eitaa logo
بذل الخاطر
947 دنبال‌کننده
984 عکس
3 ویدیو
11 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈آنچه اهمیت بسیار دارد آن است که خود او برخلاف دیگر فلاسفه و متفکّرین دنیای قدیم در جاهای مختلفی مدّعی است که به نوعی فرستاده ی خدا برای یونانیان است و اتفاقا مخاطبش همه مردم است نه طبقه خاصی و در نهایت هم او را به جرم فساد جوانان و انکار خدایان اعدام کردند! در همان لحظات آخر هم سخن از زندگی پس از مرگ و آزاد شدن روحش از قیود عالم دنیا دارد. ✔به نظرم نیچه در کتاب غروب بتها خوب روح دعوت سقراطی را درک کرده که به مبارزه با آن رفته! وی معتقد است انگاره ی معاد و دو جهانی که عملا باعث ورود اروپا به عالم ادیان ابراهیمی شد با نفس عقلی سقراطی شروع شده بود. سقراط بود که راه تمدن غرب را تغییر داد و یونان را به وادی عالم غیب کشاند و زمینه برای ظهور مسیحیت فراهم شد. 👈آری عوام دور از فضیلت سقراط را خرمگس آتن مینامیدند که با محاورات خود در نقاط اجتماع مردم و نخبگان عیششان را مکدّر کرده است. از آن طرف اهل فضیلت او را خردمند آگورا میدانستند که به شهادت معبد دلفی در یونان کسی به دانایی او زاده نشده! آگورا بازار بزرگ آتن بوده که جایگاهش مانند سوق عکاظ جاهلیّت عرب بود. سقراط برای مباحثاتش به آنجا میرفته و به هدایتگری مشغول بوده است. 🔹آپولوژی افلاطون به بیان دفاعیّه سقراط در دادگاهی که منجر به اعدام او شد پرداخته است. آنجا که به سبک دموکراسی و با رأی اکثریّت حکم به اعدام سقراط میکنند. جالب اینکه وقتی دفاع سقراط را میشنوند با رأی بیشتری حکم به اعدام او میدهند! در فرازی از آن خودش توصیفی از خودش برای تاریخ گفته تا تفسیر غلط نشود. برای منصفین پوشیده نیست که سقراط برای خود نقشی پیامبرگونه قائل بوده هر چند گ در فضایی که بوده شاکله های دعوتش مانند پیامبران ابراهیمی علیه السلام نیست. اندیشه ی تقیّه در اینجا باید مورد توجّه قرار بگیرد. افلاطون سقراط را از کودکی محدَّث میداند. 💭از سابق برایم سؤال بود که اگر خداوند میخواست در جایی که محیط آزادی است و مجمع اهل نظر و فکر پیامبری بفرستد چگونه با آنها سخن میگفت؟! مطالعه ی تاریخ سقراط و محاورات او و شیوه ی دعوت متواضعانه ی او برای احیاء تفکّر اصیل و بازگشت به اخلاق راستین میتواند برای این امر آموزنده باشد. آنچه امروز بیشتر شهرت دارد آن است که سقراط را پدر فلسفه اخلاق میدانند! و در ادامه کسی که نبردی بزرگ علیه سفسطه را آغاز کرد و به جای صرفا بحث از آرخه و دیگر بحثهایی که نسبت نزدیکتری با مصالح انسان ندارد به سراغ خود انسان و فضیلتهای او و نقد جامعه و خدایانش رفت. ✔تفسیر سقراط از خودش و نهضتش در آپولوژی اینگونه است: (خدا به من فرمان داده است که چنین کنم و معتقدم هیچ سعادتی برای شهر من بالاتر از خدمتی نیست که من برای پیروی از فرمان خدا به شما میکنم خدمتی که از من بر می آید این است که سر در پی پیران و جوانان بگذارم و به آنان ثابت کنم که پیش از آنکه در اندیشه ی مال و جاه باشند باید به روح خود بپردازند و در تربیت آن بکوشند و آشکار سازم که فضیلت از ثروت نمیزاید بلکه ثروت و همه ی نعمتهای بشری شخصی و اجتماعی از فضیلت به دست می آید. اگر این سخنان مایه فساد جوانان شود البته باید آنها را زیان آور شمرد. ولی اگر کسی ادعا کند که جز این سخنی از من شنیده است دروغ میگوید) 🔸کمدی ابرهای آریستوفان🔸 در فرازی از آپولوژی خواندم که سقراط میگوید شاکیان واقعی او این مدّعیان رسمی نیستند! بلکه شاکیان اصلی او یک گروه بزرگ ولی غیر رسمی است که از کودکی در مورد سقراط در موردش بدگویی کرده اند؛ سقراط متّهم افکار عمومی است و این اتّهام از اتهامات رسمی خیلی خطرناکتر است چون سقراط مدّعیان اصلی خودش را دیگر نمیشناسد مگر اینکه بر حسب اتّفاق یکی از آنها آریستوفان باشد! 🔹این قسمت که اشاره به آریستوفان نمایشنامه نویس معروف آتنی کرده نظرم را جلب کرد. سقراط به یک نمایشنامه کمدی معروف در زمان خودش که بیش از ۲۰ سال قبل از این در هجوش توسّط آریستوفان نگاشته شده اشاره میکند. همانکه از سقراط در نگاه و فکر آتنیان شخصیتی منفور جلوه داده و باعث شد افکار عمومی علیه او خراب شود. دیدم بر حسب اتّفاق این کمدی مشهور در بین ۱۲ کمدی دیگر باقی مانده از آریستوفان هنوز هم وجود دارد. نام آن «کمدی ابرها» است که در آن با یک طنز قوی به هجو و استهزاء سقراط و مدرسه اش پرداخته و در آتن هم به نمایش گذاشته میشده است. 👈شروع به خواندن آن کردم تا ببینم چه اتّهاماتی به سقراط وارد کرده است. اصلا آن زمان چطور حرف میزده اند؟! 🎬این نمایشنامه کمدی در مورد پدری است که به خاطر پسرش و علاقه ای که به اسبها دارد قرض زیادی بالا آورده که به خاطر ربا دیگر توان پرداختش را هم ندارد. دیگر هیچ راهی به ذهنش نمیرسد. تا آنجا که به ذهنش می آید که به تفکّرخانه ی سکراتیس که نام یونانی سقراط است برود و از او همان دیالکتیک و جدلی را بیاموزد تا در دادگاه بتواند همه ی قرضهایش را حاشا کند! ⬇⬇
وقتی از سقراط میپرسد که قرار است به چه مقامی برسد سقراط میگوید: 📖«یک ورّاج تمام و کمال، گرگِ بالان‌دیده ای سرسخت و یک زبان باز بی همتا میشوی!» 🎬سقراط به آن پدر سفارش میکند که از شراب و ورزش و دیگر سرگمی های اهل حماقت آتن پرهیز کند و فقط به فکر اندیشه باشد. از نوع محاوره روشن میشود که سقراط شاگردانش را به شب بیداری و جنگ با شکم پرستی و نوعی ریاضت دعوت میکرده است. 🎬پدر که دیگر خرفت شده میبیند چیزی از تعالیم سقراط سر در نمی آورد و به خاطر همین پسرش را راضی میکند که او به جایش جدل سقراطی را یاد بگیرد! با همین شیوه طلبکارهایش را دست به سر میکند ولی مشکل بزرگتری رخ میدهد! آن هم اینکه این پسر با استفاده از همین جدل سقراطی شروع به بی مهری و کتک زدن پدر و حتّی مادرش میکند. هیچ حرمتی برای او باقی نمیگذارد و همه اش را هم با استدلال توجیه میکند! 🎬اینجاست که میفهمد تقصیر خودش بود که از آیین نیاکان یونانی و خدایان دست کشیده و به تعالیم سقراط تکیه کرده! از همینجاست که با مشعلی به تفکرخانه ی سقراط رفته و سقراط و شاگردانش را به آتش میکشد. فرازهایی از آن را نقل میکنم: 🎬پدر: «آنجا تفکّر خانه سُکراتیس است. نامش تفکرخانه است و خانه ارواح خردمند است. آنجا ثابت میکنند که ما زغال هایی هستیم که زیر انفیه دانی عظیم به نام آسمان گیر افتاده ایم. اگر جیبشان را پر کنیم روش پیروزی در مرافعات را به ما هم یاد میدهند. عادلانه یا غیر عادلانه بودنش اهمیتی ندارد! ... آدمهای فکور و محترمی هستند» 🎬پسر: میشناسمشان، شارلاتان های رنگ پریده و پا برهنه مثل سُکراتیس (سقراط) و خرِفُن (گزنفون) را میگویی؟! 🎬وقتی پدر وارد تفکّر خانه سقراط میشود غلام در بیان عظمت تعالیم سقراطی به او میگوید: «مدّتی قبل ککی ابروی خِرِفُن را گزید بعد هم پرید روی سر سُکراتیس. سُکراتیس از خِرِفُن پرسید: هر پرش کک چند برار طول پایش است؟! ...[ و شروع در نحوه ی محاسبه اندازه ی پای کک😄] 🎬خرفُن از سکراتیس پرسید: آیا حشرات از طریق دهان پوزه مانندشان وزوز میکنند و یا از راه مقعدشان؟ سکراتیس گفت: روده حشرات باریک است و هوا با فشار از مقعد خارج میشود این خروج پر تراکمِ هوا مثل شیپور نوایی پر طنین است! سترپسیاذیس (پدر): پس کفل حشرات نوعی شیپور است! چه کفل نوازی با شکوهی! مرحبا سکراتیس! شاگرد: یکبار هم مارمولکی رشته افکار سکراتیس را پاره کرد! .... 👈یک فرازی هم از انتهای کمدی بادها که منجر به آتش کشیدن تفکّرخانه ی سقراط میشود را نقل میکنم: 🎬پدر: [در حال کتک خوردن از پسر]: این من بودم که یادت دادم چطور با زبان بازی حق را ناحق کنی. حالا میخواهی به من ثابت کنی که کتک زدن پدرت حق است؟! پسر: چنان مهر بر دهانت میزنم که مات و مبهوت خفقان بگیری! ... حالا که استاد اصلاحم کرده در عالمی از افکار مبتکرانه استدلالها و تعمق زندگی میکنم و میتوانم کتک زدن پدر را عملی شایسته جلوه بدهم. پسر عزیزم بیا از خرفن و سکراتیس حقه باز انتقام بگیریم! ... 🎬سکراتیس (از میان پنجره): آهای روی سقف چکار میکنی؟! سترپسیاذیس(پدر) (به تقلید از سکراتیس): در آسمان سیر میکنم و به خور‌شید می اندیشم! ... عاقبت کفرگویی همین است! 🔸«حکمت بزرگ شمرده شدن گناه استهزاء در قرآن کریم»🔸 قرآن کریم یکی از مهمترین ترفندهای مخالفان انبیاء الهی را استهزاء عنوان میکند. یک گناه بزرگی هم آن را عنوان میکند که خود خدا پاسخش را میدهد. در تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم آمده که همه را بخشید ولی دستور ترور و اعدام استهزاء کنندگان را صادر کرد. ولی چرا؟! آیا صرفا برای انتقام و تلخی طعم تحقیر و استهزاء است؟! آیا یک انتقام شخصی است؟! یا سرّ دیگری دارد؟! 💡به ذهنم خطور کرد استهزاء مقدّسات و اولیاء در واقع بزرگترین گناه در حقّ جامعه و توده ی مردم است. استهزاء سدّ عن سبیل الله میکند. تهمتی بزرگ است که به دلیل محسوس و لذت بخش بودنش و سادگی عوام زود میگیرد. آن هم تهمت نامعقول بودن و مسخره بودن پیام اولیاء الهی! استهزاء اولیاء الهی بسان بریدن سر آنها در عالم معنا و هلهله و شادی برای آن است. 👈استهزاء ادّعای این تهمت بزرگ است که آنقدر پیام اینها به شکل محسوسی واضح البطلان است که خنده آور و مضحک است. همین استهزاء و لذّت بردن و خندیدن ناشی از هتک عرض اولیاء الهی باعث میشود دیگر حرف آنها شنیده نشود! با دیده ی عظمت به آن نگریسته نشود! فضای فاخر اندیشه و سکوت وجودی برای گرفتن و فهمیدن عمق پیام آنها ایجاد نشود. 👈از آنجا که دعوت اصلی اولیاء الهی به عالم غیب است که به گونه ای خلاف محسوس و عالم اوهام انسانهاست اگر زمینه ی مناسب اخلاقی و فضای فاخر اندیشه ورزانه پرورش داده نشود زمینه برای تمسخر زیاد دارد. همین است که باید در دهان آریستوفانهای کذّاب زد و الّا سقراطها باید جام زهر را با رأی اکثریت سر بکشند! استهزاء اولیاء بزرگترین خیانت در حق توده ی مردم است.
باسمه تبارک و تعالی «به کی رأی میدین؟!» «نیاز مؤکد مؤمنین به روحیه تفاوت پذیری و برائت گریزی» 🔹این روزها مدام مورد این پرسش قرار میگیریم که به کی رأی میدین؟! وقتی میگویم جمع بندی قطعی هنوز ندارم و فلانی از فلان نظر بهتر است و بهمانی از فلان نظر تعجّب میکنند! بلکه گاهی احساس میکنم از چشمشان می افتم! دیدم خودش پدیده ای است. گویا چندان با حالت شک و تردید میانه ای ندارند. اصلا نشانه ی خوبی آن را تلقّی نمیکنند. 👈آری یکی از آسیبهای رایج میان قشر متدیّن و مؤمن ضعف در روحیه ی تفاوت پذیری و به دنبال آن زمینه برای روحیه ی برائتی شدن است. از اینجاست که نیاز اساسی جامعه ی ایمانی همواره ایجاد فرهنگ تفاوت پذیری و برائت گریزی است. ✔شاید انس آنها با قطعیّات و یقینیات ایمانی که در قرآن و سنّت با آن مواجه هستند باعث شده که گمان کنند در عرصه های دیگر هم موضعی قاطع داشته باشند. در حالیکه با توجّه به پیچیدگی های درک حقیقت در امور مختلف و همینطور اختلاف مراتب درک و اولویتها بین انسانها تفاوت در این زمینه گاهی بسیار طبیعی میتواند باشد. ✔از همینجاست که همین حالت میل به جازم و قاطع بودن میتواند آبستن اختلافات و تفرقه های بسیار شود. راهکار دین برای حلّ این آسیب طبیعی تأکید مؤکّد بر ترجیح مصلحت وحدت و پرهیز از تفرقه و شقّ عصای جامعه ی ایمانی است. بالا بردن جنبه ی مؤمنین و تأکید بر روحیه ی تفاوت پذیری و وحدت پیرامون اصول است. چنین وحدتی نشانه ی تقوای دینی شمرده شده و تنازع در اموری که به این وحدت لطمه بزند چه به حق یا ناحق منع شده است. 🔹مرحوم کلینی در باب درجات الایمان روایات مهمّی از اهل بیت علیهم السلام در زمینه ایجاد روحیه ی تفاوت پذیری و برائت گریزی جمع آوری نموده است. در این روایت به صراحت از مفهوم درجات مؤمنین سخن گفته شده و از آن این نتیجه گرفته شده که بنا براین باید همدیگر را تحمل کنید. همانطور که ما هم شما را تحمّل میکنیم و از شما برائت نمیجوییم! «فَيَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَبْرَأَ مِنْكُم‏؟!» در همین روایات سرّ اصلی روحیه ی برائت جویی به نوعی تکبّر موجود در انسان ارجاع داده شده است. 👈گمان نکنید این تبرّی ریشه در ولایت پذیری، حقیقت طلبی و غیرت دینی دارد! نخیر! این ریشه در استکبار نفسانی دارد. کسی که هم عقیده ی تو نیست را مایلی از خود برانید! مسأله در واقع خودت هستی! نوعی انانیت است. 📖«قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّا نَبْرَأُ مِنْهُمْ إِنَّهُمْ لَا يَقُولُونَ مَا نَقُولُ قَالَ فَقَالَ يَتَوَلَّوْنَا وَ لَا يَقُولُونَ مَا تَقُولُونَ تَبْرَءُونَ مِنْهُم‏؟!» ✋ریشه ی تبرّی شما ولایت ما نیست بلکه همان «لا یقولون ما نقول» است! استکبار است. این شیطان است که حکم به تفرقه و جدایی میکند. در روایت دیگر حضرت میفرماید همینکه ولایت ما را قبول کرده اند دیگر از هم تبرّی نداشته و با وجود تفاوتها همدیگر را تحمّل کنید. 👈در روایت دیگر امام صادق علیه السلام ریشه ی این تفاوتها را در حکمتهای عمیق آفرینش و اسرار سرّ القدری بیان میفرماید و اینکه بدانید در این تفاوتها نکته هاست! نه تنها برائت نجویید بلکه در درونتان ملامتگر هم نباشید! 📖«لَوْ عَلِمَ النَّاسُ كَيْفَ خَلَقَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى هَذَا الْخَلْقَ لَمْ يَلُمْ أَحَدٌ أَحَدا» 👈سپس بیان میشود که این خداوند است که انسانها را مختلف آفریده است. اصل این اختلاف و حکمتش را انکار نکنید! توقّع نداشته باشید همه مانند هم باشند! جنبه ی خودتان را در این زمینه بالا ببرید. 👈پیش فرض برائت جویی نوعی تضادّ و تعارض است نه فهم تشکیکی و درجه ای از ایمان و مراتب فهم مؤمنین. بر اساس روایات اساسا مؤمنین اصناف گوناگونی اند! برخی فضیلت بیشتری دارند! برخی در نماز و امور عبادی بهترند! برخی هم در بصیرت و عقل اجتماعی و سیاسی برتری دارند! 👈اینها هر کدام درجاتی است و به واسطه ی این اختلافات هرگز نباید از یکدیگر دوری کرده و تبرّی داشته باشید! تفاوت پذیر باشید! مادامی که اصل یعنی قبول ولایت ما وجود دارد همدیگر را تحمّل کنید! 📖«مَا أَنْتُمْ وَ الْبَرَاءَةَ يَبْرَأُ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ بَعْضُهُمْ أَفْضَلُ مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَكْثَرُ صَلَاةً مِنْ بَعْضٍ وَ بَعْضُهُمْ أَنْفَذُ بَصَراً مِنْ بَعْضٍ وَ هِيَ الدَّرَجَات‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۷) «برهانی به نام علی» 🔹شب عید غدیر برای نماز به خوابگاه دانشگاه رفتم. بین نماز گفتم چند کلمه ای هم صحبت کنم. عرض کردم برای شناختن پدیده ها از راه های مختلفی میتوان وارد شد. از راه درک ماهیّتش، یا از راه شناخت علّتش، یا از راه شناخت ضدّش، یا از راه شناخت پیامدهایش و... . 🔸ولی یک راه آسانتر و سریعتر و مطمئنتر هم هست. آن هم شناخت یک امر از راه شناخت ثمرات و میوه های آن است. گاهی میتوان با دیدن نمونه کار یا تست کردن یا چشیدن چیزی حقایقی را به وضوح درک کرد که با مدّتها بحث و تحقیق اصلا نمیشود فهمید. مثلا در عرصه ی صنعت کشوری مثل آلمان وقتی بنز میسازد میخواهد اوج قدرت صنعت خودش را به رخ بکشد! بنز خودش برهانی است برای خودش. همین بنز را ببینی و سوار شوی عمق تفاوتها و رشد صنعت را درک میکنی. 🔹در امور فرهنگی هم همینطور است. در نزاع این هفتاد و دو ملّت و این همه ملل و نحل هم به دنبال مقایسه میوه ها باشید. به جای اینکه بروید و عمری به استدلالهای عجیب و غریب اینها بپردازید بگویید هر کدام میوه و محصول نهایی خودش را عرصه کند! «قُلْ تَعالَوْا نَدْعُ‏ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ ...» 🔸ویحکم لا تغترّوا! بروید بگردید! کجا این فلسفه ها و این ادیان و مذاهب میوه ای مثل علی و حسین بن علی ها عرضه کرده است! خاک بر فرق من و تمثیل من! آخر مگر بنز و پراید را میشود مقایسه کرد؟! بروید نهج البلاغة بخوانید تا این میوه های اسلام را بشناسید. راه میانبر همین است. علی خودش برهان ماست. وجود مبارکش در نفوس عقیده می آفریند. و خدا را شکر که با علی و حسینش درک حقیقت بر شیعیان آشکار و آسان شد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۸) «امیر المؤمنین و مصالحه و ائتلاف با شیخین» 🔹روز غدیر امسال مصادف شده با آخرین تبلیغات ریاست جمهوری نظام مقدّس جمهوری اسلامی ایران. این روزها دغدغه ی ائتلاف و اجماع و مصالحه بین دو نامزد اصلی خط اصیل انقلاب بین مؤمنین به وجود آمده است. اینکه نکند این اختلافات جزئی باعث نوعی تفرقه شود که جناحی سر کار بیاید که به شکل عمیقی باورمند به اصول این انقلاب نورانی نیست. 🔸برای عدم ائتلاف میان این دو نامزد مؤمن و محترم دو استدلال برجسته وجود دارد. یکی اختلافات جزئی که با هم دارند و هر کدام خود را در آن بر حق میداند. و دیگر هم احتمال اینکه بدون ائتلاف هم جبهه ی انقلابی بتواند رأی بیاورد. 💡به ذهنم خطور کرد برای نقد این دو انگاره استدلال به سیره ی امیرالمؤمنین کافی است. حضرت ولو دلخواهش نبود در واقع برای حفظ اسلام با شیخین به نوعی ائتلاف و مصالحه نموده و نوعی اجماع پیدا کرد. از حق خود گذشت و تولد اسلام سنی را بر کفر ترجیح داد. ✔حفظ برخی اصول آنقدر اهمیت دارد که برای آن حتی با شیخین هم باید کنار آمد. ائتلاف کرد. آن هم تنها به خاطر خوف از اینکه اقدام و اصرار باعث از میان رفتن اسلام شود. یعنی نه حتی اطمینان بلکه خوف! اینقدر برخی امور باید مورد احتیاط قرار گیرد: 📖«خَشِيتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلَامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُم‏» ⛔بی پرده عرض میکنم. اگر این دو نامزد محترم با علم به این خوف باز با هم به ائتلاف نرسند هر دو از چشمم می افتند. نشانه ی بزرگی بر کم تقوایی یا جهل است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۸۹) «نکاتی پیرامون کتاب اخلاق باروخ اسپینوزا» «الگوی اسپینوزایی در تألیف کتاب درسی و فلسفی» «بردگی و آزادی معنوی» 🔹به مناسبتی شروع به بررسی برخی قسمتهای کتاب «اخلاق» اسپینوزا کردم. کتابی که به عنوان یکی از مهمترین کتب تاریخ فلسفه دانسته میشود. فلاسفه بعدی تأثر خاصی از این اثر داشته اند. فیلسوف یهودی هلندی که تقریبا معاصر ملاصدرا بود و به سبب انتقادات دینی و عقیده ی وحدت وجودی تکفیر و از جامعه دینی رانده شده بود. 👈خدای اسپینوزایی نوعی خدای وحدت وجودی است که بر شبیه همان برهان مشهور در فضای اسلامی تکیه میکند که از وجود غیر متناهی خداوند متعال بر وحدت وجود استدلال میشود. به اعتقاد او هم ممکن نیست دو جوهر نامتناهی هم‌زمان وجود داشته باشند؛ فلسفه و اخلاق وی امتدادی از این طرز نگاه است. معروف است که انیشتن هم میگفته تنها به خدای اسپینوزایی ایمان دارد. 🔹سه نکته برجسته را که هنگام مطالعه ی این اثر نظرم را جلب کرد بیان میکنم: 1⃣یکی اینکه در مباحثی که به شکل مشترکی برای بشر دغدغه بوده است خیلی خوب است ببینیم انسانها در فرهنگها و سنّتهای مختلف فکری و در زمانهای گوناگون چگونه اندیشیده اند و چه شکارهایی زده اند. گاهی حقیقتا برای انسان محقّق حاوی نکات ارزنده ای است. مخصوصا وقتی این نکته را در نظر داشته باشیم که ما شیعیان بسان یک اقلّیتی در بین مسلمین و مسلمانان نیز یک امّتی محدود بین امم دیگر هستند. ⬇
👈انسانها با دغدغه های مختلف و استعدادهای مختلف و انگیزه بسیار در مسائل مشترک با ما حجمی عظیم از تلاش را رقم زده اند که شاید به واسطه آن بخشی از حکمت که گمشده ی مؤمن است را پیدا کرده باشند. 👈تجربه ی عقلانی گسترده ای را به فعلیت رسانده اند. باید از اینها بهره برد. اینها خودش تجارب بشری است. مشتغلین به تفکّر و فلسفه اسلامی نباید خودشان را از مطالب مفید فلسفی که در غرب ظاهر شده محروم کنند. مخصوصا مطالب آنهایی که با ادبیّاتی نزدیک به همان فضای مرسوم مشّائی برایشان قابل فهم است. اسپینوزا نیز اجمالا در همین فضای عقلگرایی و استدلالی وارد بحث میشود. 2⃣نکته ی دوّم نظم اعجاب بر انگیز اسپینوزا در تألیف کتابش بود. یک نظم هندسی و خط کشی شده که نمونه اش را در کتب دیگر بین خودمان به این شکل سراغ ندارم. چیزی شبیه مطلوب فلاسفه ی تحلیلی امروزین در وضوح و تمایز و نظم و ترتیب و پرهیز از هر نوع حاشیه روی است. کتابش ۵ بخش دارد. در هر بخش ابتدا با عدد تعریف مفاهیمی که در آن بخش استفاده میکند را ردیف میکند. سپس با عدد اصول متعارفه ای که مبدأ تصدیقی گزاره های آن بخش میباشد را ردیف میکند. سپس با عدد قضایایی که مورد ادّعای او در آن بخش است را ذکر میکند. سپس بعد از هر قضیه برهان آن را بدون حشو و زائدی بیان میکند و احیانا ذیل آن برهان توضیح یا تبصره یا اصول موضوعه را بیان مینماید. به عنوان نمونه در بخش نخست کتابش که در مورد خداوند است ۸ تعریف و ۷ اصل موضوعه و ۳۶ قضیه دارد. برای اختصار و دقّت در محتوای مباحث نیز مدام به عدد مطالبی که سابقا بیان کرده یا بر آن برهان اقامه نموده اشاره میکند. حقیقتا نظم بدیع و حساب شده ای است و خیلی مناسب مباحث برهانی و فلسفی است. میشود از آن الگو گیری کرد. 3⃣نکته ی سوّم هم بحثهای مفیدی است که بیان نموده است. سر نخ ها و الگوها و سازه های فکری فراوانی میتوان در اینگونه آثار یافت که یک فکر فلسفی وقتی وادی دیگری پیدا کرده آنها را تجربه نموده است. اینها میتواند تجربه های درس آموزی باشد و میتوان از محصولات آن و یا از برخی نکات مهمی که بعضا در لا به لای مباحث جوانه زده در جای دیگر استفاده نمود. 🔹کتاب اخلاق اسپینوزا ۵ بخش دارد. بخش نخست در مورد خداوند است. بخش دوم هم در باب طبیعت و منشأ نفس است. بخش سوّم نیز در باب منشأ و طبیعت عواطف است. بخش چهارم در باب قوّت عواطف است که اسپینوزا آن را بردگی و بندگی انسان نامیده است. در اینجا به وضوح اندیشه ی آزادی معنوی را مطرح کرده و بحثهای شیرینی در باب روح متعالی مطرح کرده است. مقایسه این قسمت با مباحث حکمای اسلامی و همینطور شهید مطهری در زمینه آزادی معنوی مفید است. 👈از نظر او انسانی که عقلش محکوم عواطف دیگرش است و امیر آنها نشده برده ای بیش نیست. و در بخش پنجم و انتهایی کتاب نیز در زمینه ی قدرت عقل و همان بحث آزادی واقعی و آزادی معنوی انسان بحث میکند. ✔این بخش سوّم تا پنجم خیلی مباحث مهمّی در باب اخلاق دارد. علمای دانش اخلاق ما که کتبی مانند جامع السعادات و مانند آن را دنبال میکنند حتما باید به مباحث این قسمت نظر کنند. هرگونه نقد و بررسی این کتاب راه را برای باز شدن بحثهای استدلالی و غنی تر در دانش اخلاق باز میکند. انصافا در مستوای استدلالی بالایی سعی کرده اخلاق را ببندد. چیزی شبیه ابن مِسکویه ما در فضای فلسفه غرب در زمینه علم اخلاق است. اخلاقی استدلالی و عالمانه که میتوان مباحثش را با مباحث اخلاق ارسطویی و همینطور اخلاق اسلامی مقایسه کرد. خوب است این کتاب را با طهارة الاعراق مسکویه مطالعه تطبیقی نمود. 🔹میوه ی نهایی این بحث نیز تولّد انسانی با نیروی عقلانی عشق الهی است که معدن همه ی فضائل شده و به سعادت رسیده است. در همین بحث نقدهای جدّی او به آزادی غربی به معنای امروزی روشن میشود. در بخش پنجم و نهایی کتاب که در زمینه ی قدرت عقل است و اخلاق عقلی و سعادت انسان است بر ۴۲ قضیه برهان اقامه میکند. دو قضیه‌ی انتهایی این بخش و کتاب را ذکر میکنم: ✔قضیه ۴۱: «حتی اگر ما به سرمدیّت نفس خود علم نمی داشتیم، باز هم پارسایی و مذهب و مطلقا تمام اموری که در گذشته نشان داده ام که به شهامت و کرامت نفس مربوط اند در درجه ی اوّل اهمیت قرار میدادیم» 👈در ذیل این قضیه بعد از بیان برهان در تبصره ای مطلب مهمی بیان میکند. در دیدگاه اسپینوزا انسانها آزادی را در تسلیم شدن برای شهواتشان میدانند فلذا حتّی آنهایی که پارسایی دارند و به انگیزه ی بهشت و جهنّم شهواتشان را محدود میکنند در واقع برای شهواتشان شهواتشان را محدود میکنند و در نهان باز آزادی را در تسلیم شدن در برابر این شهوات دانسته اند. 👈نشانه اش هم همین است که اگر بهشت و جهنّمی نبود اینها هم خود را به کام این شهوات می انداختند! در حالیکه حتّی اگر بهشت و جهنّم هم نبود آزادی واقعی و سعادت و لذّت واقعی در تبعیّت از عقل و برون‌رفت از تسلّط این شهوات بود: ⬇⬇
📖«اغلب مردم چنین معتقدند که آنها وقتی آزادند که مجاز باشند خود را تسلیم شهواتشان کنند. و وقتی که ملزم میشوند که طبق احکام الهی عمل کنند قسمتی از حقوق خود را از دست میدهند و لذا به عقیده آنها پارسایی مذهب و به طور مطلق تمام امور مربوط به ثبات نفس بارهای سنگینی هستند که امیدوارند پس از مرگ آنها را فرو گذارند ...» ✔قضیه ۴۲:«سعادت پاداش فضیلت نیست بلکه خود فضیلت است. جلوگیری از شهوات موجب این نمیشود که ما از سعادت لذّت ببریم؛ بلکه بر عکس لذّت از سعادت است که ما را قادر به جلوگیری از شهواتمان میکند» 👈در ادامه در انتهای کتاب و توضیح این فراز میگوید: 📖«از آنچه گفته شد در می یابیم که قوت انسان دانا چیست و تا چه اندازه بر انسان نادان که تنها تحت هدایت شهوات خویش است برتری دارد؛ زیرا انسان نادان علاوه بر اینکه به طرق متعدد دستخوش علل خارجی است هرگز از آرامش راستین نفس برخوردار نیست به علاوه تقریباً از خود از خدا و از اشیاء ناآگاه است و به محض اینکه از انفعال باز می ماند از هستی نیز باز می ماند. بر عکس انسان دانا از این حیث که این چنین اعتبار شده است. تقریباً هیچ وقت دچار انقلاب روحی نمیشود و با ضرورت سرمدی خاصی از خود از خدا و از اشیاء آگاه است هرگز از هستی باز نمیماند و همواره از آرامش راستین نفس برخوردار است»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۰) «نگریستن از پنجره ی ازل و ابد» «ابد درمانی» 🔹یکی از درمانهای دینی که داروی بسیاری از بیماری های لاعلاج روح انسان است معجونی به نام «ابدیّت» است. بسیاری از دغدغه ها، استرسها، نگرانی ها، دردها و... با «ابد درمانی» معالجه میشود. وقتی انواع و اقسام مشکلات پشت به پشت هم به انسان هجوم می آورد احساس درماندگی نکنیم. 🔸بلند شویم و بار دیگر از پنجره ی ازل و ابد به اکنون خود بنگریم! آن وقت است که حقیقت را بهتر درک میکنیم. صبور میشویم. بصیرت پیدا میکنیم. آرامش عمیق پیدا میکنیم. مهربان میشویم. زلال و پاک میشویم. ⛔راستش مشکل خیلی ها این است پنجره ی ازل و ابد خانه ی وجودشان را فراموش کرده اند. بازش نمیکنند تا نور و هوای تازه بیاید. از پنجره ی ازل و ابد به اکنونت نگاه کن! آن وقت میفهمی چه چیزی را باید جدی بگیری و چه چیزی را نه! ✔آدمی به دلیل حس گرایی که دارد همواره مبتلا به یک بیماری ادراکی است. زمینه ی این را دارد که در اینجا و اکنونش اغراق کند. دچار بیماری اکنون زدگی شود. چاره اش بیرون آمدن از حجاب اکنون است. 🔻قرآن زیاد بخوانیم! درمان دردهاست. انسان را به عمیقترین لایه های هستی برده و از آن افق او را به نگریستن به اکنونش دعوت میکند. از ما ورای زمانها و مکانها به زمین مینگرد و حوادث آن را برایمان معنا میکند. از آنجا اکنونمان را باز میکند و دعوتمان میکند اکنون را از آنجا بنگریم؛ با باز کردن پنجره ایّامی مثل یوم الحسرة، یوم الآزفة، یوم القیامة، یوم الحساب، یوم یقوم النّاس لربّ العالمین و یوم الخلود به انسان میخواهد وسعت دید بدهد. بصیرش کند و از اکنون زدگی برهاند🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۱) «شجاعتر از شجاع» «از ملامتها نمی هراسم» 🔹پیام ناشایست یکی از نامزدهای انتخابات را در تحقیر و استهزاء نماینده ی انصرافی دیگر دیدم که نوشته بود: «😉نموندی دیگه! پوششی دوّم انصراف داد» و کلام آن نماینده عزیز هم برایم ستودنی بود که: «از ملامتها نمی هراسم»! 🔸یکی از گردنه ها برای آنهایی که به دنبال آن نور ازل و ابدند عقبه ی کؤودی به نام «ملامت ملامتگران» است. چه بسیاری که در اینجای راه به درّه ی هلاکت سقوط کردند و از راه حقیقت جدا شدند! برای عبور از این گردنه باید عیار دیگری از شجاعت و پاکی را نشان داد که: «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِم‏» 🔹باید در برابر ترس از ملامتها شجاعت ورزید! از شجاعت برای مدح و ذم دیگران به مقام والای شجاعت توحیدی نائل شد. شجاعتر از شجاع شد. آزاد آزاد از تعلّقات غیر خدایی گردید که: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّکَ لَا تَکُونُ لَنَا وَلِیّاً حَتَّى لَوِ اجْتَمَعَ عَلَیْکَ أَهْلُ‏ مِصْرِکَ‏ وَ قَالُوا إِنَّکَ رَجُلُ‏ سَوْءٍ لَمْ یَحْزُنْکَ‏ ذَلِکَ» 🔸اینها دیگر منطق توحیدی است. همان منطقی که حسن و حسین را امام میکند سواء قاما أو قعدا. فضیلتها در این وادی رنگ و بوی دیگری می یابد. همان منطقی که در آن به فرموده ی مولایمان «أَفْضَلُ‏ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْد» میشود. در آن علم قرین حلم و سکوت میشود. در آن شجاعت فروشی و فضل فروشی و تقوا فروشی و تواضع فروشی و دیگر فروشندگیهای مشرکانه جای خود را به بندگی خالصانه آن نور ازل و ابد میدهد که: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِي‏ نَفْسَهُ‏ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِباد»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۲) «تجربه ی امر متعالی» «حسّ شور و رهایی در ذکر شریف لا اله الّا الله» 🔹برای حضور در مراسم عروسی به تهران آمدم. کنارم یکی از از اقوام که سابقا مسئولیّتی در برخی کشتیها و ناوهای ایرانی در اقیانوس داشت نشست. گاهی ماه ها در دریا بودند. با توجّه به روحیّات و دنیای ذهنی ایشان صحبت از زندگی در کشورهای خارجی و ادیان مختلف و... به میان آمد. 👈فهمیده بود که خیلی از این آداب و رسوم و ساختارها ریشه ی راسخی ندارد. بتهایی است که ما برای خودمان ساخته ایم. میگفت در دل دریاها با مطالعه ی تاریخ و سپس جغرافی بتهای ذهنی اش شکسته شده. فهمیده آدمی خیلی گزینه های بیشتری از آنچه فکر میکند در پیش رو دارد. نباید نسبت به جغرافیا یا تاریخ خاصی تعصّب داشت. 👈عرض کردم به این دو نجوم را هم اضافی کنی جالبتر میشود. گاهی در آسمانها هم نگاه کن! مخصوصا در دل شب! مخصوصا در آرامش کویر! اصلا میدانستی یکی از عوامل رنسانس همین فرو ریختن بتهای تصوّری ناشی از اکتشافات عظیم جغرافیایی و تحوّل هیئت بطلمیوسی به کپرنیکی بود؟! البته فضای بعد از فرو ریختن آن تصوّرات قدیم و این تحوّلات بزرگ هر چند دلیل متقنی نداشت ولی به نفع مادّی گرایی تمام شد. 🔹در ادامه ضمن تحسین ایشان بحث را به اینجا کشیدم که دیده ای بعد از شکستن هر بت احساس رهایی داری؟! احساس نوعی رنسانس و تولّدی دوباره! ولی میدانی بزرگترین بتها و بت شکنی چیست؟! تا کسی به مقام بندگی محض نرسد و همه ی بتها را نشکند آن رهایی محض را درک نخواهد کرد. و آن رهایی محض با احساس کوچکی در برابر حقیقتی بزرگ گره میخورد! 👈آن تحوّل بزرگ وقتی رخ میدهد که ابراهیم وار تبر را بر دوش برداشته و تیشه به ریشه ی بتهای بزرگ انانیّت و شرک و پندارهای آفل بزنیم و آن وقت است که تازه میفهمیم انبیاء و اولیاء الهی ما را به چه حقیقت بزرگ و آزادی عمیقی دعوت میکردند! 👈راستی که ما نفهمیدیم که دین چیست! ما بیچارگان در درون بت خانه ای بس عظیم داریم. هر زمان در حال طواف دور آنهاییم. هیچ وقت خودمان نیستیم. آن خودی که عاشق طواف بر محور حقیقت و سرچشمه ی واقعی خودش است: «وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ‏ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ الدِّين‏» 👈دیدم چشمش برق افتاد. گفت من چند بار در دل دریا وقتی خودم بودم و آسمان و اقیانوس و لحظات وخیم غرق شدن که مسئولیّتش با من بود تجربه اش کردم. آنجایی که عظمت حقیقتی عظیم به من احساس نقطه بودن میداد و لذّتی بزرگ به ارمغان می آورد. آری: «وَ إِذا مَسَّكُمُ الضُّرُّ فِي الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلاَّ إِيَّاهُ» 🔹این همان لحظه ی نابی است که امروزه در قالب مفهوم تجربه ی بی کرانگی امری متعالی به تواتر گزارش شده است. تجربه ای در مواجهه با آسمان بی کران یا اقیانوس عظیم یا تصوّر ازل و ابد و یا غرق شدن در عظمت زیبایی گلبرگهای یک گل زیبا یا پرهای رنگارنگ یک پروانه یا لطافت شبنم بر برگها نشسته یا در سجده های خاضعانه در دل خلوتهای سحری یا هنگام حرکت عظیم حجّاج به سمت صحرای عرفات و مناسک حجّ و ... . 👈تجربه ای که در مقیاس ادراک و محاسبه در نیامده و توأم با احساسی از شگفتی بزرگ است. تجربه ای از حضور در محضر واقعیّت عظیم که باطن انسان را با نوعی از احساس کوچکی و ناچیزی به سجده انداخته و احساسات نوینی از خضوع و خشوع در وجود آدمی بر می انگیزاند. احساسی از کوچکی که در دل خود متضمّن احساسی از بزرگی و رهایی در برابر هر چیز دیگری در برابر این محضر با شکوه با خود دارد. 👈تجربه ای که یکباره لایه های متراکم أنانیّت و پرده ی پندارها را دریده و انسان را در برابر توده ی عظیم و بسیطی از واقعیّت قرار میدهد. تجربه ای که برای مؤمنین با خود لمحه ای از حس وجودی «لا اله الّا الله» را دارد. احساسی که پر از رهایی و شور انگیزی است. نوعی حماسه است. 👈بعد از پیدا کردن این تجربه هاست که گفتن این ذکر شریف به انسان میچسبد. با چنین تجربه هایی است که وجود انسان برای گفتن این ذکرهای شریف خیز بر میدارد و حلاوت دیگری در آنها می یابد. برای غیر مؤمنین هم که توانایی تفسیر مطلوب و افتادن در پی لوازم آن را ندارند نیز دلالتها و اعجابها دارد. 👈خدا روزیمان کند. تجربه ای است که تا انتهای عمر انسان را رها نمیکند. انسان را و همه ی دغدغه های خرد و کلانش را به چالش میکشد و او را به پیدا کردن دغدغه های بزرگ و تفکّر عمیقتر در راز هستی دعوت میکند. 💭بنده خدایی این تجربه را در جای دیگر پیدا کرده بود. هنگام کوه نوردی پایش لغزیده و یک لحظه احساس کرده بود که در حال سقوط است و در همین لحظه این تجربه ی ناب را پیدا کرده بود. و چقدر این تجربه ها عمیق است که سالها سر سفره ی آن نشسته و از آن تغذیه ی عاطفی و انگیزشی میکرد.
باسمه تبارک و تعالی دلایل مشارکت پایین در انتخابات 1⃣عدم اجماع بین جبهه ی انقلاب در حالیکه این اجماع خود انگیزه ای قوی برای تبلیغ اصل مشارکت و شور آفرینی بود 2⃣دعواهای بین طرفداران جلیلی-قالیباف و تخریب شخصیتی محسوس چهره های انقلابی که از نظر جماعت مترددین خود دلیلی روانی بر بطلان و شرکت نکردن بود 3⃣ترجیح بلا مرجح بودن انتخاب بین جلیلی و قالیباف در میان کثیری از جماعت مترددین در شرکت که خود ترجیحی برای عدم شرکت و رهایی از الم انتخاب بود 4⃣مردد و متحیر ماندن بسیاری از کنشگران سیاسی بین جلیلی و قالیباف و انتظار برای کنار کشیدن یکی که باعث دشواری تبلیغ شخص خاص از سوی آنان به اطرافیان و جامعه و در ادامه تبلیغ به مشارکت در ضمن تبلیغ به شخص خاص بود. 5⃣مناظرات تلویزیونی کم رمق و غیر حرفه ای و گرم نشدن تنور انتخابات 6⃣بیماری تزریقی به جامعه ی ایرانی به نام نا امیدی و پمپاژ دائمی و تشدید شونده ی آن توسط دشمنان و بد خواهان و جاهلان 7⃣نیامدن معنادار سلبریتی ها به بازار انتخابات به عنوان مراجع تقلید بسیاری از انسانهای عصر رسانه و فضای دیجیتال 8⃣خستگی جامعه از فضای انتخابات و انتخابگری و دعواهای انتخاباتی با توجه به نزدیکی پیش بینی نشده زمانی به انتخابات سابق 9⃣توأم نشدن انتخابات ریاست جمهوری با انتخابات شوراهای شهر و روستا که عاملی برای رونق بیشتر انتخابات در شهرستانها و روستاهاست 🔟تکانه های چالش نوظهور جهانی روند نسبی کاهش مشارکت انتخاباتی با ظهور خود بسندگی و بی مسئولیتی ناشی از دنیای سایبر و همچنین ظهور انسان پست مدرنی که بدبینی و نگاه شکاکانه ی غلیظی نسبت به پدیده ی سیاست دارد. پیامدهای نوعی فردگرایی تشدید شده که متضمن نوعی کلبی گرایی سیاسی و بی رغبتی به حوزه ی مسائل عمومی است. ⚪از زاویه ی دیگر جماعت رأی نداده ها چند طیف اند: 1⃣شاید حدود ۳۰ درصد از جماعت کم تفاوتها و همچنین منتقدان باشند که نظرشان برای مشارکت به دلیل مشکلات اقتصادی و فرهنگی و تبلیغات سوء و عدم اجماع سیاسی اصولگراها و عدم تبلیغ سلبریتی ها و توأم نشدن با شور انتخابات شوراها در مناطق محرومتر جلب نشد 2⃣حدود ۱۰ درصد از جماعت بیخیال ها و بی تفاوتهای مطلق 3⃣حدود ۱۰ درصد که نسبت به پدیده ی قدرت به شکل غلیظتری بد بینی و شکاکیت پیدا کرده اند (جماعت همه یکی پنداران و فرقی ندارندگان😀 که هر چند روحیه ای نوین است که به شکل تشکیکی در جامعه پخش است ولی در اینها خلوص و غنای بیشتری یافته) 4⃣حدود ۵ درصد جماعتی ضد انقلاب و ضد نظام حاکم به شکل جدی 5⃣حدود ۵ درصد و... 😕
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۳) «مراقبه و تقوا» 🔹یکی از بزرگترین موهبتهای الهی به بندگان خاصّش مراقبه است. از هزاران هزار شاید یکی لایق این هدیه ی آسمانی شود. اینکه انسان فعالیتهایش را در حالتی از خودآگاهی نسبت به رعایت محضر خداوند متعال انجام دهد. معنایی به این مهمّی چیزی نیست که در مفاهیم قرآنی و دینی مورد توجّه قرار نگرفته باشد. 🔸«تقوا» با توجّه به موارد استعمال آن طوری است که معنای این مراقبه را هم دارد. استقامت بر صراط مستقیم جز در فضای خودآگاهی و مراقبت دائمی قابل تحقّق نیست. از اینجاست که در مفهوم تقوا نوعی مراقبت هم نهفته شده و تقوای بیشتر ملازمتی قطعی با مراقبه ی بیشتر دارد. 🔹برای آنهایی که تجربه ی این حالت را دارند یکی از لذّت بخش ترین مقاطع زندگی همین زمانهای مراقبه و فرو رفتن در لباس تقواست. احساس نوعی حفاظت شدگی و تمسّک به ریسمان محکم و نشستن در کشتی نجات را دارد. نوعی نشاط و سرزندگی و حیات برتر. ورود به حصنی حصین و مقامی امین! 🔸همینکه انسان از آن بیرون می آید احساس نوعی در به دری و پرت شدگی به درّه حوادث و تمام شدن بیمه را دارد. پر از دلهره و اضطراب سانحه! وقتی انسان به لایه های عمیقتر لطافت و آرامش سرک میکشد تازه بهتر میفهمد چطور این دلهره های رایج اصلا طبیعی نیست و چقدر برای روح لطیف آزار دهنده است. 📖«إِنَّ اللَّهَ أَيَّدَ الْمُؤْمِنَ‏ بِرُوحٍ‏ مِنْهُ‏ تَحْضُرُهُ‏ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُحْسِنُ فِيهِ وَ يَتَّقِي وَ تَغِيبُ عَنْهُ فِي كُلِّ وَقْتٍ يُذْنِبُ فِيهِ وَ يَعْتَدِي فَهِيَ مَعَهُ تَهْتَزُّ سُرُوراً عِنْدَ إِحْسَانِهِ وَ تَسِيخُ فِي الثَّرَى عِنْدَ إِسَاءَتِهِ»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۴) «یا اربعین یا بستنی؟!» 🔹شبها برای نماز که بیرون میروم بچه ها میگویند بابا بستنی بخر! هوا هم دیگر گرم شده و اینها هم در سن رشدند. انتخاب بدی نیست. معمولا به بهانه ی آنها برای خودم هم میخرم😉 واقعا در این گرما میچسبد! بستنی من را هم به اتاقم آوردند. باز کردم که بخورم یک دفعه یادم آمد که اربعینی بیشتر تا اربعین نمانده!😢 بوی جوی مولیان آید همی یاد یار مهربان آید همی ریگ آموی و درشتی راه او زیر پایم پرنیان آید همی 🔸با این کم تحرّکی اضافه وزن پیدا کردی! سال گذشته که پیاده روی اربعین مشرّف شدی یادت هست چطور کمر درد امانت را برید؟! اگر شوق زیارت و جذبه ی مولا نبود هرگز آن مسیر را به انتها نمیرساندی! پس دیگر زیاده روی نکن! میدانم ناز پرورده تنعّمی! خیلی میچسبد در این گرما بستنی بخوری! ✋ولی اگر توفیق اربعین را میخواهی باید رویه ات را تغییر دهی! لااقل اربعینی از این مرکب مراقبت کن و آماده اش کن! وزنت را کم کن! ورزش کن! نکند به خاطر این لذّتهای فانی آن توفیق عظیم ابدی را از دست بدهی! طول سال را به شوق گام زدن در مسیر مولا مگر نبودی؟! 🙏خدایا این توفیق بزرگ را از ما نگیر! مفت از دستمان نرود! همین معانی در دلم عبور میکرد که بستنی را بستم و گفتم فقط اربعین! 🔹رفقا راستی انسان تا دلش با محبّتی گرم نشود توان قیام علیه این بستنی ها و خواهشهای نفسانی و این فریبها را ندارد؛ اگر در پی ترک گناهان و طیّ درجاتیم از خدا محبّت خودش و اولیائش را بخواهیم: 📖«إِلَهِي لَمْ يَكُنْ لِي حَوْلٌ فَأَنْتَقِلَ بِهِ عَنْ مَعْصِيَتِكَ إِلَّا فِي وَقْتٍ أَيْقَظْتَنِي‏ لِمَحَبَّتِك‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۵) «ارتداد صحابه» «یا سعد أنتَ المرجَّی ...» 🔹یکی از عوامل استبعاد ارتداد صحابه آن است که وضعیّت آنها را به خودمان قیاس میکنیم که زندگیمان نسل به نسل در فضای اسلامی رقم خورده. برای ماها زمانهای فتنه عادتا گزینه ای به نام ارتداد از اسلام وجود ندارد. گذشته مان از حیث دینی مثل آینده مان اسلامی است. در تار و پود همه پیوندهایمان روح اسلامی دمیده است. 🔸ولی در صدر اسلام هرگز اینگونه نبود. چند سالی بود که از فضای جاهلیّت و شرک بریده بودند و با فضای اسلامی آشنا شده بودند. به راحتی در یک فتنه ی بزرگ مانند رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گزینه ی ارتداد در مورد آنها معنا داشت. این همان حقیقتی است که وقتی در جمعه روز عرفه حجه الوداع دستور تبلیغ ولایت آمد حضرت به آن اشاره کرد که: «أُمَّتِي حَدِيثُو عَهْدٍ بِالْجَاهِلِيَّة» 🔹عدم درک همین حقیقت و مبالغه در جایگاه صحابه باعث میشود مفهوم ارتداد که به وضوح ریشه ی قرآنی داشته و در احادیث صحیح عامه و خاصّه وارد شده برای بسیاری قابل هضم نباشد. اینکه عدول از امیر المؤمنین واقعا در ظرفی از ارتداد رخ داد که متأسفانه جامعه از ترس آن با عجله خلافت را پذیرفت: 📖«قُلْتُ لِأَبِي جَعْفَرٍ إِنَّ النَّاسَ يَفْزَعُونَ إِذَا قُلْنَا إِنَّ النَّاسَ ارْتَدُّوا فَقَالَ يَا عَبْدَ الرَّحِيمِ إِنَّ النَّاسَ عَادُوا بَعْدَ مَا قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ أَهْلَ جَاهِلِيَّةٍ ... جَعَلُوا يُبَايِعُونَ سَعْداً وَ هُمْ يَرْتَجِزُونَ ارْتِجَازَ الْجَاهِلِيَّةِ يَا سَعْدُ أَنْتَ الْمُرَجَّى وَ شَعْرُكَ الْمُرَجَّلُ وَ فَحْلُكَ‏ الْمُرَجَّمُ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۶) «موسیقی و تدلیس ماشطه» «چگونه سیزیف را خوشحال تصور کنیم!» «الَّذينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُون‏» 🔹بین نماز برای دانشجویان صحبت میکردم. گفتم به نظرتان چرا دین با موسیقی و عشقهای حیوانی و هنرهای آنچنانی و تفریحات کذایی میانه ای ندارد؟! پاسخش را به شکلی میتوان از کتاب یکی بزرگان تاریخ فقاهت و اندیشه به نام شیخ انصاری در کتاب مکاسب محرَّمه الهام گرفت. آنجایی که میگوید تدلیس ماشطه حرام است. 💅زنی یا کنیزی که قرار است انسان با او ازدواج کند و عمری تبعات این انتخابش را بپذیرد حرام است توسّط آرایشگر طوری فریبکارانه زینت شود که باعث غشّ و فریب شود. مثلا ابروهایش را پر رنگ کنند و یا بر دست و پایش خالکوبی کنند و یا موی دیگری به موی او بیاویزند و... . ✔مسأله آن است که شیطان ماشطه ای قهار است. کارش تدلیس و تزیین و ایجاد خطای ادراکی است. ظلمات وحشتناک بی خدایی و غفلت از خدا را میخواهد با موسیقی و ماجراهای عشقی و ادبیات و هنرهای کذایی و تفریحات کذایی و انواع لغو و لهو تزیین کند! تا چشم انسان از دیدن واقعیّت زشتش کور شود! ✔آنقدر در پیش زمینه و چیدن این اشیاء مبالغه میکند که انسان را از پس زمینه ی آن غافل نگه دارد. تا نوبتش در این دنیا که بزرگترین فرصت برای رشد انسان است از او گرفته شود. با اینها میخواهد انسان را از احساس بی معنایی متراکم و آزار دهنده ی پس زمینه با پناه بردن به این حواشی دور کند! اینها عجیب مخدّری برای عقل عاقبت بین و فطری انسان است. ✔وقتی خدا را از انسان گرفت دیگر دلخوشی برای انسان نمی ماند! چالش بزرگش چگونگی لذّت بخش کردن یک زندگی بی معنا است. دیده اید چطور در لذّتها مبالغه میکند؟! آنچنان در جذابیت روابط عاشقانه و لذّت مسابقات فوتبال و تعطیلات و تفریحات افراط میکند که گویا قرار است لذّت اوّلین و آخرین را به انسان بدهد! اینقدر فریبکار است! اینقدر این پیرزن زشت روی و زشت خوی دنیای فانی را زیبا جلوه میدهد! تدلیس ماشطه این است. و چه زیبا گفت شهریار: ای پنبه ی گوش عبرت ای موسیقی لالایی خواب غفلت ای موسیقی ای با تو جهنمِ جهانِ ابلیس جا خورده به جای جنت ای موسیقی 🔹همین است که اینقدر دین با لهو و لغو مبارزه میکند! با آن چیزهایی که مخدّر عقل فطری است. مخدّر عاقبت بینی و پس زمینه بینی است. آن چیزهایی که انسان را از امر مهمتر غافل میکند. همین است که دین مدام انسان را دعوت به یاد مرگ و معاد میکند! دین نمیخواهد این ماشطه شیطانی با تدلیس بزرگش این عروس زشت و کنیز بد ذات را به انسان بیاندازد! نمیخواهد با لهو، چشم پس زمینه بین و عقل اولی الالبابی انسان را کور کند! 📖«أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ وَ بَصِّرْهُ‏ فَجَائِعَ الدُّنْيَا وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ فَانْظُرْ فِيمَا فَعَلُوا وَ عَمَّا انْتَقَلُوا وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا» 🔸باید سیزیف را خوشحال تصوّر کنیم🔸 برایشان از اسطوره ی سیزیف آلبر کامو گفتم! سیزیف همان شخصی بود که راز خدایان یونان باستان را بر ملا کرد و خدایان برای مجازات ابدی اش تصمیم گرفتند تخته سنگی را مدام بر دوشش به بالای بلندی بیاورد و همینکه به بالا رسید آن را انداخته و دوباره از پایین مجبور شود به بالا ببرد! عذابی ابدی! آلبر کامو به خوبی توانسته پس زمینه ی دنیا را ببیند. اینکه چیزی از سنخ عذاب سیزیف است! 👈ماهیت زندگی بی خدا را شبیه همین عذابی که سیزیف به آن محکوم شده میداند! زندگی که خدا و معادی نداشته باشد همین است! باید پذیرفت همین است! ولی آیا باید خودکشی کرد؟! چاره ای که بیان میکند در یک جمله ی تاریخی و معروف اینگونه است که: «باید سیزیف را خوشحال تصوّر کنیم» 👈با باز فریفتگی برای معنادار کردن و تاب آوری زندگی با موسیقی و لذات جنسی و تعطیلات و تفریحات و ورزشها و... ! پس زمینه ی پوچ زندگی را اینگونه تزیین کنیم تا تحمل کردنی شود! چاره را در این میداند که باید سیزیفی خوشحال بود! 👈اینهایی که به دنبال تفریحات کذایی و ورزشهای کذایی و موسیقی ها و هنرهای کذایی و عشقهای کذایی میروند نوعا سیزیفهایی هستند که میخواهند با اینها خودشان را خوشحال تصوّر کنند! «زَيَّنَ‏ لَهُمُ‏ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيل‏» 🔻آری دین با لذت بردن مخالف نیست با فریب خوردن مخالف است! با غفلت از لذت آفرین و سرچشمه ی عشق و بهجت مخالف است. لهو ماشطه ای تدلیسگر است. غفلت آور است و محبت دنیا میاورد! فانی را زینت بقا میزند و زشت را زیبا جلوه میدهد🔺
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۷) «گناه نابخشودنی غرب ترسی و غرب شیفتگی در سیاستمداران اصلاح طلب» «إِنَّ كُلَّ مُحِبٍّ لِشَيْ‏ءٍ يَحُوطُ مَا أَحَبَّ» 🔹چند وقت پیش بعد از ساعتها رانندگی از قم دیگر به خیابانهای مشهد رسیده بودیم. واقعا خسته شده بودیم. گوشه ی چادر خانواده را گویا چیزی کثیف کرده بود. از من پرسید چطور است؟! نیاز به شستن دارد؟! نگاهی کردم و گفتم ای بابا! چیز خاصی نیست! 💡یک دفعه حقیقت عجیبی را در خودم واضحتر دیدم! در آن جلسه ی مشورتی درونم که به شکل دموکراسی بین امیال مختلف برگزار میشود دیدم چطور یکی از اعضاء تأثیر گذار، تنبلی است! ⛔آیا واقعا مشورتی که دادی ناصحانه و ناب بود؟! یا در ناخودآگاهت چون حال نداشتی وارد چالش شست‌وشوی چادر شوی اینطور گفتی؟! 😞دیدم چطور ظلمت عافیت طلبی عمری در وجودم لانه کرده و بر همه‌ی انتخابها و نصیحتها و مشورتها و علم ورزی ها و... سایه انداخته! واقعا از همه ی انتخابهایم و فهم هایم و استدلالهایم ترسیدم! متوجّه شدم تا انسان خلقش را تهذیب نکند از گزند تأثیر سوء این امیال در امان نیست. 🔹دقیقا همین اشکال به احزاب و جریانات اجتماعی و سیاسی هم وارد است. اگر در گروهی دیدید که مثلا روح غرب شیفتگی و غرب ترسی حاکم است دیگر در همه مشورتهایش و کارشناسی هایش شک کنید! حتّی اگر از همه با سوادتر و دلسوزتر باشد! برادران اصلاح طلب تا چاه ویل ترس و شیفتگی را نسبت به غرب نبندند باید هم خودشان و هم دیگران نسبت به همه دلسوزی ها و توصیه ها و کارشناسی هایشان بدبین باشند. هر وقت اثبات کردند که دیگر شیفته ی غرب نیستند و از آنها نمیترسند بیایند ببینیم چه میگویند!
باسمه تبارک و تعالی با یک نگاه درجه دوم به نوع و روند مناظره بین آقای جلیلی و آقای پزشکیان نکاتی برای آقای جلیلی و طرفداران دارم: 1⃣میخواهند جلیلی عزیز را در نگاهها تأویل ببرند. گوشه ی رینگی و منفعل و پاسخگویش کنند. در نقش نماینده و مدافع وضع موجود تعریف کنند. با نوع حرف زدن مستقیم و غیر مستقیمش این تصور را در مورد خودش نه تنها به رسمیت نشناسد بلکه خودش را به موضع منتقد بزرگ وضع موجود ارتقا داده و رقیب را نسبت به وضع موجود متهم جلوه دهد. برنامه های ایشان ظرفیت این رهایی را برایشان ایجاد کرده اگر خوب از آن استفاده کنند. تبیین کنند که صدایی جدید و تجربه ای نوین هستند. 2⃣جلیلی عزیز سعی کند پاسخ کوتاه و عوام فهمی برای مهمترین اتهامهایی که به ایشان میزنند بدهند. این اتهامها را رها نکنند همینطور بی پاسخ بماند! اتهامهایی نظیر طالبانی بودن و خشک مغزی و عدم انعطاف و کم تجربگی و تناقض در رویکرد به برجام و... مخاطب را نسبت به این دغدغه ها تا اندازه ای اقناع کنند و از تردید و دلچرکین شدن برهانند. جدال احسن کند. بگوید او نه تنها طالبانی نیست بلکه با اشرف غنی ها و زلنسکی ها هم نسبتی ندارد و...! 3⃣و اما نکته ی سوم و ما ادراک ما سوم!!! دارند نقطه ی قوتش را تبدیل به نقطه ی ضعفش میکنند. حواسش هست؟! سعی کند مبارزه و نبرد خود را به لایه ی بالاتر شعارهای کلان ارتقا دهد. دیگر مدام پیروزمندانه و شادمان از برنامه داشتن و مثالهای جزئی برای برنامه های اقتصاد و مسکن و درمان و امور جاری نگوید. برای همه روشن شده در این مرحله پیروز شده و رقیبش حرفی برای گفتن ندارد. ولی حریفش دارد به ایشان رکب میزند! مبارزه را به سطح دیگری کشانده و ایشان چندان ظاهرا متوجه نیست. آن هم سطح شعارهای کلان است. شعارهای بنیادین و شورآفرین و ائتلاف سازی مثل آزادی و عدالت و صلح طلبی و احترام به مردم و صداقت و مشارکت دادن به اقوام و طوائف و... . حریف دارد خودش را نماینده ی این شعارهای زیبا و مطلوب معرفی میکند و آقای جلیلی دارد این حوزه ی مهم را به طرف مقابل میبازد. 👈چه بسیاری غرق در مشکلات معیشتی و اجتماعی که باز هم فریب این شعارها و جذابیتهای آن را میخورند. ایشان باید خودش هم شعارهای کلانش را دیگر مدام تکرار کند و سپس نشان دهد که رقیب و همفکرانش شعار تو خالی داده و میدهند و نماینده ی راستین این شعارها نیستند و جلیلی ما نماینده ی این شعارهاست. بیم این است که فریفته و مغرور به لایه ی واقعیتهای جزئی و برنامه هایمان و دست خالی حریف در این زمینه شویم و نبرد را در سطح شعارهای کلان به رقیب ببازیم. برای پیروزی در این نبرد نمیتوان به تکرار برنامه ها بسنده کرد. اصلا سطح مبارزه متفاوت میشود. حریف در حال تبدیل شدن به قهرمان عرصه ی شعارهاست و عرصه را فعلا در این زمینه یکه تازانه باز دیده و پیروزمندانه و شادمان در حال تطهیر و زینت دادن و معطر کردن خودش با این شعارهای کلان است. ما هم دل خوش به اینکه برنامه داریم و او ندارد!!!
باسمه تبارک و تعالی خلاصه کلام پزشکیان در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری اینگونه بود: 1⃣مشکل کشور ما عمل نکردن به سیاستهای کلّی ابلاغی رهبری و برنامه های توسعه است. 2⃣ریشه ی این مشکل در سه امر است: ۱-اجماع داخلی نداشته ایم. (راهکار: باید اجماع داشته باشیم) ۲-مشکل تحریمهای خارجی داشته ایم. (راهکار: باید با فعال کردن آلترناتیوها دوباره مذاکره کنیم) ۳-دولتها به جای برنامه های ابلاغی دنبال برنامه ی خودشان را گرفته اند. (باید خودمان برنامه نداشته باشیم و به دنبال نظر کارشناسان باشیم) ⛔خطر اینجاست که ایشان در این شرایط حساسی که جمهوری اسلامی دارد راهکاری جز «باید» و برنامه ای جز «برنامه نداشتن» ندارند! میگوید به خاطر اینکه دوره ی مدیریت را مثلا در تایلند دیده میتواند وضعیت را مدیریت کند! وابسته به هیچ حزبی هم نیست!😦 به گمانم شورای محترم نگهبان باید یکی از مؤلّفه های احراز صلاحیّت را داشتن فکر و برنامه در کنار تجربه و صلاح فردی و رجل سیاسی بودن بدانند.
باسمه تبارک و تعالی «آیا رئیس جمهور باید برنامه نداشته باشد؟» آقای پزشکیان میگویند رئیس جمهور نباید برنامه داشته باشد. برنامه همان سیاستهای کلّی نظام و همینطور برنامه های توسعه است! نقد: ایشان بین چهار مفهوم: چشم انداز، سیاست کلّی (پالیسی)، راهبرد (استراتژی) و راهکار (تاکتیک) خلط کرده است. آنچه عمدتا در سیاستهای کلّی و برنامه های توسعه وجود دارد چشم اندازها و سیاستها و گاهی راهبردهاست. ولی برای وصول به اهداف این برنامه ها و تحقّق آنها داشتن برنامه قوی در سطح راهکار اساس کار رئیس جمهور را تشکیل میدهد. اینکه با چه برنامه ای با توجه به ظرفیتهای موجود بتوانند میزان مسکن و میزان رشد اقتصادی و کنترل تورم در برنامه هفتم توسعه را محقّق کنند. روشن است که این امر برنامه میخواهد و برنامه اش هم کار یک روز و دو روز و اتّکا به منبع مجهولی به نام نظر کارشناسان نیست. تاکید بر بی نیازی از برنامه چیزی جز عوام فریبی و مسئولیت گریزی نیست و الّا اگر قرار باشد رئیس جمهور بودن برنامه ای نخواهد دیگر هر کسی میتواند رئیس جمهور باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۸) «سلام بر منتخب کائنات در انتخابات هستی» «السلام علیک یا خلیفة الله فی أرضه» 🔹آخرین برنامه ی مناظرات ریاست جمهوری را دیدم. گاهی صحبتهایی پر از مغالطه و توهین و بی ادبی بود. میگفتم خدایا یعنی چنین شخصی قرار است منتخب مردم ما باشد؟! ای کاش در مدارس به انسانها انشاء و خطابه یاد میدادیم. مقداری فن مغالطات و منطق و سیاست میگفتیم. 🔸تا با بازی با کلمات و قدرت واژه ها و ماهیّت حرف مفت و استدلال پرت بیشتر آشنا میشدند. تا میفهمیدند کدام حرفها فقط حرف است و کدام نه! تا بیشتر درد واقعیّت پیدا میکردیم و کمتر فریب میخوردیم. ولی چاره چیست! این هم یکی از معایب مردم سالاری بدون پیدا کردن حدّ نصابی از روح تربیت و نخبگی در میان آنان است؛ به قول مولایمان در مذمّت شامیان: 📖«جُفَاةٌ طَغَامٌ وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ مِمَّنْ‏ يَنْبَغِي‏ أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ وَ لَا مِنَ‏ الَّذِينَ تَبَوَّؤُا الدَّارَ وَ الْإِيمان‏» 🔹با همین دغدغه بعد از نماز صبح شروع به خواندن زیارت آل یس کردم. اینبار گویا معنای دیگری برایم داشت. از همان ابتدای «سلامٌ علی آلِ یس السّلامُ علیکَ یا داعیَ الله و ربّانیَّ آیاتِه ...» به دلم افتاد راستی میدانستی اگر انتخاباتی در کلّ نظام هستی از آسمان و زمین بگیرند همه رأیشان تنها همیشان بود؟! متواضعانه با تمام کائنات بر ایشان سلام کن و صبر کن که سحر دولتش نزدیک است.
باسمه تبارک و تعالی (۹۹۹) «ریاست جمهوری کودکان» 🔹دختر کوچکم وارد اتاق شد. تب و تاب انتخاباتی این روزها دنیای کودکی او را هم متأثر کرده! بغلش کردم و در گوشش گفتم ❤انتخاب من تویی!❤ ولی اگه رئیس جمهور شدی برنامت چیه دخترم؟! فکری کرد و گفت: همه رو پارک میبرم🚴 و به همه بستنی میدم!🍦 💭وقتی هم مناظره ها را میدیدیم یکبار آمد گوشم گفت رأی من اون آقاست! دقّت کردم دیدم از میان آن شش نامزد تنها روحانی آن جمع را انتخاب کرده بود. گفتم چرا؟! گفت چون با حجابه!😐😆 🔸انتخابی که این فرزند عزیز داشت مبتنی بر سطح درک و میلش بود. فعلا همینقدر میفهمد! برای ما خنده دار است ولی وقتی انتخاب میکرد در انتخابش کاملا جدّی بود و هیچ شوخی هم نداشت! هر چه بشر به سمت رفاه زدگی و غرب زدگی پیش برود و نیازهایش به سطوح حیوانی تقلیل پیدا کند سلائق و انتخابهایش هم همانقدر حرص درآور و کودکانه میشود. 👈استدلال بسیاری برای انتخاب فلان نامزد که چون در فلان شهر از شکم مادرش زاده شده یا چون قرار است ما را به پارک آزادی ببرد و برایمان ماشین اسباب بازی خارجی بیاورد در وزان کلام کودکان است. از اینجاست که دادن حقّ رأی بدون تلاش در راستای رشد و تربیت خطری بزرگ برای جامعه است. 👈باید فکری به حال تبلیغ و تربیت کرد. به حال مدارس و دانشگاه ها! اینکه مقداری قد بکشند! شاید اگر انتخابات در محرم بود نتیجه جور دیگر بود. این انتخابهای ضعیف محصولات فضای یله و رهای فرهنگی است. تلاش کنیم مقداری سطح امیال بالا برود. والّا اگر رئیس جمهور لایقی هم سر کار بیاید و دغدغه اش تنها آبادانی و رفاه باشد جادّه صاف کن انتخابهای کودکانه و سطحی بعدی میشود.