eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
904 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈بعد از رسیدن به فهم دینی مسأله ی اصلی ابلاغ و انذار است. ابلاغ و انذار ادبیات دیگری میطلبد! علم دیگری نیاز دارد. نیازی به استدلال و استنباط ندارد. عمده وسیله اش بلاغت کاربردی و توصیف است. 👈هوش تبلیغی میخواهد! مخاطب شناسی و زمان شناسی میخواهد! اطلاعات فراگیر و عمیق در همه ی عرصه های دینی میخواهد! یک توصیف گری قوی میخواهد. یادگیری روش اقناع، اسکات، خطابه و روضه خوانی میخواهد. 👈آیا اینها را به طلاب یاد میدهند؟! آیا در دروس حوزوی کاری برای تبلیغ انجام میدهند؟! قسمت نخست آیه ی نفر اجتهاد است ولی قسمت دوّم آن که دیگر تبلیغ است. 👈ولی علوم حوزوی عمدتا برای قسمت نخست طرّاحی شده است. گویا تبلیغ نیاز به دانش خاص یا مهارت خاصی ندارد! در صورتی که همه میدانیم اینطور نیست. ✋بلکه اساسا میتوان گفت یکی از دلایل تورّم و افسارگسیختگی علومی مانند علم اصول همین است که از ضرورت تبلیغ غفلت شده است. 👈قسمت دوّم بودن تبلیغ در آیه ی نفر به معنای نوعی غایت بودن آن است. اگر تبلیغ در جایگاه مناسب خود قرار میگرفت خودش تأثیر شایانی در همان قسمت اوّل داشت. 👈افرادی که از همان ابتدا با عالم تبلیغ دست و پنچه نرم میکنند نحوه ی درس خواندن و امیال و افکارشان هم متفاوت میشود. اولویتهایشان تفاوت میکند. البته گاهی آسیبهایی هم دارد ولی فعلا کاری به آنها ندارم. ⚪در کتابخانه منزل توجّهم به یک کتاب خاصی معطوف شد. برای یکی از علمای قبل بود و مجموعه آثار ایشان چیزی بیش از ۲۰ جلد بود. اینها را باز میکردم و عمدتا در فن اصول و فقه و حواشی فلسفه و مانند آن بود. 👈همینکه اینها را تورّق میکردم به این فکر میکردم واقعا بسیاری از اینها فقط به درد همان فضای حوزه میخورد و به درد مردم نمیخورد! به تعبیر متعدی نیست بلکه لازم است! 👈مثلا اگر کسی به اینها مسلّط شود در تبلیغش چقدر مؤثّر است؟! البته محتوای متقن به او میدهد ولی تبلیغ خیلی چیزهای ضروری دیگر هم لازم دارد. 💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد که ما برای تبلیغ به چهار سنخ دانایی نیاز داریم: «دانایی صناعتی، حکمتی، معرفتی و عملیاتی» ✅یکی دانایی صناعتی که همان چیزی است که ما در حوزه ها تقریبا همه ی وقتمان را به آن اختصاص میدهیم. همان دقایق استدلال و استنباط و فهم متن در اصول و فقه و فلسفه و ادبیات و رجال. ✅دیگر دانایی حکمتی که همان چیزی است که از سنخ سخنهای عمیق و صحیح و حکیمانه است. همان چیزی که عمل به آن باعث سعادت انسانها میشود. همان تسلّط واقعی به آیات قرآن کریم و روایات به شکل بررسی شده و متقن. متأسّفانه نوعا حوزه های ما این حوزه ی بسیار مهم را به فعالیت شخصی افراد سپرده است. ✅و سوّم هم دانایی معرفتی که همان چیزی است که از سنخ تحلیل و اطلاعاتی در عرصه های مختلف علوم بشری و انسانی با گرایش دینی است. این که ما واقعا در آن ضعف مفرطی داریم. امروزه با توجّه به گسترش سواد و دانایی در بین مردم این نوع دانایی به شکلی یکی از ضرورتهای ما شده است. دیگر مثل قدیم با طبقه عوام مواجه نیستیم. با قومی مواجه هستیم که اگر بخواهیم با لسان آنها تبلیغ کنیم باید در سطح آنها بتوانیم بیاندیشیم و پاسخ پرسشهای چنین ذهنهایی را بدهیم. ✅و چهارم هم دانایی عملیاتی که همان نوع دانایی خاص فرآیند تبلیغ مانند مخاطب شناسی و آشنایی عملی با فنون تبلیغ و ظرافتهای آن و همچنین تنظیم و تنسیق داناییهای دیگر در جهت تبلیغ به شکل مطلوب است. 👈یکی از مشکلات جدّی ما در امر تبلیغ آن است که هر چند در دانایی صناعتی توانمندی بالایی پیدا کنیم در دانایی حکمتی، معرفتی و عملیاتی مشکل داریم. ✋به راستی اگر شخصی به درجه ی اجتهاد برسد میتواند از پس تبلیغ در یک دانشگاه و یا حتی یک روستا بی آید؟! هیچ تضمینی نیست. 👈توقّعی هم نیست. زیرا اصلا شغلش طوری است که گویا قرار نیست تبلیغی بکند! برای آن ساخته شده که استفتاء فقهی کنند و او نیز اجتهاد کند. علم کلامی هم که گاهی به شکل شبه تزیینی میخوانند به نوعی تاریخ کلام بیشتر شباهت دارد تا کلامی متناسب با عصر حاضر! 🔴اما راهکار چیست؟ یکی آنکه طلاب از همان سالهای ابتدایی کم کم به شکل برنامه ریزی شده گاهی به شکل کار آموزی وَر دست برخی مبلّغین به مناطق یا دانشگاه ها و مدارس اعزام شوند. از نزدیک آشنا شوند. یک تأثیر مهمی روی روان و اندیشه و مطالبات و مهارت آموزی او میگذارد. 👈دیگر اینکه به شکل هوشمندی در تدوین متون درسی حوزوی بازنگری شده و صرفا غایت این کتب اجتهاد نبوده و دورخیز آن را تبلیغ نیز قرار دهند. البته این بحث بسیاری دارد. 👈همچنین به غنی سازی اطلاعاتی ذهن طلاب نسبت به سطحی از آگاهی های نوین دانشهای بشری هم اهتمام ورزیده شود. انس با قرآن و روایات به نیّت استفاده عملیاتی از آن در تبلیغ مورد تأکید و برنامه ریزی قرار گیرد.
👈همچنین نباید از ظرفیّت بزرگ مؤمنین مستعدّ و علاقه مند به علوم دینی که حوزوی هم نیستند در امر تبلیغ غفلت کرد. بسیاری از آنها از توان مندی های بسیار قابل توجّهی برخوردار هستند که میتوان با برگزاری دوره هایی مانند طرح ولایت برای آنها انتظار سطحی از کمک تبلیغی را از آنها نیز داشت. ⚪گاهی به این فکر میکنم که ای کاش ما در عرض این حوزه ی موجودمان چند حوزه ی دیگر که رقیب آن در دین شناسی باشد هم میداشتیم. این حوزه ی موجود که خود ناکامی هایی نیز در اهدافش بعضا داشته است خیلی خود را بی رقیب معرّفی نکند! گمان نکند حق مطلق است و چون چیزی غیر از این حوزه با هدف فهم برتر قرآن و سنت پدید نیامده پس نمیتوانسته پدید بیاید! 👈البته منظورم هرگز به معنای بی تقوایی در برداشتهای دینی و بی ضابطه شدن فقاهت و... نیست. بلکه نحله های فکری متنوّعی است که هر کدام بر اساس نصحوا للّه و رسوله تلاشی در خور در نفر علمی و تبلیغ داشته باشند. 👈آنگاه دستمان خیلی بازتر بود. اگر حوزه ی اخباری به شکلی رقیب حوزه ی اصولی است خیلی صور مفروض دیگر هم امکان تحقق داشت. 👈به عنوان نمونه هر چند مدارسی مانند مدرسه امام خمینی مرحوم آیت الله مصباح خودش را چندان رقیب حوزه علمیه نشان نداد ولی توان آن را داشت و دارد که با مقداری بازنگری یک حوزه ی رقیب برای حوزه ی موجود باشد. 👈حالا این بحث سر درازی دارد. ان شاء الله حوزه های علمیه بیش از پیش در انجام وظایف خطیرشان موفّق و مؤیّد باشند.
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۵) «تحلیلی از روایت علیکم بدین العجائز» «دینداری وجودی» 🔵یکی از جملات بسیار مشهور در فضای اسلامی که به یکی از روایات متداول در افواه عامه و خاصه تبدیل شده است جمله «علیکم بدین العجائز» میباشد. دعوت به التزام به دین پیرزنان! از همان قرون اوّلیه اسلامی تا کنون همواره مورد توجّه طوائف فکری مختلف بوده است. 👈برخی نیز در اسناد آن تشکیک نموده و یا برای پشتوانه سازی برای آن روایاتی دیگر مانند: «إذا كان في آخر الزمان واختلف الأهواء فعليكم بدين أهل البادية والنساء» به جای آن با سندهای دیگر ذکر کرده اند. 👈فعلا کاری به بررسی سندی آن نداریم. تأثیر گذاری واقعی این روایت از بحث سندی هم گذشته و به متنی باز برای نزاع تفاسیر محتمل تبدیل شده است. ⚪این جمله به خودی خود چقدر قابل دفاع است؟ معمولا از دیرباز این نقل را یکی از ادلّه اکتفاء به تقلید و جواز ترک نظر و یا وجوب آن مطرح نموده اند. برخی با آن به نکوهش علم کلام و فلسفه پرداخته اند. 👈برخی نیز مراد از آن را ترک تعمّق در نظر دانسته اند. برخی نیز معنای آن را کفایت استدلالهای ارتکازی یا اجمالی برای دینداری دانسته اند. 👈گاهی نیز مراد از آن را صرفا در فروعات دینی مطرح کرده اند. یک اندیشه ی دیگر هم در تفسیر این جمله آن است که مراد تفویض امر به خداوند متعال و انقیاد دینی است. 👈قولی دیگر هم این است که مراد مدح یقین و رسوخ عقیده است. همان چیزی که عادتا در دینداری انسانهای ساده ای که عمری در عالم دینی زندگی کرده اند و پیر شده اند بیشتر دیده میشود.
👈مولوی نیز در مثنوی برداشتی باطنی از آن ارائه نموده و مراد از عجائز را افرادی میداند که به فقر وجودی و عجزشان توجّه وجودی پیدا کرده اند! 👈برخی نیز مراد را انسانهایی میدانند که عاجز از توانایی های ذهنی قوی هستند. غزالی نیز در احیاء العلوم مراد را صرفا در اکتفاء به تقلید ندانسته و معنای این جمله را تقلید و اشتغال به اعمال خیر میداند. یعنی این اشتغال عملی به خیرات نیز در آن ملحوظ است: 📖«هو تلقى أصل الإيمان وظاهر الاعتقاد بطريق التقليد ، والاشتغال بأعمال الخير». 👈مرحوم ملاصدرا نیز در آثار خود مخصوصا کسر اصنام الجاهلیة مراد را ضرورت حدّ شناسی و اکتفاء کردن برخی افراد ناتوان از سلوک وادی حقیقت به این درجه ی ناقص از دینداری میداند که بیش از آن باعث ضلالت آنها خواهد بود! 📖«غاية عرفانكم و قصارى إيمانكم أن تؤمنوا بالغيب إيمان الأكمه بحقيقة الألوان و عرفان العنّين كنه لذّة الوقاع مع النّسوان، إيمانا مركّبا من خيالات و مشوبا بتمثيلات بعيدة عن كنه الأمر و ماهيّته، لا عن مثاله و عنوانه» 💡به ذهنم خطور کرد میتوان معنای دیگری برای این جمله دنبال نمود. اصلا گویا ربطی به عالم ذهن و مفاهیم ندارد و مراد نوعی دینداری وجودی است. ندیدم تا کنون اینگونه به این نقل نگاه شود. در هر حال ورای صحت و سقم این تفسیر اصل مطلب ارزش طرح دارد. 🔸«دینداری وجودی»🔸 شاید بتوان این نقل را در سایه تفکیک بین دو نوع دینداری به شکل قابل دفاعی معنا نمود. تفکیک بین دینداری وجودی و دینداری مفهومی. دین عجائز کنایه از آن دینی است که به جای پرداختن به مفاهیم و امور انتزاعی در خارج به شکل واقعی و بی پیرایه با مقولات دینی ارتباط حضوری و وجودی برقرار میکند. 👈گویا دین انسانهای درس نخوانده و أمّی است. دین آنهایی که در حجاب مفاهیم نیستند. مراد این نقل هم لزوما کوبیدن و نکوهش دین مفهومی نیست. بلکه مرادش آن است که اصل دین و دینداری همان دینداری وجودی است. 👈همان دینداری که با فطرت انسانها گره خورده و مبتنی بر روشن شدن چراغ فطرت انسانها و ازدیاد هدایت قلبی است. همان نوع دینداری که قرآن و روایات منادی آن است. ✅دینداری وجودی از سنخ دارایی است نه صرف دانایی؛ لزوما از سنخ یک دین مفهومی نظام مند با مباحث هستی شناسانه و الهیاتی مبتنی بر استنتاجات برهانی و علمی نیست. 👈همان چیزی که ضرورتا ساختاری مبناگرایانه دارد که برخی ضروری و برخی نظری باشند. همان باورهای صادق موجّه! ✅از سنخ تلاشهای ذهنی غایبانه برای اثبات خدا و اوصاف و مباحث علمی اینچنینی نیست که با بستن کتاب هم تمام شود و مخصوصا دانشمندان و فلاسفه باشد. 👈اینطور نیست که درک آن منوط به عقل برهانی و ساختارهای ریاضی وار باشد. محصول معرفتی حسابگرانه نیست. وقتی اینچنین نیست دشوار هم نیست. آسان است. 🔹مگر ما وقتی در این عالم به دنیا آمده و با خانواده و اشیاء پیرامونی و جامعه و جهان آشنا شده ایم لزوما برای زندگی کردن فلسفه ای برای آنها یاد گرفته ایم؟! آنها را اشیائی دَم دستی و زنده دیده و با آن ارتباطی وجودی و مبتنی بر نیازهایمان با همان عقل معاشمان برقرار کرده ایم. آیا برای ارتباط وجودی با جامعه و جهانمان معطّل تلاشهای سنگین فلسفی و طبیعی و علمی میشویم؟! در مقولات دینی هم همینطور است. 🔴دین وجودی یعنی آن جهانی که تو میبینی چیزهای بیشتری هم در آن وجود دارد. با آنها هم باید ارتباط وجودی گرفت. این فلسفه های منسجم و الاهیاتهای منسجم تلاشهای مفهومی بعدی برای کشف صورت بندی حاکم بر آن است ولی خودش همان حقائق وجودی حیّ و حاضر است. همان که در عالم مفاهیم نباید به دنبالش بوده و در عالم خارج است. باید با آن زندگی کرد! 👈همان که صفر و یکی نبوده و قابل ازدیاد و تشکیکی است. دینی است که میگوید اگر همین الآن زید و عمرو و جبل و شجر و آثار آنها را میبینی اسماء و صفات خدا و آثار ملائکه و شیاطین را هم ببین و مبدأ و منتهی را هم ببین. 👈اینها هم دیدنی است. برای اینها هم حساب باز کن. بدان عالم صاحبی دارد. واقعا روزی دست خداست. واقعا در عالم چیزهای بیشتری از آنچه یک انسان دنیا پرست میبیند وجود دارد. آنها را هم ببین. ✅ایمان داشته باش یعنی چه؟! یعنی همانطور که به وجود زید و آثار وجودی او ایمان داری به وجود خدا و ملائکه و آخرت نیز ایمان داشته باش. اینها هم هستند. 👈مقولات دینی چیزهایی در کتابها و افسانه ها و از سنخ مفاهیم و استدلالها و... نیستند. از سنخ وجودهای مفهومی غایب نیستند. ✅واقعا در خارج هستند و دمادم آثارشان به ما میرسد. ارتباطی حضوری و تخاطبی و دَمِ دستی میتوان با آنها داشت. دین وجودی دینی است که گرم است. زنده است. در آن میشود دعا کرد! مناجات کرد! گریه کرد! اساسا دعا یعنی همین ارتباط حضوری.
🔻در همین فضای دین وجودی است که مفاهیمی کانونی مانند ایمان و عمل صالح و اخلاص و تقوا برجستگی خاصی پیدا میکند. همان مفاهیمی که در دین مفهومی در کانون توجّه نیست🔺 ✔دینداری وجودی از احساس بندگی شروع شده و تا جایی ادامه می یابد که وحدتی مطلق بر عالم را انسان به شکل حضوری درک کند. تا آنجا که به مراتب عالی یقین و فنا دست پیدا میکند. ⚪وقتی اصل دین از سنخ دینداری وجودی بود دیگر لازم نیست معرفت مفهومی چنین متدیّنی نیز به اندازه معرفت وجودی اش باشد. گاهی تبیینی که از درکش می آورد به اندازه ی درک وجودی اش نیست. ولی عمده همان درک وجودی است. البته خودش نوعی نقص است ولی در هر حال اصل نیست. 👈لذا نباید گمان کرد که دین مردم باید لزوما از سنخ استدلال باشد. تلازمی میان درک یک پدیده و توان خودآگاهی علمی و تبیین دقیق آن نیست. علم چیزی است و علم به علم چیز دیگری است. 👈از همینجاست که نمیتوان ایمان را منوط به عقایدی استدلالی استنباطی نمود. از همینجاست که در اسلام آوردن همان شهادتین کفایت میکند. سپس عمده همان باور درونی است. 👈اساسا میزان دارایی دینی انسان به اندازه ی دینداری وجودی اوست. دینداری وجودی نیز از سنخ باور و رفتار است و با اطلاعات زیاد به دست نمی آید. بلکه مستلزم نوعی فهم عمیقتر و تفقّه وجودی و نه تفقّه مفهومی در دین است. همان فقهی که آن اعرابی از شنیدن آیه ی (و من یعمل مثقال ذره ...) پیدا کرده و حضرت فرمود: (انصرف الرجل فقیها) 👈یک نوع تفکّر حضوری معنا یاب بر آن حاکم است. نه یک تفکّر محاسبه گرایانه ریاضی وار! همان سنخ تفکّری که: 📖«الذين يذكرون الله قياما وقعودا وعلى جنوبهم ويتفكرون في خلق السماوات والأرض ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار» و یا: «أولم يتفكروا في أنفسهم ما خلق الله السماوات والأرض وما بينهما إلا بالحق وأجل مسمى». 👈همان نوع دینداری که از این سنخ است که: 📖«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ بَلِّغْ‏ بِإِيمَانِي‏ أَكْمَلَ الْإِيمَانِ، وَ اجْعَلْ يَقِينِي أَفْضَلَ الْيَقِينِ، وَ انْتَهِ بِنِيَّتِي إِلَى أَحْسَنِ النِّيَّاتِ، وَ بِعَمَلِي إِلَى أَحْسَنِ الْأَعْمَال‏». 👈همان دینداری است که جنس عقلش از نوع تفکّر حضوری و وجودی است: 📖«قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ‏ إِلَى‏ بَابِ السَّلَامَةِ وَ دَارِ الْإِقَامَةِ وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ وَ أَرْضَى رَبَّه» 👈آری دینداری وجودی آغاز راهی است که پایان آن فناست! 🔹همچنین باید بین دو سنخ از دین مفهومی تفکیک نمود. دین مفهومی نظام مند و دین مفهومی عوامانه. دین مفهومی عوامانه همان تلاشهای ذهنی مؤمنینی است که سعی میکنند درکهای وجودی دینی خود را در قالب مفاهیمی منسجم بیان کنند. 👈چنین دینی دیگر آن انسجام و مبناگرایی دقیق را ندارد هر چند از انسجام گرایی نسبی برخوردار است. تبار دیگری است. 👈همان مقدار تلاش عرفی مفهومی است که به شکل طبیعی برای دینداری وجودی لازم است. کار را راه می اندازد. ⚪دین مفهومی نظام مند در تاریخ اسلام خودش به دو شاخه ی دین مفهومی فلسفی و دین مفهومی کلامی تقسیم شده است. در هر حال دین مفهومی خودش قابل تقسیم به دین مفهومی عوامانه، کلامی و فلسفی است. 👈از این میان دین مفهومی عوامانه خیلی بوی دین وجودی را میدهد. ولی آنچه هست همان حقیقتی است که به آن ایمان می آوریم. نباید آن را همواره مساوی آن تلاشهای مفهومی بدانیم که با تغییر آنها گویا آن حقائق هم تغییر کند. 🔻با توجه به آنچه گذشت دین وجودی در برابر دین مفهومی است و دین مفهومی خود میتواند عوامانه یا کلامی یا فلسفی باشد. لذا نباید دین وجودی را همان دین عوامانه دانست! دین وجودی همان طریق بندگی است که انتهای آن هما چیزی است که سر از فنا که بالاترین درجه ی بندگی است در می آورد🔺 ✋✋البته منکر فوائد دین مفهومی نیستیم. بلکه گاهی آثار بسیار عمیقی در دینداری وجودی انسان و کیفیت آن میگذارد. برای آن زمینه سازی میکند. علم است دیگر. جلوی شبهات را میگیرد. جلوی شیّادها را میگیرد. ادّعاهای باطل را رسوا میکند. منکر این نیستیم که حقیقت آن چیزی که متعلَّق دین وجودی قرار گرفته فلسفه ای قویم و قابل استنباط داشته باشد.
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۶) «تنظیم باد» «کوچکهای بزرگ!» «ضرورت تدوین علم تکنیکهای سلوک» 🔵مدّتی بود برخی چرخهای خودرو کم باد شده بود. در بزرگ راه بیشتر خودش را نشان میداد. عدم توازن باد چرخها باعث شده بود ماشین روان حرکت نکند. کرخت باشد. در سرعت بالاتر مقداری بلرزد. در هر حال پس از مدّتها که پشت گوش می انداختم جایی رفتنم تا باد چرخها یا همان لاستیک را تنظیم کند. 👈یک نوجوانی آمد زحمتش را کشید. خیلی محل نمیگذاشت! تمام که شد مبلغش را حساب کردم و همان قدر هم به این نوجوان انعام دادم! 👈مبلغ زیادی نبود ولی اثر زیادی داشت. خوب است گاهی حتّی المقدور یک انعامی بدهیم. صدقه خوبی است. از آن صدقه هایی است که هم به دهنده اش میچسبد و هم به گیرنده اش! نوعی فضل است. 😢گفتم خدایا عملی که نداریم! تو هم همینگونه از فضلت به ما ببخش! آن هم نه اینقدر اندک که من فضل کردم! به اندازه ی خودت فضل کن! به اندازه ای که تو اهلش هستی ببخش نه به آن اندازه ای که ما اهلش هستیم! دولت آن است که بی خونِ دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغِ جَنان این همه نیست بر لبِ بحرِ فنا منتظریم ای ساقی فرصتی دان که ز لب تا به دهان این همه نیست دردمندیِّ منِ سوخته زار و نَزار ظاهراً حاجتِ تقریر و بیان این همه نیست 💡بگذریم! همینکه سوار خودرو شدم دیدم دیگر روان حرکت میکند. همانجا به ذهنم خطور کرد باد لاستیک هم خودش برای خودش کسی هست ها! شخصیتی دارد! مسأله ای است! غروری دارد! میتواند حسابی برایمان فخر فروشی کند!
👈ما چقدر دست کمش میگیریم! اصلا به حسابش هم نمی آوریم! اصلا در عرض قیمت دیگر اجزاء خودرو قیمتی ندارد. ولی اگر نباشد بهترین خودرو دنیا هم داشته باشیم و بهترین لاستیک دنیا باز هم فائده ای ندارد! 👈اصلا گویا زبان حالش این بود که باد چرخ یک طرف کل ماشین یک طرف دیگر! ولی آیا واقعا میتوان گفت که باد لاستیک از خود لاستیک مهمتر است؟! 👈آیا میتوان گفت باد لاستیک از موتور خودرو مهمتر است؟! آیا میتوان گفت باد لاستیک از بنزین خودرو مهمتر است؟! و... . 🔹دیدم اصلا اینها اموری قابل مقایسه نیستند تا بتوانیم بگوییم کدام مهمتر است. هر کدام اگر نباشد خودرو دیگر قادر به حرکت نیست. اگر هدف از خودرو حرکت کردن به شکل مطلوب است پس همه ی اینها به یک اندازه ضروری است. هر چند قیمت یکی نسبت به دیگری اصلا به حساب نیاید! 👈باد لاستیک از طرفی اصلا مهم نیست و از طرفی کاملا مهم است. از طرفی اصلا قیمتی ندارد و از طرف دیگر کاملا قیمتی است. 💡به ذهنم خطور کرد که باد لاستیک یعنی ما امور ریز و کوچک را از یاد نبرید! ما در جایش خیلی هم اهمیت داریم. ضروری هستیم. 💡ما را ببینید و مراقبمان باشید! اگر نباشیم باد توهّمتان از اینکه ما اهمیتی نداریم خالی میشود! تازه میفهمید نه انگار یک حقائق دیگری هم در کار است. 👈حالا اینجا در مورد باد گفتم! آبش هم همینطور است! اگر رادیاتور آب نداشته باشد که باز نه تنها در نهایت خودرو را متوقّف میکند بلکه به موتور هم آسیب میزند! ✔آری رفقا برخی کوچکها در وقت خودش خیلی هم بزرگ هستند. کوچکهای بزرگ! بسیاری از ما وقتی دقّت کنیم مشکلمان در همین کوچکهای بزرگ است. ولی به دلیل همان مغالطه ی لحاظ نکردن کوچکها کارمان به سامان نمیرسد! اینها را باید با عینک دیگری ببیند و تشخیص بدهند. ⚪گاهی برخی را میبینیم همه چیز برای رشد دارند ولی مشکلشان آن است که دوستانشان بد هستند! یا مثلا زیاد میخورند یا زیاد حرف میزنند! یا مثلا چشمشان را کنترل نمیکنند! یا مثلا یک تصدیق اشتباه در کلّه شان فرو رفته! باید تصدیق درمانی شوند! یا یک تصدیق را ندارند. 👈مثلا بسیاری چوب بی توجّهی به این کوچک بزرگ را میخورند که راه کمال انسان راه تدریج است. برخی چوب این را میخورند که عالم بر اساس اسباب و مسبّبات است و همینطور ... ✋بله خیلی مسائل اساسی و سنگین برای رشد لازم است. اموری مانند علم و همّت و شرایط مساعد و... . ولی گاهی با وجود همه ی اینها باز حرکتی نمیبینی! اگر اینطور بود سریع مراقب این کوچکهای بزرگ باش! 🔹درست است که در یک خودرو مهمترین جایش موتور است. ولی بقیه جاها هم سر جای خود ضرورت دارد. مکانیک خوب یا یک راننده ی خوب فقط به موتور یا بنزین که نگاه نمیکند! همه را با هم میبیند! گاهی یک قطعه ی ریز خودرو را از کار می اندازد! 👈ببین لاستیک دارد؟ اگر دارد باد دارد؟ ترمز دارد؟ فرمان دارد؟ دنده دارد؟ نشتی ندارد؟! 🔴آدمی در معالجه ی حالات خودش باید خودش طبیب خودش باشد. کتاب معالجه هم همین قرآن و سنّت است. حالا اگر هم خواست به طبیبی مراجعه کند استاد اخلاقی را لحاظ کند که در فن خودش حاذق است. فقط خودش خوب نباشد یا کلّیات را خوب بداند! در تطبیق کلّیات بر جزئیّات و تجزیه و ترکیب موارد مختلف و حدس بالینی قوی باشد. 👈بسیاری به خاطر همین آسیب دیده اند! بفهمند بابا این شخص چوب غرورش را میخورد! دیگری چوب جهلش را! دیگری چوب شهوتش را! دیگری چوب حرصش را! و... 👈وقتی این شخص سخنرانی یا وعظ میکند طوری حرف بزند که به درد انسان بخورد! بداند مشکلات یک انسان در چیست! 🔹معمولا برخی طلاب مدّتی نزد کسی میروند و او هم یک فرمول و روش یا چند فرمول را میخواهد به همه تعمیم دهد! بعدش هم که جواب نداد با زبان بی زبانی گاهی تهمت میزند که مشکل حتما از خودت است و استعداد نداری! 👈رفقا بسیاری هر چند انسانهای شریفی هستند ولی اصلا مکانیکهای خوبی نیستند! شریف بودنشان همین است که راننده خوبی هستند و اجمالا کارهایی در مکانیکی بلدند. ⛔همین رشد نکردن زیر دست ایشان باعث نا امیدی مضاعف برای شخص میشود. گاهی خودش مانع شیطانی بزرگی میشود. 👈گاهی آدم برایش جالب است که چرا این استادها اصلا در استادی خودشان شک نمیکنند؟! مدام در استعداد شاگردشان شک میکنند! شاید هم میکنند و به ما نمیگویند!😄 ⚪میدانید چرا این را میگویم؟! برای اینکه اینها هم لازم است مدام بر دانششان بیافزایند. بخشی از مشکل ما به خاطر ضعف این بزرگواران و تلاش بیشتر نکردن در علم و تجربه شان است. اینها هم بر اساس علم و تجربه شان کار میکنند. پس باید بر علم و تجربه شان بیافزایند. ابعاد مختلف انسان را بشناسند. مزاجها را بشناسند. روشهای جدید استنباط کنند! 👈اگر خودشان طور خاصی رشد کرده اند یا استادشان به آنها دستورهای خاصی داده دلیل نمیشود که همه یکجور باشند!
👈مثلا چه اشکالی دارد ۲۰ روش برای نفی خطورات داشته باشند. هر کسی طوری است. یا برای انسانهای مختلف راهی داشته باشند. 👈همه را با یک چوب نرانند! برخی را با فکر! برخی را با ذکر! برخی را با دعا!٫ برخی را با مراقبه! برخی را با نوعی اخلاق فتوّت و جوانمردی! برخی را با نوعی خدمات اجتماعی و تقوای شغلی و عمل صالح! و... به خدا وصل کنند! 👈قرآن کریم برای نجات، سعادت و وصل شدن انسان به حقیقت راه های مختلفی بیان فرموده! تا آنجا که از آن اقصای مدینه و جایی که کسی گمانش را نمیکرد با فرهنگ مردانگی کسی اهل نجات شد: (و جاء من اقصی المدینه رجل یسعی قال یا قوم اتّبعوا المرسلین) و یا عده ای با فرهنگ جوانمردی در بین کفر به سعادت رسیدند: (إنهم فتیه آمنوا بربّهم فزدناهم هدی) 👈یک راه دیگر وصول به حق هم حق طلبی و اهل حق بودن است. کسی که فطرتش را با این حماسه درونی در همه ی عرصه های علمی و عملی بیدار نگاه دارد تا به حق نهایی برسد. راه (یا بنی اصبر علی الحق و ان کان مرّا). 👈خوب عیب و هنر انسانها و توزین آن را بدانند؛ به قول قابوسنامه: «یک عیب باشد که صد هزار هنر بپوشد و یک هنر باشد که صد هزار عیب را بپوشد»! ⚪یکی از علومی که امروزه در این فن ضرورت دارد علم تکنیکهای اخلاقی و سلوکی است. نه عرفان نظری است و نه عرفان عملی! اصلا خوب است یک انسان خوش ذوق و کار کرده ای یک دوره این دستور العملهای نحله های مختلف را استقراء و دسته بندی کند. 👈تازه وقتی اینها را جلوی چشممان ببینیم میفهمیم خیلی چیزها را باید یاد بگیریم. افق دیدمان وسیع میشود! تازه میفهمیم در این تنوع ها و تعارضها امکان فکر و انتخاب و استنباط و بررسی هم هست. 🔹این کوچکهای بزرگ حکایت بسیاری دارند. برخی واقعا کوچک هستند که در عین حال در جای خودش چون ضروری هستند بزرگند! برخی هم واقعا بزرگ هستند ولی کوچک دیده میشوند! خیلی نقش اساسی دارند هر چند اصلا با بی تفاوتی دیده نمیشوند ولی اینها در واقع موتور حرکتند! مثلا توجّه به پیش فرضها در دانش مصداق کوچکهای بزرگ به معنای دوّم است. 👈در عرصه های مختلف علمی، معنوی، طبّی، سیاسی، فرهنگی، تربیتی، خانوادگی و... عدم توجّه به این کوچکهای بزرگ برایمان مشکل آفرینی کرده است. 👈میتوان در مورد آنها تأمّل کرد. بنده فعلا در صحنه ی برخی امور اخلاقی آن را مقداری برجسته کردم. ولی در همه عرصه ها هست. ✔فقط سر بسته خدمتتان عرض میکنم. حواسمان به ریز ریز احکام شریعت باشد. حواسمان به آیه آیه ی کلام وحی باشد. اینها دستورهای راهبردی است. نکند کوچکشان بدانیم! همه بزرگ اند! از حکمتی بی نهایت سر زده اند! 📖«إِنَّكَ قَدْ جُعِلْتَ‏ طَبِيبَ‏ نَفْسِكَ وَ بُيِّنَ لَكَ الدَّاءُ وَ عُرِّفْتَ آيَةَ الصِّحَّةِ وَ دُلِلْتَ عَلَى الدَّوَاءِ فَانْظُرْ كَيْفَ قِيَامُكَ عَلَى نَفْسِكَ»
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۷) «عمامه پرانی» «فتوکّل علی الله إنّک علی الحقّ المبین» «اللهم اغفر لقومی فإنّهم لا یعلمون» 🔵از صحن صاحب الزمان حرم حضرت معصومه سلام الله علیها به طرف حرم میرفتم. دیدم شخصی میان سال و محترم خودش را به من نزدیک کرد. به گمانم مسافر بود و اهل قم نبود. با محبّتی دلنواز گفت: «حاج آقا این روزها بیشتر مراقب خودتان باشید! ما هر چه داریم از برکت شماست!» 👈بنده هم تشکّر کردم؛ گویا به همین جریانات اخیر توهینها به لباس روحانیت اشاره میکرد. به همان شرذمة قلیلون فریب خورده و بعضا مغرض یا کینه داری که از بس شاذّند اینگونه در سیل محبّت مردممان به چشم می آیند! ✅گاهی چیزی به خاطر شدّت ظهور مخفی میشود و گاهی هم برعکس به خاطر شدّت خفاء ظاهر میگردد! ✅آری گاهی شاذّ بودن خودش باعث برجستگی میشود. تبار این نوع برجستگی را باید خوب درک کرد و آن را نوعی برجستگی روانی و نه واقعی دانست. ✅چون خیلی زننده و خلاف انتظار است برجسته است. گاهی نیز چون در عالم رسانه خیلی به چشممان می آورندش خیلی به نظر می آید. ✅فضای مجازی برخلاف عالم عینی قابلیت آن را دارد که یک چیز را هزار بار جلوی چشممان بیاورد و هزار چیز را یکبار هم جلوی چشممان نیاورد! همین باعث اشتباه ادراکی در ما میشود. جنگ ادراکی است دیگر! 💡با خود گفتم اگر این صحنه های معدود عمامه پرانی را همه میبینند خدایا چطور به اینها اینگونه صحنه ها را هم نشان دهیم! 👈چطور این سوز محبّت برادر عزیزمان را که با تواضعی لطیف میگفت: «هر چه داریم از برکت شما داریم» به دیگران نشان دهیم؟!
🔹این برادرمان میخواست به ما قوّت قلب بدهد. خدا خیرش بدهد. معلوم بود شعور و معرفت بالایی دارد. ولی با خود گفتم برادر عزیزم غصّه ما را میخوری؟! نگران نباش! مگر دیوانه ایم که بترسیم! قهر کنیم! زودرنجی کنیم! اینها صفات آنانی است که هنوز نمیدانند عالم چه خبر است! 👈مگر این آسمانها و زمینها و کهکشانها و دریاها و ... بیهود آفریده شده؟! این انسان بیهوده آفریده شده؟! انفجاری شده و ذرّات به تدریج به هم چسبیده اند و حالا ما کنار همیم؟! هیچ خبری در عالم نیست؟! عالم صاحبی ندارد؟! بی حساب و کتاب است؟! 👈نه داستان خیلی بزرگتر از این حرفهاست. برادر عزیزم این تکه پارچه ای که از سرمان پایین می افتد که غصه ای ندارد! خودش اگر مقداری زرنگ باشیم راهی برای تقرّب به آن نور آسمان و زمین است؛ او که عالم همه محضر اوست؛ همو که میشنود و میبیند! 📖«وَ تَوَكَّلْ عَلَى الْعَزيزِ الرَّحيمِ * الَّذي يَراكَ حينَ تَقُومُ * وَ تَقَلُّبَكَ فِي السَّاجِدينَ * إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ». 👈برادر عزیزم مشغول اینها نباش و مشغولة عن الدّنیا بحمدک و ثنائک باش! مشغول آن نور اوّل و آخر باش: سحرگاهان که مخمور شبانه گرفته باده با چنگ و چغانه نهادم عقل را ره توشه از می ز شهر هستیش کردم روانه سرا خالی است از بیگانه می نوش که جز تو نیست ای مرد یگانه 👈برادر عزیزم مصیبت آن است که یادمان برود ابدیّتی در پیش داریم! آن است که یادمان برود در این چند روز زندگانی داریم ابدیّت خود را میسازیم. 👈آن است که ندانیم که ما دیگر هستیم که هستیم که هستیم! دیگر نابودی نخواهیم داشت! دیگر آن قوچ مرگ و نیستی را ذبح کردند! 👈مسأله این است که ما آفریده شده ایم تا مسیر صعود به آن قلّه هستی و کانون نور و لذّت را با انتخاب و اختیار خود بپیماییم. آری مسأله این است که ما از او بوده ایم و به سوی او در حال حرکتیم! 👈مسأله آن است که آن نور آسمان و زمین و آن حقیقة الحقائق و آن کانون هستی بر اساس «إن کنّا لمبتلین» مرحله ای دیگر از آزمون ابتلایمان را آغاز کرده؛ به گردنه ای دیگر از صعودمان به قلّه ی سعادت رسیده ایم! ⚪️رفقا آماده باشید! گویا آن نور اوّل و آخر نظر لطفی به ما کرده است. گویا ورقی خورده و مرحله ای دیگر از آزمون ابتلاء آغاز شده! به گمانم قرار است مؤمنین دوره ای از مظلومیّت را تجربه کنند. کمر همّت را محکم ببندید و تنها به آن قلّه سعادت بیاندیشید. خدا را شکر که گویا لائق آزمونی بالاتر شده ایم. اگر پیروان حسین بن علی هستیم نه از مسلوب العمامه و الرداء شدن بترسیم و نه از تقدیم سر و انگشت و انگشتر! 👈گاهی خدا ما را با گرسنگی و گاهی خطر جانی و مالی و گاهی با ترس می آزماید! آیا صابریم؟! آیا یادمان میماند که به سمت او در حال حرکتیم؟! 📖«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ * الَّذينَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصيبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ * أُولئِكَ عَلَيْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ» 👈برادر عزیزم غصّه ما را نخور! اگر هم میخواهی غصّه بخوری غصّه قوممان را بخور! اینها که برخی نمیدانند! اینهایی که با لباس ما به شکل سختی در حال امتحان شدن اند! ان شاء الله سربلند بیرون بیایند! آن نور آسمان و زمین را از خود خشمگین نسازند. 👈ما که در میدان بوده ایم و هستیم و به فضل الهی خواهیم بود. توکّلمان به اوست! دلگرمیمان به آن است که آن حقیقت آشکار با ماست: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ». 🔴رفقا این بی محبّتی ها و جسارتها و یا بی منطقی ها و غوایتها خودش کید شیطان است! گاهی میخواهد با آن به دل مؤمنین شک بیاندازد! یک جسارت و یک صلابت و یک انکار قطعی پوشالی را در برابر منطق روشن ما ابراز میکنند که خودش برای بسیاری ممکن است شبهه آفرین باشد! 🔻آیا واقعا حق با من است؟! آیا همه ی حق با من است؟! آیا حقی که با من است اینقدر آشکار است؟! آری هم حق با توست و هم همه ی حق با توست و هم حقی که از آن دم میزنی خیلی هم آشکار شده است. مشکل از تو نیست! در راهت ذرّه ای شک نکن! انّک علی الحقّ المبین🔺 👈مسأله آن است که: 📖«إِنَّكَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتى‏ وَ لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعاءَ إِذا وَلَّوْا مُدْبِرينَ * وَ ما أَنْتَ بِهادِي الْعُمْيِ عَنْ ضَلالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ إِلاَّ مَنْ يُؤْمِنُ بِآياتِنا فَهُمْ مُسْلِمُونَ» 👈اینها مشکل از خودشان است! یا فطرت خودشان را کشته اند و یا پنبه در گوش و دست بر جلوی دیدگان نهاده و یا تصمیم گرفته اند حقیقت را نفهمند! اگر کسی سوادای حقیقت را نداشته باشد صوت زیبای منادی حق را نخواهد شنید! هر چند پیامی آشکار باشد.
⚪️از همینجاست که خداوند متعال پیامبرش را تسلّی میدهد که: «فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّكَ عَلَى الْحَقِّ الْمُبينِ» و بلا فاصله بعد از آن میفرماید: «إنّک لا تُسمِع الموتی ...»! یعنی ای پیامبر من نکند این درجه ی عجیب از انکار و لجاجت اینها در دل تو شکّی بیاندازد! نه! تو بر حقّ مبینی! داستان این است که تو با آنها امتحان میشوی و آنها با تو! 🔸«اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»🔸 آری برادر عزیزم اگر قرار است برای کسی غصّه خورده شود باید برای این عمامه پرانها غصّه خورد! اینها که اینگونه بد ابدیّتی برای خود رقم میزنند! واقعا دلها باید برای این بیچارگان بسوزد! 📖«وَ إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ‏ الذُّنُوبِ‏ وَ الْمَعْصِيَةِ وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُم‏». ⚪️در صحیح بخاری و همینطور صحیح مسلم روایتی از عائشه نقل کرده اند که در این زمینه تکان دهنده است. عائشه نقل میکند که به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گفتم آیا زمانی سختتر از جنگ احد بر شما گذشته است؟! حضرت هم در بیانی لطیف فرمودند بله آنچه از قوم تو به من رسیده سختتر از اینها بود! «لقد لقيت من قومك» 👈در ادامه حضرت میگوید سخت ترین جایی که بر من گذشت در یوم العقبة بود؛ آن وقتی که اسلام را بر ابن عبد یالیل بن عبد کلال عرضه کردم. طوری رد کرد که خیلی بر من سخت گذشت! 👈همینطور غصّه دار به راه افتادم تا به جایی رسیدم و سرم را به آسمان بلند کردم و دیدم ابری بر من سایه انداخته است! بهتر نگریستم دیدم جبرئیل بر آن ابر قرار گرفته و مرا صدا میزند! 👈گفت خداوند متعال سخن قومت را در مورد تو و ردّ کردن دعوتت شنید و فرشته ی کوه ها را فرستاده که به او اگر بخواهی دستور دهی تا این کوه های اطراف مکّه را بر سرشان خراب کند! 👈اینجا بود که حضرت فرمود نه! من امید آن دارم که خداوند متعال از اصلاب اینها انسانهایی موحّد و عابد بیافریند! 📖«بل أرجو ان يخرج الله من أصلابهم من يعبد الله وحده لا يشرك به» 🔹شبیه همین روایت را در اصل عاصم بن حمید حناط در اصول ستّة عشر دیدم که از ابو بصیر از امام باقر علیه السلام نقل میکند که فرشته ای نزد حضرت آمد و گفت من فرشته ی کوه ها هستم! پروردگارت سلام میرساند و به من دستور داده اگر بخواهی این کوه های اطراف مکّه را بر سرشان خراب کنم! در این نقل کلامی لطیف از حضرت نقل شده که فرمودند؛ نه! خدیا قوم من مشکلشان آن است که نمیدانند! 📖«جاء ملك الى رسول اللّه ص فقال يا محمد ان ربك يقرئك السلام و قد امرنى ان اطيعك و انا ملك هذه الجبال فان تشاء ان اطبق عليهم هذين الجبلين فعلت قال فقال رسول اللّه ص يا رب ان قومى لا يعلمون» 🔹در تنبیه الخواطر دیدم که زمانی اذیّت و آزار قریش بر حضرت زیاد شد و حتّی به تعبیر ایشان کار به ضرب هم رسید که حضرت دست به دعا برداشت و فرمود: «اللهم اغفر لقومی فإنّهم لا یعلمون» و اینجا بود که این آیه قرآنی نازل شد که: «وَ إِنَّكَ لَعَلى‏ خُلُقٍ عَظِيمٍ‏»! 👈در صحیح بخاری نیز حدیثی از عبد الله بن مسعود نقل میکند که حضرت روزی داستان یکی از انبیاء را برایمان میگفت که طوری قومش او را زدند که خون از بدن مطهرش جاری شد! 👈این پیامبر بزرگوار هم خون را از چهره ی مبارکش کنار میزد و میگفت: «اللهم اغفر لقومي فإنهم لا يعلمون»؛ به راستی که اینها نادانند! نمیدانند مسأله چقدر جدّی است! نمیدانند ابدیّت یعنی چه؟! از آن عقبة کؤود خبری ندارند! اگر میدانستند اینطور میشدند؟! اینها غیر آن شیاطینشان آیا سزاوار آن نیستند که انسان غصّه شان را بخورد؟! آخر انسان عاقلی این چنین خرمن هستی خود را به آتش میکشد؟!
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۸) «ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها» ✅ما به دلیل حس گرایی و محدود بودن علممان عادت کرده ایم تنها رفتارهای بلا واسطه و مستقیممان را رفتارهای خودمان بدانیم. فقط آنها را نتیجه ی انتخابمان بدانیم! 👈شاید در نظامهای حقوقی نیز تا اندازه ای به خاطر همین ارتکاز و همچنین برخی محدودیتهای دیگر چنین تلقّی ای در زندگی دنیایی رواج داشته باشد. ✅ولی باید دانست که این امر تنها به خاطر ضعف علم ما و محسوس نبودن امتدادهای اعمالمان برای خودمان است. اگر واقعا میتوانستیم ببینیم که چطور این رفتار ما مانند یک دومینو در عالم عمل میکند کاملا متقاعد میشدیم که واقعا آن واقعه ی دیگر که اصلا فکرش را هم نمیکنیم و به ما در ظاهر هیچ ربطی هم ندارد و در شهر یا حتّی کشور دیگری رخ داد به خاطر رفتار ماست. نتیجه ی رفتار ماست. 🔹بگذارید دقیقتر بگویم! نه اینکه این رفتار من نتایجی دارد که آنها را فعلا به دلیل محدودیتهای عالم ماده نمیبینم. بلکه بالاتر از آن اصلا این رفتار من وقتی خوب باز شود خودش به رفتارهای بسیاری در عالم تبدیل میشود که در همه ی آنها گویا خود من و رفتارم حاضر بوده و همینطور ادامه می یابد. 👈گاهی از یک رفتار من ذرّات بسیاری در پیرامون و حتّی در آن جایی که فکرش هم نمیکنیم منتشر میشود. همه هم ذرّات رفتار خود من است.
🔴مثالی بزنم! فرض کنید دختری جوان را به خاطر جرمی به شکل قانونی و دینی گرفته و برای ارشادی ساده به جلسات آموزشی برده اند! در آنجا به هر دلیلی میمیرد! ما هم نمیدانیم دلیلش چیست! عقل چه میگوید؟! میگوید خب باید منتظر بمانیم جریان چیست! ⛔ولی نفس چه میگوید؟! میگوید ببین شاید بهانه ی خوبی باشد برای بعضی کارها! حالا یا به خاطر کینه ی قبلی از نظام اسلامی یا به خاطر جو گیری یا اعتماد به رسانه های دشمن یا هر چیزی مانند آن بیاییم و بدون هیچ دلیل روشنی نظام را متّهم کنیم! هر کسی رسید به گمان خودش موقعیت را مناسب دید و یک سیلی و لگدی به نظام اسلامی زد! 🔹خب چه میخواهم بگویم؟! میخواهم بگویم این بیچاره های غافل اگر میدانستند عالم چه خبر است اینگونه رفتار نمیکردند! اینها گمان میکنند تنها رفتارشان همان بیانیه اوّلیه و یا تهمتهای ساده در فضای مجازی به نظام اسلامی بود. دیگر ذرّات رفتار و آثار آن را حساب نمیکنند! ✅اموری که همه ما با وجدان و عقلمان میدانیم واقعا هستند ولی به دلیل ضعف عالم مادّه و محدودیت علممان این ذرّات بسیار ریز و پراکنده را دیگر نمیبینیم. ✅ولی حساب و کتاب عالم دیگر اینگونه نیست! به تصریح قرآن کریم در آنجا اعمال با مثقال حبّة و مثقالة ذرّة کشیده میشوند! یعنی کوچکترینها را هم حاضر میکنند. به انسان نشان میدهند. 👈حتّی اگر چیزی لازم هزارم رفتار ما باشد باز رفتار ماست. حاضرش میکنند! به وضوح هر چه تمامتر میبیند این خودش است که به گونه ای گویا در حال توحّش بر پیکر آن جوان مظلوم طلبه است! 👈در حال یتیم کردن آن کودک مظلوم است. در حال کشیدن چادر از سر آن زن مظلوم است. در حال پراندن عمامه از سر آن روحانی پاک و نورانی است! ... ✋✋ای بدبختی که به خاطر یک کینه ی شخصی آنقدر ذوق زده شدی و با مرگ آن دختر جوان بیانیه دادی! این تو بودی که سلاح برداشته و در حرم مطهّر به روی زوّار مظلوم اسلحه کشیدی! ذرّاتی از رفتار تو در اینجا هم حاضر است! ⚪به قول شاعر عرب اگر دیدی پدر خانه در خانه دف میزند دیگر کودکان آن خانه را ملامت نکن که چرا میرقصند! إذا کان ربُّ البیتِ بالدفِّ ضاربا فلا تَلُمِ الصبیانَ فیه علی الرقص! 👈وقتی شما که مثلا نخبگان و بزرگان این جامعه هستید و در هر حال برخی به شما و رفتارتان نگاه میکنند در آن موقع فتنه و امتحان آنگونه رفتار کردید و بیانیه دادید و طعنه زدید و بر طبل فتنه کوبیدید دیگر همین فرزندان شما هستند که اینگونه در خیابانها فریب رفتار شما را خورده و اغتشاش میکنند! 👈به قول سعدی شیرازی در گلستان: 📖«آورده‌اند که انوشیروان عادل را در شکارگاهی صید کباب کردند و نمک نبود غلامی به روستا رفت تا نمک آرد نوشیروان گفت نمک به قیمت بستان تا رسمی نشود و ده خراب نگردد گفتند از این قدر چه خلل آید گفت بنیاد ظلم در جهان اوّل اندکی بوده است هر که آمد بر او مزیدی کرده تا بدین غایت رسیده: اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی بر آورند غلامان او درخت از بیخ به پنج بیضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکریانش هزار مرغ به سیخ ✋البته نمیخواهم بگویم همه یک اندازه اند! شاید بُرد برخی بیانیه ها و حرفهای غلط اصلا طوری نبود که ذرّاتش به اینجاها برسد ولی اگر تأثیری در این امر داشته حتما ذرّه ی رفتارش به اینجا هم رسیده است! هم عقل حکم میکند و هم مکاشفات عرفانی متکرر و هم قرائن فراوان دینی. اصلا برخی بر همین اساس خواسته اند تفاوت حساب و کتاب برزخ و قیامت را تبیین کنند! در برزخ هنوز همه ذرات عمل انسان جمع نشده! 👈آیا به سادگی میتوان گفت نیتش اینها نبوده؟! خیر! اینها چه بخواهد یا نخواهد و چه بداند یا نداند آثار واقعی فعل سوء اوست. آتشی است که او به عالم انداخته! بله انسان به گونه ای نسبت به آثار بعید اعمالش اختیار و انتخابی ندارد ولی میدانیم که الممتنع بالاختیار لا ینافی الاختیار! اسرار این تفاصیل را دیگر ما نمیدانیم و علمها عند ربی لا یضل و لا ینسی! عدل الهی هم بر اساس واقعیات مو را از ماست خواهد کشید ومانند اینجا نیست که بر اساس بیّنات و زُبُر باشد! 👈ماها به دلیل انس ذهنمان به مقولات اعتباری باب جزا در عالم دنیا گمان میکنیم حساب و کتاب آخرتی هم همینطور است! نخیر این خود عمل توست! تکوینی است. آیا میتواند بگوید من نیتم این نبود؟! اگر میدانستم باطنش این است انجام نمیدادم؟!
👈اساسا یکی از ریشه های عمیق اندیشه ی حجت همین است. آیا اگر وقتی آثار بسیار اعمالمان را نشانمان دادند میتوانیم بگوییم فعل ما نیست؟! اگر گفتند اگر تو فلان گناه را نمیکردی اینها نمیشد چه پاسخی داریم بدهیم؟! حجتی داریم؟! ولی اگر بر اساس حجت کاری کنیم ولو آثاری احیانا غیر مطلوب هم بر آن مترتب شد ولی حجت داریم! سرمان بالاست! 👈دقیقا به همین دلیل است که جاهل مقصر هر چند جهل دارد ولی عذر ندارد! نمیتواند بگوید نمیدانستم چون میگویند چرا نرفتی بدانی؟! اینجا هم نمیتواند بگوید این تبعات و آثار را که نمیدانستم! در نیتم نبود! چون گفته میشود درست است که در نیتت نبود و نمیدانستی ولی در هر حال اگر آن گناه را نمیکردی اینها به وقوع نمی پیوست و اینها حقیقتا کار خود توست ولو به یک معنای لطیفتر! ⚪از علم الهی و عدل الهی چه میدانیم؟! چه خیال کرده ایم؟! عالم را چگونه تصوّر کرده ایم؟! تمام ذرّات عالم یکپارچه هستی و شعور است! فکر میکنیم یک رفتاری کردیم و تمام! فکر میکنیم افعال ما همه از سنخ فعل لازم یا فوقش متعدّی یک مفعولی و دو مفعولی و سه مفعولی است؟! 👈نه! گاهی یک رفتار ما هزاران مفعول دارد! آن دنیا که میشود همه را نشانمان خواهند داد! چشممان تیز تیز میشود! دیگر این محدودیتها نیست که فقط تا نوک دماغمان را بتوانیم ببینم! 👈وقتی کتاب آورده شد! وقتی کتاب را گشودند! میگوییم خدایا اینها دیگر چیست؟! اینها هم رفتار من بود؟! 📖«وَ وُضِعَ الْكِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمينَ مُشْفِقينَ مِمَّا فيهِ وَ يَقُولُونَ يا وَيْلَتَنا ما لِهذَا الْكِتابِ لا يُغادِرُ صَغيرَةً وَ لا كَبيرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَداً» 🔵ما معمولا گمان میکنیم منظور از گناه همین گناه صغیره و کبیره است! فکر میکنیم منظور از «من یعمل مثقال ذرّة شرّا یرَه» یعنی صرفا همین رفتارهای ریز و کوچک! نه بیش از اینهاست. حتّی ذرّات رفتارمان را جمع میکنند! آثارش را! تبعاتش را! این رفتارهای ما در عالم گم نمیشود! همینطور زنده مدّتها حتّی بعد از مرگ ما در جریان است! به حسابمان نوشته میشود! همه امتدادها و اذناب رفتارهایمان! زمانی همه را جمع کرده و به خودمان تحویلش میدهند! چه فکر کرده ایم؟! خداوند لطیف خبیر است! این همان حکمت نورانی لقمانی به فرزندش است: 📖«إِلَيَّ مَرْجِعُكُمْ فَأُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * يا بُنَيَّ إِنَّها إِنْ تَكُ مِثْقالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في‏ صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّماواتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ لَطيفٌ خَبيرٌ» ✋اگر هم در روایت آمده است که: «إِذَا مَاتَ الْإِنْسَانُ انْقَطَعَ‏ عَمَلُهُ‏ إِلَّا مِنْ ثَلَاثٍ عِلْمٍ يُنْتَفَعُ بِهِ أَوْ صَدَقَةٍ تَجْرِي لَهُ أَوْ وَلَدٍ صَالِحٍ يَدْعُو لَه‏» مراد آن اعمال برجسته است که قابل اشاره است. والا اعمال باقی انسان خیلی پر دامنه تر است! همه جمع میشود! «نَكْتُبُ ما قَدَّمُوا وَ آثارَهُمْ وَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ أَحْصَيْناهُ في‏ إِمامٍ مُبينٍ» 🔴فرض کنید به کسی به ناحق ظلمی کردید! مالش را غصب کردید! مردید و از این عالم رفتید! ولی این فقری که شما باعث آن شدید آثاری در زندگی این انسان دارد! گاهی جلوی زن و بچه اش شرمنده است! همین باعث اختلافات خانوادگی میشود! زن و شوهر دعوا میکنند! در فامیل چندان به چنین خانواده ای دیگر احترام نمیگذارند! از چشمها می افتد! برای پسرشان نمیتوانند به موقع زنی بگیرند و همین باعث گناهانی میشود! 👈بعدا هم نمیتوانند زن مناسب و در شأنی بگیرند. همین بعدها باعث اختلافات و مشکلات پسرشان در زندگی میشود و این اختلافات به فرزند پسرشان سرایت کرده و ادامه می یابد! 👈برای دخترشان نمیتوانند جهیزیه ی مناسب تهیه کنند! یخچال خوبی که میتوانستند بخرند را نمیتوانند بخرند! یک یخچال معمولی میخرند! گاهی میوه ها و گوجه ها در آن وقتی میماند خراب میشود! 👈ولی اگر یخچال بهتری بود اسراف نمیشد!😳 احترام زن نزد همسر و خانواده ی همسرش هم مقداری کم شده! و همینطور ... ✅اینها همه به پرونده ی اعمال شما وارد خواهد شد! اینها آثار واقعی و تکوینی آن رفتار غاصبانه و ظالمانه شماست. اینها همه حق است. آنچیزی است که به خاطر شما و رفتارتان واقع شده! ترازوی آن عالم بر اساس حق است: «الوزن یومئذ الحقّ»؛ شاید تا صدها سال هم ادامه یابد! ✋ولی جبری هم در کار نیست. دیگران هم به اندازه ی انتخابشان مسئول اعمالشان هستند!
🔹وقتی هم میگوییم ذرّات اعمال لزوما منظورمان این نیست که اثری کوچکتر از اثر آن رفتار اوّلیه است! گاهی اینطور نیست! اینطور نیست که هر چقدر جلوتر برود لزوما ضعیفتر بشود تا محو شود! گاهی مدام قویتر میشود! امواجش بزرگتر میشود! چیزی شبیه اثر پروانه ای که امروزی ها میگویند! 👈رفقا چه فکر میکنیم؟! ممکن است همین الآن ذرّات رفتار ما حتّی در دیگر نقاط جهان و حتّی در چین و آفریقا هم پیدا شود! چه میدانیم؟! لااقل فکر کنید رفتار ما در موضعگیری حکومتمان در امور بین المللی به اندازه ای تأثیر دارد. 👈به همان اندازه ذرّات رفتارمان جهانی میشود! به هر صورتی که اصلا گاهی فکرش را هم نمیکنیم آثار خوب و بد رفتار ما در عالم منتشر میشود! ✋✋قبلا هم گفتم که نگران عدالت هم نباشید! خدا عادل است! محکمه اش عدل است! نگویید من منظور این را نداشتم که اثرش در فلان جا فلان شود! در دادگاه حق همه حساب میشود و حقیقت روشن میگردد! غصّه ی این جای ماجرا را نخورید! ⚪یکی از عزیزان فرمودند یکی از نوشته های این حقیر را در باب ضرورت تأدیب فرزندان به والده شان که در شهرستان فعالیت فرهنگی میکند داده اند و او نیز آن را برای معلم برادرش ارسال کرده و آن معلّم نیز در کلاس درس ۱۰ قانون تربیتی وضع کرده است! قوانینی مثل اینکه بدون اجازه کسی حق صحبت یا خوردن خوراکی و... ندارد! جریمه تعیین کرده است! یک گوشه ای اندک از تبعات عملم را به من نشان دادند! 👈با خود گفتم خدایا یعنی ممکن است اینها همه اعمال من باشد؟! این منم که دارم آن کودک را به خاطر جریمه تنبیه میکنم؟! آیا مراقب بودم حرف حق بگویم؟! ⚪رفقا به خاطر همین یک توصیه ای به خودم و به شما میکنم. خودم سعی میکنم انجام دهم. روزی لااقل ۱۰۰ بار استغفار کنیم! در روایات آمده اگر اشتباه نکنم تا ۷۰۰ گناه را پاک میکند! بسیاری از اینها مربوط به آثار اعمال انسان است. 👈و یا هر از چندی با خواندن نماز حضرت جعفر طیار در حرم مطّهر یا روز جمعه سعی کنیم مقداری خودمان را از تبعات رفتارمان پاک کنیم. نوعی حمام روحی است. مقداری سبک شویم! 👈وقتی میخواهیم کاری کنیم به تبعات کارمان هم بیاندیشیم! هم در کارهای نیک و هم بد! اگر اینگونه باشیم یک افق و عالم دیگری از حوزه ی رفتارهایمان برایمان گشوده میشود که نوع درکمان را از اعمالمان دگرگون میکند! 👈خیلی کارها را دیگر به این راحتی انجام نمیدهیم و خیلی کارها را با رغبت انجام میدهیم! وقتی شیطان خواست از علممان به این حقیقت بزرگ بهره برداری کرده و ما را به یأس بکشد گاهی دعای رهبه صحیفه ی سجادیه علیه السلام را زمزمه کنیم: 📖«اللَّهُمَّ إِنِّي وَجَدْتُ فِيمَا أَنْزَلْتَ مِنْ كِتَابِكَ، وَ بَشَّرْتَ بِهِ عِبَادَكَ أَنْ قُلْتَ: يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً، وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِنِّي مَا قَدْ عَلِمْتَ وَ مَا أَنْتَ‏ أَعْلَمُ‏ بِهِ مِنِّي، فَيَا سَوْأَتَا مِمَّا أَحْصَاهُ عَلَيَّ كِتَابُكَ فَلَوْ لَا الْمَوَاقِفُ الَّتِي أُؤَمِّلُ مِنْ عَفْوِكَ الَّذِي شَمِلَ كُلَّ شَيْ‏ءٍ لَأَلْقَيْتُ بِيَدِي، وَ لَوْ أَنَّ أَحَداً اسْتَطَاعَ الْهَرَبَ مِنْ رَبِّهِ لَكُنْتُ أَنَا أَحَقَّ بِالْهَرَبِ مِنْكَ، وَ أَنْتَ لَا تَخْفَى عَلَيْكَ خَافِيَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ إِلَّا أَتَيْتَ بِهَا، وَ كَفَى بِكَ جَازِياً، وَ كَفَى بِكَ حَسِيب...»
باسمه تبارک و تعالی (۲۴۹) «آیا میتوان اصل نظام را به رفراندوم گذاشت؟!» «تقریر شبهه» 🔵یکی از شبهاتی که در زمینه نظام سیاسی حاکم مطرح میشود آن است که چرا ما باید محکوم به نظامی باشیم که اصلش را پدرانمان انتخاب کردند؟! چرا ما تنها امکان انتخاب محدود به درون نظام را داریم و امکان انتخاب خود نظام سیاسی حاکم را نداشته باشیم؟! این با حق تعیین سرنوشت و دموکراسی در تضاد نیست؟! 🔸«پاسخ»🔸 برای پاسخ دادن به این شبهه ابتدا دو مقدّمه را ذکر کرده و سپس به اصل پاسخ میپردازم: 🔸«مقدمه نخست»🔸 در ابتدا باید مختصّات مفهوم رفراندوم را در جغرافیای مفاهیم سیاسی پیدا کنیم. ✅گفته میشود که تغییرات اجتماعی و سیاسی به صورت کلّی معلول سه عامل است؛ یکی عوامل مادّی مانند تغییر زندگی از کشاورزی به صنعتی و از صنعتی به الکترونیکی و دیگر عوامل تدریجی فرهنگی که همان نهضتهای اجتماعی است و دیگر کنشهای جمعی دفعی است. ✅کنشهای جمعی که خواهان تغییرات اجتماعی و سیاسی است خود انحاء اربعه ای دارد؛ یا اصلاحات است یا جنبش یا شورش یا انقلاب! ✔️اصلاحات نوعی کنش جمعی تحول خواهانه است که موضوعش اصل نظام نیست و معمولا مسالمت آمیز و تدریجی بوده و منجر به تغییر اصل نظام نمیشود؛ ساختار مشروع اصلاحات معمولا در جریان دموکراسی در قوای مجریه و مقنّنه ذیل قانون اساسی قابل تبیین است.
✔جنبش نوعی کنش جمعی تحول خواهانه است با این قید که موضوعش اصل نظام نیست بلکه برخی جزئیّات دیگر است با این تفاوت که بدون آنکه اغتشاش و خشونتی مدیریت نشده در آن رخ دهد نوعی نافرمانی مدنی و قیامی فراقانونی ضد ساختاری در آن دیده میشود؛ چیزی شبیه جنبش تنباکو. ✔شورش نوعی کنش جمعی تحوّل خواهانه است با این قید که با توجّه به عصبانیتی که ولو از یک موضوع جزئی دارد از حالت عقلانی خود خارج شده و بدون داشتن رهبری خاص و ایده ای ایجابی و بدیلی برای نظام به نوعی خشونت بی مهار و چنگ کشیدن روی صورت نظام دست میزند! بدون آنکه پیام عقلانی روشنی داشته باشد بیشتر جنبه ی اطفاء غرائز در آن مشهود است لذا چندان توجّهی به پیامدهای کارش هم ندارد. شهید کردن وحشیانه برخی از بسیجیان و یا مغالطات واضح البطلانی مانند «کار خودشونه» همه به نوعی در فضای روانی شورش قابل تحلیل است. گویا عقلشان تعطیل شده! ✔انقلاب نوعی کنش جمعی تحوّل خواهانه است با این قید که موضوعش تغییر اصل نظام است. البته این انقلاب میتواند صرفا یک انقلاب سیاسی باشد و یا هم سیاسی و اجتماعی باشد. طبیعتا انقلاب سیاسی و اجتماعی بسیار ریشه ای تر است. چنین کنشی میتواند بسیار خشن و خونین یا به صور مختلف باشد. ویژگی انقلاب آن است که دقیقا بر ضدّ قانون اساسی حاکم است و از این رو همیشه در ورای ساختارهای مشروع موجود رقم میخورد. چنین کنشی نیازمند عبور قهری از نظام موجودی است که به شکل طبیعی هیچگاه اجازه ی چنین عبوری نخواهد داد مگر آنکه دیگر زورش نرسد! 🔸«مقدمه دوّم»🔸 فلسفه استقرار یک نظام سیاسی خاص مانند نظام مردم سالاری دینی یا نظام کمونیستی یا هر نظام دیگری نوعی پاسخ فلسفی و ریشه ای به دسته ای از پرسشهایی بنیادین است که با اجماع بر سر چنین پاسخهایی امکان ثبات و استقراری برای جامعه در چارچوبهای عمیق کلّی میسور میشود تا بتوانند در بستر امنیّت برخاسته از ثبات و استقرار آن به فکر امور جزئی و اصلاحات و پیشرفت خود باشند. 👈نظام سیاسی مخصوصا اگر منبعث از نوع نظام اجتماعی برخاسته از فرهنگ کهن یک قوم باشد اساسا از سنخ نوعی پارادایم است. 👈یعنی یک دنیای کلّی که در آن مقولات عمیقی معنا یافته و روابط بیشماری ایجاد میشود. در تار و پود جامعه ریشه میدواند. 👈آری اصل نظام سیاسی مخصوصا اگر ریشه ی اجتماعی عمیقی داشته باشد مانند نظام دینی حاکم بر کشور ما که ریشه های فقهی و فرهنگی عمیق دارد نوعی پارادایم برای مقولات متنوع اجتماعی است. 👈از همین روست که طبیعتا تحقق آن مبتنی بر نوعی توافق فرا نسلی ریشه دار است که چارچوب دهی کلی به مقوله ی آینده ی دور جامعه را نمایندگی میکند. بنیانهای عمیق فلسفی دارد. 👈جامعه در سایه ی چنین نظامی ورای درجه ی حقانیتش یک آرامش نسبی یافته و بستر گفتمانی کلان را برای پیشبرد اهداف جمعی مهیا میبیند.
🔸«پاسخ به شبهه رفراندوم در اصل نظام»🔸 با توجّه به این دو مقدّمه باید گفت هیچ گاه یک نظام سیاسی موجود اجازه ی رفراندوم را در اصل خود به شکل عقلائی نخواهد داد. زیرا با فلسفه ی ذاتی نظام سیاسی که همان ثبات پارادایمی است منافات دارد. 🔻کنش جمعی مطلوب برای تحقّق هدفی در سطح تغییر نظام نمیتواند از سنخ اصلاح طلبی یا جنبش و یا حتّی شورش باشد. چنین هدفی جز با انقلاب میسور نیست. تنها گزینه برای رفراندوم در زمینه اصل نظام چیزی جز انقلاب نیست🔺 👈اگر در اصل نظام ورای برخی ثانویاتش فتوا به گسترش دموکراسی بدهیم و رفراندوم را تصویر کنیم معنایش هرج و مرج دائمی از طرفی و عدم استقرار و کشمکشهای دائمی بر کلیات است که همواره مانع جدّی بر مسیر پیشرفت خواهد بود. 👈لذا برای تغییر اصل نظام در صورت بطلان آن اصلا نمیتوان به شکل عقلائی قانونی پیشبینی کرد و چنین تحول عمیق پارادایمی قطعا نیازمند امری فرا قانونی مثل انقلاب است لذا همراهی نکردن و سرکوب چنین اموری توسط دستگاه حاکم کاملا پایگاه عقلائی و قانونی عرفی میتواند داشته باشد. 👈مرحوم شریعتی مطلبی در زمینه دموکراسی تحت عنوان دموکراسی متعهد دارد که به درد بحث رفراندوم هم میخورد. در آنجا معتقد است برای شکل گیری یک نظم اجتماعی مثل انتخاب رئیس جمهور رأی مردم لازم است ولی برای بقای آن در مدت قانونی دیگر رأی مردم و مخالف نشدنشان لازم نیست زیرا رأی مردم قابل تغییر و خود مردم قابل فریب خوردن هستند و اگر بخواهیم در بقاء هم مشروعیت را مبتنی بر بقای رأی مردم کنیم جامعه را هرج و مرج میگیرد. ✅با توجّه به آنچه گذشت پاسخ این شبهه که چرا ما محکوم انتخاب پدرانمان در نوع نظام هستیم روشن میشود. ما چنین محکومیتی نداریم زیرا امکان انقلاب داریم و انقلاب هم زحمتهای خودش را دارد! اگر مردش هستید انقلاب کنید! دیگر هم نباید گلایه کنید که چرا سرکوب میشوید! ✅از طرفی همانگونه که گذشت انتخاب نظام تباری فرا نسلی و پارادایمی است. امری معقول و عرفی است. همانگونه که عقل عرفی اجازه نمیدهد که اگر مردم با انتخابات، شخصی را به عنوان رئیس جمهورشان برای ۴ سال انتخاب کردند و پس از چند ماه پشیمان شدند بتوانند رأی خود را پس بگیرند! حق عرفی ندارند که تقاضای تجدید انتخابات را مطرح کنند! اینگونه هرج و مرج میشود! 🔸«رفراندومو زهر مار!»🔸 آنانی که درخواست رفراندوم میدهند نمیدانند که چه امر مضحکی میگویند! آنچه انقلابیون بزرگ با انقلابهای خونین و سنگینشان به این سادگی ها به دست نمی آورند اینها میخواهند خیلی شیک با لفظ رفراندوم آن را محقّق کنند! دیر آمده اند زود هم میخواهند بروند! 👈از طرفی نمیدانند عمق حرفشان چقدر شوم است! اگر به جای انقلاب که تصمیمی بسیار پرهزینه و مبتنی بر عقیده ای استوار و زمینه های فراوان است که کمتر زمانی محقق میشود بتوان در این امور رفراندوم برگزار نمود عمقش هرج و مرج دائمی و ویرانی است! امری کم هزینه که همواره قابل برگزاری و اختلاف انگیز است. 👈به قول یکی از عزیزان وقتی اینها سخن از رفراندوم میزنند باید گفت رفراندومو زهر مار! اندر حکایات است که: 📖«پسری معتاد که پدرش حسابی از او اعصابش خورد بود به پدرش سلام کرد، پدر گفت: پسرم! سلام سلامتی میاره، سلامتی نشاط میاره، نشاط شادابی میاره، شادابی زندگی میاره، زندگی عشق میاره، عشق ازدواج میاره، ازدواج بچه ای مثل تو میاره، تو دردسر میاری، دردسر تو بدبختی منو میاره پس: سلامو کوفت، سلامو زهر مار، سلامو ... »😂 👈در اینجا هم اگر کسی گفت رفراندوم باید گفت: رفراندوم اضطراب اجتماعی میاره! اضطراب اجتماعی مشکلات دائمی میاره! مشکلات دردسر میاره! دردسر اختلاف میاره! اختلاف از هم گسیختگی میاره! از هم گسیختگی اجتماعی بدبختی میاره! اگر هم رفراندوم شد دوباره بعدش یکی میگه رفراندوم دوباره مشکلات میاره و... پس رفراندومو زهر مار! 👈در اینجا پسر استعاره از آنانی است که درخواست رفراندوم دارد و پدر استعاره از نظام سیاسی حاکم است! همان نظام سیاسی که مدام در اثر چنین رفراندومهایی به بدبختی و تغییر دائمی کشیده شده است!
🔸«پاسخهایی مختصر از شبهه رفراندوم در اصل نظام دینی»🔸 🔴۱-طرح مساله رفراندوم در زمینه اصل نظام در فضای فقهی اشکالات لا ینحل دینی دارد. اگر هم امیرالمومنین علیه السلام در سقیفه کوتاه آمد برای حفظ اسلام بود ولی چنین رفراندومی در زمان ما معنای واضحش تمهید کفر و کنار گذاشتن اسلام یا خوار کردن آن در اداره جامعه است. حتی صلح اجباری امام حسن علیه السلام هم در فضای حاکمیت مفاهیم اسلامی رقم خورده بود. قیام حسینی نیز از بیم خطر برای اصل اسلام بود که «علی الاسلام السّلام اذ قد بلیت الأمّة براع مثل یزید»! حتی روشن نیست وظیفه ی دینی در اصل تحقق نظام دینی دقیقا همان وظیفه در استمرارش باشد و شاید بتوان قرائنی اقامه کرد که استمرار آن مصلحتی زائد بر اصل تحققش دارد و باید وقتی محقق شد دیگر از آن کوتاه نیامد و به تعبیر امیر المؤمنین علی علیه السلام: و ان أبیتم تدارکتکم! 🔴۲-رفراندوم در اصل نظام پایگاه قانونی نداشته و هیچ گاه قانون اساسی مشتمل بر بندی نیست که اصلش را نابود کرده و آرامش مبتنی بر استقرارش را متزلزل گرداند! رفراندوم را در مسائل جزئی ممکن است قبول کند. 🔴۳-چنین رفراندومی پایگاه عقلائی هم ندارد زیرا اگر دموکراسی را ورای ساز و کار اجرایی جامعه و دستگاه های جزئی آن در اصل نظام هم جاری کنیم جامعه دچار هرج و مرج دائمی و عدم پیشرفت خواهد شد. زیرا اصل نظام بسان نوعی پارادایم برای مقولات متنوع اجتماعی است که نوعی اجماع فرا نسلی برای چارچوب دهی کلی به مقوله ی آینده ی دور جامعه است. اصلا بنیانهای عمیق فلسفی دارد. امری که یک آرامش نسبی و بستر گفتمانی کلان را برای پیشبرد اهداف جمعی مهیا میکند. اگر در اصل نظام ورای برخی ثانویاتش فتوا به گسترش دموکراسی بدهیم و رفراندوم را تصویر کنیم معنایش هرج و مرج دائمی از طرفی و عدم استقرار و کشمکشهای دائمی بر کلیات است. لذا برای تغییر اصل نظام در صورت بطلان آن اصلا نمیتوان به شکل عقلائی قانونی پیشبینی کرد و چنین تحول عمیق پارادایمی قطعا نیازمند امری فرا قانونی یا همان انقلاب است لذا همراهی نکردن و سرکوب چنین اموری توسط دستگاه حاکم کاملا پایگاه عقلائی و قانونی عرفی میتواند داشته باشد. 🔴۴-چنین رفراندومی در فرض قبول آن شبهه ی اجرایی قوی مخصوصا در شرایطی مثل شرایط کنونی ما دارد. هر انتخاباتی مبتنی بر اعتماد است. با بی اعتمادی هیچ نتیجه ای قابل قبول نیست. به گفته ی برخی عزیزان این باج خواهان مخالف نظام، آنچنان تبلیغ کرده اند که نظام هیچ قابل اعتماد نیست و همه حرفها و اخبارش دروغ است و نظامیانش جانی و قاتلند و ... در چنین فضایی هر رفراندومی برگزار شود اگر به نفع آنها بود درست است و گرنه باطل است و اشکال دوچندان خواهد شد و اینبار در اعتراض به تخلف در انتخابات فضا التهاب بیشتری هم پیدا خواهد کرد. این بی اعتمادی بزرگترین جفایی بود که به اصل نظام شده و سلبریتیها نیز به آن دامن زدند. 🔴۵-طرح رفراندوم در اصل نظام مشکل نقضی هم دارد و آن هم این است که اصلا در بین سیستمهای حاکم مثالی ندارد! به قول ضرب المثل معروف عربی: لأمر ما جدع قصیر أنفه😊 حتی اگر اجمالا بخشی محدود از آن پیشبینی قانونی هم شده باشد مثل نظام ایالات متحده اصلا فرصت اجرایی نمیدهند لذا حکومت مرکزی فدرال اجازه جدایی ایالت کالیفرنیا با وجود درخواستهای عمیق آنان بر اساس رفراندوم در سال ۲۰۱۸ را هرگز نپذیرفت. آیا چین اجازه ی چنین رفراندومی برای استقلال تایوان میدهد؟! یکی از مثالهای دیگر این امر همه پرسی استقلال ایالت کاتالونیا در اسپانیا در سال ۲۰۱۷ است. هر چند مردم رأی قاطع بالای ۹۰ درصدی به آن دادند ولی حکومت مرکزی با نیروی نظامی آن را به شدّت سرکوب کرده و حتّی رهبران کشورهای اروپایی از ضرورت اسپانیای واحد سخن گفتند! اگر پدران اینها اسپانیای واحد میخواستند چرا اینها را مجبور میکنند که بخواهند؟! 🔴۶-به شکل جزئی هم مساله امروز اساسا رفراندوم و انتخاب اکثریت جامعه نیست! مساله اراده ی خارجی برای سقوط نظام حاکم و نوعی جنگ سیاسی خارجی است. اصلا جنبه داخلی این اعتراضها هرگز به این درجه ها نیست. در فضای رسانه به دنبال اشتباه محاسباتی هستند. اگر رفراندوم اراده ی واقعی مردم ما باشد لأتتک رسله من اجتماعات میلیونیه!!! که خواهان انقلاب بودند. هرگز شرایط واقعی ما اینگونه نیست و فعلا برخی اسیر سحر سامری در فضای رسانه هستند که جاء بسحر عظیم!
باسمه تبارک و تعالی (۲۵۰) «نقدی بر خطبه خوانی ائمه جمعه» «پیشنهادی برای زنده کردن منبر جمعه در دنیای کنونی و نبرد رسانه ای» 🔴امروزه با تغییرات عمیق تمدّنی و تحوّلات گسترده ی اجتماعی و تکنولوژیکی جایگاه رفیع اثر گذاری منبر نماز جمعه با مشکلات انکارناپذیری مواجه شده است. از همین روست که تقریبا نقشی اثر گذار از آن در صحنه ی رسانه ای امروز باقی نمانده است. 👈البته گاهی به شکل نادر مواردی استثنائی نیز یافت میشود. ولی عمدتا اجتماعات نماز جمعه کنونی متأسّفانه هم کمّا و هم کیفا صحنه ای قابل دفاع از حضور مؤمنین و اثر گذاری در آگاه سازی مؤثّر جامعه و مقولات فرهنگی رقم نمیزند. 👈معمولا اجتماعی است که افراد از روی تعبّد و شوق ثواب در آن شرکت میکنند تا یاد گرفتن مطلبی جدید یا یافتن عمق و تحلیلی نوین و یا اثر پذیری مبارکی دیگر. 👈اگر ما گاهی اعتراض میکنیم که چرا دستور حَجَّة الاسلام با آن همه ی عظمتش امروزه به نوعی به دست برخی فرقه های منحرف اسلامی بی اثر شده چرا همین اعتراض را نسبت به دستور بزرگ دیگری مانند نماز جمعه بیان نمیکنیم؟! انصافا نقدی وارد است. تقریبا الان اثر مهمش را ندارد. 🔹اگر مقدّس بازی را کنار گذاشته و دلمان حقیقتا برای اسلام غریب بسوزد باید اعتراض کنیم. بگوییم نماز جمعه واقعی برایمان برگزار کنید! روحش را به آن متناسب با این زمان برگردانید! فقط برای تعبّد که نمیخواهیم بشنویم!
👈یکی از اساتید اخلاقی در بیان عظمت عرفانی و اخلاقی پدر همین آقای ملکیانی که متأسّفانه کارش شبهه پراکنی است میگفت ایشان اگر نمیتوانست به خاطر بیماری به نماز جمعه در شهرشان در شهرضا یا همان قمشه قدیم شرکت کند حتما نوار آن را گوش میکرد! 👈وقتی شنیدم گفتم جلّ الخالق! یا ایشان خیلی کم سواد بوده که اینقدر برایش مهم بوده چنان خطابه هایی یا اینکه پیش فرضش در زمینه تقدّس و عرفان خیلی عجیب است که این امر را اینقدر برجسته میدیده است. البته تنقیصی نمیخواهم بیان کنم. عرضم چیز دیگری است. 🔵تدبّر در شریعت اسلامی نشانگر آن است که منبر نماز جمعه مهمترین مجرای رسانه ی دینی در اسلام است. نوع شاکله زیست مؤمنانه طوری بسته شده که مهمترین لحظات یاد گرفتن و مطّلع شدن در ظهر جمعه و از منبر نماز جمعه است. روزی که تعطیل رسمی اعلام شد و با بیان تأکیدات بسیار سنگین و بستر سازی دقیق ترغیبی مؤمنین به شرکت در نماز جمعه دعوت شده اند. 👈اندکی تصوّر صحیح پیرامون اطراف قضیّه این ادّعا را به وضوح اثبات میکند که چنین طرّاحی حکیمانه ای صرفا برای برگزاری تعبّدی مراسمی مذهبی نبوده و جنبه ی رسانه ای قوی در آن لحاظ شده است. 👈گویا مهمترین مجرای رسمی ارتباط و شنیدن پیامها و درسهای دینی و مسائل نوین حیات مؤمنین است. 👈تدبّر در روایات نبوی صلی الله علیه و آله بیانگر آن است که مهمترین مطالب در احادیثی بیان شده که معمولا از خطبه ها و به ویژه خطبه های نماز جمعه بوده است. 👈یک فضایی بوده که بسیاری آن را حفظ نموده و منتظر بیان مهمترین مسائل و مضامین دینی و سیاسی بودند. 👈از همین رو بود که نماز جمعه و امام جمعه همواره در دنیای اسلام از مناصب سیاسی مهمی قلمداد میشده که مدّتها سلاطین و امراء آنان به اقامه ی آن مشغول بودند. 👈و باز به خاطر خطیر بودن چنین شأنی است که در روایات اهل بیت علیهم السلام چنین منبرهایی یکی از نمادهای مهم غصب حقّ اولیاء الهی دانسته شده است. 🔻مسأله ای که میخواهم به آن پاسخ بدهم این است که آیا با وجود ارتقاء سطح سواد جامعه و شیوع مدرسه و دانشگاه و همینطور وسایل رسانه ای نوین مانند تلویزیون و شبکه خبر و ماهواره و اینترنت و پیام رسانها و فضای مجازی دیگر به نظرتان کارکرد رسانه ای نماز جمعه میتواند باقی بماند؟!🔻 👈آیا یکی از اموری است که کهنه شده و به درد این زمان دیگر نمیخورد؟! آیا تنها محفلی شده که صرفا یک عدّه پیرمرد قدیمی و برخی روحانیون و عده ای از مؤمنین مقدّس و چندی از مسئولان در آن شرکت میکنند؟! 👈آیا هنوز مانند قدیم است که انسانها خبری از جایی نداشته و به دلیل محدودیت اطلاعات و اسباب رسانه ای تنها مجرای معتبر و موثّق مطلوبشان منبرها باشد؟! 👈به خاطر ثبات نسبی حیات اجتماعی برای تنوّع و دید و بازدید در این محافل شرکت کنند؟! به آن پناه ببرند؟! ✋✋راستش از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان بنده تنها در این حد که صدق بی توجّهی و توهین و ترک بالمرّة نشود در نماز جمعه شرکت میکنم. سابقا که تهران بودم بیشتر میرفتم. در قم که دیگر باید مهمترین منبر باشد که به حق مرکز فرهنگی دنیای اسلام است واقعا این منبرها چه فایده ی مهمی در زندگی، بالا بردن سطح فهم و تحلیل و درک سیاسی ما دارد؟! 👈الآن خیلی بهتر و دقیقترش و علمی ترش را میتوان از رسانه ها شنید. آخر چه انتظاری داریم که این جوانها و این مردم در چنین محافلی شرکت کنند؟! 👈خودش به نوعی وهن در تشریع دینی است. با بعضا چنین خطابه هایی معنای قابل دفاعی در بسیاری از موارد ندارد. حقیقتی است. 👈این همه عبارات کلیشه ای و قدیمی با حجمی زیاد از محافظه کاری و ... . خیلی خسته کننده شده است. نه نفس معنوی به دل میدمد و نه نسیم رشد ذهنی به عقل میوزد. 💡مطلبی به ذهنم خطور کرد که از باب نصحوا للّه و رسوله خدمتتان عرضه میدارم. ⚪با توجّه به دائمی بودن اصول تشریع اسلامی مخصوصا تشریعی مانند نماز جمعه باید بتوان از این ظرفیّت بزرگی که شارع مقدّس به ما داده در مسیر مطلوبش استفاده نمود. امروزه با توجّه به رشد دنیای رسانه و نبرد ادراکی و جهاد تبیین شاید بهترین استفاده را بتوان از منبرهای نماز جمعه نمود. پرچمدار و سردار اصلی میدان نبرد رسانه ای و ادراکی منبرهای نماز جمعه باشد. اما چگونه؟! ✅ائمه ی جمعه باید مهمترین کار خود را در طول هفته آماده کردن خطبه های مناسب روز جمعه کنند. 🔻برای این کار هم دیگر اصلا روا نیست به معلومات خودشان اکتفا کنند. باید در دفتر آنها یا به هر نحو مطلوب دیگر یک تیمی مشورتی متشکّل از عناصر اخلاقی، علمی، فرهنگی، امنیتی و... باشند و متنهایی را به عنوان پیشنهادات تنظیم کرده و برخی هنرمندان و اهل بلاغت و اساتید زبان فارسی در الفاظ و تعابیر و جملات آن کار کرده و به امام جمعه پیشنهاد دهند🔺
👈او نیز با صلاحدید و افکار خود از این گروه مشاور استفاده کرده و از پیشنهادات آنها استفاده کند. اولویت سنجی کند. انتخاب کند. تعارف که نداریم! فضل حوزوی عمدتا جنبه ی صناعتی دارد تا علمی و حکمتی و بلاغتی. نیازمند مشورت هستند. ✅طوری شود که منبرها بسته به فضای شهر معدنی از فصاحت و بلاغت و علم و تحلیل و سواد دینی و جملات قصار باشد. ساده و عمیق و متناسب با امروز. ✅به شکلی که انسان رغبت کند اگر خطبه ها از دستش رفت صوتش را بگیرد و گوش کند! احساس خسران کند! 👈بنده نسبت به سخنرانی های رهبری این احساس را دارم. واقعا احساس میکنم روی آن وقت میگذارند و اگر گوش نکنم نکاتی از دستم میرود. 👈یکی از ائمه ی جمعه میفرمود در دیداری با حضرت آقا ایشان میفرمودند آن زمانی که امام جمعه تهران بودند برای تنظیم خطبه ها حداقل دو روز کامل زمان میگذاشتند. البته الآن به نظر میرسد این امر از عهده ی یک نفر به این سادگی برنیامده و نیازمند کاری تیمی است و کمتر کسی هم به فضل و توان ایشان داریم. 👈هزینه های چنین کار فرهنگی نیز برای چنین منصبی قابل تأمین است. دیگران هم راحتتر با چنین نهادی ارتباط میگیرند و همکاری میکنند. 🔻میتوان از منبر جمعه در زمان ما این استفاده را نمود که محلّی برای تولید و باز تولید محتوای غنی با بسته بندی مناسب رسانه ای باشد. خوراک خوب اوّلیه را برای فضای رسانه ای دینی ایجاد کند. در طول هفته از عناصر خوبی که در این خطبه ها تولید شده است مؤمنین بتوانند در فضای مجازی استفاده کنند. سر ریز کند به فضای مجازی🔺 👈طوری شود که به نوعی زبان حال فضای جبهه ی حق در فضای رسانه و نبرد ادراکی در دنیای مجازی نسبت به نماز جمعه هفته اجمالا اینطور باشد که (خطبه ات را بتکان روزی ما را بفرست)😊 ✅باید خطبه های نماز جمعه را به جوامع الکلمی معیار نزدیک کنیم. طوری شود که وقتی میخواهند عیار کلام شیک و متقن و قابل استفاده را بیان کنند مثال بزنند به خطبه ی نماز جمعه! مگر خطبه ی نماز جمعه میگویم که انتظار داری دقیق و علمی و تحلیلی و زیبا حرف بزنم؟! ✅خطبه های نماز جمعه تبدیل به بانک محتوایی با بسته بندی زیبا برای تولیدات فضای رسانه ی دینی شود. متنهایی فاخر با الفاظی پارسی زیبا و چکش خورده و تمثیلات و ضرب المثلهای دقیق و کاربردی ... ✅منبر نماز جمعه تبدیل به شریعه ای رسانه ای شود که فعالین عرصه ی رسانه بتوانند نکات مورد نیاز هفته را از آن دریافت کرده و به سطح جامعه سر ریز کنند. ✅مدام مفاهیم جدید تولید یا معرّفی و عرضه شده و با خطابه ی قوی و عبارات پر توان و کلمات قصاری روح افزا بر اندیشه و عزم جامعه تأثیر بگذارند. روح یقین و ایمان به کالبد جامه بدمد. انسان احساس کند نماز جمعه جمعی ساده و عمیق و فرهیختگانی است. آدم وقتی میرود انتظار شنیدن حرف تازه و عمیق داشته باشد. با شوق برود. ✋این هم به این معنا نیست که کسی اشکال کند مطلب علمی بگویند مخاطب نمیفهمد! خیر! خودتان میدانید از چه حرف میزنم. 🔹به تعبیر رهبر عزیزمان به ائمه ی جمعه که چندی پیش بیان نمودند: 📖«هنر بزرگ خطیب جمعه این باشد که مفاهیم معرفتی و انقلابی همچون مسئله بسیار مهم عدالت، استقلال، حمایت از مستضعفین و پیروی از شریعت را متناسب با نیازهای روز و با ادبیات جدید بازتولید کند ... خطبه‌ها باید پُر مغز، آموزنده و پاسخگوی سؤالات عمومی باشد. ادبیات خطبه باید گرم، صمیمی، اتحادآفرین، امیدبخش، بصیرت‌افزا و آرامش‌بخش به مردم باشد نه آنکه موجب اضطراب، حاشیه‌سازی، تلاطم روحی، بدبینی به وضع کنونی و آینده شود و برای هجمه معاندان نیز دستاویز ایجاد کند» 👈همچنین در قانون شاید مناسب باشد که دست و بال ائمه ی جمعه بازتر شود. مسئولیت اثر گذارتری داشته باشند. 👈در انتخاب آنها نیز اگر غرض مهم منبر جمعه نقش رسانه ای آن است مهمترین و اوّلین مؤلّفه در انتخاب ائمه ی محترم جمعه حتّی المقدور باید بلاغت و قوّت بیان باشد. ⚪یکی از عزیزان مطلبی تحت عنوان دردنامه در زمینه ضعف منبرهای نماز جمعه نوشته بود و در آن این گزارش را نقل کرده بود که قابل توجّه است. جورج واکر بوش (بوش پدر) در خاطراتش می‌گوید: 📖وقتی برای رفع نزاع و جنگ به چین رفتم تیم مفصلی نزدیک به ۴۰ نفر متخصص روی خطابه من کار کردند، حاصلش شد یک متن ۱۰۰ صفحه‌ای، خلاصه‌اش کردند شد ۱۰ صفحه باز هم زیاد بود و خلاصه‌اش کردند شد یک صفحه! 📖آن یک صفحه آن قدر قانع کننده و احساس برانگیز بود که یخ روابط آمریکا و چین بعد از جنگ جهانی دوم را آب کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۲۵۱) «آسیب شناسی علم جامعه شناسی در تحلیل وقایع معاصر» «جو زدگی اصطلاحی و تأویل گرایی در علوم انسانی نوین!» 🔵تحلیل یکی از جامعه شناسان خوب، منصف و متعهّد را نسبت به وقائع اخیر میخواندم. در روزنامه فرهیختگان تحت عنوان جامعه شناسی یک شورش منتشر شده است. به این بهانه که باید واقع نگر بوده و به شکل علمی وقایع را تحلیل کرد در یک گفت و گوی بسیار مفصّل و در ظاهر بسیار تخصّصی رطب و یابس را به هم بافته و حرفهایی زده بود. 👈مانور تجمّلی از اصطلاحات فرنگی در فضای جامعه شناسی و تحلیلهای این سنخی ارائه کرده بود. مثلا در بخشی میگوید: 📖«وقتی به ۵۰ روز گذشته نگاه می‌کنیم به نکته جالب و جدیدی برخورد می‌کنیم؛ اولین بار است یک پدیدار اجتماعی، سیاسی، امنیتی فراگیر در سطح ملی اتفاق می‌افتد، ولی گروه‌ها، مجموعه‌ها و سازمان‌های سیاسی؛ 📖از پوزیسیون تا اپوزیسیون در آن «بلاموضوع» هستند. نه اینکه موافق یا مخالف یا ضعیف یا قوی باشند بلکه اصلا موضوعیتی ندارند و این وضعیت خیلی آنومیک است. 📖به‌قدری سازمان سیاسی تنظیم‌کننده عمل سیاسی از دور خارج شده یا فرسوده شده که عمل سیاسی - اجتماعی هست ولی او اصلا موضوعیت ندارد. برخی تلاش کردند در این فاصله بتوانند از این نمد، کلاهی برای خود ببافند ولی واقعا بلاموضوع بودند ... 📖به کسی که چالش یا اصطکاکی با نظام سیاسی داشته و زندان رفته، می‌گفتند مزدور! یعنی در این حد مرزگذاری برای کسی هم دارند که سابقه سیاسی طولانی دارد، هزینه سیاسی اصطکاک را هم دارد. 📖اولین‌بار است که رخدادی به این صورت شکل می‌گیرد و جریانات سیاسی در آن بلاموضوع هستند»
🔴این تحلیل را که میخواندم دیدم برخلاف آنچه مدام از رهبر عزیزمان میشنویم اصلا در قالب سیاستهای جهانی و نبرد ایران و آمریکا وقایع تحلیل نمیشود! گویا اصلا خبری نیست و همه بر اساس صلحی کامل و نزاع طبیعی معانی جامعه شناختی در حال تحقّق است! شما که ما شاء الله متعهّدمان هستی!ولی اصلا آیا میتوان قماش شما جماعت جامعه شناس یا اقتصاد دان یا ... را مراجعی برای این دانشها قرار داد؟! خیلی جای تردید دارد! ✋گاهی انسان احساس میکند دشمن این علوم را طوری طرّاحی کرده که جلوی ادراکات فطری انسان را هم بگیرد! فضا را غبار آلود کند! گاهی با فقدان داده های حساس و گاهی با انبوه داده های توزین نشده و شلوغ کردن میز ذهن، ما را دچار پدیده ی فلج تحلیلی کنند! 💡به ذهنم خطور کرد به همین مناسبت مطلبی در نقد علوم انسانی نوین در قالب نقد جامعه شناسی مدرن بیان کنم. 👈از اینجا شروع میکنم که همین تحلیل اخیرشان که برای ایشان اینقدر پدیده ای جذّاب و پر معنای جامعه شناسانه در تاریخ ایران است که بعدا هم تحلیلهایی در مورد آن بیان میکنند چقدر دور از آبادی است! 👈البته قبلا هم برای خودم تعجّب بود که چرا این جنبش نه تنها رهبری ندارد بلکه رهبر گریز و بلکه در مواردی رهبر ستیز است؟! آیا یک معنای جدید جدّی در جامعه شناسی ایران رخ داده است؟! 👈بعدا که صحبتهای یکی از مسؤولان امنیتی کشور را شنیدم تازه متوجّه ماجرا شدم! اینها مدّتهاست که از طرح به اصطلاح انقلاب اینها در اوّل مهر امسال خبر داشتند. رهبری هم به این موضوع در سخنرانی اشاره نمودند. 👈منتها طرح آنها اینبار تجزیه ایران بود و چنین هدفی لزوما به معنای مرجع ستیزی برای این جریان است. یعنی هیچ کس نباید رهبری را به دست بگیرد! اگر به دست بگیرد با هدف تجزیه طلبانه ی بعدی اصلا تناسبی نخواهد داشت! ✋حالا شما بنشین و بدون اطّلاع از این واقعیت اطّلاعاتی و امنیتی مدام تحلیل کن و به وجد بیا! 💡به یاد کلام حمد الله مستوفی در تاریخ گزیده در بیان سرّ سقوط بنی امیة افتادم! آنجا که غلبه ی ظاهری به دلیل لیاقت مروان حمار و عظمت لشگر او برای بنی امیة بود. ولی در وسط میدان نبرد مروان اجلّکم الله بولش گرفت! 👈پیاده شد و رفت به طرفی که بول کند و شایع کردند که مروان کشته شد! همین شد که لشگر به هم ریخت و بنی العبّاس پیروز شد! 👈به تعبیر مستوفی: «ذهبت الدولة بالبولة»! حالا جامعه شناسان بیایند تحلیل کنند! از عوامل اقتصادی و اجتماعی سقوط بنی امیّة برایمان بگویند! خیر این خبرها نیست! گاهی اینچنین است که لیقضی الله أمرا کان مفعولا! 👈در روایات اهل بیت علیهم السلام نیز مطالب مهمی در این زمینه بیان شده است!‌ مثلا امام رضا علیه السلام عامل اصلی سقوط برمکیان در زمان هارون را جسارت آنها به امام موسی بن جعفر علیهما السلام بیان نموده است. اصلا عقل مورخین و جامعه شناسان به اینجاها قد میدهد؟! 👈مسکویه در تجارب الأمم در موارد متعدّدی سعی نموده نشان دهد بسیاری از وقایع تاریخی از سنخ تجربه پذیری عرفی نبوده و واقعا دست عالمی دیگر گویا در کار است و نباید هیچ گاه به دانش خود در تحلیل وقایع مغرور شد؛ 👈مثلا تحلیل او از بازگشت کفّار به مکّه بعد از جنگ احد و عدم حمله به مدینه و همینطور جریان شکست خوردن ابن الاشعث از حجاج و یا سر کار آمدن آل بویه از همین سنخ است: 📖«و قد ذكرنا أشياء مما يجرى على الاتّفاق و البخت و إن لم يكن فيها تجربة، و لا تقصد بإرادة. و إنّما فعلنا ذلك لتكون هي و أمثالها في حساب الإنسان و في خلده و وهمه، لئلّا تسقط من ديوان الحوادث عنده و ما ينتظر وقوع مثله، و إن لم يستطع تحرّزا من مكروهه إلّا بالاستعانة باللّه، و لا توقّعا لمحبوبه إلّا بمسألته التوفيق، و هو عزّ اسمه خير موفّق و معين» 🔹تحلیل جامعه شناسانه ی وقایع اخیر آیا این چیزی است که این استاد جامعه شناس با تمام توان ذهن اصطلاحی اش میگوید است یا آن چند تحلیلی که در صوت برخی از مسئولان مطرح وزارت اطّلاعات یا بالاتر از اینها مقام معظّم رهبری در این زمینه میشنویم؟! مسأله این است! ⚪البته آیا مرادمان این است که توطئه خارجی و تحلیل سیاسی امنیتی از این جریانات بدون این زمینه های داخلی نمیشود؟! هرگز این را نمیخواهم بگویم. مخصوصا در این وقایع ابتدای این قرن که به نوعی بالاترین نقطه تلاقی نقاط ضعف داخلی و توطئه خارجی بود. 👈ولی میخواهم بگویم اگر این توطئه های خارجی نبود یقین بدانید که این صحنه ها دیده نمیشد! آن زمینه ها هیچ گاه لزوما فعلیت اینچنینی ندارد. 👈اتّفاقا همه ی بحث بر سر این فعلیتها، صور آنها و نظام حاکم بر آنهاست. آیا درک این مسأله خیلی سخت است؟!
✔مسأله مانند آنجاست که یک دشمن مشترک بخواهد بین دو برادر دشمنی بیاندازد. اوّل یا میگردد ببیند آیا زمینه هایی دارد که ظرفیّت دمیدن در آنها طوری باشد که باعث دشمنی شود؟! اگر نیست آیا ترکیبی از چند زمینه را می یابد تا فعال کند؟! اگر نیست آیا میتواند زمینه یا زمینه هایی را ایجاد کند؟! پس اوّل یا اختلاف یابی میکند یا اختلاف سازی! سپس با حیله هایی آن را تبدیل به خشم و معرکه میکند! سپس خودش با کارهای جنبی آتش بیار معرکه میگردد! ✔ولی این جامعه شناسان معمولا در تحلیل این امور مهمترین عامل را آن زمینه های اوّلیه ی این معرکه ی شدید میدانند! کاملا تحلیلهایشان سویه ی زمینه گرایی افراطی دارد. نه اختلاف ساز را میبیند و نه معرکه ساز را و نه آتش بیار معرکه را! 🔹میخواهم چه بگویم؟! میخواهم بگویم آنچه اینها از آن غافلند عمق محدودیت دانششان است!‌ عمق جهلشان است. گاهی انسان حتی به وجود اغراض پنهان در تولید جهت دار این دانشها شک میکند. بعید نمیدانم که اساسا علوم انسانی خودش یکی از ابزارهای مهم نظام سلطه باشد. ✅همه چیز را به ما نگفته باشند! جهت دار گفته اند! وزن دهی مناسب به مباحث نکرده اند! جاهایی که اهمیت ندارد زیاد حرف زده اند و جاهایی که مهم است نه! یک مهندسی و مونتاژ خاصی بر آن حاکم است. 👈حالا اگر بعضیها اینها را توهّم توطئه میدانند خب میگویم پس خیلی علمشان کاستی دارد! کارآیی مناسب را ندارد. بلکه گاهی به عنوان زهر از آن استفاده میشود! برای ترویج باطل و جلوگیری از حق! 🔴توضیح آنکه جامعه یک سلسله احکامی در نفس الامری دارد. عالَمی از معانی واقعی در نفس الامر پدیده ی جامعه به شکل اندماجی موج میزند. معانی اثر گذار در جامعه که هرگونه تحلیل صحیح و جامع جز در سایه ی احاطه به این معانی نفس الامری میسور نیست. بین این معانی ترتّبها و نظامها و ترابطهایی هم حاکم است. 👈مثلا در رأس این معانی سنن الهی است و در لایه ای دیگر تأثیر شیاطین و هواهای نفسانی و در لایه ی دیگر تأثیر عوامل اقتصادی و تکنولوژی و امنیتی و... . 👈آیا اینهایی که برایمان از جامعه شناسی میگویند از این معانی متکثّر و چند لایه خبر دارند؟! آیا مثلا راهی برای شناخت سنّتهای الهی و آن معانی کلان حاکم بر دیگر معانی زیر مجموعه که آن را جز با فقاهت دینی و عقول قدسی نمیشود شکار کرد دارند؟! 👈آیا در همین محدوده ی معانی در دسترسشان همه جانبه به شکار این معانی پرداخته اند؟! آیا میدانند برای شناخت معانی اجتماعی تأثیر گذار بر جامعه باید هر بار از افقها و قلّه های دیگری به مسأله رسید و در هر زاویه بخشی از مفاهیم دیده میشود؟! 👈یکبار میشود از جامعه شناسی اقتصادی گفت و یکبار از جامعه شناسی دینی و یکبار از جامعه شناسی فرهنگی و یکبار از جامعه شناسی سیاسی و همینطور ... . 👈در هر زاویه بُعدی از معانی اجتماعی هویدا میشود که در زاویه ی دیگر دیده نمیشود و در عین حال نیز این ابعاد کاملا با هم ترابط دارند! 🔹برای نمونه یکی را عرض میکنم. بر اساس کلام مشهور اسلامی «النّاس علی دین ملوکهم» یکی از مهمترین ضلعهایی که باید از زاویه ی آن به شکار مهمترین معانی اجتماعی که فهم پدیده های اجتماعی را میسور میکند بررسی جامعه از منظر تاثیر گذاری اراده ی نخبگان حاکم بر آن جامعه است! «النّاس علی دین ملوکهم»! ملوک در اینجا صرفا پادشاه نیست ک این قاعده دیگر منسوخ باشد! 👈در این زاویه خیلی با وضوح بیشتری روشن میشود که اساسا بسیاری از وقایع اجتماعی ریشه در اموری سیاسی و امنیتی دارد! هر چند به شکل منافقانه خود را در نقاب عوامل دیگر نشان دهد. 👈بسیاری از حوادث اجتماعی باید در زاویه ی جنگ قدرت تحلیل شود. مخصوصا در آنجاهایی که چنین انگیزه هایی بسیار جدّی است. ✋✋یکبار جامعه شناسی را در تحلیل وقایع کشوری دور افتاده و به دور از مطامع سیاسی جدّی و منازعات ریشه دار قدرتها مانند مالدیو و نیوزیلند و استرالیا مطرح میکنیم و یکبار در تحلیل وقایع کشوری مانند ایران که در کانون مبارزه ی قدرتهای بزرگ جهانی و اراده ی ملوک متنوّع قرار گرفته است! 👈آیا هیچ عقلی حکم میکند که برای تحلیل وقایع اجتماعی ایران همانگونه که وقایع نیوزیلند تحلیل میشود رفتار کنیم؟! 👈هر انسان درس نخوانده ای میفهمد که مهمترین معانی تأثیر گذار در وقایع مهم اجتماعی احتمالا در کشوری مانند ایران معانی سیاسی و نبرد اراده های کلان پادشاهان عالم است! 👈کشوری که در کانون نبرد حق و باطل است. آیا میشود از نقش صهیونیستم جهانی و آمریکا و سیاستهای طواغیت زمان چشم پوشی کرد و سپس شروع به تحلیل پدیده ای که معنای سیاسی میتواند داشته باشد نمود؟! 👈آیا اساسا یک دوره علم جامعه شناسی بر اساس نگاه سیاسی بسیار قوی نوشته شده است؟! اصلا میدانیم در این زاویه چه معانی عمیق و حاکمی وجود دارد که غفلت از آن اساس انشاءها تحلیلی ما را خراب میکند؟!