💔راستش گاهی که به وضعیت بازار و نسل جدیدی که به آن وارد شده اند مینگرم دلم میسوزد! یکبار در بازار موبایل فروشها رفته بودم! طوری بود که احساس میکردم همه به دنبال آن هستند که سر انسان به یک شکلی شیره بمالند! همه اش هم به خاطر این است که کثرت روزی برایشان از کیفیّت آن مهمتر جلوه کرده است!
🔹کسی نبوده که آداب کسب رزق را به این کودکان خام بیاموزد! نمیدانند در چه شوره زار قبیحی به دنبال چه سرابی افتاده اند! دیگر از این پولها خیلی هایشان آن خیر را نخواهند دید! سابقا برخی از همین بازاری ها به سبب رعایت برخی از همین آداب مکاسب چه نورانیّتها که کسب نمیکردند!
👈یکی از اینها بود که همیشه نماز آیت الله بهجت می آمد! کتاب فروشی داشت! آنقدر نورانی بود آدم دوست داشت برود بنشیند و به چهره اش نگاه کند! حکایتهای مرشد چلویی را میخواندم همین حس را داشتم!
🔹این حلال بودن و کیفیّت آن هم مراتبی دارد. گاهی پولی آنقدر حلال است که خیلی عیارش بالاست! گویا از آن اثر مبارکی میجوشد! ولی برخی دیگر هم در مراتبی از پاکی و طهارت یا آلودگی و تیرگی قرار میگیرند.
🚫نوع انسانها وقتی خبری از اهمیت حلال بودن و مراتب حلال بودن و کیفیت رزق و روزی ندارند معیارشان در انتخاب شغلشان معیوب میشود. به جای آنکه به دنبال شغلی باشند که متناسب با علاقه و توان آنها بوده و بیشترین خدمت را همراه با کیفیت ترین پول برایشان به ارمغان بیاورد صرفا به دنبال شغلی هستند که با کمترین سختی و خدمت بیشترین کمّیت از ثروت را برایشان به دنبال آورد!
🚫همین است که بدون علاقه و لذّت بردن و یا امید اجر اخروی روز و شب به دنبال ثروت می دوند و تا می آید هم میبینند مثل دود هوا میشود و یا اگر هم برایشان چیزی از این کثرت موهوم بماند اثر خوب خودش را نمیگزارد! گویا اصلا آن را ندارد! باعث لذّت و کار خیر و رتق و فتق کارها به شکل خوب و... نمیشود:
📖«إِنَّ الْحَرَامَ لَا يَنْمِي وَ إِنْ نَمَى لَا يُبَارَكُ لَهُ فِيهِ وَ مَا أَنْفَقَهُ لَمْ يُؤْجَرْ عَلَيْهِ وَ مَا خَلَّفَهُ كَانَ زَادَهُ إِلَى النَّارِ»
🔹حالا اینها دیگر برای اهلش تجربی است. در بین اهل ایمان هم از مشهورات است. در دین هم یکی از ضروریّات متون دینی تأثیر رزق حلال و اهمیت لقمه ی پاک است. هیچگاه کثرت در برابر کیفیّت اصالت داده نشده! بله اگر کثرتی همراه کیفیّت باشد مشکلی ندارد. سابقا در مورد روشهای پولدار شدن و کثرتهای حلال در اصول کسب ایمانی مطلبی گفته بودم. مرورش خالی از لطف نیست. (بذل خاطر ۱۱۹)
👈ولی دو مطلب هست که دیگر از قطعیّات روایات ماست. یکی اینکه به دنبال پول با کیفیّت باشید! دیگر اینکه اگر به دنبال منازل أخروی هستید پولی هم اگر بود که حلال بود لزوما برایش لَه لَه نزنید! الْمُؤْمِنُ فِي الدُّنْيَا يَأْكُلُ بِمَنْزِلَةِ الْمُضْطَرِّ.
👈به دنبال بلغة الکفاف و قناعت شخصی باشید برایتان بهتر است. آسایش و آرامش بیشتری برایتان به ارمغان می آورد! اگر هم دنبال بیشتر ولی حلال و با کیفیّتش بودید فقط نیّت خیررسانی و واسطه ی فیض شدن کنید والّا وبالتان میشود!
⚪از عجایب این لقمه ی حلال هم بر اساس روایات آن است که کاملا مقدّر است! اگر انسان بیکار ننشسته و مانند یک انسان عفیف طلب روزی حلال کند و برایش حرص و جوش نخورد یک تضمینی به او داده شده! آن هم اینکه دیگر به فکر کثرت و قلّتش نباشد! آن مقداری که به خوبی نیاز دنیای او را برای سفر به سمت آخرت تأمین کند به او خواهد رسید! هر چند در ظاهر گمان کند دیر شد! این را دیگر یقین بداند! از این حقیقت بزرگ در روایات ما در بابی به نام «باب الاجمالِ فی الطَّلَب» پرده برداری شده است:
📖قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي حَجَّةِ الْوَدَاعِ أَلَا إِنَّ الرُّوحَ الْأَمِينَ نَفَثَ فِي رُوعِي أَنَّهُ لَا تَمُوتُ نَفْسٌ حَتَّى تَسْتَكْمِلَ رِزْقَهَا فَاتَّقُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَجْمِلُوا فِي الطَّلَبِ وَ لَا يَحْمِلَنَّكُمُ اسْتِبْطَاءُ شَيْءٍ مِنَ الرِّزْقِ أَنْ تَطْلُبُوهُ بِشَيْءٍ مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ فَإِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى قَسَمَ الْأَرْزَاقَ بَيْنَ خَلْقِهِ حَلَالًا وَ لَمْ يَقْسِمْهَا حَرَاماً فَمَنِ اتَّقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ صَبَرَ أَتَاهُ اللَّهُ بِرِزْقِهِ مِنْ حِلِّهِ وَ مَنْ هَتَكَ حِجَابَ السِّتْرِ وَ عَجَّلَ فَأَخَذَهُ مِنْ غَيْرِ حِلِّهِ قُصَّ بِهِ مِنْ رِزْقِهِ الْحَلَالِ وَ حُوسِبَ عَلَيْهِ يَوْمَ الْقِيَامَة
👈یکی از راههایی که برای پاکتر شدن پولها شریعت برایمان باز کرده همین زکات و خمس و انفاقها است. اینها هم پول را پاکتر میکند.
⬇⬇
🔹عالم معنا برخلاف عالم مادّه، عالم کیفیّت است نه کمّیت! از طرفی بسیاری از وقایع این دنیا ریشه در عالم معنا و تأثیرات آن دارد! این پولها و درآمدها و ثروتها باید دید در عالم مادّه چه معنایی دارند! چه چهره ی ملکوتی دارند؟! این را دیگر باید برای خودمان حل کنیم که با انرژی و توان برآمده از پول و درآمد حرام یا شبهه ناک نمیتوان آثار روحی و معنوی چید! از کوزه همان برون تراود که در اوست! اینها سنخیّتهای لطیفی در عالم معنا دارند.
✔اگر به دنبال طهارت و لقمه های نورانی و رزقهای معنوی هستیم باید فکری به حال کیفیّت روزی مادّی و لقمه هایی که در کاممان قرار میدهیم باشیم. هر چه در پاکتر و حلالتر شدن آن بکوشیم کم است!
👈یعنی چه؟! یعنی زمانی به پول نیاز دارید! جلوی شما دو بسته پول قرار بدهند! یکی زیاد و دیگری کم! دغدغه ی اصلی ما اصلا این زیادی و کمی نباشد! کیفیت این دو پول باشد! ببینیم از کجا آمده و با چه درجه ای از خلوص و پاکی به دست آمده! این نوع نگاه را باید در خودمان و اطرافیانمان ملکه کنیم. آری این مکاسب محرّمه خیلی خیلی بحث مهمّی است. با سرنوشت انسان گره خورده است.
💔وقتی امام حسین علیه السلام را محاصره کردند حضرت میخواست بار دیگر با آنها صحبت کند! شاید هدایت شوند! ولی آنها همهمه کرده و ساکت نمیشدند! اینجا بود که مولایمان دیگر نفرینشان کرد و آن را اثر لقمه های حرام دانست:
📖وَيْلَكُمْ مَا عَلَيْكُمْ أَنْ تُنْصِتُوا إِلَيَّ فَتَسْمَعُوا قَوْلِي وَ إِنَّمَا أَدْعُوكُمْ إِلَى سَبِيلِ الرَّشَادِ ... فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُكُمْ مِنَ الْحَرَامِ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِكُمْ وَيْلَكُمْ أَ لَا تُنْصِتُونَ أَ لَا تَسْمَعُون ...
⚪یکی از فرهیختگانی که به خوبی اهمیت رزق حلال در امور معنوی را بیان نموده مولوی در دفتر نخست مثنوی است. مولوی میگوید انسان با لقمه و کسب حلال است که وجودش نورانی شده و بر کمالاتش افزوده میشود. علم و حکمت، عشق و رقّت همه از ثمرات لقمه ی حلال است. از آن طرف وقتی دیدی به دنبال حسادت و خیانتی و یا درونت با جهل و غفلت خو گرفته در لقمه ات شک کن! اینها همه تیرگی های لقمه ی حرام است!
لقمهای کو نور افزود و کمال
آن بود آورده از کسب حلال
روغنی کاید چراغ ما کشد
آب خوانش چون چراغی را کشد
علم و حکمت زاید از لقمه حلال
عشق و رقت آید از لقمه حلال
چون ز لقمه تو حسد بینی و دام
جهل و غفلت زاید آن را دان حرام
هیچ گندم کاری و جو بر دهد
دیدهای اسپی که کره ی خر دهد
لقمه تخمست و برش اندیشهها
لقمه بحر و گوهرش اندیشهها
زاید از لقمه حلال اندر دهان
میل خدمت عزم رفتن آن جهان
باسمه تبارک و تعالی (۷۰۶)
«الحکمة ضالّة المؤمن» (۲)
«جُعاله بزرگ»
🔹کتاب زایش تراژدی اوّلین اثر از نیچه فیلسوف مشهور آلمانی در نقد آراء شوپنهاور است. نیچه هم مانند او جهان را یک پدیده ی تراژیک و پر از شرور و وحشتها معرّفی میکند ولی برخلاف شوپنهاور که معنای زندگی را در نوعی تسلیم شدن میجست وی معنای زندگی را در نوعی تسلیم نشدن و مبارزه ی دائمی معرّفی میکند.
🔸راهی که نیچه معرّفی میکند پرستش مجدّد دیونیسوس یا همان خدای باستانی یونانی است که خدای شراب و رقص است. خدای حرکت و دشمن تسلیم و تحقیر! خدای موسیقی! باید از باب موسیقی و هنر وارد شد!
🔹انسان اگر بخواهد در این دنیای تراژیک تسلیم نشود تنها راهش این است که خودش اثری هنری شود و با روحی دیونیسوسی به جهان موجود نه بگوید! اینجاست که:
📖«انسان دیگر هنرمند نیست، او خود به اثری هنری تبدیل شده ... اینجا گِلی اصیل تر و مرمری گرانبها تر ورز داده میشود و چکش میخورد: انسان»
💡به ذهنم خطور کرد:
🔻خدایت برای مؤمنین یک قرارداد جعاله ی بزرگ در دار دنیا بسته! اجرتش را هم یک نگاه انداختن و گاهی آفرین گفتن قرار داده! کفار عمله ی مؤمنین در این جعاله ی بزرگند و حکمت هم گمشده ی مؤمن است. اینگونه تلاشهای علمیشان را بخوان! اباطیلشان را کنار بزن و حکمتت را برگیر و آفرینی بگو و عزتمندانه عبور کن!🔺
🔸آری اطلب الحکمه ولو بالصین! حتی در این کفرآباد و شرکستان! نکند به بهانه ی کفرشان لقطه ی حکمتت را از آنها طلب نکنی!
📖لَوْ أَنَّا إِذَا رَأَيْنَا شَيْئاً مِنَ الْبَاطِلِ مَعَ الْحَقِّ تَرَكْنَا لَهُ الْحَقَّ لَمْ نَقْضِ حَقَّ مُسْلِم
باسمه تبارک و تعالی (۷۰۷)
«آیا کار منزل وظیفه ی زنان است؟!»
«رحمت یا خدمت؟!»
«همسر و مادر را با کنیز اشتباه نگیرید!»
🔹اخیرا رهبر عزیزمان در دیدار با بانوان سخنانی در زمینه جایگاه زن در جامعه و منزل بیان نموده و در ضمن آن فرمودند کار در منزل وظیفه ی زنان نیست. باید بین مرد و زن در این زمینه تفاهم رخ بدهد و مردان هم کمک کنند. دیدم برای برخی از بزرگواران این بیان سؤالاتی را به دنبال داشته! تقریر اصل مسأله هم این است که:
✒️اگر خانه محلّ زندگی زن و مرد و فرزندان است پس کارهای زیادی در آن از پخت و پز و شست و شور و تمییزی و ... به وجود می آید.
✒️حال اگر کار خانه نه وظیفه ی فرزندان است و نه زنان پس باید گفت وظیفه ی مردان است! حالا با توجّه به اینکه تأمین ما یحتاج زندگی و فعالیت در بیرون هم وظیفه ی مردان است آیا چنین چیزی معقول است؟!
✒️آن هم در فضایی که زنان در خانه بوده و مشغولیّت دیگری هم ندارند تا این کارها را نتوانند انجام بدهند. آیا در چنین فضایی تأکید بر اینکه کار منزل وظیفه ی زن نیست میتوان آنها را بر دوش مردان گذاشت؟!
1️⃣در پاسخ گاهی میگویند اگر گفته میشود کار در منزل وظیفه ی زن نیست باید از آن طرف هم بگویند محدود شدن به یک زن و عدم تعدّد زوجات و یا ... هم وظیفه ی مرد نیست. تا به شکلی زنها تهدید شوند و انجام دهند!
✋روشن است که چنین پاسخی صحیح نیست زیرا مسأله این بود که چرا اساسا از همان ابتدا چنین وجوبی بر دوش زنان نیامده تا مجبور نشویم از این اهرم ها استفاده کنیم! اگر وظیفه ی زن نیست معنایش این نیست که با این اهرمها او را مجبور کنید!
⬇️
2⃣گاهی نیز در پاسخ گفته میشود اساسا چه کسی گفته بر زن واجب نیست؟! کار منزل شرط ارتکازی ضمن عقد ازدواج است! روشن است که اگر از همان ابتدا مرد بداند که زن میخواهد کار منزل نکند با او ازدواج نمیکند لذا در چنین فضای روشنی ازدواج کردن به معنای ملتزم شدن زن به این شرط ارتکازی است.
✋این پاسخ هم کامل نیست. زیرا اگر هم آن را بپذیریم مسأله در لزوم ثانوی و وجوب عارضی نیست بلکه در این است که چرا اساسا از همان ابتدا کار خانه واجبی نفسی برای بانوان نشده؟!
3⃣گاهی هم در پاسخ گفته میشود درست است که وظیفه ی شرعی زن نیست ولی وظیفه ی اخلاقی او که هست! وقتی میبیند مرد مشغول کار خانه است او هم وقت کافی برای کارهای منزل دارد اخلاقا این کارها را باید انجام بدهد.
✋این پاسخ هم خالی از اشکال نیست. زیرا چنین الزام اخلاقی در واقع همان تأکید تعارض سابق است نه حلّ آن! اشکال این است که چرا کار منزل وظیفه ی شرعی بانوان نشده تا بخواهند از باب محذور اخلاقی به آن ملتزم شوند. اینها انسجام حقوقی و قانونی ندارد.
⚪در هر حال این روشن است که کار منزل وظیفه ی شرعی بانوان نیست! ولی از آن طرف هم این واقعیّت روشن و معقول برای همگان است که کار منزل نمیتواند وظیفه ی مردان باشد! پس پاسخ این تعارض چیست؟!
💡به ذهنم خطور کرد اساسا خود این تعارض به ما میفهماند که باید ذهنمان را ارتقاء داده و مسأله را طور دیگری فهمیده و بیان کنیم.
🔸«زن عشق خانه و مایه آرامش آن است نه کلفت خانه!»🔸
مراد از نفی وظیفه ی کار در منزل برای بانوان هرگز تشویق و توصیه ی آنها به انجام ندادن کار منزل نیست. هیچ جای دین هم چنین تشویقی وجود ندارد. لذاست که هر چند گفته میشود وظیفه ی زنان کار خانه نیست ولی آن طرفش گفته نمیشد که وظیفه ی مردان است که کارهای خانه را انجام دهند! یعنی این بیانات نمیخواهد مردان را ملزم کند که خودشان انجام دهند یا کلفت استخدام کنند! اصلا لسان مسأله اینها نیست!
🔻لسان مسأله این است که یک خانه ی مطلوب از منظر دین مبین اسلام بر اساس پیوندی حبّی بین مرد و زن استوار شده است. پیوند اجتماعی خانه بر اساس محبت است نه منفعت یا لذت! همان پیوندی که باعث آرامش و شکوفایی عطوفتهای ناب در بستر آن میشود. زن که کلفت خانه نیست! زن که کنیز مرد نیست! زن گل خانه و محبوب خانه و مایه آرامش اوست: «فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَة»🔺
✔زن مظهر لطافت و مهربانی است. قلب تپنده ی خانه است. آدم که به محبوب و قلبش نمیگوید وظیفه ی خانه با توست! اصلا دور از شأن محبّ و محبوب و دور از لطافت و عطوفت ریحانه ی خانه است. نه اینها نیست.
✔زن از آن جهت که زن است و خود را قلب و محور خانه میبیند و از آن طرف مهر و محبّت عمیق به همسر و فرزندانش دارد خانه داری و انجام امور خانه از باب لطف و مهربانی از وجودش میجوشد! وجوب خانه داری به تعبیر طلبگی برایش (عنه) است نه (علیه)!
✔از روی مهر و عطوفتش خانه داری میکند! نوعی جوشش است نه کوشش! لذاست که نباید چنین لطف و عشقی را با الفاظی مانند وظیفه و قانون آلوده کرد! واجب کردن چنین وظایفی برای بانوان توهین به مقام حبّی آنان در خانه و همینطور خدمات مهروزانه ی طبیعی آنان است. شأن بانوی خانه بالاتر از الزامات در این عرصه است.
✔همانطور که به یک مادر گفته نمیشود تو وظیفه داری فرزندت را دوست داشته باشی به او هم در مرتبه ی دیگری نمیتوان گفت تو وظیفه داری خانه داری کنی! اینها جوشش محبّت این گلهای خانه است.
🔹از طرفی همین جعل نکردن قانون در این زمینه فوائد دیگر هم دارد. مانند اینکه مرد و فرزندان به جای آنکه طلبکارانه در این موضوع به همسر و مادر بنگرند بیشتر احساس لطف و مهربانی او را در این زمینه میفهمند و کانون خانه گرمتر میشود. متوجّه میشوند نه تنها طلبکار نیستند بلکه همیشه در این امور بدهکار این گلهای زیبا و معطّر حیات دنیا و نعمتهای بزرگ الهی اند.
✋آخر کدام کلفت و کدام خدمتگزاری است که اینطور عاشقانه خانه داری کند؟! مگر نمیبینید چه شور و عشق و محبّتی در این کارها موج میزند؟! آن را با اینگونه الزامات آلوده نکنید!
👈آری معنای اینکه وظیفه ی زنان کار در خانه نیست این است! زن هیچ وظیفه ای در این زمینه ندارد! همه اش لطف و مهربانی اوست. ماهیت کارش انجام وظیفه نیست. شور محبّت و عطوفت است. قدرش را بدانید.
⬇⬇
👈وقتی چنین است بدانید بر سر شما در این دنیا ظلمت زده که هر کس به فکر خویش است و از عشق و ایثار خبری نیست منّت دارد.
👈وقتی چنین است پس طلبکار نباشید. به او کمک کنید. چون اینها وظیفه ی خودتان است! دارد به شما خوبی میکند! طلبکار هم هستید؟! وقتی میبینید میتوانید کمک کنید و امروز وقت دارید مگر بی وجدان هستید که کمک نمیکنید؟! از خوبی و عشق دیگران میخواهید سوء استفاده کنید؟!
👈نخیر! مثلا شما جارو بزنید! ببینید چه چیزی نیاز است. مگر نمیدانید: «كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَحْلُبُ عَنْزَ أَهْلِهِ» مگر نمیدانید: «كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ يَحْتَطِبُ وَ يَسْتَقِي وَ يَكْنُس» شما سرتان شلوغتر و شأنتان بالاتر است؟!
👈گاهی ظرفها زیاد است کمک کنید! وقتی سر سفره مینشنید و یا تمیزی خانه را میبینید از آن در قلبتان محبّت و عطوفت انتزاع کنید نه انجام وظیفه توسّط یک خدمتگزار!
🔹البته همه ی اینها تا وقتی صحیح کار میکند که خانواده بر اساس محبّت و آرامش استوار شود. والّا اگر انسانها از این حالت ایمانی و فطری تنزّل یافته و به همان باغ وحش فرهنگ بشری که بر اسای پیوندهای منفعتی و لذتی بسته شده نازل شوند دیگر این خبرها نیست. در تاریخ این کره ی خاکی وظیفه ی مردان کار بیرون منزل و وظیفه ی زنان کار درون منزل و بلکه همچنین بیرون از آن بوده است!
👈راستش این مردان آن عطوفت زنان را ندارند! همین است که شاید گاهی خوب ماهیّت این عشق و محبّتشان را در انجام کارها درک نکنند! به خاطر همین شارع مقدّس به آنها گفت بدانید زنان در این زمینه وظیفه ای ندارند!
✋نکند طلبکار باشید! نکند اینها را وظایفی بدانید و با آن اساس ظلم و تعدّی را بر این یادگاران آسمانی بنیان نهید!
👈همین طرز بیان باعث میشود کمک مردان نیز در امور منزل که خلاف طبع اولی آنان است جلب شده و لااقل از ظلم در این زمینه پرهیز کنند. از طرفی زنان هم احساس کنند کار منزل مانند یک فضل و ثوابی برای آنان است و گمان نکنند هیچ اجری برایشان نیست. همین بر بیشتر شدن مهرورزی آنان کمک میکند.
👈از آن طرف برای اینکه از این حکم که بر اساس فطرت نهاده شده کسی سوء استفاده هم نکند وظایفی برای بانوان مانند اجازه از همسر برای خروج از منزل و تشریع تعدّد زوجات و دیگر امور قرار داده که مسأله خراب نشود! گاهی برخی هستند که چه زن و یا مرد مزاج سالمی ندارند! امور را خراب میکنند!
👈اینها بر اساس فطرت و نه شواذ و نوادر بنیان گزاری شده! راستش گاهی فکر میکنم آن خانواده ی مطلوب ایمانی و اسلامی هنوز برای ما خوب جا نیافتاده است. هنوز درک روشنی از زیبایی آن نداریم.
👈حتی این حکم نورانی اسلام را هم گاهی هم برخی بانوان و هم آقایان میخواهند خراب کنند. حکمی که انسان را به تسلیم در برابر عظمت و حکمت تشریع الهی میکشاند. حقیقتا این حکم را نباید در کل عالم به عنوان افتخار شریعت اسلام فریاد زد؟!
👈چقدر زن را تکریم میکند! هیچ وظیفه ی تأمین رزق و کاری بر دوشش نمیگزارد. او را ریحانه میبیند نه قهرمانه! حتی در خانه هم میگوید وظیفه ی خانه داری نداری! اینها جوشش لطف و عطوفت توست.
👈اینقدر جایگاه حبّی او را در جامعه ی انسانی بالا برده و به آن عطوفت آسمانی به ودیعه گذاشته شده در نهادش احترام میگزارد. اینها را باید در جهان ظلمت زده ی امروزی جار زد و با آن به شریعت اسلام افتخار نمود.
باسمه تبارک و تعالی (۷۰۸)
«حکمتی از پویانمایی آنا و السا به نام اراده ی غفلت!»
«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ»
🔹دخترها پویانمایی آنا و السا را میدیدند! مناسب فرهنگ ما نیست. خلاصه همه چیز در داستان خوش و خرّم بود و گویا همه غرق در شادی! آنا و السا هم دو شاهزاده بودند که از همه ی امتیازات این دنیا مانند مقام بزرگ و ثروت و زیبایی و خانواده خوب و دوستان خوب و نیروهای ویژه و... بهره مند بودند.
✋در همین فضای آکنده از عیش و نوش یک مرتبه آدم برفی داستان به نام اولاف به آنا گفت:
📖«ببینم حالا که بزرگتر و عاقلتر شدی نگران این نیستی که هیچ چیزی همیشگی نیست؟!»
🔸این آدم برفی دست گذاشت روی گسل و تَرَکِ بزرگ زندگی دنیا! و باز دست گذاشت روی تمایل بزرگ فطرت انسانی که آن هم میل به لذّت بی پایان و ابدی است.
✋آیا اشکال اولاف وارد نیست؟! پس چرا نگران نیستیم؟!
🔹اینجاست که آنا جوابی میدهد که از عمق غفلت انسان و ترفند شگفت انگیز شیطان برای گریز از حقایق بزرگ پرده بر میدارد!
📖«نه! من اصلا به دلم نگرانی راه نمیدم!»
🔻یعنی من نگران ناپایداری دنیا نیستم ولی نه چون نباید نگران باشم بلکه چون اراده کرده ام که نگران نباشم و غافل باشم! به این چیزها فکر نکنم! به همین دارایی های دنیا دلخوش کرده ام! من تصمیم گرفتم فکر کنم اینها دائمی اند! دستم را در گوشم میگذارم تا صدای درد حقیقت را که ما را به جستوجوی درمان حقیقی میکشاند نشنونم!🔺
✋همین است که آنا را از تبدیل شدن به یک زن پارسای مؤمنه عابده صالحه تبدیل به یک رقصنده ی سرخوش میکند! مرز ایمان و کفر همینقدر لطیف و باریک است.
باسمه تبارک و تعالی (۷۰۹)
«تأمّلی پیرامون اندیشه زهد و وارستگی»
«کلبه نشینی هایدگری در دوران مدرن»
🔹نفس انسان بسیار خوگیر است! همین است که اینقدر اولیاء الهی به او هشدار داده اند که مراقب باشد اسیر نشود! مراقب باشد دنیا شکارش نکند! از اینجاست که حقیقتی عجیب به نام تعلّق برای تاریخ حیات انسان رخنمایی میکند!
👈آدمی به هر چیزی تعلّق پیدا کند وابسته میشود. و باز از همینجاست که در دین ادبیاتی به نام «زُهد» متولّد میشود. یعنی قطع تعلّق! یعنی اینکه انسان تا جایی که میشود سعی کند از این امور دنیا حاشیه بگیرد تا بتواند نسبت به آنها در حالتی از وارستگی و حرّیت قرار بگیرد!
👈تا بتواند محبّت آنها را کنار بزند و به دنبال شکار حقائق غیبی و سلوک راه معنوی بیافتد! البته از آنجا که معمولا قطع چنین تعلّق و پیدا کردن چنین حالت وارستگی بدون کناره گیری حدّاکثری نمیشود معمولا مفهوم زهد با اصالت ترک امور دنیایی گره خورده است!
👈یعنی تا جایی که میشود اینها را حذف کن! ولی نه اینکه خود این حذف کردن موضوعیّت داشته باشد! بلکه برای اینکه به حالت وارستگی برسی! از اینجاست که:
✔️مفهوم وارستگی و استعلاء را میتوان چیزی غیر از مفهوم زهد در نظر گرفت. زهد یا همان ترک اشیاء مقدّمه ای برای وصول به وارستگی است. البته از آنجا که وارستگی به این معنا ظاهرا معادل دقیقی در زبان ندارد گاهی به جای آن از همین تعبیر زهد هم استفاده شده و گفته میشود مراد از زهد، ترک تعلّق است نه عدم برخورداری!
⬇️
🔸«تأمّلی پیرامون ماهیّت تعلُّق»🔸
کمتر از ماهیّت این وابستگی و تبعات آن تا کنون بحث شده است. تا این را نفهمیم خوب جایگاه زهد و وارستگی و ضرورت آن را درک نمیکنیم. اینکه میگوییم مراقب تعلّقاتتان باشید یعنی چه؟! اینکه مراقب باشید دنیا فریبتان ندهد و با اینها بندتان نکند یعنی چه؟! حکمای سابق تا حدودی این ضرورت پرهیز از تعلّقات و گرایشات دانی را با مطرح کردن ضرورت تحصیل هیئت استعلایی برای نفس نسبت به بدن و قوای بدنی برای رسیدن به اخلاق فاضله انسانی به چشم آورده بودند.
👈به عنوان نمونه شیخ الرئیس ابن سینا در فصل پنجم از مقاله اوّل نفس شفا به این مطلب پرداخته است. نفس آدمی یا دارای نوعی هیئت استعلائی است یا نوعی هیئت انقیادی! اگر انسان بخواهد انسان بماند باید عقلش را بر امور دیگرش حاکم کند!
👈این هم با بیرون رفتن از میدان اثر گذاری این گرایشات و تعلّقات و حاکم شدن بر آنان است و الّا عقل او را اسیر کرده و اخلاق رذیله متولّد میشود.
🔹اندیشیدن پیرامون ماهیّت این تعلّق و تبعات عجیب آن امری بود که اخیرا به شکل روشنتری به چنگ برخی اندیشمندان در آمده است. آنهم وقتی بود که با تغییر در برخی وسایل و فناوری ها یکباره تغییرات عمیقی در زندگی انسانها در همه ی ابعاد آن رخ داد! اینجا بود که بسیاری در مقام مقایسه بین دنیای قدیم و جدید تأثیر عمیق تعلّق به فناوری و ابزار تولید و مانند آن را در نوع عقل انسان و اخلاق و جامعه و بسیاری از روندها درک کردند.
👈یکی از گریزهای خوب برای درک ماهیّت این تعلّقات و آثار اجتماعی آن همان چیزی است که امروزه تحت عنوان «جبرگرایی فناورانه» کشف شده است. این فناوری ها و یا در یک مقیاس وسیعتر و عمیقتر تعلّقات متضمّن نوعی دترمیسنیم اعدادی است.
👈خیلی چیزهای بعدی را شکل میدهد. یک عقلانیّت متناسب با خودش تأسیس میکند! اراده ی آزاد انسانی را محدود میکند! او را به گونه ای مسخ میکند! به انسان دیگر با مطلوبهای دیگری تبدیل میکند! چیز دیگری میکند! جامعه اش را هم تغییر میدهد! اصلا خودش هم نمیفهمد کی اینطور شد؟!
👈چه بخواهد یا نخواهد بداند یا نداند این تعلّقات یک راهی را جلویش باز میکند! وقتی نسبت به آنها وارسته نشده و نوعی استعلاء وجودی نیافت تا صرفا از آنها در جهتی که عقلش میگوید بهره گیرد دیگر منقاد و اسیر آنها میشود! با انتخاب این تعلّقات به نوعی خودش خودش را هر چند ناخواسته محدود میکند!
👈وقتی ما تن به یک تعلّق میدهیم و یا مثلا استفاده از یک تکنولوژی خاصی را میپذیریم و یا کاربر شدن خودمان را در دنیای دیجیتال قبول میکنیم یک وقت گمان نکنیم چیزی رخ نداده! نه! اینها به شکل ناخودآگاه انتخابهای فرهنگی بسیاری را در ادامه به ما تحمیل خواهد کرد. امورات را به نفع خودش تغییر میدهد.
👈او را وابسته کرده و گاهی راه برگشت را هم به روی انسان بسته و حتّی او را نسبت به وضعیّت قبلی اش دچار نوعی فراموشی میکند.
⚪️آری این تعلّقات ما برایمان عقل جدیدی میسازد و موقعیّت دیگری در مواجهه با عالم تعریف میکند که همه چیز را بر اساس آن میخواهیم بچینیم و تأویل ببریم. چگونگی در عالم بودن انسان را تعیین میکند. از مارکس نقل کرده اند که گفته:
📖«آسیای دستی به شما جامعه ای با ارباب فئودال میدهد درحالی که آسیای بخاری جامعه با سرمایه دار صنعتی!»
👈برای اینکه انسان موفّق به فائق آمدن بر این تعلّقات شود اوّلین گام این است که نسبت به آنها خودآگاه شده و آنها را ببیند! آنها را خودش نپندارد! این را به خوبی نیچه متفکّر آلمانی با مفهوم «ضرورت فاصله گیری از اشیاء» به چشم آورده است.
👈تا انسان خود را در یک هوای طلقی از امور بیرونی قرار نداده و فاصله گیری مناسبی نداشته باشد نمیتواند آنها را ببیند! وقتی نتوانست آنها را ببینید نمیتواند پیرامون آنها دست به تأمّل و قضاوت بزند!
🔸«هایدگر و اسارت تکنولوژی»🔸
یکی از متفکّرینی که اندیشه های جالبی در این زمینه از خود بر جای نهاده متفکّر شهیر آلمانی به نام مارتین هایدگر است. دو نوشته ی او فعلا مدّ نظرم است. یکی «پرسش از تکنولوژی» و دیگری سخنرانی یادبود یا همان «تفکّر معنوی» او. در نوشته ی نخست به شکل جالبی توانسته تا حدودی دست به اندیشه پیرامون تعلّق وجودی انسان به فناوری و نحوه ی اثر گذاری آن در ایجاد انسانی جدید بزند.
👈در عمق نهاد این اندیشه ورزی ها میتوانیم نقش مطلق تعلّقات را در شکلگیری تعیّنهای خاص انسانی درک کنیم. ربطی به دنیای قدیم و جدید هم ندارد.
⬇️⬇️
👈در نگاه هایدگر این تکنولوژی اساسا یک ابزار صرف نیست بلکه نوعی گشتل یا همان چارچوب و قاب است. در پس آن یک سری فلسفه هایی خوابیده که از شما انسانی دیگر میسازد! این ابزارهای در ظاهر ساکت و خادم در باطن خیلی هم پر حرف و فرعون صفت اند!
👈در ادراکات و تعاملات شما تأثیرات عمیق خواهند گذاشت و اساسا دنیای دیگر برایتان به دنبال خواهند آورد! در ظاهر شما امیر آنهایید ولی در ادامه مأمور آنها میشوید! اگر انتخابش کردید دیگر گویا کلید یک دستگاه اسرارآمیزی را زده اید که دیگر مانند یک دومینو اسیر تبعات آن خواهید بود.
👈تحت این فناوری ها یک سلسله معانی کامن است که وقتی مبتلا به آن شدیم معانی اندماجی تحت خودش را به ما تحمیل کرده و آن آزادی معنوی که خصلت اساسی انسان است را از او به همان میزان سلب میکند. انسان را ضعیف و محدود میکند!
🔹خلاصه ی کلام هایدگر آن است که اگر میخواهید انسان بمانید در نسبت خود با اشیاء و تعلّقاتتان تجدید نظر کنید! ولی راه هایدگر برای برون رفت از این وضعیت خطرناکی که تعلّقات برای انسان به دنبال می آورد چیست؟ مطالعه ی دقیق اندیشه ی او در سخنرانی تفکّر معنوی نشانگر آن است که او هم چیزی بیش از اندیشه ی زهد و وارستگی را بیان نمیکند! البته گمان میکند این را عارف آلمانی اکهارت به بشر آموخته ولی این امر ریشه ی عمیقتری در ادیان الهی دارد.
👈ما باید خودمان را عادت به نوعی استفاده ی استعلایی از اشیاء بدهیم. به عبارت دیگر استفاده از چیزی ضرورتا مستلزم تعلّق به آن نیست هر چند عادتا اینگونه است. ما باید به دنبال وارستگی از اشیاء باشیم. این هم معمولا برای بسیاری بدون مدد جستن از عنصر خیال و هنر میسّر نیست. هایدگر میگوید:
📖«ما میتوانیم از اسباب فنّی استفاده کنیم و در عین حال با بهره گیری صحیح خود را از قید آن آزاد نگه داریم؛ یعنی هر زمان که خواستیم میتوانیم از بند آن خلاص شویم؛ میتوانیم از اسباب صنعتی آن چنان که باید استفاده کنیم و در عین حال همچون چیزی که در باطن و فطرت حقیقی ما تأثیر نبخشد رهایش کنیم! میتوانیم هم بهره گیری ضروری از ابزار صنعتی را اثبات کنیم و هم حق سلطه آن را بر خود و نیز تغییر و تخریب و اتلاف طبیعت را نفی کنیم»
👈شاید از همینجاست که وی ترجیح میداده بخشی از سال را در دل طبیعت و در کلبه ای دور به سر ببرد. تا اینکه انسانیّتش را در نوعی زهد از اشیاء مدرن فراموش نکند! تا بتواند تسلّط نفسش را بر اشیاء تحکیم کند! تا بتواند خودش را عادت به نوعی از وارستگی بدهد.
👈یکی از اوّلین آثار تعلّقات این است که انسان نسبت به آن وابسته شده و محبّت آنها را پیدا میکند. همین باعث میشود از تفکّر پیرامون آن گریزان باشد. وقتی در مورد آن تفکّر نکرد دیگر پایبند آن میشود. دیگر متوقّف میشود.
👈همین را به خوبی در زاویه ی دیگری هایدگر در رساله ی وارستگی مورد توجّه قرار داده و میگوید:
📖«بشر امروز گریزان از تفکّر است. این گریز از تفکّر مبدأ بی فکری است. اما لازمه این گریز آن است که آدمی نخواهد بی فکری خود را ببیند و بپذیرد. وضع بشر امروز چنان است که میخواهد حتّی منکر گریز از تفکر بشود. او خلاف این را مدّعی است. خواهد گفت و حق هم با اوست که در هیچ زمانی چون امروز چنین طرح ها و برنامه های دور و دراز، چنین تحقیقات فراوان در بسیاری از زمینه ها و چنین جست و جوی پر شوری وجود نداشته است. البته که چنین است و این نمایش عظیم ابتکار و تخصص و اندازه گیری فواید بزرگی در بر دارد که تا کنون سابقه نداشته است»
👈از دید هایدگر اساسا ما دو سنخ از تفکّر را داریم که غفلت از آن باعث میشود عمق احمق بودن و فقر دانشی بشر نوین را نفهمیم. یکی تفکّر محاسبه گر ریاضی و دیگر تفکّر حضوری معنوی! معرفت معنوی حاصل نوعی ژرف نگری است. برخلاف معرفت محاسبه گر که کاری به عمق و باطن اشیاء ندارد.
👈دستاورد عقل محاسبه گر همان محاسبه و برنامه ریزی است. علم گرایی و پوزیتیویسم همان دمیدن در عقل محاسبه گر است. تلاش میکند همه چیز را محاسبه کند. تفکر ابژه ساز تمام اشیاء و حتّی انسانها را به مثابه یک شیء فراروی خود قرار میدهد و آنها را متعلق مشاهدات علمی خود تلقی میکند و تلاش میکند آنها را به تصرف و تسخیر خود در آورد.
👈آری! اگر کسی به دنبال نوعی زیستن دیگر در این دنیای تکنولوژی است باید به دنبال حرّیت از تکنولوژی باشد. بشر امروز اسیر و بنده ی تکنولوژی است نه امیر آن! انسانی دیگر شده است! خودش هم نمیداند!
👈دین و دینداری ساحت تفکر حضوری و معنوی است: «کذلک یبیّن الله لکم آیاته لعلّکم تعقلون». این یک عقل ویژه است. عقلی که با آن قرآن خوانده میشود تفکّر حضوری است.
⬇️⬇️⬇️
⚪️اگر چنین است باید برخوردی زاهدانه با امور دنیایی داشته باشیم! الآن مصداق بزرگترش همین فضای مجازی است. دیگر هم آنقدر ریشه دوانده که نمیشود آن را ترک کرد! به شدّت هم خصلتی اعتیاد آور دارد! یک ابزار نیست. یک دنیای نوین و از زاویه یک اسارت بزرگ است.
✔️یکی از بزرگترین تلاشهای انسانهای آزاده در زمان ما باید در تحصیل صفت استعلاء و وارستگی از این تعلّق عجیب نوظهور باشد. اینکه چطور استفاده کنند و مبتلایش نشوند! چطور در آن انسان بمانند! مسخ فرآیندهای آن نشوند! طوری که گویا در مواجهه با آن و استفاده از آن عقل محض و انتخاب عقلانی ناب بمانند.
👈حالا این بحث سر درازی دارد. همینکه نسبت به آن خودآگاه شویم تأثیر بسزایی در فاصله گیری نسبت به این تعلّقات و فهم عمق مضرّ بودن تعلّق به آنها و موقعیت فهمی و سویه گیری مناسب را برایمان دارد. گام اوّل است.
👈اندیشه ی زهد و مخّ آن که همان وارستگی است را نباید صرفا به همان صور قدیمی اش محدود کرد! زهد و وارستگی در دنیای تکنولوژی و دنیای دیجیتال مصادیق دیگری یافته است. اینکه خودمان را از اسارت اینهایی که میخواهد همه ی حیثیات ما را ببلعد بیرون بیاوریم.
👈اینکه از آنها استفاده کنیم و در آنها باشیم ولی نسبت به آنها ایزوله باشیم. در نسبت با آن چیزی شبیه «کن فی النّاس و لا تکن معهم» شویم. هر لحظه آماده باشیم که همه اش را ترک کنیم! چقدر در زمینه ی زهد و وارستگی دیجیتال و مانند آن اندیشه کرده ایم؟! چقدر در زمینه ی زهد و وارستگی از ساختارها اندیشه کرده ایم؟! با زهد حقیقت را بهتر میبینیم:
📖مَنْ رَضِيَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الْحَلَالِ ... بَصَّرَهُ اللَّهُ دَاءَ الدُّنْيَا وَ دَوَاءَهَا وَ أَخْرَجَهُ مِنْهَا سَالِماً إِلَى دَارِ السَّلَام
👈سعی کنیم گاهی به دل طبیعت برویم! گاهی این گوشی ها را کنار بگذاریم! از حالت اسارت و اعتیاد نسبت به آنها خارج شده و مانند یک ارباب و امیر با آن برخورد کنیم. تمرین میخواهد. والّا به مرور مسخمان میکند! بقیه ی تعلّقات این دنیا هم همینطور است. اینها چیزهایی است که نفس ما را میبلعد! میخرد! منطق و مزاج جدیدی برایمان به وجود می آورد. همه چیز را به نفع خودش به تأویل میبرد.
🔹امیر المؤمنین علی علیه السلام به خوبی این حقیقت را به ما تذکّر داد آنجا که فرمود حرّ باشید! آزاده باشید! وارسته باشید! اين تعلّقات دنیایی را بیاندازید برای اهلش! شما والاتر و برتر از این تعلّقات دنیا هستید! مگر نمیدانید اینها نفس شما را مسخ خودشان میکند؟! مراقب باشید نفستان را به اینها نفروشید! این تعلّقات دنیا همه اش طوری است که منطق فطرتتان را به مرور خراب میکند! مزاجتان را تغییر میدهد! انسانیتتان را میگیرد! بدانید این نفس شما بهایی جز آن بهشت برین ندارد!
📖«أَ وَ لَا حُرٌّ يَدَعُ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيسِ»
باسمه تبارک و تعالی (۷۱۰)
«عرب جاهلی و دوران استبداد یا یونان باستان و عصر آزادی؟!»
🔹یکی از اموری که گاهی در درکمان از اندیشه های متفکّرین غربی مورد غفلت قرار میگیرد تفاوت مهمّی است که آنها با اندیشمندان اسلامی در نگاهشان به تاریخ اندیشه و تأثیر دین در روند آن دارند. اندیشمندان مسلمان معمولا خاطره ای از عظمت علمی و فرهنگی برای جوامع خودشان قبل از ظهور اسلام سراغ ندارند!
🔸یا جاهلیّت عرب را میبینند یا تازیانه ی استبدادهای تاریک و شوم شرقی را! آثار بزرگ تمدّنی و فرهنگی غنی در امور علمی که قابل مقایسه با آنچه در تمدّن اسلامی مشاهده میکنند در تاریخشان وجود ندارد.
🔹از آن طرف غربی ها وضعیت دیگری دارند! در پیشینه ی خود تاریخ غنی از اندیشه ورزی و آزادی در یونان باستان و سپس روم را میبینند که با ظهور تمدّن مسیحی عصر انحطاط آن آغاز شد و هیچگاه به آن ازدهار و رونق تاریخی اش نرسید!
🔸وضعیت طوری شد که با آمدن مسیحیت حتّی در همان تراث فرهنگی تاریخی شان هم محتاج متفکّرین اسلامی شدند و مسیحیت حقیقتا مانعی در مسیر رشد علمی غرب بود. مبتلا به دینی عقل ستیز و غیر مروّج علوم بشری شده بودند که واقعا در دیدگان منصف یک متفکّر غربی از جهتی در قیاس با آورده های فرهنگی و علمی یونان باستان خسارتی تاریخی برای انسان غربی به ارمغان آورد.
🔹این نکته ی مهم را اگر خوب درک نکنیم متوجّه نوع فهم متفکّرین غربی از دین و چرایی بیزاری آنها از تمدّن دینی نمیشویم. خوب نمیتوانیم درکشان کنیم. حقیقت این است که انسان غربی نتوانست یاد و خاطره ی دوران شکوهمندش قبل از ظهور مسیحیت را فراموش کند! این خسارت را گناه دین دانست.