باسمه تبارک و تعالی (۴۰۹)
«تبیین جایگاه شب قدر در قالب استعاره مفهومی پیچ»
«زمان کامل»
🔹مشکل بسیاری از مؤمنین در بهره مندی از شب قدر نداشتن تصویری مناسب از اهمیت این شب در قالب یک استعاره ی مفهومی گویا است. برای انسانها به دلیل انس با محسوسات این استعاره ها خیلی کارگشاست. انسانها منطقه های مجهولی را برای ذهنشان با استعاره های مفهومی روشن و قابل درک و قابل حرکت میکنند.
🔸استعاره هایی که در قالب آن یک فضا به فضای دیگر تشبیه شده و در دل این تشبیه کلان بسیاری از پرسشهای جزئی تر پاسخ اجمالی میگیرد. سعی در تولید و استنباط این استعاره های تمثیلی مناسب و نزدیکتر به واقع در امور دینی مانند شب قدر وظیفه ی متفکّرین دینی است.
💡به ذهنم خطور کرد که میتوان برای قابل درک تر کردن لیلة القدر از استعاره ی «پیچگاه حوادث آینده» یا «چهار راه حوادث آینده» هم استفاده کرد.
👈البته استعاره های دیگری هم مانند «شب شتاب دهنده ی امورات» و... وجود دارد که هر کدام قابلیتهای ممتازی در به چشم آوردن ابعاد تازه ای از حقیقت لیلة القدر دارد. حقیقت آن دیگر چیز دیگری است که: «و ما أدراک ما لیلة القدر»
⚪ما در امور مادّی به خوبی اهمیت مفهوم پیچ و دو راهی و چهار راه و مانند آن را درک کرده ایم. همه ی طول مسیر و تلاش و داشتن انگیزه و خستگی ناپذیری در آن یک طرف و آن لحظات حساسی که در آن آینده ی حرکت روشن میشود یک طرف! کاملا هم برایمان عقلایی است.
👈دیده اید گاهی یک لحظه حواستان نیست جایی باید بپیچید و نمیپیچید و حالا باید کلّی بروید و مسیر طولانی طی کنید تا بتوانید دوباره به نوعی برگردید و از آن پیچ مسیر درست را بروید!
👈همه بالوجدان اهمیت توجّه به این زمانهای حساس را درک کرده ایم. گاهی یک لحظه بی توجّهی به این زمانهای حساس باعث حسرتهای زیاد است. مدام به خود یا به همراهمان میگوییم حواست باشد فلان جا را رد نکنیم! به فلان جا که رسیدیم باید بپیچیم! اگر نرویم دیگر به ترافیک میخوریم و یا خیلی کارمان سخت میشود.
✅این پیچ را فعلا لحظة القدر مسیرمان مینامم. همان لحظه ای که آینده ی مسیرمان را مقدّر میکند.
🔹حالا این پیچها و لحظة القدرها در امور مادّی است. با مقداری الغاء خصوصیت در امور دیگر نیز حقیقت این پیچ وجود دارد! در امور مختلف چنین لحظات حساس سرنوشت ساز وجود دارد. مثلا گاهی در اثر عدم توجّه انتخاب غیر صحیحی کرده و همسری که مناسب نیست را برگزیده! آن زمان حساسی که آن مسیر را بر خود گشود همان پیچ زندگی زناشویی و لحظة القدر آن بود.
👈یا مثلا آداب مناسب برای فرزند آوری را رعایت نکرده و طینت فرزند مقداری نفسانی رقم خورده! آن نطفه و آن رحم نیز یکی از پیچها و لحظة القدرهای مهم انسانها هستند. حالا به همین قیاس در امور دیگر هم جریان دارد.
👈مثلا در امور اجتماعی نیز چنین پیچهای تاریخی و لحظة القدرهایی وجود دارد. اینها همیشه نیستند و گاهی چند صد سال طول میکشد تا پیچ بعدی و لحظة القدر بعدی زمانش برسد. لذا اینقدر این لحظات حساس و مهم است. بقیه حوادث آینده گویا تفصیل اجمالی است که در این لحظه های عجیب رقم میخورد.
👈مثلا پیچ مهم و لحظة القدر تاریخ اسلامی اجتماع نا مشروع سقیفه و انتخاب خلیفه به جای امیر المؤمنین علی علیه السلام بود. همان لحظات مهمی که دیگر معلوم نیست کی بتوان جلوی تبعات آن را گرفت. یا مثلا برخی جنگهای بزرگ و پیمانهای بزرگ در دورانهای اخیر پیچها و لحظة القدرهای تاریخ معاصر بودند.
👈الآن هم به تعبیر رهبر عزیزمان در دل یک پیچ مهم تاریخی قرار گرفته ایم که باید نسبت به آن خودآگاه بوده و بسیار حساس نقش آفرینی کنیم تا بعدا حسرت این لحظة القدر را نخوریم.
🔻اگر چنین است ممکن است پرسیده شود آیا در مقیاس عمیقتر، کلان تر و باطنی تری میتوان انتظار داشت چنین پیچهایی وجود داشته باشد که همه ی حوادث آینده به نوعی در گرو آن باشد. آیا چنین پیچهای اعظم و لحظة القدرهایی که حاکم بر همه ی پیچهای جزئی و لحظة القدر های دیگر باشد وجود دارد؟! پاسخ دین اسلام آن است که بله وجود دارد. اگر مفهوم پیچ و اهمیت آن را خوب درک کرده اید بدانید اگر مصداق آن را همینطور مهمتر و مهمتر و مهمتر کنید به مهمترین مصداق آن میرسید که همان لیلة القدر است🔺
👈فقط چنین شبی بود که ظرفیت نزول قرآن کریم را داشت. اینقدر کشش این ظرف عمیق است. همان شبی که بهتر از هزار ماه است. کسی که مفهوم پیچ و لحظة القدر را درک کرده میفهمد که یعنی چه! چطور میشود یک لحظه از صدها هزار لحظه ی دیگر ارزشمندتر باشد! هیچ جای انکار و استبعاد و تعجبی هم ندارد.
👈لیلة القدر چنین عظمتی دارد! همان شبی که ملائکه و روح بر قلب قطب عالم امکان نازل میشوند. همان شبی که همه اش ناب و پاک و خالص و ارزشمند است. عین ارزشمندی است. عین سلام است. و تو چه میدانی چه شب عظیمی است؟!
🔹رفقا اگر احتمالش را هم بدهیم چنین شبی که اینقدر آثار عمیق میتواند بگذارد وجود دارد آیا دیگر میتوانیم از کنار آن آسان بگذریم؟! آن را جدّی نگیریم؟! سعی در پاکیزه کردن تن و جان و سرّ و سریره خود در آن نکنیم؟! از خدا طلب توفیق در آن نکنیم؟!
👈حالا یک بعدی از عظمت این شب را میتوان با این استعاره ی مفهومی شب قدر به پیچ حوادث و مانند آن به چشم آورد. هر چند همه ی ماجرا این نیست.
🔸زمان کامل🔸
یک تقریر دیگر از عظمت شب قدر هم میگویم. آن هم استفاده از مفهوم (زمان کامل) است! ادبیات کمال از جمله اموری است که در مواطن مختلف استفاده میشود. چیزی والاتر از مفهوم زمان برتر است زیرا در آن معنای به فعلیت رسیدن همه ی امکانهای استعدادی و قوای وجودی نیز اشراب شده است. در هر چیزی میتوان از فرد کاملش پرسید. مثلا انسان حیوان کامل است. اگر چنین است انسان کامل چگونه است؟ به همین قیاس میتوان پرسید زمان کامل یا مکان کامل کدام است؟ به گمانم مکان کامل ذیل قبه ی امام حسین و در حائر حسینی است و زمان کامل نیز لیله القدر است.
👈ولی زمان کامل یعنی چه؟! یعنی آن لحظه هایی که بیشترین آثار وجودی بر آنها مترتب است. چیزی شبیه مفهوم پیچ در آنها محقق میشود. اگر چنین است شب از جهتی مهمتر از روز است. زیرا آرامش و تاریکی و فراغت شب زمان نقشه کشیدن و مهیا شدن است و روز زمان اقدام و حرکت است.
👈اگر چنین است کدام زمان و در ادامه کدام شب است که ظرفیت مهترین برنامه ریزی ها و نقشه کشیدن ها را دارد؟ به عبارت دیگر زمان کامل و در ادامه شب کامل کدام است؟ لیله القدر همان زمان کاملی است که برتر از هزار ماه است.
✅آری لیله القدر هنگام بزرگ پیچ حوادث آینده و زمان کامل است.
🔹در اینجا یک هدیه ای هم به دوستان میدهم تا بنده را هم از دعای خیرشان در این شبهای عزیز محروم نکنند. مرحوم شیخ صدوق در کتاب ثواب الاعمال با سند خوبی از ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که خداوند متعال به حضرت داوود علی نبیّنا و آله و علیه السلام وحی کرد که:
👈ای داوود! بنده ی مؤمن من وقتی گناهی کند ولی بعد از آن برگردد و از آن گناه توبه کند و وقتی آن را به یاد می آورد از من حیا کند او را می آمرزم! کاری میکنم که کاتبان اعمالش آن را فراموش کنند! بلکه بالاتر از آن گناه او را به ثواب تبدیل میکنم و برای من چنین کاری محذوری ندارد زیرا که من ارحم الراحمینم!
👈بشارت از این بالاتر؟! حقا که بندگی چنین خدایی را سزاست! حقّا که نا امیدی از درگاه چنین ارحم الراحمینی جهل عظیم و کید بزرگ شیطان است. ای جاهل غافل! با چنین خدایی غصّه ی چه را میخوری؟! گاهی انسان از شادی رقصش میگیرد!
📖«أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى دَاوُدَ النَّبِيِ ع يَا دَاوُدُ إِنَّ عَبْدِيَ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَذْنَبَ ذَنْباً ثُمَّ رَجَعَ وَ تَابَ مِنْ ذَلِكَ الذَّنْبِ وَ اسْتَحْيَا مِنِّي عِنْدَ ذِكْرِهِ غَفَرْتُ لَهُ وَ أَنْسَيْتُهُ الْحَفَظَةَ وَ أَبْدَلْتُهُ الْحَسَنَةَ وَ لَا أُبَالِي وَ أَنَا أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ»
👈این روایت با روایات دیگر با اسناد بسیار خوب و صحیح نیز تأیید شده لذا نگذاریم وسواس خنّاس تردیدی به دلمان بیاورد. غرضم جمع این روایات نیست ولی این را که به شما هدیه دادم از مسلّمات بود. واقعا هدیه بود. حفظش کنیم و از این بشارت بزرگ سجده ی شکری به جا بیاوریم و فراموشش نکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۰)
«إنّ الله شاء أن یراهنّ سبایا»
«مقام رضا و تسلیم و روضه اسارت»
🔹با واسطه با یک بنده خدایی آشنا شدم که احوالات معنوی قابل توجّهی داشت. یک انسان معمولی بارکش بود ولی به دلیل قوّت یقین و صفای باطن خداوند متعال به او تفضّلاتی داشته است. برخی را که متوجّه شدم واقعا تعجّب کردم و غبطه خوردم. گویا از آنهایی است که وقتی برای مناجات با خداوند متعال به جنگلها و صحراهای اطراف تهران میرود درخت و سنگ و همه با او به نیایش و تسبیح در می آیند!
🔸زندگی ایشان شرح مفصّلی داشت. از ارتشی های زمان شاه بوده که در انقلاب هم به شغل حساسی منصوب میشود ولی متفطن تخلفی بزرگ میشود و به قول خودشان رشوه را برای سکوت قبول نمیکند و همین باعث میشود برایش پاپوش درست کنند و او را تا لب اعدام شدن و تیرباران شدن ببرند. آنجا نیز با عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها عفوش میکنند و همین شروع ابتلائات و فقر ایشان میشود که از آن غنا و مقامهای ظاهری به حقارت کارهای پست کشیده میشود.
🔹به دلیل عزّت نفسی هم که دارد به هیچ وجه هیچ کمکی را قبول نکرده و با بارکشی زندگی اش را میگذارند. همین شدّت ابتلائات باعث شده مراتب پاکی بیشتری را طی کند.
با بنده تماس گرفت و گفت چند بار برای کار خاصی استخاره کرده و آیه ی خاصی آمده ولی معنایش را نفهمیده است. به ایشان عرض شد که به شما دستور صبر داده شده و اینکه بدانید روزی از این دنیا خواهید رفت و دنیا گذراست و خداوند متعال اجر و پاداش بزرگی در آخرت برای انسان صابر در نظر گرفته است.
🔹ایشان گفت راستش از خدا خواستم یا مرگم را برساند یا فرجی در کار من ایجاد کن! دیدم شروع به درد دل کرد و اینکه چه سختی طاقت فرسایی بر ایشان رفته است. گفت برای خودم هیچ ناراحتی ندارم و روزی را از خدا میدانم. دیدم راست میگوید. باطنش همین است. ولی گفت دخترانم را نتوانسته ام شوهر بدهم و از نگاه پسرانم و فرزندانم خجالت میکشم! آزارم میدهد.
👈نمیتوانم تحمّل کنم! آخر چرا اینها دیگر باید اینقدر عذاب ببینند! اذیت شوند! مرگ برایم بهتر است تا خجالت کشیدن از نگاه این فرزندان! به خاطر همین از خدا خواسته ام یا مرگم را برساند یا فرجی برساند!
👈نمیتوانم این وضعیت را تحمّل کنم. نمیتوانم زنده باشم و جلوی فرزندانم اینگونه خجالت زده شوم! نمیتوانم به این راضی بشوم!
💡این را که گفت تازه تا اندازه ای عمق دیگری از مصیبت امام حسین علیه السلام و مقام رضا و تسلیم مطلق مولایمان ابا عبدالله برایم بهتر جا افتاد.
👈آری روضه ی امام حسین روضه ی اسارت آل الله بود! امام حسین علیه السلام حتّی به این هم راضی شد! چون خدا میخواهد زنان و فرزندانم را اسیر ببیند من راضی ام! هیچ گله ای ندارم! گله کنم؟! شکرش را هم میگویم.
✋رفقا فکر میکنیم شوخی است؟! برادر امام حسین علیه السلام محمد حنفیة به ایشان اعتراض کرد اگر خودتان میخواهید بروید دیگر چرا این زنان و کودکان را با خودتان همراه کرده اید؟! حضرت فرمود درست میگویی ولی چه کنم که خدا میخواهد آنها را در لباس اسیری ببیند! اگر او میخواهد حسین راضی است.
📖«مَا مَعْنَى حَمْلِكَ هَؤُلَاءِ النِّسَاءَ مَعَكَ وَ أَنْتَ تَخْرُجُ عَلَى مِثْلِ هَذِهِ الْحَالِ قَالَ فَقَالَ لَهُ قَدْ قَالَ لِي إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَ سَبَايَا»
⚪دیدم عجب! این خودش امتحان بزرگ دیگری بود. امام حسین علیه السلام از همه چیز گذشت. گاهی انسان حاضر میشود از جان خودش بگذرد! رشادت و جهاد کند! هر نوع سختی را تحمل کند! ولی دیگر زن و بچه اش چرا؟! خیلی سخت است به این رضایت دهد! در باطن انسان گویا اگر کار به اینجا بکشد به خدا با حالت وجودی اش به گونه ای اعتراض میکند. هر چند به زبان نیاورد ولی حقیقتا راضی نیست. یک رضایت عمیق و بلندی میخواهد تا بتواند قلبا به این هم راضی شود!
👈این بنده خدا هم دیدم همین را میگفت. حق داشت. امتحان بزرگی بود. باطن حرفش این بود که چرا اینها باید عذاب بکشند؟!
🔹به ایشان گفتم من که خودم این حقایق را واقعا نچشیدم ولی عقلم چیزی میگوید. به نظرم خداوند میخواهد شما به مقام رضا برسید. یکی اینکه هنوز به آن جریان پاپوش و آن ضربه بزرگ راضی نشده اید. هنوز هم ناراحتید! دوم اینکه به این شرایط خانواده تان هم که از دست شما خارج است راضی شوید. اگر واقعا صادقید و تلاش خودتان را کرده اید بدانید این هم امتحان بالاتر شماست که خدا میخواهد خانواده تان را اینگونه ببیند: «إنّ اللهَ شاء أن یراهنَّ سبایا»؛
👈برادر من! از کدام نگاه میگویی؟! آیا نمیدانی امام حسین علیه السلام با زن و کودک به آن بیابان آمد؟! آیا ندیدی برای رضای خدا به این هم تن داد که ناموسش و عزیزانش به اسارت کشیده شوند؟!
😭از کدام نگاه سنگین میگویی؟! آیا کلام سکینه در آن لحظه ی آخر به امام حسین را نشنیدی؟! وقتی که گفت پدرم حالا که خودت را تسلیم مرگ کرده ای چرا قبلش ما را به حرم جدّمان برنمیگردانی؟! آیا آتش به دل حسین نزد؟! ولی امام حسین علیه السلام از این امتحان هم به خاطر خدا سربلند بیرون آمد. فرمود دخترم: هیهات! صدای ناله ی زنها بلند شد و حضرت آنها را در آن بیابان در بین این گرگها و کفتارها تنها به خدایش سپرد و رفت!
👈تا آن لحظات آخر هم با نگاه های کم رمقش به خیمه هایش نگاه میکرد! وقتی به خیمه هایش حمله کردند صدا زد ای نامردها! اگر از قیامت نمیترسید ولی واقعا فکر میکنید که عرب هستید پس تا من زنده هستم به آنها نزدیک نشوید! غیرت خداست ولی چگونه تسلیم و راضی به قضای الهی است.
👈آری امتحان بزرگ امام حسین علیه السلام تیغ و نیزه بر پیکرشان و شهادت عزیزانشان نبود. به گمانم بالاتر از اینها همین اسارت حرمشان بود. آوارگی حرم رسول الله در این بیابانها و ماجرایی بود که قرار است بر سر آنها برود! امام حسین علیه السلام رضا و تسلیم مطلق را از خود در برابر پروردگارش ظهور داد.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۱)
«نقد مسیحیت» (۱)
«تاریخ انجیل»
«إنّ هذا لهو القصص الحقّ»
🔹آیات سوره مبارکه آل عمران را میخواندم. از همان ابتدا و سپس در اوایل این سوره مبارکه یک ورود دقیقی به اختلافات بین ادیان ابراهیمی نموده و معنای اسلام ابراهیمی را بیان میکند. موضع رسمی قرآن کریم را نیز در مورد یهودیت و مسیحیت بیان مینماید. آیا واقعا کسی از تاریخ این مباحث آشنا نباشد متوجّه میشود که این آیات الهی در این فرازها چه پیامهای مهمی دارد؟! چه دقایقی دارد؟! به چه پرسشهایی پاسخ میدهد؟!
🔸در قسمتی نیز اینطور بیان میکند که: «إنّ هذا لهو القصص الحقّ» روایت و قرائت و خوانش صحیح از جریان دین و اختلاف ادیان و ماجرای عیسی این روایتی است که در قرآن آمده است. ولی روایت غیر قرآنی چیست و روایت قرآنی کدام است؟! بر اساس این آیات شریف دین واقعی نزد خداوند متعال همان اسلام است. همانکه دین ابراهیمی بود که کان حنیفا مسلما. این تعیّنهای بعدی فضای اسلام یعنی یهودیت و مسیحیت تنها صوری از اسلام متناسب با زمان خودش بود. الآن هم اسلام به معنای کاملش ظهور کرده!
👈صحنه را اینگونه ببینید. اصلا دین همه ی موجودات اسلام است که: «له أسلم من فی السموات و الارض» در ادامه وارد دعوای تاریخی پدیده ی چند قرن پیش از ظهور اسلام یعنی حضرت عیسی علی نبیّنا و آله و علیه السلام میشود. یهودی ها العیاذ بالله میگفتند شیّادی بیش نبود!
👈مسیحی ها پس از برخی اختلافات اولیه به زودی نوعا گفتند او پسر خدا بود که برای بستن عهد جدید با بشر آمده بود! ولی قرآن میگوید این دیگر چه افترائی است که به عیسی میبندید؟! همین است که قرآن فرقان است!
⬇
👈در آیات سوره ی مبارک آل عمران گفته میشود عیسی انسانی از صالحین و از مقربین بود. صاحب معجزات بزرگ بود. مسیح و کلمه ی خدا بود. از آن زمان که مادر بزرگش همسر عمران به مادرش مریم باردار شد و او را نذر خدا کرد خدا نیز مادر او را با با قبولی حسن، پرورش و انباتی حسن داد! مستقیما مورد تربیت الهی قرار گرفت. ملائکه الهی با مریم حرف میزدند.
👈عیسی که بود؟! عیسی فرزند چنین مادری بود که به اعجاز الهی همانطور که آدم بدون پدر و مادری به دنیا آمد او نیز بدون پدر زاده شد. از این معجزات مگر کم بوده است؟! مگر زکریای پیر مرد و همسر عاقرش نبودند که به اعجاز الهی خداوند متعال یحیی را به آنها داد؟!
👈ولی مخاطبش که بود؟! قرآن کریم صریحا میفرماید عیسی رسولی به سوی بنی اسرائیل بود. پیامی جهانی نداشت زیرا پیامبر خاتم نبود. برای برخی اصلاح گریها در شریعت یهود و حلال کردن برخی حرامها آمده بود. نیامده بود شریعت الهی را ابطال کند. پیامبری از پیامبران یهود و بنی اسرائیل بود.
👈این چه حرفی است که میگویید عهدی جدید آورد و شریعت را نسخ کرد؟! این چه حرفی است که میگویید فرزند خداست؟! خود عیسی میگفت خدا رب من است و هیچ ادعای خدایی نداشت! جایگاه عیسی را در تاریخ دین الهی اینگونه ببینید! قصه و روایت صحیح از جریان پر اختلاف او اینگونه بود.
👈اینهایی که عرض کردم خلاصه ی آیات سوره ی مبارکه آل عمران در این بخش بود. بر اساس بیان قرآنی این حرفها دیگر کدام است که خدا عهد قدیمی داشته و عهد جدیدی! نخیر! اگر قرار است عهد جدیدی هم رخ داده باشد بعد از تورات عهد جدید با انسانها و آن هم همه ی انسانها و نه فقط بنی اسرائیل قرآن کریم است.
👈جدید بودن این عهد هم به معنای ابطال شرایع نیست بلکه به معنای نسخ شریعت پیشین و آمدن شریعت کامل اسلام است. پیامبر خاتم نیز هر چند از نسل ابراهیم است ولی دیگر از بنی اسحاق و بنی اسرائیل نیست همانطور که مخاطبینش هم دیگر بنی اسرائیل نیستند بلکه همه ی بشر هستند.
👈برای اینکه جایگاه دقیق این نکات قرآنی روشن شده میبایست مشهورات آن زمان که بافت و بستر بیان این آیات قرآن کریم است روشن شود؛ راستش چند کتاب تخصصی در باب ادیان را خواندم دیدم همه به نوعی ناقصند و یک دوره تاریخ پیوسته از جریان تاریخ انجیل را نیاورده اند. به ذهنم رسید آنچه در این زمینه میدانم را به نوعی نظم دهم و بیان کنم.
🔸«اجمالی از تاریخ انجیل»🔸
یکی از پدیده های عجیب در تاریخ بنی اسرائیل که بعد از ظهور حضرت موسی علیه السلام بین آنها شاید از مهمترین حوادث تاریخ بنی اسرائیل است ظهور شخصی به نام عیسی ناصری فرزند مریم بین آنها بود. فردی که نظام دینی و مذهبی حاکم بر یهودیان را به چالش کشیده و با آوردن معجزات زیاد تحوّلی مذهبی بزرگی را نوید میداد. گویا سر سازش هم با بزرگان و علمای بنی اسرائیل نداشت و از همین جهت حضورش برای حوزه های یهود بسیار گران تمام میشد.
👈آنقدر این حجم معجزات زیاد بود که گویا در همان زمان بسیاری معتقد شدند که ایشان خدا یا پسر خداست. در ادامه نیز در همان زمان جریان صلیب پیش آمده و این حادثه ی بزرگ تاریخی به شکل رازی دینی در آمد. علمای بنی اسرائیل پیامبری ایشان را نپذیرفتند و تنها در این بین ۱۲ تن از شاگردان خاص ایشان به نشر افکار و خاطرات ایشان پرداختند.
⛔ولی آیا عیسی خدا بود؟! فرزند خدا بود؟! آیا تنها یک پیامبر بود؟! اصلا برای چه آمده بود و پیامش چه بود؟! نسبت تعالیم او با تعالیم تورات و انبیاء سابق چیست؟! اصلا مخاطب او فقط بنی اسرائیل بودند یا پیامی برای همه ی بشر آورده بود؟! اختلاف مهمّی در این بین درگرفته بود.
⚪حواریون همه در اورشلیم مانده و در همان محیط یهودی به فعالیت خود ادامه دادند. گویا معتقد بودند پیام عیسی تنها برای همان بنی اسرائیل بوده. ولی گفته میشود حواریون دو تن را برای تبلیغ بزرگ مسیحیت بین دیگر اقوام غیر یهودی در ممالک آن زمان برگزیدند. یکی برنابا و دیگر یک یهودی تازه مسیحی شده عجیب به نام پولس! شخصی که اصلا عیسی را ندیده بود.
👈پولس شخصی بسیار با اراده و بلیغ و مصمم بود. تبلیغ او در ممالک دیگر بین غیر یهودیان بسیار موفقیت آمیز بود و به تدریج عقاید جدیدی را ابراز کرد که باعث اختلاف جدّی بین او و برنابا و دیگر حواریون در اورشلیم مانند پطرس یا همان شمعون شد.
👈پولس و برنابا ۱۴ سال با هم همراهی کردند و سپس در مسیر انطاکیه بر سر بدعتهای پولس به مشکل خورده و جدا شده و پولس به آسیای صغیر رفت و برنابا به قبرس و همانجا کشته شد! هر دو از بنی اسرائیل بودند.
✔خلاصه ی قرائت مسیحی جدید پولس که میتوان او را مؤسس بزرگ کلیساهای مسیحی در نقاط مختلف آن زمان دانست در سه محور اساسی خلاصه میشود؛ یکی اینکه «عیسی پسر خداست» و دیگر اینکه «مرگ و رستاخیزش از بین مردگان برای کفاره ی گناهان بشر است» و سوّم هم اینکه «شریعت موسی برای غیر یهودیان لغو است».
⬇⬇
✔اندیشه ی تثلیث هم تلاشی فلسفی برای توجیه همین قرائت پولسی از مسیحیت است. اندیشه ای که بر اساس سه مفهوم پدر، پسر و روح القدس و رابطه ی آنها با خداوند متعال رقم میخورد. بر اساس آن این سه واقعا با هم فرق دارند و سه چیزند ولی در عین حال هر سه واقعا خدا هستند! تناقض مشهور تثلیث همین است که به جای اندیشه ی توحید پاک آمد.
✔میگویند ذات الهی جوهر واحدی است که سه اقنوم دارد! اقنوم چیست؟ همان صفت و تجلی شیء برای دیگری است ولی صفت چیزی غیر موصوف نیست! یکی اقنوم وجود و دیگر علم و کلمه و دیگر حیات و روح که در واقع همان پدر و پسر و روح القدس میشود. کلمه یا همان پسر از نزد پدرش یا همان اقنوم وجود به مصاحبت روح القدس یا همان اقنوم حیات نازل شد! بعد از این اختلافاتی در تقریر این اقانیم ثلاثه کرده کرده اند.
🔹در نامه ی مهم پولس به غلاطیان یا همان گالاتیان گوشه ای از این اختلافات جدّی که نطفه ی مسیحیت امروزی است نمایان شده است. پولس تفسیر جدیدی از پیام عیسی مسیح ارائه کرد که بر اساس آن عیسی پیامبر بنی اسرائیل نبود بلکه پیامبر همه ی بشر بود و آمده بود تا عهد قدیم یا همان تورات را نقض کرده و پیمانی جدید با همه ی بشر برای سعادت ببندد. پیمانی که دیگر بر اساس آن لازم نبود افراد با رعایت شریعت یهود به سعادت برسند بلکه اینبار دیگر پیامبری در کار نیست تا رعایت دستوراتش فدیه گناهان شود بکه خود خدا خودش را فدیه گناهان معتقدین خود کرد😐
⛔اندیشه ی فدیه مسیحی که به نوعی تکیه بر اندیشه ابطال جزاء به واسطه ی فدیه و اعتقاد به آن است ربطی به اندیشه ی شفاعت اسلامی هم ندارد. قرآن کریم اساسا یکی از شافعان روز جزا را همین عیسی علیه السلام معرفی میکند.
👈دیگر شرط سعادت تنها یک چیز است. آن هم ایمان به مسیح و محبّت به او! اگر کسی اینچنین به مسیح ایمان پیدا کند اهل نجات است و الا هیچ نجاتی برای او قابل تصور نیست! این همان عهد جدید و پیام انجیل است. آن تورات و کتب انبیاء پیشین عهد قدیم بود. مختص بنی اسرائیل بود.
👈در عهد قدیم الفاظ خدا نازل شد و در عهد جدید خود خدا فرزندش را نازل کرد! جنبه ای از الوهیت مجسم شد و خود خدا به صورت بشر ظاهر شد و در انسانی به نام عیسی حلول کرد! خداوند با این کار سعادت را برای محبین خود ارزان کرد!
👈فقط باید با جان و دل معتقد به چنین خدایی باشید تا از عهد جدید او با بشر بهره ببرید! لغت یونانی انجیل به معنای مژده و بشارت در واقع اشاره به همین فرا رسیدن ملکوت آسمان و عهد جدید است. همانطور که لغت عبرانی تورات به معنای شریعت است.
✋اینها اصلا در مقام مجاز گویی نیستند. به دنبال تیمن و تبرک و تشریف نیستند. وقتی میگویند عیسی پسر خداست و عیسی خود خداست واقعا میگویند. گمان نکنیم اینها تعابیر مجازی است و از آن معنای حقّی را قصد کرده اند! اصلا دعوا دقیقا در همین است. البته در تقریر آن اختلاف دارند. برخی میگویند عیسی حقیقتا پسر خداست و برخی مانند یعقوبیان میگوید خدا انقلاب یافته و بهشکل گوشت و خون در آمده و نسطوریان هم معتقدند مراد اشراق نور بر جسمی شفاف همچون بلور است😐 شیطان را ببین که چه کرد؟! به تعبیر عجیب قرآنی با وجود وضوح حقیقت: انظر أنّی یؤفکون!
✅رسما کافر شدند: لقد کفر الذین قالوا إن الله ثالث ثلاثه! رسما دین الهی را به کفر الهی تبدیل کردند! همین است که فلاسفه ی بزرگ آن زمان مانند افلوطین و فرفوریوس و ثامسطیوس و... مسیحیت پولسی را نپذیرفتند! آن راتناقضی آشکار یافتند برخلاف امثال فارابی و ابن سیناها که آنطور شیفته ی اسلام شدند. همین است که کلیسا اینقدر از فلسفه بدش می آمد و پولس در رسائلش اینقدر فلسفه را کوبیده است!
👈پولس حکم به الغاء شریعت یهود نموده و رعایت احکام آن را مانند احکام مأکولات و مشروبات و مانند آن برای دیگران لغو دانست و در ادامه ضمن الغاء دستور دینی ختنه که رمز ورود به شریعت موسی و عهد ابراهیمی بود تفسیر خود از مسیحیت را ارائه کرد. مسیحیان را باید پولسیان نامید! جالب است بدانیم خود او تصریح میکند که برخی حواریون و برنابا مخالف آنند!😕
👈پولس صریحا ادّعا میکند که در مکاشفه ای عیسی بر او ظاهر شده و انجیلی خاص به او داده که همه باید به آن ایمان بیاورند! انجیل من را هر کسی رد کند شیاد و ریاکار است چون من به آن یقین دارم! حتی اگر خود من یا ملائکه چیز دیگری بعدا بگویند خلاف انجیل من قطعا کذاب اند!😮
👈از رسائل پولس روشن میشود در این زمان یک انجیل مکتوب دیگر هم موجود بوده که پولس در برخی رساله هایش از آن انتقاد میکند و نشان میدهد که برخلاف اعتقادات پولس بوده است. گویا بر اساس قرائن همان انجیل برنابا بوده است. البته مرادم لزوما انجیل برنابای موجود نیست.
👈شدّت تبلیغ پولس باعث شد که قرائت او از مسیحیت شایع شده و فراگیر شود. مسیحیت پولسی یک خوانش خاصی از مسیح است و قرائتهای دیگری از مسیحیت نیز از همان ابتدا وجود داشت.
⬇⬇⬇
🔹بعد از حداقل ۳۰ سال از جریان صلیب انجیلهای دیگری از میراث شفاهی موجود بین شاگردان حواریون جمع آوری شده و توسّط برخی نگارش شد! مسیحیان در اعصار بعدی اختلاف کردند که آیا اینها مضامینشان فقط حق است یا الفاظشان نیز همانطور که ارتدوکسها قائلند هم وحیانی است.
👈بین این انجیلها اختلافهایی هم دیده میشد؛ اختلافات بارزی در نحوه ی روایت زندگی مسیح و نکات مورد اشاره در آن! اگر فرضا تنها اصل پیام و نه الفاظش حاصل تأیید روح القدس است پس این اختلافات چیست؟!
👈معمولا در پاسخ میگویند خدا انجیل را بر این مؤلفین املاء نکرده بلکه هر کدام از اینها انسان بوده اند و سبک نگارش و نگاه مخصوص خود را داشته اند و تنها چیزی که رخ داده آن است که خداوند متعال ایشان را برای بیان پیام الهی با شیوه های خاص خودشان توفیق داده است! دیگر این را نگویند چه بگویند؟!
👈خب اگر چنین است پس اساسا انجیل کتاب آسمانی نیست! میگویند نه! اینطور بگویید که عیسی وجودش وحی الهی بود. اینبار به جای وحی ملفوظ وحی متجسد آمد! مسیح در زندگی و شخص خودش خدا را منکشف کرد و سپس نویسندگان این انجیلها تجربه ی خودشان از عیسی را در قالب این انجیلها با توفیق الهی بیان کردند. پس خدا ذات خود را وحی کرد و انجیلها این وحی ذاتی را آشکار و تفسیر کردند! سبحان الله! این همان است که قرآن کریم میفرماید: انتهوا خیرا لکم! بس کنید این خزعبلات فطرت گریز را!
📖«يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»
🔹به مرور توسّط رؤسای کلیسا با محوریّت یافتن قرائت پولسی از مسیحیت برخی انجیلها مطرح شده و برخی نیز ممنوع اعلام شدند. تا آنکه مخصوصا در قرن چهارم میلادی با ظهور مترجم بزرگ مسیحی که سالگرد وفات را امروزه روز جهانی ترجمه اعلام نموده اند به نام ژروم قدّیس عهد قدیم و جدید به زبان لاتین ترجمه شد. یک تحوّل بزرگ تاریخی بود. انجیلها به لغت یونانی نوشته شده بود و وی عهد قدیم را از عبری به لاتین برگردانده و از بین انجیلها نیز همانطور که در مقدمه ی اثر مشهورش نوشته تنها ۴ مورد را که تشخیص داده بود ادبیاتشان به یکدیگر نزدیکتر است انتخاب کرد که همان انجیلهای اربعه معروف است. اثر معروف او وولگات نام دارد که متن رسمی کلیسای کاتولیک رومی است.
👈در واقع در قرون وسطی عملا وولگات به زبان لاتین متن دینی اصلی مسیحیت بود. اختلاف نسخه هایی در آن وجود داشت. از همینجاست که میخ نهایی بر حصر انجیلها را در این ۴ انجیل موجود متوجّه میشویم. چیزی شبیه انحصار مذاهب فقهی اهل سنت در اربعه است.
👈در همان زمان بود که در مجمع روحانی کارتاژ در سال ۳۹۷ میلادی همه ی انجیلهای غیر از این چهار انجیل کنار گذاشته شد.
✋البته حرفهای دیگری نیز در مورد این عدد چهار بیان کرده اند. مثلا قدیس ایرنائوس در اواخر قرن دوم در سخنی گفته همانطور که بادهای اصلی چهارند و کرّوبیان نیز چهار صورت دارند و خداوند چهار عهد با انسان بسته پس انجیلها هم چهارتا هستند!😐
👈در بین این چهار انجیل ادبیات انجیل یوحنّا و نحوه بیان مطالب تفاوتی آشکار با سه انجیل دیگر دارد ولی با این حال آن را هم انتخاب کرده است. از همینجاست که گاهی گفته میشود که احتمالا منبع این سه انجیل انجیل قدیمیتری بوده که به ما نرسیده است.
👈شاید سرّش تأکید خاص انجیل یوحنّا بر فوق بشری بودن مسیح و قرابت زیاد آن با قرائت پولسی باشد. در بین آن سه انجیل دیگر نیز انجیل متّی سیره و سخنان عیسی مسیح را عمدتا با تأکید بر پیشگویی های عهد عتیق آورده و انجیل مرقس که قدیمی ترین انجیل است که احتمالا ۳۰ سال بعد از جریان صلیب نوشته شده از همه مختصرتر است و انجیل لوقا نیز سیره و سخنان را با جزئیات بیشتری نقل کرده است.
👈متّی و لوقا از ادبیات گفت و گو زیاد استفاده کرده اند ولی در انجیل مرقس چنین نوع روش بیانی وجود ندارد. بلکه متّی و لوقا طوری جریان عیسی را روایت میکنند که گویا میخواهند بگویند مسیحیت در واقع ادامه ی یهودیت است نه دینی تازه!
👈اختلاف بین این چهار انجیل هم کم نبوده است. حتی در استناد این انجیلها به مؤلفینشان هم چندان دلیل قطعی در دست نیست.
✔️همچنین برای زدودن این اختلافات و ارائه ی یک انجیل واحد از این چهار انجیل برجسته تر تلاشهایی انجام شد. به این دست انجیلها نیز انجیلهای همساز یا «دیاتِسّارون» به معنای چهار در یک میگویند که بر اساس انجیلهای چهارگانه سرگذشت واحدی از زندگی مسیح را بازسازی میکنند تا یک متن واحد و جامع را از انجیل به دست دهند.
⬇️⬇️⬇️⬇️
👈اوّلین انجیل همساز انجیل تاتیان اسقف سریانی در اواخر قرن دوم میلادی بود و پس از وی نیز بسیاری از این نوع انجیلها که در واقع نوعی منتاژ بین متنها بود نگاشته شد. اینها چون تابع سلیقه ی شخصی بودند خودشان اختلاف داشتند.
🔴با توجه به آنچه گذشت تاریخ انجیل در واقع چهار مرحله دارد. یکی زمان خود حضرت عیسی علیه السلام که واقعا گویا کتابی آسمانی و جدید به ایشان وحی شد که کسی از آن خبر ندارد.
👈مرحله ی دوّم تاریخ انجیل ظهور حداقل دو انجیل بلافاصله بعد از جریان صلیب است که یکی انجیل پولس است و دیگر انجیل ناشناخته که پولس از آن انتقاد میکند که احتمالا همان انجیل برنابا باشد.
👈مرحله ی سوّم زمانی است که انجیلهای متعددی نوشته شد مانند انجیل پطرس و انجیل فیلیپ و انجیل توماس و انجیل یهودای اسخریوطی و...
👈مرحله ی چهارم هم زمانی است که انجیلهای رسمی و مورد قبول در ۴ مورد خلاصه شده و همراه برخی اعمال رسولان و نامه های رسولان و کتاب مکاشفه یوحنّا به عنوان عهد جدید به لاتین ترجمه شده و شایع گشت.
✋سخن گفتن در مورد انجیل برنابا که اخیرا پیدا شده و مباحث بسیاری را برانگیخته مجال دیگری میطلبد. بالکل روش دیگری در بیان مطالب داشته و حجم بیشتری داشته و در محتوا نیز بسیار متفاوت است. یکی از کتب بسیار شگفت انگیز تاریخ مسیحیت است که باید جداگانه از آن بحث نمود.
⚪️در هر حال ورای هر نقدی انصافا مسیحیت با قرائت پولسی آن فطرت پسند نیست. خیلی از فضای ادیان ابراهیمی به دور افتاده است! اندیشه ی توحید ناب در آن گم شده است. حال و هوای انحرافی آشکاری گرفته است. برخلاف مسیحیت با قرائت و روایت قرآنی آن که کاملا امری معقول و قابل درک است: إنّ هذا لهو القصص الحق!
👈مرور این وقایع و اختلافات تاریخی تازه انسان را با حقیقت «إنّا نحن نزّلنا الذکر و إنّا له لحافظون» آشنا میکند. تازه میفهمیم تواتر قرآن کریم یعنی چه؟! تازه میفهمیم مهیمن بودن تاریخی قرآن کریم چیست. تازه میفهمیم قرآن کریم اگر نبود توان درک تاریخ واقعی را نداشتیم. قصص حق و روایت صحیح را باید از قرآن کریم بیاموزیم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۲)
«بحث با یک گیاه خوار»!
🔹شبهای ماه مبارک رمضان برای نماز به خوابگاه دانشجویی میروم. بعد از نماز در اتاقهایشان افطار میکنیم و به شکل دوستانه حرف میزنیم. خیلی خطورات فراوانی می آید که فرصت پرداختن به آن را ندارم. امشب به یکی از دانشجویان گفتم شما خیلی لاغر هستید. مراقب باشید غذای دانشگاه و عادات غذاییتان باعث آن نشود که صحت مزاجتان را از دست بدهید
👈این بدن مثل الاغ است. یک ماشین است. خدا یک ماشین صفر کیلومتر به شما داده! بعدا که به استهلاک بیافتد دیگر تازه میفهمید چه چیزی را از دست دادید. طوری با آن رفتار کنید تا ۶۰ سالگی ان شاء الله سر حال باشد. خیلی باید از آن کار بکشید
👈بعد گفتم هفته ای یکبار اگر توانستی برو کبابی! دوستانش گفتند ایشان اصلا گوشت نمیخورد! گیاه خوار است! پرسیدم چرا نمیخوری؟! گفت آخر چرا باید حیوانات را برای خوردن ما بکشند؟!
✋لحن ایشان طوری بود که گویا گوشت نخوردنش را امتیازی میدانست و به نوعی دیگران را متّهم میکرد! داستان این نیست که از گوشت بدش می آید بلکه برای این کارش نظریه دارد! اینجا دیگر باید وارد بحث میشدم.
👈به آنها گفتم به نظرتان پاسخ این دوستمان چیست؟! گفتند خب خدا گفته اشکال ندارد! از این حرفها! گفتم حالا اینها همه درست است ولی اشکال ایشان یک اشکال پیشینی است. نمیخواهم از موضع دینی فعلا به آن پاسخ دهم.
👈ایشان در واقع اشکالش نوعی اشکال اخلاقی است. میخواهند در خوردن گوشت حیوانات یک حیثیت قبح عقلی اخلاقی را اثبات کنند که اساسا مقدّم بر این نوع پاسخ هاست. بعد شروع کردم شقوق بحث را مطرح کردن.
⚪گفتم گوشت نخوردن شما دقیقا ریشه اش چیست؟ آیا چون حیوان زنده است و بعد آن را میکشند نمیخوری؟! اگر چنین است خب اگر فرضا گوسفندی به مرگ طبیعی بمیرد حاضری از گوشتش بخوری؟! کاری به ذبح شرعی هم فعلا ندارم. گفت نه باز هم نمیخورم! گفتم پس به خاطر کشتن حیوان نیست! ببینیم ریشه اش چیست!
👈گفتم حالا این گیاهانی که میخوری قبول داری حیات دارند و زنده هستند؟! گفت بله! گفتم چطور حاضری گیاهان را خودت یا دیگران بچینند و به نوعی بکشند و تو آن را با کمال میل میخوری ولی حاضر نیستی گوشت یک حیوانی که فرض کنیم به مرگ طبیعی مرده را بخوری؟!
👈گفت خب مجبورم! گفتم واقعا اینجا چه اجباری هست؟! یک تناقض در آن منطقی که ادّعا میکنی پیش می آید. چیزی نگفت.
✋ورای اینکه امارات اجبار هم در سیمای این گیاه خواران دیده نمیشود. زیرا احتمالا منطقشان آنها را ملزم به آن میکند که به قدر ضرورتی که با آن نمیرند اکتفا کنند ولی شما که عاشقانه و مشتاقانه گیاه میخورید! اصلا ناراحتی در چهره تان دیده نمیشود. تازه بسیاری از امور هست که از بدن حیوانات به دست می آید. آیا واقعا از همه ی اینها پرهیز میشود کرد؟!
🔹باز گفتم آیا فقط گوشت را نمیخوری یا مشتقات گوشتی را هم نمیخوری؟! دیدم گوشت را اصلا نمیخورد ولی مشتقاتش را گاهی میخورد. گفتم مثلا چلوکباب میخوری؟! گفت بله دوست دارم ولی اگر یادم بیاید که حیوان را کشته اند دیگر نمیخورم!
👈گفتم خب همینجا را بگذار باز کنیم! اینکه کباب را میخوری ولی اگر یادت بیاید دیگر نمیخوری یک چیز را نشان میدهد! آن هم این است که واقعا این اندیشه ی تو بی تأثیر نیست. ولی یک پرسشی را مطرح میکنم. آیا اگر همان گوشت را به شما نگویند و طوری که نفهمید بخورید مشکلی دارید؟! گفت نه!
👈گفتم اگر چنین است پس از آنهایی نیستید که مشکل جسمی دارند! آخر یکی از دوستانم میگفت پیاز دوست ندارد و اگر حتّی نادانسته بخورد حالش به هم میخورد! این نشان میدهد واقعا دوست نداشتن شما از این نوع نیست. پس از کدام نوع است؟!
👈گفتم حالا بگذار اینطور بپرسم! اگر فرضا این شبهه را نداشتی گوشت را میخوردی؟! گفت: نه باز هم نمیخوردم! گفتم اگر نادانسته میخوردی و متوجه هم نمیشدی مشکل بدنی پیدا نمیکردی! گفت نه!
🔹گفتم پس معلوم شد ریشه ی گیاه خواری تو چیست؟! این است که اساسا از کودکی به هر علّتی که شاید باید روان کاوی کنیم تا مشخص شود گوشت را دوست نداشته ای! این دوست نداشتن هم به خاطر مشکل جسمانی نبوده بلکه مانند این است که برخی بادمجان دوست ندارند و برخی پیاز و برخی ... بسیاری هم بعدا از این عادتشان دست میکشند.
👈اگر چنین است پس در واقع تو گیاه خوار مصطلح نیستی! گیاه خوار مصطلح کسی است که به خاطر نوعی بینش ذهنی دست از گوشت خواری کشیده! ولی تو در واقع گوشت نخوردنت معلول فلسفه گیاه خواری نیست بلکه میل پیشینت به گوشت نخوردن از کودکی به شکل کلامی و نه فلسفی باعث تولید فلسفه ی گیاه خواری شده است.
👈در واقع تو میل قبلی ات را با شبهه اخلاقی گوشت خواری صورت بندی کرده ای و ما را الّاف خودت کردی. تو در واقع متکلّم امیال خودت شده ای نه اینکه گرایشاتت ناشی از نوعی تفلسف باشد.
👈گفتم ممکن است اشکال کنی پس چرا وقتی کباب میخورم و یادم می آید رهایش میکنم؟! پاسخ این است که طبع اوّلی شما چون مشکل جسمانی با گوشت ندارید گوشت خواری است و طبع ثانوی شما به دلیل عاملی که نمیدانم چیست ضدّ گوشت خواری شده است ولی چون به نوعی ثانوی است گویا قابل درمان است و شما یک طبع ثالث اجمالی هم پیدا کرده اید و آن هم طبع اجمالی است که در اثر تلقین فلسفه ی گیاه خواری کسب کرده اید!
👈همین طبع سوّم است که البته هنوز در شما راسخ نشده که نیازمند فکر و رویّه است لذا کباب را میخورید ولی اگر یادتان بیاید نمی خورید! ولی فریب آن را نخورید! گوشت نخوردن شما معلول طبع ثانوی شماست نه این طبع ثالث شما! طبع ثانوی شما هم یک بیماری و یک عیب است که قابل درمان است.
😄مسأله وقتی رسواتر شد که متوجّه شدم نوعی گوشت خاص را که از نمیدانم بلغارستان آمده میخورد! میگوید آن فرق دارد!!!
✅خلاصه از این صحبتها کردیم و نیّتم هم این بود که ایشان گوشت نخوردن خودش را یک امتیاز و یک فرهیختگی نداند! آن را یک نوع عیب برای خودش تلقّی کند! نفسش او را با شبهات اخلاقی فریب ندهد!
👈گفتم حکایت تو میدانی حکایت کیست؟! حکایت همان شخصی است که در خیابان برعکس رانندگی میکرد و بعد میگفت چرا امروز همه مردم دیوانه شده اند؟! همه بر عکس رانندگی میکنند! حاضر شد در عقل هزاران هزار انسان سالم شک کند ولی یک لحظه در رفتار خودش شک نکند!
👈آخر تو فکر کرده ای بین این صدها هزار انسانی که الآن در این شهر هست فقط شما چند نفر از ظلمی که به حیوانات میرود ناراحت میشوید؟! بقیه همه ظالم و بی شعور هستند؟!
🔹حالا گیریم که ما انسانهای گوشت خوار از روی خودخواهی به فکر و عاطفه عمل نمیکنیم و واقعا کارمان باید تقبیح شود. ولی یک پرسش طبیعی میتوان داشت! اگر قرار بود ما گوشت نخوریم پس چرا نوع وجودی ما طوری آفریده شده که نیاز به گوشت دارد؟! آیا میتوان واقعا این نیاز را با گیاهان برطرف کرد؟! اگر بشود آیا به هزینه هایش می ارزد؟! زندگی واقعا مختل نمیشود؟! این میل طبیعی انسان به خوردن گوشت باطل آفریده شده یا در نظام تکامل داروینی یک نقیصه است؟!
👈حالا از انسان بگذریم! آیا این حیوانات گوشت خوار مثل شیر و پلنگ و... واقعا ظالم هستند؟! واقعا کار غیر اخلاقی میکنند یا اینجا چون طبیعی رفتار میکنند اشکالی ندارد؟! این طبیعتی که اشکال را برطرف میکند آیا در انسان هم وجود ندارد؟! آیا آفرینش یا نظام تکامل که رزق و غذای گوشت خواران را در آن قرار داده نقص و عیبی ذاتی دارد؟!
👈مقداری نگریستن به خلقت یا طبیعت هم کاملا نشان میدهد که گوشت خواری به خودی خود یک امر کاملا طبیعی است. در ویژگی نوعی آنها نهاده شده! شیری که گورخری را میدرد و میخورد را کسی تقبیح نمیکند و همچنین گورخری که گیاهان را میخورد و ... . اصلا گویا برای همین نوع حیات و ممات طراحی شده اند.
👈از زاویه ی دیگر میشود این پرسش را مطرح کرد! آیا میشود گفت برخی موجودات در یک نظام خاصی برای استفاده و مسخر شدن برخی دیگر طراحی شده اند یا اینکه قرار است هیچ موجودی کاری به موجود دیگر نداشته باشد! همه به مرگ طبیعی بمیرند و مورد استفاده ی چیز دیگری قرار نگیرند!
👈قطعا مورد اول صحیح است. کمال و غایت سبزی های خوردنی در آن است که توسط حیواناتی که به آنها نیاز دارند خورده شود و غایت عادی برخی حیوانات هم این است که غذای حیوانات دیگر شود و در مورد انسان نیز هم گوشتخواری و هم گیاه خواری تعبیه شده لذا دندانهای مناسب و میل مناسب و توان مناسب و معده ی مناسب هر دو را دارد!
⚪حالا از اینها بگذریم. این نوع گیاه خواری که روشن است در فضای دینی معنایی ندارد. اگر بخواهیم در فضای غیر دینی این حرف را مطرح کنیم قاعدتا باید در این قالب آن را صورت بندی کنیم که چون میخواهی خودخواه نباشی چنین میکنی! چون خوردن گوشت به معنای نوعی خودخواهی است که حاضر شده ای برای لذّت خودت به جانداران دیگر زجر و درد بدهی!
👈خب منطق جالبی است. به نوعی تکیه بر مبارزه با نفس دارد! مبارزه با انانیّت دارد! ولی میدانی ادعای بزرگی میکنی؟! میدانی این منطق خیلی تبعات دارد؟!
👈اگر واقعا توانستی این منطق را در این موضوعات دقیق هم تطبیق بدهی لازمه اش آن است که در مورد انسانهای دیگر که اشرف مخلوقات هستند ذرّه ای ظلم و درد به آنها وارد نکنی! غیبت نکنی! تهمت نزنی! روز و شب برای رفع حوائجشان و کاستن از رنجهایشان تلاش کنی! و... ! از این سیاست کثیف جهانی که باعث این همه درد و رنج به بشر شده بیزار بوده و یک مبارز سیاسی برای نجات مستضعفین باشی و ...
✋این گیاه خواران واقعا اینقدر در همین منطق خودشان به این وارستگی رسیده اند؟! یا دارند ادا در می آورند! ادای اخلاقی است!
⛔نکند شما هم از روی انانیّت و میل به تمایز و اموری اینچنینی است که تافته ی جدا بافته میخواهید باشید! نکند برخیتان میخواهید پز بدهید و کلاس دارد! برخی هایتان هم از روی ضعف تعقل و جهل اینطورید! اصلا میدانید انانیت چیست؟! نفسانیّت چیست؟!
👈انانیت و نفسانیت مخفی در این بحث هم وقتی آشکار میشود که وقتی با استدلال محکوم میشوی باز هم میگویی من باز هم نمیخورم! گوشت خواری بد است! این معمولا یعنی تکبر بر حقیقت و منطق! یعنی نوعی استبداد و انانیت!
👈بحث خیلی پر دامنه است. هدفم این بود دیگر ایشان به گیاه خوار بودن افتخار نکند! بلکه آن را یک بیماری و عیب در خودش ببینید. به ایشان گفتم شما حقیقت طلب باش! مثل مرد بگو من عیب دارم! بعدا هم که خواستی خواستگاری بروی حتما به آنها بگو چه موجودی هستی! چون ممکن است مشکل پیدا کنی!
👈رفقا این مطلب مهمی است. باز در جمعشان گفتم واقعا این گناهانی که با نوعی تبختر از آن برخی یاد میکنند چیست؟! آیا این افتخاری دارد که حیوان نفس را جلویش را باز بگذارید که هر چه خواست بخورد و بنوشد و اعمال شهوت کند؟! این خجالت دارد نه افتخار! اگر چیزی افتخار دارد پرهیز و تقوا و امساک است. والا رها کردن نفس و سوار شدنش بر انسان که افتخار ندارد! این را دیگر نشد زیاد باز کنیم. ولی این هم بحث خوبی است.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۳)
«درنگی مبارک میان سه چایی»
🔹شب قدر است. چایی ریختم و به اتاقم آوردم؛ دیدم داغ داغ است. شروع کردم تلاوت سوره مبارکه عنکبوت، روم و دخان و ثوابش را به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هدیه کردم. وقتی تمام شد دیدم دقیقا وقت خوردن چایی است. گرمای مطلوب را دارد.
🔸دوباره رفتم چایی ریختم و دیدم داغ داغ است. نیت کردم نماز جعفر طیار بخوانم و ثوابش را به حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها هدیه کردم. نماز تمام شد و تسبیحاتش را خواندم و در کمال تعجب دیدم چایی گرم و دقیقا موقع نوشیدنش است.
🔹رفتم یک لیوان چایی دیگر ریختم و داغ داغ بود. اینبار شروع به خواندن زیارت جامعه کبیره خطاب به ولیّ عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف کردم. وقتی تمام شد دیدم دقیقا موقع نوشیدنش رسیده!
👈با خودم گفت ای دل غافل! عمرت به تباهی رفت! ببین چقدر هر روز چایی میخوردی! اصلا میدانستی همین فاصله رسیدن زمان نوشیدنش چقدر کارها میشد کرد! اینقدر هم همت نداشتی؟!
👈گاهی کمّی کردن امور برای رام کردن واهمه و تنبلی ها خوب است. یک نماز حضرت جعفر اندازه ی فرصت خنکتر شدن چایی داغ است! چرا اینقدر اینها را برایمان بزرگ کرده اند!
👈باور کنیم به راحتی میشود هر روز این اعمال را با حال و بدون سختی انجام داد. گاهی میشود نفس را با این مقیاسهای محسوس قانع کرد!
👈بابا لااقل شب قدر یا جمعه یا در زیارات اندازه ی ۲ تا چایی خوردن نمیتوانی نماز جعفر و زیارت جامعه بخوانی؟! از خودت خجالت نمیکشی؟! برای ابدیتت به اینها نیاز نداری؟!
👈با خود گفتم افسوس که چه زمانهایی از دستمان رفت! زمانی که چقدر گرانبها میتوانست باشد!
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۴)
«ضرورت ورود به فضای تفکّر سیاسی»
«السياسة الفنية اليوم تدق كل باب و تدب كل جحر و ثقب»
🔹با برخی دانشجویان صحبت میکردم. خوابگاهشان نسبتا بزرگ و پر از دانشجوی جوان و نوعا مجرّد است! معمولا در جمعشان بحث از دخانیات و مخدّرات و مشروبات الکلی و مفاسد جنسی داغ است. گفتم میدانید مسأله چیست؟! شما فکر میکنید به شما سخت میگیرند؟! باید آزادی باشد؟!
✋اتّفاقا راحتترین کار و بهترین کار برای حکومتهای دنیایی این است که اینها را برای شماها آزاد کنند. اصلا شما را اجمالا مجبور به اینها کنند؟ شما را مشغول کند!
🔸ولی این نظام پاک این خیانت بزرگ را در حقّ شما نمیکند! خوبی این دین پاک و این نظام نورانی را بدی نبینید! مقداری عمیق باشید. به قول مرحوم علامه طباطبایی در جلد دوّم المیزان:
📖«لو لم يكن لهذه المحجة البيضاء و الشريعة الغراء إلا البناء على العقل و المنع عما يفسده من اتباع الهوى لكفاها فخرا»
👈قشر شما دانشجویان جوان در همه جای جهان یکی از چالشهای سیاستمداران است. چالش آنهایی که به قدرت چسبیده اند و حسابی حواسشان جمع است کسی به مقامها و اعتباراتشان چشم بد نداشته باشد! آنهایی که میخواهند شماها در خدمت اهداف آنها و برده ی انتخابهای آنان باشید.
👈مهمترین قشری که از آن میترسند قشر جوان است. جوانانی که به دلیل شرایط سنّی خود آینده را برای خود میدانند و نیروی جسمانی و روحی و انگیزگی کافی را برای هر گونه تغییر دارند. فطرتهای نسبتا بیدارتری که بوی بد ظلم و ریا و تبعیض بیشتر آزارشان میدهد.
⬇
🔹اگر قشر جوان با آن نیروی متراکم و فطرت بیدار متوجّه امور سیاسی شود خطری بزرگ برای سیاستمداران است. شغلشان را به خاطر می اندازد! شمایید که به قول امام صادق علیه السلام أسرع الی کلّ خیر هستید! از شماها میترسند!
💭اصلا اینگونه به این مسأله نگاه کرده اید؟!
👈اگر چنین است به نظرتان برنامه ی جهانی این طبقه ی حاکم سیاست جهان برای مدیریت این خطر بزرگ چه میتواند باشد؟! آیا باید شما را بگیرند و زندانی کنند و بکشند و... ؟! نخیر!
👈اساس برنامه ی آنها این است که شما را مشغول خودشان کنند! مشغول شهوات! که مهمترینش در این سنین شهوات جنسی و نمیدانم مشروبات و مخدّرات است. این قشر را آفت زده کنند! اراده هایشان را بشکنند!
✅این شهوات آزاد در واقع زندان و سیاهچالهای سیاستمداران برای قشر جوان است. غل و زنجیر و ابزار مدیریت جوانان است.
👈البته این فقط یکی از نقشه های اینهاست. برای هر جایی نشسته اند فکر کرده اند و نقشه کشیده اند! اصلا این همه رشته های دانشگاهی برای چیست؟! آیا به نظرتان بیشتر اینها به درد دانش میخورند؟! اینها باید بروند دنبال صنعت و کار و اشتغالات دیگر!
👈این هم به نظرم نوعی سیاست برای مهار آسیبهای ناشی از بیکاری قشر جوان و توجّهشان به مقوله های سیاسی است. اصلا به این رشته هایی که میخوانید هم خوش بین نباشید!
👈چرا مثلا بسیاری از شما باید فلسفه غرب بخوانید و نمیدانم فلسفه دین و ... . فکر کرده اید واقعا جامعه ی ما فعلا به اینها اینقدر وسیع نیاز دارد؟! چرا اینقدر علوم انسانی میخوانند؟!
🔸«بینش سیاسی»🔸
حالا بحثمان طولانی بود؛ عرض کردم یکی از اموری که آدمی را در این دنیای تاریک امروزی مقداری ژرف نگرتر و در ادامه واکسینه تر میکند داشتن تفکّرات سیاسی است. دنیای امروزی ما دنیایی است که بیش از هر زمانی با طرق گوناگون بشریت مورد تاخت و تاز سیاسیون است! حتی در اموراتی که آن را انتخاب خودشان میدانند! آزادی خودشان میدانند! اگر چنین است برای جوان ما امروزه لازم است
با مقوله ی قدرت آشنا باشد.
👈عمق این مطلب را درک کند که چطور هر چیزی از آن بوی قدرت به مشام میرسد موضوع علم سیاست بوده و از قبل در مورد آن عدّه ای فکر کرده و مهارش کرده اند. آیا ما وارد این نوع نگاه به اموراتمان شده ایم! سیاست به تعبیری نگریستن به پدیده ها از منظر قدرت و مدیریت آن است.
👈یکی از دلایل مهمی که نظام اسلامی ما توانسته اینگونه در برابر ابرقدرتهای عالم ایستادگی کند تکیه بر همین بینش سیاسی نسبی توده ی مردم است. خیلی مقاومت ایرانیان را بالا برده است.
👈به محض اینکه حقیقت عالم سیاست بشری را درک کنیم در همان ابتدا یک دفعه بسیاری از مغالطات و تاریکی های آن برایمان روشن میشود. مثلا روز برایمان روشن و بدیهی میشود که این ترویج شهوت گرایی بین جوانان و تأیید آن توسّط سیاست جهانی یقینا یک توطئه سیاسی است.
⛔ساده اندیشان فکر میکنند اینها توهّم توطئه است. البته قطعا مرادم حرفهای عجیب و غریب نیست. مرادم ورود به فضای تفکّر سیاسی است. اصلا تویی که میگویی توهّم توطئه است وارد باغ تفکّر سیاسی شده ای؟!
⚪اگر شخصی به چنین درکی از سیاست نرسد به اصطلاح بنده «بینش سیاسی» هنوز پیدا نکرده! افرادی که بینش سیاسی ندارند اساسا باید بدانند بسیاری از امور را هنوز نفهمیده اند! وقتی انسان بینش سیاسی پیدا کرد تازه پاکان عرصه ی سیاست را میتواند بشناسد. فرق سیاست نوری را با سیاست دنیایی میفهمد. متوجّهه میشود برخی واقعا در عالم سیاست یک پارچه نورند! اینها را آنها بهتر تشخیص میدهند تا ماها!
👈دیدم مرحوم علامه طباطبایی آن بزرگ مرد وادی اندیشه نیز در جلد سوّم المیزان در موضعی همین دیدگاه را داشته امر را به گونه ای گوشزد نموده اند که امروزه سیاست بسیار صناعت دقیق و پیچیده ای شده که بر سر هر ریز و درشت امورات جوامع سایه انداخته و بدون لحاظ تصمیمات سیاسی پنهان نمیتوان تحلیل درستی از وقایع داشت. ایشان در مورد نهضتهای انحرافی دینی نوظهور این مطلب را بیان نموده اند:
📖«و أما النهضات الدينية التي عمت الدنيا أخيرا فليست إلا ملاعب سياسية يلعب بها رجال السياسة للتوسل بها إلى غاياتهم و أمانيهم فالسياسة الفنية اليوم تدق كل باب و تدب كل جحر و ثقب»
👈آری یکی از ضرورتها برای نسل جوان و برای ترویج حقیقت بالا بردن بینش سیاسی آنان است. وقتی وارد فضای تفکّر سیاسی شدیم متوجّه میشویم بسیاری از امورات پیرامونمان اصلا عادی نیست. اینها حاصل یک سری انتخابهای رجال سیاست و قدرت است. نوعی تحمیل است.
👈حالا یا تحمیل در دانشگاه شما یا یک سیاست شهری یا کشوری یا جهانی! الآن مخصوصا در زمان ما با رواج ارتباطات و گسترش فضای سایبر به شدّت جوانان ما و مردم ما مورد هجوم مقوله های سیاست جهانی قرار گرفته اند.
⬇⬇
👈به این دوستان عرض کردم من نمیدانم چه خوابهای پریشانی اینها برای بشر دیده اند! ولی چند سالی است به شدّت روی موضوع همجنس گرایی دست گذاشته اند! واقعا تعجّب آور است. مثل روز روشن است که یک تصمیم سیاسی است که میخواهند آن را بر بشر تحمیل کنند.
👈دیدم تأیید کردند. یکیشان میگفت در فیلمهایی که دیده برایش جالب بوده که در جاهای بی موردی که ربطی به روند فیلم هم ندارد یک دفعه نوعی صحنه ی همجنسگرایی را فیلمنامه نویس گنجانده!
👈طبیعی نیست. تهدیدی بسیار بنیانی برای نهاد خانواده و اخلاق جنسی پیرامون آن است. نقطه ی مقابل چنین تبلیغ شومی تلاش ما برای تبلیغ فرزند آوری و تعدد فرزند است. بنده مدام به اینها میگفتم ان شاء الله ازدواج کردید هدف را بگذارید روی ۵ یا ۶ فرزند! اصلا تصوّر و تصدیق اجمالی اش هم به گونه ای افراد را از بسیاری از مفاسد واکسینه میکند!
👈حالا این تبلیغات همجنسگرایانه که در فیلمها و شبکه های مجازی فراوان شده شاید روی ما اثر نکند! ولی فکر میکنید قبحش را نمیشکند؟! فکر میکنید روی طبقه ی نوجوان به مرور اثر نمیکند؟! اینها لازم نیست لزوما روی ما اثر کند! ممکن است جامعه ی هدف خاصی را نشان کرده باشند.
🔹عرض کردم که مسأله ی گناهان جنسی و مانند آن همیشه تاریخ بوده است. چیز جدیدی نیست. همواره فسق و فجور بوده است. باب توبه هم باز است. کسی را نباید نا امید کرد! بلکه شاید خداوند متعال بر این نسل حاضر آنقدر سخت نگیرد زیرا هجوم فرهنگی بر آنها خیلی سنگینتر از قبل است.
👈ولی مسأله این است که اصلا موضوع تغییر کرده است. سابقا گناهان جنسی و مانند آن نوعی گناه فردی بود. ولی الآن اساسا نیّت شوم دستهای پنهان سیاست است. میخواهند آن را به بشر تحمیل کنند! او را به گناهان وادار کنند! میخواهند بشر را مجبور به فسق کنند.
👈مسأله اکنون این نیست که افرادی گناه میکنند! مسأله این است که سیاستی پلید میخواهد مردم را مجبور به گناه کند! به شکل روشنی آنها را رسما وسوسه کند! تشویقشان کند! به راستی که اینها شیطان بزرگند!
👈شیطان امروزه مخصوصا با ابزار رسانه فضای سایبر اراده ی خودش را بدون تنش به افراد تحمیل میکند! همین است که رسانه امروزی شاید همان دجّال فضای دینی باشد. رسما حاکم آن شیطان است.
👈حالا به این خوابگاه شما کاری ندارم! شاید دخانیات و مشروبات الکلی و امور منافی عفّت هست! اگر کسی مبتلاست خدا کمکش کند! ولی مسأله در واقع این نیست که برخی دوستان شما اینگونه اند!
👈مسأله این است که میخواهند شما اینگونه شوید! میخواهند شما ضعیف بار بیایید. نتوانید حقیقت را تشخیص دهید و پایش بمانید! نظام حب و بغضتان را تغییر دهند. میخواهند مشغولتان کنند! مریضتان کنند. دیدم بحث را درک میکنند. از برق چشمانشان فهمیدم قبول کردند. احساس کردند واقعا موضوع اعمال نظر و اراده ی یک سیاست پلید هستند.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۵)
«مباحثه ای با جوانی که به هیچ چیزی اعتقاد نداشت!»
«انصاف است؟! لذّتش برای شما و شبهه اش برای ما؟!»
🔹در نمازخانه خوابگاه دانشجویی قبل افطار نماز جماعت خواندیم. اواسط نماز مغرب دیدم صدای فوتبال گذاشته شد. نماز که تمام شد چند لحظه میان دو نماز نکاتی گفتم و دیدم آن طرف تلویزیون هست و مسابقه ی فوتبال پخش است! گفتم بچه ها صدایش را کم کنید من همینطوری هم حواسم نیست چه میخوانم این که صدایش می آید که دیگر اصلا نمیفهمم چه میگویم!
🔸آنها هم احترام گذاشته و صدای تلویزیون را کم کردند. بعد از نماز دعوت کردند برای افطار به یکی از اتاق ها برویم. من رفتم طرف یک جوان شلوارکی که مشغول دیدن فوتبال بود و دراز کشیده بود. پشتش را گرفتم و مقداری بالای گردنش را ماساژ دادم و اسمش را پرسیدم و اینکه اهل کجاست. گفت تهران و گفتم کجا و گفت سعادت آباد گفتم پدرت چه میکند و...
👈گفتم من میخواهم امروز با ایشان افطارم را باز کنم یکی رفت چایی آورد و همانجا شروع کردم با این جوان حرف زدن!
✔کلّا در این جور جاها وقتی میروم اوّل اسم را میپرسم. سعی میکنم اسم کوچک را حتّی الامکان حفظ کنم. در روایات هم آمده از این چیزها بپرسید. تأثیر بسیار زیادی دارد. اصلا همینکه شما اسم شخص را میدانید گویا آن شخص دیگر در برابر شما رام میشود! دیگر دست به هر منکری نمیزند! برخورد عاقلانه تر و صمیمانه تری میکند. ارتباط سالمتری برقرار میشود. نکته ی مهمی است.
⬇
💡آن مقداری که از صحبتهایمان را یادم هست به ذهنم خطور کرد ثبت کنم.
🔹گفت راستش من به هیچ چیزی اعتقاد ندارم! اینها دیگر چیست؟! آخر یعنی چه امام زمان بیش از هزار سال عمر کرده؟! یعنی چه قرآن این همه تفسیر دارد؟! مگر دین نگفته لا اکراه فی الدّین؟! یعنی چه این همه مشکلاتی که به ما تحمیل کرده اند؟! خلاصه از این حرفها.
👈دیدم اجمالا اهل مطالعه است. یک جوان نسبتا مذهبی هم پیش بنده بود و مدام میخواست نقد کند و ناراحت میشد و من میگفتم دوست دارم بشنوم و اشاره میکردم چیزی نگو. سکوت میکردم و بعضا تشویق میکردم این حریت در بیان را.
👈وقتی حسابی خالی شد گفتم اینهایی که گفتی آیا پرسش است یا شبهه یا اشکال؟! پرسش یعنی میدانی پاسخی دارد و به شخصی مثل من حسن ظنّ داری که پاسخش را میدانم و حاضری بشنوی و بپذیری!
👈شبهه یعنی شک داری پاسخی دارد یا نه و چندان به من هم حسن ظنّی نداری و این حالت به نوعی آزارت میدهد. اشکال هم یعنی اینکه اصلا مطمئنی اینها پاسخی ندارد و اشکالاتی است که قطعا به دین وارد است.
👈همینطور عرض کردم برخی از حرفهایت در واقع نقد وجود متافیزیک و عالم غیب بود و برخی نقدی بر کلّیت دین و برخی دین اسلام و برخی مذهب تشیّع. من هم که نمیتوانم در یک جلسه در مورد همه ی آنها صحبت کنم. ولی یک چیز را به تو میگویم. آخر ادعای بزرگی میکنی!
🔻چون میگویی تحقیق و مطالعه کرده ای و به این حالت رسیدی میخواهم یک بشارتی به تو بدهم. اگر واقعا تحقیق کرده ای و به نتیجه ای نرسیدی بلکه به این نتیجه رسیدی که دین مشکل دارد آن دنیا جایت در بهشت است. خوشحال باش و خوشا به حالت! ولی اگر به اندازه ی کافی تحقیق نکرده ای و این حرفها را میزنی وای به حالت! امر دو تا بین دو حالت است: یا خوشا به حالت یا وای به حالت! به این برمیگردد که چقدر صادقانه و مجدّانه تحقیق کرده ای🔺
👈گفت خب این کتابها را خوانده ام دیگر! گفتم من الآن حدود ۱۷ سال است شاید روزی بیشتر از ۱۰ ساعت در این زمینه ها مطالعه میکنم. آیا تو هم اینگونه ای؟! گفت نه اصلا! گفتم حالا آن حالت صداقتی که در پی حقیقت داری به تو نمیگوید به جای اشکال لااقل شبهه یا سؤال داشته باشی و با هم بحث کنیم و از من بپرسی و احتمال جواب داشته باشی؟!
👈آیا احتمال نمیدهی من بیشتر از تو تلاش کرده ام. خلاصه دیدم قبول کرد که ذهنش را نبندد. گفتم از همه ی حرفهایت وقت نمیشود صحبت کنم. اگر خواستی بعدا بیا از بودایی ها بگیر تا سرخپوستها تا مباحث تفسیر و هرمنوتیک تا مباحث فلسفه دین و هر چیزی خواستی با هم صحبت کنیم.
👈فعلا از آن شبهه ی اوّلت شروع میکنم. اینکه چطور ممکن است امام زمان بیش از هزار سال عمر کرده باشد؟! گفتم میدانی تو در واقع داری نقطه ی قوّت مذهب ما را نقطه ی ضعف آن میکنی؟! گفت چطور؟
👈گفتم میدانی ما روایات زیادی از بیش از هزار سال پیش و قبل از غیبت داریم که در آن ائمه علیهم السلام مخصوصا امام صادق علیه السلام بیان کرده اند که امام غائب ما عمری طولانی دارد و اگر دیدید بیش از عمر نوح غیبت طول کشید نا امید نشوید؟!
👈میدانی اینها در کتابهایی وجود دارد که نسخه های هزار ساله اش بعضا پیدا میشود و اگر هم نباشد در علم رجال میتوان به شکل قطعی نشان داد برای بیش از هزار سال پیش است. میدانی این روایات زیاد است؟!
👈میدانی این روایات اساسا آن زمان به گونه ای شبهه ای برای شیعه بود؟! آخر چطور ممکن است عمری به این اندازه برسد؟! اینها دیگر چیست که امام میگوید؟! ولی در زمانی که اصلا این خبرها نبود این روایات نقل شده است.
👈حالا که عمر حضرت اینقدر طولانی شده تازه متوجّه نورانیّت این روایات میشویم والا خود این روایات واقعا باورش در آن زمان بسیار دشوار بوده است. مگر انسان واقعا مؤمن بود که بفهمد و بپذیرد! دیدم واقعا برایش جالب بود. خیلی تعجّب کرد!
👈گفتم میدانی ما چندین روایت داریم که دو غیبت داریم. علمای ما مدّتها نمیفهمیدند که این روایات یعنی چه؟! ولی مرحوم نعمانی شاگرد کلینی در هزار سال پیش وقتی در ابتدای غیبت کبرا کتاب الغیبة خود را مینویسد میگوید تازه معنای این روایات را ما میفهمیم که چه میخواست بگوید. حالا که نوّاب قطع شده و غیب کبرا شروع شده است.
👈دیدم برایش جالبتر شد. خلاصه از این بحثها با هم زیاد کردیم که مثالهای دیگری که زدم مانند مثال به خلفای اثنا عشر در روایات عامه و سرنوشت این روایات در عصر بن امیه و بنی العباس و تطبیق آن بر امامیه و...
👈آخرش دیدم کاملا قبول کرد و گفت: «پس چرا تا حالا این حرفها را به ما نزده اند؟! در مدارس ما این کتابهای دینی بیشتر آتئیست پرورش میداد تا رفع شبهه کند!» راستش تکان خوردم! اینجا ماندم به او چه بگویم؟!
👈گفتم من هم نمیدانم چرا به شما نگفته اند ولی اینها حقیقت است. دیدم واقعا غرضی ندارد و قبول کرد. شبهه اش شکست. در عرصه های دیگر هم نکاتی گفتم و دیدم علاقه مند است.
⬇⬇
🔴گفتم ولی اینها را رها کن میدانی ریشه ی همه ی این اشکالات تو چیست؟! گفت چیست؟! گفتم مسأله این نیست که تو تحقیق کرده ای و اشکالاتی عمیق یافته ای! ریشه ی همه ی اینها این است که تو در درونت آخوندها را قبول نداری! این لباس را قبول نداری! مقداری مکث کرد و دیدم چشمانش برق افتاد و با خنده گفت دقیقا همین است!
👈گفتم بله همین است! تو هزار اشکال نداری! یک اشکال داری و آن هم اشکال به آخوندهاست. بد بین شده ای! به قول ما طلبه ها اصول موضوعه برایت تبدیل به مصادرات شده است. والا تو روز و شب در امور مختلف با تقلید از متخصصین خو گرفته ای! اینجا که رسیدی اینقدر محقق شدی؟! مگر دکتر میروی میگویی در مورد صحت نسخه ای که نوشته تحقیق کنم؟!
👈مسأله این است که تو تخصص ما را در این مسائل قبول نداری! انسان نیز فاعلی علمی است و چون نمیتواند از غیر علم تبعیت کند دیگر موضوعی برای تقلید و رجوع به روحانیت برای تو باقی نمانده و تو مانده ای و حجمی بزرگ از مسائل که قابل حل نیست. دیدم قبول کرد.
🔹باز گفتم ولی به نظرم مشکل تو این هم نیست! ریشه ای تر است! مشکل این نیست که تخصص آخوندها را قبول نداری بلکه این است که تخصص آخوندها را نمیتوانی قبول داشته باشی! آری مشکلت چیز دیگری است. گفت چیست؟! گفتم احتمال میدهم مشکلت این است که در مقاطعی از عمرت کارهایی کرده ای و انتخابهایی داشته ای و گندهایی زده ای😄 که برای توجیه آن حاضر شدی آخوندها را متهم کنی تا کمتر دردت بگیرد! برای خودت وجدان خفه کن ساخته ای!
👈نمیدانم ذهنش کجا رفت ولی دیدم یک دفعه گویا فرو ریخت! گفتم من به خودم و به دوستان زیاد میگویم که هر غلطی هم کردیم ولی مرد باشیم! مثل مرد پایش بایستیم و بگوییم میدانم بد است ولی انجامش دادم و انجامش میدهم!
✋نکند بدی را توجیه کنیم! اگر توجیه کنیم کم کم نفس لوّامه مان را میکشیم و کم کم بدی خوبی میشود و سپس سر از وادی انکار و در نهایت استهزاء و کفر در می آوریم!
👈اگر چنین است مردانه بگوییم میدانم بد است و انجام دادم! این حالت خیلی خوبی است. این همان حالتی است که انسان را میتواند حرّ کند. اگر اینچنین باشیم نشانه اش آن است که انسانهای پاک و خوب را بدمان نمی آید.
👈اتّفاقا به آنها محبت داریم و خودمان را نکوهش میکنیم. ولی اگر دیدی همان چیزهایی که فطرتت میگوید بد است را انجام میدهی و بعدش میبینی نفرتت از آخوندها بیشتر میشود در خودت شک کن! نکند به وادی توجیه و انکار بدی افتاده ای!
⚪تا کنون چند بار راستش به دانشجوها گفته ام این نکته را! گفته ام که بچه ها نامرد نباشید!😅 رفتید کیف و حال کردید و هر گندی زدید مردانه پایش بایستید و در مقابل خدا گردنکشی نکنید! والا شما میروید کیفش را میکنید و شبهه اش را هم نثار ما آخوندها میکنید!😄 اینها دو روی یک سکه هستند.
👈نستجیر بالله هر گناهی هم خدای ناخواسته کردید توجیه نکنید و آخر شب به خدا بگویید خدایا میدانم بد بود ولی نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. تو ببخش! نمیخواستم در برابر تو عرض اندام بکنم! من که باشم که بخواهم چیزی بگویم. شهوتم نگذاشت! غضبم نگذاشت! نفسم برایم زینت داد و هوای نفسم مرا بیچاره کرد! نه اینکه ربوبیت تو را قبول نداشته باشم!
👈قرار شد اگر باز هم را دیدیم بنشینیم از شبهه های دیگرش هم صحبت کنیم. مثل دو تا برادر که همدیگر را دوست داریم از هم خداحافظی کردیم.
👈البته بستر سهولت رواج این شبهات هم ورای آنهایی که بیان کردم نیروی اجتماعی و فرهنگ زمانه است که مناسب رشد این باکتریهای مضر و سرایت این ویروسهای ادراکی است. گویا ایشان در واقع متاثر از فرهنگ زمانه اینقدر راحت دچار شبهه شده بود تا صرفا متاثر از مشکلات اخلاقی و بد بینی به شکل کاملا شخصی!
✔میدانید خلاصه ی اینها چه بود؟! این بود که خواستم اولا به او محبت واقعی کنم تا موانع ارتباط را بسوزانم. مثل برادرش باشم. کاملا احساس امنیت بلکه بالاتر خیرخواهی و محبت داشته باشد. ثانیا مراتبی از تخصص را به او نشان دهم تا او را به روحانیت خوش بین کنم. همینکه میتواند با آنها ولو برخیشان حرف بزند و انتظار پاسخ داشته باشد. همین دو را اگر موفق شویم در آنها ایجاد کنید بسیار اثر مبارکی است. ثالثا به او تلویحا بگویم فریب نفست را نخور! از خودت مطمئن نباش! مساله ریشه اش به نزاع تاریخی جنود عقل و جهل و نبرد نفس و فطرت برمیگردد!
👈خوشبختانه به فضل الهی چند روز بعد این جوان در صف نماز جماعت رویت شد ولی گویا هنوز روزه نگرفته بود😊 ان شاء الله آن هم برایش آسان شود.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۶)
«فیزیک کوانتوم و شبهات دینی»
🔹در خوابگاه دانشجویی یکی از دانشجویان گفت حاج آقا از فیزیک کوانتوم چه چیزی بلدید؟! گفتم چیز خاصّی بلد نیستم. ولی شما اگر مسأله ای هست بفرمایید. دیدم شبهاتی دینی در این زمینه گویا در فضای علوم طبیعی بینشان رایج شده است. لااقل کنجکاوی آنها را برانگیخته است.
🔸سر سفره ی افطار بودیم. در همان حال مطالبی که در ذهن داشتم و از فضای حکمت و برخی تلاشهای فضلا استفاده کرده بودم را یک صورت بندی کردم و به ایشان و آن جمع نکاتی را گفتم. به ذهنم رسید آن را بذل کنم.
✋البته بارها به آنها گفته ام اینها در واقع برایتان چندان شبهه نیست! شماها خیلی بیشتر از آنکه مبتنی بر این مباحث علمی وضعیت فعلی خودتان را تحلیل کنید تلاش کنید مبتنی بر مباحث روان شناسانه و جامعه شناسانه و مانند آن که مربوط به حوزه ی خود شناسی و گرایشات و تاثیرات جامعه بر شما است وضعیت خودتان را بشناسید! ولی گفتم حالا اشکال ندارد از این هم مقداری بحث کنیم.
✔عرض کردم اوّل ببینیم مختصّات بحث در جغرافیای دانش کجاست! ما یک عالم طبیعت یا همان عالم مادّه و عالم شهادت داریم و یک عالم ماوراء الطبیعه یا همان عالم مجرّدات و عالم غیب! عالم غیب خودش به دو سه عالم تقسیم میشود. عالم مثال و عالم عقول و عالم الاه! البته اگر عالم را به ما سوی الله معنا کنیم عوالم کلّیه همین سه عالم مادّه و مثال و عقل میشود. باید بدانیم دار وجود و هستی منحصر در این عالم محسوسات نیست و همچنین عالم تکوین منحصر در این عالم طبیعت نمیباشد.
⬇
👈اینکه میگوییم عالم یعنی هر چند همه انحائی از وجود دارند ولی واقعا احکام آنها از ریشه تفاوتهای بنیانی با هم دارد که باید جای دیگر در مورد آن بحث کرد. فعلا بحث از فیزیک کوانتوم مربوط به احکام عالم طبیعت و مادّه دارد.
⚪در ادامه عرض کردم از همین ابتدا خوب است بین طبیعت و فیزیک تفاوت قائل شویم. هر چند گاهی تسامحا از فیزیک همان عالم طبیعت قصد میشود و گاهی نیز از علم فیزیک به عنوان طبیعیات یاد میشود. ولی فیزیک در واقع علمی بشری برای کشف و استنباط احکام عالم طبیعت است. احکام واقعی طبیعت را نباید مساوی علم فیزیک دانست. علم فیزیک تلاشی بشری برای کشف آن احکام است لذا قابل پیشرفت بلکه تحوّل است.
👈در تاریخ بشر حدّاقل تا کنون سه پارادایم علمی و تحوّل کلّی در علم فیزیک که به دنبال کشف احکام وجودهای مادّی است رخ داده است. یکی فیزیک ارسطویی است و دیگر فیزیک نیوتونی یا همان فیزیک کلاسیک و سوّمی که نزدیک یک قرن است که فضای این دانش را تقریبا تصاحب کرده فیزیک کوانتوم است.
👈منظور از این تحوّلات در علم فیزیک هم ابطال کلّی نظریات پیشین نیست بلکه منظور چیزی نزدیک به همان اختلافات بین پارادایمهای علمی است. نوعی گذر کلّی از یک بسته ی علمی به بسته ی دیگر است که گمان شده مسائل را بهتر طرح و حل میکند.
👈همین است که نظر فیلسوفان علم را اینقدر به خودش مشغول کرده و مدام در معیارهای علم بودن یک گزاره در حال تجدید نظر هستند. همین الآن هم میتوان نشان داد بسیاری از دقایق فیزیک ارسطویی صادق است و اصلا برخلاف آنچه مشهور شده نه تنها ابطال نشده بلکه اصلا قابل ابطال نیست.
🔹در ادامه عرض کردم در اواخر قرن نوزدهم فیزیکدانان متوجّه شدند که نمیتوانند با فیزیک نیوتونی به تبیین احکام فیزیک ذرّات بپردازند. گویا در این قسمت قوانین کلّی فیزیک کلاسیک نقض شده و به جای آن اصول عام تخلف ناپذیر، درجه ای از نوعی شانس و بخت جریان داشته و باید به حساب احتمالات پرداخت. دیگر اینطور نبود که سرخوشانه متغیرها را در یک دستگاه معادلات دیفرانسیل چید و با مدیریت آن بتوان نتایج را پیش بینی کرد.
👈پدیده هایی مانند اثر فوتوالکتریک و تابش جسم سیاه معادلات فیزیک کلاسیک را به چالش کشید. در واقع فیزیکدانان معتقد به نوعی نفاق و رفتار دوگانه ی موجی – ذرّه ای در ذرّات زیر اتمی مانند الکترون شدند.
👈اگر چنین است نتایج اندازه ی گیری دیگر جنبه ی آماری دارد و نمیتوان به قطع و یقین رسیده و حکمی قطعی پیرامون نتیجه آزمایشها داشت. شتر علم را دیگر باید در وادی حساب احتمالات خواباند! از اینجاست که آن قطعیاتی که سابقا فیزیکدانان در فیزیک نیوتونی با آنها مأنوس بوده و به دنبال آن بودند دیگر جای خود را به احتمالها و بررسی آنها داد.
⚪در واقع این تغییر نظر به نوعی هجوم علمی به بنیانهای فلسفی فیزیک کلاسیک بود. ولی مگر مفروضات فلسفی فیزیک کلاسیک چه بود؟ یکی همین تمایز وجود خارجی و وجود ذهنی و دیگر امکان شناخت خارج به شکل قطعی و دیگر دِتِرمینیسم یا همان جریان قانون علّیت و تسانخ و ضرورت علّی و مانند آن.
✋خب اینها چه ربطی به شبهه ی دینی دارد؟! ربطش این است که با آن برخی طبیعت گرایان خواستند از آب گلالود ماهی الحاد بگیرند! برای ردّ ادلّه ی اثبات خدا استدلال نمودند! المسرعه الی قیل الباطل یعنی همین! کرم داشتن یعنی همین!😄
👈گفتند بر اساس اصل عدم قطعیت فیزیک کوانتوم که توانست خود را در فیزیک ذرّات نشان دهد دیگر علّیت ضرورتی ندارد و حال آنکه استدلالهای اثبات خدا مبتنی بر قانون علّیت است لذا چیزی به عنوان خدا قابل اثبات نیست!
👈حالا اینها چیزهایی بود که الآن بنده به خاطر داشتم و تفصیلش را باید خودتان در مباحث فیزیک و بحث از شبهات دنبال کنید.
🔸«نقد»🔸
در پاسخ عرض کردم اتّفاقا فیزیک کوانتوم خودش از جهتی فرصت است نه تهدید! این فیزیک برخلاف آنچه مشهور شده هضم برخی شبهات دینی را که در فضای فیزیک نیوتونی برای بسیار وجود داشته را میتواند آسان کند. مثلا ضرورت علّی در فیزیک نیوتونی باعث آن شده بود که معجزه برایشان چندان قابل تبیین نباشد –گر چه آن هم جواب داشت- و یا چنان قوانین محکم و غیر قابل خدشه ای باعث شده بود که تصویر فاعلیت مباشر خداوند متعال نسبت به پدیده ها برایشان بسیار دشوار باشد. این دو در فضای فیزیک کوانتوم راحتتر قابل پاسخ است.
⬇⬇
👈حالا ورای آنکه فیزیک کوانتوم خودش تا اندازه ای فرصت است نه اینکه صرفا تهدید و شبهه باشد میتوان نقدهایی را در مورد شبهات دینی مبتنی بر فیزیک کوانتوم بیان کرد.
🔹عرض کردم یکی اینکه اساسا فیزیک کوانتوم یک امر اثبات شده یقینی نیست. بلکه صرفا یک نظریه ای است که بهتر از آن را هنوز فیزیکدانان برای تبیین طبیعت نیافته اند! اساس شبهه مبتنی بر این فرض است که فیزیک کوانتوم یک علم یقینی غیر قابل تحوّل است و قطعا طبیعت بر اساس آن است. در حالیکه هیچ فیزیکدانی نمیتواند چنین ادّعائی داشته باشد. در واقع اینجا افراد چوب واژه ی علم را میخورند و نمیدانند چه بر سر این مفهوم در تاریخ دانش رفته است! آنهایی که با فلسفه ی علم آشنایی دارند بهتر متوجّه این مطلب هستند.
👈در ادامه عرض کردم فرضا اگر فیزیک کوانتوم یقینا ثابت باشد باز هم باید دانست فیزیک کوانتوم مدّعایش تنها همینقدر میتواند باشد که نتوانسته رابطه ی قطعی بین علل پیشین با معالیل پسین در عالم ذرّات کشف کند. فعلا این را بنده «تجربه ی کوانتومی» مینامم.
👈از همینجا شروع به تأسیس علم خود و بررسی احتمالات نموده تا خرش را از پل بگذارند. شبیه همان هیئت بطلمیوسی که با اصول موضوعه خاصی بنای علمی بزرگی را ایجاد کرد و از آن نتایج خوبی هم بعضا میگرفتند.
💭ولی حالا باید پرسید معنای این تجربه ی کوانتومی چیست؟! خودش که به قول طلبه ها لسان ندارد؟! این دیگر کار فیزیکدان نیست.
🔹به صورت کلّی سه نظریّه در تفسیر این تجربه ی کوانتومی داده شده که نباید آنها را با خود نظریه کوانتوم اشتباه گرفت. اینها دیگر تبیینهای فلسفی از این تجربه ای است که مورد ادّعا قرار گرفته است.
👈یکی نظریه ی پوزیتیویستی است که میگوید این عدم قطعیت بین علّت و معلول در تجربه ی کوانتومی به خاطر محدودیت علم بشر و مفاهیم انسانی است. ربطی به عالم خارج ندارد تا منافاتی با قانون علّیت و ضرورت علّی پیدا کند.
👈دیگر نظریه ی منسوب به انیشتن و پیروان ایشان است که این عدم قطعیت را ناظر به محدودیتهای علم فعلی ما میداند و امیدوار است که در آینده بتواند با بررسی های بیشتر آن «ما به یجب»ها و ضرورتها را کشف کند. فعلا باید با احتمالات کار کند تا آن روز برسد!
👈سوّمین نظریه در تفسیر تجربه ی کوانتومی که شیوع زیاده یافته و همین است که منشأ شبهات شده تفسیر کپنهاگی یا همان تفسیر هایزنبرگ و بور است. اینها میگویند این عدم قطعیت وصف خود عالم خارج است و در واقع چون در عالم خارج چنین قطعیتی نیست این تجربه ی کوانتومی رخ داده است.
👈اینها عدم قطعیت را مولود ویژگی در خود طبیعت میدانند و معتقدند اساسا اندازه ی گیری و تأثیر مشاهده گر را در آزمایشها نمیتوان به صفر برد. این تجربه و آزمایش و مشاهده نه تنها واقعیت را آشفته میکند بلکه آن را ایجاد میکند!!!
✋گاهی تا جایی پیش رفته اند که نفی واقعگرایی کرده و جهان مستقل از ذهن را هم نفی کرده اند!
⚪در اینجا باید گفت اساسا تفسیر اوّل و دوّم که منافاتی با قانون ضرورت علّی ندارد و شبهه ای از این منظر وارد نمیکند و تفسیر سوّم نیز اساسا دلیلی ندارد و اصلا نباید آن را حتّی در حدّ نظریّات علمی متعارف هم دانست.
✅به عبارتی باید دانست که نظریه ی خیره کننده ی کوانتوم را نباید به نفع این برداشت الحادی فلسفی مصادره کرد. آنچه در تاریخ دانش قابل ستایش است دسترسی فیزیکدانان به خود تجربه ی کوانتومی و تأسیس فیزیک کوانتوم است که بر اساس مفروض گرفتن عدم قطعیت به شکل دقیقی نهاده شده ولی آنچه مورد بحث است یعنی قرائت و روایت و خوانش کپنهاگی تفسیر نظری و فلسفی این نظریه است که اصلا کار فیزیک نیست و قابل نقد بوده و رقیب هم دارد.
✋این مطلبی نیست که حالا ما از کلامشان استنباط کرده باشیم بلکه خودشان هم تصریح میکنند که این نظریّه فعلا بهترین بیان خلاصه ی شناخته شده از تجارب کوانتومی است. همین!
👈یعنی اوّلا خودش حاصل تجربه نیست و ثانیا یک حقیقت مسلّم فیزیکی نبوده و هیچ دلیلی برای عدم ابطالش نیست و محتملا زمانی نظریّاتی دیگر در باب فیزیک داده میشود.
⬇⬇⬇
🔹حالا از اینها بگذریم. عرض کردم اساسا این تفسیر کپنهاگی از تجربه ی کوانتومی اتّفاقا به درد مباحث فلسفه ی اسلامی میخورد. این همان است که فلاسفه ی اسلامی مدام فیزیکدانان را به آن توجّه میدادند که بابا آن چیزیهای را که شما علّت میدانید در واقع عللی نیستند که ضرورت بخش باشند! اینها چیزی جز معدّات نیستند و آنچه ما از ضرورت علّی میگوییم در رابطه ی بین علت ایجادی یا همان علّت هستی بخش با معلولات است.
👈اصلا در مورد این مصادیقی که شما بحث میکنید ما هم قائل به عدم قطعیت هستیم. تجربه ی کوانتومی هم به این امر کمک میکند تا همین را بفهمید نه اینکه قانون علّیت را ابطال کنید! در واقع اگر هم تفسیر کپنهاگی از تجربه ی کوانتومی چیزی را ابطال کرده باشد علت ایجادی پنداشتن علل اعدادی در فیزیک کلاسیک نیوتونی است که اساسا مورد قبول حکما و فلاسفه بوده و منافاتی با قانون علّیت ندارد.
👈واقعا این بیسوادی بزرگ را به اسم شبهه به خورد بسیاری داده اند! علّت فلسفی که علّت اعدادی نبود که با این نظریه ابطال شود! علّت فلسفی علّتی هستی بخش بوده که معیت وجودی و تقدّم رتبی بر معلول دارد ولی علّت فیزیکی یا همان اعدادی اساسا معیت وجودی ندارند.
👈به عبارتی پیش فرض این شبهه انحصار علّت فاعلی در علّت اعدادی و غفلت از علل ایجادی هستی بخش است. خلاصه آنکه آنچه که از عدم قطعیت بین عوامل پیشین و اثرات پسین میتوان گفت امری قابل قبول در علل اعدادی است زیرا ممکن است عوامل دیگری هم در کار باشد و یا موانعی در کار باشد که باید به آنها هم علم پیدا کرد. پس این عدم قطعیت ناظر به جهل ماست نه به وصف عینی طبیعی و یقول الاتّفاق جاهل السبب.
✋حتّی اگر منظورشان عدم کفایت جمیع علل طبیعی و رفع موانع آن برای تحقّق باشد نیز ورای آنکه چنین ادعایی ربطی به تجربه ی کوانتومی ندارد منافاتی با اصل علّیت ندارد هر چند خود این قابل بحث است و بحثی فلسفی میطلبد.
🔹حالا از اینها همه بگذریم! قانون علّیت و ضرورت علّی اصلی بدیهی است که قابل تخصیص یا ابطال در فیزیک ذرّات نیست. دقیقا به خاطر همین است که اثبات اصل عدم قطعیت با تجربه ی کوانتومی خودش را ابطال میکند. زیرا چنین اثباتی مبتنی بر استدلال است و استدلال مبتنی بر مفروض گرفتن قانون علّیت و ضرورت علّی است.
👈از طرفی مگر ادلّه ی اثبات خدا منحصر در راه های فکر و حصولی بود که نیازمند استدلال باشد؟! خدا باوری را میتوان مبتنی بر علم حضوری و تجربیات دینی و یا برخی تقریرهای دقیقتر از برهان صدّیقین نیز استوار نمود که نیازی بر مفروض گرفتن اصل علّیت نیز ندارد.
👈به این دوستان گفتم اصلا اینها در فضای فلسفی گفتن ندارد! اگر میبینید اینقدر برای بسیاری از فیزیکدانان شبهه شده چون اصلا ربطی به آنها ندارد! چون اصلا این مباحث فیزیک نیست. لذا هیچ تعجبی نکنید اگر آنهایی که در فیزیک بسیار برجسته میدانید نیز اینها را تکرار کنند.
👈گفتم انصافا فلسفه ی اسلامی مجهول القدر است. درست است که اینها پیشرفتهای خیره کننده ای در فضای علمی خودشان داشته اند ولی دلیل نمیشود که بد مستی کنند! رحم الله امرأ عرف قدرَه و لم یتعدَّ طورَه.
باسمه تبارک و تعالی (۴۱۷)
«چرا وقتی دانشجو شدم دیگر مثل قبل متدین نیستم؟!»
تقریری از «تازه به دوران رسیدگی»!
🔹یکی از دانشجویان گفت حاج آقا قبلا که دانشجو نبودم نماز و روزه ام خیلی خوب بود. نمیدانم چرا همینکه دانشگاه آمدم دیگر مثل قبل نیستم! آدم بدی شدم! خب مسأله ی خوبی است. این تقارن آیا اتّفاقی است یا یک مناسبتی دارد؟! ظاهرا بی مناسبت نیست زیرا شیوع نسبی دارد. ولی اگر مناسبتی هست از چه سنخ است؟!
👈ممکن است کسی بگوید دانشجو که شدی علمت زیاد شد و روشنفکر شدی و دیدی این مسائل چندان قابل اتکا هم نیست! یا دیدی اساتیدت که آینده ی تو هستند نیز چندان وضعیت مناسب دینی ندارند! یا دیدی زمینه های گناه زیاد است و ناخودآگاه برای اینکه نفست آزادتر باشد آرام فیتیله ی دینداری را پایین کشیدی و... .
👈خب همه ی اینها ممکن است تا حدودی باشد یا برای برخی باشد و کلیت نداشته باشد. ولی گویا زمینه های آن ملازمه ای که بین دانشگاه آمدن و ضعیف شدن رفتارهای دینی بیان شد مقداری پیشینی تر از این عوامل پسین برقرار شده است. گویا اصلا خود عنوان دانشجو شدن چنین اثری را بر تو گذاشته است. همانکه گاهی در عرف مردم میگویند جنبه ی این عنوان را نداشتی! جو گیری شدی و... .
⚪ولی مگر یک عنوان میتواند چنین نوع آثاری هم داشته باشد؟! آری قطعا میتواند آثار زیادی داشته باشد. ماها خیلی متأثّر از این اعتباریات و عناوین هستیم! خود من شب اوّلی که طلبه شدم یادم هست که چه اثر معنوی رویم گذاشت و خیلی زودتر از سحر در اوّلین شب حجره نشینی ام از خواب بیدار شدم و چه زمان زیادی را مشغول عبادت شدم! من دیگر طلبه ام!
⬇