👈چقدر خوب بود که جغرافیای مباحث به شکل شفّافتری در ذهنمان شکل میگرفت. انگار مانند کف دست نقشه ی مسافرت ابدیمان را بر اساس آنچه در آیات و روایات آمده میدانستیم.
👈نسبت اینها و توصیف آنها و روایاتی که در مورد آن آمده را اجمالا بلد بودیم. اینکه مثلا امام رضا علیه السلام کجاها برای زائرینش ظاهر میشود.
👈اینکه صله رحم و برّ الوالدین کجاها به کار انسان می آید. نماز و روزه کجا؟ اینکه جایگاه شفاعت کجاست؟ و...
🔸«ترسیم شمای کلّی منازل و عقبات آخرت»🔸
میتوان به شکل کلّی ادوار انسان را در سه مرحله خلاصه کرد. قبل از دنیا، دنیا و آخرت. فعلا ما به دنیا رسیده ایم.
🔻آخرت از جهتی چهار منزل دارد و بعد از اتمام این چهار منزل به مقصد خواهیم رسید که همان بهشت و یا جهنّم نهایی است که ابدیّت نهایی انسان در آن رقم میخورد. این چهار منزل: منزل مرگ، منزل قبر، منزل برزخ و منزل قیامت است. هر کدام این منازل هم گردنه هایی دارد. منزل مرگ خودش دو گردنه مهم دارد: یکی سکرات موت و دیگر عدیله. منزل قبر خودش چهار گردنه دارد! یکی وحشت قبر و سپس فشار قبر و سپس شب اول قبر و در انتها پرسشهای منکر و نکیر. در برزخ انسانها به شکل ابتدایی متناسب با حساب و کتاب اوّلیه در جایگاه خودشان در بهشت یا جهنّم برزخی قرار میگیرند تا تکلیف نهاییشان در قیامت روشن شود. منزل قیامت خودش گردنه های متعددی دارد؛ مانند نفخ صور و نشر قبور، میزان، حساب، نشر صحف و صراط. در نهایت نیز انسان بعد از این مسافرت طولانی وارد مقصد نهایی خود میشود که بهشت و جهنّم نهایی است. بهشتیان تا ابد در بهشت متنعّم بوده و برخی جهنّمیان تا ابد در آتش سوزان و زمهریر آن معذّب خواهند بود! اعاذنا الله منها🔺
⚪در روایات ما برای هر کدام از این منازل و همینطور برای عقبات آن یا همان گردنه ها مطالبی بیان شده است. اجمالا همه ی آنچه در آنجا رخ میدهد بازتاب شگفت انگیزی از کِشته های خود انسان در عالم پر اسرار دنیا است! آنجا جلوه میکند.
👈الله اکبر! چقدر زندگی پر معنایی داریم! چقدر مهم است. تک تک اعمال و عقاید ما چه آثاری به بار می آورد!
👈اینجا دیگر علوم بشری حرفی برای گفتن ندارد. نهایت کاری که علوم بشری میتواند بکند احکامی را از عالم دنیا بیان کرده و یا کلّیاتی را از عالم آخرت بگوید.
👈این تفاصیلش دیگر کار وحی و معصوم است. اینکه چه کارهایی باعث میشود در این منازل و عقبات مشکل پیدا کنیم! اینکه چه کارهایی باعث میشود کارهایمان در این منازل و عقبات آسان شود!
✔آخر بشر با چه آزمایشی میتواند بفهمند که یکی از عوامل فشار قبر استخفاف به بول است! از کجا میتواند درک کند که این سیاستهای شومش در تضعیف خانواده و پیوندهای رحمی چه مشکلات عجیبی در راه منازل و عقبات آخرت برایش به وجود خواهد آورد! این صله رحم و قطع رحم چه حقیقت عجیبی در عالم است! اینهایی که به این و آن ظلم میکنند آیا از مرصاد خبر دارند؟! یکی از پلهای روی صراط که هر کس ذره ای ظلم کرده متوقفش میکنند! نگهش میدارند! قنطره علی الصراط لا یجوزها عبد بمظلمه! و...
🔹اخیرا نیز با شیوع گزارشات جالب توجه در زمینه ی تجربیات شبیه مرگ اهمّیت پرداختن تفصیلی به چیزی شبیه منازل آخرت بیشتر شده است. آنها هر چقدر هم صادقانه و دقیق باشد باز هم مرگ نیست. خبر از سفر آخرت نمیدهد. نمیتوان آن را تأیید نهایی کرد! نمیتوان تعمیم داد.
👈از همینجاست که باید منازل آخرت و گردنه های آن که در آیات و روایات به شکل بسیار گسترده ای مطرح شده را به شکل نظام مندی استخراج کرده و به چشم آورد.
👈هر کدام از آنها برای بشر درسها دارد! برای اهل دقّت نکته ها دارد! برای اهل معرفت معناها دارد!
👈شاید از همین روست که در روایات ایمان به عذاب قبر، منکر و نکیر، بعث، حساب، صراط و میزان و... لازم شمرده شده است. انسان مؤمن باید به حقانیت اینها شهادت بدهد و واقعا باورش شده باشد!
✅به نظر حقیر خیلی از برنامه های تربیتی دین اساسا در همین توجّه تفصیلی به معاد، منازل و گردنه های آن دنبال شده است.
👈ان شاء الله تعالی اگر توفیق بود مضمون برخی منبرهای این شبها را در همین زمینه بذل میکنم. برخی از عقبات و گردنه ها را! به ضمیمه ی برخی آثاری که دانستن این امور و توجّه و برجسته کردنش برای ما دارد!
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۲)
«منازل الآخره» (۲)
«اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْت»
«ایمان مستودع»
🔵بحثمان در منبر شبهای محرّم رسید به گردنه ی عدیله! از منازل آخرت بحث میکردیم بعد از گردنه سکرات موت گردنه ی عدیله است. به ذهنم خطور کرد آن را در بذل خاطر هم بیان کنم.
👈رفقا از آن گردنه های مخوف است! آنقدر مخوف است که اگر انسان خوب آن را تصوّر کند دیگر هیچ جایی برای غرور و فریفتگی به طاعات و عبادات و خود بزرگ بینی و... برایش پیش نمی آید!
🔻آخرین نبرد ما با شیطان در گردنه عدیله است. عدیله نبرد نهایی انسان و شیطان است!🔺
✔بعد از آن دیگر کار ما با شیطان در وادی امتحان تمام است! از همینجاست که میفهمیم بزرگترین حمله و شدیدترین دشمنی را شیطان در این گردنه برایمان تدارک دیده است! اگر از اینجا برهیم دیگر دستش به ما نخواهد رسید!
✅این گردنه همانجاست که شیطان میخواهد ضربه ی آخر خود را بزند!
👈همانجا که شیطان میخواهد ایمان را از دست ما بگیرد! با دست خالی روانه ی سفر ابدیمان کند! بیچاره و بدبختمان کند!
👈اگر عمری هم اهل طاعت و عبادت بودیم باز هم باید از این مرحله بترسیم! اصلا آیا به فکرش هستیم؟! نکند برخی تعلّقات، اعتقادات و رفتارهایمان آخر الآمر کار دستمان بدهد!
👈شیطان جلوه میکند! میگوید اگر بخواهی این ایمان را با خودت ببری فلان بلا را سرت می آورم! چه میدانم! ماشینت را آتش میزنم! اموالت را! فرزندت را! مقامت را!
👈گاهی نیز با سرزنش میگوید پس چه شد! دیدی به فریادت نرسیدند! همه دروغ بود! گاهی نیز برخی را تطمیع میکند! برای هر کسی به شکلی! نگران او نباشید! ملعون کارش را خوب بلد است! نگران نقاط ضعف خودمان باشیم!
🔹حدّاقل در دو جا دیده ام به شکل صریح با عبارت تکان دهنده و یکسانی امام معصوم از شرّ این گردنه به خدا پناه میبرد!
👈یکی در فقه الرضا شلمغانی است که نقل کرده که امام صادق علیه السلام عادت داشت در سجده این ذکر را هم بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْت»!
👈دیگری در مصباح شیخ طوسی است که نقل کرده امام کاظم علیه السلام عادت داشت در سجده ی بعد از نماز شب در ضمن دعایی این مضمون را هم بگوید که: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْت»!
⚪خدا به داد برسد! نکند ایمانمان مستودع باشد! میدانید یعنی چه؟! یعنی ممکن است برخی از این مؤمنینی که میشناسیم وقتی میمیرند در آن گردنه ی عدیله کافر از دنیا رفته باشند! ایمانش گرفته شود! همانجا که دیگر هیچ کدام از ما خبری از آن نداریم!
👈این خوف تا وقتی زنده ایم قابل زوال نیست. اصلا مؤمن را همین خوف است که اصلاح میکند. هیچ وقت انسان را مطمئن کامل نمیکنند! «وَ الَّذِينَ يُؤْتُونَ ما آتَوْا وَ قُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ، أَنَّهُمْ إِلى رَبِّهِمْ راجِعُونَ»
👈خوف سازنده است. آری به فرموده ی امام صادق علیه السلام: «المؤمنُ لَا يُصْبِحُ إِلَّا خَائِفاً وَ لَا يُصْلِحُهُ إِلَّا الْخَوْف».
👈این همان گردنه ی عدیله است! یعنی چه؟ یعنی همان گردنه ای که شیطان برای آخرین نبرد خود به دنبال عدول انسان از حق به باطل است. با حالت کفر و بغض نسبت به خدا از این عالم برود!
👈این حالت تاریک و این ظلمت وحشتناک را با خود از این عالم به آن سرای جاویدان ببرد! آخرین توشه اش ظلمات بی پایان کفر و بی خدایی باشد.
⚪الله اکبر! چقدر شریعت دقیق است. اصلا همین گردنه عدیله را اگر در ذهن و اندیشه مؤمنین برجسته کنیم تصور صحیح و باورش برای مبارزه سلوکی با تعلّقات کافی است! با تعلّق به ثروت و قدرت و زن و فرزند و علم و... .
👈ریشه ی همه را میزند! آن ریاضات عجیب و غریب من در آوردی را نمیخواهد! ریشه ی تعلّق را میخشکاند!
✋فرزندت را دوست داری؟! خیلی خوب! ثواب هم میتواند داشته باشد! ولی بدان اگر بخواهد حبّت فی الله نباشد لااقل در گردنه عدیله کار دستت میدهد!
✋مقامت را دوست داری! خیلی خوب ولی اگر حبّ فی الله نباشد زمانی دردش را خواهی چشید! علم و فرهنگ و ثروت و ... نیز همینگونه!
👈از همین الآن کم کم عادت کن تعلّقاتت را بزنی! یعنی چه بزنی؟ یعنی فی الله کنی! جهتش را تغییر دهی! و الّا اینها که خودش وظیفه است. اگر نباشد خودش ظلمت می آورد و کید شیطان است.
🔴کارهایی نیز در روایات تأکید شده که برای عبور از این گردنه ی خطرناک مهم است. یکی نماز اوّل وقت است. همان پدیده ی پر اسرار! حافظوا علی الصلوات! در روایت کافی از امام صادق علیه السلام از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده که مواظبت بر نماز اوّل وقت باعث آن میشود که ملک الموت ابلیس را در گردنه ی عدیله خودش براند و خود ملک الموت به مؤمن تلقین بگوید!
📖«إِنْ كَانَ مِمَّنْ يُوَاظِبُ عَلَيْهَا عِنْدَ مَوَاقِيتِهَا لَقَّنَهُ شَهَادَةَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ ص وَ نَحَّى عَنْهُ مَلَكُ الْمَوْتِ إِبْلِيسَ»
👈یکی از اذکاری که برای عدیله نافع است ذکر معروفی است که بعد از نمازهای فریضه خوب است گفته شود. بنده ی رو سیاه چند سالی است که وقتی روایتش را دیدم سعی کردم حتّی المقدور ترک نکنم. به دوستان و عزیزان نیز آن را هدیه میکنم؛
👈شیخ طوسی در کتاب تهذیب از محمد بن سلیمان دیلمی نقل میکند که به امام صادق علیه السلام عرض کردم که فدایتان شوم میترسم ایمانم مستودع باشد! مستقر نباشد! دعایی به من بیاموز که باعث شود با ایمان از عالم بروم! حضرت نیز فرمودند که بعد از هر نماز واجبی که خواندی بگو:
📖«رَضِيتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَ بِمُحَمَّدٍ نَبِيّاً وَ بِالْإِسْلَامِ دِيناً وَ بِالْقُرْآنِ كِتَاباً وَ بِالْكَعْبَةِ قِبْلَةً وَ بِعَلِيٍّ وَلِيّاً وَ إِمَاماً وَ بِالْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ وَ الْأَئِمَّةِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ اللَّهُمَّ إِنِّي رَضِيتُ بِهِمْ أَئِمَّةً فَارْضَنِي لَهُمْ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»
⚪آری رفقا خدا غیور است! جلّ جناب الربّ أن یکون شریعة لکلّ وارد! از همین غیرتش است که سگ درگاهش را که همان شیطان است در این عدیله بسته تا نگذارد آنهایی که اتّفاقی و بی ریشه وارد حوزه ی ایمان شده اند از این گردنه عبور کنند!
📖«ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب»
👈اگر اینها به خاطر حکمتهایی در دنیا در ظاهر مؤمن هم بودند ولی دیگر باید به قوم و خویش خود بپیوندند! بازی تمام است!
👈میدانید یکی از حکمتهای این ایمان عاریتی و مستودع که در عدیله از آنها گرفته میشود چیست؟! این است که این کفّار در دنیا أنس و سرگرمی و مایه راحتی برای مؤمنین دیگر باشند!
👈حتی گاهی در سابه برخی فضائلشان مانند خوش اخلاقی و سخاوت و حمایت و...انسان مؤمن بهره مند شود! عالم عجیبی است!
👈در کافی علی بن جعفر از برادش امام کاظم علیهم السلام نقل میکند که:
📖«لَيْسَ كُلُّ مَنْ قَالَ بِوَلَايَتِنَا مُؤْمِناً وَ لَكِنْ جُعِلُوا أُنْساً لِلْمُؤْمِنِينَ»
🔸«ایمان مستودع»🔸
از جمله مفاهیم دینی که به نوعی با گردنه ی عدیله گره خورده ایمان مستقرّ و ایمان مستودع است. این دو از مفاهیم مهمی است که توسّط ائمه اطهار علیهم السلام در منظومه مفاهیم دینی گنجانده شده است.
👈از طرفی با این دو مفهوم به رفع تهدیدات ناشی از ارتداد برخی از فضای ایمانی پرداخته اند که بر اساس آنها ارتداد این دسته نه تنها نباید مؤمنین را با شبهه مواجه کند بلکه باید آنها را نسبت به ایمانش حسّاستر هم بکند؛ اینها از همان ابتدا نیز ایمان مستقر نداشته و ایمانشان مستودع بوده است. واقعا چقدر حکیمانه!
👈از طرف دیگر به ماهیت شناسی و همچنین آسیب شناسی پدیده ی ایمان پرداخته و به مؤمنین هشدار میدهد که چندان مغرور به ایمانشان نشوند! همواره مراقب آن باشند! گمان نکنند تضمینی در کار است!
👈رفقا هیچ تضمینی نیست که حتّی مسلمان از این دنیا برویم! لاف توحید و مقاماتمان پیشکش! «لا تموتنّ الّا و أنتم مسلمون»!
👈مستقرّ یا مستودع بودن نهایی ایمان تنها در گردنه ی عدیله روشن میشود! جوجه را آخر پاییز میشمارند! برخی بدبختان نیز در همین دنیا مستودع بودن ایمانشان نمایان میشود.
⚪امّا ایمان مستودع چیست؟ حقیقتا ایمان است! نمیشود گفت که نیست. نمیشود گفت که منافق است! حتّی شاید ایمان در ظاهر قوی هم باشد! درجاتی از معنویّت هم در آن باشد. حقّا عجیب است. ایمان قوی بی ریشه! علی شفا جرف هار است! در معرض زوال است! در خطر است. ولی حقیقتا ایمان است. هدایت است.
👈از همینجاست که در دعای معروف میخوانیم: «ربّنا لا تزغ قلوبنا بعد إذ هدیتنا» یعنی واقعا هدایت است.
✅به آن شعله ی زیاد و خروشان آتش فریفته نشوید! ببینید مادّه اش چیست؟! گاهی از خس و خاشاک که هیچ ریشه ای ندارد نیز خیلی سریع شعله زبانه میکشد! سریع و حیرت آور! ولی به همان سرعت هم فروکش میکند! یا در معرض فروکش کردن است. گاهی نیز چنین شعله ای از یک چوب محکم است! بسیار با دوام و قابل اطمینان است. اینها فرق ندارد؟!
👈ای بیچاره کسی که فریفته و مغرور به ایمانش شود! ای غافل آنکه گمان کند کارش تمام است! حتما اهل نجات است!
🔹مرحوم کلینی در باب المعارِین احادیث مهمی در این زمینه آورده است. معار یعنی کسی که ایمانش عاریتی است. واقعا ایمان است ولی مستودع است. از آن حیث که مؤمن است احکام ایمان را دارد و از آن جهت که مستودع است نیز یعنی قابل زوال است.
👈به خاطر همین پیچیدگی است که گاهی در روایات از افرادی تمجید میشد و بعد از مدّتی حضرات به لعن او میپرداختند!
👈ابو الخطّاب گویا از همین دسته بوده است. زمانی واقعا مؤمن بود و آن هم در درجات ظاهرا بالایی از ایمان قرار گرفته بود! شاخص بود! حضرات او را تأیید کردند! بعد از مدّتی مرتدّ شد و امام صادق علیه السلام او را لعن کرد! همین امر باعث شبهه برای عدّه ای شد!
👈امام کاظم علیه السلام در آن زمان نوجوان بود! به یکی از افرادی که در همین زمینه شبهه داشت فرمود ابو الخطّاب از آنهایی بود که ایمانشان مستودع بود! به خاطر همین تعارضی بین مدح و ذمّ حضرات نیست!
📖«فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ ع وَ هُوَ غُلَامٌ إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْإِيمَانِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً لِلْكُفْرِ لَا زَوَالَ لَهُ وَ خَلَقَ خَلْقاً بَيْنَ ذَلِكَ أَعَارَهُ الْإِيمَانَ يُسَمَّوْنَ الْمُعَارِينَ إِذَا شَاءَ سَلَبَهُمْ وَ كَانَ أَبُو الْخَطَّابِ مِمَّنْ أُعِيرَ الْإِيمَانَ»
✅نکته ی خیلی مهمی است. یعنی مدح و تمجید حضرات علیهم السلام مطلق نیست. میزان حال فعلی افراد است. بعید نیست که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مدحی از برخی صحابه یا حتّی برخی خلفا نیز گفته باشد! این امر به خودی خودش دلیلی بر عاقبت به خیری آنها نیست. ممکن است مانند ابو الخطّاب ایمانی مستعار داشته باشند.
🔵اما چه کنیم ایمانمان مستودع نباشد؟! یا چه کنیم ایمانمان اگر مستودع هم هست از ما گرفته نشود؟! نکند ولو در آن گردنه ی آخر که همان عدیله است ایمانمان را شیطان از ما بگیرد!
👈در روایتی مهم مرحوم کلینی در باب فی علامة المعار معیار را از قول امام صادق علیه السلام بیان نموده است. معیار این است که انسان ایمانش را با عمل صالح آبیاری کند! قول و فعلش یکی باشد! این خیلی مهم است:
📖«فَبِمَ يُعْرَفُ النَّاجِي مِنْ هَؤُلَاءِ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ مَنْ كَانَ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَأُثْبِتَ لَهُ الشَّهَادَةُ بِالنَّجَاةِ وَ مَنْ لَمْ يَكُنْ فِعْلُهُ لِقَوْلِهِ مُوَافِقاً فَإِنَّمَا ذَلِكَ مُسْتَوْدَعٌ»
⚪رفقا باید همواره از این خطر نالان بود! به خدا پناه برد! ترس داشت. نکند احساس ایمنی کنیم!
حکم مستوری و مستی همه بر خاتِمَت است
کس ندانست که آخِر به چه حالت برود
أَمِتْنَا مُهْتَدِينَ غَيْرَ ضَالِّينَ، طَائِعِينَ غَيْرَ مُسْتَكْرِهِينَ، تَائِبِينَ غَيْرَ عَاصِينَ وَ لَا مُصِرِّينَ، يَا ضَامِنَ جَزَاءِ الْمُحْسِنِينَ، وَ مُسْتَصْلِحَ عَمَلِ الْمُفْسِدِينَ
در روایتی دیگر اینگونه سفارش شده که آنهایی که اهل ایمان مستودع هستند اگر میخواهند تا انتها این ایمان را نگه دارند باید نه تنها اهل دعا و درد باشند بلکه باید اهل الحاح در دعا و اصرار باشند تا خداوند آنها را با ایمان از این دنیا ببرد! نعمتش را بر آنها تمام کند! اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا!
📖«مِنْهُمْ مَنْ أُعِيرَ الْإِيمَانَ عَارِيَّةً فَإِذَا هُوَ دَعَا وَ أَلَحَّ فِي الدُّعَاءِ مَاتَ عَلَى الْإِيمَان»
🔻معمولا نشانه ی ایمان مستودع همین است که ایمانی ضعیف است. انسان اهل معصیت است. یعنی در رفتارش مطابق با موازین ایمانی عمل نمیکند. گویا ایمانی ناشی از احساسات و یا تقلید از دیگران است. متّکی بر منطق و فهم عمیق و بصیرت و انشراح صدر نیست. با عمل تأیید نشده است. با نفسش در راه این ایمان مبارزه و جهاد نکرده است. هر چند در ظاهر خیلی شعارهای تند ایمانی هم بدهد. ایمان در وجودش هضم نشده!🔺
🔹خیلی پیچیده نیست. این مستعار و مستودع بودن ایمان هنگام ابتلائات و امتحانات خودش را نشان میدهد. تا خشمگین میشود دیگر انگار خدا و حساب و کتاب و مرگی در کار نیست! هیچ حدّ و مرزی نمیشناسد! هیچ ایمانی ندارد!
👈تا وقتی طمع مادّی و بحث پول به میان می آید گویا هیچ ایمانی در کار نیست. مگر عمر سعد بدبخت چگونه بود؟! در هر حال ایمانی داشت! ولی در راه طمع ملک ری ایمانش را فروخت! ایمانش در همان مرحله ای که بود مستودع بود. این مستقرّ و مستودع بودن ایمان خودش را در سر دو راهی ها بهتر نشان میدهد.
وقت خشم و وقت شهوت مرد کو؟
در پی مردی چنینم کو به کو!
🔹از این خطرناک تر میدانید چیست؟ ایمان مستودعی که با استدراج و به شکل بسیار نامحسوسی زائل میشود! انسان اصلا نمیفهمد تا به خودش بیاید! بعد از مدّتی نشانه هایش را میشود تشخیص داد!
👈میبیند دیگر آن اعتقادات قبل را ندارد! راحت گناه میکند! به احکام خدا اعتراض میکند! شک و شبهه اش زیاد شده است!
👈طوری میشود که اصلا انسان فرصت نمیکند خود را نجات دهد! تا به خود می آید یک کافر محض است!
👈انسان وقتی یک دفعه در معرض امتحانی مانند شهوت و غضب قرار میگیرد باز تا به خود می آید به دلیل نزدیکی به آن حالت نورانی ایمان زود میل به توبه پیدا میکند! دچار اضطراب و درد میشود!
👈ولی اگر ایمان مستودع با تدریج و مکر از انسان گرفته شود دیگر این خبرها نیست! اصلا احساس درد نمیکند تا توبه کند! به جایی میرسد که گویا این آن نیست!
⚪رفقا در خطریم! آنهایی که ایمانشان مستقرّ است اندکند! نوعا ایمانهای مستودعی داریم که با رحمت و لطف خداوند و معصومین علیهم السلام برایمان تمامش میکنند! از ما گرفته نمیشود. یعنی اینقدر در خطریم! یک مراقبه ی دائمی میخواهد!
👈از همینجاست که در روایت آمده که بدانید گناه نشانه ی ایمان مستودع است!
📖«لَا يَزْنِي الزَّانِي وَ هُوَ مُؤْمِنٌ وَ لَا يَسْرِقُ السَّارِقُ وَ هُوَ مُؤْمِن»
👈از مرحوم آیت الله مصباح یزدی شنیدم که در جوانی شب قدری محضر مرحوم شیخ عبد العلی تهرانی پدر آقا مجتبی و آقا مرتضی تهرانی بودم!
👈دیدم در آن مناجاتهای آخر میگفت خدایا من در جوانی از توحید درخواستم پایینتر نمی آمد ولی الآن از تو میخواهم که کاری کنی من مسلمان از این دنیا بروم!
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۳)
«منازل الآخرة» (۳)
«منزل قبر ؛ نکیر و منکر»
🔴برخی عزیزان فرمودند محتوای منبرهای این شبها را به شکل خلاصه در بذل خاطر هم بیاورم. با کمال میل! از کجا بگویم؟! رفقا آدمی پر رمز و رازترین موجود آفرینش است. مدام در حال طیّ مراحلی از یک سفر طولانی است. سفری به سوی ابدیّت!
👈زمانی در عالمی دیگر بود و از او عهد گرفته شد که وقتی به دنیا هبوط کرد تنها به دنبال عبادت خدا باشد! نکند فریب شیطان را بخورد! قرار است آزموده شود!
👈زمانی دوران جنینی و طفلی و نونهالی و نوجوانی را طیّ میکند. هر کدام احوالات خود را دارد! مدام در حال تغییر است.
👈در ادامه جوان و میان سال و پیر خواهد شد! همان پیری که نشان از نزدیک شدن نوبت سفر به سرای دیگر و مرحله ی بزرگ دیگری از حیات انسانی است. منازلی که آنها را منازل الآخرة نامیدیم.
🔹یک مناسبت و سنخیّت ویژه ای با کیفیت زندگی انسان در دنیا دارد. ولی صورتها و احوالاتش فرق دارد. با مرگ آغاز میشود. منزل مرگ خودش دو گردنه ی سخت داشت. یکی گردنه ی سکرات مرگ و دیگر عدیله. در شبهای قبل به اجمال از آن سخن گفتم.
👈بعد از مرحله ی عدیله گویا روح انسان یک آزادی موقّتی پیدا میکند. میتواند متناسب با ویژگی هایش هر جایی میخواهد سرک بکشد!
👈حیرت خاصی دارد. ولی همینکه پیکر او را به سمت قبر روانه میکنند این پیکر دنیایی او مانند آهنربایی او را به خود جذب میکند. دوباره برمیگردد. میبیند در حال تشییع است.
👈اینجاست که منزل دوّم از منازل آخرت که منزل قبر است آغاز میشود؛ «أنا بیت الغربة؛ أنا بیت الوحشة؛ أنا القبر»!
⚪گردنه ی نخست منزل قبر وحشت قبر است. انسان متوفّی خود در تشییع خود حاضر است. ناظر است. هوشیار است. دیگر کاری از دستش برنمی آید. یک شعور مرموزی به او میگوید اگر او را دفن کنند گویا دیگر وارد مرحله ی ناشناخته ای میشود!
👈بدنی که دوستش داشت از بین میرود! کارش در این دنیا تمام میشود! دستش از دنیا کوتاه میشود. دوست ندارد برود! ولی تلاشش هیچ فائده ای ندارد. زیرا بدن دیگر از او فرمان نمیگیرد.
👈ما در این دنیا روحمان به وسیله ی همین بدن است که با دیگران ارتباط برقرار میکند. مرگ چیزی جز همین قطع تعلّق کامل بین روح و بدن نیست.
👈متوجّه میشود که قرار است او را در خاک دفن کنند! وحشتی سخت وجودش را میگیرد! از اینجاست که در روایات آمده با صبر و تأنّی پیکر او را وارد قبر کنند. به قول مرحوم صدوق در فقیه:
📖«اذا حمل المیّت الی قبره فلا یفاجأ به القبر لأنّ للقبر أهوالا عظیمة»
👈وقتی پیکرش وارد قبر میشود او نیز با یک ارتباط مرموزی که با این پیکر دارد وارد قبر میشود. گویا جبری قاهر او را به سمت قبر سوق میدهد.
⚪اینجاست که گردنه های بعدی منزل قبر آغاز میشود. گردنه بعدی فشار قبر است! تنگی و سختی و تاریکی آنجا! «اللهمّ أعنّی علی ضیق القبر!»
👈هنوز ابواب عالم برزخ به رویش باز نشده و گویا فشارهای جسمی و روحی شدیدی به او وارد میشود. سخت نیازمند چیزی است که به او آرامش بدهد! فشارش را کم کند!
👈ای جانها به فدای بانوی عالمین که به امیر المؤمنین وصیّت کرد وقتی مرا در قبر قرار دادی نکند زود بروی! یا علی! بنشین! بنشین و با من انس بگیر!
📖«واجلس عند رأسی قبالة وجهی فأکثر من تلاوة القرآن و الدّعاء فإنّها ساعة یحتاج المیّت فیها الی أنس الأحیاء»
🔹یک کارهایی است که فشار قبر را بیشتر میکند. مثلا اگر انسان خدای نکرده اهل وارد کردن فشار معنوی به این و آن باشد صورت معنوی این فشارها خود را به شکل فشار قبر در آورده و به او برمیگردد.
👈از اینجاست که در روایات آمده کسی که اهل سخن چینی و یا بد رفتاری با خانواده و ردّ درخواست برادران ایمانی است فشار قبر دارد!
👈جریان سعد بن معاذ در این زمینه عبرت آموز است. به دلیل فشاری که به خانواده اش وارد میکرد دچار فشار قبر شد!
👈همان فشاری که اگر عمقش را خوب درک کنیم همه ی لذّت دنیایی به کاممان تلخ میشود! حتّی اگر تنها یک شب قرار باشد آنطور باشیم!
👈از آن طرف اگر اهل گره گشایی باشیم فشار قبرمان کمتر است. شاید از همینجاست که در روایات آمده کسی که برای رضای خدا اهل عیادت کردن از مریضان است فشار و وحشت ندارد:
📖«أیّما مؤمن عاد مؤمنا فی الله عزّوجلّ فی مرضه وکّل الله به ملکا من العوّاد یعوده فی قبره إلی یوم القیامة»
🔹امور نافع دیگری نیز در روایات ذکر شده است؛ در این میان نمیدانم در این سوره ی مبارکه ی ملک چه اسراری است که مداومت بر آن عجیب به درد قبر و عذابهای این منزل میخورد! خاصیّت عجیبی دارد. احادیث معتبری دارد.
📖«تَبارَكَ الَّذي بِيَدِهِ الْمُلْكُ وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ * الَّذي خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَياةَ لِيَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزيزُ الْغَفُورُ ...»
⚪گردنه ی بعدی شب اوّل قبر است. «لا یأتی علی المیّت ساعة أشدّ من أوّل لیلة فارحموا موتاکم بالصدقة» گویا مدّتی باید در قبر در این شرایط سر کند! گویا هنوز قرار نیست این روح برود! اجازه ای صادر نشده! فعلا باید در این منزل باشد!
👈روح میت با بدنش هنوز در آن قبر تنگ و تاریک است! هر چند نمیتواند این بدن را به خدمت بگیرد ولی کاملا با آن در ارتباط است. پیش بدنش است. جای دیگری ندارد برود.
👈رفقا خیلی صحنه ی دلخراشی است. این همان بدنی است که سالهای سال آن را خود واقعی اش میپنداشت! این همه در آبادی و راحتی آن تلاش میکرد!
👈در پر قو میخوابندش! دماغش را عمل میکرد! موهایش را آرایش میکرد! لباس زیبا به آن میپوشاند!
👈حالا چه مفتی مفتی دارد کرم می افتد! خاک میشود! متعفّن میشود! ای دل غافل! این بود؟! این بود که اینقدر برای نگهداریش حرص و جوش میخوردم! برای لذاتش اینقدر خود را اذیت کردم! این بود؟!
👈رفقا خیلی صحنه های رقّت آمیزی است. خدا میداند بر میّت چه میگذرد! یک چیزی میشنویم! شنیدن کی بود مانند دیدن!
🔹در روایات سفارش شده که در این شب زیاد کمک معنوی برای میّت خود بفرستید. برایش نماز بخوانید. صدقه بدهید! به قول امروزی ها انرژی مثبت بفرستید! تأثیر و تأثّرات معنوی عجیب است. روابط دیگری است. کاملا اثر دارد. میرسد!
🔸نکیر و منکر🔸
آخرین گردنه از گردنه های قبر آمدن آن دو ملک است! آمدن بازجویان برزخ است! قاضیان محکمه ی تفتیش عقائد! نکیر و منکر! دو فرشته ی مهیب که گویا هیچ رحمی در دلشان نیست! خیلی جدّی و رسمی! آنچنان صحنه ی جدید و هولناکی است که زبانها با دیدنشان بند می آید!
👈رفقا چه میدانیم چه خبر است؟! امام زین العابدین در دعای ابوحمزة از تذکّر هیبت این گردنه گریه کرده است!
📖«فَمَا لِي لَا أَبْكِي أَبْكِي لِخُرُوجِ نَفْسِي أَبْكِي لِظُلْمَةِ قَبْرِي أَبْكِي لِضِيقِ لَحْدِي أَبْكِي لِسُؤَالِ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ إِيَّاي»
🔹به تعبیر مرحوم مجلسی در لوامع صاحبقرانی آمدن منکر و نکیر از متواترات روایات اسلامی است. از قطعیّات دین اسلام است.
👈در مضامین زیادی بیان شده که انسان مؤمن باید به حقّانیت اینها شهادت بدهد! چقدر مهم است که نباید در مورد اینها شکّی داشت.
👈هم مؤمن و هم کافر از این منازل خواهد گذشت. امروزه با شیوع آگاهی از پدیده ی تجربیات نزدیک مرگ گاهی در برخی از این امور تشکیک میشود!
✋اینها تشکیک بردار نیست. بر اساس روایات قطعی و مکرّر اسلامی اینها از منازل آخرت است. البته طیّ این منازل و گردنه ها منوط به مرگ انسان است.
👈صرف جدایی روح از بدن و سرک کشیدن در برزخ که در این تجربیات است کافی نیست. زیرا انسان وارد آخرت نشده است. هر چند بتواند در عوالم غیبی سرکی بکشد! ولی منازلش را طیّ نکرده است.
👈مانند مهمان یا غریبه ای است که وارد برخی از این نواحی برزخی میشود. ولی آنچه بعد از مرگ طیّ میشود همین سکرات موت و قبر و گردنه های قبر و نکیر و منکر است. بعد از آن است که منزل برزخی شخص مشخّص میشود.
👈بگذریم! قبلا در بذل خاطر شماره ۱۰۲ مقداری در مورد اصناف ملائکه صحبت کردیم. وقتی میگوییم فرشته نباید گمان کنیم لزوما یک موجودات مهربانی هستند که به ما رحم میکنند!
👈خیر این خبرها نیست. بله هیچ ظلمی نمیکنند! معصومند! ولی این معنایش این نیست که با ما مهربانی میکنند! نکیر و منکر از آن فرشتگانی هستند که خیلی جدّی هستند! خیلی ابهّت دارند!
🔴کار نکیر و منکر چیست؟! این است که حساب و کتاب کلّی انسان را رسیدگی کنند! یک حساب و کتاب کلّی برای تعیین جایگاه برزخی انسان تا اینکه قیامت فرا رسد! برزخ مملکتی بسیار وسیع است. وسیعتر از دنیا. دیگر آنجا مناسبت اینجایی نیست! کشورها و شهرها و فامیلها و...!
👈آنجا کاملا مبتنی بر حقیقت انسانها وطن برزخی شان و جایگاه مثالیشان تعیین میشود! این هم کار نکیر و منکر است. بازجویان برزخ! تمایلات واقعی وجودی انسان را تشخیص میدهند! همانها که روح را از قبر به موطن برزخی مناسبشان میفرستند. کارشان همین است.
🔹اما چه پرسشهای مهمّی میپرسند! این پرسشها نشان میدهد که اصل حقیقت انسان با چه پرسشهایی مرتبط است. گره خورده است! از معبود انسان میپرسند! از دین انسان! از اینکه از چه امامی تبعیّت میکند!
👈این یعنی انسانها چه بخواهند یا نه معبود و دین و امامی را پذیفته اند! متناسب با همان و بر اساس تسانخ وجودی جایگاه برزخی شخص را تعیین میکنند.
✋اینجا دیگر جای دروغ و کلک و زبان چربی و تملّق و... نیست. حقیقت محض است. جبر حقیقت حکم فرماست! واقعا پاسخ میخواهند. پاسخ وجودی! دادگاه تفتیش عقائد!
👈اگر درست پاسخ داد با او مهربان میشوند! با اشاره ای قبر او به بهشتی برزخی تبدیل میشود:
📖«يَفْسَحَانِ لَهُ فِي قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ وَ يَأْتِيَانِهِ بِالطَّعَامِ مِنَ الْجَنَّةِ وَ يُدْخِلَانِ عَلَيْهِ الرَّوْحَ وَ الرَّيْحَان»
👈ولی اگر جواب دیگری بدهد نه! در روایاتی آمده که وقتی توانست پاسخ حق را بدهد باز هم نکیر و منکر دست بردار نیستند! میگویند دلیلت چیست؟! نکند چیزی شنیده ای و باور نداری؟!
📖«فَيُقَالُ كَيْفَ عَلِمْتَ بِذَلِكَ فَيَقُولُ أَمْرٌ هَدَانِي اللَّهُ لَهُ وَ ثَبَّتَنِي عَلَيْهِ فَيُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِيهَا نَوْمَةَ الْعَرُوس»
👈ولی اگر نفاقی در کلامش باشد آشکار میشود! میگوید: «سمعت النّاس یقولون»! دیگر اینجاها اگر به قلب وارد نشده باشد فائده نمیکند! قبول نمیکنند. میگویند تو منافقی! دری را به سمت دوزخ به روی او باز میکنند!
🔹رفقا این منازل و گردنه ها روزی خواهد آمد! شکّی در آن نیست! مؤمن نمیتواند مؤمن باشد مگر اینکه به حقّانیت اینها شهادت دهد.
👈اگر اینها واقعا در ذهن و روانمان برجسته شود و ایمان به معاد با همین تفاصیلش به جانمان بنشیند خدا میداند چقدر تأثیر دارد. مگر انسان دیگر به راحتی میتواند بی ایمانی کند؟! بی تقوایی کند؟! مغرور شود؟!
🔴در روایات ما اموری ذکر شده که برای عبور از این گردنه نافع است. یکی تلقین میّت است. یکی تلقین هنگام دفن. دیگری تلقین نزدیکترین شخص به میّت بعد از آنکه تشییع جنازه تمام شد! امور دیگری هم هست.
🔸یکی از قطعی ترین آنها زیارت امام حسین علیه السلام است! صلّی الله علیک یا ابا عبد الله! زیارتی از روی شوق و از روی معرفت! از آن زیارتهای محبّتی! یکی از آثارش در همین منزل است؛
👈مرحوم ابن قولویه در کامل الزیارات با سند خود از حسن بن محبوب از علاء بن رزین از محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السلام نقل میکند که:
📖«لَوْ يَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِي زِيَارَةِ قَبْرِ الْحُسَيْنِ ع مِنَ الْفَضْلِ لَمَاتُوا شَوْقاً وَ تَقَطَّعَتْ أَنْفُسُهُمْ عَلَيْهِ حَسَرَاتٍ
📖قُلْتُ وَ مَا فِيهِ قَالَ مَنْ أَتَاهُ تَشَوُّقاً كَتَبَ اللَّهُ لَهُ أَلْفَ حِجَّةٍ مُتَقَبَّلَةٍ وَ أَلْفَ عُمْرَةٍ مَبْرُورَةٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ شَهِيدٍ مِنْ شُهَدَاءِ بَدْرٍ وَ أَجْرَ أَلْفِ صَائِمٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ صَدَقَةٍ مَقْبُولَةٍ وَ ثَوَابَ أَلْفِ نَسَمَةٍ أُرِيدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ
📖وَ لَمْ يَزَلْ مَحْفُوظاً سَنَتَهُ مِنْ كُلِّ آفَةٍ أَهْوَنُهَا الشَّيْطَانُ وَ وُكِّلَ بِهِ مَلَكٌ كَرِيمٌ يَحْفَظُهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمِهِ
📖فَإِنْ مَاتَ سَنَتَهُ حَضَرَتْهُ مَلَائِكَةُ الرَّحْمَةِ- يَحْضُرُونَ غُسْلَهُ وَ أَكْفَانَهُ وَ الِاسْتِغْفَارَ لَهُ وَ يُشَيِّعُونَهُ إِلَى قَبْرِهِ بِالاسْتِغْفَارِ لَهُ- وَ يُفْسَحُ لَهُ فِي قَبْرِهِ مَدَّ بَصَرِهِ
📖وَ يُؤْمِنُهُ اللَّهُ مِنْ ضَغْطَةِ الْقَبْرِ وَ مِنْ مُنْكَرٍ وَ نَكِيرٍ أَنْ يُرَوِّعَاهُ وَ يُفْتَحُ لَهُ بَابٌ إِلَى الْجَنَّةِ وَ يُعْطَى كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ وَ يُعْطَى لَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ نورا يُضِيءُ لِنُورِهِ مَا بَيْنَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ
📖وَ يُنَادِي مُنَادٍ هَذَا مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ شَوْقاً إِلَيْهِ فَلَا يَبْقَى أَحَدٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَّا تَمَنَّى يَوْمَئِذٍ أَنَّهُ كَانَ مِنْ زُوَّارِ الْحُسَيْنِ ع»
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۴)
«گیره های ایمان»
«فایده ی تبلیغ را محصور در سخنرانی نکنید!»
🔵باد شدیدی میوزید! لباسهای مشکی محرّم شسته شده بود. قصد داشتم در رخت آویز خانه ی روستایی پهن کنم. کار دشواری بود. لباسها را هر چقدر دقیق روی بند آویزان میکردم باز هم باد عجیب آنها را این طرف و آن طرف میکرد.
👈لباسها آخرین تلاشهایشان را هم میکردند تا به باغ کنار خانه پرتاب نشوند ولی گویا فایده ای نداشت.
👈دیدم آن گوشه یک گیره هست. گیره ی لباس را به شکلی بین دو پیراهن مشکی قرار دادم. فایده اش فقط همینقدر بود که هر چند لباسها هیچ قراری نداشتند ولی باد آنها را با خود نمی برد.
👈دیگر خیالم راحت بود. وقتی برگشتم لباسها در هر شرایطی باشند باشند ولی لا اقل باد آنها را نبرد!
💡اینجا مطلبی به ذهنم خطور کرد. دیدم فایده ی عمده تبلیغ حقیر در این روستای اجدادیمان همین است.
✔گویا در این طوفانها و امواج پر تلاطمی که در زمان ما میخواهد دین و ایمان انسانها را ضعیف کند یا از بین ببرد همینکه میبینند شخصی از خودشان میانشان آمده که نماد دین است هر چند به سخنرانی هم نیایند و یا گوش هم ندهند ولی باز صرف حضور خیلی فایده دارد.
🔻گویا مانند گیره ای لباس تقوا و ایمانشان را بر رخت آویز دین حفظ میکند🔺
👈صرف همین حضور خیلی تأثیر دارد. همین شرکت در دسته عزاداری و عیادت مریضان روستا و سر زدن به پیرزنان بی سرپرست و گفت و گو با اهالی و... .
👈نباید اینها را دست کم گرفت. مخصوصا اگر آشنا هم باشند تأثیرش بیشتر است. مقداری آداب دانی و سعه صدر میخواهد. مقداری کرامت نفس و قطع طمع و دلسوزی میخواهد.
👈اصلا برخی متأسّفانه از دین برگشته بودند و به نوعی مرتد شده بودند ولی حتی برای آنها نیز فایده داشت. به چشم خود میدیدم.
👈برخی نیز خیلی بد بین شده بودند! فکر میکردند کار از دست رفته است. اینها هم بعضا دیدم متحوّل میشدند.
👈جمع زیادی نیز از افرادی بودند که از روستا مهاجرت کرده و در تاسوعا و عاشورا برای عزاداری و دیدن یکدیگر و خوردن نذری و برگزاری تعزیه برمیگشتند.
👈در میان آنها قشر فرهیخته و متموّل هم کم نبود. برای آنها نیز به نوع دیگر فایده داشت.
✅به شکل کلّی اگر بخواهم بگویم فایده این تبلیغ چه بود همان را میگویم که به نوعی گیره ای برای ایمان آنها بود. این را بالعیان میدیدم.
✔انگار انگیزه های دینداری و استقامت در راه دین در این طوفانهای بد دینی امروزی برایشان تجدید میشد. میدیدند دین زنده است و میتواند از خود دفاع کند و زیبایی هایش را نشان دهد. باورشان میشد که هنوز هم میشود و باید با قوّت دینداری کرد!
👈اصلا بگذارید یک مطلب عجیبی برایتان بگویم! بنده را با همه ی ضعفهایم که میدیدند باز هم احساس آرامش ایمانی پیدا میکردند! تو خود حدیث مفصّل بخوان از این مجمل!
✋البته این احساس بیش از آن که مولود شخص خود بنده باشد مولود دو امر دیگر بود. یکی این لباس مقدّس که در هر حال نشانه ی راه و سیره ی پاکان عالم است.
👈دیگر بزرگی و نام نیک پدر بنده که در آن مناطق بعد از گذشت سالها از رحلتش هنوز هم مورد احترام است.
🔴به نظرم نکته ی مهمّی است. فایده ی تبلیغ را نباید محصور در سخنرانی کرد. دیده شدن کسی که نماد دین است در محافل و خانه های مردم خودش مهم است. به دینداری مردم مدد میرساند. صرف همین حضور الدالّ علی الخیر است. خودش حسنه است. هر چقدر کیفیّت این حضور بالاتر باشد اجرش بالاتر است. مهمترین کار است. ایجاد و تأیید و امداد ایمان!
🔹همچنین تبلیغ در میان آشنایان و فامیل و منطقه ای که در آن بزرگ شده ایم از طرفی میتواند اثر بیشتری بگذارد! زیرا تأثیرش بیش از صرف سخنرانی است. ممکن است همین نکته را بتوان به شکلی از آیه ی نفر نیز برداشت نمود.
📖«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُون»
👈شاید انذار قوم خود و رجوع به سمت آنها از جهاتی خودش گاهی مطلوبیّت داشته باشد. بنده که این را دیدم.
👈زمینه های تبلیغ را به شدت بالا میبرد. امکان حضور در منازل آنها و صحبت با افرادی که سر و کاری با مسجد و حسینیه ندارند و حتی صحبت با زنان و فرزندان را مهیا میکند. خبرش همه جا میپیچد. امکان اطلاع از مشکلات مردم و سعی در رفع آن را با واسطه گری مهیا میکند. زمینه برای ارتباط طولانی مدت و برنامه ریزی شده را مهیا میکند.
👈شاید اگر روحانی دیگری به روستای ما میرفت هر چند در علم و یا تقوا و سخنوری و روضه خوانی خیلی موفّقتر بود ولی احتمالا برخی از تأثیرات مطلوب را نمیگذاشت.
✔همان تأثیراتی که اگر این روحانی از خودشان بود میتوانست در میان آنها بگذارد. مجرایی برای ارتباط بعدی آنها باشد. یخ های ایجاد ارتباط به راحتی برایشان باز میشد. احساس قرابت بیشتری میکردند. از اینکه این روحانی تولید داخل است لذّت میبردند! احساس خود کفایی میکردند! احساس قدرت و استقلال میکردند و...
👈از همینجاست که رسولان الهی از جمله ی همین انسانها مبعوث شدند. ملائکه نیامدند. و باز شاید از همینجاست که در قرآن کریم انبیاء الهی معمولا برای انذار قوم خودشان مبعوث میشدند و دلسوزانه ندای (یا قومِ) سر میدادند. یکی از جنس خودشان و از منطقه و نوع زندگی خودشان. یکی از خودشان! قابل تأمل نیست؟! این نوع تبلیغ هم در خود مبلغ و هم در مخاطبین تاثیر گذار است.
⚪رفقا دیده اید که در روایت آمده است که: «المؤمنُ کالجبلِ الراسخِ لا تُحرِّکُه العَواصِف»؟! یعنی ایمانش به جایی رسیده که هیچ بادی آن را نمیبرد! مانند کوه پایدار و مستحکم است. کوه آنقدر ریشه دار و سنگین و با وقار است که هیچ بادی نمیتواند آن را حرکت دهد.
🔹ولی یک نکته ی دیگر نیز در این تشبیه وجود دارد. کوه اثر دیگری نیز در عالم دارد. همان اثری که در قرآن کریم آمده که: «و الجبالَ أوتاداً»؛ این کوهها مانند میخهایی محکم زمین را نگه داشته است! از عجایب است.
✅به همین قیاس وقتی روحانی مؤمنی که در ایمانش راسخ است در میان فامیل و اطرافیانش قرار میگیرد همه را آرام میکند! مانند میخهایی خیمه ی ایمان را بر سر جامعه محکم میکند. هر که به او نگاه کند آرامش ایمانی میگیرد!
👈هر چند امری تشکیکی است. اگر ایمان این روحانی قویتر و حضورش با کیفیت تر باشد و توجّه به او نیز بیشتر و استکبار کمتر شود غم و حزنها را با خود میبرد!
👈مانند پناهگاهی مردم مؤمن در روانشان به او پناه می آورند! شیاطین را میراند. از صرف حضور او انگیزه میگیرند. از دیدن او نشاط ایمانی میگیرند. هر چند به شکلهای رقیقی که اصلا نه به چشم ما بیاید و نه به چشم مخاطبین!
👈شاید یکی از معانی روایت معروف همین باشد که: (اذا مات المؤمن الفقیه ثلم فی الاسلام ثلمه لا یسدّها شیء).
👈در روایت دیگری نیز در کافی اینگونه آمده که شیطان از مرگ چنین انسان فقیهی بسیار شادمان میشود (لأن المؤمنین الفقهاء حصون الاسلام کحصن سور المدینه لها).
🔹بلکه اگر مؤمن در مراتب نهایی ایمان باشد حتّی همین کوهها و زمین هم آرامششان را از او میگیرند! «لولا الحجة لساخت الأرض»!
⚪خدا رحمت کند صاحب دل معاصرمان مرحوم دولابی را! جایی دیدم که فرموده بودند:
📖«در سیر ایمانی خود، وقتی حجّت خدا را ملاقات کردی، به سکون و آرامش میرسی! به نحوی که اگر آسمان ها و زمین زیر و رو شود تکان نمیخوری! صاحب این مسکن امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف است ...
📖غصه های دنیا را به کسی نگو! با بزرگان بنشین غصّه ات از بین میرود! در مجلس عزای امام حسین علیه السلام بنشین غصّه ات زائل میشود!»
🔸رفقا نکند فایده ی این تبلیغ ها را منحصر در سخنرانی کنیم! وقتی چنین انحصاری رخ میدهد خیلی در معیار هایمان تأثیر میگذارد. قضاوتهای معیوبی میکنیم.
👈این تبلیغ و حضور خیلی آثار متنوّع و نا محسوسی میتواند داشته باشد. بهترین تبلیغ نیز به نظر حقیر تبلیغ در میان آشنایان و فامیل و روستا و شهر خودمان میتواند باشد. البته استثناء هم هست. بحثم کلّی است.
👈یادم نمیرود. اوّلین تبلیغی که رفتم به روستاهای محروم جنوب کرمان بود! بسیاری قاچاقچی و کپر نشین بودند. جرم خیز بود.
👈فرمانده ی انتظامی آنجا از ما تشکّر میکرد که وقتی شما می آیید آمار جرم خیلی پایین می آید.
🔻شاید این مجرمین پای منبر ما هم ننشینند ولی امواجی از این حضور معنوی حتی آنها را هم میگیرد🔺
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۵)
«تفاوت عصر قدیم و جدید» (۲)
«تغییر در کدام دانی ها و أسّ المطالب»
«سرّ تفاوتهای علوم قدیم و جدید»
🔵در ایام تبلیغ شخصی از بنده پرسید شما در حوزه چکار میکنید؟! علم پیشرفت کرده! ماهواره به فضا میفرستند! تلسکوپ جیمز وب! ماشین فلان میسازند! و... در منبر از چه چیزی میگویید! موضوعات تکراری!
👈جوانها را نمیتوانید جذب کنید! پسر من دکترای شیمی دارد و از خارج برای او دعوت نامه میفرستند ولی شما ...
✅رفقا میدانید در واقع از چه شکوه میکرد؟! از اینکه مطالبی که شما در منبر میگویید أسّ المطالب نیست! علم نافع نیست! چرا از اینها میگویی؟!
👈امسال وقتی بحث منازل الآخرة را در منبر مطرح کردم همین شخص به تدریج مطلوبش تغییر کرد! به فکر فرو میرفت! میگفتم نه از اقتصاد میگویم و نه سیاست و نه فرهنگ و نه ... !
👈از چیزی که به همه ی اینها معنا و جهت میدهد. بحث از معاد بحث از مرگ نیست بلکه بحث از چگونه زندگی کردن است. یعنی ای انسان آسمانی باش و در زمین زندگی کن!
👈به همین دلیل است که بحث از معاد اینقدر در قرآن و روایات اهمیت دارد. مطلوب و علم نافع انسان را تغییر میدهد. أسّ المطالب را!
💡به ذهنم خطور کرد که یکی از تفاوتهای اساسی بین عصر قدیم و جدید تغییرات کلان در مسائل اصلی یا همان اسّ المطالب است.
✅هندسه ی واقعی حاکم بر پرسشهای بنیادین را تغییر داده اند.
🔸«أسّ المطالب»🔸
رفقا گویا انسان قدیم و جدید تفاوت زیادی در کدام دانی ها و أسّ المطالب پیدا کرده اند. اگر این را خوب درک نکنیم عمق تفاوت علوم نوین مدرن را با علوم قدیم درک نمیکنیم. مدام دچار سوء تفاهم میشود. نمیفهیم که چرا قدیم مایل به علوم کلّی و استدلال بودند و جدید مایل به علوم جزئی و توصیفات منسجم.
🔴حکمای قدیم اساسی ترین مطلب در نحوه مواجهه با اشیاء را در سه پرسش اصلی خلاصه میکردند. گاهی مطلب أیّ را نیز اضافه میکردند و چهار پرسش میشد. اینها اصول پرسشها بودند. سؤالات را به اصلی و فرعی تقسیم کرده بودند.
👈منظورشان از پرسش اصلی و فرعی چیست؟ خواجه در شرح اشارات میگوید:
📖«المطالب العلمية تنقسم إلى أصول و إلى فروع، و الأصول هي الكلية التي لا بد منها و لا يقوم غيرها مقامها و يسمى بالأمهات، و الفروع هي الجزئية التي عنها بد في بعض المواضع و يمكن أن يقوم غيرها مقامها»
👈در علم منطق قبل از آنکه به بیان فکر صحیح و سقیم بپردازند یک سؤال شناسی دقیقی را مطرح کرده بودند. انواع مطالب را دسته بندی کرده بودند. این هم کار ارسطو بود.
🔹با مقداری تسامح برای تسهیل در انتقال معنا و تلخیص آن را بیان میکنم. ابتدا به پرسش از هستی و نیستی آن شیء بعد از تصوّر اجمالی از آن میپرداختند. به عقیده ی آنها تا از این گردنه عبور نکنیم و در آن شک داشته باشیم بحثهای دیگر فایده ی چندانی ندارد. به این پرسش مطلب هل میگفتند.
👈اگر از این گردنه عبور شد به شکل واقعی از صورت و نوع وجود آن شیء پرسش میکردند. به این پرسش مطلب ما میگفتند. گاهی به اوّلی پرسش از وجود اوّل و به دوّمی پرسش از وجود ثانی شیء میگفتند.
👈بعد از این دو پرسش، آخرین پرسشی که برایشان مهم بود این بود که هدف از وجود این شیء چیست. یکی از کارهای ارسطو در تاریخ فلسفه این بود که این پرسش را خیلی برجسته به چشم آورد. با این پرسش کمال شیء را تشخیص میدادند.
👈نوعی پرسش از وجود ثالث شیء بود. وجودی که وجود کمالی آن است. به این پرسش مطلب لِمَ میگفتند. به اعتقاد آنها بعد از پاسخ به این سه پرسش دیگر بحثی اساسی باقی نمانده و علم تام به شیء حاصل میشود.
👈همه ی شکها پیرامون آن شیء از میان میرود. دیگر چیزی نمی ماند تا نفس انسانی شوقی برای دانستنش پیرامون آن شیء داشته باشد. اساسی ترین پرسشها پیرامون امورات عالم یا همان اسّ المطالب همینها بود!
👈پرسش از چیستی، هستی و چرایی! ارسطو این مباحث را در مقاله ی دوم از کتاب برهان ارگانون آورده است. این تقریر مسکویه در هوامل و شوامل بود.
⚪اگر بخواهم بیانی فنّی تر از آنچه گذشت بیان کنم باید گفت ابتدا باید از چیستی لفظی چیزی پرسید زیرا تا معنای لفظی را ندانیم نمیتوانیم از وجود آن سؤال کنیم. این همان تقدّم مطلب ما شارحه بر مطلب هل بسیطه است.
👈در ادامه از وجود داشتن آن شیء پرسش میکنیم و سپس به دنبال پرسش از ماهیت آن شیء هستیم. این همان تقدّم مطلب هل بسیط بر ما حقیقیه است.
👈دلیلش هم روشن است. چیزی که وجود ندارد ماهیت ندارد. از همینجاست که گفته میشود بیان حدّ چیزی قبل از اثبات وجودش شرح اسم است و بعد از آن بیان ماهیّت واقعی آن.
👈در ادامه باید دانست مطلب ما حقیقیه بر مطلب هل مرکّب مقدّم است. زیرا تا ماهیت چیزی معلوم نباشد نمیتوان از وجود چیزی برای آن و احکام آن پرسش نمود.
🔹خلاصه اینکه ترتيب منطقى مطالب از این قرار است: ما شارحه، هل بسيط، ما حقيقيه، هل مركّب، لم اثبات، لم ثبوت. مطلب لم (اعم از لم اثبات و لم ثبوت) از جهتى بر مطلب هل (اعم از هل بسيط و هل مركّب) مقدّم و از جهتى ديگر متأخر است.
👈از اينجهت تقدّم دارد كه تا علت تصديق امرى روشن نباشد تصديق وجود مطلوب حاصل نمیشود، و از اينجهت متأخر است كه طلب علت وجود چيزى بعد از وجود آن چيز مطرح میشود.
👈پرسش از چیستی و هستی را موکول به علم فلسفه الهی میکردند. در پاسخ به پرسش چرایی نیز در مورد علل نهایی که خودشان معلول چیز دیگر نیستند نیز در فلسفه الهی بحث میکردند.
👈اما در زمینه علل و چراهای نزدیکتر و جزئی آنها را به عهده ی علوم دیگر میگذاشتند. همچنین پاسخ دیگر سؤالات فرعی مانند سؤال از چگونگیها و چندیها و کجائیها و کیها ، همه بر عهده علوم جزئی دیگر بود.
🔹قبل از شروع بحث در علوم باید تصوّر صحیحی از موضوع دانش داشت. این امر بر عهده ی مطلب ما حقیقیه است. وجود داشتن موضوع دانش را نیز با مطلب هل بسیط دنبال میکنیم. این دو مطلب از مبادی علوم هستند. در ادامه مسائل علوم همان مفاد هل مرکّبند. زیرا مسأله قضیه ای است که در آن محمولی بر موضوعی حمل میشود. اثبات شیء لشیء است.
👈اثبات محمول برای موضوع نیز از طریق حد وسط و برهان است و حدّ وسط نیز همان مطلب لمَ است. لذا برای اثبات مطالب هل مرکّب باید از مطلب لم که یا علّت وجود است یا علّت تصدیق استفاده کرد. براهین علوم به مطلب لمَ تکیه میکند.
⚪اگر خوب در آنچه گذشت دقّت کنیم متوجّه میشویم که همه مطالب بالقوّه در دو مطلب ما و هل هضم میشود. به تعبیری أسّ المطالب همان پرسش از ما و هل است. همه ی سؤالات فرعی همانگونه که ابن سینا در برهان شفا بیان میکند به مطلب هل مرکّب برمیگردد. مطلب لمَ نیز در واقع به مطلب ما برمیگردد. به قول خواجه در اساس الاقتباس حقیقت لمَ همان: «ما الحدّ الاوسط یا ما العلّة فی ذلک» است.
👈حال که چنین است سرّ این مطلب را متوجّه میشویم که چرا عمده ی مباحث منطق به دو بخش مباحث تعریف و مباحث برهان تقسیم شده است. به قول سیّد سند در حواشی شرح مطالع:
📖«لنا مطلبان: مطلب ما و يطلب به التصوّر و مطلب هل و يطلب به التصديق»
👈البته از آنجا که مطلب هل بر مای حقیقی تقدّم دارد مباحث برهان بر مباحث حدّ حقیقی مقدّم بوده است.
راستی مرحوم علّامه حلّی در الجوهر النضید چه زیبا این بحث را تلخیص کرده است:
📖«لما كان الكسبي ينقسم إلى تصور و تصديق كان الطلب متوجها إلى طلب التصور و إلى طلب التصديق و لكل واحد من المطلبين أداة و صيغة تدل عليه و تنقسم تلك الصيغ إلى أصول و فروع و نعني بالأصول ما يستغني بها في أكثر المواضع عن غيرها و بالفروع ما لا يستغني بها في أكثر المواضع عن غيرها فالأصول ثلاثة مطالب واحد للتصور و مطلبان للتصديق و السبب في تعدد مطلب التصديق دون مطلب التصور أن التصديق يحتاج إلى أمرين العلم بالحكم و العلم بالعلة و التصور إنما يتوقف على أمر واحد»
🔸«تغییر گسترده در کدام دانی انسان جدید»🔸
یکی از تفاوتهای انسان قدیم و جدید گویا این است که أسّ المطالب ها تغییر کرده است! سنخ مجهولات و نظام پرسشهای اساسی تغییر کرده است. مطلوبات محوری عوض شده است! أسّ المطالب انسان جدید عمدتا مطالب دیگر است! فهم چرایی مهمترین مطلب در دنیای قدیم بود. ولی فهم چگونگی و کیفیتها مهمترین مطلب در دنیای جدید است.
👈بشر جدید بیش از آن که در پی حقائق بزرگ هستی و فهم غایات باشد در پی فهم روابط و چگونگی ها برای زیست آسانتر است. این هم از تبعات انسان گرایی مدرن است.
👈مبالغه در فهم چگونگی ها ابزاری برای بالا بردن مهارتها و معرفتهای عملیاتی است تا باعث رفاه و زیست دنیایی بهتر شود.
🔹در دنیای قدیم به انسان یاد داده بودند و تمدّن نیز بر اساس آن شکل گرفته بود که در مواجهه با عالم پیرامون خود همواره خود را مسلّح به سه پرسش اصلی کند. کلاه سرش نرود! پرسش از چیستی، هستی و چرایی!
👈به او یاد داده بودند که نکند از این پرسشهای اساسی غافل شود! اینها أسّ المطالب است. یعنی چه؟ یعنی به تعبیر خواجه در أساس الاقتباس: «اقتصار بر آن كافى بود در اكثر مواضع»؛ انسان را به حقیقت میرساند.
✔دنیای امروزی با چشم بندی خاصّ خود این سؤالات را تغییر داده است. کدام دانی ها را تغییر داده اند. چرایی ها را حذف کرده اند. پرسش از حقائق بزرگ را حذف کرده اند. به جایش پرسشهای اصلی را به برخی از اقسام هل مرکّب تقلیل داده اند. از همینجاست که به جای مطلب لِمَ و اثبات مسائل، وادی دانش را به مسابقه توصیف برتر بر اساس فرضیه آوری و نظریه پردازی و انسجام گرایی کشانده اند.
✅رفقا وقتی با این انسانهای مدرن نشست و برخاست میکنید احساس میکنید بیشتر معرفتشان، معرفت عملی است. دنبال بلد بودن هستند! دنبال مهارت هستند. دنبال سیطره بر روشهای استفاده هستند!
✅از چنین معرفتی لذّت میبرند! مطلوبشان فهم این چگونگی هاست. کاری به چیستی ها و غایات و هستی های بزرگ ندارند.
✅در همین اینترنت و فضای مجازی هم بگردید میبینید بسیار بسیار بیش از آنکه تعریف، استدلال یا غایتی ببینید مدام اطلاعات و روابط میبینید! روشهای سیطره میبینید.
✅در دل این اطلاعات مطلوب مخاطبین فهم چگونگی هاست. اموری که بتوانند از آن استفاده کنند! از همینجاست که گویا بسیاری چیزها را بلد هستند ولی نمیفهمند!
✅بیش از آنکه به دنبال معرفت صادق موجّه باشند به دنبال اطلاعات هستند. اطلاعاتی که مقدمه ی فهم چگونگی ها و استفاده است.
✅از همینجاست که به جای اینکه استدلال و تحقیق صدق گزاره ها باشند به دنبال توصیفات جامع و منسجم تر هستند
👈اگر خوب توانسته باشم مطلب را بگویم یک نکته مهم روشن میشود. اینکه چرا وادی علم در دنیای نوین به جای استدلال عقلی و یا استنباط دینی به دنبال توصیف رفته است.
👈چندان کاری با أسّ المطالب قدیم ندارد. به دنبال ارائه ی یک توصیف دقیق و منسجم از امور است تا بتواند آن را به خدمت بگیرد. از همینجاست که فنّ توصیف خیلی در دنیای معاصر از جهاتی رونق گرفته است.
👈داشتن توصیف دقیق ابزار اصلی برای احاطه و بلد بودن و سپس استفاده است. دنیای قدیم در این زمینه ضعیف بوده است. این را باید در جای دیگری بحث کنیم.
⚪از همینجاست که باز متوجّه میشویم که یکی از تفاوتهای دنیای قدیم و جدید در تغییرات گسترده ای است که در زمینه «کدام دانی» رخ داده است! مهندسی رغبتها و علاقه های دانایی! به دنبال فهم چیستی ها و هستی ها جزئی هستند که زمینه برای فهم چگونگی هایی باشند که با دانستن آن بتوانند از آنها استفاده کنند. آنها را به خدمت خودشان بگیرند.
👈حقیقت را به خدمت خود بگیرد نه آنکه خود کمر به خدمت حقیقت ببندد. قبلا هم در بذل خاطر شماره ۱۵۲ گفتم که دنیای امروزی دنیای عدم ثبات و تغییر است.
👈بشر از براهین کلی دور شده و تمایل به علوم جزئی پیدا کرده است. این هم متناسب با حس گرایی اوست. با همین جزئیّات است که در ظاهر زندگی میکند. گمان میکند کلیات موهومات است و به دردش نمیخورد! محسوس نیست!
👈قدیمیها دنبال حکمت بودند و امروزی ها دنبال اطلاعات! چنین تمایلی که مبتنی بر انسان گرایی و دنیا گرایی و حس گرایی نوین است مقتضی آن است که کدام دانی او تغییر گسترده ای یافته و در ادامه مایل به فهم چگونگی ها و توصیفها باشد. فرهنگ کدام دانی انسانها تغییر کرده است.
🔹بشر در دنیای امروزی طوری شده که به گمانش خوب بلد است چطوری از محیط پیرامونش بهره کشی کند. همه اش به دنبال ارتقا این امر است. همین را پیشرفت علم میداند.
👈به خاطر همین رویکرد نسبت به مقوله ی دانایی است که نسبت به گذشته بد بین و نسبت به آینده خوش بین است. زیرا آینده نوید پیشرفتهای بیشتری در فهم چگونگی ها و روشهای سیطره میدهد.
👈بشر امروزی بسیاری چیزها را بلد است ولی نمیداند! از اختر شناسی بگیرید تا فیزیک و شیمی و علوم انسانی و... . نمیداند اینها برای چیست؟ غایتش چیست؟ مبدأش چیست؟
👈بلکه بالاتر از این را بگویم! گویا نمیخواهد هم اینها را بداند! دانستن اینها افسار او را میکشد! علوم مزاحمی است! در ناخودآگاه تمدّنی تمایلی به این فهمها نشان نمیدهد.
👈از همینجاست که در علوم نوین نفس الحادی و شرک دمیده شده است. علمی که خود آیتی میتواند باشد باعث دوری شده است. علوم بشری افسار پاره کرده اند. رئیسشان را که باید فلسفه الهی باشد کناری نهاده اند. دستشان را از دست پدرشان رها کرده اند.
🔹رفقا وقتی أسّ المطالب فرهیختگان و جامعه ی انسانی تغییر کرد میدانید چه میشود؟ تمدّنی دیگر ایجاد میشود. انسانی دیگر متولّد میشود. قیمت انسان به قیمت مطالبش است. به تعبیر زیبای امیر المؤمنین علی علیه السلام: «قیمة کلّ امرئ ما یحسنه»!
👈از همینجاست که وادی دانش در دنیای مدرن طوری شده که انسان را از عالم دین و ایمان دور میکند. أسّ المطالبش فرق دارد.
👈در آموزش و پرورش امروزی چیزی بیرون نمی آید که در امتداد قرآن و کربلا و مهدویت باشد. گویا غرابت دارند! گویا ایمان چیزی میگوید و علم چیز دیگر!
👈اینها به دلیل تغییر در نظام پرسشهاست. به دلیل شکاکیت دستوری و عدم تمایل به پرداختن به أمّهات المسائل و هندسه ی حقیقی حاکم بر پرسشهاست.
👈همان نظرگاهی که بر اساس آن این آیات الهی قابل فهم است:
📖«إِنَّ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ لَآياتٍ لِأُولِي الْأَلْبابِ* الَّذِينَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلى جُنُوبِهِمْ وَ يَتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلًا سُبْحانَكَ فَقِنا عَذابَ النَّارِ*
📖رَبَّنا إِنَّكَ مَنْ تُدْخِلِ النَّارَ فَقَدْ أَخْزَيْتَهُ وَ ما لِلظَّالِمِينَ مِنْ أَنْصارٍ* رَبَّنا إِنَّنا سَمِعْنا مُنادِياً يُنادِي لِلْإِيمانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّكُمْ فَآمَنَّا رَبَّنا فَاغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ كَفِّرْ عَنَّا سَيِّئاتِنا وَ تَوَفَّنا مَعَ الْأَبْرارِ*
📖رَبَّنا وَ آتِنا ما وَعَدْتَنا عَلى رُسُلِكَ وَ لا تُخْزِنا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّكَ لا تُخْلِفُ الْمِيعاد»
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۶)
«تولید احساسات و مدیریت گرایشات با نیروی اراده»
«دینداری نوعی بازیگری است»!
🔹گاهی در منبر به دیگران میگوییم از خدا بترسید! از خدا شرم کنید! به خدا ایمان داشته باشید! از مستی دنیا شادمان نباشید! برادران دینی تان را دوست داشته باشید! از سختی های دنیا غمی نداشته باشید! در راه خدا از کسی نترسید و... .
✋دقیقا به چه چیزی امر و نهی میکنیم؟! در عبارات دینی بسیاری از اوامر و نواهی به حالات درونی تعلّق گرفته است. تکلیف ما نسبت به اینها چیست؟!
🔹معمولا در مواجهه با این عبارات به سرعت آنها را تأویل میبریم. میگوییم امر و نهی تنها به آن چیزی معقول است که متعلَّق اراده باشد. بتوان آن را اراده کرد.
👈پس در این موارد امر و نهی در واقع به زمینه های ارادی این امور تعلّق گرفته است! ولی آیا واقعا همین است؟
✔این پرسش در واقع به این امر برمیگردد که دائره ی اراده ی ما چقدر است؟ آیا ما میتوانیم امور قلبی خود را با اراده ی خودمان تنظیم و مدیریت کنیم؟ یا تنها مالک رفتارهای بیرونی خود هستیم؟! نسبت به درون به خودی خود هیچ وظیفه ای نداریم؟! آیا ما در برابر احساسات و گرایشات باطنی ورای توان بروز یا عدم بروز خارجی آن کاملا منفعل هستیم؟! به راستی آیا ما نمیتوانیم بر احساسات و گرایشاتمان اعمال اراده کنیم؟!
🔻آیا ما میتوانیم برای خودمان و در درون خودمان شوق ایجاد کنیم؟ شجاعت ایجاد کنیم؟ ترس ایجاد کنیم؟ شادی ایجاد کنیم؟ غم ایجاد کنیم؟ ایمان و باور ایجاد کنیم؟ شک ایجاد کنیم؟ خوش بینی ایجاد کنیم؟ بد بینی ایجاد کنیم؟ شرم و خجالت ایجاد کنیم؟ بی پروایی ایجاد کنیم؟ اهمیت ایجاد کنیم؟ بی اهمیتی ایجاد کنیم؟ دوست داشتن ایجاد کنیم؟ بی علاقگی ایجاد کنیم؟ و...🔺
⚪رفقا واقعیت آن است که آدمی در برابر احساسات و گرایشاتش تسلیم محض نیست. اراده اش فراتر از ترتیب اثر دادن یا ندادن بعد از هجوم احساسات و امیال است. انسان حتّی قدرت آن را دارد که به درون خود نیز حکم براند!
🔹میدانید این یعنی چه؟! یعنی قلب ما نیز اراده دارد. در مملکت درونمان هم قبل از آنکه بدنی مطرح باشد تا به تدبیرش بپردازیم توان حکمرانی ارادی داریم. کمتر برایمان از اراده و عمل قلب سخن گفته اند.
👈آن قلبی که قرآن کریم و روایات به ما معرّفی کرده اند و آن قلبی که خودمان با آن مواجه هستیم اراده و عمل دارد. همان قلبی که چشمه ی احساسات و گرایشات است.
👈اگر فعلا به دلیل عدم تربیت این قلب نمیتوانیم با آن کار کنیم و اراده و عمل قلبی داشته باشیم حرف دیگری است. زمانی به دلیل عدم تربیت همین بدن هم نمیتوانستیم بر آن اعمال اراده کنیم.
👈خیلی طول کشید تا با تمرین یاد بگیریم به شکل طبیعی اراده مان را سوار بر دستگاه حنجره و دست و پا و... کنیم. ولی آخرش توانستیم.
🔹حالا آن اعمال قلبی بزرگ و خارق العاده پیشکش! کما بیش همه ی ما تا حدودی میتوانیم اراده های قلبی داشته باشیم.
✅اگر چیزی را دوست داریم یا نداریم میتوانیم اندازه و به تعبیر امروزی ها ولوم آن را با اراده ی خودمان کم و زیاد کنیم. چیزی را جدی بگیریم و چیزی را از اولویت خارج کنیم.
✅ما میتوانیم با نیروی اراده علائقمان را ضریب دهیم یا کم کنیم! گرایشتمان را تغییر دهیم یا کم و زیاد کنیم! چیزی را مهم کنیم و چیزی را از اهمیت بیاندازیم. برخی علائقمان را بیدار کنیم و برخی دیگر را با بی توجّهی دور کنیم.
✅ما گاهی توان مدیریت حالات و گرایشات را میتوانیم داشته باشیم. میتوانیم تنظیم علائق کنیم.
✅اینها مهارت میخواهد. خود آگاهی و کنترل ذهن می خواهد. اینها قابل اراده است. محاسبه و سپس مراقبه انسان را در این ابعاد قوی میکند.
✋باور کنید میشود. اگر فعلا نمیتوانیم انقلاب قلبی داشته باشیم و توانش را نداریم توان عملهای اندک و تدریجی قلبی را که داریم. توجّه و تلقین کنیم.
👈ترس یا شجاعت را هم میتوان اراده کرد! لااقل درجاتی از آن را به خودمان تلقین کنیم.
👈ما از بس با وادی عمل قلبی غریبه هستیم اصلا بلد نیستیم. البته در متن زندگی با چنین عملی سر و کار داریم ولی به آن خودآگاهی پیدا نکرده ایم.
🔴برای شروع چه کنیم؟ همانگونه که گفتم مراقبه نفس خیلی در این زمینه مهم است. آگاهی به درون خود زمینه برای در اختیار گرفتن زمام قلب است. از این قلب کارها بر می آید! اساسا تقرّب به خداوند متعال و سلوک انسان با همین عمل قلب است. با همین مراتب اراده ی درون است. با همین عزمهای بزرگ است.
👈به تعبیر عمیق امیر المؤمنین که اساس منازل السائرین است سلوک توحیدی بر اساس عمل قلب است:
📖قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ
📖وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ
✔برای شروع باید مقداری بازیگری کنیم! چیز بدی نیست. بازیگری مبتنی بر واقعیت و عقل! مانند بازیگران حسّ بگیریم و در نقشی که عقل و شرع برایمان تعریف میکند فرو رویم. تشبّه بورزیم. به تعبیر منقول از امیر المؤمنین علی علیه السلام: قلّ من تشبّه بقوم الّا أوشک أن یکون منهم.
✔ما باید نقش ایمانی خودمان را خوب و قوی بازی کنیم! در وجودمان بنشیند! این اصلا نفاق و ریا نیست. همه اش از روی باور است. آیا ما بلدیم نقش بازی کنیم؟! آیا ما بلدیم خوب نقش بازی کنیم؟!
🔻بسیاری مشکل دینداریشان این است که نفهمیده اند باید نقش هم بازی کنند! خجالت میکشند! یا احساس میکنند نفاق و ریا است! نه اینها نیست. مسأله عمل و اراده ی قلب است. خودش وظیفه است.🔺
⚪وقتی گناهی میشنوی یا میبینی با تمام وجودت تلقین کن از آن بیزاری! سعی کن قلبت اراده ی بیزاری کند! بگو: نستجیر باللّه! العیاذ باللّه! با قلبت اراده ی ترس و تقوای از خداوند متعال را داشته باش. همین را مدّتی ملازمت داشته باشیم آثارش را خواهیم دید.
👈وقتی کار خوبی کردی با قلبت بگو: شکراً للّه! با قلبت خوشنودی را اراده کن! بعد با زبان هم بگو. اصلا این اذکار و تعابیر دینی زبانی نمود نوعی عمل قلبی است که ما از روحشان که عمل قلبی است غافلیم. ذکر گفتن نوعی عمل قلب است.
✅منتظر یک انقلاب و جذبه ی عجیب نباشیم! با همین اراده های کوچک قلبی راه بیافتیم.
👈ما در جنگها میتوانیم اراده کنیم بی رحم و شجاع باشیم. در صلح ها میتوانیم اراده کنیم مهربان و محتاط باشیم. اصلا اگر توان چنین اراده هایی را نداشتیم که کارمان ساخته بود!
🔵رفقا هم عرف مردم تا کنون به قلب جفا کرده و هم تاریخ فلسفه! جفای عرفی به قلب در آن بوده که قلب را آنگونه که باید تربیت نکرده و از عجایبش غافل مانده اند.
👈قلب را با عمل کردن و تاتی تاتی کردن به راه نیانداخته اند! با توجّه و مراقبه و درون نگری به او اعتناء نکرده اند.
👈باورشان شده که هیچ کاری از او بر نمی آید. تحقیرش کرده اند! باورش نکرده اند.
✅همانطور که با کار بدنی بازو قوت ميگیرد با عمل قلبی و تمرین درونی نیز قلب قوی میشود و قوت میگیرد. این را از کودکی به ما یاد نداده اند.
🔹اما جفای تاریخ فلسفه به قلب چه بوده؟ این بوده که تاریخ فلسفه نیز عمدتا تاریخ فلسفه همین اهل عرف بوده است. کمتر به تفلسف با عقل منوّر و رشد یافته مواجه بوده ایم.
👈خوب این را باز نکرده اند که قلب انسانی خود هم درک دارد و هم عمل و احساس. در تاریخ فلسفه قلب انسان را به نفس ناطقه معهود تقلیل دادند.
👈از همینجا بود که درک حضوری قلب به خوبی باز نشد و در حیطه ی عمل نیز عمل قلب تنها منحصر در تدبیر بدن شده و به تدبیر خیال و سرّ و مانند آن نپرداخته اند.
👈در مقوله ی احساس نیز تنها گرایشات نزوعی حیوانی را بیان کرده اند و از گرایشات عقلی غافل مانده و احساسات معنوی و توحیدی را خوب باز نکرده اند.
👈به ما گفته اند یک خطور و تصوّری می آید و سپس تصدیق و سپس شوق و در انتها یا اراده میکنیم یا نه! دیگر نگفته اند میتوانیم در این مراحل نیز اعمال اراده کنیم.
✔زوایای مختلف عالم قلب و وادی بزرگ اراده ی قلبی انسان هنوز هم خوب باز نشده است. بحثی بسیار مهم است. بسیاری از اسرار آیات و روایات ما در گرو باز کردن قفل همین بحث است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۷)
«انفجار اطلاعات و نابودی فهمها»!
«مفهومی به نام: تقوای فهم»
«بیشتر بودن اطلاعات از فهم در فرهنگ علمی دانشگاه ها و بیشتر بودن فهم از اطلاعات در فرهنگ علمی حوزه ها»
🔵ایام تبلیغ امسال مشکل خاصی با افراد سنتی نداشتم. بعضا خوب مطلب را میفهمیدند. ولی مشکل با فضلای گوگل دان بود! آن اطلاع بازهای ماهر! آن تازه به دوران رسیده های عرصه ی دانش! بعضا دکتر و مهندس بودند!
✔رفقا امان از وقتی که اطلاعات آدم بیشتر از قدرت تحلیلش باشد! به همین قیاس امان از وقتی که علم برخی بیشتر از عقلشان باشد. اگر این دو در توازنی صحیح با هم رشد نکند آسیب زاست.
🔹با یکی از فامیل که در دانشگاه تاریخ خوانده بود صحبت میکردم. با اطلاعات زیاد میخواست خیانت شیخ فضل الله نوری را ثابت کند! اصلا احمقانه بحث میکرد!
👈مانده بودم چرا اینقدر این شخص قدرت تحلیل و نقّادی ندارد. آفتابه لگن هفت دست؛ شام و ناهار هیچی! حیف از این همه اطلاعات که دارد در این ذهن تلف میشود! چقدر خام و بی ربط جلوی دیدگان ذهن او سان میرود! تقوای فکری ندارد.
⚪مایکل پاتریک لینچ در کتاب «اینترنت ما: اطلاعات زیاد و فهم کم در عصر کلان داده ها» به بررسی فضای سایبر از منظر معرفت شناسی پرداخته است. وی در ص۳۷ این کتاب میگوید:
📖«فرضیه من این است که تکنولوژی اطلاعات توانایی ما در دانستن به یک شیوه خاص را ارتقا بخشیده اما در عین حال توانایی ما برای دانستن از شیوه های پیچیده تر دیگر را تضعیف کرده است.
📖مراد من شیوه هایی هستند که می طلبند اولا مسئولیت باورهایمان را بر عهده بگیریم و ثانیا برای کسب اطلاعات و هماهنگ کردن آنها با یکدیگر خلاقیت به خرج دهیم .
📖به بیان دیگر تکنولوژی های اطلاعات با همه کاربری های هیجان انگیزشان این حقیقت ساده اما مهم را پنهان میکنند که دانش بیشتر لزوما به فهم بیشتر منجر نمیشود» انتهی.
🔹حرف بدی نیست! به عقیده ی او اینترنت ما را واداشته که به شیوه های ابتدایی دست یافتن به اطلاعات آماده بسنده کرده و تلاشی برای فهم آنها نداشته باشیم.
👈در بذل خاطر شماره ۱۶۵ بیان کردم که یکی از تحوّلات بشری تقلیل دادن أسّ المطالب به برخی از اقسام هلیّه مرکّبه و آن هم فهم چگونگی هاست! مقداری از آن بحث کردیم.
👈عصر اطلاعات همین است. عصر میل به محسوسات و امور جزئی برای استفاده همین است.
✅فضای مجازی با انفجار اطلاعات نیاز و فرصتی برای فهم عمق و ارتباط و تلازم و استنتاج و چرایی ها به انسان نمیدهد.
✅توان نقّادی و قدرت پردازش را از او میگیرد! او را مقلّد بار می آورد. با مقداری بالا پایین کردن مطلب میبینید آچمز میشود!
✅فضای سایبر علاقه ی خاصی از خود به این مطلب نشان میدهد که مخاطبینش افرادی خنگ و زود باور باشند!
✅اساسش بر فضای نقّادی ریخته نشده است! اثر پیگمالیونش همین است. انسان را کوچک میکند! انس با این فضا تفکّر فاخر را از انسان میگیرد! از فضای فرهیختگی با باورهای صادق موجّه دور میکند.
👈بلکه گاهی اخیرا به سمتی رفته که به تکثّر معرفتی دامن میزند! طوری به مخاطب القاء میکند که میتواند نظر شخصی خودش را داشته باشد!
👈گاهی حتّی رگه های قوی از سیاست سایبری را نیز میتوان در این عصر اطلاعات مشاهده کرد! حالت جنگ اطلاعاتی به خود میگیرد!
👈جنگی که در آن در پی بی خود کردن انسان هستند. او را برده ی اطلاعات بار می آورد. او را امیر قرار نمیدهد. او را در برابر این بمباران این اطلاعات حقیر میکند. وقتی حقیر شد مطیع میشود؛ استخفّ قومَه فأطاعوه!
👈سابقا در بذل خاطر شماره ۱۵۷ از آبشارهای اطلاعاتی و رفتارهای گلّه ای مقداری صحبت کردیم.
🔹فضای مجازی فضای اطلاعات است ولی از اطلاعات به عنوان ارتباطات استفاده میکند؛ نه به عنوان اموری که باید دانسته و فهمیده شود. ردّ و بدل شدن اطلاعات وسیله ای برای تفریح و تداوم ارتباط است.
🔸تقوای فهم🔸
👈همه ی آنچه گذشت زمینه آن شده که دنیای کنونی و فضای مجازی به شکل عجیبی انسانها را میهمان سفره اطلاعات کند ولی «تقوای فهم» را از آنها بگیرد!
📖وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا
🔴رفقا الآن یکی از مشکلات فضاهای دانشگاهی همین است که اطلاعات بیش از قدرت تحلیل است. مقلّد بار می آیند! کثرت و سعه ی اطلاعاتشان باعث قضاوتهای اشتباه و کوچک پنداری علمای راستین و حکمتهای عمیق میشود. البته برعکس هم صادق است.
🔻یکی از آسیبهای فضای حوزوی ما این است که قدرت تحلیلمان بیشتر از اطلاعاتمان است. همین باعث شده که چندان نتوانیم از برکات نیروهای قوی استدلالی و استنباطیمان استفاده کنیم. حتّی گاهی برخی از ما مغرور میشویم! عادت میکنیم بر اساس مقدار اطلاعات محدودمان قضاوت کنیم! یکی از ضرورتها برای عالم و فاضل حوزوی در زمان ما انبوه خوانی و بالا بردن اطلاعات است🔺
👈ان شاء الله در نوشته ی دیگر در زمینه فوائد انبوه خوانی نکاتی را بیان میکنم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۸)
«دو مفهوم جالب در انسان شناسی قرآنی»
«پدیده ای به نام اراده اعراض مستمر»
«پدیده ای به نام اراده ضلالت و گم گشتگی عالمانه: أضلّه الله علی علم»!
🔴اخیرا رأس فتنه سیاسی سالهای اخیر متنی را منتشر کرد که اگر نامش پای آن نوشته نشده بود شاید حتّی اجانب و دشمنان و دیگر مغرضان خارجی وادی حقیقت هم از انتساب چنین مضامین مغرضانه ای به خودشان ابا میداشتند! آخر هر چیزی حدی دارد!
👈ولی دیدیم که شخصی که عمری را در این نظام در بالاترین مناصب آن گذرانده و با خوبان و بزرگان این نظام همکار، دوست و فامیل بوده آن را نوشته است!
👈شاید تقریبا همه به نوعی تعجّب کردند. از این حجم مکابره، کتمان حقایق، تحریف حقائق و... ! در یک کلمه روضه ی قتلگاه حقیقت خواند
🔹حالا اینها مدّ نظرم نیست. بحثم این است که دقیقا چه میشود که انسان میتواند به مرز چنین اختلال ادراکی بزرگی برسد! آن هم انسانی که از همه ما اطلاعات بیشتر در امور سیاسی و مجالست با بزرگان انقلاب و... داشته است!
🔸اگر سرّش را بفهمیم دیگر تعجّبمان زائل میشود! برای خودمان نیز درس میشود. توان تحلیل تشکیکی موارد مختلف را پیدا میکنیم. انسان شناسیمان قوی میشود
👈این تعجّبها همه ریشه در جهل انسان دارد اذا ظهر السبب بطل العجب! اگر دنبال اسباب آن نباشیم حتّی گاهی دچار شبهه هم ممکن است بشویم!
👈ممکن است بگوییم لااقل چیزی بوده! چیزی دیده! چیزی شنیده! آخر نمیشود یک شخصی اینقدر سیاه فکر باشد! شاید مبنایی دارد!
👈سخنم در همینجاست. آیا ممکن است انسان آگاه و با سوادی مانند او که مدّتها در رأس قدرت بوده واقعا این همه باطل فهمیده باشد؟! آیا نباید ولو درصدی اندک به او حق داد؟!
⚪قرآن کریم در برخی از آیاتش پرده از روی حقیقتی برداشته که میتواند پاسخ این امر باشد. آری اگر انسان مبتلا به بیماری مهلکی به نام اعراض مستمرّ و استکبار در برابر حقّ شود دیگر قتلگاه حقیقت به پا میکند! فاتحه اش را بخوانید! دنبال هیچ منطق دیگری نگردید! منطق کفر حاکم شده است.
🔹بگذارید دقایقی را بر سفره ی انسان شناسی قرآنی بنشینیم. قرآن میخواندم به این آیه ی سوره مبارکه یس رسیدم که:
📖«وَ ما تَأْتِيهِمْ مِنْ آيَةٍ مِنْ آياتِ رَبِّهِمْ إِلَّا كانُوا عَنْها مُعْرِضِين»
👈یعنی اراده ی اعراض مستمر کرده اند! یک اراده کرده اند و آن هم اراده ی اینکه دیگر حق را نبینند و نشنوند! اراده ی استکبار و جحود کرده اند. اعراض یعنی چه؟! یعنی اینکه انسان با پشتش به استقبال حقیقت برود! به حقیقت پشت کند! خوب دقت کنید چه دارد رخ میدهد! انسان قدرت آن را دارد که به حقیقت پشت کند!
👈راستی که انسان موجود عجیب است! ما ها معمولا با اراده های جزئی آشنا هستیم. کارمان اینقدر خراب نمیشود که مبتلا به چنین اراده های کلّی شومی شویم! به خاطر همین دچار خطا در تحلیل میشویم.
👈فکر میکنیم یک جا، دو جا، ده جا، ولی نمیشود در همه جا در زمینه خاصی باطل گفت! ولی واقعا میشود. آن هم وقتی که انسان فقط یک اراده کند! آن هم اراده ی اینکه در آن زمینه حق را نبیند!
👈دستش را در مقابل خورشید حقیقت بگیرد و صادقانه بگوید حقّ را نمیبینم! کسی که خودش را به خواب زده را نمیتوان بیدار کرد!
📖«كَذلِكَ يَطْبَعُ اللَّهُ عَلى كُلِّ قَلْبِ مُتَكَبِّرٍ جَبَّار»
🔹وقتی چنین شد ذرّه ای در صحّت مواضع ایمانیمان تردید نکنیم! ذرّه ای هم به آنها حقّ ندهیم! فقط بگوییم؛ لقد صدق الله و رسوله؛ هذا ما وعدنا الله و رسوله:
📖أَ فَمَنْ كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ كَمَنْ زُيِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُم
✔اینها دیگر هیچ حرفی نخواهند شنید! مسأله که دیگر حقّ و باطل نیست که بتوان با بحث برایشان چیزی را اثبات کرد! نفس الامر ندارد تا دنبال تحقیق صدق گزاره ها باشیم! مسأله هوای نفس است. مسأله اراده ی اعراض مستمر است!
📖فَإِنْ لَمْ يَسْتَجيبُوا لَكَ فَاعْلَمْ أَنَّما يَتَّبِعُونَ أَهْواءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَواهُ بِغَيْرِ هُدىً مِنَ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمين
⚪اصلا حقیقت ناب که مانند آبی گواران تشنگان حقیقت را سیراب میکند برای آنها مانند زهر ناب است! اصلا بدشان می آید از حقیقت! این همان حقیقت انسان شناسانه است که امام صادق علیه السلام بعد از بحث با ابن ابی العوجاء و دیدن استکبار او بر حقیقت افشا نمود!
📖إِنَّ مَنْ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلی عِلم وَ أَعْمَى قَلْبَهُ اسْتَوْخَمَ الْحَقَّ وَ لَمْ يَسْتَعْذِبْهُ وَ صَارَ الشَّيْطَانُ وَلِيَّهُ وَ رَبَّهُ وَ قَرِينَهُ يُورِدُهُ مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ ثُمَّ لَا يُصْدِرُه
👈الله اکبر! «من أضلّه الله علی علم»! یعنی ضلالت با علم! دانسته گم میشود! چه زمانی؟! وقتی که حق در کام چنین شخصی وخیم و تلخ است! اصلا گوارا نیست! شیطان افسارش را گرفته است! به جای چشمه های آب گوارا او را به سمت مناهل الهلکه و چشمه های زقّوم میکشاند!
📖«أَ فَرَأَيْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ يَهْديهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ»
🔻پدیده گم گشتگی خودخواسته یا همان أضلّه الله علی علم خود توأم با پدیده اعراض و پشت کردن و لجاجت ورزیدن در برابر حقیقت است🔺
✔کارشان به جایی میرسد که هر چقدر با آنها بحث کنید و آنها را در تنگنای حقیقت قرار دهید نفرتشان بیشتر میشود! کفرشان بیشتر در می آید! مانند گربه ای که در جایی گیر افتاده باشد یک دفعه وحشی میشود!
📖«وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً * وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِذا ذَكَرْتَ رَبَّكَ فِي الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلى أَدْبارِهِمْ نُفُورا»
🔹شاید تجلی همین اراده مرموز است که در جای دیگری از سوره یس اینطور بیان شده است؛ عالم عالم تسانخ است:
📖«إِنَّا جَعَلْنا في أَعْناقِهِمْ أَغْلالاً فَهِيَ إِلَى الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ * وَ جَعَلْنا مِنْ بَيْنِ أَيْديهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْناهُمْ فَهُمْ لا يُبْصِرُونَ * وَ سَواءٌ عَلَيْهِمْ أَ أَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لا يُؤْمِنُونَ * إِنَّما تُنْذِرُ مَنِ اتَّبَعَ الذِّكْرَ وَ خَشِيَ الرَّحْمنَ بِالْغَيْبِ فَبَشِّرْهُ بِمَغْفِرَةٍ وَ أَجْرٍ كَريمٍ»
⚪رفقا اگر بخواهیم کتابی در زمینه انسانی شناسی از منظر قرآن کریم بنویسم یکی از فصولش همین اراده ی اعراض مستمرّ است. یعنی تعجب نکنید! قیاس به نفس نکنید! دچار شک و تردید نشوید! با یک ابر اراده ی شیطانی طرفید!
🔴حالا چه میشود که انسان اینطور میشود باید جای دیگر صحبت کرد! اینکه چه زمینه هایی رخ میدهد که انسان به این درک اسفل می افتد بحث دیگری است.
👈این هم تکیه بر استکبار دارد. بی خود نیست اولین گناه همین بود. اینقدر عذابش شدید است. چون ظلمتش اینقدر شدید است. لامصّب یک تنه جلوی اصل هدایت را گرفته!
👈البته اعراض مستمرّ اسباب مختلفی میتواند داشته باشد. گاهی معلول کینه های شخصی است. گاهی معلول کینه های نظریه ای است. گاهی برای مستی مقام پرستی است. ولی در یک کلمه ریشه در تعلّقات انسان دارد. آن چیزهایی که محکم آنها را چسبیده و رهایشان نمیکند.
⚪رفقا فکر کرده اید اینها که انبیاء الهی را با آن همه بیّنات انکار میکردند از مرّیخ آمده بودند! نه خیر! همین ها بودند! همینها که اراده ی اعراض مستمرّ کرده بودند! شقّ القمر هم ببینند فائده ای ندارد! مشکل جای دیگر است! این کفّار خبیث کی ها بودند؟! این ابوجهل ها و ابو سفیان ها و ابو لهب ها ... .
👈اینها نمادهای تاریخ هستند. مانند حقایقی در همه ادواری که حق و باطل در برابر هم بوده اند جریان دارند! کاراکترهای نبرد حق و باطل اند!
✋در قرآن کریم اینها افرادی معرفی شده اند که هیچ معالجه ای ندارند! چون خودشان اراده ی بیماری مهلکشان را کرده اند! تا دست از این اراده استکبار در برابر حقیقت دست بر ندارند همینطورند! ابدا درمانی ندارد!
📖«إِنَّا جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ فِي آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ تَدْعُهُمْ إِلَى الْهُدى فَلَنْ يَهْتَدُوا إِذاً أَبَدا»
👈مگر میشود دست بردارند؟! از اینجاست که در قرآن کریم به تهدید آنها بسنده کرده است! اینکه زمانی که بواطن امور ظواهر امور شود این اراده ی تاریکتان بیچاره تان میکند!
📖اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ * وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ * وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فيهِ مُزْدَجَرٌ * حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ * فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى شَيْءٍ نُكُرٍ * خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ * مُهْطِعينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ»
🔹دشواری این بیماری در آن است که خود شخص هم گاهی نمیداند اینقدر وضعش وخیم شده است! گاهی تدریجی اینطور میشود.
🔻ویژگی مبارزه با حقیقت آن است که معمولا شخص را دچار استدراج میکند. حقیقت آنقدر قوی است که کسی مستقیما به نبردش نمیرود! معمولا نبرد با حقیقت در واقع کتمان حقیقت، انکار حقیقت، تحریف حقیقت، فرار از حقیقت و... است. اینطور نیست که شخص بگوید میدانم حقیقت چیز دیگری است ولی من چیز دیگری میخواهم! معمولا با حقیقت به نبرد حقیقت میروند! اینجاست که کار دشوار میشود. به فرموده ی امیر مؤمنان: «الْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُف»🔺
✔نبرد با حقیقت در روان یک انسان چگونه است؟ اراده ی اعراض مستمر از حقیقت چطور است؟! این خودش بحث مستقلی است. ولی اجمالا گاهی با نشنیدن حقیقت است. گاهی با سوء تفسیر و تأویل حقیقت است. گاهی با برجسته سازی نقاط ضعف و حذف نقاط قوّت است. گاهی با تمایل به نظریّات به ظاهر علمی است که مخالف حقیقت است. گاهی با چینش غلط و پردازش باطل اطلاعات و خود فریبی است. خلاصه این اراده ی اعراض مستمرّ هر مجرا و منفذی پیدا کند همانجا کار خودش را میکند!
👈از همینجاست که قرآن کریم سدّ بزرگ اهریمنی را در برابر هدایت جوامع و آحاد سدّ استکبار و استعلاء بر حقیقت میداند. ابتدا باید این حالت شوم شکسته شود:
📖«وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُ إِلَيْكَ وَ جَعَلْنا عَلى قُلُوبِهِمْ أَكِنَّةً أَنْ يَفْقَهُوهُ وَ في آذانِهِمْ وَقْراً وَ إِنْ يَرَوْا كُلَّ آيَةٍ لا يُؤْمِنُوا بِها حَتَّى إِذا جاؤُكَ يُجادِلُونَكَ يَقُولُ الَّذينَ كَفَرُوا إِنْ هذا إِلاَّ أَساطيرُ الْأَوَّلين»
باسمه تبارک و تعالی (۱۶۹)
«أفلا ینظرون الی الجبال کیف نصبت؟!»
«حکمت آفرینش کوه ها»
🔵روستای اجدادیمان جایی میان پنج کوه زیباست. کوههایی که شمال، جنوب، شرق و غربش را با مقداری فاصله گرفته است. گاهی وقتی محو این منظره ی زیبای طبیعت میشدم احساس این را داشتم که گویا یک تابلوی زیبای نقّاشی است. آسمان و زمین به هم وصل شده است. نقّاشی آفرینش. چه رنگ آمیزی زیبایی!
👈آن طرف یک کوه بزرگتری قرار دارد. کوه بیشه میگویند. گاهی به این کوه نگاه میکردم و میگفتم خدایا واقعا این کوه برای چه آفریده شده است؟!
👈چه حکمتی داشت که این کوه به این شکل در اینجا قرار گیرد؟! واقعا چه قدر ما جاهلیم! هیچ از اسرار عالم خبر نداریم!
⚪در منبر وقتی بحث از قیامت بود به مردم روستا میگفتم همه ما از لحظه جان دادن یا شب اوّل قبر و نکیر و منکر میترسیم و یا فوقش از برزخ! ولی اینها آنقدرها ترس ندارد! فزع اکبر اینها نیست! فزع اکبر قیامت است!
👈آن زمانی که حتّی فرشتگان و اموات و این صحراها و دریاها و حیوانات هم از آن ترسان هستند! حتّی این کوه بیشه و این کوههای اطراف روستایمان هم از آن هراسان هستند!
👈همان روزی است که این کوه بیشه با این عظمتش متلاشی خواهد شد! این کوهها متلاشی میشود! دماوند و اورست و... متلاشی میشوند. زمین صاف صاف میشود! عالم قیامت بر پا میشود!
📖«وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْجِبالِ فَقُلْ يَنْسِفُها رَبِّي نَسْفاً، فَيَذَرُها قاعاً صَفْصَفاً، لا تَرى فِيها عِوَجاً وَ لا أَمْتا»