eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Yahosssseyn :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۰) «بحثی پیرامون جذبه هنری و خلسه معنوی» (۳) «فقه الانوار در نگاه شیخ اشراق» 🔴راستش اصلا قصدی برای نوشتن این چند شماره اخیر را نداشتم. کاملا اتّفاقی بعد از آنکه از شنیدن منبرهای این شبها خسته میشدم در کتابخانه برای رفع خستگی کتابی از شیخ اشراق را گشودم و به این بحث کشیده شد. نمیدانم شاید حکمتی بود. 👈هنوز بین بسیاری از منبریهای ما فرهنگ نشده که منبر رفتن خود باید بخشی از یک فعالیت سنگین علمی تبلیغی باشد. 👈حاصل آنچه را در نفر علمی خود یافته را باید متناسب با موضوع، تبلیغ کند! از جهتی اصلا کاری آسان نیست! اینهایی که تو میگویی که همه بلدند! چه چیزی را داری تبلیغ میکنی؟! 👈حالا باشد به نیّت تذکّر هم شده و به احترام خواهیم آمد! ولی تو هم به احترام این منصب و به تناسب وظیفه وقت بگذار! وقتی برای این جهات علمی وقت نگذاری مقولات دیگری بین منبریها برجستگی پیدا میکند! 👈آن وقت همانگونه که در بذل خاطر شماره ۱۷۷ بیان شد این منبر به جای تبلیغ دین معرَّف بیشتر به دنبال تثبیت دین محقَّق میرود! 🔹بگذریم! در دو نوشته قبل بیانی از مفهوم برق و لذّت فوق العاده ی آن نمودیم. برقها و وقتهایی بسیار لذیذ و سریع که انسان را به صعود و اتّحاد با کانونی پاک دعوت میکند. افقی دیگر از وجود انسان و عوالم هستی را به روی او باز میکند. 👈این برقها گاهی آنقدر لذیذ است که برخی عمری را سر سفره ی خاطره ی شیرینش مینشینند! به یادش سوز و گدازها داشته و حیران میشوند. 👈اگر در علوم حصولی قوّتی نداشته باشند آن را به امورات مأنوسشان مانند خدا یا انرژی های کیهانی یا ... تفسیر میکنند.
⚪این حالات در تعبیرات دینی و سپس عرفان و همچنین حکمت اسلامی به عنوان انوار، بوارق، لوامع و سوانح و مانند آن کاملا شناخته شده بوده است. ✔گفتیم که اگر این برقها ولو مراتب نازلش در مسیر سلوک و با منطق ریاضتهای دینی حاصل نشود خودش میتواند آسیب بزند! چون شخص نمیداند این حالت چه بود و چه پیامی داشته و چرا آمد و چرا رفت؟! تفسیرهای غلط نسبت به آن میتواند برای انسان بسیار مضرّ باشد! مثلا گمان میکند این به برکت هنر بود! حالا باید موهایش را بلند بگذارد و اداهای عجیب در بیاورد! مدام موسیقی بزند و گوش دهد و نقاشی بکشد و ... 👈یا حتّی در موارد غلطی برخی حالتهای مصنوعی بسیار نازل آن را میتوان با مخدّرات و مسکرات نیز در درجات نازلی تجربه کرد. البته اینها معمولا از آن حالات بدلی و مصنوعی است. هر چیزی بدلیجات خودش را دارد! ✔ولی انسان سالکی که با دستور صحیح وقتی به این حالات میرسد شدّت التزامش به شریعت و محبّتش نسبت به اولیاء الهی بیشتر شده و با قدمی راسختر به مراتب بالاتر و بالاتر این حالات گام برداشته و تا انتهای این حالات نوری که انواع فنا و انوار طامسه است پیش میرود. 👈به قول شیخ اشراق در مرصاد عرشی تلویحات: 📖«کلّ هذه العلوم صفیر سفیر یستیقظک عن رقدة الغافلین و ما خلقتَ لتنغمسَ فی مهلکک ...» 👈به تعبیر شیخ اشراق اساسا این انوار و برقها فقه خود را دارد. وقتی این حالات دست داد به فقیهش رجوع کنید! توضیح المسائلش را ببینید! از خودتان اجتهاد نکنید! 👈باید فقه الانوار داشت تا بتوان خوب آنها را درک کرده و متوقّف نشد! شیخ اشراق در کتاب بستان القلوب در جایی میگوید: 📖«چون چیزی گشاده شود و کشفی پدید آید نباید که بدان غرّه شود که در همان منزل بماند و بمنزلی دیگر نرسد و آنگه از همه فرو ماند که این راه را پایان نیست؛ اگر صد هزار سال در سلوک بسر برد هنوز صد هزار سال دیگر باز مانده باشد ...» 🔹در بیان ابن سینا در نمط نهم اشارات مختصّات این برقها را در مقامات العارفین آوردم. سپس بیان شد که اساسا حکیم سهروردی اساس حکمت خود را بر اساس این انوار پیریزی نموده و آن را حکمت اشراق نامیده اند. بسیار بیش از دیگران در حکمت از این نورها سخن گفته است. 👈شیخ اشراق در آثار خود هم بر اساس این انوار دست به تأسیس نظام نوری و نقد حکمت مشّائی زده که آن را در کتاب حکمة الاشراق به یادگار گذاشته و هم در کتب مختلفش دستور العملهای وصول به این برقها و همینطور دسته بندی آنها و برخی امور پیرامون آنها را بیان نموده است. 👈اساسا تدبّر در کلام شیخ اشراق نشان دهنده ی آن است که وی از ابتدا در خانقاه صوفیان و در خانواده ای این چنینی از دوران طفولیّت بزرگ شده و بهره ای بالا از این حالات معنوی و برقها داشته است. از همان ابتدا مرید و اهل ذکر و مجالست با مشایخ و خرقه پوشی و مانند آن بوده است. 👈به حقیقت معنای کلمه میتوان او را یک مرتاض و صوفی دانست. البته متعلّق به یک نسل قبل از ظهور ابن عربی و تحوّلات بزرگ در عرفان. 👈البته به وزان این ریاضتهای و تلاشهای سلوکی از همان طفولیّت تلاشهای علمی سنگینی نیز در زمینه حکمت مشّاء داشته و حقیقتا از فلاسفه و متفکّرین بزرگ جهان اسلام است. 👈به شکلی که در اواخر عمر در کتبش طوری قلم زده که آدم احساس میکند از زمره ی منخرطین در عالم ملکوت و عقول گشته و اصلا از ملکوتیان یا به اصطلاح خودش جبروتیان است! 👈حکمت اشراق را ورای ابعاد بحثی آن و انتقاداتی که به حکمت مشّاء گرفته باید از این بعد مرتاضانه و سلوکی هم بررسی نمود. اساس مطالبش مبتنی بر برقها و تجربه ی این انوار است.
⚪هنوز هم حرفهای زیادی برای گفتن داشته و میتوان از آن بهره ها برد. قرابت بیشتری به برخی مقولات دینی و امور معنوی دارد. از اینجاست که خود شیخ اشراق در ابتدای حکمة الاشراق معتقد است که اساسا این کتاب را تنها آنهایی میتوانند بفهمند و وارد بحثش شوند که لااقل دو شرط داشته باشند! 👈یکی اینکه بارقه الهی را تجربه کرده باشد و دیگر اینکه این تجربه را توانسته باشد ملکه کند تا بتواند هنگام نیاز آنها را حاضر کرده و احکامش را استنباط نماید! 📖«أقل درجات قارئ هذا الكتاب ان يكون قد ورد عليه البارق الالهى و صار وروده ملكة» 👈شهرزوری در تفسیر این عبارت در شرح خود با بیان دقیقی این برقها را «اکسیر حکمت» دانسته و میگوید: 📖«البارق الالهى عبارة عن انوار الفائضة على النفوس الناطقة عن المجردات العقلية عقب الرياضات و المجاهدات و الاشتغال بالأمور العلوية الروحانية و بتلك الانوار و البوارق تعلم المجردات و احوالها، و هو اكسير الحكمة...فاذا لم تحصل له هذه الانوار لا يفهم ما يقال من معرفة ذواتها و صفاتها ... و انما قيّده بقوله؛ «و صار وروده ملكة»، لأنه ان لم يصير الورود ملكة ثابتة مستقرة تلحظه النفس و تتصوره و يتمكن من ضبطه و استثباته لا يمكنها ان يبتنى عليه ما يحتاج اليه من الاحكام ...» 👈البته این شرط حدّ اقلی است و مطلوبش همان است که شخص به درجه ی فنا رسیده باشد یا به تعبیر دیگر به نور طامس واصل شده باشد و به تعبیر قطب الدّین شیرازی در شرح حکمة الاشراق: 📖«هذه أقلّ الدّرجات، و أعظمها أن تحصل له الملكة التّامّة الطّامسة، و هى آخر المراتب» 👈خود شیخ اشراق در مطارحات در این زمینه میگوید: 📖«و امّا اصحاب السلوك فانّهم جرّبوا فى انفسهم انوارا ملذّة غاية اللذّة، و هم فى حياتهم الدنياويّة: فللمبتدئ نور خاطف، و للمتوسّط نور ثابت، و للفاضل نور طامس و مشاهدة علويّ» ⚪آنچه برای حقیر با تتبع زیاد و دقیق آثار شیخ اشراق روشن شده آن است که شیخ اشراق ذوب در عبارات شیخ الرئیس بو علی سیناست. طوری که گویا همه عباراتش را حفظ کرده و در وجود خود هضم نموده و با تلاشی رشد داده است! معمولا در صدد رشد دادن به مباحث بوعلی سیناست. 👈عمده مباحث او در حکمت اشراق یا به تعبیر خودش در مطارحات فقه الانوار نیز به گونه ای مبتنی بر طرح کلّی ابن سینا در نمط نهم اشارات است. 👈هر چند بسیار به آن پر و بال و شاخ و برگ داده است. بسیار آن را غنی کرده هم از نظر بحثی و هم از نظر کشفی. 🔴تتبّع در آثار شیخ اشراق گویای آن است که وی به شکل لطیفی سعی نموده مباحث را با این انوار استنباط کند! در مباحث وی هم میتوان دستور العملهایی برای وصول به این انوار را دید و هم کیفیت تأثیر این انوار در مکاشفات صوری و وحی و الهامات و هم کیفیت تأثیر این انوار در قدرتهای برتر و کرامات و تأثیر در عالم! 👈مثلا در انتهای انتهای تلویح ثالث از مورد رابع کتاب تلویحات در بیان دقیقی آثار این انوار را مبتنی بر قوه متخیّله در مشاهدات تبیین میکند: 📖«... فاذا قلّت الشواغل فيقع للنفس خلسة الى جانب القدس فانتقشت بنقش غيبىّ فقد ينطوى سريعا ...» 👈 و یا در انتهای کتاب مطارحات به بحث از تأثیر این انوار در قدرتهای برتر میپردازد: 📖«أمّا القدرة فإنّها تحصل له بالنور الشارق علیه ...فالنفس من جوهر القدس اذا انفعلت بالنور و اکتست لباس الشروق أثّرت و فعلت فتومئ فیحصل الشیء بایمائها و تتصوّر فیقع علی حسب تصوّرها ...» 👈در ادامه به کیفیت تأثیر این نور در قدرتهای مختلف اشاره میکند. در اینجاست که مبتنی بر همین امر به تبیین رئیس طبیعی عالم یا همان امام معصوم در ادبیات شیعی میپردازد. در الواح عمادی نیز این بحث را به گونه ای تفصیل داده است. 🔹همچنین در کتبش اشاراتی به دستور العملهای شرعی و اجمالی برای وصول به این برقها و اشراقات دارد؛ به عنوان نمونه یکی در اواخر تلویحات به دستور العملی خاص برای این منظور میپردازد. 👈در کتب دیگرش هم جسته و گریخته نکاتی در این زمینه ها آورده است؛ در پرتو نامه که به لغت پارسی نگاشته میگوید: 📖«هر كه در ملكوت فكرى دائم كند، و از لذّات حسّى و از مطاعم پرهيز كند الا بقدر حاجت و بشب نماز كند، و بر بيدار داشتن شب مواظبت نمايد، و وحى الهى بسيار خواند و تلطيف سر كند بافكار لطيف، و نفس را در بعضى اوقات تطريب نمايد، و با ملاى اعلى مناجات كند و تملّق كند، انوارى برو اندازند هم چو برق خاطف، و متتابع شود چنانكه در غير وقت رياضت نيز آيند. و باشد كه صورتهاى خوب نيز بيند. و باشد كه نفس را خطفه‏اى عظيم افتد بعالم غيب. و در حسّ مشترك روشنائى افتد روشن‏تر از آفتاب، و لذّتى با او. اين نور روشن‏روانان را ملكه شود، كه هر وقت كه خواهند يابند و عروج كنند بعالم نور و در حفظهاى لطيف ... و روشن‏روانان در آخرت اين را ظاهرتر از محسوسات بصر بينند و روشن‏تر از همه روشنائيها ...»
✔شاید مهمترین موضعی که به بیان تفصیلتری از دستور سلوک پرداخته فصل دهم از کتاب بستان القلوب است که به زبان پارسی نگاشته است. فصلی خواندنی است که جای دیگر به این صورت ندیدم. 👈در اینجا حیفم می آید عبارات او در انتهای تلوحیات که خلاصه ای وصیتهای معنوی او در فضای شریعت است را نیاورم: 📖«فظنّ - وفّقك اللّه- بالعلماء خيرا و كن كثير الدعاء فى امر آخرتك فانّ الدعاء نسبته الى استجلاب المطالب كنسبة الفكر الى استدعاء المطلوب العلمىّ، فكلّ معدّ لما يناسبه، و الدعاء كما قال افلاطون يحرّك الذكر الحكيم، و اصبر و توكّل و اشكر و ارض بالقضاء 📖و حاسب نفسك فى كلّ عشيّة و صبيحة و ليكن يومك خيرا من امسك و لو بقليل و الّا فأنت من الخاسرين، روّح سرّك بترك ما ثقلت عليك تبعاته، اذكر موتك و قدومك على اللّه فى كلّ يوم مرارا، 📖احفظ الناموس ليحفظك و لا تؤخّر الى غد شغل يومك فانّ كلّ يوم آت بمشاغله و لعلّك لن تلحقه، و اقطع بحسب طاقتك محبّة ما سوى ربّك و كلّ خاطر ردىّ يجرّك الى الجنبة السافلة فاقطعه اوّلا لئلّا يقوى فيقطعك، 📖و حصّل لنفسك الملكات الفاضلة التامّة، و عليك بالصدق فلا تلطّخنّ نفسك بملكة الكذب فينفسد مناماتك و الهاماتك و تعتاد بالانتقاش بغير الحقّ، 📖و لا تظلمنّ احدا فينتقم عنك قيّم العالم، و لا تؤذينّ نملة فانّ عناية القيّم كما نالتك برحمته نالتها، فكّر مرارا ثمّ قل فان كنت بنطقك صائرا من الصالحين فيوشك ان تصير بالصمت ملكا من المقرّبين، 📖احفظ جانب اللّه فى كلّ امر و ليكن لك مع اللّه معاملة لا يطّلع عليها بنو نوعك، و اعلم انّ عيونا من الملكوت ناظرة اليك فعظّم حرمات اللّه استحياء فانّ اعين ربّك لا تنام، 📖احترز عن اليمين و ان كنت صادقا، كن برّا بوالديك اذا حقّت كلمة العذاب على قوم ففسقوا و القيّم عليهم غضبان و لم يبق الى حدّ استنزال عذاب اللّه الّا قليلا، فلا تكوننّ بصغيرتك متمّم الكباير فحينئذ يمسّك من الخذلان ما مسّ القرون الخالية، 📖كن ذا عزيمة فانّ عزايم الرجال تحرّك الاسباب، اتّق دعوة العجائز و اليتامى فانّ القيّم قد لا يسامح بكسر على كسير، صلّ لربّك و الليل داج و اذكر اللّه كثيرا» انتهی. 👈باز هم بحثمان از موضوعمان بیرون رفت! الکلام یجرّ الکلام. در نوشته ی بعد مقداری از درجات نازل این برقها که گاهی اتّفاقی و بدون ریاضت حاصل میشود و با خود لذّات عظیمه می آورد را توضیح میدهم. 👈شیخ اشراق این بحث را به شکل خوبی در برخی کتبش بیان نموده است. این بحث بیشتر به درد موضوع ما که در مورد درک تجربیات لذیذ برقی که گاهی برای اهل هنر و مانند ایشان اتّفاق می افتد میخورد.
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۱) «بحثی پیرامون جذبه هنری و خلسه معنوی» (۴) 🔵در گذشته برخی نحله های تصوّف اسلامی یکی از مهمترین و سریعترین راههای نفی خطورات و آمادگی برای دریافت برقهای ربوبی و اشراقات نوری را در روش رقص و سماع میدانستند! به شکلی برایشان اینگونه تجربه شده بود که چرخیدن با آداب خاص و سماع ویژه نقش ویژه ای در آماده شدن نفس برای اشراق این انوار ایجاد میکند. 👈به نظر آنها سریعترین راه راه جذبه است و برخلاف نظر دیگران اینطور نیست که امری بی قاعده بوده و نتوان روی آن حساب باز کرد! جذبه را میتوان با روش رقص و سماع تحصیل و کسب نمود. 👈مولوی با توصیه شمس تبریزی این مبنا را پذیرفته و در خانقاهش در قونیه از این روش استفاده میکرده است. 👈در آن طرف ابن عربی که در طبقه شمس تبریزی بود به شدّت به نقد این راه برخاسته و پیروان او در خانقاه دیگری که در زمان مولوی به دست قونوی گردانده میشد از این راه احتراز داشتند. 👈البته هم مولوی و هم قونوی بسیار به یکدیگر احترام گذاشته و حتّی مولوی وصیّت کرد که قونوی بر او نماز بخواند! ولی در هر حال دو روش عرفانی مطرح در آن زمان بوده اند. 👈فریدون بن احمد سپهسالار شاگرد معروف مولوی در رساله اش برخی از این اختلافات را گزارش نموده است. 🔹شیخ اشراق در رساله «فی حالة الطفولیة» که شرح یکی از مکاشفات زمان کودکی اوست در بیان کیفیّت وصول به برخی درجات عالم غیب هنگام سماع و کیفیّت انتقال از عالم ملک به عالم معنا میگوید:
📖«شيخ را گفتم صوفيان را در سماع حالت پديد می آيد، آن از كجاست؟ گفت بعضى سازهاى خوش‏آواز چون دف و نى و مثل اين در پرده از يك مقام آوازها دهند كه آنجا حزنى باشد. بعد از آن گوينده هم از آنجا صوتى كند بآوازى هر چه خوشتر و در ميان آواز شعرى گويد كه آن حال صاحب واقعه بود. 📖چون آوازى حزين حزين شنود و در ميان آن صورت واقعه خويش بيند، و همچون هندوستان كه بياد پيل دهند حال جان را بياد جان دهند. پس جان آن ذوق را از دست گوش بستاند، گويد كه تو سزاوار آن نيستى كه اين شنوى، گوش را از شنيدن معزول كند و خويشتن شنود، امّا در آن عالم زيرا كه در آن عالم شنيدن كار گوش نبود. 📖شيخ را گفتم كه رقص كردن بر چه مى‏آيد؟ شيخ گفت جان قصد بالا كند همچو مرغى كه خواهد كه خود را از قفص بدر اندازد. قفص تن مانع آيد، مرغ جان قوّت كند و قفص تن را از جاى برانگيزاند. اگر مرغ را قوّت عظيم بود، پس قفص بشكند و برود، و اگر آن قوّت ندارد سرگردان شود و قفص را با خود مى‏گرداند. باز در آن ميان آن معنى غلبه پديد آيد، مرغ جان قصد بالا كند و خواهد كه چون از قفص نمى‏تواند جستن، قفص را نيز با خود ببرد، چندان كه قصد كند يك بدست بيش بالا نتواند بردن. مرغ قفص را بالا مى‏برد و قفص باز بر زمين مى‏افتد» انتهی. 👈شیخ اشراق در صفیر سیمرغ نقل میکند که: 📖«واسطى را پرسيدند كه «انزعاج بعضى مردم در حال سماع از كجاست؟» گفت: انواريست كه ظاهر شود پس منطوى گردد» و مثل بدين بيت زد: خطرت فى القلب منها خطرة خطرة القلب بدا ثم اضمحل‏ 👈این سماع و چرخشها که نباید آن را با مطربی و شهوت انگیزی دنیایی اشتباه گرفت باعث میشد با نفی خواطر و آماده ساختن نفس برای قبول آثار آسمانی انسان دچار خلسه شده و گاهی در دل این خلسه برقی آمده و شخص را با خود ببرد. 👈به عبارت ساده تر مستعدّین را با جوّی که ایجاد میکرد میتوانست زود وصل کند. همان برقی که در روشهای دیگر گاهی با مدّتها تلقین ذکر و چله نشینی حاصل نمی آید! 👈از نگاه آنان عمده این است که وقتی حاصل شده دیگر دل شخص را با خود برده و دچار جذبه ای میشود که ادامه سلوک را بر او گوارا میکند. ✋فعلا در صدد نقد این روشها در سلوک و وصول به اشراقات نوری نیستم. اصلش را خواستم بیان کنم. امری با سابقه طولانی است. به همین مناسبت در قصیده حسینیه که در بذل خاطر ۱۵۹ آوردم در بیان آثار ذکر مصیبت و روضه های حضرت ابا عبد الله الحسین برای نفوس مستعدّین و اهل درد گفتم: ذکر و سماع غمش رقص دل عاشقان شور دهد هر که را سالک راه فناست مولوی و شمس را ترک بگو زان سماع ساقی عطشان عشق آن سر از تن جداست 👈در هر حال گاهی برخی هنرمندان اینها را اجمالا تجربه کرده اند. دیگر نحله های عرفانی برای وصول به این برقها راههای دیگری بیان کرده اند و خود شیخ اشراق از آثارش بر می آید که این راه را چندان قبول ندارد. 👈از اینجاست که در کتبش اصلا به آن تشویق نکرده و راه مألوف دیگر را مکرّر بیان نموده؛ مثلا در جایی میگوید: 📖«و مرتاض بفكر لطيف و ذكر خالص از شوايب هواجس در وقت فترت حواس استعانت كند از بهر استعادت اين حالت...» 👈ابن سینا نیز در مقامات العارفین برای وصول به این برقها همانگونه که سابقا گذشت راه سماع و رقص را بیان نمیکند. به همان ریاضت مصطلح خود اکتفا میکند. 👈همچنین در بذل خاطر شماره ۷۳ دستور العمل سلوکی ابن عربی را از فتوحات آوردم که در آن ذکری از سماع نبود. بلکه در مواضعی صریحا آن را نقد نموده است. 🔹شیخ اشراق کتاب صفیر سیمرغ را در علم معرفت نگاشته است. وی در اینجا برخلاف نظر مشهور حکما شریفترین علم را علم معرفت دانسته و مبتنی بر نمط نهم اشارات سعی در تأسیس علمی به نام علم معرفت مینماید. 👈در فصل دوّم این کتاب بحثی دارد تحت عنوان: «در آنچه اهل بدایا را ظاهر شود»؛ از احوالاتی که برای مبتدیان وادی معرفت عارض میشود بحث میکند. اینها بارقه های عالم معرفت است:
📖«اوّل برقى كه از حضرت ربوبيّت رسد بر ارواح طلّاب، طوالع و لوايح باشد و آن انواريست كه از عالم قدس بر روان سالك اشراق كند و لذيذ باشد، و هجوم آن چنان ماند كه برق خاطف ناگاه در آيد و زود برود ... و اين لوايح همه وقتى نيايد، مدتى باشد كه منقطع مى‏شود. و چون رياضت بيشتر گردد بروق بسيارتر آيد تا بدان حدّ رسد كه مردم در هر چه نگرد بعضى از احوال آن عالم با ياد آرد، و ناگاه اين انوار خواطف مترادف شده، و باشد كه در عقب اين اعضا متزلزل گردد ...» انتهی. 🔴اما نکته ای که در اینجا مهم است آن است که گاهی این برقها به شکل اتّفاقی می آید. به عبارتی مبتنی بر ریاضت خاصی نیست. اتّفاقی هم در اینجا به معنای بی منطق نیست بلکه به معنای آن است که با توجّه به حصول شرایط ویژه دفعتا به شکل استثنائی برای شخص رخ میدهد که عادتا نباید رخ میداد. 👈شیخ اشراق در رساله ی صفیر سیمرغ دو مورد از این مواضع را مثال میزند. یکی در اعیاد اسلامی و دیگر در هنگام آغاز جنگها؛ 👈البته به دو شرط؛ یکی اینکه طبع شخص سالم باشد و دیگر اینکه در آن شرایط در حال تذکّر احوال قدسی باشد: 📖«و روا باشد كه كسى را كه رياضت ندارد در بعضى اوقات اين حالت بيايد و او غافل باشد. و اگر كسى ترصد كند در ايّام اعياد كه مردم قصد مصلّى كنند و آوازهاى افراشته و تكبيرهاى برآمده و صيحه سخت در افتاده و آواز صنوج و ابواق غلبه گرفته، اگر صاحب نظرى باشد كه طبعى سليم دارد و تذكّر احوال قدسى كند حالى ازين اثر يابد سخت خوش. و هم چنين در وقت حرب كه وقت التقاء مردان باشد و صيحه مبارزان و شيهه اسبان و آواز طبل بر آيد و جنگ سخت شود، و مردم اقتحام كنند و سيوف متحرّك گردد، و اگر كسى اندك مايه خاطر صافى دارد، اگر چه صاحب رياضت نباشد، ازين حال خبر يابد بشرط آنكه در آن وقت تذكّر احوال قدسى كند و ارواح گذشتگان و مشاهده كبريا و صفوف ملاء اعلى به ياد آرد» انتهی. 🔹در ادامه شیخ اشراق یک راه آزمایشی را نیز برای افراد بیان میکند. صرفا برای اینکه امکان آن را افراد با تجربه دریابند؛ البته اصل این برقها و حالات آن چیزی است که باید در وادی ریاضت و در منطق توحید و مراحل طهارت و پاکی دنبال نمود: 📖«و اگر نيز كسى بر اسب دونده بر نشيند و اسب را بتاخت برانگيزد قوى‏ و تقدير كند كه مى‏رود و هيكل بجاى مى‏گذارد و هيبتى سخت در خود آرد و بجان مجرّد بحضرت قيّوميّت مى‏رود و در صف قدسيان منخرط مى‏گردد، و در مثل اين حال نيز اثرى بر وى پديد آيد و اگر چه مرتاض نباشد» انتهی. 👈این برقها چه در حالت تحصیلش هنگام ریاضت یا حصول اتّفاقی اش تنها ابتدای راه معرفت است. اینها در بدن شخص هم اثر میکند و گاهی احساس میکند در سر و کتف و پشتش یک رگ جنبش خاصی پیدا میکند که بسیار از آن لذّت میبرد: 📖«و چون مردم را اين بروق در آيد اثرى از آن بدماغ رسد و باشد كه هم چنان نمايد كه در دماغ و كتف و پشت، رگى سخت قوى جستن گيرد و نيك لذيذ باشد، و بسماع نيز استعانت كند، تمام‏تر بود و اين هنوز مقام اوّل است‏» انتهی. ⚪قیصری در شرح فصوص معتقد است که روش دین در رشد انسانها مبتنی بر حکمت و دانش نیست! بلکه مبتنی بر ایمان و سپس ریاضت و سپس حصول این برقها و مکاشفات و پی گرفتن راه فناست! مطلب مهمی است. خیلی باید پیرامون آن اندیشید. اگر چنین باشد فهم دیگری از متون دینی پیدا میشود. از نگاه آنها آیه ی شریفه: «هو الّذی یریکم البرق خوفا و طمعا» تأویل اعظمش همین است. به قول شیخ اشراق در صفیر سیمرغ: 👈«و رسول عليه السلام بانتظار اين حال مى‏فرمايد چنانكه از لفظ نبوى مشهور است‏: «انّ لربّكم فى ايّام دهركم نفخات رحمته ألا فتعرضعوا لها». 👈در این نگاه همانگونه که شیخ اشراق مکرّر در کتبش اشاره نموده اگر انسان واقعا ملتزم به امور دینی شده و در دل شبها نیز مشغول خلوت و ذکر و در سحرها دعا و مناجات و تضرّع باشد اگر واقعا به شوق عالم بالا و احوال قدسی و به انتظار آنها باشد این برقها خواهد آمد! 👈برنامه های دینی را باید از این منظر جدّی گرفت. وقتی آمد دیگر انسان آن انسان قبلی نیست! وارد مرحله ی دیگری میشود. مستی مشروع دینی پیدا میکند! 👈حتّی ورای این حالات در برنامه های اجتماعی دین نیز پدیده ی اشراق نفوس را باید جدّی گرفته و خود یکی از زمینه های تابش این برقها به دلهای مؤمنین است.
👈از اینجاست که جمعه و جماعات و جهادها و حجّ و اعیاد را باید جدّی گرفت. هم در رعایت آدابش کوشید و هم منتظر این بارقه ها بود! از آنها نا امید نشد. 👈در بذل خاطر شماره ۷۴ نیز در بحث انتظار لحظه ها به اهمیت این برقها و جذبه ها به گونه ای دیگر اشاره شد. از جهتی میتوان گفت اساسا همه دستورات دین برای آمادگی نفوس برای چنین اشراقات و چنین سلوکی است. 👈از نماز بگیرید تا جهاد و سیاست و... . مشکل از ماست. شارع مقدّس این دین پاک چیزی از حکمت فروگذار نکرده است. 🔶حقیر از برخی که به حجّ واجب مشرّف میشوند گاهی احوالاتشان را میپرسم. برخی از آشنایان که سواد خاصی هم نداشت ولی دلی اجمالا آماده داشت وقتی پرسیدم به شکل غریبی که از او انتظار نمیرفت ابراز وجد و لذّت از آن همه شکوه ایّام حج و حرکت حجاج به سمت عرفات و دیگر مواطن را می آورد. 👈آدم احساس میکرد واقعا نزدیک بوده که دچار خلسه ای شود و برقی بیاید. تشریع حجّ اینقدر حکیمانه و با عظمت است. از بسیاری این حالت را شنیده ام. 🔹دیگری میگفت در طبقه ی فوقانی مسجد الحرام بودم و دیدم در یک لحظه در نماز همه جلوی بیت الله الحرام به سجده افتادند و یک آن حالت عجیب دست داد! 🔹یکی از اساتید نقل میکرد که یک جامعه شناس برای بررسی حجّ اسلامی به حجّ مشرّف شده بود و با دیدن احوالات حجّ دچار جذبه شده بود! به تعبیر این استاد بزرگوار وی خواست حجّ را شکار کند ولی حجّ او را شکار کرد! 👈بنده وقتی گفته های میشل فوکو متفکّر معروف غربی که برای بررسی احوالات اجتماعی کشورمان در اوان انقلاب اسلامی به رهبری خمینی کبیر ره به ایران آمده بود مطالعه میکردم احساس میکردم واقعا وی حالاتی نزدیک به خلسه را تجربه کرده است. 👈عظمت این اجتماعات مانند شرابی روحانی او را واله خود نموده بود. یک لذّت و یک شکوه با عظمتی را تجربه کرده که به تعبیر خودش تا کنون تجربه نکرده بوده! انقلاب ایران روح دنیای فاقد روح را بارها بخوانید! به تعبیر خودش انقلاب ایران چیزی ورای ساختارهای مفهومی رایج در علوم بشری است و حقیقتا باید آن را حاصل نوری عجیب دانست که در دلها روشن شده: 📖«در ذهن و روح تک تک مردم ایران نوری به معنای واقعی کلمه روشن گردید که همزمان تمامی آنان را در خود شستوشو داد. اما بعدها در این بین نیروهای سیاسی مختلف ،گرایشهای متعدد ،مصالحه یا سازش و این یا آن گروه سر برخواهند آورد... منظور من این بود که آنچه ما شاهد آن بودیم نتیجه ی نوعی اتحاد مثلا بین گروههای سیاسی مختلف نبود... به هیچ وجه چنین چیزی نبود... لیکن روزی تمام اینها در نظر مورخان اتحاد طبقات بالا با یک نهضت مردمی چپ تلقی خواهد شد» 🔹حال که مقداری با این برقها و تاثیرش در جذبه و سیر ملکوتی آشنا شدیم بهتر این عبارات نورانی امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغه را میفهمیم که اساس سلوک را برقی خاص به نام لامع کثیر البرق معرفی میکند: 📖و من كلام له (علیه السلام) في وصف السالك الطريق إلى اللّه سبحانه: 📖قدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّهُ
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۲) «ضرورت توجّه به روندها در پدیده هایی که وجود بالمآل دارند!» 🔵یکی از مؤمنین برای فرزندش خواستگار آمده بود. چون خواستگار طلبه بود با بنده مشورت میکرد. فرزندی ارزشمند و حافظ قرآن دارد. دیدم معیارهایشان اموری مانند اخلاق و تقوا، سیادت، شغل، توان گذران خوب زندگی، داشتن منزل و ماشین است. 👈گفتم اینها همه درست (ان شاء الله سفارش میدهیم به کارخانه تا برایتان بسازند!😁) ولی مطلبی به ایشان عرض کردم؛ خلاصه کلامم این بود که: ✅شما اگر میخواهید دامادتان طلبه باشد باید مراقب باشید در داوریتان بین دو سنخ وجود فرق بگذارید. وجود بالفعل و وجود بالمآل! 👈شما به وجود بالفعل شخص نمره نده! چه میگویی شیخ؟! پس میخواهی به وجود بالقوّه او نمره بدهم؟! در قوّه که همه یکسان هستند و همه انسان اند! 👈یا میخواهی به وجود استعدادی او که قوه ی قریب به فعل است نمره بدهم؟! از کجا معلوم این استعدادهایش را شکوفا کند و یا مانعی در مسیرش نباشد! ✔گفتم نه به وجود بالقوة و نه بالفعل و نه بالاستعداد در اینجا نمره نده! به وجود بالمآل و بالصیرورة او نمره بده! مراقب آن باش! این یک سنخ وجود دیگر است. 👈ما معمولا زندگی یکنواختی داریم و در حال رشد روحی، علمی و ... نیستیم. ولی برخی طوری بار آمده اند که حقیقتا هر روز در حال رشد هستند! 👈اینها چند سال دیگر واقعا چیز دیگری میشوند! آنجا را ببین و انتخاب کن! طلبگی چنین ظرفیتی دارد که اگر کسی خوب به آن دل داده باشد وجود بالمآلهای معناداری داشته باشد.
🔴آری رفقا بسیاری از طلبه ها طوری اند که شبیه میوه ی چیده شده میمانند! تقریبا حرکت رشدی محسوس و قوی ندارند! اینها را میتوان به همین شرایط فعلیشان نمره داد! دیگر عادتا همین هستند و همین! بلکه گاهی باید نمره ی کمتری نیز به اینها از وضعیت فعلیشان داد! زیرا طلبگی در دنیای امروز به گونه ای است که شخص اگر در حال رشد ولو اندک در تقوا و علم نباشد نمیتواند هویت خود را در دنیای مدرن عادتا حفظ کند! کلّ علی الناس میشود! 👈در بذل خاطر ۱۳۱ گفتم اگر طلبه رشد علمی نکند احساس پوچی میکند و اگر رشد تقوایی نکند احساس تناقض میکند. طلبگی هویتی معرفتی عملی دارد. 🔹ولی برخی طلبه ها هستند که میوه هایی بر شاخه های شجره طیّبه هستند! هنوز چیده نشده اند. اصلا تا آخر عمرشان چیده نمیشوند و مدام شیرین و شیرینتر میشوند. حساب اینها را باید جدا کرد. 👈اینها را باید سالهای آینده شان را دید و از برخی نواقص فعلیشان هم چشم پوشی کرد. وجود بالمآل نورانی دارند. اینها ارزشمندند. ✋البته برخی هم هستند که با توجّه به روندهایی که انتخاب کرده اند نستجیر باللّه وجود بالمآل بدی را دارند! 👈آری در قضاوت بین انسانها از این روندها نباید غافل شد. ببین این شخص در چه ریلها و روندهایی قرار گرفته! آیا مسافر است یا قصد اقامت دارد؟! 👈وجود بالمآل آنها را ببین! اگر دیدی خوب است غصه نخور که خانه و ماشین ندارد یا شغل ندارد و... . به جای همه ی اینها آینده دارد. 👈خلاصه سعی کنید از طلّاب آینده دار باشید تا دامادهای خوبی شوید!😊 👈در مورد ضرورت توجّه به روندها و وجود بالمآل یادم هست یکبار دیگر بحثی داشتیم. از زاویه ی دیگر! در بذل خاطر شماره ۱۳ بحثی داشتیم در زمینه «مغالطه رایج عدم تفکیک بین روند و رویداد در مباحث تاریخی»! 👈اینکه یادی از آنها میکنم برای آن است که این بذل خاطرها مانند تقویم پارینه نیست که ناید به کار! جوری نوشته شده که به فضل الهی همواره به کار بیاید! 🔸«انسان مؤمن را با کفّار مقایسه نکنید!»🔸 وقتی این مطلب را به این بزرگواری که برای فرزندش خواستگار آمده بود عرض کردم احساس کردم یک مطلب دیگر برایم روشنتر شد! اینکه واقعا انسان مؤمن برتر از انسان کافر است. همین الآن هم برتر است ولی به شکل آشکاری در آخرت خود را نشان میدهد! 💡به ذهنم خطور کرد: 📖«لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ * مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهادُ * لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها نُزُلاً مِنْ عِنْدِ اللَّهِ وَ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرارِ» 👈گویا خیلی سوء قضاوت و آسیب ادراکی رایجی است که بارها و بارها قرآن کریم روی آن دست گذاشته است. ✋نکند متاع قلیل را ببینید و مأوای جهنّمی را نبینید! یک وقت نکند وجود بالفعل این کفّار و تمدّنهایش فریبت دهد! هر چند بالفعل خوبی هم ندارند ولی چه کنیم که فریب میدهند! 👈همواره کفر ظاهر دلفریبی داشته و جز این ظاهر مگر چیز دیگری هم داشته؟! حکمت از این ظاهر دلفریب نیز برای آن است که باعث رشد و پالایش مؤمنین شود! مایه ابتلاء باشد! 📖«وَ قالَ مُوسى‏ رَبَّنا إِنَّكَ آتَيْتَ فِرْعَوْنَ وَ مَلَأَهُ زينَةً وَ أَمْوالاً فِي الْحَياةِ الدُّنْيا رَبَّنا لِيُضِلُّوا عَنْ سَبيلِكَ رَبَّنَا اطْمِسْ عَلى‏ أَمْوالِهِمْ وَ اشْدُدْ عَلى‏ قُلُوبِهِمْ فَلا يُؤْمِنُوا حَتَّى يَرَوُا الْعَذابَ الْأَليمَ» ✋ولی نکند از وجود بالمآل ظلمانی آنها غافل شوی! از آن طرف نکند نکند وجود بالمآل نوری مؤمنین را نبینی و آنها را حقیر بپنداری! 👈ایمان داشته باش و عاقبت بین باش! فراست داشته باش! عاقل باش! آینده نگر باش! وقتی انسانها را از منظر وجود بهشتی و جهنّمی نگاه کنی معیارهایت خیلی عوض میشود! 👈در بذل خاطر ۱۴۴ در این زمینه مقداری بیان کردم. برخی از این کفّاری که اینقدر زندگیشان برایت دلفریب است از آنهایی هستند که خلود در نار دارند! 👈میفهمی یعنی چه؟! وجودشان به گونه ای است که تا ابد در آتش قرار است بسوزند؟! حواست به اینها هست؟! 📖«وَ لا تَنْكِحُوا الْمُشْرِكاتِ حَتَّى يُؤْمِنَّ وَ لَأَمَةٌ مُؤْمِنَةٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكَةٍ وَ لَوْ أَعْجَبَتْكُمْ وَ لا تُنْكِحُوا الْمُشْرِكينَ حَتَّى يُؤْمِنُوا وَ لَعَبْدٌ مُؤْمِنٌ خَيْرٌ مِنْ مُشْرِكٍ وَ لَوْ أَعْجَبَكُمْ أُولئِكَ يَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلَى الْجَنَّةِ وَ الْمَغْفِرَةِ بِإِذْنِهِ وَ يُبَيِّنُ آياتِهِ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
🔹قرآن کریم در آیات زیادی انسانها را به وجود بالمآل توجّه داده و آن را مایه قضاوت میداند. میگوید نکند از آن غافل شوید و فریب این ظاهر زودگذر را خورده و غافل از آن باشید که برخی روی به جنّات تجری تحتها الأنهار دارند و برخی دیگر روی به نار تلظّی! 📖«أَ فَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذابِ أَ فَأَنْتَ تُنْقِذُ مَنْ فِي النَّارِ * لكِنِ الَّذينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ لَهُمْ غُرَفٌ مِنْ فَوْقِها غُرَفٌ مَبْنِيَّةٌ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَعْدَ اللَّهِ لا يُخْلِفُ اللَّهُ الْميعادَ *أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسَلَكَهُ يَنابيعَ فِي الْأَرْضِ ثُمَّ يُخْرِجُ بِهِ زَرْعاً مُخْتَلِفاً أَلْوانُهُ ثُمَّ يَهيجُ فَتَراهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ يَجْعَلُهُ حُطاماً إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ» 👈حتی مؤمن گناهکار را با کافر خوش اخلاق مقایسه نکن! مگر نمیدانی این انسان مؤمن وجودش به گونه ای است که در انتها امامی مهربان دارد که دست او را گرفته و به جرگه ی سعداء میرساند و کافر در عالم وجود چنین مولایی ندارد؟! 👈امام رؤوفی دارد که قول داده برای شفاعتش بیاید! باطن این آمدن این است که وجودش چنین زمینه های نورانی ای دارد که زمانی نورانیتش ظهور میکند. از همینجاست که این مؤمنین از همین الآن هم برتری دارند. ✋رفقا گرفتاریم! گرفتار اندیشه های مشرکانه و قضاوتهای معیوب! به خاطر نداشتن چنین نگاه های عمیقی است که برخی در بین ما غربگرا هستند! آخر به سرت بخورد به چه چیزی گرایش داری؟! بس سرای پر ز جمع و انبُهی پیش چشم عاقبت بینان تُهی 👈حالا اشکال ندارد خوبی ها را ببین و سعی کن به آن برسی! ولی گرایش به چه داری؟! به چیزی که باطنش آتش است؟! آیا این ظالمین در نگاهت بزرگند و به فکر تکیه کردن به آنهایی! ای غافل! یا ایمان نداری و یا عقل نداری! دورانی بین محذورین داری! 📖«وَ لا تَرْكَنُوا الَى الَّذينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّكُمُ‏ النَّارُ وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ اوْلِياءَ ثُمَّ لا تُنْصَرُون‏»
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۳) «اسارت تعقّل در چنبره اختاپوس تحجّر و تجدّد» «تغییر کتب درسی حوزه علمیه» 🔴بحثهای زیادی در زمینه تغییر کتب درسی در حوزه های علمیه شنیده میشود. کتاب (پژوهش و نگارش کتاب درسی) اثر پژوهشگر مطرح غربی آقای یان میک را میخواندم. در موضوع خودش کتابی بسیار خواندنی و شاید بی بدیل باشد. تتبّع سنگینی در این زمینه داشته و ضمن جمع بندی نظریّات نوین غربی مباحث را به خوبی و وضوح بیان نموده است. اینکه ویژگی های کتاب درسی باید چه باشد و چه تفاوتهایی با اثر پژوهشی داشته و برای ارزیابی یک کتاب باید چه کرد؟! خودش مباحث تخصصی فراوانی دارد. اگر حوصله یا وقتش را ندارید لااقل مقدمه اش را بخوانید. 🔹البته نکته ی مهمی که در این زمینه وجود دارد آن است که همانگونه که از خود این کتاب نیز معلوم است همه ی این مباحث بر اساس آن است که موضوع کتاب خصوصیّتی تأثیر گذار در این احکام کلّی نداشته باشد. 👈ولی اگر بتوان اثبات کرد که موضوع کتب درسی حوزوی خصوصیّتی دارد که باید مراقب آن هم بود همه ی آن مباحث را باید مبتنی بر این خصوصیت باز اندیشی نمود. 👈امری که متأسّفانه انجام نشده است. نه وضع کتب درسی سنّتی ما مطلوب است و نه تطبیق مرّ نظریّات نوین در روشهای نگارش کتاب درسی بر کتب حوزوی به مصلحت است. ⚪بگذریم اینها مباحث زیادی دارد که در جایی بنده با مقداری تفصیل به آن پرداخته ام! وقتی این کتاب را میخواندم یک آن احساس کردم ذهنم نسبت به مطالب این کتاب گارد دارد! نسبت به آن خودآگاه شدم! ولی چرا؟! چرا اینجا انظر الی ما قال نیستم؟!
👈حرفهای جالبی میزند! پس چرا من دنبال عیب و ایراد میگردم! آیا به خاطر غیرت کتب حوزوی است؟! مگر این هم غیرتی دارد؟ اینها سبکهایی است که قابل ترقّی است. 🔹راستش رفقا بسیاری قدرت چنین خودآگاهی به گاردهای ذهنی خودشان را ندارند. خیلی ذهن خود را بسته نگاه داشته اند. بنده به فضل الهی سعیم بر این بوده که همواره روحیه انصاف علمی در ذهنم زنده باشد. ببینم چه میگوید و بعد قضاوت کنم؛ 📖«وَ لا يَجْرِمَنَّكُمْ‏ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلى‏ أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوى‏» ✔️خودش بعدی دیگر از تقوا میخواهد که معمولا بین مؤمنین شکوفا نشده است. برخی انسانهای بسیار با تقوایی هستند ولی در وادی دانش و انصاف علمی بسیار بی تقوا رفتار میکنند! 👈دیدم بسیاری از حرفهایش طوری است که بازگو کننده ی نواقص کتب ماست. واقعا حرفهای دیگری نیز در زمینه روش نگارش کتاب درسی میتوان زد که ما از آن غافل بوده ایم. واقعا بسیاری از جاها اشتباه رفته ایم! 👈چرا باید برای فهم و تصدیق چنین عیبی ذهنم گارد داشته باشد؟! چه غیرتی؟! این تعصّب جاهلانه است. همان امری که زین العابدین علیه السلام فرمود که: 📖«الْعَصَبِيَّةُ الَّتِي يَأْثَمُ عَلَيْهَا صَاحِبُهَا أَنْ يَرَى الرَّجُلُ شِرَارَ قَوْمِهِ‏ خَيْراً مِنْ خِيَارِ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ لَيْسَ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُحِبَ‏ الرَّجُلُ قَوْمَهُ، وَ لكِنْ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ أَنْ يُعِينَ‏ قَوْمَهُ عَلَى‏ الظُّلْم‏» ⚪️البته از گذشته در کنار آن زنده نگاه داشتن روحیه انصاف همواره این احتیاط را هم در خود سعی کرده ام زنده نگاه بدارم که هر حرفی را بدون دلیل و صرفا به خاطر جدید بودنش و یا اینکه غربی ها میگویند یا اینکه جامعه ی علمی میگوید و... نپذیرم. ببینم دلیلش چیست! ✔️بلکه مقداری هم در آن احتیاط میکنم اگر مستلزم ترک سنّتی باشد! نکند به وعده ای واهی همان چیزی که در دستمان هست هم گرفته شود! این هم مطلبی است. یک پذیرش انتقادی محتاطانه نسبت به آثار جدید سعی میکنم داشته باشم؛ شرّ الأمور محدثاتها! زیرا تجربه نشده اند و گاهی آبستن فتنه ها هستند. البته ردّ هم نمیکنم بدون دلیل ولی پذیرشش بسته به مورد باید پذیرش محتاطانه انتقادی باشد. بیچاره و بی هویّت که نیستیم که زود شیفته ی هر امر جدیدی شویم! 💡بعد به ذهنم مطلبی خطور کرد! دیدم آن گارد ذهنی که داشتم به خاطر یک پیش فرض رسوب کرده در جان خودم و جان بسیاری از مثل من است! هر چند مقابله کنم ولی گویا ریشه اش در وجودم هست و دوباره اگر غفلت کنم به شکلی دیگر می آید؟! آن چیست؟! 👈دیدم چیزی به نام تحجّر است! قدیمگرایی! بیماری تحجر است! لامصب را ببین! عجب مارمولکی است! خودش را همیشه مخفی میکند! ولی هست! 👈گاهی خودش را در قالب زهد و قداست دینی و امور دیگر مخفی میکند! ولی ذاتش این است که گویا در مقام تعارض قدیم مرجّح است! قدیمی بودن عامل ترجیح است! ولی این چه دلیلی دارد؟! 👈در بررسی صدق قضایا باید یا به بداهتش نگاه کرد و یا به استدلالش! نه قدیمی بودن یک امر و نه جدید بودنش دلیلی برای صدقش نیست! نشانه ای از مطابقتش با نفس الامر نیست. 👈اگر جدید گرایی امری بدون دلیل و باطل است قدیم گرایی هم امری بدون دلیل و باطل است! نه جدید بودن مرجّح است و نه قدیم بودن! ✅برخی مارمولک قدیمگرایی و عتیقه گرایی دارند و برخی کرم جدید گرایی! 👈جاهلانه چون چیزی مُد شده دکور را تغییر میدهند و شلوارشان را پاره میکنند و... . باطن این تجدّد خود باختگی است. 👈برخی به خاطر همین روحیه تجدّد دست از اصول هم میکشند! آخر اصول که دیگر اصول هستند! فرا زمانی هستند! قدیم و جدید ندارند. 👈برخی هم به بهانه ی اصولگرا بودند متحجّر میشوند. برخی نیز به بهانه اصلاح طلب بودن متجدّد میشوند. ✋تا این مسأله خوب حلّ نشود پیشرفت و توسعه و ترقّی واقعی معنای صحیح خود را پیدا نمیکند. باید جایگاه این مفاهیم خوب تبیین شود. 👈نه باید بی دلیل به بهانه ی پیشرفت و توسعه سنّت را فدا کرد و نه بی دلیل مانع رشد واقعی شد. روی این باید ایستاد! خودش کار سختی است.
🔵رفقا وقتی این مارمولک تحجّر گرایی را در اینجا زدم و مقداری منصفانه تر شروع به خواندن آن کتاب کردم رفت بابایش را آورد! شاید یک چیزی به شما بگویم باورتان نشود! وقتی باباش را دیدم گویا قاعده ی سنخیت نقض شده بود! پدر مارمولک، اختاپوس بود! یک لحظه در یک چیزی شبیه مکاشفه ی علمی احساس کردم این تحجر یک اختاپوس بزرگی است که بر ذهن و روان و عاطفه ما چنبره زده. اصلا این تحجّر مارمولکی نیست که خودش را مستتر کند و اگر پیدا شد سریع بدود و خودش را پنهان کند! اصلا همه جا را فراگرفته! اختاپوس است! این مارمولک چیزی جز برخی قسمتهای کوچک بدن این اختاپوس نبود! 👈رفقا کلام شاعرانه نمیگویم! نمیخواهم با تمثیلاتی بحث را جذّاب و تخیّلی کنم. واقعیتش را دارم میگویم. یک دفعه جا خوردم! ترسیدم! 👈عجب چیزی است! چه سلطنتی بر روان و اندیشه ی ما دارد! نکند تا حالا همواره از پس حجابهای تحجر به امور مختلف نگاه کرده ام؟! 👈نکند در بسیاری از امور به شکل ناخودآگاه قدیم بودن چیزی را بدون دلیل مرجّح گرفته باشم؟! 👈نکند بسیاری از انتخابهایم و اذیتهایی که در زندگی دیدم و سبک رفتاری که داشتم باطنش چیزی جز تحجر نبوده؟! آیا بررسی نمیخواهد؟! ✅اگر تحجّر اختاپوس است به همین قیاس تجدّد به همان اصطلاحی که گذشت نیز اختاپوس است! اختلال ادراکی برای انسان ایجاد میکند! 👈رفقا مساله تحجّر و یا تجدّد به همان معنایی که گفتم خیلی ریشه دارتر و مهمتر از آن است که گمانش را میکنیم. 🔻این تحجّر و تجدّد معمولا به شکل ساختارهای پیشینی رسوب یافته و نگرشهای بسیار کلان و ناخودآگاه بر وجود ما چنبره زده! از پس حجابهای غلیظی از تحجّر به امور نگاه میکنیم!🔺 👈امری که هیچ دلیلی ندارد. چه مشکلاتی را تا کنون برایمان به بار آورده و خودمان خبر نداریم! چقدر سنگ آن را به سینه مان زده ایم! چقدر تا حالا ما را به بازی داده است و خودمان هم خبر نداشته ایم! ✋نکند گاهی اسلام عزیز را به خاطر تحجّر خودمان بد نام کرده باشیم! نکند در ناخودآگاه برخی در کنار قرآن و سنت و عقل تحجر و تجدد هم دلیل شده باشد؟! نکند تحجر و تجدد زمام فکر دینی برخی را گرفته و با عینک آن به منابع نگاه میکنند؟! 👈فهم ابعاد عجیب این تحجر و تجدد خود مراقبه و محاسبه زیاد میطلبد. باید آن را کشف کرد. خیلی ریشه دار است. ⚪قرآن کریم نیز در آیات مختلفی یکی از علل کفر را تحجّر مطرح کرده است. اینها کافرند چون پدرانشان کافر بودند! چون گذشته شان کفر بوده است! پس باید حالا و آینده نیز کافر باشند! در قرآن کریم برای تحجّر برخی لایه های عاطفی نیز بیان شده است. 📖«إِنَّهُمْ أَلْفَوْا آباءَهُمْ ضالِّينَ * فَهُمْ عَلى‏ آثارِهِمْ يُهْرَعُونَ» 👈یعنی اصلا گاهی انسان حتّی میبیند که امر قدیمی خوب هم نیست ولی باز به دلایلی انگیزه های قوی برای تبعیّت از آن دارد. مانند اینکه آبائمان اینگونه بودند! آری یکی از عوامل تحجّر همین ابعاد عاطفی آن است. 👈یکی دیگر از عوامل تحجّر هم آن است که انسان از مأنوساتش لذّت میبرد. دوری از آن برایش از جهتی دردناک است. 👈یکی دیگر از عوامل تحجّر آن است که انسان به خاطر مجهول بودن امر جدید از آن میترسد! «الْمَرْءُ عَدُوُّ مَا جَهِلَهُ‏». 👈یکی از عوامل تحجّر تنبلی است. یکی از عوامل تحجر ... .
🔴رفقا این تحجّر ابعاد بسیار متنوّعی دارد. همانطور که تجدّد چنین است. اصلا بسیاری از نظریه های علمی اگر به خوبی روان کاوی شود چیزی جز مستدلّ کردن گرایش انسان به تحجّر یا تجدّد نیست. زمام اندیشه و معرفت را امری غیر عقلانی گرفته است. چقدر هم زیرکانه و منافقانه خود را مخفی کرده است. ✋تحجّر را ببین! عجب خوب بر روی این ادلّه دارد بندبازی میکند! چه فلسفه بافی ای راه انداخته است! یکی این را مهار کند! ✅یکی از توفیقات ما آن است که رهبران جمهوری اسلامی که رهبر دینی هم هستند گویا نه مبتلا به تحجّر هستند نه تجدّد. 👈حالا باطنش را دیگر خدا میداند! ولی ظاهر امر این را میگوید! این خیلی نعمت بزرگی است. 👈از یکی از فضلا میشنیدم وقتی حضرت امام خمینی برای اوّلین بار توالت فرنگی را دیده بود خیلی پسندیده بود! شاید گفته بودند چرا تا حالا اینقدر به خودمان زحمت میدادیم! 👈حالا کاری به مقایسه توالت ایرانی و فرهنگی ندارم! این برایم جالب است که چقدر ذهن شریفش را برای تحوّل و ترک مألوفات آماده نگاه داشته است! 👈اگر بسیاری دیگر بودند -و یا حتی خود بنده- با یک نیروی مرموزی بدشان می آمد! هزار و یک دلیل هم در توجیه می آوردند! 👈یا در جایی دیگر دیدم وقتی با ادکلن خارجی مواجه شدند خیلی پسندیدند و به جای عطر استفاده میکردند! 👈در خاطره ای یکی از آقایان نقل میکرد که برای دیدن آقای بروجردی رفته بود که شخصی به نام حاج آقا روح الله هم آنجا بود! دیدم مرحوم آیت الله بروجردی با خدمتکار کاری داشت با گوشتکوب به زمین میکوبید تا شاید از پایین متوجّه شود و بیاید! 👈این شخص میگوید دیدم این حاج آقا روح الله اعتراض کرد که بابا دیگر عصر این چیزها گذشته! یک زنگی بگذار و اینطوری او را مطّلع کن! روز دیگری که رفتم دیدم برای آقا زنگ گذاشته اند! 👈اینها همه نشانه هایی از آن است که امام بزرگوار ما متحجّر نبودند! در احوال معصومین علیهم السلام نیز نمونه های زیادی از این امر را میتوان دید. 👈مثلا حضرت صدیقه طاهره بر اساس برخی نقلها وقتی تابوت را که در فرهنگ عرب نبود دیدند پسندید و وصیت کردند برای ایشان از تابوت استفاده شود و... 🔹رهبر عزیزمان هم انصافا تا جایی که میبینیم همینگونه اند! همین مؤسّسه رویان و پیشرفتهای نظامی خیره کننده و یا پیشرفتهای علمی و فضایی و یا همین مؤسّسه نور و پیشرفت هوش مصنوعی و... ورای تلاش دانشمندانمان بدون شکّ مرهون همین روحیه ی عدم تحجّر رهبرمان است. ✋ولی وقتی میگویم اینها متحجّر نیستند نه اینکه متجدّد به آن معنای مذمومش باشند! برخی اینجا سوء استفاده میکنند! ✔اینجا متأسّفانه در زبان غنای مفهومی نداریم. واژه ای نداریم تا با آن به آن حالتی دلالت کنیم که انسان نه متحجّر است و نه متجدّد و کاملا مبتنی بر دلیل برخورد انتقادی با پدیده ها دارد! مثلا بگوییم این شخص بر همان وزن متعقّل است! چه میدانم! واژه خوبی نداریم. لذا تا متحجّر را نفی میکنیم برخی گمان میکنند متجدّد را تحسین کرده ایم! خیر هر دو اختاپوس است. هر دو بد است. ⚪اما باید چه کرد؟! چه کنیم نه متحجّر باشیم و نه متجدّد! امروزه با توجّه به نزاعهای بسیار جدّی بین قدیم و جدید نوعا انسانها یا متحجّرند و یا متجدّد و یا ملتقط! چه کار کنیم تا متعقل باشیم؟! 👈اوّلش این است که این بیماری را بشناسیم! به آن خودآگاه شویم! عمق مسأله را خوب درک کنیم. کثرت و عظمت آثارش را ببینیم. 👈بعد از این به جای اینکه صرفا در تک تک مسائل مراقب باشیم در مرحله ی پیشینی باید آن تبر ابراهیمی را برداریم! به جان آن اختاپوس بیافتیم! اما چگونه؟! 🔻نفسمان را طوری با مراقبه بار بیاوریم که همواره آماده ی تغییر و تحوّل عاقلانه باشد. نه قدیم را مرجّح بدانیم و نه جدید را! خودمان را مقداری تجرید و تقشیر کنیم. انسان این قدرت را دارد. ولی باید آن را بداند تا بتواند بخواهد!🔺 👈باید به خود همواره بگوییم عقل بشر رشد میکند! ممکن است چیز خوبی فهمیده باشند! لذا با تلقین این امر روحیه تحجّر را که مخصوصا در محیطهای دینی زمینه های قویتری دارد را ضعیف کنیم. 👈سپس با خود بگوییم هیچ وقت قدیمی بودن نشان ضعف چیزی نیست. بلکه قدیم چیزی است که تجربه شده و آثارش مشهود است. نباید به سادگی از آن به وعده ی امور واهی دست شست! ✋این امور جدید خیلی هایش هنوز آثارش معلوم نیست. باید احتیاط کرد و بررسی نمود. نوعی متعقل محتاط بود. البته بسته به مورد فرق دارد. 👈خلاصه اینکه در موضوع تغییر کتاب درسی حوزه های علمیه نیز باید مراقب اختاپوس تحجر و اختاپوس تجدد بود! باید تعقل کرد! اندیشه کرد. فقاهت کرد و ابعاد مختلف قضیه را احصاء و بررسی نمود.
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۴) «أینَ الأساورُ و التّیجان و الحُلَلُ» «چرا سلاطین عالم ساده زیست نیستند؟!» 🔷ملکه انگلستان بعد از ۷۰ سال سلطنت در ۹۶ سالگی مرد! مگر شوخی است! عمری سلطنت بر کشوری که مدّتها تقریبا مهمترین کشور دنیا بوده است. وقتی تصاویر وی را در رسانه ها میدیدم و عکسهایش را در فضای مجازی دیدم این ابیات به ذهنم آمد! بَاتُوا عَلَى‏ قُلَلِ‏ الْجبَالِ تَحْرُسُهُمْ‏ غُلْبُ الرِّجَالِ فَلَمْ تَنْفَعْهُمُ الْقُلَلُ‏ وَ اسْتَنْزَلُوا بَعْدَ عِزٍّ مِنْ مَعَاقِلِهِمْ وَ أُسْكِنُوا حُفَراً يَا بِئْسَمَا نَزَلُوا نَادَاهُمْ صَارِخٌ مِنْ بَعْدِ دَفْنِهِمْ أَيْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّيجَانُ وَ الْحُلَلُ أَيْنَ الْوُجُوهُ الَّتِي كَانَتْ مُنَعَّمَةً مِنْ دُونِهَا تُضْرَبُ الْأَسْتَارُ وَ الْكِلَلُ فَأَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُمْ حِينَ سَاءَلَهُمْ‏ تِلْكَ الْوُجُوهُ عَلَيْهَا الدُّودُ تَقْتَتِلُ‏ قَدْ طَالَ مَا أَكَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرِبُوا وَ أَصْبَحُوا الْيَوْمَ بَعْدَ الْأَكْلِ قَدْ أُكِلُوا ⚪️اینها ابیاتی است که مسعودی مورّخ بزرگ اسلام در کتاب مروج الذهب از امام هادی علیه السلام در مجلس شراب متوکّل عبّاسی نقل کرده است. زمانی سعایت امام هادی علیه السلام را نزد او کرده بودند. 👈گفته بودند در منزل ایشان نامه ها و سلاح هایی از شیعیان او از اهل قم وجود دارد که نشانگر آن است که قصد قیام علیه متوکّل را دارند! 👈متوکّل به جماعتی از ترکان دربارش -که آن زمان نماد قساوت و نا آشنایی با فرهنگ اسلام و اولیاء الهی بودند- دستور داد به منزل حضرت هجوم ببرند و آنجا را تفتیش کنند.
👈آنها هم چیزی نیافتند و تنها حضرت را در اتاقی در حال عبادت و تلاوت قرآن دیدند و با همان حال به دربار متوکّل بردند! 👈متوکّل در حال زهر مار کردن شراب بود که وقتی حضرت را دید هیبت و عظمت ایشان او را گرفته و نزد خودشان در بالای مجلس نشاند! 👈جام شراب را به حضرت تعارف کرد و حضرت بدون هیچ تقیه ای فرمودند: والله گوشت و خون ما هرگز آلوده به شراب نشده! 👈بعد از حضرت درخواست کرد مطابق با عادت عرب و مناسب احوال آن مجالس شعری برایشان بخواند! حضرت بهانه آوردند که اهل روایت اشعار نیستند و با اصرار متوکّل این ابیات را خواندند. 👈اشک از چشمان متوکّل قسیّ القلب به گونه ای جاری شد که ریشهایش را خیس کرد! دیگر حضّار نیز شروع به گریه کردند. ✋مرحوم کراجکی نیز این نقل را در کنز الفوائد آورده و احتمال میدهد جریان مربوط به امام جواد علیه السلام باشد ولی ظاهرا همان کلام مسعودی صحیح است. 🔴رفقا به نظرتان امام هادی علیه السلام با بیان این اشعار چه کرد؟! چرا اینقدر منقلب شدند؟! به ذهنم خطور کرد که حضرت آنها را با یک توجّه و بصیرت دادن عمیق، دفعی و شدید از عمق اعتبارات و عناوینشان به عمق حقائق و واقعیات انداخت! معنای «أَيْنَ الْأَسَاوِرُ وَ التِّيجَانُ وَ الْحُلَلُ» همین است! 👈کجاست آن دست بندهای قیمتی و تاجها و زیورها؟! نکند خودتان هم باورتان شده با دیگران فرق دارید؟! گویا توهّم آن را کرده اید که رویین تنید! همین است که اینطور بساط تمرّد و تفرعون پهن کرده اید! 🔹انسان گاهی واقعا در نگرشش چنین حالتی وارد میشود که گویا با دیگران فرق دارد! نوع دیگری است! موجود عجیبی است! 👈شما هم هیچ فرقی با دیگران ندارید! فقط فرقتان این است که قرار است خیلی بیچاره تر بروید! این همه که برای خودتان تعلّقات درست کرده اید را باید بگذارید و بروید! 👈دیگران لااقل چنین مشکلی ندارند! آری واقعا بیچاره اید! زیرا نزول بعد العزّة را تجربه خواهید کرد! واقعا قبر پرده از حقیقت عجیبی بر میدارد! همه ی عناوین و اعتبارات انسان را میریزد! خودش میماند و خودش! 👈انگار انسانها دیگر هیچ فرقی با هم ندارند! کرمها و حشرات نیز به طور عادی تبعیضی قائل نیستند. 🔵حالا این که بیان کردم یک روی سکّه ی شعری بود که امام هادی علیه السلام بیان کردند! واقعیت آن است که باطن زندگی اکثر انسانها طوری است که چنین زندگی ای که این سلاطین تجربه کردند غایت آمال آنهاست! آن روی دیگر این ابیات آن است که ای مردم شما هم فریب اینها را نخورید! نکند آرزوی این زندگی ها را داشته باشید! نکند وقتی این زر و زیور و قلعه ها و مرکبها را میبینید آب از لب و لوچه تان جاری شود! اینها همه ظاهر کار است. ✋قیمت انسان و درجه ی واقعی اش به اینها نیست! اینها هیچ کدام نشان دهنده ی خود واقعی اینها نیست! خود واقعیشان را ببین! إنّ أکرمکم عند الله أتقاکم! آخرش را ببین! وجود بالمآلش را ببین! 📖«فَخَرَجَ عَلى‏ قَوْمِهِ في‏ زينَتِهِ قالَ الَّذينَ يُريدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِيَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظيمٍ * وَ قالَ الَّذينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ لا يُلَقَّاها إِلاَّ الصَّابِرُونَ * فَخَسَفْنا بِهِ وَ بِدارِهِ الْأَرْضَ فَما كانَ لَهُ مِنْ فِئَةٍ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مِنَ المُنْتَصِرينَ * وَ أَصْبَحَ الَّذينَ تَمَنَّوْا مَكانَهُ بِالْأَمْسِ يَقُولُونَ وَيْكَأَنَّ اللَّهَ يَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ يَشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ يَقْدِرُ لَوْ لا أَنْ مَنَّ اللَّهُ عَلَيْنا لَخَسَفَ بِنا وَيْكَأَنَّهُ لا يُفْلِحُ الْكافِرُونَ» ⚪وقتی تصاویر این ملکه را دیدم مطلب دیگری برایم برجسته شد! دیدم باطن بسیاری از این قلعه ها و مرکبها و زیورها و... برای لذّت بردن و از روی سرخوشی هم نیست! مطلب مهمتری در کار است! هر چیزی حدّی دارد! در برخی عکسها پر از جواهرات بود! آخر چطوری میخواهد اینجوری راه برود! اینکه بیش از آنکه لذیذ باشد ألیم است! در یک عکسی دیدم چیزی مانند دامنی دارد که چند متر روی زمین کشیده میشود! یا قیمت ماشینش نمیدانم بالاترین قیمت خودرو دنیا بود و... . نکته اش چیست؟!
👈رفقا نکته اش این است که: 🔻اینها خودشان خوب میدانند با چیزی بیش از برخی اعتبارات پوچ بر بشر حکومت نمیکنند! هیچ امتیاز واقعی بعضا ندارند! نه جمال بهتری دارند و نه کمال بیشتری! در بازار حقیقت جایگاهی ندارند! وقتی به خود واقعی شان بنگری ارزشمند نیستند! اینها با این خودنمایی ها میدانید دنبال چه هستند؟! دنبال آن هستند که مبنایی برای اعتبارات و عناوین پوچشان در ذهن مردم ایجاد کنند! اینکه احساس کنند واقعا فرق دارند! از جنسی دیگرند! لایق فرمانپذیری هستند! بزرگند! عظمت دارند! چیزی دیگری هستند! از اینجاست که میفهمیم چرا سلاطین عالم هیچ گاه ساده زیستی را انتخاب نکرده اند!🔺 👈بی عقل که نبوده اند! چیزی میدیدند! اگر ساده زیستی میکردند مردم میگفتند این که مثل خودماست! نه سعه ای در مال دارد و نه سعه ای در جسم! عقلشان در چشمشان است! 👈چه برتری پس بر ما دارد که به او عنوان پادشاهی و حکمرانی بدهیم؟! با همین عظمتهای پوشالی بود که عمری سدّ عن سبیل الله کرده و مردم را از آن عظیم حقیقی غافل کردند! ✅میدانید چه میگویم؟! میگویم این زندگی عجیب و غریب سلاطین عالم ورای میل به فساد و اسراف در آنها دو عامل اساسی دیگر هم دارد. ✅یکی میل آنها برای پشتوانه سازی برای اعتبار پوچشان و فرار از اینکه مردم با چشم حقیقت به آنها نگاه کنند! ✅دیگر میل خود مردم به اینکه کسی بر آنها حکمرانی کند که واقعا از آنها برتر باشد و از آنجا که مردم عقلشان در چشمشان است برتری و عظمت را واقعا در همین امور محسوس از زر و زیور و ارتش و قلعه و آداب زیاد محضر و حتّی ظلم و ستم و... میبینند! ✔وقتی در علت این غور کنیم که چرا برخی از شاه مخلوع خوششان می آمد و از رهبران جمهوری اسلامی نه! متوجه میشویم که مساله برای بخشی از آنان این است که پادشاه باید عظمت داشته باشد! بارگاهش پر شوکت و پر زرق و برق باشد و به قول امروزی ها خیلی با کلاس باشد! لذاست که در باطن باطنشان اصلا خوششان نمی آید یک انسان ساده زیست بر آنها حکومت کند! زیرا پادشاه و حاکم از جهتی تمثل امیال و غایات دنیایی آنان است! 🔹از همینجاست که در حکومت الهی و تدبیر نوری اولیاء الهی از چنین اموری خبری نیست. زندگی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و زندگی امیر المؤمنین علی علیه السلام زمانی که مهمترین حکومت عالم را داشت در کمال ساده زیستی بود! 👈اینها به دلیل آن است که حاکم الهی مشروعیّت و اعتبارش را از حقیقت میگیرد! از این امور واهی نمیگیرد! باید چیزی در درونش باشد که آن منشأ عظمت اوست! 👈باید دیدگان مردم را به سمت آن تمایزهای واقعی تیز کنند! از همینجاست که در زمان ما نیز امام راحل و مقام معظّم رهبری در اوج ساده زیستی زندگی میکنند! 👈آخر کسی که غنای نفسانی دارد و حکومتش بر اساس حقیقت است که مانند طواغیت نیست! ⚪بر اساس منطق قویم دینی و بر اساس حکمت حقّه اساسا چه ما بخواهیم و یا نخواهیم و چه ما بدانیم یا ندانیم عالم همواره یک بزرگ و یک حجّت واقعی و تکوینی دارد که او در واقع منصب ریاست بر عالم را دارد. چه دیگران به او این عنوان و اعتبار را بدهند یا ندهند! 👈اگر ندادند یا نشناختند از دست خودشان رفته و خودشان را از ولایت نوری او محروم کرده اند. رئیس بالطبع است. 👈ان شاء الله به زودی زود چشممان به حکومت جهانی حضرت مهدی عجّل الله تعالی فرجه الشریف آن رئیس واقعی دنیا روشن شود. 👈البته دنیای مدرن تحولات عمیقی در زمینه ریاست ایجاد نموده و با نفاقی خاص سعی در مخفی نمودن برخی مظاهر طغیان را داشته است. از اینجاست که سادگی نسبی ریاستهای امروزی نسبت به پادشاهان قدیم لزوما مبتنی بر نکته ای مثبت نیست و آن را باید در جای دیگر تحلیل کنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۵) «اربعین نشانه ی ابر قدرت بودن شیعه در بین همه ادیان و مسلک هاست» 🔵میخواستم بخوابم ولی خوابم نبرد! الآن که میخواهی بخوابی عدّه ای با پای عشق در مسیر مولایمان حسین گام برمیدارند و توی غافل وامانده باز هم از قافله سعادت باز ماندی! «فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ‏ السُّرَى» در همان حال به زبان حال ابیاتی به ذهنم خطور کرد: برسانید رفیقان خبرم را به نگار این گنهکار همی شوق زیارت دارد گرچه آزرده کند یاد منی جانان را این تبهکار همی قصد ارادت دارد من آلوده کجا وادی پاکان به کجا؟! این سبک قال همی شرم جسارت دارد رفته از غفلت وعصیان همه عمرش بفنا این سیه حال همی میل عنایت دارد همه امید نوالش به دو دست ساقیست این طلبکار همی شرم و خجالت دارد خسته و زار و حزینم به مدد دستم گیر این چنین حال همی حق رعایت دارد ظلم بر خویش بکردم ز غرور و غفلت این ستمکار همی شوق شفاعت دارد برسانید ز مسکین خبری را به حسین این شقی فال همی میل سعادت دارد
🔹شرح حال این عاشقی و شیدایی مؤمنین در این راهپیمایی نورانی اربعین خودش مجال دیگری میخواهد. بنده هم مطالبی در زمینه عظمت اربعین در بذل خاطر شماره ۲۶ بیان کردم. الآن در یک لحظه نگاه دیگری به این سیل جوشان و خروشان عاشقانی که به طواف مقتل عشق میروند کردم. 💡یک آن برق قدرت و هیبتش مرا گرفت! به ذهنم خطور کرد: 🔻حقیقتا شیعه ابرقدرت عالم است! هیچ دین و هیچ مذهبی قدرت بسیجی اینچنین ندارد!🔺 👈بی نظیر است. حتّی سفر حجّ نیز با همه عظمتش صحنه ی نمایش چنین اجتماع عظیم خودجوش ایثارگرایانه ای نیست. 👈حج بیشتر بوی یک وظیفه ی واجب دینی را میدهد تا یک حرکت خودجوش عاشقانه! اربعین چیز دیگری است! 👈اربعین تبار دیگری دارد! برتریش به حجّ از سنخ برتری ولایت بر بنیانهای اربعه دیگر اسلام است! 📖«بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ الصَّوْمِ وَ الْحَجِّ وَ الْوَلَايَةِ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ‏ بِالْوَلَايَةِ» 🔹رفقا خوب دقت کنید چه میگویم! 🔻نگاهی عمیق و از بُعد دیگر به اربعین خودش نشان دهنده ی آن است که تشیّع آیین برتر عالم است! همان آیینی که از همه آیینهای قدرتمندتر است. هیچ مرام و مسلک دیگری چنین قدرتی را در بسیج پیروان خودش ندارد. چنین توانی را در شوراندن پیروانش ندارد🔺 ✅آخر با کدام مفاهیم و الگوها و میراث تاریخی میتوانند چنین قدرتنمایی بکنند؟! در دنیای اسلام کدام مذهب چنین قدرتی را داشته یا میتواند داشته باشد؟! ✅در مسیحیت و یهودیت چه؟! در ادیان شرقی چه؟! در مسلکهای مادّی و کارناوالهای دنیایی چه؟!خدا میداند چه نیروهای شگفت انگیزی که در این مذهب پاک به ودیعه گذاشته شده است! ✅شیعه اگر قدر خود را بداند ابر قدرت است! اربعین این را نشان میدهد! اگر شیعه سازمانی پیدا کند حریف ندارد! 👈این حضور اقیانوس انسانهای عاشق با پای پیاده بدون هیچ برنامه ریزی و فراخوان متناسب نشان دهنده ی قدرت پدیده ولایت و جایگاه حیاتی کربلا به عنوان قلب تپنده در روح تشیع است. 🔻اربعین نشان دهنده قدرت شگفت انگیز و اسرار آمیز نهفته شده ای در درون این آیین پاک است🔺 ⚪از همینجاست که میفهمیم چرا مهدی موعود عجّل الله تعالی فرجه الشریف در بین همه امم، امام شیعه است. آخر چنان حکومتی چنین نیروی کهکشانی ای را نیاز دارد. هر چند هنوز ما گامهای اوّلیه همگرایی مؤمنین بر محور امام را تجربه میکنیم ولی نیروی شگفت انگیز خود را در برابر نیروهای دیگر اجتماعات انسانی نشان داده است. در انقلاب اسلامی گوشه ای از آن را دیدیم. 👈این اربعین نوید آن حکومت جهانی را میدهد. متأسّفانه هنوز بین ما عطر مهدویتش کم است. هنوز به خوبی لشگرگاه سپاه بقیة اللهی نشده است. 👈باید بیشتر روی آن کار کنیم و خودمان را آماده کنیم تا اجتماع یاوران مهدی شود! 🔹در بذل خاطر شماره ۱۷۴ نیز عرض کردم تا کنون آنچه ما از آن لطمه خورده ایم همین نداشتن اجتماعات ایمانی بر محور امام بوده است. قدرت بزرگ خودمان را کشف نکرده بودیم! اربعین دارد ما را کم کم با این قدرت بزرگ آشنا میکند! 👈در بذل خاطر شماره ۱۷۲ نیز گفتم شیعه حتّی اگر فقط به فکر خودش هم هست دیگر مجبور است به فکر در دست گرفتن حکومت جهانی باشد. 👈کشف نیروی بزرگ نهفته در تشیع در اجتماع بر محور محبت امام که خود را در اجتماعی مانند اربعین نشان داده و تکیه بر آن و مبارزه در راه آزادی قدس شریف ان شاء الله المنّان کلید فرج است. 🔻اربعین نشانگر هسته ی قدرت بی نظیر و شگفت انگیزی است که ان شاء الله سازمان نهایی اش و تعیین فرماندهان واقعی اش به دست حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرج الشریف است🔺 ✅ولی آیا ما برای بستر سازی و مدیرتیهای اولیه آن برنامه ای نباید داشته باشیم؟! 🔹رفقا ماها خیلی بینش سیاسی نداریم! نمیدانیم سردمداران عالم چگونه به پدیده های انسانی نگاه میکنند. باید جای دیگری از این صحبت کنیم. فقط بدانید برای اصحاب چنان نگاهی واضح است که ابرقدرت واقعی اینها هستند! بر اینها هرگز نمیشود پیروز شد! فقط باید کاری کرد نیروی خودشان را کشف نکنند! 👈اربعین نشان داد تشیع به عنوان تنها مذهبی که ربط ارض و سماء را قطع نکرده در اوج زندگی و حیات است. 👈اربعین مانور عظمت شیعه است. اربعین بزرگترین و پر معناترین راهپیمایی سیاسی تاریخ است. ✋مشکل اینجاست که چهره ی سیاسی خیره کننده اش را به شیعیان و به جهانیان هنوز نشان نداده است! هنوز با نگاه های سیاسی و سازمانی غنی نشده است! هنوز ربط محکمی به مهدویت پیدا نکرده است.
باسمه تبارک و تعالی (۱۸۶) «بُرنُس ذو ألوان» (۱) «بحث سندی پیرامون حدیث کلاه رنگارنگ!» 🔵کتاب شریف اصول کافی را کنار دستم روی میز دیدم. برای رفع خستگیم با توجّه به انس قبلی که با این کتاب داشتم دستم را به سمتش دراز کردم. 👈رفقا دریای نور است! وقتی آن را در دست میگیرید این حالت را داشته باشید که گویا اقیانوسها و کهکشانها را در دست گرفته اید! این قدر عظمت دارد. بدانید قرار است به محضر انسان کامل شرفیاب شوید! به محضر خلیفة اللّه! 👈رفقا این اصول کافی چه نعمت بزرگی است! خدا میداند! سالهاست هر روز و شب با مطالعه مأنوسم! ولی وقتی به کتابی مانند اصول کافی میرسم اصلا چیز دیگری است! 👈ابهت و عظمت کتاب آدم را میگیرد! گویا حریم قدسی دارد. نکند از این نعمتهای بزرگ غافل شویم! به یاد کلام مولایمان باقر العلوم علیه السلام افتادم که: 📖يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ‏ النَّهَرَ الْعَظِيمَ قِيلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ ... 👈این غافلان دو لبشان را به امید آبی گوارا حاضرند به هر قطره ای افتاده در گوشه ای بچسبانند و ذلیلانه لبی از آن تر کنند در حالیکه در کنارشان رود خروشان علم نبوی صلی الله علیه و آله در حال جریان است. 👈نیّت کردم و اصول کافی را گرفته و صفحه ای را باز کردم. دیدم کتاب العجب آمد! اوّلین روایتی که چشمم خورد این روایت بود که: 📖عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ عَنْ يُونُسَ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ
📖بَيْنَمَا مُوسَى ع جَالِساً إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِيسُ وَ عَلَيْهِ بُرْنُسٌ‏ ذُو أَلْوَانٍ‏ فَلَمَّا دَنَا مِنْ مُوسَى ع خَلَعَ الْبُرْنُسَ وَ قَامَ إِلَى مُوسَى فَسَلَّمَ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُ مُوسَى مَنْ أَنْتَ فَقَالَ أَنَا إِبْلِيسُ قَالَ أَنْتَ فَلَا قَرَّبَ اللَّهُ دَارَكَ‏ قَالَ إِنِّي إِنَّمَا جِئْتُ لِأُسَلِّمَ عَلَيْكَ لِمَكَانِكَ مِنَ اللَّهِ قَالَ فَقَالَ لَهُ مُوسَى ع فَمَا هَذَا الْبُرْنُسُ قَالَ بِهِ أَخْتَطِفُ قُلُوبَ بَنِي آدَمَ‏ فَقَالَ مُوسَى فَأَخْبِرْنِي بِالذَّنْبِ الَّذِي إِذَا أَذْنَبَهُ ابْنُ آدَمَ اسْتَحْوَذْتَ عَلَيْهِ‏ قَالَ إِذَا أَعْجَبَتْهُ نَفْسُهُ وَ اسْتَكْثَرَ عَمَلَهُ وَ صَغُرَ فِي عَيْنِهِ ذَنْبُهُ ... 👈روزی حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام جایی نشسته بود که دید شخصی با کلاهی دراز و رنگارنگ نزد ایشان آمد! وقتی به حضرت رسید کلاه را بیرون آورده و به نشان احترام به حضرت سلام کرد! 👈پرسیدند تو کیستی؟ گفت: ابلیسم! حضرت نیز او را نفرین کرده و به خدا پناه برد! ابلیس گفت من برای سلام کردن به تو آمدم! چون میدانم چه مقامی نزد خدا داری! 👈حضرت فرمود این کلاه رنگارنگ چیست؟ ابلیس گفت این همان چیزی است که با آن دلهای انسانها را میدزدم! 👈حضرت فرمود به من بگو کدام گناه است که وقتی انسان مرتکب آن شود از همه سختتر است؟! ابلیس گفت: خود پسندی! ... 💡به ذهنم خطور کرد نکاتی در زمینه این روایت بیان کنم! تفنّن است دیگر! برای من که همیشه اینگونه بحثها لذت بخش بوده است. 👈ابتدا مقداری بحث سندی اش را بیان میکنم و سپس در شماره بعدی مقداری بحث دلالی اش را می آورم. شاید مقداری طولانی شود ولی به ذهنم خطور کرد تا اندازه ای الگویی برای این دست بررسیها و کارهای کارگاهی سند پژوهی و رجالی میتواند تلقّی شود. 🔸«بررسی تاریخی حدیث کلاه رنگارنگ در دنیای حدیثی امامیه»🔸 ⚪۱-کلینی از علی بن ابراهیم این حدیث را نقل کرده است؛ تا اینجای حدیث که هیچ اشکالی ندارد. از اینجا به بعد دو اشکال در آن وجود دارد؛ یکی اینکه این روایت را محمد بن عیسی بن عبید از یونس بن عبد الرحمن روایت کرده است. 👈این طریق یکی از همانهایی است که ابن الولید استاد شیخ صدوق از رجال نوادر الحکمة اشعری استثناء کرده است. ابن الولید روایات محمد بن عیسی بن عبید معروف به یقطینی از یونس بن عبد الرحمن را محلّ اشکال میداند. 👈البته بزرگان حدیث شناس بغداد که شناخت بهتری به رجال بغدادی مانند یقطینی داشتند این اشکال را قبول نکرده و تصریح نموده اند یقطینی که از طایفه ی علی بن یقطین معروف است عالمی بزرگ و بزرگوار بوده و برخلاف نظر عجیب ابن الولید وجهی برای اشکال در او یافت نشده است؛ 👈نجاشی که متخصص این فنّ است در توصیف یقطینی میگوید: «جليل في أصحابنا ثقة عين كثير الرواية حسن التصانيف» 👈احتمالا این اشکال ابن الولید به اختلافات عقیدتی مشهور بین قمیها و یونس بن عبد الرحمن برمیگردد. قمی ها معمولا یونس و شاگردان او و حتّی امثال فضل بن شاذان را متهم به قیاس و اجتهاد و گاهی حتّی غالی گری میکردند. 👈اجمالا اختلافی مانند اختلاف اخباری و مجتهد در زمانهای اخیر خودمان داشته اند لذا به چنین تضعیفهایی نمیتوان تکیه کرد. شاید به خاطر همین اتّهامات بوده که فضل بن شاذان از یقطینی تعریف کرده و او را نسبت به همگنانش بی نظیر میدانسته است. تفصیل این بحث مجال دیگری میطلبد که از جریان شناسی امامیه بحث کنیم ⚪۲-مشکل دیگر این سند ارسال آن است که یونس آن را عن بعض اصحابه نقل کرده است. در این زمینه هم با توجّه به جلالت قدر یونس میتوان به یک ظنّ رسید که نمیتواند این واسطه هر کسی باشد! مضمون روایت هم مضمون منسجم و صحیحی است و چندان با موضوعات تناسبی ندارد. شخصی مانند کلینی نیز اعتماد کرده است. 👈اما آنچه مشکل را حل میکند آن است که همین روایت را مرحوم شیخ مفید در امالی خود از استادش ابن قولویه از استادش کلینی نقل کرده و این واسطه را هم نام برده که شخصی به نام سعدان بن مسلم است! 👈ممکن است گفته شود این سند شاید سند به خود کتاب کافی کلینی باشد و آنگاه اشکال شود که چطور نام این شخص در خود کافی نیامده ولی در کلام شیخ مفید آمده است؟! 👈در پاسخ شاید برخی بگویند اختلاف نسخی در کار بوده است. ولی پاسخ صحیح این است که این نقل سند به کتاب کافی نیست و یک نقل مستقل است که در آن مرحوم کلینی ورای آن روایتی که در کافی نقل کرده این روایت را به شاگردش ابن قولویه آموخته است. 👈قرینه ی این امر هم این است که در نقل شیخ مفید این روایت تتمه ای دارد که در نقل کافی نیست و ظاهرا در کافی برای آنکه این روایت را در باب عجب بیاورد آن را تقطیع کرده و ادامه ی آن را نیاورده است. 👈تتمه ی روایت همان وصایای سه گانه ی ابلیس به حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام است که در کافی تقطیع شده است:
📖«ثُمَّ قَالَ لَهُ أُوصِيكَ بِثَلَاثِ خِصَالٍ يَا مُوسَى لَا تَخْلُ بِامْرَأَةٍ وَ لَا تَخْلُ بِكَ فَإِنَّهُ لَا يَخْلُو رَجُلٌ بِامْرَأَةٍ وَ لَا تَخْلُو بِهِ إِلَّا كُنْتُ صَاحِبَهُ دُونَ أَصْحَابِي وَ إِيَّاكَ أَنْ تُعَاهِدَ اللَّهَ عَهْداً فَإِنَّهُ مَا عَاهَدَ اللَّهَ أَحَدٌ إِلَّا كُنْتُ صَاحِبَهُ دُونَ أَصْحَابِي حَتَّى أَحُولَ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ الْوَفَاءِ بِهِ وَ إِذَا هَمَمْتَ بِصَدَقَةٍ فَأَمْضِهَا فَإِنَّهُ إِذَا هَمَّ الْعَبْدُ بِصَدَقَةٍ كُنْتُ صَاحِبَهُ دُونَ أَصْحَابِي أَحُولُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا ثُمَّ وَلَّى إِبْلِيسُ وَ يَقُولُ يَا وَيْلَهُ وَ يَا عَوْلَهُ عَلَّمْتُ مُوسَى مَا يُعَلِّمُهُ بَنِي آدَم‏» ⚪۳-این سعدان بن مسلم در رجال شیعه توثیق ملفوظ ندارد. ولی این امر دلالت بر قدح نیز نمیکند. بسیاری از روات را ما نمیشناسیم و علم رجال ما علم کاملی نیست تا سکوتش مفهوم داشته باشد. رجال شیعه هنوز جای پیشرفت زیادی دارد. 👈شاید از همین روست که مرحوم میرداماد در حواشی اصول کافی در مورد وی میگوید: «شيخ كبير القدر، جليل المنزلة» یعنی این اوصاف را از قرائن استنباط کرده است. 👈اعتماد شخصی مانند یونس بن عبد الرحمن و یا صفوان بن یحیی و دیگران در موارد دیگر به روایت و کتاب وی خود میتواند اجمالا نشانگر قابل اطمینان بودن او باشد. 👈از او به عنوان قائد ابو بصیر یاد شده است. ابو بصیر که نابینا بود را همانطور که در کامل الزیارات آمده او کمک میکرد. همچنین وی همان است که زیارت معروف اربعین را از صفوان بن مهران نقل کرده است. 👈نامش همانطور که نجاشی و مرحوم صدوق میگویند عبد الرحمن ابو الحسن عامری بوده و از اعراب اصیل بوده است. 👈اگر مانند برخی تعبیر «له اصل» را نشان توثیق بدانیم و یا قائل به توثیق عام رجال کامل الزیارات یا رجال تفسیر علی بن ابراهیم شویم باز از این جهت نیز میتوان برای او تأییدی به دست آورد؛ ✋هر چند بنده با چنین روش استدلالی که تکیه بر تفکّرات حجّتگرا در مباحث سندی دارد چندان میانه ای ندارم. 👈نجاشی میگوید: «له کتاب» ولی تعبیر شیخ در فهرستش این است که له اصل! این هم خودش داستانی دارد که معمولا آنچه شیخ طوسی به عنوان اصل نام میبرد را نجاشی با عنوان کتاب و مانند آن یاد میکند. 👈اساسا نجاشی برخلاف شیخ از تعبیر «له اصل» جز انگشت شمار استفاده نکرده و این نشان میدهد که گویا چندان بار معنایی ویژه ای برای آن قائل نبوده است. تحقیقش بماند برای جای دیگر. 👈همچنین کثرت روایات او نیز میتواند تأییدی برای او باشد. مرحوم خوئی در رجال میگویند حدود ۶۰ روایت از او در کتب معتبرمان داریم. 👈شاید بهترین راه تتبّع روایات او و مضامین آن باشد. بنده آن مقداری که از روایات او دیده ام دلالت بر تشیّع خاص و همچنین بدون غرابت و غلو و مانند آن داشت. 👈مضامین زیبا و صحیح که نشانگر انقطاع وی به اهل بیت علیهم السلام و همچنین مخالطت شیعه با او و اعتمادشان به احادیث اوست. ⚪۴-نکته ی کلیدی در سند این روایت همین سعدان بن مسلم است. میتوان پرونده ای پیرامون او گشود و خلاصه ی آنچه در تاریخ علم رجال پیرامون او کشف و بحث شده را جمع آوری نمود. علم رجال علمی است که قابل پیشرفت است. با توجّه به کثرت و اهمیت روایات و همچنین کتاب سعدان بن مسلم این امر ارزش مضاعف دارد. 👈شاید اوّلین نفری که دیدم بحثی نسبتا خوب پیرامون او نموده و مقداری تولید دانش رجالی در این زمینه کرده است مرحوم وحید بهبهانی در تعلیقات خود بر منهج المقال استرآبادی است. 👈ایشان با جمع قرائنی سعی در توثیق او نموده است. مانند روایة اعاظم از او، روایت صفوان و ابن ابی عمیر و حسن بن محبوب و یونس از او، اعتماد قمی ها به کتاب او، ترجیح دادن اصحاب روایت او را بر برخی روایات ثقات، کثیر الروایة بودن او، مقبول بودن روایات او در فتاوا، روایت کتاب او با چند طریق و اینکه صاحب اصل دانسته شده و... . 👈مرحوم مامقانی نیز در تنقیح المقال کلام مرحوم وحید را پسندیده و میگوید: 📖«ما ذکره موجّه متین فإنّ من تأمّل فی ذلک کلّه و أنصف حصل له من مجموع ما ذکروه الاطمئنان بوثاقة الرجل و حیث إنّ کونه امامیا لا شبهة فیه یکون حدیثه من الصحیح و إن أبیت الّا الجمود علی لفظ ثقة فسمّه حسنا معتمدا کالصحیح». 👈مرحوم محدّث نوری در مستدرک الوسائل ذیل نام ابراهیم بن عبد الحمید به توثیق سعدان بن مسلم که راوی کتاب اوست پرداخته است. 👈البته گویا کلام مرحوم وحید بهبهانی را ندیده و مستقل کار کرده ولی در هر حال کلام مرحوم وحید جامعتر و دقیقتر است. 👈مرحوم شوشتری غوّاص این دانش نیز نکته ی خاصی را پیرامون سعدان در قاموس الرجال اضافه نکرده است. 👈آقای خوئی نیز در معجم رجال نکته ی خاصی را نیافزوده است. آخرین شخصی که احتمال میرود نکته ای به دایره ی علم رجالیمان پیرامون سعدان افزوده باشد محقق ابطحی است.
👈از کتاب تهذیب المقال ایشان متأسّفانه ظاهرا هنوز جلدی که به سعدان میرسد چاپ نشده است. 👈در کتب فقهی نیز شاید در لابه لای مباحث پیشرفتهای رجالی در مورد سعدان رخ داده باشد هر چند خیلی بعید میدانم. 👈فقط دیدم آیت الله شبیری نیز در بحث نکاح او را به سبب اکثار ابن محبوب در نقل از او و اعتماد صفوان و ابن ابی عمیر که لایروون و لا یرسلون الا عن ثقه هستند توثیق و روایاتش را مصححه دانسته است. ⚪۵-مؤیّد دیگر این نقل را میتوان حدیثی دانست که مرحوم قطب راوندی در قصص الانبیاء با سند خودش از شیخ صدوق از پدرشان علی بن بابویه نقل کرده که: 📖... عَنْ سَعْدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ دُرُسْتَ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْهُمْ ع قَالَ‏ بَيْنَمَا مُوسَى جَالِسٌ إِذْ أَقْبَلَ إِبْلِيسُ وَ عَلَيْهِ بُرْنُس‏ ... 👈این نقل ارسال دارد ولی از طریق دیگری برای این روایت حکایت میکند؛ البته شاید این نقل هم به همان سعدان بن مسلم برگردد. مضمون این نقل هم تقریبا با همان تعابیر روایت سعدان بن مسلم است. ⚪۶-بحث دیگر اینکه آیا این روایت را یونس و یقطینی از کتاب یا اصل سعدان بن مسلم برداشته اند یا یک حدیث شفاهی خاص بوده است؟ 👈توضیح اینکه سعدان بن مسلم صاحب کتاب یا اصل بوده است. هم نجاشی و هم شیخ و هم صدوق سند خود را به اصل یا کتاب او ذکر کرده اند. 👈شیخ چند سند برای کتاب او آورده که نشان میدهد کتابش نزد شیعه معروف بوده است. 👈مرحوم صدوق در مشیخه فقیه سند خود را به کتاب سعدان از طریق مرحوم صفّار از عباس بن معروف و احمد بن اسحاق بن سعد نقل میکند 👈نجاشی نیز فقط یک سند را می آورد که اتفاقا آن را شیخ ذکر نکرده و آن هم سندی است که اتفاقا در انتها همین یقطینی مستقیما کتاب سعدان بن مسلم را از او روایت کرده است. 👈این در حالیست که در این روایتی که از آن بحث میکنیم یونس بن عبد الرحمن واسطه است. شاید همین امر به ضمیمه ی اینکه دیگران نیز این روایت را از سعدان نقل نکرده اند قرینه ی آن باشد که یونس از طریق دیگری غیر از کتاب معروف سعدان بن مسلم این مطلب را از او شنیده است والله اعلم. ✔اگر چنین باشد اشکالی پیش می آید و آن هم اینکه ادله ای که برای توثیق سعدان آوردیم عمدتا اعتبار کتاب او را اثبات میکند نه وثاقت خود او را. لذا شاید در این روایت که در کتابش نیست مشکلی باشد زیرا پذیرشش مبتنی بر اثبات وثاقت خود اوست نه اعتبار کتابش. در پاسخ باید گفت از آن ادله عند الدقه و الانصاف بیش از صرف اعتماد به کتابش قابل اثبات است. ⚪۷-فقط یک اشکالی به نظرم در مورد این روایت سعدان بن مسلم باقی میماند. در روایات شاید خیلی نادر پیدا شود که مستقیم از امام صادق علیه السلام روایتی نقل کرده باشد. معمولا واسطه ای در میان است. 👈شاید از همین جهت است که نجاشی برخلاف شیخ تعبیر اصل را برای نوشته ی او به کار نبرده است. البته وی امام کاظم علیه السلام را دیده و حتّی نامه هم نوشته است. 👈البته مرحوم کلینی روایت اوّل از باب فی الطاف المؤمن و اکرامه را به نقل از سعدان بن مسلم از امام صادق علیه السلام آورده ولی تتبّع روایات سعدان نشان میدهد که باید از روایت مستقیم او از امام صادق علیه السلام مقداری شک کرد. 👈مرحوم نجاشی نیز میگوید سعدان از امام صادق و امام کاظم علیهما السلام نقل روایت کرده است. 👈احتمالا اینجا واسطه ای مانند معاویه بن عمار یا عبد الله بن سنان یا ابو بصیر یا ابان بن تغلب و دیگر ثقات مانند آنها بوده که افتاده است والله اعلم! 🔸«تاریخچه حدیث کلاه رنگارنگ در دنیای حدیثی عامّه»🔸 این حدیث را امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند. در این موارد معمولا میتوان منتظر قرینه ای در بین روایات عامه گشت تا از منظر صدوری و دلالی از آن استفاده نمود. معمولا این دست از روایات را روات عامه نیز شنیده اند و این بررسی میتواند نکات خوبی را از تاریخ حدیث آشکار کند. 👈در بررسی که در روایات عامه داشتم دیدم بله همینطور است. غزالی نیز از این روایت در احیاء العلوم در کتاب کسر الشهوتین استفاده کرده و چون برایم مسلّم بود که غزالی به اصول کافی رجوعی نداشته به دنبال مصدر او گشتم. 👈دیدم ظاهرا غزالی این روایت را از شعب الایمان بیهقی برداشته است. از کتاب غزالی نیز این روایت در برخی کتب دیگر سرایت نموده است. 👈مثلا نقلی که در مجموعه ورّام یا همان تنبیه الخواطر و همچنین المحجة البیضاء فیض آمده مبتنی بر همین نقل غزالی است. 👈البته فیض در جای دیگری در بحث عجب این نقل را از روایت کلینی نیز آورده است. 👈در هر حال بیهقی این نقل را به یک سند آورده ولی در ادامه دیدم ابن عساکر اسانید آن را در تاریخ دمشق به شخصی به نام عبد الرحمن بن زیاد بن أنعم یا به تعبیر خطیب بغدادی در تاریخ بغداد ابوخالد افریقی با سه سند میرساند؛
👈در همه ای این نقلها نیز شخصی به نام فرج به فضالة این روایت را از ابوخالد افریقی نقل میکند. فرج نیز متوفّای ۱۷۷ است و معمولا در رجال عامه توثیق شده هر چند گاهی به دلیل شاید همین روایات که آن را مناکیر میدانند بر او قدحی هم وارد کرده اند ولی کسی نسبت کذب نداده. 🔹بر اساس اسانید ابن عساکر حدّ اقل سه نفر مختلف از فرج بن فضالة در همان نیمه ی دوم قرن دوّم این حدیث را نقل کرده اند که: احمد بن عبد الاعلی شیبانی، یزید بن هارون و حکم بن موسی هستند که رجالی شناخته شده و قابل اعتماد در فضای حدیثی عامه هستند. لذا میتوان نتیجه گرفت این نقل در نیمه ی دوم قرن دوم به عنوان روایتی از ابو خالد افریقی در دنیای عامه وجود داشته هر چند به مرور به دلیل اینکه سندی برای آن نداشته اند آن را از تراث حدیثی عامه حذف کرده اند. 👈در هر حال این حدیثی که از ابوخالد افریقی نقل کرده تقریبا همان است که در امالی شیخ مفید آمده و مرحوم کلینی در کافی آن را تقطیع کرده است. 👈عمده در این حدیث همان ابوخالد افریقی است که معاصر امام صادق علیه السلام و عالم آفریقا است. 👈ابو خالد افریقی این روایت را مستقیم نقل میکند و به پیامبر صلی الله علیه و آله نسبت نمیدهد. 🔹در مورد ابوخالد نیز باید دانست که او را از کبار اتباع التابعین و از معاصرین امام صادق علیه السلام دانسته اند که ساکن افریقیه بوده و در ۱۵۶ یا بعد از آن فوت شده است. 👈البته ظاهرا وی از معمّرین نیز بوده است. او را معمولا توثیق کرده اند هر چند مانند ابن حبان و دارقطنی او را اهل تدلیس دانسته اند و برخی مانند یحیی بن معین و ابن حنبل و نسائی هم او را تضعیف کرده اند که مرادشان از تضعیف معمولا در استانداردهای حدیثی است نه در صدق و کذب. 👈وی قاضی و عالم مغرب دنیای اسلام در شهر قیروان بوده که زمان مروان حمار به قضاوت منصوب شده بود. 👈این مقدار از تواریخ قابل استفاده است که در زمان بنی العبّاس برای بیعت یا برای تظلّم از برخی حکّام منطقه ی خود به عراق آمده است. 👈ولی در طبقات اساتید او امام صادق علیه السلام و یا شخصی از ائمه علیهم السلام ذکر نشده اند و همچنین موطن و محلّ تحصیل او نیز در همان آفریقا بوده و در مدینه نبوده است. 👈لذا به نظر میرسد اگر وصول این نقل را به او بپذیریم وی از طریق دیگری این مضمون را میدانسته و اسانید این روایت در دنیای حدیثی عامه حفظ نشده است. 👈شاید هم در ایّام حج و یا زمانی که برای دیدن سفّاح و منصور به بغداد و کوفه آمده بوده با امام صادق علیه السلام یا برخی از شیعیان دیداری داشته و این مضمون را شنیده باشد که در هر حال احتمالی است. 👈زیرا امام صادق علیه السلام نیز چند بار و شاید چند سال در حیره و عراق در زمان سفّاح و منصور حضور داشته است. یعنی همان زمانی که ابوخالد افریقی نیز به آنجا آمده بوده است. 👈در هر حال میتواند تأییدی برای صدور این روایت در دنیای حدیثی شیعه لحاظ شود. هر چند روایات او در دنیای عامه معمولا به خاطر غرابتش مورد اتّکا نیست؛ عمده دلیلش هم این است که نیاز خاصی به روایات او نمیدیده اند. 🔹فقط امری که مقداری غریب به نظر میرسد آن است که نقل عامه شباهت غریبی به نقل امامیه دارد. معمولا در چنین احادیثی انتظار چنین درجه از شباهت نمی رود! 👈شاید بعید به نظر برسد که چنین حدیث زیبا و نسبتا طولانی ای با چنین درجه از سلامتی در طرق عامه تنها در آفریقا به دست ابو خالد افریقی رسیده باشد. 👈به نظر حقیر احتمالا وی این حدیث را یا از امام صادق علیه السلام و یا از برخی از شیعیان حضرت شنیده است. شاید به خاطر همین باشد که ابوخالد سندی برای این نقل ذکر نکرده و آن را مستقیم و بدون استناد به پیامبر صلی الله علیه و آله نقل کرده. 👈شاید به دلیل چنین روایتهایی در تراث حدیثی او بوده که در دنیای عامه او را صاحب مناکیر دانسته اند! در هر حال این قسمت را چندان نمیتوان روشن نمود. 🔸«خلاصة البحث»🔸 خلاصه ی بحث سندی این روایت آن است که به خوبی میتوان ریشه ی این حدیث را در نیمه ی دوم قرن دوّم هم در دنیای حدیثی عامه و هم در دنیای حدیثی امامیه مشاهده نمود. در این مقطع زمانی خاص که تحقیق آن سرنوشت این نقل جالب توجّه را نشان میدهد یونس بن عبدالرحمن این نقل را از سعدان بن مسلم از امام صادق علیه السلام از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل میکند. 👈در همین زمان، روات عامه این روایت را از فرج بن فضالة از ابو خالد افریقی نقل میکنند. میتوان نقل عامه را تأییدی برای روایت سعدان بن مسلم گرفت. 👈با توجّه به مجموع آنچه گفته شده به نظر میرسد میتوان به این حدیث اطمینان کرد. یا به واسطه توثیق راوی یعنی سعدان بن مسلم و یا به واسطه توثیق مرویّ یعنی خود روایت به واسطه تأییدش با قرائن. 👈لذا میتوان با اطمینان به بحث از دلالتهای متنوع به ودیعه گذاشته شده در این روایت نورانی پرداخت.