eitaa logo
بذل الخاطر
954 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸نقش راه ها در تاریخ ایران🔸 اهمیت راهها مبتنی بر اهمیت ارتباطات و تجارت و اقتصاد در روابط انسانی است. اقتصاد یکی از نقاط بسیار حساس است که میتوان تاریخ بشر را اجمالا از منظر روابط اقتصادی نیز تحلیل معناداری نمود. تاریخ ظهور اسلام و گسترش آن و وقائع مهم آن را نیز کمتر از این منظر بررسی نموده اند. امری که باید به آن به شکل تخصصی پرداخت! البته نه آنکه مانند مارکسیسم همه چیز تاریخ انسان را بخواهیم با اقتصاد و روابط تولید و توزیع تبیین کنیم. ولی نباید از اهمّیت این شاه کلید در درک بسیاری از وقائع تاریخی و آنچه امروزه در حال وقوع است غافل شویم. 🔻این منافع اقتصادی معمولا خود را منافقانه تحت عناوین دیگر مانند امور مذهبی و اختلافات عقیدتی و تعصّبات نژادی و... پنهان میکند. خود را معمولا خیلی واضح نشان نمیدهد🔺 💡از همینجا به ذهن خطور کرد مطلبی در زمینه تحلیل شرائط سیاسی ایران مبتنی بر عامل جاده ها و تأکید بر عنصر اقتصادی بیان کنم. 🔷🔷قبل از آن مقدمه ای در زمینه تاریخ جاده در ایران و جهان بیان میکنم. 👈حکومت هخامنشی بر اساس تاریخ نوین اوّلین امپراطوری جهانی است. این امپراطوری برای اوّلین بار تمدّنها و ممالک بسیاری را که همواره در منازعه و استقلال از هم بودند را یکپارچه کرد! تمدّنهای ایلام، ماد، آشور، بابل و... . از چین تا یونان. 👈در این زمان بود که راه بزرگ موسوم به راه شاهی توسّط داریوش تأسیس شد. راهی که سارد را در لیدیه که نزدیک ازمیر کنونی است به بابل، شوش و فارس متّصل میکرد. یک سر آن نیز به همدان رفته و از آنجا به ری و دامغان و پارت یا همان خراسان میرسید. از خراسان شاخه ای به سمت افغانستان امروزی و هندوستان منشعب میشد و شاخه دیگر از طریق بلخ و سغد به چین میرفت. این راه بزرگ هم در امور تجاری و هم نظامی و اطّلاعات به کار میرفت. 👈 از هرودت مورّخ شهیر یونانی نقل شده که تنها از سارد تا شوش صد و یازده کاروانسرا در این راه وجود داشته است. 👈شرائط جغرفیایی دنیای آن زمان به شکلی بود که ایران در گرانیگاه بازرگانی و مرکز سیاسی و اقتصادی شرق و غرب عالم متمدّن آن روز قرار میگرفت. 👈در ادامه با روی کار آمدن سلوکیان و اشکانیان اهمیت این راه با تغییراتی همواره محفوظ بوده و موسوم به جاده ابریشم شد. ابریشم کالای تجاری منحصر به فردی بود که توسّط این جاده از چین به ایران و غرب صادر میشد. 👈جاده ابریشم از چین شروع شده و از سینکیانگ از شهر معروف ختن که عطرهای معروفی دارد به ماوراء النهر رسیده و به خراسان می آمد؛ شاخه ای راهی تیسفون و انطاکیه میشد و شاخه ای به سمت بیزانس و شاخه ای از قفقاز به ترابوزان میرفت. این جادّه همواره در طول تاریخ بسیار مهمّ بوده است. 👈زمانی با تیره شدن روابط ساسانی و روم تجارت شرق به غرب از راه دریا به یمن منتقل شده و با رحلة الشتاء و الصیف به روم میرفت. همان تجارت محدودی که باعث رونق کاروانان تجاری قریش شده و در قرآن کریم از آن یاد شده است. شاید یکی از اهداف پنهان لشگرکشی انوشیروان به یمن همین امر بوده است. 👈در ادامه با ظهور اسلام نیز از اهمیت این جاده کاسته نشده تا آنکه مغولها بر سر منافع تجاری و طمعهای خود به بهانه همین امتیاز بزرگ اقتصادی به ایران لشگر کشیده و از شمال ژاپن تا هلند آن زمان را زیر پای خود نهادند.
🔴جاده ابریشم شاهراه اقتصاد دنیای متمدّن قبل از دنیای جدید بود. همین جادّه بود که ایران را در گرانیگاه این راه جهانی قرار داده و همواره مورد توجّه میساخت. 🔻شهر و به همین قیاس کشوری که در کنار شاهراه اقتصاد جهانی باشد همواره برجسته میماند🔺 ✔در همین تاریخ تشیع زمانی که حوزه علمیه در بغداد که بزرگترین شهر عالم در روزگار خود بود بیشترین آثار را نهاد. اگر فرضا تهران یا لندن و نیویورک مثلا کنار قم بود شک نکنید تحولات عمیقی در مباحث حوزوی تجربه میکردیم. 👈در همین زمان ما اگر دقّت کنیم شهرهای مهمّی که به دلایلی از شاهراههای بزرگ کنار گذاشته اند به مرور به حاشیه رانده شده اند. راه با خود آگاهی، فرهنگ، امنیت، اقتصاد و... می آورد. 🔵یکی از مشکلات ایران به نظر حقیر آن است که با منازعات عثمانی و اروپا و ظهور دنیای جدید از مسیر تجارت جهانی حذف شد. 👈عثمانی جلوی تجارت ادویه که کالای محبوب برای اروپاییان بود را گرفته و در هر حال تجارت بزرگ شرق و غرب را مختلّ کرد. 👈همین امر که با جنگهای صلیبی و فتح بیزانس و سپس سقوط اندلس توأم بود باعث شد اروپا با تکیه به دریانوردی و کشتی های جدید دودکله به فکر پیدا کردن راههای جدیدی به سمت هندوستان و مشرق زمین بیافتد. 👈همین تلاشها باعث اکتشافات بزرگ جغرافیایی شده و امثال ماژلان و کریستف کلمبها ظهور کردند. کریستف کلمب وقتی به آمریکا رسید گمان کرد به هندوستان رسیده است! 👈در ادامه با منازعات سیاسی تجارت عمدتا مسیر دریایی پیدا کرد و ایران به حاشیه رانده شد. 👈سرّ ظهور سلسله های بزرگ تاریخ بشر در ایران همین اهمیت جغرافیایی آن در نظم دنیای قدیم بوده است. همین وضعیت با ظهور پیشرفتهای نوین بشری و راههای هوایی و تغییر نیازمندی جدید و تأمین بسیاری از امور از آفریقا و آمریکا اشتداد یافت. 👈با بهتر شدن وضعیت حمل و نقل با وسایل نقلیه نوین به واسطه دور بودن ایران و کشورهای اطرافش از زیرساختهای راهی و ناامن بودن این نواحی عملا راه ایران هر چند در نقشه هنوز هم به دلیل جغرافیایی بهترین راه مبادلات شرق و غرب است ولی قابل بهره برداری نبود. 👈راهی که میتوانست به شکل زمینی بدون حمل و تخلیه مکرّر بار در کشتی و صحرا مسیر تجاری را تضمین نماید. به دلیل همین کم اهمیت شدن ایران روی نقشه تجارت جهانی عملا وزن سیاسی ایران نیز کم شده و اقتصاد جهانی وابستگی خاصّی به آن نداشت تا ابزار قدرت ایران قرار گیرد. 👈ایران دیگر گرانیگاه مسیر تجارت جهانی نیست. بله به واسطه کشف نفت در این منطقه ایران و خلیج فارس به عنوان شاهراه انرژی جهان مطرح است که باز به دلیل عبور دریایی و ایجاد پایگاههای نظامی توسّط بیگانگان منافع ویژه ای برای ایران نداشته است.
🔷ایران نه تنها شرائط ژئوپولیتکی ویژه ای داشته و در جغرافیای سیاسی بالقوّه به شکل طبیعی به دلیل شرائط ویژه جغرافیایی اش همواره حالت گرانیگاهی دارد بلکه شرائط ژئواکونومیک ویژه ای نیز داشته و از زمره سرزمینهایی است که به دلیل اهمّیت بالقوه جاده ای و راهی انتقال کالا و انتقال انرژی شاهراه اقتصاد جهانی میتواند باشد. 🔹ژئواکونومی از ترکیب سه عنصر جغرافیا، قدرت و اقتصاد شکل گرفته است. در عصر نوین ژئواکونومی جزئی از ژئوپلیتیک است 🔸آسیب این شرایط ویژه نیز در طمع قدرتها در آن بوده و آن را به جغرافیای تهدید نیز میتواند تبدیل نماید. 🔸راه ابریشم جدید🔸 بگذریم! آنچه میخواهم بگویم آن است که امروزه با ظهور قدرت بزرگ اقتصادی چین بعد از قرنها مرکز اقتصادی عالم از اروپا و آمریکا به تدریج دارد متحوّل میشود. تغییرات اینچنین عظیمی شبیه تغییرات پارادایمی میتواند تحوّلات عمیقی را به دنبال داشته باشد. فعلا در صدد تبیین عمق تحولات محتمل نیستم. ✔لازم نیست حتما آمریکا و اروپا با شورش انسانی و مانند آن از میان بروند بلکه میتوانند به شکل تدریجی از محور بودن خارج شوند. مانند آنچه در قرن اخیر در مورد انگلستان میبینیم که از آن بریتانیای کبیر دوره ویکتوریایی به تدریج به یک کشور درجه دوم در جهان امروزی تبدیل شده است. ✅ریشه بسیاری از جنگها و نزاعها و امور امروزی در واقع از منظر اقتصادی برای ممانعت غرب از این امر و جلوگیری از چین و رقبای جدید است. راستی پشت پرده خیلی خبرهاست! 👈مدام برای چین میخواهند هزینه درست کنند تا به صدر ننشیند. چین در یک پروژه شبه افسانه ای جدید اخیرا تصمیم گرفته مگاپروژه موسوم به یک کمربند یک راه یا همان راه ابریشم قدیم را احیاء کند. راهی زمینی پیچیده که باز هم در آن ایران گرانیگاهی برای راههای مهم تجارت جهانی میتواند بشود. این پروژه نیازمند تأمین امنیت و زیرساختهای گسترده بندری، ریلی و جاده ای است. 👈ایران بعد از انقلاب اسلامی وضعیت بسیار مطلوبی در این زمینه پیدا کرده و به خاطر استقلال از غرب و دور بودن از نفوذ آنها و امنیت بالا میتواند برای چین بسیار قابل توجّه باشد. 👈هندوستان نیز به عنوان یکی از قدرتهای نوظهور با پروژه ای موسوم به مائوسام سعی در استفاده از موقعیت ویژه راهی ایران نموده و با تدبیر رهبر معظّم انقلاب و برجسته نمودن بندر چابهار ایران به مرور گرانیگاه این مسیر تجاری نیز میشود. 👈این خود راهی مهم است که راه جنوب شمال ایران بوده و از راه آذربایجان یا ارمنستان و گرجستان راهی اروپا میشود. اینها بعد اقتصادی ایران را ورای بعد سیاسی و نظامی آن در نظام جهانی برجسته میکند. ✔راه ابریشم جدید میتواند پروژه قرن و طلیعه نظم نوین جهانی باشد. 🔸در مرزهای ایران چه خبر است؟🔸 حال مبتنی بر نکاتی که گذشت تحلیلی از شرایط کنونی تحوّلات مرزهای ایران در شرق و شمال غرب میتوان بیان نمود. اساسا هدف اصلی آمریکا از پروژه ساختگی حمله عجیب به برجهای دوقلو تجارت جهانی و لشگرکشی به افغانستان مهار چین، ایران و روسیه بود. به زعم خودشان یک تیر سه نشان! 👈این بازیهای مسخره القاعده و بن لادن و... هم روبنای بازی بود. برای چنین کار بزرگی حاضر شدند آن دو برج بزرگ را با هزاران تن انسان به کشتن داده و آن همه ویرانی و کشتار در افغانستان راه بیاندازند! 👈حال که مفتضحانه با هزینه های عجیب و غریب مجبور به ترک افغانستان شدند با نقشه های دیگر سعی در نا امن کردن این منطقه برای راه اقتصادی چین از سویی و برای ایران از سوی دیگر نموده اند. 👈از آن طرف هم با تحریک آذربایجان و به همکاری ترکیه که شرایط خود را در مسیر تجارت جهانی در خطر میبیند سعی نموده اند راه تجاری ایران به اروپا را از مسیر ارمنستان نا امن و با وضع عوارض سنگین غیر اقتصادی کرده و خود را در آن تأثیر گذار نمایند!
🔻مسیر تجاری همواره وابسته به دو عنصر: امنیت و به صرفه بودن است🔺 🔶ایران در دنیای امروزی و با توجه به ظهور ابر اقتصاد چین به صرفه ترین و امن ترین و مطمئن ترین راه از اعمال نفوذ اقتصادهای رقیب غربی است. 👈با اندک توجّهی به نقشه بدون هیچ تخصّصی میتوان این امر را درک نمود. از چابهار و بندر عبّاس میتوان با قطار و زمین بدون تخلیه بار به سرعت و امنیت به راحتی تا اروپا رفت. 👈ترکیه برای جلوگیری از حذف خود از این مسیر طلایی سعی میکند مسیر ترکمنستان، دریای خزر، آذربایجان و ترکیه را برجسته کند. خیلی واضح است مسیری دشوار است که نیازمند تخلیه بار و دریانوردی و دوباره عبور دادن بار از تنگه بوسفور به اروپاست. اینها هم هزینه را بالا میبرد و هم زمان را. 👈از اینجاست که انتخاب قدرتهای رقیب در نا امن کردن مسیر ایران است. یکی از دلائل لانه کردن آمریکا در سوریه نیز نا امن کردن راه دیگر شرق به غرب است که آن هم از ایران میگذرد. فعلا راه جنوب به شمال ایران راه مناسب زمینی و ریلی تجارت شرق به غرب است. ایران هم به هیچ رو از این امر کوتاه نیامده و ضمن واکنش جدّی به آذربایجان سعی در ساختن راه جایگزین ارمنستان به گرجستان و از آنجا به روسیه و اروپاست. 👈همین امروز مطلبی در خبرگزاری اسپوتنیک روسیه میخواندم که یکی از کارشناسان مطرح اینطور ادّعا کرده بود که سرّ آنکه ترکیه به شدّت دنبال آن است که در افغانستان مخصوصا فرودگاه آن حضور پیدا کند آن است که عوامل خود را در آنجا نفوذ داده و مسیر عبوری از افغانستان را نا امن کند! 👈در ادامه همین سیاست داعش و النصره را به سمت آذربایجان برده اند! این شیاطین متخصّص درست کردن نا امنی هستند! دیگر نه برای آنکه تفرقه بیانداز و حکومت کن بلکه نا امنی درست کن و ویران کن! مبادا نظم اقتصادی و تجاری به ضرر نظام سلطه به هم بخورد! 👈در جنگ اخیر آذربایجان با ارمنستان هرچند پیروزی آذربایجان خلاف منافع اقتصادی ایران بود ولی ایران با تقوای دینی از آذربایجان حمایت کرد! البته به خوبی میدانست مطلب چیست ولی چه میشد کرد؟! 👈این تروریستها اگر در آذربایجان زیاد شوند نطفه نا امنی بعدی است که با یک داستان ساختگی کاری مانند سوریه را کلید بزنند! تجهیزات نظامی و جاسوسی لازم را نیز به آنجا منتقل کرده اند. نیروی نظامی لازم برای جنگ مذهبی و قومی هم گسیل میکنند. خبرها حاکی است که شاید قصد تصرّف استان سیونیک ارمنستان را داشته باشند! اگر رخ دهد مرز ایران با ارمنستان از میان میرود! لااقل ایران را مشغول مرزهای خود کرده و هزینه سازی میکنند. همان نقشه هزار ضربه چاقو! اگر هم بتوانند ایران را تجزیه می کنند. 🔷در هر حال اگر این غرب زده های داخلی که تاکنون ضررهای عجیبی در این زمینه وارد کرده اند بگذارند رهبری و مسئولین متعهد انقلابی خوب میدانند دارند چه میکنند و چه آینده درخشانی تنها به واسطه همین مزیت ترانزیتی در انتظار ایران است. 👈سر نفرت غرب پرستان ما از چین و تلاش آنها در همدستی با تبلیغات غربی علیه پیوند با آن در همین به حاشیه رفتن محبوبشان با ظهور روز به روز قدرت چین است. راستش بعید نمیدانم غرب زده های ما دانسته یا نادانسته در برنامه های شرق ستیزانه نظام سلطه دست داشته باشند. شاید سر ترس آنها از رفتن آمریکا از افغانستان هم تا حدودی به همین امر برمیگشت! چین هم اینها را خوب میفهمد و الا معنی نداشت در همه کشورها مانند پاکستان و ترکمنستان و روسیه و... میلیاردها دلار سرمایه گذاری کند و صفر دلار هم خرج ایران نکند!
👈البته مراد این نیست که همه مسائل و ریشه ی همه تحولات در همین بعد ژئواکونومیک محدود کنیم ولی در هر حال همیشه در ادوار بشر و مخصوصا در عصر فعلی تحلیل اقتصادی سخن گفتن از یکی از ریشه ای ترین ابعاد رقم خوردن اتفاقات بوده و نباید از آن غفلت کرد. فعلا در صدد تحلیل امور از زاویه این بعد بودیم. اقتصاد معمولا در قاعده هرم انگیزشی نوع انسان است. سخن گفتن از آن مخصوصا از این رو ضرورت می یابد که معمولا خود را منافقانه تحت عناوین دیگر مخفی میکند! شاید به دلیل منافات آن با گزاره های اخلاقی و همینطور طبع تعالی گرای بشری که لااقل در سطح خودآگاه حاضر نیست خود را اسیر این پلشتی ها ببیند! شاید هم دسیسه سیاستمداران در پنهان کردن این ابعاد تحت جنگهای نژادی و مذهبی و... باشد تا نیّات شوم خود را از عموم پنهان کنند! قبلا در مطلبی اشاره کردم که حتی میتوان ظهور جریاناتی مانند خوارج و نزاع قریش با بنی هاشم و... را از بعد اقتصادی نیز تحلیلهای معناداری نمود. مگر مولفه القلوب ماجرایش چه بود؟ همین قرار دادن تمایلات مادی در مسیر دین تا قوه واهمه را در اذعان به غیب یاری کند. 🔶خلاصه اینکه احیاء گرانیگاه ایرانی در مسیر تجارت جهانی و همینطور برجسته شدن دوباره تمدّن درخشان ایران اسلامی که مقداری هم به دلیل ضعف اقتصادی و دوری از مسیر تجاری به حاشیه رانده شده بود ترسی بر دل نظام سلطه انداخته است و از هر تلاشی برای جلوگیری از قدرت روز افزون تمدنی ایران اسلامی دریغ نمیکنند.
.
باسمه تبارک و تعالی (33) «در وادی علم حواسمان به استقلال و عزت نفس هست؟!» «استاد خوب کیست؟» 🔵امروز و دیروز به مناسبتی 12 درس از درس خارج برخی فضلا را گوش دادم. البته نمیگویم هیچ نکته ی مفیدی نگفت ولی اصلا در حد انتظارم نبود! بحث در این زمینه بسیار است. 🔴آنچه میخواهم بگویم مطلبی بود که امروز هنگام صحبت کردن با برخی عزیزان ناگهان به ذهنم آمد. آن هم اینکه اگر این استاد در حوزه مقبول و معروف است که هست چطور توانسته در حوزه موصوف به علمیه به این حدّ از شهرت و مقبولیت برسد؟ 🔷قبلا با بسیاری از دوستان فاضل، باهوش، با استعداد و نخبه مواجه میشدم که درجات فضل آنها را در برخی مباحثات و گفت و گوها متوجّه میشدم ولی نمیفهمیدم چرا ثمرات شیرینی به بار نمی آورند! اصلا چگونه تحمّل میکنند سر برخی دروس حاضر شوند و تعجّب آورتر آنکه آن احساسی که بنده بیان کردم را در برخورد با این دست اساتید ندارند! 💡 پاسخی امروز ناگهان به ذهنم خطور کرد! بله اینها قدر خود را نمیدانند و در شخصیّت علمی، استقلال و عزّت نفس نقص دارند! یعنی آنچه اصل سرمایه اصلی یک سالک واقعی راه اندیشه است را ندارند! 🔶در این امر هم گاهی جوهر اولّیه شان نقش داشته و هم گاهی تربیت و هم نظام حوزه و هم اساتیدشان! در رأسش هم همین مدرک گرایی به شکل مذموم است. راستش این داستان ما هم با این صوتهای درس خارج فعلا مربوط به این مدرک میشود: 🔻الهی وبا بگیری ای مدرک! الهی بمیری ای مدرک!🔺
🔶آنچه یک طالب دانش نیاز دارد آن است که بداند یک انسان است نه یک برده و یا یک طوطی درس آموز! باید به خودش احترام بگذارد! اعتماد به نفس داشته باشد! برای خودش شخصیت قائل باشد. 🔹یاد مرحوم آیت الله بروجردی افتادمکه جایی در آن سنّ و با آن دشواری باز در اتاقی خالی مؤدب نشسته بود و کسی اشکال کرد که راحت پایتان را دراز کنید و ایشان قریب به این مضمون فرمودند که مگر خودم احترام ندارم! 🔸در هر حال انسان در وادی اندیشه هم باید به خودش احترام بگذارد! نگذارد این نعمت خدادادی عقل و استقلال را از او بگیرند! دو دستی مانند مادری که فرزندش را از گزند حوادث حفظ میکند مراقبش باشد! اگر دید برخی آن را تهدید میکنند از آنها فاصله بگیرد یا با احتیاط به آنها نزدیک شود! 👈ببیند آیا واقعا آنچه خواند و شنید را فهمید! مرعوب احاطه علمی و کثرت دانش کسی نشود. ببیند آخر الأمر چیزی فهمید یا نفهمید! خودش چه میفهمد؟! 👈ذلیل ثروتها و قدرتهای علمی نشود. انسان گاهی فقر علمی دارد ولی با عزّت نفس حاضر نیست ذلیلانه بدون آنکه قانع شود به گدایی دانش از این و آن بپردازد. البته مرادم تکبّر و سراغ علما نرفتن نیست. شنونده عاقل است. 👈چه موقع ذلیل میشود؟ وقتی که استقلالش لطمه بخورد! وقتی که عزّت نفسش رعایت نشود! بخواهد به جای واقعیت بدون آنکه عمیقا متقاعد شده باشد تابع این و آن شود! 🔻فقر علمی عزیزانه از ثروت علمی ذلیلانه بهتر است🔺 زیرا اولا سرمایه فطرت انسانی در آن حفظ شده و ثانیا این ثروت علمی نیز معلوم نیست چقدر صحیح باشد. 👈یک حرفی از یکی از روشنفکران که دل خوشی از خودش برایمان باقی نگذارده دیدم که حرف قابل توجهی بود. میگفت اول که می آییم میگویند به ۱۴ تن متعبد هستید بعد که وارد میشویم میخواهند ما را به ۱۴۰ هزار تن متعبد کنند! ✔دیده اید گاهی انسان خودش میداند بالفعل از فلان شخص سطحش پایینتر است ولی جوهری در درون خودش میبیند که خود را با آن والاتر از او میداند. ✔آدم باید مراقب باشد عادت نکند حرفها را بدون آنکه عمیقا متقاعد شود و یا در مسیر آن باشد قبول کند! با خود همواره نجوا کند: «بینی و بین الله حضرت عبّاسی فهمیدی چه شد؟ قانع شدی؟ خودت چه فکر میکنی؟» 🔸مبادا کلام رسول الله صلی الله علیه و آله به وابصة اسدی را فراموش کنیم که مرحوم حمیری در قرب الاسناد آورد: 📖«جِئْتَ تَسْأَلُ عَنِ الْبِرِّ وَ الْإِثْمِ. قَالَ: نَعَمْ. فَضَرَبَ بِيَدِهِ عَلَى صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ: يَا وَابِصَةُ الْبِرُّ مَا اطْمَأَنَّ بِهِ الصَّدْرُ، وَ الْإِثْمُ مَا تَرَدَّدَ فِي الصَّدْرِ و جَالَ فِي الْقَلْبِ، وَ إِنْ أَفْتَاكَ‏ النَّاسُ‏ وَ أَفْتَوْك‏» 👈طالب علم اگر به این توصیه عمل نکند به موجود غیر مولّد و بی شخصیت و بی خاصیتی در وادی علم تبدیل میشود. 👈 وقتی خداوند متعال به انسان عقل داد یعنی استقلال داد. وقتی کلکم راع و کلکم مسئول یعنی کلکم مستقل فلذاست که: و لقد جئتمونا فرادی و از همینجاست که: ان تقوموا لله مثنی و فرادی. البته نمیگویم خود را از اصول موضوعه محروم کند ولی بداند که نفهمید و منتظر باشد که به او بفهمانند و با تسامح خود را به انسانهای قانع شده شبیه نکند! خود فریبی نداشته باشد! خود فریبی جمعی و سیستماتیک را هم بر نتابد! از تعریف و تمجید دیگران که میگویند تو فهمیدی و بلکه تو استاد اساتید هم شده ای هم مغرور نشود! به حدود دانشش خودآگاه باشد. بداند چقدر واقعا برایش حل شده و چقدر نه. ⛔بین خودمان باشد که اگر این کار را نکند یک افسردگی علمی پنهان نیز به مرور گریبانگیرش میشود. 🔸«ویژگی طالبان علم مستقلّ و وابسته»🔸 انسان وابسته روح آزادگی و توان لذّت بردن از داشته های خود را ندارد. لذّت واقعی نمیبرد! استقلال واقعا لذّت بخش است. انسان واقعی حاضر است نداری بکشد ولی به استقلالش لطمه نخورد! 👈 برخی اینقدر این را در وادی علم نچشیده اند که اصلا نمیفهمند از چه سخن میگوییم! ولی شما مخاطب فرهیخته بهتر از من میدانید چه میگویم! 👈راستی خیلی حکیمانه شعار انقلاب اسلامی را انتخاب کردند که در رأسش استقلال بوده است. آیا حواسمان هست استقلال یک نیاز واقعی است؟
👈اگر آزادی ارزش دارد به دلیل استقلال نهفته در آن است والا آزادی مصطلح خودش میتواند اسارت در دست شهوت و غضب خود یا دیگران باشد. استقلال ریشه عزت است و عزت داشتن و ذلت نپذیرفتن خط قرمز انسان مومن است. ✅ نمیخواستم بگویم ولی میگویم؛ ظلم بپذیر ولی ذلّت نپذیر! انسان مؤمن و آزاده ذلّت نمیپذیرد ولی گاهی مظلوم میشود. ✅اگر این استقلال آمد زمینه های اخلاص نیز در وادی اندیشه رخ میدهد. تولید علم راحتتر میشود. انسان مسئولیت پذیر تر شده و تنبلی اش کمتر میشود. انسان مستقل عزیز میشود. هر کسی جرأت نمیکند هر چرندی را به خوردش دهد! خودش بدون هیچ زحمتی چرندیات شناس میشود! 👈بازار خیلی ها کساد میشود. تازه برخی اساتید گم نام جلوی چشم انسان برجسته میشوند! معیارها عوض میشود. هر کسی جرأت نمیکند هر حرف عجیبی را ابه بازار علم عرضه کند! 👈پژوهشگری و متفکّری به جای خوش بیانی و صرف نقّال بودن اندیشه ها برجسته میشود. 👈به دلیل همین بی شخصیتی های علمی ماست که متفکّرین و پژوهشگران ما به حاشیه رانده میشوند و طرفدار پیدا نمیکنند! 👈انسان غیر مستقلّ معلوم هم نیست واقعا آنچه میداند دانش باشد و اگر هم دانش باشد از آن حیث که دانش است نیاموخته بلکه حدود وسط را هم تقلیدا تلقّی کرده است. 👈استقلال خیلی خیلی مهمّ است. دیده اید برخی میلیون میلیون از پدر دستشان میرسد هیچ حس خوبی ندارند ولی اگر هزار هزار خودشان روی پای خودشان در بیاورند واقعا خوشحال میشوند! 🔸«اما استاد خوب کیست؟»🔸 استاد خوب کسی است که مربّی آن دانش باشد؛ به متعلّم استقلال و عزّت علمی بدهد و سعی کند او را روی پای خودش بایستاند و رشد او را در وادی علم درون زا کند. ⛔البته آسیب استقلال توهّم استغناء و سپس طغیان است که استاد خوب به لطافت عظمت علم و مسیر و مهلکات او را نیز به متعلّم می آموزد ولی سعی میکند خود متعلّم حرکت کند. او هم هم قائد و هم سائق او میشود. 🔻از استاد سه چیز را بیاموز؛ یکی تقوای علمی و انصاف متناسب با علم را و دیگر قدرت تفکّر و اندیشه ورزی را و دیگر پژوهشگری را🔺 👈برخی متفکرند و پژوهشگر نیستند و برخی بالعکس و برخی هم متفکّرند و هم پژوهشگر ولی مزاج علمی و انصاف و تقوای مناسب را ندارند! 👈حقیر سراپا تقصیر در مباحثات خیلی محدودی که با برخی دوستان داشتم همواره برایم مهمّ بود شخصیت مخاطبان حفظ شده و کرامت نفس علمی آنها را تحریک کنم. خود و آنها را با مطالب در آن خلوت نفسشان مواجه کنم که ببینند خودشان چه میفهمند. 👈اینکه بسیاری از استاد فقط آموزگاری و تقریر خوب را میخواهند به خاطر ضعف در استقلال و عزّت علمیشان و تنبلی انباشته شان است. اینها را خودت هم میتوانی اگر تلاش کنی. دنبال چیزی باشد که خودت عادتا نمیتوانی یا خیلی دشوار است که بتوانی. ✋اساسا بیشتر ما از استاد چیزی را می آموزیم که خودمان میتوانستیم از خودمان با تلاش خودمان بیاموزیم. 👈 اینکه برخی بزرگان ما مانند مرحوم صاحب کفایة و علامه طباطبایی و مرحوم آیت الله بهجت مهمترین درس زمان تحصیلشان را این توصیه میدانستند که قبل استاد خودت فکر کن و به نظری برس و سپس وارد کلاس شو ببین استاد چه چیز بیشتری میگوید یعنی بابا استقلال داشته باش! بی شخصیت نباش! ✅به نظر بنده اگر شخصی مستقل باشد چندان نیاز به تعلیم هم ندارد و با چند تلنگر اگر متّصف به «علی المتعلّمین بالجهد و الرغبة» باشد خودش راهش را پیدا میکند! 👈باور کنیم بسیاری از بحثها با مقداری تقریر تحلیلی و استقلال و انصاف جوابش روشن است و اصلا بسیاری از نظریّات جذاب در فضای فعلی در این فضا گفتنی نیست! 😢این همه کلاس رفتن ندارد که! دوستان ذلیل شدیم رفت! همین ... 😔ای استادی که از مبدأ و معاد و فلسفه و عرفان و فقه و اصول و علوم انسانی را در درس خارج به چالش میکشی و با حالت بزن در رو مدام نقد میکنی و میروی! آیا به فکر استقلال شنونده ات هم هستی؟! آیا میدانی اگر به این ویژگی مهمّ لطمه بزنی درس ندهی بهتر است! 😠برخی آدم گاهی که پای تحقیقاتشان مینشیند! انگار به شخصیتش توهین میشود! طوری القاء میکنند که انگار ما احمقیم و آنها به منبعی از علوم دست یافته اند که حال سالها ما باید بدویم شاید بفهمیم آن را! استقلال خورد کن و شخصیت له کن هستند! شاید واقعا هم حرفهای خوبی بزنند ولی به چه قیمتی! دست خودشان نیست گویا اینطور بار آمده اند!
🔸«اختاپوس و باب اسفنجی»🔸 یاد کارتن باب اسفنجی افتادم! در قسمت «هنرمند گمنام» اختاپوس پروفسور هنر جزیره میشود و کلاسی برگزار میکند و باب اسفنجی نیز برای فراگیری هنر ذلیلانه عضو کلاس هنر میشود! 👈 اختاپوس نماد انسان بد خلق، بی حوصله، خودخواه و خودشیفته است. دیالوگ اختاپوس در قسمتی اینطور است: 📖«تو میخای هنرمند بشی درسته باب اسفنجی؟! هنر بازی و سرگرمی نیست! هنر یک کار خیلی سخته! بسیار خب حالا بعد از من تکرار کن: من هیچ استعدادی ندارم ... آقای اختاپوس خیلی با استعداده! ... اگه خوش شانس باشم میتونم یک کمی از استعداد آقای اختاپوس استفاده کنم! ...» 👏خیلی قسمت جالب توجهی است. باب اسفنجی بدون هیچ آموزشی یک مجسمه بسیار هنرمندانه میسازد که اختاپوس به وجد می آید ولی پنهان میکند و به اصطلاح روی سر استعداد او میزند و میگوید خوب نیست! میگوید: 📖«این شاهکاره! نه! منظورم اینه که این که مجسمه نیست! مجسمه خوب باید خیلی وقت بگیره! نمیتونی همینطوری یک مجسمه را بتراشی! باید طبق کتاب بسازی و قوانینو رعایت کنی! در غیر این صورت یک کار غیر حرفه ای ارائه میدی! فهمیدی»! 😊بعد مجسمه را خراب میکند و میگوید: «حالا شد هنر»! 😳جایی هم اختاپوس میگوید: «با معلّمی مثل من همه چیز برای خنگی مثل تو ممکن است!» وقتی باب اسفنجی تحت تعالیم اختاپوس میرود هر چه بلد بود را فراموش میکند و استعدادش نابود میشود! 🔶واقعا باید به هر طریقی شده از نعمت استقلال استفاده کرده و با تکیه به آن حتّی المقدور در آنچه نیاز داریم خودمان مجتهد واقعی بشویم. اینقدر خود را محتاج این و آن نکنیم! اگر هم نیازمند معلم هستیم طوری باشد که در مسیر استقلال و عقل مستکفی شدن باشد. 🔸یاد این وصیّت سید بن طاووس در کشف المحجة به فرزندشان افتادم که: 📖«لا تكن مقلّدا لغلمان جدك من العوام و ذليلا بين أيديهم لأجل الفتوى‏ و الاستفهام، فما يقنع بالدون إلّا مغبون‏ و أعلم أن جدك وراما قدّس اللّه روحه كان يقول لي و أنا صبي ما معناه: يا ولدي مهما دخلت فيه من الأعمال المتعلقة بمصلحتك، لا تقنع أن تكون فيه بالدون دون أحد من أهل ذلك الحال، سواء كان علما أو عملا، و لا تقنع بالدون‏ ...» 🔹اینها همه را گفتم ولی باز اقرار میکنم که وضعیت حوزه های علمیه در این ویژگی استقلال به مراتب بهتر از دانشگاهها است. ولی استقلال آنقدر مهمّ است که به همین اندازه اش هم نباید قانع شد.
.
باسمه تبارک و تعالی (34) «فَدَخَلَ رَجُلٌ‏ أَسْمَرُ حَسَنُ الْقَامَةِ جَمِيلُ الْوَجْهِ جَيِّدُ الْبَدَنِ حَدَثُ السِّنِّ لَهُ جَلَالَةٌ وَ هَيْبَة» 🔴مطلبی در توصیف امام حسن عسکری علیه السلام میخواندم که متضمّن رنگ چهره مبارک ایشان بود و به همین مناسبت به ذهن خطور کرد نکاتی در مورد آن بیان کنم؛ 😢امشب شب شهادت امام حسن عسکری علیه السلام است. یکی از آن دوازده امام پاک امّت اسلامی که بنا بر روایت خلفاء اثنی عشر که بین شیعه و سنّی در کتبی مانند صحیحین و کافی از قطعیّات تراث منقول از رسول الله صلی الله علیه و آله است پیشوای مسلمین عالم بود. بزرگ عالم بشریّت بود. خلیفه خداوند متعال روی زمین بود. اما به سبب فتنه های تاریک، امّت اسلامی از درک فیض آنها بازماند و غریبانه و محصور از میان این امّت رفت. 🔶 اگر شکر نعمت لازم است بزرگترین نعمت الهی نعمت چنین امامان پاکی بود! ولی آیا بشریّت شاکر این نعمت بود؟ آیا خود ما شیعیان شاکر این نعمتها بودیم؟! اصلا میدانیم امام چه عظمتی در عوالم هستی دارد؟ میدانیم امام عسکری کجای عالم قرار گرفته است؟ مشکل ما و بشریّت در دیروز و امروز همین است. نیاز عمیق خود به امام و امام داشتن عالم انسانی را هنوز نفهمیده است.
🔷امام رضا علیه السلام در مسجد جامع مرو در روز جمعه ای وقتی شنید افراد در زمینه رهبر و امام بحث میکنند با لبخندی تلخ بر جهالت بشریّت فرمود: «جَهِلَ الْقَوْمُ وَ خُدِعُوا عَنْ آرَائِهِم‏» و سپس در ضمن بیاناتی بلند فرمودند: 📖الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِي الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِي وَ الْأَبْصَارُ الْإِمَامُ الْبَدْرُ الْمُنِيرُ وَ السِّرَاجُ الزَّاهِر... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ مِنْهُ بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ لَهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّاب‏ ... 😔همین غرور و جهالت آدمی و پناهبردن به قیاسهای عقیم و علوم متعارف انسانی است که آنها را از دیدن نیاز قطعیشان به امام محروم نموده است. 🔷امام حسن عسکری علیه السلام در پاسخ به نامه برخی از شیعیان فرمودند: 📖«نَحْنُ كَهْفُ مَنِ الْتَجَأَ إِلَيْنَا وَ نُورٌ لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِنَا وَ عِصْمَةٌ لِمَنِ اعْتَصَمَ بِنَا مَنْ أَحَبَّنَا كَانَ مَعَنَا فِي السَّنَامِ الْأَعْلَى وَ مَنِ انْحَرَفَ عَنَّا مَالَ إِلَى النَّار» ✔اگر کسی منصفانه در احوالات خود غور کند بعد از شهود ضعف و فقر خود و نیاز قطعی به آفریدگار عالم و بعد از درک واضح عدم امکان ارتباط مستقیم با آفریدگار عالم به زودی درک میکند که چنین عالمی نیازمند رسول و امامی از جانب خداست. 🔴در هر حال یکی از توصیفات بسیار جالب از امام حسن عسکری علیه السلام مطلبی است که حاکم شهر قمّ احمد بن عبیدالله بن یحیی بن خاقان که خود سنّی متعصّبی بود در شهر قم در مجلسی از علماء شیعه بیان نمود و در اواخر قرن سوّم بین محدّثین مشهور شده و کلینی، صدوق و دیگران آن را نقل نمودند. 🔹 پدرش وزیر متوکل و معتمد عبّاسی بود و جریانی از حضور امام عسکری علیه السلام در مجلس پدرش و مبالغه وی در تعظیم و احترام به ایشان را نقل کرده که بسیار جالب است و پدرش در پاسخ به او که سؤال کرد این جوان کیست که اینقدر بی سابقه او را احترام میکنی گفت: 📖«يَا بُنَيَّ ذَاكَ إِمَامُ الرَّافِضَةِ ذَاكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الرِّضَا فَسَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ لَوْ زَالَتِ الْإِمَامَةُ عَنْ خُلَفَاءِ بَنِي الْعَبَّاسِ مَا اسْتَحَقَّهَا أَحَدٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ غَيْرُ هَذَا وَ إِنَّ هَذَا لَيَسْتَحِقُّهَا فِي فَضْلِهِ وَ عَفَافِهِ وَ هَدْيِهِ وَ صِيَانَتِهِ وَ زُهْدِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ جَمِيلِ أَخْلَاقِهِ وَ صَلَاحِهِ وَ لَوْ رَأَيْتَ أَبَاهُ رَأَيْتَ رَجُلًا جَزْلًا نَبِيلًا فَاضِلا» 🔶به راستی خود اینها نیز میدیدند و میدانستند که ایشان معدن فضل و مستحقّ امامت امّت هستند. انسان که نمیتواند پاکی و عظمت را نبیند و یا مدام خود را فریب دهد! 🔸بنده در معاشرتم با انسانهای مختلف خیلی اندک مواجه شده ام با پاکانی که انسان حقیقتا درک میکند اینها جنس دیگری دارند و آسمانی هستند! گویا تخصّصا از عالم پلشت دنیایی و احوالات اهل دنیا خارجند! ناخودآگاه ارادتی خاصّ در دل انسان نسبت به آنها ایجاد میشود. نمیتواند خود را فریب دهد و فضل و برتری آنها را نبیند! پاکی آنها را درک نکند! آنها نیز این را میدیدند! 🔵در قسمتی از این نقل اوّلین وصفی که در مورد امام حسن عسکری علیه السلام بیان میکند این است که: «دخل علیه رجل أسمر». تیرگی نسبتا شدید چهره ی ائمه علیهم السلام از امام کاظم علیه السلام به بعد از موضوعات جالب توجّه جسمانی ایشان است.
🔶جالب است بدانیم که تمام مادران ائمه علیهم السلام از امام هفتم به بعد امّ ولد بوده اند. عمدتا هم از بانوان سیاه آفریقایی از نوبه که منطقه ای در جنوب مصر و شمال سودان بود. 👈مادر سه امام بزرگوار هفتم و هشتم و نهم که روشن است آفریقایی بوده اند و همین امر در رنگ چهره این حضرات علیهم السلام تأثیر داشته است. 👈در نقلی در مورد امام کاظم علیه السلم وارد شده است که ایشان اسود اللون بوده است و همینطور در مورد امام رضا علیه السلام نیز این تعبیر وارد شده است. 👈این سیاهی چهره در مورد امام جواد علیه السلام آنقدر شدید شده و حتی موهای ایشان نیز بسان آفریقایی ها گویا مجعد و وز بوده است. یکی از شبهات واقفیه و در هر حال عده ای در آن زمان همین مسأله کیفیت جسمانی امام جواد علیه السلام بوده به صورتی که برخی ایشان را فرزند یکی از دو غلام سیاه پوست امام رضا علیه السلام سیف یا لؤلؤ میدانستند! 👈در روایت چهاردهم از باب الاشارة و النصّ علی أبی جعفر الثانی در کافی روایتی از علی بن جعفر عموی امام رضا علیه السلام نقل میکند که واقعا عجیب است: 📖قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ وَ نحن أَيْضاً مَا كَانَ فِينَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ‏ اللَّوْن فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا ع هُوَ ابْنِي قَالُوا فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ قَضَى بِالْقَافَةِ فَبَيْنَنَا وَ بَيْنَكَ الْقَافَةُ قَالَ ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَيْهِمْ فَأَمَّا أَنَا فَلَا ... 👈در مورد امام هادی علیه السلام نیز در جایی در کافی داریم که ایشان به سیاهی چهره وصف شده است: 📖لَمَّا سُمَّ الْمُتَوَكِّلُ نَذَرَ إِنْ عُوفِيَ أَنْ يَتَصَدَّقَ بِمَالٍ كَثِيرٍ فَلَمَّا عُوفِيَ سَأَلَ الْفُقَهَاءَ عَنْ حَدِّ الْمَالِ الْكَثِيرِ فَاخْتَلَفُوا عَلَيْهِ فَقَالَ بَعْضُهُمْ مِائَةُ أَلْفٍ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ عَشَرَةُ آلَافٍ فَقَالُوا فِيهِ أَقَاوِيلَ مُخْتَلِفَةً فَاشْتَبَهَ عَلَيْهِ الْأَمْرُ فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ نُدَمَائِهِ يُقَالُ لَهُ صَفْعَانُ أَ لَا تَبْعَثُ إِلَى‏ هَذَا الْأَسْوَدِ فَتَسْأَلَ عَنْهُ فَقَالَ‏ لَهُ الْمُتَوَكِّلُ مَنْ تَعْنِي وَيْحَكَ فَقَالَ لَهُ ابْنَ الرِّضَا ... 👈در اینجا امام هادی علیه السلام اسود دانسته شده است ولی در تعبیر والی قم در مورد امام حسن عسکری علیه السلام اینطور آمده که ایشان أسمر بوده است. ✔ اگر طیف رنگ چهره را در مراتب سفیدی و سیاهی از سفید، گندمگون، گندمی تیره یا همان بژ، سبزه روشن یا همان قهوه ای روشن و سبزه تیره و سیاه بدانیم گویا رنگ چهره مبارک امام هادی علیه السلام سبزه تیره متمایل به سیاه بوده است. 👈اسود در زبانی عربی هم به سیاه آفریقایی گفته میشود و هم به کسی که سیاهی در چهره اش غلبه داشته و با مقدار مسامحه سیاه باشد. ولی اسمر و آدم معمولا به رنگ سبزه تیره مانند رنگ هندیان و پاکستانی ها اطلاق میشود. امام حسن عسکری علیه السلام گویا رنگ چهره مبارکشان سبزه تیره بوده است. اسمر را نباید گندمگون معنی کرد. برخی نیز نوعی سفیدی همراه سرخی دارند که به آنها در عربی احمر اطلاق شده و معمولا وصف نصارای شام و روم و عجم بوده است. 👈ذهبی در سیر اعلام النبلاء ذیل نام عائشة میگوید: 📖«وَالحَمْرَاءُ فِي خِطَابِ أَهْلِ الحِجَازِ: هِيَ البَيْضَاءُ بِشُقْرَةٍ، وَهَذَا نَادِرٌ فِيْهِم، وَمِنْهُ فِي الحَدِيْثِ: رَجُلٌ أَحْمَرُ كَأَنَّهُ مِنَ المَوَالِی ، يُرِيْدُ القَائِلُ: أَنَّهُ فِي لَوْنِ المَوَالِي الَّذِيْنَ سُبُوا مِنْ نَصَارَى الشَّامِ وَالرُّوْمِ وَالعَجَمِ. ثُمَّ إِنَّ العَرَبَ إِذَا قَالَتْ: فُلاَنٌ أَبْيَضُ، فَإِنَّهُمْ يُرِيْدُوْنَ الحِنْطِيَّ اللَّوْنِ بِحِلْيَةٍ سَوْدَاءَ. فَإِنْ كَانَ فِي لَوْنِ أَهْلِ الهِنْدِ، قَالُوا: أَسْمَرُ، وَآدَمُ. وَإِنْ كَانَ فِي سَوَادِ التِّكْرُوْرِ، قَالُوا: أَسْوَدُ. وَكَذَا كُلُّ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهِ السَّوَادُ، قَالُوا: أَسْوَدُ، أَوْ شَدِيْدُ الأُدْمَةِ. 👈در روایت دیگری که در رجال کشّی آمده است فضل بن حارث نقل میکند وقتی امام حسن عسکری علیه السلام را در سامرّا دید از «شدة اللون و الأدمة» تعجب کرد. شب حضرت را در خواب دید و فرمود رنگ چهره ام عبرتی برای اولی الابصار و اختیاری از جانب خداوند متعال است: 📖«فلما كان الليل رأيته عليه السّلام في منامي، فقال: اللون الذي تعجبت منه اختيار من اللّه لخلقه يجريه كيف يشاء، و أنها هي لعبرة لاولي الابصار، لا يقع فيه على المختبر ذم، و لسنا كالناس فنتعب كما يتعبون، نسأل اللّه الثبات و نتفكر في خلق اللّه فان فيه متسعا و اعلم أن كلامنا في النوم مثل كلامنا في اليقظة» در هر حال تامل در ویژگی های جسمی ایشان و انتخاب خاص الهی برای مادران ایشان میتواند موضوع جالب توجهی بوده و مورد تحقیق قرار گیرد. به تعبیر دیگر وجه این عبرت برای اولی الابصار چیست؟
.
باسمه تبارک و تعالی (۳۵) بحثی پیرامون عید نهم ربیع! 🔴راستش قصدم این نبود چیزی بنویسم. وقتش را هم نداشتم. ولی امشب دیدم در گروهها مطلب در این زمینه مانند هر سال تکرار میشود. به ذهنم خطور کرد بنده هم مطلبی بنگارم و ناگهان عزمی نیز در خود مشاهده کردم. 🔵البته در این زمینه مقالات و کتب و حرفها گویا بسیار است ولی بنده به آنها رجوع نکرده ام و تا کنون هم بحث مهمّی برایم نبوده و اکنون نیز صرفا آنچه به نظرم همین الآن می آید را مینویسم و راستش چندان نیازی نیز به رجوع به آن کتب احساس نکردم. چه میدانم شاید مطلب را بهتر گفته اند! خودتان دوست داشتید رجوع کنید! 🔶اثری از عیدی به نام نهم ربیع که مستحبّاتی مانند غسل هم داشته باشد در تاریخ شیعه و تاریخ اسلامی تا قرن چهارم ندیدم. 🔸در اواخر قرن چهارم در دوران آل بویه یکباره با کلامی منقول از شیخ مفید در کتاب مسارّ الشیعة مواجه میشویم که میگویند: 📖فِي الْيَوْمِ التَّاسِعِ مِنْهُ يَعْنِي الرَّبِيعَ الْأَوَّلَ يَوْمَ الْعِيدِ الْكَبِيرِ وَ لَهُ شَرْحٌ كَبِيرٌ فِي غَيْرِ هَذَا الْمَوْضِعِ وَ عَيَّدَ فِيهِ النَّبِيُّ ص وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُعَيِّدُوا فِيهِ وَ يُتَّخَذَ فِيهِ الْمَرِيسُ. 🔸ولی این چه عیدی است؟ پیامبر صلی الله علیه و آله به مسلمین گفته آن را جشن بگیرند؟! روشن است که با توجّه به این کلام گویا در زمان شیخ مفید شناخته شده بوده است. ولی در تاریخ و حدیث چیزی نداریم تا مرجعی برای بازشناسی این عید در این روزگار باشد.
🔹شاگرد شیخ مفید یعنی شیخ طوسی در امالی خود که مجلس املاء حدیث بوده در قرن پنجم در یکی از مجالسش دیدم مصادف با روز جمعه، نهم ربیع سال 457 شده است. یعنی سه سال قبل از رحلتشان و در نجف و در محیطی که از عامه دورتر هم شده بودند 16 روایت بیان نموده اند که ربطی به فضلی مربوط به این روز ندارد. تنها در روایت اوّل این روز ضمن جریان وفد اهل الطائف و بیان فضائل علی علیه السلام نقل میکند که: «ما رأینا کالیوم فی الفضل قطّ» که البته ربطی به نهم ربیع ندارد ولی در هر حال شاید بگوییم کنایه ای به عید در این روز است. نمیدانم! 🔹در ادامه ابن ادریس در سرائر در اواخر قرن ششم میگوید بعضی از امامیه و نه کلّ آنها: «قد یلتبس علی بعض أصحابنا» دچار اشتباه شده اند و گمان کرده اند که روز نه ربیع روز کشته شدن خلیفه دوم است. ایشان معتقد است این مطلبی کاملا خطا است «باجماع اهل التاریخ و السیر» و بعد میگوید شیخ مفید نیز در کتاب تواریخ ارتباط این روز را با کشته شدن خلیفه دوّم ابطال نموده است. 👈ولی این کلام ابن ادریس معنایش این است که پس ریشه ای برای کلام شیخ مفید در مسارّ الشیعة باقی نمی ماند؟ آیا شیخ مفید دچار تناقض شده است؟ 👈 اوّلین چیزی که میتوان گفت آن است که لااقل اگر هم نهم ربیع بر اساس کلام شیخ مفید عید است مربوط به چیز دیگری غیر از کشته شدن خلیفه دوم در این روز باید باشد. 👈ولی در هر حال این کلام دلالت دارد که در بین بخشی از جامعه شیعیان نهم ربیع با کشته شدن خلیفه دوّم توأم شده است. این مطلب با آنچه در کتاب النقض عبدالجلیل قزوینی که در همین زمان نگاشته شده تایید میشود. وی نیز از صاحب کتاب فضائح الروافض نقل میکند که مرگ خلیفه در نهم ربیع است!: (او را بولؤلؤ فروزی بکشت در نهم روز از ماه ربیع الاول) 🔷اما چیزی که مقداری از ابهام این عید نهم ربیع پرده برداری میکند کلام سید بن طاووس در کتاب اقبال الاعمال در قرن هفتم است. ایشان نیز میگوید بخشی از شیعیان عجم و برادران ایمانی این روز را به واسطه کشته شدن خلیفه دوّم جشن میگیرند و البته کلّ شیعه چنین سیره ای ندارند: «وجدنا جماعة من العجم و الاخوان یعظمون السرور فیه و یذکرون أنه یوم هلاک...» 🔸ایشان هم مستندی برای رواج این عید در بین برخی از شیعیان پیدا نمیکند ولی عبارتی می آورد که شیخ صدوق در قرن چهارم روایتی در زمینه کشته شدن خلیفه در این روز ذکر کرده است. البته این روایت را نقل نمیکند ولی بر اساس این ادّعاء مستند این امر وجود روایتی در این زمینه است. روایتی مجهول که در قرن هفتم ادّعا میشود که در کلام شیخ صدوق در قرن چهارم بوده است. 👈ظاهر آن هم این است که نکته عید بودن این روز کشته شدن خلیفه دوم است. ولی مشکل حادّ این روایت مخالفت آن با اجماع تاریخی بر این مطلب است که کشته شدن خلیفه دوم در ذو الحجّه بوده است! 👈از اینجاست که تأویلات عجیب و غریب برای توجیه این روایت مجهول با امر مسلّم تاریخی رخ داده مانند اینکه شاید قاتل در این روز عزم به قتل پیدا کرده یا به مدینه رسیده و... و برخی نیز مانند علامه مجلسی ادّعاء کرده اند که اساسا عامه در تاریخ اشتباه کرده اند و یا بالاتر آنکه تاریخ را تحریف کرده اند تا عید شیعه خراب شود!!! اخیرا هم برخی اساسا گفته اند شاید وجه این عید قیام مختار و کشتن عمر بن سعد بود و اشتباهی رخ داده است! نمیدانم این مطلب از کجا آمده آنچه بنده دیدم کلام رجالیون عامه است که: انه [ابن سعد] ولد یوم مات عمر بن الخطاب! که روشن است ربطی به ما نحن فیه ندارد فراجع مثلا تقریب التهذیب ابن حجر. 👈آخرین راه حلّ نیز همان است که علامه مجلسی در زاد المعاد با استفاده از اخبار من بلغ سعی نموده پایگاهی برای فضل این روز و استنادش به کشته شدن خلیفه دوّم ابداع نماید! میدانیم این اخبار وقتی صحیح است که قطعی بر اشتباه بودن خبری و مجعول بودنش، نباشد یا در هر حال خلاف روح دین و تقیه هم نباشد. 👈سید بن طاووس میگوید این روایت مجهول از شیخ صدوق را نتوانسته با هیچ روایت دیگری تأیید کند و به این نظریّه متمایل شده که عید بودن این روز را بپذیریم ولی نه به خاطر کشته شدن خلیفه بلکه به واسطه جشن امامت منجی عالم بشریّت! 👈این نظریّه را برای اوّلین بار گویا سید در اقبال مطرح نموده زیرا شهرت تاریخی بر این مطلب وجود دارد که روز شهادت امام حسن عسکری روز هشتم ربیع الاوّل است:
📖«فإذا كانت وفاة مولانا الحسن العسكري ع كما ذكر هؤلاء لثمان خلون من ربيع الأول فيكون ابتداء ولاية المهدي ع على الأمة يوم تاسع ربيع الأول فلعل عظيم هذا اليوم و هو يوم تاسع ربيع الأول لهذا الوقت المفضل و العناية بالمولى الأعظم [المعظم‏] المكمل‏» 🔸البته ایشان در ادامه میگوید ممکن هم هست با تأویل خبر صدوق را هم تصحیح کنیم ولی سیاق کلامشان نشانگر آن است که مایل به پذیرش خبر صدوق نیست. 👈نکته دیگر در تاریخ این عید آن است که علامه مجلسی در زاد المعاد ادّعاء میکند سیاق کلام سید بن طاووس در اقبال بیانگر آن است که خود شیخ صدوق نیز معتقد بوده که این روز به واسطه کشته شدن خلیفه دوّم عید است! «و يفهم من نقله أن الشيخ الصدوق كان يعتقد بذلك» یعنی این مطلب صرفا یک روایت نبوده بلکه روایتی معتبر نزد صدوق هم بوده است. 👈روشن است که محدّثین گاهی روایات ضعیف را نیز نزد خود نقل میکرده اند. همین مرحوم صدوق تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام را از دو تن نقل میکند که امروزه اکثر علماء شیعه قطع به جعلی بودن این کتاب نموده اند! در هر حال این ادّعا علامه مجلسی هم هیچ دلیلی ندارد و سیاق کلام سیّد نیز نشان نمیدهد که شیخ صدوق معتقد به چنین روایتی بوده است. 🔶در ادامه این فرزند سید بن طاووس یعنی رضی الدّین علی بن علی بن طاووس است که در کتاب «زوائد الفوائد» یک روایتی را در مورد عید بودن نهم ربیع و ارتباط آن با کشته شدن خلیفه دوّم از امام حسن عسکری علیه السلام نقل میکند که مهمترین عامل اشتهار این امر از منظر روایی شده است. واقعا از امور تعجّب برانگیز تاریخ است. این همان روایت مشهور رفع القلم است. 👈 اگر واقعا این کتاب برای فرزند سیّد است –که تا کنون نسخه ای از آن هم پیدا نکردم- و اگر بوده تحریفی در آن واقع نشده است روایتی به این تفصیل و اهمّیت را نقل میکند که پدرشان که به مراتب در فنّ منقول از وی قوی تر بوده و دیگر مشایخ شیعه قبل از او اثری از آن ندیده اند! 👈عجیبتر آنکه علامه مجلسی در زاد المعاد میگوید ایشان روایت معتبری در این زمینه نقل نموده است! معلوم نیست میزان اعتبار در اینجا دقیقا چه بوده؟ بی سندی آن یا مضمون طولانی و عجیب آن یا عدم نقل آن توسّط پیشینیان ایشان! 👈پسر سیّد نقل میکند دو نفر در مورد خلیفه دوّم نزاع کردند و برای اطّلاع از واقعیت به شهر قم و نزد احمد بن اسحاق رفتند! از قضا نهم ربیع به قم رسیدند! درب را زدند و شخصی آمد و گفت امروز روز عید اوست و مشغول است. آنها تعجّب کردند. بعد فهمیدند اتّفاقا و از قضا احمد بن اسحاق از امام هادی علیه السلام روایتی شنیده که نهم ربیع روز عید بلکه افضل الاعیاد است!!! بعد روایتی بسیار عجیب و طولانی در فضائل این روز می آورد!!! آخر هم میگوید آن را از خط فلانی نقل کردم!در هر حال در فرض صحت نشان میدهد در اواخر قرن سوم بین شیعه چنین عیدی شناخته شده نبوده است. 👈در داخل این روایت یک روایت دیگر نقل شده از حذیفة بن الیمان که رسول الله صلی الله علیه و آله آن را به خاطر اینکه در آینده خلیفه دوّم در آن روز کشته میشود عید گرفت! 👈این روایت یلوح منه آثار الکذب که چه عرض کنم فریاد میزند که کذب است! سبحان الله! حبّ الشیء یعمی و یصمّ! اصلا ارزش نقد ندارد. بعدا حسن بن سلیمان حلی شاگرد شهید اول در المحتضر نیز آن را نقل کرده و قدیمیترین سند مکتوب و موجود آن در اواخر قرن هشتم شده است. در روایت ۴۶ العقد النضید قمی نیز ذکر شده است. دیدم شهید صدر این روایت را به واسطه مخالفتش با روح قرآن رد کرده است. این هم راه خوبی است ولی فعلا بحث ما نقد تاریخی است. 👈البته بعدا دیدم محقق محترم آقای حسن انصاری تحقیقی در زمینه این روایت پسر سید نموده و نشان داده که اساسا این روایت از تراث غلات نصیری بوده و اختلاف آن دو در مورد ابوالخطاب غالی بوده نه عمر بن الخطاب و بعدا تصحیف شده و وارد تراث امامی شده است. 👈گویا مرحوم کفعمی در اواخر قرن نهم این انحراف را درک نموده بود که در کتاب مصباح ضمن بیان عید بودن روز نهم ربیع بر اساس کلام شیخ مفید در مسار الشیعة تأکید میکند که ربطی به کشته شدن خلیفه دوّم ندارد و عجیب آن است که ادّعا میکند به اجماع شیعه و سنّی کشته شدن خلیفه دوّم در ذی الحجة بوده است! البته این را هم دارد که در زمان وی یعنی اواخر قرن نهم «جمهور الشیعة یزعمون أن فیه قتل عمر بن الخطّاب»؛ یعنی خیلی این امر شایع شده بوده است.
🔷در قرن دهم و با روی کار آمدن صفویه و تشکیل حکومت شیعی از این فرهنگ رائج بین شیعیان در مورد عید نهم ربیع و ربط آن به کشته شدن خلیفه دوم دفاع شده و توسّط علامه مجلسی در بحار الانوار و زاد المعاد سعی در تصحیح آن به عمل آمده است. تمام مستند ایشان هم این است که: « اعتبار تلك الروايات مع الشهرة بين أكثر الشيعة سلفا و خلفا لا يقصر عمّا ذكره المؤرّخون من المخالفين »؛ 👈در نقد کلام ایشان میتوان گفت از روایات در این زمینه خبری نیست و یک روایت مجهول است که تنها خبری از آن سید بن طاووس داده و قبول هم نکرده و یک روایت مجعول که فرزند سید ذکر کرده است. شیخ بهایی در همین زمان در کتاب توضیح المقاصد خود که در زمینه تواریخ است ۲۹ ذوالحجه را روز کشته شدن خلیفه دوم آورده است 👈اما استدلال به فرهنگ شیعه هم دیدیم که این فرهنگ در قرون بعدی در قرن چهارم شناخته شده و در قرون بعدی نزد برخی از شیعه قبول شده و در اواخر قرن نهم نزد گویا جمهور شیعه رائج میشود.یعنی البته مولود ظهور صفویه نیست ولی در عصر صفوی توسط علمای بزرگ تایید و تثبیت میگرددو اما اینکه میگوید مورّخین سنّی میگویند خلیفه دوّم در ذو الحجة کشته شده که دیگر خلاف اجماع تاریخی و کلام بسیاری از علماء شیعه است.نیازی به بحث در اینجا نمیبینم. فقط اشاره میکنم که به اجماع عثمان در ذوالحجه سال ۳۵ کشته شد و با امیرالمومنین بیعت شد. هشام کلبی که خود شیعه و متخصص این فن است در انساب الاشراف از او و او از متخصصین این رشته نقل میکند که: کان مقتل عثمان علی راس احدی عشره سنه و احد عشر شهرا و ثمانیه عشر یوما من مقتل عمر بن الخطاب و بایع الناس علیّا یوم السبت لتسع عشره لیله خلت من ذی الحجه سنه خمس و ثلاثین واقعا استدلال بر امر بدیهی است ولی باز برای اطمینان خاطر برخی بد نیست به دلالات اشاری هم که توهم کذب در آنها خیلی بعید است استدلال کنم. ابن الفقیه همدانی در کتاب البلدان خود ذیل القول فی همذان از برخی از قدماء نقل میکند: 📖کان فتح همذان فی جمادی الاولی علی راس سته أشهر من مقتل عمر بن الخطاب. دیگر از این دقیقتر چه بگویند!یا مثلا ابن اعثم در فتوح هنگام بحث از مقتل خلیفه بدون اشاره به ماه بحث را با بازگشت حجاج به مدینه و نزاع عمرو بن العاص با خلیفه و آمدن مغیره و غلامش شروع میکند 👈برخی معاصرین که نمیدانم چرا به راحتی به آنها به دلیل کثرت تالیفات لقب علامه بخشیده اند تصمیم قبلی گرفته اند تا کشته شدن خلیفه را به اوائل ربیع بیاورند و واقعا عوامانه در این زمینه ادله ای به شکل اولا ثانیا ثالثا ...ردیف کرده اند! این را کسی خوب میفهمد که تحقیق کرده باشد و صرفا ظاهر امور را نبیند. تاریخ را نباید با فن جدل اشتباه گرفت. بهترین مستند ایشان حساب و کتاب عددی است که برای مدت خلافت عمر ذکر نموده اند با دیگر تواریخ و به دست آوردن ماه فوت اوست.باید گفت مرگ عمر در ذوالحجه بسان قطعیات تاریخی است که هر شبهه ای در برابر آن شبهه در برابر بدیهی است.مجال بررسی بیشتر فعلا ندارم.فقط میگویم وقتی در اطلاق نام علامه بر افراد مسامحه میکنیم اینجور وقتها نیز باید چوبش را بخوریم! 👈خود علامه مجلسی در بحار میگوید مستند اصلی شیعیان در زمان ایشان برای این عید کلام پسر سیّد است که وضعیت اسفبار این نقل گذشت.معاصر پسر سید یعنی برادر علامه حلی رضی الدین است که کتاب ایشان العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه موجود است کتابی تخصصی در همین زمینه تواریخ و روایات و در ۲۶ ذو الحجه جریان قتل خلیفه را می آورد 🔵خلاصه آنچه گذشت آن است که این روز از همان قرن چهارم بنا به تصریح شیخ مفید به عنوان یک عید بین بخشی از شیعه معروف بوده ولی وجهش معلوم نیست و ابن ادریس در قرن ششم میگوید برخلاف ادّعاء برخی شیعیان ربطی نباید به کشته شدن خلیفه داشته باشد و سید بن طاووس در قرن هفتم ادّعاء میکند شاید به مناسبت جشن زعامت منجی عالم بشریت است و سپس تذکّر میدهد که شیخ صدوق در قرن چهارم روایتی نقل کرده که این روز به خاطر کشته شدن خلیفه دوّم عید است. سید دل خوشی به این روایت نشان نمیدهد ولی فرزند ایشان با آوردن روایتی جدید کفه روانی ترازو را به نفع عید بودن این روز به خاطر کشته شدن خلیفه دوم را سنگین میکند.این عید قبل از ظهور صفویه بین شیعیان فرهنگ شده و در دوران صفویه با توجیه امثال علامه مجلسی تثبیت میشود. 👈بعد از ایشان نیز شاگردشان سید نعمت الله جزائری در انوار نعمانیه سندی دیگر برای روایت پسر سید از کتاب دلائل الامامه طبری نقل کرده و آن را مسندا به احمد با اسحاق قمی میرساند!مانده ام اینجا دیگر چه بگویم.از کجا این نقل یافت شد.البته در نسخ موجود دلائل الامامه هم نیست 👈فقها نیز به خاطر ادله تسامح در ادله سنن همانطور که در مدارک عروه آمده به واسطه روایت پسر سید، حکم به استحباب غسل نهم ربیع کردند در حالیکه این ادله اگر علم به جعل پیدا کنیم جریان پیدا نمیکند.
🔴آنچه حقیر احتمال میدهم آن است که در همان کلام شیخ مفید نیز وجه عید بودن این روز همان پیوند ادّعائی آن با کشته شدن خلیفه دوّم بوده هر چند خود شیخ آن را در جای دیگر نپذیرفته باشد زیرا در بخش ذو الحجة مسار الشیعة میگوید: 📖وفي التاسع والعشرين منه سنة ثلاث وعشرين من الهجرة قبض عمربن الخطاب 👈قرینه آن یکی عدم وجود هیچ چیزی است که بتواند مناسبت دیگری برای این عید بزرگ تلقّی شود و دیگر توأم شدن آن در همین زمان با ادّعای کشته شدن خلیفه دوّم در این روز توسّط بخشی از جامعه شیعی است. 👈قرینه دیگر هم کلام ابن ادریس در سرائر است که گویا بعد از انکار وقوع کشته شدن خلیفه در این روز مطلقا منکر وجود نکته ای خاصّ برای نهم ربیع هم هست. شاید هم مستند شیخ همان روایت مجهول از استادش شیخ صدوق بوده است. 👈اما اینکه شاید به دلیل جشن زعامت حضرت باشد ادّعائی بی دلیل و به دور از ذهن بر اساس واقعیات تاریخی است هر چند برای برخی اذهان مناسبت جالبی در بادی نظر جلوه کند. 👈جالب است که شیخ مفید در مسارّ الشیعة روز شهادت امام عسکری علیه السلام را چهارم ربیع میداند و میگوید: 📖وفي اليوم الرابع منه سنة (260) ستين وماتين كانت وفاة سيدنا أبي محمد الحسن بن علي بن محمد بن علي الرضا عليهم السلام ، ومصير الخلافة إلى القائم بالحق عليه السلام. 👈اما نکته عجیب آن است که در نسخ موجود کتاب مسارّ الشیعه اصلا چنین مطلبی برای نهم ربیع پیدا نکردم؛ بله کفعمی در مصباح چنین ادعایی دارد و نقل میکند: 📖«فِي تَاسِعِهِ‏ رَوَى فِيهِ صَاحِبُ كِتَابِ مَسَارِّ الشِّيعَةِ أَنَّهُ مَنْ أَنْفَقَ فِيهِ شَيْئاً غُفِرَ لَهُ‏ و يستحب فيه إطعام الإخوان و تطيبهم و التوسعة في النفقة و لبس الجديد و الشكر و العيادة و هو يوم نفي الهموم و روي أنه ليس فيه صوم‏» چه بگویم! مجلسی نیز این را از کفعمی نقل کرده است! صاحب مستدرک عین عبارت مسارّ الشیعة را اینطور نقل میکند: 📖«قَالَ الشَّيْخُ الْمُفِيدُ فِي كِتَابِ مَسَارِّ الشِّيعَةِ وَ فِي الْيَوْمِ التَّاسِعِ مِنْهُ يَعْنِي الرَّبِيعَ الْأَوَّلَ يَوْمَ الْعِيدِ الْكَبِيرِ وَ لَهُ شَرْحٌ كَبِيرٌ فِي غَيْرِ هَذَا الْمَوْضِعِ وَ عَيَّدَ فِيهِ النَّبِيُّ ص وَ أَمَرَ النَّاسَ أَنْ يُعَيِّدُوا فِيهِ وَ يُتَّخَذَ فِيهِ الْمَرِيسُ» نمیدانم! آیا از نسخ موجود این مطلب مهم افتاده است؟! 🔶مطالب قبل مبتنی بر این بود که وجود چنین فقره ای را در کلام مفید بپذیریم که این هم جای تأمّل دارد. ولی اگر باشد ظاهر آن همانطور که صاحب مستدرک فهمیده اشاره به همان روایتی است که فرزند سیّد از احمد بن اسحاق نقل کرده است نه اینکه مناسبت مجهول دیگری داشته باشد. اگر اینطور باشد با توجّه به آنکه شیخ در مسارّ الشیعه ذوالحجة را روز کشته شدن خلیفه دوّم دانسته خود قرینه ای برای تردید در این فقره میباشد. قرینه دیگر برای این تردید آن است که سید بن طاووس هم در اقبال در ماه ربیع چیزی از شیخ مفید در زمینه عید کبیر بودن این روز نیاورده و تنها به ذکر اختلاف در کشته شدن خلیفه اشاره کرده است. ولی شاید واقعا روایتی که پسر سیّد می آورد همانی باشد که مستند بسیاری از عوامّ شیعه بوده است. ولی احتمالا مستند عوام شیعه همان روایت مجهول صدوق بوده باشد. 👈خلاصه روش مثبتین تاریخی این عید این است که از سویی قطعیت کشته شدن خلیفه را در ذوالحجه در تواریخ ضعیف جلوه دهند و هیچ سعیی در آوردن عبارات و قرائن و انسجام تاریخی آن نکنند و از آن طرف تمام سعی خود را در یافتن هر چیزی بکنند تا آن را مشکوک کنند و در همین فضا از قداست روانی کلام اهل بیت علیهم السلام و همینطور عظمت نام برخی علما و برانگیختن توهم توطئه و جذابیت آن استفاده کنند. البته نمیگویم آگاهانه و از روی قصد ولی انس با فن جدل و برخی امور دیگر گاهی انسان را به این سبک عجیب استدلالی سوق میدهد! مدام اولا ثانیا سادسا ثامنا... گویا اجتماع صفرها را با تراکم ظنون اشتباه گرفته اند! شاید گاهی خودمان هم اسیر این حب و بغضهای قبلی باشیم که بدتر از اینجا هم باشد ولی خودمان ملتفت نشده ایم. 😐راستی اگر کسی تصمیم بگیرد اثبات کند امیرالمومنین فرضا در ماه رمضان شهید نشده بود بلکه در ماه دیگر بود به نظرتان نمیتواند یک مقاله به ظاهر تحقیقی برای خود بنویسد! شروع به بحث و ذکر مصادر و حساب و کتاب و... کند. شاید بگوید اگر ایشان نمیدانم چند سال و چند ماه فلانی گفته حکومت کرده پس ماه محرم است و یا اگر فلان پس ماه بهمان است!!! شما چه حسی پیدا میکنید! من الان دقیقا همان احساس را الان دارم! راستش میترسم سستی این حرفها باعث شود در نگاه مطلعین از عامه دیگر معتقدات ما نیز سست جلوه کند! 🔵خلاصه آنکه به نظر میرسد از اساس عید نهم ربیع ریشه نداشته و ربطی هم به روز امامت منجی عالم بشریت ندارد. ربط اصلی آن به توهّم کشته شدن خلیفه دوّم در این روز بوده که خلاف تاریخ قطعی است.
👈البته اشکالی ندارد آن را به مناسبت امامت منجی نهایی جشن گرفت ولی جشنی مأثور نیست. شاید با توجّه به شیوع این عید از دیرباز بین شیعه بد نباشد همانگونه که سیّد تأویل برد آن را به واسطه این امر جشن بگیریم. مصلحت شاید همین باشد. اشکال هم نشود که آنگاه باید بعد از شهادت هر امامی جشن امام بعدی را بگیریم زیرا قیاس مع الفارق است. این جشن مربوط به امام زمان خود ماست که خصوصیات فراوان دارد هر چند اگر با این جشن که بین ما رسوخ کرده مواجه نبودیم دلیلی برای تشویق مردم به ایجاد چنین جشنی برای زعامت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هم نبود. 👈اطلاق عناوینی مانند علامه و محدث بزرگ و... به امثال علامه مجلسی و غیر ایشان معنای خاصی دارد و نباید طوری شود که گمان کنیم هر چه گفته اند صحیح است و یا اشکالات فاحش جزئی یا کلی اصلا ندارد. باید به خوبی مواضع عظمت آنها را برای خود تنقیح کنیم و بیخود در همه ابعاد عظمت تراشی بی وجه نکنیم. سابقا مطلبی در زمینه هوش منحط نگاشتم. اینجا هم چیزی قریب همان است. این بزرگواران عظمت دارند ولی میتوان با ارائه مباحثی درجه دوم آسیب شناسی نوینی از حدیث شناسی ایشان را هم مطرح نمود. راستش اینکه بی پروا میگویم از آن روست ک بنده که چند سال از نقد جوانی را در حدیث شناسی خرج کرده ام که دیگر نباید این امر را مخفی کنم! حق آن است که بسیاری از مواضع این بزرگواران در مورد تاریخ و حدیث نقدهای سنگینی دارد هرچند این کلام بر ذائقه نا آشنایان با فن منقول یا آشنایان غیر پژوهشگر و منصف سنگین آید! 😞خدا شاهد است قصد تنقیص و قدر ناشناسی ندارم ولی اینقدر لااقل ما طلبه ها عوامانه با این قبیل موضوعات برخورد نکرده و بی وجه در برابر حقیقت نایستیم. لا اقل بگوییم نمیدانیم که: من ترک قول لا ادری اصیبت مقاتله. مگر ما مقلد این و آنیم! ایاک أن تنصب رجلا دون الحجه فتصدقه فی کلّ ما قال. اگر سعی کنیم برای محض حقیقت و از باب نصحوا لله و لرسوله تحقیق و فحص کنیم دیگر باکی از چیزی نداریم: اللهم فلا تحلل بی غضبک فان لم تکن غضبت علی فلا ابالی. 👈در اینجا تنها به نقد تاریخی این عید بسنده کردیم و الا نقدهای دیگری نیز میتوان بر وجود چنین عیدی وارد نمود. 👈در انتها عرض میکنم اگر کسی مرد میدان ولایت مداری در عرصه جهاد علمی یا عملی است مانند علامه امینی ها و حاج قاسم ها باشد. رگ غیرت بیخود بیرون نزند! به نبرد طواغیت علمی و استکباری زمان برود. فقیر محبّ اهل بیت که این سطور را نگاشته با همین قلم بحثی نوین و تفصیلی در چند صد صفحه در اثبات روایات خلفاء و ائمه اثنی عشر نموده و ضمن ابطال شبهات جای دیگر مراتب ارادت خود را به مذهب پاک شیعه اثنی عشری اثبات نموده است. شما هم مرد میدان هستید باسم الله ... 🔻اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک🔺
.
باسمه تبارک و تعالی (۳۶) «آیا قاضی آمده تا عادلانه حکم کند؟!» «پرسشهایی در باب نسبت قانون و عدالت» 🔴تقاطع آذر و عمار یاسر گویا تصادفی شده بود. مقداری ترافیک ایجاد کرده و پلیس آمده بود. جرّ و بحثی هم در میان بود. 💡به ذهنم این مطلب خطور کرد که آیا واقعا نیازی به حاضر شدن پلیس بود و واقعا این دو نمیدانستند حق با کیست؟ 💭یادم نمیرود اوّلی که گواهینامه گرفته بودم مغرب بود که در میدان جهاد باجک مقابل مدرسه امام خمینی میخواستم دور میدان دور بزنم که به پرایدی که از جهت ساحلی به سمت 15 خرداد میرفت خوردم و ترافیک شد. هر کسی ردّ میشد میگفت حاج آقا برو مقصّری! من ساده هم کم کم باورم شده بود😊 ولی پلیس آمد و گفت او مقصّر است! طبق قانون هم او واقعا مقصّر بود ولی تقریبا مطمئنم اگر مهارت لازم را داشتم چنین تصادفی نمیشد هر چند در قانون او مقصّر بود! آنهایی که رانندگی میکنند خوب میدانند چه میگویم. 🔴اینجا بود که بعد از شنیدن درس یکی از فضلا در همین رابطه سلسله پرسشهایی به ذهن خطور کرد که آن را بذل میکنم! 🔻گاهی سؤال خوب هم نوعی دانش است! قابل هدیه دادن است!🔺 ✔بسیاری مشکلشان در تحصیل این است که سؤال خوب ندارند! باید روی پرسش و عمق بخشیدن به آن و یافتن پرسشهای عمیقتر و عمیقتر وقت گذاشت. ما را عادت داده اند بدون داشتن پرسش مناسب دنبال پرسش و پاسخهای دیگران بیافتیم! استقلالمان خدشه پیدا میکند. شخصیتمان هکذا ... 👈گاهی بیش از پاسخ به پرسش خوب نیاز داریم. سؤال خوب مانند اهداف سلوک علمی است. شخص توانمندی که هدف ندارد گویا توانی ندارد! حسن السوال نصف العلم.
🔶آیا واقعا عدالت همان چیزی بود که قانون گفته؟ اینها که تصادف میکنند خودشان نمیتوانند مسأله را منصفانه میان خود حلّ کنند؟ اصلا اینها که اینقدر منتظر پلیس میمانند منتظر چه چیزی هستند؟ منتظر اجرای عدالت هستند یا رفع خصومت مبتنی بر قانون؟ 👈اگر شیفته ی عدالت باشند در بسیاری از موارد خودشان میفهمند که حقّ با کدام است ولی ظاهرا دنبال همان اعمال قانون هستند. خود همین فیصله خصومت مبتنی بر یک منهج پذیرفته شده گویا مصلحتی ورای عدالت دارد. 👈از اینجا این بحث مطرح میشود که اساسا نسبت قانون و عدالت چیست؟ آیا عدالت یعنی اجرای یکسان قانون برای همه؟! اصلا خود اجرای یکسان قانون برای همه آیا واقعا عدل است؟ انسان ها خیلی با هم فرق دارند. برای یکی صرف احضار به دادگاه آبرویش را میبرد و برای دیگری ککش هم نمیگزد! 👈دیده اید سر در دادگستری های دنیا پیکره ی یک فرشته ای را تراشیده اند که چشمانش را بسته و یک ترازو در دست دارد. نماد عدالت است! 👈ولی آیا این عدالت واقعی است یا عدالت قانونی است؟ رابطه عدالت واقعی با عدالت قانونی چیست؟ آیا اساسا عدالت واقعی در جامعه قابل اجرا است؟! 👈اینکه انبیاء برای اقامه قسط آمده اند یعنی چه؟ یعنی قانون حدّ اکثری و سعی در رعایت آن؟! اینکه حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف یملأ الارض قسطا و عدلا یعنی با همین قوانین یا اینکه عدل واقعی مراد است؟ 👈این عدل واقعی آیا اساسا با قانون و اکثار در آن و بروکراسی قابل دسترسی است یا مکانیسم دیگری دارد؟ اصلا ما طلبه ها باید در این مسائل فکری بکنیم یا نه؟ 👈آیا با ترویج اخلاق میشود یا حتما چیزی از قبیل ایمان، تقوا و نظارت الهی میخواهد؟ 👈البته روشن است که قوانین حتّی المقدور برای اجرای عدالت وضع شده ولی آیا همیشه میتوان با قانون به عدالت رسید؟! فضلا از اینکه برخی قوانین عادلانه هم نیستند. وای به روزی که بگندد نمک! باید مراقب بود قانون بستر بی عدالتی نشود! در وضع قانون دو نکته مهم است: یکی اینکه واقعا سودای عدالت داشته باشد و دیگر اینکه در مسیر نزدیک شدن به عدالت واقعی در حد وسع جلو برود! آیا این معنایش اکثار قوانین است؟ باید دانست اگر قانون بخواهد جای تقوا و انصاف و اخلاق و مسئولیت پذیری را بگیرد علیه مصالح جعل خود قیام کرده است. 👈قانون خادم عدالت واقعی باید باشد آنچنان که لفظ خادم معنا و نباید خودش اصیل شود. خدا با عدالتها کار دارد لذا مفهوم تقوا لازم است که جز با دین و تربیت اخلاق معاد محور تامین نمیشود نه با قانون. 👈شاید به خاطر همین است که اخلاق را خیلی برجسته کرده و بستر لازم میدانند. ولی آیا اخلاق میتواند اگر متکی بر شریعت و معاد نباشد این کارکرد را به خوبی داشته باشد؟ در خود احکام شرعی چه؟ آیا واقعا همیشه عادلانه میشود یا باید آن را هم بر بستری از اخلاق استوار نمود؟ 👈آیا میشود این پرسش را مطرح کرد که اگر بستر اخلاقی احکام شرعی مهیّا نشود حجیتی برای حکم شرعی باقی نماند؟ سؤال مهمّی است. مرحوم علامه طباطبایی ره در تفسیر شریف المیزان ذیل آیه شریفه: «الطلاق مرّتان فامساک بمعروف أو تسریح باحسان» میگوید: 📖و ربما استشعر من الآية عدم جواز التفرقة بين الأحكام الفقهية و الأصول الأخلاقية، و الاقتصار في العمل بمجرد الأحكام الفقهية و الجمود على الظواهر و التقشف فيها، فإن في ذلك إبطالا لمصالح التشريع و إماتة لغرض الدين و سعادة الحياة الإنسانية فإن الإسلام كما مر مرارا دين الفعل دون القول، و شريعة العمل دون الفرض، و لم يبلغ المسلمون إلى ما بلغوا من الانحطاط و السقوط إلا بالاقتصار على أجساد الأحكام و الإعراض عن روحها و باطن أمرها
🔷تازه اگر مقصود از عدالت قانونی وصول حتّی المقدور به عدالت واقعی باشد باید بگوییم روح قانون برای اجرای عدالت واقعی است. 👈در این شرایط باید پرسید قاضی تابع نصّ قانون است یا ذهن قانون گذار؟ خیلی فرق میکند ها! 👈قاضی و حاکم شرع باید به نصّ قانون عمل کند یا روح قانون؟ گاهی روح قانون شامل چیزی نمیشود ولی نصّ قانون میشود. گاهی یک عمل در روح قانون مجرمانه است ولی در نصّ قانون راه گریز دارد. چقدر باید به مذاق شارع و ذوق شریعت میدان داد؟! ساز و کاری هم میتوان برای رفع اشکالات صغروی اینگونه استدلال ارائه نمود؟ 👈اصلا سؤال دیگر؛ اگر هدف عدالت واقعی است آیا قاضی مطلقا باید به علم خود رفتار کند یا برای آن قیودی هست و مانند آنچه در زمان ما مرسوم است علم در جایی که سند رسمی وجود داشته باشد فائده ای ندارد. یعنی قاضی بر اساس قانون باید گاهی بر خلاف وجدان و یا ظنونش حکم کند. فرق عدالت واقعی با عدالت قانونی همین است دیگر. 🔸انما أقضی بینکم بالبیّنات و الزبر🔸 آری نکته مهمّی وجود دارد که بسیاری از ما از آن غفلت میکنیم و آن هم این است که: 🔻قاضی لزوما حکم عادلانه نمیکند بلکه حکم مبتنی بر قانون میکند🔺 قاضی با بیّنات و زبر حکم میکند. از همینجاست که نباید خیلی به این دادگاهها و پلیسها و بروکراسی ها و... دلخوش نمود و اینها وظیفه شخصی انسانها برای احقاق عدالت واقعی را رفع نمیکند. 👈اگر خودت میدانی تقصیر تو بود ولی قانون گفت تقصیر او بود آیا باید خوشحال باشی که شانس آوردم؟! خیر وظیفه داری که اگر واقعا تقصیر تو بود عدالت واقعی را خودت اقامه کنی و حق را به او بدهی. 👈دستورات دینی برای آحاد مؤمنین چیزی است و برای قضات چیز دیگر. برای ما آن است که از خدا بترسید و به کسی ظلم نکرده و به حقوقشان تعدّی نکنید. نسبت به هم نصح داشته باشید. آنچه برای خود نمیپسندی برای دیگری نپسند. 🔴این همان حقیقتی است که پیامبر عظیم الشأن اسلام حضرت محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله قرنها پیش به بشریّت و به مؤمنین تذکّر داد؛ 🔸فرمود من بین شما با قرائن و قوانین و بیّنات و زبر حکم میکنم. دلیلش را هم این مطلب بیان فرمودند که تا رفع خصومت شود و اینطور نشود که اگر کسی زبان باز بود بتواند حرف خودش را به کرسی بنشاند. مطلب را از میزان فصاحت و هوش افراد به بیّنات و زبر میسپارم. ولی اگر خودتان دیدید که حقی که به شما دادم حقیقتا برای شما نبود بدانید به شما قطعه ای از آتش را دادم و به آن خوشحال نباشید! میدانید یعنی چه؟! یعنی حتی اگر قاضی پیامبر یا امیرالمومنین هم بود دلیل نمیشود که شما بگویید پس عدل واقعی اقامه شده است. چون بر اساس ظاهر است: (فمن أخذ غیر حقه فقد أخذ قطعه من النار). نگویید چون پیامبر قضاوت کرد پس این مال من است و حلالا طیبا است! قضاوت واقع را تغییر نمیدهد. 🔹یعنی فرق بین عدالت واقعی و عدالت قانونی از طرفی و اصل بودن عدالت واقعی از طرف دیگر و وظیفه قاضی برای عدالت قانونی از جهتی و وظیفه آحاد برای اقامه عدالت شخصی از طرف دیگر را در این بیان نورانی گوشزد میکنند؛ یعنی دنبال صلح و تقوا باشید و مخاصمه نکنید! اگر مجبور شدید قانون! از باب چاره نبودن و ضرورت رفع خصومت با نیروی قاهر است نه اینکه لزوما چیز خوبی باشد. 🔹در کافی با سندی صحیح از هشام بن حکم از امام صادق علیه السلام نقل میکند: 📖«إِنَّمَا أَقْضِي بَيْنَكُمْ‏ بِالْبَيِّنَاتِ‏ وَ الْأَيْمَانِ وَ بَعْضُكُمْ أَلْحَنُ بِحُجَّتِهِ مِنْ بَعْضٍ فَأَيُّمَا رَجُلٍ قَطَعْتُ لَهُ مِنْ مَالِ أَخِيهِ شَيْئاً فَإِنَّمَا قَطَعْتُ لَهُ بِهِ قِطْعَةً مِنَ النَّار» 🔹در صحیح بخاری نیز با سندی صحیح از امّ سلمه نقل میکند: 📖«إنكم تختصمون إلى ولعل بعضكم ألحن بحجته من بعض فمن قضيت له بحق أخيه شيئا بقوله فإنما اقطع له قطعة من النار فلا يأخذها» ✔این روایت نورانی را هم خاصه در اصحّ کتب و اسانید خود مانند کافی نقل کرده و هم عامه در اصحّ کتب و اسانید خود. گویا از قطعیات تراث منقول از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله بین فرق اسلامی است. 🔷اگر ملاک آن است که برخی زبان باز هستند و ممکن است این امر در قضاوت تأثیر گذار باشد لذا باید به قانون پناه برد آنگاه باید گفت آیا مراقبیم که در قانون نیز برخی قانون باز نباشند و کرّ الی ما فرّ نشود؟! 🔸از همینجاست که قضاوت دشوار است و دشوارتر از آن وکالتهای امروزی است. معلوم نیست وکالت تخصصی برای بندبازی رو قوانین و سوء استفاده از عدالت قانونی است و یا تخصصی برای احقاق عدل واقعی مبتنی بر حداکثر ظرفیتهای عدالت قانونی موجود؟! گویا برای بسیاری وکالت هنر جدل برای اثبات مواضع بر اساس مسلّمات قانونی است. یک نوع هنر است. آنها نیز باید واقعا بترسند و هر دعوایی را قبول وکالت نکنند. در فقه نیز برخی فقها به واسطا همین مایل به عدم جواز حیل شرعی مثلا در ربا شده اند.