باسمه تبارک و تعالی (۳۷۸)
«سوره عنکبوت»
«تدبّر در اغراض کلی سوره ها»
🔹قرآن کریم تلاوت میکردم. به سوره مبارکه عنکبوت رسیدم. از همان ابتدایش عجیب انسان را درگیر میکند. «الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا يُفْتَنُونَ» گویا انسان میفهمد این سوره آمده پیام خاصی را القاء کند. شروع به تدبّر در آیات شریفه ابتدایی آن کردم. دیدم چه پیام تکان دهنده ای دارد!
🔻ای انسان! آنچه ما از تو میخواهیم ایمان نیست! اشتباه نکن! حقیقت ایمان است. این همه داستان برای آن است که ایمان بیاورید و در ادامه حقیقت ایمان بیاورید! میخواهیم سالک و عارف شوید. عالم و معنای زندگی را در قالب این روایت بفهمید🔺
✅ما به دنبال حقیقت ناب ایمان هستیم. به خاطر همین نظام عالم را بر اساس سنّت ابتلاء و فتنه آفریده ایم. پس اگر ایمان آوردید منتظر فتنه ها باشید!
✅اگر ایمان هم نیاوردید این ارتکاب گناهان مغرورتان نکند! این مهلتی که به شما داده شده برای آن است که سنّت فتنه محقّق شده و آن مراتب تکذیب و ظلمتتان عیان شود و با آن به سرای ابدی کوچ کنید!
✅اگر هم ایمان آوردید مغرور نشوید! ریشه ی غرور و استکبار عبّاد را میسوزاند و با لحنی تکان دهنده مؤمنین و سالکان را اینگونه تربیت میکند که: «وَ مَنْ جاهَدَ فَإِنَّما يُجاهِدُ لِنَفْسِهِ إِنَّ اللَّهَ لَغَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين» خدا هیچ نیازی به شماها ندارد و شما خودتان نیاز به این ایمان دارید.
✔برای هدف از خلقت شما فتنه لازم بود. پس این فتنه نه گنهکاران را فریب دهد و نه باعث غرور پرهیزکاران شود! بدانید که در سایه ی این فتنه است که مراتب صدق و کذب آشکار میشود. بلکه نه اینکه فقط آشکار شود. محقّق هم میشود. با این فتنه است که برخی صدّیق میشوند و برخی کذّاب!
✅از اینجاست که تمام مراتب انسانی را میتوان بر اساس قرب و بعدشان از ایمان در حالت تشکیکی از مراتب صدق و کذب گنجانده و ارزش گذاری کرد.
👈اگر چنین است پس اگر برای انسان در این دنیا نفس، شیاطین و فتنه ها مقدّر شده از روی حکمت الهی برای تحقّق و ظهور و تفصیل یافتن مراتب ایمان و کفر است. مانند نادانان گله و شکایت نکنید! مانند بلند همتان عزم مجاهدت کنید و بدانید إنّ أجلَ الله لآت!
👈و باز اگر چنین است پس وقتی از نفی بت پرستی، کفر و شرک میگوییم مرادمان باطن اینهاست نه صرف ظاهر اینها! همانگونه که مرادمان باطن ایمان بود نه صرف ظاهر ایمان!ما از شما وصول به حقیقت ایمان و دوری از حقیقت شرک و بت پرستی را میخواهیم! ما از شما انسانها عارف شدن و به یقین رسیدن را میخواهیم! ما از شما حقیقت لا اله الا الله را میخواهیم!
✋رفقا میدانید دارد چه میگوید؟! میگوید ما از همه ی انسانها میخواهیم عارف شوند! همه و همه! ابتدا مؤمن شوند و سپس با نعمت فتنه از پله های ایمان بالا بیایند تا به لقاء الله برسند. آیا ما درکمان از دینداری اینگونه است؟! قرآن از ما عرفان میخواهد نه ایمان! عرفان نهایت ایمان است که با فتنه قابل دستیابی است.
🔹در ادامه با یک دید کلان و ماهواره ای تا انتهای سوره را رصد کردم. دیدم چقدر عمیق و زیبا دارد این محتوا باز میشود. چه فرازهای شگفت انگیزی تا آنجا که با این آیه فرود می آید که: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنين».
💡به ذهنم خطور کرد این سوره را باید سوره ی حقیقت ایمان نامید؛ یا سوره ی سنت فتنه و ابتلاء.
💡به ذهنم آمد که لایه ای از تدبّر در قرآن کریم را باید در تدبّر کلان و ماهواره ای در مقیاس کلّ سوره دنبال کرد.
✅تدبر در قرآن هم ژرف نگری را میگیرد و هم کلان نگری و هم کنج نگری یا همان کنجکاوی و هم دیگر انواع نگریستن! تدبر انواع گوناگونی دارد و با عینکهای گوناگون میتوان ابعاد دیگری از پیام قرآنی را شوراند و به چشم دل آورد.
👈اینکه ارتباط کلان و غرض نهایی سوره کشف شود. ماها معمولا عادت کرده ایم قرآن را آیه آیه بخوانیم و تدبّر کنیم. قرآن همه جایش جای تدبّر است. از اصواتش گرفته تا کلماتش تا انتخاب مفاهیم و همنشینی ها و جا نشینی ها تا جملات و آیاتش؛ تا سیاق و لوازم و ملزومات و اشاراتش و... .
👈ولی یکی دیگر از اموری که در قرآن کریم جای تدبّر دارد در کلّیت سوره ها و پیگیری روندها برای انتقال پیام اساسی و طرح ابعاد پیرامونی و پروراندن ابعاد دقیق مسأله است. ما در سیاق آیات و سپس کلّ سوره کمتر تدبّر میکنیم. پیامهای کلّی و روند پرورش و ابعاد موضوع را چندان نگاه نمیکنیم.
👈مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان سعی نموده در ابتدای هر سوره بیاناتی در این زمینه بیاورد. ولی راه بسیاری در اینجا هنوز مانده. دیدم برداشت ایشان هم از کلّیت این سوره ی مبارکه همان بود که عرض کردم. ان شاء الله تعالی به مرور نکاتی در زمینه تدبّر در قرآن کریم عرض خواهم کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۳۷۹)
«برنج هاشمی و علی کاظمی»
«کشف گونه های جدید استدلال و سعی در پرورش و تکثیر آن»
«توصیه ای برای روش مطالعه آثار غنی و پر ابتکار مانند رسائل و مکاسب»
🔹امروز در اخبار دیدم آقای یوسف هاشمی کاشف گونه ی برنج هاشمی به رحمت خدا رفتند. ایشان حقّ بزرگی بر سفره های ایرانیان در سالهای گذشته دارد. بنده که مدّتهاست از کشف ایشان متنعّم ام.
🙏ابو الزوجة ما گیلانی است و در آنجا در شالیزارشان برنج هاشمی کشت میکنند. به ما هم میدهند. خدا خیرشان دهد.
🔸برنجهای ایرانی نسبت به برنجهای پاکستانی و هندی خیلی فاخرتر و معده پسند تر است. تفاوتی مانند پیکان و بنز دارد. در بین برنجهای ایرانی نیز انواع مختلفی تا همین بعد از انقلاب کشت میشد. مانند برنج طارم، صدری، خزر، شیرودی، بینام و...
👈در همین دهه شصت دو گونه برنج کشف شد که تحوّلی در کشت برنج بود. یکی برنج همین آقای یوسف هاشمی و دیگر برنج آقای علی کاظمی. هر دو در روستاهای گیلان کشف شد.
👈این دو کشاورز با دقّت در خوشه های برنج شالیزارشان متوجّه تفاوت محسوس چند خوشه با دیگر برنجها شدند. آنها را جداگانه پرورش داده و بذر آنها را به دست آورده و تکثیر دادند.
✅این برنجهای مرغوب از قبل در طبیعت به شکل نادری وجود داشت ولی کشف و پرورش داده نشده بود. هنوز هم ممکن است برخی انواع برنج مرغوبتر هم یافت شود. البته شاید هم این دو گونه حاصل جهش ژنتیکی همان برنجهای بینام باشد. نمیدانیم!
👈برنج هاشمی طوری است که خوش طعم و معطّر و نرم است؛ حتّی وقتی سرد هم میشود به شکل مطبوعی نرم و قابل خوردن است. دوباره آن را گرم کنید هم معمولا کیفیتش خوب است.
🔹خوشپخت است و دانههایش پس از پخت به میزان بسیار مناسبی قد میکشد و کاملا از یکدیگر جدا هستند و به همین دلیل درهمرفتگی در این برنج به وجود نمیآید. اجمالا به دلیل ساقه ی نازکشان کمتر آفت میخورند و پر محصول هم هستند و مانند برنج طارم اینطور نیست که کشت آن برای کشاورزان صرفه اقتصادی نداشته باشد.
👈البته همه چیز به بذر این برنج بستگی ندارد. کیفیت آن زمینی که در آن برنج هاشمی کشت میشود نیز مهم است. از همینجاست که در شمال قیمت یک نوع خاص برنج از شهری به شهر دیگر و از روستایی به روستای دیگر تغییر میکند. اجمالا هر چه به دریا نزدیکتر باشد کیفیت برنج بهتر میشود.
👈بنده که وقتی این برنج هاشمی مرغوب را میخورم گاهی انصافا احساس میکنم نیازی به خورشت ندارد. حالا به آن عادت کرده ام. گاهی جایی میروم و چیز دیگر میخورند عمق تفاوت برایم محسوس است. برنجشان معده را آزار میدهد. انگار دستش را به دیواره ی گلو و روده کشیده و خراش میدهد و پایین میرود! سر نمیخورد! در دهان آب نمیشود! خلاصه خدا آقای هاشمی را رحمت کند.
💡به ذهنم خطور کرد که این دقّت در گونه شناسی این دو کشاورز یعنی آقای هاشمی و آقای کاظمی چقدر برکاتی برای سفره های ما داشته است.
👈درست است که همه برنج است! ولی برنج داریم تا برنج! در همین برنج ها هم اصناف مختلفی وجود دارد. زمانی برنج هاشمی و علی کاظمی در طبیعت بسیار نادر وجود داشت و بدون اینکه کسی آنها را بشناسد در کنار انبوهی از برنجهای دیگر وجود داشت.
👈ولی همینکه با دقّت کشف شد باعث شد فاخر بودن آن تشخیص داده شده و با تکثیر این نوع برنج فاخر اصناف دیگر برنج به حاشیه رانده شده و الآن اکثر برنج گیلان را این دو نوع برنج تشکیل دهد. کار بزرگی نیست؟! زمانی همین تلاش توسّط کشاورزان محترم انجام میشد ولی این بازدهی و مرغوبیت را نداشت.
👈اینها به شلتوکهای محدود جمع شده از این گونه ها در یک شیشه مرباخوری برمیگردد. به این شلتوکهای کشف شده آب زدند تا تیغ در بیاورند. جوانه بزنند. سپس آنها را به خزانه بردند و سپس آنها را جداگانه نشا کرده و تکثیر نمودند.
🔹چه میخواهم بگویم؟! میخواهم عرض کنم «تفکّر ساعة خیر من عمل سنة أو سبعین سنة» برای این است که: «الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْدا». یک لحظه تفکّر و نگاه دقیق در جای مناسب ببینید چه برکاتی داشته است.
💡به ذهنم خطور کرد که در مباحث علمی هم همینطور است. وقتی گاهی مثلا رسائل و مکاسب را میخوانم یا کتب حوزوی را میخوانم از سابق به دنبال کشف گونه های جدید از روش استدلال و استنباط بوده ام.
👈گاهی برای خودم اینها را فیش برداری میکردم. اینها را گرته برداری میکردم. یادم می آید اوّلین موردی که سالها پیش با این دید آن را سعی کردم نمونه برداری، بررسی و تکثیر کنم وقتی بود که ادبیات عربی میخواندم.
👈ابن حاجب در شرح خود بر مفصّل زمخشری استدلالی برای منع اعمال اسم فاعل دالّ بر زمان ماضی اقامه میکند و میگوید:
«انه لا یوجد فی لغة العرب مثل :مررت برجل ضارب زیدا امس مع کثرة التعبیر عن معناه و لو کان جائزا لوقع»
💭همان موقع به ذهنم آمد که این استدلال یک گونه ی برتر از دیگر گونه های تفکّر نحوی است. آن را نوشتم و بعدا آنها بیشتر جمع کردم.
✅رفقا وقتی در مطاوای این کتب دقت کنیم این گونه های فاخرتر که عیار بالاتری از سطح تفکّر غالب در کتاب دارد پیدا میشود. شاید خود نویسنده هم متفطّن به شدّت مرغوبیّت تبار آن استدلال و ابتکار نباشد. ربّ حامل فقه الی من هو افقه منه!
✅ولی واقعا اگر با این دید به کتب علمی حوزوی نگاه کنیم منبعی غنی از ابتکارات و انواع و اصناع ناشناخته یا کمتر شناخته شده از تفکّر فاخر را میتوانیم شکار کنیم. واقعا معدنی است.
✅کتبی مانند مکاسب را وقتی باز میکنم با این دید باز میکنم که یک عقل بسیار پیشرفته ای پشتش خوابیده! درست است که حالا در این صورتهای جزئی دارد جلوه میکند ولی به دنبال آن هستم که آن ظرایف ابتکارات و آن نیش قلمهایی که به تفکر اوج میدهد را کشف کنم و شلتوک آنها را جداگانه در شیشه مربا خوری گذاشته تا بعدا آن را تکثیر کنم.
✅این نوع نگاه درجه دوّم به آثار متفکّرین بزرگی مانند شیخ انصاری بسیار اهمیت دارد. گذشتگان ما چون برایشان به دلایلی نگاه های درجه دوّم و فلسفی به دانش برجسته نمیشده کمتر به ارزشمندی این ابتکارات و تجرید و تقشیر آن و کلّی نمودن و ارائه ی نظام مبتنی بر آنها میپرداختند.
👈یکی از اموری که امروزه ما میراث دار آنیم همین حجم بسیار زیاد از تراث غنی ابتکارات موجود در کتب استدلالی است که نیازمند تبار شناسی و گونه شناسی و کشف اصناف مرغوبتر آن مانند گونه ی برنج هاشمی و برنج علی کاظمی و تکثیر آن است. اینکه تفکّر را با برجسته کردن آن فاخرتر کنیم. عیار اندیشه را ارتقاء دهیم.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۰)
«خطورات یک مریضی سخت»
🔹یادم نمی آید تا حالا یک سرماخوردگی یا چیزی شبیه آن اینطور من را انداخته باشد. دو روز در اتاقم قرنطینه شدم. تب و لرز زیاد و بدن درد و ... . بی حال و بی رمق. یک گوشه افتادم و حال هیچ چیزی نداشتم.
✋زمانی گمان میکردم این بیماران کاری که ندارند میتوانند راحت گاهی مطالعه کنند. دیدم بابا این خبرها نیست!
✋زمانی گمان میکردم این بیماران دیگر شکسته شده اند راحت گاهی میتوانند مناجات کنند. دیدم بابا این خبرها نیست!
👈بیماری یک بلایی است: «إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَن»؛ گویا شما را زندانی خودش میکند: «المرض أحدُ الحَبسَین»
🔸در اتاقم دراز کشیده بودم. تا حالا اینقدر وقت نکرده بودم در این سالها از زوایای مختلف به این اتاقم نگاه کنم! به کتابهای کتابخانه! گاهی مدّتی بی خود به جایی زل میزدم. انگار حال نداشتم توجّهم را از آن بردارم و به چیز مهمتر مشغول شوم. یک سلسله خطوراتی برایم آمد. خسته ام ولی مینویسم تا بماند!
🔹در خودم احساس ضعف و ناچیزی و فقر وجودی کردم. به یاد فرعون افتادم! هر کدام از ما یک فرعون درون داریم! گفتم این خاک بر سرت فرعون! چطور رویت شد بگویی: «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى»؛
👈این ثروتمندان و قدرتمندان عالم نمیدانند چقدر فقیرند! همه چیز آن طرف پرده است. اگر در ظاهر قدرتی در این دنیا دارند همه طبق برنامه ربوبی برای ابتلاء انسان است. و الا همه و همه در پس پرده غیب رقم میخورد. ای بیچاره انسان! چه ثروتی؟! چه قدرتی؟! يَا غَفْلَتِي عَمَّا يُرَادُ بِي.
🙏و چه زیباست حال آن مریضی که از دیگران نا امید شده و نسیم روح افزای عالم نور و توحید را در سرّ و سریره ی خود احساس کند و شفا و دوا را از آنجا ببیند و با زبان وجودش بگوید: «اللَّهُمَّ اشْفِنِي بِشِفَائِكَ وَ دَاوِنِي بِدَوَائِكَ وَ عَافِنِي مِنْ بَلَائِكَ فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ»
⚪رفقا بیماری صبر انسان را کم میکند. اعصاب انسان را ضعیف میکند. حتّی انسان حلیم را! حتّی انسان عاقل را! دشوار است که انسان بتواند در هر شرایطی عنان رفتارش را در دست عقلش بسپارد. مگر انسان توفیق آن را پیدا کند که به شکل وجودی متوجّه ساحت قدس شود. ذکر بگوید و گرم شود.
👈نمیدانم چرا ولی در این تنهایی یاد نوجوانی افتادم که وقتی بچه بودم با هم بازی میکردیم. البته من اندکی از او بزرگتر بودم. در همان کودکی سالها پیش سرطان گرفت و مرد!
👈یاد وقتی افتادم که با پدرم به عیادتش رفتیم. پدر آن نوجوان گفت این پسرم صبرش را از دست داده! ممکن است به شما فحش بدهد! پدرم گفت اشکال ندارد. خدا پدرم را رحمت کند. دوست داشت برای رضای خدا کار کند.
👈اندکی ساکت نشستیم و چند عدد فحش نوش جان کردیم و بلند شدیم. الان بهتر آن نوجوان را درک میکنم. خدا رحمتش کند.
🔸ای جانها به فدای تو یا ابا عبد الله! اشک از چشمانم جاری شد. یاد آن صحنه ای افتادم که ملائکه ی آسمان از صبر مولایمان به تعجّب افتادند: «قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاوَاتِ»😭 هر کس جسارتی کرد و ضربه ای زد! تا آن زمان که مولایمان را از اسب به زمین انداختند!
«قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبِينُكَ، وَ اخْتَلَفَتْ بِالانْقِبَاضِ وَ الِانْبِسَاطِ شِمَالُكَ وَ يَمِينُكَ، تُدِيرُ طَرْفاً خَفِيّاً إِلَى رَحْلِكَ وَ بَيْتِكَ، وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِكَ عَنْ وُلْدِكَ وَ أَهْلِك»
🔹خواب و بیداریم کاملا به هم ریخته! به خواب رفتم. دیدم در مزرعه ای آشنا پر از درختان بادام با پدرم حرکت میکنیم. لبخند میزد و راه میرفتیم. برای این نقلش کردم که قدر والدینمان را بدانیم. نه اینکه مانند من خواب این عزیزان را دیگر ببینید!
👈برویم پایشان را ببوسیم و بخواهیم برایمان دعا کنند. اگر از دنیا رفته اند بر سر قبرشان برویم و صورت بر قبر بگذاریم و ناله بزنیم. خدا دوست دارد از راه والدین فیوضاتش را بر بندگانش جاری کند.
🔹به شکل عمیقتری متوجّه نعمت بزرگ سلامتی شدم. همینکه مقداری این توجّهم عمق گرفت احساس همدردی بیشتری با مریضان در بیمارستانها کردم و دعای عمیقتری برای شفای آنها کردم.
✅آدمی تا درک نکند نمیتواند بخواهد و تا عمیق درک نکند نمیتواند عمیق بخواهد!
🔹با خودم گفتم به راستی بیمارانی که ایمان ندارند چه دارند؟! برای من خیلی دلگرمی بزرگی است که احساس میکنم این رنج و سختی به نوعی تمحیص است. شاید خداوند متعال دیده آلودگیم زیاد است خواسته ولو اندکی از این آلودگی ها از من روسیاه هم قبل از آمدن ماه ضیافتش کمتر شود. خدا میداند چه دلگرمی بزرگی است. آنهایی که این باورها را ندارند چه میکنند؟!
«طَهِّرْنِي مِنْ دَنَسِ مَا أَسْلَفْتُ، وَ امْحُ عَنِّي شَرَّ مَا قَدَّمْتُ، وَ أَوْجِدْنِي حَلَاوَةَ الْعَافِيَةِ، وَ أَذِقْنِي بَرْدَ السَّلَامَةِ، وَ اجْعَلْ مَخْرَجِي عَنْ عِلَّتِي إِلَى عَفْوِكَ، وَ مُتَحَوَّلِي عَنْ صَرْعَتِي إِلَى تَجَاوُزِكَ، وَ خَلَاصِي مِنْ كَرْبِي إِلَى رَوْحِكَ، وَ سَلَامَتِي مِنْ هَذِهِ الشِّدَّةِ إِلَى فَرَجِك»
💡به ذهنم خطور کرد ببین چقدر این بدن مهم است. چقدر نعمت بزرگی است. ببین چطور وقتی مریض میشوی این روح را به زحمت می اندازد!
👈نمیتوانی به آن چیزهایی که میخواهی بپردازی! ببین چقدر گرفتن عنان خیال برایت سخت شده! خودش هر طرفی که بخواهد میرود! ولگردی میکند! به زحمت میتوانی جمعش کنی! ببین چقدر سختت است توجّه به ذکر کنی!
👈قدر این نعمت را بدان. در سلامتی اش بکوش. مسامحه نکن. قبلا اینقدر نقش بدن در احوالات روح برایم جلوه نکرده بود. دوست داشتم عبادت کنم ولی نمیتوانستم. با خودم گفتم وقتی خوب هم میشوی اینقدر سرت چیزهای مختلف ریخته اند که درست نمیتوانی عبادتت را بکنی!
👈باید مدام بدوی فلان مطلب و فلان کتاب و فلان پایان نامه را انجام دهی! یک فکری برای حال خودت بکن.
🔸وقتتان را نمیگیرم. خیر الکلام ما قلّ و دلّ! ای جانها به فدای تو ای زینت عبادت کنندگان! جان مطلب را در آن فرازهای صحیفه ی مبارکه چه زیبا فرموده که:
«اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا لَمْ أَزَلْ أَتَصَرَّفُ فِيهِ مِنْ سَلَامَةِ بَدَنِي، وَ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا أَحْدَثْتَ بِي مِنْ عِلَّةٍ فِي جَسَدِي فَمَا أَدْرِي، يَا إِلَهِي، أَيُّ الْحَالَيْنِ أَحَقُّ بِالشُّكْرِ لَكَ، وَ أَيُ الْوَقْتَيْنِ أَوْلَى بِالْحَمْدِ لَك ...»
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۱)
«تلاش نافرجام حضرت عیسی برای آشتی دادن ابلیس و خدا»
🔹وقتی به این همه شرور و ظلمات بر روی زمین از مشکلات داخلی و خارجی مینگرم به یاد مبارزه ی تاریخی آن خاک روحانی با ابلیس می افتم. همان خاکی که خداوند متعال وقتی از روح خود در او دمید فرمان داد همه خلائق در برابر او به سجده بیافتند. همان فرمانی که دیگر ابلیس در آن مردود شد و همه زیبایی هایش از او گرفته شد.
🔸مقام و منصبش از او سلب شد. مطرود درگاه ربوبی شد. ابلیس و پیروانش اعتراض کردند که این به دور از عدالت است. کار را به آنجا کشاندند که علنا گفتند تو خدا نیستی! این ابلیس معبود ماست. شبهه ای اخلاقی کردند؛ گفتند تو اگر خدا بودی اینگونه ظالمانه حکم نمیکردی! البته ریشه ی این شبهه استکبار آنها بود! نه اینکه واقعا شبهه ای برایشان رخ داده باشد. استکبارشان برایشان تولید شبهه کرد.
🔹آخر خداوند متعال که نفرمود بر این مشت خاک سجده کنید! وقتی از روح خود در آن دمید بعد از آن فرمان سجده را داد: «فاذا سَوَّیتُه و نفختُ فیه من رُوحِی فَقَعُوا لَه ساجِدِینَ»؛ نه! مشکل همان استکبار بود. حسادت بود. ابلیس به نوعی دست به شورش علیه خداوند متعال در بین مخلوقات الهی زد! طرفداران زیادی از اجنّه برای خود پیدا کرده و انسانهای بسیاری را در حزب خود قرار داد.
🔸امام صادق علیه السلام در روایتی که مرحوم کلینی در کافی نقل کرده همین را متذکّر میشود که ابلیس بین آتش و خاک قیاس کرد! مشکل این اهل قیاس همین قیاسهای باطل است. اگر میخواست واقعا قیاس کند باید میان آتش با آن جوهری که با آن خداوند متعال آدم را آفریده بود قیاس میکرد؛
👈آن وقت دیگر شبهه ای نبود که آن جوهر بسی نورانی تر و درخشنده تر از آتش است:
📖«إِنَّ إِبْلِيسَ قَاسَ نَفْسَهُ بِآدَمَ فَقَالَ خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ وَ لَوْ قَاسَ الْجَوْهَرَ الَّذِي خَلَقَ اللَّهُ مِنْهُ آدَمَ بِالنَّارِ كَانَ ذَلِكَ أَكْثَرَ نُوراً وَ ضِيَاءً مِنَ النَّارِ»
⚪دیگر شد آنچه که شد! همه اش هم بر اساس قضا و قدر الهی بود. به نظرتان اینجا نمیتوان یک پرسشی را مطرح کرد؟ اینکه اگر فرضا ابلیس را به خطایش واقف کنیم و او را بترسانیم و با او گفتوگو و مذاکره کنیم شاید توبه کند؟! اگر توبه کند مشکل بشر هم حل میشود. این همه ظلمات و شرور که در زمین به راه افتاده به خاطر ابلیس و شیاطین است.
👈یکبار برویم با آنها مذاکره کنیم. یک سری دیپلمات بفرستیم و یک مذاکره برد برد به قول امروزی ها داشته باشیم. حل میشود. اگر میشد چه میشد؟! به نظرتان فکر بکری نیست؟! تخیّلش هم جالب است.
👈در روایات برخورد ابلیس با برخی از انبیاء الهی مانند حضرت موسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام آمده است. یکی را در حدیث برنُس ذو الوان مفصّل نقل کردم.
🔹حالا دیگر بعد از این چیزی نمیتوان گفت ولی به عنوان یک نقل برایم قابل توجّه است. در باب ۵۱ انجیل برنابا جریان صحبت حضرت عیسی با ابلیس را نقل کرده است. جریانی که دقیقا حضرت عیسی با همین نیّت که ابلیس را توبه دهد تا این همه ماجراها بخوابد وارد مذاکره با شیطان شد. مطابق قواعد و قابل تأیید است. در حدّ لااقل نقل ضعیفی قابل توجّه است.
👈خدا رحمت کند آیت الله بهجت تقریبا تمام انجیل برنابا را جز در موارد انگشت شمار صحیح میدانستند. مطالب این باب را دیدم خالی از لطف نیست که بیاورم:
📖یسوع فرمود: حق میگویم شما را؛ به درستی که من مهربان شدم بر شیطان چون دانستم افتادن او را؛ نیز مهربان شدم بر جنس بشری که او را میفریبد تا گناه کند. از این رو نماز گزاردم و روزه گرفتم از برای خدای که با واسطهٔ فرشته خود جبرئیل به من عطا فرمود چه طلب میکنی ای یسوع،و مطلب تو چیست؟
📖جواب دادم: ای پروردگار، تو میدانی کدام بدی است که شیطان سبب آن بود و این که به واسطه فریب او بسیاری هلاک میشوند. او آفریده شدهٔ توست ای پروردگار، پس به او رحم کن ای پروردگار، خدای فرمود: ای یسوع، ببین که همانا من از او میگذرم. پس او را وا بدار بر این که فقط بگوید ای پروردگار من، هر آینه به تحقیق خطا کردم؛ پس به من رحم کن. در این صورت از او گذشت خواهم کرد و خواهم برگردانید او را به حال اولش.
📖یسوع فرمود: چون این را بشنیدم بسی خوشحال شدم، در حالتی یقینکننده بودم به این که من این صلح را به جا آوردهام. لهذا شیطان را خواندم؛ پس آمده، گفت: چه باید بکنم از برای تو ای یسوع، جواب دادم: به درستی که تو خودخواهی کردی ای شیطان، من خدمت تو را دوست ندارم جز این نیست که تو را خواندم، برای آن چه که صلاح تو در آن است.
📖شیطان جواب داد: هر گاه تو خدمت مرا دوست نداشته باشی، پس به درستی که من دوست ندارم خدمت تو را؛ زیرا من شریفترم از تو! پس تو نیستی لایق این که مرا خدمت کنی. تویی کسی که او گِل است، اما من روحم. پس گفتم: این سخنان را بگذاریم. بگو به من مگر خوب نیست این که برگردی به جمال اوّل و حال اوّل خود؟
📖تو میدانی این که فرشته میخاییل زود است بزند تو را در روز بازخواست به شمشیر خدای، صد هزار ضربت. آن گاه زود است برسد تو را از هر ضربتی عذاب ده دوزخ. شیطان جواب داد: زود است ببینم در آن روز که کدام ما بیشتر است در کار. پس به درستی که زود است مرا باشد در آن روز یاوران بسیاری از فرشتگان و از سختترین بتپرستان در توانایی، آنان که خدای را مضطرب سازند.
📖زود است خدای بداند خطای بزرگی را مرتکب شده به راندن من از برای گِل ناپاکی. آن وقت گفتم: ای شیطان، به درستی که تو ضعیف العقل هستی و نمیدانی آن چه را که میگویی. پس آن وقت شیطان سخریهکنان سر خود را جنبانید و گفت: حالا بیا و این مصالحه را میان من و خدای تمام کن.
📖بگو تو ای یسوع، چه واجب است بر من؛ زیرا تو درست دانشی. جواب دادم: واجب است تکلم به دو کلمه فقط. شیطان پرسید آن دو کلمه چیست؟ جواب دادم: آن دو این است که بگویی گناه کردم؛ پس به من رحم کن. شیطان گفت: به درستی که من با خوشی این مصالحه را قبول میکنم،هر گاه این دو کلمه را خدای به من بگوید.
📖پس گفتم: باز شو از من ای رانده شده. زیرا تویی گناهکار پدیدآورنده هر ستم و گناه. لیکن خدای است دادگر منزّه از گناهان. پس شیطان با ولوله باز شد و گفت: به درستی که امر چنین نیست ای یسوع، لیکن تو دروغ میگویی تا خشنود سازی خدای را. آن گاه یسوع فرمود به شاگردانش: حالا ببینید که چگونه خواهد یافت رحمتی را. شاگردان جواب دادند: هرگز نیابد، ای پروردگار، زیرا او ناتوبهکار است.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۲)
«بابا شغل تو چیه؟!»
«هویّت طلبگی»
🔹تا کنون چند بار برخی عزیزان از من رو سیاه خواسته اند در مورد هویت طلبگی چیزی بنویسم. هیچ وقت میل درونی در خودم برای ابراز نظر در این زمینه احساس نمیکنم. خیلی حرمت برای آن قائلم که نکند با بیان چون منی آلوده شود. راستش از زیر بارش فرار میکردم.
🔸دختر کوچکم رویش را به سمت من کرد و گفت: «بابا شغل تو چیه؟!» انتظار داشت پاسخی بشنود که برایش قابل درک باشد. شغلهایی که میشناسد خیاط و سوپری و بستنی فروشی و مثل اینهاست. حالا من باید پاسخ این فرزند دلبندم را چه میدادم؟! گفتم بابایت روحانی است.
👈او که نفهمید چه میگویم. ولی به دلم افتاد بعد از استخاره مطلبی کوتاه در مورد هویت طلبگی بنویسم. بدون هیچ آداب و ترتیبی در این زمینه هر چه دل تنگم بر زبان جاری میکند را میخواهم بگویم. میخواهم به مدد الهی مختصّات شغلی یک طلبه را در جغرافیای طلب انسانی با زبان دیگر بیان کنم.
✅رفقا همه ی بنی آدم طلبه اند! ولی مهم آن است که طالب چه اند؟! راستی همّتت چیست؟! همّتت را بگو تا قیمتت را بگویم. با چه حال و هوایی روز و شب میگذارنی؟! در سر سودای چه داری؟! خوردن و خوابیدن؟! اسم و آوازه و صیت؟! مال و منال؟! یا در طلب آن نور ازل و ابد افتاده ای؟! آن حیّ قیّوم!
🔹وقتی میبینم در طلبگی برخی دچار بحران هویّت میشوند قلبم به درد می آید. حالا میدانم خودم بیچاره ی روزگارم ولی غیرت دینی ام عجیب من را تکان میدهد. خیلی اندوهگین میشوم. آخر چه میگویی؟! کدام بحران هویّت؟! ای وای بر ما! میدانیم از چه مسیر پر عظمتی صحبت میکنیم؟!
😔حقّا که کودکیم! خامیم! جاهلیم! بر روی گنج سعادت نشسته ایم و غصّه ی سعادت را میخوریم!
🔸رفقا این عالمی که میبنیم! این آسمانها و زمین و جنگلها و دریاها و صحراها بیهوده آفریده شده؟! از روی اتّفاق و بدون شعور سابق به وجود آمده؟! این عالم صاحبی ندارد؟! بیهوده آمده ایم؟! بیهوده میرویم؟! اگر نه پس ما چه ایم؟! از کجا آمدیم؟! کجاییم؟! به کجا میرویم؟! ما فقط آمدیم چند صباحی بخوریم و بخوابیم و خاک شویم؟! خبر دیگری نیست؟! مردیم و معدوم شدیم؟!
🔹این عزیزان ما که سالها کنارمان بودند و از کنارمان رفتند وجودشان در حد خاکی و نباتی تنزّل کرد؟! این همه ماجراهایشان اینگونه تمام شد؟! راستی هیچ خبری نیست؟! هیهات که خبرهاست! افسوس که نبأ عظیم در پیش است! «قُلْ هُوَ نَبَأٌ عَظيمٌ * أَنْتُمْ عَنْهُ مُعْرِضُونَ»!
🔸و افسوس که آدمی چه غافل روز و شب میگذارند! تمام همّ و غمّش را بر سر چیزی گذاشته که خود یقین دارد به او خیانت خواهد کرد! برایش نخواهد ماند. و چه جهل بزرگی است این جهل! و چه ماجرای اسرار آمیزی است این ماجرا! خدا کند نوری هم بر این دلهای ما بتابد. درک این سخت است که قبرستان نهایت این عالم ملک است؟! آیا برای چنین چیزی روز و شب میگذرانی؟! و چه تلنگر بزرگی است برای آنان که دلی بیدار دارند!
🔹رفقا حیف نیست غصه ی این دنیای پست را میخوریم؟! میدانم کم و زیاد دارد! ناملایمات دارد! ولی وقتی میدانی میگذرد و تمام میشود غصّه چه را میخوری؟! «هان گذران است جهان شاد باش»! اگر میخواهی غصّه بخوری غصّه ی آن را بخور که با تو خواهد ماند! همانکه تا ابد با توست!
😔و دیگر چه بگویم؟! سبحان الله! یا للعجب! یا للعجب! رفقا خدا میداند چه معرفتهای پر عظمت و بکر و نابی در پس پرده ی غیب دارد انتظار ما را میکشد! معرفتهایی که اگر هر کدامش شکارمان شود از دنیا و ما فیها دل خواهیم کند! خواهیم فهمید اینجا وطن ما نیست.
🔸رفقا انوار عالیه منتظرمان هستند. پاکان و صدّیقان و اولیاء دارند صدایمان میکنند. آن نور ازل و ابد منتظر ماست! ما را از کنگره ی عرش میزنند صفیر! یعنی میشود زمانی هم ما متوجّه آن انوار مقدّسه شویم؟! میشود متوجّه آن نورهای پاک شویم؟! میشود به آن سرچشمه ی بهجت و حیات با جان و دل رو کنیم؟! هموکه: یسبح له ما فی السموات و ما فی الارض الملک القدوس العزیز الحکیم!
🔹رفقا ما وقتی به حوزه آمدیم برای چه آمدیم؟! نوعا عطشی معنوی داشتیم. یک کشش شیرین مبهمی بود. ولی یک چیز را به یادگار از این برادر کوچکتان داشته باشید؟! نگذارید مانند من مسکین این کشش شیرین از یادتان برود! نگذارید با این درسها و عناوین و وظیفه تراشی ها دچار طول امل شویم! این کشش شیرین همان پیک دیار آشنایی است. همان است که عاقبت قرار بود ما را سرمست سعادت ابدی کند. ما برای چه حوزه آمدیم؟! برای آن کشش معنوی مرموز! برای آن نور آسمان و زمین! ما آمدیم به او نزدیکتر شویم.
🔸رفقا کی میخواهیم بفهمیم گمشده ی ما آن نور ازل و ابد است؟! این همه آشفته حالی ها و پریشان حالی ها به خاطر دوری ما از آن نور پاک است. ما در پی آن نور به حوزه ی نوری اهل بیت عصمت و طهارت آمدیم. ما که هدف دیگری در ابتدا نداشتیم! نکند یادمان برود! نکند فراموشمان بشود!
🔹با خدا راز و نیاز کنیم و بگوییم ای الله! گمشده ی ما تویی! از تو خودت را میخواهیم! دعای روز و شبمان همین باشد. لحظه لحظه ی عمرمان در پی آن باشیم تا آن نور پاک پرده هایی را از رخسار زیبای خودش برایمان کنار بیاندازد. و راستی که معنای زندگی جز این شوق و تمنّا چیست؟! و چه غافلند آنها که این را نمیدانند! آمدیم حوزه تا به تو نزدیکتر شویم. رب أنعمتَ فزِد! آمدیم تا به رضای تو برسیم: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ رَؤُفٌ بِالْعِبادِ»
🔸آمدیم تا به لذّت و بهجت بی پایان برسیم. آمدیم تا به کانون نور و دار السلام برسیم. خدایا گمشده ی ما طلبه ها تویی! دنیا چه؟! الله اکبر! پشت سرمان انداختیم! میخواهی به ما خانه بده یا نه! ماشین بده یا نه! پست و مقام بده یا نه! ما آمدیم که فقط به تو برسیم. یا ابا صالح ما خودمان را به شما فروختیم. غصّه ی ما این است که از شما دور افتاده ایم.
🔹ای بدبختی که روز و شب همّتت شده جمع مال و منال و مقام! این هم شد همّت؟! در این خانه های کذایی و ماشینهای کذایی مینشینی و از خدا و معادت غافلی! خیال میکنی هنر هم کرده ای؟! ای بیچاره! ای بد بخت! از دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست! یا اشباه الرجال و لا رجال! با این حال و هوای جهنمی عمر شریفت را گذراندی! برای ابدیتت چه با خودت خواهی برد؟!
🔸ما آمدیم حوزه تا برای خودمان کاری کنیم. تا برای قوممان کاری کنیم. تا همّت خدایی پیدا کنیم. تا از این ظلمات که بنی آدم همه درگیرش شده اند به نور برویم. ما بحران هویّتی داریم؟! اگر کسی در عالم قرار است بحران هویّت نداشته باشد همین ما طلبه ها باید باشیم. به شرطی که طالب آن نور ازل و ابد باشیم. در پی عروج به عالم انوار باشیم.
🔹رفقا مگر ما به چیزی جز آنچه فطرت انسانها به آن فرا میخواند دعوت میکنیم؟! همه عاشق و شیفته و شیدای خداییم! خبر نداریم! اگر به یقین نرسیم نمیتوانیم داعی الی الله شویم! برای اینکه به یقین برسیم چه کنیم؟! تا میشود همتمان را بلند کنیم. توسّل به حضرت ولی عصر کنیم. از زبانمان شروع کنیم. مدّتی سعی کنیم زبانمان بعد از عقلمان کار کند! چشم و گوشمان را مراقب باشیم.
🔸فضای مجازی زهر مار شده است! خدا میداند که چه جهنّمهایی که در زیر آن زبانه نکشیده است! تا دست دشمنان خدا و شیاطین است همین است! همینطور بی حساب و کتاب برویم و هر چه خواستیم ببینیم و بشنویم؟! نان امام عصر را میخوریم و اینطور؟! بدانیم که عنایت ویژه ی امام عصر روی تک تک طلبه ها سایه دارد. فقط باید خود را برای حضرت شیرین کنیم. باید زرنگ باشیم. معلوم نیست چند صباحی دیگر در این سرای فانی باشیم!
🔹آنقدر درب آستان این اولیاء الهی را بزنیم و بزنیم تا شاید خبری آمد! میدانی چرا میگویم مدام درب خانه ی حضرت را بزن؟! حضرت باز نمیکند؟! نه! آنقدر درب بزن تا یک لحظه ی صادقانه ای نصیبت شود که در آن لحظه واقعا درب حضرت را دیگر صادقانه زده باشی! و خواهی دید که او چه کریمانه آغوشش را برایت خواهد گشود! ای جانها به فدای آن لبخند و آغوشی که آدم و بنی آدم تشنه ی لحظه ای از آن است و خبر ندارد!
🔸کدام بحران هویّتی؟! مدّتی چنین باشیم و مخلصانه کار کنیم. کم کم باطن و ظاهرمان یکی میشود. بلکه باطمان بهتر از ظاهرمان میشود. و اگر چنین شد بدانیم دیگر وارد حوزه ی صدق شده ایم! طهارت دائمی و ترک گناه دائمی و توجّه عمیق و همّت بلند دیگر برای جلب فیوضات کافی است. بعد از آن آرام آرام آن نورها و بارقه ها خواهد آمد. شرح صدرها روی خواهد آورد! همانها که صلاح امر اوّلین و آخرین در آنهاست. همانها که غم روزگاران را از سرمان خواهد برد!
🔹این نورها وقتی بیاید دیگر طلبه وارد مرحله ی دیگری از طلبش میشود. و کار به آنجا میکشد که مدام به سمت آن سرچشمه نزدیک و نزدیکتر میشود! اگر زمانی میگفت خدا کو! دیگر کم کم به دل و زبانش میافتد عالم کو؟! رفقا حیف نیست مانند کودکان خام غصّه ی دنیای دنی را بخوریم؟! اینکه دنیا به ما فشار میدهد؟! اینکه به ما احترام نمیگذارد؟! فاذا رأیت الفقر مقبلا فقل مرحبا بشعار الصالحین! خودش کمک برای ماست. مگر دل کندن از این دنیا آسان است!
🔸کار را برایمان آسان کرده اند! دعوتمان کرده اند! پاشو! تنبلی را کنار بگذار! روز و شب عبادت کن! عبادت علمی و عملی! این درسها که میخوانی را عبادت بدان!
منشین چنین زار و حزین چون روی زردان
شعری بخوان سازی بزن جامی بگردان
ره دور و فرصت دیر امّا شوق دیدار
منزل به منزل میرود با رهنوردان
🔹درس هم که میخوانی برای خدمت به دین و این حرفها درس نخوان! فقط برای خدا درس بخوان! از همین ابتدا او را نشان کن! اگر خدا خواست خودش برای خدمت به دینش از آن استفاده کند. اختیار با اوست. اگر چنین کنی درست میشود عبادت. رفقا خدا میداند چه سعادتها و بهجتهایی دارد انتظار ما را میکشد! «أرضیتم بالحیاة الدنیا من الآخرة» برخیزیم که وقت کوتاه است. جز یکبار طلوع و غروب در این دنیا را نخواهیم داشت.
🔸ما طلبه هستیم یعنی طالب آن نور ازل و ابدیم! طالب راه آن ائمه ی نوریم. طالب آنیم که از ظلمات خود را به وادی نور برسانیم. طالب آنیم که از این بندگان ظلمت زده ی خدا دستگیری کنیم. خدا میداند هر وقت این آیه ی شریفه را تکرار میکنم برایم تکان دهنده است:
«قُلْ هذِهِ سَبيلي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَني وَ سُبْحانَ اللَّهِ وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين»
🔹زیر این «علی بصیرة» اقیانوسی از معارف الهی مواج است و زیر آن اقیانوس نیز اقیانوسها تا هفت اقیانوس! چه خیال کرده ایم؟! فکر کرده ایم بدون زحمت میشود؟! بدون مبارزه با این أنانیت و دیو نفس میشود؟! بدون تکذیب شیاطین میشود؟! بدون توکّل و توسّل میشود؟! در همین دنیا هم این پولها و مقامها مگر کم از انسان کار میگرید؟! حالا از فرش به عرش رسیدن و به قلّه ی سعادت و بهجت و سرور رسیدن زحمت نمیخواهد؟!
🔸وقتی از بحران هویتی طلبه میشنویم چه باید بگوییم؟! وقتی از نگرانی آینده میگوید از کدام آینده میگوید؟! آیا یادمان رفته که ما برای پیدا کردن گمشده ی عالم و آدم که خود خداست آمده بودیم؟! آینده ی طلبه باید رسیدن به آن سرچشمه ی هستی باشد و بس! باید نزدیکتر شدن دائمی به سرچشمه ی سعادت و آمادگی برای لقاء الله باشد و بس! باید سربازی زیر لوای حجت کبرای پروردگار حضرت بقیه الله الاعظم باشد و بس!
🔹ای طلبه های آن نور ازل و ابد! خاک بر سر آن دنیا و ثروتها و مقامهایی که خودش را میخواهد از شما سفید رویان و نیکبختان عالمین دریغ کند! راستی دنیا میخواهد ما را از ناکامی هایش بترساند؟! عمامه مان را بپراند؟! از فقر بترساند؟! از تمسخر و استهزاء ابناء الدنیا بترساند؟! چه بشارتی! چه سعادتی! بگذار این مار خوش خط و خال هر چقدر میخواهد برایمان زشتتر جلوه کند. تا از او بیزار شویم و دل را یکسره از او بکنیم! همان دل کندنی که همانا و اتصال به جمع پاکان درگاه الهی همان! (الهی اخرج حب الدنیا من قلبی و اجمع بینی و بین المصطفی و آله)
📖وَ عَنِ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله: هَبَطَ إِلَیَّ جَبْرَئِیلُ علیه السلام فِی أَحْسَنِ صُورَةٍ فَقَالَ یَا مُحَمَّدُ الْحَقُّ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ لَکَ إِنِّی أَوْحَیْتُ إِلَی الدُّنْیَا أَنْ تَمَرَّرِی وَ تَکَدَّرِی وَ تَضَیَّقِی وَ تَشَدَّدِی عَلَی أَوْلِیَائِی حَتَّی یُحِبُّوا لِقَائِی وَ تَیَسَّرِی وَ تَسَهَّلِی وَ تَطَیَّبِی لِأَعْدَائِی حَتَّی یُبْغِضُوا لِقَائِی فَإِنِّی جَعَلْتُ الدُّنْیَا سِجْناً لِأَوْلِیَائِی وَ جَنَّةً لِأَعْدَائِی.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۳)
«گام دوم انقلاب ایرانیان برای غلبه بر شیطانی در نقاب لیبرالیسم»
🔹قبل از انقلاب شکوهمند اسلامی با کنار رفتن تدریجی جریانهای اسلام گرا سه جریان عمده فعالیتهای مؤثر اجتماعی را میدان داری میکردند. یکی جریان سلطنت طلب بود که متّکی بر میراث تاریخی این آیین حکمرانی به حیات خود ادامه میداد. زمانی بسته به نیاز و برخی باورهای شخصی به دین نزدیک میشد و زمانی از آن فاصله میگرفت.
👈در این اواخر و با شروع عصر پهلوی دیگر رسما و علنا پرچم مبارزه با دین را برافراشت. به گونه ای هم با طرح مناسب هاضمه ی خود به دنبال غربگرایی متناسب با اغراض سلطنت طلبانه ی استبدادی افتاده بود تا خود را به گونه ای مشروع جلوه دهد
👈جریان دوّم جریان غرب گرا و در ادامه غرب زده و لیبرالی بود که سلطنت را اساسا منافی اهداف خود میدانست. اینها نیز هر از چند گاهی برای برخی اهداف خود با سلطنت همکاری هایی علیه دشمن مشترکشان که همان دین بود داشتند و یا احیانا تلاشهایی برای پیش برد اهداف دیگرشان در جامعه نمودند ولی هیچ گاه نتوانستند آرمان نهایی خود را که یک حکومت کاملا غربی است محقق کنند
👈نماد اینها به نوعی مشروطیت و مرحوم مصدّق است که نمیدانم اگر با حمایت قاطع نهاد دین به موفقیت نسبی نمیرسید دیگر چه افتخار قابل ذکری در تاریخ ایران میتوانستند برای خودشان دست و پا کنند؟! در ادامه افراد این جریان بعضا مخالفتهای جدّی با نظام سلطنت داشتند.
👈همین بختیار هم از جمله ی این مصدق پرستانی بودند که پیشنهاد وی به نوعی اقدام اصلاح طلبانه توسّط شاه برای مماشات با انقلاب ایرانیان بود! فکر میکردند درد مردم ما این است!
👈در بین این قشر لیبرال طیفی از انسانها وجود دارند که ورای اشتراکشان در این مرام بعضا برخی گرایشات شخصی مذهبی هم داشتند که این عدّه مخصوصا توانستند بعد از انقلاب اسلامی مجاری امور را در دست بگیرند. افرادی نظیر بازرگان و مانند آن!
👈جریان سوّم هم جریان وابسته به شرق و ایده های کمونیستی و انقلابی بود. این جریان به دلیل مبارزه ی علنی اش با سلطنت و تلبّسش به برخی مفاهیم مهم مانند عدالت، مبارزه با ظلم و مانند آن خیلی در جامعه ی ایرانی و جوانان آن زمان برجستگی داشت. فتنه ی عظیمی بود.
✅امّا روح تاریخی انسان ایرانی و آن قلب تپنده ی پنهان درون ایرانیان هیچ کدام از اینها نبود. هر چند نمیتوانستند به زبان بیاورند که دقیقا به دنبال چه چیزی هستند و یا آن را در قالب نظریه های زیبای علمی بیان کنند و از آن دفاع کنند؛
✅ولی این دلیل نمیشود که در باطنشان ندانند که آنچه به دنبال آنند اینها نیستند. گویا منتظر بودند گوش فطرتشان صدای آشنای کسی را بشنود که قرنهاست به دنبال آمدن او بودند.
✅این هم ریشه در روح دیانت، هوش، عقلانیّت، عزّت طلبی و استکبار ستیزی ایرانی داشت. فطرت بیدار انسان ایرانی طوری نبود که ورای زرق و برق این اصطلاحات و بازیگریها نتواند تفاوت باطن محمد رضا پهلوی را با آن پیر نورانی خمینی کبیر درک نکند.
✅تفاوت امثال مصدّقها و شریعتی ها و بازرگانها را با آن امام عزیز و نورانی درک نکند. نداند که باید پشت کدام جبهه حرکت کند. این همان ظرفیّت عمیق روح ایرانی در پیوستن به حق و حقیقت و دوری از باطل است که جماعات دیگر آن را ندارند.
🔻آخر خمینی بزرگ برایشان غریبه نبود! تجلّی روح متعالی خود ایرانی ها بود. آری خمینی کبیر فعیلت دهنده ی روح بزرگ مسلمان ایرانی بود. چیزی بیش از یک رهبر کاریزماتیک بود. خمینی صدای اعماق فطرت روح بزرگ انسان ایرانی بود. صدایی آشنا و صمیمی و تاریخی🔺
✔خیز امام خمینی در سنت تاریخی انسان ایرانی خوابیده بود و ایرانیان آن را با عمق جانشان میفهمیدند. همین است که انقلاب ما یک ظرفیت عظیم انسانی دارد و جنسش طوری است که میتواند عالمگیر شود. مگر نمیبییم هر بار ندایی از جایی از جهان سر بر می آورد و به تبعیت از این پیام انقلاب ایرانیان خروشی به پا میکند؟!
✅این همان دل بیداری است که امید است با نشان دادن صبر و استقامت ما در این زمان مهم، لیاقت شنیدن ندای حجت کبرای الهی بقیة الله الاعظم روحی و ارواح العالمین له الفداء را پیدا کند.
👈آری وقتی این فطرت بیدار ایرانی صدای امام بزرگش را شنید همه ی این جریانات را کنار زد و او را گرفت. بساط سلطنت ۲۵۰۰ ساله را این پیر فرزانه در هم پیچید! کم کاری کرد؟! فقط از همین منظر هم به آن نگریسته شود بزرگترین حادثه ی تاریخ سیاسی ایران زمین بود!
👈جریانهای لیبرال و کمونیستی را در ابتدا خادم اهداف خود کرده و علیه نظام استبداد تاریخی به صف نمود!
⛔مشکل آن بود که ایرانیان دشمنشان را همین سلطنت میدانستند. گمان میکردند همینکه برود دشمنی دیگر برای اهدافشان نیست. از دشمنی نرم این لیبرالها و جریانهای انقلابی گری توده ای چندان مطّلع نبودند. باید تجربه ای از سر میگذارندند.
👈بعد از انقلاب را میتوان از این منظر که آن را مبارزه ی فطرت ایرانیان با این جریانات متضاد است روایت کرد. به دلایلی انقلاب ما توانست زودتر بر دشمنی جریان کمونیستی غلبه کند. هم به دلیل ظهور زودتر خباثت آنها و عمق دوری آنها از امور اصیل فطرت ایرانی و هم به دلیل سقوط نمادهای بزرگ آنها در شوروی.
👈الآن نیز به شکل یک گروه ضعیف تروریستی به نام منافقین به شکل مصنوعی آن را زنده نگاه داشته اند. و چه کسی است که نداند اینها هیچ غلطی در برابر درخت تنو مند انقلاب اسلامی نمیتوانند بکنند.
🔹ولی جریان لیبرال دشمنی نقاب دار منافق و خطرناک است که مبارزه ی انقلاب با آن هنوز به سرانجام مطلوب نرسیده است. از همان ابتدا مهمترین مناصب حکومت و اقتصاد را اینها در دستشان گرفتند. دولتها را اینها تشکیل دادند. زیر پوستی همیشه غرب گرایی را ترویج کرده و از سرعت حرکت این انقلاب کاستند. طوری که در برخی اسناد سازمان جاسوسی شوروی آمده ابتدای انقلاب اسلامی آنها گمان میکردند که یک انقلاب آمریکایی است. زیرا عمده مسئولین را همین غرب زده ها تشکیل میدادند!
👈همانها که امام راحلمان مخصوصا در سالهای آخر عمر شریفشان مکرّر خطر آنها را گوشزد کرده بود. ولی بیشتر از آنهاییشان ترسانده بودمان که از نوع لیبرال مسلمان هستند. آنهایی که شیطان توانسته در وجودشان یک تلائمی بین دین و لیبرالیسم ایجاد کند. آنها را به سکولاریسم معتقد کند. لذا بود که از اسلام آمریکایی هراسمان میداد.
✋اینها به حق شیاطین انقلاب ما هستند. مخصوصا اینکه میتوانند به شکل موزیانه ای جریانات انحرافی و آفت خورده ی دینی را هم به راحتی فریب داده و با خود همراه کنند.
⚪انقلاب اصیل ایرانیان خیلی از ناحیه ی آنها ضربه خورده است. چرا؟! چون دشمنی مسلّح به علم، دانشگاه، کتاب، تکنولوژی، رسانه، هیمنه ی جهانی، الگو و نماد و... است. اصلا دانشگاههای ما را اینها قبضه کرده اند. اساتید فرزندان ما معمولا اینها شده اند. نسخه ها را همواره معمولا اینها برای ما پیچیده اند!
👈آنهایی که اساسا علم را به شکلی که دوست داشته اند ساخته اند. در خدمت ثروت و قدرت ساخته اند. نه آن علمی که در واقع وجود دارد را کشف کرده باشند. مبارزه با اینها خیلی پیچیده تر است. گویا جزء آخرین مراحل مبارزه ی فطرت ایرانی برای ظهور و طلوع آن نور نهایی در سرّ و سریره اش است.
👈و افسوس که باید اعتراف کنیم هنوز هم راه مقابله با آنها را در بسیاری از مواضع نمیدانیم. میدانیم که بر باطلند ولی چگونه آن را نشان دهیم؟! با علوم آنها آیا میشود به سادگی بطلانشان را نشان داد. شاید ولی چندان خوش بین نیستم.
✅اینها علم را هم به اسارت کشانده اند. خیلی ها دیر این حقیقت را میفهمند که در درون ساختارهای تحمیلی اینها به دنبال دانش هستند. اینها دانش را میسازند! کشفش نمیکنند.
✅اینها برای اینکه دانششان اشتباه از آب در نیاید مجبور میشوند مدام انسانها را ضعیف کنند! زمانی با شهوات و زمانی با بروکراسی و زمانی با ... وقتی انسان ضعیف شد مدیریتش میکنند. بر او سوار میشوند.
👈همواره در طول تاریخ یک تفاوت همیشگی بین خط ثروت و قدرت و بین راه علم و دانایی وجود داشته است! چه شد که در زمان ما علم در آغوش ثروتها و قدرتها رفت؟! با هم اینقدر صمیمی شدند؟! نکند علم را به بردگی اهداف خودشان برده اند و از آن عزت و آقایی و آزادی علم چیزی باقی نمانده؟! نکند از علم شیطانی برای وصول به منافعشان ساخته اند؟!
✔ولی باید چه کرد؟! باید تلاش کنیم خود و جامعه مان را دعوت به نگاهی عالمانه به دین کنیم. از نگاه های قرون وسطایی به دین پرهیز داده و نهیب بزنیم. متوجه بشویم وقتی از دین سخن میگوییم از چه اوجی از حکمت و فرزانگی لب میگشاییم. اگر فیزیک و شیمی علم است شریعت الهی هم علم است و چه علمی! یک موضع عقیدتی و اخلاقی تو خالی نیست! وقتی از حقیقتی قرآنی و روایی مانند وجوب حجاب و مانند حرمت ربا و تولی اعداء دین ... فاصله میگیریم یقین بدانیم داریم از علم و حکمت فاصله گرفته و به دامان متعفن جهل و ظلمت انداخته میشویم.
🔻مشکل ما آن است که فعلا عمدتا با فطرتمان و با تجربه زیسته مان عمق تفاوتها را درک میکنیم و استدلال میکنیم. زبان کارآمد عالمانه ای برای بیانش نداریم ولی چون ایمان داریم از درکمان نمیگذریم. مثلا وقتی الگوی مدیریت و انسانیت و شکوفایی عمیق مفاهیم ناب انسانی را در اربعین را میبینیم و آن را با نمادهای غربی و لیبرالی مقایسه میکنیم به شکل مبهمی فطرتمان میگوید ما این را میخواهیم! وقتی الگوی کار جهادی و بسیجی و شهدایی را میبینیم و عمق تأثیرش را میبینیم میگوییم ما این را میخواهیم. وقتی آن جوشش معنویّت و فرزانگی و پاکی و خرد را در گوشه های این حجره های نم کشیده را میبینیم با آن وضع ساده و بی آلایش میگوییم این را میخواهیم و در یک کلام وقتی فرامین و توصیه های قرآن و روایات را دیده و در کنارش از ایسمها و اسمهای عجیب و غریب برایمان میگویند عمق تفاوت را فهمیده و میگوییم ما اسلام را میخواهیم! وقتی علی و حسین و دیگر ذوات نورانی را دیده و آن طرفتر عده ای دیگر را میبینیم که چنین نوری ندارند میگوییم ما راه اینها را میخواهیم!🔺
✔ولی هنوز نتوانسته ایم به خوبی و به دقت و جهان فهم به این خواسته مان زبان علم بدهیم. مفاهیمی ابداع کنیم و آنها را بشورانیم و تبدیل به علوم مدون و قابل انتقال کنیم. با آنها به نبرد این کاخ اهریمنی علوم غربی برویم. عجیب هم نیست. چون علمی ریشه در عالم غیب دارد که این وهم و حس گرایی بشر به راحتی به آن مفتخر نمیشود. اصلا اساس امتحان و فتنه ی بشر در روی زمین همین بود. فضای علوم بشری را امروز مع الاسف ظلمت گرفته و خودش عرصه ی مبارزه جنود عقل و جهل است. از نام مبارک علم سوء استفاده کرده اند. چه جنایات و چه تازیانه هایی که به نام علم بر پیکر این بشر ستم دیده وارد نکرده اند
✅گویا چالش اصلی امروز انقلاب اسلامی در پیش برد اهداف بلند خود و شکوفایی هر چه بیشتر فطرت انسان ایرانی تا آماده شدن برای ظهور آن منجی آخرین همین مبارزه با شیطان لیبرالیسم و شعار منافقانه آزادی است.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۴)
«نهایتی در بدایت!»
«آرامش بندگی»
🔹ما انسانها به دلیل اُنسمان با محسوسات سعی میکنیم دیگر امور مجهولمان را نیز با تمثیل به احکام محسوسات برای خودمان قابل درک کنیم. ولی چقدر این تمثیلهای ما دقیق است؟! نکند بسیاری از مواقع چوب اشتباه در این تمثیلها را خورده ایم؟! تمثیلی که قرار بود برایمان راه را روشن کند خودش ظلمت آفرین شده است.
🔸چقدر دغدغه ی تصحیح این استعاره های مفهومی وام گرفته از احکام محسوسات و تمثیلات اثر گذار که در درون ما تبدیل به نگرش شده را داریم؟! واقعیت آن است که ما نوعا رفتارهای خودمان را بر اساس این تصویرها و استعاره هایی که برای خودمان قبول کرده ایم رقم میزنیم.
👈یکی از این عرصه های بسیار مهم که به شدّت متأثّر از استعاره ای که از آن قبول کرده ایم رقم میخورد فعالیتهای دینی و عبادی ماست. راستی نسبت ما با خداوند متعال و کانون سعادت چگونه است؟!
👈آن را در قالب چه استعاره ای برای خودمان میتوانیم قابل فهم و پیش بینی کنیم؟! طوریکه در دل آن بتوانیم به شکل زنده ای حرکت کنیم؟!
⛔️گاهی تصوّری که در ذهنها به واسطه ی تصوّر مفهوم هدف و مقصد و قیاس امور معنوی با محسوس پیدا میشود از قبیل تصوّر مسیری طولانی و پر پیچ و خم و صعب العبور با شیاطین بسیار بر سر راه میشود! یا مثلا تصوّر صعود به یک قلّه ی مرتفع با تحمّل دشواری های فراوان! هدف و مقصد بلندی که نیازمند همّت و اراده ی بسیار والاست. یا تمثیلات دیگری شبیه این استعاره ها.
👈هر کدام هم نکات خوب و مهمی دارد. ولی کاملا منطبق بر واقعیت نیست. باید آنها را آسیب شناسی کرد و دچار آسیبهای آن نشد.
🔹این درست است که وقتی انسان جایگاه خود را با جایی که میتواند در آن بایستد میسنجد انتزاع نوعی از مفهوم فاصله و بُعد میکند ولی این را باید باز کرد. آیا چیزی مانند فاصله ی مکانی است؟! در فاصله ی مکانی انسان تا مقصد هیچ قسمتی از مقصد در مبدأ و در مسیر یافت نمیشود. اصلا انسان تا به مقصد نرسد گویا به هیچ چیزی نرسیده است. لذا تمام همّت باید رسیدن به مقصد باشد و بس. انسانی که عازم مشهد مقدّس میشود تا به آنجا نرسد آرام نمیشود.
✋ولی آیا فاصله ی ما با خداوند متعال و کانون سعادت از این سنخ است؟! مانند فتح یک قلّه است؟! باید خود را مسافری بدانیم که حالا حالا باید راهمپیمایی کنیم و در این کوره راه ها طیّ مسیر کنیم تا شاید به مقصد برسیم؟!
این راه را نهایت صورت کجا توان بست؟
کز صد هزار منزل بیش است در بِدایت
👈طرح واره ی سلوک اخلاقی برای رسیدن به مقصد نکات خود را دارد ولی این یک تصوّر اشتباه و پر آسیب در وادی امور معنوی نیز میتواند باشد که بسیاری از آن لطمه خورده اند.
✅میدانید چرا؟! چون از طرفی چنین تصویری برای همه باعثیّت و انگیزه بخشی لازم را برای حرکت ایجاد نمیکند! شیاطین با القاء دوری مسافت و دشواری آن به او القاء نا امیدی میکنند.
✅نفس انسانی نیز اگر مدام در گوشش بخوانند که تا مقصد راه بسیاری هست و اصلا معلوم نیست به آن برسی با این همه دشواری و خطرات رَم میکند! بدش می آید! اعصابش خورد میشود. احساس میکند تلاشهایش ثمره ی روشنی ندارد.
✅احساس میکند نگاهی سنگین مدام در حال تحقیر اوست که تو تا مقصد نرسی هیچ نیستی! پست و حقیری! نفس اگر در معرض یک خود تحقیری دائمی قرار گیرد انگیزه هایش را از دست میدهد. بی شخصیت میشود. پژمرده میشود.
👈بله گاهی ممکن است انسان با مقداری تلنگر وجودی به حقارتش به شکل روشمند و هدفمند به خودش بیاید! ممکن است انگیزه برای حرکت یا دویدن پیدا کند. ولی به صورت کلّی تحقیر نفس انگیزه را نابود میکند.
👈از طرفی چنین تصوری منجر به نوعی فرقه ای کردن و مصادره ی تلاشهای معنوی برای طیف خاصی نیز میشود. گویا این تلاشها برای همه انسانها نیست! هر کسی اهلش نیست! راه انسانهای خاص است و بقیه بروند زندگیشان را بکنند!
🔹پس تصوّر درست چگونه است؟! صحبتی از یکی از فضلا شنیدم که برایم قابل تأمّل بود. شاید باید گفت مراقب باش فریب مفهوم هدف و مقصد را نخوری! اینجا از آن اموری است که نهایاتش در بدایات است و بدایاتش در نهایات! قلّه و مقصد همین الآن در دسترس است. تو هر لحظه اگر تقوا داشته باشی و ذاکر باشی به نوعی در قلّه و مقصد قرار گرفته ای! فقط سعی کن خودت را در آن تثبیت کنی!
👈مسأله این نیست که باید بروی تا برسی بلکه مسأله این است که باید آنچه همین الآن بالفعل میتوانی به مراتبی از آن برسی را از دست ندهی و مدام تقویتش کنی! مسأله این نیست که تو هیچ نداری تا آنکه به آن قلّه برسی بلکه مسأله این است تو همه چیز را همین الآن داری و باید با سختی از این کرامت و ارزش وجودی ات حراست کنی تا شکوفاتر شود.
👈مسأله این است که تو از وقتی متوجّه درگاه الهی و ذاکر شوی و تقوای الهی را اراده کنی همه چیز دیگر داری! از همان اوّلین لحظات مجالست با خداوند متعال و ذکر حلاوت و صفا و پاکی را انسان میتواند درک کند که «لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحِيما». فقط باید دیگر آن را نگه بداری و شکوفاترش کنی!
👈اعصابت را برای اینکه چرا نمیرسی خرد نکن! خود را متوقّع هم بار نیاور! تو به همه چیز رسیده ای بلکه با اعصاب آرام از آن حراست کن! ذکر الله همه چیز است؛ به قول مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر شریف المیزان:
📖«الذكر القلبي بمعنى استحضار المذكور في ظرف الإدراك بعد غيبته نسيانا أو إدامة استحضاره، أفضل عمل يتصور صدوره عن الإنسان و أعلاه كعبا و أعظمه قدرا و أثرا فإنه السعادة الأخيرة التي هيئت للإنسان و مفتاح كل خير»
⚪مراقب باش خرابش نکنی! شاید این همان حقیقت «الّا من أتی اللهَ بقلبٍ سلیمٍ» باشد. یعنی به همه ی شما قلب سلیم داده بودیم. آیا آن را سالم به ما تحویل دادید؟! لازم نیست به قلّه صعود کنید! همین قلبتان را مراقبت کنید سالم بماند! طرح ذهنی شما در مراقبه ی معنوی حراست از مقام انسانیتان با ذکر و تقوای دائمی باشد. شما به مقصد رسیده اید هر چند عمق مقصد همواره برای شما بازتر میشود. دیگر غصّه ی چیزی را نخورید!
👈اینطور نیست که هیچ چیزی نداشته باشید! شما همین الآن همه چیز را دارید! احساس گرانبهایی و شخصیت داشته باشید و این گوهر وجودتان را حفظ کنید. این کرامتتان را حفظ کنید. خودتان را سالم و بدون آلودگی به من تحویل بدهید.
🔹رفقا اینطور زیباتر نیست؟! اینطور انسان بهتر انگیزه نمیگیرد؟! اصلا مگر واقع امر غیر از این است؟! نگران مسیر و مقصد نباش طوری که برایت آسیب داشته باشد! اصل مطلب را بدان! نگران آن باش همین الآن این درّ گرانبهایی که در اثر مراقبه و تقوا پیدا کرده ای شیاطین از تو با گناه و سپس غفلت نربایند.
👈تو همین الآن به مقصد راه یافته ای اگر قدر خودت را بدانی! فقط باید نگهش بداری! این همان حالی است که از آن جنّات تجری تحتها الانهار میجوشد! این همان حالی است که: «وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالِ الَّتِي وَصَفْتُمْ بِهَا أَنْفُسَكُمْ لَصَافَحَتْكُمُ الْمَلَائِكَةُ وَ لَمَشَيْتُمْ عَلَى الْمَاء».
👈مقصد ما چیست؟! مقصد ما همین است که همین الآن ذاکر حق شده و تقوای الهی را انتخاب کرده ایم. همین است که با همّت بر التزام به تقوا نگاه مهربانی خداوند متعال را به خود جلب کرده ایم. در آغوش نگاه الهی قرار گرفته ایم.
👈اگر چنین است مقصد در اینجا همیشه در مبدأ حاضر است. با آرامش و اعصاب راحت میتوان عبادت و بندگی کرد. چقدر فرق است که انسان سرگردان و طالب امر مفقود باشد یا شیفته و حافظ امر موجود.
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس!
🔹راستی انسان مؤمنی که متوجّه ذکر و تقوا شده دیگر چه میخواهد؟! فقط باید آن را ادامه دهد و زلالتر و پاکتر و عمیقتر کند. یعنی از سرمایه ی موجودش تحصیل کیمیای سعادت کند. وقتی چنین است دیگر دغدغه ی چیز دیگری جز حفظ آنچه دارد را ندارد! خوف و حزنی ندارد.
👈فقط میخواهد در این مقام تقوا ماندگار شود. «جُمْلَةُ اشْتِغَالِهِ فِيمَا أَمَرَهُ اللَّهُ تَعَالَى بِهِ وَ نَهَاهُ عَنْه» است تا آنجا که «مشغولةً عن الدّنیا بحمدِک و ثنائِک» میشود. آدمی تا وقتی تقوای الهی دارد گویا در مقصد سیر میکند. هر لحظه نیز میتوان با یک توبه و توجّه و ذکر به تقوای الهی رسید و آن را ادامه داد.
👈باید چنین تصویری داشت تا به آرامش بندگی رسید. تا به وظایف عمل کرده و ذکر آن نور ازل و ابد در قلب روشن است انسان در مقصد است. اگر از چیزی قرار است ترسیده شود از گناه و غفلت باید ترسید نه از طولانی بودن مسیر تا مقصد! از آن گناهی باید ترسید که انسان را چشم خداوند متعال انداخته و او را خوار میکند: «لا تُخزِنی بمعصیتِک»!
⚪️چنین انسانی به نظرتان سنخ کار معنوی و تلاش عبودی اش فرق نمیکند؟! خیلی آرام و با شخصیت و گرانبها نیست؟! پر انگیزه نیست؟! بهتر برای رعایت تقوا انگیزه نمیگیرد؟ آخر انسانی که چیز گرانبهایی درون خود احساس میکند حاضر است برای حراست از آن شبها بیداری بکشد و روزها مراقبت کند.
👈ولی انسانی که مدام تحقیر شده و به او گفته میشود که تو هیچ نیستی و تا به آن قلّه نرسی که با این پای لنگ و دشواری مسیر هم بعید است برسی دیگر چه چیزی برایش باقی میماند؟! بلکه بعید نیست کم کم بد بین هم بشود. زده بشود. مأیوس بشود.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۵)
«نوگرایی و مصرف گرایی»
«گناه کبیره ای به نام خرید جنس دست دوم»
🔹تمیز، آراسته و معطّر بودن از سنتهای اسلامی است. ولی نو، در چشم فرو کردن و برند بودن از سنتهای نظام سرمایه داری است. اوّلی به روح و درون انسانها اصالت داده و بیرون انسانها را تنها عنوانی برای درونشان میداند ولی دوّمی به بدن و بیرون انسانها اصالت داده و بیرون آنها را موجودیت آنها معرّفی کرده و هویّتها را بر اساس ظواهر میخواهد تعریف و تحدید کند.
🔸از همینجاست که میتوان حدس زد در ادامه در هر فضایی چه مفاهیمی میدان میگیرد. در فضای سنّت اسلامی مفاهیمی مانند قناعت، بخشش، تعاون، حرص نزدن، حرمت ربا و مانند آن متولد میشود و در فضای نظام سرمایه داری مفاهیمی مانند مصرف گرایی، امساک و کنز کردن، دیوان سالاری، حرص و زیاده طلبی، سود گرفتن و مانند آن متولد میشود.
👈اینها اصلا دو فلسفه و دو مسیر و دو غایت دارد. همه چیزش با هم فرق دارد هر چند در ظاهر گاهی شبیه هم باشد. یکی احوالات بشر را بر اساس ریشه های فطری او بسته و دیگر احوالات او را بر اساس ریشه های طبیعی او!
👈از اینجاست که مشاغل در فضای اسلامی در یک نظام مبتنی بر آفرینش الهی همه شاخه های شجره ی طیبه ای میشوند که میوه های شیرین انسانی میدهند ولی همین مشاغل در فضای غیر اسلامی و نظام سرمایه داری شاخه های شجره ی خبیثه ای میشوند که میوه هایش همه در باطن تلخ و غیر انسانی است.
✋گویا مشاغل در نظام سرمایه داری همه به نوعی نجاست آلوده میشوند. نوعی کراهت پیدا میکنند.
⚪️به شکل انسانی رقم نمیخورند. اگر در شغلهای دنیای قدیم مشاغلی مانند صیرفی بودن به دلیل شبهه ربا یا کفن فروشی به دلیل علاقه به وباء و بیماری های کشنده یا قصّابی به دلیل قسیّ شدن قلب و مانند آن به خاطر چنین زمینه هایی که در روایات آمده مکروه بود کلّ مشاغل نظام سرمایه داری نیز مکروه میشود.
⛔️چرا؟! چون اساس نظام سرمایه داری بر حبّ نفس حداکثری و انتفاع حداکثری از دیگران و نفع رساندن حداقلی به آنان بسته شده است. بر خودخواهی افراطی بسته شده است. واقعا سود حرف اوّل را میزند و لا غیر! اقتصاد مبتنی بر غرر بسته شده است.
⛔️شغلها در نظام سرمایه داری برای یک تعاونی واقعی انسانی تعریف نشده بلکه نوعا به شکل جایگاه هایی برای مکیدن خون جامعه از نقاط ضعفش طرّاحی شده است. از همین روست که بسیار مایل است این نقاط ضعف و عیوب افراد گسترده شود.
⛔️از نظام پزشکی و تجارت نهفته در آن بگیرید تا نظام آموزشی و تجارت نهفته در آن تا سایر نظامهایی که در قالب سرمایه داری تعریف میشود. هر شغلی به شکلی از شاخه های درخت نظام سرمایه داری شود باید دانست دیگر میوه ی شیرین نخواهد داد.
👈اخیرا وقتی به بازار میروم و با طیفی جدید از فروشندگان جوان آشنا میشوم که از تجارت صحیح بر اساس مکاسب اسلامی گویا بویی نبرده اند واقعا میترسم! گاهی آدم احساس میکند واقعا هیچ امنیتی در برابر زیاده خواهی آنها ندارد! از هر جایی که جهلی راه پیدا کند ضربه ای گویا میخواهند در معامله به انسان بزنند.
🔹همین یک قلم کار نظام سرمایه داری را نگاه کنید که چقدر کثیف است. بین ما مصرف گرایی را میخواهند تبدیل به یک ارزش کنند! حالا کیف، شلوار، کت، کفش و مانند آن را دارد که خوب است. قابل تعمیر و استفاده است. یخچال و تلویزیونش خوب است. ولی باز میخواهد نو بخرد! واقعا چرا؟!
👈برای آنکه این نظام تاریک سرمایه داری میخواهد با ترویج اسراف چرخهای کثیفش را بچرخاند! ما را به خودش وابسته تر کرده و برایمان خرج تراشی نموده و به دنیا وابسته تر کند.
👈از این روست که نظام سرمایه داری عاشق ترویج اخلاق بیرون ریختن اشیاء غیر نو است! برای همین به شکل غیر عادی انگ زباله و کهنه و غیر قابل مصرف را به چیزهایی میزند که واقعا اینگونه نیستند. زباله انگاری اینها یعنی سوخت کارخانه ها و جیب پرپولتر مترفین!
👈از همینجا دلهای بیدار میتوانند عمق تاریک این نظام را حدس بزنند. آخر وقتی محرّک اصلی اقتصاد سرمایه داری بیرون ریختن چیزهایی است که هنوز مفید است پس محور همه ی کارهایش بر نوعی بطلان استوار شده است.
✔️در چنین نظامی همه شغلها به شکل سیستماتیک مکروه میشوند. آدمی در یک روستایی برود بیل بزند و عرق بریزد و زندگی خودش را بچرخاند شرافت دارد. نظام سرمایه داری در سفره ی معیشت مردم نان طیب و پاک قرار نمیدهد. سفره ی خانه ها را آغشته به نوعی چرک و پلیدی و کراهت کرده است.
👈وقتی این را در کنار سنّت قناعت اسلامی میگذاریم میدانید یعنی چه؟! یعنی یک خط بطلان بزرگ بر کلّ نظام سرمایه داری! قناعت و پرهیز از اسراف از خطرناکترین مفاهیم برای چنین نظامی است.
🔹بنده خدایی کاپشنی برای فرزند کوچکش برای چند ماه نیاز داشت. کاپشن دست دوّمی کاملا سالم و تمیز دید و خرید. اگر سؤر مؤمن مستحبّ است این هم کمی از سؤر مؤمنین ندارد. ولی برای برخی در ابتدا طوری جلوه میکرد که گویا ننگ و رسوایی بزرگی را مرتکب شده!
✅مراد از نو گرایی یعنی نو از آن حیث که نو است و هیچ عقلانیّتی جز این نو بودن ندارد. چنین مفهومی پیوند خاصی با مفهوم تفرّد و محبّت نفس دارد. نه اینکه واقعا فائده و رجحانی عقلائی داشته باشد.
✅همچنین مراد لزوما خرید یا فروش اجناس دست دوّم نیست. بلکه مراد بازشناسی آن عقل معیشتی حادثی است که اساسا تمایل به تغییر دائمی داشته و هویّت خود را در این سیلان و تغییر و صیرورت در اجناس منزل و لباس و پیرامونش میبیند! تعریف خود را در بستر زمان از نحوه ی تغییرات معیشتی که تجربه کرده به دست می آورد! هر چند تغییرات به شکل دست دوّم!
✅مراد این است که چرا برخلاف انسان سنّتی از ثبات بدش می آید؟ انسانی که حتّی اگر ۶۰ سال یک پارچه و قاب را گوشه دیوارش میگذاشت و آن را میدید بدش نمی آمد! مراد آن است که چرا انسان امروز دنبال آن ثباتی نیست که واقعا نیاز او را برطرف میکند و او را دعوت به نوعی عمق و باطن و درون میکند. اسیر تحوّل دائمی مدلها و برندها و تغییرها شده است.
✅چنین دعوت به ثباتی مبتنی بر نوعی آرامش بیرونی میسور است که با نظام سرمایه داری قابل جمع نیست. با فرهنگ قناعت و ترک اسراف و خواباندن غوغا قابل تحصیل است. مفاهیم دینی مانند پرداختن به ضرورت و پرهیز از دنیا و زهد و... اصلا در فضای امروزی معنای خود را از دست داده و مفاهیم بعضا غیر عقلائی جلوه داده شده است.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۶)
«وظیفه ی مؤمنین در قبال ناملایمات دینی رایج در جامعه»
«فقه باقری یا فقه عطائی؟!»
«لَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ»
🔹یکی از برادرانی که ایّام عید برای دید و بازدید فامیل به شهرشان رفته از دیدن برخی ناملایمات دینی مخصوصا در زمینه حجاب شرعی ابراز تألّم نمودند. اینکه چطور این وضعیت باعث آزردگی روحی و ناراحتیشان شده است. پرسیدند آیا واقعا در چنین شرایطی گوشه نشینی برای مؤمنین بهتر نیست؟! اینکه به دین خودشان بپردازند همانطور که در مورد آخر الزمان آمده است که مؤمن غریب میشود. به واسطه لطفی که داشتند ابراز نظری از بنده را جویا شده بودند.
💡به ذهنم خطور کرد در پاسخ این برادرمان روایت سوّم از «بَابُ مَنْ يَتْبَعُ جَنَازَةً ثُمَّ يَرْجِع» کافی را نقل کنم که با سندی صحیح اعلایی زرارة واقعه ای مشابه را از امام باقر علیه السلام نقل میکند که برای همه ی ما درس آموز است.
👈مرحوم کلینی از استادش علی بن ابراهیم از پدرش ابراهیم بن هاشم از حسن بن محبوب از علیّ بن رئاب از زرارة نقل میکند که روزی امام باقر علیه السلام بر سر جنازه ی شخصی قریشی که احتمالا یک قرابتی با حضرت هم داشت در مدینه حاضر شد.
👈اتّفاقا در تشییع جنازه عطاء بن أبی رباح فقیه بزرگ شهر هم حاضر بود. یکی از زنان که نمیتوانست جلوی شیون و گریه ی خود را بگیرد داد میزد؛
👈عطاء روی به سمت آنان کرد و گفت یا ساکت شو و دست از این منکر بردار یا اینکه ما از تشییع برمیگردیم؟! این زن هم نتوانست ساکت شود و عطاء مجلس را ترک کرد و بازگشت!
👈زرارة میگوید نزد حضرت رفتم و گفتم عطاء برگشت! حضرت فرمودند چرا؟! جریان را تعریف کرد ولی امام باقر علیه السلام برخلاف فقاهت عطاء در جمله ای بسیار کلیدی به زرارة فرمودند ما ادامه میدهیم.
👈چرا؟! چون اگر قرار باشد هر زمانی باطلی را در کنار حقّی دیدیم حق را به خاطر آن باطل ترک کنیم دیگر موفق به ادای حقوق مسلمین نخواهیم شد!
«قلت لِأَبِي جَعْفَرٍ ع إِنَّ عَطَاءً قَدْ رَجَعَ قَالَ وَ لِمَ قُلْتُ صَرَخَتْ هَذِهِ الصَّارِخَةُ فَقَالَ لَهَا لَتَسْكُتِنَّ أَوْ لَنَرْجِعَنَّ فَلَمْ تَسْكُتْ فَرَجَعَ فَقَالَ امْضِ بِنَا فَلَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِمٍ»
🔹حالا به خود و به این برادر عزیز و دیگر دوستان عرض میکنم. به نظرتان فقه عطاء بن ابی رباح را باید در برخورد با ناملایمات دینی رایج در جامعه داشت یا تابع فقه باقر علوم اهل بیت علیهم السلام بود؟! اگر قرار باشد وقتی به تبلیغ میرویم یا به صله رحم و به کارهای لازم اجتماعی خود میپردازیم به خاطر دیدن بد حجابی برخی مردم یا فامیل یا برخی سوء رفتارها یا حرفهای باطل و مانند آن وظایفمان را فراموش کنیم که مدام باید حقیقت را خوار و ذلیل در کنار آن باطلها رها کنیم؟!
👈مگر این فرد بد حجاب یا بد عقیده فامیل من نیست؟! مگر حقی بر گردن من ندارد؟! مگر وظیفه ی من حضور در بین آنها و گفتوگو با آنان نیست؟! آیا این حقایق را میتوان به بهانه ی وجود باطل تعطیل کرد؟! این خذلان حقیقت نیست؟!
👈نخیر وظیفه ی مخصوصا طلّاب و مؤمنین حضور بین اقوام و جامعه است. قطعا این حضور اثر دارد. به جامعه معنویت و توفیق میرساند. آنها را به یاد خدا می اندازد. حضور ما در بین آنها گیره هایی برای لباس تقوای آنان در این طوفانهای حوادث این زمان است. مؤمن هر جایی حاضر شود با خود مانند کوه ها آرامش ایمانی میبرد. ایمان و مؤمنین تأیید میشود.
🔹اما در مورد اینکه انسان از دیدن این مظاهر و ناملایمات ناراحت میشود دو جنبه دارد. یکی از جهت منکر بودن اینهاست که تلقین این نفرت به شکل دائمی در درون امر مطلوبی است. باعث حفظ انسان میشود. ولی یک جنبه ی نامطلوب هم دارد. اینکه انسان اعصابش خُرد شود! منفعل شود! گوشه گیر شود! اینها دیگر صحیح نیست. وقتی چیزی از دست ما خارج است دیگر وظیفه ای در قبال آن نداریم!
⛔گاهی شیطان میخواهد از طریق این مظاهر روان و آرامش انسان مؤمن را به بازی بگیرد! او را به استهزاء بکشاند! مدام او را دچار حدیث نفس کند! از ذکر و توجه به خدا بازداشته و او را غافل کند! بد بین کند! گویا به او نشان دهد که دیدی چطور شکستت دادم؟! پشتت را به خاک مالیدم؟! به انسان احساس نا امیدی و شکست بدهد! اینها همه وسوسه های آن خناس رجیم است.
👈باید این حالات مذموم را از خود نفی کرد. اینها همه شیطان است که انسان را میخواهد از آن نور ازل و ابد غافل کند:
سرا خالی است از بیگانه می نوش
که جز تو نیست ای یار یگانه
✋نخیر! اینها دیگر درست نیست! مؤمن عزیز است! در اوج تنهایی کرامت نفس و عزّتمند است. با عزّت و قدرت در سطح جامعه حاضر میشود. بدون اینکه ذرّه ای به این آلودگی ها اعتناء کند با صلابت وظایف خود را انجام میدهد و از کنار این جهالتها با حالت سلام میگذرد.
✋مؤمن احساس شکست کند؟! چه شکستی؟! انسان تا در دل یاد و پروای آن احد واحد را دارد چه بیمی دارد؟! تا معتکف کوی اوست چه خوف و حزنی دارد؟! اگر تأسّفی هم برای ایمان جامعه هست از باب دل رحمی و از موضع فعالیت است نه از باب انفعال و اعصاب خُردی و از موضع ضعف!
👈آخر مگر در اینکه این عالم صاحبی دارد شکّی هم هست؟! مگر در اینکه عن قریب بساط عالم قرار است برچیده شود و موازین قسط برقرار شود شکی هست؟! مگر در اینکه پاکی پاکی میماند و پلیدی پلیدی شکی هست؟! مگر در عدل الهی شکّی هست؟! پس غصّه ی چه را بخوریم؟! خالق حکیممان را غفلتی نیست و نبأی عظیم در راه است! (و لقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ما کنّا عن الخلق غافلین).
👈اگر هم باطل اجازه ی جولان دارد به خاطر مصالح دار ابتلاء است. و الاّ خرج همه ی این عصیانها فقط یک صیحه ی آسمانی بود که «إِنْ كانَتْ إِلَّا صَيْحَةً واحِدَةً فَإِذا هُمْ خامِدُون»! برای خدا دشوار است؟! نخیر!
👈داستان این است که انسان موجودی مختار آفریده شده است. مجبور به انتخاب آفریده شده است. قرار است اگر به سوی نار میرود یا به سوی نور می رود با انتخاب خودش برود. چه کنیم که داستان این است؟!
⚪حالا از جهت دیگر هم باید یک تذکری داد. آن هم این است که گاهی انسان سخت میگیرد! بسیاری از امور را میتوان خیلی طبیعی تر از آنچه مینماید تحلیل کرد و درک نمود. نباید از آن تفسیر وحشتناکی ارائه کرد! طوری که سیاه نمایی و پلید انگاری کرد! این وضعیت حجاب یک دسیسه ی جهانی است. کما بیش مشکلات پیرامون آن وارد فرهنگ جهانی شده است.
👈وقتی خود را به سطح فرهنگ برساند دیگر طبیعی است هر جایی بروی خودش را با قدرت فرهنگ به انسانها تحمیل کرده باشد! چیزی نیست که انسان از آن جا بخورد! فکر کند اینها دیگر خیلی پلید شده اند! قرینه اش هم همین است که در بین همینها مفاهیم خداپسند بسیاری وجود دارد.
👈انسان وقتی صحنه را به شکل صحنه ی جنگ و نبرد ببیند آرام تر میشود! بابا جنگ است! آن هم چه جنگی! یک تیری شیطان میزند و یک تیری هم تو میزنی! گاهی او ضربه میزند و گاهی تو! زمان زمان زور آزمایی جنود عقل و جهل است. وسط جنگ که نباید زودرنجی کرد!
✋مشکل ما آن است که خوب عمق جریان این جنگ عظیم بین جنود عقل و جهل را در مظاهر مختلف زندگی امروزی درک نمیکنیم. به خاطر همین وقایع را در بستری غیر از بستر جنگی تحلیل میکنیم.
👈نخیر جنگ سختی دارد! ناملایمات دارد! انسان خود را در بین این صحنه های اجتماعی که میرود درون یک جنگ بزرگ ببیند! وقتی خودش را اینگونه دید نگاهش تغییر کرده و کار خود را از سنخ مجاهدت می یابد.
👈دیگر آنچه آن را تا کنون خستگی های روحی و آزردگی های روانی در این روابط اجتماعی میدید خستگی های ناشی از میدان نبرد میبیند. برایش شیرین و قابل تحمّل میشود. با خداوند متعال معامله میکند. صبرش بیشتر میشود. درکش از تزاحمات و امور تغییر پیدا میکند.
👈تضرّع و استکانتش بیشتر میشود. استمدادش از مبادی عالیه قویتر شده و خلوصش بیشتر میشود. دیگر میفهمد که انزوای مؤمنین در شرایط کنونی یعنی فرار از زحف و کناره گیری از جنگ و جهاد! خودش گناه بزرگی است.
👈الآن زمان جهاد تبیین است. زمان عزّت مؤمنین است. برای روحانیون و طلاب صرف حضورشان در بین مردم نیز نوعی جهاد تبیین است. زیرا لباس و نقش و نماد آنها خودش حاوی معانی بسیاری برای جامعه بوده و برایشان دلالتها دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۷)
«نوروز عیدی قرآنی برای همه بشر»
🔹بعد از نماز صبح عید نوروز توفیق داشتم سوره ی مبارکه ی یس را تلاوت کرده و به حضرت صدّیقه ی طاهره هدیه کردم. رسیدم به آیاتی که از نشانه های خداوند متعال میگوید. همان اموری که انسان را میتواند به عالم غیب وصل کند. تا آنجا که یکی از نشانه های الهی را برای همه ی انسانها زنده شدن زمین بعد از مرگ آن معرفی میکند.
🔸ای انسان! مگر ندیدی این زمین مرده چگونه دوباره زنده شد و با زنده شدنش رزق و روزی برایتان به ارمغان آورد؟! همان زمینی که باغها و چشمه هایش باعث آسایش شما شد تا شما از روزی خداوند متنعّم شوید؟! این کم نشانه ای است؟! این زنده شدن طبیعت بعد از مردنش که این همه با خود برای شما نعمتها به ارمغان آورد از نشانه های خداوند متعال است.
🔹ای انسانها شما باید با دیدن آن به یاد خدا بیافتید! در ادامه نیز وظیفه ی انسانها هنگام توجّه به این آیه و نشانه ی الهی که همان بهار و رستاخیز طبیعت است را لزوم شکر گذاری در این زمان بیان کرده و با لسان توبیخی انسانها را ملامت میکند که آیا قصد آن را ندارند که دیگر با دیدن این نشانه در بهاران نقش عالم غیب را در احوالاتشان دیده و شاکر آستان آن غنی بی نیاز باشند؟!
📖«وَ آيَةٌ لَهُمُ الْأَرْضُ الْمَيْتَةُ أَحْيَيْناها وَ أَخْرَجْنا مِنْها حَبًّا فَمِنْهُ يَأْكُلُونَ * وَ جَعَلْنا فيها جَنَّاتٍ مِنْ نَخيلٍ وَ أَعْنابٍ وَ فَجَّرْنا فيها مِنَ الْعُيُونِ * لِيَأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَيْديهِمْ أَ فَلا يَشْكُرُونَ»
💡تا این آیات را تلاوت کردم به دلم افتاد یعنی این نوروز را هم از ایّام الله بدانید! عید بدانید! زمانی بدانید که به نوعی بازگشت به اصل و عالم غیب باید داشت.
👈زمانی که آیات الهی در نظام تکوین ظهور خاصی پیدا کرده و به واسطه ی آن باید خداوند متعال را با ذکر و عبادت و شکرگزاری بزرگ داشت. مگر عید چیزی غیر از این است؟!
🔻عید زمانی است که نسبتی شریفه با خداوند متعال داشته و در آن خداوند متعال آشکاری خاصی نسبت به دیگر زمانها داشته و به واسطه ی نعمت و گشایشی ویژه در آن، سزاوار توجّه ویژه اجتماعی به درگاه الهی و نوعی شکرگزاری عمومی است🔺
✅گویا به واسطه ی چنین نسبتی درهای آسمان گشودگی خاصی نسبت به دیگر زمانها داشته و انسانها بهتر میتوانند به عالم غیب متوجّه شوند.
👈اگر چنین است نوروز نیز یکی از اعیاد است. توجّه به زمان آغاز اعتدال بهاری و رستاخیز طبیعت همان زمان توجّه به آیه ی الهی و اسم محیی خداوند متعال است که در آن زمین مرده را دوباره زنده کرده و نعمتهای بی پایانش را بار دیگر به بندگانش سرازیر میکند.
👈یک عید طبیعی و تکوینی است. چیزی فراتر از یک مراسم باستانی یا عیدی زرتشتی و فرهنگ ملّی است. امری است که قرآن کریم به نوعی دعوت به توجّه به آن و لزوم شکر گذاری خداوند متعال با توجّه به این نشانه ی آشکار نموده است. دستور به توجّه به این آثار رحمت الهی داده و عبور غافلانه از این آیت بزرگ طبیعت در فصل بهار را سزاوار توبیخ دانسته که: «أفلا یشکرون؟!» آری نوروز را هم میتوان عیدی قرآنی و اسلامی دانست.
📖«فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَديرٌ»
👈همچنین قرآن کریم در یک ترقّی و اشباع معنای توحیدی متناسب با اغراض خود عید نوروز یا همان عید بهار را با معنای اسم محیی خود پیوند عمیقتری داده و آن را ظرف توجّه ویژه به معاد و زنده شدن مردگان قرار داده است. نوروز ایرانی هنوز نتوانسته خود را به این مستوا و اوج برساند و باید به آن پیشرفت داد تا به این هدف قرآنی نیز نزدیک شود. آری نوروز قرآنی پیشرفته تر از نوروز ایرانی است.
✅از نگاه قرآن از طرفی در نوروز انسانها باید با دیدن عظمت زنده شدن طبیعت به یاد خداوند متعال افتاده و او را به خاطر نعمتهایش شکر بگویند و از طرف دیگر باید به شکل ویژه ای انسانها به یاد آخرت و معاد بیافتند که:
📖«إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى»
📖«وَ كَذلِكَ تُخْرَجُون»
📖«كَذلِكَ النُّشُورُ»
👈خوب است متناسب با این اغراض قرآنی دعایی متناسب با فضای این عید انشاء نموده و مدیریت دینی بهتری بر این ظرفیت بزرگ فرهنگی اعمال شود. یک دعای کوتاهیی را عجالتا انشاء میکنم و به عنوان نمونه عرض میکنم. واقعا ظرف بسیار مهیایی برای توجهات اجتماعی و پاک به عالم غیب در این عید زیبا نهفته است.
✅یا خالق الارض و السماء یا فالق الحب و النوی یا محیی الارض بعد موتها لک الحمد و الشکر یا ربنا و سیدنا علی ما احییت لنا الارض و جعلتنا احیاء متنعمین فیها فاعف عنا و ارحمنا عند ما تحیینا بعد موتنا واجعلنا عند ذلک من المتنعمین بنعمائک و آلائک و اصرف عنا شرّه بحق محمد و آله الطیبین الطاهرین إنّک علی کل شیء قدیر آمین یا رب العالمین
باسمه تبارک و تعالی (۳۸۸)
«تلبیس ابلیس بر مؤلّفین و مصنّفین»
«چلو کباب میخوری یا تخمه میشکنی؟!»
👈جایی نوشته بود: به نظرتون اونی که اولین بار ساعتو اختراع کرده ... از کجا میدونسته ساعت چنده که تنظیمش کنه؟!😐 ...
دو روزه دارم دیوونه میشم ....!😂😂
✅رفقا میدانید این بنده خدا دارد به چه ماجرای مهمّی در قالب این لطیفه اشاره میکند؟! ذهن آدمی طوری ساخته شده که وقتی درگیرش کنی دیگر طلب پیدا میکند! باید طلب و نظر کند تا درد جهلش را فرو نشاند!
✅آن نتیجه ای که به آن میرسد غذای ذهن اوست؛ اگر بعد از تفطّن به معده ی خالی و جهل با چیزی اقناعش نکنی احساس درد گرسنگی ذهنی میکند! انسان موجود عجیبی است!
👈یکی دیگری با رفیقش صحبت میکرد! میگفت راستی فلانی به نظرت چرا در اسمها با جمع بستن «پر» اسم درست میکنند ولی با جمع بستن «پشم» نه!😒
چرا «پرهام» داریم ولی «پشمام» نداریم!😑
دارم دیوونه میشم! آخه چرا؟!😁😂
💡به ذهنم خطور کرد چالش اینها همان چالش بسیری از اهل علم است! حکایت بسیاری از کتابها و مباحثی است که مشتاقانه میخوانیدم ولی حالا فهمیده ام که بسیاری از آن ممّا لا یعنی بود. مهم نبود.
👈منتها یک شگردی داشت! از گرسنگی و حسن ظنّ و اعتماد ما سوء استفاده میکرد و چیزی را از دور به معده ی گرسنه ی ما نشان میداد و اسید معده ی ما برایش تراوش میکرد! ذائقه ما را تحریک میکردند و ذهنمان را درگیر میکردند.
👈چطوری اسید معده ی ما را تحریک میکردند؟! با سؤال سازی! با فرضهای ساختگی! با توجّه دادن ذهنمان به نوعی گرسنگی! چه کتابهای مفصّلی که نخواندیم! با مطوّل تفتازانی نمیدانم چقدر آشنا هستید! با کتبی از این دست!
🔹نمیدانم چرا برخی گمان میکنند شیطان همه جا هست حتّی در خانه ی خدا هم انسان برود او را رها نمیکند ولی این مؤلّفین را هنگام نگارش این کتب علمی و درسی رها کرده است! بابا اینها را هم بعضا به بازی گرفته! با طول دادنهای بی جا! با تکلّفات و پیچیدگی های بی مورد. با دعوت به تفکّر و دقّت فیما لا ینبغی! با عدم دعوت به تفکّر و دقّت فیما ینبغی!
🔸اگر ابلیس برای هر طایفه ای تلبیسهای معروف خود را دارد باید یکی از فصول کتاب تلبیس ابلیس را به تلبیسات او بر مصنّفین و مؤلّفین اختصاص داد. گاهی یک کتاب را دست میگیرم که مشحون از استدلال و کرّ و فرّ است با خود میگویم چطور این همه راه را طولانی کرده است؟! با چه انگیزه ای؟! با چه نیرویی این همه توانسته معطّل بماند و بنویسد؟!
👈آخرش را هم حساب میکنی میبینی نکته ی خاصی متولّد نشده است. دردی را درمان نکرده است. در یک کلمه اگر بخواهم بگویم گویا این همه ظرائف، دقائق و شگفتی ها در این کتاب بسان یک کاسه تخمه در یک ظرف است که برای گذراندن وقت به ما تعارفش میکنند.
👈آدم وقتی تخمه میشکند یک کیفی میکند! یک اشتهای کاذب بلکه یک اعتیاد شیرینی پیدا میکند. میشکند تا دوباره بشکند! لذّت هم میبرد! ولی وقتی تمام میشود میفهمند چیزی نبود! سیر هم نشده است! مشت پر کن نبوده!
👈چلوکباب نبوده! تخمه بوده! فوقش مشتی آجیل هم قاطی داشته! حالا فوقش پسته و بادام هندی هم گاهی داشته ولی غذا نبود!
✋اشتباه نکنید! نمیگویم در علم عجله کنیم! حس گرایی افراطی داشته و حوصله بحثهای نظری مهم را نداشته باشیم! بنده طرفدار بحثهای دقیق و ابتکاری علمی هستم. ولی بحثی که سر و تهش معلوم باشد. فلسفه اش روشن باشد!
👈نه اینکه ببینی مهمترین پرسشهای پیرامون آن اصلا مطرح نمیشود ولی جزئی تری فروع فروعات دارد موشکافی و کنجکاوی میشود! اینجاست که میگویم داریم تخمه میشکنیم! فریب نخوریم!
🔴چقدر بد است که بعد از سالها تحصیل هنوز نتوانیم تشخیص دهیم که این بشقابی که جلوی ما گذاشته اند یک بشقاب تخمه است یا چلوکباب! بلکه بدتر از آن این است که تخمه میخورد ولی فکر میکند چلوکباب خورده! بد مستی هم میکند! نمیداند واقعا چیز خاصی یاد نگرفته! جز مشتی اصطلاح و کرّ و فرّ مشتش را حقیقتی پر نکرده!
👈بدتر از این هم داریم! اینکه طوری مزاج علمی شخص خراب شود که وقتی به او چلوکباب تعارف کنی اخم کند! اصلا میلش نکشد! غذا را فقط تخمه بداند! این را که بنده بارها تجربه کرده ام! برایم روشن شده که بسیاری از اوقات ما اهل علم به جای چلوکباب به شکستن تخمه مشغولیم.
🔸رفقا وقتی قرآن و روایات تلاوت میکنیم و میخوانیم بهترین غذاهای دنیا را جلویمان گذاشته اند. چه تصویری از آنها داریم؟! چه احساسی داریم؟! وقتی نهج البلاغة خوانده و صحیفه را زمزمه میکنیم بهترین و مفیدترین غذاهای معنوی را جلویمان گذاشته اند!
🔸حواسمان هست یا مزاجمان خراب شده؟! آیا قدر میدانیم؟! نکند حقیقت ناب را رها کنیم و سراغ موهومات برویم؟! ظلمات و تاریکی ها را دانش دانسته و نوای «لَقَدْ جِئْتُكُمْ بِهَا بَيْضَاءَ نَقِيَّة» را نشنویم!
👈نکند مانند بیخبرها لبهای خشکیده ی خود را برای نوشیدن آب معرفت به ته مانده آب باران زیر سنگهای بیابان چسبانیده و با وله شروع به مکیدن کنیم در حالیکه آب گوارا و نهر عظیم قرآن و روایات را رها کرده باشیم! مرحوم صفّار در بصائر و مرحوم کلینی در کافی در حدیثی شریف از امام باقر علیه السلام نقل میکنند که:
«يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ النَّهَرَ الْعَظِيمَ قِيلَ لَهُ وَ مَا النَّهَرُ الْعَظِيمُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ الْعِلْمُ الَّذِي أَعْطَاهُ اللَّهُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص سُنَنَ النَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ ص قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ السُّنَنُ قَالَ عِلْمُ النَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع اسْمَعُوا مَا يَقُولُ إِنَّ اللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ إِنِّي حَدَّثْتُهُ أَنَّ اللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ ص عِلْمَ النَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع وَ هُوَ يَسْأَلُنِي أَ هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ النَّبِيِّينَ»