eitaa logo
بذل الخاطر
1.4هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵مطلب تمام است ولی در هر حال برای رفق بیشتر برای آنانی که رساله ی عملیّه و اصول عقاید خود را از علوم انسانی غربی دوست دارند بگیرند برای تقریب بیشتر مسأله از مفهوم اپیستِمِه یا همان صورت بندی دانایی در اندیشه های میشل فوکو فیلسوف معروف پست مدرن میتوان بهره جست. 👈کاری به نقد و بررسی ندارم ولی خیلی خلاصه از دید فوکو نباید سیر بشر را به صورت ارتقاء تاریخی دید بلکه تاریخ را نیز نباید تاریخ رشد بشر دانست؛ تاریخ چیزی جز جا به جایی نقشها نيست. 👈هر عصری یک اپیستمه دارد که به مناسبات معنی میدهد. زمانی ایدئولوژی طوری بود که ازدواج و فرزند آوری در سنین پایین، تعدّد زوجات، برده داری و مانند آن مشکلی نداشت. کسی از آن برداشت ظلم و آزار نمیکرد! 👈برده ها را برای خدمت خرید و فروش ميكردند و برای شهوت خود استفاده مینمودند و... ولی امروزه در دنیای كنوني با تغيير مناسبات یک کار وحشیانه تلقی میشود. 👈از آن طرف امروزه مقوله هایی مانند دوستی جنس مخالف، هم خانگی، کارگر پروری برده وار در کارخانه ها و ادارات، همجنس گرایی قانونی، تجرّد و بالا رفتن سنّ ازدواج، بی حجابی و ... که اصلا در دنیای قدیم قابل پذیرش نبود امروزه بد تلقّی نمیشود! ✋آیا واقعا پدران ما در گذشته نادان بودند که نمیفهمیدند بی حجابی نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست! بالا رفتن سنّ ازدواج نه تنها بد نیست بلکه خوب هم هست؟! ✅آنچه از دید فوکو رخ داده آن است که اپیستمه ی مدرن اقتضاء بالا رفتن سنّ ازدواج و فرزند آوری و آزادی و شهوترانی را دارد! ولی در انسان سابق چنین اپیستمه ای وجود نداشته و اینها اموری ناپسند بود. ✅اپیستمه ی هر عصری صدای آن عصر است که تنها غیر او و تاریخ میتواند آن را به خوبی بشنود؛ خود شخص از آن غافل است و نمیتواند به سادگی خود را بیرون از آن آورده و قضاوت کند. 👈مثل این است که ما در حرف زدن با صدای خود زندگی میکنیم ولی وقتی ضبط شده ی کلام خود را میشوینم تعجب میکنیم و یا تصویر خود را میبنیم تعجب میکنیم. 👈به تعبیر فوکو دیگرانی که از این اپیستمه خارج شده اند نزد دیگران حالت دیوانگان را دارند که اصلا معلوم نیست چه میگویند! حالا همین مقدار بیان هم ممکن است برخی علاقه مندان به علوم انسانی غربی را قانع کند! اگر چنین است چطور میتوان چنان ازدواج و فرزند آوری را متهم به کودک آزاری کرد؟! 🔴از یکی از برادران فاضلمان مطلبی در همین زمینه دیدم که برای تکمیل بحث سودمند است. اساسا اگر هم کودک آزاری برای چنین ازدواج و فرزند آوری صدق کند تنقیصی در این حکم و حقانیت آن نیست بلکه تنقیصی برای آن تمدن و جامعه ای است که نتوانسته انسانها را طوری رشد دهد که در این سن بتوانند به این کمال طبیعی نایل شوند. 👈مشکل کودک آزاری اگر واقعا امروزه در چنین ازدواج و فرزند آوری وجود داشته باشد متوجه تمدن غربی است که انسانها را اینگونه از استعدادهای طبیعیش دور کرده است! طور شده که گاهی شخص خود را در ۴۰ سالگی هم دارای شرایط تشکیل خانواده نمیبیند!!! 👈این تمدن کوتوله پرور بزرگ نما در ادامه الگوهای صحیح انسانی را متهم به کودک آزاری هم میکند! با همین تفکرات باطل بالا رفتن سن ازدواج و تجرد قطعی و انحرافات عمیق جنسی را به عنوان میوه های شجره ی خبیثه ی تمدن مدرن و آزادی به خورد این انسان مظلوم تاریخ معاصر میدهد! 👈اگر در روایات ما این مضمون بیان شده که خوشا به حال آنکه دخترش در زودترین زمان ممکن مهیای امر ازدواج شود یعنی بدانید که یک انسان و یک جامعه اگر به شکل صحیحی رشد کند میتوان انتظار داشت در این سن وارد حوزه ی ازدواج و تشکیل خانواده و بلکه بالاتر از آن مخاطب تکلیف الهی شود. ✅این یک آرمان حقی است که باید جهتگیری ها و برنامه ریزیهای اجتماعی و تربیتی به سمت آن بوده و آن را قله ی کمال پدیده ی ازدواج دانست که باید به آن نزدیک و نزدیکتر شد نه اینکه آن را تقبیح هم کرد! ✅بله آن تمدن انسان حیوان پنداری که به جای توجه به اقتضائات حکیمانه آفرینش خود را از نسل میمونها و بوزینه ها دانسته و برای خلقت خود در این دنیا هدف و معادی قائل نیست لابد چنین ازدواجی را اساسا جنایتی در مسیر بی غایتی و لذت پرستی حیوانی میبیند. 👈بله اگر دخترها در این سن در روزگار ما عادتا به چنین بلوغی نرسند و ازدواج کنند کودک آزاری است. اما قبل از اینکه با شوهر دادن او را آزار داده باشیم ،با فرهنگ غلط و هدر دادن سرمایه وجودش او را آزار داده ایم. اما اگر به آن کمال رسیده باشد دیگر کودک آزاری نیست بلکه قرار دادن یک زن کامله در جایگاه خود است. ✅چطور اگر در برنامه ای مانند عصر جدید یک کودک، فلان توانایی مهم را به دست آورده او را حلواحلوا میکنند و بزرگ میشمارند ولی اگر دختری در ۱۲ سالگی بیاید روی سکوی برنامه و در مقابل تلویزیون بگوید که چه همسر، کدبانو و مادر قابلی است، روشن فکر های غرب زده تقبیح میکنند؟!
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۰) «قدرت تدریج» «منطق تدریج»: قلیل تدوم علیه ... «محاسبه تدریجها» 🔹امروز به بذل خاطر شماره ۳۰۰ رسیده ام! هیچ وقت به ذهنم هم خطور نمیکرد که چنین چیزهایی بنویسم و حال اگر نوشتم اینقدر طولانی شود! همه چیز از پارسال شروع شد که اواخر شب نشسته بودم و صحبتهای یکی از روشنفکران معاصر را میخواندم؛ 👈مدام به ذهنم نقدهایی خطور میکرد و سپس به ذهنم خطور کرد که چه میشد یک کانالی باشد تا به نوعی آبخیز داری این خطوراتی باشد که هدر میرود! شاید به درد کسی بخورد! 👈نمیدانم چطور عزمش هم در من ایجاد شد! شروع کردم و بدون آنکه فکر خاصی داشته باشم این شماره ها را به فراخور حال در اوقات فراغت نوشتم. حالا دیدم چقدر نوشته ام! 🔸واقعا اگر کسی از من میخواست در این زمینه های با این طول و عرض چیزی بنویسم اصلا در خودم چنین قدرتی نمیدیدم و کسی هم شاید به ذهنش نمیرسید که چنین درخواستی داشته باشد! ولی حالا دیدم ۳۰۰ شماره شده! خدا میداند تا چقدر دیگر توفیق باشد و برسد! 💡به نظر شما چه چیزی این توان را به حقیری چون بنده داد که اینقدر بنویسم؟!اینجا بود که مطلبی به ذهنم خطور کرد. یک حقیقت مهم ولی کمتر شناخته شده به نام «قدرت تدریج»! از منظری میتوان پاسخ آن را در تدریج دانست! ✅آری بخشی از نیروی هسته ای و حیرت انگیز تدریج را توانسته بودم آزاد کنم. به خدمت هدف بگیرم. عجب! پس تدریج هم اینقدر توانمند است! اینقدر قدرت دارد! میتوان بر بال آن نشست و به کارهای دیگر مشغول شد و یکباره خود را در مقصد یافت! میتواند گاهی همای سعادت باشد؟! پس چرا اینقدر از این نیروی شگفت انگیز غافلیم؟!
👈من که خودم را میشناسم! تنبلی و عافیت طلبی و... خود را میدانم! این قدرت تدریج بود که ممکن کرد تا ۳۰۰ شماره نوشته شود. عجب قدرت عجیبی! کیمیایی است برای خودش! ⚪اگر توانسته باشم مقداری این حقیقت اسرار آمیز را به چشم بیاورم آن وقت میتوان انتظار داشت که اهل ذکاوت و آگاهی به شدّت تکان بخورند! از چه نظر؟! ✅یکی از این نظر که چرا از این نیروی فوق العاده غافلیم! چرا بسیاری از اهداف بزرگمان را با نشستن بر بال آن به دست نمی آوریم؟! ✅دیگر اینکه نکند همین الآن ناخودآگاه در دل تدریجهایی قرار گرفته ایم و درون تونل اسرار آمیز آن در حال حرکتیم؟! ✅نکند غافلانه داریم کار خودمان را میکنیم ولی تا چشم باز کنیم خودمان را در مقصدهای ناشناخته ای ببینیم که یک دفعه حسابی جا بخوریم؟! 👈تدریج قدرتی است که هم در مسیر خیر و هم در مسیر شرّ فعالیت میکند! یک ریل است! ویژگی اش آن است که چون نامحسوس است انسان متوجّه تغییرات نمیشود! ولی واقعا در حال حرکت است و خود نمیداند! 👈خودش هم شاید نفهمد دیگر آن انسان چند سال پیش نیست. برای شناختن آن باید از دیگرانی که مدّتی ما را ندیده اند یا برخی علامتها بهره برد! 👈به این معنایی که بیان کردم استدراج هم در خیرات و هم در شرور معنا دارد. البته در ادبیات دینی در شرور به کار رفته است. ✔فقط در استفاده از نیروی تدریج باید بدانیم که لازم است فراموشش کنیم! مدام ننشنیم و بگوییم کی دَم میکشد؟! این یعنی هنوز نیروی تدریج را نفهمیده ایم. چند سال پیش سماور خریده بودیم. اولین بار که آب ریختم و گذاشتم جوش بیاید هر چه صبر کردم دیدم نه! آخه لا مصّب چرا جوش نمیای!😂 خیلی توی ذوقم خورد! این مطلب برایم جا افتاد که سماور با منطق تدریج کار میکند. روشنش کن و برو سراغ کارهایت! یک وقت ننشینی پیش سماور تا جوش بیاورد! ⚪رفقا بسیاری از اینهایی که خود را در درجات عالی و یا درکات پست دیدند با قدرت اسرار آمیز تدریج اینگونه شدند. خوبان با محاسبه از همان ابتدا تدریجهای نیکی برای خودشان قرار دادند و گذاشتند خوب دم بکشد و به کار خود پرداختند! بدان هم تدریجهای زشتی برای خودشان قرار دادند و غافل شدند که سر از چه آینده های شومی در خواهند آورد! 🔻بسیاری از درجات و درکات با قدرت تدریج پیموده شده! بسیاری از کارهای بزرگ با قدرت تدریج به سامان رسیده!🔺 🔹اگر اینطور است ما چقدر محاسبه ی تدریجهایمان را داریم؟! چقدر خودآگاهی داریم که در دل چه تدریجهایی خود را قرار داده و یا قرار گرفته ایم؟! نکند قرار است چندی دیگر به مقصدی برسیم که انتظارش را نداریم؟! تکان دهنده نیست؟! 👈حالا بحث از برنامه ریزی برای تدریجها خودش بحث مفصّلی است. در همه ی امور هم جاری است. امور علمی و دنیایی و معنوی و... . فقط خواستم اصلش را مقداری به چشم بیاورم. ⚪در انتها یک ریلگذاری پیشنهادی هم برای خودم و عزیزان برای تدریج معنوی عرض میکنم. اگر توانستیم عمل کنیم و دیگر غممان نباشد! بگذاریم خودش دم بکشد و به کار و زندگیمان بپردازیم. نمیگویم تحجر ولی مقداری سرسختی در آن نشان دهیم. مدّتی که گذشت یک دفعه به خودمان که آمدیم میبینیم عجب تدریج مبارکی بود! چه فرزند بالغ و نورانی ای شده است! 👈یکی اینکه حتّی الامکان با حالت طهارت باشیم. وضوء داشته باشیم. 👈دیگر اینکه ملتزم به نماز اوّل وقت و حتّی الامکان با جماعت باشیم. سعی کنیم هیچ بهانه ای در این زمینه نداشته باشیم. 👈بعد از نمازها سه بار سوره ی توحید را خوانده و به حضرت ولیّ عصر عجّل الله تعالی فرجه الشریف هدیه کنیم. 👈در طول روز هم حتّی الامکان شروع کنیم به کشتی گرفتن با آن گناهانی که واقعا هیچ توجیهی برایش نداریم. نمیگویم یک دفعه ترکش کنید! ولی کشتی گرفتن و دست و پنجه نرم کردن را شروع کنیم. 👈هر روز ببینیم چندمین روز ماه قمری است! آیاتی از شماره ی جزء متناسب با آن روز را خوانده و تقدیم به روح پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله کنیم. یک صفحه یا هر چقدر از هر جایی از آن جزء را دوست داشتید. هر وقت که دوست داشتید. 👈قبل خواب یک نگاهی به روزمان داشته باشیم که چه کردیم! 🔹همین! زیادش نمیکنم! فقط یک چیز را حیفم می آید نگویم! اگر دچار مشکلی یا التهابی شدیم این در و آن در نزنیم! «طَلَب‏ الْمُحْتَاجِ‏ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ» بی صاحب که نیستیم! سراغ مولایمان برویم. دستمان را بر سرمان گذاشته و مانند کسی که او را پشت درب سعادت نگاه داشته اند و به او اجازه ی ورود نمیدهند با شکستگی سه بار بگوییم و با این عمل و حالت هر روز مأنوس باشیم: 📖«السّلام علیکَ یا بقیّةَ الله یا أبا صالح المُستغاثُ بکَ یا صاحبَ الزَّمانِ المُستَعانُ بکَ یا صاحبَ الزَّمان» 👈اگر خود را در دل این تدریج قرار دهیم بعد از مدّتی امید است تغییراتی در ما ایجاد شود که از سنخ نوعی شکفتگی درونی است ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۱) «نقدی بر پویا نمایی روح (۱): Soul» «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ» «شیطانی در قالب زخارف هنری» 🔹برای بار چندم بچه ها پویا نمایی روح را دیدند. اثری که به وضوح به مقوله ی نسبت مرگ و زندگی پرداخته و ضمن سعی در ارائه ی تصویری جدید از عالم پیش از دنیا، دنیا و پس از دنیا به مقوله ی حیاتی معنای زندگی برای انسان مدرن پرداخته است. 💡به ذهنم خطور کرد یک نقدی بر آن بنویسم. کاری هم به آن جنبه های هنری و نحوه ی روایتگری و موسیقی و... که مورد علاقه ی اهل هنر است ندارم. به آن جنبه ی محتوایی کار دارم. 👈روشن است که این پویا نمایی به شکل واضحی محتوا را نشان گرفته و اصلا در آن شوخی ندارد! به دنبال القاء مسائل فلسفی خاصی پیرامون مرگ و زندگی است. ⚪رهبر عزیزمان در سخنرانی اخیرشان در جمع مدّاحان به درستی فرمودند اهل هنر باید مراقب باشند مضمون عمیق و صحیح را فدای جنبه های هنری نکنند! شعر خوب را خرج مضمون خوب کنند و مضمون خوب را در شعر خوب بریزند. 👈اگر به فرموده ی رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مورد قرآن کریم: «ظاهرُه أنیقٌ و باطنُه عمیقٌ» یعنی هم ظاهرش زیبایی شگفت انگیزی داشت و هم باطنش حقیقتی عمیق بود که: «لَا تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لَا تُبْلَى غَرَائِبُه‏»
✅البته در اینجا باید بین دو معنا از عمق تفکیک نمود. گاهی مطلبی میتواند در ظاهر عمیق و دقیق باشد ولی در باطن باطل باشد. مراد از باطن عمیق یعنی حق هم باشد. ✅بسیاری به مجرّد اینکه هنر در مورد مطلبی خرج شود که پیچیده و عمیق است آن را دارای زیبایی مضاعف میدانند. همین باعث گشوده شدن بابی شیطانی از ضلالت در وادی سینما به روی بسیاری شده است. ✅در حالیکه در واقع اینها عمیق نیست. عمیق بودن صفت حقیقتی است که به واسطه ی تکه بر نظام علّی با همه ی حقایق هستی منسجم است. ✅اینها باطلهایی هستند که برای پنهان کردن خود برخی لباسهای حقیقت را بر تن کرده و سپس با پیچیده کردن و دقیق کردن خود سعی در مخفی نمودن چهره ی زشتشان دارند. ✅اینها را ادبیّات دینی ما عمیق نمیگوید. بلکه از اینها با تعبیر هنر مزخرف و زخرف القول یا همان باطل زینت شده یاد میکند. 🔹مرحوم طریحی در مجمع البحرین میگوید زُخرُف در عربی در اصل به معنای طلا است ولی در ادامه برای هر چیزی که آن را تزیین کنند به کار رفته است؛‏ «أَخَذَتِ الْأَرْضُ‏ زُخْرُفَها» أي زينتها و «أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ‏ زُخْرُفٍ‏» أی: من ذهب. بر همین اساس است که امام صادق علیه السلام در روایتی معروف فرمودند: 📖«كُلُّ حَدِيثٍ لَا يُوَافِقُ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ زُخْرُف‏» 🔻هر چه شما آن را حق بپندارید و بپسندید ولی موافق قرآن نباشد بدانید که مزخرفی بیش نیست!🔺 ✅در همین ابتدا بگویم بر این اساس پویا نمایی روح از آن مزخرفهایی است که هر چند ظاهرش زیباست ولی باطنی باطل دارد. 🔸«خلاصه ی داستان» 🔸 جو گاردنر یک معلم موسیقی آرزویش آن است که بتواند روزی در یک گروه موسیقی خوب بنوازد. مادرش اصرار میکند که یک کار با حقوق ثابت و بیمه برای خودش دست و پا کند تا زندگی‌اش به درستی پیش برود. 🎬بالاخره روزی که کار استخدام او به عنوان معلّمی که آرزوی مادرش است درست میشود ناگهان به واسطه یکی از دانش آموزان قدیمیش دعوت میشود که با وساطت او با نوازنده ای بزرگ روی صحنه اجرا کند! 🎬جو گاردنر ناگهان خود را در حالتی میبیند که گویا یک دفعه به شکل باور نکردنی و غیر منتظره آرزوی دست نایافتی اش را به آغوش کشیده است! 🎬وی که در پوست خود نمیگنجد در همان وضعیّت مانند دیوانه ها در خیابان‌های شلوغ نیویورک می‌دود و با شادی و غافل از پیرامونش خبر موفقیت بزرگش را با تلفن به این و آن میدهد که ناگهان در همین وضعیّت در هنگام عبور از خیابانی در منهتن به درون چاهی عمیق افتاد و روح از بدنش جدا شده و ناگهان عالم عوض شد! 🎬خود را در عالمی دیگر دید و همه چیز تمام شد! اینجاست که دید ارواح را دارند به سمت یک نور بزرگ میبرند و در آن به شکل مرموزی محو میشوند! اینجا بود که به خودش آمد که او وقت مردن ندارد و الآن که به قلّه ی آرزویش رسیده که وقت مردن نیست! 🎬شروع به فرار میکند و ناگهان از یک حفره ی اتّفاقی از آن پلی که مانند پل صراط است به پایین افتاده و به عالم قبل از دنیا می افتد! چیزی شبیه عالم ذر! همان عالمی که ارواح آماده میشوند تا برای زندگی دنیا جرقّه ی خود را پیدا کنند. 🎬در اینجا با یک روحی آشنا میشود که قرنهای قرن است که هیچ کسی نتوانسته او را متقاعد کند که به دنیا بیاید! زیرا هیچ چیزی از دنیا برایش معنایی ندارد و جرقّه ای برای زندگی در دل او روشن نمیکند! 🎬نه انگیزه های اخلاقی و عرفانی مادر ترزای مهربان و نه انگیزه های جاه طلبانه ی امثال آبراهام لینکلن و نه اندیشه های مصلحانه ی امثال گاندی! کلید واژه ی او بعد از همه ی این معانی این است که: «بعدش چی؟!» 🎬اینها هر چند معنای زندگی و جرقّه ای برای حیات برای بسیاری باشند ولی او را قانع نمیکند! به دلش نمی نشید! بی معناست!
🎬در ادامه ی داستان در وقایعی جو گاردنر با این روحی که نامش ۲۲ است طیّ جریانی به دنیا می آیند تا وی معنایی برای زندگی کردن پیدا کند که در انتها به این نتیجه میرسد که مشکل این است که ما به دنبال آن هستیم که برای زندگی معنایی پیدا کنیم! 📢خود زندگی کردن معناست! برای خود زندگی زندگی کن و از همه ی لحظاتش لذّت ببر! در زندگی چیزی نیست که به آن معنا بدهد و این معنا را باید خودت ایجاد کنی! 📢ولی اگر نتوانستی بدان اینها همه جرقّه یا به تعبیری « Sparkle» است و معنای ذاتی زندگی در خود زندگی نهفته است! زندگی را باید زندگی کرد! زندگی برای زندگی! نباید برای هنر و یا جاه طلبی و یا شادی و یا اخلاق و یا حتّی آخرت زندگی کرد! 📢باید برای خود زندگی زندگی کرد! این همان چیزی است که در نهایت به زندگی معنا میدهد! اصلا معنایی و هدفی در کار نیست! حالشو ببر! 🔹این آن چیزی است که بنده از دقّت در محتوای این پویا نمایی فهمیدم. البته اگر بخواهم با حسن ظنّ بیشتری عمق معنای آن را تقریر کنم اینطور است که اگر دقّت کنیم میبینیم همه آنهایی که معنای زندگی و آن چیزی که برای آن زندگی میکنند آنها را آزار میدهد در یک چیزی مشترک هستند ولی از آن غفلت میکنند. 🎓آن هم این است که همگی اصل زندگی را میپسندند و تنها چالششان این است که چه معنایی به آن بدهند تا زندگی را زندگی کنند! ناله ی اینها به خاطر ترجیح مرگ بر زندگی و عدم بر وجود داشتن نیست! 🎓بلکه به خاطر نداشتن معنایی برای استفاده از این بهره ی بزرگ است. پیشنهاد فلسفی این اثر آن است که قبل از اینکه هر معنایی به زندگی بدهیم خود زندگی خودش معنا دارد و میتوان آن را زندگی کرد! 🎓لذا خودکشی کردن به خاطر معضل معنای زندگی دیوانگی است! تو برای فقدان نوعی از زندگی که دوست داری خودکشی میکنی که باعث میشود همان چیز را از دست بدهی! زیرا آن نوعها و معناها همه ریشه در اصل زندگی دارد و هیچ جایگاهی در عالم مرگ و نیستی ندارد! 🔸«نقد پویانمایی روح»🔸 صحبت کردن از مزایای هنری این اثر را باید به متخصّصین این عرصه واگزار کرد. حرفهای زیادی برای گفتن در این زمینه دارد. البته همانگونه که گذشت زیبایی ظاهری را نمیتوان در نهایت از زیبایی باطنی جدا کرد! ولی در هر حال نمیتوان منکر مزیّتهای هنری این اثر شد! 👈مانند استفاده ی جالب از زبان تصویر برای ترسیم پیچیدگی های عالم ارواح و تصویر سازی اجمالی از آن! و یا تلاشی جالب توجّه برای تصویر دنیایی فارغ از هر نوع مذهب و باور در عوالم پیشین و پسین! 👈برجسته سازی خوب و چند لایه ی پیام اصلی اثر که ضرورت توجّه به معنای زندگی و یافتن آن است. پرداختن جسورانه به مسائل اساسی بشر مانند مرگ و هدف زندگی و اینکه از کجا آمده ایم و برای چه آمده ایم و به کجا میرویم؟! 👈حالا این اثر ریزه کاری و دقایق فراوانی دارد. یکی از نقاط جالب توجّه این اثر تصویر بسیار خوب نزدیکی مرگ و زندگی است! همان حقیقتی که در یک آن یقه آدم را میگیرد! 👈دیگر سرش هم نمیشود که الآن ما سرمان شلوغ است و تازه داریم به قلّه ی اهدافمان میرسیم و...! همان حقیقتی که وقتی رخ میدهد اصلا همه چیز تغییر میکند. دنیا عوض میشود! چهره ی دیگری باز میشود. 🔹از آنجا که اساس این اثر بر نوعی فلسفه ی اگزیستانسیالیستی مبتنی شده و به دنبال معنا کردن دوباره ی انسان و هستی و مرگ است باید نقد اصلی را به نقد فلسفی این اثر اختصاص داد. آیا باطن این اثر عمیق و حقّ است یا باطنی باطل و به تعبیر دینی مزخرف دارد؟! ✋نکند از آن زخرفهایی باشد که به تعبیر روایی ما میخواهد با شیطانی به نام هنر سدّ عن سبیل الله کند! نکند از جنود و عساکر جهل است؟!
⚪اگر بخواهم مطلب را خلاصه کنم پیش فرض این اثر نوعی هستی شناسی و خدا شناسی و انسانی شناسی و معاد شناسی خاصی است که هیچ گاه به دنبال اثبات آن نمیرود! اینها را از فلسفه های خاصی وام گرفته و با نیروی هنر میخواهد پیام آنها را تبلیغ نماید! 👈عملا به منبر نشسته و فلسفه ی غیر بیّن و لا مبیّن خود را به خورد مخاطب میدهد. در این اثر جایی برای خدا وجود ندارد! اصلا معلوم نیست نقش خدا در زندگی کجاست؟! نسبت ما با خدا چیست؟! 👈در ادامه بدون هیچ دلیلی زندگی دنیایی به عنوان غایت و نوعی زندگی اصیل معرّفی میشود. همان زندگی که خودش ارزش ذاتی دارد و باید برایش زندگی کرد! همه چیز را همین زندگی دنیایی است که معنا میدهد! 👈اگر منطق دینی در کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام به ما می آموزد که: لسنا للدنیا خلقنا و لا بالسعی فیها أمرنا و انما وضعنا فیها لنبتلی بها؛ این اثر میگوید: بل انا للدنیا خلقنا و أمرنا بالسعی فیها و الالتذاذ بها و وضعنا فیها لنرعی فیها! 👈از نکات بسیار فریبکارانه ی این اثر آن است که مسأله ی مرگ و ابدیّت انسان را هنرمندانه به حاشیه رانده و نمیگذارد انسان به آن توجّه کند! همان چیزی که چالش عمیق همه ی این فلسفه های باطل دنیای مدرن است. 👈پذیرش اینکه برای زندگی باید زندگی کرد و خودش معنای خودش است وقتی است که نسبت خودمان را با مسأله ی مرگ روشن کرده باشیم! مسأله ی مرگ همان چیزی است که اگر پاسخ مناسب نگیرد واقعا میتواند اصل زندگی دنیایی را بی معنا کند. ✋چه پاسخی برای این وجود دارد؟! صرف اینکه بدون هیچ دلیلی انسانها به سمت یک نور میروند و در آن تا ابد نابود میشوند کافی است؟! تازه برای همین قدرش هم دلیلی ندارند و این را صرفا برای وحشتناک جلوه ندادن مرگ و فرار از چالش مرگ به تصویر کشیده اند! 👈اینجاست که باید گفت: 📖«أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ * فَتَعالَى اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْكَريمِ» 👈عمده ی نقد این اثر در بررسی فلسفی آن و مروری گذرا بر ادوار فلسفه ی مغرب زمین است که برای آنکه طولانی نشود این بحث را در نوشته ی دیگری قرار میدهم. این بحث ادامه دارد...
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۲) «نقدی بر پویا نمایی روح (۲): Soul» «پسا ساختارگرایی پست مدرنیستم و بحران معنا» 🔹تاریخ بشر را از جهتی میتوان به سه دوره ی پیشا مدرن، مدرن، و پسا مدرن تقسیم کرد. به عقیده ی بسیاری اگر زمانی از مدرنیسم یا به تعبیری تجدّد و نوگرایی در برابر سنّتگرایی یا تحجّر و مانند آن صحبت میشد امروزه دیگر باید از ابر تجدّد فرا نوگرایانه به نام پست مدرنیسم صحبت کرد! 👈بشر امروزی در حال فرا نوگرایی است! یک گرایش قلبی و عاطفی به فرا نو که ویژگی آن اصالت دادن به تکثّر و تفرّد و از دست دادن معانی و ساختارهای خارجی و مجبور شدن انسان برای طرّاحی و خلق معنا از جانب خودش است. ✔انسان سه حیطه ی شناختی، گرایشی و رفتاری دارد. یکی به فکر انسان و دیگری به قلب او و آخری به بدنش مرتبط است. فرانوگرایی در بشر امروزی به واسطه ی معضلات مدرنیستم تبدیل به نوعی گفتمان اجتماعی شده است. گفتمانها معمولا از طریق ساحت قلب انسان وارد میشوند و سپس ساحت فکر و عمل انسان و جوامع را تحت تأثیر خود قرار میدهند. 👈کمتر انسانهایی یافت میشوند که صرفا متأثّر از فکر و اندیشه ی خود باشند. نوعا فکر و رفتارهایشان متأثّر از قلب و گرایشات و عواطفشان است. 👈در این بخش به بررسی تأثیرات فرانوگرایی در فکر بشری و بسترهای ظهور نظری فرا ساختارگرایی و بحران معنا در تمدّن غربی میپردازم.
🔻شاخصه ی دوران پیشا مدرن پر رنگ بودن و اصالت دادن به عینیتها و ساختارهای متافیزیکی دانسته شده است. شاخصه ی دوران مدرن ابطال یا بی توجّهی نسبت به ساختارهای متافیزیکی و اصالت دادن تنها به ساختارهای فیزیکی است. شاخصه ی دوران پست مدرن نوعی پسا ساختارگرایی و ابطال ساختارهای متافیزیکی و فیزیکی دانسته شده است🔺 🔹اگر زمانی در عصر پیشا مدرن علم معتبر در شناختن حقایق کلّی ما ورائی بود در دوران مدرن در شناختن ساختارها و نظریّات و قوانین فیزیکی با روش تجربی دانسته شد. در ادامه با انکار وجود ساختارهای واقعی در خارج و یا امکان معرفت به آن زمینه برای انکار ساختارگرایی در اندیشه مهیّا شده و علم به معنای آفریدن دانش و ساختن دانایی و خلق معانی تقلیل پیدا کرده است. ✅علم برای انسان فرانوگرا دیگر کشف حقیقت نیست بلکه ساختن حقیقت است. اگر چنین است حقیقت برای ما همان چیزی است که در کاربرد است نه آنکه در نظریه و آرمان جلوه میکند. وظیفه ی فلسفه ساختن واقعیّتی خیالی برای کاربرد و درمان است. ✅از همینجاست که پرسش از چرایی را باید کنار گذاشته و از چگونگی ها پرسش نمود. اگر چنین است عمل بر باور نوعی تقدّم دارد. دنبال معنایی در بیرون نباید گشت! باید خودمان معنای بیرون را برای خودمان بسازیم! ✅و چون خبری از معنایی در بیرون نیست پس اصلا ضرورتی ندارد به فرا روایتها تن داده و هر کسی میتواند معنا و روایت خودش را از واقعیت داشته باشد. 🔴اما نقطه ی عزیمت به پسا ساختارگرایی و پست مدرنیسم در دوران معاصر بعد از اثبات گرایی و عینیت گرایی پوزیتیویستی چه بوده است؟! تا آنجا که نگارنده از فلسفه ی غرب برداشت کردم شاید بتوان گفت به صورت کلّی چهار امر در گرایش به این امر تأثیر ویژه ای داشته است. 🔻شاید با نگاهی دقیقتر بتوان این فرانوگرایی را امتدادی از همان روحی دانست که انسان را از دامن سنت به تجدد کشانده بود. روح دنیا گرایی، انسان گرایی و فردگرایی که حال باطن خود را عریانتر از قبل نشان میدهد. به ما میگوید آنچه در مدرنیسم گفت نیز ابزاری بیش برای پیشبرد پروژه ی کلان سلوک در وادی نفسانیت نبود! اگر چنین است حتی چندان نباید به معنویت گرایی در عصر پست مدرن نیز خوش بین بود. معنویت در خدمت و بندگی انسان قرار میگیرد و از آن به جای رایحه ی خوش بندگی بوی أنانیت و نفسانیت به مشام میرسد🔺 👈حالا فعلا آن چهار عاملی که به پسا ساختارگرایی به شکل فلسفی کمک کرد را میخواهم توضیح دهم. ⚪در ابتدا برخی بعد از مواجهه با معضلات اجتماعی برآمده از مدرنیسم و انسان دور شده از دین و اسیر در چنبره ی تکنولوژی و همچنین جنگهای جهانی با اصالت دادن به انسان و پیگیری ارتباط وجودی به جای ارتباط ذهنی با اشیاء و معنا دادن به زندگی به نوعی پسا ساختارگرایی مایل شدند. این همان گرایش اگزیستانسیالیستی است. 👈انسانها میتوانند ماهیتشان را خودشان تعیین کنند. انسان موجودی در جستوجوی معناست. نقد اینها از اسارت انسان در چنبره ی ساختارها خود عاملی برای ورود به دنیای پسا ساختارگرا شده است. ⚪نقطه ی عزیمت دوّم برای پسا ساختارگرایی تن دادن به نوعی فائده گرایی به جای خرد گرایی یا تجربه گرایی و در نتیجه رواج فلسفه ی پراگماتیستی است. علم همان است که مشکل را حل میکند نه آن ساختارهایی که شما به دنبال کشف آن هستید! ساختار فیزیکی یا متافیزیکی مادامی که برای جامعه یا فرد فایده ای عملی دارد خوب است و الا نه! 👈در جهانی که دائم در حال تغییر و صیرورت است دیگر ثباتی در شناخت و اخلاق وجود ندارد تا به دنبال ساختارها باشیم! پس ملاک علمی بودن جواب دهنده بودن است. 👈اگر چنین است فلسفه مهارتی برای زندگی است که برای الان ما باید مفید باشد. فکر و اندیشه نیز به چیزی به نام هوش تقلیل یافته و هوش هم به قول پیاژه چیزی جز تلاش موجود زنده برای بقای خودش نیست. 👈اين هوش همواره در تأثیر و تأثّر با جامعه در حال رشد بوده و از این روست که تربیت چیزی جز پیامدهای تجارب زندگی نیست! به جای اصرار بی جا به کلان روایتهای پوزیتیویستی باید به پدیدار شناسی و تجارب زیسته ی بشری و تنوّع ها هم اصالت داد. ⚪نقطه ی عزیمت سوّم برای پسا ساختارگرایی تن دادن به نوعی اصالت زبان برای شناخت واقعیّت و نتیجه رواج فلسفه ی تحلیلی است. این خودش تاریخ جالبی دارد! 👈زمانی در عصر پیشا مدرن فلسفه در چنبره ی هستی شناسی بود! در عصر مدرن متوجّه شد که قبل از بحث از هستی باید از معرفت شناسی بحث کند! ابتدا باید دید آیا ابزار مناسبی برای شناخت هستی داریم؟ با این ابزار چه نوع هستی را میتوان شناخت؟
👈اینجا بود که برخلاف عصر پیشا مدرن به دلیل تنوّع پاسخها به مقوله معرفت در عصر مدرن فلسفه های مختلفی در این دوران ظهور کرد. ولی پیش فرض هستی شناسی و معرفت شناسی به گونه ای بر نوعی ساختارگرایی و عینیت گرایی استوار بود! 👈در ادامه فلاسفه ی زبان مخصوصا ویتگنشتاین نشان دادند که اساسا باید قبل از هستی و حتّی قبل از معرفت از خود زبان بحث کرد! انسانها با الفاظ فکر میکنند. 👈اینجا بود که با انکار نظریه ی وضع و طرح نظریه بازی های زبانی به نوعی آفرینش زبانی معانی در قالب میدانهای شناختی زاییده شده از بازی کلمات تن دادند. از دید آنها این زبان است که به جهان معنا میدهد. 👈اینها نظریّه ی محاکات و بازنمایی را هم در الفاظ و هم در صور ذهنی کنار زده و آن را مبتنی بر نوعی ساختارگرایی موهوم دانستند. اگر چنین است باید از سوژه ها تمرکز زدایی کرد. 👈در اینجا سوبجکتیویسم و آن انساني که به عنوان فاعل شناسا دارد جهان را میشناسد به چالش کشیده شده و پیوستگی و یکپارچگی در فهم كنار ميرود. از همینجاست که انسان در واقع مفسّر واقعیّت دانسته میشود. فلسفه کارش نوعی تفسیر است. 👈به این معنا که خود بیننده و معنایی که با زبان برای درک خارج می آفریند اهمّیت بنیادی دارد نه خود خارج! در لایه ی دیگری از این انگاره اندیشه های هرمنوتیک فلسفی نیز دامن زده میشود. ⚪نقطه ی عزیمت چهارم به پسا ساختارگرایی نیز مباحث فلسفه ی علم بوده است. در دوران مدرن به مرور تجربه گرایی جای خردگرایی را گرفته و روش علمی منحصر در تجربه شد. در ادامه علوم تجربی رشدی فزایده نمود ولی به مرور که قوانین و قواعد این علوم با نقض و ردّ و ناکارآیی مواجه میشد و نظریّات جدید جای آن را میگرفت در مباحث فلسفه ی علم این بحث جدّی شد که پس آن قوانین و علوم تجربی که آنها را درست میدانستیم از چه چیز حکایت داشت؟! 👈اگر تجربه را نمیتوان ملاک علم دانست پس ملاک علم چیست؟! اینجا بود که با شدیدتر شدن این مباحث علم به صرف ابطال پذیری در اندیشه های پوپر تنزّل یافته و با پارادایمهای کوهن به نوعی بازیهای نظری کلان تشبیه گردید! 👈بلکه توسّط فایرابند مرز و عامل ترجیحی بین علم و غیر علم نماند! اینجا بود که زمینه ی مساعد دیگری برای پسا ساختارگرایی و قائل شدن به نوعی مصنوع بودن علم مهیا شد. 🔹در هر حال اگر نیچه گفت حقیقت قابل تغییر است و یا فوکو از بازی حقیقت صحبت میکرد و یا سخنانی از این دست را باید در فضای پسا ساختارگرایی معنا کرد. یعنی آنچه شما آن را حقیقت میدانید ساختاری است که برای آن خودتان طرّاحی کرده اید و آن را واقع پنداشته اید! قابل تغییر است. ✅با کنار رفتن ساختارها معضلی که پدیدار میشود معضل معنا است. این خود انسان است که باید ساختار و معنا بیافریند! دیگر امید به جای دیگری نباید داشته باشد. این نوشته ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۳) «خاک بر سر دنیا!» 🔹یکی از اقوام تماس گرفت. معمولا برای خرید و فروشهای کلان و مانند آن استخاره میکند. گفت میخواهم یک واحد مسکونی را بخرم پولم ضرر نکند! این چند ماه که پول دستم هست چند صد میلیون یا بیشتر ضرر کرده ام! 🔸چند وقت پیش یک خودرویی میخواست بخرد استخاره کرد و خرید! حالا میگفت میخواهم این ماشینم را هم بفروشم! گفتم خیلی خب! 💰قیمتش چند است؟! دیدم ظرف چند ماه اخیر حدود یک میلیارد قیمت ماشینش بیشتر از قبل شده است! 💡همینکه این حرفها و این رقمها را برای من مرور میکرد چیزی در دلم جرقه زد! ای خاک عالم بر سر تو ای دنیا! ⚪به یاد روایتی افتادم که شیخ مفید در کتاب ارشاد از سفیان بن عیینه -که از بزرگان اهل سنّت است- از شخصی از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که در هیچ منزلی نبود که با پدرم حسین بن علی علیهما السلام برسیم و عبور کنیم جز آنکه یاد شهادت حضرت یحیی علی نبیّنا و آله و علیه السلام می افتاد. 🔸روزی که در مسیر کربلا از ایشان یادی کرد فرمود در پستی و خواری زندگی دنیا نزد خدا همین بس که اجازه داد سر مطهّر بنده ی برگزیده و محبوبش یحیی بن زکریّا بریده شده و به عنوان هدیه ای برای بد کاری از بدکاران بنی اسرائیلی فرستاده شود!😭 📖«خَرَجْنَا مَعَ الْحُسَيْنِ ع فَمَا نَزَلَ مَنْزِلًا وَ لَا ارْتَحَلَ مِنْهُ إِلَّا ذَكَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا وَ قَتْلَهُ وَ قَالَ يَوْماً وَ مِنْ هَوَانِ‏ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أُهْدِيَ إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيلَ‏» 🔸با خودم گفتم آری در پستی و خواری این دنیا نزد خداوند متعال همین بس که اجازه میدهد اینطوری این رقمهای کلان چند صد میلیونی و میلیاردی مثل توپی بین اینو آن پاسکاری شود! آیا حرص و غصه همچنین چیزی را میخوری؟! 🔸رقمهایی که سالها اگر کار کنی نمیتوانی به آن برسی ولی اینها در چند ماه بدون هیچ کاری آن را سود میکنند! این همان دنیایی است که بعضی از ما روز و شب برای ذرّه ای از آن خودمان را خسته و بیچاره میکنیم؟! 🔸حبّ و بغضمان را بر اساس آن تنظیم میکنیم؟! جوانیمان را برای آن هدر میدهیم؟! ارزشش را دارد؟! همین دنیایی که مانند شیشه ی عمر ما اینطوری زیر دست و پای اینها افتاده و بالا و پایین میشود! آهای پولدارها! مقداری آرامتر با شیشه ی عمر ما حقیرها بازی کنید!😔 ⚪اگر چنین است خودت را برای چنین چیز بی ارزشی ارزان نفروش! اگر ارزشی داشت اهل تقوا ثروتمندین انسانها بودند! ولی چون ارزشی نداشت خدا آن را در شأن بندگان برگزیده اش ندانست. اگر ارزشی داشت آن را از آنهایی که دوستشان دارد دریغ نمیکرد! 🔸حالا که اینطور است تلاشت را بکن ولی اصلا حرصش را نزن! لا تأسَ علی ما فاتَک من الدّنیا! بگذار خودش به دنبالت بدود و تو هم ناز کن و به آن توجّه نکن! به خدا و آخرت بپرداز! به آن حیّ قیّوم! به آن نور ازل و ابد! به آن ثروت واقعی! به عبادت آن غنیّ مطلق! آن عزیز مطلق! آن جمیل مطلق! همو که ذرّه ای تلاش و سعی نزدش ضایع نمیشود! ذره‌ای گر جهد تو افزون بود در ترازوی خدا موزون بود پیش این شاهان هماره جان کنی بی‌خبر ایشان ز غدر و روشنی گفت غمازی که بد گوید ترا ضایع آرد خدمتت را سالها پیش شاهی که سمیعست و بصیر گفت غمازان نباشد جای‌گیر 🔹سالها قبل شاید در رمانی میخواندم! رمانش هم یادم نیست. نوجوانی عاشق زنی شد! مدام روز و شب در فکر و خیال او بود! در سوز و گداز بود و مبتلا به غم فراق! چه فکرها که در مورد آن نمیکرد! چه خوش بختی ها و سعادتهایی که در ذهنش در مورد لذّت وصال توهّم نکرده بود! 🔸در همین سوز و گداز بود و سالها آن معشوق را ندید. روزی که به یک مهمانخانه ی بین راهی وارد شد دید همان زن در یک چهره ی غیر منتظره شغلش خود فروشی شده! هر کسی آمده دستی به او زده رفته! عجب! این بود؟! همانجا دیدن آن صحنه مثل آب سردی بر عشق سوزانش بود! این بود آن قلّه ی دست نیافتنی من؟! 🔸رفقا ما اگر به دنبال ثروت و عشق اینچنینی و اینجور چیزها میرویم چون واقعا خیلی ساده ایم! ساده لوحیم! فکر میکنیم اینها واقعا همان ثروت و کمال واقعی است که فطرتمان تمنای آن را دارد! شبهه بشر شبهه ی صغروی است نه کبروی! 🔸همه دنبال آن معشوق و معبود و محبوب ازل و ابدیم و خبر نداریم! فریب این جلوه های فانی را میخوریم. سرچشمه سعادت را ببین! اینچنین عاشقانه دنبال چنین چیز بی ارزش و بی قراری هستی که در یک لحظه با گران و ارزان شدن سکه و ارز و زمین و مانند آن اندازه ی ثمره ی تلاش عمر تو بالا و پایین میشود؟! برای چنین چیزی اعصاب برایت نمانده؟! اینقدر حقیر شده ای؟! 📖«إِنَّ أَعْظَمَ النَّاسِ قَدْراً الَّذِي لَا يَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِهِ خَطَراً أَمَا إِنَّ أَبْدَانَكُمْ لَيْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا»
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۴) «معرّفی کتاب: الذریعة الی مکارم الشریعة» «تحقیر و هتک شخصیتی دنیای سنّتی» 🔹در کتابخانه ی منزل نگاه میکردم. توجّهم به کتاب «الذّریعة الی مکارم الشریعة» راغب اصفهانی جلب شد. یکی از علمای تقریبا ناشناخته ای که عظمت او تنها از راه آثارش مانند کتاب المفردات ظاهر شده راغب اصفهانی است. شرح حال چندانی از او در دست نیست؛ 👈بلکه تا آنجا احوال او مخفی مانده که حتّی در مورد سال وفات او اختلافی سنگین وجود دارد. برخی آن را در اواخر قرن چهارم و برخی در اواخر پنجم یا اوّل قرن ششم دانسته اند. 👈برخی از علما همینگونه هستند. ای بسا آدم که بعد از مرگ زاد! مثلا مرحوم محقّق رضی استرآبادی نیز از آنهایی است که عمدتا ایشان را از اثر علمی وزینشان میشناسیم و اطلاعات خاصی از حیاتشان نداریم. 🔸در هر حال کتاب الذریعة ایشان کتابی قابل توجّه است. واقعا حیفم آمد که چرا فضلا و دانشگاهیان و طلّاب ما به این دست تراث غنی که از میوه های قابل استفاده و شیرین تمدّن اسلامی است بی توجّهی میکنند. 🔸جایی دیدم ابو حامد غزّالی این کتاب را کتاب بالینی خود قرار داده و در سفرها با خود حمل میکرد! اخیرا هم یکی از اساتید مسلّم فلسفه دیدم این کتاب را تدریس میکند. خوشحال شدم. رسالتشان را احیاء تراث قدیمی حکمت قرار داده اند. 💡از باب الدال علی الخیر کفاعله به ذهنم خطور کرد آن را معرّفی کنم. به تعبیر گیرای راغب در اوایل این کتاب:
📖«کن أیّها الأخ عالما و بعلمک عاملا تکن من أولیاء الله ... واعلم أنّه قبیح بذی العقل أن یکون بهیمة و قد أمکنه أن یکون انسانا أو انسانا و قد أمکنه أن یکون ملکا و أن یرضی بقنیة مستعارة و حیاة مستردّة و له أن یتّخذ قنیة مخلّدة و حیاة مؤبّدة» ✔تلاش اصلی راغب اصفهانی در این کتاب به فعلیّت رساندن ظرفیّتهای متراکم فلسفه ی یونانی و اسلامی برای ارائه ی یک الگوی مقبول در راستای پیوند دادن بین علوم در تمدّن اسلامی برای وصول به میوه ی نهایی خلقت یا همان انسان کامل است. از این جهت باید به الگوی ارائه شده توسّط ایشان و بازخوانی یک دوره تراث معرفتی در قالب آن توجّه ویژه نمود. 👈بسیاری در این زمینه اندیشه ورزی کرده اند و مثلا در مباحث عرفانی الگوی شریعت، طریقت و حقیقت را بیان نموده اند. 👈ولی طرح کلّی ایشان برای ترابط بین علوم در راستای فعلیّت دادن به انسان برتر بر اساس نگاه هایی است که آن را از مباحث حکمت مشاّئی مخصوصا حکمت عملی و همچنین مفاهیم اسلامی موجود در آیات و روایات و بلکه عرفان اوّلیه ی اسلامی به دست آورده است. 👈وی در این کتاب آن چهره ی غنی فلسفی خود را به نمایش گذاشته و مخصوصا در مباحث مرتبط با حکمت عملی میتوان او را به حق مسکویه ثانی نامید. ✅با این تفاوت که زبان ایشان در این کتاب نوعی مزاج نوینی از ارائه ی بحث حکیمانه با ادبیّاتی دینی ولی با روحی فلسفی و نظری است. ایشان حتّی المقدور سعی نموده بین حکمت عملی دینی و حکمت عملی فلسفی جمع کند. در این راستا توجّه ویژه ای نیز به روایات امیر المؤمنین علی علیه السلام دارد. ⚪ایشان در این کتاب بیان میکند که شریعت یک سری احکامی دارد که انسان با رعایت آن به درجه ی بندگی میرسد و یک سری مکارمی دارد که با اتّصاف به آن انسان به درجه ی خلیفة اللهی میرسد! ولی همه جزء شریعت هستند. نباید با تأسیس علمی مانند فقه شریعت را به نفع مباحث آن مصادره نمود. 👈همانطور که فقه الاحکام نیاز داریم فقه المکارم نیز نیاز است. در نگاه او هم احکام و هم مکارم دو بال همای شریعتند! 👈در نگاه او تنها نباید به احکام الشریعة پرداخت و گمان کرد شریعت چیزی جز همین رساله ی عملیه و حلال و حرامها نیست بلکه باید سعی در تحصیل مکارم الشریعة نیز نمود. 👈مکارم الشریعة چیست؟! همان کمالاتی که همه یا اکثرشان را میتوان به خدا هم نسبت داد! 📖«المکارم المطلقة هی اسم لما لا یتحاشی من أن یوصف الباری جلّ ثناؤه بها أو بأکثرها نحو الحکمة و الجود و الحلم و العلم و العفو و إن کان وصفه تعالی بذلک علی حدّ أشرف ممّا یوصف به البشر» 🔹ایشان کتاب خود را در هفت فصل تنظیم کرده است. فصل اوّل در احوال و قوای انسان و فضائل و اخلاق مربوط به اوست. خود این فصل ۳۴ باب دارد. فصل دوّم در عقل و علم و نطق و امور متضادّ آنهاست که ۴۴ باب است. 👈فصل سوّم ایشان در مباحث مربوط به امیال و گرایشهای شهوانی انسان است که ۱۵ باب دارد. فصل چهارم در مباحث مربوط به گرایشهای غضبی و دافعه ای انسان است که ۱۲ باب دارد. 👈فصل پنجم نیز در زمینه عدالت و ظلم و محبّت و بغض است که ۱۳ باب دارد. فصل ششم این کتاب نیز در مورد صناعات و مکاسب و انفاق و جود و بخل است که ۲۱ باب دارد. فصل آخر و هفتم این کتاب نیز در زمینه انواع افعال است که ۶ باب دارد.
🔹حالا نمیخواهم در شأن این کتاب مبالغه کنم. ولی واقعا کتابی است که حکمتها و نکات بسیار قابل توجّهی دارد! بسیار زنده است. چیزی نیست که بگوییم قدیمی شده و یا مباحثش به این سادگی ها اصلا جای دیگر یا یافت میشود و یا به این جمع و جوری و جامعیّت یافت میشود. 👈اگر چنین است پس چرا ما از این کتابها غافلیم؟! چرا بشریّت از این تراث غنی غافل است؟! چرا دانشگاهیان و فضلا اصلا سراغی از این دست کتب نمیگیرند و در کتابخانه ها خاک میخورند؟! 👈آیا چون مطالبی برای یاد دادن ندارند؟! ابطال شده اند؟! بهتر از آن به بازار آمده؟! نخیر! اینها نیست. 💡به ذهنم خطور کرد که سرّ عمده اش این است که بشر امروزی اساسا یک گذر روان شناختی از عالم انسان سنّتی کرده است. اصلا از آن به نوعی عبور روانی کرده است. 👈عبورش عمدتا روان شناختی است تا معرفت شناختی! در ناخودآگاهش گویا دیگر گذشته را شایسته و اهل برای آموزش دادن نمیبیند! خوش بین نیست! 👈شبیه همین امر را سابقا در مطالعه ی آثار متکلّمین متوجّه شده بودم. کتابهایشان را مطالعه کنید مشحون از نکات ریز و دقّت ورزی ها و مطالب قابل استفاده است که خاک میخورد! 👈ولی گویا جامعه ی علمی حوزوی ما مدّتهاست از آن گذر روان شناختی کرده! دیگر برایش دنیای متکلّمین تحقیر شده! لذا دنبالش نمیرود! نه اینکه توانسته اثبات کند که هر حرفی اینها زدند باطل بوده و یا حرف خوب و بکر و قابل استفاده در کتبشان پیدا نمیشود! 💡حالا به ذهنم خطور کرد مطلبی در این زمینه بنویسم. اینکه ورای بهانه هایی که برایمان می آورند که مثلا اینها علمی نیست و این حرفها چرا دیگر این دست کتابهای مانند الذریعة راغب اصفهانی برایمان ارزشی ندارد! دنبالش نمیرویم؟! سراغش را نمیگیریم؟! 🔸«تحقیر و هتک شخصیتی دنیای سنّتی»🔸 شخصیّت انسان سنّتی در چند موضع توسّط تمدّن مدرن تحقیر شد. مورد هتک و وهن قرار گرفت. مسخره و له شد. طوری که پیش انسان مدرن گویا هیچ حیثیّت و اعتباری برایش نماند! آبرویش پیش انسان مدرن به نوعی رفت! دیگر آن حالت با تجربه بودن، معلّم بودن و قابل احترام بودن را از دست داد. 👈از اینجاست که ورای بهانه های استدلالی اساسا انسان مدرن نوعی عبور روان شناختی از انسان سنّتی با همه ی خوبی های مفروضش نمود. 👈زبان حالش این است که: تو را با هر خوبی هم که داشتی رها کردم و به سراغ آینده ی خودم رفتم! بیخ ریش صاحبت! انسان مدرن اصلا نسبت به انسان سنّتی نه اینکه محبّتش از میان رفته و واقع بین شده و بدی هایش را ببیند بلکه مبتلا به نوعی بیماری بد بینی شد. ولی عوامل این تحقیر شخصیتی چه بود؟! ✅یکی تحقیر ابزار شناسانه و تکنولوژیکی و به چشم آوردن فقر انسان سنتی در این زمینه! شما پدران ما که میخواهید راهتان را دنبال کنیم عقلتان نمیرسید که با مقداری فکر بر روی ابزارها خیلی آسانتر و سریعتر و بهتر میشد به اهداف رسید؟! ✅دیگر تحقیر جغرافیا دانی و زمین شناسی کلمپی و به چشم آوردن اینکه شما همین زمین و قارّه های آن که روی آن زندگی میکنید را هم درست نشناختید! حالا میخواهید معلّم درس زندگی برای ما باشید؟! نظام تصوّرات سیاسی و نقشه ای انسان سنّتی را وقتی به تاریخ و پهنای زمین مینگریست فرو ریخت. بنشین تا برویم برایت از آفریقا برده ی سیاه بیاوریم و از آمریکا جواهرات و از ... ✅دیگر تحقیر کیهانی شناسانه کوپرنیکی و اثبات اینکه این علم هیئت عجیب و غریبی که آن همه بر اساس آن بافته بودید هم پشمی به کلاه نداشت! انسان موجودی رها روی سیّاره ای کوچک بر پهنه ی آسمانی لا یتناهی است. نظام تصوّرات انسان سنّتی را وقتی به آسمان مینگریست نابود کرد! اینقدر خودت را مرکز نگاه آسمان ندان که گویا همه کائنات برای تو آمده! تو هم یکی مثل بقیه ای و به فکر خودت باش و کسی به تو نگاه نمیکند! تو در مرکز توجّه هستی نیستی! ✅دیگر تحقیر انسان شناسانه و زیست شناسانه داروینی! این دیگر خیلی زخم کاری بود! دیگر نه بر طبل خلقت و آفرینش بکوب و آن را تکاملی تدریجی ببین و نه ساز دردانه ی آفرینش بودن و رسالت ویژه داشتن بنواز زیرا بوزینه زاده ای بیش نیستی! اینقدر برایمان از اسرار آفرینش و برهان نظم و هدفمندی خلقت و این حرفها دم نزن! ✅دیگر تحقیر روان شناسانه و شخصیتی فرویدی و به چشم آوردن اینکه تو بیش از آنکه موجودی عقلانی باشی موجودی تابع گرایشات ناخودآگاهت هستی! اینقدر سجّاده ی فضیلت و خرد آب نکش! اینقدر از گزافه گویی هایی مانند انسان کامل و قدّیس و اینها برایمان نگو! 👈البته نوعی بی آبرویی های و رسوایی های دیگری را هم برای انسان سنّتی ادّعا کردند. مثل بی آبرویی معرفت شناسی و تجربی و ... . تو حتّی تجربه ی صحیحی هم از زندگی نداری! بی خود خود را با تجربه ندان! چه خبری از تجربه داری؟! عقلت هم از موهومات بود! و... در این فضا تمدّن مدرن گذشته ی خود را حقیر دید و خود را بزرگ! لذا از دیدن معایب بزرگ خودش به دلیل تکبّرش باز ماند!
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۵) «جهاد رسانه ای» «مفهومی مغفول به نام تقوای رسانه ای» 🔹یکی از فضلا کلامی برایم نقل کرد که خیلی متأثّر شدم. گویا یکی از آشنایانشان از کشور آذربایجان با نگرانی به ایشان تماس گرفته بودند و از وضعیّت ایشان در سرمای طاقت فرسای ایران سؤال کرده بودند! اینکه در رسانه ها میگویند گاز مردم قطع شده و مردم با مشکل بزرگی در این سرما مواجه شده اند! وضعیّت بحرانی شده و...! 👈با خود گفتم خدایا ببین چه دنیایی شده! چه دروغهایی! یک جنگ بزرگ رسانه ای علیه ملّت ما به راه انداخته اند! حالا شاید گاز کمتر از یک درصد مردم ما در فرصتی کوتاه با مشکل مواجه شد! ببینید چه ماجرایی از آن ساخته اند! 👈دقیقا آن خدمت رسانی بزرگ نظام اسلامی به مردمش که در دنیا نمونه ندارد تبدیل به نقطه ضعف بزرگ علیه این نظام نورانی نموده اند! 💡به ذهنم خطور کرد که باید شبکه ای از مفاهیم اقماری حول مفهوم «جهاد تبیین» ایجاد شود که در این صورت یکی از مهمترینهای آنها مفهومی به نام «جهاد رسانه ای مسؤولان نظام» و سپس «تقوای رسانه ای» است. 👈حالا جهاد تبیین وظیفه ی تک تک ماست. ولی این وظیفه برای خدمتگذاران نظام اسلامی با آن همه امکانات بسیار برجسته تر است. در زمانی که با نوعی نبرد رسانه ای و ادراکی مواجه شده ایم و وجاهت و مشروعیّت ارکان نظام و کارآمدی آنها زیر بمباران رسانه ای قرار گرفته خود مسؤولان نظام در مراتب گوناگون باید بخشی از وظیفه ی خود را جهاد رسانه ای بدانند. ✋گمان نکنند که تنها وظیفه ای که دارند عمل کردن به کارهای خیرخواهانه و جهادی و برنامه ریزی درست است. اینها همه هست.
⚪ولی وظیفه ی دیگری امروزه بر گردن آنها آمده و آن مجاهده در بازتاب دادن کارهای خوب و آشکار نمودن مصالح تصمیمات و نشان دادن ثمرات تلاشها به مردم است. ⛔آیا مسؤولان خدوم و دلسوز ما که کم هم نیستند این را وظیفه ی خود میدانند؟! اینکه باید جهاد رسانه ای کنند! به مبارزه با تبلیغات رسانه ای سوء بروند! یا فکر میکنند فقط کاری که باید انجام دهند این است که کارشان را خوب انجام دهند؟! ✋متأسّفانه یک دیدگاه خامی در بیشتر مسؤولان خدوم ما وجود دارد و آن هم این است که گمان میکنند مانند گذشته و دنیای قبل از ظهور امپراطوری رسانه ای تنها کاری که باید انجام دهند این است که وظیفه ی محوّله ی خود را با تلاشی خیرخواهانه، جهادی و شبانه روزی و بدون چشم داشت، ریاکاری و حبّ مدح و ثنا باید انجام دهند. 👈همینکه بهترین، سریعترین و با کیفیت ترین کارها را انجام دهند تمام است! نخیر! این تصوّر خامی است. دیگر در دنیای امروزی و سیطره ی رسانه نمیتوان اینگونه خام اندیش بود! 👈شما بهترین خدمات را هم داشته باشید رسانه میتواند طوری آن را جلوه دهد که به چشم نیاید! یا از آن طرف هیچ خدمت خاصی نداشته باشید ولی با رسانه چشم مردم را پر کنید! حالا شاید این مدح و ذمها به شکل شخصی برایتان مهم نباشد ولی میتواند به ضرر نظام اسلامی تمام شود. 🔻اگر چنین است پس یک بخش بسیار جدّی برای تلاشهای انسانهای مجاهد و مسؤولان خدوم در شرایط کنونی جهاد رسانه ای است. باید دغدغه ی تنویر افکار عمومی و مطّلع کردن آنها از خدمات و مصالح تصمیمات را داشته باشند. این را بخش مهمی از مجاهدت مقدّس خودشان بدانند! اصلا وظیفه ی دینی شان بدانند باید جهاد رسانه ای هم داشته باشند. یعنی چه؟! یعنی اینکه به این بلوغ برسیم که اگر مسؤولی را دیدیم که در گمنامی دست به مجاهدات بزرگ و مثمر ثمر میزند ولی تلاشی برای بازتاب معقول آن در فضای جنگ رسانه ای ندارد بگوییم او بی تقوایی دارد میکند! تقوای رسانه ای ندارد🔺 ✅باید به او گفت ای بی تقوا! از خدا نمیترسی؟! چرا جهاد رسانه ای را ترک کرده ای؟! چرا با این همه امکانات، فکری برای بازتاب این خدمات و مطّلع کردن مردم و دفاع از کیان نظام اسلامی در برابر این بمباران ادراکی نمیکنی؟! باید او را امر به معروف و نهی از منکر کرد! بلکه باید به این رشد برسیم که جامعه ی دینی علیه این فسّاق موضع بگیرند! اعتراض کنند. چرا جبهه های نبرد جنگ رسانه ای را تقویت نمیکنی؟! گشت ارشاد را خبر کنید اینها را جمع کند! اینها از بدحجابها مضرترند! ⚪متأسّفانه ی مفهوم تقوای رسانه ای که یکی از مفاهیم کلیدی در وضعیّت جنگ رسانه ای است بین مؤمنین و مسؤولان خدوم ما جا نیافتاده است. از این ناحیه خیلی ضربه میخوریم. نه تنها جا نیافتاده بلکه خلاف آن را هم گاهی میبینیم. متوجّه نیست که امروزه موضوع عوض شده! شاید فکر میکند اگر رئیس جمهور مملکت صرفا خیلی خاکی و بدون آلایش برود به نقاط دور افتاده و منزل فقرا و مردم عادی و این ور و آن ور کفایت میکند! نمیداند که الآن وضعیّت فرق کرده است. اگر هم میداند شاید به این مطلب ایمان ندارد. ✅باید به فکر سر زدن به ذهن و اندیشه ی جامعه هم باشد. آنها هم دارد بمباران میشود و باید خودش را در آنجاها نیز حاضر کند. 👈چرا این رئیس جمهور و مسؤولان بلند پایه ی ما که بعضا خیلی هم خدوم هستند اینقدر در این امور کاهلی میکنند؟! اینها جزء وظایف آنها در جنگ رسانه ای است. اگر انجام ندهند نوعی بی تقوایی رسانه ای کرده اند. ✋متأسّفانه مفهوم مهم تقوای رسانه ای در فضای متدیّنین و اهل اخلاص و جهاد مقداری تحت تأثیر مفهوم کار برای رضای خدا و پرهیز از ریاکاری قرار گرفته است. 👈در حالیکه امروزه در فضای جنگ رسانه ای خود جهاد رسانه ای یعنی کار برای رضای خدا. چیزی از قبیل این حدیث شریف است که: 📖«إِذَا ظَهَرَتِ الْبِدَعُ فِي أُمَّتِي فَلْيُظْهِرِ الْعَالِمُ‏ عِلْمَهُ فَمَنْ لَمْ يَفْعَلْ فَعَلَيْهِ لَعْنَةُ اللَّهِ» 🔹وقتی شما میپذیرید که نظام ما بر اساس رأی مردم باشد دیگر باید حواستان باشد که این فکر مردم و در ادامه رأی مردم در جنگ رسانه ای دزدیده نشود. باید جهاد کنید. جهادی بزرگ. 👈اگر چنین است صدا و سیمای فرسوده ما باید جبهه ی جنگی به خودش بگیرد! بداند الآن در وضعیت جنگ رسانه ای هستیم! متأسّفانه اینها الآن اینطور نیستند. 👈خاک ریزهای این جهاد مقدّس در زمان ما در فضای رسانه قرار گرفته است. باید مسؤولان خدوم ما از متخصّصین رسانه ای در کنار خود بهره ببرند. خودش یک علم شده است. 💰بدانند و بدانند و بدانند که پول خرج کردن برای تبلیغات و برای این دست کارها اسراف نیست. در شرایط کنونی خود عدالت و وضع الشیء فی موضعه است.
👈همانطور که برای تلاش و مجاهدت و برنامه ریزی و اقدام و عمل دغدغه مند هستند برای رسانه ای کردن و تبلیغ دستاوردهای نظام اسلامی و تلاشهای خود نیز برنامه داشته باشند. 👈نه اینکه به واسطه ی کم کاری اینها که در هر حال امکانات وسیع مادّی و معنوی برای تبلیغات دارند بزرگترین مزیّت ما که شبکه ی سراسری گاز است طوری شود که با آن به صورت نظام اسلامی ما سیلی بزنند! 👈این بی عرضگی ما در جنگ رسانه ای و بی تقوایی ما در فضای رسانه است. بعید نیست اگر در این زمینه کوتاهی شود گناهش کمتر از خیانت به اسلام نباشد. (ما أبالی ائتمنت خائنا أو مضیّعا) ✅مسؤولان خدوم ما باید بدانند که مشکل اساسی کشور ما در شرایط کنونی بیش از آنکه در واقعیّتها باشد در برداشت مردم از واقعیّتهاست. در خیال مردممان است. 👈لازم نیست در شرایط فعلی لزوما خدمتی فوق العاده از خودشان نشان دهند. اگر میخواهند چیزی نشان دهند سعی کنند همین خدمات چشم گیر و فوق العاده ی نظام اسلامی بعد از انقلاب را رسانه ای کنند. به چشم بیاورند. تکمیل کنند. ✋این خودش کار کمی نیست. شما فکر میکنید اگر بهترین دستاورد و بهترین عملکرد را هم از خودتان نشان دهید در جنگ رسانه ای اصلا دیده میشود؟! نخیر! 👈بهترین دستاورد شما را هم وارونه جلوه میدهند. با سلاح های ادراکی شان تبدیل به نقطه ی ضعفش میکنند. مردم را نسبت به شما بد بین میکنند. پس اگر چنین است برای جنگ رسانه ای چه برنامه ای دارید؟! ✅رئیس جمهور محترم که همه ی دغدغه اش مردم و رفاه و کاستن مشکلاشان است آیا حواسش هست که باید به همین مقدار دغدغه اش خیال و فکر مردم باشد؟! همان چیزی که آنها همیشه با آن زندگی میکنند. با رسانه با روان آنها ارتباط بگیرد. آدمی با خیال خوش است و با خیال ناخوش! 👈اگر میخواهد خدمتی کند باید در شرایط فعلی بخش مهمی از آن را برای اقناع و راحت کردن فکر و خیال مردم خرج کند. گمان نکند که کارش فقط این است که مدام از این استان به آن استان برود و از این جلسه به آن جلسه و... ! 👈ستاد تبلیغی خود را یک تیم بسیار قوی قرار دهد. مشکل کشور ما الآن بیشتر در خیال خراب است تا واقعیّت خراب! همانطور که میخواهد واقعیّت را آباد کند سعی کند تا خیال را هم آباد کند! این خام اندیشی را کنار بگذارد که اگر واقعیّت را آباد کرد لزوما خیال مردم هم راحت میشود! نخیر! 🔹رفقا راستش ما افسران میدان جهاد و نبرد واقعی کم نداریم. مخلصان و مبتکران و جان برکفان بزرگ! ولی متأسّفانه افسران جهاد تبیین و جنگ رسانه ای خیلی کم داریم. چون این دیگر علم و فضل دیگری میخواهد. فضای دیگری است. 👈مسؤولان خدوم ما اهل عمل هستند ولی اهل تبیین معمولا نیستند. این در شرایط فعلی نگران کننده است. 👈حالا یک آسیب دیگر در کار مدیران خدوم، دلسوز و جهادگار ماست که باید در نوشته ی دیگری به آن بپردازم...
باسمه تبارک و تعالی (۳۰۶) «آیا مشکل ما صرفا نداشتن رئیس جمهور و مدیر مؤمنِ لایقِ جهادگر است؟» «تفاوت مدیریّت ثمره محور و مدیریّت فرآیند محور» «تفاوت سازمان وظیفه گرا و سازمان فرآیند گرا» 🔹یکی از سعادتهای جامعه این است که رئیس جمهورش شخصی مؤمن، لایق و جهادگر باشد. بحمد الله مردم ما این لیاقت را از خود نشان دادند. ولی یکی دیگر از سعادتهای جامعه ما این است که بفهمد ریشه ی مشکل کجاست؟! تا نفهمند نمیتوانند تشخیص دهند چه تفکّر و چه سیاستی به دنبال اصلاح اساسی مشکل است. باید دنبال چه باشند؟! 👈ولی امیدوارم اینبار که جامعه ی دینی و هم وطنانمان موفق شدند رئیس جمهوری مؤمن، لایق و جهادگر و انقلابی انتخاب کنند دیگر متوجّه شوند باید دیدی عالمانه تر به امور داشته باشند 👈البته بی شکّ داشتن یک رئیس جمهوری که واجد صفاتی مانند ایمان، لیاقت و جهادگری و کار شبانه روزی و بدون چشم داشت میتواند مشکلات بسیاری را حل کند. اینکه جای بحث ندارد ✋ولی آیا واقعا ریشه ی مشکلات را میتواند حل کند؟! اصلا ریشه مشکلات چیست؟! ✅چنین سبک مدیریتی بیشتر با دوندگی شبانه روزی و مجاهدت و نوعی نگاهی نظامی و ضرب الأجل تعیین کردن میخواهد روی آن مشکلات سرپوش بگذارد ✋البته این کارها هم لازم است. نه اینکه منظورمان آن باشد که آن مسئول بی لیاقت پشت میز نشین پر ادّعا بهتر بود. هرگز! ✔️میخواهم بگویم ریشه ی مشکلات در نبودن نظام و ساختار متقن حاکم بر همه ی امور و برنامه ها و طرحهای صحیح و همّتهای بزرگ برای عملی کردن آنها است تا تبدیل به فرآیندهای واقعی شود. اینکه سیستم اصلاح شود.
👈به جای نگاه ثمره محور که البته خوبی های خود را هم بعضا دارد باید نگاهی فرآیند محور حاکم شود. همانکه اصل ثمرات را آن به بار خواهد آورد. طبق برنامه های دقیق و ریل گذاری های کلان حرکت کند. 👈ملاک ارزش گذاری بر روی افراد میزان موفّقیت آنها در پیش برد برنامه های کلان و سیستم سازی باشد. اولویّتشان تصحیح فرآیندها باشد. 🔹فرآیند به قول امروزی ها عبارتست از یک سری فعالیتهای مرتبط به هم که برای رسیدن به هدفی خاص انجام می شوند. یک زنجیره ارزش که هر مرحله (هر دانه زنجیر) ارزشی به مرحله قبلش اضافه میکند. ✅رفقا مشکل ما این نیست که برخی مسئولان اصلی کشور خیانت کردند. این نیست که برخی ایمان خوبی نداشتند. این نیست که برخی اهل جهادگری نبودند. این نیست که برخی لیاقت نداشتند. ✅این است که سیستمی و فرآیندها را هنوز خوب نتوانسته ایم بهینه و پیشرفته کنیم. این است که به جای فرآیند محور ثمره محوریم و به جای سازمانهای فرآیند گرا به دنبال سازمانهای وظیفه گرای تابع الگوی عبد و مولا رفته ایم! 👈اینکه ثمره ی یک تلاش خوب و موفّق و قابل تحسین را اصلاح این سیستمها و فرآیندها ندیده ایم. به دلیل حس گراییمان فقط آن نتایج ملموس را میبینیم. ⛔️اخیرا هم یاد گرفته ایم بد جور مبتلا به آمار زدگی و این گزارش بازی های اداری شده ایم. گاهی اصلا آدم تعجّب میکند اینها از مرّیخ گزارش میدهند؟! دچار نوعی ثمره گرایی افراطی میشویم. همین باعث میشود که بر اساس منطق عرضه و تقاضا منتخبینمان هم برای راضی کردن ماها دنبال این ثمرات باشند. ⛔️مدیریت تبدیل به چه چیزی میشود؟ به خراب کردن طرح های قبلی و شروع طرحهای جدید! یعنی خراب کردن گذشته برای مطرح کردن خود. یعنی اولویّت دادن به کارهای زود بازده. آخرش چه میشود؟ اینکه هر مدیری به اندازه چند سال مسئولیت خود گام بر می دارد که روبان آن را خودش قیچی کند نه دیگری. 👈کی میخواهیم بفهمیم الباقیات الصالحات واقعی و شجره ی طیّبه ای که نو به نو ثمره ی شیرین بدهد این است که سنّتها و طرحها و الگوهای خوب و موفّقی به یادگار بگذاریم؟! ✅ما چون عمقها را نمیبینیم و به دلیل حس گرایی و ضعف بصیرت اسیر سطح ها شده ایم بیش از آنکه به طرح ها و برنامه ها و همّتهای معطوف به آنها توجّه داشته باشیم به عرضه داشتن و دونده بودن و اینها توجّه میکنیم. کلا اینکه آدم با عرضه و با لیاقت و جهادی باشد خیلی خوب است ولی مهمتر از آن طرح و برنامه داشتن و نگاه های فرآیند محور است. ⚪️وقتی ساختارها اصلاح شد افراد بی عرضه را هم مجبور میکند از خودشان عرضه نشان دهند! یا به نوعی آنها را مدیریت میکند تا بی عرضگی، بی لیاقتی، خیانت، بی ایمانی و... آنها نتواند به کشور و اداره ی جامعه لطمه ی جدّی وارد کند. اینهایی که گفتم در همه ی سطوح مدیریتی وجود دارد. فقط برای مسئولان ارشد مانند رئیس جمهور نیست. 🔹رفقا به نظرتان چگونه اجازه دادند کشوری مانند ایالات متّحده با آن گستردگی و پیچیدگی به دست بی لیاقتها و مشنگهایی مثل بایدن و ترامپ بیافتد؟! چون تا اندازه ی زیادی از استحکام ساختاری خود مطمئن بودند. میدانستند ساختارها در واقع حکومت میکنند نه این اشخاص. 👈میدانستند میتوانند اینها را که برای نوعی عوام فریبی در نظام دموکراسی مجبور شده اند بیاورند را با ساختارها اداره کنند. سیستمهای حکومتی اینها را اداره میکند. ⚪️به قول یکی از فضلای خوش فکرمان مسئله امروز کشور ما موضوع عرضه داشتن نیست؛ مسئله ما داشتن یک نقشه راه برای تحول اقتصادی است. ما در هر جا که نقشه داشتیم، موفق بودیم. ما برای سیستم دفاعی‌مان نقشه داشتیم که موفق شدیم؛ 🙏درباره سیستم علمی کشور هم -مقام معظم رهبری که پرچمدار توسعه علمی کشور است چهارچوب یک نقشه را داشته و همیشه آن را دنبال کرده است- با توجه به اینکه دولت‌ها به موضوع علم توجهی ندارند همین توفیقاتی که الان کشور در حوزه علمی دارد مرهون همان نقشه مقام معظم رهبری است. 👈مثلا یکی از نقشه های اقتصادی بسیار مهم برای کشوری مانند ما این است که به شدّت به دنبال تأسیس یک اقتصاد بزرگ نفتی باشد. سابقا هم در مورد آن صحبت کرده بودم. 👈این نفت را تبدیل به ارزش افزوده کنیم! اینقدر خام فروشی نکنیم. ایران باید جوری باشد که وقتی اسم او را می‌برند بگویند بهترین بنزین در آن جاست و بهترین صنعت در ایران وجود دارد و یکی از ۱۰ کشور دنیا در صنایع نفتی باشد؛ و در آن هزاران کار پیدا می‌شود. 👈این یک استراتژی است اگر نقشه ما این باشد از نفتی بودن ناراحت نمی‌شویم کشور نفتی هستیم ولی نه اینکه به معنای نفت خام فروش باشیم در این رابطه کلی صنایع لازم است. از صنایع الکترونیک گرفته تا صنایع مکانیک تا صنایع مختلف شیمی و حتی مسائل ریزتر در صنایع شیمی، اگر ما نقشه داشته باشیم مطابق آن نقشه می‌توانیم موفق باشیم.
🔹جایی مدّتی با برخی مدیران مطرح حوزوی همکاری میکردم. مسئول آنجا واقعا مصداق یک مسئول ثمره گرای حرفه ای بود. اصلا گاهی آدم احساس میکند ثمره گرایی تبدیل به نوعی بیماری میشود. اخلاقهای بد و رفتارهای بدی ایجاد میکند. فقط میخواهد یک چیزی را تولید کند و بگوید این کار را هم کردیم! گزارش رد کند! نه اینکه لزوما بخواهد حیله گری کند! اصلا گویا تصورش از مدیریت این است! 😐طرفه آنکه جایی رفته بودم دیدم او را یک مسئول خیلی موفق میدانستند. آمارهای خیلی موفقی دارد! مدام هم در حال ترقّی بود و هست! 👈بنده که در عمق کار وی حضور داشتم به عمق انحراف چنین مدیریتی واقف بودم. ولی واقعا او را مدیری توان مند و موفّق میدانستند. واقعا هم در جهاتی همینطور بود. ولی مدیریتی نبود که اصلا بتواند ریشه ی مشکلات را حل کند. یک ساختار و سنّت خوبی بعد از خودش به یادگار نگذاشت. چنین شخصی را هر چند خدماتی داشت هرگز نمیتوان مدیر موفّقی دانست. 👈ولی متأسّفانه برای دیدگان حس گرای بسیاری کارنامه ی درخشانی داشت! اینجا بود که عمق تفاوت بین مدیریت ثمره محور و مدیریت فرآیند محور را متوجّه شدم. ⚪️البته نه ثمره محوری و خروجی محوری مطلقا بد است و نه فرآیند محوری مطلقا خوب! فعلا روح کلّی بحث را عرض کردم. ✔️گاهی باید ثمره محور بود. مثلا وضعیت جنگی است. ولی عمدتا ثمره محوری وقتی معیار خوبی است که شما ببینید فرایند های خوب گذشته را به محصول رسانده اید یا نه؟ ولی ثمره محوری محوری در فرایندهایی که تازه ایجاد می شود ممکن است آسیب داشته باشد. فرآیند محوری هم وقتی خوب است که دچار آسیب نشده و به ثمرات ختم شود. 🔹همچنین فرآیند محوری را نباید به دامن زدن به بروکراسی های بی محتوا و کاغذ بازی اشتباه گرفت! نخیر! یعنی حتّی نهادها و ادارات نیز باید فرآیندی شوند! وظیفه گرا نباشند. همان آسیبی که امروزه به عنوان وظیفه گرایی سازمانی آن را میشناسند. ✅در رویکرد وظیفه‌ای یک سازمان متشکل از بخش‌های مختلف است و وظایف سازمانی در قالب این بخش‌ها سازمان‌دهی می‌شوند. نتیجه این نوع نگرش یک سازمان سلسله مراتبی دارای بخش‌های متفاوت و با نقش‌ها و وظایف مجزا است. ✅در مقابل، در رویکرد فرآیندی، سازمان به عنوان مجموعه‌ای از عناصر به هم وابسته و متعامل در نظر گرفته می‌شود که تولید یک برونداد یا نتیجه نهایی را دنبال می‌کند. فرآیند گرایی باعث می‌شود تا تمام فعالیت‌های سازمان بر روی کسب نتایج موردنظر و محصول نهایی تمرکز کند. 👈مسئله کندی و کم کارآمدی سازمان‌های جدید عمدتا ریشه فرآیندی دارد. دسترسی دیر به نتیجه‌های مطلوب لزوما ناشی از کندی انجام وظیفه‌ها نیست، بلکه معمولا به این دلیل است که برخی افراد وظیفه‌های غیرضروری انجام می‌دهند و در فاصله میان انجام دو وظیفه زمان زیادی از بین می‌رود. 👈انعطاف‌ناپذیری سازمان به این دلیل نیست که کارکنان در انجام وظیفه‌های خود روشی ثابت و یکنواخت دارند بلکه به‌این‌علت است که کسی نمی‌داند وظیفه‌های مجزا چطور باید ترکیب شوند تا نتایج مطلوب به دست آید. 👈مشکل در انجام وظیفه‌ها و فعالیت‌های مستقل نیست بلکه در چگونگی ایجاد ارتباط بین آن‌ها و ایجاد یک کل است. 👈فرایند محوری روندی است که در آن وظایف ساده جای خود را به فرایندهای کامل می‌دهند. به تعبیری نهادها را با کلّیتش ثمره گرا میکند تا آنها مسؤول کارها و خلّاق بار بیاورد. 👈دیدگاه فرایند محور وظیفه‌ها را به صورت مستقل موردتوجه قرار نمی‌دهد بلکه مجموعه آن‌ها را که خواسته مشتری را برآورده می‌کنند در نظر می‌گیرد. ✋نباید فرآیندهای اداری مرسوم را که نوعا وظیفه گرا هستند را با این فرآیند گرایی که در موردش حرف میزنیم اشتباه گرفت. 👈در چنین فرآیند های معیوبی گاهی مفهومی مذموم مانند پارتی بازی خودش رافع نواقص است و اگر در موضع مناسبش باشد ممدوح هم میشود. ✅مفهوم مسئوليت و اختيار در نظام فرايند محور، مکمل يکديگرند. نظامهای سنتی که کارکنان را تنها به کارکردن و مديران را به اداره وامی داشت، موجب پيدايش رده های فراوان سرپرستــی و مديريت می شد که هيچ کار ارزش افزايی انجام نمی دادند، از سوی ديگر، کارکنان از اختيار و آگاهيهای لازم برای انجام کارهای ارزش افزای خود محروم بودند. ✅چنين سازمانهايی بسيار پرهزينه، هدردهنده، منابع، و آماده برای بروز اشتباهات و برخوردهای کاری هستند. همچنين بسيار خشک و انعطاف ناپذير می شوند، زيرا اختيارها را از کارکنان واقعی سلب و مانع به کارگيری آفرينندگی و ابتکار عمل آنها می گردند. ✅در سازمانهای فرايند محور، کارکنان مسئول هر دو جنبه کار يعنی انجام کار و نيز خوب انجام يافتن آن هستند و جدايی چشمگيری ميان انجام دادن و مديريت کردن وجود ندارد و به واقع مديريت بخشی از کار هر فرد است.
✅به عبارت دیگر در سازمانهای فرايند محور، دست به دست شدنهای سنتی وجود ندارد که نيازمند به گماشتن سرپرستانی برای پايش و نظارت بر آنها باشد. در اينجا جريان کار پيوسته است و به بخشهای جداگانه تقسيم نمی شود. ✅بنابراين، نقشی برای سرپرستان سنتی وجود ندارد و همراه با اين دگرگونی، اختيارات سرپرستان و مديران خط مقدم نيز به کارکنان عملياتی منتقل می گردد. ویژگی ذاتی چنین فرآیند گرایی سازمانی در برابر وظیفه گرایی ای به پویایی، انعطاف پذیری، مشتری گرایی و مانند آن می انجامد هر چند باید در جای خودش از آسیبها و مخاطرات آن نیز جداگانه بحث کرد. 🔻چه تصوّری از انسان داریم؟! در این ادارات وظیفه گرا در واقع انسان اوّل تحقیر شده و سپس ناکار آمدی بروز کرده است. در نظام فرايند محور، کارکنان می بايست دارای اطلاعات و اختيار تصميم گيری گسترده باشند و اين ديدگاه در ساختار سنتی که نياز به سرپرستی را قانون طبيعت می داند، گناهی نابخشودنی است .چنانچه کارکنان را فاقد توانائيهای ذهنی لازم برای انجام کارهای پيچيده بدانيم و وظيفه اصلی ايشان را پرداختن به کارهای مشخص و يکنواخت به حساب آوريم، در آن صورت نقش سـرپرستان و مديران در سازمان آشکار می شود🔺 👈کارکنان واحدهای فرايند محور بايدتوان انجام کارهايی را داشته باشند که نيازمند به درک، خودمختاری، پذيرش مسئوليت وتصميم گيری هستند . چنين کارکنانی به سرپرست مرسوم احتياج ندارند، بنابراين مفهوم سنتی سرپرست ومدير تغییر میکند. ✅کارهای سازمانی تبدیل به نوعی کارهای جمعی تیمی برای رسیدن به محصول میشود. مانند کار آشپزخانه ها که همه میدانند باید به ارائه ی غذای با کیفیّت و سریع و قابل رقابت بیانجامد. 🔴اگر رهبر عزیزمان دعوت به کار جهادی میکنند یکی از مصادیق کار جهادی ایجاد و تکمیل فرآیندهاست. مانند تأسیس مؤسسه رؤیان توسّط مرحوم کاظمی. مانند ایجاد ساختارهای مناسب برای حمایت از نخبگان توسّط مرحوم اژه ای. مانند ایجاد ساختارهای مناسب و فرآیندهای مثمر ثمر توسّط شهید تهرانی مقدّم. آن کارهایی که باقیات صالحات هستند. آنهایی که مانند نهری جاری هستند. آنهایی که با مرگ افراد و تغییر آنها آثار مبارکشان از بین نرفته و دم به دم تجدید میشود. 🙏بحمد الله رهبر عزیزمان به شدّت نگاه های کلان فرآیند محور دارد. اصلا گویا نبوغ و توفیق زیادی در این زمینه خداوند متعال به ایشان عنایت فرموده است. به جای آنکه خودشان را به جزئیّات داثره مشغول کنند واقعا کار رهبری را انجام داده اند. 👈یکی از سعادتهای کشور ما داشتن چنین رهبر فرزانه ای است. از آن چیزهایی است که انسان وقتی یادش می آید جا دارد برایش سجده شکر به جای آورد و قلیلٌ من عبادی الشکور! 💡همینکه اینها را میگویم به ذهنم خطور کرد رهبر عزیزمان واقعا حقّ عظیمی بر ایران اسلامی دارد. ایشان در هیئت یک آشپز بسیار کار کشته و ماهر برایم جلوه کرد که در یک آشپزخانه ی بزرگ یک تنه دیگ ها و قابلمه ها و غذاهای مختلفی را شروع کرده به بار گذاشتن و پختن. 👈برخی از آنها پخته و آماده ی تناول شده و برخی نیز اندکی دیگر میپزد و برخی دیگر نیز هنوز کار دارد و فعلا قابل استفاده نیست ولی مدّتی دیگر میپزد و همه ایرانیان از آن بهره میبرند. 👈ما که فقط در رستوران و سر سفره نشسته ایم نمیبینیم چه خبر است! فقط آنچه جلویمان میزارند را میبینیم. لذا فعلا چون بسیاری از غذاها آماده نیست و یا به دلیل عجله ما با کیفیت و پخت خوب در دسترس ما قرار نمیگیرد غر میزنیم. 👈چون نمیدانیم در آن آشپزخانه چه خبر است بد بین هم میشویم. گذشته را ندیده و الآن را تاریک دیده و آینده را تاریکتر میبینیم. ولی کسی که مقداری بصیرت و فهم داشته باشد میداند این غذاهایی که به بار گذاشته شده وقتی به مرور ارائه شود در همه ی این مدّت چه کارهای بزرگی انجام میشده است. این همان چیزی است که رهبری از آن به عنوان آینده ی درخشان ایرانیان یاد میکند و برخی غافلان درکی از آن ندارند. 📖لَمَّا أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص بِحَفْرِ الْخَنْدَقِ عَرَضَتْ لَهُ صَخْرَةٌ عَظِيمَةٌ شَدِيدَةٌ فِي عَرْضِ الْخَنْدَقِ لَا تَأْخُذُ فِيهَا الْمَعَاوِلُ فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَلَمَّا رَآهَا وَضَعَ ثَوْبَهُ فَأَخَذَ الْمِعْوَلَ وَ قَالَ بِسْمِ اللَّهِ وَ ضَرَبَ ضَرْبَةً فَكَسَرَ ثُلُثَهَا فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ أُعطِيتُ مَفَاتِيحَ الشَّامِ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُبْصِرُ قُصُورَهَا الْحُمْرَ السَّاعَةَ 📖ثُمَّ ضَرَبَ الثَّانِيَةَ فَقَالَ بِسْمِ اللَّهِ فَفَلَقَ ثُلُثاً آخَرَ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ أُعطِيتُ مَفَاتِيحَ فَارِسَ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُبْصِرُ قَصْرَ الْمَدَائِنِ الْأَبْيَضَ ثُمَّ ضَرَبَ الثَّالِثَةَ فَفَلَقَ بَقِيَّةَ الْحَجَرِ فَقَالَ اللَّهُ أَكْبَرُ أُعطِيتُ مَفَاتِيحَ الْيَمَنِ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأُبْصِرُ أَبْوَابَ صَنْعَاءَ مِنْ مَكَانِي هَذَا
باسمه تبرک و تعالی (۳۰۷) «ماجراهای اوّلین کارواش» 🚿تا حالا تجربه ی کارواش بردن ماشین را نداشتم. معمولا یا خودم تمییز میکردم یا ... . این سری دیگر دیدم خوبیّت ندارد. گاهی خجالت هم خوب چیزی است!😊 فرصت نمیکردم و در زیر ماشین هم سر و صدای غریبی چند روزی می آمد که دیدم باید ببرم تعمیرگاه ممکن است دوباره کثیف شود. 👈حدود ساعت دو و نیم از جایی عبور میکردم دیدم گویا کارواش خلوت است. همانجا ایستادم و استخاره کردم و بسم الله سوره ی مبارکه ی صاد آمد. گفتم اشکالی ندارد میبرم کارواش و بعدا میبرم برای تعمیر! حالا مقداری کثیف هم بشود اشکالی ندارد! 💡بگذریم. از همین ابتدا به ذهنم آمد چرا از واژه ی فرنگی کارواش استفاده میکنند؟! گویا چندان اینها به وضع الفاظ برای ارواح معانی اعتنا نکرده اند و الّا مثلا واژه ی «اسطبل شست و شو» یا «حمّام خودرو» و مانند آن را به کار میبردند! 👈این نظریه ی وضع الفاظ برای ارواح معانی خیلی بحث مهمّی است و به قول مرحوم امام راحل رضوان الله علیه در مصباح الهدایة از آن بحثهایی است که تفکّر در آن از سالهای سال اشتغال به امور دیگر نافعتر است. 👈ولی به نظرم این نظریّه هنوز خوب ابعادش واکاوی نشده یا من ندیده ام و به این سادگی ها هم نمیتوان به آن تن داد. گویا روح آن به قاعده ی انتخاب اسهل و اخفّ در منطق اعتباریّات برمیگردد.
✅در اینجا بین دو چیز نباید خلط کرد. یکی مقام ارتباط واقعی و نفس الامری بین معانی است که ربطی به وضع و لحاظ ما نداشته و در آن نوعی قیاس جاری است که مولّد نوعی نشانه های طبعی است و دیگر مقام لحاظ معانی و استحضار آنها در اذهان با اوضاع و نشانه های زبانی است که کاملا مبتنی بر عادات و مأنوسات زبان است. 👈اگر مثلا بین حمّام یا اسطبل با کارواش ارتباطی معنای وجود دارد دلیل بر آن نمیشود که لزوما در مقام لحاظ نیز ملحوظ واقع شده و در عالم نشانه های زبانی اعتباری داشته و مأنوس باشد. 👈هر چند اصل این ارتباط قیاسی همواره به دلیل مناط نفس الامری اش نوعی حالت نشانه ای بالقوّه را خواهد داشت که میتواند به شکل جزئی توسّط متکلّم اراده شده و توسّط سامع مورد لحاظ قرار گیرد. احکام نشانه های طبعی اینچنینی را نباید با احکام نشانه های زبانی اشتباه گرفت فافهم ذلک. 🔹وارد شدم و با کیفم که در آن لبتابم بود در گوشه ای ایستادم. یکی که دید کیف سنگین است گفت حاج آقا اگر توی کیف پول هست به ما هم بده! والّا ببین ما مستحقّیم دندان نداریم! به ما میرسد! 👈من هم با لحن شوخی گفتم نه من آدم پولداری هستم و نه شما اینقدر فقیرید که من بخواهم به شما صدقه ای بدهم! شکر خدا بدن توانمندی دارید و دارید با عزّت روزیتان را با تلاشتان کسب میکنید. خدا را شکر کنید. 💡دیدم خیلی فحش و بد دهنی بین اینها متأسّفانه شایع است. حتّی در فضای دوستانه به هم راحت فحش میدهند و شوخی نامناسب میکنند! طوری شده که گویا معتادش شده اند و نمیتوانند ترک کنند. شیطان هم حسابی دارد با این خصلت بد سوارکاری میکند. 💡به ذهنم خطور کرد یکی از عوامل مشکل اینها همین است. فحش و بد دهنی خودش مولّد خطورات زشت است. خطور و تصوّر هم عامل ایجاد میل و انتخاب و... است. ⛔در چنین فضایی بیشتر شیاطین علاقه دارند حاضر شوند تا ملائکه! ملائکه در جای پاک رفت و آمد دارند. هر جایی که دیدید خطورات نیک زیاد است بدانید ملائکه زیادند. 👈اینکه شریعت مقدّسه اینها را تحریم کرده یعنی فضا را پاک کنید! اینها حتّی حرفش هم آلودگی می آورد. به ذهنتان هم این چیزها را خطور ندهید. اینها اثر میگذارد. 👈فضای عالم اصوات را نجس نکنید! اینها وقتی به ذهنها می آید تبدیل به معانی میشود. متأسّفانه بافت و پس زمینه و به قول امروزی ها کانتکس یا همان بک گراند ارتباطی بسیاری شده همین فحشها و الفاظ رکیک! ⚪فحشهایشان را که میشنیدم یاد حکایتی افتادم! شخص روحانی و محترمی با خانواده اش کالسکه ای اجاره کرد و مسیری طولانی رفت. این کالسکه چی که برای آن اسطبل بزرگ کار میکرد در مسیر ترانه های ناجور میخواند و کارهای ناشایست میکرد. به مقصد که رسیدند آن شخص سمت رئیس کالسکه چی ها رفت و حسابی شکایت این کالسکه ران را کرد. او هم گفت: والّا راستش ما به سید ابوالحسن اصفهانی و نائینی و اینها گفتیم شما بیاید کالسکه برانید قبول نکردند! جز اینها کسی نبود مجبور شدیم همینها را بگذاریم! 😂 به قول بچه ها: تا حالا شاید تو عمرش اینقدر نتونسته بود قانع بشه!😁 خلاصه کارواش اومدی مرد حسابی! حرم که نرفتی😄 🔹یکی دیدم طرف من آمد. خالکوبی بزرگ روی بازویش بود! خلاصه از شراب پرسید و ارتباط با نامحرم و این چیزها! اینکه آیا راست هست وقتی شراب خورده شود دهان شخص تا چند وقت نجس است؟! اگر زن بگوید من مجرّدم و بعد ببیند متأهّل است چه؟! اگر و... . 👈به او گفتم نمازت را ترک نکن! تحت هیچ شرایطی نمازت را از دست نده! همین! اگر هم غلطی میکنی هیچ وقت به کسی نگو و نگذار آشکار شود. خدا گناه آشکار را سخت است ببخشد! 👈در مورد اینهایی هم که میگویی گویا خبر نداری جریان چیست؟! چه تصوّری از خودت و شرایطی که در آن سیر میکنی داری؟! بابا الآن من و تو در این جامعه وسط میدان جنگیم! 👈این شهوتها و گرایشها مدام به سمت ما تیر و ترکش می اندازد! فکر کردی مبارزه با اینها آسان است؟! فکر میکنی به این سادگی ها کسی پیش خدا عزیز میشود؟! باید در این جنگ پیروز شوی! 👈حالا گاهی او به تو تیر میزند و گاهی تو به او میزنی! ولی خودت را در صحنه ی مبارزه ببین! بدان باید کشتی بگیری! باید مبارزه کنی! وقتی صحنه را صحنه ی جنگ و نبرد دیدی دیگر نمیگویی سخت است! 👈گله نمیکنی! برای مخالفتت با نفست ارزش قائل میشوی! متوجّه مکر و فریب دشمنت میشوی! از خودت مأیوس نمیشوی. گفتم شیطان برای هر قشری برنامه ای دارد! شیطان ماها خیلی فرق دارد با شیطان شماها ولی بدان همه در میدان نبردیم.
🔹در همین احوال دیدم یکی از برادران افغانستانی با اضطراب با یک گونی وسایل و سر و وضع محترمانه پیش من آمد. متوجّه شدم برای زیارت اربعین به ایران آمده و دیگر برنگشته! در یکی از کارخانه جات اطراف شهر ۴۰ روز مشغول کار شده و حالا به او تماس گرفته اند مادرت مریض است برگرد و میخواهد برگردد. 👈مزد او در این مدّت چیزی حدود ۱۲ میلیون شده بود که صاحب کار او به اشتباه آن را به همان شماره ی او در بانک دیگر فرستاده بود! زیر بار هم نمیرفت و میگفت من فرستادم. خلاصه مقداری صحبت کردم و او را که از کارخانه بیرون کرده بودند آرام کرد. 👈دیدم واقعا مظلوم است. گفتم برو حرم دعا کن حل میشود. شماره ی صاحب کارش را گرفتم و تماس گرفتم. قرار شد پیگیری کنم و آن طور که دیدم قابل حل شدن بود. گفتم شاید این کارواش آمدن من هم روزی تو بود! به خاطر تو بود! 💡همینطور اینجا تا اندازه ای با دغدغه های امنیّتی نیروهای نظامی برای روادید ایّام اربعین بیشتر آشنا شدم. ایشان به راحتی بدون مدارک برای زیارت اربعین به ایران آمده بود ولی دیگر برنگشته بود. به همین سادگی. 👈اینها میتواند معضل امنیّتی قابل توجّهی باشد. باید نیروهای امنیّتی را هم درک کرد و به فکر چاره ای بهتر بود. ایشان هم بلند شد و رفت و قرار شد به من اطلاع بدهد. 🔹دیدم دو تا جوان که مانند من خودرویشان را برای شستوشو داده بودند مقداری نزدیک من آمدند و بلند بلند حرف میزدند! اجلّکم الله با صدای بلندی از عرض و طول دستگاه تناسلیشان و از حکایات و مفاخر آن صحبت میکردند! 👈نمیدانم چطور سرم را به طرف آنها برگرداندم و گفتم حالا فکر کن این فلان تو کارش را کرد بعدش چه؟! جز این است که مایعی متعفّن از تو خارج میشود و یک دفعه از همه ی صحنه متنفّر میشوی؟! 👈خسته یک طرف می افتی و تمام! همین بود این همه ماجراهایت؟! باز بلند شوی و مقداری بگذرد و روز از نو و روزی از نو؟! دوباره به قول خودت آنطور شود و دوباره به همین حالت برسی؟! اینقدر حقیر شده ایم؟! [البته مقداری صریحتر اینها را گفتم! دیدم لازم است] 👈آخه شما فکر کردید خدا این همه آسمان و زمین و این همه عجایب و خلائق را آفریده تا شما فلانتان بیدار شود و بخوابد؟! دیدم همینطور سکوت کرده اند و محو حرفهای من شده اند. 👈گفتند حاج آقا خب وقتی بیدار شد دیگر عقلمان میرود! راست هم میگفتند. در روایت هم هست دو سوم عقل یک دفعه میپرد! کان لی اخ فیما مضی کان خارجا من سلطان الفرج فلا یستخف له عقله! گفتم لااقل قبل از اینکه بیدار شود که عقل دارید کنترل کنید. 👈گفتم ببینید. ما مردیم خوب میدانیم چه کار میکنیم. مشکل ما در این روابط ناسالم این است که این آلت کار دستمان میدهد. علقه ی قلبی که نیست! ولی این زن بیچاره که مثل شما نیست. به خاطر محبت و قلبش است. 👈برای شما وصال مدفن عشق است و برای او شروع آن! او میخواهد به شما تکیه کند و مثل کنه به شما بعد از رابطه بچسبد! ولی آیا شما هم دنبال این هستید؟! 👈خیلی کم اند زنهای مریضی که اینطور نباشند و فقط دنبال شهوت باشند و بس! اگر هم بودند نیاز به دلسوزی دارند که اینگونه از ماهیت یک زن دور شده اند. بیمار شده اند. زن طبیعتا علایق جنسی اش در فضای محبت و وابستگی و تکیه کردن رقم میخورد نه اطفاء غریزه. 👈اگر چنین است انسان باشید! خودخواه نباشید! گاهی از خودمان بدمان بیاید که بعد از این جریانات چه بلایی قرار است بر سر روح و روان این زن بیاید! حواستان هست؟! یک انسان را دارید نابود میکنید ها! 👈نگاهتان به جنس مخالفتان مانند گلهایی باشد که نیازمند آنند که باغبانی پیدا کنند که عاشقانه عمری به او تکیه کنند! چرا طور دیگری نگاه میکنید! اینها حتی اگر بد حجاب شوند نوعا آنطور که شما فکر میکنید نیستند. شخصی مثل خود شما هستند که احساس دارند و زنده اند و لطمه میبینند. 👈هیچ چیزی برای گفتن نداشتند و دیدم واقعا در فکر فرو رفته اند. گفتم ببینید همه ی ما میدانیم از چه حرف میزنیم! خیلی خبری نیست! فقط خودتان را آلوده نکنید! اگر آلوده کردید دیگر قانع نمیشوید و تنوّع طلب میشوید! 👈دیگر نمیتوانید ازدواج سالمی داشته باشید. ضرر میکنید! گفتم متأهلید؟! گفتند نه ولی آن دیگری گفت حاج آقا آخر سال میخواهم عقد کنم. گفتم پس بگذار یک نصیحتی به تو بگویم. 👈اوّلا زود بچه بیار! دوّما زیاد بچه بیار! کارت نباشد! روزی اش با خداست. اگر لذّت طلبی راهش همین است. از من گفتن بود. 🙏خلاصه دیدم حرفها روی اینها خیلی اثر کرد. خلع سلاح شده بودند. راستش اینها فکر میکنند اگر حرفهای زشت میزنند و کارهای زشت میکنند هنری کرده اند! میتوانند افتخار کنند! دیگر ماها کم می آوریم! 👈حالا مثلا دارند من را اذیّت میکنند و من هم باید بگویم استغفر الله و چهره در هم بکنم و بروم یک گوشه ی دیگر! باید گاهی اگر زمینه بود پوچ بودن عمق همّتهایشان را به چشمشان آورد تا فطرتشان بیدار شود.
🔹رفتم سراغ ماشین دیدم دارد به خوبی تمیز میکند. شروع کردیم به صحبت! این دیگر شرحش طولانی است. از شهرش و پدرش و گذشته اش و زندگی اش گفت و گفت! خیلی حرفها زدیم و به هم علاقه مند شدیم. اصرار داشت بعدا هم پیشش بروم. 👈دیدم دندانی در فکّ بالایش ندارد! شاید یکی آن بالا مانده بود. ولی دیدم عقایدش نسبتا خوب است. نماز میخواند. به دوستانش گاهی چیزهای خوب را میگوید. 👈گفتم اینهایی که به دوستانت میگویی را با ملاطفت بگو! نا امیدشان نکن! خدا بزرگ است. گفت مثلا فلانی میگوید خدای من عرق است! گفتم عصبانی نشو! کار خودت را بکن و اگر توانستی هر قدری کمکی و هدایتی به دیگران برسانی آن را کم نبین! به او هم بگو ایشالله با همان عرق محشور شوی! خودش میفهمد چقدر حقیر شده! ⚪همچنین برادر عزیز یک چیزی را بدان! یک وقت اینجا ماشین من و دیگران را تمیز میکنی نکند حسرتی به دلت راه بدهی! نکند وقتی ماشینی گران قیمت میبینی ناشکری پیدا کنی! نه همیشه به خودت بگو: «آخرش چی؟!» 👈هیچ چیزی از این ثروتها و مقامها با خودمان به قبر نمیبریم. گفتم فردا روز اوّل ماه رجب است. همان ماه عزیزی که وقتی قیامت شد در آن عالم صدایی بلند میشود که «أینَ الرجبیّونَ» آنهایی که این ماه عزیز را بزرگ داشتند و عبادت کردند کجایند؟! 👈داستانها و همه ی داستانها برای آن طرف است برادر عزیزم. میدانی چه میشود؟! یک عدّه ای در آن صحرای قیامت بلند میشوند که «عَلَى رُءُوسِهِمْ تِيجَانُ الْمُلْكِ مُكَلَّلَةً بِالدُّرِّ وَ الْيَاقُوت‏» 👈همه میبینند پادشاهان این عالم اینهایند!😳 افرادی که در این دنیا اصلا شاید به حساب نمی آمدند آنجا میبینی تاج پادشاهی را بر سر آنها گذاشته اند! حساب و کتابهای آن عالم خیلی فرق دارد. فعلا به خاطر مصالحی شما قرار است ماشین من را بشوری و من هم قرار است ... . 🔹رفتم حساب کنم دیدم یکی شوخی اش گرفته بود! گفت حاج آقا از ما را هم حساب کن! گفتم ماهی را از آب نترسان ولی خودت حساب کن! یک انعامی هم به این آقا دادم. به اینها انعام بدهید! چشمشان به دست ماهاست و مأیوس برنگردانید. 👈گفت حاج آقا لاستیک ها را هم واکس بزنم! گفتم خیر! دیگر خوب نیست آدم همه چیز تمام شود! توی چشم برود! رفقا علاقه نداشته باشیم تا کارها و انتخابهایمان کاملترین و زیباترین باشد. اذیت میشویم. یک نقصی را همیشه اگر قبول کنیم هم در چشم نمی رویم و هم خیلی راحت میشویم. 🔸بیرون که آمدم دیدم از قضا آن سر و صداهای زیر ماشین نیز از بین رفته بود! تعجّب کردم. گویا دیگر لازم نبود برای تعمیر ببرم. الحمد لله. 💡به ذهنم رسید مردم به احترام این لباس و آن نورانیت رسول ختمی مرتبت به توی ناچیز چه احترامی میگذارند! مراقب باش! ای جانها به فدای پاکی و قداست شما یا رسول الله😢 💡باز به ذهنم رسید چقدر من از جامعه دورم! راستش بنده شاید توجیهی برای این دوری داشته باشم. سنخ کارم طوری است که روز و شب غرق در ذهن و کتاب و این چیزها هستم. ولی واقعا روحانیون باید در میان مردم حاضر باشند. صرف حضور آنها شبهات را میتواند از بین ببرد.