eitaa logo
بذل الخاطر
939 دنبال‌کننده
910 عکس
2 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸آداب زدگی🔸 یکی دیگر از اموری که به این اشرافیت رفتاری گاهی دامن زده «آداب زدگی» رایج بین برخی از حوزویان است. این آداب ظرفهایی نیکویی است که اعمال در آن ریخته میشود. ولی نباید انسان دچار آداب زدگی شود. یک بار گرانی از آداب گفتاری و رفتاری با خودش به دوش بکشد که وقتی انسان با او مواجه میشود احساس عدم مجانست کند. احساس سنگینی کند! خود شخص هم نتواند به راحتی با دیگران انس بگیرد. نتواند وارد حیطه های شخصی تر آنها شده و افراد با او احساس صمیمیت و نزدیکی کنند. 👈خود بنده که سالهاست در این فضا هستم ارتباط برقرار کردن با بسیاری از فضلای مسن تر و مشاهیر برایم دشوار است. از خیرش میگذرم. احساس سنگینی میکنم. گاهی خیلی این آداب را جدّی میگیریم. مخصوصا در فضایی که این آداب به دلیل تحوّلات اجتماعی دیگر چندان آداب فراگیری هم نیست. 👈اصرار بر آنها باعث نوعی دوری میشود. باز به شکلی اشرافیت رفتاری ایجاد میکند. هر چند اینگونه افراد فاصله ای با انسان نداشته باشد ولی گویا فاصله ی زیادی دارد. استفاده از آنها را محدود میکند. 👈یکی از اساتید محترم میگفت در محفلی برای مشورت پیرامون مسأله ای در یکی از مدارس بودم که بزرگان و معمّرین هم حضور داشتند. میگفت این فضا آنقدر سنگین بود که خودم احساس میکردم اینجا جای من نیست! آنقدر مشحون از آداب بود که آدم احساس خفگی میکرد! اصلا جرأت نداشتم حرفی بزنم. از طرفی گاهی همین آداب زدگی ها باعث نوعی سوء ظنّ هم میشود. 🔹به دو تن از بزرگواران که پدرانشان هم روحانیون قابل توجّهی هم در فضای حوزه ها بودند گفتم میدانید؟! برخی رفتارهای من برای شما خیلی عجیب و زننده ممکن است جلوه کند. مثلا الآن جوراب نپوشیده ام. یا اینکه راحت حرفم را میزنم و مدام آداب عجیبی که شما رعایت میکنید را توجّهی ندارم. ولی این عجیب و زننده بودن این رفتارهایم به خاطر ذات رفتارهایم نیست. بلکه به دلیل انس شما به آدابی است که بنده به آنها انس ندارم. در محیط دیگری رشد کرده ام. ولی اگر شما حواستان نباشد اینها را بسان گناهانی کبیره تلقّی کرده و دیدی منفی نسبت به بنده پیدا میکنید. حواستان به این مقوله هست؟! دیدم قبول کردند. 👈میدانید مسأله چیست؟! وقتی انسان به خاطر مسئولیتهایی که پیدا میکند و یا به خاطر برخی آداب زدگی ها دچار نوعی اشرافیت رفتاری میشود خودش هم در ناخودآگاهش این را درک میکند. 👈به خاطر همین دیگر در ناخودآگاهش چندان خودش را مانند دیگران نمیداند! از همین رو از حضور در میان طلاب و سرکشی به احوال آنها و رفتن به منزل و محفل آنها و مانند آن لذّت نمیبرد. کشش و گرایشی در خود به این امور نمیبیند. 👈به مرور مزاج اینها هم عوض میشود. واقعا فکر میکنند مشکلات طلبه ها را میدانند و لمس میکنند ولی واقعا نه میدانند و نه لمس میکنند! دچار نوعی توهّم زدگی میشوند! 👈وقتی به اینگونه مسؤولین و یا علمای اشرافیت زده در رفتار مواجه میشوم احساس میکنم نسبتم با آنها مانند نسبت یک ثروتمند متکبّر با یک فقیر است. نه مانند نسبت یک معلّم و متعلّم یا مربّی و متربّی یا پدر و فرزند و یا دو مؤمن! گویا آدم بعد المشرقین را میان خودش با آنها احساس میکند. 🔹وقتی اینها را انسان میبیند یاد روایت مرحوم کلینی در کافی می افتد که امام صادق علیه السلام با ناراحتی و چهره ی غضبناک به اسحاق بن عمّار نگریستند. اسحاق گفت مگر چیزی شده؟ چرا رفتارتان با من تغییر کرده؟! حضرت فرمود به خاطر همان تغییری که در رفتار تو با برادران ایمانی ات رخ داده! شنیده ام یک مسؤول دفتری را در جلوی درب منزلت گذاشته ای تا شیعیان فقیر دستشان به تو نرسد!: 📖«بَلَغَنِي يَا إِسْحَاقُ أَنَّكَ أَقْعَدْتَ بِبَابِكَ‏ بَوَّاباً يَرُدُّ عَنْكَ فُقَرَاءَ الشِّيعَةِ» 👈اسحاق شروع کرد به توجیه کردن و واقعا هم توجیه بدی نبود. ولی حضرت فرمود درست است ولی در مقام تزاحم باز هم مصلحت ملاقات مستقیم تو با مؤمنین بیشتر بود. اگر تو از شهرت ترسیدی از بلا نترسیدی؟! 📖«أَ وَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ الْمُؤْمِنَيْنِ إِذَا الْتَقَيَا فَتَصَافَحَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الرَّحْمَةَ عَلَيْهِمَا فَكَانَتْ تِسْعَةٌ وَ تِسْعُونَ‏ لِأَشَدِّهِمَا حُبّاً لِصَاحِبِهِ فَإِذَا تَوَافَقَا غَمَرَتْهُمَا الرَّحْمَةُ فَإِذَا قَعَدَا يَتَحَدَّثَانِ قَالَ الْحَفَظَةُ بَعْضُهَا لِبَعْضٍ اعْتَزِلُوا بِنَا فَلَعَلَّ لَهُمَا سِرّاً وَ قَدْ سَتَرَ اللَّهُ عَلَيْهِمَا»
باسمه تبارک و تعالی (۶۰۹) «از کباب ترکی تا زلزله زدگان افغانستانی» «طَهِّرُوا نُفُوسَكُمْ مِنْ دَنَسِ‏ الشَّهَوَات» 🔹شب جمعه بچه ها را پیش پدر بزرگ و مادربزرگشان بردم. به خانواده گفتم ما هم برویم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها. مدّتی هم هست بیرون چیزی با هم نخوریدم! زیارت کردیم و سوار شدیم که برویم برای غذا! گفتند برویم خانه غذا میخوریم!😐 🔸عجیب بود. گفتم نه برویم یک دلی از عزا در بیاوریم! اگر برای پول است روزی با خداست. یک کباب ترکی بزنیم! خیلی سال است نخوردم. نیت کردم برویم بخوریم. گفتند نه! من حرم نیّت کردم مقدار این پولی که میخواهیم غذا بخوریم را به حساب زلزله زدگان افغانستان واریز کنیم. 🌸گفتم احسنت! بارک اللّه! حالا که نیّت کردی همین الآن پول را واریز کن چون در کار خیر باید سرعت و سبقت داشت. 🔹در دل گفتم خدایا! در درون انسان چه کشاکش پر رمز و رازی قرار دادی! یک سویش درکات نفس و لذّتهای دنیا و کشش به سوی آنهاست. سوی دیگرش درجات فطرت و لذّتهای معنوی و دعوت به عوالم بالاست. 🔸خدایا آن آسمانها چخبر است؟ آن کشش غیبی که اینگونه نفس ما را مهار میکند ریشه در چه نور و چه حقیقتی دارد؟! راستی که هر چه هست خیلی زیباست. خیلی بهجت آفرین است. آنقدر پاک و صاف و زلال است که از دل آن گویا جنّاتی 🌴در دل شکوفا میشود که تجری تحتها الانهار 🌷... 🔹لذّت کباب ترکی و کوبیده کجا و لذّت این دعوت فطرت به عوالم بالا و ایثار کجا! کنار هم که قرار میگیرند آدم احساس میکند لذّتهای دنیایی نوعی آلودگی است. و چه زیبا فرمود: 📖«طَهِّرُوا نُفُوسَكُمْ مِنْ دَنَسِ‏ الشَّهَوَاتِ‏ تُدْرِكُوا رَفِيعَ الدَّرَجَاتِ»
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۰) «عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاء» 🔹در حال خوابیدن بودم. صدای دخترم را شنیدم. توجهم به او جلب شد. طوری رفتار میکرد که دقیقا شبیه مادرم بود. اخلاقی که خودم آن را نداشتم. از این همه شباهت به شگفتی آمدم. آخر چقدر ممکن است دو نفر شبیه باشند! 🔸گویا در این سنّ کودکی روح مادرم در او حلول کرده! در همان حالت خواب و بیداری به فکر فرو رفتم که وراثت چه شگفت انگیز است! در وجود من یک اخلاقی از یکی از اجداد یا والدینم به صورت یک قوّه وجود دارد که هر چند در خودم ظاهر نشده ولی در نسل من ظاهر میشود. 🔹من یک واسطه ای گویا بوده ام که چنین روحیه ای از مادرم بدون اینکه به خود من برسد به فرزندم رسیده. وقتی این دخترم را مخصوصا در اینگونه رفتارهایش میبینم انگار مادرم برایم مجسّم میشود 💡در همین حال به دلم افتاد حال فهمیدی مولایت حسین علیه السلام وقتی فرزند برومندش علی اکبر اجازه ی میدان خواست چه حالی داشت؟!علی آینه ی رسول خدا بود. گویا پیامبر دوباره در قالب علی زنده شده بود. 🔸نگاهی مأیوسانه به علی کرد و چشمانش را به زیر انداخته و شروع به گریه کرد. ای جانها به فدای آن دل غمگینت!😭 طوری شد که دیگر با خدای خودش شروع به مناجات کرد! خدایا تو شاهد باش فرزندی را برای تو قربانی میکنم که از او شبیهتر به رسولت کسی نبود. طوری بود که هر وقت دلمان برای جدّمان رسول خدا تنگ میشد او را نگاه میکردیم. 📖بَرَزَ إِلَيْهِمْ غُلَامٌ أَشْبَهُ‏ النَّاسِ‏ خَلْقاً وَ خُلُقاً وَ مَنْطِقاً بِرَسُولِكَ ص وَ كُنَّا إِذَا اشْتَقْنَا إِلَى نَبِيِّكَ نَظَرْنَا إِلَيْه
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۱) «ماجرای پایی بر دم گربه»! «خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان» 🔹یکی از عزیزان میگفت جلوی مدرسه از ماشین خواستم پیاده شوم که ناگهان بدون اینکه متوجّه شوم پایم رفت روی دم یک گربه! روز بد نبینید! وحشی شد و برگشت و آنچنان دهانش را باز کرده و پایم را گاز گرفت که شلوار پاره شده و تا هفته ها پایم درد داشت! 👈هر چه میکردم رها نمیکرد! این را که گفت به یاد کلام یکی دیگر از عزیزان افتادم. در یکی از جلسات میگفت به این تواضعهای بی محتوا نگاه نکن! تواضع وقتی تواضع است که طرف را عصبانی کنی و آزار بدهی و باز ببینی متواضعانه رفتار میکند! 👈آری حکایت ادب و کمالات نفسانی بسیاری حکایت ملوس بودن آن گربه ای است که تنها تا زمانی که پا روی دمشان نگذاشته باشیم اینقدر مظلوم و قابل ترحّم و دوست داشتنی اند. 👈همینکه ولو ناخواسته و بدون عمد پا بر دمشان بگذاریم میبینیم بابا این یک دیوی بود برای خودش! چطور تا حالا کنار این دیو زندگی کرده بودیم و خبر نداشتیم! بابا این چقدر خطرناک بود! خود خطر بود!💣 💡به ذهنم خطور کرد با دیگران کاری نداشته باش! انسانها گاهی خودشان را هم نمیشناسند! یکی از جاهایی که خود واقعی ات را میشناسی وقتی است که پا روی دُمَت میگذارند. 👈اینکه آیا از عدالت خارج میشوی. بالاتر از آن! ببخشی! بالاتر از آن! بروی و مشکلت را با او حل کنی و مسأله را گردن بگیری! اگر قطع کرد تو وصل کنی! اگر محروم کرد تو عطا کنی! ⬇
🔹با یکی از عزیزان صحبت میکردم. انسان اخلاقی و پاکی است. به ایشان عرض کردم انسان گاهی در توهّمش خوب است. در خیالش خوب است. چون آنجا کسی پا روی دُمَش نمیگذارد! میتواند هی برای خودش فضائل ببافد! 👈حتّی در برخورد با دیگران هم گمان کند خیلی خوب است. از توهماتش بیرون نیاید. ولی وقتی واقعیت خوبی و عیار آن عیان میشود که پا روی دُمِ آدم بگذارند. به او ظلم کنند! خوش بُوَد گر مَحَکِ تجربه آید به میان تا سِیَه روی شود هر که در او غَش باشد. 👈خدا عالم واقعیّت و خارج و نه ذهن و خواب را برای رشد انسان قرار داده! آنجایی که نه مقامی برایت قائل شوند و نه فضیلتی و نه شخصیتی و نه ...! آنجا چگونه ای؟! نکند با خیال خوب بودن گمان کنیم واقعا هم خوبیم! ویحَکم لا تغتَرّوا! به یاد کلامی از مرحوم آیت الله حائری شیرازی افتادم که جایی فرموده بودند: 📖«خدای تعالی، عالَم بیرون را برای پرورش انسان قرار داده است نه عالم تصور و تخیل را. تمام معتادها در عالم خودشان خوش هستند؛ نشئه هستند؛ وقتی هم به آنها می‌گویید که حیف است عمرت را اینطور بگذرانی، به تو می‌گوید: ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم ای بی‌خبر ز لذت شرب مدام ما! 🔸مرحوم صدوق در ثواب الاعمال حدیثی با سندی از امام باقر علیه السلام نقل میکند که روزی حضرت به فرزندشان امام صادق علیه السلام فرمودند من در خانه چیزی از این غلامان و فرزندان و از همسر میکشم و طوری صبر میکنم که از خوردن حنظل تلخ هم بر کامم تلخ تر است! 👈ولی یکبار گمان نکنی اینها همه بیهوده است؟! میخواهی جا خالی کنی؟! هرگز! کسی که چنین صبری کند مانند کسی است که همواره روزها روزه و شبها در حالت نماز و عبادت است. 👈بالاتر از آن! مانند کسی است که در برابر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به جهاد پرداخته و شمشیر بزند و در همان حال به شهادت برسد! 📖«إِنِّي لَأَصْبِرُ مِنْ غُلَامِي هَذَا وَ مِنْ أَهْلِي عَلَى مَا هُوَ أَمَرُّ مِنَ الْحَنْظَلِ‏ إِنَّهُ مَنْ صَبَرَ نَالَ بِصَبْرِهِ دَرَجَةَ الصَّائِمِ الْقَائِمِ وَ دَرَجَةَ الشَّهِيدِ الَّذِي قَدْ ضَرَبَ بِسَيْفِهِ قُدَّامَ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله» 🔹یکی از بهترین جاهایی که انسان میتواند خودش را بشناسد در خانه است. چون در خانه اعتبارات و تعارفات کنار میرود. نه برایشان پست و مقام مهم است و نه فضیلت و نه شخصیت و...! اینجاست که زمینه برای اینکه پا روی دُمِ آدم بگذارند زیاد میشود. اینکه ظلم کنند! بی وفایی کنند! کم احترامی کنند! 👈اینجاست که انسان خودش را میسازد و اینجاست که انسان خود واقعی اش آشکار میشود. آیا صِل من قطعَک است؟! آیا واعفُ عمَّن ظلمَک است؟! آیا اعطِ من حرمَک است؟! 👈اگر چنین بود سجده شکر به جای بیاورد و بداند گویا در حال عبادت دائمی است. در حال شهادت و جهاد دائمی است. بداند خدا حسابش را آسان میگیرد چون او بر خود و دیگران آسان گرفت: «ثَلَاثٌ مَنْ كُنَّ فِيهِ حَاسَبَهُ‏ اللَّهُ‏ حِسَاباً يَسِيراً وَ أَدْخَلَهُ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِه‏»؛ 🔹آری محیط خانه گاهی بهترین محیط خودسازی است. بهترین محیط به خاک مالیدن بینی این نفس چموش است! همان نفسی که ذرّه ای رحم و مروّت ندارد! اگر پایش بیافتد به عزیزترین عزیزانش هم رحم نمیکند. تاریکی و ظلمت محض است. دیگر در خانه آدم با توهّمش زندگی نمیکند. ✋از آن طرف آنهایی مثل من که خدا برایشان عافیت خواسته و در خانه راحتند مغرور نشوند! قدر همسرانشان را بدانند که پا روی دمشان نمیگذارند! آن اژدهای درونشان را به آفتاب گرم بغداد نمی آورند! و الا از همه شاید بدتر بودند. 🔹این دُم در اینجا کنایه از آنجایی است که انسان دردش میگیرد! برای برخی آبرو است. برای دیگری پول است و دیگری مقام و دیگری احترام و دیگری تعلّقات و ... . در دُم رگهای عصبی طوری است که وقتی پا رویش میگذارند دردش باعث میشود که حیوان گاهی از عصبانیّت به مرز جنون برسد! 👈خداوند متعال از روی حکمتش نظام عالم را طوری قرار داده که در هر حالی کسی یا چیزی پیدا شود تا پا روی دممان بگذارد. تا با خود واقعیمان مواجه شویم و با نفسمان کشتی بگیریم. تا صدق و اخلاصمان را ظهور دهیم. اگر در جزیره ای از جزایر دریاها هم برویم بر اساس روایات خداوند چیزی را میفرستد تا اذیتمان کند. پا روی دممان بگذارد. فرار نکنیم. گله نکنیم. ⚪حالا این حیوان که دوستمان پا روی دمش گذاشته بود گربه بود! فکر کنید شیر بود چه میشد؟! یاد مالک اشتر آن یار با وفای مولایمان افتادم! چطور در بازار آن شخص پا روی شخصیتش گذاشت و جلوی همه مسخره اش کرد! بازی که چه عرض کنم پا روی دُم شیر سپاه مولایمان گذاشت! 👈ولی مالک چه کرد؟! بدون اینکه چیزی بگوید رفت و در مسجد شروع کرد برای او استغفار کردن! ای به فدای آن آیین پاکی که مالکهایی تربیت میکند که اینگونه مالک نفسشان اند. وقت خشم و وقت شهوت مرد کو در پی مردی چنینم کو به کو
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۲) «دیدن درمانی» «فلما عاين ما صنعوا ألقى الألواح» 🔹فیلمی دیدم که مادر جوان فلسطینی پیکر دو فرزند خردسالش را نوازش میداد. یکی را بغل گرفته بود و میگفت پاشو شیر بخور! دل آدم را کباب میکرد. گریه کردم و خیلی حالم خراب شد. وجودم پر از کینه از این طاغیان یهود شد. 💡به ذهنم خطور کرد تو که میدانستی دارند جنایت میکنند. چرا دلت اینقدر پر از کینه نمیشد؟! این همان است که در حدیث نبوی صلی الله علیه و آله آمده: «لیس الخبر کالمعاینة»؛ 🔸موسی علیه السلام وقتی خبر گوساله پرست شدن بنی اسرائیل را شنید الواح از دستش نیافتاد ولی وقتی با چشمانش صحنه را دید از درک شدت واقعه الواح از دستش افتاد و شکست: 📖قال رسول الله صلى الله عليه وسلم ليس الخبر كالمعاينة ان الله عز وجل أخبر موسى بما صنع قومه في العجل فلم يلق الألواح فلما عاين ما صنعوا ألقى الألواح فانكسرت 🔸شنیدن کی بود مانند دیدن! گاهی باید دید! شنیدن فایده ندارد! به همین قیاس گاهی باید چشید! دانستن فایده ندارد! مسئولان میگویند ما مشکلات مردم را میدانیم! خبر داریم! باید به آنها گفت باید ببینید و بچشید! خودتان هم این ماشینها و این خانه ها و این یخچالهای خالی و این خجالت در برابر زن و فرزند را بچشید. ✋نه صرفا برای آنکه تجمّلی نباشید! نه! برای اینکه باورمان بشود واقعا مشکل مردم را میدانید. نه اینکه صرفا میدانید. خیلی ها در توهّم فهم اند نه خود فهم. 🔹گاهی اثر واقعی و مطلوب از چیزی بر دیدن و چشیدنش بار میشود نه بر شنیدن و دانستنش. همین است که گاهی چاره در دیدن درمانی و چشیدن درمانی است! باید توری گذاشت بروند ببینند و بچشند!
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۳) «ماجرای رفتن به طبّ سوزنی» «نگاه به نماز از زاویه طبّ فیزیکی» «ضرورت پرداختن به فلسفه احکام» 🔹چند وقتی بود پایین کمرم درد میگرفت. در مشّایه اربعین دیگر این درد زیاد شد و با یک دشواری غریبی همراه شد. دستم را بر کمر میگرفتم و آرام راه میرفتم. ابتدا فکر کردیم گرفتگی عضلانی است! بعدش احتمال دیسک کمر و سپس تنگی کانال دادیم. 🔸به معرّفی برخی دوستان به متخصّص طب فیزیکی و توان بخشی مراجعه کردم. ایشان تشخیصشان چیز دیگری بود. مقداری بر کمرم فشار آورد سبکتر شد. اندکی قرص داد و سه جلسه طب سوزنی برایم نوشت. 👈متخصص طب سوزنی شخصی بود که پزشک تیمهای ورزشی و به قول خودش تیم ملّی بود و در کشور مطرح بود. ورزشهایی به من داد و طب سوزنی کرد. 👈او از فیزیک بدن میگفت و من هم اشاراتی به متافیزیک داشتم. دیدم برایش جالب بود. میگفت باورها به متافیزیک کم شده. حالا این شرحش جداست. 🔹گفتم من وقتی رکوع میروم درد کمرم کم میشود. شاید در تشخیص بهتر کمکتان کند. گفت نه! در حالت رکوع نباید دردش کمتر شود! بعد رکوع رفت و قوز کرد و گفت اتّفاقا این حالت از منظر طبّ فیزیکی مضرّ است. ⬇
🔹گفتم منظورم که این نبود! این دیگر چه رکوعی است میروی! گفت خب همه اینطوری رکوع میروند! گفتم منظورم از رکوع همان چیزی است که سنّت و مستحب است. زانو را عقب داده و کمر را آنقدر صاف صاف کرده و گردن را میکشیم که اگر قطره ی آبی روی کمر باشد تکان نخورد! گفتم رکوع ائمه علیهم السلام اینگونه بوده! 🔸دیدم چشمانش یک دفعه گرد شد! انگار یک معجزه ی علمی شنیده! مانند کسی که به وجد آمده باشد گفت این خیلی جالب و علمی است. اصطلاحات انگلیسی آن را بیان کرد و من نفهمیدم. درخواست کرد سند این گفته ام را برایش ببرم. 👈این سری که دوباره برای طبّ سوزنی رفتم دو نقل از این مضمون را از مرحوم کلینی در کافی برایش بردم. یکی شرح نماز امام صادق علیه السلام در روایت معروف حمّاد بن عیسی بود. امام صادق علیه السلام وقتی دید حمّاد با آداب مناسب نماز نمیخواند فرمودند چقدر زشت است که بر شما عمری بگذرد و یک نماز درست نخواند! 👈بعد خودشان شروع کردند به نماز خواندن و در انتها فرمودند اینگونه نماز بخوانید! «يَا حَمَّادُ هَكَذَا صَلِّ» حمّاد در شرح رکوع حضرت همان بیانی را دارد که بالا اشاره کردم. کمرشان را صاف صاف کردند: 📖«ثُمَّ رَكَعَ وَ مَلَأَ كَفَّيْهِ مِنْ رُكْبَتَيْهِ مُنْفَرِجَاتٍ وَ رَدَّ رُكْبَتَيْهِ إِلَى خَلْفِهِ حَتَّى اسْتَوَى ظَهْرُهُ حَتَّى لَوْ صُبَّ عَلَيْهِ قَطْرَةٌ مِنْ مَاءٍ أَوْ دُهْنٍ لَمْ تَزُلْ لِاسْتِوَاءِ ظَهْرِهِ وَ مَدَّ عُنُقَهُ وَ غَمَّضَ عَيْنَيْهِ ثُمَّ سَبَّحَ ثَلَاثاً بِتَرْتِيلٍ فَقَالَ سُبْحَانَ رَبِّيَ الْعَظِيمِ وَ بِحَمْدِهِ» 👈روایت دوّمی که برایش نقل کردم روایت ابن بزیع بود که مرحوم کلینی نقل کرده که تا کنون کسی را مانند امام رضا علیه السلام در رکوع ندیده ام! هیچ کس را ندیدم به اندازه ی ایشان کمرشان را پایین بیاورند. 📖«رَأَيْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَرْكَعُ رُكُوعاً أَخْفَضَ‏ مِنْ رُكُوعِ كُلِّ مَنْ رَأَيْتُهُ يَرْكَعُ وَ كَانَ إِذَا رَكَعَ جَنَّحَ بِيَدَيْهِ» 👈روایت دیگری هم از امام جواد علیه السلام هست که کسی رکوعش را کامل به جا بیاورد دچار وحشت قبر نمیشود. راستش این را دیگر برایش نقل نکردم. چون گفتم شاید ربطش برایش دشوار باشد. حالا هر چیزی جایی دارد. 🔹وقتی روایات را برایش بردم گفت من اهل دین و این چیزها چندان نیستم. دوستان من همگی ملحد و آتئیست هستند. منظورش هم رشته ای هایش بود. میگویند این خرافات چیست! میگفت میخواهم این روایات را به صورت آنها بکوبم! 👈حالا خود ایشان هم واقعا در ظاهر اهل دیانت نبود. ولی گویا به یک برهانی دست پیدا کرده بود. گفتم حالا شاید دنبال حقیقت نیستند. گفت نه واقعا اگر متقاعد شوند قبول میکنند. گفتم خب هر جور صلاح میدانی. 💡به ذهنم خطور کرد شاید اگر یک دور کتاب براهین اثبات خدا را برای اینها میگفتم اینقدر اثر نمیگذاشت که این روایت در ادب رکوع برای اینها اثر گذار است. 👈چون در این زمینه اهل علم و دانش هستند گویا یک برداشت عمیقی از مسأله دارند که من آن را نمیفهمم! اهمیتش را مثل او درک نمیکردم. اهل اشارت آن را درک میکنند! 👈همانطور که اشارات عرفانی نماز را در کتبی مانند اسرار الصلاة میرزا جواد آقا ملکی تبریزی و سرّ الصلاة امام خمینی میتوان فرا گرفت اشارات سیاسی، اجتماعی، روانی، و... هم دارد. از جمله این اشارات هم اشارات طبّ فیزیکی است که اهلش آن را میفهمند. 💡به ذهنم خطور کرد چقدر پرداختن به فلسفه احکام اهمیت دارد. واقعا بسیاری از شبهات را نه در عقاید بلکه در فلسفه احکام میتوان پاسخ داد و یا حتّی از دین دفاع کرد و آن را برای بسیاری اثبات نمود. برای تبلیغ مخصوصا ناظر به مخاطبین خاص خیلی مفید است. 👈به قول مرحوم علّامه طباطبایی در آیات شریفه قرآن در مورد فروعاتی مانند صوم و صلاة و مانند آن هم امر به تدبّر داده شده است. متأسّفانه در این زمینه خیلی ضعیفیم. ✋حالا مقصودم بحث از ضرورت پرداختن به فلسفه احکام و فوائد گوناگون آن نیست. 💡باز به ذهنم خطور کرد میتوان از منظرهای مختلف بر امور دینی نگریست و بر آن شرح نوشت. یکی از این منظرها بررسی نماز از منظر طبّ فیزیکی است. 👈مثلا ما شبانه روز در نمازهای یومیّه هفده بار تمرین حالت رکوع داریم. اگر اهل نوافل باشیم که این عدد بالاتر هم میرود. آیا نمیشود اینها را از منظر رابطه ی بدن و سلامتی عضلانی و طبّ فیزیکی هم بررسی نمود؟ موضوع جالبی است.
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۴) «مسلمین را چه شده؟!» «اللّهم عَجِّل لولیِّک الفرجَ» 🔹ماجرای این روزهای دنیای اسلام را وقتی با اقلّیتی از صهیونیستهای خبیث میبینم به یاد حکایتی می افتم. عربی بادیه نشین شترش مرد! شتری که همه زندگی او به آن بستگی داشت. دور آن شتر میگشت و با حسرت میگفت شتر من! تو که پاهایت سالم است! بدنت سالم است! چشمهایت سالم است! 🔸همه جایت سالم است! پس چرا بلند نمیشوی؟! نمیدانست اینها همه ظاهر است! عمده آن جانی است که از این جسد بی جان مفارقت کرده! وقتی به دنیای اسلام با بیش از یک میلیارد جمعیت مینگریم میبینیم مانند شتر میّت این اعرابی است! 👈دورش که میگردیم میبینیم نماز که دارد! روزه که دارد! حجّ و زکات که دارد! پس چرا به پا نمیخیزد! چرا در برابر این اقلّیت قلیل غرّشی نمیکند؟! مشکل آن است که آن اصل کار را ندارد! آن روح را ندارد! امام ندارد؛ حالا فهمیدی ولایت روح همه بود؟! بُنِيَ الْإِسْلَامُ عَلَى خَمْسٍ وَ لَمْ يُنَادَ بِشَيْ‏ءٍ كَمَا نُودِيَ‏ بِالْوَلَايَةِ 🔹آری مشکل آن است که این امّت مخدوعه امامش را رها کرد و نظام کارش از هم پاشید. اللهم اکشف هذه الغمة عن هذه الأمة بظهوره. اکنون که خونمان به جوش می آید و کاری از دستمان نمی آید بهتر میتوانیم درک کنیم که صدّیقه طاهره چرا آنقدر در سقیفه جوشید و خروشید 👈میگفتند حالا مگر چه مسأله ی مهمّی رخ داده! فکر میکردند برای شوهرش غیرتی شده! بانویمان عمق ماجرا و این روزها را میدید: «وَ يَعْرِفُ التَّالُونَ غِبَ‏ مَا أَسَّسَ الْأَوَّلُونَ ... أَبْشِرُوا بِسَيْفٍ صَارِمٍ وَ هَرْجٍ شَامِلٍ وَ اسْتِبْدَادٍ مِنَ الظَّالِمِينَْ»
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۵) «خلاصه ای از یک سخنرانی» «إِنَّمَا الْكَيِّسُ‏ كَيِّسُ‏ الْآخِرَةِ» «احکام دار ظلمت و سرای تاریکی ها» 🔹مؤمن خوب است کیاست داشته باشد. مولایمان امیر المؤمنین به همّام فرمود: «الْمُؤْمِنُ هُوَ الْكَيِّسُ‏ الْفَطِن‏» البته کیاست مؤمن همراه با رفق و مدارست؛ لذاست که مولایمان امام صادق علیه السلام در صفات مؤمن فرمود: «كَيْسٌ‏ فِي رِفْق‏» یعنی چه؟ یعنی مانند این ابناء الدّنیا نیست که کیاستش دنیایی باشد و به دنبال استیلاء بر خلق الله و استبعاد و استثمار آنها باشد. 🔸هرگز! کیاست او در یک عقلانیّت توحیدی فعال شده است. همه از آن عقل نشئت میگیرد! عقل یا تاجر آخرت شده یا تاجر دنیا! اینها دو عقل است. دو مسیر است. دو عالَم است. مرحوم کلینی از برخی اصحاب کوفی نقل میکند که برای دیدن امام صادق علیه السلام به مدینه رفته بودند. 👈حضرت فرمود چند روز تصمیم گرفته اید بمانید؟ عمّار ساباطی در میان آن جمع گفت چارپایانمان را به چرا فرستادیم و بنا براین تصمیم گرفته ایم هم آنها آمادگی پیدا کنند و هم خودمان حدود ۱۵ روز با این برنامه بمانیم. 👈حضرت فرمود چه برنامه و تصمیم خوبی گرفتید تا با آن بتوانید در شهر رسول خدا بیشتر بمانید. با این تصمیم موفّق میشوید در مسجد ایشان نماز بخوانید و برای آخرتتان روزهایی ویژه را خالی کنید و برای خودتان توشه ای بردارید. 👈در ادامه فرمود زرنگی و کیاست مؤمن اینگونه است! این مردم نادان گمان میکنند زیرکی همان است که گمان کرده اند در حالیکه زیرکی واقعی تنها آن زیرکی است که انسان را در تجارت آخرتش سود بدهد. ⬇
👈آری هر کیاستی در غیر از آخرت سفاهت است. مگر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نفرمود: «أَكْيَسُ الْكَيْسِ‏ التُّقَى وَ أَحْمَقُ الْحُمْقِ الْفُجُور» اهل تقوا زیرک ترین انسانهایند و اهل گناه هر چقدر هم برای مردم زیرک جلوه کننده احمق ترین احمقهایند! 🔹حالا یکی از این زیرکی های آخرتی این است که فامیل سببی ما تصمیم گرفتند ابتدای هر ماه قمری به ترتیب مهمانی بگیرند و در قالب آن هم یک سخنرانی و توسّلی بشود و هم یک صله رحمی و هم انس و شادابی در قالب آن رخ دهد. زیرکی نیست؟! ما که مهمانی میدهیم. چرا اندکی فکر نمیکنیم تا به آن ارزش افزوده بدهیم؟ دلمان خوش است زرنگیم! 👈اینبار قرار شد دقایقی بنده صحبت کنم. مقداری از آن را بیان میکنم. موضوع صحبت بیان ویژگی های دار ظلمت و سپس توضیحی پیرامون آیات ۴۲ تا ۴۵ سوره مبارکه ابراهیم بود. بخشی از این صحبتها را با مقداری توضیح بیشتر بذل میکنم. 🔸دار ظلمت🔸 راستی تا به حال فکر کرده ایم ما کجاییم؟! ممکن است بگوییم خب معلوم است الآن در خانه ی فلانی نشستیم. این خانه هم در فلان منطقه در شهر قم است. اگر کسی مقداری بخواهد بلند نظرانه تر بگوید به ذهنش می آید ما الآن در شهر و استان قم و در ایران و یا حدّاکثر در غرب آسیا هستیم. غرب آسیا ویژگی هایی غیر از آمریکا و اروپا دارد. لذا در پاسخ از مکان توجّه به این نکته خودش نکاتی را برای مخاطبین به همراه دارد. 👈وقتی میگویید زید کجاست؟ اگر بگویند ایران است یا بگویند سودان است یا آمریکا معانی کاملا متفاوتی برایمان دارد. ولی میدانید چیست؟ اینها همه با همه ی تفاوتهایی که دارد آدرسهایی است که در عالم دنیا گفته میشود. 👈حالا باز مقداری بلند نظرانه تر بخواهیم جایی که الآن نشسته ایم و داریم سخنرانی میکنیم را بیان کنیم میتوانیم بگوییم الآن در کره ی زمین نشستیم و کره ی زمین در منظومه ی شمسی و فلان کهکشان است. ولی اینها نیز همه مختصّات ما در عالم دنیاست. 👈اگر بالاتر از این کهکشانها مراتبی از هستی وجود داشته باشد باز میتوانیم با توجّه به نسبت خودمان با آنها دوباره بپرسیم ما کجا نشسته ایم؟! نسبتمان با آنها چیست؟! ⚪پاسخ این است که اگر اهل آسمانها و آنهایی که نگاهشان بسی نافذتر از اخترشناسان است بخواهند به ما پاسخ بدهند میگویند شما در دار ظلمت نشسته اید! شما در عالم دنیا نشسته اید! عالمی که ویژگی اش و فرهنگ و تمدّنش تاریکی و ظلمت است! نه! ظلمتهاست! اهل آسمان وقتی بخواهند جای ما را برایمان مشخّص کنند و آدرس و نشانی ما را بیان کنند میگویند اینها در دار ظلمت هستند. 👈ولی ظلمت چیست؟ وقتی میگوییم تاریکی و ظلمت یعنی جایی که حقایق هستند ولی نوری نیست تا دیده شوند. ولی این کدام حقیقت است که در دار ظلمت و ظلمات دیده نمیشود؟! آنچه در این عالم دیده نمیشود توحید است! 👈یعنی اینکه این اشیاء در این عالم که همه جدا و مستقل از هم جلوه کرده اند و هر کدام صدای من من و أنا أنا میدهند همه به نوعی به هم وابسته بوده و با رشته هایی به یک سرچشمه در عوالم بالا ربط پیدا میکنند. وقتی چنین است ویژگی دار دنیا و دار ظلمت آن است که دار کفر است! 👈یعنی چه؟! یعنی انسان حقیقتی به این عظمت و بزرگی را نمیبیند! نسبت به آن کافر میشود! ما همه وقتی از آن عوالم نور به این عالم ظلمت هبوط کرده ایم همه به عالم کفر وارد شده ایم! همان عالمی که باطنش جهنّم است: 📖«وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلَّا وارِدُها كانَ عَلى‏ رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا ثُمَّ نُنَجِّي الَّذِينَ اتَّقَوْا وَ نَذَرُ الظَّالِمِينَ فِيها جِثِيًّا» 🔹آدمی همینکه زمان رحلتش از این دار ظلمت و تولّدش در برزخ میرسد اوّلین چیزی که چشم او را خیره میکند آن است که ظلمت عالم برایش کم شده و برخی از حقائق را میبیند! همین عالم چهره ی دیگرش برایش آشکار میشود. اینها همه ریشه در یک سرچشمه ای داشت! همه ریشه در آسمانها داشت. اینها همه سایه ها بود. 👈عالم برزخ عالمی است که ظلمت آن نسبت به عالم دنیا بسیار کمتر شده. انسان حقایق بسیاری را دیگر میبیند. ولی اوج این نورها که ظلمتها را کنار میزند در عالم قیامت است. آنجایی که دیگر توحید خود را به شکل بالای خود جلوه میدهد: 📖«يَوْمَ هُمْ بارِزُونَ لا يَخْفى‏ عَلَى اللَّهِ مِنْهُمْ شَيْ‏ءٌ لِمَنِ الْمُلْكُ الْيَوْمَ لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّار» 👈یکی دیگر از احکام دار ظلمت آن است که چون تاریک است نوریان و ناریان با هم مخلوط میشوند. ولی همینکه مقداری آفتاب حقیقت طلوع کند دیگر چنین نیست! هر کسی به دیار مناسبش فرستاده میشود. به هم کیشان و هم نوعان واقعی اش و اهل حقیقی اش ملحق میشود. ⬇⬇
🔹حال که چنین است به راستی ما کجاییم؟! آیا در این مهمانی خانوادگی در منزل فلانی جمع شده ایم؟! نه! پاسخ کاملتر آن است که بدانیم ما در دار ظلمتیم! در دار ظلمت پاکی و ناپاکی مخلوط است. ظالم و عادل با هم اند! همین است که یکی از بزرگترین شبهات تاریخ بشر در دار ظلمت رخ داده! آن هم این است که خدا کجاست؟! اگر خدایی هست پس کجاست؟! اگر ظلم بد است و عدالت خوب! اگر کفر بد است و ایمان خوب! پس چرا این ظالمین و کافران اینقدر چاق و چلّه اند! نکند خبری نیست! 🔸هیهات! اینها همه ریشه در این دارد که دار ظلمت را نشناختیم. در دار ظلمت و ظلمات است و توقّع دارد آن نور پاک برایش عیان شود! عروس یقین نایابترین متاعی است که در این دار ظلمت یافت میشود. نکند گمان کنی خدایی نیست! نکند گمان کنی پاکی و ناپاکی یکی است. نکند گمان کنی عالم حساب و کتابی ندارد و خدا از این جنایات ظالمان و طغیان فاسدان غافل است! ✋نه نه! وقتی از این دار ظلمت اندکی خارج شوی میفهمی داستان چه بود! الآن قرار نیست این ظالمان جزای نهایی شان را ببینند! اگر میدیدند که دیگر دار ظلمت نبود! دار ظلمت دار ظلمت شده تا دار امتحان و رشد باشد. دار تمحیص باشد. 📖«وَ لا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غافِلاً عَمَّا يَعْمَلُ الظَّالِمُونَ إِنَّما يُؤَخِّرُهُمْ لِيَوْمٍ تَشْخَصُ فيهِ الْأَبْصارُ * مُهْطِعينَ مُقْنِعي‏ رُؤُسِهِمْ لا يَرْتَدُّ إِلَيْهِمْ طَرْفُهُمْ وَ أَفْئِدَتُهُمْ هَواءٌ * 📖وَ أَنْذِرِ النَّاسَ يَوْمَ يَأْتيهِمُ الْعَذابُ فَيَقُولُ الَّذينَ ظَلَمُوا رَبَّنا أَخِّرْنا إِلى‏ أَجَلٍ قَريبٍ نُجِبْ دَعْوَتَكَ وَ نَتَّبِعِ الرُّسُلَ أَ وَ لَمْ تَكُونُوا أَقْسَمْتُمْ مِنْ قَبْلُ ما لَكُمْ مِنْ زَوالٍ * 📖وَ سَكَنْتُمْ في‏ مَساكِنِ الَّذينَ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ وَ تَبَيَّنَ لَكُمْ كَيْفَ فَعَلْنا بِهِمْ وَ ضَرَبْنا لَكُمُ الْأَمْثالَ»
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۶) «مقدمه ابن خلدون» (۱) «پیشنهاد مطالعه و انس با کتاب مهمی به نام مقدّمه ابن خلدون» 🔹این روزها با برخی عزیزان به بهانه ای مباحثه ای داریم. به مناسبت، فصولی از مقدمه ی ابن خلدون را با هم مرور کردیم. این کتاب ارزش آن را دارد که یکی از کتب مورد مراجعه و انس علاقه مندان با تاریخ اندیشه اسلامی و مخصوصا طلاب و اهل اندیشه و تعمّق باشد. 💡به ذهنم رسید آن را معرّفی کنم و عزیزان اهل فکر و ژرف اندیشی را تشویق به مطالعه ی آن کنم. 🔸سالهاست با مقدّمه گرانسگ دانشمند شهیر تونسی ابن خلدون آشنا بوده و از آن توشه ها برداشته ام. کتابی که به حقّ یکی از افتخارات علمی دانشمندان اسلامی است. قدر این کتاب و این متفکّر بزرگ را نه مسلمین و نه غیر آنها تا کنون ندانسته اند. با عمق تفکّر و فوائد بسیاری که در این مقدّمه به یادگار گذاشته معمولا آشنایی مطلوب را ندارند. 👈انصافا کتابی است که مانند نقطه ای درخشان در بین دیگر کتبی که در تمدّن اسلامی نگاشته شده جلوه ای خاص دارد. بحث از ابعاد اهمیت این کتاب و همینطور علل گمنام ماندن آن را به جای دیگری موکول میکنم. 👈این کتاب در نیمه ی دوّم قرن هشتم یعنی در زمان رجالی مانند حافظ شیرازی و شهید اوّل و فخر المحقّقین و در دوره ی ملوک الطوائفی حاکم بر بلاد ایران یعنی حکومتهایی مانند آل مظفّر و آل جلایر و اتابکان یزد و... بعد از حمله ی مغول و قبل از حکومت تیموری نگاشته شده است. ⬇
🔹ابن خلدون که خود از دانشمندان اسلامی و از سیاستمداران شمال آفریقا در قرن هشتم است بسته به دل مشغولی و علاقه ی خود در مدّت چهار سالی که گرفتار زندان یا اقامت اجباری یکی از حکومتها در قلعه ابن سلامه شد و در این زمان دست به تألیف کتابی در تاریخ زد. 👈با توجّه به آنکه در شمال آفریقا عمدتا دو نژاد عرب و بربر مسلمان وجود داشت سعی کرد یک دوره تاریخ را از زاویه ی این دو نژاد بررسی کند و البته در کنار آن به دیگر نقاط و اجتماعات بشری سری بزند. 👈از همین رو کتاب خود را به دو بخش تاریخ عرب و تاریخ بربر تقسیم نمود و کتابش را به این اسم نامید: «العبر و دیوان المبتدا و الخبر فی ایام العرب و العجم و البربر و من عاصرهم من ذوی السلطان الاکبر»؛ 👈انصافا هم تاریخ خوبی است. نسبت به دیگر تواریخ نقادانه تر بحث کرده است. مثلا میتوانید مقابله ای که بین تواریخ برای بیان تاریخ ایران باستان در عصر هخامنشی انجام داده را ببینید تا تلاش وی را در تفکیک و تبار شناسی جریان منقولات و دسته بندی آنها را بهتر متوجّه شویم. 🔹ابن خلدون برای تاریخش یک مقدّمه ای نوشته و در آن از فضیلت علم تاریخ صحبت کرده و یک آسیب شناسی بسیار جدّی نسبت به کتب تاریخ انجام داده است. عمده ی نقدی که به کتب تاریخ قبل از خودش بیان میکند این است که تاریخ به شکل علمی و معقول نوشته نشده است! گویا با قصّه سرایی اشتباه شده است. گاهی مطالبی نقل میشود که با اندکی حساب و کتاب و اندیشه روشن میشود که دروغی بیش نمیتواند باشد. 👈از اینجاست که ایشان یک نظریّه ی بسیار بدیع و ابتکاری را در تاریخ علوم بشری ارائه میکند. آن هم این است که اساسا از آنجا که تاریخ چیزی جز احوالاتی نیست که بر جامعه ی انسانی رخ میدهد اگر بتوانیم علمی پیرامون اجتماع و تمدن انسانی و احکامی که بر آن عارض میشود استنباط کنیم به مناطی برای قضاوت پیرامون منقولات تاریخی دست پیدا میکنیم: 📖«حقیقة التاریخ خبر عن الاجتماع الانسانی الّذی هو عُمرانُ العالم و ما یعرض لطبیعة ذلک العمران من الاحوال» 👈اینکه چه حرفهایی در تاریخ معقول است رخ داده باشد و چه اموری نه! 📖«القانون فی تمییز الحقّ من الباطل فی الاخبار بالامکان و الاستحالة أن ننظر فی الاجتماع البشری الّذی هو العمران و نمیّز ما یلحقه من الاحوال لذاته و بمقتضی طبعه و ما یکون عارضا لا یعتدّ به و ما لا یمکن أن یعرض له و اذا فعلنا ذلک کان ذلک لنا قانونا فی تمییز الحقّ من الباطل فی الاخبار و الصدق من الکذب بوجه برهانی لا مدخل للشک فیه... 📖و هذا هو غرض هذا الکتاب و کأنّ هذا علم مستقلّ بنفسه فإنّه ذو موضوع و هو العمران البشری و الاجتماع الانسانی و ذو مسائل و هی بیان ما یلحقه من العوارض و الاحوال لذاته واحدة بعد أخری و هذا شأن کلّ علم من العلوم وضعیا کان أو عقلیّا» 🔹در اندیشه ی ابن خلدون پدیده های اجتماعی هم مثل دیگر پدیده های عالم از قوانینی طبیعی تبعیت میکنند لذا لازم است برای شناخت آنها قوانین و احکام آنها را شناخت. میشود یک عام پیرامون آن تأسیس کرد. علم عمران او در واقع برای شناختن این امور است. به وسیله ی علم عمران اخبار تاریخی را میشود سنجید. 👈خود ایشان به شکل تفصیلی به این مطلب خودآگاه است که علمی جدید را کشف و استنباط کرده است و آن را علم العمران مینامد. گویا ترجمه ی آن به تمدّن شناسی دقیقتر از جامعه شناسی باشد. از همینجاست که دست به یک تفلسف عمیق و بدیع در ابعاد حیات اجتماعی و ایجاد فرهنگها و تمدّنها و مظاهر آنها میکند. 👈از مفاهیم کانونی مانند همگرایی یا همان عصبیّت و ملکه و مانند آن استفاده کرده و ضمن تحلیل و استنباط ابعاد و بیان امتدادهای آن نتایج بسیار جالبی را میگیرد. واقعا ایشان را میشود فیلسوف برخی مفاهیم کلیدی مانند عصبیت و ملکه دانست. چه تحلیلهای راقی و چه امتدادهای عجیب و عمیقی از اینها برداشت کرده است. 👈خود ایشان ابتدا تعجّب میکند که چرا پیشنیان چنین دانش مهمّی را بنا نکرده اند و احتمال میدهد داشته اند ولی در خزانه ها و مانند آن نابود شده باشد. واقعا تواضع جالبی است. در ادامه معتقد این دانش نه از سنخ خطابه است و نه از سنخ حکمت عملی و سیاست مدن فلاسفه. 👈زیرا نمیخواهد از افعال انسانها و خوب و بد آن در مقیاس فردی و اجتماعی صحبت کند. میخواهد از تمدّن انسانی و مراحل تکوّن و اطواری که طیّ میکند و حالاتی که بر آن عارض میشود بحث کند. 🔹از همینجاست که ابن خلدون تصمیم میگیرد این علم جدیدی که آن را کشف کرده است را کتابی مستقل قرار داده و کتاب اوّل از سه کتاب خودش در فنّ تاریخ قرار دهد. یعنی بعد از بیان مقدّمه در زمینه تاریخ و آسیب شناسی، کتاب اوّلش علم العمران است که بسان منطق درک وقایع تاریخ بشر و احوالات جامعه ی انسانی است و کتاب دوّم تاریخ عرب و امم پیرامون آن و کتاب سوّم تاریخ بربر و دول مغربی است. ⬇⬇
👈کتاب اوّل ایشان یا همان علم العمران که به اشتباه به مقدّمه معروف شده است خودش ۶ فصل دارد و هر فصلی هم فصول متعدّدی را در بر دارد. فصل نخست این کتاب در زمینه عمران بشری است و فصل دوّم آن در زمینه عمران و تمدّنهای اوّلیه بدوی است و فصل سوّم آن در زمینه دولت و حکومت و مراحل پیشرفت عمران بشری بوده و فصل چهارمش در زمینه شهرها و کشورها است. 👈فصل پنجم هم به احوالات دیگری از تمدّن بشری در زمینه معاش و وجوه تکسّب و شکل گیری صنایع بشری میپردازد. و در انتها فصل ششم آن است که به نهاد علم و اصناف علوم و روشهای تعلیم و تربیت که از مظاهر تمدّن بشری است پرداخته و ضمن فصولی نظریّات عمیقی را در این عرصه ها بیان میکند. ⚪متأسّفانه دو چیز به شأن این دانش نوینی که ایشان آن را به ارمغان آورده ضربه زده است. یکی اینکه در اثر یک اشتباه آن را مقدّمه ی ابن خلدون نامیدند در حالیکه مقدّمه نبوده و کتاب نخست مجموعه ی تاریخی او بود. عنوان مقدّمه به گونه ای حالت تمسخر پیدا کرد و ضرب المثلی برای آنجا قرار گرفت که یک مقدّمه خودش به شکل غیر عقلایی اندازه ی یک کتاب شود! 👈دیگر اینکه خود ایشان هم با دورخیز اینکه این مباحث عالی و عمیق را معیاری برای علم تاریخ قرار بدهد آن را ارائه کرده است و از شأن و وجه اهمیت آن کاسته است. اینها را میشد مستقل بیان نمود. هیچ ضرورتی نداشت در ضمن کتب تاریخی بیان شود. 🔸«چرا ایشان اینقدر نوآوری و ابتکار دارد؟»🔸 قدر ابن خلدون و علم العمران او تا کنون به نظر حقیر دانسته نشده است. البته مرادم فقط مباحث جامعه شناسی و تمدن شناسی او نیست. بسیاری از فوائد که در این کتاب گنجانده شده است نیز بدیع و در خور توجّه و الهام بخش است. اگر چنین است پس چرا قدرش را ندانسته اند؟! سرّ عمده اش این است که صدای زمانه اش نبوده است. 👈به دلیل سنخ تفکّری که در ادامه بیان میکنم داشته بسیار ساختارشکنانه با دانش برخورد نموده و جبرهای تاریخ و محیط را شکسته است. همین است که غریب مانده! حرفهایش بر زمین مانده! ولی چرا ایشان اینقدر در بین متفّکرین اسلامی میدرخشد؟! ممکن است بگوییم چون انسانی اهل نبوغ بوده است! جواب کاملی نیست زیرا بسیاری نبوغ داشتند و اینگونه نشدند! 👈ممکن است بگوییم چون سیاستمدار بوده و اهل مجالست با سلاطین و سفارت بین اندلس و شمال آفریقا و مصر و پیک به سمت تیمور لنگ و... بوده است! جهان دیده بوده است! قاضی القضات مصر در عصر ممالیک بوده است! ولی باز اینها هم نمیتواند مبیّن این نبوغ خارق العاده باشد. 👈ممکن است بگوییم چون در فراغت محض در یک زندان یا یک اقامت اجباری در قلعه ای چهار سال محصور بوده و فراغت لازم را داشته! ولی این هم پاسخ کاملی نیست! خیلی ها چنین فراغتی داشته اند و شطری هم از مطالبی که او آورده نگفته اند. 👈حقیقتا کتاب ایشان در زمینه علم عمران یکی از افتخارات تاریخ اندیشه است. خود ایشان میگوید در حدود ۵ ماه به ذهنش اینها افاضه شده است. پس ریشه در چه دارد. خودش به گونه ای میگوید خدا گویا نوری در فهمش قرار داده لذا در ابتدای کتابش میگوید: 📖«من کان الله فی عونه تیسّرت علیه المذاهب و أُنجِحَت له المساعی و المطالب» 🔹البته اگر بخواهیم علمی ترش را بیان کنیم عمده ی سرّ موفّقیت او به عقیده ی بنده ریشه در حرّیت اندیشه و روحیه ی پسا ساختارگرایانه ی او دارد. به این معنا که به جای اصالت مفهوم بودن در وادی دانش معتقد به نوعی اصالت واقع بوده و بیشتر برای کسب دانش خودش را در مواجهه ی ناب با واقع و مشکل قرار میدهد تا اینکه به ساختارها و مباحث نظری پیرامون آن و قیل و قالها بپردازد. 👈خود ایشان این مطلب را در «فصل فی وجه الصواب فی تعلیم العلوم و طریق افادته» بیان کرده است و آن را گنجی عظیم میداند. به تعبیر خودش به جای فکر صناعتی برای اینکه به شکارگاه حقائق علمی برویم باید خود را فضای فکر طبیعی وارد کنیم. آنجایی که علوم دم به دم در حال افاضه شدن است و وقتی آن را به ذهن و اندیشه مان بعد از تخلیه و تمرکز تاباندند به آن لباس منطق و لفظ بپوشانیم و به عالم خودمان بیاوریم. 👈شرح این نکته ی سربسته بماند برای وقت دیگر! ولی حقیقتا گنجی عظیم است. این فراز از کتاب او را باید بارها و بارها خواند و آن را سرمشق سلوک علمی خود قرار داد: 📖«و اعلم أیُّها الطالبُ انّی أتحفُک بفائدة فی تعلّمک فإن تلقّیتها بالقبول و أمسکتَها بید الصّناعة ظفرتَ بکنزٍ عظیمٍ و ذخیرة شریفة ... انتبذ حُجُبَ الالفاظ و عوائق الشبهات و اترک الامر الصناعی جملة و اخلص الی فضاء الفکر الطبیعی الّذی فطرت علیه و سرّح نظرک فیه و فرّغ ذهنَک فیه للغوص علی مرامِک منه واضعا لها حیث وضعها أکابر النظّار قبلک مستعرضا للفتح من الله کما فتح علیها من ذهنهم من رحمته و علّمهم ما لم یکونوا یعلمون فاذا فعلت ذلک اشرقت علیک انوار الفتح من الله بالظفر بمطلوبک ...»
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۷) «بوق نزن سالار خستس!» «آرمانگرایی جوانان یا محافظه کاری پیران؟!» «ابن سینا و آسیب شناسی نوجوانی، جوانی و پیری» 🔹محفلی بودم؛ از روی شوق با هیجان نظریات جدیدی را برای اصلاح و تحول بیان میکردم. و باز هم مانند بسیاری از مواقع دیگر شیوخ آنجا با نوع نگاهشان و یا با گوشه ی کلامشان و برخی با تصریح بدون آنکه نقد مهمّی داشته باشند من را متّهم به «آرمانگرایی» کردند! 💣کم هزینه ترین و مهلکترین راه برای ضربه فنّی کردن یک طرح بنیادین برای تحوّل و پیشرفت زدن چنین برچسبهایی است. 🔸مقداری تأمّل کردم که آیا اینها آرمانگرایی است یا واقعا عملیاتی است؟! دیدم واقعا عملی است! مخصوصا وقتی دیدم آن فضلای جوانی که بودند همه آن را قبول میکردند و از آن دفاع میکردند. ولی اینها با لایه ای از انکار و یا احتیاطی غیر عادی گوش میدادند! گویا گوششان از این حرفها پر است و به آن خوش بین نیستند! میل دارند راه موجود را ادامه بدهند. ولی من خودم میدانستم این حرفی که بیان شد عمیقتر و عملیاتی تر از این حرفهاست! 💡به ذهنم خطور کرد مسأله «آرمانگرایی» یک جوان و خامی او نیست! بلکه مسأله «محافظه کاری» جماعتی پیر و میل به سوختگی بعد از پختگی در آنهاست!😊 💭به یاد جمله ای پشت یک نیسان افتادم که نوشته بود: «بوق نزن سالار خستس»! و باز به یاد کلام امام صادق علیه السلام به ابوجعفر احول افتادم که وقتی شکوه کرد که بصریان دعوت او را برای تشیّع راستین جز قلیلی نمیشنوند فرمودند: «عَلَيْكَ‏ بِالْأَحْدَاثِ‏ فَإِنَّهُمْ أَسْرَعُ إِلَى كُلِّ خَير» این سالارها را رها کن و به سراغ جوانانشان برو! ولی چرا؟! ⬇
🔹چون جوانها فطرتی متمایل به خیرات دارند و زودتر حقیقت را میپذیرند! سرعت دارند! نکند فکر کنی خیال پرستی است. عین سلامت نفس است. مشکل از این شیوخ است نه خامی جوانان! فریب نخوری! درست است که «رأیُ الشیخ أحبُّ الیَّ من جَلَدِ الغُلامِ» ولی هر کلامی جایی دارد. در این امور که از سنخ نقد ساختارها و در افتادن با مأنوسات است به این شیوخ چندان خوش بین نباش! 👈آری این ویژگی خوب جوانی میتواند مورد سوء استفاده شیاطین هم واقع شود. این آمادگی خوبی که برای تغییر و تحوّل داشته و در درونشان نیرو و انگیزه و توان کافی را برای آن دارند بهانه ای برای انحرافشان شود. لذاست که امام صادق علیه السلام به فضیل بن یسار فرمود: «احْذَرُوا عَلَى شَبَابِكُمْ الْغُلَاةَ لَا يُفْسِدُونَهُمْ» 👈ولی باید بدانیم اصل این حالت تحوّل پذیری در جوانان مبارک است. همان نیرویی است که با آن میتوانند میل به خیرات داشته باشند و در بند مأنوسات و تبعیّت متعصّبانه و کورکورانه از گذشتگان نمانند. 🔴تحلیل مناسب این وضعیت را در کتاب خطابه یا همان فنّ طوبیقا در شفای ابن سینا دیدم. ایشان در فصل پنجم از مقاله سوّم خطابه، بحثی دارد در زمینه اختلاف انسانها در اخلاق؛ مسأله ای که باید خطیب ناظر به آن بحث اقناعی خود را سامان دهد. در اینجا به بررسی انسانها از منظر زمینه ی غالبی سنّی که برای آنها در پذیرش و عدم پذیرش تصدیقات رخ میدهد میپردازد. 👈از نگاه ابن سینا دوره ی نوجوانی و دوره ی بعد از جوانی هر کدام آسیبهایی دارند. این دو تا را بیان کنیم ویژگی های دوره ی جوانی هم روشنتر میشود. از نگاه ابن سینا اندیشه های نوجوانان مانند عطش کاذبی است که با یک نسیم خنک رفع میشود. 👈طبع اینها سرعت تصدیق به هر چیزی است. ولی چرا؟ به دلیل حسن ظنّ و خوش بینی که دارند و اینکه آینده را برای خودشان میدانند. و چون در اوایل سنّشان هستند تجربه شان کم است ولی به دلیل همین ویژگی ها زود فریب میخورند! 📖«و إنما آراؤهم كالعطش الكاذب الذى ينتفع‏ بالنسيم‏ البارد... و من طباعهم سرعة التصديق بما يرتمى‏ إليهم لما فيهم من حسن الظن، و قلة الارتياب، و فسحة الأمل... . فإنهم، إذ لا كثير ماض لهم، تقل‏ تجربتهم. و لحسن ظنهم يسهل انخداعهم» 👈ولی اخلاق شیخها و مسنها چطور است؟! ابن سینا میگوید اخلاق سخیفی دارند! از بس با تجربه هستند طوری شده اند که گویا هیچ تجربه ای نداشته و از بس با فریب و خطا مواجه شده اند و بعدا آن را دریافته اند طوری شده اند که مایل نیستند هیچ حرفی را تصدیق کنند! از همین روست که معمولا دیگر احکام قطعی صادر نکرده و مایل به نوعی شکاکیت میشوند و یا تنها در حیطه ی تجربه شان حکم میکنند. 👈ویژگی دیگرشان این است که هر چیزی را با شباهتهایی به مصادیقی در گذشته ربط میدهند تا حکمی پیرامون آن بدهند! از بس تجربه کرده اند گویا اصلا تا کنون هیچ چیزی را تجربه نکرده اند! و اگر چیزی برایشان شبیه و مثالی نداشته باشد از آن بیم به دلشان راه میدهند! 👈اعتقاداتشان تابع تجربیاتشان است. یک تفاوت عمده ای که با نوجوانان دارند آن است که نوجوانان با آرزوهایشان لذّت میبرند ولی اینها چون آینده ای برای خودشان نمیبینند با گذشته های خودشان مأنوس بوده و از یادآوری آن لذّت میبرند! و به خاطر همین که آرزوهایشان کم میشود قدرت تغییر و تحوّل در آنها کم شده و ترسو میشوند! 📖«أخلاقهم‏ سخيفة، و مع ذلك شكسة، و لا تذعن لأحد لكثرة ما جربوا، و كثرة ما جرى عليهم من الخديعة و الغلط، ثم تنبهوا له، و كثرة ما خاضوا فيه من الشرور و قصدوه منها. و من أخلاقهم لا يحكمون فى شئ‏ من الأشياء بحكم جزم البتة. و إن حكموا، حكموا به‏ على ما جربوه‏. 📖و كل‏ شئ عندهم على حكم ما سلف، أو لا حكم له أصلا. و كأنه‏ على كثرة تجربتهم، لم يجربوا شيئا، و ذلك لشدة امترائهم‏ فيما لا مثال له عندهم، فكأنهم‏ فيه أغمار... و الاعتقاد فيهم يتبع التجربة. و لهم، بدل الالتذاذ بالتأميل، الالتذاذ بالتذكير. و لقلة تأميلهم، يكثر جبنهم» 👈ولی جوانان چطور؟! جوانی در اینجا یعنی آن زمانی که انسان به اوج رشد خود رسیده و اخلاقی بینابین دارد. نه مانند نوجوانان شجاعتی از سنخ تهوّر دارند و نه مانند شیوخ ترس و دلهره از تغییر! و نه مانند نوجوانان مایل به تصدیق به هر چیزی هستند و نه مانند پیران مایل به تکذیب هر چیزی! 📖و أما الذين‏ فى عنفوان التشييخ‏، و هم‏ الذين بلغوا أشدهم، و لم ينحطوا، فأخلاقهم متوسطة بين الخلقين المذكورين: بين الشجاعة التهورية و الجبن، و بين التصديق بكل شئ و التكذيب لكل شئ. بل هم فى‏ الشجاعة على ما ينبغى، و فى التصديق على ما ينبغى. و هممهم مازجة للنافع بالجميل، و للجد بالهزل فهم أعفاء مع شجاعة 👈خلاصه ی تحلیل ابن سینا آن است که شیوخ برخلاف جوانان چون خود را مالک آینده ندیده و مالک گذشته میبینند از باب حب نفس میل به حفظ وضع موجود و عدم تحول دارند. نوعی نفسانیت پنهان در کار است! ⬇⬇
🔹در گفتوگو با برخی دوستان احساس کردم باید مقداری بیشتر توضیح بدهم. بیانی که در این مطلب آوردم در واقع نوعی جمع کردن بین دسته ای از حکمتها و روایات در زمینه لزوم تکیه بر رأی پیران و توجّه به تجربه ی آنها بود؛ 👈آنهایی که در خشت خام چیزی را میبینند که جوانان در آینه نمیبینند و دسته ی دیگری از حکمتها و روایات بود که لزوم توجّه به جوانان و روح آماده ی قبول حقّ و خیر داشتن آنها و پرهیز از پیران و تذکّر ثقیل بودن روح آنها و دور تر بودنشان نسبت به خیر بود. آیا ما کارها و امور را به پیران بسپاریم یا به جوانان؟! 🔸معمولا در پاسخ گفته میشود که جوانان نیرو و انگیزه کافی دارند و پیران اندیشه و رأی کاملتر! جوانان شجاعت دارند و پیران ترس از عاقبت لذا گاهی پیران با سپاهیان اندیشه و عاقبت بینی فتوحاتی میکنند که جوانان با سپاه شجاعت و میدان داری موفق به آن هیچ گاه نمیشوند. به قول متنبی: و لربما طعن الفتی أقرانه بالرأی قبل تطاعن الأقران 👈لذاست که در حکمتهای پادشاهان نقل کرده اند که فرمانده لشگر را جوانان قرار ندهید چون اینها اعجاب به نفس داشته و تجربه ی توانایی دیگران را ندارند و البته به آنهایی که خیلی پیر هستند هم ندهید چون هم جسمشان رفته هم عقلشان بلکه به پیرانی که صاحب رأی هستند بدهید! ✋✋ولی در اینجا خواستم بگویم صرفا اینطور نیست. تفاصیل جالب دیگری دارد. داشتن نظریه ای در این زمینه به دلیل اهمیتش ضروری به نظر میرسد. خیلی کاربردی است. بررسی ابعاد مختلف آن موضوع جالبی است ولی آن مقدارش که مبتلا به و مورد توجّه خودم بوده آن است که: ✔در اموری که پیران و جوانان در آن مشترکند و راه های واحدی را هر دو انتخاب کرده اند حتما رأی پیران را توجّه کنیم. چون آنها نه تنها نسبت به این راه عاقبت بین شده اند بلکه عاقبت آن را بارها دیده و چشیده اند. لذاست که کلام آنها حکمت است. و یا نسبت به ابعاد دیگر مسأله نیز بعضا تجربیاتی دارند که از سنخ عاقبت بینی کاملا عملیاتی است. همین است که گاهی در خشتی خام گویا چیزی میبینند که جوانان نه! در بسیاری از امور زندگی و تجربیات مشترک حیات اینگونه است. 👈لذاست که پیران که مخصوصا هوای نفس و هیجانشان هم کم کم نسبت به بسیاری از ماجراجویی ها کمتر شده حقیقت را بهتر درک کرده و بیان میکنند. لذاست که معمولا هم با یک حکمتی دعوت به راه کم خطر و کم تنش میکنند. ✋اگر دقّت کنیم محور این حالت پیران بر عنصر تجربه نهاده شده است. ✔اگر چنین است یک آسیب بسیار اساسی در کلام و رأی پیران به وجود می آید. آن هم این است که اینها تنها در حیطه ی تجربه شان با تجربه و پیرند ولی در حیطه ی آنچه تجربه نکرده اند یا از سنخ تجربه شان نیست اساسا پیر و باتجربه نیستند! اگر بخواهند از باب تمثیل با تجربیاتشان در این زمینه ها حکمی بگویند و یا با توجّه به روحیه ی محافظه کارشان مطلبی بیان کنند معمولا دور از صواب است. بسیاری از راه ها و نظرات و نقادی های ساختاری و مانند آن هست که اساسا تجربه نشده و در مورد آن اندیشه نشده تا تعارضی با فضل پیران پیدا کند. شبیهی هم ندارد تا از باب تمثیل با امور دیگر عمق و نتیجه اش را استنباط کنند. 🔻لذاست که در نقدهای ساختاری و در ابتکارات و در امور تحوّلی که نمونه ای در سابق ندارد و مبتنی بر تعقّل و اندیشه است اتّفاقا باید با پیران و سنّتهای موجود در افتاد! دیگر از آن همه حکمت خبری نیست. معمولا جزء جنود جهل و موانع میشوند. از اینجاست که دانسته میشود در امور جدید و تحوّلی هر چند مبتنی بر تعقّل و عاقبت بینی باشند پیران تمایل به نوعی تحجّر و تعصّب بر وضع موجود و محافظه کاری دارند. بلکه مخالف تغییرند🔺 👈هم از آن جهت که گذشت. و هم از این جهت دیگر که پیران عمری سپری کرده و در ناخودآگاهشان خودشان را دیگر مالک آینده ها ندیده و آرزویی ندارند که در مسیر تحقّقش بکوشند. لذاست که معمولا با لذّت خاطراتشان زندگی کرده و قصد اقامت در وضع موجود میکنند. 👈برخلاف جوانان که عمرشان هنوز گویا شروع نشده و خود را مالک زمان آینده دیده و لذا آرزومند بوده و میتوانند مسیرها و اهدافی را تعیین کرده و برای تحقّقش بکوشند! احساس انس و تعلّق خاصی با وضع موجود ندارند. استعداد تحوّل بیشتری دارند. 👈لذا اگر حقیقت را ببینند با توجّه به کم علاقگی به وضعیت و تعصّبات موجود زودتر آن را فهمیده و زودتر برای تحقّق آن تلاش میکنند. هر چند مستلزم عمیقترین تجربه ها باشد. ✋آیا این وضعیت را باید آرمانگرایی نامید؟! اگر به چنین اسمی راضی شویم اسم مبارکی میشود و نباید آن را با خیال پرستی و خامی و قابلیت تحقّق نداشتن و مانند آن اشتباه گرفت.
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۸) «اندوه بیرون بردن لباس بچه ها» «اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أَظَلَّكُمْ وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فَانْتَبَهُوا» 🔹اتاق بچه ها خیلی به هم ریخته شده بود. در یک حرکت جهادی خانواده بسیاری از لباسهای این سه تا کودک را که دیگر کوچک شده بود و همینطور اسباب بازی هایی که دیگر قرار نبود با آنها بازی کنند را در چند بسته جمع کرد تا برای نیازمند ببرم. 🔸چهارتا بسته ی نسبتا بزرگ در دستم گرفتم و بیرون بردم. آنها را در آسانسور گذاشتم. یک دفعه نگاهم به این لباسها افتاد! لباسهایی که با هر کدام چه خاطراتی داشتم! عزیزانم را در آنها میدیدم! اندوهی قلبم را گرفت و گویا میخواست اشک چشمانم را پر کند!😢 💡در همان حال به دلم افتاد مرگ هم همین است! در آوردن لباس کهنه ی بدن از پیکر روح و تحویل دادنش به عالم طبیعت است. 🔹این بدن و این بدنها را هم روزی باید تحویل بدهی! اگر ترک تعلّق به این لباسها اینگونه است ترک تعلّق به خود بدن که لباس روح است دیگر چقدر میتواند درد آور باشد! ولی باز بدان که لباسی بیش نیست! غصه اش را نخور! غصه ی چیز دیگری را بخور! 🔸آیا آماده ای برای آن زمان که قرار است این لباس از تن تو و عزیزانت بیرون آورده شود؟! راستی میدانی قرار است زمانی آن لباس برزخی را هم از روحت بکنی و با حقیقت روحت مواجه شوی؟! حال که چنین است دم را غنیمت دان! زمانِ خوشدلی دریاب و دُر یاب که دایم در صدف گوهر نباشد غنیمت دان و مِی خور در گلستان که گُل تا هفته ی دیگر نباشد بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی که عِلمِ عشق در دفتر نباشد ز من بنیوش و دل در شاهدی بند که حُسنش بسته ی زیور نباشد
باسمه تبارک و تعالی (۶۱۹) «حیات طیبه و کارتون من نفرت انگیز ۲» 🔹بچه ها کارتون میدیدند. اتّفاقی صحنه ای از آن را دیدم که گرو مرد شرور داستان با لوسی آشنا شده و گویا برای اوّلین بارها دل تاریک و افسرده اش روشن و بارقه های محبّت و عشق در آن جوانه زده است. 🔸لوسی به این مرد نفرت انگیز به شکلی در لفّافه ابراز علاقه کرده و به او میگوید فردا هم او را خواهد دید. همین میشود که زلزله ای در وجود گرو افتاده و از این رو به آن رو میشود. گویا حیات دیگری پیدا کرده! این گرو آن گرو قبل نیست! با نیروی دیگری دیگر میخوابد و بیدار میشود. 🔹پر از نشاط و انگیزه و شادابی و محبّت به دیگران میشود. سرشار از نوع دوستی و مسئولیت پذیری! طوری که دیگران هم این تغییرات شگفت انگیز فردی و اجتماعی او را به وضوح میبینند. میخواهد هر جایی که میرسد به شکلی شادابی خود را نشان دهد و یک اثر مثبت بگذارد. این وضعیت خارق العاده تا زمان ملاقات بعدی ادامه دارد. 💡واقعا برایم صحنه ی تأثیر گذاری بود. به ذهنم خطور کرد «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَياةً طَيِّبَةً» هم اینگونه است. 🌸آنهایی که در اثر ایمان و عمل صالح مخصوصا در دل آن خلوتهای ناب در شبهای تاریک کرشمه ای دیده و طعم محبّتی را چشیده و سرخوش از وعده ی دیدار تا شبی دیگر شده اند نیز اینگونه اند! 🌸همین است که در طول روز با یک نشاط و نیروی دیگری برای مراقبه و محبّت و خیرخواهی زندگی میکنند. از جنس نیروهای ما انسانهای دنیایی نیست. نیروی عشق و محبّت و وعده ی دیدار است؛ آیات سوره ی مبارکه مزمّل معنای دیگری برایم پیدا کرد: يا أَيُّهَا الْمُزَّمِّلُ * قُمِ اللَّيْلَ إِلاَّ قَليلاً ...
باسمه تبارک و تعالی (۶۲۰) «خدایا این همه آدم؟!» «وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ‏ أَلْفِ‏ عَالَمٍ‏ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ» 🔹راستی چه سعادتی که در این دنیای فانی توفیق معرفت و همجواری برگزیدگان خدا را یافتیم. الحمد للّه حمدا کثیرا و سبحانَه بکرة و اصیلا. برای عرض ارادت خدمت آستان با عظمت این بزرگ انوار عالم هستی در روز منسوب به رحلت بانویمان حضرت معصومه سلام الله علیها نماز صبح به حرم حضرت مشرّف شدم. 🔸زیارت جامعه را خواندم. همینکه سرم را بالا آوردم عظمت انسانهایی که وارد میشدند و دور ضریح میگشتند و عبور میکردند من را گرفت! با خود گفتم خدایا! این همه انسان؟! این همه نفوس؟! همه هم با تو سر و سرّی دارند. میلیاردها نفس آدمی همین الآن نفس میکشند و همه روی به سوی تو دارند. چه بدانند یا ندانند. بخواهند یا نخواهند. 👈میلیاردها میلیارد از این انسانها هم بودند و حال از این عالم کوچ کرده و دعوتت را استجابت گفته اند. خدایا در این عالم چه خبر است! 👈وقتی در بلندای تاریخ می ایستیم و به عقب مینگریم هر چه چشم کار میکند نسل اندر نسل آمده اند و رفته اند؛ به مقابل خود هم که مینگریم متوجّه میشویم نسل اندر نسل هم خواهند آمد و خواهند رفت. 😔راستی من کوچک! من حقیر! من بی مقدار کجای این عالم قرار گرفته ام! منی که نقطه ای ریز ریز ریز در این دریای بی کران انسانهایم. خدایا این راهی که گویا از ازل تا به ابد کشیده شده و هر مقطعش را که میبینی الف الف انسانها را میبینی روی به کجا دارد؟! ⬇
🔹خدایا چه خبر است؟! خدایا با این همه کوچکیم مرا برای چه آفریدی؟! در میان میلیاردها میلیارد انسانی که آمده اند و خواهند آمد جایگاه من چیست؟! من برای چه؟! من حقیر و مسکین برای چه؟! خدایا در این اقیانوس بی کران نفوس انسانها که این نقطه اش ایستاده ام با من چه میکنی؟! 👈تو که عنایتت بر همه سایه افکنده! تویی که آنقدر احاطه داری که گویا برای هر انسانی فقط برای اویی! آخر من بی مقدار در این کهکشان هستی چیستم؟! 👈و چه آفرینش با عظمتی است! و چه خلقت پر رمز و رازی است! وقتی به آن مینگری به وجد می آیی! از این عظمت و شکوه! از این جلال و جمال! 🔹رفقا فعلا دور، دور این نسل از آدمی است! اشتباه نکنید! منظورم اینهایی که زنده اند نیست. منظورم نسل آدم ابو البشر است. همو که پدر همه ی ماست. اموات این دور همه الآن در عالم برزخ اند! میلیاردها میلیارد انسان از نسل آدم و حوّاء الآن در عالم برزخ و منتظر قیامتند! چند میلیارد هم الآن در عالم طبیعت اند و هنوز به برزخ صعود نکرده اند. ✋ولی آیا همین است؟! هرگز! تا کنون میلیاردها آدم و حوّاء و نسل آنها آمده و در آینده هم همینطور! تا کنون میلیاردها برزخ و قیامت و بهشت و دوزخ بر پا شده و در آینده هم همینطور! 👈اینها چیزی نیست که برای عقل آدمی قابل درک نباشد. کسی که عظمت آفرینش را دیده زود حدس میزند که اینها از ازل بوده و تا ابد هست! زیرا از معدن عظمتی میجوشد و جلوه میکند که او ازلی و ابدی است. ما همه کف روی این امواج خروشان وجودیم. 👈حالا از عقل ساده ی ما که بگذریم حکمای بزرگی مانند صدر المتألّهین هم بعد عقلی اش را بیان کرده اند. ثابت کرده اند که این عالم ما حادث است و قبل از آن عوالمی بوده است و بعد از آن هم عوالمی هست و الآن بی نهایت بهشت و جهنم برپاست. ✋گمان کرده ایم همینکه ما مردیم زندگی در عالم طبیعت ادامه ندارد؟! خیال کرده ایم وقتی قیامت شد دیگر آفرینش الهی تعطیل میشود؟! دیگر خبری از طبیعت و نزاع جنود عقل و جهل و جلوه گری آن نور ازل و ابد نیست؟! همه اش سهم ما شده و چیزی از آن باقی نمانده؟! 👈زهی خیال باطل! همین الآن الآن بی نهایت بهشت و جهنم برای ادوار قبلی انسانها در عالم هست. كاري به آن ادوار تناسخی و تعیین زمانی ۳۶۰ هزار سالی که قائلین ادوار و اکوار دارند ندارم. آنچه هست آن است که کائنات ادواری دارد و فیض الهی لا ینقطع است. 🔹حالا از حدس ذهن ساده ای مانند من و کلام حکیمی بزرگ مانند صدرا هم که بگذریم در روایات آن عقول قدسی و آن انوار پاک هم با اسانید متقن و معتبر این امر به شکل خارق العاده ای نقل شده؛ گویا مرحوم صدرا اصلا این روایات را هم ندیده بوده لذا به آنها در آثارش اشاره ای ندارد. 👈مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال از استادش ابن الولید از استاد استادش مرحوم صفّار قمی از استادش محمد بن حسین بن ابی الخطّاب بزرگ شیعه در اوائل دوران غیب صغری از محمد بن عبد الله بن هلال از علاء بن رزین راوی بزرگ شیعه از محمّد بن مسلم فقیه و یکی از ارکان مذهب تشیّع از امام باقر علیه السلام نقل میکند که حضرت فرمود در این زمینی که زندگی میکنیم! 👈همین زمین بدون اینکه نابود شود از وقتی که آفریده شده تا کنون هفت عالم شکل گرفته است! هفت دور نسل آدمی تجدید شده است. هیچ کدام از این انسانها هم فرزندان آدم و حوّا نبوده اند. همه هم مانند آدم از خاک آفریده شدند تا اینکه در دور ما پدر این دور از عالم انسانی آفریده شد. 👈ولی بدان این آدم، پدر همه ی بشر نبود بلکه: «ابا هذا البشر» است. پدر این نسل و دور است. قسم به خدا که تا کنون بهشت و دوزخ از روح مؤمنین و کفّار و گناهکاران خالی نشده است. نکند گمان کنی ما هم میرویم و قیامت میشود و داستان تمام میشود! نه محمّد بن مسلم! دوباره خدایت عالمی می آفریند و آدمی تا در بلادش پرستیده شود: ⬇⬇
📖‏«لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الْأَرْضِ مُنْذُ خَلَقَهَا سَبْعَةَ عَالَمِينَ لَيْسَ هُمْ وُلْدَ آدَمَ خَلَقَهُمْ مِنْ أَدِيمِ الْأَرْضِ فَأَسْكَنَهُمْ فِيهَا وَاحِداً بَعْدَ وَاحِدٍ مَعَ عَالَمِهِ ثُمَّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ آدَمَ أَبَا هَذَا الْبَشَرِ وَ خَلَقَ ذُرِّيَّتَهُ مِنْهُ وَ لَا وَ اللَّهِ مَا خَلَتِ الْجَنَّةُ مِنْ أَرْوَاحِ الْمُؤْمِنِينَ‏ مُنْذُ خَلَقَهَا وَ لَا خَلَتِ النَّارُ مِنْ أَرْوَاحِ الْكُفَّارِ وَ الْعُصَاةِ مُنْذُ خَلَقَهَا عَزَّ وَ جَلَّ 📖لَعَلَّكُمْ تَرَوْنَ أَنَّهُ كَانَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ صَيَّرَ اللَّهُ أَبْدَانَ أَهْلِ الْجَنَّةِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِي الْجَنَّةِ وَ صَيَّرَ أَبْدَانَ أَهْلِ النَّارِ مَعَ أَرْوَاحِهِمْ فِي النَّارِ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُعْبَدَ فِي بِلَادِهِ وَ لَا يَخْلُقُ خَلْقاً يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ يُعَظِّمُونَهُ 📖بَلَى وَ اللَّهِ لَيَخْلُقَنَّ اللَّهُ خَلْقاً مِنْ غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ يُعَظِّمُونَهُ وَ يَخْلُقُ لَهُمْ أَرْضاً تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً تُظِلُّهُمْ أَ لَيْسَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ‏ وَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ‏ أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ» 👈سند این روایت بسیار متقن است. تنها در محمد بن عبد الله بن هلال مقداری اشکال هست. ولی باید گفت با توجّه به کثرت روایات او و همینطور اعتماد بزرگان شیعه به او نمیتوان او را متّهم دانست. برای بنده اطمینان آور است. 👈حال خدای را شکر که روایت دیگری هم هست که دلها را دیگر آرام میکند. در این روایت هم بار دیگر امام باقر علیه السلام به یکی دیگر از اصحاب بزرگش جابر بن یزید جعفی میفرماید بعدی از معنای آیه ی شریفه : «أَ فَعَيِينا بِالْخَلْقِ الْأَوَّلِ بَلْ هُمْ فِي لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِيدٍ» همین است. 🔹مرحوم شیخ صدوق در کتاب توحید از پدرشان علی بن بابویه که بزرگ شیعه در زمانش بوده از استادش سعد بن عبدالله اشعری که از مراجع و بزرگان شیعه در اوائل عصر غیبت صغری بوده از محمد بن عیسی بن عبید یقطیعی یکی دیگر از بزرگان و مراجع بزرگ شیعه از حسن بن محبوب که او هم از اعاظم و مراجع شیعه است از عمرو بن شمر از جابر بن یزید جعفی که وصف جلالتش بیش از آن است که بر کسی مخفی باشد از امام باقر علیه السلام نقل میکند که در پاسخ سؤال تفسیری جابر فرمود جابر میدانی تأویل این آیه ی شریفه چیست؟! 👈آن است که وقتی خدا این نسل و این عالم را پایان داد و بهشت و جهنّم به پا شد باز هم عالمی دیگر آغاز میکند و در آن باز نسلی از انسانها را از خاک می آفریند و برایشان زمینی غیر از این زمین و آسمانی غیر از این آسمان به پا میکند. 👈جابر نکند گمان کنی خدا فقط همین عالم را آفریده و تمام! نکند گمان کنی خدا همین نسل و همین دور از ادوار انسانی را آفریده و تمام! اینها همه قصور در خدا شناسی و غفلت از عظمت اوست. قسم به خدا این سیر از ازل همین بوده و تا ابد همین خواهد بود. قسم به خدا تا کنون خدا بی نهایت دور و نسل آدمی آفریده و تو فعلا در آخرین آن نسلها و عالمها ایستاده ای! 📖«قَالَ يَا جَابِرُ تَأْوِيلُ ذَلِكَ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا أَفْنَى هَذَا الْخَلْقَ وَ هَذَا الْعَالَمَ وَ سَكَنَ أَهْلُ الْجَنَّةِ الْجَنَّةَ وَ أَهْلُ النَّارِ النَّارَ جَدَّدَ اللَّهُ عَالَماً غَيْرَ هَذَا الْعَالَمِ وَ جَدَّدَ خَلْقاً مِنْ غَيْرِ فُحُولَةٍ وَ لَا إِنَاثٍ يَعْبُدُونَهُ وَ يُوَحِّدُونَهُ وَ خَلَقَ لَهُمْ أَرْضاً غَيْرَ هَذِهِ الْأَرْضِ تَحْمِلُهُمْ وَ سَمَاءً غَيْرَ هَذِهِ السَّمَاءِ تُظِلُّهُمْ 📖لَعَلَّكَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ إِنَّمَا خَلَقَ هَذَا الْعَالَمَ الْوَاحِدَ وَ تَرَى أَنَّ اللَّهَ لَمْ يَخْلُقْ بَشَراً غَيْرَكُمْ بَلَى وَ اللَّهِ لَقَدْ خَلَقَ اللَّهُ أَلْفَ‏ أَلْفِ‏ عَالَمٍ‏ وَ أَلْفَ أَلْفِ آدَمٍ أَنْتَ فِي آخِرِ تِلْكَ الْعَوَالِمِ وَ أُولَئِكَ الْآدَمِيِّينَ» ⬇⬇⬇
👈سند این روایت به عقیده ی بنده صحیح بلکه صحیح اعلایی است. تنها شخصی که ممکن است در او مناقشه شود عمرو بن شمر است. ولی شبهه در او دور از انصاف است. ایشان به دلیل روایت چنین روایاتی از جابر بن یزید متّهم به غلوّ شده! 👈در واقع برای اینکه خود جابر را متّهم نکنند مجبور شده اند رواتش را متّهم کنند! عمرو بن شمر پیش نماز مسجد جعفی ها در کوفه بود که برای ده ها سال نماز اوّل وقتش در مسجد ترک نشده است. از استادم که یکی از بزرگان رجالیون تاریخ شیعه است در درس شنیدم که ایشان را جلیل القدر و ثقه دانسته و تشکیک امثال نجاشی را در مورد او دور از انصاف میدانست. 👈این دو روایت با قرائن و روایات دیگر هم تأیید میشود که همین قدرش کافی است. مرحوم علامه ی مجلسی این روایات را در جلد ۵۴ بحار الانوار در کتاب السماء و العالم و در باب العوالم جمع کرده است. نکته ی جالب توجّه در این روایات پرهیز دادن از آن است که گمان کنیم آفرینش منحصر در دور و نسل ما انسانهاست. 👈گویا این امر را نوعی تنقیص در خلقت خدا و باعث غفلت از عظمت آفرینش بیان کرده اند. حقیقتا هم اگر انسان اینگونه به صحنه ی هستی و به صحنه ی اجتماعات انسانی و انسانها بنگرد عظمتش انسان را مدهوش میکند. 🔸تو با چنین آفرینشی طرفی و حال که فهمیدی به عظمت خدای این آفرینش پی ببر! حال که خدایت اینقدر با عظمت است و اینقدر انسانهای گوناگون دارد تو میخواهی کدام باشی و جایگاهت در این پهنه ی بی کران هستی کجا باشد؟! چنین خدای با عظمتی لایق پرستیدن نیست؟! لایق عشق ورزیدن نیست؟! لایق تقرب نیست؟! 🔸با چنین خدای عظیمی چنین حزین و خائف بر ماتم گذشته و آینده ات نشسته ای؟! نمیدانی او غفار و تواب است؟! نمیدانی تو با تمام گناهان و مشکلاتت برای او هیچ هیچ هیچی؟! زحمتی دارد اگر خالصانه و تائبانه به درگاهش بروی تو را ببخشد؟! پس چرا به او توکل نمیکنی و با یاد او به پا نمیخیزی و قیام نمیکنی؟!
باسمه تبارک و تعالی (۶۲۱) «پیشنهاد تماشای فیلم سینمایی اینجانب، دانیل بلیک: I Daniel Blake» «من یک انسانم نه یک سگ!» «مَنْ كَرُمَتْ‏ عَلَيْهِ‏ نَفْسُهُ‏ لَمْ يُهِنْهَا بِالْمَعْصِيَة» 🔹شب جمعه بچه ها طبق معمول به خانه ی پدر بزرگ رفتند. به خانواده پیشنهاد کردم یک فیلم سینمایی با هم ببینیم. مدّتها بود ندیده بودم. یک بررسی کردم و تصمیم گرفتیم «من، دانیل بلیک» فیلم سینمایی که چند سال پیش برنده ی نخل طلای جشنواره کن سال ۲۰۱۶ شد را تماشا کنیم. 🔸به دنبال فیلمی بودم که جهانی و قابل استناد بوده و احیانا به واسطه ی گرفتن جایزه ای معتبر نماینگر احساسی مشترک باشد. انصافا هم فیلم تأثیر گذاری بود و دیدن نقادانه ی آن را به عزیزان پیشنهاد میکنم. 🔸«خلاصه ی داستان فیلم»🔸 داستان فیلم در مورد نجاری سالخورده به نام دانیل بلیک ساکن نیوکاسل انگلستان است که اخیرا به دلیل حمله ی قلبی به دستور پزشک برای مدّتی از کار باید دست بکشد. شخصی تنها که زنش را از دست داده و فرزند و فامیلی هم ندارد و تنهای تنها باید با این مشکل جدید دست و پنجه نرم کند. 🎬برای بهره مندی از حقوق بیکاری به سازمانهای تأمین اجتماعی و مراکز کاریابی مراجعه میکند و در کمال ناباوری با برخوردهای عجیبی مواجه میشود که آشکارا در صدد سر دواندن او هستند. 🎬در همین زمان با زنی جوان به نام کتی همراه دو فرزندش مواجه میشود که مشکلی مشابه او دارد و سعی میکند در یک عمل انسان دوستانه در این وضعیت بیکاری و مشکلات خودش به آنها هم کمک کند. ⬇