eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
896 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و شاید کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۳۳۶) «اگر تکلیف گرسنگی است همگی گرسنه باشیم» برداشتی دیگر از آیه ی شریفه: «حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ» 🔹نظام ما به دلیل ایستادگی بر مواضع حقی چون استقلال طلبی، باج ندادن، دفاع از مظلوم، زیر سلطه طاغوت نرفتن و سعی در تحقّق اهداف بلند اسلامی تحت شدیدترین تحریمهای و تجاوزهای اقتصادی و ادراکی قرار گرفته است. 🔸حقیقتا ملّت ما مخصوصا قشر ضعیفتر در این جهاد بزرگ متحمّل دشواری ها و محرومیّتهای بسیار شده اند. مستأجرانی که هر سال با دشواری جان فرسایی حتّی توان تمدید وضعیت گذشته خود را معمولا نداشته و پسرفت را در مظاهر حیات مادّی در خود احساس میکنند. سبد مصرفشان محدود و محدودتر شده است. 🔹طبقه کارگر و مستضعف و حتّی عموم کارمندانی که سختی های اصلی این جهاد بزرگ بر دوش آنها افتاده است. سربازان جهاد اقتصادی و ادراکی دیگر عموم مردم مخصوصا طبقه ضعیفتر هستند. انسان گاهی به این چهره های زحمتکش نگاه میکند و به وضعیت نابسامان برخی از آنها مینگرد احساس رقّت پیدا میکند. 🔸ولی چه باید کرد؟! اگر رهبران ما تشخیص داده اند که باید به این راه ادامه داد لااقل دو امر را باید انجام دهند. یکی اینکه واقعا این شرایط جنگی را برای مردم تشریح کنند و به آنها بصیرت، احساس رشادت و مجاهدت بدهند. آنها را قانع کنند که در حال جهادی بزرگ هستند؛ امری که ارزش تحمّل این مشکلات را دارد. خدا از آنها راضی است. وطن از آنها راضی است. ⛔️چرا در این نبرد بزرگ ادراکی و اقتصادی تلاشهای خود را مضاعف نمیکنند؟! چرا با مردم صادقانه و بی پرده سخن نمیگویند؟! اینها محرم نیستند؟! به جای تصمیمات محفلی برای مردم وضعیت را درست تشریح کنند. چرا هنوز در سطح جامعه طبقه محروم احساس نمیکند سرباز جنگی اقتصادی ادراکی است؟! احساس مظلومیت میکند. 🔹دیگر اینکه خودشان نیز طوری زندگی نکنند و از مظاهر حیات مادّی چه در ظاهر و چه در باطن استفاده نکنند که گویا این فشارها فقط بر طبقات پایین قرار است بیاید. کاری کنند هر چند تصنعی که خودشان و خانواده شان هم دردشان بیاید. یخچال خانه ی آنها نیز گاهی از گوشت و برخی امور خالی باشد. 🔸خانواده اش بفهمد که دیگر مثل گذشته هر غذایی، هر وقتی و با هر حجمی نمیتوانند بخورند! هر وسیله ای هر وقتی خواستند نمیتوانند بخرند. خودشان و خانواده شان نیز مانند عموم مردم این فشارها را لمس کنند! آنها نیز به صحنه ی سربازی در این جهاد بزرگ وارد شوند! 🔹این هم باعث تسکین مردم میشود و هم برای خود آنها خوب است. عمق تبعات تصمیماتشان را لمس میکنند. با شکم سیر تصمیم نمیگیرند. عمق تبعات تلاشهایشان در رفع مشکلات را نیز لمس میکنند. صرف اینکه فقط رهبر اصلی جامعه زندگی زاهدانه ای داشته باشد کافی نیست. مسؤولان نظام همه باید اینگونه باشند! 👈باید مخصوصا در شرایط جنگی کنونی به آنها تکلیف شود. یا خودشان از روی وجدان بفهمند باید حتّی المقدور مانند دیگران زندگی کنند! خانواده شان در شرایط فعلی طعم نداری را بچشد! از آن عظیم آسمان و زمین حیا کنند که راحت بخورند و بخوابند و ملّت مستضعفی سختی کشیده اعباء این رسالت عظیم را به تنهایی به دوش بکشند! ✅به این بلوغ برسیم که در شرایط فعلی اسراف و زندگی مرفه و تجملات رهبران و مسئولان این نظام خیانت جنگی است. خیانت! اگر کسی نمیتواند خب خودش کنار بکشد. یا برکنارش کنند. مناصب این نظام مقدس و این راه نورانی را اشغال نکند. برود دنبال دنیای خودش و این چند صباح زندگی دنیایی به چریدن در مراتع این دنیای فانی مشغول شود! 🔻باید طوری شود که خود مسئولان و رهبران نیز مانند عموم مردم بلکه جلوتر از آنها به تنگی بیافتند و از سویدای دل بگویند: «متی نصر اللّه»! این یعنی در مشکلات هم کاملا مانند مردم بلکه گاهی محرومتر از آنها هستند. نه اینکه فقط مومنین به تنگی بیافتند و رهبرانشان چنین اضطراری نداشته باشند. وقتی هم امامان و رهبران و هم مؤمنین یک دل و یک درد و یک صدا شدند نصرت الهی نزدیک خواهد بود🔺 «أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَ لَمَّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذِينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ وَ زُلْزِلُوا حَتَّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتى‏ نَصْرُ اللَّهِ‏ أَلا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيب‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۳۷) «تجزیه و ترکیب زندگی با آیات قرآن کریم» 🔹تلاوتی را شنیدم که با صدایی زیبا از این آیه ی شریفه شروع کرد: «الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَنُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ»؛ گویا آهنربایی با یک کشش ملکوتی عجیبی من را به سمت خودش کشید! تجربه ی جدیدی بود. 💡گویا کسی گفت: «قرآن را ندان! قرآن را یاد بگیر!» این آیه را خوانده بودی ولی یاد نگرفته بودی! حالا ببین چه عمق و کششی دارد! قرآن را جریان بده تا وارد مدرسه قرآن شوی. 🔸زندگیت را با استفاده از آیات قرآنی، تجزیه و ترکیب کن تا به عمقی تازه از آن برسی! قرآن را فقط تلاوت نکن! امتداد آیاتش را در زندگیت ببین! قرآن را محقّق کن! 🔹چطور صرف و نحو را اگر صرفا در کتابها بخوانی و در مسائل و جزئیات تمرین نکنی یاد نمیگیری؟! زندگیت را در دل آیات قرآن تجربه کن! 📖وقتی داری حرف میزنی به یاد بیاور که: «إنّ السّمعَ و البصرَ و الفؤادَ کلّ اولئکَ کان عنه مسؤولا» وقتی میخواهی قضاوت کنی بگو: «و اذا حَکَمتُم بین النّاسِ أن تحکُمُوا بالعدل» 📖وقتی پدر و مادرت را میبینی بگو: «و اخفِض لهما جناح الظلِّ من الرحمة»؛ وقتی در خلوت و جلوتی به یاد بیاور: «وَ اللَّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّونَ وَ ما تُعْلِنُون‏» 📖وقتی این کرّ و فرّ طواغیت را میبینی یاد بیاور: «لا يَغُرَّنَّكَ تَقَلُّبُ الَّذينَ كَفَرُوا فِي الْبِلادِ * مَتاعٌ قَليلٌ ثُمَّ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمِهاد» و... 🔻در صحنه های مختلف ببین در مجرای کدام آیه ی قرآنی قرار گرفته ای و اینگونه آیات را تطبیق بده! زندگی با طعم تجزیه و ترکیب قرآنی!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۳۳۸) «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَريبٍ» «چرک مردگی قلب» 🔹روزهای بارانی و برفی سعی کنیم لباسهای سفیدمان گلی نشود! اگر شد زود آن را بشوییم. اگر مدّتی ماند و برطرفش نکردیم چرک مرده میشود. دیگر جا خوش میکند! هر کاری کنیم کامل پاک نمیشود! 🔸یکی از روحانیون محترم قبای نویی خریده بود. خودکار در جیبش جوهر پس داده بود. به خشک شویی رفت ولی جواب شنید که دیر آوردی! اگر زودتر می آوردی پاک میشد ولی الآن دیگر نمیشود! دیگر مهمانت است! 💡اینجا بود که مراد از «ثمّ یتوبون من قریب» در آیه ی توبه برایم روشن شد! و باز شاید از همینجاست که خدا توابین را دوست دارد. 🔻رفقا گناه نکنیم! ولی اگر از روی هوای نفس مرتکب شدیم تا چرک مرده نشده زود توبه کنیم!🔺 📖قال الصادق علیه السلام: «مَنْ عَمِلَ سَيِّئَةً أُجِّلَ فِيهَا سَبْعَ سَاعَاتٍ مِنَ النَّهَارِ فَإِنْ قَالَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ الَّذِي‏ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْحَيُ‏ الْقَيُّومُ‏ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ لَمْ تُكْتَبْ عَلَيْهِ» 🔹نگذاریم دلمان به گناه خو بگیرد! نگذاریم طعمش به کام دلمان شیرین بیاید! نگذاریم برای دلمان امری عادی جلوه کند! نگذاریم فراموشمان شود! نگذاریم در دلمان رسوب کند و ته نشین شود! دیگر سخت میشود! ⛔به تدریج طوری میشود که یادمان میرود روزی چه دل صاف و زلالی داشتیم! سر از وادی غفلت- توجیه - انکار و سپس استهزاء در می آوریم! یکی نوشته بود: 📖تو خوابگاه ، یه پتو قهوه ای داریم پنج سال بود نشسته بودیمش!😐 دیروز دادیمش خشک شوییِ خوابگاه امروز که رفتیم گرفتیمش فهمیدیم اصلا قهوه ای نبوده ، سفید بوده 😂
باسمه تبارک و تعالی (۳۳۹) «اغتنام فرصتها» حس درس خوندن بهم دست داد🙂 ولی من بهش دست ندادم ضایع شد بیچاره😁 فک کنم دیگه هیچوقت بهم دست نده ، خیلی ناراحت شد😂 🔹مشکل ما آن است که گمان میکنیم فرصتها دوباره بر میگردند! ولی هیهات! «الفرصة تمرّ مرَّ السَّحاب» این فرصتها مانند ابرهای آسمان فریبنده اند. وقتی نگاه میکنی حرکتی ندارد ولی همینکه به کارت مشغول میشود ناگهان میبینی رفته اند! انسان باید با خودآگاهی کشیک فرصتهایش را بکشد 🔸خیلی از چیزهایی که روزی ماست در اغتنام همین فرصتها نهفته است. مطلب خوبی میشنویم یا به ذهنمان می آید. فریب حافظه مان را نخوریم. یادداشت برداری کنیم. توجّه عمیقتری به موضوعی به ما القاء میشود. همان موقع بایستیم و سعی کنیم آن را هضم کنیم! 🔹گاهی حال معنوی است. همان دَم در آغوشش بگیریم! نگوییم حالا این درسم تمام شود یا فلان شود بعد! نه! در آن غوطه ور شویم! به سجده بیافتیم. چه بسیار نفحه های الاهی است که در ایّام دهر برایمان وزیده ولی بر اثر کفران نعمت از دستشان داده ایم! گرگ لحظات باشیم. امانشان ندهیم! با فرصتها رفیق شویم بیشتر به ما سر میزنند! لأزیدنکم! شانس در خدمت ذهن آماده است! 📖إِذَا ذَكَرَ أَحَدُكُمْ نِعْمَةَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ شُكْراً لِلَّهِ فَإِنْ كَانَ رَاكِباً فَلْيَنْزِلْ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى التُّرَابِ وَ إِنْ لَمْ يَكُنْ يَقْدِرُ عَلَى النُّزُولِ لِلشُّهْرَةِ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى قَرَبُوسِهِ وَ إِنْ لَمْ يَقْدِرْ فَلْيَضَعْ خَدَّهُ عَلَى كَفِّهِ‏ ثُمَّ لْيَحْمَدِ اللَّهَ عَلَى مَا أَنْعَمَ عَلَيْه
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۰) «چرا آن حال سابق را ندارم؟!» 🔹چند وقت پیش یکی از دانشجویان عزیز که طلبه شده پرسید چرا آن وقت دریافتهای معنوی خوبی داشته که الآن ندارد؟! چیزی به ذهنم نیامد. امروز بین نماز ظهر و عصر در مسجد یک دفعه بدون فکر قبلی پاسخی برای آن پرسش به ذهنم خطور کرد! 🔸بگو چون آن زمان ادّعائی نداشتی! فقرت را بهتر درک میکردی! گمان میکردی در این کنج پر از ظلمتها و دامهای طریق تنها و دور از شهر خوبانی! احساس اضطرار و مسکنت داشتی! چراغ ففرّوا الی اللّه ات روشنتر بود. همین بود که چیزی در کاسه ی گداییت می انداختند! 🔹حال که وارد حوزه شده ای! ملبّس شده ای! گویا به جایی رسیده ای! نمیتوانی مانند قبل خودت را خیلی دور از کاروان خوبان ببینی تا احساس مسکنت وجودت را بگیرد! با این درسهای طویل دچار نوعی طول امل هم شده ای! گویا به قافله رسیده ای! 🔸از طرفی چون غریب بودی محبوب بودی! تحویلت میگرفتند! دلداریت میدادند! گاهی با خواب یا خاطر خوشی نگهت میداشتند! هوایت را داشتند! الآن که بزرگتر شدی دیگر توقّع از تو بیشتر است. باید بندگی بدون شرط مزد را بیاموزی! 🔹از اینجاست که هر چه یقین انسان بیشتر میشود خوابهایش کمتر میشود! کلاسش بالاتر میرود. میخواهند او را به مرحله ای بالاتر از وادی اخلاص و زلالی وارد کنند و اللّه اعلم! 🔸حالا اگر اذیّتی بگو آن موقع هم چیزی نبودم! توهّم زده ام که بهتر بودم! الآن هم هیچم! آینده هم قرار نیست به جایی برسم! اگر چیزی بوده و هست و خواهد بود همه از فضل اوست. مگر به رویِ دلارایِ یارِ ما ور نی به هیچ وجه دگر کار بر نمی‌آید
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۱) «دولتُنا آخِرُ الدُّوَل» 🔹هلال احمر طالبان افغانستان در کمک به زلزله زدگان ۵۰ هزار دلار را در یک کیسه ی پلاستیکی به ترکیه هدیه داده است! همینقدر که به چنین سطحی از مناسبات بین المللی کشیده شده اند جالب است. از آن تخیّلات آرمانی خود از مقوله ی حکومت بیرون بیایند. 🔸مگر میتوانند این همه مسائل دنیای نوین را حل کنند؟! خداوند متعال نوبت را به اینها هم داد که این سر و صدای سنّی گری و آرمان حکومت صحابه اینها در دنیای کنونی هم بخوابد! ✔شخصی با سر و صدای زیاد و فشار و هُل دادن و بی رحمی کنار ضریح آمده و همه را در آن شلوغی کنار میزد تا به ضریح برسد! یکی از عقلاء که آنجا بود گفت بروید کنار دستش برسد! همه را هلاک کرد! خیال کرده آن جلو چه خبر است! همینکه رسید دستی زد و آرام برگشت!😄 🔹این هم حکایت این طالبانی ها و اخوانیها و لیبرالها و سلطنت طلبها و کمونیستها و... با مقوله ی حکومت است. تا زمانی که نیستند مدام سر و صدایشان بلند است. حالا هم در کشور ما نوبت حکومت آخوندها است! انصافا امتحان بدی پس نداده اند! کتاب صعود چهل ساله را بخوانید! 🔸با همه ی مشکلات نشان داده اند راه عزّت حقیقی و استقلال و آزادی حقیقی این ملّت در همین مسیر است. ان شاء اللّه مقدّمه ی ظهور دولت اهل بیت علیهم السلام باشد. 📖«دَوْلَتُنَا آخِرُ الدُّوَلِ وَ لَنْ‏ يَبْقَ أَهْلُ‏ بَيْتٍ لَهُمْ دَوْلَةٌ إِلَّا مُلِّكُوا قَبْلَنَا لِئَلَّا يَقُولُوا إِذَا رَأَوْا سِيرَتَنَا إِذَا مُلِّكْنَا سِرْنَا مِثْلَ سِيرَةِ هَؤُلَاءِ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ‏»
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۲) «ختنه و مبارزه با نفس» «ختنه نماد نزاع روح، فطرت و جنود عقل با بدن، نفس و جنود جهل» 🔹یادش بخیر اوّلین سفر تبلیغیم به روستاهای دور افتاده جنوب استان کرمان بود! جایی بسیار دور افتاده که گویا فقط زبانشان مانند ما بود! نوعا کپر نشین بودند! مهمان شخصی بودم که به او خان میگفتند. دیدم اهالی جمع نمیشوند لذا پیشنهاد دادم هر شب شخصی شام بدهد و شب بعد از نماز به این بهانه اهالی جمع شوند. 👈همین کار را هم کردند. با خود گفتم من که نمیدانم اینها چه احکامی را بلد نیستند! خوب است یک دوره احکام را از اوّل تا آخر رساله مرور کنم تا اگر چیزی برایشان اشتباه جا افتاده بشنوند و یا بیایند بپرسند! 👈یک شب بحثم رسید به ختنه و گفتم شاید برخی ختنه نشده باشند. گفتنش ضرری ندارد! همانجا در محفلی که شب صحبت میکردم یک دفعه به دور از روحیه ام شوخی ام گرفت! زن و مرد و پیر و جوان جمع بودند! 👈گفتم اگر کسی ختنه نشده باشد سنّش هر چقدر هم شده باشد باید ختنه شود! بعد رو کردم به این جناب خان و گفتم مثلا همین خان!😳 اگر تا حالا ختنه نشده باشد باید ختنه شود!😁😂 👈دیدم همینطور سرخ شد و آن عقب جوانها هم میخندیدند! بعدا متوجّه شدم خیلی ناراحت شده😠 از او دلجویی کردم و گفت نه حاج آقا اگر کسی غیر شما میگفت خیلی ناراحت میشدم!😕
⚪خلاصه همیشه در ذهنم بود فلسفه ی این درجه از اهمیت ختنه در بین ادیان ابراهیمی چیست؟! آخر چرا اینقدر روی آن حساسیت به خرج داده اند! عادی نیست! افرادی که با عهدین آشنا باشند متوجّه میشوند چقدر ادیان ابراهیمی روی این مسأله حساسیت به خرج داده اند! مثلا در سفر پیدایش تورات ختنه نشانه ی عهد الهی با ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السلام بیان شده و شخصی که ختنه نشود مطرود دانسته شده است. 👈البته بعدا در مسیحیت این حکم که از ضروریّات یهودیت بود توسّط پولس با نظریه ی ختنه ی معنوی نقض شده و امروزه مسیحیان که عمدتا از جنتیلهای غیر بنی اسرائیلی هستند آن را برای خودشان واجب نمیدانند. 👈به گمان آنها دلیلی برای وجوب احکام قوم بنی اسرائیل برای دیگر اقوامی که مسیحی میشوند وجود ندارد! 🔹ولی با ظهور اسلام هر چند در قرآن کریم در این زمینه مطلبی نیامده ولی در سنّت قطعی اسلامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله آن را سنّت انبیاء الهی دانسته و از واجبات اسلام شد. خود ایشان حسنین علیهما السلام را در روز هفتم ختنه کرده و عقیقه دادند. البته در یهودیت روز هشتم مطرح شده است. ✋ولی واقعا سرّ این حکم چیست؟! چرا اینقدر روی آن حساسیت به خرج داده اند؟! در روایات جستوجو میکردم. ⚪مرحوم کلینی در باب التطهیر روایات ختنه را گردآوری کرده است. در آن تعابیری مانند: «مِنَ الْحَنِيفِيَّةِ الْخِتَانُ» و یا «خِتانُ الغُلامِ من السنَّة» آمده است. در نقل دیگری ضمن نقل جریانی این ختنه در مورد حضرت اسحاق علیه السلام نقل شده که به واسطه ی خطای مادرش در تمسخر هاجر آمد که: 📖«أَذِقْهُ حَرَّ الْحَدِيدِ قَالَ فَخَتَنَهُ‏ إِبْرَاهِيمُ بِالْحَدِيدِ فَجَرَتِ السُّنَّةُ بِالْخِتَانِ فِي إِسْحَاقَ بَعْدَ ذَلِك‏» 👈ولی این هم نافی وجود حکمتی دیگر نبوده و نشان نمیدهد که قبل از آن هم نبوده! وجه اهمیت بالای آن را هم نشان نمیدهد. بلکه ظاهر روایات آن است که در بین همه ی انبیاء الهی جریان داشته است. 👈از همین رو انسان اغلف به نوعی نماد انسان بیرون از حوزه ی ربوبیت تشریعی خداوند متعال و بیرون از حوزه ی رحمت خاصه ی الهی معرفی شده است. 🔹در هر حال این پرسش همیشه با من بود تا اینکه امشب در باب بیست و یک تا بیست و سه انجیل برنابا به گونه ای حلّ شد! حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام با حواریون به اطراف و اکناف میرفت و شفا میداد. جایی زنی کنعانی ناله کنان خودش را به حضرت رساند که ای عیسی ای پسر داوود! دختر مجنون من را شفا بده! حضرت چون آنها از اقوام نامختون بودند هیچ پاسخی به او نداد! 👈زن ناله میکرد و میگفت به من رحم کن! حواریّون منقلب شدند و گفتند کاری بکن! حضرت گفت من تنها به سوی بنی اسرائیل مبعوث شده ام! بعد در کلامی تکان دهنده این نامختونان را به سگ تشبیه کرد و فرمود: 📖«خوب نیست نان از دست کودکان گرفته و برای سگان انداخته شود»! 👈زن هم که دلی شکسته و بیدار داشت گفت: «سگان هم از خورده هایی که از سفره ی صاحبشان میریزد میخورند!» اینجا بود که حضرت گویا منقلب شد و گفت تو زن با ایمانی هستی! فرزندش را شفا داد و زن و خویشانش به خدای اسرائیل ایمان آوردند و تابع شریعت حضرت موسی علیه السلام شدند. 👈بعد از آن حورایّون پرسیدند چرا به آن زن گفتی شما مثل سگ هستید؟! گویا توقّع نداشتند! حضرت وقتی شنید گفت کسی که ختنه نمیشود در عالم معنا از سگ هم بدتر است! 👈صاحب سگ هر چقدر هم او را کتک بزند و بد رفتاری کند ولی همینکه تکه نانی به او میدهد سگ با خوش رویی و وفاداری همیشه نزد او و در خدمت اوست! ولی این انسانهای نامختون با این همه لطف و کرم خداوند متعال اینچنین از عهد خداوند با بنده اش ابراهیم دوری میکند! ختنه پیمانی ابدی بین خدا و ابراهیم است!
⚪گویا هنوز حواریّون مسأله برایشان حل نشده بود! اینجا بود که حضرت نزدیک کوهی مشرف بر صور نشسته و فلسفه ی ختنه را برایشان باز کرد! رفقا این فصل ۲۳ خیلی قابل توجه است. در آن حقیقت نسبت فطرت و نفس و رابطه ی روح و بدن و مسأله نفخت فیه من روحی به زیبایی هر چه تمامتر باز شده است. 👈حضرت فرمود سرّ این عهد به قبل از حضرت ابراهیم برمیگردد! جریان از حضرت آدم آغاز شد! وقتی از آن غذای ممنوعه خورد در واقع مبارزه ی تن و روح آغاز شد! 👈این بدن او بود که بر علیه روحش عصیان کرد! گویا شیطان از راه بدن حضرت را فریب داد! اینجا بود که حضرت آدم علیه السلام تکه سنگی را شکسته و لبه ی تیز آن را به دست گرفت و قسم خورد حال که دشمنش را شناخته او را خواهد برید! 👈جبرئیل عتاب کرد و حضرت گفت چون به خداوند متعال قسم خورده این کار را خواهد کرد و نمیخواهد از انسانهای دروغگو شمرده شود! ✅اینجا بود که برای آنکه قسم حضرت شکسته نشود فرشته الهی همان زیادی بدن انسان در ناحیه ی ختنه گاه را به او نشان داد و گفت همان را ببُر و با آن قسمت را ادا کن! اینجا بود که سنّت ختنه نسل حضرت آدم آغاز شد! هر انسانی که بدن خود را از حضرت آدم به ارث برده لازم است قسم حضرت آدم را ادا کند! 👈آدم پسرانش را نیز ختنه میکرد و این سنّت بین انسانها بود تا آنکه بت پرستی بین انسانها طوری شایع شد که جز تعداد اندکی که در زمان حضرت ابراهیم بر این سنّت باقی مانده بودند بقیه دیگر اغلف مانده بودند! 👈خداوند متعال دوباره این جریان را به حضرت ابراهیم علیه السلام یاد آوری کرد و گفت اگر کسی به این پیمان باقی نماند تا ابد از آن فردوس برین محروم خواهد ماند! 🔹در اینجا بود که حضرت عیسی علیه السلام تأویل عمیق جریان ختنه را آغاز کردند. این قسمت یکی از فاخرترین متون دینی در زمینه فلسفه مبارزه با نفس و بدن و نزاع فطرت و نفس است. به دلیل اهمیت آن عین عبارات این قسمت را نقل میکنم: 📖«روح بسیار آماده برای خدمت به خداست! اما تن در انجام آن سست است. بر هر که از خدا پروا دارد لازم است نیک بنگرد که تن چیست و اصل آن از کجا بوده و بازگشت آن به کجاست؟! خدا تن را از گِل زمین آفرید! سپس با نفخه ای در آن نفس حیات در او دمید! 📖پس هر وقت تن مانع از خدمت خداوند شود باید همچون گِل پایمال و لگدکوب گردد. زیرا هر کس نفس خود را در این جهان دشمن بدارد آن را در حیات جاودانی خواهد یافت. اما ویژگی تن اکنون از خواستهای او آشکار است و آن اینکه دشمن سرسخت هر گونه خوبی است. چون او فقط به گناه تمایل دارد. 📖پس آیا انسان باید برای خشنودی یکی از دشمنانش خشنودی خداوند آفریدگار خود را ترک کند؟ در این خوب بیاندیشید. همه ی قدّیسین و پیغمبران برای خدمت به خدا دشمنان تن خود بودند. به همین دلیل با آمادگی و رغبت به سوی مرگ خویش رفتند. تا از شریعت خداوند که به بنده اش موسی داده شده بود تخطّی نکرده و خدایان دروغین و دروغگو را خدمت ننموده باشند. 📖الیاس را به یاد آرید که به اماکن بیابانی کوهها گریخت در حالی که فقط گیاه میخورد و پوست بز را ردای خود کرده بود. آه، چه بسیار روزها که چیزی نخورد؛ آه، چه سرماهای شدیدی که تحمل نکرد؛ آه، چه بسیار بارانی که او را تَر نکرد؛ و مدت هفت سال ظلم فراوان ایزابل ناپاک را تحمل نمود. 📖الیشع را به یاد آرید که نان جو می خورد و خشن ترین لباس را می پوشید. 🔻به راستی به شما میگویم که آنها چون از خوار کردن تن نترسیدند پادشاهان و امیران را به وحشتی عظیم ترسانیدند🔺 📖همین برای خوار داشتن تن بس است؛ ای مردم اگر به قبرها نگاه کنید در می یابید که تن چیست؟!» انتهی. در فصل بعدی این فرازهای مهم ادامه پیدا کرده که خودتان رجوع بفرمایید. ✔قرینه ی این برداشت آیه ۱۶ از فصل دهم سفر تثنیه میتواند باشد که صراحتا از لزوم ختنه کردن قلب سخن به میان آمده است. بلکه حتی شاید آیه ی (قلوبنا غلف) در همین فضای قلب مختون و قلب اغلف قابل معنا باشد. همچنین قرینه ی دیگر آنچه در انجیل برنابا آمده نقل عیاشی از امام صادق علیه السلام ذیل آیه ی (فبدت لهما سوآتُهما) است که حضرت میفرماید تا قبل از خوردن از شجره ممنوعه عورتشان آشکار نبود! یک دفعه برایشان آشکار شد! صحبت از این نکته ها میتواند داشته باشد. 💡به همین مناسبت به ذهنم خطور کرد مطلبی در شماره دیگری در زمینه نزاع فطرت و نفس یا روح و بدن بنویسم. این بحث ادامه دارد ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۳) «سلسله مراتب عزرائیلی و ساختارهای پوست موزی» 🔹برای برخی همکاری های علمی در جایی حاضر میشوم. چند تا اتاق نزدیک به هم در چند متر فضا بیشتر نیست! امروز نامه ای را مسؤولی آورد که اتاقش آن طرف است و در آن نامه مسؤول نمیدانم چه ذیل کلام مسؤول بهمان چه چیزی نوشته بود و به ما ارجاع داده بود!😳 🔸در چند متر فضا با چند اتاق کنار هم چند واسطه خورده بود! حالا نکاتی به این مسؤول میگفتیم و ایشان هم میرفت به مسؤول دیگر میگفت و همینطور تا رئیس! معمولا هم درست مفاهمه برقرار نمیشود! ✋گاهی وقتی اینها را انسان میبیند احساس پاسکاری و مسؤولیّت گریزی به انسان دست میدهد. 🔻شخصی گفت: برو به علی بگو به نقی بگه به تقی بگه به ولی بگه به کدخدا بگه فلان بکنه! این هم گیج شد و گفت: خدایا به جبرائیل بگو به اسرافیل بگه به میکائیل بگه به عزرائیل بگه شرّ اینو از سر ما کم کنه!😄😂🔺 🔹اخیرا هم گویا بودجه ی بیشتری گرفته و ترفیع رتبه ی اداری پیدا کرده اند! این اتاقهای راهروی اینجا را که میبینم یاد پوست موزی می افتم که شخصی آن را دید و گفت ای وای باز باید زمین بخورم! این فضاها و بودجه ها که می آید خودش شغل و کار و عنوان و پیچیدگی می آفریند! ⛔گویا اینها سوار انسان و انتخاب او میشوند و اموری را بر او تحمیل میکنند نه اینکه انسان آگاهانه متناسب با نیازهایش دست به جعل عناوین و تأسیس مشاغل و کارها و استفاده از اتاقها و مانند آن بزند. گاهی یک اتاق بیشتر و یک بودجه بیشتر در این فضاها یعنی یک پیچیدگی بیشتر! 💡به ذهنم خطور کرد اینها را سلسله مراتب عزرائیلی و ساختارهای پوست موزی بنامم.
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۴) «فقه حضرت عبّاسی و فقه برگ تره ای» 🔹فاضلی گفت بر اساس موازین فقهی تحصیل استطاعت حجّ واجب نیست. لذا اگر زنی بعد از سالها انتظار با مشقّتی تمام به حج مشرّف شد ولی دید ایّام عادت ماهیانه ی اوست لازم نیست زحمت بالا آوردن لیوان آب و خوردن قرص جلوگیری را متحمّل شود! معذور است!😒 🔸به ایشان عرض کردم حضرت عبّاسی این هم شد فقه؟! حالا خودت برو مشکل صناعتی اش را اگر توانستی حل کن ولی مشکل حضرت عبّاسی من به این راحتی حل نمیشود!😄 🔻اسم این را «فقه حضرت عبّاسی» گذاشته ام! فقهی که در برابر فقه صناعتی سعی در بیدار کردن انصاف و عقل سلیم و ذوق دینی و فرضیه گرفتن از آن دارد. آری این فقه حجّت گرای اتو کشیده ی صناعتی اجتهادی را باید در مباحث فلسفه فقه در بوته ی نقدهای عمیق قرار دهیم🔺 🔸برای یک مراسم روضه رفتم سبزی فروشی مقدار زیادی سبزی و برگ تره خریدم. وارد آسانسور شدم دیدم یک برگه تره بزرگ در آسانسور افتاده!😐 تا حالا ندیده بودم چیزی شبیه این در آسانسور بیافتد! حالا من که میدانم این را من اینجا نیانداخته ام! ولی دیگرانی که نمیدانند و بعدا ببینند یا مطلع شوند چه قضاوتی دارند؟! 💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد: «این هم از فقه برگ تره ای؟!» 🔹در مورد فقه واقع گرای قرینه محور پژوهشی نیز نباید مبالغه کرد! آن هم باید آسیب شناسی شود. شاید من بتوانم اینجا با اندیشه ی حجّتگرا خود را در نگاه دیگران تبرئه کنم ولی با اندیشه ی واقعگرا به این سادگی ها نمیتوانم! 🔻امروز بیش از نیاز به فقیه گاهی نیازمند فیلسوف فقه برای ارتقاء روشهای انسانی فهم دین هستیم!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۵) «برخی شاخصه های انسان خر مقدّس» 🔹خانواده ای به دنبال وصلت با خانواده دیگری بود! با یک حالتی گفت فقط آدمهای مقدّسی هستند! گفتم مقدّس بودن دو معنا دارد! یکی خر مقدّس بودن و دیگر با تقوا بودن! اگر اوّلی است بد است و اگر دوّمی است خوب است. ✋از دیر باز در عرف مردم دو سبک دینداری متفاوت شناخته شده است. یکی خر مقدّسها و دیگر انسانهای با تقوا! ✅خر مقدّسها معمولا انسانهای متعصّبی هستند که غیر از خودشان را تحقیر میکنند. دامنه ی نجات در نگاه آنها تنگ بوده و نسبت به دیگران بد بین اند! ✅خر مقدّسها گاهی عادات، اخلاق، وسواسها و بیماریهای فکری، رفتاری و شخصیتی خود را در قالب تبعیّت از احکام دینی بروز داده و چهره ای دینی به آن میدهند! ✅خر مقدّسها انسانهای عاقلی نبوده و توان درک تزاحمات و جرح و تعدیل بین مصالح و مفاسد را ندارند! از همینجاست که در واقع نوعی حماقت، کم شعوری و دیوانگی دارند! از فهم مقاصد شریعت عاجزند. ✅خر مقدّسها دنبال ظواهر بوده و از آنها لذّت میبرند و معمولا انسانهای معنوی، متفکّر و عمیقی نیستند. به خاطر همین زمینه ی وسواسی شدن در طهارت و نجاست و قرائت و حرام و حلالها را زیاد دارند. ✅خر مقدّسها برای هیچ کسی جاذبیّت نداشته و فطرتها را به سمت خود جذب نمیکنند. انسانهای حتی متدیّن را میتوانند از دین بیزار کنند. ✅خر مقدّسها حتّی میانه ی خوبی با علما و انسانهای با تقوای واقعی ندارند. گویا آنها را رقیب خودشان میدانند تا مرجع خود! همچون خوارجند! ...
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۶) «الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ» 💰یکی از نزدیکان میگفت بعد از سالها فرمول پولدار شدن را کشف کرده ام! اینکه حسابی وام بگیرم و قرض کنم و بزنم به کار! واقعا شروع به کار که کردم خودش از آنجایی که فکرش را نمیکنم داده میشود! گفتم اینکه از مضامین مشهور دینی است! 🔸مرحوم صدوق در فقیه از امام باقر علیه السلام نقل میکند کمک آسمانی برای انسانها به اندازه ی نیازهایی که برایشان در زندگی ایجاد میشود نازل میشود: «الْمَعُونَةُ تَنْزِلُ‏ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ» نقلهای دیگر هم دارد؛ حقیقتی مجرّب است 🔹حالا عرض میکنم این ازدیاد روزیهای آسمانی فقط در زمینه مادیات نیست در امور علمی و معنوی هم همینطور است. خود را به کاری بزن و حرکتی کن تا برکت و رزقی نازل شود. این هم مجرّب است. هم در امور علمی و هم معنوی! حالا در امور علمی فعلا عرض میکنم. رفقا نگوییم چیزی نمیدانم! دست به قلم بشوید! کار بزرگی را شروع کنید! 📖«إِنَّ اللَّهَ جَوَادٌ يُحِبُّ الْجُودَ وَ مَعَالِيَ‏ الْأُمُورِ وَ يَكْرَهُ سَفْسَافَهَا» ✋همینکه واردش شدید و فقر و نیازتان آشکار شد رزق الهی من حیث لا یحتسب برایتان می آید! گویا کاسه ی وجودتان را به سمت آسمان میگیرید تا چیزی درونش بیاندازند! 🔸این چند روز به اصرار برخی عزیزان بذل الخاطرها را کوتاهتر مینویسم. سعی میکنم در یک صفحه تمام شود! بالعیان دیده ام رزق علمی ام کمتر شده! مطالبی که میدانم خیلی کشش و عمق دارد و خیلی چیزها میتواند به ذهنم خطور کند ولی چون نیازم را به اندازه ی یک صفحه محدود کرده ام دیگر به ذهنم نمی آید!
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۷) «استعاره قرآنی أخوّت» 🔹از قبل برایم جالب بود چه استعاره ی شناختی مطلوبی از رابطه ی اصلاح طلبها و اصولگرایان میتوان ترسیم کرد تا منجر به تفرقه نشده و بتواند معنای اختلاف را به شکل مشروعی ترسیم نماید؟ همانکه امروزه در نظریّه ی استعاره های مفهومی لیکاف-جانسون مورد تأکید قرار گرفته است. 🔸آیا از طرفی با طیفی متعصّب، غرب زده، ضعیف الایمان، بی اعتقاد به اصول انقلاب و... مواجهیم و از طرف دیگر با طیفی از متحجّرین، مقدّس مآبان، تمامیت خواهان، افراطی ها و... ؟! همه اش مفاهیمی است که باعث تفرقه میشود. تفرقه ای که در نگاه قرآنی گناه کبیره جامعه ی دینی است. 🔹پس چطور این دو جریان یک دیگر را نگاه کنند؟! به شکل اتّفاقی از باد اسپنسر معروف به پاگنده در مورد ترنسل هیل هم بازی مشهورش مطلبی دیدم که مسأله را حلّ کرد. به گونه ای فهمی عمیقتر از آیه ی شریفه بود: «إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ‏ أَخَوَيْكُم‏» 🔻ترنس مثل برادرم است و مانند برادران دیگر ما هم لزوما همیشه با هم موافق نیستیم و او گاهی اوقات می‌تواند موی دماغ باشد! فکر کنم ارتباط ما در فیلم‌هایمان منعکس شده، اما او می‌تواند همیشه روی من حساب کند، همان طور که من این کار را می‌کنم. همیشه از همکاری با هم لذت می‌بردیم. شاید برای همین است که در این همه فیلم با هم کار کردیم🔺 🔸باید به این بلوغ دینی برسیم که برادر یکدیگریم! اختلاف منجر به سوء استفاده دشمن نشود. هیچ چیزی جای برادر را نمیگیرد! برادر با برادرش مهربان است؛ صبرش زیاد است؛ نواقصش را میپوشاند؛ رویش حساب میکند و...
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۸) «استهزاء نمادهای فرهنگی» 🔹سر سفره ناهار پاندای کونگفوکار شروع شد. یکی از بچه ها گفت عمو این را چین ساخته؟! گفتم نه آمریکا ساخته! پرسید چرا آمریکا برای چین ساخته؟!😕 دیدم پرسش دقیقی است. به خودش که نه ولی به پدرش این مضمون را گفتم که میدانی چرا ساخته؟! 🔸میخواهند پدیده «ووشیا» که سمبل تمدّنی فرهنگ شرقی است را تحقیر کنند! میخواهند شخصیت امثال استاد اودوی و شیفو را به استهزاء بکشانند. ✔مهارتهای نمادین مبارزه ای شامل کونگفو، دستیابی به نیروی درون، تونایی حرکت سریع و سبک، استفاده از اشیاء معمولی به عنوان اسلحه نبرد و احاطه به نقاط حساس بدن برای زدن ضربات کاری و هدفمند را مبتذل کنند! 🔻این پویانمایی در باطن اگر دقّت کنی با پیش فرض گرفتن نوعی تفوّق فرهنگ آمریکایی در حال تحقیر فرهنگ چینی و نمادهای آن است!🔺 👈شبیه همان فیلمهای پاگنده ی آمریکایی که یکی جلویش مدام کاراته بازی میکرد و این هم همینطوری نگاهش میکرد و بعد با یک مشت در ملاجش تحقیرش میکرد! 👈اینها همه در باطنش نوعی غرور و تکبّر انسان آمریکایی و ابراز تفوّق فرهنگ آنها را میخواهد جلوه دهد. هیچ نور و حقیقتی هم در آن نیست! همه اش تخیّل و نفسانیّت و غرور است. 🔹اینها حتّی بارزترین نشانه های فرهنگ منحطّ خودشان را هم با تکبّر و غرور برایمان روایت میکنند! پویانمایی وایکینگها را ببینید! اجداد این انگلیسیها انسانهای دور از تمدّن و راهزنانی بیش نبودند. ببینید چطور زندگی منحطّشان را برای ما روایت میکنند! ممکن است بگوییم ای کاش اجداد ما هم اینطور بودند!😐 فریبمان میدهند!
باسمه تبارک و تعالی (۳۴۹) «نشانه های پستی حیات دنیا!» 🔹با یکی از بستگان چغر با سواد مشغول جهاد تبیین بودم!😊 خلاصه از کاستی ها گفت و گفت ... . بعضا درست هم میگفت. اینکه دیگر کی قرار است این همه بی عدالتی درست شود؟! 💡به ذهنم خطور کرد که این مشکلاتی که اینها میگویند یک بخشی از آن قابل حل هم نیست. تبعیض و بی عدالتی کجای عالم حل شده؟! 🔸اصلا عمق اینها از ویژگی های زندگی دنیا و دار ابتلاء است. مگر میشود در این دنیا به عدالت واقعی رسید؟! اصلا این دنیا برای این امر طرّاحی نشده! حالا اگر هم خیلی این بی عدالتی ها را میبینی مگر ضرورت دارد اوقاتت تلخ شود؟! برداشتت را عوض کن! اصلا نورانی هم میشوی😊 🔹بگو اینها همه نشانه ی بی ارزشی حیات پست دنیایی است! اف بر تو ای دنیا! از این دنیا بیزار شو و با تمام وجودت تمنّای آخرت داشته باشد! میدانی چرا اینطور نیستی؟! چون حب الدنیا داری و از مرگ و معاد غافلی! فانی را باقی دانسته ای! 🔸در حدیثی نورانی امام سجاد علیه السلام در کافی بیان نموده اند که به این دنیا بنگر! اینکه چطور انسان نالایق را بزرگ میکند و انسان شریف را کوچک میکند! همین برای آنکه انسان در این دنیا طریق زهد را پیشه کند و به دنبال نعمتهای پایدار آخرتی باشد کافی است! 👈همین برای اینکه از زندگی در این دنیا با این ظالمین و ستمگران بیزار شود کافی است. «إنّها لتَرفَعُ الخَمیلَ و تضَعُ الشَّریفَ ففی هذا معتبرٌ و مختَبَرٌ و زاجرٌ لمُنتَبِهٍ ... زهد فی عاجل بهجة الدنیا و تجافی عن لذّاتها و رغب فی دائم نعیم الآخرة و سعی لها سعیَها و راقَب الموتَ و شَنَأ الحیاةَ معَ القومِ الظّالمینَ»
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۰) «قدرت مذاکره» «تقوای چانه زنی» 🔹به یکی از طلاب که به خواستگاری رفته بود و داشت همه چیز را خراب میکرد گفتم با این دست فرمان هم به مطلوبت نمیرسی و هم ناراحتی درست میکنی! میتوانی با دست فرمان دیگری هم به مطلوبت برسی و هم آنها را از خودت خوشنود کنی! همه چیزشان خوب است لطفا گند نزن😂 👈میخواست مثلا بر این مطلب تأکید کند که اولویّت برای زنان ماندن در منزل و رسیدگی به همسر و فرزندان است. سپس در طول آن اگر خواست درسی هم بخواند بخواند! برای وصول به این هدف گفته بود اگر دانشگاهت شهر دیگری افتاد چه کار میکنی؟! اگر امر دائر مدار این شد که بچه داری کنی یا دانشگاه بروی چه میکنی؟! اگر ...! خلاصه هر چه وضعیت بحرانی بود را گفته بود! ✋گفتم بابا اینها چیست میگویی؟! حتّی اگر تا حالا به این چیزها فکر نکرده بودند با این صور فرضی که برایشان درست کرده ای مجبورشان میکنی پاسخی بدهند که با عقل الآنشان لزوما پاسخ مطلوب نیست! با این فرضها حساسشان نکن! 👈بله اگر واقعا فکر میکنی به شکل غیر عادی و غیر عاقلانه اینها برایشان مهم است خب بپرس! ولی اگر اینطور نیست وقتی اینچنین واضح آنها را به عرصه ی این پرسشها میکشانی واقعا برایشان سؤال میشود! قابل تأمل میشود. ✋راستی نکند من قرار بود در آینده پروفسور باشم و این آقا آمده تا بزرگترین مانع پیشرفت من شود؟! آمده بالا و پر دانش و فضیلتهای بیکران من را بچیند؟! آمده من را از قافله ی فضیلت و دانش جدا کند؟!😐 خلاصه طوری حرف نزن متوهم شود. 👈وقتی آنها را با این پرسشها رنجاندی آن وقت وضعیت معیشتی تو هم برایشان حسّاس میشود.
👈دیگر محاسنت را هم ندیده و معایبت را هم بیش از آنچه هست میبینند! چون اصول و کلّیاتتان به هم میخورد پس انصافا خراب نکن! اینها را نگو! از جای دیگری شروع کن! 👈مثلا بگو برای من مهم است که مادر فرزندانم فرهیخته باشد. در جامعه ی امروزی برای حراست از خانواده باید زنان هم دانش بیاموزند. ابتدا مادری را برای او پیش فرض بگیر. و سپس تکلیف کن که باید با وجود زحمت مادری دنبال علم هم باشی! برنامه ات چیست؟! 👈سپس بگو البته چون خودتان هم میدانید که به خاطر اینکه همسری و مادری و وابستگی های اینچنین اجازه نمیدهد که دانشگاه دور باشد من انتظار دارم تلاش کنید تا در همین شهر خودمان مشغول شوید. اگر غیر این باشد کانون خانواده به حاشیه رانده میشود. من هم دانشگاه شهر دیگری نمیروم خانواده عزیزم را تنها بگذارم😉 👈من دوست دارم هر دوتایمان فداکارانه برای داشتن یک خانه ی سالم و فرزندان سالم تلاش کنیم. اولویّت من آن است که بتوانم در ابتدا همسر خوبی برای شما باشم و سپس پدری خوبی برای تک تک فرزندانم. اینقدر مادر و فرزند بگو تا حسابی برایش جا بیافتد😁 👈چون میدانم تحصیلات شما باعث میشود کمکی به مادری و همسری و حتّی خدمتی به حکومت دینیمان باشد مشکلی با آن ندارم بلکه خودم از شما مطالبه گر هم هستم. ✋خلاصه به جای انفعال در این زمینه خودت را فعال کن! محور را ببر روی موضوع فرزند وقتی آن محقّق شد همه چیز عوض میشود! این خانم عقل دیگری پیدا میکند! تو اصلا حتّی نگویی هم یا حتّی اجبارش کنی در غالب موارد حاضر نیست به دانشگاهی در شهر دیگر برود! حوصله ی درس خواندن هم ندارد! 👈خلاصه یک مدل کلّی برای مذاکره به او گفتم هر چند دقیقتر و ظریفتر از آن هم میشد گفت. طوری حرف بزن که هم در لایه ی باطنی تر کاملا با مفروغ عنه گرفتن برخی امور مانند ضرورت فرزند آوری و تعدد فرزند و اولویت دادن به آن آنها را به او تحمیل کنی و هم در ظاهر برخورد فعالانه ای در مورد اموری داشته باشی که فعلا گمان میکنی نسبت به آن منفعلی. ✅مشکل الآن تو بیش از آنکه معلول مشکلی در آن خانواده یا این خانم باشد در هنر مذاکره است! الآن کار را به جایی رسانده ای که آنها هم به تردید افتاده اند. ⚪مثالی زدم؛ با ابو الزوجة محترم برای خرید کالایی به بازار رفته بودیم. ایشان تخصّص عجیبی در تخفیف گرفتن دارد. جنسی انتخاب کردیم. فرضا اگر این جنس ۱۳ میلیون بود ایشان شاید میتوانست آن را با ۱۰ میلیون بخرد. 😐جالب هم این است که بعد از خرید هم فروشنده راضی است و نوعی احترام متقابل و دوستی هم برقرار میشود. اینطور نیست که در فضای ناراحتی و عدم رضایت هم رقم بخورد. 😕جالبترش هم این است که فروشنده شاید اگر من اصرار کنم فوقش این جنس را ۱۲ میلیون با منت به من بفروشد و اگر بیشتر اصرار کنم که مثلا واقعا ۱۱ میلیون بیشتر ندارم قبول نکرده و میگوید به سلامت ...! 🔻این چه پدیده ای است که این فروشنده حاضر است با رضایت و احترام و خنده این جنس را به ایشان با قیمت ۱۰ میلیون بفروشد ولی به من با قیمت ۱۱ میلیون هم اصلا حاضر نشود بفروشد؟! این همان چیزی است که آن را «قدرت مذاکره» و «هنر دیپلماسی» و مانند آن میتوان نامید🔺 👈هنوز هم وقتی بعد از چند هفته به فروشنده تماس میگیرم که آیا جنس آماده شد اول احوال ابو الزوجه را میپرسد😐😂 👈خودش مقوله ای است. کارها از آن بر می آید! برخی آنقدر در این زمینه قوی اند که گویا چیزی شبیه قدرت ساحری دارند! آدم نمیفهمد چطور دارد مغلوب آنها قرار میگیرد ولی آنقدر اینها زیبا و هنرمندانه جلو میروند انسان خوشش می آید این تابلوی هنری آنها حتی با مغلوب واقع شدن خودمان هم شده کامل شود!😀 🔹باجناق محترم میگفت مرحوم مغفور حجّة الاسلام مهندسی را برای روضه ی خانگی به منزل ابو الزوجة آوردم. در مسیر ایشان گفت اصلا من روضه ی خانگی وعده نمیدهم! ولی نمیدانم وقتی ابو الزوجة شما تماس گرفت چطوری با من حرف زد که نفهمیدم چطوری به ایشان جواب مثبت دادم😄 🔻ایشان معمولا چه میکند؟ ابتدا فضاسازی کرده و تصویری خاصی از خودش در ذهن فروشنده میسازد. با کلاس و مرفه و مشتاق و هیجان زده نشان نمیدهد. یک انسان دقیق و مطلع که زبلها بفهمند با چه کسی طرف اند و پرت و پلا قیمت نگویند! از همان ابتدا آمادگی انصراف از معامله را از خود نشان میدهد. نظر نهایی خودش را مخفی میکند. سطح انعطاف فروشنده را تشخیص میدهد و اگر میفهمد خوش معامله نیست مغازه دیگر میرود. در فرصت مناسب تخفیف میطلبد. گاهی از مقایسه بین مغازه ها و رقابت انداختن بین آنها استفاده میکند و...🔺 🔸رفقا قدرت مذاکره را دست کم نگیریم! گاهی شبیه یک بازی شطرنج است. خیلی وقتها چوب ضعفهایمان را در این زمینه میخوریم! خودش نوعی زور آزمایی است. بسیاری از ما خیلی در این زمینه ضعیفیم! مغلوب واقع میشویم. در حلّ بسیاری از مشکلات خانوادگی، فامیلی، اداری و ابعاد زندگی اجتماعی اهمیت دارد.
🔹معلوم نیست چقدر تا حالا در خرید و فروشهایمان بر سر همین موضوع ضرر کرده ایم. چقدر در معاشرتهایمان بیشتر میتوانسته ایم موفّق باشیم! مقداری از آن طبیعی است ولی بخشی از آن هم کسبی است. مثلا یکی از بدیهیات چانه زنی آن است که اولین پیشنهاد بهترین پیشنهاد نباشد. یا مثلا توجه به زمان دقیق چانه زنی و تأخر آن از فضا سازی. 👈خوب است گاهی آن را یاد بگیریم یا از دست برخی افراد توانا در این زمینه گرته برداری کنیم! امروزه در این زمینه کتابها مینویسند و بازارش در امور تجاری داغ است. مخصوصا در جوامعی مانند جامعه ما که بازار اساسا مبتنی بر چانه زنی است یادگیری این فنون خیلی مفید است. 🔸البته این امر تقوای خاصی نیز میطلبد. یکی از مباحث مهم و مغفول تقوای چانه زنی است. اگر انسان در استفاده از فنون این هنر مراقبه نداشته باشد میتواند آن را ابزاری برای ارضاء نفسانیّات خود و تحمیل اراده ی خود بر دیگران تبدیل کند! بی انصاف شود. متأسّفانه خیلی اوقات اینچنین میشود. ابزاری برای شیطنت میشود. برخی دیپلماتهای حرفه ای هستند ولی با تقوا نیستند. درست است که او نفهمید چه کلاهی سرش رفته ولی تو و خدای تو که فهمید😞 قدرت مذاکره و چانه زنی را باید با تقوا، عدالت و انصاف مهار کرد. 🔹بسیاری اساسا مبتنی بر همین قدرت چانه زنی و مذاکره پولهای هنگفتی در می آورند. شغلهای معامله گری که از جمله مشاغل بسیار پر سود است مبتنی بر قدرت مذاکره است. گاهی در یک جلسه و یک معامله اندازه ی یک عمر ماها با قدرت مذاکره سود میکنند! 🔸در جلسات و گفتوگوها و در زمان تصمیم گیری جمعی بالعیان دیده ام که چطور قدرت مذاکره و مقهور کردن جمع در رأی نهایی گروه ها و جلسات و نهادها تاثیر دارد. اگر از این پدیده به خوبی مراقبت نشود اساسا این جلسات یکی از بهترین فضاها برای رقم خوردن استبداد این اقلیت چانه زن هستند. استبدادی مخفی و نقاب دار! خودش را در قالب نظر جمع بر بقیه قالب میکند. 🔹قدرت مذاکره گاهی آنچنان عظیم است که وقایع بزرگ تاریخی را رقم زده است. بلاهایی را ایجاد یا دفع کرده است. بخشی از حادثه ی سقیفه در تاریخ اسلام و فریفته شدن صحابه به خاطر قدرت عجیب مذاکره و نقشه های دقیق برخی ادهیاء عرب بود. 🔸امروزه یکی از جذابترین مباحث برای تفکر و یادگیری و ارائه نظریه بحث پیرامون (تنوع وضعیتهای مذاکره) و چانه زنی است. اساسا میشود به زندگی اجتماعی از منظر مواضع چانه زنی و قدرت آن نگریست. بخش مهمی از زندگی بشر در مواضع مذاکره در حیطه خانواده و اقتصاد و سیاست و... میگذرد. نظریه چانه زنی (Bargaining Theory) به مطالعه ی وضعیتهای مذاکره میپردازد. 🔹با یک مثال یک وضعیت چانه زنی را تعریف می‌کنیم. فرض کنید فرد الف، خانه‌ای دارد که ارزش این خانه برای او ۵۰ میلیون تومان است (کمترین قیمتی که او حاضر است خانه‌اش را بفروشد ۵۰ میلیون تومان می‌باشد) و ارزش این خانه برای فرد ب ۷۰ میلیون تومان است (بیشترین قیمتی که او حاضر است خانه را از فرد الف بخرد ۷۰ میلیون تومان می‌باشد). 👈اگر معامله بین فرد الف و ب در قیمتی بین ۵۰ میلیون تومان و ۷۰ میلیون تومان صورت گیرد، هر دوی آن‌ها از این معامله سود خواهند کرد؛ بنابراین هر دو انگیزه دارند که معامله انجام شود. اما هرچه قیمت بیشتر باشد به نفع فروشنده الف و هرچه قیمت کمتر باشد به نفع خریدار ب خواهد بود؛ 👈بنابراین علاوه بر اینکه هر دو انگیزه دارند این معامله صورت بگیرد، دارای منافع متضاد در محدوده قیمت معامله نیز هستند. هر مبادله‌ای بین دو نفر (دو سازمان)، مانند مثال بالا، که برای طرفین مبادله سود به همراه داشته باشد ولی منافع آن‌ها روی یکی از اجزای مبادله به نوعی متضاد باشد، معرف یک وضعیت چانه زنی خواهد بود. ⛔️راستی نکند ما خیلی اوقات فریب قدرتهای استعماری و استثماری مذاکره گر را خورده ایم؟! نکند با این قدرت دارند از ما سواری میگیرند و ما خوشمان هم می آید؟! نکند اموراتمان بیش از ابتناء بر حقیقیات مبتنی بر نیروهای اینچنینی باشد که معلوم نیست بر چه چیزی و هوای نفس چه کسانی بند است؟! نکند اموری که در جنگها دشمن نمیتوانست از ما بگیرد در این مذاکرات از ما ربوده است؟! 👈امروزه قدرت مذاکره در مباحث روانشناسی ارتباطات تبدیل به یک علم و یک سلاح قدرتمند سیاسی و تجاری شده است. به شکل رسمی برای آن فنون و تکنیکها و شیطنتها استنباط کرده اند. دیگر مانند گذشته شکل طبیعی نداشته و بسیار خطرناکتر و اغواگرتر مسلح به دانش و تئوری و تفکر شده است. لذا باید مراقبت بیشتری در این زمینه نمود. در مذاکره با این شیاطین و طواغیت فریفته ی صفای فطری انسانی نشده و کاملا با سوء ظن تمام به رفتارهای آنان نگریست. 🔻ماها معمولا قدرت برخی امور محسوس مانند قدرت بمب اتمی و قدرت ثروت و قدرت مقام و عناوین و... را باور کرده ایم ولی هنوز قدرت مذاکره را باور نکرده ایم!🔺
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۱) «خنده بچه ها با گفتن: بابا کوچولو!» «بحثی فلسفی پیرامون حقیقت خنده در فلسفه مشّاء» 🔹سر سفره نهار بودیم. به بچه ها گفتم این غذا را بخورید تا مثل بابا قوی شوید! این دو قلوها در چشمانشان یک شیطنتی درخشیدن گرفت و با یک هماهنگی خاصّی با خنده گفتند بابا قوی نه! بابا کوچولو!😐 من میگفتم بابا قویه! اینها هم میخندیدند و با حالت انکار میگفتند نه! بابا کوچولو!😁😂 🔸به خانواده گفتم میدانی چرا اینها میخندند؟! قیافه شان را نگاه کن! این خنده به خاطر این است که عقلشان دیگر دارد رشد میکند! میدانی از چه چیزی خنده شان میگیرد؟! از اینکه خودشان با عقلشان میدانند کلامشان مطابق واقعیّت نیست و از این عدم تطابق عمدی دچار تعجّب شده و در یک فضای ویژه یک انبساط نفسی لذت بخش را تجربه میکنند که منشأ حالت خنده در آنها شده است. 🔹بچه ها را خیلی راحتتر میتوان خنداند! چرا؟! چون به دلیل سادگی ادراکاتشان زودتر میتوان آنها را به آن حالت عدم تطابق انتظار با واقع کشاند و به دلیل صفای فطری آنها میتوان تعجّب بیشتری از این عدم تطابق از آنها گرفت! اینها واقعا با دروغ و عدم تطابق عمدی خو نگرفته اند! از همینجاست که خیلی تعجّبشان عمیق است! نگاهشان کن چطور قهقه میزنند!
🔻خنده برونداد لذیذ و طبعی نوعی حالت تعجّب حاصل از انتقال ناگهانی از یک انتظار به هیچ است! یک بعدش ادراکی و بعدی دیگری بدنی است. بعد ادراکی زیر سر همین تعجّب است. این تعجّب هم ناشی از عدم تطابق غیر منتظره ای است که عقل آن را درک میکند و گاهی تبدیل به خنده میشود و گاهی گریه و... . بعد بدنی خنده هم در این برونداد طبعی معروف است که معمولا مبتنی بر نوعی واکنش بدنی برای رهایی از تنش ادراکی ناشی از عدم تطابق با آزاد کردن انرژی از مجاری تعبیه شده در صورت و صوت است🔺 ✅خنده معمولا از پدید آمدن نوعی رابطه ی ناسازگار و وارونگی بین انتظار و واقعیت یا همان تضاد بین انتظار عقلائی شخص برای تحقّق امری خاص با آنچه به انسان به عنوان واقع نشان داده میشود در فضایی خوشایند رخ میدهد ✅اصلا خنده از آثار عقل است. به همین دلیل است که حیوانات خنده ندارند. حیا هم از آثار عقل است. خجالت هم همینطور! حیوانات هیچ گاه حیا و خجالت ندارند. نفاق و دروغ هم از آثار عقل است. هیچ حیوانی منافق نمیشود. ظاهر و باطنش یکی است. ✅از همینجاست که انسان را میتوان با حیوان ضاحک، منافق، حیا دار و... هم تعریف کرد. زیرا همه ریشه در ناطقیت و عقل انسان دارد. 🔸«بحثی فلسفی پیرامون خنده»🔸 چرا انسان میخندد؟! پاسخ به این پرسش ربط مستقیمی با درک ما از نیروها و قوای نفسانی دارد. امروزه لااقل چهار نوع دیدگاه در زمینه نیروهای نفس انسان وجود دارد. یکی دیدگاه اطبّاء قدیم و جدید است که چون با عینک سلامتی و مرض و مزاج به قوای انسانی مینگرند طور خاصی از بحث پیرامون قوای انسان را رقم زده اند. 👈دیگری روان شناسان و ذهن شناسان امروزی اند! امروزه برخلاف پیشینیان تمایل دارند بیشتر افعال نفس را به یک قوّه ی جداگانه نسبت دهند! از همینجاست که قوای بسیاری را برای نفس انسانی اثبات میکنند. 👈مثلا میگویند انسان نیروی درک فاصله یا حرکت یا قوّه ی خنده و گریه و مانند آن دارد! طبق کلام امروزی ها به خوبي نشان داده میشود چقدر انسان نعمت دارد ولی در فلسفه ی قدیم زیاد به این قوا پرداخته نمیشد زیرا قوه نمیدانستند. کار امروزی ها انسان را بهتر با سعه ی نعمتهای خداوند متعال مواجه میکند. ⚪️دیگر هم دیدگاه عرفا پیرامون قوای انسان است. عرفا مراتب هفت گانه ای برای انسان قائل هستند؛ نفس، عقل، قلب، روح، سرّ، خفیّ و اخفی. انسان در هر مرتبه ای از مراتب کمالی خودش با یکی از این مراتب متحد میشود. انسان در مراتب رشد با مراتب مختلفش دریافت نور حق میکند. 👈مثلا سرّ یک حالت نورانیت است که وسیله ادراک نفس است. همانهايي كه در فلسفه مشّاء اثبات نشده است. در فلسفه از صور معدنی شروع كرده و سپس به قوای حیوانی و در نهایت به قوه عاقله میرسند. ولي عرفاء میگویند نفس ما نیروهای بیشتری از آنچه مشاء میگوید دارد. 👈ظاهرش هم همین است زیرا برخی جاها عقل نمیتواند استدلال کند ولی دل قبول میکند. انگار مدرکات دیگری نیز در کار است. 🔸«حقیقت قوا و ضحک در فلسفه مشّاء»🔸 به ذهنم خطور کرد که از قوای نفسانی و حقیقت ضحک در فلسفه مشّاء بحثی مختصر بیاورم. چرا انسان میخندد؟! از دید فلاسفه مشّاء خنده ریشه در عقل انسان دارد. عقل عملی انسان در تفاعلی که با دیگر قوا دارد به حالت خنده میرسد. همانگونه که ارسطو در مباحث خطابه بیان میکند نوعا مولّد این حالت نیز انتظار رخ دادن یک حادثه خاص و ارائه ی نوعی تضاد با آن توقّع است. 👈از دید مشّاء قوای نفسانی یا بسیطند یا مرکّب! بساطت و ترکیب نیز به بساطت و ترکیب فعل برمیگردد. برای اینکه بدانیم این افعال نفس از چه قوه ای صادر میشود باید ابتدا دید این فعل بسیط است یا مرکب. 👈حکما میگویند افعال بسیط درونی نفس ۵ تا میباشد پس ۵ تا قوه میخواهیم. حکیم میگوید طبق قاعده ی الواحد هر قوه یک فعل دارد. برخی گمان میکنند که قاعده ی الواحد تنها در خداوند متعال جاری است که اینگونه نیست. 👈مرکب بودن قوه هم به این است که قوه مبدأ فعلی باشد که این فعل مرکب از افعال دو یا چند قوه باشد. از دید فلسفی ما یک قوای ظاهری داریم و یک قوای باطنی و یک قوای ادراکی و یک قوای تحریکی. 👈سعی مشاء بر این است که تا میتواند تکثر قوا قائل نشوند برخلاف امروزه که قوا را زیاد میکنند. در بین فلاسفه مشّاء فخر رازی اساسا منکر قوا شده و همه را کار نفس میداند. همین نظر فخر رازی را ملاصدرا با تقریر دیگری پذیرفته است. 👈ولی فلاسفه مشّاء بر اساس دیدگاه خاصی که پیرامون قاعده ی الواحد و قوای بسیط و مرکّب دارند بحث را به شکل دیگری رقم زده اند.
🔹برای روشن شدن اجمالی دیدگاه مشّاء در این زمینه و تبیین حقیقت خنده و گریه و مانند آن در نگاه آنان خلاصه ای از مطالب ابن سینا در فصل پنجم از مقاله اوّل نفس شفاء را مرور میکنم. از دید ابن سینا قوّه همان مبدأ التأثیر فی شیء آخر است و بر این اساس نفس ناطقه انسانی دو قوّه دارد. یکی قوّه ی عالمه یا همان عقل نظری و دیگری قوّه عامله یا همان عقل عملی! 👈قوّه ی عامله چیست؟! «فالعاملة قوة هی مبدأ محرک لبدن الانسان الی الافاعیل الجزئیة الخاصة بالرویّة علی مقتضی آراء تخصها اصطلاحیة» 👈در ادامه ابن سینا برای عقل عملی سه اعتبار ذکر میکند. یکی قیاس به قوه ی نزوعی حیوانات و دیگر قیاس به قوه ی متخیله و موهومه ی حیوانات و دیگر قیاس به نفس عقل عملی. 👈در این بین اموری مانند خنده، گریه، حیاء و خجالت اموری هستند که از قیاس عقل عملی انسان به قوّه ی نزوعی ایجاد میشوند: 📖«فاعتبارها بحسب القیاس الی القوة الحیوانیة النزوعیة هو القبیل الذی تحدث منه فیها هیئات تخص الانسان یتهیأ بها لسرعة فعل و انفعال مثل الخجل و الحیاء و الضحک و البکاء و ما أشبه ذلک» 🔹قوّه ی نزوعی چیست؟! توضیح اینکه از دید فلاسفه مشّاء نفس حیوانی دو قوه دارد یکی محرکه و دیگری مدرکه و محرکه نیز دو قسم است یا باعثه علی الحرکة یا فاعل حرکت؛ قوه ی مدرکه به خارجی و باطنی تقسیم میشود و خارجی همان حواس خمسة است و باطنی هم همان امور خمسه معروفه است. قوه ی محرکة فاعله چیست؟! 📖«هی قوة تبعث فی الاعصاب والعضلات من شأنها أن تشنج العضلات فتجذب الاوتار والرباطات المتصلة بالاعضاء الی نحو جهة المبدأ أو ترخیها أو تمدها طولا فتصیر الاوتار والرابطات ای خلاف جهة المبدأ» 👈ولی عمده در اینجا قوّه نزوعیّه است؛ فلاسفه مشّاء قوّه محرکه ی باعث و انگیزاننده ی حرکت را قوه ی نزوعیة شوقیة مینامند؛ ولی مکانیسم انگیزش چگونه است؟! این است که: 📖«وهی القوة التی اذا ارتسمت فی التخیل الذی سنذکره بعدُ صورة مطلوبة أو مهروب عنها بعثت القوة المحرکة الاخری التی نذکرها علی التحریک» 👈بعد برای این قوه ی نزوعیة دو شعبه قائل میشوند که یکی قوه ی شهوانی است: «وهی قوة تبعث علی تحریک تقرب به من الاشیاء المتخیلة ضروریة کانت أو نافعة طلبا للذة» و دیگری قوه ی غضبیة است: «و هی قوة تبعث علی تحریک تدفع به الشیء المتخیل ضارا أو مفسدا طلبا للغلبة» 🔴خب حالا برگردیم به تحلیل فلسفی خنده و گریه و حیاء و خجالت و مانند آن از دید فلاسفه مشّاء؛ این امور از نگاه آنها از قیاس عقل عملی انسان به قوّه ی نزوعی ایجاد میشوند. یعنی چه؟! یعنی حالاتی مانند خنده از یک قوّه ی بسیط سر نمیزنند زیرا نوعی فعل مرکّب اند و ترکّب فعل کاشف از تفاعل قوا است. قوه ی عقل عملی به واسطه ی شهوتش یا غضبش هیئتی بر آن عارض میشود که خاص انسان است و به واسطه ی این هیئت یک فعل یا انفعال خاص پر سرعتی پیدا میکند که با توجه به نوع این فعل یا انفعال خنده و گریه و خجالت و... حاصل میشود. 👈خلاصه آنکه این ضحک چند فعل است نه یک فعل پس یک قوه ندارد بلکه نهایتا یک قوه ی مرکب دارد یعنی حاصل ترکیب و مزج چند قوه است. نفس انسان امری را ملاحظه کند که شهوت یا غضبش بر آن غالب شوند حالتی برای او از عقل عملی اش عارض میشود که طبق آن میخندد و اگر مغلوب شود گریه میکند. ✋حقیقت آن است که این قسمتها به شکل بسیار مجملی در کلام فلاسفه پیشین مورد بحث قرار گرفته است. تنها سر نخ های کلّی را بیان کرده اند. میتوان بحثهای مهمّی را در این زمینه ها سامان داده و بازنگریهای جدّی در این مباحث داشت.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵۲) «شهود حقیقت سوء ظنّ و بد گمانی» 🔹چند هفته پیش تعدادی مبل سفارش دادیم. بالاخره بار رسید و از ماشین باری ارسال شده آن را تخلیه کردیم. به کمک باجناق محترم و فرزندشان آن را با مقداری زحمت به طبقه ی ششم آوردیم. بنده هم خیلی سرخوش سریع خود را به مهمانی نزد خانواده رساندم. همه چیز بر وفق مراد بود تا آنکه آخر شب وقتی برگشتیم یک دفعه خانواده گفت یکی از میز عسلیها نیست! 🔸چوب رویش هست ولی خودش نیست! کجاست؟! یک دفعه به گونه ای خیلی در ذوقمان خورد! مخصوصا اینکه رنگشان هم خوب در نیامده بود! همین شد که مخصوصا به دلیل اهمیت موضوع برای خانواده دیگر مانند شیشه ای ها به همه چیز مظنون و بد گمان شدم!😄 نکند در ماشین باری جا مانده! نه! انگار همه را خالی کردیم! نکند وقتی بارها را در جلوی درب مجتمع گذاشتیم این میز عسلی جا مانده؟! احتمالا خودش است! 🔹وقتی بالا میرفتم به فرزند باجناق گفتم چیزی جا نمانده گفت نه! ای کاش به او اعتماد نمیکردم! خودم میرفتم! شاید دقت کافی نکرده! اگر چنین است پس کنار سطل آشغال بزرگی که خدمتکار مجتمع آنجا گذاشته بود جا مانده! 👈خب حالا کجاست؟! لابد این خدمتکار فکر کرده از وسائل بی مصرف است. اگر چنین است یا چون دیده نو است برای خودش برداشته و یا گذاشته در سطل آشغال بزرگ بیرون مجتمع!
👈آخر شب سریع بیرون رفتم دیدم ماشین حمل زباله آمده و ثانیه هایی قبل از رسیدن من سطل بزرگ آشغال را بلند کرد و به درون محفظه ی خود ریخته! سریع خودم را رساندم و به کارگران محترم گفتم یک میز چوبی ندیدید؟! 👈گفتند هر چه بوده ریختیم داخل! ولی ما چوب نمیریزیم! گفتم احتمالا داخل آشغالها بوده و تمام! خلاصه احتمالات دیگر را هم بررسی کردم. گفتم شاید همسایه ای دیده و فکر کرده بی استفاده است برده برای استفاده! بروم تک تک طبقات را ببینم! 👈همّت نکردم! ولی تا نگهبانی رفتم شاید کسی آنجا برده! نقاط کور مجتمع و زیر راه پله و پارکینگ زیر زمین را هم دیدم! خلاصه احتمالات بسیاری به ذهنم می آمد! ولی تقریبا این احتمال داشت به قطع میرسید که این حاصل غفلت پسر باجناق است! حالا یا داخل آشغالها رفته یا ... ! 🔹میدانید میخواهم چه بگویم؟! اینکه چطور یک دفعه یک فضایی برای ذهنم ایجاد شد که مدام دوربینهای مدار بسته ذهنم را مرور میکردم! فضای روانی ام طوری شده بود که به اندک قرینه ای توجّه غیر عادی میکردم! به همه چیز مظنون بودم. 👈دنبال سر نخ بودم. امور کم اهمیتی در چنین فضایی بسیار پر اهمیت و پر دلالت خودش را معرفی میکرد! واقعا فضای خاصی است. حقیقت سوء ظنّ و اختلال ادراکی انسان در این فضاء برایم تا حدود زیادی خودآگاه شد. ⚪روز بعد در جلسه ای بودم که فروشنده پیامک داد که ببخشید یک عدد میز عسلی در فروشگاه ما از شما جا مانده! یک دفعه مانند یک آب سرد بر آتش این همه احتمالات و سازه های عجیب و غریب ظنّی برای نشان دادن انگشت اتّهام به سمت خاصی بود. تازه متوجّه شدم که چقدر بی خود سوء ظنّ داشتم و بافتم و بافتم! همه اش هیچ بود و هیچ! چقدر هم دقیق و ظریف و هنرمندانه روی احتمالات بندبازی کرده بودم! ✅آری سوء ظنّ بد چیزی است. گاهی که انسان مبتلا میشود بدجور دچار اختلال ادراکی میشود. اینجاست که امری معمولا نامبارک به نام (تهمت) و متهم کردن دیگران متولد میشود. به قول شهریار: دوشم که بدگمانی چون اهرمن به جان باخت حورم به دیده دیو و طاوسم اژدها بود 👈امّا داستان اینجا تمام نشد. با خودم گفتم چطور ممکن است این میز جا مانده باشد؟! با توجّه به اخلاقی که از بازاری ها دستم آمده بود حال دیگر سوء ظنّ از این طرف رها نمیکرد! نکند چون پول را بعد از ارسال واریز کردم برای احتیاط یک قطعه را در مغازه نگه داشته تا مطمئن شود من واریز میکنم؟! 👈در چنین فضایی دوباره با کوچکترین مؤیّدی ذهنم مستعدّ آن بود که یک حکم قطعی صادر کند! آخرش هم دلم صاف نشد! همینکه سوار ماشین شدم تا بروم آن را بگیرم به خودم گفتم میبینی؟! دیگر با آن صفای دل نمیتوانی با آن فروشنده برخورد داشته باشی! ولی شاید واقعا یادشان رفته باشد و متّهم نباشند! (لَیسَ مِنَ العَدلِ القَضَاءُ عَلیَ الثّقَةِ بِالظّنِّ) و (إِذَا ظَنَنتَ فَلاَ تُحَقِّقْ) شاید هم واقعا از فنون این بازاری هاست: 📖«من وضعَ نفسَه مواضعَ التّهمةِ فلا یلومنَّ من أساءَ به الظنَّ» خ 💡اینجا بود که به ذهنم خطور کرد این همان است که میگویند هیچ چیزی بدتر از شک و تردید نیست! ✅انسان وقتی مبتلا به شک و تردید شود و نتواند به طرفی جزم کند واقعا کارش مشکل میشود. خدا نکند انسان در مورد ایمان و خداوند متعال و معاد دچار چنین تردیدهایی شود. دیگر نمیتواند با دلی قرص و قلبی جازم عبادت کند. لا اِیمَانَ مَعَ سُوءِ ظَنّ؛ واقعا باید به داد این اهل شبهات و تردیدها رسید! حل مشکل اینها ثواب عظیمی دارد. 😔یک دفعه ترسیدم. چون میدیدم که من هر چند بنا را بر این بگذارم که فروشنده منظوری نداشته ولی باز دلم صاف نمیشود. خوب آن عمل صاف از من در ظرف چنین تردیدی بر نمی آید. از اینجا بود که ارزش یقین برایم جلوه کرد. خدایا به ما یقین عبادت کنندگان درگاهت را عنایت کن! 📖«قَدْ مَلَكَ الشَّيْطَانُ عِنَانِي فِي سُوءِ الظَّنِّ وَ ضَعْفِ الْيَقِين‏» 👈واقعا حسن ظنّ انسان را آرام و روان را سالم میکند: «حسن الظنّ یخّفف الهمَّ» واقعا اگر انسان طبیعتش بد گمانی باشد و یا به عوامل واهی به دیگران بد گمان باشد چقدر مستعدّ گناهان و آسیبها میشود! واقعا خطرناک است؛ 👈چه خانواده ها و معاشرتها و ارتباطهایی که بر اساس این سوء ظنّ بر باد نرفته! مَن غَلَبَ عَلَیهِ سُوءُ الظّنّ لَم یتْرَک بَینَهُ وَ بَینَ خَلیلٍ صُلْحًا؛ چه تهمتها به حریم انسانها بی گناه که زده نشده!سُوءُ الظَّنِّ یفْسِدُ الْأُمُورَ و َیبْعِثُ عَلیَ الشّرُور؛ جریان افک هم همین بوده است: 📖اذْ تَلَقَّوْنَهُ بِأَلْسِنَتِکُمْ وَتَقُولُونَ بِأَفْوَاهِکُم مَا لَیْسَ لَکُم بِهِ عِلْمٌ وَتَحْسَبُونَهُ هَیِّناً وَهُوَ عِندَ اللّه ِ عَظِیمٌ ✋اصلا نکند ما در مورد برخی امور دچار سوء ظنّ هستیم و خودمان نمیدانیم! در مورد آن متوهّم شده ایم! آیا نیاز به یک محاسبه ندارد؟! اینها کدامها هستند؟! چقدر خودآگاهی نسبت به این دست اموراتمان داریم؟!
🔴اینجا بود که بعد از این جریانات به یاد فیلم سینمایی افتادم که چند سال پیش در تلویزیون دیده بودم. فیلمی آرژانتینی- اسپانیایی به نام «طبقه هفتم» ساخته ی سال ۲۰۱۳ با بازیگری ستاره ی بازیگری آرژانتینی به نام ریکاردو آلبرتو دارین! 🎬داستان فیلم در مورد وکیل آرژانتینی مشهوری به نام سباستین است که با همسر اسپانیایی و دو فرزندش زندگی میکند. مدّتی است که برای زندگی به آرژانتین و بوئنس آیرس آمده اند ولی در هر حال همسرش چندان از این نقل مکان راضی نیست. 🎬خلاصه زندگی خوبی دارند تا آنکه وقتی سباستین میخواهد از طبقه هفتم آپارتمانشان با دو فرزندش پایین آمده و جایی بروند بچه ها اصرار میکنند که میخواهند از پلّه ها بیایند! او هم ناچار قبول میکند و خودش با آسانسور پایین می آید ولی هر چه صبر میکند خبری از فرزندانش نیست! 🎬اینجاست که به زمین و زمان سوء ظن پیدا میکند. به کوچکترین توهّمی انگشت اتّهام را به سمت یک همسایه یا دیگری میگرداند! مَن لَم یحْسِنْ ظَنّهُ اِسْتَوْحَشَ مِن کلّ أَحَدٍ؛ این فیلم به زیبایی هر چه تمامتر ماهیّت سوء ظن و اختلال ادراکی در چنین فضایی را به تصویر کشیده است. 🎬با همسرش سر همین موضوع که باعث مفقود شدن فرزندانشان شده به شدّت اختلاف پیدا میکنند. همسری که از روی محبّت مادری مدام در سوز و گداز است. 😐😳ولی در انتهای داستان فیلم بعد الّتیا و الّتی معلوم میشود که برخلاف همه ی انتظارات تنها جایی که به ذهنش هم خطور نمیکرد متّهم اصلی است! آری کار همسر اوست تا با فرزندان مخفیانه به اسپانیا برگردند! 👈این فیلم به خوبی توانسته این معنا را به چشم بیاورد. هنر نوعی صورت گری معانی است. ارزش دیدن از این منظر را دارد. 🔹بحث از سوء ظنّ و عوامل و پیامدها و راهکارهای درمان آن بحث مفصّلی است. خواستم اصلش را به چشم بیاورم. اینکه بفهمیم سوء ظنّ چه حقیقتی دارد و چطور انسان در ظرف آن دچار اختلال ادراکی میشود. رفقا خدا انسان را مبتلا به بد گمانی نکند! مخصوصا سوء ظنّ به اخیار که نشان دهنده ی خبث باطنی شخص است: 📖«مُجَالَسَةُ الْأَشْرَارِ تُورِثُ سُوءَ الظَّنِّ بِالْأَخْيَارِ» 👈حتی بدگمانی به خلق الله هم نشان خوبی نیست! نشانی از خبث درونی دارد. مدام خلق الله را متهم کردن نشانه ها دارد. یکی از موانع جدی کارهای گروهی و تعاون بین مؤمنین همین است. امام راحلمان به خاطر بدگمان نبودن به مردم بلکه حسن ظن به آنها توانست این انقلاب بزرگ را رقم بزند. ⚪مگر در جایی که عقل حکم میکند که انسان بد گمان باشد. در فرازی از وصیّت امیر المؤمنین به امام حسن علیه السلام آمده که: «وَ قَدْ يُقَالُ مِنَ الْحَزْمِ سُوءُ الظَّن‏». 👈یکی از اینجاها بد گمانی به نفس است. بسیاری چوب خوش گمانی به آن را میخورند! به فرموده ی امیر المؤمنین علی علیه السلام در نهج البلاغة: 📖«اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ‏ ظَنُونٌ‏ عِنْدَهُ فَلَا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَهَا»؛ 👈دیگر سوء ظنّ به دشمن و طواغیت است. اینها حکمش فرق دارد. عقل میگوید سوء ظنّ داشته باش والّا ممکن است فریب بخوری. اینجا سوء ظنّ اختلال ادراکی نیست. در چنین ظرفی اتّفاقا بهتر میتوانی تسویلات و فریبهای ظریف را تشخیص دهی و احتیاط پیشه کنی! «فَخُذِ الحَزْمَ وَ اتَّهِمْ فی ذلِک حُسْنَ الظَّنِّ» این را نباید با پارانوئید و بیماری توهّم توطئه اشتباه گرفت! 🔹حالا که به اینجا رسیدیم خوب است که از یکی از رذائل که بلکه امّ الرذائل است یاد کنم! آن هم اکبر الکبائر سوء الظنّ باللّه است! همانکه منشأ همه ی بدیها میشود. به فرموده ی زیبای امیر المؤمنین علی علیه السلام در فرمان معروف به مالک اشتر: 📖«فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجَوْرَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُ الظَّنِّ بِاللَّه» 👈رفقا متأسفانه باید بگویم غیر از اولیا و موحدین واقعی همه مبتلا به نوعی سوء ظنّ عملی به خداوند متعال هستند. همین است که وضعمان با یکدیگر همین است. همین است که وضعمان با آفرینش همین است. خوش دل نبوده و با دلی صاف و بی آلایش با امورات مواجه نمیشویم. همین است که آن آرامش اهل رضا به قضای الهی را نداریم. 📖«اِنَّ اللّه َ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ، اِنْ خیرا فَخَیرٌ و اِنْ شرا فَشَرٌ» 📖وَ الَّذِی لَاإِلَهَ إِلَّا هُوَ لَایحْسُنُ ظَنُّ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ بِاللَّهِ إِلَّا کانَ اللَّهُ عِنْدَ ظَنِّ عَبْدِهِ الْمُؤْمِنِ لِأَنَّ اللَّهَ کرِیمٌ بِیدِهِ الْخَیرُ یسْتَحْیی أَنْ یکونَ عَبْدُهُ الْمُؤْمِنُ قَدْ أَحْسَنَ بِهِ الظَّنَّ ثُمَّ یخْلِفَ ظَنَّهُ وَ رَجَاءَهُ فَأَحْسِنُوا بِاللَّهِ الظَّنَّ وَ ارْغَبُوا إِلَیه این بحث سر درازی دارد ...