eitaa logo
بذل الخاطر
937 دنبال‌کننده
904 عکس
1 ویدیو
11 فایل
کانالی جهت صید و بذل برخی عبرتها، خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین. و کارگاهی برای تمرین طرز نگاه های جدیدتر و عمیقتر دینی با سبکی غیر رسمی. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @ghorba :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۸) «جلب فیوضات و دفع خطورات با سلامتی بدن» 🔹محل سکونتمان تا حرم مطهّر رضوی سلام الله علیه مقداری فاصله داشت. چند روز پیاده روی ام زیاد بود و مقداری مبتلا به کمر درد و پا درد شدم. سحر از خواب بیدار شدم و دیدم بدنم خسته است و درد میکند. 🔸حیفم آمد نعمت حضور را از دست بدهم. خانواده گفت یک مسکِّن بخور و بیا! اوّلش از پیشنهادش خوشم نیامد! ولی دیدم حیف است نیایم و یا سر حال نیایم. یکی را نصف کردم و خوردم. پیاده روان شدم و زیارت خوبی شد. 🔹در صحن مسجد گوهرشاد به انتظار نماز صبح نشسته بودم. دیدم شکر خدا سرحال و بی درد توان انجام دادن اعمال عبادی را دارم. در همین حال به یاد مسکّنی که خورده بودم افتادم. 💡به ذهنم خطور کرد اگر بدن و مزاجت سالم یا سرحال نبود الآن این همه توفیق داشتی؟! حال عبادت داشتی؟! یا قرار بود در خانه خواب بمانی و نعمت حضور را اینجا از دست بدهی؟! ✔سلامتی بدن خودش زمینه دفع خطورات مانعه و جلب فیوضات و حضور قلب است. 👈این مسکِّن میخواست اهمّیت سلامتی و شادابی بدن را به تو بفهماند. این بدن مرکب نفس تو است. با آن قرار است طیّ مسیر کنی! مگر میتوان با مرکبی ناتوان و مریض به سادگی به مقصد برسی؟! ✔اصلا این بدن خودش محراب و مسجدی است که نفست باید در آن عبادت کند. در عمارت و نظافت مسجد جانت بکوش! 👈هم در آذوقه اش مضایقه نکن و هم در خواب و تیمارش! با این نیت که بتوانی از آن در راه خدمت و رضای خداوند کار بکشی: 📖اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ‏ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي‏
باسمه تبارک و تعالی (۷۹۹) «مباهات به فرزند» 🔹فرزندم کلاس اوّل است. با یک دشواری در حال یادگیری الفبا و نوشتن و خواندن است. گاهی طوری مادرش اذیت میشد که گفتیم شاید توانایی لازم را ندارد! البته وقتی از وضعیت دیگران مطلع میشدیم آرام میشدیم که: البلیة اذا عمّت طابت!😄 🔸مادرش برای گرفتن اوّلین کارنامه اش به مدرسه رفته بود. برای توصیف وضعیت دانش آموزان از چهار عنوان توصیفی: «خیلی خوب، خوب، قابل قبول، نیازمند به تلاش بیشتر» استفاده میکنند. هر هفت موردش خیلی خوب بود. 🔹یک نگاهی هم به کارنامه چند نفر دیگر از اعضاء کلاس انداخته بودند و دیده بودند آنها اینطور نیستند. گویا احساس یک مباهات و افتخار پیدا کرده بودند. واقعا هم برای پدر و مادر موفّقیت فرزندشان موفّقیت خودشان است. چون فرزند را امتداد وجود خودشان میدانند. 🔸همینها را که بیان میکردند به یاد کلام رسول الله صلی الله علیه و آله افتادم که فرمودند من به عدد شما نزد دیگر امم در قیامت مباهات میکنم: «إِنِّي‏ أُبَاهِي‏ بِكُمُ الْأُمَمَ يَوْمَ الْقِيَامَة» 💡به ذهنم خطور کرد وقتی حضرت به کمیتها مباهات کند به طریق اولی به کیفیت مباهات میکند. و اگر به خوبی های امتشان مباهات دارند از نواقصشان هم آزرده خاطر میشوند. 💗اینجا بود که احساس وجودی مهربان را بالای سر خودم پیدا کردم که اگر رشد کنم مباهات کرده و خوشحال میشود و اگر درجا بزنم آزرده خاطر میشود. اینطور نیست که برایش اهمیتی نداشته باشم. 📖 أَمَا تَعْلَمُونَ أَنَّ أَعْمَالَكُمْ تُعْرَضُ عَلَيْهِ فَإِذَا رَأَى فِيهَا مَعْصِيَةَ اللَّهِ سَاءَهُ فَلَا تَسُوءُوا رَسُولَ اللَّهِ وَ سُرُّوه‏
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۰) هدیه ذکر شریفی دیگر از استغفار: «اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا أنت» 🔹برای تقرب به خداوند متعال همانطور که ایجاد مقتضی با تعمیق پیوسته توجهات معرفتی توحیدی لازم است رفع موانع و زدودن تیرگی ها با مبارزه عملی با نفس و شیطان و نواقص وجودی هم لازم است. 👈استغفار نوعی مدیریت توحیدی بر همین امر دوم یعنی مانع زدایی و هموار کردن مسیر صعود و سلوک و تقرب است. تا با آن این مبارزه و بیزاری در دل توحید و به دور از فضای شرک و انانیت رقم بخورد. 👈آن مانع زدایی ای زمینه ساز صعود کلمه طیبه توحید و تقرب وجودی به مبدأ هستی است که از سنخ عمل صالح باشد. صلاح عمل نیز منوط به روح توحیدی دمیده شده در آن است. 👈تفاوت اخلاق و رفتار نیکو با اخلاق و عمل صالح نیز در همین نهفته است. آن اخلاق و عمل نیکی صالح هم هست که وسیله ای برای صعود باشد نه توقفگاهی مانع از سلوک که در این صورت خود شیطانی بر طریق و فسقی ظاهر است! ✔همین است که همواره یک بال سلوک انسان به سوی خداوند متعال مانع زدایی و توجه توحیدی برای عبور از ضعفها با ذکر شریف استغفار است. و باز همین است که استغفار خود یکی از ابواب تقرّب و وصول به خداست. ✔در دل مبارزه با نواقص هم با استغفار روح توحیدی دمیده میشود و از این جهت انسان گاهی از راه گناهان و نقصهایش هم میتواند به خدا برسد! خوبی آن هم معمولا این است که در آن غرور و ریا نیست و معمولا به فضای صدق و طهارت نزدیکتر است. و باز همین است که ذکر استغفار به یکی از اذکار محوری در منظومه ی اذکار دینی بدل شده است. ⚪در بذل ۷۸۸ مجملی در این زمینه بیان شد که هضمش برای برخی عزیزان گویا دشوار بود. در مسند احمد بن حنبل در بخش مرتبط با مسند امیر المؤمنین علی علیه السلام نگاهم به روایتی زیبا از شخصی به نام علی بن ربیعة افتاد که میتواند هضم این مساله مهم را آسانتر کند. 👈وی در کوفه شاهد سوار شدن امیر المؤمنین در کوفه بر اسبشان بوده و مطلب مهمی را نقل میکنند. وقتی حضرت پایشان را بر رکاب گذاشتند شروع به اذکاری توحیدی کردند تا به این فراز رسیدند: 📖«اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا أنت» 👈اینجا بودند که حضرت خندیدند! پرسیدند یا امیر المؤمنین چرا خندیدید؟! حضرت فرمود پیامبر اکرم را دیدیم که وقتی به اینجا رسید خندید و وقتی از ایشان پرسیدیم فرمودند خداوند وقتی این حالت استغفار در هنگام توجّه به نواقص را در بندگانش میبیند با تعجّب میگوید: 👈چه بنده ی خوب و فهمیده و با ایمانی که میداند این فقط من هستم که توانایی بخشایش گناهان را دارم: «عجب لعبدي يعلم أنه لا يغفر الذنوب غيري» در دعائم نیز به شکل مرسل این روایت از امیر المؤمنین نقل شده است: 📖«إِنَّ اللَّهَ يُعْجَبُ لِعَبْدِهِ إِذَا قَالَ اغْفِرْ لِي ذُنُوبِي يَعْلَمُ أَنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ غَيْرُهُ» 💡به ذهنم خطور کرد این استغفار: «اللهم لا إله إلا أنت ظلمت نفسي فاغفر لي انه لا يغفر الذنوب الا أنت» تفسیری از ذکر مشهور استغفار است. بد نیست به آن استغفار مطول بگوییم. در برابر ذکر استغفار مختصر (استغفر الله). 💡یکبار هم که زیارت جامعه کبیره میخواندم به دلم افتاد زیارت جامعه همان ذکر صلوات مطول است و صلوات اختصار همین زیارت است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۱) «حضور بین فرشته ها» «مَتَى تَرَانَا وَ نَرَاك‏» 🔹بچه های کلاس اوّل هر حرفی را یاد میگیرند جشن میگیرند. نوبت فرزندم (او _ و) استثنا بود. به تعداد بچه ها «موز» که در آن این حرف وجود دارد خریدم و به مدرسه بردم. در حیاط ایستادم. خادم مدرسه آمد و موزها را تحویل دادم. 🔸یک دفعه زنگ تفریح خورد! پروانه هایی زیبا و فرشته هایی معصوم خندان و با شتاب وارد حیاط مدرسه میشدند. تماشایشان روح آدم را صفا میدادند. گفتم منتظر بمانم فرزندم هم بیاید. 🔹خوشحال و غافلگیر میشود. آمد و دیدم با شگفتی به سمتم آمد و عجیب ذوق زده شده بود. بچه ها دورم را گرفتند. اسم بچه ها را میپرسیدم و مقداری حرف میزدم تا اینکه خداحافظی کردم. 💭به یاد ایام بچگیم در سالها پیش افتادم. وقتی که پدرم مأموریتی در شهر یاسوج پیدا کرده بود. از تهران آمده بودم و با آنجا خیلی تفاوت داشت! غریبانه کیفم را برداشتم و مسافت زیادی رفتم تا به مدرسه رسیدم. کلاس پر بود و جایی نداشت. روی زمین نشستم! 💭بچه بودم و این همه غربت و تحمل این حالت برایم دشوار بود. در همین حالت یک دفعه پدرم مثل فرشته نجات با لباس نظامی از درب کلاس وارد شد و با لبخندی به من اشاره کرد که بیا برویم! گویا دیدن این امر در آن شرایط مثل معجزه بود. یک دفعه همه چیز دگرگون شد. مثل آب حیاتی در ظلمت شب بود. 💡به ذهنم خطور کرد ای کاش یکی از همین زمانهای خوف و حزنمان که در دل تاریکی دنیا فرو رفته ایم آقا و مولایمان غافلگیرانه با لبخند رضایتی آمده و دستی پدرانه بر سرمان کشیده و کریمانه ما را هم با خودش ببرد! خیالش هم اشک شوق در دیدگان آدمی جاری میکند.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۲) «مروری بر آثار روایی فیض کاشانی» 🔹یکی از علمایی که مرور سرگذشت ایشان عبرت آموز است مرحوم ملا محسن فیض کاشانی است. در جوانی برای حجّ با برادرش به سرزمین وحی مشّرف میشود و در آنجا با ملا امین استرآبادی و تفکّراتش آشنا میشود. با همین زمینه اخباری گری به ایران برمیگردد و در راه راهزنان برادرش را کشته و تمایلات عجیب عرفانی پیدا میکند. 👈شهر به شهر به دنبال پیر طریقتی میگردد تا میشنود عالمی اهل دل و سالکی اهل ریاضت به نام صدر الدّین شیرازی در قریه کهک ساکن است. 👈همانطور که در سرگذشت خود نوشت خود دارد اصلا برای همین مسائل سلوکی و نه لزوما یادگیری فلسفه نزد صدرا میرود و مدّت ۱۰ سال نزد او مشغول ریاضت و خلوت و همینطور یادگیری معارف شده و به دامادی ملاصدرا هم نائل میشود. 👈وی که خود عالمی توان مند بود فرزند علمی دو دانشمند تاریخی تحوّل خواه یعنی ملا امین استرآبادی و ملا صدرا است. همین است که روحیه تحوّل خواهی در اعماق وجود او نیز رسوخ کرده است. 👈دیگر نه در فقاهت میتواند مانند جوّ غالب حوزه های اصولی باشد و نه در علوم و معارف میتواند مانند جوّ غالب زمان خود باشد! همین است که یک ترکیب بسیار بدیع و یک تعارض ظاهری بسیار جالبی در درون این عالم فرزانه ایجاد شده است. ⬇
⚪بحث در مورد ابعاد شخصیتی، فلسفی، عرفانی و فقاهتی ایشان بحث مبسوطی میطلبد. ایشان را باید بسان یک تجربه های ناب تاریخی تعیّن یافته در میان جریانات مختلف فکری در نظر گرفته و مورد مطالعه قرار داد. ✔برخی گمان میکنند ترکیب شخصیتی ایشان نوعی ترکیب نا همگون است! آخر ملاصدرا کجا و ملا امین استرآبادی کجا! در صورتی که اتّفاقا این دو شخصیت از جهتی از آنجا که خلاف جریان مشهور و منادی تحوّل بودند به همدیگر در شخصیتی مانند فیض کاشانی میتوانستند به آشتی برسند. هر دو منتقد وضع موجود بودند. 💡به ذهنم خطور کرد اندکی پیرامون تلاش حدیثی ایشان بنویسم. 🔹یکی از بزرگترین انتخابهای مرحوم فیض انتخاب اخباری گری و دست شستن از جو فقاهت اصولی است. بازخوانی کتب فقهی ایشان مجال دیگری میطلبد. همین است که بازگشت مجدّد و تحوّلی به فنّ حدیث دارند. سعی میکنند انقلابی در دانش حدیث ایجاد کنند. 👈ایشان به فکر دسته بندی نوین و تحوّلی در حدیث شیعه می افتند. یک نسل مقدّم بر شیخ حرّ عاملی و علامه مجلسی است و حدود ۳۰ سال از این دو بزرگوار سنش بیشتر است. 👈معاصرینش مانند مرحوم تستری و شاگرد بزرگش مجلسی اوّل در اصفهان و دیگر اخباریون در این زمان بیش از آنکه به دنبال تحوّل در پیکره ی علم حدیث باشند به دنبال فقه اخباری و نگارش شرح بر کتب حدیثی بودند. 👈اوّلین و بزرگترین کار مرحوم فیض در علم حدیث نگارش کتاب عظیم وافی است. کتابی که اگر وسائل الشیعه و بحار الانوار ظهور نمیکرد قرار بود کتاب حدیثی ماندگار شیعه باشد! 👈انصافا هم یکی از علمای روشن اندیش بوده که تلاش کرده مشکلی از مشکلات فضای حوزه های علمیّه را از میان بردارد: 📖«لم أر أحدا تصدى لتتميم هذا الأمر إلى الآن و لا صدع به أحد من مشايخنا في طول الزمان مع أن الأفئدة في الأعصار و الأدوار هاوية إليه و الأكباد في الأقطار و الأمصار هائمة عليه» 👈در مقدمه کتاب وافی ضمن بیان معایب و کاستی های کتب اربعه ابراز تعجّب میکند که چطور بعد از این همه سال هنوز تحوّلی در این زمینه ایجاد نشده است. البته خاطر نشان میکند در این علم تخصصی ندارد: «إني و إن كنت في هذا الشأن لقليل البضاعة ...» 👈ولی معتقد است گویا شخص دیگری هم در میان نیست: «أن الدهر لما كان عن إبراز الرجال في وسن‏ و لم يكن لمعضلات‏ القضايا أبو حسن ...» انصافا هم عمرش را در این زمینه بذل کرده و به قول خودش: 📖«بذلت جهدي في أن لا يشذ عنه حديث و لا إسناد يشتمل عليه الكتب الأربعة ما استطعت إليه سبيلا و شرحت منه ما لعله يحتاج إلى بيان شرحا مختصرا في غير طول» 🔹البته روشن است که چنین تحوّل گرایی های سنگینی در فضای تمدّنهای تعالی گرای سنّتی به سادگی میسور نبوده. بزرگترین مانع در مسیر آن شبهه عظمت پیشنیان و ما ترک الاوّل للآخر است. 👈گفتیم که این روحیه از دو استاد بزرگش به او سرایت کرده. با این وجود از برخی تعابیرش تلاشهایی درونی برای یافتن بنیانهایی برای قانع کردن خود و دیگران برای دست زدن به چنین کارهای تحوّلی هم دیده میشود. 👈به عنوان نمونه یکی از این تلاشها میتوانست این باشد که برای پیشینیان عذری پیدا کرده و دامن آنها را از نقد بری دانسته و در عین حال تحوّل را بر خود فرض بداند. 👈دقیقا همین کار را کرده و در جایی میگوید انصاف آن است که علمای پیشین اساسا برایشان امکان این تحوّل نبوده و آنها در شرایطی که داشتند آنچه میتوانسته اند را انجام داده اند و آنچه ما انجام میدهیم اساسا وقتش در زمان ما رسیده لذا اتّهامی به گذشتگان هم وارد نیست! 📖«الإنصاف أن الجمع بين ما فعلوا و بين ما تركوا أمر غير ميسر بل خطب لا تبلغه مقدرة البشر فهم قد فعلوا ما كان عليهم و إنما بقي ما لم يكن موكولا إليهم فكم من سرائر بقيت تحت السواتر و كم ترك الأول للآخر فجزاهم اللَّه عنا خير الجزاء بما بلغوا إلينا و أسكنهم الجنان في العقبى لما تلوا علينا» 🔹به صورت کلّی انقلاب حدیثی ایشان با نگارش سه کتاب مهم رخ داده است. اوّلین و مهمترین آنها وافی و بعد از آن شافی و در انتها نوادر الاخبار. 1⃣کتاب وافی را در جمع آیات قرآنی مرتبط و جمع بین روایات کتب اربعه و تبویب و تتبّع نوین در این زمینه با آوردن اسانید و جمع تعارضها و تأویل معضلات و شرح مشکلات نگاشته است. گاهی برای شرح از احادیث دیگر کتب هم استفاده نموده است. هدفش هم همانطور که مرحوم کلینی در ابتدای کافی آورده این بوده که بعد از این کتاب دیگر شیعه برای نجات نیازمند کتاب دیگری نبوده و برای استنباط مسائل و احکام نیز برایش کافی باشد. 👈در مسیر استنباط هم دیگر نیازمند تلاش زیادی نبوده و به این اجتهادهای ظنّی و فقه اصولی نیازی نداشته باشد. همین است که نام این کتاب عظیم را وافی نهاده است. ⬇⬇
📖«أوردت بتقريب الشرح أحاديث مهمة من غيرها من الكتب و الأصول و وفقت بين أكثر ما يكاد يكون متنافيا منه توفيقا سديدا و أولت بعضه إلى بعض تأويلا غير بعيد ليكون قانونا يرجع إليه أهل المعرفة و الهدى من الفرقة الناجية الإمامية و دستورا يعول عليه من يطلب النجاة في العقبى من شيعة العترة النبوية و لا يحتاجوا معه إلى كتاب آخر و لا يفتقروا بعده في استنباط المسائل و الأحكام إلى كثير نظر و يستريحوا من الاجتهادات الفاسدة و الإجماعات الكاسدة و الأصول الفقهية المختلقة و الأنظار الوهمية المختلفة» 👈خلاصه ایشان در این قسمت هم کتابی جامع اصول و احکام نگاشته و هم تبویب را مقداری تغییر داده و هم به شرح و جمع و تبیین به شکل گسترده دست زده. در این مسیر به شکل گسترده ای از تفکّرات ملاصدرا هم استفاده نموده است. 2⃣دوّمین کار مهم حدیثی ایشان کتاب شافی است. این کتاب انصافا خریدنی و خواندنی است. یک دوره تلخیص وافی با انتخاب مهمترین روایات و مهمترین بیانها و شرحهایی که در وافی ذیل آن نگاشته میباشد. اسانید هم در این کتاب حذف شده است. 👈خود ایشان معتقد است این گلچینی که از همه ی روایات نموده انتخاب اصول و ارکان روایات است که تعارض و تشابهی نداشته و از قبیل محکمات است. این کتاب دو بخش دارد. 👈بخش نخست در زمینه عقائد و اخلاق و بخش دوم در زمینه شرائع و احکام که هر کدام با تیمّن به عدد ۱۲ مشتمل بر دوازده کتاب بوده و هر کتابی نیز ابوابی دارد. 3⃣سوّمین کار حدیثی که با آن انقلاب حدیثی ایشان به گونه ای کامل میشود نگارش کتاب نوادر الاخبار است. همّت مرحوم فیض در این کتاب جمع روایاتی است که در کتب روایی دیگر شیعه پیدا میشود. در اینجا سعی بر تتبّعی در منابع روایی دیگر و جمع و دسته بندی غرر این روایات دارد. این کتاب مبتنی بر انتخاب گری و نه تتبع کامل است و منطق این انتخاب نیز بر اساس گلچین کردن محکمات و مهمّاتی است که تعارض و تشابهی نداشته باشند؛ به تعبیر خودشان: 📖«و اكتفينا عن المكرّر بما هو أجمع و أكفى، و عسى أن يكون فيما أوردنا غنى عن كثير من الأخبار لوجود محصّل ما تركنا فيما ذكرنا غالبا و لاختصاص أكثر تلك الأخبار بتلك الأعصار و أهل تلك الدّيار» 👈این کتاب البته به شکل مختصری نگاشته شده که برای حفظ و ضبط آسانتر شود. قسمت مرتبط با اصول دین آن را در هفت کتاب که هر کدام ابوابی دارد را نگاشته ولی ظاهرا اجل مهلت نداده و قسمت دوّم کتاب که ناظر به شرائع و احکام باشد را ننوشته اند. 👈نام فهرست کتبی که مورد تتبّع ایشان بوده مانند کتب شیخ صدوق و دیگر کتب را هم آورده است. در این قسمت انصافا بحار الانوار خیلی پیشرفته تر است. 🔹نقد تلاش انقلابی ملامحسن فیض کاشانی در علم حدیث مجال واسعی میطلبد. اینکه چرا با وجود این همه تلاش کتب ایشان جایگاه مطلوبی نیافته است. مقایسه بین وسائل الشیعه، بحار و وافی هم از جهات مختلف حاوی نکات جالب توجّهی است. 👈در اینجا به همین نکته بسنده میکنم که مطالعه ی آثار فیض برای همان قسمت شرح روایی که دارد خوب است. بعضا نکات جالب و مهمی دارد هر چند بیشتر محاسن کتاب ایشان در این قسمت مدیون استادشان ملاصدراست. 👈گاهی به دلایلی انسان از شرایط زمان خود کم اطلاع میشود و همین امر یا برخی تقدیرات دیگر باعث میشود دست به کارهایی بزند که فایده اش کمتر شود. شاید اگر جهتگیری تلاش فیض سمت و سوی دیگری می یافت بیشتر از برکات تلاش حدیثی و شرحی ایشان میشد استفاده کرد. 👈از همین جهت همان کتاب شافی ایشان از جهتی جالب توجّه است. اخیرا یکی از علمای معاصر کتابی نوشته بود که مانند فهرستی بر کتب اربعه بود. عمری در این زمینه بذل کرده بود که میشد با دانستن برخی کلمات از یک حدیث آن را در کتب اربعه یافت. 👈واقعا تلاشی حیرت انگیز بود. ولی به دلیل کم اطلاعی از تحوّلات زمان و یا هر عامل دیگری با ظهور رایانه کتاب ایشان که اگر در قرنهای پیش بود کتابی تاریخی میشد بی استفاده مانده است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۳) «تفسیری بلاغی از حروف مقطّعه» «نفخ صور در عالم حروف و قیامت واژه ها» 🔹یکی از عجایب قرآن کریم استفاده از حروف مقطّعه چهارده گانه در ابتدای ۲۹ سوره از سوره های قرآنی است. تا کنون نظریّات گوناگونی در توجیه آن ابراز شده است. سابقه ای هم در فرهنگ عربی نداشته و در روایات هم به شکل روشنی تبیین نگشته است. 👈عجیب اینکه همانطور که ابن حجر میگوید از صحابه نیز چیزی در زمینه پرسش از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این زمینه نرسیده است. استنباط خود ایشان این است که شاید اینها چیزهای روشنی در آن جوّ و جامعه بوده که به مرور از میان رفته باشد! 👈همین امر هم بر غموض بیشتر پیرامون این حروف افزوده است. همین است که هاله ای از اسرار آمیز بودن پیرامون آن ایجاد نموده است. بیشتر این نظریّات در این فضا رقم خورده که این حروف را در فضای اشتقاق از یکی از اسماء الهی در نظر بگیرند. 👈البته نظرات دیگری هم هست مانند اینکه آن را در فضای حروف تنبیه یا حساب جمل یا اسم اعظم معنا کنند. سیوطی در الاتقان در ضمن بیان نظریّات بسیار گوناگون که حدود بیست مورد را میشمارد اینگونه بیان میکند که: 👈«المختار فیها أنّها من الاسرار الّتی لا یعلمها الّا الله تعالی» و در انتها نیز از برخی می آورد: «لا اعرف أحدا یحکم علیها بعلم و لا یصل منها الی فهم». 👈در شیعه نیز شیخ طوسی در تفسیر تبیان میگویند: «روي‌ ‌في‌ اخبارنا ‌ان‌ ‌ذلک‌ ‌من‌ المتشابه‌ ‌ألذي‌ ‌لا‌ يعلم‌ تأويله‌ ‌إلا‌ اللّه‌» ولی خود ایشان و سپس مرحوم طبرسی در مجمع البیان احسن الوجوه را این میداند که اینها اسم این سوره ها هستند! ⬇️
👈البته این اندیشه سابقه داشته و به امثال حسن بصری و ابیّ بن کعب و حتّی خلیل و سیبویه هم منسوب است. علمای متأخّر مانند علامه طباطبایی در المیزان و امام خمینی در چهل حدیث هم متمایل به این هستند که اینها رمزی بین خداوند و پیامبرش است. 👈مرحوم علامه حسن زاده در کتاب انسان و قرآن مجموع حروف مقطعه که ۱۴ حرف هستند را معادل جمله: «صراطُ علیّ حقّ نمسکه» میدانند و اینها را در اصطلاح علمای عدد حروف نورانیه معرفی میکنند و این عدد ۱۴ هم اشاره به ۱۴ معصوم است که همگی در «طه» جمع هستند! 🔹با برخی عزیزان صحبت به حروف مقطّعه قرآن کریم رسید. عرض کردم تا کنون نظریات مختلفی در مورد معنای حروف مقطّعه بیان شده است. ولی یکی از آن وجوهی که درکش برای خودم آسانتر بوده را با تقریر خودم عرض میکنم. راستی چرا این حروف مقطّعه در ابتدای سوره آمده اند؟! چرا در اواسط یا اواخر نیامده اند؟! ✔️وقتی فضای اوج فصاحت و بلاغت قرآن کریم برای انسان جدّی و ملموس میشود اوّلین بارقه های ادراکی که برای انسان روی می آورد این است که چنین فرازهای والایی مسانختی با آثار آن ملکه بلاغت متعارف که در خودمان می یابیم ندارد! حدس میزند که این از مصدری ورای طبایع فصیح انسانی صادر شده است. ✔️حروف همان حروف است و واژه ها همان واژه ها و ترکیبها همان ترکیبها ولی اصلا مزاج دیگری دارد. گویا ترکیبها که تکیه بر واژه ها دارند و واژه ها که تکیه بر حروف دارند چیز دیگری شده و روح دیگری یافته اند! ✔️گویا در مجمع حروف و واژه ها نفخ صور شده و قیامت آنها و ترکیبهای زبانی به پا شده و گروه گروه در حال وارد شدن به بهشت ابدی خود در قالب قرآن کریم هستند. آری قرآن کریم بهشت ابدی واژه ها و معانی است. آنجا که به بلوغ نهایی و قیامت خود رسیده و نزد پروردگارشان ایستاده اند. ✔️به این دوستمان عرض کردم در چنین فضایی وقتی حروف مقطّعه را در ابتدای چنین اعجاز جاودانه ای میخوانم احساس آن را دارم که میخواهد همین را بگوید! میخواهد بگوید ببین دارم از همین حروف الفبا شروع میکنم. ولی میخواهم طوفانی به پا کنم و قیامتی برانگیزم! ✔️برایم حالت آن آشپزی تداعی میکند که مواد غذا را درون دیگ میریزد و شروع به هم زدن آن میکند تا یک دفعه معجونی اسرار آمیز از آن مواد اوّلیه ایجاد کند. حروف مقطّعه همان مواد اوّلیه ای است که در آشپزخانه و دیگ ملکوت به شکل شگفت انگیزی طبخ شده و حال اینچنین در قالب غذای مهیّای آسمانی قرآنی توسّط رسول ختمی مرتبت برای تناول فهم بشر آمده است. 🔹این مطلبی که بیان کردم البته سابقه هم دارد. سیوطی در الاتقان از پیشینیان آورده و شیخ طوسی در تبیان آن را به قطرب نحوی شاگرد سیبویه نسبت میدهد و از زبان برخی اینگونه تقریر میکند: 📖«ان‌ ‌هذا‌ القرآن‌ ‌ألذي‌ عجزتم‌ ‌عن‌ معارضته‌، و ‌لم‌ تقدروا ‌علي‌ الإتيان‌ بمثله‌ ‌هو‌ ‌من‌ جنس‌ ‌هذه‌ الحروف‌ ‌الّتي‌ تتحاورون‌ بها ‌في‌ كلامكم‌ و خطابكم‌، فحيث‌ ‌لم‌ تقدروا ‌عليه‌ فاعلموا انه‌ ‌من‌ فعل‌ اللّه» 👈از بین علما متأخّر هم برخی از دانشمندان بلاغی و زبان شناسی مثل سیّد قطب در فی ظلال القرآن تنها همین قول را پسندیده اند. البته این مطلبی که گفته شد تنها یک وجه است که دلیل قطعی هم ندارد و میتواند با رمز معنایی بودن با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله هم قابل جمع باشد. 👈همچنین این وجه تنها مبیّن اصل استفاده از حروف مقطّعه در ابتدای سوره است و منافاتی با وجود مناسبتی بین این حروف به شکل خاص و بین حروف تکرار شونده در سوره ندارد. 👈البته تقریری که از آن بیان کردیم با تقریرهای دیگری که آمده مقداری تفاوت دارد. در آنها برای تقریع و دلالت براعجاز مطرح شده ولی در تقریری که آورده شد لزوما برای بیان ادّعای اعجاز هم نیست. 👈در فضای کر و فر نبرد بلاغی خیلی طبیعی و زیبا و با شکوه از مسیر و باند این حروف پروازی ابدی به سوی مزاج برتر تألیف واژه ها و ترکیبها رخ میدهد. 👈شبیه آن حالتی که اسب مسابقه ای قبل از شلیک آغاز مسابقه پای خود را بر زمین میکوبد و آماده ی غوغا است. برای من چنین شکوه بلاغی و زیبایی پر جلالی را تداعی میکند. 🔹اخیرا هم نظریّات جدیدی توسّط برخی معاصرین مانند رشاد خلیفه مصری در این زمینه مبتنی بر برخی بررسی های آماری ابراز شده که باز منافاتی با آنچه گذشت ندارد. عجیبترین نظرها در این زمینه توسّط خاورشناسان و قرآن پژوهان غربی بیان شده که خود نمونه ی خوبی برای عمق آسیب مند بودن چنین پژوهش های شبه علمی نوین است. 👈به عنوان نمونه نولدکه در تاریخ قرآن و همینطور هیرشفلد معتقدند اینها نام کاتبانی اند که زید به ثابت از مصحف آنها نقل کرده و اسمشان باقی مانده است! اینها رمز مالکان اصلی نسخه ها بوده اند! مثلا «حم» اشاره به عبد الرحمن است و... !
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۴) «تأمّلی پیرامون فقه های مضاف» 🔹یکی از اموری که در مباحث الفاظ کشف شده آن است که ظواهر الفاظ تنها برای کسی معتبر است که متکلّم حکیم در مقام افاده ی مطلبی قصد افهام او را داشته باشد. زیرا متکلّم حکیم با در نظر گرفتن قرائن متّصل و منفصل مقام تخاطب قدرت پیش بینی و مدیریت ظهورات کلامش را در ذهن چنین مخاطبی دارد. 👈با توجه به تحقق چنین قدرت پیش بینی عقلاء ظهورات عرفی که در ذهن مخاطب در چنین فضایی شکل میگیرد را بسان اقرار متکلم در حق خود لحاظ نموده و از باب اقرار العقلاء علی انفسهم جائز آنها را به متکلم نسبت میدهند. 👈ولی در مورد دیگرانی که آن کلام را میشنوند چون قدرت مدیریت سرنوشت دلالی کلام در بافت ذهنی آنها توسّط متکلّم وجود ندارد پس ظواهر برای آنها معتبر نیست. مگر از روی قرائن بدانیم خصوصیتی بین مخاطب و بین دیگران نیست. 🔹در اینجا دانستن این نکته قابل توجّه است که یکی از اموری که قرینه مهمی برای دانستن مراد یا عمق مراد است شناخت قبلی از موضوع مورد بحث است. در این زمینه نیز متکلّم با توجّه به اندازه شناخت مخاطب از موضوع میتواند سرنوشت دلالت کلامش را تنظیم نماید که خود نزد عقلاء نوعی اقرار به استناد ظهور کلامش در ذهن مخاطب به خود متکلّم است. 👈با توجّه به مقدّمه ی پیش گفته باید گفت ادلّه ی دینی در زمینه موضوعات ناظر به فقه متعارف که در موضوعاتی مانند افعال مکلّفین، ماهیات اختراعی شرعی مثل نماز و روزه و همینطور مفاهیم اعتباری دیگری مثل ملکیّت و زوجیّت و مانند آن برای مخاطب عام بحث میکند ظهوراتشان حجّت است. ⬇
👈زیرا فرض این است که مخاطبی عام یا شبه عام بوده و موضوع هم از اموری است که مخاطب احاطه مطلوب را به آن دارد. در چنین فضایی هم علم به وضع در ذهن مخاطب وجود دارد و هم علم به همه ی قرائن تأثیر گذار در دلالت لذا فهم او معتبر میشود. 🔹ولی ادلّه در زمینه موضوعات ناظر به فقه های مضاف چه سرنوشتی پیدا میکند؟! فعلا مراد از فقه مضاف، فقاهت در موضوعاتی است که موضوع بحث امری عرفی و دم دستی نبوده و از جمله حقائقی است که درک تخصصی میتوان پیرامون آن داشت. اموری مانند موضوعات معارفی، تربیتی، سیاسی، طبّی و.. . 👈در اینجا روشن است که یکی از قرائن اساسی در فهم کلام ناظر به اینگونه موضوعات یا فهم عمق کلام یا اشارات آن احاطه به موضوع مورد بحث است. این امر هم کاملا عقلائی است. 👈در اینجا هرگز الفاظی که ناظر به پیش فرض گرفتن درک قبلی به چنین موضوعاتی سامان یافته ظهوراتش برای همه حجّت نهایی نیست. زیرا ما در واقع مقصود بالافهام برای چنین الفاظی نمیتوانیم باشیم. 👈زیرا فرض این است که فهم نهایی اینگونه الفاظ منوط به احاطه به قرینه ای است که در نزد ما نیست. آن هم احاطه به ابعاد موضوع مورد بحث است. بلکه هر چه ما شناخت صحیحتر و دقیقتری از موضوع داشته باشیم به فهم الفاظی که از متکلّمی صادر شده که احاطه ی کامل به آن موضوع دارد نزدیکتر میشویم. ⚪️همین دقّتهای ناظر به سخن گفتن پیرامون موضوعات تخصّصی باعث شده که از دیرباز دانشمندان رشته های مختلف برای القاء علوم خود زبان جدیدی تأسیس نموده و از زبان عرفی فاصله گرفته و از زبان اصطلاح که زبان عرف خاص است بهره مند شده اند. تا هم مراد خود را بهتر بفهمانند و هم اینکه برای دیگران روشن شود که آنها درک صحیحی از کلام آنها نمیتوانند داشته باشند. 👈البته دین مبین با توجّه به نوع مخاطبین و عرصه ی تبلیغ خود با چنین زبان روشن اصطلاحی در موضوعات تخصصی ابراز نظر نکرده و با همان زبان رایج عرفی صحبت نموده است. تا با همین درکهای معیوب هم تا حدودی به حقیقت پی ببرند. 👈همین است که برخی را به این توهّم کشانده که فهم و فقاهت اینگونه تعابیر در این زمینه های تخصصی هم مانند دیگر فهمها امری ساده و همگانی است. 👈دقیقا همان فقیهی که موضوعات متعارف ظهورات را در حق خود حجّت میداند ممکن است گمان کند در این موارد نیز ظهوراتی که در ذهنش از این الفاظ نقش میبنند از سنخ ظهورات حجّت و فهم های معتبر نهایی است ولی برای اهل فن روشن است که گاهی برداشتهای بسیار دور از آبادی است. 👈آنچه اینجا منشأ مغالطه است عدم تمایز بین زبان عرفی و مراد تخصصی است. آنچه هست این است که عقول قدسی با پیش فرض اینکه از زاویه ی احاطه ی خود بر موضوعی حقیقی مطلبی پیرامون آن بیان کرده اند این مطلب را نه با زبان در ظاهر اصطلاحی بلکه با زبان عرفی به ما القاء کرده اند ولی چون ناظر به دقایق واقعی آن موضوع خارجی است احتمالا مراد بسیار تخصصی ای دارند. 👈از همینجاست که معمولا انسان در هر عرصه ای مانند عرصه های معنوی، اقتصادی، سیاسی، طبّی و... عالم میشود برداشتهای بسیار عمیقتری از متون دینی ناظر به موضوع دانش خود دارد که دیگران از آنها محروم اند! توجّه انسان به دلالتهای استبطانی و اشارات و همینطور محدودیتهای بیان و... بسیار بیشتر جلب میشود. 🔹بگزارید مثالی بزنم. ظاهرا روش فهم و استنباط ولایت فقیه توسّط امام خمینی هم از همین باب بوده است. همین است که در مباحث ولایت فقیه خود میفرمایند این مسأله از آن مطالبی است که تصوّر آن موجب تصدیقش میشود. این یعنی ایشان آنقدر ذهن موضوع شناس قهّاری در این زمینه داشته اند که در فضای چنین احاطه ای به موضوع ولایت فقیه با توجّه به شمّ سیاسی و تلاشهای طولانی سیاسی از اشارات و لطائف متون دینی هم دلالتهای آشکاری برای مطلوب خود شکار میکردند که دیگران اصلا چنین فهمی برایشان میسور نبود. 👈چون به گونه ای گویا مقصود بالافهام بسیاری از اشارات متون دینی شده بودند که مطلب را برایشان آشکار کرده بود. هر چند تلاش کردند در قالب فقه لفظ محور و سند محور جواهری با روشهای مألوفش هم این درک خودشان را اثبات کنند. 👈ولی مسأله به تصریح خودشان واضحتر از آن بود که تجشّم چنین طلبهای استدلالی را نیاز داشته باشد. کاری هم فعلا به بررسی کلامشان ندارم. برخلاف مثلا مرحوم آقای خوئی که هر چند دلالت حدیث عمر بن حنظله برایشان در مورد ولایت فقیه تام بود ولی به دلیل توقّف در عمر بن حنظله به آن فتوا ندادند. چون این نوع فقاهت اساسا مبتنی بر احاطه بر موضوع نبوده و فهم دیگری از امور دارد. ⬇️⬇️
🔹این بحث سر درازی دارد و فعلا مقصودم اطاله ی کلام در این زمینه نیست. با توجّه به آنچه گذشت فقط خواستم یک تأمّل جدّی را پیرامون این فقه های مضاف که در زمان ما رایج شده بیان کنم. آن هم اینکه شبهه ی جدّی که گریبانگیرشان است این است که آیا فهم این طیف از فقها اساسا مقصود بالافهام متون دینی ناظر به این موضوعات میباشد؟! 👈آیا بدون احاطه عالمانه به ابعاد موضوع و به فعلیت رساندن درکهای خود در زمینه شناخت آن موضوع میتوانند درک عمیق و مطلوبی از متون دینی ناظر به آن موضوع داشته باشند؟! 👈آیا میتوانند مدّعی باشند همانطور که فقاهت آنها در ابواب عبادات و فرضا معاملات مثلا مورد قبول بود در اینگونه موارد هم دقیقا با همان شیوه ی فهم و ظهور گیری مورد قبول است؟! آیا فهم آنها در این زمینه ها مرجعیّت دارد؟! 👈آیا صرف دانستن مقدّمات اجتهاد مرسوم یعنی علوم ادبی و اصول فقه و رجال و این امور و سپس مواجهه با ادلّه ی دینی برای فتوا در محدوده ی این فقه های مضاف و نسبت دادن اموری به دین کافی است؟! 👈آیا اساسا فقه مضاف به معنای آن شناخت عمیق معتبر بدون احاطه به موضوعات حقیقی در حدّ طاقت قابل تحقّق است؟! یا اینکه باید همواره ظهورات این طیف را مانند ظهورات انسان غیر مقصود بالافهام در مظانّ اتّهام قرار داد؟! 👈آیا بدون احاطه به موضوعی که بیانات ناظر به آن القاء شده احتمال نمیدهیم درک موضوع شناسانه ی خودمان را در حدّ مفروضات ساده ی متعارف تقلیل داده و مبتلا به نوعی تفسیر به رأی و ظهورات خادعه شده ایم؟! 👈از طرفی از تعابیر دینی در زمینه حکم افعال مکلّفین از آنجا که تأخیر بیان از وقت حاجت قبیح است راحتتر میتوان ظهور گیری نموده و استناد نهایی داد. ولی از تعابیر دینی در زمینه حقایق و روابط واقعی که مرتبط با اعمال بالفعل انسان هم نیست به دلیل اینکه محذور تأخیر بیان از وقت حاجت هم معمولا ندارد به این سادگی ها نمیتوان با اطمینان ظهور گیری نهایی کرد. 👈با توجّه به این مطلب آیا شخصی که احاطه ی مناسبی در حدّ وسع بشری به موضوع مورد بحث ندارد آیا میتواند خود را همواره مقصود بالافهام این متون قرار داده و ظهورات خود را ظهورات معتبر دانسته و قائل به استقرار و اعتبار فهم خود در مورد آن باشد؟!
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۵) «مروری بر زیارت نامه ها و دعاهای خاص در مورد امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف» 🔹یکی از برنامه هایی که روزانه خوب است ترک نکنیم خواندن زیارتی خطاب به درّ درخشان صدف خلقت حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف است. چیزی که در زمان ما بین عموم مردم فرهنگ شده خواندن دعای فرج و دعای ندبه در صبح جمعه است. گاهی نیز به مناسبت دعای «الهی عظم البلاء» خوانده میشود. 👈در بین خصوص مؤمنین هم خواندن دعای عهد رواج دارد. در بین برخی از مؤمنین نیز خواندن زیارت آل یاسین مرسوم است. 👈اما در بین زیارتهایی که خواندنش رواجی چندانی ندارد میتوان به زیارت بعد صلاة الفجر اشاره کرد که مرحوم سیّد بن طاووس در مصباح الزائر نقل کرده: «اللّهم بلِّغ مولای صاحب الزمان ...». 👈همینطور استثغاثه به امام زمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف که در مزار ابن المشهدی و مصباح الزائر سید و... نقل شده است. یک دعایی هم برای زیارت حضرت در اعمال سرداب مقدس نیز در برخی مصادر آمده است. ✋جالب این است که در مصباح شیخ طوسی هیچ کدام از اینها نیامده است. به جای آنها سه زیارت ذکر کرده اند که از حیث سندی از مجموع دعاهای قبل برتر است. 👈یکی همان است که امام رضا علیه السلام به یونس بن عبد الرحمن و خواص شیعیان برای دعا کردن در حقّ صاحب الامر تعلیم داده و امر فرموده اند که خوانده شود. 👈دیگری هم دعایی است که نائب حضرت یعنی ابو عمرو عمری به ابو علی اسکافی تعلیم نموده و در انتها نیز صلوات ضرّاب اصفهانی است که باز از ناحیه ی مقدّسه صادر شده است. ⬇
👈مرحوم علامه مجلسی در جلد ۹۹ بحار الانوار در باب زیارة الامام المستتر تقریبا همه ی این موارد را ذکر کرده است. ولی کدام زیارت و دعا از حیث مضمون و سند مناسبتر است؟ 🔸«بررسی اجمالی سندی و متنی»🔸 بحث سندی تک تک این دعاها و زیارات مجال واسعی میطلبد. خلاصه ی آن را ذکر میکنم. در بین این موارد آنچه از جهت سندی و بررسی های تاریخی قابل اعتمادتر است چهار مورد میباشد: (مناقشه سندی مخصوصا در سه تای اول دور از انصاف است) 1️⃣یکی دعای صاحب الامر یونس بن عبدالرحمن که هر چند در مصباح شیخ بدون سند آمده ولی سید بن طاووس سند صحیح آن را از کتاب یونس در کتاب جمال الاسبوع از طریق راوی موثّق کتاب یونس یعنی اسماعیل بن مرّار نقل کرده است. تنها دو مشکل در اینجا وجود دارد. 👈یکی این است که برخلاف برداشت مرحوم شیخ طوسی و سید بن طاووس احتمال زیادی میرود که اساسا مراد از صاحب الامر در این زیارت خود امام رضا علیه السلام باشد. لذاست که در متن زیارت هم به امامان بعدی صاحب الامر درود فرستاده میشود. 👈مشکل دیگر این است که دقیقا همین دعا با طریق دیگری از یونس با متنی مفصّلتر و مقداری متفاوتتر در جمال الاسبوع نقل شده است. 👈البته این امر لزوما اشکال نیست ولی نیازمند بررسی های دقیقتر است که فعلا مجال آن نیست. در مفاتیح صرفا همان نقل مختصر که در مصباح شیخ آمده ذکر شده است. 👈یکی از ویژگی های متن مفصل دعای یونس آن است که در آخرش فرازهای بسیار جالبی ناظر به خواص اصحابی که از زندگیشان گذشته و خود را وقف صاحب الامر کرده اند دارد. آنهایی که باعث انس حضرتند و همان رجال مخفی که با حضرت همیشه ارتباط دارند: 📖اللَّهُمَّ وَ شُرَكَاؤُهُ فِي أَمْرِهِ وَ مُعَاوِنُوهُ عَلَى طَاعَتِكَ الَّذِينَ جَعَلْتَهُمْ حِصْنَهُ وَ سِلَاحَهُ وَ مَفْزَعَهُ وَ أُنْسَهُ الَّذِينَ سَلَوْا عَنِ الْأَهْلِ وَ الْأَوْلَادِ وَ تَجَافَوُا الْوَطَنَ وَ عَطَّلُوا الْوَثِيرَ مِنَ الْمِهَادِ قَدْ رَفَضُوا تِجَارَاتِهِمْ وَ أَضَرُّوا بِمَعَايِشِهِمْ 📖وَ فُقِدُوا فِي أَنْدِيَتِهِمْ بِغَيْرِ غَيْبَةٍ عَنْ مِصْرِهِمْ وَ حَالَفُوا الْبَعِيدَ مِمَّنْ عَاضَدَهُمْ عَلَى أَمْرِهِمْ وَ خَالَفُوا الْقَرِيبَ مِمَّنْ صُدَّ عَنْ وِجْهَتِهِمْ وَ ائْتَلَفُوا بَعْدَ التَّدَابُرِ وَ التَّقَاطُعِ فِي‏ دَهْرِهِمْ وَ قَطَعُوا الْأَسْبَابَ الْمُتَّصِلَةَ بِعَاجِلِ حُطَامٍ مِنَ الدُّنْيَا 2️⃣دوّمین دعایی که از نظر سندی کاملا قابل دفاع است دعاء فی غیبة الامام است که شیخ ابو عمرو عمری نائب به ابوعلی محمد بن همّام اسکافی املاء کرده و دستور داده در زمان غیبت خوانده شود: «ّالشَّيْخ الْعَمْرِيّ قَدَّسَ اللَّهُ رُوحَهُ أَمْلَاهُ عَلَيْهِ وَ أَمَرَهُ أَنْ يَدْعُوَ بِهِ ِ وَ هُوَ الدُّعَاءُ فِي غَيْبَةِ الْقَائِمِ مِنْ آلِ مُحَمَّد» سند این زیارت قطعی است و همینطور املاء بوده و متن واحدی هم دارد و از صافی فضای فقاهتی و بزرگان و اجلّاء طائفه به دست ما رسیده است. 👈از نکات مهم آن هم تعبیر «الحجة القائم المهدی» در این زیارت است که نشانگر پیوند خوردن مفاهیمی مانند غیبت، مهدویّت و قائمیّت در امام دوازدهم است. درکی بلوغ یافته از آنچه رخ داده که در متون آن زمان به سادگی یافت نمیشود. 👈این دعا که شاید قابل اعتمادترین زیارت در این باب باشد در قسمت ملحقات مفاتیح ذکر شده است. این دعا را شیخ در مصباح و صدوق در کمال الدّین و دیگر مصادر معتبر با سندی کاملا اطمینان بخش نقل کرده اند. یک سند از طریق تلعکبری به اسکافی میرسد و طریق قم هم از راه حسن بن احمد مکتب به او میرسد. 👈هم املاء کننده و هم نویسنده آن هم هر دو بزرگ شیعه مانند عمری و ابو علی اسکافی هستند. تأمّل در فرازهای این دعا نشانگر آن است که تا حدودی گویا ناظر به همان دعای یونس بن عبد الرحمن به روز رسانی و مناسب سازی شده و به شکلی ارتقاء و جلوه ی دیگری از آن است. 3️⃣سوّمین زیارتی که از نظر سندی میتوان از آن با اطمینان دفاع کرد زیارت آل یاسین است. شیخ در مصباح این زیارت را نیاورده و ظاهرا نمیشناخته است. ولی معاصر شیخ یکی دیگر از علمای شیعه به نام ابو علی حسن بن أُشناس با دو طریق یکی از کوفه و دیگری از قم این زیارت را از توقیعی خطاب به محمد بن عبد الله بن جعفر حمیری نقل کرده است. 👈مرحوم نجاشی هم به همین جریان توقیعات خطاب به او اشاره کرده و میگوید: «كان ثقة وجها كاتب صاحب الأمر عليه السلام‏». خوبی زیارت آل یاسین ورای سند قابل اعتماد شیوایی لفظی و زیبایی متنی آن است. 👈ولی مشکلی که دارد آن است که این زیارت هم مانند دعای یونس بن عبد الرحمن دو متن دارد. آنچه سندش صحیح است و مرحوم ابن المشهدی در کتاب المزار خود آورده متن مفصّل و غریبی است که اصلا شیوعی ندارد. ⬇️⬇️
👈همان متنی است که فرازهایی مثل این قسمت را دارد که (ما من شئ منه الا و انتم له السبب و الیه السبیل). لطائف جالب توجهی هم دارد ولی یک دست نبودن آن عجیب است. 👈ولی آنچه بین ما شایع است متنی از این زیارت است که به شکل مختصر و شیوا مرحوم طبرسی در الاحتجاج به شکل مرسل نقل کرده است. البته تقریبا این متن اختصار همان متن طولانی است ولی تفاوتهایی هم دارند و نکات ابهامی که باز نیازمند مجال واسعی برای نقّادی است. 4️⃣بعد از این سه زیارت که از نظر سندی درجه ی برتری از دیگر زیارات در این زمینه دارند میتوان صلوات ضرّاب اصفهانی را هم ذکر کرد. این صلوات مضامین زیبا و زبان فصیح و گیرایی دارد و تقریبا از نظر سندی هم میتوان به آن اعتماد کرد. 👈به شکل توقیعی از ناحیه ی مقدّسه است ولی مشکلش آن است که از نوّاب اربعه در ظاهر نیست. همینطور مشکل دیگرش هم این است که در آن به امامان بعدی و فرزندان صاحب زمان هم صلوات فرستاده میشود که قابل بحث است. 👈بحث از این هم در جای دیگری باید انجام شود. ولی صلواتی مطلق بوده و در شرایط مختلف خواندن آن قابل توصیه است. 🔹ورای این چهار مورد بقیه دعاها و زیارات در این زمینه خالی از مناقشات یا اشکالات نسبی سندی نیستند. البته مثلا مرحوم علامه مجلسی در مورد دعای عهد میفرمایند که سندی معتبر دارند که اینها دیگر روی مبانی خاص است که لزوما مبتنی بر بررسی های پژوهشی تاریخی مرسوم در زمان ما نیست. همه ی اینها به شکل نسبی قابلیّت خواندن و سفارش را میتواند داشته باشد. ✔️اگر کسی به دنبال بهترین سند و مسلّمترین مضمون است که توسّط خود نوّاب املاء شده و الفاظ آن هم قابل اعتماد بوده و احتمال نقل به معنا کمتر باشد دعای اسکافی را میتواند هر روز بخواند. البته اندکی طولانی است و در قسمت ملحقات مفاتیح هم آمده است. ✔️و اگر کسی زیارت معتبر و مختصرتری بخواهد که حسّ و حال عاطفی زیارت در آن ملموستر بوده و الفاظ گیراتر و دل انگیزتری داشته باشد زیارت آل یاسین مشهور که همان متن احتجاج است گزینه ی خوبی است. 👈به شکل مناسبتی مانند عصر جمعه یا هر وقت دیگر صلوات ضرّاب اصفهانی هم واقعا زیبا و دلچسب است. دیگر موارد مانند دعای عهد و ندبه و فرج و... نیز اشکال اساسی ندارند. 👈و اگر کسی خیلی به دنبال اتقانهای علمی در سند نیست میتواند همانها را مخصوصا دعای عهد هر روز یا دعای ندبه را که مضمون خاصتر و جذّاب تری دارند را ترک نکند. 👈اگر هم کسی دغدغه ی سند نداشته و مأثور بودن خیلی برایش مهم نیست و صرف دعا با مضمون قابل قبول به شکل مختصر و روزانه را بخواهد همان زیارت بعد از نماز صبح که سید در مصباح الزائر نقل کرده و در مفاتیح آمده نیز میتواند گزینه ی خوبی باشد: «اللّهم بلّغ مولای صاحب الزمان ...».
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۶) «مروری بر فیلم سینمایی پاراسایت» «نظام تشکیکی و دنیاهای موازی سوسکی» 🔹بچه ها شب جمعه پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ رفتند. مدّتی بود فراغتی نداشتیم. به پیشنهاد همسر محترم قرار شد فیلم سینمایی «پاراسایت» یا همان انگل را ببینیم. فیلمی کره ای محصول سال ۲۰۱۹ که موفّق به کسب نخل طلای جشنواره فیلم کن شده است. جوائز معتبر مهمی گرفته و به فیلمی جهانی تبدیل شده است. 👈ویژگی آن فیلمنامه ی بسیار پر مفهوم و صحنه های پر استعاره آن است. برای آنهایی که اهل فکر و تأمّل در تک تک صحنه ها و پی بردن به معانی تو در تو هستند جالب است. البته برای آنکه نکات به چشم بیاید گاهی در واقعیت مبالغه میکند که امری طبیعی برای چنین فیلمهای مفهومی است. 🎬فیلم در مورد یک خانواده ی فقیر است که با به وجود آمدن یک موقعیّت فرصت را غنیمت شمرده و با نقشه دقیقی تک تکشان بدون آنکه رابطه ی خود را بر ملا کنند مستخدم خانواده ای ثروتمند میشوند. 🎬یک نفوذ دقیق و حساب شده که در آن خود را مانند انگلی به این خانواده ی ثروتمند چسبانده تا از آنها تغذیه کنند. ادامه داستان مربوط به ماجراهایی است که در مناسبات طبقه ی فقیر و ثروتمند رخ میدهد. بیشتر توضیح نمیدهم. 💡راستش دریافتهای زیادی از این فیلم داشته و مطالب گوناگونی به ذهنم می آمد. نقدهایی هم دارم. فعلا به ذهنم آمد برخی برداشتهای کلی از آن را فقط اشاره کنم. ⬇️
🔹یک استعاره ی جالبی از ابتدا تا انتها پیرامون یک زندگی اصلی و یک زندگی تابع و تشبیه آن به زندگی انسان و سوسک خانگی در آن وجود داشت. صحنه ی آغازین فیلم با پایین آمدن دوربین از سقف به زیر زمین و سپس جستوجوی اعضاء خانواده برای اینترنت مجانی شروع میشود که این حالت آویزان و انگل بودن را از همان ابتدا تداعی میکند. 👈خود این زیر زمین بد بو نسبت به دنیای بیرون یک دنیایی است که سوسکها مزاحم آن هستند. این خانواده ی فقیر هم از بو و کثیفی سوسک و حشرات موذی بدش می آمد و آن را با حالت خاصی سعی میکرد دور کند. 👈سوسکهایی که خودشان گویا دولت و زندگی مستقلی در دل یک زندگی بزرگتر و مدار بزرگتر برای خودشان تعریف کرده اند. شبها و جاهای تاریک و خلوت حوزه ی حکومت آنهاست. 👈به همین مناسبت این خانواده ی فقیر تبدیل به سوسک یک خانه ی ثروتمند میشوند. در برخی مقاطع فیلم خیلی لطیف از این استعاره میوه ی نسبتهای بزرگتری هم چیده میشد. مثل نسبت زندگی در کره و زندگی آمریکایی که گویا زندگی کره ای چیزی مثل زندگانی سوسکی در دنیای وسیعتر آمریکایی است. 🎬یکی از صحنه های جالب فیلم جایی است که پدر خانواده بینی خود را گرفته و با حالت خاصی سوسک را از روی میز غذای خود میراند. 🎬دقیقا همین صحنه در انتهای فیلم تکرار میشود آنجا که دختر خانواده فقیر با چاقویی در سینه روی زمین جان میدهد و آن مرد ثروتمند به جای کمک به آنها دست خود را بر بینی گرفته و از دور اشاره میکند که سوییچ ماشین را برایش پرتاب کنند تا فرزندش که دچار تشنّج شده را به بیمارستان برساند! ✋شبیه همان سوسکهای مزاحم با آنها رفتار میکند. ورای همه ی نکات ریز و درشت فیلم آنچه برای خودم جالبتر بود را عرض میکنم. ⚪یکی اینکه چطور اگر پای خدا و دار آخرتی که در آن فقیر و ثروتمندی در کار نیست و انسان با ایمان و اعمال صالحش مبعوث میشود در زندگی دنیا باز نشود واقعا نسبتی سوسکی همه جا را میگیرد. نمیشود این بشر دو پا را کنترل کرد. هر شخص و هر طبقه ای به دنبال منافع خودش است. نه فقیر به فکر غنی است و نه غنی به فکر فقیر و اینکه چنین حالتی چقدر میتواند آبستن خطرات پنهان باشد. 👈ایمان به خدا و معاد است که دل اینها را به هم نرم کرده و این طبقات را به یکدیگر نزدیک میکند. تا آن حالت «وَ رَحْمَتُ رَبِّكَ خَيْرٌ مِمَّا يَجْمَعُون‏» در جامعه ی انسانی ایجاد نشود وضعیت همین نظام تشکیکی سوسکی است. رابطه بر اساس أنانیّت و استثمار و تغذیه انگل وار است. شرح این مطلب مجال دیگری میطلبد. ⚪نکته ی جالب دیگر برایم این بود که به گونه ای این آیه شریفه مجسّم شده بود: 📖«نَحْنُ قَسَمْنا بَيْنَهُمْ مَعيشَتَهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِيًّا» 👈اینکه اصلا گمان نکنید لزوما تفاوت جوهری بین طبقه فقیر و غنی وجود دارد. بلکه همانطور که در این فیلم مشهود است این خانواده ی فقیر به مراتب تیزهوشتر و منسجم تر از خانواده ی ثروتمند هم بود. 👈مسأله این است که به شکل مرموزی انسانها مانند مهره های یک بازی موقعیتهای خاصی را به ارث برده اند. شاید آن سنگ خوش شانسی در فیلم تا اندازه ای اشاره ای به این مطلب باشد. 👈 این فقرا را دست کم نگیرید. در بین آنها نوابغ وجود دارد. اگر رشد نمیکنند چون زمینه نیست ولی در همان دنیای خودشان نبوغ خودشان را دارند. همانکه ابن راوندی در مورد آن میگوید: کم عاقل عاقل أعیت مذاهبه و جاهل جاهل تلقاه مرزوقا هذا الّذی ترک الأوهام حائرة و صیّر العالم النحریر زندیقا 👈در تحلیل طبقات انسانی مراقب باشید فریب عوارض ناشی از تأثیر زمینه ها در تعیّن یافتن اخلاق انسانی را نخورید. این خانواده فقیر به خاطر همان طبع سوسکی و انگلی خود گمان میکند طبقه ثروتمند مهربان است ولی مادر خانواده بهتر از همه حقیقت را بیان میکند. 👈میگوید نه این خبرها نیست! آنها هم مثل ما هستند. اگر من هم اینقدر پول داشتم برای شما مهربان به نظر میرسیدم. این حقیقتی است که در طول فیلم کاملا مشهود میشود. که انسان همه جا یک جور است که بر اساس زمینه ها متفاوت شده است. ✋تحلیل عجیب و غریب از او نداشته باشید. او را با زمینه هایش بیشتر سعی کنیم بفهمید و تحلیل کنید. ⬇⬇
⚪این مطلب را هم خوب تصویر کرده بود که طبقه های مختلف زمینه برای پیدا کردن انسجام و هویّت درونی پیدا میکنند. این خانواده ی فقیر چقدر از یک همکاری و انسجام درونی برخوردار است. و از طرفی چون اینها واقعا یک زندگی سوسکی دارند توانسته اند شرایط و دنیای جدیدی برای خودشان بیافرینند. ✋آنها را با خودتان مقایسه نکنید و گمان نکنید لزوما خیلی هم اذیت و ناراحتند! 👈اتّفاقا میتوانند خیلی هم شاد باشند و از وضعیت خودشان بدشان هم نیامده و به آن راضی باشند. مکارانه اساسا سوار طبقه ی دیگری شوند و میان خودشان آنها را مسخره کنند! مقداری عمیقتر باید به این دنیاهای موازی سوسکی نگریست. ⚪آخرین مطلبی که به آن اشاره میکنم این است که نشان میدهد که همین فقرا که از منظری در این نظام سوسکی سزاور ترحّم جلوه میکنند خودشان میتوانند بسیار نسبت به یکدیگر بی رحم باشند. اصلا همدیگر را درک نکنند. 👈این خانواده فقیر به سادگی وارد رقابت با انگلها و سوسکهای رقیبی که به این خانواده ثروتمند چسبیده بودند شده و آنها را بی رحمانه و با کلک و دروغ و تهمت از صحنه کنار زدند! راننده و خدمتکار را حذف کردند. 👈وقتی هم متوجّه شدند خدمتکار قبلی و همسر در زیر زمین مخفی این خانه زندگی کردند بیرحمانه سعی در حذف آنها نموده و حتّی کار در انتها به قتل هم کشیده شد. 👈اصلا مشکل این نیست که فقیر ثروت ندارد. مشکل در این روح دنیا زده منفعت طلب و طبع خودخواه بشری است. اگر اینها هم موقعیتی پیدا کنند ولی مهذب نباشند از دیگران هم میتوانند خطرناکتر باشند. حکایت انسان در حوزه ی سلطنت نفس و دوری از فطرت همین است.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۷) «کلاه کاسکت» «الصبر من الایمان کالرأس من الجسد» 🔹جلو ماشین یک موتوری با کلاه کاسکتی سفید خیلی با احتیاط حرکت میکرد. با خودم گفتم این موتور سوارها واقعا چقدر بی دفاع اند! باید به آنها در هنگام رانندگی ترحّم کرد. هر چند خودشان هم ندانند چقدر ترحّم بر انگیزند. 💭کلاه کاسکتش برایم جلب توجّه کرد. گفتم ببین چطور این سر مهم است. این را با این دشواری گذاشته تا از سرش محافظت کند. پا و دست و بدن اگر افتاد و شکست آنقدر اهمیت ندارد که به این سر صدمه وارد شود. 💭هر چه شد بشود ولی این سر آسیب جدی نبیند! چون با هر وضعیّتی میشود به زندگی ادامه داد ولی با ضربه سخت به این نقطه مرگ سراغ انسان می آید. 💡به دلم افتاد یادت هست که در روایات میخواندی: 📖«الصَّبْرُ مِنَ الْإِيمَانِ بِمَنْزِلَةِ الرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ فَإِذَا ذَهَبَ الرَّأْسُ ذَهَبَ الْجَسَدُ كَذَلِكَ إِذَا ذَهَبَ الصَّبْرُ ذَهَبَ الْإِيمَان‏» 🔹همان روایاتی قطعی که شیعه با طرق صحیح و متعدد از معصومین علیهم السلام و همینطور عامّه با طرقی معتبر از امیر المؤمنین نقل کرده اند. معنایش همین بود. ایمان و ادامه و تعمیق آن در این دار ظلمت و کفر چون خلاف جریان است نیازمند صبوری است: «يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثِيثا» 🔸اگر کسی برایش این حقیقت روشن نشود که باید با پای صبوری ایمانش را از این دار ظلمت بیرون ببرد تا نورانیّتش آشکار شود وقتی بیافتد سرش شکسته و مرگ ایمانی اش قطعی است! اینکه بسیاری ایمان نمی آورند یا از دستش میدهند یا آن را عمیقتر نمیکنند همین است: «یا بنیّ اصبر علی الحقّ و إن کان مرّا»
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۸) «کلمه، یکی از بزرگترین اختراعات تاریخ بشر» 🔹بچه های دو قلو گاهی دیرتر از دیگران قدرت تکلّم پیدا میکنند. بچه های ما هم همینطور هستند. چند سال از آن زمانی که باید راحت حرف میزدند گذشته ولی هنوز قدرت تکلّمشان کامل نشده است. 👈دقّت میکردم که چرا اینطور است. دیدم مشکلشان در این است که هنوز هنر ساخت حروف و ترکیب آنها و ساخت کلمه را پیدا نکرده اند. ولی ریشه اش به همان حروف برمیگردد. 👈وقتی صوت در گلویشان تقطیع و تبدیل به حروف الفبا نشود در ادامه امکان ترکیب و ساختن کلمه هم ندارند. 💡اینجا بود که به ذهنم چیزی خطور کرد که سابقا اصلا به آن توجّه نمیکردم. آن هم نعمت بیان و تکلّم است. بی خود نیست انسان را حیوان ناطق نامیده اند. 🔻یکی از بزرگترین نعمتها به بشر قدرت تکلّم و یکی از بزرگترین اختراعات تاریخ بشر ساخت کلمات است🔺 👈ما همیشه با کلمه و كلام زندگی کرده ایم. ولی شاید تا به حال در مورد این دو كمتر فکر کرده باشیم. كلمه و كلام از آن نعمتهایی است که آنچنان از وجودشان غافلیم که فرصت شکر گزاری از خداوند را برای بهره مندی از نعمت بیان از دست داده ایم! 👈به خاطر همین است که خداوند حکیم در سوره ی الرحمن بعد از بیان نعمت آفرینش انسان از نعمت هدیه ی توانایی بیان و حرف زدن سخن به میان آورده است: 📖«الرَّحْمنُ* عَلَّمَ الْقُرْآنَ*خَلَقَ الْإِنْسانَ*عَلَّمَهُ الْبَيانَ» 👈راستی کلمه چیست؟! چطور کلام تشکیل میشود؟! كلام از ترکیب کلمات تشکیل میشود و کلمه از ترکیب حروف. همه ی ما بارها با تعریف کلمه مواجه شده ایم. 👈اینکه کلمه به لفظی گفته می‌شود که برای معنای خاصی قرار داده شده است. ولی آیا عمق آن را فهمیده ایم؟! 🔹برای درک بهتر این تعریف باید بدانیم زبان با همه ی صورتهای گوناگونش که باعث به وجود آمدن لغات گوناگون در همه ی تاریخ بشر شده از یک صدای یکسان ایجاد میشود. صدایی که به وسیله ی دهان ایجاد میشود. 👈در ادامه با تمرین زیاد از همان دوران کودکی دستگاه حنجره با کشف مقاطع فم به یک دستگاه موسیقی تبدیل میشود که توان و هنر ایجاد حروف الفبا را از آن صدای ساده پیدا میکند. 👈این همان مرحله ی مهمی است که اگر انسان موفق به کشف امکان ساخت حرف نمیشد بیان شکل نمیگرفت. واقعا هنرمندی بزرگی است. مثل این است که حنجره با تمرین سنگین آب بابا ... مانند ورزشکار حرفه ای ژیمناستیک میشود و میتواند حرکات مختلفی بزند. 👈آن صدای اوّلیه مانند ضربه زدن دست یک نوازنده بر تارهای صوتی یا دکمه های پیانو که همین مقاطع فم و مجاری تولید حروف است وقتی ادامه پیدا کند باعث ترکیب این حروف شده و بعد از صدای یکسان اوّلیه و بعد از صداهای ساده الفبایی ثانویّه صوتی آهنگین و متنوّع توسّط دهان تولید میشود. 👈در این مرحله معمولا به این صدا که معمولا رنگارنگ و ترکیب یافته است «لفظ» گفته میشود. بچه ها وقتی به دنیا می آیند لااقل تا یک سال در حال یادگیری صنعتی بسیار دقیق به نام یادگیری موسیقی زدن با حنجره ی خود هستند. 👈همانکه ما در سنین بالا دیگر به سادگی نمیتوانیم لهجه عربی یا دیگر لهجه را بیاموزیم ولی آنها به زودی آنها را یاد گرفته اند. ⚪️تا اینجا ما با تمرین و تربیت حنجره، خود را مانند یک هنرمند توانا در ایجاد آهنگهای مختلف و الفاظ گوناگون در آورده ایم. این ترکیبهای صوتی و الفاظ گوناگون که توان ساختن آن را از آن صوت یکسان اوّلیه پیدا کرده ایم میتواند هزاران هزار آهنگ مختلف را برایمان ایجاد کند. 👈ماجرا از آنجا شروع میشود که این نعمت بزرگ برای آن به انسان هدیه داده شده تا با آن بتوانند با نعمت بزرگ دیگرشان به نام عقل دست به یکی از بزرگترین اختراعات قراردادی خود در تاریخ بشر بزنند. 👈آن هم معنادار کردن این الفاظ گوناگون و رسیدن به قابلیت انتقال پیام و گفتوگو با آنهاست. این امر وقتی آغاز میشود که انسان فهمید توان اختراع و ساختن سازه ی جدیدی به نام «کلمه» را دارد. 👈یعنی اینکه لفظ خاصی را با هماهنگی دیگران نشانه ی معنای خاصی قرار دهد تا وقتی آن را میشنوند به آن معنا منتقل شوند. داستان بیان و زبان از اینجا آغاز شد. حیوانات دیگر حرف و کلمه ندارند. 👈بعدا دیدم خلاصه همین مطلب را ابن سینا نیز در فصل اول از مقاله اول از فن سوم کتاب منطق شفا آورده است. برایم جالب بود که ایشان هم از تعبیر «اختراع» استفاده کرده است. یک افزوده ی دقیقی هم دارد که: ✔️روشن است که راحتترین روش برای انسان برای رسیدن به این نیاز مهم این بود که از فعل خودش استفاده کند و در میان افعال انسان کاری راحتتر از صوت دهانش نبود. مخصوصا از این جهت که صوت همواره نزد انسان حاضر بوده و به گونه ای است که به محض تولید و مصرف شدن خودش از بین میرود و مزاحمتی با چیز دیگری ندارد.
باسمه تبارک و تعالی (۸۰۹) «مغالطه ی مصادره ی علوم طبیعی به سود فضای الحاد» 🔹یکی از مغالطات رایج در فضاهای ضد دینی مغالطه ی مصادره ی علوم طبیعی به سود فضای الحادی است. پایه ی روانی این مغالطه تلازم ظاهری بین پیشرفت در علوم طبیعی با فاصله گرفتن از تفکّر دینی کلیسایی حاکم بر قرون وسطاست. 🔸ولی یک پایه ی معرفتی هم دارد. آن هم خلط میان طبیعت گرایی روش شناختی با طبیعت گرایی وجود شناختی است. میگویند رشد خیره کننده ی علوم طبیعی معلول طبیعت گرایی است. تا اینجا مشکل خاصی نیست. 👈سپس در این مرحله گمان یا القاء میکنند این طبیعت گرایی لزوما تکیه بر نوعی طبیعت گرایی وجود شناختی و تقلیل دادن عالم وجود به عالم طبیعت دارد. ✋تصوّری که دیگر در آن نقشی برای عالم غیب و طرح اندیشه ی خدا و معاد و باور دینی وجود نخواهد داشت. 👈در حالیکه از نظر منطقی علوم طبیعی و پیشرفت آن مبتنی بر چیزی بیش از نوعی طبیعت گرایی روش شناختی نیست. تمدن جدید تفطن خوبی به این روش و ثمرات آن داشت که پیشینیان نداشتند. 🔻طبیعت گرایی روش شناختی نوعی تلازم با رشد علوم تجربی دارد و چنین طبیعت گرایی ای هیچ گونه تلازمی با الحاد ندارد چون تجربه خود راهی معتبر برای درک عالم طبیعت است🔺 👈بلکه این نوع طبیعت گرایی میتواند منجر به تعمیق باورهای دینی با دید آیه بین هم بشود. تجربه و نظریه پردازی یکی از راه های شناخت آیات الهی و درک عالم است. 👈پدیده های طبیعی علل طبیعی دارند و علم طبیعی نیز با علل طبیعی سر و کار دارد و در این امر به خودی خود قضاوتی نفیا و اثباتا پیرامون ماوراء طبیعت وجود ندارد که به سود الحاد تمام شود.
باسمه تبارک و تعالی (۸۱۰) «خنده خندوانه ای یا حسینیه معلّایی» 🔹سابقا برنامه تلویزیونی به نام خندوانه پخش میشد. سعی داشتند هر جور شده آدمها بخندند! الکی هم شده بخندند! قهقهه بزنند. نوعی کسالت در آن موج میزد. نوری هم نداشت. 🔸اخیرا در برنامه ی شعبانیّه حسینیه معلّی بدون آنکه چنان تلاشهای غریبی برای خنداندن انجام دهند با کمترین تلاشها مخاطب واقعا احساس شادی بیشتری پیدا میکنند. یک شادمانی واقعی و اصیل و بهجت زا. ✋نه در آن قهقه ای هست و نه تکلّفی و نه خنده ای احمقانه! آدم در درونش احساس نور و نشاط میکند. 👈گویا دو جور و دو سنخ خنده و خوشحالی است. یکی اصیل و عمیق است و دیگری مصنوعی و سطحی که ربطی به اعماق وجود انسان ندارد. ⚪در زبان عربی تا اندازه ای تفاوت معنایی این دو نوع خنده و خوشحالی به سطح واژه ها هم سر ریز شده است. معمولا در مورد خنده ی خندوانه ای «فرح» اطلاق میشود و به شادی حسینیه معلّایی «سرور» و «ابتهاج». فرح است که زمینه زوال عقل و نوعی مرح و بطر و أشر هم دارد. 👈ابو هلال عسکری در کتاب الفروق فی اللغة بحث تقریبا اجتهادی جالبی در این زمینه آورده است: «إن السرور لا يكون الا بما هو نفع أو لذة على الحقيقة، و قد يكون الفرح بما ليس بنفع و لا لذة ...» 👈معاصر دیگر ایشان راغب اصفهانی نیز در مفردات به این برداشت نزدیک شده است: «الفرح انشراح الصّدر بلذّة عاجلة، و أكثر ما يكون ذلك في اللّذات البدنيّة الدّنيوية» 👈سرور دلالت بر نوعی شادی باطنی تری دارد که معمولا شادی ای اصیل است که به اعماق نفوذ میکند. راغب و برخی مفسرین مانند آلوسی متوجه این تفاوت شده اند: السرور هو الخالص المنکتم.
(نوشته انتخاباتی ۱) لطفا نشر دهید «نبرد تغییر سرنوشت در یکی از لیلة القدرهای تاریخ ایران زمین» (مسئولیت تاریخی و دینی از نسلهای آتی بر عهده ما) 🎬خانواده ای را در نظر بگیرید که با همه مشکلات در حال زندگی معقولی بود. رفته رفته در پی برداشتن گامهای بزرگی برای ارتقاء سطح خانواده بود که ناگهان دشمنانش متوجّه خطر رقیب نوظهور شده و این خانواده را تهدید کردند که از حدود خود فراتر نرفته و بازار آنها را خراب نکند! 🎬ولی پدر این خانواده با توکّل به خدا و توجّه به ظرفیّتهای موجود بین خانواده مصمّم به پیشرفت و بیرون آوردن خانواده از حالت بردگی و زیر دستی بود. خانواده را تهدید کردند که اگر ادامه بدهید برایتان مشکلات جدّی ایجاد خواهیم کرد. پدر به فکر آینده ی خانواده بود و برای پیشرفت و بازیابی جایگاه واقعی خانواده زیر بار حرف زور نرفت و گفت با شما تا وقتی جایگاه واقعی خودم را پیدا نکنم خواهم جنگید! 🎬همین شد که دشمنان این خانواده شروع به دسیسه برای به هم ریختن اقتصادی و جوّ روانی این خانواده کردند. در واقع به این خانواده اعلان جنگ کردند. 💭به نظر شما اعضاء خانواده باید در چنین وضعیتی چه رویکردی داشته باشند؟! باید کوتاه بیایند و پدر را مجبور به تسلیم کنند یا باید به یاری پدر شتافته و با تغییر در سطح انتظارات خودشان متناسب با شرایط تحریم و جنگ آرایش دیگری برای عبور از این مرحله پیدا کنند؟! 💭آیا میخواهند مثل قبل مانند برده زیر دست و پا و تسلیم تصمیمات این خانواده های بزرگتر جهانی باشند یا میخواهند خودشان آقای خودشان باشند؟! 👈به نظرم هر عاقلی تصمیم پدر خانواده را تحسین میکند. دیگر شرایط را با گذشته نسنجیده و مشکلات را راحتتر تحمّل نموده و مدام به فکر مبارزه تا پیروزی نهایی در این نبرد تغییر سرنوشت است. 💭به نظر شما چرا جماعت قابل توجّهی از اعضاء خانواده ایرانی دچار تردید در مشارکت سیاسی و انتخاباتی شده اند؟! آیا اینقدر نسبت به خانواده خود کم مهر شده اند؟! آیا بلوغ لازم برای یک انتخاب تاریخی و سرنوشت ساز را ندارند؟! آیا قدر دان این نظام نیستند؟! 👈هر کسی نظری دارد ولی به نظرم بخش قابل توجّهی از آنان اصلا صورت مسأله را درست برایشان تبلیغ نکرده اند! وضعیّت برایشان شفاف نیست. اصلا درست برایش تبیین نکرده اند که خانواده درگیر چه پروژه ی عظیم جهانی شده تا مشارکت او را طلب کنند. تا او را هم به میدان بیاورند. به شخصیت او احترام گذاشته نشده و درست شرایط را برایشان تبیین نکرده اند. 👈همه ی بار مسئولیت را باید او بر دوش بکشد ولی اویی که هنوز هم نفهمیده چرا شرایط خانواده مدام دارد تغییر میکند. اویی که شرایط را در بستر یک جنگ تمام عیار برای رسیدن به یک قلّه برایش تعریف نکرده اند تا مشارکتش و مسئولیت تاریخی اش را جلب کنند. 👈نمیدانند واقعا پدر خانواده به خاطر مصالح اساسی آنها تن به چه مبارزه ی سرنوشت سازی برای آنها داده است. نمیدانند پیچ تاریخی و بازتعریف موقعیّت خانواده در نظم نوین جهانی یعنی چه؟! همانکه رهبر عزیز مدام با زبانهای مختلف آن را تذکّر داده و وظیفه ی ما بود که این وضعیّت را برای مردم تبیین کنیم. ✔اساسا مسأله مشارکت سیاسی در انتخابات مسأله ای دینی و مرتبط با نظام اسلامی هم نیست. هر کسی علاقه مند به آینده ی خانواده ی ایرانی و جایگاه آن در معادلات جهانی است باید بداند زمان حاضر زمان تقسیم مجدد کیک قدرت و نظم نوین جهانی است و از آن لیلة القدرهای تاریخی است که گاهی هر چند صد سال یکبار اتّفاق می افتد و بعد از آن ملّتها بر سر سفره ی عزم و همّتشان در آن برهه های حساس مینشینند. ✔به نظرم تبلیغ مهم در زمینه ی مشارکت سیاسی در انتخابات بالا بردن بصیرت از وضعیّت تغییر در نظم نوین جهانی و مشکلات طبیعی جامعه ی ایرانی در فضای درگیر شدن برای ارتقاء وضعیت خود در نظم نوین است. این را اگر انسان هوشمند ایرانی بفهمد و برایش توضیح دهند نسبت به بسیاری از شبهات بیمه شده و بصیرت سیاسی لازم برای عبور از این برهه ی حساس را پیدا خواهد کرد.
(نوشته انتخاباتی ۲) لطفا نشر دهید (العاقل یکفیه الاشاره) (و نکتب ما قدموا و آثارهم) 🔹میخواهی در انتخابات شرکت نکنی؟!حوصله اش را نداری یا انتقاد داری یا بی اثر میدانی یا ... من نگران معنای دقیق شرکت نکردن تو در انتخابات نیستم. تا اگر شرکت کردی بخواهی منتی بر سر این نظام بگذاری! 📖يَمُنُّونَ عَلَيْكَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لا تَمُنُّوا عَلَيَّ إِسْلامَكُمْ بَلِ اللَّهُ يَمُنُّ عَلَيْكُمْ أَنْ هَداكُمْ لِلْإيمان‏ 👈من نگران یک چیزم. آن هم معنایی است که امروزه با قدرت رسانه برای شرکت نکردنت خواهند ساخت و آن را منشأ آثاری خواهند کرد. آن معنایی که بر رفتار تو تحمیل میکنند. نگران آنم! 👈نگران تحریف معنای رفتار تو ام. همانها که در ظاهر نیت و اراده اش را نداشته ای ولی روزی که دستت از این عالم کوتاه شد خواهی دید عجیب در کارنامه ی اعمالت ثبت شده. 👈اختیار رای ندادنت با تو است ولی اختیار معنای رای ندادنت در دست تو نیست. در شرایط موجود آن معنایی که به رای ندادنت تحمیل میکنند تو هم در آن شریک خواهی بود. منتظر باش که همه اش را و همه ی آثارش را در نامه ی اعمالت خواهی دید.