eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت خطورات است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Saghorb :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
در چنین فضایی اصالت با همین دنیا میشود و به لذّات بالفعل اصالت میدهند لذا عقل آنان در چنین فضایی از مفروضات قابل بحث حکم خود را در موارد جواز یا استحباب یا وجوب طلاق ابراز میکند. روانشناسی کاری به سنّت ابتلا و مفهوم صبر و اجر اخروی و توجّهی به نکات بیان شده توسّط عقول قدسی و فقه الروایات ندارد. زیرا روانشناسی کاری به وحی نداشته و تنها آنچه عقل آدمی با محدودیتهایش میتواند درک کند را ابراز میکند فضلا از اینکه در دانش خود اختلاف نظرهای بسیاری هم دارد. 🔸نکته دوم🔸 روان شناسی عمدتا احکام خود را مبتنی بر آنچه در شناخت خود از آفرینش در معرفت به زمینه ها یافته است بیان میکند. تیپ های شخصیتی و انواع سلائق و دیگر مفاهیم کشف شده را به استخدام گرفته و نظر خود را در مورد طالع علمی این وصلت و ادامه آن ابراز میکند. البته از آنجا که نوع انسانها تابع زمینه ها هستند و از نیروی اراده خود چندان استفاده نکرده و یا از آن غافلند احکام روانشناسان هم معمولا صادق از آب در می آید. ولی بر اساس منطق دینی و قرآن کریم انسانها موجوداتی مجبور نبوده و مسلّح به قدرت اراده هستند که میتوانند مبتنی بر علوم و شناختهای خود دست به انتخابهایی بزنند که جبر تاریخ و محیط و زمینه ها را از میان ببرد. به خاطر همین اراده آزاد انسانی است که علوم انسانی هیچ گاه نمیتواند ادّعای قطعیت در احکام خود داشته باشد. قرآن کریم روی همین نقطه حسّاس دست گذاشته و میفرماید: «إن یریدا اصلاحا یوفّق الله بینهما». این اطلاق دارد. یعنی با هر زمینه و تیپ شخصیتی و در اوج عدم تناسب اگر واقعا دو طرف بخواهند با هم باشند و درست زندگی کنند زندگی جوش میخورد و توفیق الهی یار میشود! یعنی چندان ذلیل زمینه ها نباشید. 🔸نکته سوم🔸 روان شناسی در بسیاری مواضع علمی خدماتی است و متناسب با درخواست افراد معمولا احکام خود را میدهد نه همواره مبتنی بر واقعیات عالم. از همینجاست که مثلا حال که گرایشات لیبرالی و لذت گرایی در سبد مصرف همگان با یک شدّت و ضعفی قرار گرفته به آن اصالت داده و مبتنی بر آن احکام خود را بیان میکند. انسان آزاد این را میخواهد پس مشروع است! ولی اسلام اساسا به دنیا اصالتی نداده و آن را دار ابتلاء میداند و اینکه اساسا این زمینه ها برای تحقّق سنّت ابتلاء است. انسان با این ابتلاء است که ساخته میشود و کمال پیدا میکند و قرار نیست ازدواج لزوما برای لذّت جویی باشد که به محض مقداری مکدّر شدن آن مناطی برای بقاء وصلت باقی نماند! پیوند ازدواج اجتماعی منفعتی از طرفی و حبّ عقلانی از جهت دیگر است. ولی در فرهنگ لیبرال اجتماع منزلی اجتماعی لذّت محور است. خانواده ارزشی بس والاتر از آنچه گمان میشود دارد. 🔸نکته چهارم🔸 روانشناسان معمولا از نیروی عقیده غافلند و یا در هر حال سراغ آن نمیروند! البته چندان کاری به عقائد حق هم ندارند و نگاه ابزاری به عقائد دارند. در هر حال اگر شخصی بداند واقعا قرار نبوده با ازدواج به لذّت حدّ اکثری برسد باور کنید بسیاری از ناراحتی هایش از این امر از میان میرود. این نیروی عقیده است. بداند که به تعبیر روایت: «لَوْ أَنَّ مُؤْمِناً فِي جَزِيرَةٍ مِنْ جَزَائِرِ الْبَحْرِ لَابْتَعَثَ‏ اللَّهُ‏ لَهُ مَنْ يُؤْذِيه‏». سعی کند همین صحنه را برای خود قبول کرده و تلاش کند نقش خودش را به عنوان یک کاراکتر در این فضا به بهترین وجه ایفا نموده و از آن لذّت ببرد. بداند که با نیّت درست اجرش هم ضایع نمیشود. زندگی ابدی هم نیست و روزی به پایان میرسد و حساب و کتاب شروع میشود. محلّ گذر است. گاهی ناراحتی برخی در این زمینه از آنجا که گویا گمان کرده اند با عالمی باقی طرف هستند و قرار است تا ابد وضع همین باشد. نمیدانند شاید همین ساعتی بعدش سیر برزخی شان شروع شود! باور کنیم واقعا اینها اثر دارد. کسی که به فکر آخرت است خیلی صبرش زیاد میشود. انسان باید در باورهایش و تصدیقاتش گاهی بازنگری کند! مثلا در روایات آمده است که زن مانند استخوان کج است! یعنی یک وقت تلاش نکنی آن را صاف کنی که در واقع او را میشکنی و کمال برایش همان است! یادش بخیر استادی داشتیم که میگفت اگر وصلتی کردید و دیدید همه چیز تمام است دیگر نمره ای بالاتر از 13 ندهید تا بعدا به ذوقتان نخورد! بسیاری چوب انتظارات زیادشان را میخورند! عقیده درمانی و انتظار درمانی خودش مطلبی است. 🔸نکته پنجم🔸 یکی از اموری که در روانشناسی معمولا طوری از آن سخن گفته میشود که افراد به مناسبت طبع اوّلی خود نیز به آن مایلند این است که گویا پیوند اوّلی بر اساس شانس و اتّفاق بوده است. خیلی شیک میگویند انتخاب مناسبی نداشته ای یا مناسب هم نبوده اید! ولی اگر عقیده این باشد که ورای مسئولیت افراد برای انتخاب درست بعد از ازدواج باید دانست که قضا و قدر و علم الهی هم مطلبی است؛ اینطور نیست اینها اتّفاقات شانسی محض باشد که انسان حرصش را بخورد و مدام بگوید اگر آن روز جواب
رد میدادم ! باور کنیم بسیاری اعصابشان از این خطورات خراب میشود!بدانیم همه چیز عالم با حساب و کتاب است. رضا به داده بده و از جبین گره بگشا! البته مراد این نیست که انسان بسوزد و بسازد بلکه یعنی اینکه اصلا نسوزد! چرا فکر میکنی بد شانسی آورده ای تا ناراحت شوی! چرا روانشناسان اینقدر راحت به این امور مشروعیت میدهند و افراد را تحریک به جدایی میکنند؟! 🔸جمع بندی🔸 🔶آنچه بنده از متون دینی در این زمینه میفهمم آن است که طلاق امری شدیدا مکروه است و حتّی المقدور باید از آن پرهیز داد. حتّی «حتّی المقدور» خود را هم بالاتر برد! صبر در این زمینه پسندیده است که البته با برخی تلقینات و تصحیح برخی روحیات، انتظارات و تصدیقات شاید مشکل از میان برداشته شود. دنیا اصالتی ندارد و ازدواج هم برای لذّت حدّاکثری نیست تا حرص دنیا و نرسیدن به همه لذائذش را بخوریم! 🔹هیچ گونه اختلاف شخصیتی ورای کفویّت اوّلیه باعث نمیشود دو شخص نتوانند با هم زندگی مقبولی داشته باشند به شرط آنکه دو طرف اراده اصلاح داشته باشند.خدا هم توفیقات غیبی خودش را می آورد:«ان یریدا اصلاحا یوفّق الله بینهما». 🔹از اینجاست که به نظر میرسد هیچ گاه نتوان به شخص در فضای دینی مشاوره طلاق داد.نه اینکه خیلی راحت بگوییم طلاق مشروع است و لم تحرم ما احل الله لک؟! و یا اینکه بر اساس روایت اگر بد اخلاقی زیاد بود طلاق ندادن مکروه است!یا اینکه با ژستی اخلاقی و دینی گفت چرا بنده خدا را اذیت میکنی وقتی نمیتواند با تو ادامه دهد؟ایذاء مومن حرام است!اینها مشاوره صحیح دینی در این زمینه نیست.مگر آنکه واقعا شخص به هر دلیلی به هیچ روی نتواند ادامه دهد! تا مرز دیوانگی برود و یا به گناهان بزرگ مبتلا شود! به امور مهمتری لطمه بخورد! هر چیزی که باید موردی دید! در اینجا خب طلاق ندادن قطعا مفاسدش بیشتر است. اینجا برخلاف مسیحیت طلاق مشروع است و نباید از جامعه ایمانی طرد شوند. 🔷همچنین موضع دیگری که طلاق اشکال ندارد وقتی است که طرف مقابل انسان اراده اصلاح ندارد هر چند ما میخواهیم ادامه دهیم ولی او حاضر نیست از این نیروی خداداد اراده اصلاح استفاده کرده و از توفیق الهی بهره مند شوند. بلکه مصرّ بر طلاق است و به هیچ رو و با هیچ موعظه و از جانب هیچ حَکَم و خیرخواهی کنار نمی آید! لجباز و یک دنده است! 🔹خب این هم موردی است که میتوان آن را بعد از تلاش زیاد در زدودن این حالت از طرف مقابل تجویز کرد. زیرا روشن است طلاق ندادن مفاسدش بیشتر است. 🔹این مورد در زمان ما با توجّه به استقلال اقتصادی نسبی زنان و رواج انگاره های فمینیستی و لیبرالی زیاد شده است. ولی باید ضمن خودآگاه کردن مؤمنین به این مناشئ آنها را در این زمینه آگاه نمود! 🔶جز در این دو مورد طلاق مطلقا کراهت شدید دارد هر چند حرام نیست. وجه این کراهت شدید را مقداری عقل درک میکند ولی اصلش مبتنی بر قبول حکمی دینی و فقهی است. البته افرادی که قیاس را در دین ولو ناخواسته دنبال میکنند مبتنی بر اندیشه های روانشناسانه خیلی راحت ادعای تنقیح مناط کرده و آسانتر حکم به جواز طلاق میدهند که موضعی قابل مناقشه است. مقتضای بحث فقهی همان است که گذشت. ✔راستی چه هوشمندانه مرحوم فضل بن شاذان در الایضاح میگوید: 📖کان صلی الله علیه و آله اذا سئل انتظر الوحی و هؤلاء یقولون و لا یحتاجون الی وحی! 👈اگر یک طرف یا هر دو طرف بد اخلاقی دارند مجوز رفع کراهت طلاق نیست هرچند در روانشناسی مشاوره طلاق بگیرند. از آن طرف دین سعی کرده با تغییر بینشی و باورها و تذکر تقوا و دعوت به اصلاح این تزاحمات را نیز تا حدود زیادی کنترل کند. بسیاری از موارد طلاق ناشی از آن است که طرفین نمیدانند کار درست چیست و در یک تردید یا حتی ظن نسبت به مصلحت طلاق طلاق میگیرند ولی اگر بدانند نظر خالق انسانها و عقول قدسی در این موارد بر صبر و تحکیم خانواده و تلاش در زدودن اختلافات و تقوا است واقعا طلاق نمیگیرند بلکه اگر بدانند قطعا نباید طلاق بگیرند و نباید به آن فکر کنند ناراحتیشان کم میشود: الصلح خیر ..وان تحسنوا و تتقوا فان الله کان بما تعملون خبیرا ..وان تصلحوا و تتقوا فان الله کان غفورا رحیما.و قال تعالی:و عاشروهن بالمعروف فان کرهتموهن فعسی ان تکرهوا شیئا و یجعل الله فیه خیرا کثیرا در آیه دیگر توصیه به وعظ و هجر و ضرب و تحکیم للصلح و التوفیق میکند. در آیه دیگر در بیانی آسمانی اینطور جلوه اخلاقی این دین مبین بیان میشود که: (امساک بمعروف او تسریح باحسان) و (لا تمسکوهن ضرارا لتعتدوا) 👈در هر حال این مضمون تکان دهنده از مسلمات تراث روایی بین الفریقین است:(ما من شیء ابغض الی الله عزوجل من الطلاق) آیا شوخی است؟! 🔹امروزه کثرت طلاق متاسفانه از مشکلات جامعه ما شده که خود به راحتی میتوان حدس زد که چه مفاسد بیشماری را به دنبال دارد! این امر با سلبریتی ها که مراجع تقلید فرهنگ لیبرالی زمان ما هستند عملا تبلیغ میشود.
🔸خلاصه کلام🔸 به ذهن رسید یک خلاصه ای از بحث قبل بیان کنم. بر اساس آنچه گذشت زوجین بعد از ازدواج اصلا نباید به طلاق فکر کنند. 👈طلاق نزد خداوند متعال بسیار مبغوض است. شاید از بسیاری از گناهان و حتّی از برخی کبائر هم زشتتر بوده و به تعبیر رائج خدا علی رغم میل باطنی مجبور شده آن را حلال کند! چاره ای نبوده! دیدیم در مسیحیت عدم مشروعیت حکم طلاق چه مشکلاتی به بار آورده! 👈زوجین در فرهنگ دینی باید برای خود قطعی بدانند که باید این بار را به سرمنزل برسانند. 👈ناراحتی انسان مبتنی بر انتظارات اوست. مصیبتهای نیز مبتنی بر میزان علائق است. اگر انسان انتظارات و ادراکاتش را تنظیم کند و علائقش را تنظیم کند در ازدواج شکست نمیخورد. 🔻بسیاری چوب انتظارات واهی خود را میخورند تا چوب واقعیت را!🔺 👈پیوند ازدواج صرفا یک زندگی مشترک بر اساس لذّت یا برخی منافع سطحی مبتنی بر حبّ نفس نیست! به نظرم نباید از مفهوم زندگی مشترک برای ترجمه ازدواج استفاده نمود. 👈همین عزم و قطع برای ادامه دادن به پیوند ازدواج باعث توفیق بوده و حسّ مسئولیت پذیری و گذشت و مدارا و صبر را بالا میبرد! انسان سختگیری نمیکند و به ذوقش نمیخورد! نه تنها صبرش بیشتر میشود بلکه حالت شکر هم پیدا میکند! 👈اگر خیلی عرصه تنگ شد یاد آخرت بیافت و بگو شاید ساعتی دیگر اصلا همه چیز تمام شود و در عالم بالاتر بروی! بگو خدایا دیدی؟! من میپوشانم و میگذرم تو هم از من بگذر! گاهی بد نیست روغن ریخته را نذر امام زاده کرد! نیت را خالص کن و به کرم الهی تکیه کن! 👈بنده خود دیده ام زندگی ای را که حقیقتا همه اسباب یک زندگی پر از دعوا و به اصطلاح جهنّمی را داشت ولی به دلیل تنظیم همین انتظارات و قطعی دانستن اینکه باید بار را به منزل برساند بسیار زندگی خوش و شاکرانه ای شد؛ گویا بهترین زوجین روی کره زمین هستند! ✅به جای روایت سکولار از هدف زندگی دنیا روایت دینی سنت ابتلاء و معاد را جدی گرفته اند! اینکه داستان این دنیا برای لذات حداکثری نبود و دنیا در برابر آخرت اصالتی ندارد. 👈در فرهنگ دینی پیوند ازدواج بسی والاتر از پیوند حیوانات برای فقط کامیابی جنسی و لذائذ مادّی است. باید قدرش را دانست! بسیاری قدر این پیوند را نمیدانند همین هم باعث شیوع طلاق میشود! 👈دیدید چطور وقتی انسان صاحب فرزندی معلول میشود به دلیل اینکه برای خود قطعی میداند که باید از او مراقبت کند نه تنها او را ول نکرده و در بهزیستی نمیگذارد بلکه گاهی حتّی مهربانتر شده و تمام زندگی اش را متناسب با شرایط جدید تنظیم میکند! 👈بله گاهی شخص به خاطر ضعفش نمیتواند تحمّل کند! چکار میشود کرد! باید طلاق را در این شرائط مباح دانست؛ برخی فرزند معلولشان را به جایی میرسند که بهزیستی میگذارند! 👈گاهی نیز همسر انسان ناسازگار است. به هیچ صراطی مستقیم نیست. بحث از صبر و گذشت از حقوق هم گذشته و اصل ازدواج بی معنی شده است. به هیچ رو اراده اصلاح نداشته و نیّت اقامه حدود الهی در این پیوند را ندارد. خب چه میشود کرد؟! اینجا هم طلاق مباح میشود. البته کراهت شدیدش برای آن طرف لجوج هست و وزرش هم بر اوست. 👈ولی در غیر این حالات اساس ازدواج بر مدارا و صحنه ای برای ریاضت نفس و سلوک باید تلقّی شود. اگر دستورات دینی خوب رعایت شود زندگی ان شاء الله هم شیرین میشود. 👈شاه کلید این بحث این آیه شریفه است که: «ان یریدا اصلاحا یوفق الله بینهما». ضمیر در «یریدا» طبق قرائن همانطور که علامه طباطبایی ره در المیزان اشاره نموده به زوجین برمیگردد زیرا حکمین که قاعدتا اراده اصلاح دارند و آنچه نیز نیازمند توفیق است رابطه بین زوجین است نه توافق صرف حکمین. اگر هم به حکمین بخورد باز به طریق اولی شامل زوجین هم میشود. اگر خداوند متعال با اراده اصلاح حکمین چنین توفیقی به آنها بدهد قطعا با اراده اصلاح خود زوجین هم چنین توفیقی را میداد. حکمین هم اگر به جای اراده تفریق اراده اصلاح امر ازدواج کنند این پیوند مقدّس با توفیق خاصّ الهی باقی میماند!
باسمه تبارک و تعالی (31) «لو تواعدتم لاختلفتم فی المیعاد» «توفیق» 🔷امروز به شهر مقدّس قم برگشتم. هفته قبل که ایام آخر ماه صفر بود میهمان خوان کرم اهل بیت علیهم السلام در مشهد مقدّس بودم. جای دوستان خالی بود. 🔶اما نکته ای به خاطر گذشت که آن را بذل میکنم. بیش از یک سال و نیم یعنی دقیقا از اوان بیماری کرونا دیگر توفیق زیارت مشهد مقدّس نداشتم. محدودیتها و مخصوصا ملاحظات مربوط به اطفال همواره هر چند در ظاهر از جمله موانع زیارت بود. چند باری هم به مرحله استخاره رسید ولی خوب نبود. 🔸در هر حال متوجّه بودم که این سفر با شرایط فعلی از برنامه ریزی چون منی خارج است. به همین سبب بعد از آماده نگاه داشتن نیّت و کارهای اوّلیه گره از جبین گشوده و منتظر تعرّض نفحه ربوبی و توفیق اسباب بودم. این وقتها نباید زور الکی زد! 🔸ناگهان یکی از دوستان تماس گرفت و با کمال محبّت ما را در زمانی که اصلا به ذهنمان نمی آمد که توفیق زیارت در این ایّام رزق ما شده به مشهد دعوت کرد. آخر ماه صفر! در ایام عادی هم چندان از لحاظ مختلف در توان ما نبود. سه طفل که دوتایشان قدرت حرف زدن هم هنوز ندارند با این مسیر طولانی که امکان قطار و هواپیما هم در این زمان محدود نیست! 🔹طبق معمول در اینگونه شرایط که از حیطه ادراکات عادی ما خارج است استخاره کردم:
📖«وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظيم‏» 🔸بی درنگ و بی هیچ شکّی و با بریدن طمع از هر عامل دیگری به خانواده گفتم با وسیله نقلیه خودمان عازم مشهد مقدّس میشویم! به قول سلمان ساوجی: در بیابان تمنا همه سرگردانند تا که را سوی تو توفیق و هدایت باشد؟ 🔶تا کنون تجربه اینقدر رانندگی هم نداشتم! از زمان اطّلاع دادن ایشان در ساعات محدودی همه مشکلات از میان برداشته شده و مانند یک دومینو در کنارش چند مشکل دیگر هم رفع شد و بدون اینکه فکر، برنامه ریزی و مشورتی داشته باشم خودش پی در پی درست میشد. 🔹والده بنده نیز ابراز تمایل کرد و با کمال افتخار و منّت پذیرفتم. برادر بنده نیز گفت اتّفاقا میخواستند بروند تبریز یا شمال برای تفریح ولی برای زیارت و به خاطر شما که کمک کار باشیم در مسیر می آییم؛ 🔸باز در شرایط غیر معمول ایشان موفق شد یک هتلی در نزدیکی باب الجواد علیه السلام برای خودشان تنظیم کنند و ناگهان خانواده پدر خانمشان هم از شهرستان ترغیب شدنند بیایند!آنها نیز اگر نبودند در مسیر برگشت مجبور میشدیم یکی از خودروها را بوکسل کنیم که با تدبیر مکانیکی ایشان حل شد. برادر دیگر بنده نیز که اصلا شرایط زیارت نداشت و هفته قبلش سفری مفصّل به جای دیگر کرده بود ناگهان گفت او هم میخواهد بیاید و به صورت عجیبی بلیط هواپیما و همان هتل برای او نیز باز شد! 🔹برادر اوّل تا طیّ مسیر رفت و برگشت و تا دو روز اوّل کمک کار و یا رفیق سفر بودند و من آنها را مصداق همان «انصار»در آیه استخاره دانستم و برادر دوّم که از چند روز بعد ملحق شده و به هتل رفت و یک روز زودتر هم برگشت را مصداق «الّذین اتّبعوهم باحسان» دانستم. 🔸انصافا سفری با عافیت و به دور از حواشی و مشکلات طبیعی و غیر طبیعی بود. بچه ها هم به شکل غیر عادی همراهی کردند! مثلا یکبار در روز شهادت امام رضا علیه السلام از گنبد سبز تا حرم پیاده آمدند و در حرم هم خیلی پیاده روی کردند و آخ نگفتند! یک هفته همین برنامه بود! فقط کافی بود یکی از آنها بد موقع روم به دیوار دستشویی کند برنامه زیارتمان در آن روز به هم میخورد! 🔹میزبان محترم ما نیز هم منزل مناسب در اختیار گذاشت و هم از الطاف ایشان و خانواده محترمشان مکرّر بهره مند بودیم. 🔷خلاصه شرح این امور زیاد است و به قول خواجه شیراز: حاصل کارگه کون و مکان این همه نیست باده پیش آر که اسباب جهان این همه نیست دولت آن است که بی خون دل آید به کنار ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست 🔴میخواهم یک چیز دیگر بگویم و آن هم این است که حقیقتا برایم روشن است که اینها نه با فکر و برنامه ریزی بود و نه عادتا میتوانست باشد! بارها تجربه کرده ایم گاهی با یک عامل کوچک همه چیز خراب میشود! بد میشود! مثل اتوبوس جهانگردی در پلنگ صورتی که سالی یکبار از جایی رد میشد و دقیقا آن زمانی عبورش افتاد که به ضرر تمام شد😊 این همه پیچ و مهره آشکار و پنهان و این سازه زیبایی که در انتها از آب در آمد انصافا کار ما نبود. 👈اساسا تدبر در امورات عالم نشانگر آن است که آنچه بعضا رخ میدهد مانند زیارت آخر صفر ما حاصل حل شدن معادلاتی پیچیده است. گاهی چیزی شبیه معجزات است که برای ما عادی شده یا به عمق آنچه در حال رخ دادن است اصلا توجه نکرده ایم. بسیاری را اساسا ما درک نمیکنیم. یکبار یک مقاله ای دیدم به عنوان: (شناسایی وابستگی اجزای یک محصول پیچیده و خوشه بندی آنها با استفاده از ماتریس ساختار طراحی)! چیزی از همین قبیل بلکه بسیار فراتر از محصولات انسانی در حال جریان است. واقعا گاهی محیر العقول است! 💡ناخودآگاه به یاد این آیه شریفه در سوره مبارکه انفال افتادم که: 📖«إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوى‏ وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ وَ لَوْ تَواعَدْتُمْ‏ لاخْتَلَفْتُمْ‏ فِي الْمِيعادِ وَ لكِنْ لِيَقْضِيَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولا» یعنی اگر خودتان هم برنامه ریزی میکردید و با وعده آن را مؤکّد مینمودید اینقدر دقیق به وعده نمیتوانستید وفا کنید؛ بله «لو تواعدتم لاختلفتم فی المیعاد»! ✅به قول مرحوم علّامه در تفسیر شریف المیزان: 📖«فالتلاقي و المواجهة على هذا الوجه ثم ظهور المؤمنين على المشركين، لم يكن عن أسباب عادية بل لمشية خاصة إلهية ظهرت بها قدرته و بانت بها عنايته الخاصة و نصره و تأييده للمؤمنين و.. أن هذا التلاقي لم يكن عن سابق قصد و عزيمة، و لا روية أو مشورة، ...إن الله إنما قضى هذا الذي جرى بينكم من التلاقي و المواجهة ثم تأييد المؤمنين و خذلان المشركين ليكون ذلك بينة ظاهرة على حقية الحق و بطلان الباطل فيهلك من هلك عن بينة و يحيى من حي عن بينة»
🔵در اینجا چند مطلب برایم برجسته شد؛ یکی محبّت امام که چطور دلها را به هم نزدیک میکند! چطور اخلاص و ارادت آورده و همه اختلافات و موانع را رمی علی الجدار میکند! این میزبانی که نه ما را میشناخت و نه عادتا برای فامیلش هم چنین کاری شاید در شرایط دیگر نمیکرد چطور با یک شوق و علاقه ای و بدون هیچ منّت شبیه آن چیزی که در اربعین فراوان دیده ایم احسان میکرد! خیلی حسّ خوبی بود! چون خیلی واضح درک میکردم سفره و طعامی که در آن منزل استفاده میکنیم مستقیما به خاطر خود امام رضا علیه السلام و به محبّت ایشان است. سخن طولانی نشود! 🔴آنچه خیلی برجسته تر شد مفهوم طلبیده شدن به تعبیر عرفی و یا مفهوم تسهیل و تیسیر و یا همان مفهوم رایج و مهمّ دینی «توفیق» بود؛ به تعبیر نظامی: توفیق تو گر نه ره نماید این راه به عقل کی گشاید ای عقل مرا کفایت از تو جستن ز من و عنایت از تو 🔸سخنی در باب توفیق🔸 نظام عالم بر اساس اسباب و مسبّبات چیده شده است. البتّه سبب حقیقی خداوند متعال است. اوست که اسباب را به مسببات ربط داده و اوست که حقّ هر ذو حقّی را به آن عطا نموده است. تحقّق امور عالم بر اساس کیفیت نظام این اسباب است. 🔻اگر نظم و نظام این اسباب طوری شود که به یک معصیتی ختم شود اصطلاحا به آن خذلان گفته میشود. اگر این نظم و نظام طوری باشد که به رضای الهی ختم شود اصطلاحا توفیق شده است🔺 👈اینکه یک چیزی توفیق است یا خذلان بسته به رضایت و عدم رضایت الهی دارد. توفیق و خذلان از صفات فعلی خداوند متعال است؛ 👈در روایت عبدالله بن فضل هاشمی در توحید صدوق از امام صادق علیه السلام آمده است: 📖«إِذَا فَعَلَ الْعَبْدُ مَا أَمَرَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مِنَ الطَّاعَةِ كَانَ فِعْلُهُ‏ وِفْقاً لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُمِّيَ الْعَبْدُ بِهِ مُوَفَّقاً وَ إِذَا أَرَادَ الْعَبْدُ أَنْ يَدْخُلَ فِي شَيْ‏ءٍ مِنْ مَعَاصِي اللَّهِ فَحَالَ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَتَرَكَهَا كَانَ تَرْكُهُ لَهَا بِتَوْفِيقِ اللَّهِ تَعَالَى ذِكْرُهُ وَ مَتَى خَلَّى بَيْنَهُ وَ بَيْنَ تِلْكَ الْمَعْصِيَةِ فَلَمْ يَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهَا حَتَّى يَرْتَكِبَهَا فَقَدْ خَذَلَهُ وَ لَمْ يَنْصُرْهُ وَ لَمْ يُوَفِّقْه‏» 👈در خطبه علوی علیه السلام نیز که در کافی نقل شده آمده است: 📖«إِنَّهُ مَنِ انْتَصَحَ لِلَّهِ وَ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هَدَاهُ‏ لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ‏ وَ وَفَّقَهُ‏ لِلرَّشَادِ وَ سَدَّدَهُ‏ وَ يَسَّرَهُ لِلْحُسْنَى فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ مَحْفُوظٌ وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ مَغْرُورٌ‏» 👈بله طاعت الهی تنها با توفیق میسّر میشود. از اینجاست که در دعای معروف میخوانیم: «اللهم ارزقنا توفیق الطاعة و بعد المعصیة». 👈تشخیص اینکه یک چیزی در واقع توفیق است یا خذلان نیز گاهی سخت میشود. استدراج هم هست. ملاک همان است که گذشت. مراقبه میخواهد تا معلوم شود در کدام مسیر گام برمیدارد. 👈هر چه انسان را در راستای تقرّب واقعی و نه توهّمی و نفسانی به سوی خداوند متعال قرار دهد توفیق بوده است. گاهی یک تلنگر یا تصادف یا چیزی در ظاهر مصیبت توفیق است! گاهی در ظاهر چیزی نشان نمیدهد توفیق است ولی توفیق بوده است. 👈از آن طرف گاهی در ظاهر چیزی خوب بوده ولی باطنش خذلان بوده است! به قول یکی از اهل معرفت: «کفی للشیطان فیک نصیبا أن ینقلک من طاعة الی طاعة»! مراتبی دارد. 👈متعلَّق توفیق و خذلان همین اسباب هستند و گاهی نیز خود شخص به این دو متّصف میشود که از باب وصف به حال متعلّق است. 👈توفیق دادن خداوند متعال نیز به این معناست که اسباب را طوری منظم میکند که انسان زمینه های عمل صالح برایش مهیّا شود و یا اسباب را طوری به هم میریزد که زمینه های گناه برایش مهیّا نشود! در آیه شریفه آمده است که: «ان یریدا اصلاحا یوفّق الله بینهما»؛ یعنی واقعا اگر نیّت زوجین یا حکمین اصلاح و مدارا و شکر نعمت این وصلت و سکینه ای باشد که خداوند متعال به آنها هدیه نموده است خداوند متعال نیز به آنها توفیق میدهد. یعنی اسباب عادی و غیر عادی را طوری تنظیم میکند که زندگی به اصطلاح جوش بخورد. 👈در دنیای مادی که یا منکر خدا هستند و یا منکر تاثیر خدا در امورات عالم بعد از خلقت اولیه هستند و یا غافلند اینها همه را شانس میدانند! فوقش میگویند: شانس در خدمت ذهن آماده است! همانطور که به خلقت نیز طبیعت میگویند. مخاطب فعلا آنها نیستند: با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی تا بی خبر بمیرد در رنج خود پرستی 👈در هر حال «توفیق من الله» یکی از نیازهای مهم انسان مؤمن است. دامنه ی این توفیق هم وسیع است و نباید آن را محدود کرد و گاهی به تعبیر روایت «مشاورة العاقل توفیق من الله» و البته به طور کلّی همانطور که در غرر الحکم آمده: «التوفیق من جذبات الربّ».
👈توفیق داشتن مبتنی بر آن است که انسان در پی آن بوده و تلاش کند که «و یزید الله الّذین اهتدوا هدی» و «و أمّا من أعطی و اتّقی و صدّق بالحسنی فسنیسّره للیسری». به قول سنائی در حدیقة الحقیقة: جهد بر تست و بر خدا توفیق زانکه توفیق جهد راست رفیق 👈انسان در سایه تلاش است که از توفیق بهره مند میشود. این تلاش همان درخواست و دعای حقیقی برای توفیق است؛ به عبارتی: 🔻نباید به انتظار جذبه توفیق نشست بلکه باید در پی آن دوید!🔺 چه خوش گفت صائب: کهربا نتواند از دیوار جذب کاه کرد جذبه توفیق را با تن پرستان کار نیست 😊یاد همان طنز معروف افتادم که شخصی مدام از امام رضا علیه السلام میخواست که در قرعه کشی بانک برنده شود تا اینکه به خوابش آمدند و گفتند آخه فلان فلان شده اوّل یک حسابی باز کن! 👈همچنین انسان مؤمن به خوبی خود فهمیده است که جز با نیروی توفیق نمیتواند دینداری کند؛ دینداری ظرافتها، حساسیتها و دشواریهای زیادی گاهی دارد که معمولا در قدرت عادی ما نیست. به قول صائب تبریزی: برنمی آید به حفظ جام، دست رعشه دار قوت بازوی توفیقی مرا در کار ده 👈نکته دیگر آنکه توفیق بنابر آنچه گذشت دو معنا دارد. یکی توفیق بالمعنی الاعم است که منظم شدن اسباب به شکلی است که سبب ظهور طاعت الهی از سوی عبد شود. همینکه برای رضای خدا لبخندی بزنی و گرهی باز کنی و درسی بخوانی همه اش توفیق است. همواره اسباب خیرات در دسترس انسان نیست. دیگر توفیق بالمعنی الاخص است که در آن اسبابی که معمولا در دست انسان نیست به شکل غیر عادی به شکلی منسجم شده و کارها تسهیل میشود که طاعت الهی برای عبد مهیا شود مانند آنچه از توفیق زیارت امام رضا علیه السلام نقل کردم. در موارد اطلاق توفیق هر دو معنی دیده میشود.
.
باسمه تبارک و تعالی (32) «در مرزهای شرقی و شمال غربی ایران چه خبر است؟» «نقش اقتصاد و راه ها در تاریخ سیاست ایران» 🔵از مشهد مقدس سوار بر خودرو شخصی شهر به شهر در جاده می آمدیم؛ نیشابور، سبزوار، شاهرود و... . 💡به ذهنم هنگام رانندگی خطور کرد که چرا یک جاده مستقیم از مشهد به قم یا اصفهان مثلا نمیکشند تا اینقدر دور نشویم؟! پاسخهایی به ذهن متبادر شد؛ 👈یکی اینکه خلاف منافع شهرهای در مسیر است؛ راه با خود اقتصاد و فرهنگ و خدمات می آورد؛ 👈دیگر اینکه اگر در دل کویر جاده بکشند تأمین ما یحتاج سفر مانند پمپ بنزین و امکانات رفاهی بسیار دشوار میشود؛ 👈دیگر اینکه تأمین امنیت دشوار میشود؛ 👈دیگر اینکه هنوز وضعیت جاده ها اینقدر رشد نکرده که به این درجه از بلوغ برسد! و... . 🔴در ادامه به ذهنم مطلبی خطور کرد و آن هم تشبیه جاده ها اعمّ از اتوبانها و آزادراهها و جاده های فرعی به رگهای خونرسانی در بدن انسان بود. هر چقدر وضعیت جاده ها بهتر باشد وضعیت خون رسانی و حیات یک کشور بهتر است. راه ها بسان شریانهای حیاتی یک جامعه است. 🔸راه واقعا در دنیای امروزی اهمّیت دارد. یکی از دلائل اینکه تا کنون کشور ما به رشد مطلوب نرسیده تمام نشدن زیرساختهای لازم پیشرفت و از آن جمله راههای مناسب است. کاری که باید در همان زمان قاجارها اجمالا به نقطه مطلوبی میرسید!
🔸نقش راه ها در تاریخ ایران🔸 اهمیت راهها مبتنی بر اهمیت ارتباطات و تجارت و اقتصاد در روابط انسانی است. اقتصاد یکی از نقاط بسیار حساس است که میتوان تاریخ بشر را اجمالا از منظر روابط اقتصادی نیز تحلیل معناداری نمود. تاریخ ظهور اسلام و گسترش آن و وقائع مهم آن را نیز کمتر از این منظر بررسی نموده اند. امری که باید به آن به شکل تخصصی پرداخت! البته نه آنکه مانند مارکسیسم همه چیز تاریخ انسان را بخواهیم با اقتصاد و روابط تولید و توزیع تبیین کنیم. ولی نباید از اهمّیت این شاه کلید در درک بسیاری از وقائع تاریخی و آنچه امروزه در حال وقوع است غافل شویم. 🔻این منافع اقتصادی معمولا خود را منافقانه تحت عناوین دیگر مانند امور مذهبی و اختلافات عقیدتی و تعصّبات نژادی و... پنهان میکند. خود را معمولا خیلی واضح نشان نمیدهد🔺 💡از همینجا به ذهن خطور کرد مطلبی در زمینه تحلیل شرائط سیاسی ایران مبتنی بر عامل جاده ها و تأکید بر عنصر اقتصادی بیان کنم. 🔷🔷قبل از آن مقدمه ای در زمینه تاریخ جاده در ایران و جهان بیان میکنم. 👈حکومت هخامنشی بر اساس تاریخ نوین اوّلین امپراطوری جهانی است. این امپراطوری برای اوّلین بار تمدّنها و ممالک بسیاری را که همواره در منازعه و استقلال از هم بودند را یکپارچه کرد! تمدّنهای ایلام، ماد، آشور، بابل و... . از چین تا یونان. 👈در این زمان بود که راه بزرگ موسوم به راه شاهی توسّط داریوش تأسیس شد. راهی که سارد را در لیدیه که نزدیک ازمیر کنونی است به بابل، شوش و فارس متّصل میکرد. یک سر آن نیز به همدان رفته و از آنجا به ری و دامغان و پارت یا همان خراسان میرسید. از خراسان شاخه ای به سمت افغانستان امروزی و هندوستان منشعب میشد و شاخه دیگر از طریق بلخ و سغد به چین میرفت. این راه بزرگ هم در امور تجاری و هم نظامی و اطّلاعات به کار میرفت. 👈 از هرودت مورّخ شهیر یونانی نقل شده که تنها از سارد تا شوش صد و یازده کاروانسرا در این راه وجود داشته است. 👈شرائط جغرفیایی دنیای آن زمان به شکلی بود که ایران در گرانیگاه بازرگانی و مرکز سیاسی و اقتصادی شرق و غرب عالم متمدّن آن روز قرار میگرفت. 👈در ادامه با روی کار آمدن سلوکیان و اشکانیان اهمیت این راه با تغییراتی همواره محفوظ بوده و موسوم به جاده ابریشم شد. ابریشم کالای تجاری منحصر به فردی بود که توسّط این جاده از چین به ایران و غرب صادر میشد. 👈جاده ابریشم از چین شروع شده و از سینکیانگ از شهر معروف ختن که عطرهای معروفی دارد به ماوراء النهر رسیده و به خراسان می آمد؛ شاخه ای راهی تیسفون و انطاکیه میشد و شاخه ای به سمت بیزانس و شاخه ای از قفقاز به ترابوزان میرفت. این جادّه همواره در طول تاریخ بسیار مهمّ بوده است. 👈زمانی با تیره شدن روابط ساسانی و روم تجارت شرق به غرب از راه دریا به یمن منتقل شده و با رحلة الشتاء و الصیف به روم میرفت. همان تجارت محدودی که باعث رونق کاروانان تجاری قریش شده و در قرآن کریم از آن یاد شده است. شاید یکی از اهداف پنهان لشگرکشی انوشیروان به یمن همین امر بوده است. 👈در ادامه با ظهور اسلام نیز از اهمیت این جاده کاسته نشده تا آنکه مغولها بر سر منافع تجاری و طمعهای خود به بهانه همین امتیاز بزرگ اقتصادی به ایران لشگر کشیده و از شمال ژاپن تا هلند آن زمان را زیر پای خود نهادند.
🔴جاده ابریشم شاهراه اقتصاد دنیای متمدّن قبل از دنیای جدید بود. همین جادّه بود که ایران را در گرانیگاه این راه جهانی قرار داده و همواره مورد توجّه میساخت. 🔻شهر و به همین قیاس کشوری که در کنار شاهراه اقتصاد جهانی باشد همواره برجسته میماند🔺 ✔در همین تاریخ تشیع زمانی که حوزه علمیه در بغداد که بزرگترین شهر عالم در روزگار خود بود بیشترین آثار را نهاد. اگر فرضا تهران یا لندن و نیویورک مثلا کنار قم بود شک نکنید تحولات عمیقی در مباحث حوزوی تجربه میکردیم. 👈در همین زمان ما اگر دقّت کنیم شهرهای مهمّی که به دلایلی از شاهراههای بزرگ کنار گذاشته اند به مرور به حاشیه رانده شده اند. راه با خود آگاهی، فرهنگ، امنیت، اقتصاد و... می آورد. 🔵یکی از مشکلات ایران به نظر حقیر آن است که با منازعات عثمانی و اروپا و ظهور دنیای جدید از مسیر تجارت جهانی حذف شد. 👈عثمانی جلوی تجارت ادویه که کالای محبوب برای اروپاییان بود را گرفته و در هر حال تجارت بزرگ شرق و غرب را مختلّ کرد. 👈همین امر که با جنگهای صلیبی و فتح بیزانس و سپس سقوط اندلس توأم بود باعث شد اروپا با تکیه به دریانوردی و کشتی های جدید دودکله به فکر پیدا کردن راههای جدیدی به سمت هندوستان و مشرق زمین بیافتد. 👈همین تلاشها باعث اکتشافات بزرگ جغرافیایی شده و امثال ماژلان و کریستف کلمبها ظهور کردند. کریستف کلمب وقتی به آمریکا رسید گمان کرد به هندوستان رسیده است! 👈در ادامه با منازعات سیاسی تجارت عمدتا مسیر دریایی پیدا کرد و ایران به حاشیه رانده شد. 👈سرّ ظهور سلسله های بزرگ تاریخ بشر در ایران همین اهمیت جغرافیایی آن در نظم دنیای قدیم بوده است. همین وضعیت با ظهور پیشرفتهای نوین بشری و راههای هوایی و تغییر نیازمندی جدید و تأمین بسیاری از امور از آفریقا و آمریکا اشتداد یافت. 👈با بهتر شدن وضعیت حمل و نقل با وسایل نقلیه نوین به واسطه دور بودن ایران و کشورهای اطرافش از زیرساختهای راهی و ناامن بودن این نواحی عملا راه ایران هر چند در نقشه هنوز هم به دلیل جغرافیایی بهترین راه مبادلات شرق و غرب است ولی قابل بهره برداری نبود. 👈راهی که میتوانست به شکل زمینی بدون حمل و تخلیه مکرّر بار در کشتی و صحرا مسیر تجاری را تضمین نماید. به دلیل همین کم اهمیت شدن ایران روی نقشه تجارت جهانی عملا وزن سیاسی ایران نیز کم شده و اقتصاد جهانی وابستگی خاصّی به آن نداشت تا ابزار قدرت ایران قرار گیرد. 👈ایران دیگر گرانیگاه مسیر تجارت جهانی نیست. بله به واسطه کشف نفت در این منطقه ایران و خلیج فارس به عنوان شاهراه انرژی جهان مطرح است که باز به دلیل عبور دریایی و ایجاد پایگاههای نظامی توسّط بیگانگان منافع ویژه ای برای ایران نداشته است.
🔷ایران نه تنها شرائط ژئوپولیتکی ویژه ای داشته و در جغرافیای سیاسی بالقوّه به شکل طبیعی به دلیل شرائط ویژه جغرافیایی اش همواره حالت گرانیگاهی دارد بلکه شرائط ژئواکونومیک ویژه ای نیز داشته و از زمره سرزمینهایی است که به دلیل اهمّیت بالقوه جاده ای و راهی انتقال کالا و انتقال انرژی شاهراه اقتصاد جهانی میتواند باشد. 🔹ژئواکونومی از ترکیب سه عنصر جغرافیا، قدرت و اقتصاد شکل گرفته است. در عصر نوین ژئواکونومی جزئی از ژئوپلیتیک است 🔸آسیب این شرایط ویژه نیز در طمع قدرتها در آن بوده و آن را به جغرافیای تهدید نیز میتواند تبدیل نماید. 🔸راه ابریشم جدید🔸 بگذریم! آنچه میخواهم بگویم آن است که امروزه با ظهور قدرت بزرگ اقتصادی چین بعد از قرنها مرکز اقتصادی عالم از اروپا و آمریکا به تدریج دارد متحوّل میشود. تغییرات اینچنین عظیمی شبیه تغییرات پارادایمی میتواند تحوّلات عمیقی را به دنبال داشته باشد. فعلا در صدد تبیین عمق تحولات محتمل نیستم. ✔لازم نیست حتما آمریکا و اروپا با شورش انسانی و مانند آن از میان بروند بلکه میتوانند به شکل تدریجی از محور بودن خارج شوند. مانند آنچه در قرن اخیر در مورد انگلستان میبینیم که از آن بریتانیای کبیر دوره ویکتوریایی به تدریج به یک کشور درجه دوم در جهان امروزی تبدیل شده است. ✅ریشه بسیاری از جنگها و نزاعها و امور امروزی در واقع از منظر اقتصادی برای ممانعت غرب از این امر و جلوگیری از چین و رقبای جدید است. راستی پشت پرده خیلی خبرهاست! 👈مدام برای چین میخواهند هزینه درست کنند تا به صدر ننشیند. چین در یک پروژه شبه افسانه ای جدید اخیرا تصمیم گرفته مگاپروژه موسوم به یک کمربند یک راه یا همان راه ابریشم قدیم را احیاء کند. راهی زمینی پیچیده که باز هم در آن ایران گرانیگاهی برای راههای مهم تجارت جهانی میتواند بشود. این پروژه نیازمند تأمین امنیت و زیرساختهای گسترده بندری، ریلی و جاده ای است. 👈ایران بعد از انقلاب اسلامی وضعیت بسیار مطلوبی در این زمینه پیدا کرده و به خاطر استقلال از غرب و دور بودن از نفوذ آنها و امنیت بالا میتواند برای چین بسیار قابل توجّه باشد. 👈هندوستان نیز به عنوان یکی از قدرتهای نوظهور با پروژه ای موسوم به مائوسام سعی در استفاده از موقعیت ویژه راهی ایران نموده و با تدبیر رهبر معظّم انقلاب و برجسته نمودن بندر چابهار ایران به مرور گرانیگاه این مسیر تجاری نیز میشود. 👈این خود راهی مهم است که راه جنوب شمال ایران بوده و از راه آذربایجان یا ارمنستان و گرجستان راهی اروپا میشود. اینها بعد اقتصادی ایران را ورای بعد سیاسی و نظامی آن در نظام جهانی برجسته میکند. ✔راه ابریشم جدید میتواند پروژه قرن و طلیعه نظم نوین جهانی باشد. 🔸در مرزهای ایران چه خبر است؟🔸 حال مبتنی بر نکاتی که گذشت تحلیلی از شرایط کنونی تحوّلات مرزهای ایران در شرق و شمال غرب میتوان بیان نمود. اساسا هدف اصلی آمریکا از پروژه ساختگی حمله عجیب به برجهای دوقلو تجارت جهانی و لشگرکشی به افغانستان مهار چین، ایران و روسیه بود. به زعم خودشان یک تیر سه نشان! 👈این بازیهای مسخره القاعده و بن لادن و... هم روبنای بازی بود. برای چنین کار بزرگی حاضر شدند آن دو برج بزرگ را با هزاران تن انسان به کشتن داده و آن همه ویرانی و کشتار در افغانستان راه بیاندازند! 👈حال که مفتضحانه با هزینه های عجیب و غریب مجبور به ترک افغانستان شدند با نقشه های دیگر سعی در نا امن کردن این منطقه برای راه اقتصادی چین از سویی و برای ایران از سوی دیگر نموده اند. 👈از آن طرف هم با تحریک آذربایجان و به همکاری ترکیه که شرایط خود را در مسیر تجارت جهانی در خطر میبیند سعی نموده اند راه تجاری ایران به اروپا را از مسیر ارمنستان نا امن و با وضع عوارض سنگین غیر اقتصادی کرده و خود را در آن تأثیر گذار نمایند!
🔻مسیر تجاری همواره وابسته به دو عنصر: امنیت و به صرفه بودن است🔺 🔶ایران در دنیای امروزی و با توجه به ظهور ابر اقتصاد چین به صرفه ترین و امن ترین و مطمئن ترین راه از اعمال نفوذ اقتصادهای رقیب غربی است. 👈با اندک توجّهی به نقشه بدون هیچ تخصّصی میتوان این امر را درک نمود. از چابهار و بندر عبّاس میتوان با قطار و زمین بدون تخلیه بار به سرعت و امنیت به راحتی تا اروپا رفت. 👈ترکیه برای جلوگیری از حذف خود از این مسیر طلایی سعی میکند مسیر ترکمنستان، دریای خزر، آذربایجان و ترکیه را برجسته کند. خیلی واضح است مسیری دشوار است که نیازمند تخلیه بار و دریانوردی و دوباره عبور دادن بار از تنگه بوسفور به اروپاست. اینها هم هزینه را بالا میبرد و هم زمان را. 👈از اینجاست که انتخاب قدرتهای رقیب در نا امن کردن مسیر ایران است. یکی از دلائل لانه کردن آمریکا در سوریه نیز نا امن کردن راه دیگر شرق به غرب است که آن هم از ایران میگذرد. فعلا راه جنوب به شمال ایران راه مناسب زمینی و ریلی تجارت شرق به غرب است. ایران هم به هیچ رو از این امر کوتاه نیامده و ضمن واکنش جدّی به آذربایجان سعی در ساختن راه جایگزین ارمنستان به گرجستان و از آنجا به روسیه و اروپاست. 👈همین امروز مطلبی در خبرگزاری اسپوتنیک روسیه میخواندم که یکی از کارشناسان مطرح اینطور ادّعا کرده بود که سرّ آنکه ترکیه به شدّت دنبال آن است که در افغانستان مخصوصا فرودگاه آن حضور پیدا کند آن است که عوامل خود را در آنجا نفوذ داده و مسیر عبوری از افغانستان را نا امن کند! 👈در ادامه همین سیاست داعش و النصره را به سمت آذربایجان برده اند! این شیاطین متخصّص درست کردن نا امنی هستند! دیگر نه برای آنکه تفرقه بیانداز و حکومت کن بلکه نا امنی درست کن و ویران کن! مبادا نظم اقتصادی و تجاری به ضرر نظام سلطه به هم بخورد! 👈در جنگ اخیر آذربایجان با ارمنستان هرچند پیروزی آذربایجان خلاف منافع اقتصادی ایران بود ولی ایران با تقوای دینی از آذربایجان حمایت کرد! البته به خوبی میدانست مطلب چیست ولی چه میشد کرد؟! 👈این تروریستها اگر در آذربایجان زیاد شوند نطفه نا امنی بعدی است که با یک داستان ساختگی کاری مانند سوریه را کلید بزنند! تجهیزات نظامی و جاسوسی لازم را نیز به آنجا منتقل کرده اند. نیروی نظامی لازم برای جنگ مذهبی و قومی هم گسیل میکنند. خبرها حاکی است که شاید قصد تصرّف استان سیونیک ارمنستان را داشته باشند! اگر رخ دهد مرز ایران با ارمنستان از میان میرود! لااقل ایران را مشغول مرزهای خود کرده و هزینه سازی میکنند. همان نقشه هزار ضربه چاقو! اگر هم بتوانند ایران را تجزیه می کنند. 🔷در هر حال اگر این غرب زده های داخلی که تاکنون ضررهای عجیبی در این زمینه وارد کرده اند بگذارند رهبری و مسئولین متعهد انقلابی خوب میدانند دارند چه میکنند و چه آینده درخشانی تنها به واسطه همین مزیت ترانزیتی در انتظار ایران است. 👈سر نفرت غرب پرستان ما از چین و تلاش آنها در همدستی با تبلیغات غربی علیه پیوند با آن در همین به حاشیه رفتن محبوبشان با ظهور روز به روز قدرت چین است. راستش بعید نمیدانم غرب زده های ما دانسته یا نادانسته در برنامه های شرق ستیزانه نظام سلطه دست داشته باشند. شاید سر ترس آنها از رفتن آمریکا از افغانستان هم تا حدودی به همین امر برمیگشت! چین هم اینها را خوب میفهمد و الا معنی نداشت در همه کشورها مانند پاکستان و ترکمنستان و روسیه و... میلیاردها دلار سرمایه گذاری کند و صفر دلار هم خرج ایران نکند!
👈البته مراد این نیست که همه مسائل و ریشه ی همه تحولات در همین بعد ژئواکونومیک محدود کنیم ولی در هر حال همیشه در ادوار بشر و مخصوصا در عصر فعلی تحلیل اقتصادی سخن گفتن از یکی از ریشه ای ترین ابعاد رقم خوردن اتفاقات بوده و نباید از آن غفلت کرد. فعلا در صدد تحلیل امور از زاویه این بعد بودیم. اقتصاد معمولا در قاعده هرم انگیزشی نوع انسان است. سخن گفتن از آن مخصوصا از این رو ضرورت می یابد که معمولا خود را منافقانه تحت عناوین دیگر مخفی میکند! شاید به دلیل منافات آن با گزاره های اخلاقی و همینطور طبع تعالی گرای بشری که لااقل در سطح خودآگاه حاضر نیست خود را اسیر این پلشتی ها ببیند! شاید هم دسیسه سیاستمداران در پنهان کردن این ابعاد تحت جنگهای نژادی و مذهبی و... باشد تا نیّات شوم خود را از عموم پنهان کنند! قبلا در مطلبی اشاره کردم که حتی میتوان ظهور جریاناتی مانند خوارج و نزاع قریش با بنی هاشم و... را از بعد اقتصادی نیز تحلیلهای معناداری نمود. مگر مولفه القلوب ماجرایش چه بود؟ همین قرار دادن تمایلات مادی در مسیر دین تا قوه واهمه را در اذعان به غیب یاری کند. 🔶خلاصه اینکه احیاء گرانیگاه ایرانی در مسیر تجارت جهانی و همینطور برجسته شدن دوباره تمدّن درخشان ایران اسلامی که مقداری هم به دلیل ضعف اقتصادی و دوری از مسیر تجاری به حاشیه رانده شده بود ترسی بر دل نظام سلطه انداخته است و از هر تلاشی برای جلوگیری از قدرت روز افزون تمدنی ایران اسلامی دریغ نمیکنند.
.
باسمه تبارک و تعالی (33) «در وادی علم حواسمان به استقلال و عزت نفس هست؟!» «استاد خوب کیست؟» 🔵امروز و دیروز به مناسبتی 12 درس از درس خارج برخی فضلا را گوش دادم. البته نمیگویم هیچ نکته ی مفیدی نگفت ولی اصلا در حد انتظارم نبود! بحث در این زمینه بسیار است. 🔴آنچه میخواهم بگویم مطلبی بود که امروز هنگام صحبت کردن با برخی عزیزان ناگهان به ذهنم آمد. آن هم اینکه اگر این استاد در حوزه مقبول و معروف است که هست چطور توانسته در حوزه موصوف به علمیه به این حدّ از شهرت و مقبولیت برسد؟ 🔷قبلا با بسیاری از دوستان فاضل، باهوش، با استعداد و نخبه مواجه میشدم که درجات فضل آنها را در برخی مباحثات و گفت و گوها متوجّه میشدم ولی نمیفهمیدم چرا ثمرات شیرینی به بار نمی آورند! اصلا چگونه تحمّل میکنند سر برخی دروس حاضر شوند و تعجّب آورتر آنکه آن احساسی که بنده بیان کردم را در برخورد با این دست اساتید ندارند! 💡 پاسخی امروز ناگهان به ذهنم خطور کرد! بله اینها قدر خود را نمیدانند و در شخصیّت علمی، استقلال و عزّت نفس نقص دارند! یعنی آنچه اصل سرمایه اصلی یک سالک واقعی راه اندیشه است را ندارند! 🔶در این امر هم گاهی جوهر اولّیه شان نقش داشته و هم گاهی تربیت و هم نظام حوزه و هم اساتیدشان! در رأسش هم همین مدرک گرایی به شکل مذموم است. راستش این داستان ما هم با این صوتهای درس خارج فعلا مربوط به این مدرک میشود: 🔻الهی وبا بگیری ای مدرک! الهی بمیری ای مدرک!🔺
🔶آنچه یک طالب دانش نیاز دارد آن است که بداند یک انسان است نه یک برده و یا یک طوطی درس آموز! باید به خودش احترام بگذارد! اعتماد به نفس داشته باشد! برای خودش شخصیت قائل باشد. 🔹یاد مرحوم آیت الله بروجردی افتادمکه جایی در آن سنّ و با آن دشواری باز در اتاقی خالی مؤدب نشسته بود و کسی اشکال کرد که راحت پایتان را دراز کنید و ایشان قریب به این مضمون فرمودند که مگر خودم احترام ندارم! 🔸در هر حال انسان در وادی اندیشه هم باید به خودش احترام بگذارد! نگذارد این نعمت خدادادی عقل و استقلال را از او بگیرند! دو دستی مانند مادری که فرزندش را از گزند حوادث حفظ میکند مراقبش باشد! اگر دید برخی آن را تهدید میکنند از آنها فاصله بگیرد یا با احتیاط به آنها نزدیک شود! 👈ببیند آیا واقعا آنچه خواند و شنید را فهمید! مرعوب احاطه علمی و کثرت دانش کسی نشود. ببیند آخر الأمر چیزی فهمید یا نفهمید! خودش چه میفهمد؟! 👈ذلیل ثروتها و قدرتهای علمی نشود. انسان گاهی فقر علمی دارد ولی با عزّت نفس حاضر نیست ذلیلانه بدون آنکه قانع شود به گدایی دانش از این و آن بپردازد. البته مرادم تکبّر و سراغ علما نرفتن نیست. شنونده عاقل است. 👈چه موقع ذلیل میشود؟ وقتی که استقلالش لطمه بخورد! وقتی که عزّت نفسش رعایت نشود! بخواهد به جای واقعیت بدون آنکه عمیقا متقاعد شده باشد تابع این و آن شود! 🔻فقر علمی عزیزانه از ثروت علمی ذلیلانه بهتر است🔺 زیرا اولا سرمایه فطرت انسانی در آن حفظ شده و ثانیا این ثروت علمی نیز معلوم نیست چقدر صحیح باشد. 👈یک حرفی از یکی از روشنفکران که دل خوشی از خودش برایمان باقی نگذارده دیدم که حرف قابل توجهی بود. میگفت اول که می آییم میگویند به ۱۴ تن متعبد هستید بعد که وارد میشویم میخواهند ما را به ۱۴۰ هزار تن متعبد کنند! ✔دیده اید گاهی انسان خودش میداند بالفعل از فلان شخص سطحش پایینتر است ولی جوهری در درون خودش میبیند که خود را با آن والاتر از او میداند. ✔آدم باید مراقب باشد عادت نکند حرفها را بدون آنکه عمیقا متقاعد شود و یا در مسیر آن باشد قبول کند! با خود همواره نجوا کند: «بینی و بین الله حضرت عبّاسی فهمیدی چه شد؟ قانع شدی؟ خودت چه فکر میکنی؟» 🔸مبادا کلام رسول الله صلی الله علیه و آله به وابصة اسدی را فراموش کنیم که مرحوم حمیری در قرب الاسناد آورد: 📖«جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ. قَالَ: نَعَمْ. فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا وَابِصَةُ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ بِهِ الصَّدْرُ، وَ الْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ و جَالَ فِي الْقَلْبِ، وَ إِنْ أَفْتَاكَ‏ النَّاسُ‏ وَ أَفْتَوْك‏» 👈طالب علم اگر به این توصیه عمل نکند به موجود غیر مولّد و بی شخصیت و بی خاصیتی در وادی علم تبدیل میشود. 👈 وقتی خداوند متعال به انسان عقل داد یعنی استقلال داد. وقتی کلکم راع و کلکم مسئول یعنی کلکم مستقل فلذاست که: و لقد جئتمونا فرادی و از همینجاست که: ان تقوموا لله مثنی و فرادی. البته نمیگویم خود را از اصول موضوعه محروم کند ولی بداند که نفهمید و منتظر باشد که به او بفهمانند و با تسامح خود را به انسانهای قانع شده شبیه نکند! خود فریبی نداشته باشد! خود فریبی جمعی و سیستماتیک را هم بر نتابد! از تعریف و تمجید دیگران که میگویند تو فهمیدی و بلکه تو استاد اساتید هم شده ای هم مغرور نشود! به حدود دانشش خودآگاه باشد. بداند چقدر واقعا برایش حل شده و چقدر نه. ⛔بین خودمان باشد که اگر این کار را نکند یک افسردگی علمی پنهان نیز به مرور گریبانگیرش میشود. 🔸«ویژگی طالبان علم مستقلّ و وابسته»🔸 انسان وابسته روح آزادگی و توان لذّت بردن از داشته های خود را ندارد. لذّت واقعی نمیبرد! استقلال واقعا لذّت بخش است. انسان واقعی حاضر است نداری بکشد ولی به استقلالش لطمه نخورد! 👈 برخی اینقدر این را در وادی علم نچشیده اند که اصلا نمیفهمند از چه سخن میگوییم! ولی شما مخاطب فرهیخته بهتر از من میدانید چه میگویم! 👈راستی خیلی حکیمانه شعار انقلاب اسلامی را انتخاب کردند که در رأسش استقلال بوده است. آیا حواسمان هست استقلال یک نیاز واقعی است؟
👈اگر آزادی ارزش دارد به دلیل استقلال نهفته در آن است والا آزادی مصطلح خودش میتواند اسارت در دست شهوت و غضب خود یا دیگران باشد. استقلال ریشه عزت است و عزت داشتن و ذلت نپذیرفتن خط قرمز انسان مومن است. ✅ نمیخواستم بگویم ولی میگویم؛ ظلم بپذیر ولی ذلّت نپذیر! انسان مؤمن و آزاده ذلّت نمیپذیرد ولی گاهی مظلوم میشود. ✅اگر این استقلال آمد زمینه های اخلاص نیز در وادی اندیشه رخ میدهد. تولید علم راحتتر میشود. انسان مسئولیت پذیر تر شده و تنبلی اش کمتر میشود. انسان مستقل عزیز میشود. هر کسی جرأت نمیکند هر چرندی را به خوردش دهد! خودش بدون هیچ زحمتی چرندیات شناس میشود! 👈بازار خیلی ها کساد میشود. تازه برخی اساتید گم نام جلوی چشم انسان برجسته میشوند! معیارها عوض میشود. هر کسی جرأت نمیکند هر حرف عجیبی را ابه بازار علم عرضه کند! 👈پژوهشگری و متفکّری به جای خوش بیانی و صرف نقّال بودن اندیشه ها برجسته میشود. 👈به دلیل همین بی شخصیتی های علمی ماست که متفکّرین و پژوهشگران ما به حاشیه رانده میشوند و طرفدار پیدا نمیکنند! 👈انسان غیر مستقلّ معلوم هم نیست واقعا آنچه میداند دانش باشد و اگر هم دانش باشد از آن حیث که دانش است نیاموخته بلکه حدود وسط را هم تقلیدا تلقّی کرده است. 👈استقلال خیلی خیلی مهمّ است. دیده اید برخی میلیون میلیون از پدر دستشان میرسد هیچ حس خوبی ندارند ولی اگر هزار هزار خودشان روی پای خودشان در بیاورند واقعا خوشحال میشوند! 🔸«اما استاد خوب کیست؟»🔸 استاد خوب کسی است که مربّی آن دانش باشد؛ به متعلّم استقلال و عزّت علمی بدهد و سعی کند او را روی پای خودش بایستاند و رشد او را در وادی علم درون زا کند. ⛔البته آسیب استقلال توهّم استغناء و سپس طغیان است که استاد خوب به لطافت عظمت علم و مسیر و مهلکات او را نیز به متعلّم می آموزد ولی سعی میکند خود متعلّم حرکت کند. او هم هم قائد و هم سائق او میشود. 🔻از استاد سه چیز را بیاموز؛ یکی تقوای علمی و انصاف متناسب با علم را و دیگر قدرت تفکّر و اندیشه ورزی را و دیگر پژوهشگری را🔺 👈برخی متفکرند و پژوهشگر نیستند و برخی بالعکس و برخی هم متفکّرند و هم پژوهشگر ولی مزاج علمی و انصاف و تقوای مناسب را ندارند! 👈حقیر سراپا تقصیر در مباحثات خیلی محدودی که با برخی دوستان داشتم همواره برایم مهمّ بود شخصیت مخاطبان حفظ شده و کرامت نفس علمی آنها را تحریک کنم. خود و آنها را با مطالب در آن خلوت نفسشان مواجه کنم که ببینند خودشان چه میفهمند. 👈اینکه بسیاری از استاد فقط آموزگاری و تقریر خوب را میخواهند به خاطر ضعف در استقلال و عزّت علمیشان و تنبلی انباشته شان است. اینها را خودت هم میتوانی اگر تلاش کنی. دنبال چیزی باشد که خودت عادتا نمیتوانی یا خیلی دشوار است که بتوانی. ✋اساسا بیشتر ما از استاد چیزی را می آموزیم که خودمان میتوانستیم از خودمان با تلاش خودمان بیاموزیم. 👈 اینکه برخی بزرگان ما مانند مرحوم صاحب کفایة و علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله بهجت مهمترین درس زمان تحصیلشان را این توصیه میدانستند که قبل استاد خودت فکر کن و به نظری برس و سپس وارد کلاس شو ببین استاد چه چیز بیشتری میگوید یعنی بابا استقلال داشته باش! بی شخصیت نباش! ✅به نظر بنده اگر شخصی مستقل باشد چندان نیاز به تعلیم هم ندارد و با چند تلنگر اگر متّصف به «علی المتعلّمین بالجهد و الرغبة» باشد خودش راهش را پیدا میکند! 👈باور کنیم بسیاری از بحثها با مقداری تقریر تحلیلی و استقلال و انصاف جوابش روشن است و اصلا بسیاری از نظریّات جذاب در فضای فعلی در این فضا گفتنی نیست! 😢این همه کلاس رفتن ندارد که! دوستان ذلیل شدیم رفت! همین ... 😔ای استادی که از مبدأ و معاد و فلسفه و عرفان و فقه و اصول و علوم انسانی را در درس خارج به چالش میکشی و با حالت بزن در رو مدام نقد میکنی و میروی! آیا به فکر استقلال شنونده ات هم هستی؟! آیا میدانی اگر به این ویژگی مهمّ لطمه بزنی درس ندهی بهتر است! 😠برخی آدم گاهی که پای تحقیقاتشان مینشیند! انگار به شخصیتش توهین میشود! طوری القاء میکنند که انگار ما احمقیم و آنها به منبعی از علوم دست یافته اند که حال سالها ما باید بدویم شاید بفهمیم آن را! استقلال خورد کن و شخصیت له کن هستند! شاید واقعا هم حرفهای خوبی بزنند ولی به چه قیمتی! دست خودشان نیست گویا اینطور بار آمده اند!
🔸«اختاپوس و باب اسفنجی»🔸 یاد کارتن باب اسفنجی افتادم! در قسمت «هنرمند گمنام» اختاپوس پروفسور هنر جزیره میشود و کلاسی برگزار میکند و باب اسفنجی نیز برای فراگیری هنر ذلیلانه عضو کلاس هنر میشود! 👈 اختاپوس نماد انسان بد خلق، بی حوصله، خودخواه و خودشیفته است. دیالوگ اختاپوس در قسمتی اینطور است: 📖«تو میخای هنرمند بشی درسته باب اسفنجی؟! هنر بازی و سرگرمی نیست! هنر یک کار خیلی سخته! بسیار خب حالا بعد از من تکرار کن: من هیچ استعدادی ندارم ... آقای اختاپوس خیلی با استعداده! ... اگه خوش شانس باشم میتونم یک کمی از استعداد آقای اختاپوس استفاده کنم! ...» 👏خیلی قسمت جالب توجهی است. باب اسفنجی بدون هیچ آموزشی یک مجسمه بسیار هنرمندانه میسازد که اختاپوس به وجد می آید ولی پنهان میکند و به اصطلاح روی سر استعداد او میزند و میگوید خوب نیست! میگوید: 📖«این شاهکاره! نه! منظورم اینه که این که مجسمه نیست! مجسمه خوب باید خیلی وقت بگیره! نمیتونی همینطوری یک مجسمه را بتراشی! باید طبق کتاب بسازی و قوانینو رعایت کنی! در غیر این صورت یک کار غیر حرفه ای ارائه میدی! فهمیدی»! 😊بعد مجسمه را خراب میکند و میگوید: «حالا شد هنر»! 😳جایی هم اختاپوس میگوید: «با معلّمی مثل من همه چیز برای خنگی مثل تو ممکن است!» وقتی باب اسفنجی تحت تعالیم اختاپوس میرود هر چه بلد بود را فراموش میکند و استعدادش نابود میشود! 🔶واقعا باید به هر طریقی شده از نعمت استقلال استفاده کرده و با تکیه به آن حتّی المقدور در آنچه نیاز داریم خودمان مجتهد واقعی بشویم. اینقدر خود را محتاج این و آن نکنیم! اگر هم نیازمند معلم هستیم طوری باشد که در مسیر استقلال و عقل مستکفی شدن باشد. 🔸یاد این وصیّت سید بن طاووس در کشف المحجة به فرزندشان افتادم که: 📖«لا تكن مقلّدا لغلمان جدك من العوام و ذليلا بين أيديهم لأجل الفتوى‏ و الاستفهام، فما يقنع بالدون إلّا مغبون‏ و أعلم أن جدك وراما قدّس اللّه روحه كان يقول لي و أنا صبي ما معناه: يا ولدي مهما دخلت فيه من الأعمال المتعلقة بمصلحتك، لا تقنع أن تكون فيه بالدون دون أحد من أهل ذلك الحال، سواء كان علما أو عملا، و لا تقنع بالدون‏ ...» 🔹اینها همه را گفتم ولی باز اقرار میکنم که وضعیت حوزه های علمیه در این ویژگی استقلال به مراتب بهتر از دانشگاهها است. ولی استقلال آنقدر مهمّ است که به همین اندازه اش هم نباید قانع شد.
.
باسمه تبارک و تعالی (34) «فَدَخَلَ رَجُلٌ‏ أَسْمَرُ حَسَنُ الْقَامَةِ جَمِيلُ الْوَجْهِ جَيِّدُ الْبَدَنِ حَدَثُ السِّنِّ لَهُ جَلَالَةٌ وَ هَيْبَة» 🔴مطلبی در توصیف امام حسن عسکری علیه السلام میخواندم که متضمّن رنگ چهره مبارک ایشان بود و به همین مناسبت به ذهن خطور کرد نکاتی در مورد آن بیان کنم؛ 😢امشب شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است. یکی از آن دوازده امام پاک امّت اسلامی که بنا بر روایت خلفاء اثنی عشر که بین شیعه و سنّی در کتبی مانند صحیحین و کافی از قطعیّات تراث منقول از رسول الله صلی الله علیه و آله است پیشوای مسلمین عالم بود. بزرگ عالم بشریّت بود. خلیفه خداوند متعال روی زمین بود. اما به سبب فتنه های تاریک، امّت اسلامی از درک فیض آنها بازماند و غریبانه و محصور از میان این امّت رفت. 🔶 اگر شکر نعمت لازم است بزرگترین نعمت الهی نعمت چنین امامان پاکی بود! ولی آیا بشریّت شاکر این نعمت بود؟ آیا خود ما شیعیان شاکر این نعمتها بودیم؟! اصلا میدانیم امام چه عظمتی در عوالم هستی دارد؟ میدانیم امام عسکری کجای عالم قرار گرفته است؟ مشکل ما و بشریّت در دیروز و امروز همین است. نیاز عمیق خود به امام و امام داشتن عالم انسانی را هنوز نفهمیده است.
🔷امام رضا علیه السلام در مسجد جامع مرو در روز جمعه ای وقتی شنید افراد در زمینه رهبر و امام بحث میکنند با لبخندی تلخ بر جهالت بشریّت فرمود: «جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِم‏» و سپس در ضمن بیاناتی بلند فرمودند: 📖الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِر... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّاب‏ ... 😔همین غرور و جهالت آدمی و پناهبردن به قیاسهای عقیم و علوم متعارف انسانی است که آنها را از دیدن نیاز قطعیشان به امام محروم نموده است. 🔷امام حسن عسکری علیه السلام در پاسخ به نامه برخی از شیعیان فرمودند: 📖«نَحْنُ كَهْفُ مَنِ الْتَجَأَ إِلَيْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِنَا وَ عِصْمَةٌ لِمَنِ اعْتَصَمَ بِنَا مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ مَنِ انْحَرَفَ عَنَّا مَالَ إِلَى النَّار» ✔اگر کسی منصفانه در احوالات خود غور کند بعد از شهود ضعف و فقر خود و نیاز قطعی به آفریدگار عالم و بعد از درک واضح عدم امکان ارتباط مستقیم با آفریدگار عالم به زودی درک میکند که چنین عالمی نیازمند رسول و امامی از جانب خداست. 🔴در هر حال یکی از توصیفات بسیار جالب از امام حسن عسکری علیه السلام مطلبی است که حاکم شهر قمّ احمد بن عبیدالله بن یحیی بن خاقان که خود سنّی متعصّبی بود در شهر قم در مجلسی از علماء شیعه بیان نمود و در اواخر قرن سوّم بین محدّثین مشهور شده و کلینی، صدوق و دیگران آن را نقل نمودند. 🔹 پدرش وزیر متوکل و معتمد عبّاسی بود و جریانی از حضور امام عسکری علیه السلام در مجلس پدرش و مبالغه وی در تعظیم و احترام به ایشان را نقل کرده که بسیار جالب است و پدرش در پاسخ به او که سؤال کرد این جوان کیست که اینقدر بی سابقه او را احترام میکنی گفت: 📖«يَا بُنَيَّ ذَاكَ إِمَامُ الرَّافِضَةِ ذَاكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الرِّضَا فَسَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ لَوْ زَالَتِ الْإِمَامَةُ عَنْ خُلَفَاءِ بَنِي الْعَبَّاسِ مَا اسْتَحَقَّهَا أَحَدٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ غَيْرُ هَذَا وَ إِنَّ هَذَا لَيَسْتَحِقُّهَا فِي فَضْلِهِ وَ عَفَافِهِ وَ هَدْيِهِ وَ صِيَانَتِهِ وَ زُهْدِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ جَمِيلِ أَخْلَاقِهِ وَ صَلَاحِهِ وَ لَوْ رَأَيْتَ أَبَاهُ رَأَيْتَ رَجُلًا جَزْلًا نَبِيلًا فَاضِلا» 🔶به راستی خود اینها نیز میدیدند و میدانستند که ایشان معدن فضل و مستحقّ امامت امّت هستند. انسان که نمیتواند پاکی و عظمت را نبیند و یا مدام خود را فریب دهد! 🔸بنده در معاشرتم با انسانهای مختلف خیلی اندک مواجه شده ام با پاکانی که انسان حقیقتا درک میکند اینها جنس دیگری دارند و آسمانی هستند! گویا تخصّصا از عالم پلشت دنیایی و احوالات اهل دنیا خارجند! ناخودآگاه ارادتی خاصّ در دل انسان نسبت به آنها ایجاد میشود. نمیتواند خود را فریب دهد و فضل و برتری آنها را نبیند! پاکی آنها را درک نکند! آنها نیز این را میدیدند! 🔵در قسمتی از این نقل اوّلین وصفی که در مورد امام حسن عسکری علیه السلام بیان میکند این است که: «دخل علیه رجل أسمر». تیرگی نسبتا شدید چهره ی ائمه علیهم السلام از امام کاظم علیه السلام به بعد از موضوعات جالب توجّه جسمانی ایشان است.
🔶جالب است بدانیم که تمام مادران ائمه علیهم السلام از امام هفتم به بعد امّ ولد بوده اند. عمدتا هم از بانوان سیاه آفریقایی از نوبه که منطقه ای در جنوب مصر و شمال سودان بود. 👈مادر سه امام بزرگوار هفتم و هشتم و نهم که روشن است آفریقایی بوده اند و همین امر در رنگ چهره این حضرات علیهم السلام تأثیر داشته است. 👈در نقلی در مورد امام کاظم علیه السلم وارد شده است که ایشان اسود اللون بوده است و همینطور در مورد امام رضا علیه السلام نیز این تعبیر وارد شده است. 👈این سیاهی چهره در مورد امام جواد علیه السلام آنقدر شدید شده و حتی موهای ایشان نیز بسان آفریقایی ها گویا مجعد و وز بوده است. یکی از شبهات واقفیه و در هر حال عده ای در آن زمان همین مسأله کیفیت جسمانی امام جواد علیه السلام بوده به صورتی که برخی ایشان را فرزند یکی از دو غلام سیاه پوست امام رضا علیه السلام سیف یا لؤلؤ میدانستند! 👈در روایت چهاردهم از باب الاشارة و النصّ علی أبی جعفر الثانی در کافی روایتی از علی بن جعفر عموی امام رضا علیه السلام نقل میکند که واقعا عجیب است: 📖قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ‏ اللَّوْن فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا ... 👈در مورد امام هادی علیه السلام نیز در جایی در کافی داریم که ایشان به سیاهی چهره وصف شده است: 📖لَمَّا سُمَّ الْمُتَوَكِّلُ نَذَرَ إِنْ عُوفِيَ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِمَالٍ كَثِيرٍ فَلَمَّا عُوفِيَ سَأَلَ الْفُقَهَاءَ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِيرِ فَاخْتَلَفُوا عَلَيْهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مِائَةُ أَلْفٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ فَقَالُوا فِيهِ أَقَاوِيلَ مُخْتَلِفَةً فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ الْأَمْرُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَائِهِ يُقَالُ لَهُ صَفْعَانُ أَ لَا تَبْعَثُ إِلَى‏ هَذَا الْأَسْوَدِ فَتَسْأَلَ عَنْهُ فَقَالَ‏ لَهُ الْمُتَوَكِّلُ مَنْ تَعْنِي وَيْحَكَ فَقَالَ لَهُ ابْنَ الرِّضَا ... 👈در اینجا امام هادی علیه السلام اسود دانسته شده است ولی در تعبیر والی قم در مورد امام حسن عسکری علیه السلام اینطور آمده که ایشان أسمر بوده است. ✔ اگر طیف رنگ چهره را در مراتب سفیدی و سیاهی از سفید، گندمگون، گندمی تیره یا همان بژ، سبزه روشن یا همان قهوه ای روشن و سبزه تیره و سیاه بدانیم گویا رنگ چهره مبارک امام هادی علیه السلام سبزه تیره متمایل به سیاه بوده است. 👈اسود در زبانی عربی هم به سیاه آفریقایی گفته میشود و هم به کسی که سیاهی در چهره اش غلبه داشته و با مقدار مسامحه سیاه باشد. ولی اسمر و آدم معمولا به رنگ سبزه تیره مانند رنگ هندیان و پاکستانی ها اطلاق میشود. امام حسن عسکری علیه السلام گویا رنگ چهره مبارکشان سبزه تیره بوده است. اسمر را نباید گندمگون معنی کرد. برخی نیز نوعی سفیدی همراه سرخی دارند که به آنها در عربی احمر اطلاق شده و معمولا وصف نصارای شام و روم و عجم بوده است. 👈ذهبی در سیر اعلام النبلاء ذیل نام عائشة میگوید: 📖«وَالحَمْرَاءُ فِي خِطَابِ أَهْلِ الحِجَازِ: هِيَ البَيْضَاءُ بِشُقْرَةٍ، وَهَذَا نَادِرٌ فِيْهِم، وَمِنْهُ فِي الحَدِيْثِ: رَجُلٌ أَحْمَرُ كَأَنَّهُ مِنَ المَوَالِی ، يُرِيْدُ القَائِلُ: أَنَّهُ فِي لَوْنِ المَوَالِي الَّذِيْنَ سُبُوا مِنْ نَصَارَى الشَّامِ وَالرُّوْمِ وَالعَجَمِ. ثُمَّ إِنَّ العَرَبَ إِذَا قَالَتْ: فُلاَنٌ أَبْيَضُ، فَإِنَّهُمْ يُرِيْدُوْنَ الحِنْطِيَّ اللَّوْنِ بِحِلْيَةٍ سَوْدَاءَ. فَإِنْ كَانَ فِي لَوْنِ أَهْلِ الهِنْدِ، قَالُوا: أَسْمَرُ، وَآدَمُ. وَإِنْ كَانَ فِي سَوَادِ التِّكْرُوْرِ، قَالُوا: أَسْوَدُ. وَكَذَا كُلُّ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ السَّوَادُ، قَالُوا: أَسْوَدُ، أَوْ شَدِيْدُ الأُدْمَةِ. 👈در روایت دیگری که در رجال کشّی آمده است فضل بن حارث نقل میکند وقتی امام حسن عسکری علیه السلام را در سامرّا دید از «شدة اللون و الأدمة» تعجب کرد. شب حضرت را در خواب دید و فرمود رنگ چهره ام عبرتی برای اولی الابصار و اختیاری از جانب خداوند متعال است: 📖«فلما كان الليل رأيته عليه السّلام في منامي، فقال: اللون الذي تعجبت منه اختيار من اللّه لخلقه يجريه كيف يشاء، و أنها هي لعبرة لاولي الابصار، لا يقع فيه على المختبر ذم، و لسنا كالناس فنتعب كما يتعبون، نسأل اللّه الثبات و نتفكر في خلق اللّه فان فيه متسعا و اعلم أن كلامنا في النوم مثل كلامنا في اليقظة» در هر حال تامل در ویژگی های جسمی ایشان و انتخاب خاص الهی برای مادران ایشان میتواند موضوع جالب توجهی بوده و مورد تحقیق قرار گیرد. به تعبیر دیگر وجه این عبرت برای اولی الابصار چیست؟
.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵) بحثی پیرامون عید نهم ربیع! 🔴راستش قصدم این نبود چیزی بنویسم. وقتش را هم نداشتم. ولی امشب دیدم در گروهها مطلب در این زمینه مانند هر سال تکرار میشود. به ذهنم خطور کرد بنده هم مطلبی بنگارم و ناگهان عزمی نیز در خود مشاهده کردم. 🔵البته در این زمینه مقالات و کتب و حرفها گویا بسیار است ولی بنده به آنها رجوع نکرده ام و تا کنون هم بحث مهمّی برایم نبوده و اکنون نیز صرفا آنچه به نظرم همین الآن می آید را مینویسم و راستش چندان نیازی نیز به رجوع به آن کتب احساس نکردم. چه میدانم شاید مطلب را بهتر گفته اند! خودتان دوست داشتید رجوع کنید! 🔶اثری از عیدی به نام نهم ربیع که مستحبّاتی مانند غسل هم داشته باشد در تاریخ شیعه و تاریخ اسلامی تا قرن چهارم ندیدم. 🔸در اواخر قرن چهارم در دوران آل بویه یکباره با کلامی منقول از شیخ مفید در کتاب مسارّ الشیعة مواجه میشویم که میگویند: 📖فِي الْيَوْمِ التَّاسِعِ مِنْهُ يَعْنِي الرَّبِيعَ الْأَوَّلَ يَوْمَ الْعِيدِ الْكَبِيرِ وَ لَهُ شَرْحٌ كَبِيرٌ فِي غَيْرِ هَذَا الْمَوْضِعِ وَ عَيَّدَ فِيهِ النَّبِيُّ ص وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُعَيِّدُوا فِيهِ وَ يُتَّخَذَ فِيهِ الْمَرِيسُ. 🔸ولی این چه عیدی است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمین گفته آن را جشن بگیرند؟! روشن است که با توجّه به این کلام گویا در زمان شیخ مفید شناخته شده بوده است. ولی در تاریخ و حدیث چیزی نداریم تا مرجعی برای بازشناسی این عید در این روزگار باشد.