eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Yahosssseyn :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
👈اگر واقعا خدایی که خیال کرده اید یک موجود سادیسم است ولی در عین حال خالق همه ی موجودات و نظم موجود است چطور ممکن است چنین شیطانی را آفریده باشد که برنامه ی سور و سات و تفریحش را به هم بزند؟! یعنی طرح خداییش را خراب کند! یعنی فکرش نمیرسیده طوری طراحی کند که به ضررش تمام نشود؟! نقشه اش لو نرود؟! 👈گویا این قسمت در واقع در پی آن است که به شکلی به انکار ضمنی خدا برسد! یعنی اصلا خدایی وجود ندارد و چنین امری را در قالب نزاع بین شیطان و خدا بیان میکند. ولی در اینجا باید گفت چنین خدایی اگر واقعا سادیسم بود اساسا چرا باید شیطان را بیافریند؟! ✋آیا خود این نشان نمیدهد که تصوّر شما از آفرینش و دنیا و حدود امیال از ریشه اشتباه است؟! اصلا فلسفه ی آفرینش شیطان چیست؟! نکند اصل خلقت شیطان هم به خاطر نوعی رحمت الهی برای رشد بشر است؟! چرا اینگونه به مسأله نگاه نمیشود؟! ⚪ممکن است بگویید خلقت شیطان نیز نشانه ای دیگر بر تناقض و سادیسم است! گوییم درست است که شیطان موجودی شریر است ولی در طرح کلّی خدا در جایگاه مناسبی قرار گرفته است. برای اینکه انسان از نردبان لذّتها بالا برود و بتواند با سنت ابتلاء به رشدهای برتر برسد ضرورت وجودی دارد. سگ درگاه الهی است. اینطور نیست که نقشه ی الهی خراب شده باشد. بحث از فلسفه ی خلقت شیطان و یا هواهای نفسانی که ریشه ی این متن است خودش باید مستقلّ و پردامنه بحث شود که بحث هم شده است. 👈حالا صحبت در مورد لایه های پیدا و پنهان این متن زیاد است. ولی قسمت انتهایی آن را میتوان اجمالا قبول کرد. واقعا قرن بیستم که نماد تحقّق اهداف مدرنیسم بین مردم است به گونه ای است که میتوان گفت شیطان با ترویج انگاره ی انسان گرایی بر مسند خدایی نشسته است. 👈انسان گرایی که باطنش ضد انسان گرایی است. قیام انسان دانی علیه انسان عالی است. شورش پایین تنه بر بالا تنه است! مبتنی بر درکی بسیار نازل و ناقص از انسان و معاد و هستی است. این را خیلی خوب از زبان شیطان گفته که: «من در واقع یک انسانگرا هستم!» چنان انسانی که مفروض این گزاره است همان است که به تبعیت از الاه نفس پرداخته و وارد ولایت شیطان میشود. 👈تمدّن انسان گرای مادّی نوین تمدّنی است که ولایت آن به دست شیطان است. ولی این هم چیزی نیست که با آن بتوان ضرورتا اشکالی به خدا یا طرح الهی برای سعادت بشر وارد نمود. بحث مستقلی میخواهد. 🔹حالا این نقدها را میتوان پیگیری کرد. ولی آنچه بیشتر نظرم را جلب کرد شیطان هنر است! سابقا در مورد آن نوشته ام. اینکه چطور انسانها بیش از آنکه از صدق گزاره ها منفعل شوند گاهی از زر و زیور آن منفعل میشوند! با گزاره های شعری انسانها متأثّر میشوند! یک متن جذاب با بازی یک بازیگر هنرمند چقدر میتواند تأثیر گذار باشد! چقدر میتواند لذّت بخش باشد! ✅اگر شیطان کارش تسویل است هنر از ابزارهای اصلی اوست! 👈در اینجا باید شخص بتواند بین جنبه های هنری و زیبایی آن با حقّانیت مطلب کاملا تفکیک کند! همان تفکیکی که متأسفانه انجام نشده و لذّتهای پیرامونی مناطی برای تصدیق گزاره ها قرار میگیرد! چنین هنری چیزی مانند شراب و موسیقی و ساحری است. باطلها را با تزویر به خورد انسانها میدهد! 👈اموری که اگر شخص مقداری در مورد آن بیاندیشد عمق بی مبنایی آن روشن میشود ولی واقعا چطور برای این دوست دانشجویمان اینقدر جالب بود و یا یک سکانس مشهور جهانی شده است؟! ابن سینا در خطابه ی شفا میگوید: (واعلم ان الرونق المستفاد بالاستعاره و التبدیل سببه الاستغراب و التعجب و ما یتبع ذلک من الهیبه و الاستعظام و الروعه کما یستشعره الانسان من مشاهده الناس الغرباء فانه یحتشمهم احتشاما لا یحتشم مثل المعارف فیجب علی الخطیب أن یتعاطی ذلک حیث یحتاج الی الروعه و الی التعجب) 🔻هر چند در مباحث معرفت شناسی در بررسی ارزش قضایا سه نظریه ی معروف مبناگرایی و انسجام گرایی و عملگرایی مطرح است ولی آنچه در صحنه ی زندگی بین مردم در باب ارزش رایج است تاثر آنها از عوامل دیگر در تصدیقاتشان است. از آنها هم خوب است بحث کرد و مغالطات ناشی از آن را گوشزد نمود. گاهی انسانها بر اساس منطق هنرگرایی و نفس گرایی به ارزش گذاری بر روی قضایا مبادرت میکنند! همین است که یک مطلب باطل با نیروی هنر و ملایمت با نفسانیّت اینقدر رائج و مقبول میشود! سینما با استفاده از ابزار هنر مطالبی را به خورد انسانها داده و تبدیل به یک ابزار تصدیق سازی هنری و نفسانی شده است! همانطور که امروزه فضای سایبر از منطق تصویرگرایی و شهرت گرایی و مانند آن برای تصدیق سازی استفاده میکند!🔺 👈این همان حقیقتی است که ارسطو در کتاب ریطوریقا بیان کرده که در فن خطابه گاهی سعی میشود اقناع ضعیف با تخییل شعری تقویت شود. ابن سینا در خطابه شفا میگوید: (یؤکد الاقناع الضعیف بالتخییل کما تغش الاطعمه و الاشربه بأن یخلط معها شیء غیرها لتطیب به أو لتعمل عملها فیروج أنها طیبه فی أنفسها)
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۲) «عادت به استفاده از چراغ راهنما!» «تقوای عادات و ملکات» 🔹رانندگی میکردم. جاهایی از مسیر هست که به سمتی باید چرخید! ولی گاهی دقّت که میکنیم میبینیم طوری است که راهنما زدن نمیخواهد. یا به این دلیل که مسیر دیگر مسدود است و یا اصلا هیچ خودرو دیگری نیست یا مانند آن! خیلی وقتها تجربه کرده ایم. اینجا دیگر راهنما زدن به گونه ای ممکن است بی معنا دانسته شود. 👈زیرا دیگر فائده ای ندارد. بلکه شاید مضحک باشد و کسی استدلال کند که بابا تو حواس پرت هستی! اندکی فکر کن و بفهم که دیگر این کار لغو است. 🔸اینبار که میخواستم از چراغ راهنما در جایی استفاده کنم که همین شبهه ی لغو بودن در آن بود به ذهنم خطور کرد اصلا هم کار لغوی نیست! 🔻هر چند هیچ خودروی دیگری نیست و یا به هر دلیلی نیازی به این کار نیست ولی عادت خوب من به این کار که هست! مگر کم چیزی است! میترسم اگر بخواهم زیاد فکر کنم و اجتهاد کنم کم کم عادت و ملکه ام در این زمینه لطمه ببیند! هر چند اینجا اثرش را نشان نمیدهد ولی در جای دیگر این حالتم ضعیف شده و ممکن است جایی منجر به مشکلی شود. اینجا هم مصلحت هست. آن هم مصلحت مراقبت از ملکات! همان کیفیت مبارکی که در نفس انسان ذخیره شده که مبتنی بر آن هنگام نیاز بدون فکر و تمرکز کار درست از ما سر میزند🔺 🔹از این ملکات خیلی کارها بر می آید. باید قدرشان را دانست. باید در تحصیلشان و سپس مراقبت و محافظت از آنها تلاش کرد. حتی قانون گذاران عرفی نیز بعید نیست بتوانند با توجّه به آن قوانین را به شکل کلّی جعل کنند! با توجّه به آن و نه صرفا به خاطر پرهیز از هرج و مرج اجازه ی تنقیح مناط از قوانین را به کسی ندهند! ✅اگر چنین است باید گفت یکی از مفاهیم قابل توجّه که میتوان رفتارهای انسانی را مبتنی بر آن توجیه کرده و برای آن احترام قائل شد مفهوم: «تقوای ملکات» و «ورع عادات» است. 👈منظور هم عادات و ملکات پسندیده است. نباید افراد را صرفا به رعایت تقوای فقهی دعوت کرد. برخی امور هر چند منافاتی با تقوا و یا حتّی ورع فقهی نداشته باشد ولی شاید با تقوا و ورع طریقتی و سلوکی منافات داشته باشد. 🔸اصلا شاید برخی مضامین دینی در چنین فضایی بیان شده باشد. مثلا اینکه گفته میشود اگر دیدید شخصی اهلیتش را هم ندارد باز به او کمک کنید! زیرا اگر او لیاقتش را ندارد شما که لیاقتش را دارید! شما که اهل معروف هستید! شاید معنای این مضامین را بتوان در همین فضای تقوای ملکات نیز تبیین نمود. 👈و یا شاید کلام امیر المؤمنین علی علیه السلام در پرهیز دادن سپاهیانش از سبّ لشگر مقابل در همین فضا قابل معنا باشد که: «إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِين‏». 👈حالا از قبل برایم حساس نبود که یک دوره روایات را از این منظر بررسی کنم. شاید برخی تعارضها را بتوان از این منظر حل نمود و بخشی از روایات اساسا در فضای تقوای ملکات بیان شده باشد و ربطی به مباحث فقهی نداشته باشد. 🔹در همین زمینه حکایتی را از مرحوم امام خمینی شنیدم که دقیقا به همین فضا اشاره دارد. استاد رمضانی از فلاسفه معاصرمان از مرحوم آیت الله میرزا هاشم آملی نقل کردند که: (حدیث سهر، ص208) 📖«ما خدمت حضرت امام بودیم کسی وارد محدوده مفاسد اخلاقی محمدرضا پهلوی شد، امام به آن فرد رو کرد و فرمود: آقا غیبت نکنید! آن فرد گفت: شما که دیگر ایشان (محمدرضا شاه) را طاغوت و مظهر شیطان می‌دانید و با او مبارزه می‌کنید لذا برای چه می‌فرمایید غیبت نکنید این دو با هم سازگاری ندارد؟‌ 📖امام فرمود: بله اما تو عادت می‌کنی، من عادت می‌کنم امروز می‌گوییم او این طوری است و فردا به بهانه دیگر،‌ ملکه فاسده غیبت در میان من و شما به وجود می‌آید و بعد مواردی را هم که ممنوعه است ما بر طبق عادتی که کرده‌ایم مرتکب خواهیم شد!»
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۳) «نقد مسیحیت» (۲) «انجیل واقعی کجاست؟!» «متن انجیل اصلی به روایت امام صادق علیه السلام» 🔹یکی از مسائل بسیار پر چالش در مورد تاریخ انجیل آن است که مسیحیان معتقدند که اساسا هیچ کتابی به نام انجیل به عیسی مسیح نازل نشده است! اصلا عیسی خودش جنبه ی الوهی داشت و وجودش برای بستن عهد جدید با بشر است و چطور ممکن است وحی شفاهی مانند عهد عتیق در میان باشد؟! 👈این انجیلهای بعدی را در واقع پیروان او از خاطرات و گزارشاتی که از او داشتند با تأیید آسمانی نوشتند. در طول تاریخ نیز هیچ نشانی از چنین انجیلی که بر ایشان نازل شده باشد در دست نیست. 👈این در حالیست که قرآن کریم بر این مسأله اصرار دارد که انجیل در واقع اینها نیست! اینها اناجیل است؛ انجیل واقعا چیزی بود که بر خود عیسی مسیح نازل شد. 👈البته برخی از فضلای معاصر گویا خواسته اند برای رهایی از آن مشکل تاریخی بگویند که اساسا قرآن کریم دلالت بر نزول کتابی به نام انجیل ندارد بلکه مراد همین حکمتها و مواعظی است که به شاگردانشان میگفتند و بعدا توسّط پیروانشان نوشته شد! ولی آیاتی که در آنها از انزال انجیل یاد شده را باید چه کرد؟! 📖«اللَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْحَيُّ الْقَيُّومُ * نَزَّلَ عَلَيْكَ الْكِتابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ وَ أَنْزَلَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجيلَ *مِنْ قَبْلُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ أَنْزَلَ الْفُرْقانَ» 📖«آتَيْناهُ الْإِنْجيلَ فيهِ هُدىً وَ نُورٌ وَ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْراةِ وَ هُدىً وَ مَوْعِظَةً لِلْمُتَّقين»
👈این دسته معتقدند اگر هم قرآن سخنی از انجیل گفته از باب جدال احسن و ناظر به اعتقادات رایج مسیحی است نه اینکه چنین کتابی را قائل باشد! ✋ولی روشن است که حمل این انجیل به وحی شفاهی و برخی احکام چندان آسان نیست. جالب است که در قرآن کریم که ۱۲ بار از انجیل یاد شده هیچ گاه به شکل جمع نیامده است. 👈در روایات معتبر نیز تعبیر مکتوب فی الانجیل و یا شبیه آن در این زمینه زیاد وارد شده و حتّی زمان نزول آن در ماه مبارک رمضان نیز تعیین شده است. 👈اینها همه نشانه ی آن است که اعتقاد اسلام آن است که واقعا کتابی به عنوان انجیل به حضرت وحی شده که اصلا مسیحیان از آن خبری ندارند! 🔹البته این امر منافاتی با آن ندارد که برخی مضامین آن به واسطه ی نقل شفاهی عیسی مسیح برای حواریون و پیروانش بین آنها نیز یافت شده و در انجیلهای موجود راه یافته باشد. شاید از همین جهت باشد که در برخی آیات طوری از انجیل یاد شده که گویا مسیحیان به آن دسترسی دارند! 📖«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ» 📖«يا أَهْلَ الْكِتابِ لَسْتُمْ عَلى‏ شَيْ‏ءٍ حَتَّى تُقِيمُوا التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيل‏» 👈برخی مانند علامه طباطبایی ره در تفسیر شریف المیزان احتمال داده اند آن انجیل رقیبی که پولس در برخی رسائلش در اعمال رسولان از آن یاد کرده همان انجیل عیسی مسیح باشد! 👈ولی با توجّه به قرائن و بررسی احوال تاریخی آن زمان چنین احتمالی بسیار بعید بوده و انجیل پولس که ادّعا میکرده در مکاشفه ای آن را مستقیما از مسیح گرفته در برابر انجیل دیگری بوده که در برخی مناطق رائج بوده که احتمالا انجیل دوست و رقیب تبلیغی پولس یعنی برنابا است. 👈انجیلی که در آن سخنی از خدا بودن مسیح و لغو شریعت یهود نیست. تحقیق این امر مجال دیگری میطلبد هر چند اکنون از این دو انجیل یعنی انجیل پولس و انجیل رقیب آن که پولس از آن انتقاد میکند اثری در دست نیست و از بین انبوه انجیلهایی که بعدا نگاشته شد عمدتا چهار انجیل مشهور صفت اعتبار را به خود گرفته است. تاریخ اجمالی این امر را در نوشته شماره ۴۱۱ نگاشتم. 👈در انجیل منسوب به برنابا که اخیرا مشهور شده نیز در ابواب ابتدایی در شرح وقایع کوه سینا نقل میکند که واقعا کتابی از آسمان به مسیح وحی شد. اگر چنین است واقعا سرنوشت آن انجیلی که بر اساس آیات و روایات اسلامی به حضرت وحی شده چه شد؟! 👈آن انجیلی که حتّی مسیحیان نیز وجود خارجی آن را انکار میکنند! آیا میشود گفت اهل البیت أدری بما فی البیت؟! در مورد این امر در نوشته ی دیگری توضیح میدهم که اساسا تاریخ تکون مسیحیت را باید به شکل خاصی فهم نمود. ⚪همواره برایم جالب بود که واقعا سرنوشت این انجیل چه شده است! مرحوم عیّاشی در تفسیر خود از امام صادق علیه السلام حدیثی نقل کرده و محتوای کلّی شریعت مسیح و انجیل او را اینطور بیان میکند که بر اساس توحید و اخلاص و وصایای نوح و ابراهیم و موسی بود! انجیل ایشان به تصریح این روایت مشتمل بر مواعظ و امثال بود و در آن قصاص و احکام حدود و مواریث نبود. 📖«و كان شريعة عيسى أنه بعث بالتوحيد و الإخلاص و بما أوصى به نوح و إبراهيم و موسى، و أنزل عليه الإنجيل و أخذ عليه الميثاق الذي أخذ على النبيين و شرع له في الكتاب إقام الصلاة مع الدين، و الأمر بالمعروف، و النهي عن المنكر و تحريم الحرام، و تحليل الحلال، و أنزل عليه في الإنجيل مواعظ و أمثال [و حدود] ليس فيها قصاص و لا أحكام حدود، و لا فرض مواريث و أنزل عليه تخفيف ما كان نزل على موسى ع في التوراة، و هو قول الله في الذي قال عيسى ابن مريم لبني إسرائيل «وَ لِأُحِلَّ لَكُمْ بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ» و أمر عيسى من معه ممن اتبعه من المؤمنين أن يؤمنوا بشريعة التوراة و الإنجيل‏» ⬇⬇
🔹در هر حال در اینکه این انجیلهای موجود هیچکدام چنین ویژگی ندارد شکّی نیست. زیرا این انجیلها کاملا از زاویه ی دید شاگردان روایت میشود و اصلا مبتنی بر وحی و کلام الهی به عیسی نیست. بلکه مبتنی بر خاطرات شاگردان از مسیح و گفته های اوست. ✋البته در این هم شکّی نیست که وجود چنین انجیلی به ضرر قرائت پولسی از مسیحیت بود. زیرا بر اساس این روایت عیسی جنبه ی الوهی داشت و وحی کلامی به او معنایی دیگر نداشت. 👈شاید هم اثری از چنین کتابی بین آنها در ابتدای امر وجود داشته ولی از میان رفته است. تاریخ مسیحیت در این زمینه بسیار گنگ است. 👈در بخشی از انجیل مرقس آمده که عیسی در جایی از مردم خواست توبه کرده و به انجیل ایمان بیاورد! ظاهر این تعبیر هم مؤیّد آن است که واقعا انجیلی بر حضرت نازل شده بوده است. 🔸«متن اصلی انجیل بر اساس روایت امام صادق علیه السلام»🔸 یک شب تا سحر روی متنی کار میکردم که به احتمال فراوان بخش مهمی از انجیل واقعی وحی شده بر حضرت مسیح میتواند باشد. متنی طولانی و بسیار جالب توجّه که مرحوم کلینی در کافی از علی بن اسباط از اهل بیت علیهم السلام تحت عنوان مواعظ خداوند متعال به عیسی مسیح نقل کرده است: 📖«فِيمَا وَعَظَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ عِيسَى يَا عِيسَى أَنَا رَبُّكَ وَ رَبُّ آبَائِكَ اسْمِي وَاحِدٌ وَ أَنَا الْأَحَدُ الْمُتَفَرِّدُ بِخَلْقِ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ كُلُّ شَيْ‏ءٍ مِنْ صُنْعِي وَ كُلٌّ إِلَيَّ رَاجِعُون ...» 👈زبان این متن طوری است که مختصّات آن انجیلی که مورد انتظار است را دارد. اوّلا اینکه کاملا زبانی وحیانی دارد که هم مشتمل بر مواعظ است و هم گاهی مثل و گاهی صحبت با بنی اسرائیل و وصایا و مانند آن. 👈حقیقتا متنی قابل استفاده است که ارزش آن را دارد که در کتابچه های کوچکی جداگانه چاپ شده و تبلیغ شود. مضامین بلند معرفتی و اخلاقی آن را میتوان حفظ نمود. مخصوصا آنکه همانطور که خواهد آمد سند آن نیز بسیار قابل تأیید است. به تعبیر مرحوم مولا صالح مازندرانی در شرح کافی متنی است که از درک اوج و عمق آن وصف کنندگان و عارفان باز میمانند: 📖«ذكر فيه من فضائل الاخلاق و جلائل الاوصاف و شرائف الصفات و لطائف الحالات ما يعجز عن ذكر وصفه الواصفون و عن ادراك كنهه العارفون» 👈قسمت جالب این متن نام بردن از پیامبر خاتم و بشارت آن به بنی اسرائیل است که از او تبعیت کنند: 📖«... لِلْغَابِرِينَ ثُمَّ أُوصِيكَ يَا ابْنَ مَرْيَمَ الْبِكْرِ الْبَتُولِ بِسَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ حَبِيبِي فَهُوَ أَحْمَدُ صَاحِبُ الْجَمَلِ الْأَحْمَرِ وَ الْوَجْهِ الْأَقْمَرِ الْمُشْرِقِ بِالنُّورِ الطَّاهِرِ الْقَلْبِ الشَّدِيدِ الْبَأْسِ الْحَيِيِّ الْمُتَكَرِّمِ فَإِنَّهُ رَحْمَةٌ لِلْعَالَمِينَ وَ سَيِّدُ وُلْدِ آدَمَ يَوْمَ يَلْقَانِي أَكْرَمُ السَّابِقِينَ عَلَيَّ وَ أَقْرَبُ الْمُرْسَلِينَ مِنِّي الْعَرَبِيُّ الْأَمِينُ الدَّيَّانُ بِدِينِي الصَّابِرُ فِي ذَاتِي الْمُجَاهِدُ الْمُشْرِكِينَ بِيَدِهِ عَنْ دِينِي أَنْ تُخْبِرَ بِهِ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَ تَأْمُرَهُمْ أَنْ يُصَدِّقُوا بِهِ وَ أَنْ يُؤْمِنُوا بِهِ وَ أَنْ يَتَّبِعُوهُ وَ أَنْ يَنْصُرُوهُ» 👈بحث دقیق در مورد ویژگی های این متن طولانی موضع دیگری میطلبد. ولی با توجّه به قرائن موجود میتوان تقریبا به اطمینان رسید این متن قسمتی از همان انجیل اصلی است زیرا ویژگی هایی که برای آن در قرآن کریم و روایات آمده را واجد است. دیگر بررسی دقیق این ادّعا از این مجال خارج است. 🔸«بررسی سند انجیل به روایت امام صادق علیه السلام»🔸 مرحوم کلینی در کافی این متن -که آن را انجیل اصلی مینامم- را از استادش علی بن ابراهیم از پدرشان ابراهیم بن هاشم از علی بن اسباط نقل میکنند. در اینجا علی بن اسباط آن را از اهل بیت علیهم السلام نقل میکند. تا اینجای سند همه از بزرگان و ثقات هستند. تاریخ این نقل حداقل به اوایل قرن سوّم یا اواخر قرن دوّم برمیگردد. به خاطر طولانی بودن این متن مرحوم کلینی گاهی برخی قسمتهای دیگر آن را تقطیع کرده و در جاهای دیگر کافی نیز آورده و برای آن سندهای دیگری نقل میکند که به شناختن وضعیت تاریخی این حدیث بسیار کمک میکند. 👈مثلا بخشی از این نقل را از اساتیدش از مرحوم احمد برقی از ابن فضّال نقل میکند که باز اینجا مرفوعه است. لااقل نشان میدهد اسناد دیگری نیز داشته است. جای دیگر قسمتی از این نقل را با همان سند اوّل آورده و از علی بن اسباط از عبد الرحمن بن حمّاد نقل میکند ولی باز هم مرفوعه است. 👈همه ی نقلها هم به شکلی هستند که روشن است که متنی مکتوب بوده و هیچ اختلاف قابل توجّهی بین آنها نیست. ⬇⬇⬇
🔹خوشبختانه این انجیل اصلی را مرحوم صدوق نیز در مجلس ۷۸ از امالی خود در سال ۳۶۸ کاملا نقل کرده و سند کامل آن را نیز آورده است. مرحوم صدوق این انجیل را از استادش محمد بن موسی بن متوکّل از عبد الله بن جعفر حمیری از محمد بن حسین بن ابی الخطّاب از علی بن اسباط نقل میکند. در ادامه شیخ صدوق میگوید این حدیث را علی بن اسباط نیز از علی بن ابی حمزة شنیده و او نیز این را از ابو بصیر و ابو بصیر نیز از امام صادق علیه السلام شنیده است. بر این اساس لااقل قسمتی قابل توجّه از متن انجیل اصلی از مشکات کشّاف حقائق امام جعفر صادق علیه السلام به ما رسیده است. 👈این سند را میتوان سندی کاملا معتبر دانست. تنها مشکل در علی بن اسباط است که هر چند فطحی بوده ولی توسّط نجاشی و دیگران توثیق شده و علی بن ابی حمزة نیز هر چند واقفی شد ولی خود از بزرگان شیعه بود و بزرگان حدیث شیعه مانند ابن ابی عمیر و یونس بن عبد الرحمن و دیگران نیز بر روایات او اعتماد کردند و مشکل او عمدتا عقیدتی بوده است. 👈روایات اینچنینی او را معمولا معتبر میدانند و یا قبل از زمان شبهه میدانند. انصاف این است که این روایت سندی کاملا معتبر دارد. به تعبیر مرحوم مجلسی اوّل در روضة المتّقین «روى المصنف في الموثق كالصحيح، و الكليني، عن أبي عبد الله عليه السلام ...» مرحوم علامه مجلسی نیز در مرآه العقول بعد از آوردن سند شیخ صدوق این حدیث را موثقه میدانند. 👈در جای دیگر تکه ای از همین متن را مرحوم شیخ صدوق در امالی با سندی دیگر از پدرشان از حمیری از ابراهیم بن هاشم از اسماعیل بن مرّار از یونس بن عبد الرحمان از علی بن اسباط از ابن ابی حمزة از ابو بصیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند. 👈همه ی اینها هم متن واحدی دارند. اینها نشان میدهد که این متن مکتوب متنی مشهور و مورد توجّه بزرگان شیعه در اواخر قرن دوّم و اوایل قرن سوّم هجری بوده و به آن اعتماد کرده اند. در امالی مفید نیز تکه ای از همین نقل با سندی دیگر از شیخ صدوق از ابن ابن الولید از صفّار از محمد بن حسین بن ابی الخطّاب از علی بن اسباط نقل شده است که شیخ طوسی نیز آن را در امالی خود آورده است. 👈همه ی اینها نشان دهنده ی اسناد متعدّدی است که به علی بن اسباط تا امام صادق علیه السلام ختم میشود. در تحف العقول نیز متن کامل این انجیل بدون سند به عنوان مناجاة الله جلّ ثناؤه لعیسی بن مریم نقل شده است. در نقل مرحوم کلینی و شیخ صدوق عنوان آن مواعظ خداوند متعال است و در تحف العقول مناجات است. 👈ولی اینها نمیتواند دلیلی بر آن باشد که انجیل نیست. لذاست که در روایت عیّاشی از حلبی از امام صادق علیه السلام در توصیف انجیل آمده بود: «أنزل عليه في الإنجيل مواعظ ...» 🔹در هر حال در این امر استبعادی نیست زیرا بر اساس روایات معتبر متن اصلی تورات و انجیل و کتب آسمانی پیشین نزد اهل بیت علیهم السلام موجود بوده است. گاهی نیز عبارات صریحی در همین زمینه در روایات ما وجود دارد. مثلا در روایتی در کافی داریم که: 📖«جَاءَ رَجُلٌ إِلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَسَأَلَهُ عَنْ مَسَائِلَ فَأَجَابَ ثُمَّ عَادَ لِيَسْأَلَ عَنْ مِثْلِهَا فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع مَكْتُوبٌ‏ فِي‏ الْإِنْجِيلِ‏ لَا تَطْلُبُوا عِلْمَ مَا لَا تَعْلَمُونَ وَ لَمَّا تَعْمَلُوا بِمَا عَلِمْتُمْ فَإِنَّ الْعِلْمَ إِذَا لَمْ يُعْمَلْ بِهِ لَمْ يَزْدَدْ صَاحِبُهُ إِلَّا كُفْراً وَ لَمْ يَزْدَدْ مِنَ اللَّهِ إِلَّا بُعْداً» 👈و یا در روایت دیگر در تحف العقول آمده است: 📖«يَا هِشَامُ مَكْتُوبٌ فِي الْإِنْجِيلِ طُوبَى‏ لِلْمُتَرَاحِمِينَ‏ أُولَئِكَ هُمُ الْمَرْحُومُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُصْلِحِينَ بَيْنَ النَّاسِ أُولَئِكَ هُمُ الْمُقَرَّبُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُطَهَّرَةِ قُلُوبُهُمْ أُولَئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ طُوبَى لِلْمُتَوَاضِعِينَ فِي الدُّنْيَا أُولَئِكَ يَرْتَقُونَ مَنَابِرَ الْمُلْكِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ» 👈ان شاء الله زمینه بهره مندی از این متن مهم وحیانی که با سندی قابل اطمینان از زبان امام صادق علیه السلام از محتوای انجیل اصلی به دست ما رسیده است بیشتر بهره مند شویم. میتوان این متن را در مجامع بین المللی نیز از زبان امامان شیعه در مورد انجیل اصلی معرفی نمود. 👈گویا به چند دلیل تا کنون عنایت کافی به این متن نورانی نشده است. یکی آنکه به عنوان متن انجیل آن را نمیشناختند. متوجه بی بدیل بودن این متن در این باب نبوده اند. دیگر اینکه مرحوم کلینی آن را به عنوان حدیث عیسی بن مریم در روضه کافی عنوان داده و سپس از مواعظ یاد کرده که از اهمیت موضوع کاسته است. دیگر آنکه سند کلینی به آن مرفوعه بوده و به سند معتبر مرحوم صدوق در امالی توجه وافی نشده است. طولانی بودن این نقل نیز در این امر بی اثر نبوده است.
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۴) «توبه و استغفار از اعمال گذشته» «یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر» 🔹بزرگواری به بنده تماس گرفتند و پرسشی ادبی داشتند! صدایشان را که شنیدم متوجّه شدم ایشان استاد مغنی بنده در تهران بودند. روحانی ای اهل مراقبت و فاضل و دوست داشتنی! اهل مجاهدت و جبهه و حسن سلوک با طلاب و مردم! یکی از آنهایی که انسانها را به روحانیت خوش بین کرده و یک آخوندی که فهمیده راه و رسم زندگی این کسوت چگونه است. 🔸ایشان حقّ بزرگی هم گردن بنده دارد! یادم هست وقتی با ایشان در میان گذاشتم که این قوانین خشک و حضور در برخی جلسات اذیتم میکند و فهمیدند که واقعا آن زمان اهل تلاش و پژوهش هستم با نفوذی که داشتند با مسئولین مدرسه صحبت کردند و بنده را از این قوانین دست و پا گیر معاف کردند. مینشستم گوشه ای از حجره و به مطالعه و تحقیق میپرداختم. یادش بخیر! 🔹پای تلفن فرمودند چند سالی است که به قم مهاجرت کرده اند. دیگر درس نمیدهند. جمله ای فرمودند که تکان دهنده بود! گفتند فلانی من پیش خودم و خدا از همه ی آن سالهایی که تدریس میکردم و وقت طلاب را میگرفتم استغفار کرده ام! توبه کرده ام! فهمیده ام که صلاحیت آن را نداشته ام! از آن انسانهایی نیست که مسامحه ای در کلامش در این زمینه ها داشته باشد! دیدم واقعا از درس دادنهایش استغفار کرده و ناراحت است! ⬇
🔸گویا با عمق جدیدی از دانش آشنا شده بود که فهمیده بود گویا قبلا اصلا چیزی از آن نمیفهمیده! هر چند همین درس ظاهری را میدادند و مشکل خاصی در حلّ متن و ارجاع ضمائر و تمرین و... نداشتند. ولی چون اهل معنویّت و انصاف و حقیقت طلب بودند واقعا متوجّه شده بودند که مطلب بیش از آن حرفهایی بود که گمان میکرده است! مرد و مردانه حاضر شده بود اقرار کند و پایش بایستد و حقیقتا استغفار کند! این از یک فطرت نیک و دل بیداری خبر میدهد! کار هر کسی نیست! 🔻بسیاری به خاطر استکبار مخفی، حسادت پنهان و درد چنین اقراری است که وجود چنین عمقهایی را انکار کرده و تحوّل گریزند! بازیگریهای این نفس امّاره در وادی دانش طور دیگری دارد🔺 💡وقتی این را گفت به ذهنم خطور کرد شاید بُعدی از سرّ استغفار و گریه ی اولیاء الهی از گذشته شان به همین برمیگردد که مدام در درجات پاکی عمق برتری برایشان روشن میشود که گذشته ی خود را نسبت به آن سیاه دیده و از آن تأسّف میخورند! 🔹گویا نسبت به این عمقی که به آن رسیده اند هیچ نکرده اند! گویا تازه میفهمند اعمالشان در باطن واقعا عمل نبوده! اگر آنها اینگونه اند ما دیگر چه باید بگوییم! گمان میکنیم امروز که روز عید سعید فطر است قرار است جوائز اعمالمان را بدهند! گویا خوشحالیم که کاری کردیم و متوقّع پاداشیم! ولی خوب است گاهی در این زمانها بعد از آنکه گمان میکنیم کاری کرده ایم و استحقاق اجری داریم بعید ندانیم که باید از آن استغفار کنیم! هیچ بن هیچ کجا و غنیّ مطلق کجا؟! 📖«وَ مَا قَدْرُ أَعْمَالِنَا فِي جَنْبِ‏ نِعَمِكَ وَ كَيْفَ نَسْتَكْثِرُ أَعْمَالًا نُقَابِلُ بِهَا كَرَمَك‏» 📖«اللَّهُمَّ إِلَيْكَ تَعَمَّدْتُ بِحَاجَتِي، وَ بِكَ أَنْزَلْتُ الْيَوْمَ فَقْرِي وَ فَاقَتِي وَ مَسْكَنَتِي، وَ إِنِّي بِمَغْفِرَتِكَ وَ رَحْمَتِكَ أَوْثَقُ مِنِّي بِعَمَلِي‏» بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدای آورد 🔸بیچاره آنکه به این اعمال مغرور شود! یا نفسش را نشناخته یا مراتب پاکی و فقر وجودی اش را و یا عظمت درگاه الهی را! همان بهتر که مدام بگوییم: 📖«يَا مَنْ يَقْبَلُ الْيَسِيرَ وَ يَعْفُو عَنِ‏ الْكَثِيرِ اقْبَلْ مِنِّي الْيَسِيرَ وَ اعْفُ عَنِّي الْكَثِيرَ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَفُوُّ الْغَفُور» 🔹اين عمل يسير نه به اين معناست كه لزوما عمل کمی است! نه! اگر عمل اوّلین و آخرین را هم کردیم در برابر خداوند متعال یسیر یسیر است! لذاست که این دعا را هم رسول ختمی میکند و هم بندگان گنهکاری مانند من! بلکه یسیر بودن عمل و عمق و سوز بیشتر این دعا را رسول ختمی بهتر درک میکند؛ اوست که میفهمد و میتواند حقیقتا بگوید: 📖«وَ هَا أَنَا ذَا بَيْنَ يَدَيْكَ صَاغِراً ذَلِيلًا خَاضِعاً خَاشِعاً خَائِفاً، مُعْتَرِفاً بِعَظِيمٍ مِنَ الذُّنُوبِ تَحَمَّلْتُهُ، وَ جَلِيلٍ مِنَ الْخَطَايَا اجْتَرَمْتُهُ، مُسْتَجِيراً بِصَفْحِكَ، لَائِذاً بِرَحْمَتِكَ، مُوقِناً أَنَّهُ لَا يُجِيرُنِي مِنْكَ مُجِيرٌ، وَ لَا يَمْنَعُنِي مِنْكَ مَانِع‏» 🔸اگر این است دلخوشیمان پس به چه باشد؟! چه چیزی را وسیله ی درگاه الهی کنیم! بهترین وسیله همین است که با حقیقت فقریمان به درگاه الهی متوسّل شویم. با نشان دادن عبد بودن و مملوک بودنمان! به این نسبت شریفه ی اشراقیه متوجه شویم. 👈روی این حالت فقر و نداریمان کار کنیم! تمرین کنیم! بفهمیم در برابر آن عظمت بی نهایت همه و همه اقلّ الاقلین اند! اذلّ الاذلّین اند! نماز میخوانیم! روزه میگیریم! حسنات و مبرّات داریم! ولی منطقش را منطق فقر کنیم. متوجّه آن عظمت بی نهایت باشیم و مدام تسبیح کنیم و استغفار نماییم. ز هر چه غیر یار استغفرالله ز بود مستعار استغفرالله دمی کان بگذرد بی یاد رویش از آن دم بیشمار استغفرالله سر آمد عمر و یکساعت ز غفلت نگشتم هوشیار استغفرالله جوانی رفت پیری هم سر آمد نکردم هیچ کار استغفرالله نکردم یک سجودی در همه عمر که آید آن بکار استغفرالله ز کردار بدم صد بار توبه ز گفتارم هزار استغفرالله شدم دور از دیار یار ای فیض من مهجور زار استغفرالله
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۵) «خطوراتی پیرامون عقل کفایة الاصول» «عقل پیشرفته حوزوی» (۲) «پیشنهادی برای نخبگان و نوابغ دانشگاهی» 🔹در کتابخانه به سمت کفایة الاصول مرحوم آخوند خراسانی جذب شدم. همینطور آن را باز کردم و دیدم بحث تعارض روایات و مرجّحات خارجی آمد! عبارتی بود که مرحوم میرزا حبیب الله رشتی شاگرد صاحب جواهر و شاگرد بزرگ شیخ انصاری و مؤلّف کتاب بدائع الافکار اشکالی به استادش شیخ انصاری کرده و در ادامه از اینکه استادش چنین اشکالی بر کلامش وارد است تعجّب میکند؛ 👈در ادامه میگوید این استاد ما جناب شیخ انصاری متّصل به مقام عصمت در وادی دانش و عمل است و طوری است که در نیکویی تفکّر و اندیشه، غرائبی از او سر میزند که نزدیک است آن را شبیه معجزاتی مانند شق القمر بدانیم! 📖«هو تالی العصمه علما و عملا و انه فی جوده النظر یأتی بما یقرب من شق القمر!» ✋این کلام شخص عادی ای نیست! خود مرحوم میرزا حبیب الله از نوابغ اندیشه است. چنین نابغه ای در حقّ استادش این را میگوید. ⚪️اصل بحث هم بر سر این است که مرحوم وحید بهبهانی معتقد است که مرجّح جهتی را باید بر مرجّح صدوری مقدّم نمود یعنی مثلا اگر یکی از دو متعارض مخالف عامّه باشد و دیگر موافق شهرت آنچه مخالف عامّه است مقدّم میشود. 👈مرحوم شیخ با استظهار از ادلّه مرجّحات صدوری را بر مرجّحات جهتی و مضمونی مقدّم میداند و مرحوم محقق رشتی اشکال میکند که اصلا تقدیم مرجحات صدوری بر مرجحات جهتی بی معنا و غیر معقول است. ⬇️
👈مرحوم آخوند خراسانی در کفایة هر چند نظریه شیخ انصاری را قبول نمیکند ولی اشکال میرزا حبیب الله را هم وارد ندانسته و از آن پاسخ میدهد و نظریه ی خودش را این میداند که اساسا همه مرجّحات به مرجّح صدوری برمیگردند و ترتیب بین آنها معنا ندارد. 👈در ادامه در دفاع از شیخ انصاری در برابر میرزا حبیب الله میگوید به جان خودم این مطلبی که ذکر کردم آشکارتر از آن است که بر مانند او مخفی باشد ولی افسوس که خطا و نسیان مانند طبیعت دوّم همه ی انسانهای غیر معصوم است: 📖«و لعمری إنّ ما ذکرنا أوضح من أن یخفی علی مثله الّا أن الخطأ و النسیان کالطبیعة الثانیة للانسان» 🔹حالا کاری به این نزاع و حقیقت آن ندارم. مطلب دیگری به ذهنم آمد. دیدم واقعا این کتب حوزوی ما میدان زور آزمایی نوابغ فکری بشر است. البته در وادی خودشان است. متناسب با فضای علوم نقلی است. ولی این امر منافاتی با آن ندارد که نبوغ آنها را نبیینیم. اگر ایرانیان از هوشمندان بشر هستند نوابغ بلکه فوق نوابغ آنها نیز میتوانند به همین نسبت نوابغ بشری برتری داشته باشند. 👈ما به دلیل حس گراییمان تنها از نبوغ امثال انیشتنها و نیوتونها خبر داریم! ولی اصلا بعید نمیدانم برخی مانند همین میرزا حبیب الله و شیخ انصاری در وادی خودشان از آنها دقیق النظرتر و دارای فکر قویمتری باشند! 👈واقعا انس با آثار علمی آنها مخصوصا با این سبک موجود که اینگونه نظرات یکدیگر را نقادی میکنند فرصت بی بدیلی برای رشد و تعالی و فاخر شدن اندیشه است. 💡به ذهنم خطور کرد عقل حوزوی ما واقعا یک عقل پیشرفته ای است. این کفایة الاصول و رسائل و مکاسب حاصل یک عقل بسیار پیشرفته و مترقّی است. عقلی است که اینگونه آن را در کتب دیگر پیدا نخواهیم کرد! ✋نمیگویم بنده از همه جای عالم خبر دارم ولی در حدّ خودم مطالعه کرده ام و آثار علمی را تورّق نموده ام! به گمانم عقلی که با آن امثال این کتاب کفایة مرحوم آخوند خراسانی و رسائل و مکاسب نوشته شده بی نظیر است. ✋اشتباه نشود! نمیخواهم بگویم حرفهایی که زده اند اشکال ندارد! حتّی نمیخواهم بگویم جزئی و کلّی بسیاری از مباحث آنها قابل تحوّل و پیشرفت نیست! نمیخواهم بگویم اتقان مطالبشان از کتب ابن سینا و امثال آنها برتر است. اصلا منظورم اینها نیست. 👈منظورم آن عقل پنهانی است که پشت سر این مباحث در حال جلوه گری است. منظورم آن جوهر و بنیه ی این عقل است! خیلی عقل قوی و توان مندی است. خیلی پیشرفته است. اگر قدر آن دانسته شود آنقدر قوی است که هر علمی را میتواند متحوّل کند. حتّی خود همین فقه و اصول را! 👈البته یک موانعی بر سر راه آن است که نگذاشته به آن ازدهار واقعی خودش برسد. آن چهره ی زیبا و عطر دل انگیزش فراگیر شود. بعدا اشاره ای میکنم. ولی کسی که اندکی اهل فراست است میفهمد این کتابها جنس دیگری دارد! از عقل دیگری سر زده است! 👈مثل این است که گمان کنید ابن سینا اصلا وارد وادی دانش نمیشد و مشغول کشاورزی یا دامداری میگشت! ولی آیا آن ابر نبوغش باطل میشد؟! در همان فضا هم اگر کسی اندکی آشنایی و فراست داشت میفهمید در همان مباحث عادی اش جنس دیگری دارد! 👈این عقل اگر موانع را از سر راهش بردارند دنیا را تکان میدهد! اینقدر عقلش پیشرفته و برتر است! اینقدر عقلش زیبا و قوی است. همین عقل موجود در رسائل و مکاسب را اگر از بسترهایش تجرید و تقشیر کنیم و موانعی که داشته از سر راهش برداریم میبینیم در هر علمی بی نظیر است. دیگر خودتان بگیرید چه میگویم! ⚪کتب مهمّی در زمینه علم اقتصاد، جامعه شناسی، روان شناسی و... دیده ام! با به اصطلاح دانشمندان و دکتراهای زیادی به شکلی با آثارشان انس گرفته ام! ولی اگر به آن عقل مخفی ورای موضوع بحث و نکات پیرامونی شان توجّه کنی اینها کجا و رسائل و مکاسب حوزه ها کجا! اصلا فاصله بسیار زیاد است. 👈اینها ورای همه ی برتری های ظاهری و خوبی هایی که دارند در لبّ واقعیتشان تفاوتشان با عقل حوزوی مانند تفاوت پراید و بنز است! 💡به ذهنم خطور کرد این کتب حوزوی را باید قدر بدانیم! البته نمیخواهم بگویم نباید تغییر کنند! نباید آسیبهایش زائل شود! آن بحث دیگری است. ولی میخواهم بگویم گویا قدرش را اخیرا چندان نمیدانیم! نمیدانیم بر سر چه سفره ی با عظمتی نشسته ایم. مساله عیار اندیشه ورزی است هر چند صعوبتهای غیر عادی آن باید علاج شود. ✅کتبی مانند رسائل و مکاسب و کفایة و مانند آن بسان کوره ای است که باید در آن آب دیده شد! در آن بار آمد! در آن استخوان بندی علمی مان شکل بگیرد! در آن عقلمان بزرگ شده، رشد کرده و پیشرفت کند! ✅در اثر مجالست با بزرگان وادی اندیشه در معرض تفکّرهای فاخر قرار بگیرد! اهل دقّت و تحفّظ شود! اخلاقهای والای علمی مانند حق طلبی، انصاف، تواضع، صبر و عدم عجله، احترام به بزرگان و مانند آن را یاد بگیرد! ⬇⬇
✅وقتی این کتب را میخوانیم باید بدانیم در برابر چه عقل پیشرفته ای قرار گرفته ایم! عقلی مترقّی مجهّز به انواع بسیاری از ادوات بسیار پیشرفته ی فکری و اخلاقهای فاضله ی علمی. ✅وقتی آن را میگشاییم حالتمان مانند آن باشد که گویا به مجلس بزرگان عالم دانش دعوت شده ایم؛ آرام و متواضع گوشه ای بنشینیم و با دقّت هر چه تمامتر با نگاهی درجه دوّم و فلسفی ببینیم چه میکنند؟! از روی دستشان گرته برداری کنیم! کنجکاو باشیم! ✅سعی کنیم به مرور آن عقل پیشرفته ی مطوی و مستتر در ورای این متون را با ظرافت استخراج کرده و به آن متّصل و مجهّز شویم. کار ما در زمان حاضر باید آن باشد که این عقل پیشرفته را سالم و بدون آسیب مانند وقتی که زرده ی تخم مرغ را از سفیده اش جدا میکنیم سالم بیرون بیاوریم! 👈همان عقلی که به تعبیر میرزا حبیب الله رشتی در مورد استادش شیخ انصاری نزدیک است که شقّ القمر علمی کند: «فی جوده النظر یأتی بما یقرب من شق القمر»! وقتی آن را تقشیر و تجرید کردیم میتوانیم از آن در عرصه های نوین استفاده کرده و به فکر زدودن آسیبها و آفتهایی باشیم که مانع ازدهار این عقل نورانی شده است. 🔹فعلا در صدد شرح ابعاد گوناگون این عقل پیشرفته نیستم. ولی به شکل گذرا عرض میکنم این عقل پیشرفته مسلّح به انواع گوناگونی از نگریستنهای برتر است. اموری مانند عمیق نگری، دقیق نگری، انسجام نگری، کنج نگری و... . برای انسان انس با این کتب این امور را تا اندازه ای تبدیل به ملکه میکند. یک ورزش تمام عیار اندیشه است. انسان را اندیشه ورز میکند! سطح تفکر انسان را بالا می آورد و مزاج او را مزاج برتری میکند. قدرت استدلال، استنباط و نقّادی بسیار بسیار بالایی به انسان میدهد. 👈از یکی از فضلا شنیدم در برخی کشورهای غربی شرط اعطاء مدرک دکترا آن است که یک امتحان فلسفه هم بدهند! قصدشان این است که فکرشان فاخر شود تا توان نظریه پردازی داشته باشند! دیدم کار جالبی است. 💡به ذهنم خطور کرد اگر فضاهای علمی میدانستند که این تفکّر حوزوی ما که با آن کتبی مانند رسائل و کفایه رقم خورده چه عقل پیشرفته ای دارد میفهمید نیاز دارد یکی از شروط اعطا مدرک دکترا را باید این قرار بدهد که یک امتحان کفایه هم از آنها بگیرند! 👈نه به خاطر محتوای کفایة! به خاطر عیار تفکّر و عقل پیشرفته ای که در آن به ودیعه گذاشته شده است. کتبی مانند رسائل یا کفایة اندماجی از آن عقل پیشرفته ی تکوّن یافته در دل علوم حوزوی است. تنها یک کتاب نیست. تاریخی از دقّت ورزی و اندیشه ورزی است. 👈به نظرم اگر علوم امروزی و دانشگاه های جهانی مسلّح به این عقل پیشرفته میشدند یک دگرگونی مهمّی در علوم رخ داده و سطح برتری از اندیشه ورزی را تجربه نمیکردند. این را از روی بی اطّلاعی و تعصّب نمیگویم. 👈این روزها که با برخی صحبت میکردم که مدرک دکترا را از نظام دانشگاهی اخذ کرده بودند یا در حال اخذ کردن بودند ورای اطلاعات زیاد و انبوه خوانی که داشتند سذاجت اندیشه آنها برایم واقعا مشهود بود. 👈اینها کجا و آن عقل برتر و پیشرفته ی شیخ انصاری ها و میرزا حبیب الله رشتی ها کجا! این سادگی ها کجا و آن تشقیق شقوقها و تحصیل مطالب ها کجا! ای کاش میشد دانشگاه هایمان را مسلّح به این سطح از تفکّر فاخر میکردیم. منظورم این نیست که مجتهد شوند! نه! آن عقل پیشرفته را بتوان به شکلی استخراج کرد! به آن خو گرفت! ✅شاید مسائلش کهنه باشد یا از مد افتاده باشد یا موضوعاتش تغییر یافته باشد ولی اصول عقلی نهفته در آنها بسیار مترقی و پیشرفته است. 👈البته از آن رو که این عقل به شکل تدریجی تکوّن یافته بیش از نکات علمی مبتنی بر نوعی تربیت عملی آثار مبارک خود را به بار مینشاند. لذا گاهی واقعا ارزش دارد نخبگان و نوابغ دانشگاهیمان مدّتی به مطالعه ی آثاری مانند کفایة و مکاسب دعوت شوند. به گمانم اگر بدانند دنبال چه هستند خیلی روی آنها اثر خواهد گذاشت. 👈اصلا همینکه با این سطح از اندیشه ورزی انس بگیرند و ببینند مزاجشان را تغییر میدهد. دیگر هر حرفی را نمیزنند و هر حرفی را حرف حساب نمیدانند و انتظارشان از نصاب اندیشه و عیار آن عوض میشود. بسیار نقاد میشوند. به اصطلاحات و ادبیات علمی بسیار قدرتمندی در فهم و بیان اغراض مسلح میشوند. ⛔سخنرانی یکی از اساتید برتر دانشگاهی در علوم انسانی را میشنیدم. در پاسخ به اشکالی با یک حالت تضجری گفتند اصلا اگر شما مدتی با آثار کییرکگور و هایدگر و ... انس بگیرید از این حرفها نمیزنید! مساله حل شده است! واقعا احساس کردم از وادی اندیشه واقعی پرت است! حتی اگر ملحد هم باشد باید بداند اگر مدتی رسائل و مکاسب خوانده بود اینگونه ساده اندیش نمیشد! تعالی و اوج اندیشه ورزی ندیده که اینچنین فریفته شده! خدا شاهد است از روی تعصب نمیگویم! اصلا حتی به درد ملحدین هم میخورد! بیایند ببینند اوج دقت ورزی و تعمّق و استدلال و استنباط و اخلاقهای فاضله علمی یعنی چه! ⬇⬇⬇
🔹البته این عقل پیشرفته مشکلات خودش را همانطور که اشاره کردم دارد. یک محدودیتها و موانعی که نگذاشته نورانیّت خود را نشان دهد. شاید زمانی این آسیبها تا اندازه ای قابل درک بود ولی امروزه دیگر باید آنها را از جلوی پای این عقل پیشرفته برداشت. توجّهم به ابتدای کفایة آخوند خراسانی جلب شد؛ دیدم همان ابتدا باسم الله بدون هیچ توضیحی میفرماید: «و بعد فقد رتّبته علی مقدمه و مقاصد اما المقدمه ففی بیان امور ...» 👈از همان ابتدا افراد را غرق در نگاه های جزئی میکند؛ خبری از آن کلان نگری ها و اثبات کلّیات و ساختارها نیست! همانها که به انسان بصیرت میدهد و وضعیت موجود را تبیین میکند. اینجاست که باید این کلام امام صادق علیه السلام را به یاد آورد که: 📖«الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى‏ غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً» 👈از همینجاست که امروزه تفکّر حوزوی ما بیش از آنکه به فقیه نیاز داشته باشد به فیلسوف فقه نیاز دارد. به نگاه های فلسفی باید مجهّز شود. ✅آری به نظرم یکی از مشکلات این عقل حوزوی پیشرفته آن است که برخی اقسام نگریستن دیگر را ندارد! کلان نگر نیست! ژرف نگر نیست! تاریخی نگر نیست! هر چند در استدلالگری و استنباط گری ید طولایی دارد ولی توصیف گر خوبی نیست. ✋مرادم از ژرف نگری در اینجا چیزی غیر از عمیق نگری است. فعلا عمیق نگری را به نگاه در لوازم و عواقب و امور پیرامونی اختصاص میدهم و ژرف نگری را به نگاه به مفروضات! 👈فقر جدّی در نگاه های فلسفی و درجّه دوّم دارد. البته اینکه چرا اینگونه بوده خودش بحث مستقلّی است. امروزه تاریخی نگری و کلان نگری و ژرف نگری به معنایی که گفته شد یا همان نگاه های فیلسوفانه و درجه دوّم به دانش یکی از ضرورتهای حوزوی ماست. 👈این عقل پیشرفته متأسّفانه در این زمینه نقصهای جدّی دارد. همین است که با کمال تأسّف باید گفت مبتلا به نوعی تنگ نظری و تحوّل ستیزی و تحوّل گریزی شده است. ✅وسعت نظر و تحوّل گرایی بر بستر نگاه های درجه دوّم و کلان نگری ها و ژرف اندیشی در مفروضات و نقّادی پیش پنداشته ها رخ میدهد. ✅از همینجاست که این عقل پیشرفته ورای آنکه بسیار عقل نقّادی است چندان عقل نظریه پرداز و تحوّل گرایی نیست. اگر با همین پیشرفتگی که دارد خود را به نگاه های فلسفی نیز امتداد داده و از افق آن نوع نگاه ها به بررسی های جزئی و درجه اوّل برگردد اوج برتری خود را نشان میدهد. رقیبی برایش نمی ماند. ⚪️کتاب بحر الفوائد مرحوم میرزا محمد حسن آشتیانی شاگرد شیخ انصاری را که در شرح رسائل استادش است تورّق میکردم. واقعا عظمت این همه تدقیق و فکر و تعمّق و اوج پیشرفته بودن این عقل حوزوی من را گرفت. 👈ولی واقعا تأسّف خوردم که چرا این عقل به این پیشرفتگی و نبوغ به خاطر کلان نگر نبودن و فقر در نگاه های درجه دوّم برکت نکرده است. برخی از این دست کتابها و رساله های علمی را میخوانم احساس میکنم این نعمت بزرگ را اسراف کرده اند. 👈در نقاط حساس بحث تمرکزش نداده اند. ولی واقعا از عظمت خیره کننده ی این عقل پیشرفته به اعجاب آمده ام. واقعا بی بدیل است. سابقا هم در بذل خاطر ۱۳۶ نکاتی در این زمینه بیان کردم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۶) «لا خیرَ فِی لَذاذة لا تَدُوم» 🔹به سمت تهران می آمدم. نگاهم به یک خودرو گران قیمت جلب شد. به ذهنم خطور کرد که: «لَا خَيْرَ فِي لَذَاذَةٍ لَا تَدُومُ‏ وَ عَيْشٍ مِنْ صَاحِبِهِ يَزُولُ»؛ راستی در لذّت و عیشی که یقین داری دوامی ندارد چه خیری هست؟! نباشد بهتر است: «ازْهَدْ فِي‏ الْفَانِي‏ الْمُنْقَطِع‏»؛ و چه بزرگ فضیلتی است درک این حکمتها! 💡در ادامه به ذهنم خطور کرد علم همین است! این سوادهای دیگر ادایش را در می آورند!😊 دلمان خوش است با این مدرکهای بی محتوای خالی از حکمت! ✅یادگیری و باور به این حکمتها چه ارزش والایی دارد. همانهاست که در مدرسه ها به ما یاد ندادند که این دنیا بازی ای بیش نیست. بلکه برعکسش را تعلیممان دادند! گویا مدام به گوشمان خواندند اینجا اصالتی دارد! گویا توهّم خلود و حال أقسمتم ما لکم من زوالی به ما دادند! 👈نگفتند به همین زودی هاست که کارگردانش کات میدهد و دیگر این نقشهای ثروتمند و فقیر و زیبا و زشت و سالم و مریض تمام میشود! «شَمِّرْ فَكُلُّ مَا هُوَ آتٍ قَرِيبٌ» آری دنیا چون دوامی ندارد نه خوشی اش خوشی است و نه ناخوشی اش ناخوشی! چون یقین داریم میگذاریم و میرویم. راستی که چه نادانیم! 📖لَوْ رَأَتْ عَيْنُكَ مَا أَعْدَدْتُ لِأَوْلِيَائِيَ الصَّالِحِينَ ذَابَ قَلْبُكَ وَ زَهَقَتْ نَفْسُكَ شَوْقاً إِلَيْهِ فَلَيْسَ كَدَارِ الْآخِرَةِ دَارٌ تَجَاوَرَ فِيهَا الطَّيِّبُونَ وَ يَدْخُلُ عَلَيْهِمْ فِيهَا الْمَلَائِكَةُ الْمُقَرَّبُونَ وَ هُمْ مِمَّا يَأْتِي يَوْمَ الْقِيَامَةِ مِنْ أَهْوَالِهَا آمِنُونَ دَارٌ لَا يَتَغَيَّرُ فِيهَا النَّعِيمُ
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۷) «هدیه تولّد» «و ما أمروا الّا لیعبدوا الله مخلصین» 🔹غروب به بهشت زهرای تهران رسیدم. خلوت شده بود. یکی یکی بر سر مزار اقوامم که نزدیک هم دفن شده اند مینشستم و فاتحه میخواندم و التماس دعا داشتم. بچه ها هم همینطور سرخوشانه در این فضای سبز و خلوت بازی میکردند. هنگام نماز شد و شروع به نماز خواندن کردم. 🔸دیدم بچه ها با هم آمدند و یک دفعه با یک صفای کودکی و خنده ی دلنشین گفتند بابا تولّدت مبارک! دختر کوچکم دیدم در آن تاریکی سرش را پایین انداخت و لای آن درختها رفت! هنوز درست حرف زدن بلد نیست! برگشت و دیدم چیزی کف دستش گذاشته و با محبّت عمیق و نگاه با صفایی گفت: عیدی! منظورش کادوی تولّد بود! 🔹دیدم یک مخروط کاج برایم آورده! صداقت محبّت و خلوص رفتارش من را به خود جذب کرد! شاید یک هدیه ی گرانقیمت هم کسی به من میداد این محبّت را در دل من بیدار نمیکرد که این یک دانه ی کاج کرد! 💡به ذهنم خطور کرد این به خاطر عمق محبّت و اخلاص این فرزندم در این رفتارش بود. مقبول درگاهم شد!😊 ✅به دلم افتاد همین است که خداوند متعال هم از ما دنبال عمل زیاد نیست! از ما محبّت و اخلاص میخواهد! کیفیت میخواهد نه کمیت! عملی که در آن شائبه ای نباشد! ✋با خود گفتم آیا من واقعا تا حالا چنین عملی برای خدا با این خلوص و محبّت انجام داده ام؟! یا فریفته و مغرور این حجمهای کاذبم؟! 👈دیدم این فرزندم که هنوز شیرینی هدیه ی تولّدش در کامم مانده این آیه ی شریفه را برایم معنا کرد که: 📖«وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِينَ‏ لَهُ‏ الدِّين‏»
باسمه تبارک و تعالی (۴۲۸) «لذت رهایی» «لذت بندگی» 🔹به مناسبت امر خیری در یک محفلی شرکت کرده بودم. مجلس طوری بود که افرادی در آن حاضر بودند که معمولا یا از اغنیاء بودند و یا از رؤساء! شخصی کنارم نشسته بود و گفت میدانی فلانی کیست؟! بهمانی کیست؟! دیدم برایم مهم نیست! لذاست که شاید به سادگی و بدون واهمه با همه صحبت میکردم و انفعال خاصی نداشتم. 👈تا حدودی احساس نوعی سبکی و رهایی از این عناوین میکردم. یک حسّ لذّت بخشی است. دیدم واقعا برخی این احساس را ندارند. توجّهم به ماهیّت آن جلب شد. راستی این احساس سبکی از کجا آمده؟! عجب چیز ارزشمندی است! عجب چیز با حلاوتی است! 👈دیدم این حسّ بسیار لذّت بخش از عواملی نشأت گرفته! یکی اینکه به اینها طمعی ندارم! نه معیشتم را بند یک نهاد، ارگان، گروه یا شخص خاصی کرده ام که مراقب خوشحالی و ناراحتی آنها باشم و نه آنطور در تحصیل علم و دانش در ابعاد مختلف و استقلال اندیشه تنبلی کرده ام که خودم را وابسته و مقلّد اینها بدانم. 👈دیگر اینکه مجالست با اینها از آن جهت که اینهایند برایم لذّت چندانی ندارد! برایم جذابیتی نداشتند! دیگر هم شاید تا حدودی به این برگردد که دوست دارم باورم شود اینها هم بندگانی ضعیف و فقیر هستند! همه محتاج آن غنیّ مطلق و آن قادر متعال و قاهر لایزالیم! 👈به یاد این فرازهای مناجات مولایمان سید ساجدان علیه السلام افتادم که چه زیبا این حقیقت را بیان میفرماید: ⬇
📖«اللَّهُمَّ إِنِّي أَخْلَصْتُ بِانْقِطَاعِي إِلَيْكَ وَ أَقْبَلْتُ بِكُلِّي عَلَيْكَ وَ صَرَفْتُ وَجْهِي عَمَّنْ يَحْتَاجُ إِلَى رِفْدِكَ وَ قَلَبْتُ مَسْأَلَتِي عَمَّنْ لَمْ يَسْتَغْنِ عَنْ فَضْلِكَ وَ رَأَيْتُ أَنَّ طَلَبَ‏ الْمُحْتَاجِ‏ إِلَى الْمُحْتَاجِ سَفَهٌ مِنْ رَأْيِهِ وَ ضَلَّةٌ مِنْ عَقْلِهِ. فَكَمْ قَدْ رَأَيْتُ يَا إِلَهِي مِنْ أُنَاسٍ طَلَبُوا الْعِزَّ بِغَيْرِكَ فَذَلُّوا، وَ رَامُوا الثَّرْوَةَ مِنْ سِوَاكَ فَافْتَقَرُوا 📖وَ حَاوَلُوا الارْتِفَاعَ فَاتَّضَعُوا، فَصَحَّ بِمُعَايَنَةِ أَمْثَالِهِمْ حَازِمٌ وَفَّقَهُ اعْتِبَارُهُ، وَ أَرْشَدَهُ إِلَى طَرِيقِ صَوَابِهِ اخْتِيَارُهُ. فَأَنْتَ يَا مَوْلَايَ دُونَ كُلِّ مَسْئُولٍ مَوْضِعُ مَسْأَلَتِي، وَ دُونَ كُلِّ مَطْلُوبٍ إِلَيْهِ وَلِيُّ حَاجَتِي أَنْتَ الْمَخْصُوصُ قَبْلَ كُلِّ مَدْعُوٍّ بِدَعْوَتِي، لَا يَشْرَكُكَ أَحَدٌ فِي رَجَائِي، وَ لَا يَتَّفِقُ أَحَدٌ مَعَكَ فِي دُعَائِي، وَ لَا يَنْظِمُهُ وَ إِيَّاكَ نِدَائِي‏» ⚪شخصی که کنارم نشسته بود در محیط کارش مشکلی داشت. دیدم اینها میتوانند به راحتی آن مشکل جدّی ایشان را حل کنند. بنده این مسئولان را نمیشناختم. خواستم بروم حسّ بدی به من دست داد! دیدم نکند من بروم کنار اینها بنشینم اینها فکر کنند به آنها طمعی دارم! نکند فکر کنند مانند بعضی از آنهایی هستم که مانند من اند و در عقیدتی سیاسی ها و نمیدانم چه ها دیده اند و گاهی آلوده به روابط قدرت شده اند. نکند گمان کنند پشیزی برخی از تصوّرات و توهّمات برایم ارزشی دارد! گفتم بگذار بعدا اگر فرصت بهتری بود با آنها صحبت میکنم. 💡ولی مطلبی دیگر به ذهنم خطور کرد. دیدم عجب نعمت بزرگی است این «احساس رهایی»؛ این «سبکی رهایی»! اگر برخی این لذّت را تجربه میکردند میدیدند برتر از خیلی لذّتهاست. از هر چه آن را تهدید میکند میترسیدند! 👈چه چیزهایی آن را تهدید میکند؟! همان رقّ مؤبَّد! طمع به این و آن! یا اهل دانش و تحقیق و اجتهاد بار نیامدن! مستقل بار نیامدن! وابسته شدن به این و آن! و... 💡در ادامه به ذهنم خطور کرد شاید نسیمی از همین احساس سبکی و لذّت رهایی است که در اموری آن را تجربه کرده اند که اینقدر برایشان پر جاذبه است! ✔گفتم شاید بُعدی از جاذبه ی آزادی و تجربه ی زندگی در مغرب زمین و حتّی تا اندازه ای همین بی حجابی و یا حتّی تمایل به مسکرات و مخدّرات به همین تجربه ی لذّت سبک شدن و رها شدن از برخی بندهای پنداری برمیگردد! میخواهند دمی سبک و آسوده از نگاه دیگران و فشار افکار و بیخیال از مشکلات و... باشند. ✋کاری به حقّ و باطل فعلا ندارم. آن احساسی که ورای اینها تا حدودی پنهان شده و میتواند منشأ نوعی التذاذ و خوش آیندی شود را میخواهم شکار کنم! گویا نوعی راحتی و سبکی خاصی را انسان با اینها تجربه میکند. 👈این اسم «رها» که اخیرا شایع شده نیز اسم جالبی است. شاید در چنین فضایی است که مجالی برای توجّه و شیوع پیدا کرده است. 💡به ذهنم خطور کرد اینها همه به خاطر آن سبکی حاصل از رهایی است. 🔹مشکل آن است که اینها واقعا درجات عمیقتر سبکی و رهایی را تجربه نکرده اند! نمیدانند این سبکی های کوتاه، سطحی و غیر درون زا اصلا مضرّ به حال آن رهایی های پایدار، عمیق و درون زا است. عین سنگینی و زنجیری شدن انسان است. آن احساس لذّت ناشی از سبک شدن انسان از بار سنگین تبعیت و رسیدن به استقلال شخصیتی چقدر شیرین است. چه در ابعادی اقتصادی یا وجاهتی یا علمی یا ... . سبکی های دیگری هم داریم که لذّت رهایی را به شکل عمیقتری در آن میتوانیم تجربه کنیم. ✅یکی تجربه ی رهایی روح از جسم است که به قول آنهایی که تجربه کرده اند تازه احساس عمیق لذّت رهایی را آن وقت انسان میفهمد. این سبکی های دیگر را بازی میبیند! عین سنگینی! ✅بالاتر و عمیقتر از اینها لذّت رهایی فطرت از نفسانیّت و عقل از جهل است! لذّت رهایی از انانیّت و خود بینی است. خدا میداند هر چقدر از این نفسانیّت و انانیّت انسان زاویه میگیرد و غروب میکند به مراتب عمیقتری از لذّت سبکی و رهایی میرسد که عمقش را انسان بعد از مرگ درک خواهد کرد! ✅بالاتر از اینها و مرتبه ی بالای همه ی رهایی ها هم لذّت سبکی رهایی از همه ی ما سوی اللّه و رسیدن به درجه ی بندگی محض است. رهایی انسان از بندگی غیر خدا! 🔻اگر قرار است به کسی حقیقتا و عمیقا اسم «رها» اطلاق کنیم همان شخصی است که اسم «عبد» بر او صدق کرده است🔺 ⬇⬇
🔹همین است که قرآن کریم بارها و بارها شاخصه ی اهل ایمان واقعی را این میداند که سبک و رها از حزنها و خوفها هستند! اینقدر این صفت (لا خوف علیهم و لا هم یحزنون) مهم است که مدام روی آن دست میگذارد. مؤمن واقعی کسی است که سبک و رها و آماده ی عروج و پرواز است! ⛔برخی کوته بینان از اسم بندگی بدشان می آید. فکر میکنند از سنخ در بند شدن و سنگینی و زنجیری شدن است! هرگز! «عبد» در معنای صحیحش همان «رها» است. همانکه بیشترین لذّت را از تجربه ی سبکی از تعلّقات و ابتهاج پرواز تجربه میکند. 👈حالا زمانی متناسب با بافت تمدّنهای سنّتی این اسم برای اشاره به این حقیقت در ارتباط بین انسان و خداوند متعال استفاده شده است. صحیح هم بوده است. خوب است گاهی امروز به جای بنده که درک روشنی از آن در جوامع امروزی وجود ندارد از واژه ی رها و آزاد و صاحب ابتهاج و قدرتمند و ... هم استفاده شود. 👈بسیاری فریب پندارها و ظواهر این الفاظ را میخورند. آنچه آزادی میدانند عین اسارت و بردگی است و آنچه بندگی خدا مینامند عین آزادی و رهایی و سبک بالی است. 👈انسانها برای تجربه ی همین رهایی و لذّت سبک شدن با رفع نیازهایشان است که دست به فعالیتهای اقتصادی و جاه طلبی ها و تفاخرات و... میزنند! اخیرا هم به جان مفهوم آزادی افتاده اند و میخواهند از پستان آن سبکی رهایی را تجربه کنند! نمیدانند که این هم چاهی بر سر راه رهایی واقعی است. 👈حیف که نمیدانند رهایی در مبارزه با نفس و انانیّت است. رهایی در سفر کردن از این سرای فانی و پر گشودن در عوالم برتر است. رهایی در بندگی خدا و بریدن از غیر خداست. رهایی و آزادی در از بند تعلق رهیدن است.
باسمه تبارك و تعالي (۴۲۹) «پیگیری از برزیل!» «تأثیر و تأثّرات جهانی» 🔹نصف شب از تهران به قم رسیدم. آمدم چمدان را ببرم! دیدم صدای شُر شُر آب از یکی از طبقات ساختمان می آید! گویا از بالکن واحد بالای مشرف به پارکینگ بود. پیامی در گروه همسایگان گذاشتم که چنین وضعیتی هست! چند ساعت بعد دیدم یکی از همسایگان که برزیل رفته پیام گذاشت که واحد فلانی است! صاحب خانه هم اندکی بعد گفت آن را تعمیر کردم و نوشتند: 👈«آقای فلانی از برزیل هم خبر دار شد ... الله اکبر به این همه پیگیری...»😄😂 💭با خود گفتم ببین چه دنیای کوچکی شده! به ذهنم خطور کرد یکی از مشکلاتمان همین است که نتوانسته ایم تصور مناسبی از جهان امروزی به مخاطبینمان بدهیم. 🔸مگر میشود امروزه بدون توجّه به سیاستهای جهانی تحلیلی مناسبی از وقایع زمان خودمان داشت. دیگر ما ناگزیریم جهانی بیاندیشیم تا حتّی خود و خانواده ی خودمان را بتوانیم مدیریت کنیم! برای اصلاح باید به فکر مبارزه ای جهانی باشیم! ⛔در صحبتها مدام از کاستی ها میگویند. حق هم دارند ولی سهم عامل خارجی را اندک میدانند! آری اگر ما مشکلی نداشتیم عامل خارجی نمیتوانست کاری بکند ولی این دلیل نمیشود که سهم عامل خارجی را اندک بدانیم! نخیر آنهایند که این گسلها را فعال میکنند! سهمشان خیلی است! ✅فکر میکنند برای فرافکنی اینها را میگوییم! به دلیل حس گرایی هنوز نتوانسته ایم عمق در هم تنیدگی سیاستهای جهانی را در دوران معاصر درک کنیم! همین است که وقتی میگوییم این تحولات داخلی بخش مهمش معلول آغاز شدن یک مبارزه ی بزرگ جهانی است باورشان نمیشود! 👈در بذل خاطر شماره ۱۷۲ مقداری در این زمینه نوشتم
باسمه تبارک و تعالی (۴۳۰) «تکبّر حقیرانه!» «اعمال قدرت مشروع» ⚪مطلبی از متفکّر معروف آلمانی فریدریش نیچه دیدم! 📖«من قدرت را در جاهایی پیدا کرده‌ام که معمولاً کسی در آنجا به دنبال قدرت نمی‌گردد: در انسان‌های ساده، آرام و خوش‌آیند. انسان‌هایی که کمترین میلی به اعمال قدرت ندارند. 📖اتفاقاً تلاش برای اعمال قدرت نسبت به دیگران، در نگاه من معمولاً نشانه‌ای از یک ضعف درونی است: کسانی که از بردگی که در درون‌شان رخنه کرده می‌ترسند و بر تن آن، جامه‌ی زرباف حکمرانی می‌پوشانند (آنها هنوز بنده‌اند. بنده‌ی پیروان خویش‌. بنده‌ی شهر‌ت‌شان و بنده‌ی چیز‌هایی از این جنس). 📖اگر کسی در طبیعت خویش قدرتمند باشد،‌ تجربه‌ی قدرت بخشی از ضرورت وجودی اوست. بی آنکه حتی انگشتی را برای دستوری به اشاره تکان دهد؛ حتی اگر برای تمامی عمر، خودش را در باغی یا باغچه‌ای، به دور از دیگران، پنهان کند» 🔹سابقا روایت امام صادق علیه السلام که مرحوم کلینی در کافی آن را نقل کرده بود برایم جالب توجّه بود. دیدم این کلام نیچه میتواند تفسیر خوبی برای آن باشد. راستی مطالعه ی علوم نوین و کلام متفکّرین گاهی میتواند مبدأ قابلی ما را توسعه داده و فهم و درک ما را از متون دینی بالاتر ببرد. پرداختن به تبیین و شرح متون دینی به این سادگی ها نیست! ✔همین است که باعث میشود عالم دینی شرح صدری پیدا کند که علوم بشری را هم ابزاری برای درک بهتر متون دینی قرار دهد! از آنها غفلت نکند! گاهی میبینیم علمای رشته های مختلف حرفهایی میزنند که شرح و تفسیر خیلی بهتری برای متون دینی است. حکمتی که گمشده ی مؤمن است گاهی همینهاست. 🔸مرحوم کلینی با سند خود از عبد الله بن بکیر از امام صادق علیه السلام نقل میکند که احدی نیست که مبتلا به تکبّر و زورگویی باشد جز آنکه به یک بیماری درونی مبتلاست! به اینکه یک ذلّت و بی مایگی ذاتی را در درون خود به شکل وجودی تجربه میکند! سرّش به آن ذلّت درونی برمیگردد! 📖«مَا مِنْ أَحَدٍ يَتِيهُ‏ إِلَّا مِنْ ذِلَّةٍ يَجِدُهَا فِي نَفْسِهِ» 📖«مَا مِنْ رَجُلٍ تَكَبَّرَ أَوْ تَجَبَّرَ إِلَّا لِذِلَّةٍ وَجَدَهَا فِي‏ نَفْسِهِ‏» 🔹برایم جالب بود اگر نیچه این جمله ی نورانی را میدید چه دیدی نسبت به گوینده ی آن پیدا میکرد! راستی که: «إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ‏ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا»؛ در بین شرّاح نکته ی دلچسبی در تبیین این روایت ندیدم. مرحوم علامه ی مجلسی در مرآة العقول و همینطور در بحار الانوار ۵ وجه برای تفسیر این روایت جمع آوری کرده است. 👈یکی اینکه یعنی تکبّر از پستی نفس نشأت میگیرد! دیگر اینکه تکبر غالبا صفت تازه به دوران رسیده هایی است که ذلیل بوده اند و عزیز گشته اند! دیگر اینکه تکبّر برای خودنمایی افرادی است که کمال واقعی ندارند و میخواهند با تکبّر اظهار کمال کنند. 👈دیگر اینکه مراد آن است که هر کسی که نزد خدا منزلتی داشته باشد تکبّری ندارد. دیگر اینکه لام معنای عاقبت میدهد و مراد آن است که هر کسی تکبّر کند سرانجامش ذلّت خواهد بود! خود علامه مجلسی هم میگوید این آخری ابعد الوجوه است! 👈در بین این وجوه وجه سوّم به آنچه نیچه میگوید نزدیک است ولی آن لطافت و دقّت را ندارد و مطلب را خوب باز هم نکرده است. 💡به ذهنم خطور کرد این روایت معنایش این میشود که: ✅قدرت باید به دست کسی باشد که تجربه ی درونی قدرت را دارد! از واقعیت درونی اش بجوشد! آن را برای پنهان کردن ذلّت و حقارت درونی اش خرج نکند! چنین اعمال قدرتی قطعا مفاسد دارد! اعمال قدرت توسّط کسی در معنای باطنی ترش مشروعیت دارد که انسان اهل طهارت و اهل عزّت واقعی است. آنهایی که به قول نیچه در تجربه ی درونی شان قدرت مندند! ✅ولی اینها چه کسانی هستند! آنهایی که خود را از زیر بردگی نفسانیّتها و انانیّتها رهیده و بندگان خدا شده اند! بندگان آن قدرت بی انتها! اعمال قدرت توسّط چنین انسانهایی است که بی شائبه است! برای پوشاندن نواقص و نیل به مقاصد دانی نیست. 👈در تجربه ی زندگانی و تجربه ی تاریخی خودمان هم وقتی دقّت کنیم همین است. آنهایی که قدرت از درونشان نجوشیده و خواسته اند آن را به خودشان ببندند و با اعمال قدرت نقصها و حقارتها و عقده های خود را پوشش دهند اثر نیکویی از خودشان نگذاشته اند! 👈ولی آنجا که قدرت از درون شخص بجوشد برای دیگران قدرتی مقبول و مبارک بوده است. الهام بخش و پایدار و خوش آیند بوده است. 🔻اگر چنین است اعمال قدرت در طبیعت و تکوین حقّ آن انسانهای طاهر عزیزی است که تجربه ی قدرت بخشی از ضرورت وجودی شان بوده است. آنهایی که از روی حقارت و ذلّت از قدرت استفاده نمیکنند! قدرتشان جوششی از فضیلتشان است نه پوششی بر رذیلتشان!🔺 👈همین است که به اعتقاد حکمای الهی و مذهب پاک تشیّع حکومت حقّ اولیاء الهی است. بقیه حکومتها و اعمال قدرتها چه بخواهند یا نخواهند و چه بدانند یا ندانند طاغوت اند!
باسمه تبارك و تعالي (۴۳۱) «یک چیز را دیدید فال بد بزنید!» «ندزد نترس!» 🔹با دوستان صحبت میکردم. عرض کردم یک چیز را هر جایی دیدید نشانه ی شومی است! به آن فال بد بزنید! حال یا در یک شخصی دیدید یا در یک کتابی یا در یک دانشی یا در یک مرام و مسلکی یا ... . اینکه شما را از پرسش کردن و تفلسف و ژرف اندیشی باز بدارند! حال یا صریحا جلوگیری کنند یا به شکل ناخودآگاه تمایلاتان را به پرسشگری روی امور ژرف بکاهند و از بین ببرند! ⛔فریب کرّ و فرّهای علمی و بحثی را هم نخورید! ببینید این کرّ و فرّها مطلق و رها هست یا صرفا در قالب یک سری خطوطی فعال میشود و جاهای دیگر اصلا از آن فضل و دقّت خبری نبوده و سریع از آن پرش میشود! اگر فضل و دقّت صادقانه ای باشد تخصیص بردار نیست! همه جا منسجم به دنبال حقیقت میگردد! 🔸هر جایی دیدید که صدق در طلب حقیقت در همه ی ابعادی که قابل تحقق است وجود ندارد و نوعی مجاهدت صادقانه برای درک واقعیت و تحمّل دشواری های آن هر چند خلاف مشهورات و مأنوسات و مناهج مألوف و هر عامل روانی و اجتماعی و ... محقق نمیشود بدانید آن دانش مشکل دارد. 👈حقیقت طلبی نشانه هایی دارد که وقتی نشانه هایش را ندیدید بدانید نفسانیّت آمده! همانطور که انسان در اثر مجاهدت مراتب پاکی را با قدم صدق میپیماید در مراتب علمی نیز باید با قدم صدق از روی مجاهدت به حقیقت رسید. ⬇
🔹وقتی در مناهج و بواطن دانش انسان نظر میکند میتواند تشخیص دهد که چقدر قدم صدق وجود دارد. چقدر روح این دانش از سنخ تفلسف و جستوجوی محض حقیقت است و چقدرش از سنخ تکلّم و مستدلّ و معلّل کردن امیال و مواضع و رفع نیازهای حاضر است. مثلا نگاه کن! ببین در این کتاب که مجمع فحول و بزرگان وادی اندیشه است سنخ پرسش گری ها آیا معنا دار است؟! ✋چرا برخی پرسشها را اصلا نمیپرسند در حالیکه واقعا مهم و تأثیر گذار است ولی برخی دیگر را به راحتی میپرسند و تا اعماقش هم جلو میروند! پرسش پرسش است! چرا یک بام و دو هوا میشود؟! 👈اینها همه نشانه های فال خوب نزدن است. نشانه های آن است که حقیقت طلب به معنای واقعی اش هنوز رخ نداده است. نشانه های ظلم و بی عدالتی و فاصله ی طبقاتی زیاد بین حقائق علمی است. به برخی ظلم میشود و به برخی بیش از حدّ اعتناء میشود. انسانی که صادقانه به دنبال واقعیت است اینگونه نیست. ⚪️ولی آیا این به معنای نوعی بیماری نفسانی برای همه ی جامعه ی علمی است؟! این را باید جای دیگری بحث کنیم. اجمالا همینقدرش را میگویم که این علمهای مختلف ابعاد قوی اجتماعی هم دارند که لزوما به شکل معرفتی بسته نشده است. علم را باید به عنوان یک پدیده ی اجتماعی و یک حرفه ی اجتماعی هم در نظر گرفت. 👈اینطور نیست که آنچه در این علوم متعارف میخوانیم لزوما تلاشی مخلصانه برای درک واقعیّت باشد. اینطور نیست که یک صداقتی در طلب حقیقت در همه جا حاکم باشد. 👈بلکه خودتان وقتی به آن با دقّت توجّه کنید میفهمید یک نظامی از مشهورات و اجماعات و حسن و قبحها اطراف و اکناف آن را در برگرفته است تا فعالیت عالمانه را تحدید و ترسیم کند! 👈همین است که میتوان سخن از تمدّنهای علمی نمود. سخن از پارادایمهای علم گفت! گویا یک هژمونی خاصی بر علم حاکم است. یک ولایت خاصی بر اندیشه ها سایه انداخته است که به آنها اجازه ی هر نوع پرسش، فکر کردن، خطور ذهنی و طرح مسأله و روش حل خاص و مانند آن را نمیدهد! آنها را به طرق خاصی سوق میدهد. ✅نگاه فلسفی آن نگاهی است که فارق از مدح و ذمها و مشهورات زمانه تسلیم هیچ چیزی جز بدیهیات و امور کاملا قانع کننده نشده و میخواهد با قدم صادقانه ای حقیقت را بازشناسی کند. گویا عاشق حقیقت است و در برابر حقیقت کالمیّت بین یدی الغسّال است: 📖«لَمَّا خَلَقَ اللَّهُ الْعَقْلَ اسْتَنْطَقَهُ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَقْبِلْ فَأَقْبَلَ ثُمَّ قَالَ لَهُ أَدْبِرْ فَأَدْبَرَ ثُمَّ قَالَ وَ عِزَّتِي وَ جَلَالِي مَا خَلَقْتُ خَلْقاً هُوَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْك‏» 👈چنین نگاهی هر جایی در آن غشّ و ناخالصی باشد بر نمیتابد! چون نه به قدرتی تعهّد دارد و نه به ثروتی و نه به فرهنگ و دیانتی! فقط به واقعیّت متعهّد است. اگر مرام و مسلکی خودش را طرفدار حقیقت میداند معنا ندارد از پرسشگری و تفلسف پیرامون خود هراسی داشته باشد. 👈همین است که دین مبین اسلام و اولیاء راستین آن بیشترین و بالاترین مدح ها را از عقل و عقلانیّت و فکر و تدبّر نموده و بشر را از امور فاسد کننده ی آن مانند مسکرات و دروغ و موسیقی و لهو و لعب و شهوات و مانند آن منع نموده اند. 🔹ولی همین نگاه های فیلسوفانه پیرامون یک چیز همان است که موی دماغ مکاتب و نحله ها و علومی است که در ناخودآگاه خود میدانند مشکلاتی دارند! آنها از تفلسف ناراحتند! ولی چرا؟! چون اینها در نهان خود میدانند در مواضع مهمّی جز با نیروی مشهورات و قدرتهای اجتماعی و روانی کار خود را جلو نبرده اند! حقیقت با آنها همگام نیست! همین است که حماقتها و جهالتهای بسیاری را از پیروانشان مخفی نموده اند! تحمّل پذیرش کرده اند! 🔻نگاه فلسفی کارش این است که جهالتها و حماقتها را آشکار کرده و چهره ی کریه و شرم آور آنها را به شکل عریانی به همگان نشان میدهد! همین است که بسیاری از آن گریزان میشوند! چون سر سازش با جهالتها و تقلیدگری ها ندارد!🔺 👈اصلا انسان تا روحیه تفلسف و حقیقت طلبی عالمانه پیدا کند بسیاری از حرفها اصلا برایش قابل قبول نیست. همین است که هر جا دیدید روحیه ی تفلسف و پرسشگری و ژرف اندیشی و کلان نگری سرکوب میشود نشانه ی شومی و رخنه ی جهالتهاست. 👈به قول مثل رائج بین مردم: «ندزد نترس»! کسی که جایی به حقیقت ظلمی نکرده یا گمان میکند که تابع حقیقت و واقعیّت است و اگر آشکار شود آمادگی پذیرش آن را دارد هیچ گاه نباید از عقلانیّت و ترویج آن بترسد! 👈اتّفاقا باید بیشترین دعوت را به آن داشته باشد. آن را فرصتی برای ترویج حقیقت بداند! حالا شاید برخی از آن سوء استفاده کنند یا جنبه اش را نداشته باشند ولی در کلّ به سود حقیقت تمام میشود. 👈عقل دیدگان درون و چشمی است که باید با آن جمال حقیقت را دید! اگر بینا نشود انسان را مجبور میکنند تا در تاریکی به اموری تن دهد! دیگر معلوم نیست کار به کجا برسد! باب بحث نیز منسد میشود.
باسمه تبارك و تعالي (۴۳۲) «نکته ای در باب علم اقتصاد» «هؤلاء يقولون ولا يحتاجون إلى وحي» «اقتصاد مهمتر از آن است که آن را به متخصصان بسپاریم» ⚪️مناظره ای بین دو تن از اساتید مطرح علم اقتصاد برگزار شد. در بخشی از این مناظره یکی از افراد اینگونه ابراز کردند که: 🗽«آقای خامنه ای و امام خمینی مگر اقتصاد دان هستند؟ ... ما راجع به فقه و فقاهت نمی توانیم حرف بزنیم و اجتهاد کنیم. خب نخواندیم... اونا مگه اقتصاد خوانده اند؟ چرا باید تابع فرمایش کسانی باشیم که اهل تخصص نیستند؟!» 🔹اشکال خوبی است. انسان فاعل علمی است. اگر روی به تقلید هم می آورد برای رفع نیاز علمی اش است. اگر چنین است پس تنها وقتی که به متخصص در یک رشته رجوع کند میتواند آرام شود. از همینجاست که عقل به روشنی به قول این مستشکل محترم حکم میکند که: «چرا باید تابع فرمایش کسانی باشیم که اهل تخصص نیستند؟!» 📖«فَبَشِّرْ عِبادِ الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِكَ الَّذِينَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِكَ هُمْ أُولُوا الْأَلْباب‏» 🔸ولی پاسخ چیست؟! باید گفت برای تقلید از فتوای اقتصادی شما و ترک تقلید از امثال امام خمینی اوّلا باید شما ثابت کنید اینها هیچ تخصّصی در اقتصاد مورد نیاز خلق الله ندارند و ثانیا ثابت کنید خودتان تخصّص دارید و ثالثا باید ثابت شود بین به اصطلاح متخصّصین نیز اختلاف نظر جدّی در این زمینه ها وجود ندارد. ⬇
🔷در مورد اوّل خود کلام این شخص دچار تناقض است. زیرا ایشان تخصص فقهی امثال امام خمینی را پذیرفته اند. اگر این را بپذیرند خب یکی از ابواب بسیار مفصّل فقهی باب معاملات است. این بزرگواران میتوانند از آن جهت که فقیه هستند نظر تخصصی خود را از منظر فقهی در موضوع مسائل اقتصادی در باب معاملات بیان کنند! لذا تبعیت از فرمایشات این مراجع عدول از سیره ی رجوع به متخصّص نیست. ✋در واقع اصل مسأله آن است که در باطن ایشان اساسا وحی و اسلام را باید قبول نکند تا بتواند عدم تخصص فقها را در معاملات اثبات کند! ✅فرق مجتهد باب معاملات با یک اقتصاد دان متعارف آن است که مجتهد در پی استنباط نظر وحیانی یا غیر منافی با وحی در باب معاملات است و اقتصاد دان در پی استنباط یا تأسیس اقتصاد مطلوب نظر خود با تکیه بر عقل بشری است. 👈اگر ما معاد باور و مسلمان باشیم قطعا تبعیت از فقه دینی را خروج از دائره ی سیره ی عقلائی رجوع به متخصص نمیدانیم. ⛔️عمق این حرف آن است که اگر اقتصاد دان یا جامعه شناس یا روان شناس و... چیزی گفت دیگر حرفهای قرآن و روایات در آن حوزه ها هیچ اعتباری ندارد! 👈به تعبیر دقیق مرحوم فضل بن شاذان در کتاب الایضاح دعوا بر سر مقوله ی وحی و نیاز انسان به عقول قدسی و عالم غیب است: 📖«كان صلى الله عليه وآله إذا سئل انتظر الوحي ، وهؤلاء يقولون ولا يحتاجون إلى وحي» 🔷در مورد دوّم که این شخص خودش را متخصّص در باب اقتصاد میداند نیز اشکال این است که در اینجا بین دو امر خلط شده است. آنچه انسان را وادار به رجوع به متخصّص میکند رسیدن به علم است نه به آنچه عرف زمان و تمدّن به او متخصّص این رشته اطلاق میکنند! انسان در واقع محتاج تقلید از عالم است ولی آنچه اینها از آن به عنوان متخصّص یاد میکنند وقتی به دقّت در عمق آن نظر کنیم آن عالم مورد حاجت نیست! 👈بلکه معمولا شخصی است که با مکاتب بشری این رشته اجمالا آشنایی دارد و در یکی بیشتر کار کرده و آراء را حفظ کرده و بعضا نقدهایی یاد گرفته و تدریس کرده و از این قبیل امور... . البته منکر فضیلت آنها در فهم بسیاری از روابط بین پدیده ها نیستیم. 👈علم در اصطلاح اینها اساسا به معانی دیگری تحویل رفته که اگر فطرتها از آن خبردار شوند معلوم نیست چقدر مایل به رجوع به اینها باشند. ⚪️حالا اگر هم فرض کنیم ایشان واقعا در اقتصاد امروزی تخصّص دارد مگر وظیفه ی اقتصاد استنباط حقیقت اقتصاد سالم بین مردمان است؟! اقتصاد در بیشتر صورش اساسا نوعی ساختن دانش و شکل دادن به اقتصاد با انگاره های خاصی است که معمولا در آنچه مورد پسند ایشان است طرف نظام سرمایه داری در آن لحاظ شده است. اینطور نیست که حقائق نفس الامری را بخواهند در آن کشف کنند! اینطور نیست که گمشده اش لزوما عدالت باشد. ✅علم اقتصاد اینها معمولا تخصص در انشاء یک اقتصاد خاص برای اغراض خاص مبتنی بر پیش فرضهای بسیار است! 👈این علوم و تخصصها در بسیاری از موارد خادم نظام سرمایه داری و سرباز مترفین و مفسدین اقتصادی اند! خودشان گاهی متهم ماجرا هستند! 👈رجوع به اینها در مسائل بسیاری از قبیل رجوع به پزشک یا مکانیک و مانند آن هم نیستند. متخصّص در این رشته های علوم انسانی اساسا تفاوتهای معنا داری با متخصصین در رشته های دیگر دارد. ⚪به این آقایانی که خودشان را متخصص میدانند و میخواهند بقیه در برابرشان زانو بزنند باید گاهی مبانی عجیب و غریبشان را یاد آور شد تا دیگر اینگونه خود را برتر نبینند! شما هنوز نتوانسته اید تصویر معقولی از آزادی به دست دهید. شما هنوز دعوایتان بر سر راه حل تعارض بین آزادی و عدالت اجتماعی که منجر به انشعاب بزرگتان بین لیبرالیسم و سوسیالیسم شد به توافق نرسیده اید! 👈حالا ایشان که پیرو مکتب اقتصاد لیبرال است. پیش فرض اساسی اقتصاد آزاد لیبرالی چیست؟! همان پیش فرض اساسی آنارشیسم است که آدام اسمیت در قرن ۱۸ به خوبی با مفهوم «دست نامرئی» به آن اشاره کرد. 👈یعنی یک عامل غیبی منافع شخصی و منافع اجتماعی را در شرایط رقابت کامل متعادل میکند! جلّ الخالق! چه راحت به چیزی معتقد میشوند که اینقدر نتایج سهمگین برای مستضعفین و طبقات انسانی دارد. 👈اینان معتقدند تلاش افراد برای حداکثر کردن منافع خود اغلب ممکن است بیشتر به جامعه نفع برساند تا زمانی که مستقیما تلاش میکنند تا به جامعه نفعی برسانند! 👈با اندک تاملی روشن است که این دست نامرئی و هماهنگی پیشین بنیاد مورد ادعای بازار آزاد نه امری بیّن است و نه مبیّن و بلکه خلافش واضح است. هلوی شیرینی برای سرایه داران است! اصلا اینطور نیست که اگر هر کسی فقط به فکر خودش باشد جامعه نظم پیدا کند و رشد کند. ✋گویا اینها تکانه های نظریات چون داروینیسم است که ورای نکات علمی که داشته تجلّیات شومی از خود در عرصه های مختلف نشان داده است! منظورم این نیست که پس سوسیالیسم صحیح است! نخیر! یعنی شما هم به عروه الوثقایی به نام تخصص چنگ نزده اید! ⬇️⬇️
👈این نوع نگاه به جامعه و به طبقات اجتماعی و مستضعفین و باز کردن عرصه برای مسرفین و ثروتمندان و قارونهای زمان خلاف ضروریات دین مبین اسلام است. 👈در یک جامعه ی اسلامی وقتی تنافی قطعی برخی مباحث اقتصادی اینها با احکام اسلامی آشکار است چطور میتوانند باز خود را مسلمان و متخصّص در رشته ی خود بدانند؟! این خود تناقضی آشکار است. 👈سابقا هم در بذل خاطر شماره ۴۷ در زمینه (مغالطه مگه تو متخصصی؟!) مقداری از آسیبهای این تخصص گرایی امروزی صحبت کردم. 🔷در مورد سوّم هم باید گفت اساسا شما که خودتان را متخصّص میدانید بهتر میدانید که بسیار با هم تفاوت دارید. پارادایمهای اقتصادی متفاوتی وجود داشته و در ذیل آنها مکاتب و مسالک اقتصادی متنوّعی با اغراض مختلف شکل گرفته است. دقیقا شما تخصّص کدام را دارید؟! آیا شما از یک علم محض خبر میدهید که همگی بر آن اجماع پیدا کرده اید و آن را ما ردّ میکنیم؟! هرگز! اگر چنین علوم قطعی را پیدا کنید حتّی ما حاضریم آیات و روایات را هم در برابر آن تأویل ببریم. ولی خودتان هم بهتر میدانید چقدر اینها نزاع خیز است. 👈ولی یک مسأله ای اینجا هست که مشکل ماست. آن هم این است که مدّتهاست که عملا به نوعی سکولاریسم تن داده و حوزه های حسّاسی مانند اقتصاد را به افراد به اصطلاح متخصّص این رشته سپرده ایم! این خطای بزرگ دانشمندان متعهّد مسلمان بود. 👈حوزه های بسیار حسّاسی مانند اقتصاد را باید متفکّرین بزرگ دینی خودمان متکفّلش میشدند تا در این علوم نیز سرآمد شده و مناسبات آن را با فقه بهتر تشخیص میدادند. خودشان هم فقیه میشدند و هم متخصّص برتر در این حوزه های علوم بشری نوین و آنها را به دست افراد نالایق نمیسپردند. 👈گاهی مستقلّا اقتصاد بشری را عمیقتر بررسی میکردند و گاهی نیز اگر لازم بود فقه اسلامی را مبتنی بر رشدهای عقل بشری به روز رسانی مینمودند. فقه نیز عین شریعت نیست و یک تلاش بشری برای استنباط احکام شریعت است لذا در آن حیطه ی بشری اش قابل تحوّل و پیشرفت است. کما اینکه نقش عقل در هندسه ی معرفت دینی نیز را باید جدّی تر گرفت. 🔵در انتها به یاد کلامی از یانیس واروفاکیس اقتصاد دان و سیاستمدار معاصر یونانی افتادم. وی چند سال پیش که اوج بحران اقتصادی یونان بود وزیر دارایی این کشور شد. ایشان یک کتاب به نام: «حرفهایی با دخترم درباره اقتصاد» نگاشته که در واقع تاریخی مختصر از سرمایه داری است! این کتاب را بعد از بحران اقتصادی یونان در سال ۲۰۱۳ به زبان یونانی در ۹ روز برای دخترش سِنیا در استرالیا نوشته است. در جایی از این کتاب این کلام بسیار جالب توجّه را بیان میکند که: 📖«اقتصاد مهمتر از آن است که آن را به متخصصان بسپاریم» 👈در ادامه اینطور بحث را دنبال میکند که فریب پیچیدگی علم اقتصاد را نخورید زیرا ورای این پیچیدگی چیزی نیست و میخواهند شما سر در نیاورید و شما باید خودتان خوب اقتصاد را بفهمید و تصمیمات مهم و بزرگ اقتصاد را ساده لوحانه به این افراد واگذار نکنید. ⚪️در جایی از کتاب میگوید فلانی در یکی از کشورهای آفریقایی تحقیق کرده در یک قبیله که باور راسخی به کاهنان آنجا دارند ولی با وجود اینکه پیشبینی آنها معمولا اشتباه است از اعتقاد آنها به این کاهنان چیزی کم نمیشود. سرّش چیست؟! به این نکته میرسد که در واقع نهادی جز آن کاهنان برای تصحیح مشکلات ندارند و «مجبورند به آنها اعتماد کنند». 👈باز میروند پیش کاهن تا سرّ اینکه پیشگویی اشتباه شد را بگوید. ایشان در ادامه از این جریان استفاده جالبی کرده و میگوید آنچه به عنوان علم اقتصاد میبینید اصلا فکر نکنید وضع بهتری نسبت به آن کاهنان قبیله آفریقایی دارد بلکه اینها هم هر کدام فرمولها و نظریاتی دارند که شکست میخورند ولی با وجود این به تخصصشان در نگاه مردم و اینکه اقتصاد دان هستند و مورد احترام لطمه ای نمیرسد. 👈زیرا باز برای جبران شکست مردم به خود آنها رجوع میکنند. مجبور به این اعتمادند! لذا همواره مورد احترام هستند. از نگاه او گاهی واقعا فرقی بین فوق دکتراهای اقتصاد با کاهنان معبد دلفی نیست.
باسمه تبارك و تعالي (۴۳۳) «که مستِ جامِ غروریم و نام هُشیاریست» «سُكرُ الغَفلَةِ و الغُرور اَبعدُ اِفاقة مِن سُكرِ الخُمُور» «یکی از نعمتهای بزرگ آن است که سرمان به سنگ بخورد!» 🔹جایی بودم که صحبت از شراب و مستی به میان آمد! برخی از جوانان غافل گویا فریب شیطان را خورده بودند و مبتلا به این لذّت زودگذر شده بودند! «اللّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي ذَهَبَتْ‏ لَذَّتُهَا وَ بَقِيَتْ تَبِعَتُهَا» برخی در مذمّت آن گفتند! گویا خودشان را خیلی مبرّا و منزّه میدانستند! گویا آنها را خیلی مذمّت میکردند! ✋مشکل ما این است که خیلی ظاهری با این مقوله ها مواجه میشویم. اینها باطن دارد! نکند دقیقا خودمان در باطن مبتلا به آن چیزهایی هستیم که دیگران را به خاطر ابتلای ظاهری به آنها مذمّت میکنیم! 🔸ولی مستی چیست؟! چرا اینقدر قبیح است؟! چون انسان عقل خودش را از دست داده و ارتباط عاقلانه اش با واقعیات پیرامونش مختل میشود. غرق در تخیّلات و توهّمات باطل میشود. افرادی که از بیرون شاهد آن هستند واقعا برایشان تأسّف آور است. 👈ولی چرا؟! چون سراب و توهّمی بیش نیست! آنچه سرنوشت انسان با آن گره خورده در مناسباتش با حقایق است نه با توهّماتش! روح معنای مستی در غفلت از حقایق پیرامونی اش و سرخوش شدن با توهّمات است. ⬇