eitaa logo
بذل الخاطر
955 دنبال‌کننده
1هزار عکس
3 ویدیو
12 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده. و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۲) «یا مقلِّبَ القلوبِ ثبِّت قلبی علی دینِک» 💭برایم جالب بود بدانم دعایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مکرّر در خلوتهایش به شکل حاجت شخصی از خدا طلب میکرده چه بوده؟! دعا چیزی است که معمولا به زبان می آید و اگر بخواهد مکرّر و در خلوت باشد باید معمولا لااقل نزدیکان حضرت آن را گزارش کنند. 🔹بعد از بررسی مفصلی دیدم انس بن مالک که چندین سال خادم حضرت بوده و همینطور امّ سلمة و عائشه دو همسر حضرت و حتّی برخی صحابه دیگر نقل کرده اند که حضرت خیلی وقتها دعای خاصی را زمزمه میکرد. آن هم اینکه: «یا مقلِّبَ القلوبِ ثبِّت قلبی علی دینِک» 🔸در شیعه این دعا را به نام دعای غریق امام صادق علیه السلام به عبد الله بن سنان آموخته که وقتی دوران شبهه فرا رسید و امامتان را ندیدید این دعا را بخوانید: «يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ‏ قَلْبِي‏ عَلَى‏ دِينِكَ‏» 🔹این دعای شریف یک ذیل مشهوری در روایات عامّه دارد که وقتی از حضرت در مورد این دعا میپرسیدند ایشان پاسخ میدادند که قلب انسان بین دو انگشت خداوند رحمان است که مدام با آن بالا و پایینش میکند! 🔻آری این دعا یعنی صحنه ی اصلی نبرد را در درونهایتان و آن بعد قلبی و متغیر باطنتان که صحنه ی نبرد خطورات عقل و جهل است، بدانید!🔺 🔸ابن عربی در باب سوّم فتوحات شرح زیبایی از این دعا آورده. میگوید این همان الهام فجور و تقوا به دلهاست:«وهذا الإلهام هو التقليب والأصابع للسرعة والاثنينية لها خاطر الحسن وخاطر القبيح». همچنین غزالی در انتهای کتاب قلب از احیاء العلوم نیز بحث زیبایی در شرح این دعا آورده.
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۳) «هدیه ی بزرگ آسمانی به ایرانیان به نام فرهنگ جهاد و شهادت» 🔹تدبّر در تاریخ ایران زمین نشانگر آن است که هیچگاه فرهنگ جهاد و شهادت به این صورت وارد فرهنگ مردم ایران نشده بود. ایرانیان علی رغم همه ی محاسن فرهنگی که داشتند گویا هنوز لایق این نعمت بزرگ نگشته و این باب آسمانی به رویشان گشوده نشده بود. 🔸با آشنا شدن با فرهنگ شیعی و عاشورایی رفته رفته برای عطیّه ی آسمانی جهاد و شهادت آماده میشدند: «إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ‏ اللَّهُ‏ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِه‏» 🔻تا اینکه این هدیه ی بزرگ الهی توسّط آن قابله ی بزرگ قابلیّتهای فرهنگی ایرانیان، خمینی کبیر از بطن مقولات فرهنگی ایران شیعی متولّد شد🔺 🔹آری ایران دیگر آن ایران تاریخی نیست! ایرانی است که فرهنگش با جهاد و شهادت عجین شده! یکی از خدمات بزرگ فرهنگی امام عزیزمان به ایران زمین همین بود. 🔸ایرانیانی که برگزیدان آن حرکت عظیم جهانی اند پدافند فرهنگی بزرگ این پیکار که بیمه شدن از ترس از تهدیدها بود را به دست گرفتند. و این پدافند همان فرهنگ شهادت و تکریم مقام شهید است. 🔹این همان راز بزرگ فرهنگی این ملّت است که این دشمنان خون آشام نفهمیده اند! ندانسته اند که فرهنگ ایرانی غیر از فرهنگ حیوانی آنان است! هر خونی که از مردم ما جاری شود در دل فرهنگ جهاد و شهادت شکوفه های عزم را در دل آنها بیش از پیش جوانه میزند! 🔸و شما ای زبونان پست و بی مقدار! آخر ملّتی را که پیرو امام شهیدان است را از شهادت میترسانید؟! ملّتی را که از کودکی به امید شهادت زیسته را بیم از وصول به محبوبش میدهید؟!
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۴) «آیا حاج قاسم سلیمانی یک برساخت رسانه ای بود؟!» 🔹بچه که بودیم اسباب بازی که برایمان میخریدند از بس ذوقش را داشتیم مدّتی از خودمان جدایش نمیکردیم! سر سفره و در حال راه رفتن و حتّی موقع خوابیدن و دیگر شرایط نامرتبط هم از خودمان جدایش نمیکردیم! بچه بودیم دیگر! 👈بزرگتر که شدیم یک چیزی که یاد میگرفتیم باز مانند اسباب بازی ذهنی دوست داشتیم با آن بازی کرده و مدام به این و آن نشانش دهیم و با ربط و بی ربط موضوعات مختلف را به آن بکشانیم! جوگیری و خود نمایی بود دیگر! 👈باز بزرگتر که شدیم با برخی زبانها و لغات دیگر آشنا شدیم و دوست داشتیم برای آنکه خودی نشان دهیم از واژگان بیگانه استفاده کنیم! 🔹زشت ترین این حالات بچه گانه وقتی است که وارد وادی دانش شویم و یک سری اصطلاحات و نظریّات و ایسم ایسم ها را یاد بگیریم و بخواهیم باز با آنها بازیگری کنیم! موضوعات بی ربط را به آن ربط دهیم و نتایج عجیب بگیریم! ✋انگار یادمان میرود هر چیزی آدابی دارد و هر امری حریمی! آخر ظرفیّت و جنبه هم خوب چیزی است! به آدم وقتی فشار می آید که هر جایی نمینشیند! تخلّی هم آدابی دارد! 🔹از یکی از همین جوگیران ترحّم برانگیز شنیدم که میگفت حاج قاسم سلیمانی را بزرگ نکنید! ایشان چیزی جز یک «برساخت رسانه ای» نبود! راستش آدم بدی نبود ولی حالم از تعبیرش به هم خورد! مانند این بود که به بچه ای اسباب بازی داده اند و اینقدر در عالم بچه گی اش فرو رفته که هنگام تشییع جنازه ی بابایش هم با خودش این اسباب بازی را آورده و مشغول بازی با آن است! ⬇
✋مرد حسابی حالا یک چیزی یاد گرفتی نباید هر جایی تطبیقش بدهی! مقداری جنبه و فرهنگ داشته باش! 🔹حالا بگذارید اندکی از اسباب بازی که یاد گرفته برایتان بگویم و بعدش چند جمله ای پاسخش را بدهم. امروزه با تحوّلاتی که در مباحث نشانه شناسی در آرای سوسور و همینطور مباحث پیرامون جامعه و گفتمان در آثار امثال فوکو و در ادامه نظریّات نوین مطالعات فرهنگی در آثار امثال استوارت هال و در فضای رشد علم هرمنوتیک نظریّات نوینی در زمینه چرخه ی تولید معنا و رمزگشایی از معنا مطرح شده است. 👈مثلا استوارت هال در نظریّه ی معروف بازنمایی سبک نوینی برای تحلیل نشانه ها را بیان نموده است. بر این اساس بازنمایی مقولات اجتماعی متأثّر از چرخه ی فرهنگ و قابلیتهای زبانی و.. است. 👈یکی از انحاء این بازنمایی را بازنمایی برساختی مینامد و بر اساس آن بسیاری امروزه معتقدند که رسانه های امروزی عمدتا به جای بازتاب واقعیّتها در حال ساخت واقعیّت هستند! 👈به عبارت ساده تری یکی از اموری که امروزه تبدیل به یک علم شده انگاره سازی است! امری که به کمک تلاشی میان رشته ای بین علوم جامعه شناسی، روان شناسی، رسانه، علوم ارتباطات و... به دنبال ساخت و طرّاحی تراشه های ادراکی و ساختارهای مفهومی و کارسازی آن در ذهن مخاطبین است. 👈همانطور که میتوان ساختمانها و برجها و پلهای عظیم را با علوم نوین ساخت به همین قیاس میتوان ساختمانها و سازه های عجیب ادراکی نیز ساخته و به خورد ذهن مخاطبین داده و در بافت فرهنگی جامعه گنجاند! 👈وقتی این انگاره سازی ها توسّط رسانه با یک تلقین گسترده تثبیت شد تبدیل به یک برساخت رسانه ای میشود! یک واقعیّت خیالی! 🔹حالا از این بحثها زیاد دارند! لری وارش این است که حاج قاسم یک دروغ بزرگ است! اصلا این ویژگی ها را به این صورت نداشته! شما شیفته ی حاج قاسم نشده اید بلکه شیفته ی خیالی از حاج قاسم که رسانه ی حکومتی برایتان ساخته شده اید! فریبتان داده اند! آدمی با خیالش خوش است و با خیالش ناخوش! ⚪️در پاسخش چه باید گفت؟! حالا باز اگر کسی دور از فرهنگ ما بود شاید عذری داشت ولی تو انسان در ظاهر متدین دیگر چرا؟! به صورت کلّی بدانید این جوگیرها نوعا به خاطر همان چیزی که در ابتدا بیان کردم مبتلا به مغالطه ای به نام تمسّک به عام در شبهات مصداقی میشوند! 👈اینها به دلیل عشقشان برای به رخ کشیدن آن اسباب بازی های ذهنی و آن عمومات علمی و یا به دلیل التیام آن مرض روحیشان برای فرار از حقیقت و یا از روی جهل و عدم توانمندی ذهنیشان در تطبیق اینگونه عامها بر مصداقها تسامح کار میشوند! 👈گویا وجود خود آن مفهوم عام برایشان دلیلی برای انطباقش بر این مصداق است! باز لری اش این است که اصلا همه ی حرفهای شما درست! از کجا معلوم حاج قاسم اینگونه بوده؟! دلیلتان برای این انطباق چیست؟! فوقش میتوانید تردید کنید و سپس خودتان تحقیق میدانی کنید نه انکار! 👈باز پیش فرض دیگر اینگونه حرفها دست کم گرفتن فطرت انسانها و عقل خدادادی آنهاست! گمان میکنند آدمی به این سادگی در این موضوعات فریب میخورد! درست است که جنس تقلّبی زیاد است ولی این دلیل نمیشود که وقتی شخصی طلایی را دید قدرش را نداند! 👈انسانها فطرتی خدایی دارند که با آن درک و گرایش خاصی از حقیقت دارند! آن را میتوانند بو بکشند! همین است که همه جای دنیا مادر عزیز است! ایثار ارزشمند است! 🔹برعکس آنچه اینها میگویند به نظرم هنوز رسانه فرسنگها فاصله دارد تا بتواند به خوبی آن حال و هوای الهی و آن حسّ شیدایی درونی این خوبان را برای مخاطبش تصویر کند! بحمد الله اگر کسی جویای حقیقت است آنقدر قرائن بسیار در حیات این بزرگ مرد وجود دارد که جای هر تردیدی را در صحّت این استنادها از میان ببرد! 👈حتّی این نشانه ها تا لحظات آخر عمر شریف ایشان هم ادامه داشته! برای اذهان ما محسوس بینان هم آن تکّه ی کاغذ شیدایی اش برای شهادت را در لحظات آخر به یادگار گذاشت و رفت! 🔻حاج قاسم برساخت رسانه ای نیست بلکه یکی از کشفیات بزرگ رسانه برای عموم جامعه است! اگر رسانه ضررهای بسیار برای نسل ما داشته این هم یکی از خوبی هایش بود که فطرتها را با اینها آشنا کرد🔺 ✔️اگر اینها برساخت رسانه بود و ما هم اینقدر در فنون رسانه یک دفعه اهل معجزه بودیم خب خودتان چرا چنین برساختهایی برای سرنگونی این نظام نمیتوانید ایجاد کنید؟! بهتر از این میلیاردها میلیاردی نبود که هزینه میکنید و نتیجه ی مطلوبتان را هم از آن نمیگیرید؟! 📖«وَ إِنْ كُنْتُمْ فِي رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى‏ عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ‏ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۵) «قدر عرفان اسلامی را بدانیم» 🔹داستان شیخ صنعان (سمعان) را در منطق الطّیر عطّار نیشابوری میخواندم. انصافا از زیباترین اشعار عرفانی و حاوی پاکترین احساسات توحیدی است. هر که دل در زلف آن دلدار بست از خیال زلف او زنّار بست دختر ترسا چو برقع برگرفت بند بند شیخ آتش در گرفت موی ترسایی نمودندش ز دور شد ز عقل و دین و شیخی ناصبور 🔸وقتی حکایت این عشّاق را میخوانم دلم به حال خودم میسوزد! گویا پیش این عشاق مردگانی بیش نیستیم: «جذبة من جذبات الحق توازى عمل الثّقلين» مطرب عشق می نوازد ساز عاشقی کو که بشنود آواز؟! 🔹خدایا گوش ما محجوبان را هم دمی با ذرّه ای از نوای آن مطرب عشق آشنا کن؛ همان مطربی که: زهی مطرب که از یک نغمه ی خَوش زند در خرمن صد زاهد آتش 🔸خدایا كام ما محرومان را هم دمی با قطره ای از شراب آن ساقی عشق تر کن؛ همان ساقی که: زهی ساقی که او از یک پیاله کند بی خود دو صد هفتاد ساله 💡مشغول مطالعه ی برخی کتب عرفانی بودم. به دلم افتاد «قدر بدان»! برهه ای از زمان، ما نسلی از امّت خاتم را مبعوث کردیم که آن بُعد عرفانی این دین خاتم را بشورانند! 🔹چند قرن همّتی عظیم در نفوسشان آفریدیم و تخصّصی ترین مدارس و حلقه ها را در سلوک راه حق تأسیس کردیم و استعدادهای بزرگ تاریخ را جذبش نمودیم تا حقایق معرفتی این دین پاک را استنباط کرده و ثبتش کنند! 🔸دوران این حلقه های بزرگ تمام شد و جامعه ی اسلامی در این رشته ی عظیم فارغ التحصیل گشت! شکر بگوی و قدر حکمتهای نهفته در آثار این عرفای اسلام را بدان! این حلقه های با شکوه به آن شکل دیگر تکرار شدنی نیست ولی آثارش در دست شماست!
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۶) «ابن عربی را چگونه ببینیم؟!» 🔹با توجّه به علایقم چند سالی است گاهی فتوحات ابن عربی را میگشایم و بخشهایی از آن را با دقّت میخوانم و پیرامون آن می اندیشم! به راستی ایشان کیست؟! اینها چیست که میگوید؟! 🔸آری ابن عربی یکی از جنجالی ترین شخصیتهای تاریخ اسلام است. از طرفی برخی او را صدرنشین عرفای اسلامی میدانند و برخی دیگر نیز او را ضالّی مضلّ معرفی میکنند. ✔با توجّه به اهمیت جایگاه او و تأثیر شگرفی که بر معارف اسلامی نهاده گردنه ای بزرگ برای همگان است. باید نسبت خودمان را با این پدیده روشن کنیم! حتّی آنهایی هم که به شدّت مخالف شخصیت او هستند هم گاهی متوجه نیستند که من حیث لا یشعرون متأثّر از تأثیرات عمیقی هستند که ابن عربی بر تمدّن اسلامی و سیر معارف اسلامی نهاده است. 🔹بر اساس سالهایی که مشغول یادگیری قرآن و سنّت و روایات اهل بیت و سپس تاریخ اسلام و علوم اسلامی و مدّتها انس با آثار طوائف گوناگون عرفان اسلامی بودم دیدم خوب است دریافت خودم در مورد ایشان را بیان کنم. ادّعایی هم ندارم؛ ممکن است نظرات بهتری هم بیان شود که من آنها را متوجّه نمیشوم. ولی سعی میکنم منصفانه و از روی تدبّر بیان کنم. 👈ایشان با توجّه به مطالعه در تاریخ زندگی اش و اساتید و شاگردان و آثار وجودی که در پیرامونیانش بر جای گذاشته و سپس توجّه به آثارش قطعا یک مسلمان معتقد و پرهیزکار و اهل معرفت بوده است. 👈از آنهایی که عمرش را از کودکی در راه عرفان و مسائل مربوط به آن و همنشینی با اهل معرفت گذرانده! از همان کودکی هم از آنهایی است که نبوغ عجیبی داشته و مزاج و استعداد معنوی برتری را داشته! ⬇
🔹هیچ نقطه ی منفی یا سیاهی در زندگی ایشان ندیدم. نزدیکترین اشخاص به ایشان مانند قونوی که فرزند همسر او بوده نیز خودش یکی از زهّاد و عبّاد بزرگ و عرفای نامی است که از مریدان صادق ابن عربی بود. همانکه مولوی وصیت کرد که او بر پیکرش نماز بخواند! خلاصه از آنهایی نبوده که وقتی میوه ی های وجودشان و آثارشان را بررسی کنیم تاریکی شان را بتوانیم درک نماییم! بلکه برایمان نورانیّت بیشتری پیدا میکنند. 👈از طرفی حرفهای او از سوی دیگر طوائف عرفانی و نحله های رقیب نیز مقبول واقع شد. مثلا سلسله ی عرفای نحله ی نجم دایه و همینطور نحله ی سهروردی صاحب عوارف المعارف و همینطور نحله ی شمس تبریزی و مولوی و دیگران همه عرفان نظری او را تلقی به قبول کردند. 👈در بین عرفای شیعه نیز بزرگانی مانند سید حیدر آملی و شیخ بهایی و مجلسی پدر و ملاصدرا و سید علی قاضی و... همه به عظمت او اذعان کرده اند. 👈اینها را گفتم که بگویم نباید با سوء ظنّ و ساده بینی از کنار او گذشت! حدّ نصاب لازم را برای حسن ظنّ دارد. 🔹از آن طرف درک اینکه ایشان شیعه بوده برایم در نهایت صعوبت است! در قدر توانم دلایل و کتبی که برای اثبات تشیّع ایشان ذکر شده و تألیف گشته را سعی کرده ام بررسی کنم. همه برایم مخدوش بود. تاریخ زندگی و مطالعه ی آثارش هم گواه این است. اینجا بحث طولانی است. 🔹با عرفان نظری که محصول اساسی این شخصیت است چه رویکردی داشته باشیم؟! اینجا هم به نظرم دو بخش را باید تفکیک نمود: 1⃣یکی اصول کلّی و روح حاکم بر تعالیم او که در ادامه توسّط شاگردانش تنقیح گشته و به مرور شکل منسجمی به خود گرفت. مباحثی مانند تدقیقات در زمینه وحدت وجود و سپس تبیین کثرت ظهورات در قالب حضرات خمس و مباحث مهم در زمینه اسماء و صفات الهی و انسان کامل و مانند آن! اینها واقعا سرمایه های بسیار بزرگی است که ارزش مطالعه و بررسی دارد. نقشه ی ذهنی ما را نسبت به عوالم وجود تغییر داده و ظرفیّت بسیار کلانی برای درک ابعاد دین و مباحث کلامی دارد. 👈در این قسمت باید برای فهم بهتر مراد ابن عربی از طریق شاگردانش یعنی ابتدا امثال فرغانی و سپس قونوی وارد شد و زود بی واسطه وارد درک مراد ابن عربی نشد. ابن عربی وقتی با عینک اینها دیده شود خیلی از اشکالات دیگر بر او وارد نیست و مرادش بهتر درک میشود. 2⃣بخش دوّم هم خصوص عبارات و نکات او به شکل جزئی در کتبی مانند فصوص و فتوحات و دیگر تصنیفات اوست. اصل اشکال در همینجاست. بسیاری از نکات در این قسمت پیدا میشود که به هیچ وجه قابل قبول نیست. یا با قطعیّات عقاید شیعه منافات دارد و یا با قطعیّات عقل و یا با موازین حدیثی و همچنین برداشتهای لفظی از متون دینی. به همین قیاس نکات خیره کننده ی بسیاری هم در آن پیدا میشود که قابل تأمّل، ژرف و بدیع است. غثّ و سمینش بسیار است. 🔹آنچه برای بنده در این قسمت قابل درک است این است که ایشان یک انسانی است که در علوم زمانش مانند حدیث و فقه و عقائد و فلسفه خرّیت فن نبوده است. خودش هم به اینکه درس نخوانده و امّی است افتخار میکرده و همین را مایه فتوحاتش میدانسته است. اتّفاقا همین متخصص نبودنش باعث شده برخی امور در آثار ایشان جوانه بزند که قابل استفاده است. ولی آسیبهای فراوانی هم داشته است. ایشان یک انسان زیرک، ادیب و عارفی بوده که البته با علوم زمانش آشنا بوده! ✔اگر فرضا بپذیریم آن درکهای عرفانی اش در نهایت خلوص بوده و مشکلی هم نداشته و جامع هم بوده که همه ی اینها قابل بحث است ولی باید بدانیم در کتبش ما در بسیاری از مواقع با عقل حصولی ابن عربی مواجهیم! یعنی همان جنبه ی بشری اش که برای نوع ما قابل دسترسی و نقّادی است. 👈اگر بخواهم از ادبیات سهروردی در حکمه الاشراق استفاده کنم میتوان گفت ابن عربی تألهی بسیار قوی و شاید برتر از دیگران داشته ولی قوه ی بحثی او اصلا به این وزان نیست. همین تأله برتر سر ریزش برخی نواقص بحثی او را هم پوشش داده. شاید عقل حصولی و بحثی قونوی بهتر از استادش ابن عربی و منقح تر و کم اشکالتر از او باشد. این حجم از شاذ گویی ها را ندارد. 🔹در هر حال در این ناحیه دو نقد کلّی بر آثار ابن عربی وارد است. 1⃣یکی ناظر به آن بخشی از مباحث اوست که صرفا زاییده ی عقل حصولی و فضل علمی اوست. اینها کاملا قابل نقد است. متأسّفانه اینها در آثار ایشان مشخّص نیست و نباید گمان کرد که هر چه گفته عین درکهای عرفانی او بوده! بسیاری از مباحثی که ایشان قلم میزند کاملا روشن است که متأثّر از مشهورات نزد ذهن یک عالم عامّی مذهب است. در نوع برداشتها و استدلالها و استنباطها و... . 2⃣دیگری ناظر به آن بخشی است که حاصل درکهای عرفانی اوست ولی برای زبان دادن به آن مجبور است آن را به محدودیتهای عقل حصولی اش فروبکاهد! در واقع وقتی آثار ایشان را مطالعه میکنیم احساس میکنیم یک درکهای عمیقی داشته که از آنها در قالب و پنجره ی، عقلی تنگ و معیوب در حال نگریستن است. ⬇⬇
✔️همین است که نوع مباحث عرفانی او معمولا بر مباحث حدیثی عامّه و مشهورات کلامی رایج بین اهل سنّت و مباحث فلسفه ی مشّائی و مانند آن فرود می آید! به عبارت دیگر فرودگاه اندیشه ی او واقعا مخدوش است. البته خودش گاهی سعی میکند برای خودش مذهبی جدید برای فرود تأسیس کند ولی معمولا اینگونه نیست. 🔸نزد یکی از مشایخ فنّ در درس شرح قیصری بر فصوص ابن عربی حاضر بودم. دیدم ایشان جایی دید هر گونه توضیح میدهد اشکال دارد! آخرش برای توجیه گفتند: «عرفا حقیقت برایشان روشن بوده است ولی زبانشان زبان مشّائی بوده لذا مباحث را به عقل مشّائی فرود می آوردند و همین باعث برخی دشواری ها در فهم مقاصد ایشان است». 🔹در برداشتهای لفظی و تفسیری هم همینطور است. 1️⃣برخی تفسیرهای او از آیات و روایات گویا کاملا محصول عقل حصولی اوست که اینها به خودی خود ارزشی ندارد هر چند قابل بررسی است 2️⃣و برخی دیگر ناظر به دریافتی است که از قبل داشته و حالا میخواهد آن را در آینه ی یک متن بازخوانی کند که اینجا نیز معمولا حرفهای عجیب و خارج از منطق فهمی میزند! 3️⃣البته بخش دیگری هم هست که واقعا گویا با توجّه به روح عرفانی اش توانسته درک عمیقتری داشته باشد و یا با توجّه به دریافتهای عمیق پیشینش بهتر مراد را درک کند. 👈اینها را باید جدا کرد هر چند در ظاهر به این سادگی ها قابل تفکیک نیست. 🔹راستش گاهی به ذهنم خطور کرده که عرفان امثال ابن عربی مانند همان عرفانی است که در اوپانیشادها و مانند آن گاهی میخوانم! البته عرفانی که به برکت قرآن و فضای اسلامی رنگ و بوی دیگر یافته و اوج دیگری پیدا نموده است. ولی باز بسیاری از آن حرفهای خود او و ناظر به محدودیتهای خود اوست. 👈از همینجاست که گاهی که با ایشان مواجه میشوم عمق تفاوت میان وحی را با این ادراکات عرفانی متوجّه میشویم و اینکه وحی چقدر پاکیزه و پیراسته است. اینکه واقعا نقش جبرئیل امین چقدر مهم است. 👈شخصیتی مانند ابن عربی هر چقدر هم اوج داشته باشد هیچ تضمینی ندارد بلکه اشتباهات روشنی هم دارد ولی اهل بیت علیهم السلام اینگونه نیستند. 🔸در همین حد فعلا بیان کردم؛ در هر حال اگر حکمت ضالّة المؤمن است و به همین مناط حتّی اگر حکمتی در چین و در قلب منافقی هم یافت شود دعوت به پس گرفتن آن شده ایم پس نباید از استفاده از حکمتهای گمشده در آثار چنین بزرگانی از تاریخ بشر که در هر حال از خرمن اسلامی توشه ها برداشته اند استنکاف کنیم. 👈انصافا شخصیت بزرگی در تاریخ اسلام است که خوب است باب نقّادی ایشان و گزینش و استفاده ی انتقادی از آثار ایشان باز شود. ایشان نه تنها معصوم نیست بلکه اشتباهات فاحش هم دارد. ✔️اگر انتظارات خود را در مواجهه با این دست بزرگان تنظیم کنیم بهتر میتوانیم رویکرد خودمان را نسبت به آنها تشخیص داده و هم از برکات آنها بهره مند شویم و هم مطالب قابل نقدشان را به خودشان برگردانیم! 👈و چه زیبا فرمود امام حسن عسکری علیه السلام وقتی شیعیان از کتب بنی فضّال که فطحی شده بودند پرسیدند که: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا» البته در اینجا این پالایش کاری پیچیده تر است ولی امکان دارد. 👈یکی از پالایشگاه ها و تصفیه خانه های بزرگ برای بهره مندی از عرفان نظری ابن عربی حکمت متعالیه ملاصدرا است. از این هم نباید غافل شد. خود ملاصدرا علی رغم حسن ظنی که به ابن عربی دارد برخوردی انتقادی و پذیرشی فعالانه و نه منفعلانه با عرفان نظری از خودش نشان داده است. 👈از همینجاست که گاهی سیر خاصی برای ورود و تعمق در عرفان اسلامی پیشنهاد شده است مانند این سیر: بدایه-نهایه-شرح اشارات-جلد اول و ششم اسفار-تمهید-شرح فصوص-مصباح الانس-فتوحات. 👈گاهی نیز از زاویه ای دیگر سیر دیگری در این زمینه پیشنهاد میشود مانند اینکه: منطق- طبیعیّات- مقداری ریاضیات و لا اقل اصول اقلیدس و حدّ اقل مقاله اولی آن-الهیّات متعارف مشّائی مثل نجات یا اشارات-عرفان نظری-حکمت متعالیه
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۷) «شبهه ای در باب انتساب نسل مادری امام صادق علیه السلام به ابوبکر» 🔹یکی از دوستان پرسشی در مورد نسب مادری امام صادق و جمع آن با اصلاب شامخه و ارحام مطهّره داشتن اهل بیت علیهم السلام مطرح نمودند. به ذهنم خطور کرد پاسخش را عمومی بیان کنم. 👈یکی از شبهاتی که از دیرباز مطرح بوده نسب مادری امام صادق علیه السلام است که از دو جهت به ابوبکر برمیگردد. مرحوم کلینی در اصول کافی میگوید: «أُمُّهُ‏ أُمُ‏ فَرْوَةَ بِنْتُ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ وَ أُمُّهَا أَسْمَاءُ بِنْتُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ» یعنی حضرت از طریق مادری از دو جهت به ابوبکر میرسد. 👈یعنی مادر امام صادق علیه السلام امّ فروة نوه ی محمّد بن ابی بکر است و محمد بن ابی بکر هم فرزند اسماء بنت عمیس است که در آن زمان بعد از شهادت حضرت جعفر طیّار همسر ابوبکر شده بود و بعد از مرگ ابوبکر هم همسر امیر المؤمنین شد و محمّد هم ربیب حضرت گشت. 👈از طرفی مادر بزرگ مادری امّ فروه نیز نوه ی مستقیم خود ابو بکر به نام اسماء بنت عبد الرحمن بن ابی بکر است. این عبد الرحمن از زن دیگری به نام امّ رومان بوده که برای ابوبکر او و عائشه را به دنیا آورده است. 👈البته ابوبکر دو زن دیگر هم داشته. یکی که حبیبه انصاریه که در آن اواخر با او ازدواج کرد و بعد از مرگش دختری به نام امّ کلثوم برایش به دنیا آورد و دیگری همسر نخست اوست که در مکّه با او ازدواج کرده بوده به نام فتیله که برایش عبد الله و اسماء را به دنیا آورده بود. ⬇
👈این اسماء همان است که همسر زبیر شد و از این جهت عائشه خاله ی فرزندان زبیر گشت که در جای خودش نکات تاریخی مهمی دارد. هم باعث شد پای عائشه را به جمل باز کنند و هم بعدا برخی مانند عروه بن زبیر بازوهای فرهنگی عائشه شدند. 🚫البته برخی از معاصرین در این مطلب تشکیک نموده اند که نسب امام صادق علیه السلام به ابوبکر برسد و معتقدند در اینجا جعلی رخ داده و به جای محمد بن ابی سمرة، محمد بن ابی بکر ذکر شده است. 👈نظر عجیبی است و مبتنی بر این پیش فرض است که چنین انتسابی قابل جمع با اصلاب شامخه و ارحام مطهّره داشتن حضرات نیست. در ادامه از آن بحث میکنم و برای عبور از چنین اشکالی لازم نیست دست به چنین ادعای سنگینی بزنیم. 🔹شبهه ای که از دیرباز در این زمینه مطرح بود همان کلامی است که اهل سنّت از امام صادق علیه السلام در این زمینه نقل میکنند که حضرت به این نسب افتخار کرده و میفرمود: «ولدنی ابوبکر مرّتین»! یا در نقل دیگر امیدوار بوده همانطور که مورد شفاعت جدّش امیر المؤمنین واقع شود ابوبکر نیز او را شفاعت نماید! 👈اهل سنّت بر اساس این گونه منقولات بر این امر استدلال میکنند که اهل بیت مشکلی با خلفا نداشتند و این شیعه است که به ایشان دروغ بسته است. 👈پاسخ این شبهه که روشن است. زیرا با توجّه به قطعی بودن موضع امام صادق علیه السلام در این زمینه بر اساس عقائد شیعه یا باید در اصل صدور این مطلب تشکیک نمود و یا اگر هم بیان شده آن را در فضای تقیه معنا کرد. 👈خود شیعه هم جز آنچه در کشف الغمة اربلی آمده و قابل استناد نیست چنین چیزی از امام صادق علیه السلام نقل نکرده که حضرت به این امر افتخار نموده باشد و منقولات در این زمینه از طریق عامّه است. 👈نقل مشهور همان مطلبی است که عامّه از حفص بن غیاث نقل میکنند که فعلا تحقیق آن مدّ نظرم نیست: «ما أرجو من شفاعة علي شيئا إلا وأنا أرجو من شفاعة أبي بكر مثله ولقد ولدني مرتين». از امام صادقی علیه السلام که قطعا تقیه میکرده و گاهی از شیخین هم نزد عامّه مدح مینموده اگر هم چنین چیزی صادر شده باشد به شخصی مانند حفص بن غیاث که خود از بزرگان عامّه است عجیب نیست و باید گفت: «اعطاهُم مِن جرابِ النُّورة» 🔸«أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُوراً فِي‏ الْأَصْلَابِ‏ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الطَّاهِرَةِ»🔸 ولی شبهه ی مهمتر که در این زمینه مطرح میشود این است که مگر در زیارات و مضامین معروف شیعه نیامده که اهل بیت علیهم السلام همواره در اصلاب شامخه و ارحام مطهّرة بوده اند؟! این مطلب چطور با نسل مادری امام صادق علیه السلام قابل جمع است؟! روشن است که با بیان اموری مانند یخرج الحیّ من المیّت و مانند آن قابل پاسخ گفتن نیست. 🚫این شبهه از جهت دیگری هم رنگ و بوی دیگری می یابد؛ آن هم اینکه برخی معتقدند در نسب ابوبکر خللی وجود داشته و او را فرزندی نامشروع میدانند! معتقدند که پدر ابوبکر یعنی ابوقحافه عموی مادرش یعنی سلمی بوده است! 👈از همین جهت به شکلی خللی در نسب امام صادق علیه السلام به وجود می آید. البته اینکه ابوبکر حاصل چنین پیوند نامشروعی باشد مسلّم نیست و در فرض مقبول بودنش هم منافاتی با طاهر بودن برخی از نسل ایشان مانند محمد بن ابی بکر و امّ فروه ندارد و یخرج الحیّ من المیّت برای این قسمت خوب است. 👈حالا اینها که نسل مادری است ولی حتّی در نسل پدری نیز لازم نیست همه ی پدران از پرهیزکاران باشند. مثلا میدانیم حضرت موسی علیه السلام از نسل لاوی بودند. همو که در هر حال به نوعی در گناه بزرگ انداختن یوسف علیه السلام در چاه حاضر بود. و یا داوود و سلیمان علیهما السلام از نسل یهودا بودند. 🔹در هر حال در پاسخ باید گفت شیعه بر خلاف اهل سنّت معتقد است که در سلسله ی آباء معصومین و انبیاء هم نباید مشکلی از جهت کفر آباء وجود داشته باشد و هم نباید مشکلی از جهت کیفیت تولّد و مشروع بودن آن. از همین روست که امثال حضرت ابو طالب و عبد المطلّب هم قطعا باید مؤمن بوده باشند. 👈البته انصافا این تعابیر بر چیزی بیش از طهارت از زنا و آلودگی های جاهلیّت که منفّر بوده و منافی با هدایتگری اجتماعی ایشان است دارد. ✔️ولی باید دقّت کرد که این تعبیر اصلاب شامخه و ارحام طاهره تنها بر این مطلب دلالت دارد که نور اهل بیت چیزی بود که پیوسته از حضرت آدم در صلب پدران بود و به ارحام مادران وارد میشد و دوباره از درون این رحمهای پاک به پدران منتقل میشد تا به تولّد نهایی آنها منتهی شد. ⬇️⬇️
👈از اینجاست که متوجّه میشویم اصلاب شامخه دلالت بر آن دارد که باید سلسله پدران اهل بیت تا حضرت آدم همه انسانهایی پاک و مؤمن باشند ولی در مادرانشان که تنها وعائی برای این اصلاب نورانی بوده اند تنها همینقدر شرط است که فقط خودشان چنین طهارت و پاکی را داشته باشند و سلسله آباء و امّهات مادری در اینجا شرط نیست. 👈به عبارت دیگر نور امام صادق علیه السلام همان نوری بوده که در زمان ابوبکر در صلب عبد المطلب و سپس ابو طالب و سپس امیر المؤمنین علی علیه السلام بوده و اصلا ربطی به ابوبکر نداشته تا آنکه در زمان خودش در رحم پاک مادرشان زمینه ی ظهور یافته است. 👈خلاصه اینکه برای تولّد نور امام صادق علیه السلام چیزی بیش از این لازم نیست که سلسله اصلاب شامخه تا حضرت آدم علیه السلام محقّق باشد و در همه ی این حلقه ها این اصلاب در ارحام مطهّره محقّق شود تا اینکه به ایشان برسد. 👈از همینجاست که در سلسله انساب هم معمولا سلسله ی طولی آباء ذکر میشود نه سلسله طولی امّهات. برخی روایات دیگر ظهور بیشتری در این معنا دارند مانند آنچه عامّه از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده اند که فرمودند: 📖«لم يزل‏ ينقلني‏ اللَّه تعالى‏ من أصلاب الطّاهرين إلى أرحام المطهّرات حتى أخرجني في عالمكم هذا» 👈و یا آن روایتی که از امام صادق علیه السلام در تفسیر «و تقلّبَک فی الساجدین» نقل شده که تنها به ذکر اصلاب النبیین اکتفا نمودند. ⚪از طرف دیگر این اشکال منحصر در امام صادق علیه السلام هم نیست زیرا میدانیم مثلا مادر امام سجاد هم شهربانو یا سلامه بوده که مرحوم کلینی او را دختر یزدگرد ساسانی میداند. یا مادر برخی دیگر از ائمه علیهم السلام نیز امّ ولد بوده و ظاهرا آبائی کافر داشته اند. ✋فقط یک اشکالی اینجا قابل طرح است. آن هم اینکه مفروض در اصلاب شامخه و ارحام مطهّره آن است که مادران تنها نقش وعاء بودن و رحم بودن را داشته و از ناحیه ی خودشان و آبائشان افزوده ای بر فرزندشان ندارند! 👈عمده این است که فقط خودشان پاک باشند تا نطفه ی پدر اثر خودش را بگذارد. آیا چنین چیزی قابل قبول است؟! و باز آیا چنین چیزی با این امر که اهل بیت علیهم السلام از طریق مادرشان حضرت صدّیقه ی طاهره به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نسبت داده شده و ابناء الرسول نامیده میشوند قابل جمع است؟! از این دو باید در موضع دیگری صحبت کرد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۸) «بد حجابی و کاهش جمعیت» 🔹در حال رانندگی بودم. دیدم چند دختر دبیرستانی به شکل قطاری شانه ی همدیگر را گرفته و به شکل غیر متعارفی رفتار میکردند! در همان حال به خودم گفتم آخر یعنی اینها قرار است مادران آینده ی نسل بشر شوند؟! چه تناسبی بین شخصیت اینها و ایفای نقش مادری و محوریت در خانواده وجود دارد؟! 💡در همان حال به ذهنم خطور کرد که اساسا مسأله حجاب نیست! مسأله نشانه گرفتن نقش مادری در جوامع بشری است. ولی چرا؟! 💡به ذهنم خطور کرد برای این است که دشمن بشریّت تصمیم گرفته از جمعیت جهان بکاهد. 🔸میخواهند جمعیت بشر را کم کنند. چنین امری با نشانه گرفتن حیث مادری محقق میشود. این امر هم با انقلاب جنسی و بی عفّت کردن اجباری بشر و ترسیم آمال و آرزوهای طولانی بیرون از خانه برای زنان با تبلیغات و... مهیّا میشود. 🔹وقتی صحنه ی پیکار جهانی را اینگونه دیدی باید بدانی: 1⃣در چنین نبرد بزرگ فرهنگی ای که علیه بشریّت راه انداخته اند مهمتر از تبلیغ برای حجاب تلاش برای حفظ خانواده و تشویق فرزند آوری است. 2⃣در ظرف چنین تلاشی است که حجاب بستر معنایی خود را در فرهنگ اسلامی بازیابی میکند. 🔸تا کنون مساله را در یک مقیاس جهانی از این بعد ندیده بودم. راستی چرا باید تصمیم گرفته باشند جمعیت بشر را کم کنند؟! آیا به خاطر محدودیت منابع زمین و یا اصلاح نژادی است یا برای آن است که بتوانند افسار اصلی جامعه ی بشری که خانواده است را در دست بگیرند تا سلطه ی خود را تحکیم کنند؟! طرحشان برای کیفیت دوام نژاد بشری چیست؟! ✋اینها خطورات دفعی و خامی بیش نبود ولی به گمانم ارزش تدبر و بررسی را دارد.
باسمه تبارک و تعالی (۷۲۹) «چهار حکمت از فیثاغورث» 🔹در کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطبّاء ابن ابی اصیبعة در فصل مربوط به فیثاغورث مواعظ منقول از او را میدیدم. دلم برای برخی از این حکمتهای بزرگ سوخت که در آن کنجهای تاریک فراموش خانه های تاریخ بشر مظلومانه در گوشه ای افتاده اند! 🔸با یک مهربانی چهارتا از آنها را در آغوش گرفتم تا از باب الحکمة ضالة المؤمن به وطن و خانواده ی اصلی شان که همان مملکت ایمان است بازشان گردانم: 1⃣ليس الضحايا والقرابين كرامات الله تعالى ذكره لكن الاعتقاد الذي يليق به هو الذي يكتفي به في تكرمته 👈اگر میخواهید به خدا نزدیک شده و او را گرامی بدارید روی اعتقاداتتان نسبت به او کار کنید! خدا با اعتقادات پاک است که گرامی داشته میشود. 2⃣احذر أن تركب قبيحا من الأمر لا في خلوة ولا مع غيرك وليكن استحياؤك من نفسك أكثر من استحيائك من كل أحد 👈ارزشهای والا را با احیای حیا در جامعه دنبال کنید. سپس برای دوری از نفاق سعی کنید این حیا از جلوتتان عبور کرده و در خلوتتان هم راه یابد. و برای خالص شدنتان سعی کنید بیش از دیگران از خودتان حیا کنید! 3⃣الأخلق بالإنسان أن يفعل ما ينبغي لا ما يشتهي 👈فرق انسان با حیوان این است که میتواند به جای ما یشتهی به دنبال ما ینبغی ها بیافتد! خودت انتخاب کن که میخواهی انسان باشی یا حیوان بمانی! 4⃣ما لا ينبغي أن تفعله احذر أن تخطره ببالك 👈اگر خواستی وارد حوزه ی انسانیّت و ما ینبغی های علمی و عملی شوی سعی کن مراقب خطورات باشی! همه چیز از این خطورات شروع میشود! اگر خاطر بدی بود نفیش کن و نگذار قصد اقامت کرده و به حوزه ی حیوانیت بازت گرداند.
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۰) «منازل السائرین دوزخ» 🔹یکی از عزیزان پرسیدند: «آیا خلود در جهنّم با رحمانیّت خداوند سازگار است؟!» اصل شبهه ریشه در نشناختن ابعاد عمیق وجود انسان و همینطور ابعاد اسرار آمیز عالم وجود دارد. علمای ما یک چیزی را خوب به چشم آورده اند و با آن استبعاد نسبت به مقامات والای اولیاء الهی از میان رفته است. 🔸آن هم مباحث مربوط به انسان کامل در عرفان نظری و همینطور مباحث مربوط به منازل السائرین در عرفان عملی است. حقیقتا کسی که با اینها آشنا باشد تازه میفهمد که چقدر انسان قابلیّت صعود دارد تا جایی که به نهایت درجات قرب و فنا برسد! تازه میفهمد انسان نمیتواند بدون رسول و امام و حجّت الهی رها شود. 🔹ولی از آن طرفش متأسّفانه کار درخوری انجام نشده است. لذا شبهات ناظر به آن گاهی شنیده میشود. بخش زیادی از قرآن کریم همانطور که مقامات و درجات اولیاء الله و مقربین و پاکان را گفته به همان وزان به درکات اشقیاء و مستکبرین و معاندین هم پرداخته است. اگر از درجات میگوید از درکات هم پرده برداری میکند. 🔸اگر علمای ما مباحث مربوط به انسان ساقط و همینطور درکات السائرین یا منازل السائرین جهنّم را هم بیان میکردند دیگر در خلود برخی در آتش جهنّم تعجّب نمیکردیم. 🔻آری خوب است درجات السائرین را در کنار درکات السائرین بیاموزیم!🔺 🔹حکایت این سقوط در بیان قرآنی از شک و ریب و شرح صدر کفری به جایی میرسد که برخی خلود در آتش جهنم دارند. منافقینی هستند که بدترین وضعیت را در قعرِ قعر جهنم دارند. گویا فانی در غیر خدایند! به شکلی که روزنه ای برای دستگیری باقی نگذاشت و مشمول (لن تجد لهم نصیرا) گشته اند!
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۱) 🌸«إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ»🌸 🔹فرزندم را بیدار کردم به مدرسه برود. چیزی گوش میکردم و مشغول صبحانه خوردن شدم؛ ناگهان این آیات خوانده شد: 📖«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ إِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ الَّذِي أَحَلَّنا دارَ الْمُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا يَمَسُّنا فِيها نَصَبٌ وَ لا يَمَسُّنا فِيها لُغُوب‏» 🔸دیگر از عظمت این آیه چه بگویم که دل قسی و ظلمانی چون منی را هم طوفانی کرد! اشک بر دیدگانم جاری شد. خدایا چه عظمتی در پیش است؟! خدایا ما را برای چه به این دار ظلمت هبوطمان دادی؟! دلمان برای آن دار السلام و برای آن سرای طهارت و نور تنگ شده! 🔹اینها همان آیاتی است که بهشتیان وقتی وارد جنّات عدن میشوند بر زبانشان جاری میشود. خدای را شکر میگویند! الحمد لله! ای جانم به این الحمد لله! و تو چه میدانی از چه اعماقی بر دل و زبانشان جاری میشود! آنجاست که حمد میچسبد! 🔸حمد و ثنا مخصوص آن خدایی است که همه ی آن حزنها و اندوه ها را زدود و برد! ما را به جایی آورد که دیگر درد و زشتی وجود ندارد. آدم دوست دارد از خوشحالی تسبیح گویان برقصد! دیگر تمام شد! سپاس مخصوص آن پروردگارمان است که غفور شکور است! 🔹همانکه ذرّات کارهای ما را هم دیده و نواقصش را پوشانده و اینگونه کریمانه برایمان در این جنّات عدن بساط شکر ابدی پهن کرده! رفقا تازه حقیقت شکر و تشکّر را آنجا میفهمیم که چیست! تازه میفهمیم تنها او همان شاکری بود که ارزش رعایت داشت و بس: پیش این شاهان هماره جان کنی بی‌خبر ایشان ز غدر و روشنی ذره‌ای گر جهد تو افزون بود در ترازوی خدا موزون بود
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۲) «فریب شبهات مجسّم را نخوریم» «لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ» 🔹یکی از دوستانی که مدّتی است در آلمان زندگی میکند برگشته بود. با هم صحبت میکردیم. دیدم بزرگی آن نظم و تمدّن آنها او را دیگر گرفته! «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَ اسْتَرْهَبُوهُمْ وَ جاؤُ بِسِحْرٍ عَظِيم‏» 🔸اگر مطالعه یا نگهداری کتاب ضلال حرام است مسافرت و یا دیدن صحنه های چنین ممالکی هم برای افرادی که آن استحکام معرفتی لازم را ندارند شبهه ی حرمت دارد: 📖«وَ لَوْ لا أَنْ يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً واحِدَةً لَجَعَلْنا لِمَنْ يَكْفُرُ بِالرَّحْمنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفاً مِنْ فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ عَلَيْها يَظْهَرُونَ ...» 🔹به فرموده ی امام صادق علیه السلام: «لَوْ فَعَلَ لَكَفَرَ النَّاسُ جَمِيعا» یعنی اینقدر این شبهات مجسّم خطرناک است. ولی خود قرآن کریم جوابش را در همان سوره ی زخرف بلا فاصله داده که: 🔻اینها آمده تا اهل تقوا را آبدیده کند نه اینکه آب از لبهایشان جاری کند🔺: 📖«وَ إِنْ كُلُّ ذلِكَ لَمَّا مَتاعُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْآخِرَةُ عِنْدَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقين‏» 🔸به این دوستمان عرض کردم وقتی در مغز فرهنگ این تمدّنهای باشکوه بنگری چیزی جز کفر نمیبینی! لذاست که علی شفا جرف هار است! مگر سبأ و ثمود و عاد و قوم فرعون تمدّنهای کمی داشتند؟! ولی به دلیل کفرشان خداوند آنها را نابود کرد! 🔹این یعنی این مظاهر هیچ اصالتی ندارد والّا چه کسی دلش می آمد آن همه نظم و انتظام و ممالک زیبا به خاطر ردّ دعوت رسولان نابود شود؟! «لَقَدْ كانَ لِسَبَإٍ في‏ مَسْكَنِهِمْ آيَةٌ جَنَّتانِ ...»
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۳) بحثی بلاغی پیرامون:«هل یستوی الّذین یعلمون و الّذین لا یعلمون»؟! «اتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون» 🔹با برخی از عزیزان بحثی نحوی داشتیم. در بحث افعال قلوب در دانش نحو مباحث بلاغیّون در زمینه حذف اقتصاری دو مفعول را مرور میکردیم. نظریّه ی حذف اقتصاری در برابر حذف اختصاری که در اصل به عدم حذف و لازم استعمال شدن فعل متعدّی برمیگردد نخستین بار توسّط عبدالقاهر جرجانی در دلائل الاعجاز مطرح شده و به تعبیر او: «فاعرف ذلك، فإنّه أصل كبير عظيم النفع» 👈سپس در کتب بلاغی در مباحث احوال متعلقات فعل در مفتاح سکاکی و تلخیص المفتاح و شروح آن تلقّی به قبول شده است. ولی در دانش نحو تا قرنها چندان از این نظریّه خبری نبوده و مباحث دیگری در جریان بود. 👈تا اینکه توسّط زمخشری در کتاب نحوی المفصّل به شکل برجسته وارد این دانش شده و سپس بین بسیاری از نحویون در قرن هفتم به بعد شایع گشت. یکی از مواردی که دانشمندان بلاغت با این نظریّه شکار خوبی از معانی قرآنی زده اند مطلبی است که ذیل آیه ی ۹ سوره ی مبارکه قمر بیان کرده اند: 📖«أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَةَ وَ يَرْجُوا رَحْمَةَ رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذينَ لا يَعْلَمُونَ إِنَّما يَتَذَكَّرُ أُولُوا الْأَلْباب‏» 👈در این آیه ی شریفه به شکل غیر عادی از این امر پرسیده میشود که آیا آنهایی که میدانند فرقی با آنهایی که نمیدانند، ندارند؟! سپس پاسخ این پرسش ساده را تنها مخصوص آن صاحبان عقلهای عمیق میداند! گویا بقیه پاسخش را نمیدانند! ⬇
👈به قول نیشابوری در غرائب القرآن: «إشارة إلى أن هذا التفاوت العظيم بين العالم و الجاهل لا يعرفه إلا أرباب العقول» مفسّرین معمولا در اینجا حذف مفعول «یعلمون» را اختصاری دانسته و به دنبال تشخیص مفعول به محذوف بر آمده اند. صاحب المیزان هم همین راه را پیموده: 📖«العلم و عدمه مطلقان لكن المراد بهما بحسب ما ينطبق على مورد الآية العلم بالله و عدمه فإن ذلك هو الذي يكمل به الإنسان و ينتفع بحقيقة معنى الكلمة و يتضرر بعدمه، و غيره من العلم كالمال ينتفع به في الحياة الدنيا و يفنى بفنائها» 🔹ولی دانشمندان علم معانی از همان زمان عبد القاهر جرجانی بر این نکته اصرار کرده اند که اینجا اساسا حذفی وجود نداشته؛ به تعبیر عبدالقاهر: «هل يستوي من له علم و من لا علم له؟ من غير أن يقصد النصّ على معلوم» و به تعبیر تفتازانی در مطوّل: 📖«ان الغرض اثبات العلم لهم و نفيه عنهم من غير اعتبار عموم فى افراده و لا خصوص و من غير اعتبار تعلقه بمعلوم عام او خاص و المعنى لا يستوى من وجد له حقيقة العلم و من لا يوجد» ✋البته انصافا تشخیص اینکه حذف اقتصاری است یا اختصاری خالی از صعوبت و لطافت نیست. تفتازانی در جایی از مطوّل این تشخیص را محتاج «التأمّل الذوقی» میداند: 📖«فان الحمل على امثال هذه المعانى مما يتعلق بقصد المتكلم و مناسبة المقام» 👈البته با وجود اینکه تقریبا اجماعی بین علماء معانی در اقتصاری بودن این حذف وجود دارد ولی مسأله هنوز باقی است. چرا پاسخ این پرسش را تنها اولوا الالباب میدانند؟! 👈اینجا زمخشری در کشّاف برداشت لطیفتری از این حذف اقتصاری مطرح میکند. آن هم اینکه اولوا الالباب این را درک کرده اند که تنها کسی که به علم دین عمل کند لایق عنوان عالم بودن است! بقیه جهّالی بیش نیستند! 👈ولی چطور عالم به عامل دینی گره خورده است؟! به قرینه ی صدر آیه که در مقام مدح قانتین است و آنها همان عاملین به علوم ربّانی هستند: 📖«کأنه جعل من لا يعمل غير عالم و فيه ازدراء عظيم بالذين يقتنون العلوم، ثم لا يقنتون فیها، ثم يفتنون بالدنيا، فهم عند اللّه جهلة، حيث جعل القانتين هم العلماء» 👈حقیقتا برداشت لطیفی است. این نوع دلالتهای لطیف نصیب هر طبعی نمیشود. انصافا زمخشری قهرمان عرصه ی بلاغت است. هنوز بسیاری از لطایف ذوقش در بلاغت رسمی سر ریز نکرده است. 🔹ولی یک برداشت دیگر هم میتوان از این آیه داشت که باز به شکار علمای معانی در آمده است. آن هم مطلبی است که ابن یعقوب مغربی در مواهب الفتّاح بیان میکند که با توجّه به اینکه پاسخ این پرسش را تنها اولوا الالباب میدانند در آیه ایماء لطیفی به این معناست که اساسا کسی که علم وحیانی ندارد اصلا علمی ندارد! 👈یعنی لزوما تنها نمیخواهد صرفا عالم را به عامل دینی برگرداند و بگوید کسی که اهل عمل نیست اصلا علمی هم ندارد بلکه میخواهد بگوید در برابر علم وحیانی اساسا جهل و نادانی است! اصلا چیز دیگری لایق عنوان علم نیست! همه اش جهل و نادانی است! 📖«إيماء إلى أن من لا يفهم حقيقة الدين يعد ممن لا عقل له و لا علم أصلا كالجمادات أو كالبهائم بدليل إنما يتذكر أولو الألباب» ⚪️راستش عبارات ایشان را دیدم دلم خنک شد! به یاد کلام به اصطلاح فلاسفه ی علمی افتادم که علوم دینی و وحیانی را اساسا در عداد علم حساب نکرده و وزنی در حدّ تقوّلات رمّالان و اساطیر پیشینیان برایش قائل اند! همین است که در علوم انسانی و دیگر علومشان خبری از قرآن و کلام امام صادق و فقاهت دینی و تأمّل در ارشادات عقول قدسی یافت نمیشود! خیلی توهین بزرگی است! 👈در اینجا آیه ی شریفه تابعین وحی را حقیقتا سزاوار عنوان علم دانسته و دیگران را سزاوار عنوان نادانی میداند! آنهایی که اولو الالباب هستند این حقیقت بزرگ را درک کرده اند و همین است که تابع محض احکام شریعتی هستند که از علم و حکمت بی نهایت الهی نشأت گرفته است. 🔹مرحوم علامه ی طباطبایی در تفسیر المیزان همین معنا را از آیه ی دیگری استفاده کرده است. آن هم آیه ی ۱۸ سوره ی مبارکه جاثیه است که: «ثُمَّ جَعَلْناكَ عَلى‏ شَريعَةٍ مِنَ الْأَمْرِ فَاتَّبِعْها وَ لا تَتَّبِعْ أَهْواءَ الَّذينَ لا يَعْلَمُون‏» 👈در این آیه ی شریفه صراحتا دستور به تبعیّت از شریعت الهی صادر شده و هر چیزی در برابر آن مهملات و هواهای نفسانی انسانهای جاهل و نادان عنوان میکند! از این اقتصاد و حقوق و سیاست و همه و همه اگر به این شریعت برنگردد هواهای نفسانی نادانانی بیش نیست! فریب ایسمهایش را نخورید! 📖«إنّ كل حكم عملي لم يستند إلى الوحي الإلهي ولم ينته إليه فهو هوى من أهواء الجاهلين غير منتسب إلى العلم» 👈شاید نیازی به تقیید این حکم به عملی هم نباشد. شریعت احکام نظری را هم میگیرد و ظاهرا ایشان از مفهوم شریعت و یا مفهوم تبعیّت خواسته اند این قید را استخراج کنند که ظاهرا لزومی ندارد. ✋این بحثها مناسب بذل خاطر نیست ولی به یاد ایام طلبگی و حلاوت علوم حوزوی بذلش کردم.
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۴) «کتاب الطهارة» «دُم علی الطهارة یوسَّع علیکَ الرزق» 🔹شرح الاربعین صدر الدّین قونوی را میخواندم. بحثی بسیار زیبا ذیل حدیث نبوی صلی الله علیه و آله: «دُم علی الطهارة یوسَّع علیکَ الرزق» آورده است. شخصی از حضرت در مورد فقر گله کرد که حضرت فرمود سعی کن دوام بر طهارت داشته باشی تا رزقت واسع شود. 🔸قونوی در شرح این حدیث شریف یک دوره کل سلوک انسان تا نهایات را مبتنی بر همین حدیث توضیح داده و ابعاد گسترده ی طهارت را تا مرتبه ی تجلّی ذاتی تبیین نموده است. به تعبیر قونوی این حدیث خودش یکی از جوامع الکلم است. از افق نگاه او طهارت این است: 📖«سلامة حقيقة القابل من أكثر أحكام الامكان، و قوّة مناسبة تلك الحقيقة للحضرة الوحدانية الآلهية التى منها ينبسط الفيض على جميع القوابل الممكنة» 🔹ما سالها در کتب فقهی و درسهای خارج از کتاب الطهارة و مباحث فقهی آن بحث میکنیم ولی احکام طهارت معنوی را استنباط نکرده و از آن بحثی نمیخوانیم! همین است که این بحثها به جامعه هم سر ریز نشده و از باب الولد سرّ أبیه نواقص این حوزه ریشه در خودمان دارد. ✋در تبلیغ مدام مسائل طهارت ظاهری گفته میشود و نه مسائل طهارتهای عمیقتر. اگر این طهارتهای عمیقتر نبود این طهارت ظاهری هم نبود. 💡به ذهنم خطور کرد ببین چطور قونوی یک حدیث را گرفته و پیرامونش یک تمدّنی غنی از مفاهیم دینی را ایجاد کرده و شورانده! دست به چه استنباط باطنی سنگینی زده است. 👈ما که اینقدر در حدیث استصحاب کار میکنیم چرا اینگونه احادیث را رها کرده ایم؟! نقد کمی است؟! آیا اگر دلیل برای احکام ظاهری داریم دلیل برای این احکام باطنی نداریم؟!
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۵) 🚫«ای کاش میمردم و راحت میشدم»🚫 🔹با عزیزی صحبت میکردم. خسته و ناراحت بود. گفت ای کاش میمردم و راحت میشدم! گفتم چرا اینطور فکر میکنی؟! این کلام تو دو رو دارد. ⬅یک رویش این است که وقتی مردی معدوم میشوی و دیگر نیستی تا درد و ناراحتی داشته باشی. اگر این است بدان تو از چنین مرگ و نیستی متنفری نه متمنی! میدانی چرا؟! چون تو از نیستی اموری که دوست داشتی وجود داشت مینالی نه از وجود و هستی! تو عاشق زندگی و وجود بیشتری نه مرگ و نیستی! ⬅روی دیگر کلامت این است که وقتی مردی روحت در جای بهتری آسوده میشود! اگر این است حقّا که غافلی! چه کسی به تو چنین ضمانتی داده که با مرگ حالت بهتر شود؟! «لَا تَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِيق‏» 🔹چنین آرزویی نشان از یک جهل و قدرناشناسی و کفران نعمتی بزرگ دارد! آن هم جهل به نعمت بزرگ زندگی دنیا برای رشد تو! قدر زندگی دنیایت را بدان که ثروتی بی کران است. نمیدانی دنیا متجر اولیاء الله است؟! نمیدانی دنیا مزرعه ی آخرت است؟! 🔸نمیدانی خداوند چه فرصت بزرگی را در دست تو قرار داده! در کلّ عوالم هستی هیچ عالمی مانند دنیا خصلت تغییر و سرعت تحوّل و شتاب دهندگی در جهت کمال و دوری از نیستی ها و نقصها را ندارد. 🔹اگر دستت از این عالم کوتاه شد دیگر بیچاره ای! راهی که در این دنیا در چند لحظه یا چند روز میتوانی بپیمایی آنجا ممکن است هزاران سال طول بکشد! لابثین فیها احقابا شوی! 🔸رفقا قدر زندگی دنیا را بدانیم! همه اش معنا است و لحظه لحظه اش دارد ابدیّت ما را میسازد. و ما چه خسارت زده ایم که این ثروت بیکران را تا کنون اینگونه از دست داده ایم!
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۶) «كَفَاكَ‏ أَدَباً لِنَفْسِكَ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِك‏» (۱) «سیر نگارش کلمات قصار اهل بیت علیهم السلام» 🔹نکات اخلاقی یکی از اساتید عزیز و بسیار محترم را در ابتدای درس خارجشان میخواندم. انصافا روایتی کلیدی و زیبایی را انتخاب کردند و توضیحات جالبی هم بیان نمودند. 💡به ذهنم خطور کرد در دو نوشته ابتدا ادبی از نوع انتخابشان بیان کرده و آن را بهانه ای برای بیان سیر کلمه قصار نگاری قرار دهم و سپس در نوشته ی دیگری تکمله ای بر توضیح دلالی شان بنویسم: 📖«كَفاكَ اَدَبا تَجَـنُّـبُكَ ما تَـكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ» 👈یعنی برای ادب شدنت و استاد اخلاق داشتنت همین بس که آن چیزهایی که در دیگران زشت میبینی را سعی کنی خودت نداشته باشی. ⚪همین ابتدا ادبی که از تذکّر اخلاقی این استاد عزیز برای بنده قابل برداشت بود آن بود که در سند احادیث بیشتر توجه کنم. ✔برای طلاب درس خارج شاید بهتر باشر با تسامح نقل حدیث نکرده و از توجه به سند غفلت ننمود! اینها در تربیت شاگردان تأثیر میگذارد. نقل چنین کلمه ی مهمّی در ابتدای درس خارج با چنین سند دوری میتواند جالب نباشد! اینگونه نقل گاهی متضمن نوعی تبلیغ تهاون در اسانید است. ✔متاسفانه فرهنگ شایعی است ولی از جالب نبودنش کم نمیکند. گویا با اندکی مبالغه چنین پیامی میدهد که هر مضمونی ولو با این اهمیت هر جوری نقل شد چندان به ارزش صدوری اش توجه نکنید! تلاش علما در تنقیح علم اسانید لااقل در غیر اسانید فقهی مهم نبوده! ✋البته این استاد عزیز شاید در مقام بیان اصل مطلب بوده یا فرصت پرداختن نداشته یا محمل دیگر ولی برای خودم این کار را جالب ندیدم. ⬇
🔸آشنایی با سیر نگارش کلمات قصار از اهل بیت علیهم السلام🔸 این حدیث را ایشان از امام حسن عسکری علیه السلام نقل کرده اند! احتمالا از بحار الانوار یا برخی از کتب معاصر دیده اند. در بحارالانوار مرحوم علامه مجلسی هم این روایت را بدون سند از کتاب الدرة الباهرة نقل کرده است. 👈معمولا کتاب الدرة الباهرة من الاصداف الطاهرة را به شهید اوّل نسبت میدهند و برخی نیز آن را به عالمی دیگر. در این کتاب ۱۶۹ روایت را پیامبر اکرم و ائمه علیهم السلام بدون ذکر سند گلچین کرده است. 👈خود صاحب کتاب در انتهای کتاب میگوید اینها درّهایی است که حاصل غوّاصی او در دریای حکمت اهل بیت علیهم السلام است: «فهذه درّة من بحر الحكمة» 👈روایت نخستش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله این است که: «العلم وديعة اللّه في أرضه، و العلماء امناؤه عليه فمن عمل بعلمه أدّى أمانته، و من لم يعمل بعلمه كتب في ديوان اللّه من الخائنين‏» انصافا چه روایت دقیق و تکان دهنده ای است. ✔تا حالا اینگونه به نسبت علم الهی و امانت توجّه نکرده بودم و تازه بعدی دیگر از معنای امین الله بودن ائمه علیهم السلام برایم روشن شد. 👈روایت آخر هم همان توقیع معروف به اسحاق به یعقوب است که: «أمّا ظهور الفرج فإنّه إلى اللّه، و كذب الوقّاتون. و أمّا الحوادث الواقعة، فارجعوا فيها إلى رواة حديثنا؛ فإنّهم حجّتي عليكم، و أنا حجّة اللّه» ⚪استطرادا باید دانست این توقیع طولانی و مشتمل بر نکات بسیار است که صاحب این کتاب مختصر آن را آورده و مفصّلش را شیخ طوسی در کتاب الغیبة با سند خودش از ابن قولویه و ابو غالب زراری از مرحوم کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل میکند که در نامه ای از محمد بن عثمان عمری مسائلی پرسید و یکی از مهمترین توقیعات شیعه صادر شد. 👈مرحوم کلینی این توقیع مهم را در کافی نقل نکرده و شاید در همان کتاب رسائلی که نگاشته و متأسّفانه مفقود شده و در دست ما نیست مکتوب بوده است. شیخ صدوق همین توقیع را در کمال الدّین با سندی دیگری از مرحوم کلینی از اسحاق بن یعقوب نقل میکند که نشان میدهد در سند این حدیث هیچ شک و شبهه ای وجود ندارد. 🔹این سبک حدیث نگاری که نوعی گلچین حکمتهاست سابقه داشته و در کتاب نزهة الناظر و تنبیه الخاطر حلوانی یکی از علمای شیعه قرن پنجم و معاصر شیخ طوسی است. ایشان هم سعی کرده یک دوره حکم و مواعظ از اهل بیت علیهم السلام گلچین کرده و به آنها لمع اطلاق میکند. 👈حکمت اوّلی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل میکند این است که: «مَنْ أَكْثَرَ الِاسْتِغْفَارَ جَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْ كُلِّ هَمٍّ فَرَجاً وَ مِنْ كُلِّ ضِيقٍ مَخْرَجاً، وَ رَزَقَهُ‏ مِنْ حَيْثُ لا يَحْتَسِب‏» 👈و روایت آخری که از حضرت بقیة اللّه الاعظم عجّل الله تعالی فرجه الشریف نقل میکند حکایتی زیبا در مورد حضرت است. ⚪اساسا شهید اوّل کتاب الدرة الباهرة را به تقلید از همین نزهة الناظر نگاشته ولی خیلی خلاصه تر که در حدود ۳۰ صفحه جمع شده و قابل حمل و نقل و احتمالا استفاده در محافل باشد. 👈انصافا قابلیت آن را دارد که به صورت کتابی جیبی چاپ شده و به همراه خود داشت. بخشی از روایتش را هم از همان نزهة الناظر گرفته ولی در ترتیب و همینطور اضافه ی روایات زیبا و عمیق از دیگر منابع شیعه تلاشی در خور تحسین نموده و سلیقه ی جالبی داشته است. 👈البته قبل از این دو کتاب تحف العقول را هم میتوان نام برد. ولی زمینه ی نگارش کتابی مانند تحف العقول را نباید با این دست کتب اشتباه گرفت. 👈در تحف العقول به دنبال ابعاد بلاغی و ایجاز حکیمانه نیست. فقط سعی کرده یک دور احادیث را ولو طولانی بر محور اهل بیت علیهم السلام گلچین کند و با این کار به رقابت با کتب معروف آن زمان در آداب و حکم نرفته است. 👈بحث در زمینه ی کتاب تحف العقول را باید در جای دیگری بیان کرد. همین است که در انتهای کتاب به بحث از مناجات حضرت موسی و عیسی و مواعظ مسیح و وصیت مفضّل پرداخته است. ⚪باید دانست این سبک نگارش حدیث در الدرّة الباهرة و همینطور مهمتر از آن نزهة الناظر اساسش در پاسخ به یک زمینه ی فرهنگی در اعصار نخست ایجاد شده است. زمانی که فنون ادب و بلاغت و موجز گویی حکمتها شایع بود و کتابهای مهمّی در دنیای اهل سنّت و بلغاء مشهور در این زمینه نگاشته شده و به شکلی افراد تشویق به مطالعه ی این حکمتهای زیبا از کتب آنها میشدند. 👈خود حلوانی در انتهای نزهة الناظر میگوید اینها را جمع کردم که دیگر افراد برای فراگیری حکمت خود را نیازمند رجوع به کتاب آداب ابن مقفع و ریحانی و سهل بن هارون و مانند آنها ندانند. 👈بلکه معتقد است برخی از اینها مانند ریحانی حکمتهایشان را از اهل بیت علیهم السلام گرفته اند و به آنها نسبت نداده اند. بنده زمانی حکمتها و ادب صغیر و کبیر ابن مقفع را مرور میکردم. واقعا خیره کننده است. وقتی بدیع ابن معتز را میخواندم توجهم بیشتر به این فن کلمات قصار جلب شد. ⬇⬇
👈اینها میتوانسته برای برخی تولید شبهه کند. این ریحانی که میگوید از ادباء و کتّاب معاصر امام رضا علیه السلام و از نزدیکان مأمون عبّاسی بوده است. 👈وی هم مانند ابن مقفّع در زمینه امثال و حکم با بلاغتی مثال زدنی ید طولایی داشته و مانند او متّهم به زندقه شده است. بلکه یاقوت در معجم الادباء او را در بلاغت و ایجاز حتّی بر جاحظ هم برتری داده! 👈سهل بن هارون هم که نام او را آورده یکی دیگر از این کتّاب و بلاغیّون معروف معاصر امام رضا علیه السلام است که بعد از برمکیان خازن بیت الحکمة بود. جاحظ در البیان و التبیین زیاد به او اشاره میکند. 👈خلاصه درک فضای بلاغی رایج بین عرب و سپس ایجاز حکیمانه ی رایج در قرن دوّم و آشنایی با فضای آن زمان در فهم زمینه های جمع حکم اهل بیت علیهم السلام تأثیر گذار است. از همینجاست که کلام حلوانی را در ابتدای کتابش بهتر درک میکنیم که میگوید: 📖«أما بعد فقد سطّرت لک أمتعني اللّه بك من أقوال الأئمّة من أهل البيت عليه السّلام الموجزة، و ألفاظهم المعجزة، و حكمهم الباهرة، و مواعظهم الزاهرة، لمعا تنزّه ناظرك بها، و تنبّه خاطرك بها» 🔹یک نکته ای هم در این کتاب نزهة الناظر هست که حیفم آمد بذلش نکنم. آن هم روایتی است که حلوانی در مقدمه ی کتابش از امیر المؤمنین علی علیه السلام نقل میکند که آن را سرلوحه ی کارش قرار داده؛ جای دیگر ندیده بودمش! خیلی برایم جالب بود و آن هم اینکه: 📖«خُذُوا مِنْ كُلِّ عِلْمٍ أَرْوَاحَهُ، وَ دَعُوا ظُرُوفَهُ‏، فَإِنَّ الْعِلْمَ كَثِيرٌ وَ الْعُمُرَ قَصِيرٌ» 👈البته در این زمان به شکلی از بزرگان اسلام حکمتهای بلاغی موجز دو تن بین بلاغیّون شناخته شده و مشهور بوده است. یکی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و دیگر هم امیر المؤمنین علی علیه السلام. ولی در مورد دیگر ائمه علیهم السلام چنین امری در دنیای اسلامی شناخته شده نبود. ⚪همین جاحظ که بزرگ ادبا زمان خود در نیمه ی نخست قرن سوّم اسلامی است ۱۰۰ حکمت از امیر المؤمنین علی علیه السلام با ذوق و سلیقه ی ادیبانه ی خود جمع کرده که نزد ادبا مشهور بوده است. ملاکش هم فصاحت و اختصار و حکمت بوده است. نامش را مائة کلمة قرار داده! 👈کلمه ی نخستش این است که: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقینا»، کلمه ی دوم: «الناس نیام فاذا ماتوا انتبهوا» و سوّم: «من عرف نفسه فقد عرف ربَّه» و... . انصافا باید این صد کلمه را بارها و بارها خواند. 👈مرحوم ابن میثم بحرانی شرحی بر این صد کلمه از مختارات جاحظ از حکم موجز و بلاغی امیر المؤمنین نوشته و انتخاب جاحظ را تحسین کرده است. شرح خوبی است. 👈در ادامه سید رضی که خود یکی از شعرا و ادبای بزرگ عرب است و این بعدش کمتر بین ما شیعیان شناخته شده ولی در دنیای اهل سنّت و عامّه بیشتر آن را میشناسند دست به تألیف اثر گرانسگ نهج البلاغة زد. 👈البته تنها به کلمات قصار بسنده نکرده و خطب و رسائل و برخی امور دیگر را هم افزود. ابن ابی الحدید هم که خود مورّخ و ادیب بزرگی در زمان خود بوده سعی کرده بر دامنه ی این حکمتها از مختارات امیر المؤمنین بیافزاید. حالا اینجا بحث بسیار است. 🔹در همین زمینه و میدان عظیم بلاغی در فنّ حکم موجز و کلمات قصار یکی از علمای قرن ششم به نام آمدی به استقبال مائة کلمة جاحظ از امیر المؤمنین علی علیه السلام رفته و کتاب معروف غرر الحکم و درر الکلم را نگاشت. وی در مقدّمه ی کتابش از جاحظ انتقاد میکند :«يا للّه العجب! من هذا الرجل و هو علّامة زمانه و وحيد أقرانه‏... کیف رضی من الکثیر بالیسیر؟!» 👈چرا تنها به صد کلمه بسنده کرده؟! در ادامه میگوید میخواهد مقدار زیادی از این حکمتها را استخراج کند که بلاغیون را عمق فصاحت و اختصارش ساکت و حکما را عمق حکمتش حیران میکند! ✋البته مشکل عمده ی این کتاب آن است که در قرن ششم نگاشته شده و بدون سند حکمتهای زیادی از منفردات حدیثی را نقل میکند که در جای دیگر فعلا موجود نیست. انصافا از نظر سندی محلّ تأمّل است. 👈از حیث متنی هم بعید نیست مقداری مؤلّف در عبارات گاهی با حفظ امانت به محتوا دست برده و آن را مختصر کرده باشد. شاید مقدّمه ی او هم به این مطلب اشاره ای شده است. 👈تقطیعات بسیار سنگین آن هم این کتاب را در مواضع زیادی با مشکل یا شبهه ی دلالی و عدم حجیت ظواهر آن مواجه نموده است. آن صد کلمه ی جاحظ به دلیل قرب زمانی به حضرت و همینطور اشتهار این حکمتها در فضای اسلامی ارزش نقلی بیشتری دارد. 👈در ادامه شخصی به نام ابو الحسن لیثی به استقبال غرر الحکم رفته و همان را با مقداری تغییرات عرضه نموده که ویژگی خاص و برتری جز مقداری مرتّب کردن و عدد زدن و گاهی شاید چیزی اضافه کردن ندارد که مورد توجّه قرار گیرد. ⬇⬇⬇
🔸«كَفاكَ اَدَبا تَجَـنُّـبُكَ ما تَـكْرَهُ مِنْ غَيْرِكَ»🔸 حالا برگردیم به این کلمه ی قصار و مضمون بلیغ حکیمانه. نقل آن از امام حسن عسکری علیه السلام چندان قابل دفاع علمی نیست. ولی میتوان راه مورد اطمینان دیگری برای نقل چنین مضمونی بین فضلا پیدا کرد. این کلمه یکی از فقرات خطبه ی معروف وسیله ی امیر المؤمنین است که هفت روز بعد از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه بیان کردند. این خطبه یکی از یادگاران امام باقر علیه السلام به جابر بن یزید جعفی است که از طرق غیر مألوف خطّ فقاهت شیعی به ما رسیده است. 👈در آن معدنی از این کلمات قصار و حکمتهای ناب وجود دارد. تازه انسان میفهمد وادی بلاغت چه بوده و آن زمان چه برهه ای از اوج بلاغت بوده که مخاطب این نوع تکلم قرار گرفته است. 👈واقعا خطبه ی تکان دهنده ای است که مرحوم کلینی در کافی آن را نقل کرده است. اتّفاقا این فقره به شکل ادیبانه تر و با سجع زیباتری در آنجا موجود است که مناسب فضای بلاغت است. آن هم اینکه: «كَفَاكَ‏ أَدَباً لِنَفْسِكَ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِك‏». 👈سید رضی هم در قسمت مربوط به حکم امیر المؤمنین در نهج البلاغة آن را در قالب این لفظ صید کرده که: «كَفَاكَ‏ أَدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِك‏» به گمانم واژه ی اجتناب نبودنش همانطور که در نقل کافی است ایجاز قصر بیشتری دارد. 👈این مضمون را شاید بتوان با متون دیگر هم در روایات اهل بیت علیهم السلام پیدا کرد ولی این متن واقعا خیره کننده و هنری است که آن را واقعا ثبت کرده و شکار میکند. ✔اساسا معانی بلند در قالب چنین کلمات قصار هنری به خوبی شکار شده و ثبت میگردند. بلاغت در این موارد مانند یک بسته بندی و زیبا سازی و مرغوب کردن مجرای انتقال این حکمتهای ناب است. اینگونه هم نفی خطورات بهتری در توجّه به مضمون رخ میدهد و هم در تثبیت در حافظه و استحضار آن در مواقع مورد نیاز تأثیر دارد. خوب است مؤمنین گنجینه ای از این حکمتهای ناب بلیغانه را با اسانید بهتر را گلچین کرده و به حافظه بسپارند. ✋حالا بحث از فرصتها و آسیبهای رویکرد بلاغی در ضبط روایات اهل بیت علیهم السلام موضع دیگری میطلبد. 👈ان شاء الله در نوشته ی دیگری به ابعاد دلالی این حدیث نورانی خواهم پرداخت.
باسمه تبارک و تعالی (۷۳۷) «كَفَاكَ‏ أَدَباً لِنَفْسِكَ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِك‏» (۲) «نكاتي پیرامون قاعده ی طلایی و شبکه قواعد پیرامون آن در احادیث اهل بیت علیهم السلام» 🔘قبل از شرح دلالی حدیث مورد بحث و پایه های فقاهت اخلاقی در آن به ذهنم خطور کرد مقداری پیرامون قاعده ی طلایی بنویسم و سپس در نوشته ی بعدی به این حدیث شریف بپردازم. 🔹از دیرباز یک قاعده ی اخلاقی آشکاری در افعال انسانی در هر جایی که زندگی میکرده مشهود بوده که بر اساس آن انسانها عادتا کارهایشان را مبتنی بر لذّت، منفعت، یا محبّتی که نسبت به دیگری داشتند تنظیم میکردند! این قاعده نوعی قاعده اخلاقی مقابله به مثل و کما تدین تدان بود که در بسیاری از صور آن خود انسان هر چند بر اساسش معمولا رفتار میکرده ولی از آن احساس خوبی نداشته و بوی نفسانیّت از آن به مشامش میرسد! 👈ذیل آن یک سلسله اقماری از قواعد اخلاقی ناپسند هم رقم میخورده که یکی از آن همین تعصّبات کور و «أنصر أخاک ظالما أو مظلوماً» بوده است. 🔸از آن طرف یک قاعده ی دیگری هم از دیرباز بین انسانها وجود داشته که هر چند کمتر به آن عمل نموده ولی به شدّت از آن حسّ خوبی داشته و خود را به شکل یک ایده ی اخلاقی کلّی در تاریخ بشر و در زبانهای گوناگون نشان داده است. از این قاعده میخواهم صحبت کنم. 👈آری یکی از کشفیّات بزرگ علمای اخلاق در طول تاریخ قاعده ی اخلاقی خیره کننده ای است که متضمّن یک دستور العمل کلّی در فعل و ترک فعل انسان است. البته این قاعده همه ی ابعاد رفتار اخلاقی انسان را توصیف نمیکند تا یک نظام اخلاقی را نتیجه بدهد ولی یک اصل بسیار قوی و فراگیر اخلاقی است. ⬇️