچاره ی ما نمیکشیدید! اگر میخواهید حلالتان کنیم دعایمان کنید. میدانیم جزای صدق و پاکیتان بود: «لِيَجْزِيَ اللَّهُ الصَّادِقينَ بِصِدْقِهِم‏» ولی مگر ما بیچارگان دل نداریم؟! خدایا اگر همه اش به لیاقت است پس فضلت کجاست؟! 📖«إِلَهِي وَ سَيِّدِي إِنْ كُنْتَ لَا تَغْفِرُ إِلَّا لِأَوْلِيَائِكَ وَ أَهْلِ طَاعَتِكَ فَإِلَى مَنْ يَفْزَعُ‏ الْمُذْنِبُونَ‏ وَ إِنْ كُنْتَ لَا تُكْرِمُ إِلَّا أَهْلَ الْوَفَاءِ بِكَ فَبِمَنْ يَسْتَغِيثُ الْمُسِيئُون‏»
🙏استادی عزیز که از اوان طلبگی حق بزرگی بر گردنم دارد -حفظه الله تعالی- تذکر صحیحی فرمودند و مطلبی در ادامه ی این دلنوشته بیان کردند که حیفم آمد عزیزان را از آن بهره مند نکنم: (در متن ایشان از اصطلاحات علم بلاغت استفاده کردند) 🔹تذییلش اینکه عالم شهید، دو مقامی را جمع کرده که هر یک به نوبه خود، مغبوط فیه همگان است 🔸و تکمیلش اینکه غبطه خوردن و حلالشان نکردن، حال شما و ما در جهان کثرت و حجب ماده است اما در آخرت، قرار است شفاعتمان کنند و آن وقت، از دستشان راضی خواهیم بود. مگر میشود رئیسی معززمان، صفت مردم داری و رسیدگی به مشکلات مردم را با خود به آن دنیا نبرده باشد. صورت آن جهانی این صفتش همان شفاعت است. 🔹ایغالش اینکه با رفتن این مردان خدا، دلهایمان تحت فشاری چندسویه است، معجونی از دلتنگی، درد غربت و تنهایی، نگرانی از آنکه سوء عاقبت، ما را در آخرت از یاران عزیزترینمان جدا کند و نیز نگرانی از آنچه بر دل مولایمان صاحب الامر عج و دل رهبرمان می آید ... 🔸و اما تتمیمش اینکه این شهیدان نرفتند بلکه زنده اند و به سرمایه های عظیم ملت مسلمان و ما ایرانیان تبدیل شدند. رئیسی و آل هاشم و امیر عبداللهیان همچنان خدمت میکنند و گرمای وجودشان را میشود به وضوح حس کرد. به امید آنکه روزیمان شود همزیستی با آنان؛ در این دنیا بالقلوب و در آن دنیا بالحضور.
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۰) «أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب» 🔹دست بچه هایم را گرفتم و گوشه ای منتظر عبور پیکر این شهدای عزیزمان بودم. همینطور پیکر پاکشان به ما نزدیک و نزدیکتر میشد و آرام و خرامان از کنارمان عبور میکرد: ره دور و فرصت دیر امّا شوق دیدار منزل به منزل میرود با رهنرودان من بر همان عهدم که با زلف تو بستم پیمان شکستن نیست در آیین مردان 🔸آرام نمیشدم و با خود میگفتم: سبکبالان خرامیدند و رفتند مرا بیچاره نامیدند و رفتند 🔹با اندوهی بر دل در حال برگشتن بودم که این ابیات چون نوری آرام آرامم کرد: هر چه گفتیم جز حکایت دوست در همه عمر از آن پشیمانیم سعدیا بی وجود صحبت یار همه عالم به هیچ نستانیم گویا تازه برایم معنا شد که«الَّذينَ آمَنُوا وَ تَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُمْ بِذِكْرِ اللَّهِ أَلا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب‏»؛ شاید مولایمان حسین هم وقتی دست مبارکش را بر قلب زینبش گذاشت او را با یاد آن نور ازل و ابد تسلّی داد که: «مَا الَّذِي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ» آری: 📖«أَسْتَغْفِرُكَ مِنْ كُلِّ لَذَّةٍ بِغَيْرِ ذِكْرِكَ‏ وَ مِنْ كُلِّ رَاحَةٍ بِغَيْرِ أُنْسِكَ وَ مِنْ كُلِّ سُرُورٍ بِغَيْرِ قُرْبِكَ وَ مِنْ كُلِّ شُغُلٍ بِغَيْرِ طَاعَتِك‏» 💭به خاطر شهادت برادران عزیزت غمگینی؟! شهید محبوبتر است یا شهید آفرین؟! مگر اینها را جز به خاطر خدا دوست داشتی؟! با یاد خدا و محبّت او خود را تسلّی ده! با یاد آن حیّ قیّوم خوش باش! ز هرچه غیر یار استغفرالله ز بود مستعار استغفرالله دمی کان بگذرد بی یاد رویش از آن دم بیشمار استغفرالله
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۱) «شهید رئیسی؛ مدرّس کتاب حقیقت شناسی» «نمیدونستم یه نفر انقد میتونه بزرگ باشه و درک نشه» «وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ» 🔹در بین انبوه پیامهایی که در زمینه شهادت رئیس جمهور عزیزمان دیدم یکی برایم جالب بود. یک صفحه مجازی که تبلیغات گسترده ای علیه نظام اسلامی و شخص آقای رئیسی و دفاع از برخی جریانهای اجتماعی انحرافی داشت اعلام شرمندگی و توبه کرده بود. 👈اینکه سه روز است خواب از چشمانش گرفته شده و از تهمتهایی که به ایشان زده احساس شرمندگی میکند. اینکه تصمیم گرفته همه ی پستهایش را پاک کند و دوباره از نو تحقیق کند. 👈اینکه تصمیم گرفته به حرفهای طیف دیگر که به آنها اجازه ی حرف زدن نمیداده هم گوش کند. ببیند ماجرای توماج و مجید رضا و مهسا از نگاه دیگر چه بوده! اوج کلام ایشان اینجا بود که: 🔻«همیشه میخواستم آدم بزرگی رو از نزدیک ببینم اما نمیدونستم یه نفر انقد میتونه بزرگ باشه و درک نشه»🔺 💭کلام ایشان را که دیدم به یاد ایمان ساحران به موسای کلیم علی نبیّنا و آله و علیه السلام افتادم. حالا در ادامه خواهم گفت. 🔹از این ماجرا عجب شکاری زده! احسنت! انصافا درس بزرگی از این خون پاک گرفته. اصلا مگر فلسفه ی غیبت چیزی جز همین بود. اینکه امّتی لیاقت آن انسانهای بزرگ را نداشت و درکشان نمیکرد. به جای آنکه طاعتشان را فرض بداند، ریختن خونشان را مباح میدانست. اینجاست که تازه تاریخ اسلام معنای عمیقتری برایمان پیدا میکند. 👈اینجاست که تازه صدای آن مولای غریب را بهتر میشنویم که وقتی فرمود: «فَبِمَ تَسْتَحِلُّونَ‏ دَمِي‏» در پاسخ جلوی زنان و کودکان به او گفتند: ⬇
📖«قَالُوا قَدْ عَلِمْنَا ذَلِكَ كُلَّهُ وَ نَحْنُ غَيْرُ تَارِكِيكَ حَتَّى تَذُوقَ الْمَوْتَ عَطَشا» ✔آری این برادر درس بزرگی از این شهید عزیز آموخته! اینکه حقیقت میتواند بزرگ باشد و دیده نشود! باطل میتواند واضح باشد و دیده نشود. دوست میتواند مخلص باشد و دشمن دیده شود! دشمن میتواند بی رحم باشد و دوست دیده شود. ✔اینکه چطور انسان میتواند از حقیقت به حجاب برود. پاکی و صلاحِ ناصح بزرگی که عمری مخلصانه دویده و همینطور تاریکی و فساد فریبکاران بزرگی که چیزی از خباثت فروگذار نکرده اند را نبیند. همانکه پیامبر بزرگ الهی حضرت صالح فرمود: «وَ نَصَحْتُ لَكُمْ وَ لكِنْ لا تُحِبُّونَ النَّاصِحين‏» ✋آدمی اگر از خودش مراقبت نکند به جایی میرسد که از حقیقت دیگر بدش می آید و از دروغ و باطل لذّت میبرد. 🔹آن روی دیگر این درسی که از کلاس حقیقت شناسی شهید رئیسی این برادر فهمیده آن است که چطور میشود انسان راهش کم رهرو باشد ولی حقّی محض در آن نهفته باشد. اینکه چطور فریب این کثرت و قلّتها را نخورد. اینکه چطور توکّل باید برخدایی باشد که حقّ مبین است. اینکه چطور برخی مانند مردگان و کرانی میشوند که بر حقیقت پشت کرده و دیگر نمیتوان با آنها ارتباط گرفت. ✔تا انسان اهل ایمان و باور به آیات و نشانه های راستی و حقیقت نباشد و مصداق «إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» نگردد قابلیت هدایت پذیری نخواهد داشت. 🔻برخی طوری زندگی میکنند که اهل تسلیم در برابر آیات نیستند. آیات را به پسندشان تأویل میبرند نه اینکه پسندشان را به آیات تأویل ببرند. کسی که دست به خود کشی فطری زده دیگر نوای دلنشین حقیقت را نخواهد شنید🔺 📖«فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ * إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ *وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» ✔اینجاست که کلید نجات در اسلام است. اینکه انسان اهل تسلیم در برابر حقیقت باشد. از منظر قرآنی تا انسان اهل چنین اسلام فطری ابراهیمی ای نباشد نمیتواند اسلام محمّدی صلی الله علیه و آله را در این عصر پر شبهه ی فرق و مذاهب و ادیان درک کند. ✔اسلام ابراهیمی و آیین حنیفی یعنی اینکه با تمام وجود به دنبال حقیقت مخصوصا حقیقت بزرگ باشد و وقتی آن را دید قبولش کند و وقتی قبول کرد بر آن صبر کند. در این مسیر دل به آفلین ندهد. و قسم به روزگاران که اگر انسانی اهل چنین حقّ و صبری نباشد لَفِی خُسرٍ است. 🔹یک مطلب دیگری که از درس حقیقت شناسی شهید رئیسی خودم آموختم آن بود که چطور همین فضای مجازی ورای ظاهر مخوفی که برای حقیقت ایجاد کرده تا آنجا که برخی دم از مرگ حقیقت در این فضا میزنند میتواند بستری برای تحوّلی عمیق باشد. اینکه چطور فعلا در این دنیای مجازی ابتدا نوبت سحره شده تا طنابهای خود را انداخته و بساط سحر عظیمی پهن کنند. 👈آری مسیر نور در عبور از ظلمتهاست. ابتدا باید از ظلمتها گذشت. همانطور که در زمان ما خود فرعونها برای کشتن حقیقت این فضای بزرگ مجازی را ایجاد کردند آن وقت هم خود فرعونها بودند که چنین صحنه ی بزرگ و اجتماع عظیمی از انسانها و سحره را گرد آورده بودند تا به خیال خامشان حق و حقیقت را نابود کنند؛ و چه فرازهای پر اسراری است: 📖«قالُوا أَرْجِهْ وَ أَخاهُ وَ أَرْسِلْ فِي الْمَدائِنِ حاشِرينَ* يَأْتُوكَ بِكُلِّ ساحِرٍ عَليمٍ* وَ جاءَ السَّحَرَةُ فِرْعَوْنَ قالُوا إِنَّ لَنا لَأَجْراً إِنْ كُنَّا نَحْنُ الْغالِبينَ* قالَ نَعَمْ وَ إِنَّكُمْ لَمِنَ الْمُقَرَّبينَ* قالُوا يا مُوسى‏ إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ نَحْنُ الْمُلْقينَ* قالَ أَلْقُوا فَلَمَّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظيمٍ» 👈غافل از آنکه وقتی نوبت ید بیضاء و عصای معجزه ی موسوی برسد همه ی اینها را بلعیده و از دل این تراکم ظلمانی انفجار نور رخ خواهد داد. طوری که خود این سحره بزرگترین موحّدان و گروندگانش خواهند شد: 📖«فَإِذا هِيَ‏ تَلْقَفُ‏ ما يَأْفِكُونَ فَوَقَعَ الْحَقُّ وَ بَطَلَ ما كانُوا يَعْمَلُون‏* فَغُلِبُوا هُنالِكَ وَ انْقَلَبُوا صاغِرينَ * وَ أُلْقِيَ السَّحَرَةُ ساجِدينَ* قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ الْعالَمينَ* رَبِّ مُوسى‏ وَ هارُونَ» 🔻شهید رئیسی به ما آموخت همین فضای مجازی که تا پیش از این تا این حد حتّی خوبان را نسبت به این ناصح بزرگ دچار تردید کرده بود چه ظرفیّت عظیمی برای آن دارد که جلوی عظمت ندای پاک فطرت زانو زده و ورق در آن حتی برای ساحران و منحرفان بزرگش برگردانده شود. آن هم در مقیاس بزرگ و جهانی. و از اینجاست که شاید درس دیگر ایشان بشارت نزدیکی ظهور آن منجی نهایی در این بازار سحر و ساحری عصر رسانه و ابر واقعیتها باشد🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۲) «تدبّر در کتاب تکوین» «أفلا یتدبّرون الخلقة أم علی قلوبٍ أقفالها؟!» 🌳در مصاحبت برخی عزیزان به روستای خانوادگیمان در اطراف شهر خمین رفتیم. آب و هوا بسیار مطبوع و زمین در فصل رویش و طراوت بود. ما بودیم و سکوت و دشت و کوه و صدای جوی آب و پرندگان. 🍀راستی که با ناسپاسی و نخوت تکنیک از طبیعت دور شده ایم. آدم دوست دارد محو این نظم پر اسرار شود. هیچ صدا و تصویری و فکر و خیال بیگانه ای بین او و طبیعت خدا باقی نماند. 🚿اینبار این معنا برایم روشنتر شد که طبیعت یک معدن بزرگ برای ایجاد نشاط و طراوت و یک حمام بزرگ برای شستن زنگارهای ناشکری و غفلت است. 🔻به شرط آنکه آن آدابی که برای خواندن کتاب تدوین قرآنی رعایت میکنیم برای حضور در محضر طبیعت و مطالعه کتاب تکوین خلقت هم رعایت کنیم. با طهارت و سکوت و خشیت و توجّه و نگاه تکریم و تعظیم و انتظار یادگیری به محضر طبیعت شرفیاب شویم و نگاه ترتیلی و تدبری به خلقت داشته باشیم. آن وقت است که میبینیم اینها هم میخواهد حرف بزند و تعلیم دهد. نیروهای متراکمی از حسّ خوب و محبّت و شکر و یاد خدا را میخواهد آزاد کند🔺 ✔️آری طبیعت را هم باید با تدبّر مطالعه کرد و نگاه عبرت به آن داشت. زبانش را باید آموخت. اگر این قفلها از دل انسان باز شود همین طبیعت معدنی برای ذکر و حالات خوش برای انسان است. انصافا قدرش را نمیدانیم. با تدبّر به محضرش شرفیاب نمیشویم تا کم کم هدهد نطقش پیام آور سبأ ملکوتش برایمان باشد. بلبل، ز شاخِ سرو، به گلبانگِ پهلوی می‌خوانْد دوش، درسِ مقاماتِ معنوی یعنی بیا، که آتشِ موسی، نمودْ گُل تا از درخت، نکته‌ی توحید بشنوی
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۳) «بازدید از بیت امام خمینی در خمین» ✔یکی از راه های شناخت انسانهای بزرگ تدبّر در محیطی است که در آن رشد یافته اند. این محیطها از باب تشابه حکم الامثال همانطور که برای ما الهام بخش و پر معناست برای آنها که مدّتها در آنجا زندگی کرده اند نیز همینگونه بوده و زمانهای طولانی ذهن و روحشان را مشغول خودش کرده بوده است. 👈امروزه بسیاری از خانه های مشاهیر دنیا مانند موزه ای نگهداری میشود. مانند خانه ی نیچه در سوئیس یا کلبه ی هایدگر در آلمان یا در همین کشور خودمان خانه ی ملاصدرا در کهک قم. 👈میخواستم ببینم از کودکی تا اوایل جوانی که ظرف اثر گذار عمر انسان است چه معانی ای به ذهن و اندیشه ی اماممان هجوم می آورده و زمینه برای چه روحیّات و اخلاقی را ایجاد مینموده است. 👈خانه کنار رودخانه و مانند یک قلعه بنا شده بود. از ابعاد اسطبلش روشن بود که گویا خدم و حشم داشته و یک خانه ی معمولی نبوده است. اتاقی که امام به دنیا آمده بود را دیدم. 👈در قسمتهای مختلفش سرک کشیدم. یکجایی برایم جالبتر بود. در حیاط پشتی دیدم چیزی شبیه برج و بارو دارد که برخی از آنجا از خانه و محل در برابر حمله ها دفاع میکرده اند. 👈پدر امام هم یک سنگر رهبری دینی برای آن منطقه تشکیل داده بوده که با خان ها و مستکبرین ظالم آن مناطق درگیری داشت و سرانجام در همین راه به شهادت رسید. 🔻گویا یک قاب کوچکی از آنچه در آینده قرار بود امام راحلمان تجربه کند در اینجا باز سازی شده بود. درگیری با ظلمه و مستکبرین از موضع رهبری دینی و دفاع از مظلومین و آمادگی دائمی برای رزم و نبرد و آشنایی با رشادت و جهاد تا مرز شهادت🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۴۴) «غرض از نوشتن بذل الخاطرها» (۲) «چالش تبلیغ دینی در فضای مجازی در ایجاد فضای آرام و عمیق و متفکّرانه برای تولّد معرفت» 🔹برخی از عزیزان گاهی بر پیامهای موسوم به بذل الخاطر اینگونه ناصحانه اشکال میکنند که خالی از تطویل نیست. مناسب فضای مجازی نیست. ممکن است در بسیاری از موارد واقعا درست هم بگویند و ناشی از ضعف قلم نویسنده و کم توجّهی او به نوشته هایش باشد. سابقا در بذل الخاطر ۶۴۰ و همینطور مقدّمه ی نوشته ها نکاتی در این زمینه بیان کرده بودم. ولی نکته ای که شاید برای درک دغدغه ی پنهان این نوشته ها لازم باشد را اینبار عرض میکنم. 👈آنچه ذهن بنده را به خودش مشغول کرده بود این بود که گویا با ظهور فضای مجازی انسان در حال ورود به دنیای نوینی است. دنیای جدیدی که دیگر قرار است بخش مهم عمر ما را تا مرگ مشغول خودش کند. 👈مسأله اینجاست که پدیده ها وقتی از دنیای حقیقی به این دنیای مجازی نقل داده میشوند آیا همان معنای سابق خود را حفظ خواهند کرد؟! یا اینکه این فضا سرنوشت بسیاری از مقولات دنیای حقیقی را قرار است تغییر دهد. 👈در این میان یکی از چالشهای جدّی در فضای مجازی ای که دیگر در حال قبضه کردن دنیای ماست ، سرنوشت مسأله ی علم و معرفت و نقل آن به امور نوین در این دنیای جدید است. روشن است که هر چه با این امر گره بخورد به دلیل ماهیت معرفتی دین یک مسأله ی جدّی برای فضای دینی در مسیر هدایت به حقیقت و راستی است. 👈از همین رو میتوان با دغدغه و جدّیت از خود پرسید اساسا شاکله ی توجیه و معیار صدق و ارزش معرفت شناسی این دنیای جدید چطور است؟! ⬇
👈آیا اساسا این دنیا نسبت به مسأله ی معرفت خنثی است یا رویه ای له یا علیه آن دارد؟! این دنیای مجازی از منظر معرفتی در حال رقم زدن چه حادثه ای در اذهان بشر است؟! معرفت انسان وقتی از فضای حقیقی به فضای مجازی نقل پیدا میکند چه وضعیتی می یابد؟! 🔹یکی از ویژگی های فضای مجازی اعطای امکان نوینی به انسان عرفی است که آن را «حضور غیابی» مینامم. زمان و مکان در فضای مجازی بر خلاف فضای حقیقی حالت دیگری پیدا میکند. آن زمان خطّی و مکان فیزیکی در فضای مجازی تغییر یافته و انسان امکان جدیدی از سنخ «حضور غیابی» پیدا کرده است. 👈نتیجه ی چنین امکانی در حوزه ی معرفت دسترسی به حجم انبوه اطلاعات است. وقتی حجم اطلاعات انبوه شد دیگر طبقه بندی آن هم برخلاف فضای حقیقی که نظم خاص و کتابخانه ای ویژه ای داشت، منطق نوین خودش را یافته و لینکهای نوینی پیدا میکند. با یک کلیک مجموعه ای از اطلاعات به هم تنیده ردیف میشود. 👈آن دقّت و اتقان پیوند دهندگی بین معرفتها دیگر اینجا وجود ندارد. این وضعیت مخصوصا با وجود امکان دیگری به نام ذخیره اطلاعات حافظه ی انسان را ضعیف کرده و سبک مطالعاتی او را تغییر داده و تأثیر زیادی بر عملکرد شناختی انسان میگذارد. ✔از تبعات تبدیل شدن معرفتها به انبوهی از اطلاعات هم زمان و بی طبقه و جذّاب در این فضا آن است که تغییرات جدّی در عملکرد شناختی و سبک مطالعه ی کاربر دنیای مجازی ایجاد کرده و بر اساس آن «خواندن» جای خود را به پدیده ای به نام «مرور» میدهد. از اینجا یکی از مخاطرات جدّی در فضای مجازی رخ میدهد و آن هم این است که در فضای مجازی سبک مطالعه ی جدیدی به نام «مرور و تماشا» متولّد شده است. ✋سبکی که دیگر در آن خبری از حواس جمع و مطالعه ی عمیق نیست. از نوشته ها جز کلید واژه هایش باقی نمیماند. 👈انبوه اطلاعات هم نوعی حالت روانی ترجیح بلا مرجّح بین آنها ایجاد کرده و همین حالت فرصت و علاقه ی مطالعه ی عمیق را بیش از پیش از کاربر دنیای مجازی میگیرد. کاربر این فضا به جای حوصله کردن جهت یادگیری و تعمق در نوشته ها برای ارتقاء معرفتی مبتلا به نوعی ولگردی و بیخیالی مطالعاتی و متن گردی در شهر تماشای دنیای مجازی میشود. 👈آری دنیای مجازی زمینه ی عجیبی برای جا به جا کردن مرز مطالعه ی عمیق با مرور سطحی دارد. همین امر هم باعث بروز تبعاتی مانند ضعیف شدن تفکّر انتقادی و اساسا بیرون آمدن از فضای نگاه نقّادانه و همینطور سطحی شدن و به مرور نوعی هم سطح شدن بین اطلاعات و ابتنای آن بر پسند انسان و گاهی پلورالیسم معرفتی می‌شود. ✔شنیدم برخی دانشمندان مدّعی شده اند که فضای مجازی تغییرات فیزیولوژیک در مغز انسان به وجود آورده و با عادت به آن به شکل تدریجی مدارهای عصبی مغز انسان و نظامهای نورونها و سیناپسها تغییر کرده و متمایل به وضعیّت نوینی میشود که شاخصه ی آن تمایل به مرور سریع و نگاه گذرا و چند کارگی و تشتت حواس در این فضاست. 👈فضای مجازی طوری طرّاحی شده که حوصله ی خواندن و حتّی دیدن انسان را بسیار کم میکند. چون مطالب بعدی و بعدی هست. انتظار مطالعه به جا نیست. یک متن ساده به شکل تطویل خودش را نشان میدهد. الگوی خواندن وقتی تغییر کرد به مرور الگوی نوشتن هم تغییر خواهد کرد. 👈کاربر فضای مجازی دیگر چندان فرصت تأمّل و تفکّر مستقل و آزاد و منفرد را در قبال مسائل مهم ندارد. از آنجا که آدمی فاعلی علمی و به دنبال وصول به آرامش معرفتی است، ذهن کاربر مجازی در چنین بستری مستعدّ تن دادن به پسند و نظر اکثریّت و جوّ غالب میشود. 👈همین است که این فضا مستعدّ نوعی تغییر در مسأله ی توجیه معرفت بوده و دیگر در این فضا توجیه معرفت در حیطه ی عقل و استدلال و درک کاربر مجازی رخ نمیدهد. معرفت هم جای خود را به داده های علمی صرف یا باورهای تهی از تفکر میدهد. وقتی اطلاعات جای معرفت را بگیرد معیار صدق هم تغییر میکند. 👈دیگر معیار صدق مطابقت یا انسجام یا حتّی عملکرد نیست بلکه یا پسند شخصی در قالب لایک کردن است و یا پسند و اتّفاق عمومی در خصوص چیزی است. امر عینی صدق و کذب به امری ذهنی به نام ملائمت و منافرت فردی و جمعی تبدیل میشود. ⬇⬇