😔انگار هیچ سابقه آشنایی و الفتی در کار نبود! انگار هیچ مروّتی در کار نبود! هیچ مهربانی در کار نبود! گفتند باید تخلیه کنید! امکان تمدید هم ندارید! غذا هم به ما نرسید!
😔حتّی شرایط برای آنکه کودکان را در صورت نیاز به شکل مناسبی رسیدگی کنیم نبود!
💡اینجا بود که آیه 34 سوره مبارکه اعراف به ذهنم خطور کرد!
📖«وَ لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُون»
😢آری رفقا زمانی هم میرسد که وقت ما در این دنیا تمام میشود! نوبت ما تمام میشود! همه ی این خانه و زندگی و شغل و زن و فرزند و اموال و آبرو و... با ما غریبه میشود!
👈گویا هیچ حسی به ما ندارد! هیچ ارفاق و رحمی نیست! یک لحظه هم وقت نداری باید بروی!
👈زمین و آسمان و دریا و کوچه و خیابان و همه عالم ملک گویا میخواهد بیرونمان کند! زمانش خواهد رسید!
🔹این هم از آن روست که اساسا وطن ما اینجا نیست! ما حقیقتا در این دنیا غریبیم! ولی مستی غفلت و فرصت استفاده باعث فراموشیمان شده است.
🔸مانند آن حالتی که در روزهای ابتدایی ورود در هتل نوعا تجربه میکنیم. حواسمان نیست که اینجا خانه ی ما نیست. باید رفت!
🔶نمیدانم دیده اید یا نه! ولی بنده در بین نزدیکان دیده ام برخی که با مریضی سرطان به تدریج از این عالم رفتند چنین حسی را در نگاهشان گاهی میدیدم! انگار همه را با خودشان غریبه میدیدند! کسی به کارشان نمی آمد.
👈اینجاست که تازه میفهمیم «اللهم اجعل غنای فی نفسی» یعنی چه! اینجاست که تنها ایمان و عمل صالح است که با ما خواهد ماند!
👈فرد فرد و تنهای تنها از این بیگانه ها به محضر آن نور آسمان و زمین میرویم! «يا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ في جَنْبِ اللَّه». آری:
📖«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى كَما خَلَقْناكُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ تَرَكْتُمْ ما خَوَّلْناكُمْ وَراءَ ظُهُورِكُمْ وَ ما نَرى مَعَكُمْ شُفَعاءَكُمُ الَّذينَ زَعَمْتُمْ أَنَّهُمْ فيكُمْ شُرَكاءُ لَقَدْ تَقَطَّعَ بَيْنَكُمْ وَ ضَلَّ عَنْكُمْ ما كُنْتُمْ تَزْعُمُونَ»
🔵مثال هتل برای بیان بی وفایی دنیا در فرض مناسب بودن شرایط زندگانی مثال خوبی است. امروزی است. برای همگان به نوعی قابل درک است. یک وقت نکند فریب این زرق و برق و مهیّا بودن شرایط و یا تعلّقات دنیایی را بخوری!
👈در گذشته مثال مناسب در مراحل قافله ها بود! در آن نقاطی که قافله ها وقتی به سفر میرفتند در کاروان سراها و یا در صحرا زمانی برای استراحت می ایستادند!
👈چقدر جمعیت بودند! چه شور و حرارتی! چه خنده ها و بیمها و امیدهایی! ولی همینکه قافله به راه افتاد گویا اصلا هیچ خبری در آنجا نبوده! یک آثار و رسومی بیش از این همه هیاهو بر جای نیست! کسی که در فضای آن قرار گیرد واقعا تکان میخورد!
👈امیر مؤمنان علی علیه السلام در نهج البلاغة در بیان تمثیلی برای تذکّر همین امر از این نکته استفاده فرموده است:
📖«إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَا هُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا»
👈اهل دنیا مانند کاروانیان هستند؛ همینکه برای استراحت پیاده شده و اندکی انس میگیرند صدای بانگ رحیل نواخته میشود که سوار شوید. موقع رفتن فرا رسید!
🔶شاید سال دوم طلبگی بود که دیوان ابوالعتاهیه را از نمایشگاه کتاب خریدم! انصافا خیلی در فنّ زهد و پرهیز از دنیا اشعار قوی و تأثیر گذار دارد.
👈مرحوم صدوق ره در عیون الاخبار از امام رضا علیه السلام نیز نقل میکند که در جایی برای بیان مذمّت دنیا و مسافرخانه بودن آن اشعاری از ابوالعتاهیه را خواندند:
📖«.. سَمِعْتُ الرِّضَا ع يَوْماً يُنْشِدُ وَ قَلِيلًا مَا كَانَ يُنْشِدُ شِعْراً
كُلُّنَا نَأْمُلُ مَدّاً فِي الْأَجَلِ
وَ الْمَنَايَا هُنَّ آفَاتُ الْأَمَلِ
لَا تَغُرَّنَّكَ أَبَاطِيلُ الْمُنَى
وَ الْزَمِ الْقَصْدَ وَ دَعْ عَنْكَ الْعِلَلَ
إِنَّمَا الدُّنْيَا كَظِلٍّ زَائِلٍ
حَلَّ فِيهِ رَاكِبٌ ثُمَّ رَحَلَ
📖فقُلْتُ لِمَنْ هَذَا أَعَزَّ اللَّهُ الْأَمِيرَ فَقَالَ لِعِرَاقِيٍّ لَكُمْ قُلْتُ أَنْشَدَنِيهِ أَبُو الْعَتَاهِيَةِ لِنَفْسِهِ فَقَالَ هَاتِ اسْمَهُ وَ دَعْ عَنْكَ هَذَا إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى يَقُولُ وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ وَ لَعَلَّ الرَّجُلَ يَكْرَهُ هَذَا»
👈در اینجا ابوالعتاهیه دنیا را به سایه ای تشبیه کرده که ساعتی دیگر قرار است از بین برود! چه تشبیه عمیقی!
👈مسافری به این سایه پناه آورده و دمی از حرارت آفتاب می آساید و سپس برخاسته و به مسافرت خود ادامه میدهد! آری راستی که ما مسافریم!
👈برخی گمان میکنند فقط عرفا سالک هستند! همه سالک هستیم! ولی چه سلوکی! به چه مقصدی!
📖«يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقيهِ*فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ بِيَمينِهِ*فَسَوْفَ يُحاسَبُ حِساباً يَسيراً*وَ يَنْقَلِبُ إِلى أَهْلِهِ مَسْرُوراً*وَ أَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتابَهُ وَراءَ ظَهْرِهِ*فَسَوْفَ يَدْعُوا ثُبُوراً*وَ يَصْلى سَعيراً*إِنَّهُ كانَ في أَهْلِهِ مَسْرُوراً *إِنَّهُ ظَنَّ أَنْ لَنْ يَحُورَ*بَلى إِنَّ رَبَّهُ كانَ بِهِ بَصيراً»
🔸رفقا آیا ما دنیا را اینطور شناخته ایم! آیا اینگونه آن را قبول کرده ایم! یا آن را سرای باقی پنداشته ایم!
🔹باور کنیم اگر همین یک درک ساده را برای خود زنده کنیم جور دیگری میشویم! جور دیگری زندگی میکنیم! جور دیگری فکر میکنیم! جور دیگری عمل میکنیم! مبدأ امیالمان تغییر میکند. منطق حبّ و بغضمان عوض میشود.
🔸همین درک ساده را هنوز واقعا کسب نکرده ایم بعد ادّعای علم و دانش میکنیم! عنوان پروفسور و دانشمند و آیت الله و... هم یدک میکشیم! ولی هنوز این را واقعا باور نکرده ایم که: «الآخرة خیر من الأولی»
باسمه تبارک و تعالی (۸۶)
«مقالة سوسکیة»!
«بحثی در نکات، مثلها، حکایات، روایات و تمثیلهای پیرامون سوسک»
🔴با یکی از دوستان دیشب تلفنی صحبت میکردیم. ایشان به شماره های اخیر بذل الخاطر اشاره ای کرد و بیان داشت گویا برای شما اخیرا تحوّلی روحی رخ داده؛
😳مانند غزالی علم و دفتر را کنار گذاشته و مشغول عرفان شده اید!
😩واقعا بعضی ها خیلی خوش باطن هستند! بنده و عرفان؟! خدا نصیب کند. از فضل و کرم الهی نا امید نیستم ولی نسبت به بنده تهمتی آشکار است😊طفلک معنویت و عرفان که با امثال بنده آلوده شود!
💡به یاد سوسکی افتادم که مدّتی قبل در مسجد مقدّس جمکران دیده بودم! در بین صفوف نمازگذاران همینطور در حال گردش بود! صحنه ای بود! از این صف به آن صف!
👈هر کس آن را در آنجا میدید هراس پیدا کرده و حال معنویش خراب میشد! سوسک کجا و اینجا کجا!
😔آری این هم حکایت ماست! تازه اگر جناب سوسک از این تشبیه ناراحت نگردد! اگر هم صحبتی از معرفت، سلوک، معنویت و اخلاق در بذل الخاطر میکنم بسان آن سوسکی میمانم که خود را به سرای خوبان رسانده و مطالبی به زعم خودش بیان میکند.
✋ولی در هر حال سوسک سوسک است! چه در جمکران و سرای خوبان باشد و یا در جای دیگر! کسی دچار خطای محاسباتی نشود! انظر الی ما قال!
💡به همین مناسبت برای اینکه حال و هوای این دوستمان مقداری متعادل شود و همینطور خودمان هم مقداری تنظیم باد شویم به ذهن خطور کرد مطالبی در مورد سوسک بنویسم!
🔹سوسک هم مخلوقی از مخلوقات خداوند سبحان است. خودش در نوع خودش بی نقص است. اگر نقصی هست در نوع نگاه و معرفت ما به آفرینش و مراتب و مصالح آن است.
🔸سوسک در دنیای نوین🔸
امروزه بشر مدرن میخواهد همه چیز را به خدمت منافع خود بکشد! روی همه چیز مطالعه میکند که نکند استحصال منافع نشده قِسِر در برود! آیه و نشانه بودنش برای خودش! منافع اقتصادی و رفاهیش برای ما! حتّی سوسک هم در امان نمانده است!
🔹جایی میخواندم پرورش سوسک در چین در مقیاس وسیعی انجام میشود. صدها مزرعه پرورش سوسک در آنجا وجود دارد که تعداد سوسکهایی که پرورش میدهند از انسانهای جهان بیشتر است!
👈سوسکها بیشتر در تولید لوازم آرایشی، دارویی و یا برای خوراک دام و طیور استفاده میشوند. گفته میشود این حشرات سرشار از پروتئین هستند.
😄البته نسوان محترم دقّت داشته باشند که این شرکتهای تجاری روی محصولات آرایشی خود نام سوسک را استفاده نمیکنند بلکه ترجیح میدهند برای آنکه مشتریانشان نپرند از نام علمی عجیب و غریب مواد شیمیایی تشکیل دهنده سوسک استفاده کنند!
👈در سال 2018 یک شرکت دارویی چینی به نام «Gooddoctor» اعلام کرد که به وسیله فروش معجون شفا بخش ساخته شده از سوسک در بیمارستانهای چینی حدود 684 میلیون دلار در آمد کسب کرده است! برای درمان بیمارهای تنفسی، معده و... استفاده میکنند.
👈این شرکت خود در شهر شیچانگ یک مزرعه پرورش سوسک با هوش مصنوعی دارد که سالانه شش میلیارد سوسک تولید میکند!
👈برخلاف پرورش دیگر جانوران هزینه پرورش سوسک به مراتب کمتر است. به سرعت هم تولید مثل میکنند. تنها در یک سال یک سوسک نژاد آلمانی و بچه هایش میتوانند 300 هزار مانند خودش را تولید کند.
👈آفت و بیماری هم تقریبا ندارند و در تغذیه نیز هیچ ادا و اطواری نداشته و پسماند زباله های آشپزخانه چلوکبابشان است!
✔دانشمندان اخیرا کشف کرده اند که سرّ آنکه سوسک میتواند در محیطهای کثیف بدون بیماری روزگار بگذراند به تولید آنتی بیتوتیکهای قوی در بدن سوسک برمیگردد که او را خیلی رویین تر بار می آورد! اخیرا مطالعاتی روی سوسک برای دسترسی به داروهایی برای مقابله با ابرمیکروب ها در حال انجام است.
🔸سوسک در دنیای قدیم🔸
به سوسک در عربی خُنْفَسَاء گفته میشود. خنفُساء هم گاهی میگویند. فیّومی در المصباح المنیر میگوید ضمّ فاء بیشتر از فتح آن است. نمیدانم از کجا برداشت کرده ولی قرنهاست که فتح آن شایعتر است. کمال الدّین دمیری نیز در حیاة الحیوان الکبری به فتح ضبط کرده است.
🔵در عربی ضرب المثلها و نکات جالبی در مورد سوسک وجود دارد. مثلا در العین منسوب به خلیل بن احمد ضرب المثل عربی «هو ألحّ من الخنفساء» آمده است. یعنی فلانی از سوسک سیریش تر است! هر جایی می اندازیش باز می آید طرفت! «لرجوعها إليك كلما رميت بها».
🔹یک ضرب المثل دیگری هم عرب دارد که دمیری در حیاة الحیوان آورده است: «إذا تحرکت الخنفساء فست»! یعنی فلانی هم اجلّکم الله مثل راسو است! تا تکان میخورد بادی از معده اش خارج میشود! «و الفُساء ریح یخرج بغیر صوت یسمع».
🔹گاهی همین مضمون را با این تعبیر میگویند: «أفسی من الخنفساء». گفته شده این ضرب المثل برای توصیه به این نکته به کار میرود که در مواجهه با برخی انسانها سعی کنید اصلا کنکاشی در شخصیت و اموراتشان نکنید که تا اندک توجّهی کنید بوی گندش بلند میشود!
🔹در عیون الاخبار ابن قتیبه هم مثل جالبی در زمینه سوسک دیدم. میگویند سوسک به مادرش گفت: مادر جان! نمیدانم چرا هیچ جا نمیروم مگر آنکه انسانها بر من آب دهان می اندازند! مادر گفت: خوشگلم! میخواهند چشم نخوری! 😁 «قالت الخنفساء لأمّها : يا أمّاه ، ما أمرّ بأحد إلا بزق عليّ ؛ فقالت : يا بنيّة تعوّذين» این هم واقعا حکمت جالبی در درونش نهفته است.
🔹در طبقات المحدثین ابن حبان نیز دیدم از اصمعی معروف نقل میکند که روزی سوسکی به مادرش گفت نمیدانم چرا مردم مرا میبینند به طرفم میدوند! مادر گفت: آخر عزیزکم از بس محاسن و نکات مثبت داری دشمنان و حسودانت زیادند!😂 « قالت الخنفسا لأمها ما بال الناس يزفون علي قالت من حسنك يعودونك يحسدونك»
🔴همچنین گفته میشود یک دوستی بین سوسک و عقرب وجود دارد! از همین رو اهالی مدینه به سوسک جاریة العقرب میگفتند!
🔹دمیری مطلب جالبی از حنین بن اسحاق نقل میکند. چگونه از شرّ سوسک خلاص شویم؟! حنین میگوید راهش آن است که آنجایی که میخواهید سوسک نباشد کرفس بریزید! «طريق طرد الخنافس أن يطرح في أماكنها الكرفس فإنها تهرب من ذلك المكان». بنده تجربه نکرده ام. اگر کسی تجربه کرد میتواند اطلاع بدهد.
👈امروزه با سموم این کار را میکنند. اخیرا هم دستگاه هایی رائج شده که امواج صوتی با طول موج خاصی که گوش ما نمیشنود ولی برای سوسک آزار دهنده است تولید کرده و باعث دور شدن سوسک میشود. جایی رفته بودم دیدم جواب داده بود!
👈در متون طبّی قدیمی آمده که سرمه ای که با محتویات مرطوب درون سوسک درست شود برای چشم مفید است! با تدابیری اگر طبخ شده و با موادی مخلوط شود و در گوش چکانده شود هم منافعی دارد.
👈همچنین اگر خاکسترش روی زخم چرکین پاشیده شود نافع است. برای زخم عقرب هم همینطور. چه میدانم!
👈در علم تعبیر خواب هم در کتب تعبیر نکاتی در خواب سوسک دیدن آمده است.
🔶یک حکایتی دیدم که جالب است. نقل کرده اند شخصی متموّل روزی سوسکی دید و گفت خدایا تو با آفریدن این موجود که نه قیافه ای دارد و نه بوی خوشی چه هدفی داشتی؟! نستجیر بالله این هم شد آفرینش!
👈طولی نکشید که مبتلا به زخم چرکینی شد که هر چه اطبّاء حاذق را می آوردند معالجه نمیشد. روزی از خانه صدای یکی از این طبیبهای ساده کوچه گرد را شنید! از همانجا صدا زد او را بیاورید تا او نیز نسخه ای بپچید!
👈گفتند: « ما تصنع بطريقي و قد عجز عنك حذاق الأطباء». گفت نه حاضرش کنید! وقتی آمد و زخم را دید سوسکهایی را طلبید! همه خندیدند ولی آن شخص بیمار به یاد آن تمسخرش نسبت به آفرینش خدا افتاده و گفت هر چه میخواهد برایش بیاورید! او خوب میداند مشکلم چیست! «فإن الرجل على بصيرة».
👈طبیب سوسکها را سوزاند و خاکسترش را روی زخم پاشید و به اذن الهی زخم خوب شد. بیمار به حاضرین گفت خداوند متعال میخواست به من بفهماند پستترین مخلوقات میتواند عزیزترین داروها باشد.
📖«إن الله تعالى أراد أن يعرفني أن أخس المخلوقات أعز الأدوية»
👈آری باید با چشم عظمت به آفرینش نگریست! هیچ مخلوقی را نباید با دید تحقیر نگریست.
🔶یک حکایت خنده دار هم در مورد سوسک در الفهرست ابن ندیم و همینطور عیون الانباء فی طبقات الاطباء ابن ابی اصیبعة دیده ام.
👈یوحنا بن ماسویه طبیب بزرگ دربار عبّاسی در زمان مأمون تا متوکّل بود. روزی ابن حمدون ندیم در حضور متوکّل عبّاسی خواست با ابن ماسویه شوخی کرده و خلاصه او را دست بیاندازد!
👈ابن ماسویه هم که در هر حال شخصی با سواد و فاضل و در سنین بالایی از عمرش بود به او گفت:
😄فلانی! اگر به جای این حجم حماقت و نادانی که در کله توست عقل و فرزانگی در عالم وجود داشت
😅و سپس این حجم عقل بین صد عدد سوسک تقسیم میشد هر کدام از سوسکها باسوادتر از ارسطو میشدند!😂😂😂
👈عجب هجوی! بیچاره را له کرد!
📖«لو أن مكان ما فيك من الجهل عقل ثم قسم على مائة خنفساء لكانت كل واحدة منهن أعقل من أرسطاطاليس»
👈به یاد آن بیتی افتادم که کسی جاحظ را با آن هجو کرده بود. جاحظ گویا خیلی زشت چهره بوده. میگوید اگر خنزیر که خود در زشتی گویا مسخ شده ی جاندار دیگری است برای بار دوم دوباره به موجودی زشتتر مسخ شود باز هم موجودی پدید می آید که به زشتی جاحظ نمیرسد!😁
لو مُسِخ الخنزیرُ مسخا ثانیا
ما کان الّا دونَ قبحِ الجاحظ
🔸سوسک در روایات🔸
در روایات شیعه نکات چندانی در زمینه سوسک ندیده ام! یک روایتی در تهذیب شیخ با سندش از امام صادق علیه السلام آمده است که راوی میگوید نزد حضرت بودم که سوسکی به طرفمان آمد. حضرت فرمود این سوسک را دور کن زیرا حشره ای از حشرات جهنّم است.
📖«كُنْتُ عِنْدَهُ إِذْ أَقْبَلَتْ خُنْفَسَاءُ فَقَالَ نَحِّهَا فَإِنَّهَا قِشَّةٌ مِنْ قِشَاشِ النَّار».
👈در نهج البلاغة نیز در موضعی ضمن پیشگویی از آمدن حجّاج بن یوسف از او به سوسک که در عربی گاهی کنیه «ایا وَذَحة» دارد یاد شده است: «إِيهٍ أَبَا وَذَحَة».
🔷اما در روایات عامّه نیز نکاتی در این زمینه یافت میشود. ابن عدی در الکامل با سند خودش از ابوهریره از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل میکند که یا این فخرفروشیهای جاهلیت را ترک کنید یا بدانید نزد خدا از این سوسکها مبغوضترید!
📖«ليدعن الناس فخرهم في الجاهلية أو ليكونن أبغض إلى الله من الخنافس».
🔹همچنین کشتن سوسک بدون آنکه آسیبی به انسان بزند مکروه دانسته شده است.
🔶در صحیح مسلم روایتی خیلی مهمّ در این زمینه نقل شده که بسیار قابل توجّه است. شداد بن اوس از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل میکند که:
📖«إن الله كتب الاحسان على كل شئ فإذا قتلتم فأحسنوا القتلة وإذا ذبحتم فأحسنوا الذبح»!
👈راستی که همین است. نووی شارح بزرگ عامّه در ذیل این حدیث به درستی میگوید: « هذا الحديث من الأحاديث الجامعة لقواعد الاسلام». آری: (و من أحسن دینا ممن أسلم وجهه لله و هو محسن). اسلام و احسان به هم تنیده هستند.
🔸سوسک در تمثیلات🔸
در لابه لای کتب اسلامی تمثیلات جالبی با سوسک شده که قابل توجّه است.
✅مثلا در رسائل اخوان الصفا دیدم استفاده جالبی از این مطلب کرده بود. به تعبیر این کتاب اگر سوسک را میان گلها بیاندازند بیهوش میشود!
📖«الخنفساء إذا دفنت في الورد غشي عليها حتى لا تتحرك»
👈بدترین عذاب برایش همین است! همین هم حکایت انسانهای سوسک صفت است! در بین بیماران نیز وقتی صفراء غلبه کند گاهی شخص از بوی عطر هم بدش می آید!
👈از همینجاست که اساسا انسان جهنّمی نمیتواند وارد بهشت شود! اصلا سنخیتی ندارد نه اینکه دارد و او را محروم کرده اند!
✅غزالی نیز در احیاء العلوم نکته جالبی از تمثیل به سوسک استفاده میکند. میگوید دیده اید اینهایی که آن جمال زیبای الهی را رها کرده و برای ارضاء نفس بهیمی و شهوانی خودشان دنبال چهره های دیگر هستند؟! اینها مانند سوسکهایی هستند که عاشق دیگر سوسکها شده و از این چهره های زیبا و مهیّج روی گردانند!
📖«فعمى أكثر القلوب عن إبصار جمال الله وجلاله يضاهي عمى الخنفساء عن إدراك جمال النساء فإنها لا تشعر به أصلا ، ولا تلتفت إليه . ولو كان لها عقل وذكرن لها لاستحسنت عقل من يلتفت إليهن ، ولا يزالون مختلفين ، كل حزب بما لديهم فرحون ، ولذلك خلقهم»
✅در فتوحات ابن عربی نیز مطلب عجیبی دیدم. ایشان میگوید اگر فرضا سوسکی رسول الله میشد و مثلا این قرآن را یک سوسکی می آورد و با مردم حرف میزد همگان چه مردم و چه پادشاهان ایمان آورده و نفس همین تکلّم را معجزه ی او میدانستند!
👈ولی به راستی چرا وقتی چنین شخص شریفی رسول خدا شده است روی گردان شدند؟! مگر ایشان از سوسک بالاتر نیست؟! دقیقا همان ادّعاها را میکند و شریفتر هم هست!
👈ایشان این را در طبع حسادت به هم جنس انسان میداند. حجاب مجانست! خودش یکی از ابتلائات انسان است!
📖«علم الإنسان أن البهائم وجميع الحيوانات دونه في المرتبة فلو تكلم حيوان ولو كان خنفساء ونطقت وقالت أنا رسول من الله إليكم احذروا من كذا وافعلوا كذا لتوفرت الدواعي من العامة على اتباعها والتبرك بها وتعظيمها وانقادت لها الملوك ولم يطلبوها بآية على صدقها وجعلوا نطقها نفس الآية على صدقها وإن كان الأمر ليس كذلك وإنما لما نال المرتبة غير الجنس لم يقم بهم حسد لغير الجنس فأول ابتلاء ابتلى الله به خلقه بعث الرسل إليهم منهم لا من غيرهم ومع الدلالات التي نصبها لهم على صدقهم واستيقنوها حملهم سلطان الحسد الغالب عليهم إن يجحدوا ما هم به عالمون موقنون ظلما وعلوا»
✅مرحوم نراقی نیز در جامع السعادات برای بیان حقیقتی از سوسک استفاده کرده است! وی در بیان درجات زهد درجه اعلای آن را در آن میداند که دنیا را طوعا و شوقا رها کرده بدون آنکه التفاتی به این داشته باشد که چیزی را ترک کرده است! چنین رها کردنی است که بوی معاوضه نداشته و از احتمال اقاله هم مصون است. زیرا اصلا قائل نیست چیزی را ترک کرده و معامله ای رخ داده است!
👈ایشان در اینجا مثال جالبی سوسکی میزند! میگویند این ویژگی کمال معرفت است. عارفی که یقینا میداند دنیا در نسبت با خداوند متعال مانند یک سوسک سرخ در برابر یک یاقوت سرخ است آیا اگر سوسک را از او گرفتند و یاقوت دادند احساس میکند معامله ای کرده است؟! چنین زاهدی واکسن التفات مجدد به دنیا زده است!
📖«كما أن تارك الخنفساء بالياقوتة في أمن من طلب الإقالة في البيع».
👈چنین شخصی دچار آلودگی هایی مانند عجب و کبر و مانند آن هم نمیشود. تازه متواضعتر هم میشود! تازه میفهمد چقدر سرش منّت هم گذاشته شده است. نه اینکه او دچار ادلال و عجب شود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۷)
«آیا در جامعه ایمانی لزوما فساد اقتصادی مهمتر است از فساد جنسی است»؟
🔴اخیرا اظهار نظری موهن توسّط برخی غافلان در زمینه ازدواج اصطلاحا سفید -و حقّا کثیف- و حلال زاده بودن فرزند متولّد شده از آنچه عشق نامیده در محافل منتشر شده است.
👈رهبری چندی پیش از متدیّنین خواستند که غیرت دینی را از خود اظهار کنند. گویا احساس کرده بودند زمان طوری است که باید اظهار کرد. به روی چشم ای رهبر عزیز!
🔹آری این هم بی جنبه بودن و کم سوادی ماست که وقتی تریبون پیدا میکنیم پرده از عمق جهالت خود برمیداریم. راستی که خدا کمکمان کند و لحظه ای به خودمان وانگذارد!
🔸عمق مسأله وحی و شریعت الهی و یا حتّی عمق مسائل مربوط به علوم اجتماعی را درک نکرده اند.
👈مانند آن است که ایشان را به یک نیروگاه هسته ای ببرند و مدام از جانب عقل ضعیف خود در کارهای مهندسی آنجا اظهار نظر کند. یا وی را وارد اتاق عمل جراحی کرده و او نیز ابراز نظر کند!
👈چرا راه دور برویم؟! آیا در امور اجتماعی دیگر مانند برنامه ریزی های اقتصادی کلان ایشان به خود اجازه ی اظهار نظر برای برنامه ریزی دقیق اقتصاد ملی و جهانی میکند؟
😔در کار هیچ تخصص بشری نمیشود دخالت کرد ولی در کار رسولان الهی و شرایع آسمانی میشود! نکند توهّم کرده شریعت الهی که باید از جانب جبریل امین نازل شود نیازمند مشاوره با عقل ناقص افرادی چون ایشان است؟!
👈اینها هم پرده ای دیگر از آثار شوم مدرنیته و لیبرالیسم در جامعه ماست:
📖«وَ اعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ لَوْ يُطِيعُكُمْ فِي كَثِيرٍ مِنَ الْأَمْرِ لَعَنِتُّم»
🔵چقدر هم شیک و با کلاس رویشان میشود سرشان را بالا بگیرند و اظهار نظر کنند! حقّا مبتلا به جهل مرکّب قبیحی شده اند:
📖«قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ اعْمالاً الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِى الْحَيوةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ انَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا»
👈اصلا دو تا لازمه ی کلامشان را بعضا نمیتوانند درست تصوّر کنند. راستی این حرفشان چه تبعات فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی، حقوقی و... دارد؟! هلاکت نسل و انساب میشود. نظام خانواده ویران میشود.
👈لوازم شوم نزدیکش چندان پنهان هم نیست. اینها را هم نمیفهمد چه رسد به جمیع لوازم و ملزومات آن را تا روابط آسمانی و زمینی امور!
📖«وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فِيهِن»
👈یعنی اگر حقیقت میخواست به دلخواه اینها چیده شود به آسمان و زمین و همه خلائق گند میخورد!
🔸«کلیشه ای حال به هم زن»!🔸
بگذریم! فعلا غرضم بحث از شناعت این گفتار نیست. بحثم در یک سری حرفهای تکراری و حال به هم زنی است که دیدم عده ای راه انداخته اند! اینها هم تباری دیگری از همان سنخ جهالت است! الجاهل إمّا مفرط أو مفرّط!
🔷وقتی حساسیت متدینین را به این اظهار نظر سخیف دیدند عده ای انتقاد میکنند که ای بابا! چرا این حساسیت را در مبارزه با فساد و بی عدالتی ندارید؟!
😳جالب است چندی پیش مردی در یک مسأله ناموسی سر زنش را بریده و در کوچه ها چرخاند! همه کشور را تکان داد. آن وقت همینها نمیگفتند که ولش کنید و به مباحث مهم ضدّ فساد و بی عدالتی بپردازید! دو دستی چسبیده بودند به دمیدن به این واقعه و انتقاد از غیرت مظلوم دینی و پرده برداری از بی غیرتی ممدوح مزعومشان!
😐چه بگویم! برخی گویا از نوعی مرض مرموز و تناقضی درونی رنج میبرند! «المسرعة الی قیل الباطل» هستند. در هر باطلی گویا باید حاضری بزنند! راست راست راه میروند و از این حجم تناقض خجالت هم نمیکشند! (بل سوّلت لکم انفسکم امرا فصبر جمیل)
🔸«آیا در تزاحم همواره درجه اهمیت عامل ترجیح است؟»🔸
در واقع اگر بخواهیم حرف اینها را به شکل علمی متناسب با فضای اصول فقه تقریر کنیم آن میشود که شما در تراحم بین مبارزه با بی عدالتی و مبارزه با یک حرف ناظر به امور جنسی دوّمی را ترجیح داده اید! نیرویتان را خرج دوّمی کرده اید!
👈بطلان چنین حرفی واضح است. اصلا تزاحمی در کار نیست. امتثال هر دو ممکن است. ما نیروی خودمان را خرج هر دو میکنیم.
👈فرضا هم اگر تزاحمی بود آیا ترجیح یکی بر دیگری همواره مبتنی بر اهمیت مناط و ملاک آن حکم است یا میتواند متغیّرات دیگری مانند عامل زمان نیز تعیین کننده باشد؟!
👈روشن است که متغیّرات دیگری نیز در کار است. مثلا در تزاحم بین واجب موسّع و واجب مضیّق باید واجب مضیّق را مقدّم کرد هر چند واجب موسّع اهمیت بیشتری داشته باشد. در دوران امر بین ازاله نجاست از مسجد و نماز اوّل وقت گفته میشود که باید ابتدا ازاله نجاست کرد.
👈دمی با خود نمیگویند بابا مبارزه با بی عدالتی و مظاهر فساد همیشگی بوده و هست و عمری به درازای عمر بشریت دارد. بحث همیشگی ماست. همیشه باید حسّاس باشیم. همیشه هم متدینین نسبت به آن اعتراض کرده اند.
👈نمیشود که هر روز در مورد آن قیام و شورش کنند. هر روز که نمیشود در رسانه ها در این زمینه عربده کشی کرد! خودش آرامش را به هم میزند! خودش لوس میشود!
✋✋ولی صحبتهای رکیک این جاهل که حکم به حلال زادگی حرامزادگان نموده، مسأله ای است که تبار و سنخش طور دیگری است. مانند یک شک دفعی است که همه را طبیعتا درگیر خودش میکند. یک دفعه صدای نحسش در جامعه ایمانی در می آید و باید سریع، قاطع و همگانی پاسخ محکم بگیرد!
😐مثل این است که شما دارید از جایی عبور میکنید و کسی یک دفعه ظالمانه می آید و یک سیلی به شما میزند و یا یک فحش رکیک میدهد!
👈آیا کسی میگوید که بابا کلّی قسط و وام داری و کلّی گرفتاری! خودت را درگیر نکن و هیچ عکس العملی لازم نیست به آن نشان دهی! با لبخند ژکوند راه خودت را بگیر و نیروی خودت را خرج اضافه کاری کن تا بیشتر پول در بیاوری!
👈چه بگویم؟! برخی عقلشان در چشمشان است. مدام باید مثال زد تا بفهمند چه منطق سخیفی پشت حرفهایشان مخفی است.
👈اگر فرضا هم در مبارزه با فاصله طبقاتی و بی عدالتی کوتاهی بود پس باید در اینجا هم کوتاهی شود؟! یک لطیفه ای برخی میگویند همینطوری یادم افتاد! میگویند شخصی نه نماز میخواند و نه روزه میگرفت! ولی مقید بود افطار و سحر حاضر باشد! میگفت درست است که اهل نماز و روزه نیستم ولی مسلمان که هستم😂
🔸«آیا در نظام دینی عدالت اقتصادی مهمتر از طهارت جنسی است؟»🔸
حال اگر بپذیریم تزاحمی در میان است و قائل به تقدیم واجب مضیّق بر واجب موسّع نشویم و یا اصلا به دلیل عجول بودنمان در امر تحقّق عدالت، واجب موسّع را در اینجا موسّع هم ندانیم باید از امری دیگر صحبت کنیم!
🔹به راستی آیا حساسیّت در زمینه عدالت اجتماعی بسی مهمتر از حساسیت در مورد عفّت جنسی در جامعه ی ایرانی است؟!
🔹یکی از افرادی که دیدم به نقد موقف متدیّنین در این زمینه پرداخته بود اینطور بیان نموده بود:
📖«کاش یک بیستم این همه اظهار نظر و بیانیه و نگرانی بابت حرف مفت یک بازیگر زن را خرج عقب ماندگی در عدالت و فاصله طبقاتی جامعه میکردید! ...»
🔴در این زمینه باید گفت این بحث نیازمند مباحث اجتهادی است. به این سادگی نمیتوان حکم کرد که مثلا عدالت اقتصادی و مانند آن خیلی مهمتر از عفّت اجتماعی است. نباید از جانب خود فتوا داد! «آلله أذن لکم أم علی الله تفترون»؟!
👈اینها نوعا مبتنی بر تفکّرات قیاسی و ساده افراد است و باید مورد بررسی قرار گیرد.
✅به صورت کلّی باید دانست که هر جامعه ای ناگزیر مبتنی بر پایه های بنیادی فلسفی شکل گرفته است. چه بخواهد یا نخواهد! بداند یا نداند! نگرشی فلسفی در کار است.
👈انسان چیست؟ جهان چیست؟ رابطه انسان و جهان چیست؟ سرانجام انسان چیست؟ مرگ چیست؟ و... .
🔹ما معمولا در برخورد با جوامع به دلیل ضعف عقلانی و حسگرایی که داریم تنها لایه های بیرونی، محسوس و برون دادهای این فلسفه های بنیادین را میبینیم.
👈همین فاصله های طبقاتی، نقشهای اجتماعی، آداب، رسوم، مترو، پارک، تکنولوژی و... .
👈مقداری که ژرف اندیشتر میشویم به علوم انسانی توجّه کرده و به مسائل اقتصاد، تربیت، آموزش، سیاست و... میپردازیم.
🔸ولی اینها همه تکیه بر یک ژرفای عمیقتری دارد که خیلی طول میکشد افراد آن را به خوبی درک کنند! آن هم مغز فرهنگ و آن اتاق فرمان جامعه است که از سنخ تصدیقات فلسفی و بنیادین است.
👈در هر حال نسبت به یک سری پرسشهای عمیقی آن جامعه اتّخاذ موضعی کرده و سر ریز آن خود را در علوم انسانی و سپس نمودهای ظاهری حیات اجتماعی نشان داده است.
👈در اینجا نمیخواهم بحث نسبت مدینه فاضله با دیگر مدن را در حکمت عملی بیان کنم. ساده تر و عمیقترش همان تقسیم قرآنی جامعه ایمانی و جامعه ی کفر است.
👈جامعه ی ایرانی در هر حال جامعه ی ایمانی است. اجمالا مسأله توحید و دعوت انبیاء الهی و ربوبیت تشریعی خداوند متعال را پذیرفته است.
🔸مغز فرهنگ ما را ایمان تشکیل میدهد. مناسبات بعدی و حتّی کیفیت حیات ظاهری ما بعدا کاملا متأثّر از این بنیان است. هنجار پذیری جامعه و کنترل اجتماعی مبتنی بر ایمان است. تمدّن را میخواهد بر اساس امتداد ایمان از آن مغز توحیدی جلوه دهد. ورای اشتراک در مظاهر مغز فرهنگ جامعه ی ایمانی با جامعه ی کفر تفاوت اساسی دارد. مقصد سلوکشان فرق دارد.
✔میگویند در غرب عدالت بیشتر رعایت میشود! کدام عدالت؟! آیا اساسا برای خدا، آخرت، معنویّت، انسان و... حقّی قائل هستند تا بعد سخن از عدالت کنیم؟! از کدام انسان سخن میگویید؟! آیا انسان حیوانی است که تنها نیازمند بیمه سلامتی، عمر و نظم اجتماعی است؟!
👈تنها جامعه ی ایمانی حقّ و قابل اثبات است. دیگر انحاء جامعه مانند جوامع مبتنی بر جغرافیا، زبان، ملّت و... همه باطل هستند هر چند با تکرار و تلقین خود را فعلا سرپا نگاه دارند.
👈مسأله ما روش تشکیل اجتماع دینی است که در آن هسته فرهنگ بر ایمان نهاده شده و با اعمال عبادی اجتماعی نظیر ولایت، نماز، حجّ، زکات، و... تثبیت شده و به اهداف خود نائل میشود.
👈اگر چنین است باید بدانیم که در جامعه ی ایمانی مدام باید به ایمان اجتماعی اهتمام داشت. اصل ایمان است. دیگر امور مانند عدالت، عفّت، عقلانیت، رفاه و... همه فرع است.
👈جامعه چقدر ایمان دارد؟! چگونه ایمانش را حفظ کنیم و چگونه ایمانش را بیشتر کنیم؟! چگونه مظاهر ایمانی در جامعه ترویج شود و مظاهر کفر مخفی گردد.
✋خیلی اشتباه است که گمان کنیم تنها اموری مانند عدالت یا صداقت یا نظم و مانند آن اهمیت دارد. بله این امور در جامعه ی کفر بسیار اساسی میشود زیرا چیزی بیشتر از اینها که ندارند! این هم نباشد که دیگر جذابیتی ندارند.
✅وقتی چنین است باید بدانیم پدیده هایی مانند رواج بد حجابی، بی حجابی و افساد روابط جنسی در جامعه ی ایمانی بسیار خطرناک است. این امور به هیچ رو به این درجه از خطرناکی در جوامع کفر نیست.
✅سرّ آن هم به خصلت نشانه ای قوی اینها برمیگردد. چنین اموری اصل ایمان را که اساس و مغز فرهنگ ما را تشکیل میدهد تهدید میکند! شاید اینقدری که اینها ما را تهدید میکند گاهی کم عدالتی تهدید نکند!
✅بی عفّتی در جامعه کفر آنقدر مشکل ایجاد نمیکند که در جامعه ی ایمانی میکند. چون با اصل ایمان مشکل دارد ولی با اصل کفر مشکل ندارد. وقتی با اصل ایمان مشکل داشت شالوده و بنیان جامعه را میلرزاند!
🔻میدانید این یعنی چه؟! یعنی اینکه ترویج فساد جنسی در جامعه ایمانی همانا و خراب شدن بازار اقتصادی همان! ترویج بد حجابی همانا و خراب شدن اخلاق جامعه همان و... .
✅در جامعه ی ما اگر بسیاری مثلا دزدی نمیکنند به دلیل تزریق فرهنگ و عادت در این زمینه نیست بلکه نوعا مبتنی بر تنافی این امور با ایمان است. اساسا به شکل ارتکازی میگوییم فلانی نماز میخواند و اختلاس میکند! حاجی است و دروغ میگوید و...! یعنی در ارتکازمان میدانیم ایمان و مفاسد اینچنینی قابلیت اجتماع ندارند.
👈از اینجاست که انسان مؤمن بسی بالاتر از انسان مدنی است. کنترل بالاتری دارد. با دوربین آسمانی کنترل میشود نه دوربین برقی! سابقا در بذل الخاطر شماره شماره ۱۱ بحثی در زمینه تجربه آنارشیسم در مونترآل کانادا آوردم. در جامعه ی کفر چنین نیست.
👈از همین روست که هر چه ایمان را نشانه بگیرد جامعه را نشانه گرفته است. هر چه نشانه های ایمان قوی تر شود جامعه به سامان خودش نزدیکتر میشود. حیات دنیایی اش هم بهتر میشود.
👈حکومت دینی باید تلاش در ترویج ایمان و شعائر دینی کند. ما هنوز در انقلاب اسلامی در اوائل مسیر هستیم.
🔻آری حجاب و یا مناسبات مشروع جنسی خصلتهای نشانه ای بسیار قوی در جامعه ی ایمانی دارد. بی خود نیست که غربیها ورای شعار آزادی خود در برابر حجاب اسلامی در ممالک خود خیلی حساسیت دارند. میگویند اینها نماد فرهنگی غیر از مغز فرهنگ ماست. به نظرم خوب مسأله را فهمیده اند. چیزی مثل حجاب مغز فرهنگ و جامعه ی آنها را میتواند زیر سؤال ببرد🔺
👈اگر به سادگی از سوی برخی نادانها حکم به تجویز ازدواج کثیف به اصطلاح سفید و حلال زادگی برخی موالید شود و یا اظهار نظر فردی در این موضوعات حساس باب شود خیلی میتواند بدعت بدی برای جامعه ی ایمانی باشد.
👈از همینجاست که به سادگی نباید گفت باید اینها را رها کنیم و به عدالت حقوقی و فاصله اجتماعی بپردازیم. همه مهمّ است. نمیدانم توانستم مقصودم را برسانم یا نه! بحثی مفصّل است و ان شاء الله باید در مجال واسعی در موردش بحث کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۸۸)
«سر معنویت پرور بودن شعر پارسی»
«آواز سنّتی»
🔵بچه ها پویانمایی میدیدند. جایی یک پیرمرد نشسته بود و مترجمان ماهر این اثر قسمتی از یکی از آوازهای سنّتی و قدیمی ایرانی را برای بیان غم و اندوه او پخش کردند
👈سوز موجود در این آواز به همراه شعر زیبای آن توجّهم را جلب کرد. یک جستوجویی کردم و به صورت اتّفاقی با صفحه ای مجازی مواجه شدم که گلچینی از آوازهای قدیمی ایرانی را گرد آورده بود
🔹اشعاری از سعدی، مولوی، حافظ، خواجوی کرمانی، عراقی، اوحدی، شاه نعمت الله ولی، رهی معیری، ملک الشعرا بهار، وحشی بافقی و برخی دیگر
🔹آوازهایی از خوانندگانی مانند حسین قوامی، محمود محمودی خوانساری، غلامحسین بنان، اسماعیل ادیب خوانساری، امین الله رشیدی، عبدالوهاب شهیدی، نادر گلچین، جلال الدّین تاج اصفهانی و دیگران
🔹بعضا موسیقی های سنّتی نیز با اجرای معاریف این فنّ اجرا شده بود. افرادی نظیر پرویز یاحقی، احمد عبادی، جلیل شهناز، حسن کسایی، امیر ناصر افتتاح، جهانگیر ملک، همایون خرّم، علی تجویدی، رضا ورزنده، حبیب الله بدیعی و... .
🙏خداوند متعال همه مؤمنینی که در جهت ترویج ایمان و خداپرستی تلاش کردند را رحمت کند. از گناهان همه ما و ایشان هم با رحمت و مغفرت خود درگذرد.
👈شاید به دلیل انسی که با اشعار سنّتی از اوان نوجوانی داشتم به فکر رفته و دو مطلب به ذهنم آمد:
💡یکی معنویّت موجود در شعر پارسی که به این امر برمیگردد که در ادواری زبان پارسی به آشیانه عرفان ادبی مبدّل شد.
💡دیگر سرّ انحطاط هنر آواز سنّتی ایرانی است که یکی از عواملش ظهور قلّه هایی مانند آقای شجریان است.
🔸نکته اوّل: عرفان ادبی🔸
یک معنویّت گیرای نهفته در اشعار سنّتی پارسی نهفته است که شاید در این کمیت و کیفیت در فرهنگهای دیگر یافت نشود. معنویت غریبی دارد! سوزی حاصل از دمیده شدن نَفَس معنوی عرفایی که احساسات پاک سلوکی و توحیدی خود را در قالب شعر پارسی به یادگار گذاشتند.
👈بحث از این نکته به بحث از عرفان ادبی برمیگردد. هنری که در دامان تمدّن اسلامی و در بستر معنویّت اسلامی رشد و تکامل یافته است.
✅معمولا عرفان را به نظری و عملی تقسیم میکنند. به نظرم واژه های خوبی انتخاب نکرده اند. خوب است عرفان را به ادبی، دستوری، تربیتی، منزلی و کشفی تقسیم کنیم. عرفان ادبی را در ادامه توضیح میدهم.
✅عرفان دستوری همان دستور العملهای سلوک است. متأسّفانه هنوز به علم تبدیل نشده است. اگر تبدیل به علم شود خیلی خیلی به کار می آید. الآن خیلی عوامانه و سلیقه ای و متعصّبانه افراد به روشها و تکنیکهای سلوکی مشغول هستند. مثلا راههای مختلف نفی خواطر استنباط شود. راههای اتّصال به عالم عقل متناسب با مزاجهای مختلف! اینها خودش بحثهای علمی دارد.
✅عرفان تربیتی ناظر به مهارت در تشخیص مصادیق و جزئیّات سلوک متناسب با شخصیت خود و یا شاگردان است.
✅عرفان منزلی یا حالی همان است که معمولا از آن با نام عرفان عملی یاد میکنند. یعنی همان عرفانی که به بحث از احوال و مقامات سالکین راه فنا اشاره دارد.
✅عرفان کشفی هم همان به اصطلاح عرفان نظری اشاره دارد که به هستی شناسی عرفانی و معارف به دست آمده از مکاشفات قلبی ناظر است.
✔قهرمان عرصه ی عرفان ادبی افرادی نظیر عطّار، مولوی و حافظ هستند؛ مولوی در این جهت شاید بی همتا باشد؛ در عرفان دستوری هم یک شخص یا کتاب مستقلّ و مناسب را نمیشناسم. به صورت پراکنده در کتب بیان شده است. مانند دستور العملهای موجود در کتب عرفا و کتب ذکر مانند رساله بحر العلوم و شبیه آن. قهرمان عرصه عرفان تربیتی افرادی نظیر جنید بغدادی در فضای عامّه و مرحوم میرزا حسینقلی همدانی و مرحوم قاضی طباطبایی در فضای شیعی هستند. آنهایی که خیلی در تربیت شاگرد موفّق بوده اند. در بیان مشق عملی سلوک به سالکین به شکل جزئی موفّق بوده اند. شاگرد پروری عجیبی داشته اند. قهرمان عرصه عرفان منزلی و حالی یا همان عرفان عملی نیز افرادی نظیر خواجه عبدالله انصاری هستند. در عرفان کشفی یا همان عرفان نظری نیز قهرمان بلامنازع آن ابن عربی است.
🔶اما عرفان ادبی چیست؟ پاسخ به این پرسش در گرو دانستن این امر است که قلب انسان یا همان حقیقت نوری وجودی او دارای سه بعد است.
👈بعدی از آن حیثیت معرفتی داشته و بعدی دیگر حیثتی کنشی و عملی و بعد دیگر حیثیت گرایشی و احساسی.
👈عارف در مراحل سلوک عرفانی هم اعمال قلبی انجام داده و هم معارف جدیدی یافته و در ادامه احساسات، شور و هیجان توحیدی نابی پیدا میکند.
👈فلاسفه حقیقت انسان را در نفس ناطقه او بیان کرده و در ادامه نفس ناطقه را عمدتا در بعد ذهنی و تصدیقی و نه حتّی باور قلبی تقلیل داده اند.
👈از اینجاست که قلب عرفانی و دینی معنایی بس عالی تر از نفس ناطقه فلسفی یافته است. بالتبع در فلسفه مباحثی در باب احساسات عقلی و گرایشات عالی نیز مطرح نشده است.
🔷در هر حال عرفای ایرانی با استفاده از ظرفیتهای زبان فارسی، عرفان ناظر به جنبه احساسی سلوک را در قالب شعر پارسی به نظم کشیده اند. قرنها زبان پارسی آشیانه ای برای عرفان ادبی و بیان احساسات عارفانه شده و این نهضت بی سابقه باعث تحوّلات عمیق فرهنگی و زبانی بین ایرانیان گشته است. زبان فارسی به گنجینه ی معرفت و شور معنوی تبدیل شده است.
👈خدمتی که این نهضت نیک به فرهنگ و زبان فارسی و تعالی بخشی به آن نمود بسی والاتر از امثال شاهنامه فردوسی است. این را باید به خوبی درک کرد تا سرّ معنویّت موجود در شعر سنّتی پارسی را دریافت.
👈سرّ ظهور شعرای بزرگی نظیر سنایی، عطّار، مولوی، حافظ و... . افرادی که در واقع باید آنان را عرفایی دانست که از زبان شعر استفاده کرده و به شکل عالی از پس آن برآمده اند.
👈روشن است که شعر تناسب خاصّی با بعد عاطفی و احساسی دارد. از همینجاست که با استفاده از مفاهیمی مانند دل، شراب، مستی، عشق، زلف و... یادگارهای نابی از احساسات پاک معنوی و توحیدی را در زبان فارسی به جای نهاده اند.
👈این همان معنویّتی است که با تلاش آنان در تمدّن اسلامی در زبان شعر فارسی دمیده شده است. انسان را به عالم غیب دعوت میکند.
👈البته گاهی در اشعار فارسی مضامینی در عرفان منزلی و کشفی هم هست. به راستی که که زبان فارسی معدن عرفان ادبی و بیان احساسات ناب توحیدی و شور و نشاط معنوی است.
👈بحث بسی بالاتر از آن است که در رشته ادبیات فارسی به علم بلاغت تقلیل داده شده است. مدام از صنعتهای شعری و استعاره ها و... بحث میکنند. بلاغت هم وسیله ای برای بیان اغراض عرفان ادبی است. عرفان ادبی نیز مبتنی بر سلوک توحیدی است.
🔹گویا در دوره هایی کار بدانجا رسیده بود که حتّی درس عرفای بزرگی نظیر قونوی به زبان پارسی بیان شده و کتاب مهم مشارق الدراری فرغانی که شاید از مهمترین کتب عرفان کشفی و نظری است که اصطلاحات مهمّ این علم را برای اوّلین بار به بهترین شکل تبیین نموده به زبان پارسی نگاشته شده است.
🔸نکته دوّم: آواز سنّتی ایرانی🔸
«تأثیر آقای شجریان در تضعیف آواز سنّتی ایرانی»
نکته دوّم سرّ ضعف در هنر آواز سنّتی ایرانی در دوران ماست. آواز سنّتی نیز یکی از هنرهایی است که سر ریز عرفان ادبی و برآمده از معنویّت نهفته در عرفان اسلامی است.
👈مولود طبیعی چنین تمدّنی و ظهور چنین عرفان ادبی در زبان شیرین پارسی است. فعلا کاری با آن ندارم. دوره هایی از انحراف را نیز گاهی در زمان برخی طوائف صوفیه تجربه کرده است.
✋ولی این هنر که یکی از مهمترین میراث فرهنگی ایرانی است چرا در زمان ما به این درجه از ضعف و عدم رواج رسیده است؟
👈به نظرم ورای عواملی که میتوان برایش ذکر کرد چندان طبیعی هم نیست. زیرا هنوز بسیاری هستند که به چنین آوازهایی مبتنی بر اشعار به یادگار مانده از نهضت عرفان ادبی در زبان پارسی علاقه مندند. ولی تولیدات مناسبی در زمان ما عرضه نمیشود. بخش مهمی از این ضعف را در آقای شجریان میدانم. البته عوامل دیگری هم دارد.
🔴یکی از مهمترین عوامل این امر در زمان ما صنعتی شدن عجیب و غریب هنر آواز سنّتی به دست برخی از نام آوران معاصر نظیر آقای شجریان و برخی دیگر بوده است.
👈اینها مخصوصا بعد از انقلاب اسلامی و گرایش بیشتر مردم به معنویّت اسلامی آنقدر در ظرائف و دقائق این فنّ افزوده و رقبا را با بهانه های مختلف زدودند که این هنر را به چیزی دست نایافتنی تبدیل کردند! خود را مافوق هنرمند جلوه دادند نه هنر مند مافوق!
👈البته واقعا هم در نوع خود هنر عالی را رقم زدند. گویا اساسا صورت نوعی جدیدی به آواز سنّتی ایرانی زده شد. ولی تبعات سوئی را نیز با خود به دنبال داشت.
👈دیگر در کنار ارائه ی چنین هنرهای عظیم استریویی و سالنی که در کنارش اقتصاد بزرگ، ضبط با کیفیت، انتشار، ماندگاری و... هم بود، سائر انحاء طبیعی آواز سنّتی که خود را درگیر آنچه شاید تجمّلات میدانست و خود را متعهّد به سوز معنا و معنویّت شعر پارسی میدید دیده نمیشد!
🔹در نگاه ساده بدوی در کنار آن قله ها اینها درّه ها بودند! نمیخواهم بگویم اینها با اغراض سوء و آگاهانه رخ داد ولی در هر حال ولو به شکل اثر قهری صنعتی شدن افراطی هنر آواز سنّتی اصیل ایرانی رخ نموده است. ذائقه ها را تغییر داد.
🔷چنین هنری باید طوری مدیریت میشد که از آن خصلت ذاتی اش که محفل خوانی و سحر خوانی و مانند آن بود خارج نمیشد. نوع مردم به گونه ای با آن در زندگی روز مرّه شان درگیر باقی میماندند. اینقدر در تکلّفات آن مبالغه نمیشد که محصور در سالنهای بزرگ شود. اینقدر در الگوهای آن مبالغه نمیشد تا دیگران را نا امید کند!
🔸چیزی که در هنر دینی ما یعنی مدّاحی به خوبی رعایت شد و همگان را در زندگی واقعی خودشان به گونه ای با خود همراه کرد. اخیرا هم رهبر معظّم انقلاب ضمن هشدار دادن به مدّاحان به جلوگیری از ضربه خوردن این هنر دینی به واسطه استدیویی شدن و مانند آن تأکید نمودند.
👈روشن است کسی که با چنین مدّاحی های استدیویی انس گیرد دیگر به سادگی نمیتواند با مدّاحی زنده در هیئتها به خوبی انس بگیرد! توقّعش به صورت غیر طبیعی بالا میرود! نمیتواند حسّ بگیرد.
👈در هنر تلاوت قرآن کریم هم همینطور است. هنوز هم خودش را توانسته سرپا نگه دارد. گرچه در آن هم مقداری صنعتی شدن و مبالغه در زوایای آن اثرات مخرّبی گذاشته است. ولی در هر حال به دلیل دلبستگی قوی ایمانی به قرآن کریم خودش را زنده نگاه داشته است.
🔹در هر حال در کنار عظمت امثال آقای شجریان دیگر آنان دیده نشدند. شاگردانی جذب نکردند.
👈از جهت دیگر بسیاری از آنان در هر حال به دلیل نوعی دلبستگی ظاهری یا باطنی با نظام شاهنشاهی و حضور در محافل آنان که در آن زمان معمولا طبیعی هم بود بعد از انقلاب به نوعی با برچسب درباری حاشیه رانده شدند.
👈متأسّفانه به نوعی این هنر اصیل و میراث نیک فرهنگ ایران گویا از سوی نظام شاهنشاهی آن زمان نیز مصادره شده بود. از همین جهت هم مقداری معنای سیاسی یافته بود.
👈موسیقی سنّتی نیز که به گونه ای با آواز سنّتی ایرانی گره خورده بود تا اندازه ای بعد از انقلاب اسلامی با توجّه به برخی دیدگاههای فقهی رایج دچار ضعف شد که این هم در ضعف آواز سنّتی ایرانی بی تأثیر نبود.
🔶نوع روحیّات غیر عارفانه و غیر زاهدانه و گرایشات غیر انقلابی قله های به تازگی ظهور یافته نیز سبب شد این فنّ جذابیتش برای قشر اصلی مخاطبینش که به جریان انقلابیون پیوسته بودند رفته رفته کم شود.
😞این قله ها هم به جای ترویج بدون چشم داشت و دلسوزی اصیل برای مخاطبین اصلی آن دچار فریب حب مال و حبّ مدح و ثناء شده و کف و سوتهای سالنی، مخصوصا در غرب و خارج از کشور را نسبت به موطن اصلی این فرهنگ و هنر ایرانی ترجیح دادند.
👈چندان استعداد شاگردپروری هم گویا نداشتند؛ بلکه چه بسا بعضا استعدادهای بزرگی چون بسطامی را ضایع هم کردند! واقعا اگر اینها الگوهای بهتری میبودند الآن وضع ما خیلی بهتر میتوانست باشد.
😑اخیرا زاویه گرفتن آنان با نظام اسلامی و درخواست عدم پخش آثارشان در این نظام نیز بیش از پیش به این هنر لطمه زد!
😔گویا به جای آنکه خود را وامدار و مروّج این فرهنگ غنی بدانند خود را مالک آن دانسته و با الگو سازی بی بدیل از خود و سیاست ورزیهای ناصواب جامعه ایرانی را از این هنر هویّت بخش خودش محروم نمودند.
👈شاید برای خود توجیهاتی هم میتراشیدند ولی در عمل به ضرر این هنر و فرهنگ ایرانی تمام شد. البته در هر حال نمونه های عالی و شاهکارهایی از آواز سنّتی ایرانی را از خود به جای گذاشتند که میتواند برای همّتهای بزرگ در این زمینه به برترین الگوها تبدیل شود.
🔴چند سال پیش مصاحبه ای از درد دل اکبر گلپایگانی از مشاهیر آواز سنتی و بیکار شدن او بعد از انقلاب پخش شد که به شکل مؤکدی معتقد بود شجریان چوب لای چرخ همه گذاشته و راه را بر آنان بسته است.
👈وی معتقد است در دهه شصت شجریان یک امپراتوری ایجاد کرد و شاید با تکیه به ظاهر انقلابی و آواز معروف انقلابی اش جو را گرفت و بقیه اساتید آواز سنتی را حذف کرد! میگوید:
📖(در دههشصت، این آقایان چه کردند. هرکسی میآمد که کار موسیقی انجام دهد، همینها چوب لای چرخش میگذاشتند و نمیگذاشتند که مکتبهای موسیقی ادامه پیدا کند، زیرا میخواستند همه مقلد خودشان باشند...
📖من اگر برای شاه خواندم، برای امیرالمومنین(ع) نیز خواندم. پس اینکه میگویند گلپا درباری بود، سخن درستی نیست. بهتر است بگویند گلپا سیاسی نبود)
🔴دوست دیرین شجریان و استاد بزرگ موسیقی ایرانی آقای محمد رضا لطفی نیز چند سال پیش ضمن انتقاداتی از سیره اقتصادی و سیاسی شجریان مطلبی مشابه بیان کرده بود. قسمتی از آن اینطور نقل شده است:
📖(شجریان هیچ وقت بهدنبال ایجاد یک جریان فرهنگی هنری مستقل با شرکت همکاران خودش نرفته است.
📖یک شرکت اقتصادی به نام «دلآواز» درست کرده و کار خودش را مانند یک شرکت تولید کننده انجام میدهد و درآمدزایی خوبی هم از گذشته تا به امروز داشته و دارد)
👈نوازنده بزرگ، دوست و داماد سابقش پرویز مشکاتیان نیز با او در اوج دوران شکوفاییش به دلیل برخی امور اقتصادی و بعضا تکبر وی به مشکل جدی خورد که گویا باعث طلاق اجباری و دلخوری های جدی شد.
👈نوازنده بزرگ دیگرمان مرحوم جلال ذوالفنون نیز در ۳۰ تیر سال ۸۶ در بخشی از نقدی دقیقش بر شجریان میگوید:
(شکوه و شکایت از نارسایی های داخل کشور و به رخ کشیدن امکانات دنیای خارج یکی از شعارهای همیشگی ایشان است... شکوه کار عاشق نیست، چون عاشق اصلا خود را نمی بیند که بخواهد شکوه یی داشته باشد و کسی که عاشق نیست هنرمند نمی تواند باشد)
👈کینه وی از نظام دینی حاکم بر ایران نیز با تأکیدات مکرر مضحک از سیاسی نبودنش از عجایب زمان است. نظام اسلامی واقعا مظلوم است.گاهی از نجابت و تقوایش سوء استفاده میشود. وی در جایی در گفتوگو با صدای آمریکا اساسا اسلام را مخالف هنر میداند و تلویحا با رد آنچه موضع اسلام میداند از نوعی کفر خود پرده برداری میکند:
(اینها هرگز با هنر کنار نمیآیند، هرگز و هرگز! همچنان که در طول ۱۴۰۰ سال با هنر کنار نیامدند. باز هم نخواهند آمد. موسیقی هم مانند خیلی از هنرها نمیتواند در خدمت اینها باشد)
👈اگر ظاهر کلام او را بگیریم اوج بی شرافتی و پستی و دروغگویی است! آیا امثال حافظ و مولوی و عطار که خود را خاک پای حضرت رسول و ائمه اطهار میدانستند هنرمند نبودند؟! از کدام هنر میگوید و از کدام حافظ و عطار میخواند؟!
👈واقعیت آن است که چهره ی واقعی امثال وی در پس زیبایی معنوی و عرفانی شعر پارسی و هنر میراثی آوازخوانی و موسیقی ایرانی پنهان شده! بسیاری با سطحی نگری چهره ی غیر قابل دفاع عقیدتی و سیاسی و اخلاقی او را ورای این زیبایی ها ندیده و دفاعی غیر معقول از او میکنند! داستان او شبیه داستان قرآن به نیزه کردن لشگر شام در صفّین است! بسیاری فریب خورده اند.
👈البته نمیخواهم همه چیز را سر اینها خراب کنم. مقصودم روشن است؛ العاقل یکفیه الاشارة.
🔸سخن پایانی🔸
سوء تفاهم نشود! برای بنده که افتخارم انتساب به دین و شریعت اسلامی و حسرتم رهروی صادقانه از راه ائمه طاهرین و پاکان این صراط مستقیم است نه شعر پارسی و نه آواز سنتی هیچ اصالتی ندارد.
👈دغدغه ی امثال بنده ایمان است و بس! ترویج فرهنگ ایمانی است. تبلیغ دین است! آشنایی خود و دیگران با آن نور آسمان و زمین و فرستادگانش است. آماده شدن برای سفر از این عالم و تهیه ی توشه ای برای آخرت است. دعوت مردم به عالم غیب و سلوک این راه نورانی و بهجت آفرین است.
👈همان راهی که حافظها و مولوی ها را دیوانه ی نورانیت خود کرده بود! آنها را به زهاد و عباد و سحرخیزان شب تبدیل کرده بود.
👈اگر چند جمله ای بیان میکنیم از سر این ناراحتی است که شعر پارسی و آواز سنتی ایرانی میتوانست ابزاری برای آشنایی نسل ما با فرهنگ توحیدی، ایمان و اهل بیت علیهم السلام باشد. چرا اینگونه نشد؟!
👈چرا افرادی بزرگ و الگو شدند و در هر صورت به این ظرفیت عظیم صدمه زدند. زمانی حقیرانه زیر دست دربار و درباریان ظالم گدایی دیده شدن و توجه میکردند و زمانی دیگر وقتی پیر عارف، شاعر، فقیه و افتخار روزگاران خمینی کبیر و جانشین بر حقش به ما هدیه شد متکبرانه خود را از مردم و فرهنگ اصیل ایمانی جدا کردند!
👈کدام کور باطنی است که نتواند نورانیت آن پیر عارف و راهش و ظلمت آن شاه فراری و امثالش را درک کند؟! خیلی هنر میخواهد! شیطان هم از جهتی بزرگ هنرمند دوران ماست!
باسمه تبارک و تعالی (۸۹)
«ضرورت امتداد بخشیدن به نگاههای توحیدی در حوادث تاریخی و تحوّلات اجتماعی»
«عید مبعث و نظرگاهی دیگر به لشگرکشی روسیه به اوکراین»
🌸بعثت رسول خاتم بزرگترین عید آفرینش است. عید خلقت است. عید بشریت است
🌷در عالم حوادث بزرگی تا کنون رخ داده و خواهد داد. در تاریخ خوانده ایم و میخوانیم و در خبرگزاریها میگویند و خواهند گفت! ولی خبری با عظمت تر از مبعث رسول ختمی مرتبت نیست!
🌼همان بشارتی که مدام انبیاء الهی ظهور آن را به یکدیگر و به پیروان راه حقیقت وعده میدادند!
🌹آری حادثه ای بزرگتر از بعثت او در عالم نبوده و نخواهد بود! برترین خلائق الهی ردای رسالت عظمی و ختمی را بر تن پوشیده و بر تخت خلافت الهیه ختمیه نشست. مناصبی وجودی که بسی برتر از آن اعتبارات موهوم ماست:
آب زنید راه را هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را بوی بهار میرسد
چاک شدست آسمان غلغله ایست در جهان
عنبر و مشک میدمد سنجق یار میرسد
رونق باغ میرسد چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود مه به کنار میرسد
تیر روانه میرود سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس شه ز شکار میرسد
باغ سلام میکند سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود غنچه سوار میرسد
خلوتیان آسمان تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد عقل خمار میرسد
👈با خود چه آورد؟ پیام توحید و آخرین درجه ولایت الهیه و آخرین برنامه حیات. مبعث عیدی است که باید در اثر تبعیت از آن نور آسمانی در وجود انسان رخ دهد!
👈یک بلوغی میخواهد که به درجه ای برسد که در وجودش جشن مبعث گرفته شود! آن وقتی است که بعثت و بیداری انسان و چشم باز کردنش به حیاتی طیبه شروع میشود
🔵این روزها روسیه به کشور اوکراین لشگر کشیده است. جنگی که در هر حال باطنش نوعی صف آرایی بلوک شرق و غرب در معادلات سیاسی بشر امروزین در روی کره ی زمین است. چیزی شبیه نبرد ایران و روم در صدر صدر اسلام.
😔ما هم شاهد صحنه های رقّت باری از کشته و آواره شدن انسانهای مظلوم در میان این تخیّلات و توهّمات شیفتگان دنیاییم.
😔کودکانی که چه سخت مشغول بازی دنیایند و چه سر و صدایی راه انداخته اند! خودشان هم نمیدانند که در مکتب انبیاء الهی حقیقتا کودکند! خام خامند!
👈کسی که پیام رسولان الهی و در ادامه بعثت خاتم آنها را باور نداشته باشد در دار هستی کودکی خام است. هیچ چیزی از حقیقت ماجرا را نفهمیده است!
🔴اخبار را امروز که عید مبعث است میدیدم که مدام از جنگ روسیه و اوکراین میگوید. در محافل هم زیاد صحبت میشود. فعلا که دنیای ما را به خودش مشغول کرده است.
💡به ذهنم خطور کرد به مناسبت این نبأ عظیمی که امروز دوباره به یادش افتادیم که همان عید مبعث است و این جنگ کنونی مطلبی در کیفیت نظر مؤمنانه و توحیدی در اینگونه امور بیان کنم. آری مبعث نگاه ما را تغییر میدهد:
📖الم (1)غُلِبَتِ الرُّومُ (2)في أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ (3)في بِضْعِ سِنينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ (4)بِنَصْرِ اللَّهِ يَنْصُرُ مَنْ يَشاءُ وَ هُوَ الْعَزيزُ الرَّحيمُ (5)وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (6)يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ (7)
👈راستی این چه نوع دیدی است؟! این چه افقی از نگریستن به امور عالم است؟ نکند اصلا این نظریه پردازها و تحلیلگران ورای همه دقایقی که میگویند آدرس اشتباه میدهند؟!
🔸ما انسانها به دلیل انس با زندگی دنیا و عدم بلوغ ادراکیمان غرق در معادلات اولیه و محسوسی شده ایم که در ظاهر میبینیم. عادت کرده ایم تا چیزی را حس نکردیم باورش نکنیم. دلیلی هم برایش نداریم ولی عادتش کرده ایم.
🔹این نوع نگاه همان چیزی است که از منظر مبعث آلودگی انسان به کفر و شرک است. همان پلیدی و آلودگی است که همه در خود و دیگران میبینیم. همان ظلماتی است که رسول مهربانی آمده تا دست ما را گرفته و از آن به سوی نور نجات دهد!
📖يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يَحُولُ بَيْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ أَنَّهُ إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ
👈برخی از ما که القاب پر طمطراق دکتر، فیسلوف، جامعه شناس و سیاست مدار و... یدک میکشیم برایش علم هم ساخته و ماورای آن را انکار میکنیم! تئوری کفر و شرک میدهیم! یعلمون ظاهرا من الحیاة الدنیا!
✅ظاهرش این است که قدرت دست قلدرهاست! جنگ به پا میکنند! آتش می افرزوند و جنایت میکنند! ولی اینها در نگاه کسی که در وجودش پیام بعثت محقق شده ظاهر قضیه است. عالم صاحبی دارد! ربّ العالمینی در کار است.
✅دست خدا را ببینیم! وجودی بیکران، بی حد، هستی محض، الاول بلا اول یکون قبله و الآخر بلا آخر یکون بعده! تصوّر و تخیّلش هم بهجت آفرین است! تسکین بخش است!
🔹سعی کنیم این طرز نگاه را برای خودمان جا بیاندازیم! هر چند ناقص باشد و مدام تنزیه و تسبیح بخواهد! سعی کنیم این تصویر را از خدا کاملتر کنیم!
👈نباید در مورد خدا تعطیل باشیم! باید ابتدا تصوّری داشته باشیم و مدام آن را دقیقتر و عمیقتر کنیم! سپس کم کم سعی کنیم با آن زندگی کنیم!
👈در ابتدا اگر به نحو إنّ نیست به نحو کأنّ که میتوان با آن معامله کرد! «اعبد الله کأنّک تراه فإن لم تکن تراه فإنّه یراک»
👈راستی این چه حقیقت عظیمی است! حیّ است! قیّوم آسمانها و زمین و پیدا و پنهان است! پیام بعثت این است: «هُوَ الْحَيُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ فَادْعُوهُ مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّين»!
🔶داستان آفرینش همین است! ما را آورده اند تا از این خامی با انتخاب خودمان بیرون رویم و ذره ذره از عالم هستی سر در بیاوریم! با آن نور آسمان و زمین آشنا شویم!
✅در این دنیا به شکل اختیاری یا در آن دنیا با گذراندن مواقف طولانی اش! همه خداشناس شویم! آنچه قرار است در این دنیا و اگر نشد در برزخ و مواقف قیامت برای انسانها روشن شود همین است!
📖«اللَّهُ الَّذي خَلَقَ سَبْعَ سَماواتٍ وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ يَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَيْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ وَ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحاطَ بِكُلِّ شَيْءٍ عِلْما»
👈همه ما را دعوت کرده اند به شناخت بهتر خدا! از همه ما خواسته اند! هر کس به اندازه توانش راهی به این حقیقت دارد.
👈افضل مصادیق تفکر ساعة خیر من عباده سبعین سنه است! تفکر در اینجاست که جهش ایجاد میکند. خیلی نقطه حساسی است! راستی این چه حقیقتی است!
👈همه به نوعی قدرت فهم و درکش را دارند. اینگونه نگرش فضا و عالمی دیگر از حیات انسانی را رقم میزند.
👈ما صبح و شب در دریای خیال غوطه وریم. ما را چه میشود اگر در دریای حقیقت غوطه ور شویم! آن نور پاک و یگانه را که همه جا را فرا گرفته ببینیم! ابتدا به شکل کأنّ و سپس إنّ!
👈بچشیم! تسبیح و تحمید بگویم! لا اله الّا الله و الله اکبر بگوییم! همه جا هست با همه هست با من هست با شما هست با روسیه هست با اوکراین هست! هو معکم اینما کنتم!
👈برخی گمان میکنند این بزرگان ما شعر گفته اند! خیر! اینها حقیقتی است از هر حقیقت دیگر حقیقی تر! میگویند آن شاهد هر جایی را ببین! همه جا هست! نه اینها شعر نگفتند!
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس!
👈والله همین یک بیت از فرآورده ی همه ی این دانشگاهها و دانشکده ها و چه و چه بیشتر حقیقت دارد! پیام بعثت است! فأین تذهبون! یا من یکفی من کل شی و لا یکفی منه شی! باید در فضایش بیاییم و تنفس کنیم.
👈این فهم همگانی است. جامعه ی ایمانی باید به اینجا برسد. یک دارایی بسیار ذی قیمت و گرانسنگ است! آنهایی که دارند دیگر فقری ندارند! واقعا غنی میشوند! اصل دارایی همین است! با این حقیقت آشنا بشود و بفهمد و لمسش کند!
👈کار و مرور و تمرین میخواهد! ممارست میخواهد! عصاره ی همه ی معارف همین توحید است. اگر فعلا لمسش نمیکنیم با یاد و خاطره و ذکرش خوش باشیم!
گفت مشق نام لیلی میکنیم
خاطر خود را تسلی میکنم
چون میسر نیست من را کام او
عشق بازی میکنیم با نام او
🔵رفقا! باور کنیم کار دنیا دست قلدران و جانیان نیست! رب العالمین برنامه ها، اراده ها و مشیتهایی دارد. پشت صحنه اهدافی دقیق و عمیق دارد. ما هم که به دلیل جهلمان حوصله و طاقت نداریم به خاطر جهالتمان به هم میریزیم!
👈این جهالت و ریشه های کفر و شرک خفی درون ماست که گمان میکنیم اینها هستند که از سر خود تصمیم میگیرند و عملیات میکنند. بمب و موشک دارند! بازدارندگی هسته ای دارند! اهرم فشار اقتصادی دارند!
✋ولی هیهات! هیهات! للّه الأمر من قبل و من بعد! همه ناشی از خطای در دید ماست! همه ناشی از ضعف ایمان ماست! همه ناشی از کوته نظری ماست! همه ناشی از ظاهر بینی ماست.
👈اندیشه توحید را باید به کوچه و بازار کشاند! باید به جنگ و صلح کشاند! باید عالمی دیگر برای خود و جامعه رقم زد!
📖«الَّذينَ قالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيماناً وَ قالُوا حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ*فَانْقَلَبُوا بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ لَمْ يَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَ اتَّبَعُوا رِضْوانَ اللَّهِ وَ اللَّهُ ذُو فَضْلٍ عَظيم»
👈اینها ظاهر کار است. همه چیز از آن سوی پرده غیب است. از آنجا رقم میخورد! منتها در ظاهر به خاطر حکمتها و مصالح خلقت عالم دنیا طوری است که ما عمق تدبیر و حکمت را درک نمیکنیم. روابط را احساس نمیکنیم.
👈ولی اجمالا باید بدانیم مسائل ریشه در چه چیزی دارد. از او غافل نشویم. از توسل و زاری به درگاه او غافل نشویم. بگوییم ما که میدانیم همه چیز به دست خودت است.
👈اینها هم حقائقی است. خیلی حقیقی تر از حقیقت این بمبها و موشکها و جنگنده ها! باید دست حکمت و قدرت خدای سبحان را در این وقائع دید.
👈حقیقت قرب وریدی فقط در نسبت انسان با خدای سبحان نیست بلکه در نسبت جوامع با خدای سبحان هم هست. از آن نور یگانه نباید غافل شد.
👈آری! خداوند متعال حیّ است! خداوند متعال قیّوم آسمان و زمین و همه چیز است! خداوند متعال مدبّر پیدا و پنهان است!
👈در ظاهر به خاطر حکمتها و مصالح آفرینش و ماهیت ابتلائی حیات دنیا طوری صحنه آرایش شده که ما گمان میکنیم اینهایند که کارگردان صحنه هستند! این کشور و آن کشور! این ابر قدرت و آن دیگری!
👈عمق تدبیر و حکمت و آن ید الهی که بالای همه ی ذرّات عالم است را درک نمیکنیم! ولی واقعیت دارد! واقعیتی عمیقتر از آنچه در خیالمان بیاید! چه زیبا گفت آنکه گفت: «اگر نازی کند در هم فرو ریزد قالبها»
🔶حقیقت بعثت میگوید صبور باشید و اجازه دهید خداوند متعال برنامه ی خودش را اجرا کند! دلمشغولیتان وظایف بندگی خودتان باشد! «جملة اشتغاله فیما أمره به و ما نهاه عنه» آن افق را باید دید و الا در این حوادث گم میشویم و اذیت میشویم. اسیر حکم این ظواهر و ذلیل در چنگال آن قرار میگیریم! باتلاق ظلمانی کفر و شرک!
👈راستی رفقا خیلی بیش از آنچه گمانش را میکنیم زمین و احوالات آن وابسته به آسمان است! یک شعور شگفت انگیز! یک هوش عمیقی بر عالم حاکم است.
👈والله گزافه گویی نیست! همه چیز از آن سوی پرده در حال رقم خوردن است! خداوند متعال و ملکوتیان بر همه چیز نظارت دارند. همه چیز در محضر آنهاست. همه چیز با اذن آنها و تدبیر آنهاست.
👈هیچ چیزی از مجرایش خارج نشده و در نرفته است! همه چیز در نهایت دقّت و حساب شدگی و تدبیر در حال رخ دادن است لیقضی الله أمرا کان مفعولا!
😢خدایا کی میشود ما هم مقداری از این خامی بیرون بیایم و موحّد شویم! راستی چه خوش گفت سعدی شیرازی:
برخیز تا یک سو نهیم این دلق ازرقفام را
بر باد قلاشی دهیم این شرک تقوا نام را
هر ساعت از نو قبلهای با بتپرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
غافل مباش ار عاقلی، دریاب اگر صاحبدلی
باشد که نتوان یافتن دیگر چنین ایام را
باران اَشکم میرود وز اَبرَم آتش میجهد
با پختگان گوی این سخن سوزش نباشد خام را
🔷همه مشکل بشر نیز در این است که هنوز قبول نکرده که برای اصلاح خود و جامعه اش باید دست نیاز به آسمان دراز کند! هنوز نفهمیده آن دست قدرت الهی که از هیچ مصلحت و خیری در این عالم فروگذار نکرده برای برون رفت از این همه مفاسد شخصی و اجتماعی هم برنامه ای در آفرینش داشته است!
👈برنامه اش تبعیت از سلسله انبیاء و رسولان الهی و در ادامه اولیاء منصوص از جانب آسمان بوده است. کی به این بلوغ میرسیم خدا میداند! واقعا بلوغ میخواهد!
👈واقعا هستی شناسی دیگری میخواهد تا ما را به چنین امام شناسی برساند! تا وقتی بشر بفهمد امامش را امثال پوتینها و بایدنها و... قرار ندهد.
👈امامش را همان شخصی قرار بدهد که خدایشان خلیفه خود قرار داد. همو که مدبّر عالم باذن الله و خلیفة الله فی ارضه و حجّته علی خلقه است؛
👈در انتها دریغم می آید ذکری از مولایمان نکنم! همانکه در زمان ما حامل حقیقت بعثت و خاتم ولایت است.
✅رفقا! حضرت بقیه الله حقیقتی در عالم است! هستند! خیلی بیشتر از آنچه تصور میکنیم هستند و حضور دارند! این هم حقیقتی است! یک سرمایه ی بسیار عظیم است!
👈سرگشتگی و پریشانی و نا امیدی مردم عالم در این باغ وحش خیلی مدرن را نمیبینیم؟! یک مولایی که خبر دارد و قدرت دارد و باذن الله مدبر عالم است!
👈برخی گمان میکنند حضرت الآن در پس پرده ی غیبت بیکار است! خیر! همه کاره ی عالم ایشان است. حتّی در همین جنگها و صلحها و... . ما پیروی چنین امامی هستیم! این سرمایه نیست؟!
👈کم کمش این است که وقتی به ایشان متوسّل میشویم آرام بگیریم. اجابت با تشخیص خودشان است! ولی همین پناه بردن خودش کافی است. بی پناه نیستیم! حقیقتا که خیلی سرمایه دار هستیم اگر قدر بدانیم!
اللهم عجّل لولیّک الفرج واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه و الممتثلین لأوامره
باسمه تبارک و تعالی (۹۰)
«نکاتی پیرامون مفهوم تسبیح در متون دینی»
🔷یکی از دوستان در مورد معنای تسبیح و صعوبت درکش مطلبی بیان کرد. گویا آنچه میگویند برایشان قانع کننده نبود. قرار شد اگر چیزی به ذهن آمد بیان کنم.
💡در همین زمینه مطلبی به ذهن آمد که آن را برای همگان بذل میکنم.
👈در عبارات دینی یکی از پر بسامدترین مفاهیم، مفهوم تسبیح است. مفهومی که معمولا در کنار مفهوم تحمید به کار رفته و در ادامه در کنار مفهوم توحید و مفهوم کبریایی ذات اقدس الهی، ارکان اربعه مفهومی را پیرامون مفهوم الله تشکل میدهند:
سبحان الله و الحمد لله و لا اله الّا الله و الله اکبر!
✋این واژه دقیقا میخواهد به چه معنایی اشاره کند؟ برخی از افرادی که در دیگر فرهنگها با متون عربی دینی مواجه میشوند از صعوبت درک و همراهی همدلانه با این مفهوم شکایت میکنند.
🔻گویا مفهومی معادل با آن در فرهنگ خود که بتواند در آن سیاق از عهده ی معنایی مناسب با بافت کلام برآید، ندارند🔺
👈در این نوشته خیلی کوتاه بیان میشود که دقیقا همین مشکل را خود عرب نیز داشته و تسبیح اجمالا از ارتقائات مفهومی دین اسلام است
👈به صورت کلّی آنچه در معنای این مفهوم گفته میشود آن است که: التّسبيح تَعظيمُ اللَّه و تَنْزيهُه من كُلّ سُوءٍ.
👈گاهی در تعبیرات ظاهرا مجازی به معنای نماز و ذکر هم به کار رفته است. مثلا برخی معتقدند در تعابیری مانند: «یسبّح لله ما فی السموات و ما فی الارض»
👈مراد مطلق ذکر است چه تسبیح باشد و یا تحمید و ذکر اسماء و صفات الهی جلالی و جمالی. و یا مثلا در تعبیر شایع تسبیحات اربعه به مطلق اذکار اربعه تسبیح گفته شده است.
👈ولی به شکل کلّی گویا تسبیح غیر از این نوع اطلاقات که میتوان با قرینه آنها را جدا نمود معنای ویژه خود را هم دارد.
🔹تسبیح خداوند متعال بیان وجهی از عظمت خداوند متعال دانسته شده که به بی عیبی، بی نقصی و پاکی اشاره میکند. آلودگی به هیچ چیزی ندارد. چه نقائص رفتاری یا اخلاقی یا حدّ وجودی و هر نقصی که بتوان تصوّر کرد.
✅از اینجاست که همنشین نمودن مفهوم تسبیح با مفهوم تحمید در متون دینی شاید مفید آن باشد که تسبیح به حیثیت تخلیه و سلبی اشاره نموده و تحمید به حیثیت تحلیه و ثبوتی تأکید مینماید؛ تسبیح سلب رذائل است و تحمید اثبات فضائل.
🔸و باز از همینجاست که از دل تسبیح مفهوم تقدیس متولّد شده و یک همنشینی مکرّری در متون دینی بین سبّوح و قدّوس دیده میشود.
👈به عنوان نمونه در بیان وجه همجواری تسبیح و تقدیس در مانند: «نحن نسبّح بحمدک و نقدّس لک» نکاتی ذکر شده است.
👈مثلا ابن ترکه در شرح فصوص ابتدای فص حکمة قدّوسیة فی کلمة ادریسیة میگوید:
📖«اعلم أنّ «التقديس» هو تطهير الذات عمّا يشوب به صرف تنزّهها وخالص إطلاقها من التبعيد عن القيود الذي يستلزم التحديد ، على ما يتضمّنه معنى «التسبيح» فيكون أتمّ في تأدية تلك الحقيقة منه ولذلك تراه مطلقا منتسبا إلى الحقّ دون التسبيح في قوله تعالى :(نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَنُقَدِّسُ لَكَ)»
👈جامی در نقد النصوص وجه دیگری ذکر کرده است:
📖«ففي السبّوحية نفى تطرّق النقص ، و في القدّوسية نفى إمكان التطرّق فالقدّوس أبلغ، و لهذا أخّر»
👈مرحوم سید علی خان مدنی هم در شرح صحیفه ی مبارکه سجادیه علیه السلام ذیل دعای سوم و فراز: «لا يفترون عن تسبيحك» حاصل بررسی لغوی خود پیرامون واژه تسبیح و سپس فرق آن با تقدیس را ذکر کرده است فراجع ان شئت.
👈شاید تفاوت تسبیح و تقدیس را در این بدانیم که در مفهوم تقدیس به آن حالت حصول برکت و قداست بعد از ازاله نقائص اشاره شده است.
🔹در هر حال با اندک تأمّلی در زبان فارسی متوجّه میشویم مفهوم تسبیح در جایگاهی که در متن دینی استفاده میشود ظاهرا معادلی ندارد.
🔶بلکه تدبّر در کتب لغت عربی نیز نشانگر آن است که حتّی برای دانشمندان زبان عرب نیز ابهاماتی در مورد تاریخ ظهور این مفهوم در زبان عربی و نحوه کاربست آن در متن دینی دیده میشود.
👈به عنوان نمونه ابن فارس در معجم مقاییس اللغة تلاشی ناکام در زمینه تحلیل بستر شکلگیری مفهوم تسبیح دارد.
👈همچنین راغب اصفهانی در مفردات تلاش کرده اصل معنای تسبیح را از مفهوم نوعی شناوری و عبور از آب و هوا استخراج نموده و سپس نتیجه میگیرد تسبیح: «أصله المرّ السريع في عبادة الله»؛
👈مرحوم مصطفوی در کتاب التحقیق نیز در بیان اصل این مفهوم بیان میکند:
📖«أنّ الأصل الواحد في هذه المادّة: هو الحركة في مسير الحقّ من دون انحراف و نقطة ضعف، أو كون على الحقّ منزّها عن نقطة ضعف فيلاحظ فيها جهتان: جهة الحركة في مسير الحقّ و جهة التباعد عن الضعف...»
🔵با همه ی آنچه گذشت –که البته نیازمند تحقیق بیشتر است- میتوان گفت گویا تسبیح یک حقیقت شرعی و یک مفهوم دینی تأسیسی است.
✅گویا در بستر متن دینی یک ارتقاء مفهومی چشمگیر در معنای اوّلیه مادّه رخ داده است.
👈معنای آن با توجّه به ساختارهای همنشینی و جانشینی این مفهوم و بافتهای کاربردی آن اجمالا همان است که گذشت.
👈یک مفهومی که به شکل اختصاصی در مورد خداوند سبحان به کار گرفته میشود تا آن مقام رفیع دست نایافتنی وجودی از نقائص دیگر مراتب متمایز شود.
👈مراتبی از کمال که تا جایی جلو میرود که اصلا نمیتوان از آن حرفی زده و حتّی تسبیحی بر زبان جاری نمود:
برو این دام بر مرغ دگر نه
که عنقاء را بلند است آشیانه
👈در مراتبی که تسبیح در مورد خداوند متعال اطلاق میشود گویا به همان مسیر بی پایان بین ممکن تا واجب اشاره میکند. به هر مرتبه از کمال وجودی دست یافتی و یا خیال کردی بدان او پاکتر از آن است.
✅شاید بتوان گفت با بررسی متون دینی آن احساس و درکی که هنگام تسبیح خداوند متعال نهفته است همان تعظیم جلال خداوند متعال است.
🔸طبرانی محدّث بزرگ عامّی مذهب در کتاب الدعاء خود باب تفسیر التسبیح با طریقی از امیر المؤمنین علیه السلام حدیثی نقل میکند که در پاسخ به پرسشی در زمینه تسبیح فرمودند:
📖«سأل عليا رضي الله عنه عن سبحان الله ، فقال : تعظيم جلال الله»
🔴روایات این باب نشانگر پیچیده بودن جایگاه این مفهوم در ذهن عرب بوده که مدام از آن پرسش میکنند. احادیث از پیامبر صلی الله علیه و آله در تفسیر این مفهوم آورده است مانند اینکه: «هو تنزيه الله عن كل سوء».
👈همینطور ازهری از بزرگان لغت پرسش ابن کواء از امیر المؤمنین علی علیه السلام را در مورد معنای تسبیح نقل کرده است:
📖«أَن ابنَ الكَوّاءِ سأَل عَليًّا رضي اللَّه عنه عن سبحانَ، فقال: كلمةٌ رَضِيَها اللَّه تعالى لنفسِه، فأَوْصَى بها»
✔در این روایت شریف که طبرانی در کتاب الدعاء طرق دیگر این نقل را از امیر المؤمنین علی علیه السلام آورده است به شکل تقریبا گویایی به تأسیسی بودن این مفهوم در بستر فرهنگ اسلامی و برجسته نمودن و به چشم آوردن آن اشاره شده است.
👈از روایات قابل توجّه در این باب این مطلب است که ابن عبّاس پاسخ عمر بن الخطّاب را در زمینه معنا شناسی مفهوم تسبیح بیان میکند:
📖«حدثنا محمد بن يحيى بن المنذر القزاز ، ثنا أبو ظفر عبد السلام بن مطهر ثنا حفص بن غياث عن حجاج ، عن ابن أبي مليكة ، عن ابن عباس رضي الله عنه قال : قال عمر رضي الله عنه : قد عرفنا ما أراد الله بلا إله إلا الله ، والله أكبر ، أرأيت سبحان الله ما أراد قالوا : الله عز وجل أعلم ، فقال لابن عباس رضي الله عنه : ما تقول ؟ قال : كلمة رضيها الله تعالى فأحب أن تقال ، قال : صدقت»
باسمه تبارک و تعالی (۹۱)
«در جبهه غرب خبری نیست»
«فی تقلّب الاحوال علم جواهر الرجال»
«نیة المؤمن خیر من عمله»
🎬فیلمی از یک دانشجوی ایرانی دیدم که با دشواری بسیار از مرز اوکراین گذشته بود. چند روز بدون آب و غذا پیاده روی کرده و به مرز لهستان رسیده بود.
👈در آنجا با خشونت و رفتار حیوانی سربازان اوکراینی مواجه شد بود که اجازه ی خروج نمیدادند. در هوای سرد بدون غذا مجبور بودند لباسهای خود را آتش بزنند تا اندکی گرم شوند!
😳نقل میکرد که یک سیاه پوست در همان سرما کنارش جان داد! شبها که سربازهایشان مشروب خورده و مست میشدند خیلی توحّششان بیشتر میشد!
🗽وقتی این فیلم را دیدم با خود گفتم این جوان لابد در پی علم و فرهنگ به آن کشور رفته است! در پی تمدّن و پیشرفت! چه خیالها که خود و شاید خانواده اش نمیکرده است!
🗽خودش هم باورش نمیشد که این صحنه ها را در اروپای رؤیایش ببیند. خدا کند درس عبرتی گرفته باشند! طرفه آنکه اینها به ما درس انسانیت و حقوق بشر میدهند!
💡به یاد یکی از دوستان طلبه افتادم که چند سال پیش برای گرفتن دکترای فلسفه اخلاق به اوکراین رفت و بعد از مدّتی با اخذ مدرکش برگشت. رفته بود آنجا فلسفه اخلاق بیاموزد! دنبال آن بود که فوق دکترایش را برود آمریکا! چه بگویم!
👈در هر حال آدم آگاه و تیزهوشی بود. او نیز میگفت این جوامع در نگاه اوّل و در ماههای اوّل برای یک ایرانی میتواند جذّاب باشد
👈ولی پس از مدّتی که تعجبهای ناشی از تفاوتهایش فروکش کرد عمق آن را بهتر لمس میکند. بگذریم!
🔸در جبهه غرب خبری نیست!🔸
این روزها صفحاتی از جنگ بین روسیه و اوکراین در حال رقم خوردن است! به نظرتان اوکراینی ها در حال دفاع مقدّس هستند؟! در حال خلق حماسه ها هستند؟!
👈لازم نیست برویم آنجا و جبهه نبرد را تجربه کنیم. از همینجا میتوان حدس زد چه توحّشی میگذرد.
👈شاید این گوشه و کنار اخلاقی هم دیده شود. ولی به صورت کلان جنگی که بر سر دنیا و با تکیه بر فلسفه های مادی و مفاهیم ملّی است مگر چه گلی میتواند بر سر بزند؟!
👈راستی این اوکراینی ها چه فرهنگی را در نهان خود تجربه کرده اند که یک کمدین جوان خام را به عنوان رهبر و امام خود انتخاب کرده اند؟!
👈این هم عمق دموکراسی که ارمغان مدرنیته بود! چه دست شومی آنها را به این انتخاب و در ادامه به این جنگ شوم سوق داده است؟! این هم عمق نفاق پنهان در پس دموکراسی است که ارمغان دیگرشان در دنیای کنونی است.
💡وقتی به این مطالب فکر میکردم رمانی که سابقا آن را خوانده بودم به یادم آمد. رمان «در جبهه غرب خبری نیست» اثر نویسنده آلمانی اریش ماریا رمارک که در سال 1929 و بعد از جنگ جهانی اوّل منتشر شد.
👈این رمان را مشهورترین رمان ضدّ جنگ در تاریخ دانسته اند. انسان با خواندن آن از جنگ بیزار میشود. گویا واقعا نوعی از تجربه جنگ جهانی اول را برای انسان زنده میکند.
🔷نویسنده در قالب اوّل شخص از جریانات سربازی آلمانی به نام پل بایمر در جبهه نبرد جنگ جهانی اول تا زمان مرگش رمان مینویسد. یک تاریخ بسیار ملموس و زنده را به تصویر کشیده است!
👈دنیای قبل از جنگ و اعزام به جبهه و احوالات زمان اعزام سربازان و تشکیل گروههای دوستی در جنگ و نحوه آموزش و سختیهای آن دوران تا حضور در صحنه نبرد و شب عملیات و قتل و کشتار و جراحت و قطع عضو و از دست دادن دوستان و افسردگی و بی هویتی و...!
👈خود نویسنده بیش از یک ماه خط مقدم جبهه جنگ جهانی اول را تجربه کرده و سالها از افسردگی این تجربه رنج برده است.
👈پل بایمر و تعدادی از همکلاسیهایش تحت تأثیر سخنرانیهای میهنپرستانه معلمشان، داوطلبانه در ارتش نامنویسی کردهاند.
👈اما پس از تجربه واقعیتهای جنگ به این نتیجه میرسند که حس ملیگرایی و وطنپرستی که با اعتقاد به آن به ارتش پیوستند، اکنون به نظرشان پوچ و توخالی میرسد و جنگ چهره باشکوه و غرورآفرینش را نزد آنها از دست میدهد.
✋این رمان از کتابهایی بود که در دوران آلمان نازی به اتهام «خیانت به سربازان» مضر تشخیص داده و طعمه کتابسوزی شد. حکومت نازی در سال ۱۹۳۸ تابعیت آلمانی را از وی گرفته و او در آمریکا نقل مکان کرد.
👏انصافا خیلی قلم گیرایی دارد! خیلی توصیف عالی دارد! انسان را به خود جذب میکند! خواندش را به عزیزان توصیه میکنم.
✅این را که خواندید با احوالات نبردهای این به اصطلاح متمدّنان و انسانهای مدرن که قبله آمال برخی غافلان ما هستند آشنا شویم.
🔸چرا روی احوالات اینها در جبهه نبرد تکیه میکنم؟! مولایمان امیر المؤمنین هفت روز بعد از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله در مدینه بعد از جمع و تألیف قرآن کریم خطبه ای بسیار مهم بیان نمودند که جابر جعفی از امام باقر علیه السلام آن را نقل نموده و مرحوم کلینی در کافی آورده است. خطبه ای موسوم به خطبه وسیله که در قسمتی از آن آمده:
📖«فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ وَ الْأَيَّامُ تُوضِحُ لَكَ السَّرَائِرَ الْكَامِنَةَ»
👈آری اگر میخواهی کسی را بشناسی در مسافرت او را بشناس! در وقت نیازت او را بشناس! در وقتی شهوت و غضب او را بشناس!
👈حکایت همان راهب مولوی است؛ با شمع در روز به دنبال انسان میگشت!
گفت میجویم به هر سو آدمی
که بود حی از حیات آن دمی
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو
در پی مردی چنینم کو به کو
✅در یک کلمه در فی تقلّب الاحوال او را بشناس! زود قضاوت نکن! خودت را هم این زمانها بهتر میتوانی بشناسی!
✅برای شناخت جوامع هم یکی از بهترین لحظات همین زمان جنگها و احوالاتی است که در این زمان تجربه میکنند! خوب رو می آیند! یوم تبلی السرائر است.
✅البته آن عمق عمق زشت فرهنگ کفر و شرک و دنیای گرایی چیزی نیست که در سرای محدود مادّی ظاهر شود! آن را در برزخ و قیامت خواهیم دید!
👈ولی در همین دنیا گاهی در زمانهایی مانند جنگها که گوشه ای از پرده ی افکنده شده بر سرائر جوامع کنار میرود نیز میتوان چیزهایی دید!
👈بوی تعفّن فرهنگ کفر و مادّی گرایی را استشمام کرد. هر چند بخواهند باطن خود را با تصویر مجموعه هایی مانند نجات سرباز رایان و مانند آن بَزَک کنند!
🔴ولی خودشان هم میدانند این خبرها نیست! تصویر درستش همین رمان «در جبهه غرب خبری نیست» رمارک است.
🔹تازه به عمق کلام رهبر معظّم انقلاب پی میبریم که میفرمود اینها در ذاتشان یک توحّش مرموز وجود دارد!
👈انسان در برخورد ابتدایی چندان آن را درک نمیکند! فی تقلّب الاحوال میفهمد! خصوصا در برخوردشان با کسی که او را بیگانه میدانند برایمان قابل درک است. به تعبیر علامه طباطبایی خودخواهی مذموم اجتماعی و ملی دارند.
👈اینها به معنای عدم وجود انسانهای با اخلاق، منظّم و یا پر تلاش و... در آنها نیست! برخی تخصّص در غلط فهمیدن حرف آدم دارند! ان شاء الله شما از آن دسته نیستید و لبّ مطلب را درک میکنید.
✔حال اینها را بگذارید در کنار هشت سال دفاع مقدّس ما! حقیقتا چه جلوه های دلربایی از انسانیت در زیر بیرق اسلام و سپاه ولی فقیه زمان رقم خورد! رمانها و جریاناتش را بخوانید! آب هرگز نمی میردها را بخوانید! روح انسان را جلا میدهد! باطن انسان را صفا میدهد. نشاط معنوی می آورد. انسان را به خدا و آفرینش و خلقت خوش بین میکند!
👈ببینید فی تقلّب الاحوال جامعه ی ایمانی ما چه رخ داد و فی تقلّب الاحوال اروپایی های متمدّن در جنگ جهانی ها چه رقم خورد!
👈اینها آیا خودش حجّت خدا برای نشان دادن حقیقت نیست؟! فرماندهان نظامی آنها را با فرماندهانمان نظیر حاج قاسمها و حاج همّتها مقایسه کنید! اصلا طرف نسبت نیستند!
🔻بلکه بالاتر از آن بگویم! جنگ جامعه ی ایمانی ما را با باطن نورانی اش آشنا کرد! تازه فهمید اگر این پلشتی های دنیایی کنار رود چه باطن نورانی دارد! حقیقتا نیّة المؤمن خیر من عمله! از آن طرف جنگ جامعه ی مدرن غربی را با باطن ظلمانی اش بیش از پیش آشنا نمود! تازه فهمیدند اگر این تسویلهای ظاهری را کنار بگذارند چه باغ وحشی در درون برای خود رقم زده اند! امّا آن عمق نورانی ایمان و اندیشه ی توحیدی و راه حقّ چیزی نیست که در این دنیا کاملا آشکار شود. در برزخ و قیامت به نظاره خواهیم نشست!🔺