eitaa logo
بذل الخاطر
1.3هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
4 ویدیو
13 فایل
صید و بذل خطورات و نکات توحیدی، علمی و اجتماعی در فضای دینی و مسائل دنیای نوین و جستارهایی شخصی جهت تمرین طرز نگاه دیگر به امور ساده و محفلی برای نشر علم و تسدید قلب مؤمنین. هدف ثبت افکار است نه جذب مخاطب (یک طلبه ساده) @Yahosssseyn :ارتباط با نگارنده
مشاهده در ایتا
دانلود
🔵میخواهم سر و صداهای دیگر، آن مزاحمهای دیگر نباشند تا خوب بتوانم صدایت را بشناسم و باطنت را بفهمم! میخواهم با تو خلوت کنم! میخواهم تکریمت کنم! تو بزرگی این منم که میخواهم یادم نرود چقدر بزرگی! فقط تو مرا بترسان! فقط تو مرا امید بخش! 🔴راستی ای محبوب من میدانستی چقدر زیبا حرف میزنی! میدانستی تو را چقدر دوست دارم؟! میدانستی دلم برای صدایت تنگ شده بود! میترسم از اینکه باز دستم از دستت خارج شود و گم شوم! در این شلوغی های چون تکه های شب تاریک! تو را هر روز میخوانم! تو را هر شب میخوانم! نکند کسی بیشتر از من تو را دوست داشته باشد و بیشتر از من به تو گوش فرا دهد! اگر همه انسانها در شرق و غرب عالم بمیرند تا تو را دارم وحشتی ندارم! تو مونس منی! این سر و سینه اگر تو در آن نباشی خانه ی خرابی بیش نیست! چشمم را نور بده! به من شرح صدر بده! قلبم را شادمان کن! زبانم را به خود باز کن! سیادتم بخش! دیگر رهایت نمیکنم! از من نا امید نشوی ها! نگو باز هم آمده و اندکی بعد یادش میرود! میرود! کمکم کن! 🔹ز بس که شد دل حافظ رمیده از همه کس کنون ز حلقه زلفت به در نمی آید 🔸ای قرآن! ای کتاب خدا! ای کلام خدا! ای بهار قلبها! ای چشمه دانشها! ای آنکه آیاتت خزائن آگاهی اند! ای جلای قلبها! ای بر طرف کننده ظلمتها! ای عهد الهی! ای شافع مشفّع! ای قائل مصدَّق! ای ریسمان الهی! ای علم اوّلین و آخرین! ای خوان گسترده الهی! ای تجلّی خدا! ای لقاح ایمان! ای امام و رهبر! ای عظیم! ای کریم! ای حکیم! ای مجید! ای عزیز! ای مبین! ای نور! ای هادی! ای شفا! ای رحمت! ای هدایت! ای ناطق! ای ناصح! ای صادق! ای قول فصل! 🔸ای آنکه هیچ هزل و تسامحی نمیکنی! ای آنچه بندگان به چیزی مثل آن به خدا متوجّه نشده اند! ای آنچه عجائبش تمامی و غرائبش کهنگی ندارد! ای آنچه ظاهری بدون باطن و باطنی بدون ظاهر نیست! ای آنچه ظاهرت رقیقه باطنت است! ای آنچه هم ظاهرت زیباست و هم باطنت عمیق است! ای آنچه مشحون از عبارات و اشارت و لطائف و حقائقی! ای آنچه با متشابهاتت ناپاکان و اهل زیغ را از خود میرانی و پاکان را به نیازشان به معلّمینت دلالت میکنی! ای آنچه تنها، مطهّرین به آن رسیده اند! ای آنچه معلّمین واقعی ات خود زبده زبدگان و پاکترین پاکان عالم اند! ذوات نورانی که نسبتشان با تو نسبت لن یفترقایی است! 🔷حال به خود چنین خطاب کن: ای غافل! اگر ادّعای تفکّر داری و اهل دقّتی جایش اینجاست! هیهات: «يَمُصُّونَ الثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ‏ النَّهَرَ الْعَظِيم‏»! اگر میخواهی دیده ات را جولان دهی و در پی روشنایی حقیقتی اینجا بیا! «إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ‏ فِيهِ مَنَارُ الْهُدَى وَ مَصَابِيحُ الدُّجَى فَلْيَجْلُ جَالٍ بَصَرَهُ وَ يَفْتَحُ لِلضِّيَاءِ نَظَرَهُ». اگر ای قرآن چیزی تو یادم دادی دیگر بقیه حرفها را ضرب علی الجدار میکنم؛ بگذار هر چه میخواهند بگویند بگویند! 🔶رفقا!خدایی خیلی ناشکریم! مگر از این قرآن چه بدی دیدیم که مهجورش گذاشتیم! 🔹اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی حاصلی و بی خبری بود 🔸غرتهم الحیاه الدنیا🔸 🔴بگذریم که تأسف بسیار است! به این آیه شریفه رسیدم: 📖«يا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ أَ لَمْ يَأْتِكُمْ رُسُلٌ مِنْكُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْكُمْ آياتي‏ وَ يُنْذِرُونَكُمْ لِقاءَ يَوْمِكُمْ هذا قالُوا شَهِدْنا عَلى‏ أَنْفُسِنا وَ غَرَّتْهُمُ الْحَياةُ الدُّنْيا وَ شَهِدُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ أَنَّهُمْ كانُوا كافِرين‏» ✋ بد نیست دمی بایستیم و تدبّر کنیم؛ «اللّهم لا تجعل قراءتی قراءة لا تدبّر فیها بل اجعلنی أتدبّر آیاته و أحکامه» نظر شما چیست؟! ✔آنچه من میفهمم آن است که به شکل روشنی قرآن کریم دارد میگوید سرّ اصلی ردّ دعوت پیامبران و انکار معاد و سست دینی در میان جنّ و انس یک چیز است. راستی بیچاره جنیان هم مانند ما هستند! 👈همه ولو در آن مخفیگاه باطنشان که معمولا آن را از خودشان هم مخفی میکنند فهمیده اند که اینها پیامبران خدایند! اینها آنانی نیستند که بشود گفت دروغ میگویند! 👈خودشان شهادت خواهند داد که فهمیدیم ولی مخفی اش کردیم! پوشاندیمش! کافر شدیم! در محکمه ها بالاتر از اقرار چیزی داریم؟! خودشان و خودمان در آن روزی که باطنها ظاهر شود اقرار خواهیم کرد! ✔در اینجا قرآن کریم سرّ این کفر که لابد مراتبی هم دارد را خودش بیان میکند. میدانید؟! راستی اینها در باطن باطنشان خودشان میدانند استدلالی نداشتند! برهانی نداشتند تا بیاورندش! یک گرایش داشتند هر چند در ظاهر آن را با استدلال زینت دادند! چه میدانم! برایشان زینت داده شد! محبت دنیا و فریب خوردن از آن!
🔴میدانید که! بین علّت و دلیل فرق هست! قرآن کریم میگوید کفرشان در واقع علّت داشت نه دلیل! علّتش چه بود؟ سرّ واقعی این همه بد دینی، بی دینی، فلسفه های الحادی و... چیست؟ 👈گول خورده اند! اگر این نیروی فریب دهنده نبود اصلا گویا هیچ عاقلی پیدا نمیشد که به این دنیا دلبسته و رهرو راه پیامبران نشود! آخر این جیفه هم ارزش دل بستن دارد؟! 📖«أَوَ لَا حُرٌّ يَدَعُ‏ هَذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا فَلَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ فَلَا تَبِيعُوهَا بِغَيْرِهَا فَإِنَّهُ مَنْ رَضِيَ مِنَ اللَّهِ بِالدُّنْيَا فَقَدْ رَضِيَ بِالْخَسِيسِ» 👈آنچه خلاف دعوت انبیاء است ناشی از هواهای نفس و غرور دنیاست: «لا تَتَّبِعْ‏ أَهْواءَهُمْ‏ عَمَّا جاءَكَ مِنَ الْحَقِ‏» فریب دنیا را خورده اند! 👈مگر میشود فریب دنیا را هم خورد؟! این یعنی ای انسان! بدان که یک برداشتی از دنیا وجود دارد که دشمنت است! از هر دشمنی برایت خطرناکتر میتواند باشد! میخواهد شاهرگ حیاتت را بزند! 👈نکند دنیا را دنیا نفهمید! نکند دنیا را آخرت بدانید! نکند دانی را عالی توهّم کنید! حس پرست شدیم و از غیب غافل گشتیم! دنبال هواهای نفسانی رفتیم! شیطان به واسطه ی این هواهای نفسانی فریبمان داد! نیازهای عمیقتر خود را نیافته و چشم دلمان را به هستی های بزرگتر باز نکردیم! کائن فاسد را باقی دائمی پنداشتیم! 👈فریب زرق و برق تمدّن دنیا پرستان و فلسفه هایشان را خوردیم! همه علی شفا جرف هار بنا شده بود! بناهای فریب خوردگان بود! ای کاش این استعداد و ذکاوت و تفکر را در راستای حقائق هستی خرج میکردند. دنیا را دنیا میدیدند. 👈ای کاش این هالیوودها در خدمت پیامبران و اهداف اولیاء الهی قرار میگرفت! باور کنید بیشتر بشر را نماز شب خوان میکردند! ولی حیف! دنیا فریبمان داد! بله منشأ کفر غرور دنیا است! بله محبّت دنیا ریشه ی همه خطاهاست! 🔸زهد🔸 اما چاره چیست؟ اگر ریشه مشکل دین الهی در غرور دنیا و حب الدنیا است یکی از ضروری ترین امرها برای سالک راه آخرت مبارزه با این غرور و محبت است. چیزی که قیافه واقعی دنیا را نشان دهد. چیزی که دنیا را خلع سلاح کند. بله آن چیز: زهد حقیقی است. 👈میدانید زهد یعنی چه؟ یعنی دنیا را دنیا ببین! حال که دیدی چقدر ناپایدار و فانی است دل نبند! 📖«دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ لَا تَدُومُ أَحْوَالُهَا وَ لَا يَسْلَمُ نُزَّالُهَا أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ وَ الْأَمَانُ مِنْهَا مَعْدُومٌ وَ إِنَّمَا أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا» 👈زهد یعنی لازم نیست همه چیز را تجربه کنی و بعد بفهمی این آنی نبود که میخواستی! 🔻تو این قدرت را داری که همین الآن با عقلت و با اندکی تذکر و تمرین از همه ی این زرق و برقها و غرور دنیا خود را رها کنی!🔺 👈سریع زوال دنیا را درک کرده و محبت زائل ها را از دلت زائل کنی! زهد یعنی لا احبّ الآفلین! 👈برای اینکه خساست لذت جنسی را درک کنی که امروز ابزار بزرگ غرور دنیاست و بشر را بیچاره کرده به قول امیرالمومنین لازم نیست همه موارد و همه صورش را تجربه کنی! بدان آن هم یکی مثل این است! سر و ته یک کرباسند!😊 باور کن میتوانی! این عقل راستی کار ازش می آید! قاتله الله ما افقهه!
🔵گویا همه چیز را تجربه کرده ای! قدرتها، ثروتها، قصرها، رستورانها، ساحلها، هتلها، کازینوها، کارناوالها و... همه را چشیدی و چشم پوشیدی و کناری انداختی! بالاتر از آن از مدح و ذمّ دیگران و شهوت و غضب هم رها شدی! 👈اگر اینطور زاهد شدی حقّ آشکارتر از آن است که اگر طالبش باشی نبینی اش! آن وقت است که میفهمی: إنّ الراحل الیک قریب المسافة. 🔶حقیقتا زهد به انسان حکمت میدهد. چشمش را باز میکند. این همه پیچیدگی ندارد! این همه درس خواندن ندارد! بسیاری عمر خود را در مسیر رسیدن به معشوقی، خانه ای، ماشینی، شغلی، پستی، ثروتی، و... میدهند و خیلی طول میکشد بفهمند آرام نشدند! شاید اصلا هم نرسیدند تا بفهمند. 🔷زهد یعنی این را همین الآن برای خودت حلّ کن! بفهم و سلوکت را آغاز کن! چاه دنیای وجودت را ببند و بعد احکام بئر حقیقت را استنباط کن تا بفهمی دنیا طلبی چقدر احمقانست! 🔸فریب دنیا را نخوری ها! این دنیا دریایی است که چه بسیاری در آن غرق شدند! راستی که زهد امر مهمّی است. نخریدن و نپوشیدن و نخوردن و... نیست. 🔹ما را باش زمانی فکر میکردیم زهد یعنی روی مبل ننشین روی زمین بنشین! فلان ماشین ننشین و بهمان بنشین! بعد حسّ عرفانی به ما دست میداد! راستی چقدر جاهلیم! راستی چقدر غافلیم! 🔴میدانید! هنوز برای بسیاری از ما فریبکار بودن دنیا و دشمن بودنش مسأله نشده است. اگر مسأله بود همواره مراقب بودیم فریبمان ندهد. یکی از قواعد عقلی در مواجهه با دشمن احتیاط و پرهیز حداکثری است. در کارهایمان پیوست اینکه نکند دنیا فریبمان داده باشد را داریم؟! 😢روضه بخوانم؟! فقط یک گریز میزنم طولانی نشود! سفیان بن عیینة عالم بزرگ اهل سنّت از امام سجاد علیه السلام نقل میکند که: 📖«خَرَجْنَا مَعَ الْحُسَيْنِ ع فَمَا نَزَلَ مَنْزِلًا وَ لَا ارْتَحَلَ مِنْهُ إِلَّا ذَكَرَ يَحْيَى بْنَ زَكَرِيَّا وَ قَتْلَهُ وَ قَالَ يَوْماً وَ مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيَّا ع أُهْدِيَ إِلَى بَغِيٍّ مِنْ بَغَايَا بَنِي إِسْرَائِيل‏»! 😢دنیایی که در آن عاشورا رخ داد سزاوار نیست از آن نفرت داشت؟! دنیایی که از آن امام حسین و سعداء عالم آنگونه رفتند سزاوار نیست که با آن دشمن بود! 🔸عبارات برخی اندیمشندان در باب زهد🔸 ✔انصافا غزالی در احیاء علوم الدّین کلام مهمّی دارد: «أدنی درجات الفقیه أن یعلم أنّ الآخرة خیر من الدنیا» ما هنوز این امر ساده را هم باور نکرده و نگرشمان نشده است. راستی که فقیه زاهد در دنیا و راغب در آخرت و متمسک به دین الهی است. ✔خواجه عبدالله انصاری در منازل السائرین بحث زهد را با این آیه شریفه آغاز میکند: «بقیت الله خیر لکم إن کنتم مؤمنین». این هم انتخاب هوشمندانه ای است! به قول عبدالرزاق کاشانی در شرح: أی ما یبقی لکم عند الله من الخیرات الّتی هی الباقیات الصالحات خیر لکم من اموال الدنیا و زخارفها فاترکوا الفانی للباقی. ✔شیخ الرئیس نیز در فصل هشتم از نمط نهم که در مقامات العارفین است اغراض ریاضت را در سه امر معرفی نموده و اولین آن را «تنحیة ما دون الحقّ عن مستنّ الایثار» یا همان ازاله موانع خارجی دانسته و معین یا همان وسیله وصول به این امر را زهد حقیقی میداند. زهدی که همان زهد عارفین است. ✔خواجه در شرح اشارات این زهد را اینطور معنی میکند: «التنزه عمّا یشغل السرّ عن الحقّ». 👈زهد عارف معامله نیست تا به آخرت رغبت کند. زهد احرار است! زهد انسان با شخصیتی است که شخصیت خود را از هر چیزی جز خداوند متعال بالاتر میداند که نسبت به آن رغبتی داشته باشد! به ما دون الحقّ اصلا توجّهی نمیکند! 👈زهد انسان را از غرور حیات دنیایی میکند و سرعتی شگفت انگیز به سالک میدهد. بدون زهد جریان سالک مانند جریان مجنون و ناقه اش است: در دو روزه ره بدین احوالها ماند مجنون در تردد سالها 👈البته این زهد برای اولیاء الهی اصلا مطرح نیست. آنها درجه شان خیلی بالاتر از اینهاست. برای غیر خدا قدر یا وجودی قائل نیستند تا از آن سلب رغبت کنند. 👈کسی که زهد برایش مطرح است یعنی هنوز برای دنیا قدر و وزنی قائل است. برای آنها از حیث باطنی نه فقر اهمیت دارد و نه غنا. دنیا حقیرتر از آن است که نسبت به آن زهد بورزند! آیا نسبت به لا شیء میشود زهد ورزید؟ یا از آن طرف کسی که خودش را اصلا نمیبیند میتواند زاهد باشد؟ این همان زهد در زهد است که مقام اولیاء الهی است؛ «فامنن أو أمسک بغیر حساب»!
🔷بحث از مصادیق زهد طولانی است. زهد معمولا با نوعی عدم برخورداری حداکثری در نوع انسانها گره میخورد. زیرا بهره ی زیاد از دنیا انسان را وابسته کرده و فریب میدهد. رفاه دنیا و مصرفگرایی و اسراف و نوگرایی انسان را از زهد واقعی باز میدارد. 🔶ولی دیگر فکر کنم روشن شده باشد که زهد معنایش فقر نیست! زهد بی توجّهی به زن و فرزند نیست! بی توجّهی به سیاست و مقام نیست! زهد یعنی برای خدا خشم و شهوت داشته باشیم. 👈برخی عرفا باید فقیر زندگی کنند و برخی غنی. اساسا طبیعت برخی آنها را به فقر سوق میدهد والا کار برایشان دشوار میشود و برخی را به غنا سوق میدهد. اینها حکمتهای خلقت است. آنقدر جدّی نیست. 🔷اما چطور زهد پیدا کنیم؟ با یک بذل الخاطر که نمیشود همه چیز را گفت! ولی اجمالا میگویم؛ با باور به زوال دنیا و تکرار یاد مرگ و قبر و قیامت و تلاوت قرآن و مواجهه با حقائق عظیم و انجام اعمال صالح و رغبت پیدا کردن به سرای دیگر در یک فرآیند و بستر توام با علم و عمل به تدریج مراتبی از زهد نیز سلوک میشود. ✔مراتب زهد یعنی مراتب خارج شدن از غرور دنیا و محبت آن. زهد هم یعنی اسقاط الرغبة عن الشیء بالکلیة. ✔علامت زهد چیست؟ چندتایش را فهرست میکنم؛ کثرت ذکرت مرگ، مجالست با فقرا بلکه محبّت آنها، عدم چاپلوسی و میل به انس با اغنیاء و قدرتمندان، قناعت، دوری از نفاق و ریا ،پرهیز از مصرفگرایی و... . ✔خلاصه کنم بی میلی به دنیا از آن جهت که دنیاست و میل به دنیا از آن جهت که آخرت است. اگر زاهدی تنبل شد یعنی جاهل است والا زهد حقیقی اسقاط رغبت از دنیا برای ایجاد رغبت تامّ به آخرت است و دنیا نیز مزرعه آخرت است و تنبلی در آن هیچ وجهی ندارد.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۴-۱) «اقتصاد نفتی» «الباقیات الفاسداتی از مدیران میانی» 🔷چند شب پیش کانال تلویزیون را یکباره عوض کردند و تکه ای از گفت و گوی ویژه خبری شبکه دوم نظرم را جلب کرد. 🔸آقای امیرآبادی نماینده شهر مقدّس قم مطلبی را گفت که به فکر فرو رفتم. اصل این خطور را در موبایلم یادداشت کردم تا ان شاء الله روز دیگری به حسابش برسم! 👈ایشان در این گفتوگوی به شکل صریحی گفتند که آقای زنگنه در دوره اصلاحات 25 نماینده مجلس و در دوران آقای روحانی 35 نماینده را به وزارت نفت برده است! لیست اسامی این نمایندگان و حوزه نمایندگی آنها موجود است! ⛔کاری به دعواهای اصلاح طلبی و اصولگرایی و این اسمهای بعضا بی مسمّا ندارم! یه لحظه صبر کنید! دقیقا آقای امیر آبادی چه گفت؟! نظر شما چیست؟ مطالبی به ذهنم خطور کرد که میگویم. 🔸«رابطه اقتصاد نفتی با انتصاب مدیران نالایق»🔸 یکی از بزرگترین معضلات ما آن است که اقتصاد ما اساسش نفتی است. یکی از آن خیانتهای تاریخی پهلوی که بعدا در مورد آن نکاتی میگویم. 👈البته مرادم این نیست که چون اینها در وزارت نفت استخدام شدند ربطش بدهم به اقتصاد نفتی! بحثم چیز دیگری است. 👈تولید ثروت در اقتصاد نفتی ربط ذاتی چندانی به مدیران و کارمندان و مردم جامعه ندارد بلکه یک رانت و یک پدر پولدار است که بر اساس ضوابطی به همه شهریه میدهد! 👈در چنین اقتصادی به صورت کلان لیاقت مدیریت چندان به چشم نمی آید؛ قرار نیست که شما با زور بازو و نیروی کار و مدیریت منابع انسانی به جایی برسید. همین امر باعث میشود ناکارآمدی ها چندان به چشم نیاید.
🔹همین امر باعث میشود به جای تخصّص اموری مانند زبان بازی و باند بازی و چاپلوسی و... مطرح شود. 🔹همین امر باعث پنهان کاری و فساد و عدم شفافیت میشود. بله همین امر باعث میشود راحت بتوان مدیران نالایق تعیین نمود. 👈این مدیران نا لایق نیز بر بدتر شدن شرایط و ناراضی شدن لایقها می افزایند. 😔اوه اوه اوه! یاد برخی از این مدیران افتادم! خدا نکند مجبور باشی زیر دست کسی باشی که حقیقتا چلمنگ است! چلمنگی چاپلوس و منافق! 🔸«معضل مدیران میانی باندی»🔸 حالا یک طرف دیگر از مدیریت نالایق ها را میگویم که به آن نمایندگان مجلسی که به وزارت نفت رفته اند بیشتر ناظر است! 🔸من آنها را نمیشناسم و شاید میان آنها انسانهای سالم و کارآمد هم باشند! الله اعلم. 🔹ولی میگویم مدیریت در کشور ما یک آفت دیگرش آن است که افراد و مدیران عالی وقتی سر کار می آیند میدانند که مدیران مستقلّ، پاک و کارآمد موی دماغ آنها هستند! راستی میدانستید در چنین اجتماعاتی سیاست و زیرکی های ناشایست خیلی گل میکند؟! 👈این مدیران عالی هم در بسیاری از موارد در اثر سیاسی کاری ها می آیند! اقتصاد هم نفتی است و قرار نیست با تلاش و ابتکار و کار گروهی و تحمّل یکدیگر به جایی برسیم! 👈اینها یکی از الباقیات الفاسداتی که گاهی از خود به جای می گذارند آوردن قبیله ای و اتوبوسی برخی مدیران وفادار میانی یا سطوح پایینتر از بین متملّقان و اعضاء ستادها و... است. 🔷البته پنهان نمیکنم که به دلیل عدم فرهنگ کار گروهی که خود از جهتی یکی از موالید شوم اقتصادهای نفتی است انسانها با سوء ظنّ به دیگران نگریسته و نمیتوانند اعتماد متقابل پیدا کنند. نیازی به آن هم ندارند. 🔹همین امر باعث میشود دایره افرادی که در نظر آنها قابل اعتماد است تنگ و تنگتر شود و در یک فرآیند طبیعی چیزی شبیه پارتی بازی و یا توجه به بستگان و دوستان بیشتر جلوه کند! همیشه هم به خاطر خباثت نیست ها! طبیعت کار این را میطلبد. 🔹شاید در انتصاب اخیر شهردار عزیز و انقلابی تهران در مورد دامادشان چیزی مثل این بی تأثیر نبوده است. ایشان نمیتوانسته به غیر از ایشان به سادگی اعتماد کند؟! بگذریم! 👈این مدیران میانی که بر اثر قواعد بازی مار و پله یکباره به آن مناصب جدید رسیده اند معمولا به چشم نمی آیند تا تصفیه شوند! نمیشود هم بیرونشان کرد! استخدامند! 👈اینها دیگر در آن مجموعه معمولا رسوب میکنند و با تکانه های بعدی مدیریتی و جریانات سیاسی کنار نمیروند! 👈بعدها همینها برای بنده و شما تصمیم میگیرند و خود معضلی میشوند! این یکی از دردهای مدیریتی کشور ماست. 🔸«پول نفتی نواقص را میپوشاند!»🔸 وقتی اقتصاد نفتی شد چندان نیازی به کار، ابتکار، تشکیل شرکتهای کارآمد و سودزا و... نیست. پول است دیگر خودش می آید. ✔پول نواقص را هم میپوشاند. چون این نواقص باعث کم شدن آمدن آن پول که نیست! آن پول اصلا ربطی به اینها ندارد! خودش از چشمه میجوشد! ✔شمال که میروید به خاطر رطوبت و شرایط مناسب آب و هوایی آنقدر سبز است که نازیبایی های معماری و شهر با سبزه و چمن و بوته های زیبا پوشانده میشود. چیزی که در شهرهای دیگر عیب ظاهر است در اینجا به چشم نیامده که هیچ زیبا هم هست! 👈وقتی اینطور شد ناکارآمدی ها به چشم نمی آید! چلمنگی و بی لیاقتی مدیران چندان دیده نمیشود! مناصب بر اساس لیاقتها نیست بلکه بر اساس روابط ناسالم و چاپلوسی و... است. 👈مدیریتی غیر مبتنی بر ارزیابی و حرکت و نزدیک شدن به اهداف. میدانید چرا؟ چون هدفی ندارد! به هدفش که همین حقوقی که میگیرد و پول نفتی که با یک نظام عجیب و غریب کما بیش به همه میرسد رسیده است! 🔸«تشبیهی و درد دلی در فضای طلبگی»🔸 شبیه فقه حجتگرای طلبه هاست! در هر حال گم شده ای برای شخص به نام واقع وجود ندارد تا به دنبال پژوهش بوده و متواضعانه در پی پژوهش جدید و حرف نو باشد. 👈در هر حال حجت چه در فرض قطع یا ظنّ یا شکّ برایش در هر شرایطی موجود است! میدانید که چه میگویم! 👈 آدم باید بدود دنبال برخی از همین فضلای خودمان تا مطلب علمی خود را عرضه کند! او نیز اگر لطف کند با استغنائی عجیب در نگاهش شاید لطف کند توجّه کند چه میگویی! 👈بهترین پژوهشها و ابتکارات در همین حوزه های خودمان و در بین همین طلبه ها چندان خریدار ندارد! درسشان کسی نمیرود! من که خیلی دردمندم در این مورد! تجربه های تلخی دارم! 🔴حال که بحث به اینجا رسید به ذهن خطور کرد اندکی در مورد اقتصاد نفتی بگویم. مطلبم را دو بخش میکنم؛ یکی توصیفی سریع از آنچه بر این اقتصاد مترتب میشود؛ دیگر درد دلی در این زمینه و کم کاری حوزه های علمیه و نخبگان در روشنگری و نهی از این منکر بزرگ که میتواند در رأس منکرات اجتماع کنونی ما از حیثی قرار گیرد. اصلا بگذارید فعلا طولانی اش نکنم. همین قدر کافی است. ان شاء الله در بذل خاطر بعدی مینویسم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵) «عیبی در روش فقه آموزی» 🔴امروز برای آنکه از برنامه ریزیم عقب نمانم مجبور شدم تقریبا از ابتدای شب 15 جلسه درس خارج فقه از مباحث خیارات را گوش کرده و تقریر نمایم. الآن دیگر حقیقتا مغز برایم نمانده! 💡به ذهنم خطور کرد به فراخور بحث سه نکته در مورد روش فقه آموزی و کتب فقهی طلبه ها بنویسم. بحث طلبگی است و مقداری طولانی! 🔵قبلش مقدمه ای سریع بگویم؛ کتاب مکاسب شیخ انصاری ابتدا از مکاسب محرّمه شروع شده و سپس از بیع و در انتها از خیارات بحث میکند. البته این ترتیب تدوینی است و گویا بر اساس شواهدی خیارات را زودتر نوشته است. 🔹 در بیع نیز سه بحث کلّی دارد؛ شرائط عقد، شرائط عاقد و شرائط عوضین. در خیارات نیز دو بحث عمده دارد. یکی انواع سبعه خیارات و دیگر بحث از شروط خیارات. بحث از شروط خیارات را میتوان از منظر خیار اشتراط نیز نگریست هر چند نامش را خیار اشتراط نگذاشته اند. 🔸به مناسبت از شروط خیار در مکاسب بحثی به عنوان احکام خیارات آمده است. در قسمتی از این بحث از جواز یا عدم جواز تصرّف از جانب من علیه الخیار در زمان خیار بحث میشود. ✔من علیه الخیار میتواند بایع یا مشتری یا هر دو باشند ولی چون معمولا مشتری است منصرف به آن است. مراد از تصرّف هم تصرّف اتلافی است. یعنی تصرفی که منافات با حقّ ذو الخیار دارد. ✔ این بحث خود از یک منظر مبتنی بر مسأله دیگری است و آن هم اینکه آیا عقد علت تامه نقل و انتقال است یا اینکه العقد مع انقضاء زمن الخیار سبب نقل و انتقال است؟
🔹ساده تر بگویم؛ آیا مشتری در زمان خیار بایع، مالک میشود؟ اوّلی نظر مشهور است و دوّمی نظر منتسب به شیخ طوسی و برخی دیگر از علماء شیعه و سنّی. گویا ابن جنید و یحیی بن سعید حلّی و محقق سبزواری و صاحب حدائق هم نظری مانند شیخ طوسی را اختیار کرده اند. 🔸البته در این میشود بحث کرد که آیا این نسبت صحیح است و اگر صحیح است در زمان خیار از نظر شیخ طوسی اساسا مبیع، ملک بایع است یا اینکه هم از ملک بایع بیرون رفته و هم در ملک مشتری وارد نشده است! خب این حرف عجیبی میشود و معمولا میگویند مرادش آن است که هنوز در ملک بایع است. 🔴اصل اوّلی آن است که بگوییم کلام شیخ طوسی به دلیل استصحاب عدم ملکیت مشتری صحیح است ولی اگر بخواهیم سراغ ادله اجتهادی برویم چه باید بگوییم؟ 👈طبع مسأله گویای آن است که چون عرف مردم همواره ملکیت را به محض بیع میدانسته این بحث چندان نیازمند بحث از دلیل شرعی ویژه نیست. طبعی عقلائی دارد. 👈همه جای دنیا و همه وقت تاریخ همین بوده است. مشتری به محض وقوع بیع مالک میشود هر چند بایع خیار داشته باشد. 👈البته این هم هست که همین مردم به کسی که در زمان خیار تصرّفی منافی با حقّ ذوالخیار که بایع است داشته باشد اعتراض میکنند. روشن است که این اعتراض همانگونه که مرحوم آیت الله اراکی در کتاب خیارات میگویند لزوما به دلیل آن نیست که در ارتکازشان این مال، مال بایع است بلکه میتواند سرّ اعتراض تفویت حقّ بایع از جانب مشتری باشد که با ضمان مثل و قیمت قابل رفع است. ✔در هر حال دلیل اصلی مسأله و قول مشهور میتواند همین بناء عقلا باشد که ردعی از آن نشده است. 👈تازه اگر هم میخواست ردعی بشود به دلیل قوت این بناء باید ردعی متناسب با خودش پیدا میکرد و به سادگی با یک یا دو تا روایت ردع کننده، نمیشد چیزی را اثبات کرد. کثرت و صراحتی نزدیک به روایات ردع قیاس یا روایات حلّیت متعه را میخواست. 👈ولی فقهای ما معمولا این بحث را خواسته اند با دلیل شرعی اثبات یا ردّ کنند. خب فعلا کار به سرّ اینگونه از مواجهه در این سنخ از مباحث نزد پیشینیان و شیوع بحث به شکل عقلائی در زمان معاصر ندارم. 👈وضوح صحّت اینگونه مواجهه یعنی رجوع به بناء عقلاء در عصر معاصر خود تا اندازه ای متأثّر از خدمات متقابل اسلام و مدرنیته میتواند باشد که در بذل الخاطرهای قبلی مقداری از آن بحث نمودیم. 🔵بگذریم! در این قسمت مرحوم شیخ انصاری در مکاسب یازده دلیل برای اثبات نظر مشهور می آورد؛ نه دلیل را ردّ میکند و دو دلیل را قبول میکند. چند دلیل هم برای نظر شیخ طوسی آورده و نقد میکند. 🔸شیخ معمولا اقوال و نظرات را از مفتاح الکرامة نقل کرده لذا عبارت فی محکی فلان زیاد دارد. زیرا خودش رجوع مستقیم نکرده و ظاهرا کتابخانه کوچکی داشته است. 🔹ولی کاملا روشن است که اینجا دارد به جواهر نظر کرده و مباحث را می آورد و معمولا به ایشان در این قسمت طعنه میزند. بحثها دقیق و مفصّل است. دیگران هم آمده اند و بحث کرده اند. ادله ای جدید را آورده اند و نقدهای نوینی ابتکار نموده اند. 💡بحثم اینها نبود؛ خواستم بگویم به مناسبت اینها سه مطلب به ذهن خطور کرد که آن را بذل میکنم: 🔸«نکته اوّل»🔸 یکی اینکه اگر واقعا مطلبی به شکل قطعی و واضح اثبات شد و روشن شد که مثلا حقّ با مشهور است دیگر تمامش کنند! این همه وقت نگذارند! یک فرقی بین قول قابل اعتنا و گفتنی و قول منسوخ بگذارند! 🔹دوباره کلّ تاریخ را مرور میکنند و هر چیزی به ذهن هر کسی خطور کرده با نقدش و... را می آورند! ✔خواهشا نگویید فوائد علمی دارد که سرم را به دیوار میزنم!😊 خونم گردنتان می افتدها! اگر هم بگویی اینها را بخوان و اجتهاد یاد بگیر و در موضع خودش از آن استفاده کن باز مجبور ب خود زنی میشوم!😊 این را کسی میگوید که به همه چیز رسیده و بیکار مانده و حال چند تا بحث برای فوائد علمی اش هم میکند؛ نه ما که اینقدر عقب ماندیم از زمان خودمان. خیلی باید تلاش کنیم تا علوم خودمان را به روز رسانی کنیم. متناسب با رشد علوم انسانی و نیازهای بشری مباحث را ارائه و استنباطها را سامان دهیم. ذهنمان را با دانشهای نوین اتّساع داده و دوباره با بازبینی منابع دست به استنباطهای ناب بزنیم. ✔کلّا این را به شما بگویم؛ در اینگونه موارد باید مراقب مکائد نفس بود. اصل کلّی در این موارد سوء ظنّ است. زیرا مقتضای حبّ نفس ادامه ی این بحثها هست. چون: 🔻اینها فعل تاریخی ماست و انسان همواره دوست دارد فعل خودش را توجیه کند! فعل انسان امتدادی از نفس انسان است و انسان نفس خودش را خیلی دوست دارد! خیلی!🔺
🔷لذا بهتر است بهانه های دیگر بیاورید؛ مثلا بگویید: 👈لابد فائده ای دارد که ما شعورمان نمیکشد چیست! عقول پیشینیان کاملتر بوده است! 👈یا بگویید حیفمان می آید اینها را رها کنیم یادگار پیشینیانمان است! مانند عکس و دست نوشته آباء و اجداد که نگهداری میکنند! به ما هویت میدهد! ما را به گذشته مان متّصل میکند! 👈یا بگویید این همه دقّت و عمق لذت بخش نیست؟! حال نمیکنی؟! آدم اینها را بحث میکند حس تیزهوشیش ارضاء میشود. خیلی احساس اتلاف وقت هم نکن چون بزرگان ما نیز اینچنین کردند! ره چنان رو که رهروان رفتند! آیا فکر میکنی آنها اشتباه میکردند؟! کافر شدی؟! نکند نفوذی هستی؟! 👈یا بگویید آخر این همه نکات جالب را که نمیشود رها کرد! ببین چقدر تلاش کرده اند! ببین پدرانمان چقدر بحاث بوده اند! چه عظمتی! چه شکوهی! 👈یا اصلا بگویید: احکام خدا خیلی خیلی مهم است! نباید در آن مسامحه کرد! حتّی برای ثمره ای اندک باید استفراغ وسع کرد! نکند چیزی را به راحتی به دین نسبت دهیم؟! و... 🔶حال بگذارید چند تای دیگر را نیز حقیر به این بهانه ها اضافه کنم؛ البته از جانب خودم و با سوء ظنّ به خودم میگویم! چون در هر حال بنده هم بخشی از عمرم مبتلا به اینها بوده و بعضا تدریس کرده ام؛ من اینطور برای توجیه این کار برای خودم بهانه می آورم؛ چون در هر حال خودم را بهتر میشناسم: 👈آخر کلّی یاد گرفته ام و جوانی را در اتقان این بحث و دقائق آن خرج کرده ام تا روی آن مسلّط شده ایم! حال باید از آن استفاده بکنم دیگر! اصلا من جز این چیزی یاد نگرفته ام! من معلم کتابم نه معلم علم! راستی دقت کرده اید مکانیکها بیشتر از همه از رشد تکنولوژی هراسانانند! 👈اصلا میدانی چیست؟! به اینها خیلی انس دارم! از اینها دور میشوم وحشتم میگیرد! 👈اگر این را نگویم مجبور میشوم بحثهای دیگر را بیاورم که در آنجا کمتر فکر و تلاحق انظار و افکار شده و مجبور میشویم کلّی وقت بگذارم و اندیشه کنم! کو حالش؟! کو وقتش؟! کو فضلش؟! کو بازارش؟! و... 👈مطالبه گری از طرف ارباب رجوع که چندان در کار نیست! فکر میکنند با همین کارشان راه می افتد! فکر میکنند حجت فعلی همان حجت آخر یا شاید همان حکم الله واقعی است! اگرم مطالبه کنند مگر زورشان میرسد؟! خودشان را متهم میکنم! خب حالا که اینجور است دنبال دردسری؟! از راحتی رنجیده ای؟! با همین هم کار راه می افتد! اصلا به فکر آخرت باش! مرگ نزدیک است! 🔸البته میدانیم این بهانه ها خیلی هم خودآگاه نیست و بعضا ناخودآگاه است لذا مسأله پیچیده تر میشود. توجه داشته باشید که اصلا هم نمیخواهم کسی را متّهم کنم. ما خودمان متهم ردیف اولیم😊 خدا خودش کمکمان کند😔 🔹راستی باز یک عده نیایند بگویند این آقا میخواهد بگوید مباحث را خلاصه کنید و حجمش را کم کنید یا دقتش را! خدا خودش شاهد است که این را نگفته و نمیگویم! از باب تنبلی و کند ذهنی هم نمیگویم! شنونده عاقل است که چه میگویم! 🔸خیر اگر لازم بود دقت و حجمش را هم بیشتر کنید! ولی اگر لازم بود. اگر هم حرف خوبی زده اند از آنها برای ساختن بناهای علمی رفیع دیگر استفاده کنید! 🔹 مگر در تاریخ علم کم دقائق و لطائف هست که کنار گذاشته شده است! در همین کتب کلامی کم مگر فکر و دقّت و ابتکار بوده است؟! دنبال حقیقت هستید یا دنبال اینها؟! 🔸بعدش هم قرار نیست که اینها را معدوم کنیم! فضلا و پژوهشگران خود میتوانند به این مطالب در صورت نیاز رجوع کنند. 🔹اگر هم خیلی دلتان میسوزد از این دقائق برای ساختن بناهای علمی جدید و مورد نیاز استفاده کنید. 🔸از استاد عزیز آقای یزدانپناه یکبار میشنیدم که صدرا در بنای رفیع حکمت متعالیه خیلی متأثّر از مباحث مکتب کلامی شیراز است. آن حجم زیاد از ابتکارات و دقائق و اصطلاحات که ولو مورد قبول صدرا نبود ولی باعث شد ابزارها و اصطلاحات و نکات زیادی داشته باشد که بتواند آنها را در حکمت متعالیه خرج کند. خب شما هم همینکار را بکنید! 🔸«نکته دوم»🔸 حال گیریم نمیخواهید به این ترتیب مباحث دست بزنید! اصلا قرار است باز هم همین مباحث را بخوانیم! باشد! ولی طوری بحث کنید که ذهنها بهتر درگیر بحث شود! 🔻انسان به دلیل حبّ نفسی که دارد تا نفهمد چیزی برایش فایده دارد برایش اهمیت پیدا نمیکند🔺 🔹تصوّر فائده و تصدیق به آن بلکه بالاتر از آن باور به آن! اگر میخواهید موفق باشید نه فقط در مقام تعلیم بلکه برای خود مجتهدین و پژوهشگران نیز باید طوری ثمرات بحث را برجسته کنید که شخص واقعا برایش مسأله شود. 🔸احساس قطعی کند اگر برایش حلّ نشود چیزهای مهمّی از او فوت میشود. انسان وقتی حسابی احساس نیاز به چیزی کرد درکش بالا میرود! حافظه اش قوی میشود! ابتکار پیدا میکند! حوصله اش بیشتر میشود! دقتش بالا میرود! کلاه سرش نمی رود! با هر حرفی قانع نمیشود! به جای منفعل بودن در قبال مباحث فعالانه و مطالبه گرایانه بحث را دنبال میکند!
سرعتش در حلّ مسأله بالا میرود. مهمّات و زوائد بحث را بهتر تشخیص میدهد و... . 🔴حال در همین مسأله بسیار پر دامنه ببینید چه کرده اند؟! اصلا از ثمره آن بحثی کرده اند! بله گاهی که در برخی مواضع شبهه عدم ثمره هست کلّی بحث میکنند ثمره اش چیست و در آن هم اختلاف میکنند مانند ثمره مقدمه واجب! شاید در بذل خاطری دیگر در مورد این امور سخن گفتم. 🔷فعلا سخنم این است که این بحث به این گستردگی ثمره اش چیست؟ معمولا نکته ای در این زمینه نمیگویند. فوقش میگویند ثمره در نماءات خود را نشان میدهد. طبق نظر مشهور نماء مبیع مال مشتری است و بر اساس نظر شیخ طوسی برای بایع است. خب همین؟! البته ثمره مهمّی است ولی انسان را تکان نمیدهد. 🔶ممکن است بگویید اینها کتابهای علمی است نه برای نوآموزان که نیازمند بیان ثمره هست! فائده علمی کفایت میکند! در پاسخ میگویم مگر آن فوائدی که عرض کردم کم بود؟! آن فوائد نوعا اختصاصی به طلاب و دانش آموزان نداشت و برای پژوهشگران و مجتهدان هم بود! کسی که واقعا به چیزی احساس نیاز کند و ثمرات متنوّعش را ببیند خیلی سطح کارش تغییر میکند. ابتکارش بالا میرود! مطلب واضحتر است از آنچه در آن تشکیک شود. 🔷حال در اینجا به عنوان مثال چند ثمره که میتوان برای این بحث آورد را می آورم تا بببینید چقدر میشد با گفتن اینها بحث را داغ کرد! سرد سرد وارد مباحث نشد! 🔻آخر ما هم انسانیم! ما هم شخصیت داریم! اوّل خوب مسأله را برایمان داغ کنید بعد شروع کنیم! نه اینکه مدام خودتان حرف بزنید و ما هم مجبور باشیم بخوانیم و ضمیر برگردانیم! ما هنوز برایمان مسأله نشده است. فکر شخصیت ما هستید؟! حالا که ما هم مجبوریم اینها را بخوانیم لااقل برای ما هم مسأله اش کنید! داغش کنید! میدانید اگر مسأله برای متعلم جدّی نشود استقلالش را گرفته و اجبارش میکنید بی میل به شما گوش کند؟!🔺 بیکار گیر آورده اید؟! مگر چقدر شهریه میگیریم که اینقدر از ما توقع دارید😊 شوخی بود این دوتای آخری😄 🔶اما چند ثمره کوچک از این بحث: 👈اگر مشتری مثلا خانه یا ماشینی را از بایع خرید و در زمان خیار بایع فوت شد این خانه یا ماشین برای ورثه میشود یا بایع؟ بر اساس قول مشهور باید بگوییم برای ورثه میشود زیرا مشتری مالک بوده و ملک هم به ارث میرسد ولی بر اساس قول شیخ طوسی با مردن مشتری مبیع به بایع برمیگردد زیرا بایع مالک بوده و خیار هم منقضی نشده بوده تا ملک مشتری شده و به ارث برسد. 👈اگر علی و امیر در خانه ای یا مغازه ای شریک بودند و علی سهمش را به شخص ثالثی فروخت حال میدانیم که برای امیر حقّ شفعه است و میتواند معامله علی را فسخ کرده و خودش سهم او را بخرد. حال در این فرض امیر با این حقّ شفعه اش باید به علی رجوع کند یا به آن شخص ثالث؟ بر اساس قول مشهور باید به شخص ثالث رجوع کند و بنا بر نظر شیخ طوسی باید به علی رجوع کند. 👈در همان مسأله قبل اگر امیر هم مانند علی سهم خودش را به شخص رابع فروخت در این معامله دوّم که معامله امیر با شخص رابع است چه کسی حقّ شفعه دارد؟ علی یا مشتری علی؟ گر قول شیخ طوسی را قبول کنیم طبیعتا علی در معامله امیر حق شفعه دارد چون علی هنوز مالک است ولی بر اساس نظر مشهور وقتی علی سهم خودش را فروخت دیگر مالکش آن شخص ثالث است. حال که امیر سهم خودش را به شخص رابع فروخته است مشتری علی با امیر شریک شده است و علی هیچ کاره میشود و مشتری علی حق شفعه پیدا میکند. 👈اگر زنی به عنوان مهریه مالک مالی بود ولی قبل از عروسی طلاق گرفتند زن طلبکار نصف مهریه میشود. حال اگر زن در فاصله بین عقد و عروسی مهریه را فروخته باشد اگر نظر شیخ طوسی را قبول کنیم باید بگوییم مهریه از ملک زن خارج نشده و باید عین مال را به شوهر پس دهد و اگر نظر مشهور را قبول کنیم معامله زن صحیح است و باید مثل یا قیمت را به شوهر بدهد نه عین مال را. 👈اگر شخصی با کنیزی ازدواج کرد و در ادامه کنیز را خرید خود به خود ازدواج هر چند طلاقی نخوانند باطل میشود. حال که باطل شد اگر در زمان خیار باشد بر اساس نظر شیخ طوسی وطی این کنیز در زمان خیار جایز نیست ولی مشهور باید بگویند جائز است. 👈در همان مسأله قبل حال اینطور در نظر بگیرید که کنیزی را خرید و میدانیم که قبل از وطی باید 45 روز برای استرقاق بگذرد. حال بر اساس نظر شیخ طوسی این 45 روز را از بعد از خیار باید حساب کرد و بنا بر قول مشهور باید از زمان عقد حساب کرد. 👈اگر کسی در معامله ای خیلی سود برد ولی خیار داشت. حال در این زمان خیار ایام حج فرا رسید یا سال خمسی یا زکاتی شد. آیا حجّ بر او واجب است یا نیست؟ آیا باید خمس و زکاتش را بدهد؟ بنا بر نظر شیخ طوسی باید بگوییم حج واجب نیست چون هنوز مالک این مال نشه است پس مستطیع نیست و خمس و زکات هم ندارد ولی بنا بر نظر مشهور مشتری در زمان خیار مالک است لذا مستطیع بوده و همچنین خمس و زکات باید بدهد و...
✔این فروعات را میتوان خیلی زیاد کرد. اصلا همین زیاد کردن تفریعات باعث بالا رفتن قدرت فقاهت هم میشود. ردّ فروع بر اصول یکی از ارکان فقاهت است. ✅حضرت عبّاسی اگر قبل از بحث این ثمرات را بیان میکردید و سپس وارد بحث میشدید آیا شش دنگ حواسها جمع نمیشد؟! اگر صرفا بگوییم فائده علمی دارد یا در نماءات فائده دارد اصلا این اثر را در نفس نمیگذارد. بحث علمی با تکرار این ثمرات و لحاظ آنها مانند تکرار بهشت و جهنّم برای خداپرستی است. انسان است دیگر! 🔸«مغالطه ای مهم»🔸 دقت کنید آیا چون این بحث ثمره زیاد دارد پس بحث کنیم؟! خیر وقتی ثمره مهم است که واقعا ثمره باشد نه اینکه بدانیم تنها یک مبنا صحیح است. لذا این بحث منافاتی با بحث قبلی ندارد. درست است که ثمره زیاد دارد ولی این ثمرات وقتی است که مبنای شیخ طوسی قابل پذیرش یا جدی باشد نه اینکه فرضا منسوخ باشد که در این فرض میتوان گفت ثمره ای در کار نیست. 🔸«نکته سوّم»🔸 اگر هم میخواهید اینقدر اینگونه بحثها را باز هم حفظ کنید و اینقدر طولانی از آن بحث کنید لااقل منطق ترتیبی بحث را رعایت بفرمایید. باور کنید ذهن را آشفته میکنید! اذیت نکنید اینقدر ما را! ما که مجبوریم بخوانیم و چاره ای دیگر نداریم جز اینکه کتاب شما را بخوانیم لااقل مقداری رحم کنید! 🔹شیخ رضوان الله علیه در اینجا کاملا بر عکس ترتیب منطقی بحث کرده است! راستش خودش یک هنری میخواهد اینقدر خلاف ترتیب بحث کردن! نکند معتقدید اینها هم از لطائف و دقائق است؟! شاید در اینجا هم یک وجهی برایش پیدا کردید! شما که استادید! 👈ابتدا بحث میکند که در زمان خیار آیا من علیه الخیار میتواند در مال تصرّف کند 👈وقتی کلّی بحث کرد تازه وارد این بحث میشود که آیا در زمان خیار مشتری مالک میشود یا خیر؟ یعنی همان اختلاف مشهور با شیخ طوسی. 👈بعد از آن و کلّی بحث تازه وارد قاعده التلف فی زمن الخیار ممّن لا خیار له میشود! 👈یعنی دقیقا برعکس سیر منطقی! چون این قاعده اخیر اساسا دلیلی برای اختلاف بین شیخ طوسی و مشهور است که هر کس ضامن مبیع است مالک هم همان است و اختلاف شیخ طوسی با مشهور هم دلیلی برای مسأله اوّل است که آیا من علیه الخیار میتواند در مال تصرّف کند زیرا هر کسی مالک باشد میتواند در مالش مطلقا تصرّف کند! 👈البته خود شیخ انصاری که حواسش به این امور هست ولی خب مقداری به فکر خواننده هم میبود دیگر! نگویید برای متخصصان فن نوشته که باز هم گویا مجبور میشوم سرم را از دستتان به دیوار بزنم! سیگاری میشوم ها!😊 از بنده امشب با این همه گرفتاری و 15 جلسه خارج فقه با تقریر نویسی انتظار بیشتری نداشته باشید! 👈در هر حال مقداری مبالغه کردم تا خسته نشوید. حقا این تراث عظیم با مجاهدت و اخلاص این علمای بزرگ به ما رسیده و ما باید قدردان این پاکان عالم باشیم. در تعظیم و تکریم آن بکوشیم. اگر هم نقدی میکنیم نقد درون خانواده و از روی دلسوزی و نصحوا لله و لرسوله است. به بیگانگان ربطی ندارد. البته نباید چشم خود را بسته و کاری کنیم که بیگانگان نقدهای غیر منصفانه و ناشایست خود را نثارمان کنند. عرصه نقد هم برای خود ماست و نباید برای افراد ناشایست خالی اش بگذاریم.
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۵-۲) «عیبی در روش فقه آموزی» 🔴امروز و دیروز نیز وقت زیادی را صرف تقریر درس خارج فقه نمودم. این سه روز به تنهایی 45 جلسه را تقریر کردم! مباحث مبتنی بر مکاسب مرحوم شیخ سامان یافته بود. به همین مناسبت خطورات زیادی در مباحث گوناگون به ذهن می آمد. 🔹بد نیست حال که موضوعش داغ شده یکی که آثارش بیشتر است را بیان کنم. فعلا بیشتر ناظر به معایب هستم تا بیان محاسن. 🔹فقه یک بعد دانشی دارد و یک بعد تعلیمی! کار به بعد دانشی ندارم که بحث بسیار است. 🔸راستش هنوز هم بسیاری آمادگی ذهنی لازم برای ارائه مباحث تحوّلی در بعد دانشی فقه را ندارند! چندان دوست ندارند به این نکته توجه کنند که فقه مربوط به درک بشری ما از شریعت بوده و به خودی خود قداستی ندارد. 🔹امری متکامل است نه کامل. قابل تحوّل است. بارها نیز متحول شده است. تأسیس فقه جدید به خودی خود که عیبی ندارد! آنچه عیب دارد تاسیس شریعت جدید است! 🔵تا همین الآن مگر فقه کم به خود تحوّل دیده است؟! برخی گمان میکنند فقه موجود حاصل یک رشد خطّی است درحالیکه در تاریخ فقه شیعه عوالم فقهی گوناگونی به ظهور پیوسته و به حاشیه رانده شده و فعلا دور دور این نوع فقاهت است! 🔸عالم فقه روایی، عالم فقه کلامی، عالم فقه اخباری و حال عالم فقه اجتهادی! عوالم مفروض دیگری هم میشد شکل بگیرد که فعلا محقق نشده و میتوان از آن بحث نمود. ✔در رأس آنها عالم فقه پژوهشی است. فقه تجمیع ظنونی در واقع خود تن دادن به نوعی پژوهش در حیطه معالم فقه اجتهادی است. فقهی که از عالم فقه اجتهادی بیرون نرفته و به دیار اصلی خود که فقه پژوهشی است واصل نمیشود!
🔴اما فعلا به بعد تعلیمی دانش موجود کار دارم. یعنی همین کتب درسی و درس خارج ها. به این کار دارم که دقیقا وقتی ما این کتب را درس گرفتیم و الآن در درس خارج هستیم داریم در چه بستری حرکت میکنیم؟ این بستر چه تناسبی با آن هدف دارد. 🔹میدانیم که هدف رسیدن به استقلال نظر و اجتهاد فقهی است و بستر هم همین کتابهایی که تا حالا خواندیم و حال درس خارج شرکت نموده و تقریر میکنیم. ✔اندکی که در سیر کتب طلاب و درس خارج تا وصول به درجه اجتهاد دقّت کنیم متوجّه یک نقص جدّی در آن میشویم. 💡نکته ای امروز به ذهنم خطور کرد که آن را بذل میکنم. 🔸«سبک استقلال اجتهادی»🔸 ✔کتب اصول فقه مانند الموجز، اصول فقه مظفر، رسائل و کفایه چیزی شبیه کتابچه های موجز و تفصیلی و دقیقتر آیین نامه رانندگی است! ✔کتب فقهی هم چیزی شبیه دیدن فیلم رانندگی یک راننده ساده در شرح لمعه و سپس حرفه ای در مکاسب است. ✔درس خارج اصول چیزی شبیه نشستن کنار کسی است که قوانین رانندگی را وضع نموده تا اغراض و روش قانونگذاری را از نزدیک درک نماید. ✔درس خارج فقه نیز چیزی شبیه نشستن کنار یک راننده ی حرفه ای است. ✔هدف هم آن است که در نهایت یک راننده ی حرفه ای شده و طوری رانندگی کند که در جاده های مختلف و در شرایط مختلف بتواند با رعایت همه جوانب و حقوق دیگران رانندگی کند. ✅خب کی به این هدف میرسد؟ وقتی که اینقدر در کتابها و درس خارجها نگاه کند و با دقّت نگاه کند و صبر کند و کنجکاوی کند و دوبار نگاه کند و دوباره ... تا جایی که انگار خودش راننده شده است! ✅راستی که روش عجیبی است! گاهی تقریر تحلیلی یک امر برای بیان آن که این امر چقدر گفتنی است کفایت میکند! «لو أنّ الباطل خلص لم يخف‏ على‏ ذى‏ حجى» 🔹گاهی نیز میگویند مباحث استاد را تقریر کرده و بحث نماید تا به این درجه برسد! خب بی تأثیر نیست ولی باز هم عجیب است. عجیبا غریبا! 👈نمیدانم یعنی اینقدر من شاذ می اندیشم یا جمهور شاذّند😂 والا غیرتا مثل روز روشن نیست که این شخص تا خودش پشت فرمان ننشیند فایده ندارد؟! آخر این چیزی است که نشود آن را دید! ندیدنش هنر میخواهد واقعا! 👈 اصلا خیلی زودتر ها باید گاهی فرمان را دستش میدادیم. اصلا اینقدرها هم آیین نامه خواندن نداشت. اینقدرها شاگرد شوفر بودن و کنار دست نشستن نداشت! بعدا در رانندگی اگر نیاز پیدا کرد رجوع میکرد و خودش یاد میگرفت. 👈سابقا که راننده نبودم همواره برایم جالب بود کار راننده ها. یک غبطه ای بود که آیا من هم میتوانم! چقدر لذت میبردم از آنهایی که ماهرتر بودند! 👈شاید اگر پشت فرمان نمینشستم تا سالهای سال همواره فکر میکردم چه کار شاقّی میکنند! اما به محض اینکه پشت فرمان نشستم و مقداری تمرین کردم دیدم بابا اینقدرها هم سخت نبود! اینم حسرت خوردن داشت! ای دل غافل! 🔻آدمی که مستقل نیست و در مسیر استقلال قرار نمیگیرد چاره ای جز وابستگی به جایی مورد اطمینان ندارد. وابستگی به امری خاص خود برایش نوعی استقلال می آورد! همین وابستگی خاص محبّت آورده و با دیده اعجاب و عظمت به چیزهای ساده آن امر گاهی مینگرد! میخواهد با مبالغه در این نوع نگرش وابستگی خودش را تئوریزه نماید! عجب تکیه گاه و ریسمان وثیقی دارد!🔺 👈انسان است دیگر! عجایب و غرائبی دارد. آنچه در ذات اجتهاد نهفته است رسیدن به استقلال و آزادی از نظرات دیگران است. شخص روی پای خودش بایستد! 👈ولی این بسته ای که حوزه ی ما برای ایصال طلّاب به این درجه ارائه میکند کاستی جدی در این زمینه دارد. از همان ابتدا بنایش بر نگاه سنگین به تراث و عظمت آنها و وابستگی به متن و بیان استاد حتی در درس خارج است. پس کی مستقل شود؟! 👈پس کی میخواهید این طفل را از شیر بگیرید؟! یکی را دیدم اخیرا برای محبتی که به طفلش داشت غذاها را با خوردکن خرد میکرد و به طفلش میداد! فکر میکرد چقدر مهربان است! همین طفل معده اش درست تربیت نشد و مشکلات گوارشی جدی گرفت! منزل ما که بچه ها که خرد سالند و دوتایشان هنوز حرف زدن بلد نیستند سه تایشان باید قاشق و چنگال بگیرند و خودشان را سیر کنند! خبری از ناز کشیدن الکی نیست!😄 ✔سابقا در یک بذل الخاطری گفتم که نباید انسانها را اینقدر دست کم گرفت. اصلا اگر شخص را به استقلال برسانید اینقدرها هم کلاس و استاد و کتاب نمیخواهد. خیلی زودتر اگر برخی امور برایش حلّ شود و شرایطش مهیّا باشد مطالب را خودش خودکار مبتکرانه حلّ میکند. ✔اصلا میدانید! زیاد استاد دیدن و زیاد به این شکل کتاب خواندن استعداد را سرکوب میکند. مانع رشد استعدادها میشود! جای دیگری بد نیست در این زمینه بحث کنیم. اصلا در دوران امر بین استقلال بیشتر و فضل ظاهری بیشتر استقلال بیشتر ارجح است. از همان ابتدا باید به فکر استقلال طلّاب بود. استقلال هم معنایش استبداد به رای نیست. منظورم روشن است اذیت نکنین لطفا!
🔴ما یک بنا را روی سر طلبه خراب میکنیم و بعد میگوییم خود را بیرون بیاور و مستقل باش! به جای سرمایه گذاری سنگین روی استقلال علمی و پرورش استعدادهای متراکم همین طلبه ها که واقعا بعضا خیره کننده هستند و از پیشینیان هم درخشانتر اند ما چه سرمایه گذاری سنگینی روی متون و دقائق و ضمائر و آنچه در ذهن شخص بوده و نبوده میکنیم! 🔵اصلا میدانید؟! گاهی احساس میکنم مطلب طوری تعلیم و القاء میشود که گویا اصلا قرار نیست از آن عبور کنیم بلکه بیشتر به دنبال فراگیری از آن و لذّت بردن از دقائق و لطائف آن و توقف در آن هستیم! 👈انگار قرار است به مدح اساتید و پیشینیانمان بپردازیم! خود تلاشهای آنها اصالت دارد برایمان ورای آنچه باید به آن برسیم. 🔻انگار نگاهمان به گذشته ی درخشانتر است نه آینده ی درخشانتر!🔺 🔥حال اگر هدف اجتهاد است و در اجتهاد رسیدن به درجه استقلال معتبر در اندیشه مهمّ است راهکار چیست؟ خیلی خلاصه یک چیزی که به ذهنم امروز خطور کرد بلکه شعله زد را میگویم؛ اینها محتاج تأمّل است ولی فعلا خطور کرده دیگر! چکارش کنم! 🔸مرحله اوّل (متن درسی تعلیمی)🔸 ابتدا باید متون اصولی و فقهی اوّلیه را درسی کنیم. البته نه سوسول بازی های امروزی. خیر! یعنی با ایجاز و ورود و خروج مناسب بدون تکرار و با اتقان فراوان. ولی آدم را به سادگی سر بحث ببرد و بهترین تقریر را از مسأله و محلّ نزاع و تاریخچه پاسخها با ادبیات روشن بدهد. در این مرحله یک دوره اشراف به کلّ مباحث فقهی و اصولی حاصل میشود. 🔸مرحله دوّم (متن درسی اجتهادی)🔸 در مرحله بعدی کتبی اجتهادی در حدّ سطح اجتهاد معیار ولی به شکل درسی نگاشته شود. یعنی اگر فرضا عیار دانش اصولی حوزه کفایه و عیار دانش فقهی چیزی مانند مکاسب است همین محتوا ولی به شکل درسی و روشن با رعایت نظم منطقی و بیان روان و جمع بندی تدریس شود. کتاب اجتهادی اساسا به این غرض تعلیم نگاشته شود. بنا هم بر صرفه جویی در وقت و استفاده از حداکثر ظرفیتها در بالا بردن دقّت و اتقان باشد. ⚠توجه بفرمایید اینکه میگویم ربط چندانی به تفکیک متن آموزشی به آشنایی، شناخت و تسلط ندارد. این تقسیم ناظر به تراث دانشگاهها و لزوما مبتنی بر ایصال به درجه اجتهاد نیست. این ادعا که متون پیچیده ی ما خودش پژوهشی بوده و دشواری هایش مصلحت دارد نیز از آن حرفهاست! البته خب فوائدی به بار می آورد ولی به چه قیمتی؟! 🔸مرحله سوّم (تربیت اجتهادی)🔸 در مرحله بعدی با ضوابطی کلّی اساسا نسلی از اساتید در یک برهه استاد تربیتی اجتهاد شوند. در این دوره افراد خود باید مبتنی بر دانسته های خود در اصول و فقه و با الگوهایی که از متون اجتهاد معیار فراگرفته اند دست به اجتهادهای شخصی و شروع فرآیند استقلال زیر نظر یک استاد بزنند. مباحثی روشن با قالبهایی که میتوان از آن بحث کرد در ابواب مختلف که به نوعی انحاء مختلف نیاز به فقاهت دینی را پوشش دهد. از افراد مطالبه نظر نماییم. نه فتوا! نظر! خودشان بررسی و تحقیق کنند. در این زمینه میشود اندیشید که چطور این مرحله تربیت اجتهادی عملیاتی شود. فعلا میخواهم بگویم ضرورت دارد. شاید هم زمان این تربیت اجتهادی را بتوان زودتر شروع کرد. فقط قالب آن را باید در طرحی بیان نمود. هر کسی که برای آینده حوزه و استقلال طلبه ها و کوتاه شدن زمان یادگیری و بالا رفتن اتقان آن دلش میسوزد باید به فکر این مرحله باشد. 🔸مرحله چهارم (درس خارج)🔸 در مرحله بعدی همین درسهای خارج میتواند خیلی مفید باشد. یعنی جایی که خود طلاب استقلال نسبی یافته و توان ابراز نظر و جسارت آن را کسب نموده اند. اجمالا روش مراجعه به مصادر و برخی ریزه کاری ها را نیز یادگرفته اند. الگوهای فراوانی را نیز از اجتهاد معیار و طراز در مرحله دوم فرا گرفته اند. در این مرحله استاد درس خارج مانند یک بزرگتر و الگوی ملموس و عملی برای فراگیری دقائق اجتهاد و استقلال است. دیگر با افرادی کاملا منفعل مواجه نبوده بلکه با افرادی نیمچه مجتهد مواجه است که باید با آنها بحث کرده و نظر خود را به کرسی بنشاند! آخرین تحقیقات خود را ارائه نماید. 👈باور کنید اگر اینطور شود خیلی درس خارجها رونق میگیرد و تازه طلاب میفهمند چه کسی حرف ناب برای گفتن دارد! 👈دیگر طلاب آن چیزی را از استاد یاد نمیگیرند که خودشن هم میتوانستند با اندکی استقلال و بررسی فرابگیرند! بلکه حواسشان به فاصله های واقعی بین خودشان و استاد جلب میشود. 👈هر کسی هم دیگر به سادگی به خود جسارت درس خارج دادن نمیدهد! اگر دقّت کنید الآن درس خارجهای ما طوری است که گویا استاد دارد تحقیق خود را برای عده ای مقرر تدریس میکند! اگر این است که همان کتب اجتهادی بود! الآن وقت بحث و چالش با مخاطبین باید باشد. 👈بله اساتید درس خارج هم بهانه می آورند که خود طلاب خوب اشکال نمیکنند! یکیشان یادم نمیرود سر درس یکبار عصبانی شد و گفت سالهاست منتظر یک اشکال خوب است!!!😐
👈باید گفت بله ولی با این روشی که شما به ما یاد دادید فی الصیف ضیعت اللبن شدیم. استعدادهای ما شکوفا نشد. باور کنید اگر با این دست فرمان که عرض کردم بروید آنقدرها هم افراد در فضای فقه اجتهادی حرف جدید برای گفتن ندارند! 🔸«خلاصه»🔸 خلاصه کنم عرایضم را! این کتبی مانند مکاسب و کفایه به عنوان متونی فرعی برای ارائه اجتهاد طراز خوب است که باید منبعی برای نگارش کتب درسی اجتهادی باشد! نه اینکه وقت همه را با دشواری های غیر لازم این کتب گرفت! 🔹در اجتهاد غایت باید استقلال طلاب باشد. درس خارج هم نباید تدریس تحقیقات استاد باشد والا فرقی با کتبی مانند کفایه و مکاسب نخواهد داشت. 🔸 درس خارجی در این بسته ی ایصال طلاب به اجتهاد فائده دارد که آخرین مرحله در فعلیت دادن به فرآیند استقلال طلاب از جهتی و نمایانگر سطحی بالاتر از اجتهاد طراز در کتب آموزشی از جهت دیگر باشد. 🔹از این رو اوّلا باید کاملا ناظر به طلاب حاضر در درس و در مقام بحث با آنها و اجمالا درخواست نظر از آنها القاء شود تا چیزی شبیه کتاب نشود و از طرف دیگر سطح علمی بالاتر و نشان دهنده تلاش افزونتری از تلاشهای موجود در تراث باشد. 👈آنچه در سبک استقلال اجتهادی گفتیم تنها به بعد تعلیمی فقه اجتهادی نظر داشت؛ کاری به نقدهای دیگر تدریسی و استفاده از سبکهای نوین تعلیم و تربیت و همینطور بعد دانشی نداشتم. 👈کاری به فرق بین اجتهاد و پژوهش و باز شدن عرصه های پژوهش و ابزارهای آن برای طلاب امروزی برخلاف زمانهای قبل و ضرورت تجدید نظر در مقدمات اجتهاد و تنظیم بخشی از آن متناسب با مقدمات پژوهش فقهی هم نداشتم. 👈کاری به آنکه امروزه بیش از نیاز به فقیه نیازمند فیلسوف فقه در حوزه ها هستیم هم نداشتم. جای دیگر باید از این ابعاد بحث کرد. 👈بر اساس آنچه در بسته استقلال اجتهادی بیان شد هم صرفه جویی در زمان میشود و هم کیفیت کار و استقلال طلاب بالاتر میرود و هم درس خارج ها رونق بیشتر میگیرد! 👈فکر هم میکنم طرحی عملیاتی باشد و اینطور نیست که در کنج دنج تخیلات ذهنی جای داشته باشد. منتها به چیزی که نیازمند است تکیه به نیروی انتخاب و اختیار و بیرون رفت از توهّمات جبر انگارانه است. تسلیم شرایط موجود نباید شد و باید باور نمود میشود تغییر داد. باور نمود مصلحت در تغییر است. بحث کرد! محاجه کرد!
.
باسمه تبارک و تعالی (۴۶) «قدرت جبر یا قدرت تلاش، جدیت و همّت»؟ «نیروگاه هسته ای جبر» «مسئولیت پذیری چیست؟» 🔷مطلب قبلی بذل خاطر را که نوشتم برخی عزیزان گفتند یکباره ۴۵ جلسه درس خارج نوشتن نشانه همّت زیاد شماست! یکی دیگر از عزیزان فرمودند: خرخوان!😊 شاید شما هم بگویید: تلاش، جدیت و پشتکار، صبر، دغدغه، بستر مهیّا، انگیزه و... . 🔶اینها مفاهیمی است که معمولا در این مواقع به کار میبریم؛ من هم به این عزیزمان گفتم: 🔻«این همّت نیست! آخر همّت هم اندازه ای دارد! مساله چیز دیگری بود! مجبور بودم میفهمی؟! مجبور!!»🔺 🔹نان جبرم را خوردم نه نان همتم را! بله! آدم میتواند تنبل باشد، بی حوصله باشد، کم انگیزه باشد، شرایط مهیّا نداشته باشد، کم همّت باشد ولی مجبور هم باشد! جبر ظرفی است که قواعد بازی را به هم میریزد! 👈نمیدانم آیا تا به حال -اجلّکم الله- سگ دنبالتان گذاشته؟! هم در تیکاف اولیه و هم در سرعت و خسته نشدن در یک لحظه در حدّ مسابقات بین المللی میشوید! باید پرسید ای زید! این تویی اینطور میدوی؟! او نیز باید بگوید نه من نیستم! این زید مجبور است! 🔸یکبار دیگر که با این امر مواجه بودم وقتی بود که برخی اساتید بزرگوار حوزه بنده را تحسین میکرد! میگفت چطور با این شرایطی میتوانید فلان کارها را انجام بدهید؟! به ایشان هم عرض کردم یک نکته ای هست که شما از آن غافلید! ⬇
👈و آن هم این است که تنبلی برای بنده موضوعش منتفی است والا اگر حوضچه تنبلی مهیّا بود من از آن شناگران ماهرش بودم! اساسا تخصّصا موضوعی برای تنبلی برایم باقی نمانده! مجبورم آقا مجبور! دلیل جبر ورود بر دلیل دیگر امور دارد. نواقص را میپوشاند! 👈به تعبیر شما علمای اخلاق از روش احراق استفاده کردم! رفع کرده ام نه دفع! ✔راستی رفقا در مسائل اخلاقی و معنوی هم روش گویا همین است. خیلی به خودتان زور چله نشینی نیاورید. از چهل جای دیگرش بیرون میزند! روی ادراکات توحیدی کار کنیم موضوع اخلاق ذمیمه رفع میشود: 📖«ای عزیزان من! سر بسته بگویم منبع تمام اخلاق و کردار حسنه و سیئه موحد بودن و نبودن است. اگر در خود رذیله ای دیدید بدانید توحید و خداپرستی در شما وجود ندارد. به لفظ اکتفا کرده اید» ✔این پند حکیمانه شماره 65 از پند نامه سعادت استاد بزرگوار اخلاق و معنویت آیت الله حاج شیخ علی سعادت پرور بود. از خودم نبود. روحشان شاد. 🔵داشتم میگفتم که برخی فکر میکنند باید خیلی زرنگ و با تلاش و با همت باشند تا برخی کارها را بکنند! بله به خاطر همین از ازدواج از فرزند داشتند از تعدد فرزند از کارهای بزرگ و... میترسند! نمیدانند که وقتی در گود مسائل افتادند ممکن است قواعد عوض شود! 👈نباید با وجود بالفعل خودشان همواره همه چیز را بسنجند! ورای نصرت الهی، وقتی مجبور باشی قدرتت چند برابر میشود! میتوانی! بالاتر بگویم. وقتی مجبور باشی خسته هم نمیشوی! بالاتر بگویم. وقتی مجبور باشی لذت هم میبری! 👈شاید سرّ خستگی نداشتن و لذت بردن و محبت عمیق مادران نسبت به فرزندانشان به خاطر همین احساس مسئولیت عمیقی است که خداوند متعال در قلبشان قرار داده است. فرزند امتداد وجود خودشان است. 🔶اما این جبری که مدام از آن یاد کردم روشن است که مرادم نوعی جبر روان شناختی است. یعنی اینکه انسان در برابر یک فعل خاصّ یا رسیدن به یک هدف خاصّ برای خود قدرت اختیار قائل نشده و خود را مجبور به یک انتخاب ببیند. 🔸مسئولیت پذیری چیست؟🔸 اگر هنوز هم سختتان است بگویید با عقلش حکم به این اجبار میدهد! خود را در قبال آن کاملا مسئول بداند. اگر این را خوب گفته باشم مفهوم مسئولیت را موفق شده ام شرح دهم! بله آن مفهومی که دنبالش بودیم خود را نشان داد. این معنی از مجبور بودن همان خود را مسئول دانستن است. البته خب درجه ی بالاتر آن است. 🔻احساس مسئولیت یعنی اینکه خود را در قبال رفتارهایی خاصّ یا رسیدن به اهدافی خاصّ مجبور بدانی! باورت شده باشد راهی دیگر نداری!🔺 🔸چه کار کنم! مثال خوبی است! شما ببخشید! احساس مسئولیت یعنی گویا سگ -اجلکم الله- دنبالت گذاشته!😂 👈اسم مسئول را کاری ندارم ها! حقیقت مسئول را کار دارم! در بین این به اصطلاح مسئولین خیلی کم انسان مسئول واقعی انسان میبیند. به آنهایی که صبح جمعه از خواب پا میشوند در حالیکه قیمتها چند برابر شده کاری ندارم! به آنها کار دارم که صبح جمعه ها از این استان به آن استان بدون ادعا دنبال حل مشکلات مردمند! همین خسته نشدنشان نشان دهنده عمق احساس مسئولیتشان است. احساس مسئولیت زندگی انسان را تغییر میدهد. 🔻آدم مسئول کارش جهادی میشود! آدم مسئول خسته نمیشود! آدم مسئول کم خرج میشود! آدم مسئول نیازی به تفریح و استراحت ندارد! آدم مسئول مشوق سر خود است و نیازمند حقوق و مزایای بیشتر نیست! آدم مسئول بر سر کسی منت نمیگذارد! آدم مسئول هر شبش مانند شب امتحانی است! هر شبش مانند شب کنکور است!🔺 👈دیده اید از ما نیز گاهی در شب امتحان کارهایی خارق العاده ای سر میزند! به برکت جبر نمره و امتحان! در حدّ نوادر بشری گاهی ارتقا پیدا میکنیم! 👈اصلا میدانید بسیاری از اختراعات و پیشرفتهای بشری در جنگها و در صنایع نظامی رخ میدهد؟! این هم به برکت جبر است! 👈راستی اگر انسان با خلقیاتی مانند تلاشگر بودن و همّت و... قدرتی برخاسته از نیروگاهی حرارتی برای خود دارد انسان در ظرف جبر قدرتی برخاسته از از نیروگاه هسته ای دارد! 👈البته آن جبری واقعا مبارک است که انسان مصلحت آن را با نیروی عقلانیت و شخصیت خود درک کرده و به آن تن داده است. ولی در هر حال خود جبر قدرتهای ما را چند برابر میکند! در این شکی نیست. ✔یکبار ظاهرا از مرحوم آیت الله مصباح یزدی میشنیدم که ایشان روزانه نمیدانم برای خودشان 19 یا 20 وظیفه تعیین میکنند و برنامه ریزی میکنند تا لااقل 17 تایش عمل شود! همین برنامه ریزی ها هم تا اندازه ای به همین ایجاد روحیه مسئولیت در خود برمیگردد. خودمان را با برنامه مجبور به کار خاصی میکنیم. 🔻برنامه ریزی مانند نذر ذهن است! ادایش نکند اذیت میشود. عذاب وجدان میگیرد🔺 ⬇⬇
✔رفقا اصلا به نظرتان این اهرام مصر را چه طور ساخته اند! خیلی عظمت هست ها! چند هزار سال پیش! نظریات مختلفی ابراز شده است. حتّی اخیرا دیدم برای برخی این مطلب برجسته شده بود که شاید در برهه ای آدم فضایی ها روی زمین آمده بودند و این اهرام کار آنهاست! خب به نظر من این اهرام مصر هم ساخته شده ی قدرت شگفت انگیز جبر است! آخر آدم مگر با اختیار خودش همچنین بنای حماقتی میسازد تا در صفحه ی تاریخ ماندگار شود؟! ولی لامصب عجب جبری بر سر این کارگران بدبخت بوده و این فرعون لا کردار هم عجب جبّاری بوده! ✔رفقا یکی از مشکلات حجاب در زمان ما به همین نکته برمیگردد. واقعا حجاب برایشان سخت شده است. گرمشان میشود! سنگینشان میکند! راحت نمیتوانند تحرک کنند و... . یعنی بخشی حجاب را هم دوست دارند ولی این مشکلاتش برایشان دشوارش نموده است. کاری به جنبه های دیگر مسأله ندارم زود قضاوت نکنید! به نظرم از جهتی راست میگویند! آنچه رخ داده آن است که قدیمی ها به خاطر عوامل عمدتا اجتماعی برای خودشان قطعی کرده اند بودند و خودشان را مجبور به حجاب میدانستند ولی الآنی ها از آنان چنین قطعیتی گرفته شده است و باید با نیروی انتخاب و اختیار و نه قدرت اجبار حجاب را انتخاب کنند! خب دشوار میشود دیگر! همینکه شما بدانید انتخاب عرف پسندی غیر از حجاب کامل هم میتوانید داشته باشید حجاب کامل برایتان دیگر خیلی دشوار میشود! آنهایی که شلوار لی پوشیده اند برایشان شلوارهای پارچه ای دشوار است. ولی برای خود آنهایی که نپوشیده اند آن دشواری را ندارد. ✔رفقا پیاده روی اربعین توفیق داشتیم یادتان هست! یادش بخیر! صلی الله علیک یا ابا عبدالله. حدود 80 کیلومتر بود. در همین قم یک کیلومترش را هم حاضر نیستیم برویم. چرا اینقدر آنجا نیرو داریم؟ معمولا میگفتند به برکت امام حسین علیه السلام. خب از جهتی صحیح است! جهت زمینی اش چیست؟! به همین قطعی دانستن و قدرت جبر برمیگردد. اصلا به ذهن خطور هم نمیکند که با ماشین برویم. همین راه را برایمان گوارا میکند. البته نیروی عمل جمعی که در علم روان شناسی اجتماعی هم از آن بحث میشود اثر گذار است. یعنی اینکه میبینیم دیگران هم مانند ما هستند کمکمان میکند. ✔یکی از عزیزان میگفت من ماندم این قدیمی ها عجب همّتی داشتند! میرفتند آب از چاه یا از رودخانه می آوردند. خانه ما اگر پارچ آب در یخچال خالی شود کسی از بچه ها بانی نمیشود برود پرش کند! باز بنده گفتم قدیمی ها درست است که در فرهنگ رفاه زده زندگی نمیکردند و از این جهت مرد کار بودند. ولی نکته ای این است که چاره ای جز آن نداشتند. جدیدی ها هم در ظرف قدیمی ها همان میشوند! قدیمی ها هم در ظرف جدیدی ها همین! مسأله همّت نیست! 🔸مسأله نیروی جبر است. بله این هست که جبرهای محیطی به مرور میتواند برای یک شخص یا یک نسل اخلاقهای خاصی ایجاد کند که ورای ظرف جبر نیز این اخلاقها نسبتا ادامه یابد. ✔اصلا یک مثال دیگر میزنم! دیده اید مفسّرین چه همّتی دارند یکدور قرآن کریم را تفسیر میکنند. مرحوم علامه طباطبایی. آیت الله جوادی آملی نیز که اخیرا تفسیرشان را تمام کردند. یا فقها چه همّتی دارند و شخصی مانند صاحب جواهر آنقدر کتاب استدلالی مینویسد! اینها از مرّیخ آمده اند! ما که در خودمان عشری از اعشار این توان را نمیبینیم! به نظرم آنها نیز احتمالا نمیدانستند اینقدر توان دارند. انسان وقتی میخواهد شرحی بر یک کتاب فقهی بنویسد یا تفسیری بر قرآن دیگر برایش قطعی میشود که باید تا آخر برود. مجبور میشود. انتخاب دیگری ندارد. آن وقت است که دیگر ابر مرد روزگاران میشود! کار آنها را با خودمان نباید قیاس کنیم. ما نیز اگر خودمان را مشغول این امور کنیم بزرگ میشویم. فرق ما با آنها این است که ما معمولا خودمان را مجبور به خوردن و خوابیدن و تفریح و... میبینیم که در این امور هم خیلی از آنها ماهرتر و دقیقتر و صبورتر میشویم! خودت را درگیر کار بزرگ کن تا بزرگ شوی. حرکت کن تا خدا توفیق بدهد؛ إنّ الله یحبّ معالی الأمور و یکره سفسافها. ⬇⬇⬇
✔یکبار با یکی از دوستان در مورد مسائل خانوادگی مشورت میدادم. ایشان هم مانند بسیاری از نسل امروز از مشکلات خانه داری و اخلاق و... مینالید. خسته شده بود. العیاذ بالله صحبت از طلاق بود! چرا العیاذ بالله و نستجیر بالله میگویم؟! چون در یک بذل الخاطری به همین خاطر بیان نمودم که طلاق مبغوض ترین امور نزد خداوند متعال است. لذا باید از آن به خداوند متعال پناه برد! بنده خب عرایض مفصّلی داشتم ولی یکی از مهمترینش همین بود که برای خودت قطعی کن طلاقی در کار نیست. وقتی خود را مجبور به ادامه زندگی و مسئول به زندگی خوب داشتن دیدی چند اثر خواهد آمد: صبرت زیاد میشود! غصه ات کم میشود! از زندگی لذت خواهی برد! ابتکار و خلاقیت در بهبود امور پیدا میکنی! و... اصلا آن بذل خاطر را در مورد طلاق به خاطر همین نوشتم. اینکه برای خودتان قطعی کنید که مجبور به ادامه زندگی هستید. با همین یک توصیه باور کنید بسیاری از مشکلاتتان حل خواهد شد! ✔اصلا بگذارید فلسفی اش کنم! انسانی که اینقدر حبّ نفس دارد باورتان میشود در شرایط سلامت روحی و جسمی و دینی و... دست به خودکشی بزند! واقعا نمیشود! ولی یکجایی نشانتان میدهم که چه راحت میشود. این انسان را ببرید در یک ارتفاع بسیار بلند و بگویید از روی یک کاشی باریک ده سانتی مسافتی را در آسمان راه برود. همینکه از آن بالا پایین را نگاه کند و تصور سقوط نماید کلکش کنده است! اگر خیلی چقر باشد چند قدمی هم میرود و می افتد! همین کاشی را اگر در سطح زمین میگذاشتید به سادگی میشد رویش مسافتی را بدون واهمه طیّ نمود. بله اینجا نیز چیزی که رخ میدهد همان نیروی جبر است. انسان در یک لحظه با تصور سقوط آن را برای خود قطعی پنداشته و در کمال ناباوری خود را مجبور به سقوط دیده و خود را در کمال انتخاب از بالا به پایین می اندازد! فلاسفه معمولا همین مثال را برای تقریب به ذهن فاعلیت بالعنایه میزنند. علم به سقوط مساوی با سقوط است یعنی علم فعلی است. میخواهد در منبر حرف بزند تصور میکند که خراب میکند و خراب میکند. 🔴مشکل ما این است که هنوز خیلی امور را برای خودمان قطعی نکرده ایم! مبارزه با طاغوت درونی و بیرونی را! رسیدن به اهداف بلند را! بندگی خدا را! و... 🔷خب خلاصه اش کنم! نتیجه اینکه از نیروی هسته ای جبر غافل نشویم! وقتی مسأله را خوب درک و هضم کردیم توصیه های بیشماری برای ما به بار می آورد. مسئولیت پذیری خوب معنی میشود. تحلیل بسیاری از امور برایمان آسان میگردد. ضرورت برنامه ریزی برای رسیدن به اهداف برایمان روشن میشود. در بند محدودیتها و تنبلی ها و کاستی شرائط نمیمانیم. کاری بزرگ را آغاز میکنیم.
باسمه تبارک و تعالی (۴۴-۲) «اقتصاد نفتی» 🔵میخواستم مطالبی که در زمینه اقتصاد نفتی به ذهن خطور میکند را بنویسم که فترتی حاصل شد. یکی از انگیزه هایم در مورد بحث تفصیلیتر در این زمینه آن است که تا در محافل فامیلی مینشینم شروع میکنند نق زدن! 😩کره جنوبی چه بود و ما چه ایم! خودروهایمان فلان است! فساد اداری بهمان است! اخیرا که ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج را هم به رخ ما میکشند!😳 یاد کلام امیر المؤمنین علیه السلام می افتم: 📖فَيَا لَلَّهِ لَهُمْ وَ لِلشُّورَى مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ‏ بِهَذِهِ‏ النَّظَائِر ✔بحث از معضل اقتصاد نفتی و خیانت پهلوی، دسیسه استعمار جهانی و خواب بودن نخبگان ما در این زمینه بحث از به نوعی ریشه ی معضلات کلان جامعه ماست. 💡از این رو ذهنم را باز گذاشتم تا ابر متراکمی از خطورات بر آن باریده و آن را بذل نمایم. اندکی هم مطالعه کردم تا این ابرها بارورتر شوند! بگذریم! ✔به نظرم اگر کسی دماغ برزخی اش😄 باز باشد از بوی بد نفت که از همه جای جامعه ما بلند است سرگیجه خواهد گرفت! از اقتصاد، بازار، ادارات و... گرفته تا اخلاقیات نفتی! خودمان هم بعید نیست بوی نفت بدهیم! 👈این سیاه بد بو کرامت نفس و استقلال ما را از ما گرفته و ما را بنده خود کرده است! طفلک تقصیر هم ندارد؟! او هم گرفتار ما شده است! 👈خودش زمانی ثروت بود! قدرت بود! حال برای تأمین هزینه های جاریمان گدایی اش را میکنیم! حال نقطه ضعفمان شده است! کفران نعمت از این بالاتر!
🔶وقتی از اقتصاد نفتی صحبت میکنیم مرادمان اقتصاد متّکی به نفت است. و وقتی از ضرورت مبارزه با این اقتصاد صحبت میکنیم مرادمان عدم وابستگی به درآمد نفتی است. اقتصاد بدون اتکا به درآمدهای نفتی! 🔸وقتی از اقتصاد نفتی صحبت میکنیم باید بدانیم از چه امر خطیری داریم حرف میزنیم! اقتصاد نفتی سخن گفتن از امری است که به یک نظام به هم پیوسته اقتصادی، اداری، سیاسی، اخلاقی و... می انجامد. 🔹زمینه بسیاری از امورات اجتماعی ماست. ریشه بسیاری از معضلات ماست. این نوع اقتصاد در هویت جامعه در عرصه فرهنگ، دین، سیاست و... اثر میکند. آیا میتوان از کنار آن به سادگی گذشت؟! بد نیست که برخی که فعلا به ذهن خطور میکند را فهرست کنم؛ 🔸«نکاتی پیرامون اقتصاد نفتی»🔸 ابتدا از همین انتصاب مدیران نالایق که بهانه بحث شد شروع کنیم؛ این انتصابات خارج از قاعده خود به نوعی معلول فرهنگ نفتی ماست. 👈اقتصاد نفتی به کارآمدی و سوددهی و... کاری ندارد. یک شیر فلکه ای آن بالا باز شده و هر طرفش را در جیب یکی فرو کرده اند و همینطور هلمّ جرّا تا اینکه اندکی نیز به آحاد جامعه رسیده است! 👈به قول خودشان اقتصاد رانتی! یک دارایی درون زایی که از خود مردم و توان مندی و استقلال آنها جوشیده باشد که نیست! چنین اقتصادی آثار بسیار سنگینی را بر اخلاق، اجتماع و مناسبات بسیاری دیگر میگذارد. 🔻هویت یک اجتماع را میتوان تا اندازه زیادی از روی اقتصادش حدس زد🔺 👈با نوع اقتصادی مانند اقتصاد نفتی یک دومینوی عظیم اجتماعی، سیاسی، اخلاقی، دینی و... به وجود می آید. 🔻«اقتصاد بچه پولدارها! اقتصاد حقوق بگیرها! اقتصاد اجیرها! اقتصاد مفت خورها! اقتصاد واردات محور! اقتصاد مبتنی بر گنج نه بر نیروی کار و قوت بازو!»🔺 👈اقتصاد نفتی یعنی اقتصاد وابستگی! بین وفور منابع طبیعی و اقتصاد رانتی که مبتنی بر مزد و سود و تلاش انسانها نباشد یک رابطه ی طبیعی است. 👈جایی یادم هست سالها پیش خواندم اینکه هنوز هم اسپانیا و پرتغال اقتصادهای برتری مانند دیگر کشورهای اروپایی ندارند به اقتصاد مبتنی بر کشف طلا و امور شبه رانتی در تاریخ استعماری آنها مربوط است. 👈در هر حال در اقتصاد نفتی چیزی به عنوان نگاه بلند مدّت و راهبردی جایگاهی ندارد! 🔸«در اقتصاد نفتی مردم عیال دولتند نه دولت عیال مردم»!🔸 در اقتصاد نفتی مردم عیال دولتند نه اینکه دولت عیال مردم باشد. همین لوازم اقتصادی، سیاسی، اخلاقی و اجتماعی زیادی دارد. 👈باعث میشود که درآمد دولت از روی مالیات نباشد بلکه از روی جیب چاه های نفتی باشد؛ این هم باعث میشود که انتظار مردم از دولت زیاد شده و وابستگی خاصّی به آن پیدا کنند! 👈مردم استقلال چندانی از دولت ندارند! دولت با پول و زور بازوی آنها نمیچرخد تا قرار باشد به حرفهای آنها گوش کرده و بالتبع مطالبه گری واقعی از اصلاح ساختارها کم میشود. 👈فائده ظاهری اش برای مردم آن است که قیمت سوخت، برق، آب و گاز و... کم میشود؛ پدر که از عیالش پول نمیگیرد! ولی همین باعث رواج اسراف در این جامعه میشود! 👈چنین اقتصادی التزامی به شفافیت ندارد زیرا خلاف منافع برخی مفت خوران اعظم بوده و دیگران هم چون دولت را وابسته خود نمیدانند حقّ شفافیت چندانی برای خود قائل نمیشوند؛ همین باعث شیوع فساد میشود. 👈اقتصادی که مدام برای خود مخارج میتراشد و برای تأمین عیال خود در تکانه ها با خلق پول تورم می آفریند! 👈همین اقتصاد نفتی واردات محور شده و به تشدید فرهنگ مصرفگرایی و تجملگرایی بین مردم دامن میزند. خانه مردم را دیده اید مانند موزه ها شده است! 👈همین اقتصاد نفتی باعث بیشتر شدن وابستگی به غرب و در ادامه غرب گرایی و غرب پرستی میشود. تولیدات آنها روانه بازار و خانه های ما شده و به صورت مرموزی مانند اسب تروآ از پشت خنجر فرهنگ غربی را بر کمر فرهنگ اسلامی ما وارد میکند. دینداری مردم ضعیف میشود. 👈با دیدن همین مصرفگرایی و تجملگرایی و رفاه گریی و ارزش شدن کارمندی و مفت خوری و... زندگی ساده و دشوار روستایی تقبیح شده و سیر مهاجرت به شهرها و تغییر جمعیتی ایران بسیار سرعت گرفت. 👈همین نفتی بودن اقتصاد باعث اختلاف طبقاتی و ظهور طبقات تجار وارد کننده و صنعتگران مونتاژ کار و شبکه ای مافیایی از صورت بندی نوین از منافع مبتنی بر اقتصاد نفتی شد که باعث کینه های اجتماعی و فاصله های طبقاتی گردید.